سیاست های مذهبی دولت ساحل عاج
روابط حکام
رژیم حاکم در ساحل عاج، هرگز در طول سالهای پساز استقلال، بهطور رسمی، سیاستی اسلامی تعریف یا تبیین ننموده است و سعی کرده، اصل لائیسیته یا حکومت غیرمذهبی را که از قانون اساسی فرانسه گرفته، حفظ کند. بااینحال، همواره نظارت و کنترلی را که در دوره استعمار از آن صحبت شد، مدنظر قرار داده است. درواقع، میتوان از کاربست دو شیوه در سیاست حکومت درقبال مسلمانان این کشور صحبت کرد: نخست شیوه پذیرش و ارجنهی و دیگری، شیوه کنترل و نظارت که گاه تا سرحد سرکوب نیز میرسد (Miran, 2006: 170).
بهعنوان مثال و در شیوه نخست، رژیم هوفوئه بوآنی که ثروت هنگفتی در اختیار داشت، درجهت مطامع سیاسی و اقتصادی خود، پولهای زیادی به اشخاص بانفوذ درمیان مسلمانان اعطا میکرد و از این طریق، نظر و انقیاد آنان را جلب میکرد. برای این منظور، مثلاً در ماه رمضان، شیر و شکر رایگان میان روزهداران پخش میکرد یا قیمت گوشت گوسفند را خیلی کاهش میداد. حتی اینگونه گفته میشود که تا سال 1980، به زیارت زوار کشورش از خانه خدا نیز کمک میکرده است (Ibid: 171)؛ به همین دلیل، از جانب لائیکها انتقادات فراوانی به او وارد میشد تا اینکه بالاخره به این کمکها پایان میدهد؛ اما بیشترین توجه و صرف هزینه ازسوی حکومت و بهمنظور جلب نظر مسلمانان، در کار ساخت مساجد گذاشته شد. بااینکه مسیحی بود، اما بیشترین تعداد مسجد و باشکوهترین مساجد را در ساحل عاج بنا کرد و شاید بتوان گفت که ارائه فهرستی از تمام مساجدی که به نحوی، کمکی از حکومت دریافت کردهاند، کار مشکلی است.
ازجمله مساجد معروف، مسجد زیبای یاموسوکرو است که در سال 1963 ساخت آن آغاز شد. بوآنی برای این کار، معمار چیرهدستی بهنام «بالا کامارا»[16] را برای آموزش دیدن و مشاهده نمونههایی به سنگال فرستاد. این معمار پساز بازگشت و ساخت این مسجد تا سال 1968 طرحهای مشابه دیگری را در کوروگو یا اودینه اجرا کرد. بوآنی، خود تا سال 1970، در مراسم ماه رمضان در این مسجد شرکت میجسته و هر زمان نیز که یکی از سران کشورهای اسلامی به آنجا سفری داشت، حتماً بازدید از این مسجد در برنامه رئیسجمهور بوده است.
ساخت مسجد بزرگ دیگری بهنام مسجد «جامع»،[17] به ابتکار و بهدست خود مسلمانان این محله، در سال 1953 شروع شد که بهدلیل کمبود منابع مالی، پیشرفت خوبی نداشت. تا اینکه در سال 1970، با کمک دولت، کار آن به پایان رسید. «ناموری کنه»[18] خزینهدار هیئتمدیره مسجد، اینگونه درباره این موضوع صحبت میکند: «روزی، هوفوئه خواست مرا ببیند. شش روز از فوت «لاجی سیدیبه»،[19] یک تاجر بزرگ که رئیسجمهور در مراسم تدفینش شرکت داشت، گذشته بود. در آن تاریخ کار مسجد تقریباً به اتمام رسیده بود؛ اما هنوز خردهکاریهایی داشت. پس باخبر شدم که هوفوئه میخواهد مرا ببیند. ترس زیادی داشتم، چون نمیدانستم از من چه میخواهد. وقتی به مقر ریاستجمهوری رسیدم و با او روبهرو شدم، از من پرسید: «تو مسئول امور مالی مسجد هستی؟» گفتم «بلی». پس گفت: «150 میلیون برای اتمام کار مسجدت میدهم». چمدان بزرگی در کناری بود که میدانستم پول داخل آن است، بااینحال جرئت نمیکردم دربارهاش چیزی بپرسم، چون درهرصورت او رئیسجمهور بود! اما انگار او فکرم را خوانده بود. پرسید: «میخواهی داخلش را ببینی؟» گفتم «بلی». پر پول بود... . برای ما ابداً ایرادی نداشت که از یک غیرمسلمان کمکی دریافت کنیم. بههرحال او رئیسجمهور بود. کار مسجد در حدود سال 1975 به اتمام رسید» (Entretien avec Namory Koné, 1995).
