دوران امپراطوری تاریخ چین: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
مورخان اغلب به دوره ی از به قدرت رسیدن چین شی خوانگ تا پایان حاکمیت [[سلسله چین]] را دوران امپراتوری نام گذاشته اند. اگرچه دوران اتحاد تنها 12 سال طول کشید، ولی او توانست بخش اعظمی از آنچه که امروزه به نام چین خَن معروف است را مطیع و تحت یک دولت قانونگرا به پایتختی شیان یانگ(Xian Yang) متحد سازد. دکترین قانونگرایی که [[چین]] را رهبری می کرد بر اجرای سفت و سخت مقررات قانونی و قدرت مطلقه ی امپراتور تأکید داشت. نظریه ی قانونگرایی(← [[مکتب قانونگرایان]])، علیرغم کارایی مؤثری که در دوران توسعه ی امپراتوری با استفاده از قدرت نظامی داشت، ولی ثابت شد که در دوران صلح، کارایی لازم را ندارد. امپراتوری [[سلسله چین]]، برای ساکت و رام کردن مخالفان سیاسی خود به اقدامات بیرحمانه، از جمله سوزاندن کتاب های متعلق به سایر مکاتب فکری، حتی زنده سوزی اندیشمندان این مکاتب، دست زد. به همین خاطر بود که [[سلسله ی خن]]( Han)، در دوران حاکمیت سیاسی خود عمدا، مکاتب میانه رو مخالف نظریه ی قانونگرایی(← [[مکتب قانونگرایان]]) را به کار گرفت. | مورخان اغلب به دوره ی از به قدرت رسیدن چین شی خوانگ تا پایان حاکمیت [[سلسله چین]] را دوران امپراتوری نام گذاشته اند. اگرچه دوران اتحاد تنها 12 سال طول کشید، ولی او توانست بخش اعظمی از آنچه که امروزه به نام چین خَن معروف است را مطیع و تحت یک دولت قانونگرا به پایتختی شیان یانگ(Xian Yang) متحد سازد. دکترین قانونگرایی که [[چین]] را رهبری می کرد بر اجرای سفت و سخت مقررات قانونی و قدرت مطلقه ی امپراتور تأکید داشت. نظریه ی قانونگرایی(← [[مکتب قانونگرایان]])، علیرغم کارایی مؤثری که در دوران توسعه ی امپراتوری با استفاده از قدرت نظامی داشت، ولی ثابت شد که در دوران صلح، کارایی لازم را ندارد. امپراتوری [[سلسله چین]]، برای ساکت و رام کردن مخالفان سیاسی خود به اقدامات بیرحمانه، از جمله سوزاندن کتاب های متعلق به سایر مکاتب فکری، حتی زنده سوزی اندیشمندان این مکاتب، دست زد. به همین خاطر بود که [[سلسله ی خن]]( Han)، در دوران حاکمیت سیاسی خود عمدا، مکاتب میانه رو مخالف نظریه ی قانونگرایی(← [[مکتب قانونگرایان]]) را به کار گرفت. | ||
خط ۸: | خط ۸: | ||
==== '''خَن غربی''' ==== | ==== '''خَن غربی''' ==== | ||
[[سلسله ی خن]] با بنیانگذاری لیوبانگ( Liu Bang)که در سال 202 میلادی خود را امپراتور معرفی کرد، در سال 206 پیش از میلاد تأسیس شد. برای نخستین بار فلسفه ی کنفوسیوسی( ←[[اخلاقیات و آیین انسان دوستی کنفوسیوس]]؛ [[آموزه های کنفوسیوس]] )رسما از سوی این امپراتوری پذیرفته شد که بعدها زیر بنای ایدئولوژیک تمامی رژیم های [[چین]] تا پایان دوران امپراتوری در این کشور را تشکیل می داد. [ | [[سلسله ی خن]] با بنیانگذاری لیوبانگ( Liu Bang)که