تشکیل جمهوری متحده عربی مصر و سوریه

از دانشنامه ملل

در ۱۸ نوامبر ۱۹۵۷ مجلس نمایندگان سوریه و مجلس ملی مصر اتحاد دو کشور را در قالب یک دولت تصویب کردند.

در پی مذاکرات ژانویه ۱۹۵۸ میان فرماندهی ارتشسوریه  و حزب بعث با جمال عبدالناصر و نیز پذیرش شرایط ناصر مبنی بر کنار رفتن ارتش از سیاست و انحلال احزاب سیاسی، سرانجام در اول فوریه ۱۹۵۸ شكري القوتلی، تحت فشار ارتش و حزب بعث، در دیدار با جمال عبدالناصر در قاهره، به همراه او تأسیس کشور واحد جمهوری متحد عربی را اعلام کرد.

از آغاز پیدا بود که ناصر در مقابل تمایلات وحدت طلبانه، واکنشی محافظه کارانه دارد. او می­دانست که هرگونه تعهد مصر در قبال مسائل سوریه، برای مصریها مشکلاتی در بر خواهد داشت؛ اما از ۱۹۵۶ مرکزیتی در رهبری دنیای عرب یافته بود و نمی توانست قاطعانه با رهبران سوریه مخالفت کند؛ با وجود این، بیشتر همکاران ناصر در شورای فرماندهی با ادغام مزبور مخالف بودند و برخی آن را وحدتی غیرطبیعی و متکی بر احساسات می­دانستند که با وضع جغرافیایی دو کشور مطابقت ندارد.

علاوه بر بعثی­ها، قدرتهای با نفوذاجتماعی  مصری، همچون گروههای تجاری که از طریق بانک مصر و نماینده­های اقتصادی دولت هدایت می­شدند، به شدت از اتحاد حمایت می­کردند؛ افزون بر اینها خود ناصر نیز بیش از این نمی ­وانست از پذیرش وسوسه انگیز وجهه­ای که این اتحاد به او می­داد خودداری کند.

ناصر اتحاد را به شرط انجام اتحاد کامل و نه در غالب یک فدراسیون پذیرفت و پس از تصویب «بیانیه وحدت» در مجلس نمایندگان دو کشور، در ۲۱ فوریه ۱۹۵۸، در مصر و سوریه، هم­زمان، همه پرسی به انجام  رسید و این اتحاد صورت قانونی گرفت؛ در این همه پرسی، جمال عبدالناصر، با 9/99درصد آرا، رئیس جمهور شد و اعلام گردید که جمهوری متحد عربی راهگشای وحدت سراسری اعراب است و درهای آن به روی کشورهای عربی باز است.

موضع گیری اعراب در مقابل این ابتکار عمل سوری، بحثی دراز دامن است و بسیار شبیه وضعیت کنونی سوریه است؛ اجمالاً فقط یمن در مارس ۱۹۵۸ به طور نمادین به جمهوری متحد عربی پیوست و مردم اردن-  که با برپایی تظاهرات گسترده، خواستار عضویت کشورشان در جمهوری متحد بودند - با مخالفت ملک حسین مواجه شدند.

در لبنان بلوایی شد و طرفداران اتحاد به شدت سرکوب شدند! در عراق دولت نوری سعید، به دستور انگلیس و با وساطت نوری سعید، فیصل دوم (پادشاه عراق) و ملک حسین در فوریه ۱۹۵۸ به صورت فدرال باهم متحد شدند و «اتحاد هاشمی» را در مقابل جمهوری متحد عربی، به وجود آوردند! کودتای بعثی­ها در عراق نیز چون نوشداروی بعد مرگ سهراب، مصادف شد با فروپاشی جمهوری متحده! یعنی هیچ.

عربستان هم با حمله به یمن و درخواست کمک یمن از مصر، در مواجهه نظامی با مصر ناصری قرار گرفت؛ بدین ترتیب، اتحادیه عرب در گام نخست خویش نشان داد که اتحادیه­ای منشعب به شکل اتحادیه­های کوچک هر یک از اعضا با دولتهای غیر عربی است با گفتمان ظاهری عربی و نه یک اتحادیه عربی به معنی واقعی کلمه؛ وضعیتی که هنوز هم ادامه دارد.

جمهوری متحد عربی دو تناقض عمده داشت:

اول این که یک نظام تک حزبی (اتحاد ملی) به رهبری یک نفر (رئیس جمهور) و در عین حال دموکراتیک بود!