این مسجد تا سالها، عظیمترین مسجد پایتخت و نماد کمک مالی حکومت به مسلمانان ساحل عاج بود. کار مسجد بزرگ اودینه در سال 1972، به مناسبت جشن سالگرد استقلال ساحل عاج آغاز شد و به هنگام بهرهبرداری در سال 1975، بنایی ملی نامیده شد. مسجد «ریویرا»[20] آخرین مسجدی بود که تحت زعامت بوآنی ساخته شد. البته بوآنی در هنگام گشایش آن در سال 1987 گفته بود: «اگر خدا عمری عطا کند، مسجد ریویرا، آخرین مسجد نخواهد بود. در یاموسوکرو، جایی که کلیسایی درحال ساخت است، زمینی را هم برای مسجد یاموسوکرو، بزرگترین مسجد آفریقا درنظر دارم» (Fraternité matin, 1987).
البته، بهنظر امام جماعت مسجد ریویرا، کمک رئیسجمهور به ساخت این مسجد، تنها بهدلیل خاموشکردن آتش اعتراضاتی بود که مسلمانان نسبت به هزینه هنگفت ساخت کلیسای جامع سن پل ابیجان، ابراز داشته بودند؛ اما در شیوه دوم برخورد با مسلمانان، یعنی شیوه کنترل و گاه سرکوب، قدرت حاکمه هرگز از نظارت بر رفتار و عمل مسلمانان غافل نبود و به همین منظور، از راههای گوناگونی استفاده میکرد؛ مثلاً اگر بنا بر معارفه امام جماعت جدیدی بود، سعی میشد این کار در نهادی دولتی مثل استانداری، انجام گیرد. همچنین مقامات دولتی در جشنها و مراسم مختلف مذهبی شرکت میجستند. در ابیجان، این مأموریت بهعهده اعضای دولت گذارده شده بود که عمدتاً هم از مسیحیان بودند؛ بهعنوان مثال، «آگوست دنیز»[21] از وزرایی بود که مدام به مسجد دیولا سر میزد و حتی صندلی راحتی مخصوصی برای او گذاشته بودند تا مجبور نباشد روی زمین بنشیند (Miran, 2006: 179).
ازمیان سایر مناسک و مراسم، نماز جمعه، بهلحاظ بار سیاسی و اجتماعی خطبههای آن، مورد توجه خاص حکومت بود. ازطرفی، هرچند با نظم و دفعات کمتر، ازمیان امامان جماعت، آنهایی که از همه بانفوذتر و مشهورتر بودند، در مراسمی که رئیسجمهور ترتیب میداد و در جشنهای ملی، دعوت میشدند و اینهمه، تنها باهدف کنترل رفتار مجامع اسلامی انجام میگرفت.
سازمان دولتی حج، شکل دیگری از کنترل مسلمانان ازسوی حکومت بود. این سازمان تا سال 1992، تحت اختیار وزارت کشور بود و کمیتهای متشکل از کارمندان عالیرتبه دولت و وزرا، آن را اداره میکردند؛ اما دولت، تسهیلات بسیارکمی به زوار میداد و از آنجایی که ساحل عاج روابط سیاسی با عربستان سعودی نداشت، انجام امور سفر حج، در نمایندگیهای سعودی موجود در دیگر کشورهای منطقه انجام میگرفت و در مقصد، نماینده زوار ساحل عاجی سفیر سنگال بود. تا سال 1995، دولت از تخصیص و تصاحب مقری در عربستان برای این امر سر باز میزد؛ به این ترتیب، خدمات بسیارکمی به آنان عرضه میشد؛ درحالیکه هزینههای سفرشان چیزی کمتر از سایر زوار نبود و البته، تمام این محدودیتها و محرومیتها، عامدانه و برای وابسته نگهداشتن مسلمانان ازسوی حکومت صورت میگرفت؛ اما تنها بحث نظارت و محدودیت و کنترل نبود، بلکه اغلب بهرغم تلاشی که بوآنی در پاک و مداراکننده بودنش به خرج میداد، کار به خشونت و سرکوب میکشید.