در سال 202 میلادی خود را امپراتور معرفی کرد، در سال 206 پیش از میلاد تأسیس شد. برای نخستین بار فلسفه ی کنفوسیوسی( ←[[اخلاقیات و آیین انسان دوستی کنفوسیوس]]؛ [[آموزه های کنفوسیوس]] )رسما از سوی این امپراتوری پذیرفته شد که بعدها زیر بنای ایدئولوژیک تمامی رژیم های [[چین]] تا پایان دوران امپراتوری در این کشور را تشکیل می داد. [[چین]] تحت حاکمیت [[سلسله ی خن]] ، در زمینه های مختلف علمی و هنری پیشرفت زیادی کرد. امپراتور وو(Wu) پایه های امپراتوری [[چین]] را از طریق وادار به عقب نشینی کردن هون ها تا دشت ها و جلگه های [[مغولستان]] داخلی کنونی و پاکسازی آنها از مناطق گَنسو، نینگ شیا و چینگ خَی امروزین، مستحکم کرده و آن را گسترش داد. این حرکت برای نخستین بار زمینه را جهت مبادلات تجاری میان چین و غرب در امتداد [[جاده ی ابریشم|جاده <sub></sub>ی ابریشم]] را فراهم ساخت. بانچائو(Ban Chao)، ژنرال معروف [[سلسله ی خن]] ، با کشورگشایی های زیاد مرزهای سرزمین [[چین]] را تا سواحل دریای خزر گسترش داد. طبق اسناد تاریخی به ثبت رسیده ی چینی، نخستین هیئت دیپلماتیک رومی در سال 166 پس از میلاد از طریق دریای خزر وارد [[چین]] شد. اتحاد و ترکیب مکتب های گوناگون اندیشه ای چینی در یک سیستم فکری منسجم، بزرگترین میراث ماندگار [[سلسله ی خن]] به شمار میرود. در این سلسله برخلاف عصر سلسله ی«[[چین]]» که با محور قرار دادن [[مکتب قانونگرایان]] تلاش شد سایر مکاتب فکری نابود و آثار و کتابهای آنها سوزانده شود، حاکمان[[سلسله ی خن]] به روش ادغام و تلفیق این مکاتب در یکدیگر و ایجاد اندیشه ی تلفیقی از همه ی آنها روی آوردند. | ||
==== سلسله ی شین(جدید) ==== | ==== سلسله ی شین(جدید) ==== | ||
خط ۵۶: | خط ۵۶: | ||
=== '''[[سلسله چینگ]](Qing) (1911-1644 میلادی)''' === | === '''[[سلسله چینگ]](Qing) (1911-1644 میلادی)''' === | ||
سلسله ی چینگ(← [[سلسله چینگ]])، آخرین سلسله ی امپراتوری در [[چین]] است که توسط منچوها بنیان گذاشته شد که دومین سلسله ی غیر نژاد خَن [[چین]] نیز به شمار میآید. منچوها در دوران مینگ، بیرون از [[دیوار چین]] زندگی می کردند. حاکمان مینگ در اثر شورش کشاورزان به رهبری لی زیچینگ(Li Zicheng) سقوط کرد و [[پکن]] در سال 1644 میلادی تسخیر و چونگ جِن(Chong Zhen) آخرین امپراتور مینگ خودکشی کرد. تلاش منچوها برای پیروزی بر سلسله ی مینگ( | سلسله ی چینگ(← [[سلسله چینگ]])، آخرین سلسله ی امپراتوری در [[چین]] است که توسط منچوها بنیان گذاشته شد که دومین سلسله ی غیر نژاد خَن [[چین]] نیز به شمار میآید. منچوها در دوران مینگ، بیرون از [[دیوار چین]] زندگی می کردند. حاکمان مینگ در اثر شورش کشاورزان به رهبری لی زیچینگ(Li Zicheng) سقوط کرد و [[پکن]] در سال 1644 میلادی تسخیر و چونگ جِن(Chong Zhen) آخرین امپراتور مینگ خودکشی کرد. تلاش منچوها برای پیروزی بر