دوم این که هرچند اختيار قانونگذاری به پارلمان (200 نماینده سوری و 400 نماینده مصری به نسبت جمعیت) داده شده بود؛ اما مقرر شد که تعیین اعضای آن و انتخاب یا برکناری وزیران از حقوق رئیس جمهوری باشد!

مصر و سوریه، به علت یکسان نبودن اوضاع اقتصادی­شان، وحدت اقتصادی را ناممکن و یک مرحله انتقالی را ضروری دانستند و قرار شد جمهوری دارای دو اقلیم باشد: اقليم شمالی (سوریه) و اقليم جنوبی (مصر)

در ششم مارس نخستین دولت در قاهره، به عنوان پایتخت جمهوری متحد عربی تشکیل شد که دارای نه وزیر برای وزارتخانه های مشترک جمهوری و یازده وزیر از هریک از دو کشور سوریه و مصر، برای رسیدگی به امور غیرمشترک، بود. فرماندهی ارتشنیز  به عهده فردی مصری گذاشته شد

در آغاز چهار معاون برای ریاست جمهوری در نظر گرفته شد (2 مصری  2 سوری)؛ اما پس از مدتی تعداد معاونان رئیس جمهوری به هفت نفر افزایش یافت که سهم سوریه همچنان دو نفر بود.

با توجه به شرایط مصر، که پنج ششم جمعیت کشور جدید را داشت،  علی رغم این که نسبت جمعیتی در مجلس و معونین رئیس جمهور تقریباً لحاظ شد؛ اما وقایع بعدی نشان داد که این وحدت در واقع نوعی انضمام سوریه به مصر بود.

افسران و کارمندان مصری در دمشق مستقر شدند و مقررات دولتی و قوانین مصری را حاکم کردند. رهبران کمونیستی مخالف وحدت در سوریه که حاضر به انحلال حزب نبودند، سرکوب شدند و غالباً کشور را ترک کردند. . به تدریج از ۲۵ روزنامه سوریه، نوزده روزنامه بسته و در مدیریت تمام روزنامه­­های سوری، ممیزان مصری گماشته شدند.[230]

از همه مهم­تر، ناکامی حزب بعث بود که هم در کسب پایگاه لازم در جمهوری متحد موفق نبود و هم پایگاه مردمی خود را از دست داد؛ به طوری که از ۹۴۵ کرسی اختصاص یافته به شاخه سوری اتحاد ملی، تنها ۲۵۰ کرسی به دست آورد. [231]

گماشتن «عبدالحكيم عامر» (1919-1967) قدرتمندترین نظامی مصری و فرد شماره دو مصر، به فرماندهی تام الاختیار سوریه، آخرین میخ به تابوت جمهوری بود؛ زیرا این انتصاب به معنی حکومت نظامی مصر در سوریه بود. با ورود او، چهار تن از اعضای بعث، از جمله حورانی و بیطار از حکومت مرکزی کناره گرفتند.

نومیدی و سرخوردگی همگانی به ارتش سوریه نیز سرایت کرد؛ چرا که تعداد فراوانی از افسران میهن پرست سوری سرکوب یا بازنشسته و بسیاری به کارهای درجه دوم در مصر گماشته شدند؛ در حالی که به شمار کارکنان مصری در ارتش سوریه افزوده می­شد.

در مه ۱۹۶۱، حزب کمونیست سوریه را - که خواستار بازنگری در ساختار و نهادهای دولتی شده بود- نیروهای نظامی سوری سرکوب کردند و در پی آن، مبارزه در برابر سیاست مقامهای حکومت مرکزی شدت گرفت.

در همان سال، به دستور حکومت، مبارزه با سرمایه داری خصوصی آغاز گردید و دستور ملی کردن سازمانهای صنعتی بزرگ داده شد. اجرای این دستورها عکس العمل سرمایه داران سوری را برانگیخت و فعالیتهای اقتصادی در سوریه راکد شد.

ناصر مجبور شد که دولت جمهوری متحد عربی را در اوت ۱۹۶۱ تجدید سازمان کند. سوربها در کابینه ۳۱ نفری، دوازده کرسی، از جمله وزارتخانه های مهمی چون اصلاحات ارضی و دادگستری، را تصاحب کردند؛ اما روند فروپاشی جمهوری و افزایش شکاف میان سوریها و مصریها متوقف نشد.[۱]

نیز نگاه کنید به

سوسیالیسم ناصری در سوریه

کتابشناسی

  1. شنی، کریم (۱۴۰۰). فرهنگ و تاریخ سوریه. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی( در دست انتشار)