تاریخ سیرالئون
تاریخ دوران باستان (از گذشتههای دور تا پایان عصر بردهداری)
شواهد باستان شناسی حاکی از آن است که سیرالئون از بیش از دو هزار و پانصد سال قبل محل سکونت بومیانی بوده است که از دیگر مناطق قاره آفریقا به این کشور مهاجرت نموده و در بخشهای مختلف کشور سیرالئون امروزین سکونت گزیدند.بر اساس شواهد موجود بومیان ساکن مناطق ساحلی این سرزمین از آغاز هزاره اول میلادی به کشاورزی روی آوردند و دیگر قبایل مستقر در مناطق داخلی سیرالئون عمدتا به گله داری اشتغال داشتند. نخستین ساکنان سیرالئون را اقوام «شربرو»(sherbro)، تمنه، «لیمبا» و بعدها «مندهها» تشکیل میدادند که این سرزمین را «رومارونگ»(Romarong) مینامیدند.. قبیله «کونو» نیز بعدها در شرق سیرالئون استقرار یافت.[I]
سیرالئون برخلاف دیگر کشورهای منطقه غرب آفریقا فاقد حکومتها و پادشاهیهای محلی بوده است و تا پیش از ورود اروپاییها به این سرزمین، سیرالئون دربرگیرنده قبایل مستقل و خودمختار اشاره شده در سطور بالا بود که هریک بر بخشی از این سرزمین به عنوان قلمرو موروثی خویش حکومت میکردند. از دلایل عمده عدم پدید آمدن پادشاهیهای محلی در این سرزمین؛ عدم رغبت حکومتهای بزرگ غرب آفریقا در چیرگی بر سیرالئون، وضعیت خاص زیست محیطی و جنگلهای انبوه استوائی این کشور است که همواره همچون موانعی طبیعی از این کشور در برابر حملات پادشاهیهای آفریقایی حفاظت بعمل آوردهاند. از این روی تنها امپراطوری مالی تا حدودی بر بخشهایی از سیرالئون تأثیرگذار بوده است[۱].
تاریخ دوره میانی
با وجود وضعیت ویژه اقلیمی سیرالئون، این کشور یکی از نخستین کشورهای غرب آفریقا بود که اروپاییها به آن راه یافتند. «آلوارو فرناندز» و «دیه گو گومز» در زمره اولین دریانوردان پرتغالی بودند که در سالهای 1447 و 1460 به این کشور پای نهادند. آنان در برخورد با گروهی از بومیان این کشور آنها را «ساپز» نام نهادند. این اقوام از خویشاوندان شربروهای ساکن جزیره شربرو و شبه جزیره سواحل جنوبی سیرالئون بودند. در سال 1462 میلادی «پدرو دا سینترا» (Pedro Da Cintra) کاشف پرتغالی با سفر به این سرزمین برای اولین بار نقشهای از سواحل سیرالئون تهیه کرد. وی در ترسیم تپههای دورتادور بندر فریتاون کنونی، این توده را که بی شباهت به شیرهای کوهی نبود «سیرا دو لیو» (Serra De Leao) نامید[۱]. تلفظ ایتالیایی این ترکیب جغرافیایی «سیرالئون» بود که به نام این کشور مبدل گشت و پرتغالیها از آن پس به تبعیت از نقشه مزبور این سرزمین را «سیرالئون» نامیدند.مدت کوتاهی پس از آن تجار پرتغالی رهسپار بندر فریتاون شدند و در سال 1495 میلادی بندر کوچکی که به عنوان مرکزی برای تجارت و صادرات و واردات کالاها مورد استفاده قرار میگرفت در این کشور احداث گشت. هلندیها و فرانسویها نیز پس از پرتغالیها و در اوایل قرن شانزدهم میلادی وارد سیرالئون شدند و این کشور در آن عهد به عنوان مرکزی برای تجارت برده و صدور بردگان نگون بخت این کشور و دیگر کشورهای اطراف به اروپا مورد استفاده سوداگران اروپایی برده قرار میگرفت. در سال 1562 میلادی انگلیسیها نیز وارد این تجارت غیر انسانی شده و «سر جان هاوکینز» (Sir John Hawkins) برای نخستین بار 300 برده را به مستعمرات جدید خود در آمریکا ارسال نمود.کشور سیرالئون از اواخر قرن پانزدهم تا نیمه قرن نوزدهم میلادی یکی از مراکز مهم تجارت برده در اقیانوس اطلس بود و تخمین زده شده است تنها در سال 1789 میلادی 74000 برده از این کشور به اروپا و آمریکای شمالی صادر شده که سهم انگلیسیها از این تعداد 38000 برده بوده است. این وضعیت تا سال 1792 میلادی که فریتاون به مرکز بردگان سابق آفریقایی آمریکایی مبدل گشت ادامه یافت.