سلسله ی مینگ(←[[سلسله مینگ]])کشتار زیادی کرده و اقتصاد کشور به مرز ورشکستگی رسید. منچوها نیز سیستم سنتی مقررات کنفوسیوسی را اختیار و خود را سلسله ای چینی معرفی کردند. درعین حال، منچوها مردم نژاد خَن را مجبور به پوشیدن لباس منچوها و داشتن گیسوهای بلند پشت سر خود کردند. امپراتور کانگشی(Kangxi)دستور داد بزرگترین دایره المعارف به [[زبان چینی]] به نام یونگله دایان(Yongle Dayan) تدوین شود. منچوها یک سیستم نظامی خاصی ایجاد و ارتشیان را از دخالت در تجارت منع و برای آنها امتیازات ویژه ای در نظر گرفتند. امپراتور کانگشی بین سال های 1673 تا 1681 میلادی، شورش بزرگ سه ژنرال را در جنوب سرکوب نمود. در سال 1683 نیز شورش تایوان را به زانو درآورد. در دوران امپراتور چیانلونگ( Qianlongامپراتوری چینگ به دوران اوج خود رسید که به یک سوم از جمعیت جهان حکومت می کرد و بزرگترین اقتصاد دنیا را در اختیار داشت و از نظر وسعت سرزمینی یکی از وسیع ترین امپراتوری های جهان بود. در قرن 19میلادی، امپراتوری به واسطه ی اختلافات داخلی به رکود کشانده شد و از سوی نیروهای خارجی نیز مورد تهدید قرار گرفت. | ||
با شکست [[چین]] در نخستین [[جنگ تریاک در چین|جنگ تریاک]](1840) از امپراتوری بریتانیا، زمینه برای امضای پیمان نانجینگ (1842) فراهم و منجر به واگذاری هنگ کنگ و آزادی تجارت تریاک گردید. متعاقب این شکست و تحمیل معاهده های نابرابر، تحقیر [[چین]] حتی پس از سقوط سلسله ی مینگ(←[[سلسله مینگ]]) نیز ادامه یافت. شورش تایپینگ(1864-1851) حرکتی مذهبیِ مسیحیان به رهبری خونگ شیوچوان(Hong Xiu Quan)، یک سوم خاک [[چین]] را به مدت ده سال از این کشور جدا کرد. با کشته شدن 20 میلیون نفر در این شورش، از نظر تعداد نیروهای درگیر، این نزاع به بزرگترین جنگ قرن 19 تبدیل شد. متعاقب آن چندین شورش دیگر رخ داد که با هزینه های مالی و جانی زیادی سرکوب شدند. این نا آرامی ها زمینه را برای تضعیف امپراتوری و ظهور جنگ سالاران منطقه ای فراهم کرد و کشور [[چین]] درگیر جنگی داخلی شد. در سال 1911میلادی، نه تنها حاکمیت امپراتوری چینگ(← [[سلسله چینگ]])، بلکه سیستم دو هزار ساله ی امپراتوری در این سرزمین ساقط و برای نخستین بار، جمهوری چین(←[[جمهوری خلق چین]] )پا به عرصه ی وجود گذاشت. | با شکست [[چین]] در نخستین [[جنگ تریاک در چین|جنگ تریاک]](1840) از امپراتوری بریتانیا، زمینه برای امضای پیمان نانجینگ (1842) فراهم و منجر به واگذاری هنگ کنگ و آزادی تجارت تریاک گردید. متعاقب این شکست و تحمیل معاهده های نابرابر، تحقیر [[چین]] حتی پس از سقوط سلسله ی مینگ(←[[سلسله مینگ]]) نیز ادامه یافت. شورش تایپینگ(1864-1851) حرکتی مذهبیِ مسیحیان به رهبری خونگ شیوچوان(Hong Xiu Quan)، یک سوم خاک [[چین]] را به مدت ده سال از این کشور جدا کرد. با کشته شدن 20 میلیون نفر در این شورش، از نظر تعداد نیروهای