فرهنگ خارجی در ژاپن
قرن چهارم به بعد ما شاهد حضور افرادی از شبه جزیره کره در ژاپن هستیم که بر فناوری، زندگی و فرهنگ ژاپن تأثیر زیادی گذاشتند.[۱] به این افراد و اصولا به خارجیانی که از قرن چهارم به بعد به ژاپن آمدند، اصطلاحا تورایجین گفته میشد که این افراد نقش بسیار زیادی در توسعه فرهنگی ژاپن داشتند که بزرگترین آن انتقال دین بودایی به ژاپن در قرن ششم بود. تورایجینها عمدتا اهل کره یا چین بودند، اما در بین آنها کسانی هم بودند که برخی از محققین ژاپنی احتمال میدهند ایرانی و یا ایرانی تبار باشند.[۲]
حضور بعدی خارجیها در ژاپن مربوط به اروپاییان است. آنها قرن شانزدهم و با دو سوغات تفنگ و مسیحیت به ژاپن آمدند. در واقع سال 1543 سه نفر پرتغالی بهشکل اتفاقی و بعد از اینکه در دریا دچار حادثه شدند به جزیره تانهگاشیما (種子島/Tanegashima) در جنوب ژاپن رسیدند و این چنین پای غربیها به ژاپن رسید. بعد از آن و از سال 1549 مبلغین کاتولیک از پرتغال، اسپانیا و ایتالیا به ژاپن آمدند که با استناد به یاماکاوا تعداد آنها تا سال 1579 هشت نفر بود.[۳] با فعالیت این مبلغین، مسیحیت در ژاپن غربی رواج پیدا کرد بطوری که به گفته اینوئوئه تعداد آنها بعد از سال 1600 حدود هفتصد تا هفتصد و پنجاه هزار نو مسیحی بود.[۴] وقایع سیاسی و اجتماعی متعاقب حضور این مبشرین مسیحی باعث شد تا خیلی زود حکومت جنگجویی وقت ژاپن در سال 1612 دستور به ممنوعیت تبلیغ آیین مسیحیت و حتی تخریب کلیساها داد. همانطور که پیشتر هم ذکر شد، سر انجام در سال 1633 سیاست کشور بسته یا ساکوکو کامل شد که به موجب آن مسیحیت کلا ممنوع و حتی اعتقاد به آن هم جرم و مستوجب جزای مرگ بود. همچنین ارتباطات کشور با جهان خارج تنها محدود به چین و انگشت شمار تاجران هلندی شد که اینها هم اجازه داشتند تنها در جزیره دهجیما در ناگاساکی مستقر شوند.
همانطور که پیشتر هم گفته شد، در طول تقریبا هفتاد سالی که اروپاییان اعم از بازرگان و مبشرین مسیحی به ژاپن رفت و آمد داشتند، فرهنگ آنها با نام فرهنگ نانبان بر فرهنگ مومویاما تأثیر گذاشت.[۵] با اخراج غربیها از ژاپن و محدود نمودن ارتباط با آنها به جزیره دهجیما و آن هم تنها با تعدادی انگشت شمار بازرگان و پزشک هلندی، تأثیر گذاری فرهنگ غربی بر ژاپن بهشکل خیلی محدود ادامه پیدا کرد که عموما از آن با عنوان رانگاکو (蘭学/Rangaku) نام برده میشود. در تعریف رانگاکو یا هلندشناسی عموما گفته میشود که آن علمی است که از اواسط دوره اِدو با استفاده از زبان هلندی به تحقیق در علم و فرهنگ غربی میپرداخت. همچنین هلندیهایی که در دهجیما بودند، وظیفه داشتند هر سال گزارشی درباره اوضاع اروپا به حکومت ژاپن بدهد که کین از آن به عنوان "پنجرهای به جهان" برای ژاپن در آن زمان یاد میکند.[۶]
دوره بعدی تأثیرگذاری شدید فرهنگ غرب بر ژاپن و البته دور دوم تبلیغ مسیحیت در این کشور، مربوط به دوره اصلاحات میجی و آغاز مدرنیزاسیون در این کشور است که در بخشهای قبلی به آن اشاره شد. شدت تأثیر پذیری از فرهنگ غربی در این دوره زیاد بود و حتی شامل ظواهر زندگی هم میشد. این تأثیر به حدی بود که آن زمان برخی اروپاییها صرفا با دیدن همین ظواهر ژاپنی را متهم به تقلید میمون وار از غرب کردند،[۷] هر چند گذر زمان نشان داد که آنها نه تقلید که فرهنگ را جذب میکنند و به تدریج آن را ژاپنی میکنند، مسألهای که سنت فرهنگی ژاپنیها از دوران کهن بوده و هست.
