ظهور دولت عثمانی در سوریه

از دانشنامه ملل

در طول قرن پانزدهم، دولت ممالیک سوریه رو به زوال داشت؛ در حالی که قدرت جدیدی در شمال در حال رشد بود؛ یعنی قدرت سلطان نشین ترک عثمانی در آسیای صغیر که پس از اشغال قسطنطنیه و بالکان، متوجه جنوب شد.

«سلطان علاءالدین کیقباد سلجوقی» (سلطنت: 1220-1237م.)، یازدهمین سلطان از سلاجقه روم، امارت مناطق «دومانیچ» (Domanich) در استان «کوتاهیه» (Kütahya) ترکیه کنونی و «سوگوت» (Sogut) در استان «بیلجیک» (Bilecik) در ترکیه کنونی را که در شمال غربی آناتولی، در سواحل دریای اژه و در مرز امپراتوری بیزانس بود، به «ارطغرل» (Ertuğrul) (1161-1280م.) سپرد.

ارطغرل به یاری گروهی از ترکمنان از مرز پاسداری می‌کرد و چون دیگر جنگاوران به سرزمین بیزانس می‌تاخت. بعد او، فرزندش «عثمان یکم» (حکومت: 12991324م.)، معروف به عثمان غازی، به امر سلطان علاءالدین کیقباد، به جای پدر نشست. این امارت محلی، آغازی بود برای امپراتوری بزرگ عثمانی که یکی از نسینه‌اشی درخشان موفقیت آن فتح قسطنطنیه، مرکز امپراتوری بیزانس به دست سلطان محمد دوم (فاتح) در سال 1453م. بود.

نخستین ورود دولت عثمانی به منطقه شام به اراده سلطان سلیم اول (سلطنت: 1512-1520م.)، نهمین سلطان عثمانی، صورت گرفت که  خود راخلیفه اسلامی خواند و عنوان سلطنت عثمانی را به خلافت تغییر داد. همو بود که شیعیان رامشرک می‌دانست و به این بهانه، بارها در زمان صفویان به ایران تاخت.

سلطان سلیم اول

سلطان سلیم بعد از پیروزی در نبرد چالدران بر ایران، به شام لشکر کشید به این بهانه که ممالیک او را در نبرد با ایران یاری نکردند.در نهایت، سلطان سلیم توانست در جنگ «مَرج دابِق» (Marj Dabiq) در سال 1516، ممالیک را شکست دهد و در پی آن، در همان سال، تمام شام و مصر به اشغال ترکان عثمانی درآمد و اگرچه بخش‌هایی از سوریه از خودمختاری محلی برخوردار بودند؛ اما شام و مصر، به‌طور کلی به مدت 400 سال بخش جدایی‌ناپذیر امپراتوری عثمانی شد.

شکست اعراب شامی در مقابل ترکان آناتولی، آغازی بود برای یک مواجهه مزمن طولانی چندصدساله بین دو فرهنگ تمدنی و زبانی عربی ترکی که تا وقوع جنگ جهانی اول ادامه یافت. اخیراً بعضی رهبران ناسیونالیست ترکیه، هوای این استیلای تاریخی رادر سر می­ پرورانند.

دولت عثمانی با رویکرد تاریخی و سنتیِ شمالی – جنوبی کردن مدیریت سوریه، شام را به دو استان  ‌دمشق و حلب با فرمانداری جداگانه با چندین ناحیه (سنجق) تقسیم کرد. بعدها طرابلس و صیدا  را از دمشق استقلال داد؛ اما مرکز اداری آن‌ها بعداً به عکا منتقل شد.

سنجق­های حلب: خود حلب، حماة (Hama)، معرة النعمان (Ma'arra) در جنوب ادلب، سَلَمية و حمص که اکنون در سوریه قرار دارند و أضنة (Adana) ، مرعش، عينتاب (Aintab) ، البيرة (Birejik) ، كِلِز (Kilis) که هم­اکنون به عنوان استان‌های مرزی ترکیه با سوریه از شرق تا غرب گسترده شده‌اند.

سنجق­های دمشق: خود دمشق، طرابلس، عكا، صَفَد در جبل عامل، نابلس، القدس، اللَجون در جنین، السَلْط در اردن و غزة که در حال حاضر همه جز دمشق، خارج از جغرافیای کنونی سوریه هستند.

در این تقسیمات جدید، دمشق، طبق معمول، وسعت و اهمیت بیشتری داشت. والی دمشق امیرالحاج و برگزاری همایش جهانی حج را بر عهده داشت؛ به همین خاطر، بیشتر درآمدهای استان صرف هزینه‌های حج می‌شد.

