روابط اسپانیا با آمریکای لاتین

از دانشنامه ملل

یکی از اهداف عمده سیاست خارجی اسپانیا از زمان ظهور دموکراسی، افزایش نفوذ خود در آمریکای لاتین بوده است. اسپانیا به دلیل روابط تاریخی و میراث مذهبی، فرهنگی و زبانی مشترک، دارای منافع ویژه ای در آمریکای لاتین است. در سال‌های پس از فرانکو، عواملی چون؛ سرمایه گذاری‌های اقتصادی و ابتکارهای دیپلماتیک به پیوندهای نوستالژیک بین اسپانیا و مستعمره سابقش افزوده شد. روابط بین اسپانیا و آمریکای لاتین، از زمان روزهای امپراتوری اسپانیا تحت تاثیر تحولات عمیقی قرار گرفته است. تنفر از اسپانیا به عنوان قدرت امپریالیستی مدت‌ها پس از دوره استعمار نیز ادامه پیدا کرد، زیرا بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین، اسپانیا را به دلیل عدم پیشرفت و حل مشکلاتش با دموکراسی، مورد سرزنش قرار می‌دادند. در سال‌های اولیه استقلال، گرایش اکثر کشورهای آمریکای لاتین به اسپانیا تحقیرآمیز گونه بود. این نگرش به دنبال جنگ آمریکا و اسپانیا در سال 1898 تغییر کرد. شکست تحقیرآمیز اسپانیا توسط ایالات متحده با افزایش دخالت ایالات متحده در آمریکای لاتین همراه شد که این امر به ایجاد رابطه‌ای نزدیکتر بین اسپانیا و آمریکای لاتین برای مبارزه با دشمن مشترک، منجر شد. اگرچه روابط تجاری، سیاسی و دیپلماتیک بین دو منطقه اسپانیا و آمریکای لاتین در سطح حداقل باقی مانده است،اما هر دو کشور مجددا بر روابط فرهنگی، زبانی و مذهبی مشترک خود تاکید کردند.

در طول دهه 1950، روش‌های مدرن ارتباطات و حمل و نقل، تماس‌های نزدیک تری را بین اسپانیا و آمریکای لاتین تسهیل کرد. افزایش تجارت و رشد سریع اقتصادی در دهه‌های 1960 و 1970، اسپانیا را قادر کرد تا از یک موضع اقتصادی قدرتمند، روابطش را با آمریکای لاتین نزدیک کند. پس از مرگ فرانکو، به موازات انتقال اسپانیا به شکلی دموکراتیک از حکومت، اشکال مختلف حکومت دموکراتیک در برخی از کشورهای آمریکای لاتین نیز به وجود آمد. اسپانیا روند انتقال دموکراسی خود را به عنوان نمونه ای از گذار، برای دنباله روی آمریکای لاتین از این روند، پیشنهاد کرد. روند دموکراسی سازی در اسپانیا باعث جهت گیری مجدد سیاست خارجی اسپانیا شد. تحت حکومت سوارز، اسپانیا سیاست خارجی تهاجمی تری را که توجه به آمریکای لاتین را افزایش داد، دنبال کرد.

سوارز و خوان کارلوس از اکثر کشورهای آمریکای لاتین بازدید‌های رسمی به عمل آوردند و سرمایه گذاری اسپانیا در منطقه به طرز چشم گیری افزیش یافت. هنگامی که در بهار 1982، بین بریتانیا و آرژانتین جنگی بر سر جزایر فالکلند(مالویناس) شروع شد، اسپانیا از ادعای آرژانتین برای تسلط بر جزیره فالکلند حمایت کرد.

هنگامی که در سال 1982، سوسیالیست‌ها بر سر قدرت آمدند، فرناندو مورن(Fernando Moran) وزیر امورخارجه اظهار داشت که میزان نفوذ اسپانیا در اروپا و ایالات متحده می‌توانست متناسب با حفظ روابط اسپانیا در خارج از منطقه به خصوص، آمریکای لاتین اعمال شود. در راستای این سیاست، دولت سوسیالیستی یک برنامه کمک به آمریکای لاتین که بودجه ای در حدود 10 میلیون دلار بود را در سال 1985 ایجاد کرد. منطقه خاص دیگری که باعث نگرانی گونزالس شده بود، تشدید درگیری در آمریکای مرکزی بود. گونزالس قبل از نخست وزیری، در سیاست‌های سوسیالیستی بین المللی به سمت آمریکای لاتین سوق پیدا کرده بود و به عنوان رئیس کمیته سازمان حمایت از انقلاب نیکاراگوئه که در سال 1980 تشکیل شد، خدمت کرده است. اگرچه گونزالس طرفدار اهداف اولیه ساندیست‌ها که در سال 1979 قدرت را به دست گرفتند بود و لی او بعدها به شدت منتقد سیاست‌های افراطی مارکسیست‌ها شد.

وی طرفدار رویکرد عملگرایانه سوسیال دموکرات‌های آمریکای لاتین شد. به طور فزاینده ای آشکار شد که دیدگاه‌های میانه روی نخست وزیر در تضاد چشم گیری با گرایشات مارکسیستی وزیر امور خارجه اش بود چرا که گرایشات ضد آمریکایی گونزالس نسبت به موران کمتر بود. اگرچه انتقاد از اقدامات ایالات متحده در هر دو کشور نیکاراگوئه و السالوادور، وجود داشت ولی نخست وزیر منافع مشروع ایالات متحده در مناطق فوق را به رسمیت شناخت و آن را از روند مذاکرات مستثنی نکرد.

این دیدگاه‌های متفاوت بین گونزالس و وزیر امور خارجه وی، به حذف وزیر امور خارجه در تابستان 1985 انجامید. جانشین مورن، فرانسیسکو فرناندز اردنس(Francisco Fernandez Ordonez)یک رویکرد محدودتر را برای پیشبرد نقش فعال اسپانیا در آمریکای لاتین دنبال کرد. اسپانیا همچنان به حمایت از هر گونه تلاشی در جهت حل مسالمت آمیز منازعات در آمریکای مرکزی ادامه داد. در ژانویه 1988، رئیس جمهور نیکاراگوئه، دانیل اورتگا(Daniel Ortega) از اسپانیا تقاضا کرد که در تایید روند صلح در آمریکای مرکزی شرکت کند. گونزالس پیشنهاد فوق را به شرطی که  سایر کشورهای آمریکای لاتین نیز در این توافقنامه شرکت کنند و ایجاد یک آتش بس موثر، پذیرفت. نخست وزیر حمایت خویش را از گروه کنتادرا(Contadora) تصریح کرد و تاکید کرد که کشورهای درگیر، مسئولیت نهایی برای یافتن راه حلی برای درگیری را بر عهده داشته اند. وی همچنین  خواستار پایان کمک آمریکا به نیروهای نظامی در مبارزه علیه دولت ساندنیست شد.

اگرچه اسپانیا در دهه 1980 ،به گونه ای قابل توجه در آمریکای لاتین حضور یافت اما هیچ نشانه ای از قصد اسپانیا مبنی بر گرفتن جای ایالات متحده در منطقه وجود نداشت. در همان زمان، یک حس حیات مشترک بین اسپانیا و امریکای لاتین احتمال ادامه روابط را آشکار ساخت[۱].

نیز نگاه کنید به

سیاست و حکومت اسپانیا؛ روابط خارجی اسپانیا؛ روابط اسپانیا با کشورهای جهان

کتابشناسی

  1. فاخری، مهدی(1392). جامعه و فرهنگ اسپانیا. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی( در دست انتشار)