پیشتر اشاره شد که در سالهای آغازین استقلال، بهنام وحدت ملی و استقلال اقتصادی از طریق نوسازی، رژیم هوفوئه قدرت خود را افزایش داد. یک حزب واحد، اجازه کار داشت و آزادیهای اجتماعی و بیان، کاملاً ازمیان رفت. هیچگونه تخطی از راه حکومت ممکن نبود و در چنین شرایطی، مسلم بود که مسلمانان نیز امکان هیچگونه فعالیت خاصی که به وحدت و تمامیت کشور لطمه بزند نداشتند. در این میان، مخالفان شمالی یا دیولاها، در مرکز توجه و نظارت بودند؛ چون متهم بودند که میخواهند کشور را در سلطه شمالیها یا مسلمانان درآورند؛ ازطرفی هوفوئه بهصراحت در سال 1960 گفته بود: «ما غرب را انتخاب کردهایم» و اسلام نماینده شرق بود. اسلام سیاسی که کمی بعد، نمایندگانش درنظر حکومت، کسانی چون قذافی بودند، نماینده دشمنی و عدم تساهل بودند؛ ازاینرو، بوآنی مدام تلاش میکرد تا به هر نحوی، حتی با زور و خشونت، مسلمانان را از رسیدن به استقلالی سیاسی بازدارد؛ بااینحال، گرچه در صحنه سیاسی، رشد و گسترش اسلام با مشکل روبهرو بود، اما در صحنه عمومی و محلی، پساز سالهای 1960، مسلمانان ساحل عاج با رشدی بسیار خیرهکننده بهپیش میرفتند. این امر تا حد زیادی، به توسعه انجمنهای اسلامی مربوط میشد که بهویژه در ابیجان، به تعداد آنها افزوده میشد.
ازجمله انجمنهای فعال و مؤثر که تا سالهای 80 جلودار بودند، «انجمن اتحاد فرهنگی مسلمانان» (UCM)، «انجمن اسلامی حج» (AMOP) و «فدراسیون مشاوره عالی اسلامی» (CSI) بودند که بعدها، «انجمن آموزگاران قرآن» (AEC) و «انجمن ملی مسلمانان ساحل عاج» (ANAMUCI)، به آنها اضافه شدند. این انجمنها، همگی مدعی بودند که نماینده جامعه مسلمان ساحل عاج، درمقابل سیاستهای حکومت هستند.
در اینجا، ذکر مجاری نفوذ و گسترش اسلام در ساحل عاج و توسعه انجمنهای مذکور، خالی از فایده نیست. درواقع، درمیان سایر رقبای عرب اسلامی که پساز جنگ جهانی دوم، بهدنبال گسترش اسلام در مناطق مختلف آفریقا افتاده بودند، مصر دوران ناصر، [Z1] توجه ویژهای به آفریقای سیاه داشت. کنگره اسلامی که در سال 1960 به شورای عالی امور اسلامی بدل شده بود، مأموریت داشت تا وعاظ و معلمانی را به آفریقا گسیل دارد و نیز دانشجویانی را با اعطای بورس، جذب دانشگاه الازهر نماید؛ به این ترتیب، مصر درنظر داشت تا ایدئولوژی ناصری را در این منطقه نشر دهد و درعین حال اخوانالمسلمین را هم سرکوب میکرد. این سیاست، در برخی مناطق، ازجمله در غرب آفریقا و بهویژه در غنا و توگو، ثمر داد، اما موفقیت چندانی در ساحل عاج کسب نکرد.