انگلیسیها، فرانسویها و هلندیها بتدریج از اواسط قرن هفدهم ارتباطات خود را با روسای قبایل سیرالئون آغاز کردند. مبادلات تجاری و داد و ستد کالاهای مختلف و از جمله بردههای سیاه پوست در قرون هفده تا اواسط قرن نوزده رواج کامل داشت و پس از آن بیشتر منحصر به شرکت سیرالئون بریتانیا گشت. در اواخر قرن هجدهم و با کمرنگ شدن تجارت برده آغاز فرایند آزادسازی بردگان سیاه پوست پس از جنگهای انفصال آمریکا (1865-1861) ، گروهی از آفریقاییهایی که اصالتا به این کشور تعلق داشتند به سیرالئون بازگشتند. این بردگان آزاد شده که از سطح فرهنگی بالایی در مقایسه با بومیان این سرزمین برخوردار بودند از طریق ایجاد چند سازمان فرهنگی اجتماعی نقش عمدهای در تاسیس شهر فریتاون و پایه گذاری کشور سیرالئون به سبک نوین داشتند. ایده تاسیس این شهر توسط«توماس پیترز» (Thomas Peters) که یکی از آفریقایی آمریکاییهای عضو سازمان «پیشگامان سیاه» (Black Pioneers) بود در سفر وی به انگلستان و طرح مشکلات سیاهان سابقا بردهای که به سیرالئون مهاجرت کرده بودند با شرکت سیرالئون انگلستان شکل گرفت. این در حالی بود که مدیران شرکت سیرالئون انگلستان نیز درصدد ساخت سکونت گاهی جدید یرای بردههای آزاد مهاجر به این کشور و بهرهبرداری از موقعیت آنها برای تثبیت حاکمیت آینده خود برکشور سیرالئون بودند. پس از موافقت مدیران شرکت سیرالئون انگلستان در تحقق این ایده، تعداد 1196 نفر از بردگان آزاد ساکن «نووا اسکوتیا»ی کانادا رهسپار سیرالئون شدند. آنها پس از ورود به «خلیج سنت جرج» (Saint George Bay) که منطقهای پوشیده از جنگل بود اقدام به ساخت شهر جدیدی کردند که شهر آزاد یا «فری تاون» نام نهاده شد و در سال 1798 میلادی به سبک شهرهای ایالات متحده آمریکا و کانادا با خیابانهای متقاطع احداث گردید[۱].[II]
حاکمیت انگلستان در دهههای 1800 تا 1880 میلادی بیشتر منحصر به باریکه ساحلی سیرالئون بود. مناطق داخلی کشور که عمدتا محل سکونت قبایل «منده» و «تمنه» بهشمار میرفت از خودمختاری کاملی برخوردار بود و هرچند نیروهای انگلیسی به مناطقی از سیرالئون نیز چنگ انداخته بودند ولی هنوز این کشور مستعمره رسمی انگلستان بهشمار نمیرفت. روابط حکمران انگلیسی فریتاون با روسای قبایل نیز همچنان مبتنی بر عهدنامههای دوستی و مودت بود و حکمران انگلیسی که در فریتاون مستقر بود علاوه بر بخشهایی از سیرالئون، از طریق این کشور غنا و گامبیا را نیز تحت حاکمیت خود داشت. در این دوره فریتاون که مرکز اصلی حاکمیت انگلستان در این منطقه از غرب آفریقا بهشمار میرفت مرکز آموزشی بریتانیا در مستعمرات انگلستان در غرب آفریقا محسوب میشد و کالج «فورابه»(Forebay) که در سال 1827 میلادی فعالیت خود را آغاز کرد مدتی کوتاه پس از تاسیس به پایگاه آموزشی آفریقاییهای انگلیسی زبان مبدل گشت و بمدت یک قرن تنها دانشگاه به سبک غربی آفریقای زیر خط صحرای بزرگ آفریقا بهشمار میرفت[۲].
تاریخ معاصر
دوره استعمار
پس از تقسیم قاره آفریقا بین قدرتهای جهانی آن عهد در دهه 1880 میلادی و لزوم مشخص شدن مرزهای سرزمینهای تحت استعمار انگلستان و فرانسه در منطقه غرب آفریقا (که متعاقب معاهده سال 1895 میلادی در مورد مرزهای گینه کوناکری و سیرالئون بین انگلستان و فرانسه صورت گرفت) تقریبا تمام کشور سیرالئون تحت حاکمیت انگلستان درآمد. دولت انگلیس پس از اعمال حاكمیت مستقیم بر سیرالئون از سال 1896 میلادی، با تغییر رویه دوستانه خود در قبال روسای قبایلی که با آنها دارای معاهدات دوستی بود لقب آنان را از شاه (king)به رئیس بزرگ(Paramount Chief)تنزل داد. در واقع روسای قبایل که تا آن زمان بوسیله اعضا قبایل خود به ریاست قبیله خویش منصوب میگشتند از آن به بعد تنها به دستور حکمران کل انگلستان در سیرالئون به ریاست قبیله خود برگزیده میشدند و در عین حال قدرت قضایی نیز از آنها سلب و به دادگاههای جدید تحت مدیریت انگلیسیها (دادگاههای منطقه ای) واگذار میگشت. علاوه بر ان تمام دارندگان منازل کوچک مجبور به پرداخت مالیاتی سالیانه به حکمران کل انگلستان شدند.[III]
از شورش قبایل تا مبارزات استقلالطلبانه:
کاهش قابل ملاحظه قدرت روسای قبایل سیرالئون با واکنش خشمگینانه برخی از روسای قبایل مواجه شد که مهمترین ان شورش رئیس قبیله تمنه موسوم به «بایبوره» (Bai bureh) در سال 1898 میلادی بود. چیف بایبوره نزدیک به یک سال با انگلیسیها جنگید و در نهایت شکست خورده و دستگیر شد[۳].[IV]
مدت کوتاهی پس از آن نیز در سال 1899 میلادی «چیف نیاگوا» (Chief Nyagua) رئیس قبیله منده سر به شورش برداشت که این قیام توسط ارتش بریتانیا به سختی سرکوب شد. این دو قیام به قیامهای مالیات معروف شدهاند. رهبران شورشی هر دو قبیله پس از سرکوب این قیامها به غنا تبعید گشته و بسیاری از شورشیان نیز اعدام شدند.شورشهای مالیات پاسخی مستقیم به وضع مالیاتهای سنگین سالیانه از سوی دولت انگلستان بر تمامی خانههای کشور بود.شورشیان که عمدتا از اعضا قبایل تمنه و منده بودند با حمله و غارت مراکز تجاری، قتل نیروهای انگلیسی و هیأتهای میسیونری و تمام افرادی که مشکوک به ارتباط با انگلستان بودند یک چند محیط ناامنی را برای کارگزاران انگلیسی فراهم آوردند. (www.Sierra leone encyclopedia.org)
