آغاز قرن بیستم و ادامه فعالیت مسیحیان در چین
آغاز قرن بیستم، تحولات گستردهای در ساختار حکومتی چین و چگونگی فعالیت مسیونرهای مسیحی در این کشور ایجاد کرد. نفس سیستم کهن امپراتوری 2000 سالهی این کشور به شمارش افتاده و آخرین سلسله از این امپراتوریها خود را برای کوبیدن میخ نهایی بر تابوت سیستم حکومتی امپراتوری در این سرزمین مهیا میساخت؛ اختلافات اعتقادی میان کاتولیکها و پروتستانها افزایش یافته و مبلغان تازه نفس مسیحیت انجیلی حضور خود را در این سرزمین تقویت میکردند.
مسيحيت در دوران جمهوری چين
کلیسای مستقل چینی با حمایت مسیونرهای انجیلی جای پای خود را محکم میکرد و جنگ سالاران کومین تانگ و حزب کمونیست برای قبضه کردن قدرت باهم به رقابت برخاسته بودند. مسیونرهای غربی، فعالیت خود را پس از شکست قیام بوکسورها سازماندهی کرده و با کسب مجوز از دولت در حال احتضار چینگ عملیات خود را از شهرهای ساحلی جنوب و شرق، به مناطق مرکزی و حتی جنوب غربی، از جمله تبت کشانده بودند که در سال 1905 با مقاومت بوداییان فرقهی کلاه زرد تبت روبرو شده و با ادعای استقلال خواهی برای سرزمین تبت، گماردهگان حکومت مرکزی و مسیونرهای خارجی و بومیهای مسیحی شده را به جرم ظلم و ستم به بوداییان و خیانت به کشور و جاسوسی برای خارجیان، به مسلخ کشانده و خواستار خروج آنها از سرزمین بودایی تبت بودند. درچنین حال و هوایی بود که گروهی از افراد بومی مسیحی شده و تحصیلکرده و آموزش دیده در غرب، با حمایت مسیونرها و نمایندگان کشورهای غربی در چین، در دربار امپراتوری و مراکز سیاسی و اقتصادی دولتی و بخش خصوصی نفوذ کرده و با افکار لیبرالیستی و غربگرایانه، و با توسل به سلاح میهن پرستی، در صدد ایجاد اصلاحات سیاسی و اجتماعی در سیستم و ساختار حکومتی و جامعهی سنتی چین بودند.
در رأس این گروه، دکتر سون یات سن و تعداد دیگری از رهبران انقلاب 1911 قرار داشتند که ابتدا فعالیت خود را از هنگ کنگ و ماکائو آغاز کردند و سپس دامنهی فعالیت نهضت خود را به داخل سرزمین اصلی کشاندند و سرانجام در یک انقلاب با خونریزی کم مهر پایانی بر رژیم امپراتوری زده و جمهوری خلق چین در سال 1911 میلادی، پا به عرصهی وجود گذاشت. جهان مسیحیت که یکبار در رسیدن به آرزوی خود مبنی بر تشکیل حکومتی مسیحی در شورش تایپینگها شکست خورده بود، این بار تصور میکرد که با روی کار آمدن یک مسیحی تربیت شده در غرب، به هدف نهایی خود نزدیک شده و با سقوط امپراتوری سنتی در چین و روی کار آمدن سیستم جمهوری که زاییدهی اندیشهی غرب است، به سرعت تلاشهای خود در مسیحی کردن مردم چین افزود. در حالی که شمار کاتولیکها در سال 1844 تنها 240 هزار نفر بود، این تعداد در سال 1901 به بیش از 720 هزار نفر رسید [۱] . وقوع دو جنگ جهانی اول و دوم در اروپا و کشانده شدن دامنهی آن به خاور دور و درگیر شدن ژاپن در این جنگها، سیل کمکهای مالی مسیونرهای غربی از اروپا و آمریکا با چالش مواجه شده و اشغال چین توسط ژاپن، مسیونرهای مسیحی، حامیان مالی اروپایی خود را از دست داده و اغلب آهسته آهسته چین را ترک و مسیحیان بومی چین را بدون پشتوانه رها و زمینه برای هرچه مستقلتر شدن کلیسای چینی بیش از گذشته فراهم شد. درگیریهای خونین میان حزب کمونیست و حزب کومین تانگ بر سر قدرت از یک سو، و با ژاپن از سوی دیگر، فضایی برای عملیات سازمان یافتهی مسیونرها باقی نگذاشت.