از سال 1969 به بعد، نوبت لیبی و قذافی بود تا اسلام خود را در آفریقای سیاه نشر دهند. قذافی بهنام دفاع از اسلام درمقابل امپریالیسم غرب، سازمانها و دانشگاههای زیادی تأسیس کرد و با شعار «پاک کردن آفریقا از مسیحیت»، تلاش کرد تا مسلمانان این ناحیه را جذب کند؛ اما او هم چندان موفق نبود و تعداد دانشجویانی که از ساحل عاج به لیبی عازم شدند، چندان چشمگیر نبود. در عوض، اقدامات عربستان جواب داد و ایدئولوژی وهابی توانست نظر مردم را جلب کند. عربستان سعودی در این دوره، دو مرکز مهم تبلیغاتی، «دانشگاه اسلامی مدینه» و «رابطات العالم الاسلامیه» را در اختیار داشت که از همان آغاز، آفریقاییهای بسیاری را به خود جذب کرده بود. در حدود سال 1972، این مرکز اخیر دو نماینده به ساحل عاج گسیل کرد و در سال 1973 و بهدنبال بحران اقتصادی جهان و افزایش قیمت نفت، عربستان فرصت را غنیمت شمرد و نفوذش را در این کشور گسترش داد. درواقع بوآنی نمیتوانست از کمکی که عربستان به اقتصاد کشورش میتوانست انجام دهد، چشم بپوشد و ازاینرو، تلاش کرد تا با انجمنهای اسلامی و مسلمانان مدارا کند؛ پس آنها را بهتدریج بهرسمیت شناخت و البته در این میان، مراقب بهویژه وهابیان بود که سودای سیاسی بیشتری در سر داشتند.
اوج فعالیت وهابیت در این منطقه، بین سالهای 1973 تا 1981 بود. یکی از معلمان اهل کشور چاد که معلم یکی از مدارس وهابی در این دوره بود، درباره نظام و عملکرد شبکه آموزشی این مدرسه چنین مینویسد: «مدرسه امام موری موسی، روابط فرهنگی گستردهای با برخی کشورهای عربی، همچون عربستان، لیبی، کویت و سوریه دارد و این کشورها، گاه بورسهایی اعطا میکنند و یا کمکهای آموزشی و گاه نیز معلمهایی را برای ما میفرستند... . برنامه درسی، اساساً روی موضوعات مذهبی متمرکز است، مثل «قرآن»، احادیث و کمی هم زبان عربی» (Abbakar, 1992: 26).
در ادامه سیاست رویکردن به جهان عرب، بوآنی بهرغم میل خود، روابط کشورش را با رژیم صهیونیستی، در نوامبر 1973 قطع کرد. در سالهای آغازین دهه 80، وهابیگری در ساحل عاج، رو به افول نهاد و در همین سالها، یعنی کمی بعد از سال 1985 بود که بوآنی، روابطش را با اسرائیل ازسر گرفت؛ اما چیزی از رغبت جامعه به اسلام کم نشد. با تأسیس «شورای ملی اسلامی» (CNI) در سال 1993، صحبت از جامعهای مدنی و اسلامی بهمیان میآید. این شورا برترین نهاد اسلامی در ساحل عاج بود که اکثریت مسلمانان این کشور را یکپارچه نمود. درواقع، نقش این نهاد در سالهای نخستین دهه نود، بازتعریف جایگاه جامعه مسلمان کشور، درمیان سایر جوامع و نهادها بود و درصدد بود تا در کنار سایر عاملان سیاسی و اجتماعی، مشارکت مسلمانان در امور عمومی کشور را افزایش دهد؛ بهویژه، همانطور که پیشتر اشاره شد، در این سالها با مطرحشدن تکثر حزبی و بازشدن فضای سیاسی، مسلمانان نیز فرصت را غنیمت شمردند و وارد صحنه سیاسی و اجتماعی شدند. وقایعی همچون مرگ بوآنی خودمحور و ازطرفی تأسیس حزب «مجمع جمهوریخواهان» (RDR) بهدست واتارا، به این تصور عمومی دامن زده بود که شورای ملی اسلامی و این حزب، هردو یکی هستند و نشانگر قدرت گرفتن مسلمانان در آیندهای نزدیک میباشند. اتفاقی که البته در عمل و با توجه به بحران اقتصادی و سیاسی اواسط دهه نود، روی نداد.
