قیام افغانستان علیه انگلیس
محمداکبر خان، پسر دوم دوستمحمد خان، بعدها معروف به وزیر اکبرخان، هنگام پناهندهشدن دوستمحمد خان به امیر بخارا، به زندان امیر بخارا افتاد. پس از درگیری و جنگ دوستمحمدخان با شاهشجاع و انگلیسها در افغانستان، وزیر اکبرخان با وساطت یکی از بزرگان نزدیک به خانواده او، از بند رهایی یافت و اجازه خروج او و سایر منسوبانش از بخارا و ورود به افغانستان داده شد. با رسیدن محمداکبر خان به کابل، شورشیان نیروگرفته، او را سردار خود و رهبر قیام کرده، به مبارزه با انگلیسها پرداختند. در اثر مساعی او، سپاه انگلیس در افغانستان شکست خورد و از این کشور عقبنشینی کرد، در حین عقبنشینی همه قوای انگلیس در بین راه کابل-جلالآباد بهکلی نابود شد. نیروهای انگلیسی چنان تارومار شدند که حتی یکدیگر را هدف گلوله قرار داده، هلاک میساختند.[۱] در ۲ نوامبر ۱۸۴۱ / ۱۷ رمضان، مردم از خانهها بیرون ریخته، قیام کردند.آنها ابتدا به طرف خانه الکساندر برنز (A. Burns)، نماینده سیاسی انگلیس و دستیار مکناتن، حمله کردند و برنز و برادرش را قطعهقطعه کردند و خزانه و خانهاش را غارت کردند. از نیروهای کمکی شاهشجاع نیز کاری برنیامد و مجبور به عقبنشینی شدند؛ زیرا کوچهها تنگ و پر از جمعیت بود. پس از ۶۵ روز محاصره انگلیسیها تسلیم شدند و مکناتن بازگرداندن نیروهای انگلیسی به هند را پذیرفت و در ۱۱ دسامبر قراردادی را با رهبران افغان برای خروج قوای انگلیس از کابل امضا کرد و بر طبق آن قرار شد محمداکبر خان و رهبران افغان ترتیبی اتخاذ کنند که آنها سالم از افغانستان خارج شوند. این توافقنامه در اول ژانویه ۱۸۴۲ ، بین رهبر افغان و فرمانده نیروهای انگلیسی امضا شد و بر طبق آن قرار شد قوای انگلیس با سرعت از افغانستان خارج شوند. عقبنشینی قوای بیش از ۱۶ هزار نفری انگلیس از کابل در فصل زمستان و از ۶ ژانویه آغاز شد و روز اول فقط ۸ کیلومتر پیشروی کرد، سرمای شدید حرکت قشون را کند میساخت. در روز اول سههزار نفر از نیروهای اردو تلف شدند و تعدادی از مواشی و ارزاق آنها به غارت رفت. رهبران افغان طبق تعهد تلاش میورزیدند از نیروهای ارتش انگلیس محافظتکنند؛ ولی نیروهای محلی از سران و رهبران افغان اطاعت نمیکردند و به بخشهایی از قشون انگلیس یورش میبردند و ضمن وارد آوردن تلفات زیاد، آذوقه و امکانات آن را غارت میکردند. در روزهای نهم و دهم ژانویه ۱۸۴۲، حملات افراد محلی شدت گرفت و آخرین دسته منظم اردوی انگلیس متفرق و اموال و خزانه آن غارت شد. روز بعد در جگدلک همین وضعیت تکرار و تلفات سنگینی بر قوای انگلیس وارد شد؛ بهطوریکه باقی نیروهای آن از چند صد نفر تجاوز نمیکرد. روز بعد، هنگام عبور از گردنه جگدلک تلفات سنگین دیگری وارد شد و تنها عده کمی باقی مانده بودند که آنها هم در زمان حرکت به طرف گندمک مورد هجوم قرار گرفته، همگی به قتل رسیدند و فقط دکتر برایدن موفق شد به جلالآباد برسد و خبر این تباهی بزرگ را به ژنرال سیل (فرمانده یک عده از قوای انگلیس که در جلالآباد توقف داشت) برساند. در این جنگ ۱۶۵۰۰ سرباز بریتانیایی و ۱۲۰۰۰ نفر از زیردستان آنها کشته شدند.[۲] بهعلاوه بیش از ۸ میلیون پوند هزینه هم بر دولت انگلیس تحمیل شد. این جنگ در قرن نوزدهم از بزرگترین شکستهای نظامی انگلیس در آسیا محسوب میشود. آنها مجبور شدند که عملا در برابر شورشیان کوتاه آمده، حریف سابقشان، دوستمحمد خان را به تاجوتخت افغانستان برگردانند. با نابودی کامل ارتش انگلیس در کابل، حکمران انگلیسی هند قوایی از پیشاور به طرف کابل اعزام کردند؛ ولی افراد قبایلی در دره خیبر، راه را در علی مسجد بر روی آنها مسدود کردند. در ضمن درگیریها، فرمانده قوا مجروح شد و آنها مجبور شدند به پیشاور عقبنشینیکنند. سپس دو نیروی دیگر به طرف جلالآباد و قندهار اعزام شدند که آنان نیز پیش از رسیدن به مقصد در محاصره افتادند. انگلیسها در قندهار نیز ۶۰۰ نفر تلفات دادند.