درگیر، این نزاع به بزرگترین جنگ قرن 19 تبدیل شد. متعاقب آن چندین شورش دیگر رخ داد که با هزینه های مالی و جانی زیادی سرکوب شدند. این نا آرامی ها زمینه را برای تضعیف امپراتوری و ظهور جنگ سالاران منطقه ای فراهم کرد و کشور [[چین]] درگیر جنگی داخلی شد. در سال 1911میلادی، نه تنها حاکمیت امپراتوری چینگ(← [[سلسله چینگ]])، بلکه سیستم دو هزار ساله ی امپراتوری در این سرزمین ساقط و برای نخستین بار، جمهوری چین(←[[جمهوری خلق چین]] )پا به عرصه ی وجود گذاشت. | ||
در واکنش به شرایط نابسامان حاکم بر امپراتوری و تهدیدات خارجی، جنبشی مردمی و ملی برای تقویت چین از داخل و ایجاد نهادی اصلاحی برای مدرن سازی این کشور با تأکید بر تقویت نظامی شکل گرفت. این اصلاحات به خاطر فساد مقامات، بدبینی و نزاع داخلی خاندان امپراتوری، به زودی رو به تحلیل رفت. در نتیجه، نیروی دریایی [[چین]] در مقابل [[ژاپن]](1895-1894) متحمل شکست شد. پس از آن امپراتور گوانگ شو( Guangxu)و اصلاح طلبان، اصلاحات گسترده ای را تحت عنوان اصلاحات صد روزه(1898) آغاز کردند ولی این جنبش اصلاح طلبانه در یک کودتای نظامی به رهبری ملکه دواگِر سی شی( Dowager CiXi)و محافظه کاران به شکست انجامید. در آغاز قرن بیستم، جنبش محافظه کارانه ی ضد امپریالیستی دیگری به نام [[شورش بوکسورها]]، با هدف توقف سلطه ی غربیها و مسیونرهای مسیحی بر مناطق شمالی و شرقی [[چین]] آغاز شد. ملکه دواگِر با هدف تثبیت قدرت خود، از بوکسورها حمایت نمود و آنها تا [[پکن]] پیشروی کردند. با کشته شدن تعدادی تبعه ی اروپایی و مسیونر مذهبی توسط بوکسورها، نیروهای 8 قدرت خارجی شامل [[انگلیس]]، [[ژاپن]]، [[آمریکا]]، [[روسیه]]، [[ایتالیا]]، [[آلمان]]، [[فرانسه]] و [[اتریش]]، با تشکیل ائتلافی نظامی، به [[پکن]] حمله کرده و شورشیان را شکست داده و غرامت ها و امتیازهای بیشتری به چنگ آورده و معاهدات ننگین دیگری بر چین تحمیل کردند. این شکستها و تحقیرها زمینه را برای ایجاد تغییراتی گسترده تر در سیستم سیاسی و اجتماعی [[چین]] فراهم کرد<ref>سابقی، علی محمد (1392). جامعه و فرهنگ چین. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین الملی الهدی جلد اول ص</ref>. | در واکنش به شرایط نابسامان حاکم بر امپراتوری و تهدیدات خارجی، جنبشی مردمی و ملی برای تقویت چین از داخل و ایجاد نهادی اصلاحی برای مدرن سازی این کشور با تأکید بر تقویت نظامی شکل گرفت. این اصلاحات به خاطر فساد مقامات، بدبینی و نزاع داخلی خاندان امپراتوری، به زودی رو به تحلیل رفت. در نتیجه، نیروی دریایی [[چین]] در مقابل [[ژاپن]](1895-1894) متحمل شکست شد. پس از آن امپراتور گوانگ شو( Guangxu)و اصلاح طلبان، اصلاحات گسترده ای را تحت عنوان اصلاحات صد روزه(1898) آغاز کردند ولی این جنبش اصلاح طلبانه در یک کودتای نظامی به رهبری ملکه دواگِر سی شی( Dowager CiXi)و محافظه کاران