لذا جبههی کلیسای میهن پرستان چین بدون اتکا به مسیونرهای خارجی روی پای خود ایستاد و در این فضای بحرانی توانست گلیم خود را از آب بیرون کشیده و به حیات خود ادامه دهد. با این حال، در سال 1925 تعداد مسیونرهای فعال مسیحی در چین به بیش از 8000 نفر و آمار پروتستانهای چینی 500 هزار نفر تخمین زده میشد. در سال 1945 تنها کلیسای مستقل محلی بیش از 70 هزار عضو پیدا کرده و تقریبا بیش از 700 شورای محلی برای رسیدگی به امور مسیحیان بومی را اداره میکرد. این کلیساهای مستقل روی هم رفته 200 هزار عضو داشتند. اگرچه تا تأسیس جمهوری خلق چین مسیونرهای آمریکایی و انگلیسی همچنان تحت عناوین مختلف به چین رفت و آمد داشتند، ولی با روی کار آمدن حزب کمونیست و فرار حزب کومین تانگ به جزیرهی تایوان، و قطع رابطهی چین کمونیست با اروپا و آمریکا، هرنوع ورود و فعالیت مسیونرهای خارجی، بهویژه غربی، در چین ممنوع اعلام شد.
مسیحیت پس از استقرار حزب کمونیست در چین
با استقرار جمهوری خلق چین تحت حاکمیت حزب کمونیست، تمام مسیونرهای خارجی بهصورت دسته جمعی از چین رفتند و کلیساهای محلی را با مدیریت خود رها ساختند. این واقعه موجب توسعهی پروتستان بومی چینی و حرکت به سمت، خود مدیریتی، خود حمایتی و خود تبلیغی شد. در این شرایط جبههی کلیسای میهن پرستان(Patriotic Church)«کلیسای سه خودی(Three – self churches)» (خود مدیریتی، خود حمایتی و خود تبلیغی ) تقویت شد. بسیاری از شاخههای اصلی پروتستان این سه اصل را حتی سریعتر از جنبش سه اصل متکی به خود(1951) طرفدار دولت پذیرفتند، اگرچه برخی از مسیحیان انجیلی در برابر این حرکت مقاومت کردند. در این جریان کاتولیکها که تابع دستور واتیکان بودند، از پروتستانها و انجیلیها که مستقلانه عمل میکردند صدمات بیشتری را متحمل شدند. درسال 1957میلادی، واتیکان به دلیل اختلافات سیاسی و اعتقادی، سفارت خود در پکن را بست و نمایندگی سیاسی خود را به تایوان منتقل نمود[i]. در زمان انقلاب ویرانگر فرهنگی(1966-1976)، تمامی سازمانها و فعالیتهای دینی متوقف و به شکل زیر زمینی در آمدند، به نحوی که در ظاهر به نظر میرسید دیگر هیچ دینی در چین وجود ندارد. دولت کمونیستی رابطهی دیپلماتیک خود را هم با واتیکان قطع نمود و هنوز هم رابطهی سیاسی میان واتیکان و پکن بر قرار نیست. پکن، شرط برقراری رابطه با واتیکان را عدم مداخلهی واتیکان در امور مسیحیان کاتولیک چینی و قطع رابطه با تایوان اعلام کرده که تاکنون روی تحقق این شرایط و برقراری رابطه توافقی حاصل نشده است. اگرچه حاکمان چینی تلاش کردند طی چند دهه سازمانهای مذهبی را تحت انقیاد و کنترل حزب کمونیست درآورند، ولی مسیحیان چینی همچون پیروان سایر ادیان، در این مدت توانستند تجربه و هنر مدیریت حفظ و هدایت پیروان کلیسا را به دست آورند.
