پیشینه قومی هزاره ها

از دانشنامه ملل

هزاره‌ها از ساکنان قدیمی افغانستان‌اند و از زمان‌های خیلی دور در مناطق زیادی از خاک این کشور زندگی می‌کردند. اختلاف‌نظرها راجع‌به شجره و پیشینه قومی هزاره خیلی زیاد بوده است؛ حتی از پشتون‌ها و تاجیک‌ها نیز بیشتر است. گفته می‌شود واژه هزاره از هزار (۱۰۰۰)، که واحدی نظامی- اداری بوده، مشتق شده است؛ ولی به‌نظر می‌رسد هزار و هزاره فقط شباهت ظاهری به‌هم داشته باشند و از لحاظ محتوایی، سابقه و نام قومی ارتباطی باهم نداشته باشند. هزاره هم نام قوم است و هم نام سرزمین، این امر حاکی از قدمت تاریخی حضور هزاره‌ها در این سرزمین است. هزاره نام قوم است و پسوند «جات» مانند سبزیجات، هرچند پسوند مناسب و صحیحی به‌نظر نمی‌رسد، در فارسی رایج است؛ ولی هزارستان صحیح‌تر است. برخی از محققان حضور هزاره‌ها را در افغانستان در زمان اسکندر و حتی قبل از آن دانسته‌اند و معتقدند که آنها در زمان حمله اسکندر در آنجا سکونت داشته‌اند. برخی دیگر پنداشته‌اند که روش جنگجویی و سیمای مغولی و تاتاری هزاره‌ها حاکی از آن است که آنان از تبار ناب چنگیز و مغول بوده و به همراه مغولان وارد افغانستان و به‌تدریج در این سرزمین ساکن شده‌اند و زبان فارسی و مذهب شیعه را، که زبان و مذهب سکنه بومی آنجا بود، پذیرفته‌اند. جان. سی.گریفیتز می‌گوید: «سیمای مغولی و روش‌های جنگجویی هزاره‌ها، آنان را از تبار چنگیز می‌نماید...» (گریفیتز، بی‌تا: ۱۰۲). افسانه‌ای دیگر پیدایش هزاره‌ها را به‌کوچیدن ایل نیکودر (به نام شاهزاده جغاتایی نیکودر) نسبت می‌دهند. احمد نکودر یا تکودار پسر هلاکوخان مغول بود و پس از برادرش، اباقاخان، به قدرت رسید. او روش ملایم‌تری به نسبت ایرانیان و مسلمانان در پیش گرفت تا آسیب‌های فراوان برادرش را جبران‌کند. توجه نکودر به مسلمانان باعث نارضایتی مغولان شد و در نتیجه در اطراف ارغون (پسر اباقاخان)، که فرمانروای خراسان بود، جمع شدند. ارغون که از سیاست نکودر ناخشنود بود، پس از کشته‌شدن احمد نکودر رفتار خشنی را با ایرانیان و مسلمانان در پیش‌گرفت.گمانی دیگر هزاره‌ها را از بازماندگان سربازان ترک و مغول یا امتزاجی از آنان با سکنه بومی می‌دانند و به وجود لغات ترکی و مغولی در گویش هزارگی اشاره می‌کنند. برخی دیگر هزاره‌ها را ترکیبی از اقوامی چون ترک، مغول، افغان و تاجیک می‌پندارند؛ درحالی‌که فرهنگ، زبان، ترکیب ظاهری، مذهب، آداب‌ورسوم هزاره به هیچ‌یک از این اقوام شبیه نیست. برخی نیز مردم هزاره و ایماق را یکی می‌دانند؛ آنها پس از تشرف به اسلام از هم جدا شده و ایماق‌ها حنفی و هزاره‌ها شیعه شدند؛ ولی آداب‌ورسوم آنان مشابه است. فرضیه مغولی‌بودن هزاره‌ها محل تردید فاقد سندهای متقن و بیشتر بر پایه فرضیات و تشابهات ظاهری استوار است؛ زیرا: 1، نیروها و سربازان چنگیز پس از فتح سرزمین‌ها، دوباره به سرزمین خود بازمی‌گشتند. آنها به‌صورت انبوه در جایی مستقر نشدند و تاریخ هم به آن اشاره‌ای ندارد؛ 2، مغولان برای سکونت و زندگی، سرزمین‌ها و اراضی فراوان و حاصلخیزی در مناطق متصرفی در اختیار داشتند و در صورت ارادهبرای ماندن، در بهترین آنها مستقر می‌شدند نه مناطق کوهستانی و صعب‌العبور هزاره‌جات؛ ۳. هزاره‌ها و مغول‌ها گروه‌های قومی مجزایی هستند و هنوز هم در افغانستان دسته‌های کوچکی به نام مغول حضور دارند و با عنوان مغول خوانده می‌شوند و اگر هزاره‌ها از بازماندگان مغول بودند، مانند دیگر اقوام مغول افغانستان، به همان نام مغول خوانده می‌شوند؛ ۴. تاکنون، هیچ هزاره مغولی‌زبان پیدا نشده است، حتی فرهنگ و زبان مغولی را هم نمی‌دانند؛ ۵. «تاکنون هیچ سند دست اولی یافت نشده است که تأیید کند چنگیز یا فرماندهانش به لشکریان خود دستور داده‌اند تا در مناطقی به نام هزاره‌جات کنونی اسکان یابند و آنهایی‌که هزاره‌ها را بازماندگان سربازان نیکودر می‌دانند و نه چنگیزخان، به همان اندازه نظریه‌ای بی‌اساس را مطرح می‌کنند؛ چراکه نیکودری‌ها ابتدا در هزاره‌جات چندین سال پس از حمله چنگیز و پس ازاینکه از سربازان تیمور لنگ شکست خوردند، سکنی گزیدند».[۱] علاوه‌براین برای ساکن‌شدن اقوام جدید در یک منطقه، باید جنگ‌ها و کشتارهای شدیدی بین مهاجمان و سکنه بومی صورت گیرد تا پس از نابودی سکنه بومی، سکنه جدید در جای آنها ساکن شدند؛ تاریخ دوره چنگیز و هلاکو چنین رخدادهایی را ذکر نکرده است. آقای عبدالحی حبیبی طی مقاله‌ای در مجله آریانا در سال ۱۳۴۱، انتساب مردم هزاره را به چنگیز رد می‌کند و می‌گوید این نام سوابق طولانی قبل از چنگیز دارد و حتی مردمان ساکن در ماورای اباسین تا سراشیب‌های کشمیر را هزاره می‌گویند؛ درحالی‌که به تصدیق تاریخ، چنگیزخان از دریای (رود) سند عبور نکرده است.[۲]