بعد از سرکوب خشونت بار قیامهای موسوم به مالیات کلبه(Hut Tax) ، مقاومت نظامی قابل ملاحظهای در دهههای 1900 تا 1930علیه استعمار انگلستان صورت نگرفت. در طی این دوره مخالفتها بیشتر حالت سیاسی داشت و کریولها که جایگاه بالایی در بین قبایل سیرالئون داشتند و برخی از آنها دارای تحصیلات عالیه بودند در راس گروههای سیاسی قرار گرفتند. در سال 1924 میلادی قانون اساسی جدید سیرالئون تدوین شد و چهرههای مشهور سیاسی کریول در قالب حزب «کنگره ملی بریتانیای غرب آفریقا (شاخه سیرالئون) » (National Congress of British West Africa) و حزب «لیگ جوانان غرب آفریقا» (West African Youth League) به اقدامات آزادیخواهانه خود ادامه دادند. سیرالئون در ابتدای دهه 1930شاهد یکی از بزرگترین قیام مردمی پس از شورش مالیات به رهبری «حیدرا کونترو فیلی» (Haidara Contro Filli) بود. حیدرا که از علمای گینهای الاصل ساکن سیرالئون بود مخالف سرسخت سلطه انگلستان بر سیرالئون بود و آنها را کافر و دشمن اسلام میدانست و صراحتا قانون مالیات وضع شده بر خانههای محقر و کلبههای مردم این کشور را غیر قانونی و مثال بارز ظلم و ستم کفار انگلیسی بر مسلمانان خواند. المامی حیدرا در سال 1931 با شعار اسلام رسما به جنگی تمام عیار علیه انگلیسیها برخاست و طی جنگی سخت با لشکر اعزامی از سوی فرماندار کل انگلستان بقتل رسید. قیام المامی حیدرا هرچند در محدوده کوچکی در شمال سیرالئون (در مجاورت مرز این کشور با گینه کوناکری) روی داد ولی تأثیر زیادی بر مردم این کشور و بویژه مسلمانان برجای نهاد. (WWW.Nations Encyclopedia.com/ Africa /Sierra leone) در دهههای 1930 تا 1950 میلادی مبارزات آزادیخواهانه مردم سیرالئون بیشتر حالت سیاسی بخود گرفت. با این حال در حدود 17 هزار نفر از جوانان سیرالئونی در سالهای 1939 تا 1945 در قالب ارتش سلطنتی بریتانیا در جنگ جهانی دوم شرکت کردند و بسیاری از آنها طی نبردهای انگلستان با ارتش آلمان کشته شده و هیچ گاه به میهن خود بازنگشتند. طی این دو دهه عموم مردم از روسای قبایلی که به آلت دست انگلستان تبدیل شده و به نیابت از آنان از مردم مالیات اخذ میکردند - و افراد قبیله خود را به عنوان نیروی کار رایگان در اختیار حکمرآنان انگلیسی قرار میدادند - نفرت داشتند و چند بار تنفر خود را در قالب شورشهایی علیه روسای این قبایل دست نشانده جلوه گر ساختند. شاخصترین این شورشها، قیام سالهای 1955-1956 میلادی بود که توسط ارتش انگلستان بیرحمانه سرکوب شد و بسیاری از کشاورزان شورشی قتل عام گردیدند[۴].
روند حوادث سیاسی پس از استقلال
زمزمههای جدی استقلال خواهی این کشور از ابتدای دهه 1950 میلادی و براه افتادن موج پان آفریک در کشورهای مختلف آفریقایی مستعمره انگلیس آغاز شد و بریتانیا نیز که جایگاه خود را در سطح جهانی و در مقابل رقبای قدرتمندی همچون ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی تضعیف شده میدید بتدریج با استقلال کشورهای مستعمره خود از جمله سیرالئون در سال 1961 میلادی موافقت کرد.
پس از استقلال سیرالئون «سر دکتر میلتون مارگای» رهبر و بنیانگذار حزب مردم سیرالئون به عنوان اولین نخستوزیر کشور برگزیده شد.[V] در سال 1964 و پس از مرگ این سیاستمدار بزرگ، ریاست دولت به برادرش آلبرت مارگای واگذار گردید. (Hilton 2002: 41)آلبرت در دوره نسبتاً کوتاه زمامداری خود تلاش کرد تا با استقرار یک نظام سیاسی تک حزبی در کشور قدرت خود را افزایش بخشد ولی با مخالفت رهبر حزب جدیدالتاسیس «کنگره تمام مردم سیرالئون» به رهبری سیاکا استیونس مواجه شد.(Le Vert 2007: 25)در سال 1967 «سیاکا استیونس» شهردار وقت فریتاون با شکست آلبرت مارگای به عنوان نخست وزیر جدید سیرالئون برگزیده شد. با این حال چند ساعت بعد از اعلام خبر نخستوزیری وی توسط «هنری خوزه لایتفوت» (Henry Josiah Lightfoot) حکمران وقت بریتانیا؛ سرتیپ «دیوید لانسانا» (David Lnasana) فرمانده ارتش سیرالئون به این بهانه که نتیجه قطعی انتخابات منوط به اخذ آرای نمایندگان قبایل است این دو رجل برجسته سیاسی را در منازلشان حبس کرد. متعاقب آن در 23 مارس 1967 میلادی گروهی از افسران عالیرتبه ارتش در مخالفت با اقدام فرمانده ارتش سیرالئون، قدرت را در دست گرفته و ضمن دستگیری سرتیپ لانسانا قانون اساسی را بحالت تعلیق درآوردند. این گروه خود را «شورای اصلاحات ملی» (National Reformation Council) نامیدند و در راس آنها سرتیپ «آندره ژوخون اسمیت» (Andrew Juxon Smith) قرار داشت. شورای اصلاحات ملی مدت کوتاهی پس از آن در آوریل سال 1968 میلادی در اثر شورش تعدادی از گروهبانان تحت عنوان «نهضت انقلابی ضد فساد» (Revolutionary Movement Anti Curreption) سرنگون شد و کلیه افراد «شورای اصلاحات ملی» دستگیر و افسران پلیس و ارتش که با آنها همکاری کرده بودند از کار برکنار شدند. «نهضت انقلابی ضد فساد» پس از آن دولت را به استیونس بازگرداند. استیونس در سال 1971 میلادی و پس از تدوین قانون اساسی جدید به عنوان اولین رئیسجمهور کشور سیرالئون در راس قدرت قرار گرفت. (Le Vert 2007: 29) سیاکا استیونس پس از نزدیک به 18 سال زمامداری توام باضعف که موجب بروز نابسامانیهای سیاسی و اقتصادی فراوانی در کشور به همراه فساد گسترده اداری گردید، سرلشکر«جوزف سعیدو مومو» (joseph Saidu Momoh) را به عنوان جانشین خود معرفی کرد و مومو در اول اکتبر سال 1985 میلادی طی رفراندومی عمومی به ریاست جمهوری سیرالئون منصوب گشت.[VI] (Hirsch 2001:30)