ممنوعیت فعالیت کلیساهای متعلق به گروه(TSMP(Three-self patriotic movment)) در سال 1976، باعث شکلگیری فعالیتهای زیرزمینی و کلیساهای غیر قانونی خانگی شد. این ممنوعیت تا پس از مرگ مائو ادامه یافت و در سال 1979، پس از اجرای اصلاحات، این گروه مجددا اجازهی فعالیت یافت. واقعیت رشد مسیحیت وقتی آشکار شد که دوران سیاه انقلاب فرهنگی به پایان رسید و جهان تازه متوجه شد که روند عبادت و پرستش تحت شرایط سخت حاکمیت بریگاردهای سرخ مائو نه تنها متوقف نشده، بلکه به رشد فوق العادهی خود نیز ادامه داده است[۱]. در سال 1982، آمار رسمی جمعیت کاتولیکها و پروتستانها هرکدام 3 میلیون نفر اعلام شده بود، در حالی که در سال 1992، طبق یک آمار غیر رسمی، جمعیت مسیحیان چین مجموعا بیش از 30 میلیون نفر برآورد شد که نشان از رشد شگفت انگیز مسیحیت در دوران کمونیستی داشت[۱]. اگرچه برخی معتقد بودند انقلاب فرهنگی و فشار حد اکثری حزب کمونیست به مسیحیان به حیات مسیحیت در این کشور پایان داد، ولی مسیحیت در همان دوران خفقان، با تمام تنوع و شاخههایش در این جامعه ریشه دوانده و تقویت شد و روشهایی برای حفظ خود و پیروانش تجربه کرد. در حقیقت، انقلاب فرهنگی، دو خدمت بزرگ به دین در جامعهی چین کرد: نخست، مردم چین را با یک خلأ فکری و معنوی روبرو ساخت که آنها را هرچه بیشتر مشتاق پرکردن این خلأ کرده است. دوم، آیینها و ادیان سنتی و بومی چین را چنان تضعیف و از جذابیت و پویایی انداخت که دیگر هیچکس رغبت روی آوردن به آنها را ندارد[۲].
وضعیت کنونی مسیحیت در چین
امروزه به دست آوردن تعداد دقیق مسیحیان در چین بهخاطر عدم انتشار صحیح آمار از سوی دولت و اغراق برخی از سازمانهای وابسته به میسیونرهای تبشیری غرب مشکل است. و علت اختلاف در آمار پیروان مسیح نیز از همینجا ناشی میشود چون خیلی از مسیحیان حاضر به اظهار عقیدهی خود نیستند، ولی آخرین آمار رسمی اعلام شده از سوی دولت چین، تعداد کاتولیکها 4میلیون و پروتستانها 10میلیون نفر ذکر شده است[۳]،این در حالی استکه منابع غیر رسمی آن را بین40 تا 130میلیون نفر برآورد کردهاند[۴]. طبق آمار غیر رسمی اعلام شده از سوی رییس سازمان امور ادیان چین در سال 2006، تعداد مسیحیان این کشور به 130میلیون نفر رسیده است[۵]. اگرچه این آمار از سوی وزارت امور خارجهی چین تکذیب شد، ولی آمار گیریهای غیر رسمی صورت گرفته در استانهای مختلف نیز قریب به این تعداد را تأیید میکند[ii]. در صورت واقعی بودن این آمار، چین پس از آمریکا و برزیل، سومین کشور دارای جمعیت مسیحی خواهد بود. همچنین، طبق آمار مطالعات جهانی مسیحیت، باتوجه به رشد سریع مسیحیت در چین، تعداد مسیحیان این کشور در سال 2050 به رقم 218میلیون و یا 16درصد جمعیت جهان خواهد رسید. در آنصورت، چین دومین کشور پرجمعیت مسیحی خواهد شد. طبق این آمار، روزانه ده هزار نفر در چین به مسیحیت میگروند. حتی براساس محافظه کارانهترین آمار(40 میلیون نفر) تعداد مسیحیان نسبت به نیم قرن پیش، 4300 برابر افزایش یافته است که اغلب پس از انقلاب فرهنگی و اخراج مسیونرهای خارجی بوده است.