در دولت عثمانی علویان و اسماعیلیان ساکن کوه‌های ساحلی (الانصاریه، نُصیریة یا بحرا / بهرا) تقریباً مستقل بودند و تا زمانی که مالیات خود را می‌پرداختند، برخوردی با ایشان صورت نمی­گرفت؛ اما در منطقه جبل الدروز، در جنوب دمشق (استان السویدا)، یک جامعه خودمختار از کشاورزان دروزی شکل گرفت که به مقامات عثمانی مالیات هم نمی‌پرداختند.

وقتی حاکمیت عثمانی در شام، صدساله شد، در اوایل قرن هفدهم، دولت عثمانی با یک بحران روبرو شد. «ینی­چری­ها» (Janissaries) که به طور سنتی، نیروهای زبده و وفادار سلطان عثمانی بودند و عرب‌ها آنها را «إنکشارية» می‌نامیدند، نظم و انضباط خود را از دست دادند و با درک قدرت زیاد و نفوذ مؤثر خود، تبدیل به یک تهدید شدند.

یک ینی­چری

در این میان، قبایل بادیه ­نشین عربستان هم از فرصت پیش آمده بهره بردند و به سمت شمال غربی حرکت کردند و کنترل خود را تا سرزمین های مرکزی گسترش دادند؛ کما این که در حال حاضر نیز همین راهبرد سنتی را در تمام بحران­های به وجود آمده در شامات دارند.

از جمله اقدامات تقریباً مؤثر عثمانی در قرن هفدهم در سوریه، برای کنترل بادیه نشینان عرب و کرد بادیة الشام و غرب فرات، توسعه شهری رقة و دیرالزور در قرن هفدهم و تبدیل آن­ها به یک سنجق مستقل بود. آن زمان، در اکثر شهرهای کنونی؛ مانند البوکمال ، دیرالزور ، المیادین و الرحبه سکنه شهری به معنی واقعی کلمه وجود نداشت. اکثریت مطلق را بادیه نشینان تشکیل می دادند. همین‌ها منشأ اختلالات امنیتی در مرزهای شهرهای عثمانی و مسیر لشکرها و کاروان‌های تجاری بین عراق و شام بودند و در این زمان نیز در فتنه داعش اوضاع به همان منوال بود.

در بیشتر قرن هجدهم، دمشق را فرماندارانی اداره می‌کردند که وفادار به سلطان بودند؛ اما با استقلال بیشتر؛ مانند خاندان العظم (حکومت: 1720 -1807 م.) در دمشق، ظاهر العمر (۱۶۸۹ ۱۷۷۵ م.) در فلسطین و احمد پاشا جزّار (احمد بوسنیایی) (۱۷۳۴۱۸۰۴م) در صیدا و...

وظیفه این فرمانداران پر قدرت محلی، کنترل ینی­چری­ها و عقب راندن بادیه‌نشینان و حفظ امنیت حجاج بود؛ اما گاه اختیارات خود را به استان‌های دیگر گسترش می‌دادند و موجب نبردهای خونینی می‌شدند. درست شبیه وضعیت کنونی.

در پایان قرن هجدهم (1798-1801م.)؛ مصر و سوریه آماج تهاجم ناپلئون بناپارت شد. ناپلئون علیرغم کسب چند پیروزی و موفقیت در آغاز کار و ورود به شهرهای فلسطین، به دلایل متعددی، از پیشرفت بازماند و مجبور به عقب نشینی شد.

در این زمان، وضعیت اقتصادی و منابع انسانی سوریه بسیار وسوسه انگیز شده بود. حلب و دمشق هر کدام تقریباً صدهزار نفر جمعیت داشتند؛ با این حال، به طور کلی، تسلط عثمانی بر کشور در ضعیف­ترین حالت خود بود. در دمشق و حلب، فرمانداران به سختی قادر به کنترل جمعیت شهر یا روستا بودند. در سال 1810 تهدید وهابیان از عربستان نیز مزید بر علت شد.

در سال 1831، حاکم عثمانی مصر «محمدعلی پاشا»(حکومت: 1805-1848م.) که با ناپلئون همکاری کرده بود، بر علیه دولت مرکزی شورید و پسر خود «ابراهیم پاشا» (1789-1848م.) را همراه با ارتش مدرن خود به فلسطین فرستاد. ابراهیم پاشا با کمک حاکمان محلی، شام را فتح کرد و تا آسیای صغیر پیشروی کرد. او تقریباً 10 سال بر سوریه حکومت کرد. در این مدت، تمام کشور از دمشق کنترل می‌شد و در مراکز استان‌ها والیان مصری بر سر کار بودند؛ اما شوراهایی به نمایندگی از مردم محلی، به آنها کمک می کردند.[۱]

نیز نگاه کنید به

تاریخ دوران میانی سوریه

کتابشناسی

  1. شنی، کریم (۱۴۰۰). فرهنگ و تاریخ سوریه. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی( در دست انتشار)