ژنرال مومو یکی از نالایقترین زمامداران کشور سیرالئون بود و سیاستهای غلط اقتصادی او عملا موجب از هم گسیختگی شدید اقتصاد کشور شد. اقدامات سوء مومو در بهرهبرداری شخصی از درآمد حاصله از معادن الماس و عملکرد فاجعه بار او در زمینه دخالت در جنگ داخلی لیبریا، به همراه فساد اداری شدید وی و دیگر دولتمردان کشور و ضعف و ناتوانی در سامان بخشی دستگاهها و سازمانهای دولتی، کشور را تا سرحد ورشکستگی کامل سوق داد به گونهای که دولت عملا توانایی پرداخت حقوق کارمندان خود را نداشت و حقوق و مزایای مستخدمین بخشهای مختلف دولتی گاه با تاخیری چند ماهه مواجه میشد. این وضعیت اسفناک موجب گشت تا طی این سالها دهها نفر از تحصیلکردگان سیرالئونی با بدست آوردن ویزای کشورهای اروپایی و ایالات متحده آمریکا برای همیشه کشور مادری خود را ترک کنند. (Hirsch 2001: (33 مومو در سال 1990 میلادی و با اوج گیری زمزمههای نیرومند نارضایتی در کشور، کمیسیونی را مامور بازنگری قانون اساسی و فراهم نمودن زمینه ایجاد نظام چند حزبی در سیرالئون کرد. با این حال در 29 آوریل 1992 میلادی به دنبال ناتوانی عملی دولت در اداره کشور، بروز فساد همه جانبه و شدت یافتن جنگ داخلی که از یک سال قبل آغاز شده بود.[VII] سروان «والنتین استراسر» (Captain Valentine Strasser) 25 ساله! به همراه شش افسر دیگر طی یک کودتای نظامی بدون خونریزی ژنرال مومو را برکنار و به گینه تبعید کرد[VIII] و با تشکیل شورای حکومت موقت ملی اداره دولت را بدست گرفت.(گفتوگو با آقای قزل سفلی رایزن فرهنگی ج.ا.ایران فریتاون اسفند 1386)
جنگهای داخلی سیرالئون در زمان حکومت نظامی استراسر و بعد از کمک خواستن دولت از موسسه خصوصی برآیند اجرائی آفریقای جنوبی تا حدود زیادی کاهش یافت و موسسه مزبور موفق به وارد آوردن چند شکست سهمگین و بازبس گرفتن بخش عمدهای از مناطق تحت تصرف شورشیان گردید. در ژانویه سال 1996 سرتیپ «جولیوس مادا بیو» (Julius Maada Bio) یکی از هفت افسر کودتاچی سال 1992 که وزیر دفاع استراسر بود طی کودتایی آرام وی را برکنار و خود را زمامدار امور معرفی نمود با این حال با توجه به آن که استراسر از رهبران اولیه کودتا بود بعد از برکناری جهت ادامه تحصیل به انگلستان اعزام گردید ! مادا بیو که از روحیاتی دمکراتیک برخوردار بود پس از دستیابی به قدرت قول داد حاکمیت کشور را ظرف مدتی کوتاه به غیرنظامیان واگذار کند و چند ماه بعد به وعده خود عمل کرد و زمینه بازگشت غیرنظامیان به قدرت را فراهم نمود. در فوریه 1996 با برگزاری انتخابات در این کشور نظامیان از عرصه قدرت کنار رفته و دکتر احمد تیجان کاباه رهبر حزب مردم سیرالئون به عنوان اولین رئیسجمهور مسلمان سیرالئون پس از استقلال این کشور به قدرت رسید.تیجان کابا در سی نوامبر 1996 به منظور پایان بخشیدن به جنگهای داخلی به امضای پیمان صلحی با رهبر شورشیان مبادرت ورزید با این حال خارج شدن ناگهانی موسسه خصوصی برآیند اجرائی از صحنه سیاسی کشور که با فشار سازمان ملل و کشورهای غربی صورت گرفت[35] موجبات تشدید جنگ داخلی را فراهم آورد بهطوری که دامنه آن حتی تا حومه فریتاون امتداد یافت و شورشیان «جبهه متحد انقلابی» به رهبری فودای سانکو بیش از 60 درصد کشور را تحت کنترل خود در آوردند. (Wang 2007: 189)
بحران سالهای 2001-1997
در 25 میسال 1997 میلادی یک گروه هفده نفره از نظامیان دون پایه که در راس آنها سرجوخه «تامبا گبوری» (Tamba Gborie) و «گروهبان آلکس تامبا بریما» (Alex Tamba Brima) قرار داشتند در قالب «شورای انقلابی نیروهای مسلح» (Armed Forces Revolutionary Council) علیه پرزیدنت تیجان کاباه کودتا کرده و پس از پیروزی در کودتا، «سرگرد جانی پل کروما» (Johnny Paul Koroma) را که چندی قبل از آن به اتهام کودتا علیه دولت زندانی شده بود آزاد و به رهبری خود برگزیدند.سرگرد کروما پس از تصدی قدرت، قانون اساسی را به حالت تعلیق درآورده و ضمن ممنوع کردن هرگونه تظاهرات تمام ایستگاههای رادیوئی را تعطیل کرده و از فودای سانکو رهبر جبهه متحد انقلابی دعوت کرد به عنوان معاون ائتلاف جدید به او بپیوندد.در پی وقوع این کودتای خونین، تیجان کاباه به گینه کوناکری فرار کرد و با پیوستن بخشی از ارتش سیرالئون به شورشیان، بخش اعظم کشور به مدت نه ماه تحت حاکمیت مشترک جان پل کروما و شورشیان درآمد. در طی این مدت وضعیت داخلی کشور به اوج نابسامانی رسید و علاوه بر هرج و مرج در سرتاسر سیرالئون هزاران نفر از مردم سیرالئون توسط شورشیان به قتل رسیدند.(www.sierraleone.sl)