برخورد قهرآمیز حاکمیت چین در چندین دههی گذشته با مبلغان و پیروان کلیسای غیر رسمی و زیرزمینی، و تلاش قدرتهای غربی بهویژه آمریکا و واتیکان برای نفوذ هرچه بیشتر در جامعهی چین از طریق مسیونرها و کلیساهای غیر رسمی، رقابت پردامنهای را در این سرزمین به وجود آورده که به نظر میرسد در نهایت بازندهی رقابت نه تنها دولت چین، بلکه فرهنگ و آیینهای سنتی این تمدن چینی است. البته عواملی هم در تقویت جبههی مسیحیت مؤثر بودهاند که برخی از آنها عبارتند از:
- تغییرات گستردهی فرهنگی اجتماعی پس از اجرای اصلاحات؛
- افزایش درآمد و بهبود شرایط زندگی عموم مردم؛
- کاهش فشار دولت نسبت به عوامل کلیسا و مسیحیت و اصلاح سیاستها نسبت به مذهب[۲]؛
- سرمایه گذاری وسیع و گستردهی جهان مسیحیت برای تبلیغ و توسعهی مسیحیت در چین؛
- توسعهی روابط چین و دنیای غرب؛
- کنار آمدن مبلغان مسیحی با برخی از جنبههای عمومی ادیان و آیینهای عامه پسند رایج در چین؛
- نا کارآمدی فرهنگ و آیینهای سنتی چین در پاسخگویی به نیازهای معنوی نسل جدید این کشور؛
- توسعهی اقتصادی چین از طریق سرمایه گذاریهای کلان واحدهای اقتصادی و تجاری غرب که فرهنگ مسیحیت غربی را نیز همراه خود داشته است؛
- فعالیت گستردهی مسیونرها و مبلغان مسیحی غربی زیر پوشش سازمانهای خیریه و امدادی[۶]،
- گرایش شدید مردم به ویژه نسل جوان چین به فرهنگ غرب مسیحی و یادگیری زبان انگلیسی، و توسعهی فرهنگ غرب و مسیحیت در قالب کتابها و متون آموزش زبان.( اغلب زبان آموزان انگلیسی با انداختن گردنبند صلیب به گردن و برگزاری جشن کریسمس و عید ژانویه، نا خود آگاه با فرهنگ مسیحیت آشنا و رفته رفته به جاذبههای آن گرایش پیدا میکنند.)
مسیحیت و خلأ معنویت در چین امروز
در طول تاریخ، سرزمین چین چندین بار توسط قحطی و گرسنگی و فقر بلعیده شده است، ولی به نظر میرسد امروزه این گرسنگی معنوی جامعه است که زیر زرقوبرق شهرهای بزرگ احساس میشود که فرهنگ چند هزار سالهی سنتی چین را در کام خود فرو میبرد. این احساس از سوی صدها میلیون کارگر چینی که از فقر به بهبود وضعیت معیشتی رسیده و مهاجرت سالانه دهها میلیون نفر از روستا به شهر احساس میشود. علیرغم موضع دولت و آزار و اذیت مسیحیان پیرو کلیسای آزاد و زیرزمینی، در چند دههی گذشته، بیش از دهها میلیون نفر به اعتقاداتی گرایش پیدا کردهاند که زندگی امروزی را گذری به زندگی آخرت میدانند. با توجه به تلاش سنتی چینیها برای دستیابی به یک زندگی قابل تحمل در جهان حاضر، این روند شاید کمی غیر عادی بهنظر بیاید، ولی این سیل مهاجرت از روستا به شهر است که زمینه را برای پذیرش مسیحیت فراهم میکند[۷].
مردم در خلأ معنوی نمیتوانند زندگی کنند، همانگونه که در اروپا این چنین نبود. در جامعهی سنتی چین مردم خود را جزیی از طبیعت میدانند، ثابت و تغییر ناپذیر، و آنچه در اطرافشان هست را میپرستند، نیاکانشان، ارواح، خودشان و یا خدایان دست ساز خودشان. وقتی پدیدهی جنگ، مهاجرت و یا تحول اقتصادی گسترده آنها را از ریشههایشان جدا میکند، آنچه در زندگی سنتی با ثبات بهنظر میرسید دیگر ناپایدار میشود. در چین سنتی، کمونیست جامعهی سنتی را از میان برد و اندیشهی بزرگ اجتماعی کنفوسیوس مبنی بر وفاداری و مسئولیت پذیری در برابر خانواده و جامعه و حاکمیت را نابود کرد. اینک مهاجرت بزرگی که از روستا به سمت دیگ جوشان شهری صورت میگیرد، گروههای مختلف نژادی و زبانی که هزاران سال جدای از یکدیگر زندگی میکردند، خود را در میان جامعهای حس میکنند که با آنها تفاوت زیادی دارند، این تفاوت زمینه را برای خروج از فرهنگ سنتی و زندگی ثابت پیشین فراهم و از خود میپرسند:«هدف از زندگی من چیست؟». و همین سئوال زمینهی فرهنگ پذیری را در آنان مهیا میکند[۸].
مسیحیت هم درصدد تغییر در جامعهی سنتی چین است، افراد را به خروج از قبیله و سنتش دعوت میکند تا به کلیسا بهپیوندد که فراتر از نژاد و ملیت است. به قول یک کشیش چینی، درحال حاضر فرهنگ سازی از مسیحیت در جامعهی سنتی چین بهتر از گرواندن آنان به کاتولیک یا پروتستان و یا انجیلیان است. جوانان، زنان و خانواده کلید تغییرات فرهنگی هستند[۹].