مرحله سوم تأثیر گذاری فرهنگ غربی و البته تبلیغ مسیحیت در ژاپن هم، بعد از جنگ جهانی دوم و شکست این کشور در جنگ بود. بعد از جنگ عملا ژاپن در جبهه غرب قرار گرفت و متحد آمریکا شد. همچنین به موجب قانون اساسی جدید ژاپن، آزادی بیان و عقیده ضمانت میشد. در نتیجه بار دیگر ما شاهد حضور مبشرین مسیحی غربی و حتی مبشرینی از کره هستیم. به علاوه در این زمان اشتیاق زیادی در بین مردم ژاپن نسبت به فرهنگ مدرن آمریکا وجود داشت و به نظر میرسید بار دیگر این کشور در مسیر تقلید از غرب به خصوص آمریکا قرار گرفته است. با این همه پیشرفت اقتصادی ژاپن و قرار گرفتن این کشور در رده دوم بزرگترین اقتصاد جهان بعد از آمریکا، اعتماد به نفس را در ژاپنیها زنده کرد تا بار دیگر این کشور ضمن اخذ فرهنگ مدرن آمریکایی اقدام به هضم و ژاپنی کردن آن کند و مؤلفههای فرهنگی خاص خود چون مانگا و انیمه را تولید و به جهان عرضه کند. بنابراین بهجای این تصور که ژاپنیها بسیار متأثر از غرب هستند، شاید بهتر باشد بگوییم آنها با اشتیاق بسیار این فرهنگ را جذب و هضم میکنند، اما در نهایت همان ژاپنی میمانند. شاهد این مدعا اینکه با وجود تبلیغ گسترده مسیحیت در ژاپن از سوی مبشرین غربی و آسیایی، جمعیت مسیحیان در این کشور تنها 1.1 درصد و کمتر از دو میلیون نفر است.[۸] این پذیرش و ژاپنی کردن چنین شرح شده است:
ژاپن معاصر این اثر را القا میکرد که آمیزهای است از چندین گونهی فرهنگ وارداتی که به نظر میرسد بر فرهنگ بومی ژاپن غلبه دارند. با این همه اگر دقت کنیم در مییابیم که اینجا یک عنصر بسیار ژاپنی هست. مشخصهی تاریخ فرهنگ ژاپن، پذیرش دلیرانه و جذب تأثیرات خارجی است. خاک ژاپن پذیرای هر گونه فرهنگی است، اما این خاک مقید است به طبیعت و اوضاع ژاپن که خود دو سیمای اساسی دارد: سازگار کردن و چند گانگی و این دو دیری است که دو صفت فرهنگی ژاپنی بودهاند.[۹]
نیز نگاه کنید به
کتابشناسی
- ↑ کامهدا (2011). ص127.
- ↑ ايموتو، ئهايچی (1388). آسوكا و پارس: پيشروی فرهنگ ايرانی به شرق. ترجمه: ژاپنی قدرتاله ذاكری. تهران: پژوهشكده مطالعات فرهنگی و اجتماعی.
- ↑ یاماکاوا (2010). ص136.
- ↑ اینوئوئه (1988). ص276.
- ↑ یاماکاوا (2010). ص141.
- ↑ کین (2012). ص5-274.
- ↑ کین (2012). ص289.
- ↑ بونکاچو (2021). ص54.
- ↑ تازاوا، یوتاکا، ماتسوبارا، سابورو، نوکودا، شونسوکه و ناگاهاتا، یاسوناری (1375). تاریخ فرهنگ ژاپن: یک دیدگاه. وزارت امور خارجه ژاپن، بخش فرهنگی سفارت کبرای ژاپن در ایران، ص106.
- ↑ ذاکری، قدرت اله (1402). "فرهنگ و نظام فرهنگی ژاپن". در پالیزدار، فرهاد، ذاکری، قدرت اله. جامعه و فرهنگ ژاپن. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، ص116-148.
- ↑ پالیزدار، فرهاد، ذاکری، قدرت اله (۱۴۰۲). جامعه و فرهنگ ژاپن. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، ص168.