برخلاف تصور ائتلافیون، این کودتا با مخالفت گروههای مختلف داخلی از جمله اتحادیه دانشجویان، انجمنهای روزنامهنگاران، اتحادیههای زنان و دیگر گروهها مواجه شد وعلت اصلی آن نیز خشونت شدید در سرکوب مخالفان بود. در عرصه بینالمللی نیز سازمان ملل متحد و سازمان وحدت آفریقا این کودتا و سرنگونی دولت قانونی تیجان کاباه را محکوم کردند و دولتهای خارجی هیأتهای دیپلمات خود را از سیرالئون فراخواندند. عضویت سیرالئون در جامعه کشورهای مشترکالمنافع نیز به حالت تعلیق درآمد. جامعه اقتصادی کشورهای غرب آفریقا (ECOWAS) (Economic Community of west African states)نیز ضمن محکوم کردن اقدام نظامی کودتاچیان خواستار بازگشت قدرت به رئیسجمهور قانون سیرالئون گردید. پس از هشدار شدیداللحن اکوموگ( Economic Community of west African Monitoring group) به کودتاچیان، سران کودتا با انجام مذاکراتی در خصوص اعاده قدرت به دولت قانونی وقت موافقت کردند ولی در پی وقتکشی و ادامه جنگ کودتاچیان، سرانجام نیروهای اکوموگ وارد سیرالئون شده و پس از بازپسگیری فریتاون احمد تیجان کاباه را به قدرت بازگرداندند و این در حالی بود که علیرغم فرار شورشیان از پایتخت، آنها همچنان در برخی مناطق کشور استقرار داشتند و پاکسازی آنها در خارج از فریتاون بدلیل خرابی راهها، فقدان پشتیبانی هوایی و حملات انتقامجویانه شورشیان عملاً بسیار دشوار بود. در عین حال نیروهای اکوموگ نیز از نظر فرماندهی و اطاعت از قانون سربازان تحت امر خود دچار مشکلاتی بودند و از پشتیبانی هوایی و دریایی و منابع مالی بسیار محدودی نیز برخوردار بودند. از این روی حملات مهلک شورشیان به دولت قانونی کاباه و نیروهای اکوموگ همچنان ادامه یافت. نیروهای ائتلافی جبهه متحد انقلابی و شورای انقلابی نیروهای مسلح در ژانویه سال 1999 بار دیگر تهاجم خونینی را علیه فریتاون آغاز کردند و هرچند موفق به تصرف پایتخت نشدند ولی در حومه این شهر مرتکب جنایات هولناکی از جمله قتل عام مردم، تجاوز به زنان و دختران و غارت اموال روستائیان شدند. براساس گزارشات مندرج در یکی از نشریات وابسته به سازمان حقوق بشر درحدود 7000 نفر از مردم که بیش از نیمی از آنان غیرنظامی بودند طی این حمله هولناک به قتل رسیدند و زنان و دختران زیادی طی حمله ارتش به شورشیان مورد هتک حرمت قرار گرفتند. کودکان بسیاری نیز ربوده و به عنوان کودک سرباز بکار گرفته شدند و اعضا بدن برخی افراد در طی حملات نظامیان به شورشیان قطع شد. اموال و داراییهای مردم در فریتاون و حومه شهر نیز دستخوش غارت و چپاول شورشیان و گروهی از اوباش قرار گرفت. (Le Vert, 2007: 30) پس از استقرار مجدد تیجان کاباه بر قدرت صدها نفر از غیر نظامیانی که متهم به کمک به نیروهای ائتلافی بودند بهطور غیر قانونی زندانی شدند و دادگاه جنگی بسیاری از سربازانی را که با نیروهای ائتلافی همکاری کرده بودند مجازات و 24 نفر از آنان را اعدام کرد. با این حال ناتوانی دولت در تأمین امنیت مناطق تحت نفوذ خود منجر به موافقت تیجان کاباه با انجام مذاکرات صلح در کشور توگو و انعقاد معاهده لومه در جولای 1999 شد. در این معاهده دولت که در موضع ضعف قرار داشت با انتصاب فودای سانکو به عنوان معاون رئیسجمهور سیرالئون و رئیس کمیسیون معادن الماس کشور موافقت کرد و در مقابل جبهه متحد انقلابی موظف شد تحت نظارت نیروهای حافظ صلح سازمان ملل و اکوموگ خلع سلاح شده و فعالیتهای نظامی خود را نیز منحل سازد. علیرغم این امتیاز بزرگ كه مخالفت گروههای حقوق بشر در خارج از سیرالئون و نارضایتی بسیاری از مردم این کشور در واگذاری پست مهم معاون رئیسجمهور و ریاست معادن الماس به فودای سانکو جنایتكار را بدنبال داشت، این معاهده نیز نقش چندان مؤثری در تأمین امنیت کشور و بویژه فریتاون نداشت، بسیاری از شورشیان از تحویل اسلحههای خود امتناع میورزیدند و فرآیند خلع سلاح بسیار کند پیش میرفت. ورود نیروهای حافظ صلح سازمان ملل که از اواخر سال 1999 به کشور و در راستای معاهده صلح لومه آغاز شد نیز در توسعه صلح و امنیت در کشور نقشآفرین نبود و با وجود آن که بتدریج تعداد نیروهای حافظ صلح سازمان ملل در سال 2001 به 17500 نفر بالغ گشت (که در نوع خود تا آن زمان در جهان بی سابقه بود) شورشیان جبهه متحد انقلابی همچنان از تحویل اسلحههای خود به صلح بانان سازمان ملل خودداری میکردند و به موازات آن گهگاه حملاتی را نیز متوجه نیروهای حافظ صلح سازمان ملل میساختند که شدیدترین آن گروگان گرفتن 500 نفر از صلحبانان سازمان ملل در جریان یکی از حملات شورشیان به نیروهای حافظ صلح سازمان ملل بود که بار دیگر آتش جنگ را بین دولت و شورشیان شعلهورساخت. در پی این امر و شکست فرآیند صلح، سرانجام دولت بریتانیا طی عملیات پالیسر و با هدف نجات صلحبانان سازمان ملل و خارج کردن اعضای جامعه کشورهای مشترکالمنافع از سیرالئون، رسماً وارد جنگ با