به اعتقاد برخی از مبلغان بومی و یا مبلغان خارجی که با فرهنگ سنتی چین آشنا هستند، کنار آمدن با برخی از مراسم آیینی موجود در فرهنگ سنتی چین مثل مراسم تشریفات کنفوسیوسی و پرستش نیاکان را از آنجا که اغلب جنبهی اجتماعی و سیاسی دارند تا اعتقادی، بدون اشکال میدانند. لذا معتقدند افرادی که به مسیحیت گرویدهاند میتوانند این آیینها را هم بهجای آورند تا بعدها کاملا جذب مسیحیت شوند. البته هستند افرادی هم که مخالف این تساهل و تسامح دینی بوده و معتقدند هرنوع ستایش و احترام به نیاکان و ارواح و بزرگان چیزی کمتر از بت پرستی نیست. گروه اول مانند ماتیو ریچی و افرادی مانند او، به خاطر آشنایی با فرهنگ و اعتقادات سنتی چینیها، آیینهای عامه پسند را مخالف اعتقادات مسیحیت تلقی نمیکنند، درحالیکه گروه دوم به دلیل عدم آشنایی با باورهای سست سنتی مردم سرسختانه با آن مخالفت کرده و حاضر به پذیرفتن و کنار آمدن با آن نیستند. این تفاوت در دیدگاهها اختلافاتی را در میان حامیان مسیحی سازی جامعهی چین پیش آورده است.
در طول تاریخ، کاتولیک در چین یک پدیدهی روستایی بوده است. در حال حاضر نیز بیش از 70 تا 75 درصد کاتولیکها در روستاها، و در استان های خِه بِی و شانسی زندگی میکنند. اغلب وظایف کنونی جامعهی کاتولیک چین، به جای تلاش برای یافتن نوکیشان جدید، حفظ شرایط و وضعیت و آمار کنونی این جمعیت است. کاتولیکها در محیط شهری که زمینه برای گرویدن به مسیحیت بیشتر است، حضور کمتری دارند و اغلب مراسم کلیسا را به زبان لاتین انجام میدهند و دولت هم از این وضعیت حمایت میکند، چون مردم زیاد متوجه مفاهیم آن نمیشوند و این وضعیت به نفع فرهنگ سنتی چین است. کاتولیکها هم به چنین شرایطی عادت کرده و از اینکه دولت مزاحمشان نیست خوشنودند. علیرغم قطع رابطه بین واتیکان و پکن، و مخالفت دولت چین با هرگونه مداخلهی واتیکان در امور مذهبی مسیحیان چینی که از آن به امور داخلی چین تعبیر میکند، 90 درصد کشیشهایی که در گذشته بدون مجوز پاپ به این مقام دست یافتهاند، اینک مورد تأیید پاپ واقع شدهاند. و این خود نوعی پذیرفته شدن سیاستهای پکن از سوی واتیکان و نشان دادن چراغ سبز برای برقراری روابط رسمی بین پکن و واتیکان تلقی میشود. این درحالی است که در سال 2000 وقتی پاپ جان پل دوم در یک اقدام بی سابقه 20 نفر از مبلغان مسیحی اروپایی را که در قرون 19 و 20 برای تبلیغ و گسترش مسیحیت تلاش فوق العاده نموده و در اواخر قرن هیجدهم و اوایل قرن نوزدهم در درگیری چین با نظامیان اروپایی کشته شدهاند را تقدیس کرد، دولت و مردم چین یکپارچه علیه این اقدام بهپاخاستند و این عمل پاپ را تقدیس از اعمال جنایتکاران اعلام و روابط تخریب شدهی چین با واتیکان رو به تیرگی بیشتر گذاشت. روزنامهی مردم در شمارهی 29 سپتامبر همان سال خود طی مقالهای جنایات بی حد و حصر مبلغان و مسیونرهای مسیحی در آن ایام در چین را اینگونه بر شمرد:
«مبلغان و مسیونرهای مسیحی که امروزه مورد تقدیس پاپ و واتیکان قرار گرفتهاند، جانیانی هستند که علیه تمامیت ارضی و مردم کشور چین مرتکب جنایات فراوانی شدهاند. آنها در تجارت و توزیع مواد مخدر در میان مردم چین دست داشتند؛ در کسب اطلاعات و اخبار و جاسوسی به نفع دشمن در جنگ علیه مردم چین شریک بودند؛ در تنظیم قرار دادهای ننگین تحمیلی که حاکمیت ملی و سرزمینی چین را نقض میکرد مشارکت داشتند؛ آنها تلاش کردند زمینه را برای چپاول منابع ملی چین توسط نیروهای امپریالیستی فراهم کنند؛ زمینه را برای هجوم نظامی هشت کشور اروپایی به چین فراهم کردند.»