در اینجا لازم است به نام شخصیتی اشاره کنیم که در شکلگیری این نهاد و درنتیجه تحول وضع مسلمانان در ساحل عاج نقش اساسی داشت: «امام ادریس قدوس». وی در دهه نود و پسازآن، بهعنوان رهبر مسلمانان ساحل عاج شناخته میشود. درباره سابقه او اینگونه میتوان گفت که در لیبی و مراکش تحصیل کرده و پساز اخذ مدرک لیسانس در رشته اقتصاد، به ساحل عاج آمده و به استخدام وزارت اقتصاد و دارایی درآمده بود. وی همزمان، امام جماعت نیز شده و بهسرعت به شخصیت دینی مهمی مبدل گردید. در دورهای که بوآنی زنده بود، روابط خوبی میان این دو برقرار میشود. تا آنجا که بوآنی را وادار میسازد که اجازه دهد مسلمانان با لباس سنتی خود در ادارات حاضر شوند (مصاحبه با محمدرضا حاجی کریم جباری، 1391)؛ به این ترتیب، امام ادریس قدوس، با روابط ویژهای که با حکومت برقرار میکند، زمینهساز رشد نهادی مسلمانان در این کشور میشود.
به هر روی، شورای ملی اسلامی، از زمان شکلگیری، مهمترین نهاد اسلامی ساحل عاج محسوب میشود. البته از سال 2002 و همزمان با آغاز درگیریهای داخلی، نهادهای رقیبی پدیدار شدند، اما همچنان این نهاد اولین است. این نهاد توانست مسلمانان ساحل عاجی را، بهگفته «فوفانا»، به متحدترین جامعه مسلمان در آفریقا بدل سازد: «من به شما اطمینان میدهم که جامعه مسلمان ساحل عاج، متحدترین در تمام قاره آفریقاست. مشابه آن را در هیچیک از کشورهای منطقه نخواهید یافت: چه در مالی، چه در بورکینا و چه در گینه و هرجای دیگری در منطقه امروز، ازحیث سازماندهی امت اسلامی، ساحل عاج یک الگو است» (Archives de l’AJMCI, 1995). در همین زمینه و مدتی بعد، «تیجانه با»،[22] همین صحبتها را اینگونه بیان میکند: «ازنظر سازماندهی مذهبی، ساحل عاج در منطقه پیشرو است. الگویی است برای همه کشورها. در سنگال، چنین امکانی وجود ندارد و بهویژه، تشتت و تکثر وجود دارد. مشکلی که بحمدالله در ساحل عاج وجود ندارد» (Entretien avec Tidjane Ba, 1996).
از سال 2000 بدینسو، شورای ملی اسلامی، درجهت تقویت این اتحاد، دست به اقداماتی زد، ازجمله عملیات «همبستگی رمضان» که سالانه اجرا میشد و نیز عملیات «یک مسجد، یک مدرسه، یک مرکز بهداشت» که درجهت افزایش سهم جامعه مسلمان، در زدودن بیسوادی و فقر بهداشتی اجرا میشد.