به شکست انجامید. در آغاز قرن بیستم، جنبش محافظه کارانه ی ضد امپریالیستی دیگری به نام [[شورش بوکسورها]]، با هدف توقف سلطه ی غربیها و مسیونرهای مسیحی بر مناطق شمالی و شرقی [[چین]] آغاز شد. ملکه دواگِر با هدف تثبیت قدرت خود، از بوکسورها حمایت نمود و آنها تا [[پکن]] پیشروی کردند. با کشته شدن تعدادی تبعه ی اروپایی و مسیونر مذهبی توسط بوکسورها، نیروهای 8 قدرت خارجی شامل [[انگلیس]]، [[ژاپن]]، [[آمریکا]]، [[روسیه]]، [[ایتالیا]]، [[آلمان]]، [[فرانسه]] و [[اتریش]]، با تشکیل ائتلافی نظامی، به [[پکن]] حمله کرده و شورشیان را شکست داده و غرامت ها و امتیازهای بیشتری به چنگ آورده و معاهدات ننگین دیگری بر چین تحمیل کردند. این شکستها و تحقیرها زمینه را برای ایجاد تغییراتی گسترده تر در سیستم سیاسی و اجتماعی [[چین]] فراهم کرد<ref>سابقی، علی محمد (1392). جامعه و فرهنگ چین. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین الملی الهدی جلد اول ص</ref>. | ||
نیز نگاه کنید به [[تاریخ چین]]؛ [[تاریخ دوران باستان چین]] | |||
== کتابشناسی == |
نسخهٔ ۳ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۰۷:۰۷
مورخان اغلب به دوره ی از به قدرت رسیدن چین شی خوانگ تا پایان حاکمیت سلسله چین را دوران امپراتوری نام گذاشته اند. اگرچه دوران اتحاد تنها 12 سال طول کشید، ولی او توانست بخش اعظمی از آنچه که امروزه به نام چین خَن معروف است را مطیع و تحت یک دولت قانونگرا به پایتختی شیان یانگ(Xian Yang) متحد سازد. دکترین قانونگرایی که چین را رهبری می کرد بر اجرای سفت و سخت مقررات قانونی و قدرت مطلقه ی امپراتور تأکید داشت. نظریه ی قانونگرایی(← مکتب قانونگرایان)، علیرغم کارایی مؤثری که در دوران توسعه ی امپراتوری با استفاده از قدرت نظامی داشت، ولی ثابت شد که در دوران صلح، کارایی لازم را ندارد. امپراتوری سلسله چین، برای ساکت و رام کردن مخالفان سیاسی خود به اقدامات بیرحمانه، از جمله سوزاندن کتاب های متعلق به سایر مکاتب فکری، حتی زنده سوزی اندیشمندان این مکاتب، دست زد. به همین خاطر بود که سلسله ی خن( Han)، در دوران حاکمیت سیاسی خود عمدا، مکاتب میانه رو مخالف نظریه ی قانونگرایی(← مکتب قانونگرایان) را به کار گرفت.
سلسله چین (206-221)
سلسله ی چین(← سلسله چین)، معروف به آغازگر ساخت دیوار بزرگ چین، که بعدها در دوران مینگ(←سلسله مینگ)تکمیل و توسعه یافت؛ ایجاد حکومت مرکزی مقتدر؛ متحد ساختن قوانین و مقررات قانونی؛ گسترش و توسعه ی زبان نوشتاری چینی(← زبان چینی)؛ ایجاد واحد اندازه گیری متحد؛ ایجاد پول واحد؛ پس از دوران تفرقه و هرج و مرج و رنج دوران های بهار و پاییز(←دوران بهار و پاییز) و حکومت های هم ستیز(←دوران حکومت های هم ستیز)است. در این دوران حتی اندازه و پهنای جاده های کالسکه رو هم یکسان شد تا سیستم تجاری واحد در سرتاسر امپراتوری تضمین شود.