لازم به یاد آوری استکه پس از دو جنگ تریاک، دو معاهدهی ننگین در سالهای 1842(معاهده ی نان جینگ) و 1858(معاهدهی تیانجین) توسط قدرتهای خارجی به چین تحمیل شد که بر اساس آنها«حق انجیلی کردن» یعنی مسیحی کردن مردم توسط مسیونرهای انجیلی رسمیت یافت [۲].
راهبرد تهاجمی مسیحیت انجیلی در چین در قرن 21
براساس مقالهای به قلم نیکلاس دی. کریستف منتشره در مجلهی نیویورک تایمز به تاریخ 26 ژوئن 2006، «اگرچه چین فعالیت مسیونرهای خارجی را در این کشور ممنوع کرده و برخی از فعالان آنها را دستگیر و محاکمه و زندانی میکند، ولی مسیحیت در این کشور درحال رشد و شکوفایی است.» اغلب این رشد در کلیساهای غیرقانونی و زیرزمینی خانگی صورت گرفته است. با آغاز هزارهی سوم این رشد از روستاها به شهرها منتقل شده و در میان نخبگان علمی و اقتصادی توسعه مییابد. برخی پیش بینی کردهاند که تا دو نسل بعد مذهب اصلی در چین مسیحیت خواهد بود، و در قرن بیست و یک، رویکرد چین همان رویکرد به مسیحیت انجیلی خواهد بود که اروپا از قرن 8 تا 11 میلادی و آمریکا در 200 سال گذشته قرار داشت. در قرن 19 و 20 برخی از رادیکالهای مسیحی فکر میکردند، ممکن است ارتش مسیحیت آفریقایی جهان اسلام را تحت فشار قرار دهد، در حالیکه اینک بزرگترین خطر برای جهان اسلام، ارتش مسیحیت شرق آسیا، بهویژه چین است که به سمت غرب درحال حرکت است.
براساس اطلاعات منتشره از سوی آمار جهانی مسیحیت، اینک در چین 111میلیون مسیحی زندگی میکنند که 90درصد آنها را پروتستانها و انجیلیها تشکیل میدهند. این جمعیت عظیم نو ظهور، برخلاف کاتولیکها که حضور تاریخی در چین داشتهاند، به شدت درحال رشد و گسترش است. با جلوگیری از ورود آنان به کلیساهای رسمی، پیروان به خانهها و جلسات زیرزمینی خانگی کشانده میشوند. شمار اعضای این حرکت پنهانی اینک از تعداد 75 میلیون اعضای حزب کمونیست چین بیشتر شده و در نسل بعدی قویترین جامعه را شکل خواهند داد. در حالی که کاتولیکها باصبر و حوصله و تحت حمایت دولت«انجمن میهن پرستان کاتولیک»، به رهبری کشیشهای منصوب شده از سوی دولت برای استقلال از واتیکان تلاش میکنند، گروههای انجیلی ساختاری ندارند که تحت فشار دولت قرار گیرند و مقامات عالیرتبهی کلیسایی ندارند که مجبور باشند برای حفظ جایگاه آنها با دولت کنار بیایند. منتظر اصلاحات قانونی برای پیشبرد تبلیغاتشان هم نیستند، و لذا با قدرت تمام به انجیلی کردن اقشار مختلف جامعه، بهویژه نخبگان، نوکیسهها و جوانان، در شهرها میپردازند. بی پرواترین و رؤیایی ترین شعار آنان حمل انجیل به فراتر از مرزهای چین و از مسیر ابریشم و از طریق سرزمینهای اسلامی«بازگشت به اورشلیم» است. برخی از گروههای انجیلی چینی معتقدند، در طول 2000 سال گذشته، حرکت انجیل از اورشلیم به سمت آنتالیا و از آنتالیا به اروپا و آمریکا و از آمریکا به شرق آسیا و چین صورت گرفته است. حالا نوبت به آنها رسیده که این وظیفهی مقدس را با حمل آن به سمت اورشلیم ادامه داده و این دایره را با عبور از سرزمینهای مسلمانان و رساندن به بیت المقدس به انجام رسانده و تکمیل کنند. اگر این امر محقق شود، پیام انجیل به تمام دنیا رسیده است. این گروه حتی برای تحقق این هدف، بهصورت سری، دو مرکز تربیت مبلغ در چین راه اندازی کرده و درصدد تربیت مبلغینی هستند که بتوانند در کشورهای اسلامی به تبلیغ مسیحیت بهپردازند[۲]. مسیحیت نو در چین در میان اقشار متوسط جدید در شهرها و مناطق توسعه یافتهی این کشور، جایی که بزرگترین ثروت و تولید متمرکز شده، جوانه زده است. آنان با خطر پذیری، حتی خطر جانی، با چنان شور و حرارتی به تبلیغ مسیحیت میپردازند که طی قرنها در مسیحیت دیده نشده و معمولا با واتیکان نیز اختلاف داشته و دارند [۳].