شورشیان شد. 1200 سرباز نیروی زمینی بریتانیا که از حمایت کامل هوایی و دریایی برخوردار بودند بدستور مستقیم تونی بلر نخست وزیر وقت انگلستان و برای محافظت از غرب فریتاون و تخلیه اروپاییها وارد کشور شدند. کوماندوهای انگلیسی در شرایطی که نیمی از کشور تحت کنترل شورشیان بود طی عملیاتی سریع موفق به آزادی گروگانها شده و ضمن شکست سنگین شورشیان جبهه متحد انقلابی و بیرون راندن آنها به مناطقی خارج از فریتاون، فودای سانکو رهبر شورشیان را نیز دستگیر و زندانی کردند. این عملیات ضربه سنگینی بر پیکره جبهه متحد انقلابی وارد آورد و پس از اجماع و توافق کشورهای همسایه بویژه گینه کوناکری و لیبریا در نظارت جدی بر مرزهای خود، قطع هرگونه کمک مالی و تدارکاتی به شورشیان و خودداری از خرید الماسهای قاچاق سیرالئون که تحت فشار سازمان ملل و صدور قطعنامه شورای امنیت صورت گرفت؛ جبهه متحد انقلابی سرانجام شرایط صلح کامل با دولت را پذیرفت و در 18 ژانویه 2002 میلادی تیجان کاباه رسماً پایان جنگ داخلی سیرالئون را اعلام کرد. (Le Vert, 2007: 38-39)
سیرالئون پس از پایان جنگ:
در سال 2002 انتخابات ریاست جمهوری و پارلمانی پس از چند سال وقفه در سیرالئون برگزار گردید و دکتر احمد تیجان کاباه با کسب 3/70 درصد آراء برای دومین بار به عنوان رئیسجمهور برگزیده شد و حزب وی (حزب مردم سیرالئون)نیز با کسب 83 کرسی از مجموع 124 کرسی اکثریت مجلس را به خود اختصاص داد. انتخابات 2002 مجلس سیرالئون نیز با نظارت و حضور نمایندگان سازمانهای منطقهای و بینالمللی از جمله جامعه اقتصادی غرب آفریقا، جامعه کشورهای مشترکالمنافع، شماری از نیروهای انگلستان و نیروهای حافظ صلح سازمان ملل متحد در فضائی آرام برگزار گشت. در طی این انتخابات که در بیش از پنج هزار حوزه انتخاباتی در سراسر کشور برگزار گردید قریب به دو میلیون و سیصد هزار نفر از مجموع شش میلیون نفر مردم کشور شرکت کردند. در جریان انتخابات مجلس 2002 حزب کنگره تمام مردم که ریاست آن را آقای ارنست بای کروما به عهده داشت با توجه به خدشهدار گشتن چهره حزب حاکم، تنها با کسب 22 درصد آراء و اختصاص 27 کرسی از 124 کرسی مجلس در جایگاه دوم قرار گرفت و شاخه سیاسی جبهه متحد ملی موسوم به «حزب جبهه متحد ملی»(Revolutionary united front party) حتی موفق به کسب یک کرسی در انتخابات مجلس این کشور نیز نشد! در مرداد ماه 2002 میلادی تعداد دویست نفر از نیروهای انگلستان که از دو سال پیش از آن به منظور برقراری صلح و ثبات به این کشور اعزام شده بودند سیرالئون را رسماً ترک کردند با این حال 140 نفر از نظامیان این کشور برای آموزش تخصصی ارتش سیرالئون در این کشور باقی ماندند. تعداد زیادی از نیروهای حافظ صلح که عمدتاًٌ از پاکستان، بنگلادش، اردن و... بودند نیز طی سالهای 2002 تا 2004 به تدریج سیرالئون را ترک نمودند. شورای امنیت سازمان ملل در سال 2004 با وجود مخالفت دولت تیجان کاباه پایان مأموریت نیروهای حافظ صلح سازمان ملل را در این کشور سی و یکم دسامبر 2005 اعلام نمود و آخرین گروه از نیروهای حافظ صلح سازمان نیز در سال 2005 بهطور کامل از سیرالئون خارج شدند. این در حالی بود که دولت تیجان کاباه به دلیل عدم تحقق شعارهایش در برقرار نمودن امنیت در کشور و ناراضی بودن بخش قابل توجهی از مردم از حکومت، از این وضعیت به هیچ عنوان خرسند به نظر نمیرسید و بسیار علاقهمند بود مأموریت این نیروها تا پایان دوره ریاست جمهوری وی (اوایل سال 2007) در سیرالئون ادامه یابد[43]. پس از خروج نیروهای حافظ صلح سازمان ملل بسیاری از مردم و نیروهای وفادار به حزب حاکم به دلیل عدم تحقق شعارهای دولت، وضعیت سخت اقتصادی و به ویژه عملی نشدن معضل امنیت غذائی که وعده آن تا پایان سال 2006 داده شده بود به حزب کنگره تمام مردم گرایش یافتند. در واقع دولت تیجان کاباه از اوایل سال 2003 قول داده بود که تا پایان 2006 هیچ سیرالئونی با شکم گرسنه نخواهد نخوابید؟! با این حال علی رغم کمکهای نقدی و جنسی گسترده کشورهای خارجی به ویژه کشورهای مسلمان به کشور سیرالئون بویژه در سالهای بین 2002 تا 2005، به دلیل فساد اداری حاکم بر کشور هیچ یک از این وعدهها تحقق نیافت. رئیسجمهور فعلی این کشور ارنست بای کروما که در سال 2007 و پس از پیروزی دشوار در دوره دوم انتخابات ریاست جمهوری زمام امور را در دست گرفت قول داده است فساد را ریشه کن کرده و جراحات عمیق جنگی این کشور فقیر و جنگ زده غرب آفریقا را مداوا کند.کروما(63 ساله)که سولومون بره وا، معاون رییس جمهور قبلی را در این انتخابات شکست داد همچنین وعده داده است وضعیت اقتصادی مردم سیرالئون را بهبود بخشیده و به قطعیهای مکرر آب و برق در کشور خاتمه دهد! (Le vert 2007:45-46)
پاورقی
[I] - مسلمانان فولایی و اعضا قبیله سوسو (که برخی از انها مسلمان بودند) نیز در اوایل قرن هجدهم و در اثر برخی زد و خوردها با دیگر قبایل از کشور گینه کوناکری امروزین به سیرالئون مهاجرت کرده و در بخش هایی از این کشور و از جمله شمال و مرکز سیرالئون مستقر شدند.