سلسله ی خن(202 پیش از میلاد تا 220 پس از میلاد)
خَن غربی
سلسله ی خن با بنیانگذاری لیوبانگ( Liu Bang)که در سال 202 میلادی خود را امپراتور معرفی کرد، در سال 206 پیش از میلاد تأسیس شد. برای نخستین بار فلسفه ی کنفوسیوسی( ←اخلاقیات و آیین انسان دوستی کنفوسیوس؛ آموزه های کنفوسیوس )رسما از سوی این امپراتوری پذیرفته شد که بعدها زیر بنای ایدئولوژیک تمامی رژیم های چین تا پایان دوران امپراتوری در این کشور را تشکیل می داد. چین تحت حاکمیت سلسله ی خن ، در زمینه های مختلف علمی و هنری پیشرفت زیادی کرد. امپراتور وو(Wu) پایه های امپراتوری چین را از طریق وادار به عقب نشینی کردن هون ها تا دشت ها و جلگه های مغولستان داخلی کنونی و پاکسازی آنها از مناطق گَنسو، نینگ شیا و چینگ خَی امروزین، مستحکم کرده و آن را گسترش داد. این حرکت برای نخستین بار زمینه را جهت مبادلات تجاری میان چین و غرب در امتداد جاده ی ابریشم را فراهم ساخت. بانچائو(Ban Chao)، ژنرال معروف سلسله ی خن ، با کشورگشایی های زیاد مرزهای سرزمین چین را تا سواحل دریای خزر گسترش داد. طبق اسناد تاریخی به ثبت رسیده ی چینی، نخستین هیئت دیپلماتیک رومی در سال 166 پس از میلاد از طریق دریای خزر وارد چین شد. اتحاد و ترکیب مکتب های گوناگون اندیشه ای چینی در یک سیستم فکری منسجم، بزرگترین میراث ماندگار سلسله ی خن به شمار میرود. در این سلسله برخلاف عصر سلسله ی«چین» که با محور قرار دادن مکتب قانونگرایان تلاش شد سایر مکاتب فکری نابود و آثار و کتابهای آنها سوزانده شود، حاکمانسلسله ی خن به روش ادغام و تلفیق این مکاتب در یکدیگر و ایجاد اندیشه ی تلفیقی از همه ی آنها روی آوردند.
سلسله ی شین(جدید)
تملک زمین های کشاورزی توسط خانواده های اشرافی، به تدریج پایه ی درآمدهای مالیاتی دربار را سست کرد. وانگ مانگ( Wang Mang)،در سال 9 میلادی با ادعای نمایندگی از آسمان، به حاکمیت دودمان خَن(←سلسله ی خن) پایان داده و آغاز پادشاهی خود را تحت عنوان سلسله ی شین( Xin)اعلام و سلسله ی جدید کوتاه مدتی را بنیان گداشت. وانگ مانگ برنامه های وسیعی در زمینه ی اصلاحات ارضی و اقتصادی شامل ممنوعیت برده داری، ملی کردن و تقسیم مجدد زمین های کشاورزی، آغاز کرد. ولی این برنامه ها هرگز مورد حمایت اشراف و زمینداران قرار نگرفت. عدم ثبات سیاسی، هرج و مرج و شورش، از دست دادن حکومت را به دنبال داشت که با سیل ویرانگر و گسترده ای همراه شد. در نتیجه، وانگ مانگ در سال 23 میلادی و در یک شورش دهقانی به قتل رسید.
خَن شرقی
امپراتور گوانگ وو(Guang Wu)، با حمایت اشرافیان و زمینداران و بازرگانان، توانست دوباره سلسله ی خن را در لویانگ و شرق شیاَن برقرار کند. در تاریخ، از این دوران به نام عصر سلسله ی خن شرقی نام برده می شود. قدرت خَن شرقی مجددا در اثر تملک زمین ها توسط زمین داران وابسته به دربار، تجاوز قبایل، و توطئه و اتحاد قبایل و خواجگان دربار، رو به انحطاط رفت. در سال 184 میلادی، شورش عمامه زردها آغاز و زمینه برای حاکمیت جنگ سالاران مختلف فراهم شد. متعاقب این آشفتگی و آشوب، سه ایالت با تلاش فراوان خود را حکومتی مستقل اعلام و دوران سه پادشاهی در تاریخ چین آغاز شد. در آثار کلاسیک چین، دوران سه پادشاهی خیلی رمانتیک تشریح شده است.