چاپ و انتشار کتاب انجیل در چین
در کشور چین، تنها یک بنیاد بهصورت رسمی و قانونی، مجوز و حق چاپ و انتشار و توزیع انجیل و سایر کتابهای دینی متعلق به مسیحیان را در داخل این کشور دارد. بنیاد آمیتی(Amiti)، تا سال 2007 مجموعا بیش از 50 میلیون نسخه انجیل به 8 زبان از جمله به خط بریل، برای پیروان مسیحی در این کشور منتشر کرده است که از این تعداد 43 میلیون نسخه برای توزیع در داخل چین و 7 میلیون نسخه برای صادرات بوده است[۳].
تحلیل مراکز علمی چین از رشد مسیحیت در این کشور
جیانگ زِمین، رییسجمهور پیشین چین، در نوامبر 1993 در کنفرانسی در خصوص سیاستهای دولت در قبال مذهب گفت:
«ما باید مذهب را به سمتی هدایت کنیم که پیروان خود را با جامعهی سوسیالیستی منطبق کند. تا چندی که مذهب امری شخصی است، قابل تحمل است[۱۰].»
به طور کلی، از نگاه مقامات چینی، مذهب باید دارای این ویژگیها باشد: 1- به پیروان آموزش دهد که نسبت به دولت وفادار باشند. 2- برای حاکمیت مشکلی ایجاد نکند. 3- در امور سیاسی مملکت دخالت نکند. 4- با خارج از کشور ارتباطی نداشته باشد[۶].
در سال 2010، از سوی آکادمی علوم اجتماعی چین گزارشی تحلیلی در خصوص رشد سریع مسیحیت در چین و پیامدهای آن منتشر شده که دقیقا بیانگر حساسیت دولتمردان این کشور نسبت به پدیدهی مسیحیت نوین در این کشور است. در آن گزارش آمده است:«قدرتهای غربی به دنبال تحمیل سیستم سیاسی خود به سایر کشورها و به دست آوردن سلطهی مطلقه برجهان هستند. در این روند، آنها از ابزارهای مختلفی از جمله تبلیغ مسحیت استفاده میکنند. آنها در دنیای معاصر از دو عامل مهم برای گسترش مسیحیت در چین استفاده کردهاند. 1- قدرت نظامی. 2- قدرت اقتصادی. پیش از سال 1949(تأسیس جمهوری خلق چین)، تبلیغ مسیحیت در سایهی قدرت کشتیهای توپدار غربی انجام میشد و پس از آغاز اصلاحات اقتصادی و درهای باز سیاسی(سال 1978)، بیشتر روی قدرت اقتصادی و سازمانهای خیریه تکیه شده است. نقطهی کلیدی این است که آمریکا فعالانه در فعالیتهای مسیونرهای انجیلی، تحت عنوان سازمانهای امداد رسانی و خیریهی غیر انتفاعی مشارکت دارد. دلیل این مشارکت تأسیس و راه اندازی کلیساهای پرهزینه در مناطق محروم روستایی است که ساخت آنها بدون کمک مالی خارجی، از توان روستاییان فقیر خارج است. رشد انفجاری مسیحیت در چین غیر طبیعی است و تعادل مذهبی در این کشور را برهم زده و جامعه را به سمت تلاتم و ناآرامی اجتماعی میکشاند و فضای آرام کنونی دینی را خطرناک میکند. این مسیحیت است که تعادل موجود را با خطر مواجه ساخته است. رشد سریع مسیحیت به واسطهی فروکش کردن آیینهای بودیسم و تائوئیسم به دست نیامده، بلکه تهاجم و سلطهی مسیحیت است که آنها را وادار به عقبنشینی کرده است. دلیل این رشد سریع، از کنترل دولت خارج بودن فعالیت کلیساهای خانگی است، نه کاهش کنترل دولت بهمنظور برهم خوردن تعادل مذهبی. فعالیتهای غیرقانونی مسیحیان انجیلی، سیاست مذهبی دولت را به چالش کشیده و معادلهی مذهبی را برهم زده است. این رشد غیر طبیعی نه تنها تعادل دینی را برهم میزند، بلکه امنیت ملی را تحت تأثیر