«منشأ کلمه هزاره و وجود هزاره‌ها به‌صورت گروه قومی ریشه‌دار و مستقل به زمان‌های بسیار دورتر از اواسط قرن سیزدهم میلادی بازمی‌گردد. محقق و شاعر بزرگ فارسی ناصرخسرو حدود هزار سال قبل و مدت‌ها قبل از مغول چنین می‌نویسد:

هزاران قول خوب و نغزو باریک ازو یابند چون تار هزاره

اینکه مغول‌ها ایران و افغانستان امروز را اشغال کردند، یک واقعیت تاریخی است، در اینکه هزاره‌ها شباهت فیزیکی زیادی با مغول دارند، جای بحثی نیست؛ از سویی فقط هزاره‌ها نیستند که شباهت فیزیکی با مغول‌ها دارند؛ ازبک‌ها، ترکمن‌ها و قرقیزها نیز این‌چنین هستند. از سوی دیگر، وجود هزاره‌های پنجابی را چگونه می‌توان توجیه کرد».[۳]

«هزاره‌ها از ساکنان اصلی و قدیمی سرزمین افغانستان‌اند و اسناد تاریخی حضور آنها را پیش از مسیحیت و حتی پیش از اسکندر مقدونی اثبات می‌کند».[۴]

«وجود افسانه‌ها و ضرب‌المثل‌های موجود در میان مردم هزاره درباره آثار باستانی بامیان چون مغاره‌ها و بندها (سدهای امیر، بربر و غیره) بر قدمت حضور هزاره‌ها در افغانستان دلالت می‌کند».[۵]

«ریشه کلمه هزاره، تغییریافته هوزاله (خوش‌قلب) است که پیش از ورود آیین مقدس اسلام بر آن قوم به کار می‌رفت؛ پس از آن به‌تدریج تغییر صورت داده و به هزاره تبدیل شد، یا این واژه در اصل «غرره» بودکه از غور و غرجستان گرفته شده است».[۶] برخی از محققان پیشینه حضور مردم هزاره را در سرزمین افغانستان به دوران قبل از میلاد و دوران گسترش آیین بودائی در منطقه نسبت می‌دهند. آقای سید عسکر موسوی می‌نویسد:

«از نظر تاریخی، آیین بودائی حداقل ۱۵۰۰ سال قبل از حمله مغول‌ها به خراسان، به‌طور وسیع در جنوب هندوکش حاکم بود؛ آن‌چنان که این آیین سالانه هزاران زائر چینی را به بامیان می‌کشانید. مهم آنکه این ناحیه برای چند قرن جایگاه دائمی برای گسترش نژاد زرد شد»[۷].

نیز نگاه کنید به

اقلیت های قومی افغانستان؛ پیشینه قومی تاجیک

کتابشناسی

  1. موسوی، سید عسکر (1379). هزاره‌های افغانستان. ترجمه اسدالله شفایی.تهران: انتشارات موسسه فرهنگی و هنری سیمرغ، ص164.
  2. گریفیتز، جان. سی (بی‌تا). افغانستان کلید یک قاره. ترجمه ذ.غ. تهران: انتشارات گل محمد تخاری، ص134.
  3. موسوی، سید عسکر (1379). هزاره‌های افغانستان. ترجمه اسدالله شفایی.تهران: انتشارات موسسه فرهنگی و هنری سیمرغ، ص64.
  4. ناصری داودی، عبدالمجید (بی‌تا). تاریخ تشیع در افغانستان. (بی‌نا)، ص23.
  5. یزدانی،حسین‌علی (حاج کاظم) (1390). پژوهشی در تاریخ هزاره‌ها. تهران: انتشارات عرفان، ص۲۸۴-۲۸۳.
  6. ناصری داودی ،عبدالمجید (بی‌تا). تاریخ تشیع در افغانستان. (بی‌نا)، ص۲۵.
  7. علی آبادی، علیرضا (1395). جامعه و فرهنگ افغانستان. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، ص 79-91.