دوران وِی و جین (420-265 میلادی)
در سال 208 میلادی، شمال چین توسط چائوچائو(Cao Cao)،متحد شد. پسرش که جانشین او شد، در سال 220 میلادی آغاز پادشاهی وِی( Wei)را اعلام کرد. دو رقیب قدرتمندش شو و وو(Shu and Wu)، فورا اعلام استقلال کرده و سرزمین چین را به سمت سه پادشاهی سوق دادند. از ویژگی های این دوران، قدرت گرفتن خاندان های بزرگ و تمرکز زدایی از حکومت مرکزی بود که در دوران سلسله های چین و خَن شکل گرفته بود. اگرچه در سال 280 میلادی سه پادشاهی توسط سلسله ی جین(Jin)(←دوران امپراطوری وی و جین تاریخ چین)دوباره متحد شدند، ولی این وضعیت تا زمان قیام ووخو(Wu Hu)ادامه یافت.(← دوران امپراطوری وی و جین تاریخ چین)
دوران ووخو(439-304 میلادی)
با درگیر شدن سلسله ی جین( ←دوران امپراطوری وی و جین تاریخ چین)در جنگ های داخلی، قبایل غیر نژاد خَن«ووخو» در اوایل قرن چهارم بیشتر سرزمین های چین را تحت سلطه ی خود درآورده و موجب مهاجرت گسترده ی نژاد خَن به سمت جنوب رودخانه ی یانگ تسه شدند. در سال 303 میلادی، قبیله ی دی(Di)شورش کرده و منطقه ی چِنگدو(Chengdo) را اشغال و پادشاهی چِنگ خَن را تأسیس کردند. در نزدیکی لینفِن(Lin Fen)شورشی به رهبری لیویوان(Liu Yuan) صورت گرفته و حکومت خَن جائو(Han Zhao)شکل گرفت. جانشین لیو، دو امپراتور آخر سلسله ی جین(←دوران امپراطوری وی و جین تاریخ چین) را دستگیر و اعدام کرد. به وجود آمدن 16 پادشاهی همزمان در قرن های 4 و 5 میلادی، اوج تعدد سلسله های غیر نژاد خَن بودند که بر شمال و یا قسمتی از آن حکومت کردند. در این حکومت های محلی بسیاری از اقوام و نژادهای چینی از جمله ترکها، مغول ها، و تبتی ها مشارکت داشتند. پس از این دوران، بسیاری از قبایل کوچ نشین پیش از دستیابی به قدرت، تا حدودی«چینی» شدند و برخی دیگر اجازه یافتند با استقرار در سرحدات، به پاسداری از مرزهای کشور به پردازند.(←دوران ووخو)
سلسله های جنوب و شمال(589-420)
با بروز نشانه های افول سلسله ی چین شرقی در سال 420 میلادی، سرزمین چین وارد دوران سلسله های جنوب و شمال(←سلسله های جنوب و شمال) شد. در این شرایط بود که جمعیت نژاد خَن، از حملات قبایل کوچ نشین شمال جان سالم به دربرده و تمدنشان ادامه یافت. در چین جنوبی، مباحث داغی میان درباریان و نخبگان جامعه پیرامون دادن اجازه ی فعالیت به بودیسم و یا تائوئیسم ادامه داشت. در نهایت در اواخر عصر سلسله های جنوبی و شمالی(←سلسله های جنوب و شمال) بود که پیروان این دو آیین با هم کنار آمده و بیش از گذشته وجود یکدیگر را تحمل کردند. در 598 میلادی، حاکم سویی سلسله ی جنوبی چین را ضمیمه ی خاک خود ساخت و با توسل به نیروی نظامی به دوران سلسله های جنوبی و شمالی نقطه ی پایان گذاشت.(←سلسله های جنوب و شمال)