ظهور الحسن واتارا و روابط پیچیدهاش با مسلمانان
زمانی که واتارا در سال 1990 به مقام نخستوزیری رسید، در ابتدا مشکل خاصی پیش نیامد. تنها مشکلی که وجود داشت این بود که کلیسای کاتولیک، درمقابل انتصاب یک وزیر مسلمان بهنام «اِمارا اِسی»[23] در کابینهاش، مخالفت نشان داد که آنهم چندان شدید نبود. شاید به این دلیل که اسی، از نزدیکان هوفوئه بوآنی بود؛[24] اما واتارا شخصی بود که در آمریکا تحصیل کرده بود و پیشاز هر چیز، بانکداری بود که لیاقت خود را، پیشتر در این حرفه و در سمت ریاست بانک مرکزی کشورهای آفریقای غربی و نیز در صندوق بینالمللی پول نشان داده بود. زمانی که بوآنی وی را در سال 1990 برای بازسازی اوضاع اقتصادی فراخواند، کسی او را در ساحل عاج نمیشناخت؛ بنابراین، بهدلیل پیشینه غیرسیاسیاش در دنیای سیاست، در ابتدا دشمنی نداشت؛ او دنبال جاهطلبی نیز نبود؛ همچنین درمورد او این را میتوان گفت که مسلمان معتقدی نیز نبود. «هیچکس او را هرگز در مسجدی ندیده بود» (Entretien avec Ibrahim Sy Savane, 1996). با یک آمریکایی آفریقاییتبار ازدواج کرده و سپس، زنی فرانسوی (که ظاهراً ریشه یهودی دارد) اختیار کرده بود؛ به این ترتیب، در سالهای جوانی و میانسالی، هیچ اقدامی که بهواسطه آن بتوان نسبتی میان او و مسلمانان پیدا کرد، مشهود نیست. سی سون، درمورد او چنین اظهارنظر میکند: «زمانی که اولین مجمع تدوین اساسنامه شورای ملی اسلامی تشکیل شد، واتارا در مقام نخستوزیری بود... . مسلمانان در آن زمان هر اقدامی کرده بودند تا قرار ملاقاتی با او بگیرند؛ اما او موافقت نکرده بود. درواقع واتارا مایل نبود این حرف پشتسر او زده شود که نخستوزیر مسلمانان است. او میخواست نماینده همه باشد و مایل نبود در کارهایی دخالت کند که او را متهم به جانبداری از اسلام کنند» (Ibid).
بهطورکلی، تا زمانی که هوفوئه بوآنی زنده بود، نشانهای از فعالیت واتارا، درجهت منافع گروههایی خاص، چون مسلمانان دیده نمیشود. البته کاملاً بیتوجه به آنان نیز نبود. برای مثال، روزهای چندی را که مربوط به اعیاد مسلمانان میشد، تعطیل اعلام کرد، ازجمله روز عید سعید فطر را تا سال 1993 و مرگ بوآنی که واتارا به ناگاه، متوجه ظرفیت گسترده مسلمانان در پشتیبانی از او در انتخابات ریاستجمهوری شد؛ اینگونه بود که دست به اقداماتی چون سفرهای تبلیغاتی برای جذب آرا بهسوی خود زد. البته او تنها کسی نبود که برای کسب رأی به مسلمانان روی آورد. باگبو نیز همزمان، اقداماتی مشابه داشت، مثلاً تلاش نمود تا روابط، مجدداً با عربستان سعودی برقرار شود. به نوشته نشریه «قلم آزاد»، حزب طرفدار باگبو، برای امامان مساجد ابیجان، هدایا و تبریکات متعددی ارسال مینمود (Plume libre, 1994).
بههرحال، در انتخابات هانری کونان بدیه بود که پیروز شد، اما بیشک اصلاح قانون انتخابات که پیشتر بدان اشاره شد، سرآغازی بود برای فعالیت سیاسی جدی واتارا. طرح مسئله ساحل عاجیبودن و احراز آن برای ریاستجمهوری، آغازی بود برای نفاق و دودستگی در کشور و واتارا در رأس یکی از این دستهها قرار گرفت. البته دعوا بیشاز آنکه مذهبی باشد، قومی و ملی بود؛ ولی در حال حاضر، رئیسجمهور واتارا، رابطه خوبی با مسلمانان دارد. وی در مراسم نماز عید فطر در مسجد ریویرا با همان لباس سنتی و کلاه سپیدرنگ مسلمانان ساحل عاجی، شرکت میکند.