قرار میدهد. مسیونرهای مسیحی به هر نوع فعالیت غیر قانونی دست میزنند و هدف اصلی آنها استفاده از مسیحیت برای تغییر ماهیت رژیم حاکم بر چین و ساقط کردن آن است. آنان ادعا میکنند این صحنهی نبردی برای تسخیر روح چین است. مسابقهای بین سوسیالیسم بیخدایی و مسیحیت الهی است، رقابتی بین عملگرایی سنتی کنفوسیوس و روح پادشاهی آسمانی مسیحیت، و مقابلهی بودیسم و مسیحیت برای ابقا و یا محو بتپرستی است، درگیری میان سیستم بینالمللی ارزشهای مسیحی و ارزشهای ملی گرایانهی سنتی مارکسیسم. مسابقهای میان مسیحیت پروتستان آمریکایی و کمونیست چینی و قدرت مسیحیت آمریکایی و سنتی چینی است[۱۱].
این برهم خوردن تعادل موجب خواهد شد که دولت چین دیگر نتواند مذهبی با 200 تا 300 میلیون پیرو را کنترل کند. البته، شرایط آمادهی فعلی زمینهی پذیرش و رشد بی رویهی معنویت مسیحی را فراهم ساخته است[۱۲] [۱۳].
نیز نگاه کنید به
- مسیحیت در چین
- مسيحيت در دوران جمهوری چين
- مسیحیت و خلأ معنویت در چین امروز
- مسیحیت پس از استقرار حزب کمونیست در چین
پاورقی
[i] - در حال حاضر در تایوان 724 کلیسای کاتولیک، 682 کشیش مرتبط با واتیکان، 1052 راهبه و 300هزار مسیحی کاتولیک زندگی میکنند.
[ii] - خبرگزاری شین هوا در تاریخ 26 ماه مه 2004 اعلام کرد، درحال حاضر بیش از40هزار مسیحی در پکن زندگی می کنند و 60 کشیش اجرای برنامههای مذهبی مورد نیاز آنان را بر عهده دارد. در شهر پکن 8 کلیسای رسمی فعالیت میکند و قرار است 2کلیسای دیگر با کمک شهرداری این شهر با گنجایش هرکدام یک هزار نفر در مناطق چائویانگ و فِنگدیَن با هزینه ای بالغ بر40میلیون یوان تأسیس شود. طبق این گزارش در 2هتل این شهر مراسم مذهبی برای مسیحیان خارجی مقیم پکن برگزار میگردد.
کتابشناسی
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ چینگ، جولیا (1383).مترجم حمید رضا ارشدی، ادیان چین. از منشورات باز شناسی اسلام و ایران: نشر باز
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ Xin, Yalin (2009). Inside China’s House Church network. Lexington Kentucky: Emeth press
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ (China Encyclopedia, 2008)
- ↑ Hattaway, Paul (2009).Asia Harvest Newsletter
- ↑ International Religious freedom report ,2007
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ Ruokanen, Miikka (2010). Christianity and Chinese Culture.Grand rapids: Eerdmns
- ↑ Christianity Finds a Fulcrum in Asia,2007
- ↑ Aikman,David (2006). Jesus in Beijing: How Christianity is changing the Global balance of power
- ↑ Carol Lee Hamrin ,2009
- ↑ Culture. Encyclopedia of Contemporary Chinese
- ↑ An Analysis of the reasons for the rapid growth of Christianity in today’s China( 2010). China Social Sciences press
- ↑ Ge,Yu (2011). American’s essence. Modern China Publishers
- ↑ سابقی، علی محمد(1392). جامعه و فرهنگ چین. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی.