سوریه در اشغال و قیمومیت فرانسه
قبل از دولت فیصل، در پانزدهم آگوست ۱۹۱۵ م. فرانسه در جزیره أرواد سوریه، نیرو پیاده کرده بود و سه سال بعد، در سال ۱۹۱۸ سواحل سوریه را به تصرف خود درآورده و وارد شهر لاذقیه شده بود؛ اما در پی ماجرای تشکیل پادشاهی عربی سوریه که پیشتر بیان شد، در ۲۵ ژوئیه ۱۹۲۰ به این کشور اعلام جنگ کرد.
این جنگ در منطقه «مَیسَلون» (Maysalun) نزدیک دمشق، به وقوع پیوست و به همین نام نیز مشهور شد. «یوسف العظمه» (1920-1884) وزیر دفاع سوریه عثمانی، در این نبرد قهرماناه به شهادت رسید. رئیسجمهور حافظ اسد درباره او گفته است:
«ما کسی را داریم که آنچه با شهادتش محقق نمود، بیش از آن چیزی بود که در زمان حیاتش محقق کرد؛ یعنی شهید یوسف عظمه؛ کسی که در حالی به میسلون رفت که میدانست نمیتواند سربازان فرانسوی را عقب براند؛ اما گفت: اجازه نمیدهم که بدون مقاومت عبور کنند. او از سرزمین و کشورش دفاع کرد و نامش در تاریخ جاودانه ماند.»
شهر دمشق در ۲۶ ژوئیه ۱۹۲۰ م. به تصرف فرانسویان درآمد و ملک فیصل از کشور فراری یا تبعید شد و سوریه تا ۱۷ آوریل ۱۹۴۶ م. تحت اشغال فرانسویها باقی ماند.
فرانسوی ها برای مدیرت اوضاع در سوریه در سالهای اشغال (1919- 1946م.) چندین کمیسر یا نماینده به سوریه اعزام نمودند که نوعاً چندان دوام نمیآوردند و اغلب مأموریتهای یکساله داشتند؛ مانندامرای اعزامی عثمانی به سوریه عثمانی. فهرست ایشان بدین تفصیل است:
1919-1922 | هانری گورو | Henri Gouraud (1867-1946) |
1923 | روبرت ده کایکس | Robert de Caix (1868-1970) |
1924 | ماکسیم ویگان | Maxime Weygand (1869-1965) |
1925 | موریس سارای | Maurice Sarrail (1856-1929) |
1926 | هنری دو جوونل | Henry de Jouvenel (1876-1935) |
1926-1933 | آنری پونسو | Henri Ponsot (1877-1963) |
1933-1938 | دامین دو مارتل | Damien de Martel (1878-1940) |
1939 | گابریل پوه | Gabriel Puaux (1883-1970) |
1940 | ژان چیاپ | Jean Chiappe (1878-1940) |
1941 | هانری دنتز | Henri Dentz (1881-1945) |
1942-1943 | ژرژ کاترو | Georges Catroux (1877-1969) |
1944 | یوس چتایگنو | Yves Chataigneau (1891-1969) |
1945-1946 | پل امیل- ماری بنه | Paul-Émile-Marie Beynet (1883-1996) |
در ژوئیه 1922 سازمان ملل، قطعنامه قیمومیت فرانسه بر سوریه و لبنان را تصویب کرد. لبنان قبلاً در اوت 1920، با اضافه شدن بیروت، طرابلس و برخی مناطق دیگر، به استان خودمختار قبل از جنگ، به عنوان یک ایالت جداگانه اعلام شده بود. از نظر سیاسی، «سوریه» از این پس، معنای محدودتری پیدا کرد؛ زیرا ماوراء اردن، لبنان و فلسطین از آن جدا شده بودند.
نخستین کمیسر فرانسه در سوریه، «هانری گورو» (Henri Gouraud) (1867-1946م.) سوریه را بر اساس طایفه و دین به شش دولت خودمختار مستقل تقسیم کرد: دولت دمشق، دولت حلب، دولت العلویین، دولت لبنان بزرگ، جبل الدروز و سنجاق اسکندرون.
در 28 ژوئن 1922، هانری گورو برای مدیریت بهتر مناطق تحت اشغال در شام، «فدراسیون سوریه» را بین سه دولت دمشق ، حلب و منطقه ساحلی (علویون) تشکیل داد. جبل دروزی و لبنان بزرگ، در این فدراسیون حضور نداشتند. سنجق خودمختار اسکندرون نیز در سال 1923 به ایالت حلب اضافه شد؛ اما حلب به سرعت از این فدراسیون خارج شد واعلام استقلال نمود. در سپتامبر 1938، نیز فرانسه سنجاق اسکندرون را از سوریه جدا و نام آن را به ایالت «هاتای» تبدیل کرد. ایالت هاتای در سال بعد، در ژوئن 1939، به ترکیه ملحق شد. سوریه الحاق هاتای به ترکیه را به رسمیت نشناخت و این موضوع هنوز تا زمان حاضر مورد مناقشه است.
تقریباً تمام طوایف و مناطق حکمرانی سنتی سوریه با فرمانروایی فرانسه و تفرقه و تجزیه ایجاد شده مخالف بودند؛ البته بسیاری از اقلیتها و بخش کوچکتری از اکثریت میخواستند که فرانسویها به عنوان کمک در ساختن یک جامعه و حکومت مدرن باقی بمانند؛ با این حال، بخش بزرگی از جمعیت شهری و بهویژه نخبگان تحصیلکرده، سوریه مستقل را میخواستند که در صورت امکان، لبنان، فلسطین و ماوراء اردن را نیز شامل شود.
علت استقبال اقلیتها؛ مانند علویان، دروزی ها و حتی اسماعیلیان، از قیمومیت فرانسه، ان بود که پیشتر محصور و در مواجهه بی وقفه با اکثریت، به سر میبردند و این تغییر سرآغاز رهایی سرزمینی و سیاسی تلقی می شد و زمینه پیشرفتهای اقتصادی را فراهم میکرد؛ به عنوان مثال، اوضاع علویان، به عنوان یک گروه اقلیت مذهبی در این قیمومیت، تغییر کرد و اگرچه با حضور فرانسه در سوریه چندان موافق نبودند؛ اما این حضور، موجب آزاد شدن آنان از بسیاری محرومیتهای اجتماعی و انزوای سیاسی دیرینه شد؛ بدین جهت، با دستگاههای اداری فرانسوی همکاری کردند و ژنرال گورو، در همان ابتدا، به علویان جبال انصاریه خودمختاری و در 1922 استقلال کامل داد که تا سال 1924 ادامه یافت.
این تحول موجب شد تا جمعیتهای علوی به تدریج در ارتش، دستگاه های امنیتی و حزب بعث حضور یابند و از فرصتها برای تصرف قدرت و سلطه بر حکومت، استفاده کنند.
اکثریت سوری مخالف ادامه اشغالگری فرانسه، نمی توانستند اقلیتها را آشکار به خیانت متهم کنند یا حداقل کسی این اتهام را از آنها نمیپذیرفت؛ زیرا هیئت حاکمه سوری که از رهبران ناسیونالیسم ترکی یا عربی بودند، باحمایت اروپاییان بر از یوغ سلطان و دولت عثمانی با کودتا (در مورد ترکان) و جنگ (در مورد اعراب) رهایی یافته بودند.
اصولاً استمداد از بیگانه برای تفوق بر استبداد داخلی سنت دیرینه انقلابهاست؛ اما انند از چاله درآمدن و به چاه افتادن است که در مورد سوریه ومنطقه شام، تبدیل به فاکتور زنتیک شده است؛ یعنی از بامداد تاریخ تمدن این منطقه، از ماهیت حکومتهای شکل گرفتهاش، جدایی نداشته است.
با تمام این تفاصیل جنبشهای قدرتمند و پردامنهای نیز از میان اقلیتهای سوری سر برآورد و فرانسه را سالها به شدت به چالش کشید.
در دوران اشغال فرانسویها شورشها و قیامهای مردمی فراوانی نیز در سوریه شکل گرفت؛ مثل:
- قیام «شیخ صالح العلی» (1884-1950م.) رهبر شورشیان علوی در لاذقیه و طرسوس
- قیام «ابراهیم هنانو» (1869-1935م.) رهبر شورشیان کُرد در حلب
- قیام «سلطان پاشا الأطرش» (1891-1982م.) فرمانده شورشیان دروزی در جبل الدروز
- قیام «حسن الخراط» (1875-1925م.) در غوطه دمشق
اولین بحران در روابط فرانسه و سوریه در سال 1925 رخ داد، زمانی که شورشی در جبل الدروز شکل گرفت و منجر به اتحاد شورشیان دروزی و ملی گرایان دمشق - که به تازگی در حزب خلق سازماندهی شده بودند- شد؛ پس از این سلسله شورشها تا 1927 طول کشید، استعمارگران فرانسوی برای کنترل اوضاع از سال 1925 تا 1927 موجی از خشونت، تهدید و قتل به راه انداختند.
تشکل ملی (الکُتلة الوطنیة) نیز که یک حزب سیاسی ملیگرای سوری بود، با قیمومیت فرانسه بر سوریه در بین سالهای (۱۹۲۰–۱۹۴۶) به عنوان قویترین حزب سیاسی به مبارزه برخاست و مدیریت جمهوری اول و دوم سوریه (۱۹۳۲–۱۹۶۳) را در دست داشت. رهبری این تشکل را «هاشم الأتاسی»[204] (1885-1960م.) و «شکری قُوَّتلی» (1891-1967م.) به عهده داشتند که هر دو از سوی پارلمان سوریه، چند دوره به ریاست جمهوری برگزیده شدند.[۱]
نیز نگاه کنید به
کتابشناسی
- ↑ شنی، کریم (۱۴۰۰). فرهنگ و تاریخ سوریه. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی( در دست انتشار)