6-1-5. افزایش تنشها میان مسلمانان و رژیم بدیه
در جریان انتقال قدرت، پساز مرگ بوآنی به بدیه، مسلمانان ساحل عاج، نهتنها بهواسطه قاعده ساحل عاجیبودن، هویت اجتماعی و ملی خود را در خطر دیدند، بلکه به اعتقادات مذهبیشان نیز آسیب وارد شد. در این بین، فرانسه نیز آتشبیار معرکه شد و چون واتارا را آمریکایی میدانست و با به قدرت رسیدن او مخالف بود، او را متهم به این کرد که میخواهد ساحل عاج را اسلامی کند. زمانی که بدیه به حکومت رسید، دست به مجموعهای از اقدامات تحریکآمیز زد که خشم مسلمانان را برانگیخت و آنان را به شکلی رسمی و منسجم، به حزبی ضدرژیم مبدل ساخت. یک روز جمعه در ماه ژوئن 1994، هنگام برگزاری نماز جمعه در مسجدی بهنام «آبوبو»، پلیس به جمعیت نمازگزار یورش برد و از همه ایشان برگههای هویتشان را درخواست کرد؛ چون این ظن وجود داشت که این مسجد محل پناهجستن خارجیها و مهاجران غیرقانونی است. درگیری بالا گرفت و بسیاری مجروح شدند. این اولینبار بود که نیروهای پلیس به مکانی مذهبی تعرض میکردند .همزمان نیروهای امنیتی، مسلمانان را به بهانه کنترل مدارکشان تحتفشار قرار دادند. در همین اوضاع و احوال بود که شورای ملی اسلامی پا گرفت و شمار بسیاری از مسلمانان را جذب خود کرد.
حکومت بدیه، بهرغم فشاری که بر مسلمانان وارد میساخت، باز همان سیاست چماق و هویج بوآنی را اعمال میکرد. به این صورت که او نیز متوجه اهمیت و وزن جماعت مسلمانان بود و در مناسبتهای مختلف، سعی میکرد نظر مسلمانان را به خود جلب کند؛ ازجمله در ساخت مسجد «پلاتو»[25] و بسیاری مساجد دیگر، کمکهای مالی شایانی کرد. در سال 1995، مبلغ 14 میلیون فرانک به ساخت مسجد دارالسلام بواکه کمک کرد. «قرآن»های نفیس بسیاری به این مساجد اهدا میکرد، در ماه رمضان بذل و بخشش بسیار مینمود و متعهد شده بود که سالانه تعداد زیادی را با خرج خود به سفر حج بفرستد؛ از طرف دیگر، بدیه بهدنبال نفاق افکندن میان مسلمانان بود. برای مثال، بهمنظور ازمیان بردن اهمیت شورای ملی اسلامی، دست به تأسیس «کنفدراسیون اسلامی توسعه» (CID)، به مدیریت یکی از نزدیکان خود بهنام «بابیلی دامبله»[26] زد. همچنین با تأسیس «جبهه امت اسلامی» (FOI) که تحت ریاست یکی از ائمه جمعه، بهنام «باکاری شریف»[27] تشکیل شد، مخالفتی نکرد. این جبهه بعدها، یعنی پساز سال 2000، از طرفداران رژیم باگبو بود.
بالاخره و جالبتر از همه اینکه در سال 1998، «کنگره جهانی اسلام» در شهر ابیجان برگزار شد و ریاست آن را خود بدیه برعهده گرفت. در این همایش که 103 کشور حضور داشتند، شورای ملی اسلامی، بهدلیل مخالفت عربستان سعودی با حضور آنها، شرکت نداشت. این کنگره برنامههای بزرگی را تدارک دیده بود و با بیانیهای به پایان رسید که درخواست آن چنین بود: «ایجاد مرکزی جهانی که بر پیشرفت اسلام و تأثیر آن بر رفاه و آسایش مردم، نظارت کند». جایزهای نیز بهنام پادشاه عربستان در آن تعریف شد. عربستان هم در این میان، قول همکاری برای ساخت یک دانشگاه و یک بیمارستان در شهر ابیجان را داد. البته هیچیک از این برنامهها و تعهدات، عملی نشدند. از خصومت بدیه علیه اسلام نیز چیزی کم نشد. تا آنجا که مسلمانان در سقوط حکومت او در سال 1999 بهدست کودتاچیان، متأسف نشدند.