[II] - پس از لغو برده داری، سیرالئون به یکی از مراکز اسکان مجدد بردههای آزاد شدهای که در انگلستان و آمریکای شمالی زندگی میکردند مبدل گشت. از این روی گروهی از خیرخواهان و انساندوستان انگلیسی که نگران وضعیت زندگی بردگان سیاه آزاد شده سرگردان در خیابانهای لندن و دیگر شهرهای انگلیس بودند نهضتی براه انداخته و با گرد هم آوردن بسیاری از این سیاهان آنان را تشویق کردند تا به قاره آفریقا بازگشته و زندگی جدیدی را بنیان نهند. دیگر مهاجران نیز بردگان سیاه مقیم ایالات متحده آمریکا بشمار میرفتند که در طی جنگ داخلی این کشور به نفع بریتانیا جنگیده بودند و پس از شکست انگلستان، نیروهای بریتانیایی آنها را مجبور به مهاجرت به کانادا ساخته بودند که البته به هیچ وجه خوشایند کاناداییها نیز نبود! گروه سوم از مهاجران به سیرالئون را سیاهان سابقا بردهای تشکیل میدادند که پس از شورش علیه اربابانشان در کوههای جامائیکا آزادانه زندگی میکردند و بعد از تصرف این منطقه توسط بریتانیا از جامائیکا به «نووا اسکوتیا» در کانادا تبعید شدند و از آنجا بصورت گروهی به سیرالئون مهاجرت کردند. جدای از این دستجات از سال 1807 تا اواسط دهه 1860 میلادی ناوگان دریایی غرب آفریقا انگلستان طی بازرسی کشتیهای تجاری حامل محمولههای قاچاق برده به اروپا و ایالات متحده آمریکا، بسیاری از بردگان نگون بختی را که از کشورهای مختلف غرب آفریقا اسیر و بصورت مخفیانه به اروپا و آمریکای شمالی ارسال میشدند را آزاد و روانه فریتاون نمود.
[III] - شیوه حاکمیت بریتانیا بر سیرالئون از سال 1896 تا زمان استقلال سیرالئون حالت غیر مستقیم داشت و هرچند کشور تحت حاکمیت فرماندار مستعمراتی انگلیس قرار داشت ولی سیاستها و فرامین حکمران از طریق نهادها و موسسات بومی که مجددا سازماندهی شده بودند صورت میگرفت. صاحب منصبان قبایل که تا پیش از ورود انگلستان با لقب شاه و ملکه بر مردمانشان حکومت میکردند در دوره حاکمیت انگلستان بهعنوان عوامل زیردست حکمران کل انگلیس ملزم به اجرای دستورات بریتانیا شدند که عمدتا شامل انجام اموری نظیر قطع درختان جنگلی، استخراج معادن، کشاورزی در مزارع مستعمراتی و کار در کشتزارهای بزرگ بریتانیا در دیگر کشورهای مستعمره انگلستان در غرب آفریقا بود.
[IV] - چيف بايبوره رهبر مسلمان قبيله تمنه در سال 1840 ميلادي در روستايي در مجاورت بندر لوكو در شمال سيرالئون بدنيا آمد. وي پس از فراگيري فنون جنگي و نائل آمدن به مقام رياست قبيله تمنه درصدد تاسيس دولتي اسلامي در شمال سيرالئون برآمد و بهعنوان چيف بزرگ شمال سيرالئون برگزيده شد. بايبوره در جنگهاي خود با انگلستان افسانه شكست ناپذيري ارتش بريتانيا راده مشكست و اوج هنرنمائي خود را در جنگهاي پارتيزاني عليه نظاميان انگلستان به نمايش گذاشت. بايبوره امروزه بهعنوان يكي از قهرمانان بزرگ ملي سيرالئون درنظر گرفته ميشود و مجسمه بزرگي از وي در ميدان اصلي فريتاون نصب شده است.
[V] - دکتر میلتون مارگای نخستین پزشک بومی سیرالئون عضو قبیله «منده» و وابسته به یکی از خانواده بزرگ رؤسای سنتی سیرالئون بود که در دوران خدمت خود بهعنوان پزشک خدمات زیادی به مردم این کشور و بویژه زنان ارائه کرد. وی یکی از رهبران محبوب مردم بود که عمیقا به آداب و رسوم و هویت فرهنگی کشورش پای بند بود. دکتر مارگای در طول 18 سال طبابت در روستاها از آموزش مذهبی زنان به منظور توسعه آموزش بهداشت سود برد و شیوه نوسازی جامعه سنتی سیرالئون را از زنان شروع کرد. مارگای از همین طریق فعالیت سیاسی خود را نیز آغاز کرد. دکتر میلتون مارگای علیرغم دوران کوتاه رهبری خود بر کشور سیرالئون (1964-1961) تاثیرات عمیقی بر جامعه این کشور برجای نهاد. به گونهای که هنوز از او بهعنوان یکی از رهبران و سیاستمداران منحصربفرد سیرالئون که زندگی خود را وقف بهبود وضعیت عمومی کشور ساخت یاد میشود.
[VI] - هرچند استیونس در سالهای نخست زمامداری مومو نفوذ زیادی بر دولت وی داشت و بسیاری از اعضای کابینه مومو را دوستان و بزرگان فاسد دوره استیونس تشکیل میدادند ولی او در سال 1987 به کمک چند نفر از افسران عالیرتبه ارتش تلاش کرد طی کودتایی مومو را بقتل رسانده و خود مجددا در راس قدرت قرار گیرد. این توطئه قبل از عملی شدن آن کشف شد و سیاکا استیونس بدستور مومو به حبس خانگی محبوس گشت و چند ماه بعد نیز درگذشت.
[VII] - جنگ داخلی سیرالئون در بخش نظام اجتماعی سیرالئون بطور مفصل بررسی خواهد شد.
[VIII] - بر اساس برخی شواهد و قرائن سروان استراسر که گروهان وی در حال جنگ با شورشیان بودند با هدف ارائه گزارش مستقیم جنگ به رئیس جمهور و افشاء سوء مدیریت افسران عالیرتبه در عدم حمایت از نیروهای ارتشی درگیر جنگ با شورشیان، به همراه چند تن از نیروهای تحت فرمان خود مستقیما از جبهه جنگ و با ظاهری خاک آلود عازم کاخ ریاست جمهوری شد. محافظان کاخ به محض توقف چند خودرو نظامی در مقابل کاخ و خروج عدهای افسر و سرباز مسلح از این خودروها به تصور اینکه کودتایی در کشور صورت گرفته و این افراد گروهی از نظامیان کودتا چی میباشند خود را تسلیم این نظامیان نموده و تاکید کردند که حاضر به جنگ با کودتاچیان نمی باشند. در چنین وضعیتی سروان استراسر که خود را در مقابل عمل انجام شده میدید به همراه نیروهای تحت امر خود و محافظان کاخ ریاست جمهوری و در حالی که وانمود میکرد دستجات دیگر کودتاچی در سایر مناطق استراتژیک شهر فریتاون مستقر گشتهاند وارد کاخ ریاست جمهوری شده و خود را رهبر کودتایی آرام و بدون خونریزی خواند و رئیس جمهور مومو را بطور مسالمت آمیز از مقام خود خلع نمود!؟
[32] استراسر پس از تصدي بر قدرت بدعوت انگلستان و ظاهرا براي مداوا مدت دو ماه در لندن اقامت گزيده و راه و رسم حكمراني را از استعمارگر پير فرا گرفت!
[35]وسسه خصوصی «برآیند اجرائی» سازمانی متشکل از نظامیان و مزدوران آفریقای جنوبی بود که در سال 1995 و در شرایطی که شورشیان به بیست کیلومتری فریتاون رسیده بودند وارد کشور شد. آنها در قبال دریافت ماهانه 1/8میلیون دلار آمریکا که از صندوق بینالمللی پول دریافت میکردند متعهد بودند «جبهه متحد انقلابی» را درهم کوبیده و دولت و کشور سیرالئون را از شر وجود این گروه شورشی رهایی بخشند. اهداف پیش روی «برآیند اجرائی» عبارت بود از : بازگرداندن معادن الماس و سایر معادن تحت اشغال شورشیان به دولت، نابودی مقر «جبهه متحد انقلابی» و اجرای عملیات تبلیغی موثر برای جلب حمایت مردم سیرالئون از دولت پرسنل این گروه دربرگیرنده 500 مشاور نظامی و 3000 سرباز بسیار کارآزموده و مجهز و بهره مند از جدیدترین تسلیحات نظامی بودند و از سوی چند هلیکوپتر جنگی نیز حمایت میشدند. سربازان کارآزموده «برآیند اجرائی» عمدتا سیاه پوستانی از آنگولا و نامبیا - از بقایای هنگ 32 سابق آفریقای جنوبی در دوره آپارتهید - بودند که در راس آنها افسران سفیدپوست قرار داشتند. مجله معتبر نظامی «هارپر» در همان زمان در یکی از شمارههای خود اعضاء این گروه را دستجاتی از جاسوسان سابق، تروریستها و شورشیان ضد دولتی کشورهای نامبیا و انگولا توصیف کرد که برای انجام عملیات خطرناک ضد شورش بخوبی تعلیم یافته اند.عملیات مقابله جویانه «برآیند اجرائی» علیه شورشیان جبهه متحد انقلابی بسیار موفقیت آمیز و موثر بود. نیروهای «برآیند اجرائی» تنها طی ده روز جنگ با شورشیان آنها را از بیست کیلومتری فریتاون 60 مایل عقب راندند و در تمام عملیات جنگی خود شکستهای سنگینی را بر شورشیان وارد آوردند. این گروه نظامی در مدت هفت ماه با حمایت و همکاری ارتشیان وفادار به دولت و دستجات شبه نظامی «کاماجور» مناطقی که معادن الماس را در خود جای داده بودند بازپس گرفته و پایگاه اصلی عملیاتی «جبهه متحد انقلابی» را در نزدیکی شهر «بو» منهدم کردند. عملیات پی در پی «برآیند اجرائی» در نهایت و پس از تصرف تپههای «کانگاری» که مقر اصلی شورشیان «جبهه متحد انقلابی» بود «فودای سانکو» را وادار به قبول شکست و امضاء معاهده صلح ابیجان با دولت سیرالئون در نوامبر 1996 ساخت. این مقطع کوتاه از صلح و آرامش نسبی در کشور به دولت اجازه داد تا انتخابات پارلمانی و ریاست جمهوری را در همان سال برگزار کند. در طی انتخابات ریاست جمهوری مزبور دکتر احمد تیجان کاباه دیپلمات باتجربهای که نزدیک به بیست سال در سازمان ملل فعالیت کرده بود بهعنوان رئیس جمهور سیرالئون برگزیده شد. بر اساس معاهده صلح ابیجان «برآیند اجرائی» ملزم بود 5 هفته پس از ورود نیروهای حافظ صلح به این کشور خاک سیرالئون را ترک کنند. وظیفه نیروهای حافظ صلح سازمان ملل نظارت و هدایت آتش بس بین دولت و شورشیان «جبهه متحد انقلابی» بود. در چنین شرایطی و در حالی که دستجات نظامی شورشیان بر اثر حملات سخت «برآیند اجرائی» از هم پاشیده و بسیاری از آنان در جنگلها مخفی شده بودند دولت تیجان کاباه تحت فشار صندوق بینالمللی پول که پرداخت ماهیانه 8/1 میلیون دلار را سنگین میدانست در ژانویه 1997 میلادی به سازمان «برآیند اجرائی» دستور داد سیرالئون را ترک نمایند و این در حالی بود که بسیاری از دستجات نیروهای حافظ صلح سازمان ملل هنوز وارد سیرالئون نشده بودند. به محض خروج نیروهای «برآیند اجرائی» از سیرالئون، جبهه متحد انقلابی از فرصت خلاء نیروهای نظامی کارآمد در کشور استفاده کرده و با جمعآوری نیروهای پراکنده خود حملاتش را به شهرها و روستاهای کشور آغاز کرد. دستگیری فودای سانکو در مارس 1997 میلادی در کشور نیجریه نیز اعضاء شورشی «جبهه متحد انقلابی» را هرچه بیشتر خشمگین ساخت و جنگ داخلی بار دیگر با شدت هرچه تمام تر در سیرالئون ادامه یافت و تمامی مناطقی که توسط برآیند اجرائی به دولت بازگردانده شده بود بار دیگر به تصرف شورشیان درآمد.
[43] در ارتباط با حوادث سیاسی سالهای نخست دهه 2000 میلادی توضیحات مبسوطی در مبحث جنگ داخلی سیرالئون ارائه شده است.