قتل شاهشجاع
پس از شکست سنگین انگلیس و نابودی قوای آن در ژانویه ۱۸۴۲ ، انگلیسها خیلی خشمگین شده، به دنبال انتقامگیری و اعاده حیثیت خود بودند. آنها به این منظور نیروی مجهزی را به نام «لشکر مکافات» به فرماندهی ژنرال پولاک از راه تنگه خیبر به طرف افغانستان اعزام کردند. نیروی مجهز دیگری را هم به فرماندهی ژنرال نات از راه بولان به طرف قندهار اعزام کردند.
در همین ضمن که نیروهای کمکی انگلیس در حال ورود به افغانستان بودند، شاهشجاع در کابل و در بالاحصار مستقر بود و میکوشید با استفاده از تباهی قوای انگلیس و رقابت سرداران و مبارزان، به سلطنت خود ادامه دهد. محمداکبر خان از جلالآباد به شاهشجاع پیام داد که اگر میخواهد پادشاه بماند باید علیه انگلیسها اعلان جهاد دهد و خود برای مقابله با انگلیسها به جلالآباد بیاید.
شاهشجاع با قدری تعلل ابتدا نیروهایش را به سیاه سنگ فرستاد تا به جلالآباد اعزام شوند. هدف او این بودکه به بهانه مقابله با انگلیس، در یک فرصت مناسب خود را به نیروهای انگلیسی در جلالآباد ملحق کند؛ اما سرداران از نیت او مطلع شدند و صبح روز ۵ آوریل ۱۸۴۲، هنگامیکه از بالاحصار به طرف اردوگاه در حرکت بود، ناگهان از عقب سر ایشیک آقاسی محمدجعفر، که از قزلباشیه مرادخانی کابل بود شاهشجاع را هدف گلوله قرار داده و مقتول ساخت و این کار او به تحریک شجاعالدوله و نظامالدوله پسرزادههای مرحوم پایندهخان که برادرزادههای امیر دوستمحمد خان بودند انجام شد.[۳] شاهشجاع هنگام مرگ ۶۵ سال داشت. در اواخر اوت ۱۸۴۲، ژنرال پولاک به همراه نیروهایش از جلالآباد به طرف کابل حرکت کرد، در بین راه غلزاییها به آنها حمله کردند؛ ولی با ضرب گلوله و آتش توپخانه، غلزاییها شکست خوردند؛ سپس محمداکبر خان به مقابله با آنها رفت؛ ولی بر اثر آتش سنگین توپخانه نیروهای پولاک، شکست خورد. قوای دیگر انگلیس که از قندهار به طرف کابل میآمد در غزنی هدف حمله واقع شد؛ ولی خبر شکست محمداکبر خان، روحیه آنها را ضعیف کرد؛ ازاینرو، این نیرو در سپتامبر ۱۸۴۲، وارد کابل شد. هدف نیروهای انگلیسی ضمن اعاده حیثیت انگلیس و مجازات افغانها، آزادی اسرای انگلیسی نیز بود. پولاک اسرای انگلیسی را با رشوه و حیله آزاد ساخت و سپس دستور داد بازار کابل تخریب و چپاول شود. بعد از آن روستاهای استالف و چاریکار را که محمداکبر خان در آن قرار داشت با خاک یکسان کرد و مردان بالای ۱۴ سال را به قتل رساند. پس از قتلعامها و ویرانگریهای سنگین، نیروهای انگلیسی در ۱۲ اکتبر ۱۸۴۲ ، از طریق جلالآباد به پیشاور بازگشتند. پس از این حوادث زمینه بازگشت دوباره دوستمحمد خان به سلطنت فراهم شد و انگلیس او را که برای چنین روزی در تبعید خود نگه داشته بود دوباره به قدرت بازگرداند.
امارت دوستمحمد خان (دوره دوم، از ۱۸۴۳ تا ۱۸۶۳)
دوستمحمد خان در سال ۱۸۴۳، به کابل رسید و دوباره به تخت سلطنت نشست و پس از آن تا ۱۸۶۳، به مدت ۲۰ سال دیگر سلطنت کرد و در سن ۷۲ سالگی درگذشت.
دوستمحمد خان پس از رسیدن به سلطنت، پسرش محمداکبر خان را در مقام وزیر (اعظم) خود تعیین کرد. محمدافضل خان پسر ارشد و از محمداکبر خان بزرگتر بود؛ ولی مادر محمدافضل خان از قبیله بنگش و مادر محمداکبرخان از خانواده پوپلزایی بود؛ بهعلاوه محمداکبر خان در جنگ با انگلیسها تلاشها و رشادتهای فراوان به خرج داده و برای بازگرداندن دوستمحمد خان و رساندن دوباره او به سلطنت مساعی فوقالعاده به خرج داده بود؛ ازاینرو وزارت او با مخالفت سایر برادران مواجه نشد.[۴]
کتابشناسی
- ↑ افشار یزدی، محمود (1380). افغاننامه. تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، جلد دوم، ص ۹۹.
- ↑ کورنا، لورل (1383). افغانستان. ترجمه فاطمه شاداب. تهران: انتشارات ققنوس، ص ۴.
- ↑ ریاضی هروی، محمدیوسف. عینالوقایع. ص ۸۴.
- ↑ علی آبادی، علیرضا (1395). جامعه و فرهنگ افغانستان. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، ص 533-537.