سلسله سویی(618-598 میلادی)
سلسله ی سویی(← سلسله سویی)، که در سال598 میلادی و پس از حدود چهار قرن جدایی سیاسی سرزمین چین توانست این کشور را متحد سازد، نقش وحدت آفرینیش بیش از اهمیت دوران طولانی مدت حاکمیتش بود. این سلسله پس از ایجاد وحدت سرزمینی، مؤسساتی را بهوجود آورد که جانشینانش نیز این مؤسسات را ادامه دادند. به هرحال، امپراتوران سویی نیز همچون سلسله های پیشین، از منابع موجود به صورت افراطی استفاده و در نهایت زمینه ی سقوط خودر ا فراهم ساختند. لذا تاریخ در مورد آنان نیز مثل سلسله ی چین، قضاوتی ناعادلانهای در مورد خشونت ها، به ویژه، کردار دومین امپراتور این سلسله کرده و برای دستاوردهای مثبت آن اعتبار کمی قایل شده است.
سلسله تانگ(Tang )(907-618 میلادی)
سلسله ی تانگ(← سلسله تانگ)در تاریخ 18 ژوئن سال 618 میلادی توسط امپراتور گائوزو(Gaozu) بنیان گذاشته شد. این دوره از تاریخ، با پیشرفت های قابل ملاحظه اش در زمینه های هنر، ادبیات، به ویژه شعر و فناوری، دوران طلایی تمدن چین به شمار می آید. آیین بودا در این تاریخ با پذیرش خاندان امپراتوری و مردم عادی، مذهب رسمی چین شد. چانگاَن پایتخت رسمی و بزرگترین شهر جهان در آن دوران بود. تَیزونگ(Taizong)، دومین امپراتور این سلسله، برای دفع خطر قبایل کوچ نشین، توسعه ی مرزها، و وادار کردن حاکمان مناطق هم جوار به پذیرش سیستم تحت الحمایگی امپراتوری، دست به عملیات نظامی زد. پیروزی های وی در واحه ی تاریم، جاده ی ابریشم را فعال نگاه داشت و چانگاَن را به آسیای مرکزی و مناطق غربی متصل ساخت. در جنوب، مسیر تجارت پرمنفعت دریایی از شهرهای بندری همچون گوانگ جو آغاز شد. تجارت و بازرگانی گستردهای با کشورهای خارجی دور دست انجام می شد. بازرگانان خارجی زیادی در چین ساکن شده و موجب شکوفایی و تنوع فرهنگی سرزمین چین شدند.
فرهنگ پیشرفته ی چین از سوی کشورهای همسایه، هم چون ژاپن، مورد تحسین و استقبال واقع شد. از نظر داخلی، کانال بزرگ چانگاَن مرکز سیاسی را به مراکز اقتصادی و کشاورزی در بخش های شرقی و جنوبی متصل ساخت. اساسا موفقیت اوایل سلسله ی تانگ(← سلسله تانگ)، به سیاست دولت متمرکز، قوی و کارآمد آن بستگی داشت. کارهای دولت با سه بخش و 6 وزارتخانه ساماندهی شده بود تا هرکدام در زمینه ی خود سیاسته ای جداگانه ای تنظیم و به مورد اجرا بگذارند. این بخش ها توسط خاندان سلطنتی و دولتمردان اندیشه مند که از میان داوطلبان شرکت کننده در آزمون دولتی پذیرفته می شدند اداره می شد. این سیاست های مترقی، در دوران تانگ(← سلسله تانگ) به بلوغ رسید و از سوی سلسله های بعدی نیز با اصلاحاتی به ارث برده شد. زمین های کشاورزی ملک امپراتوری اعلام شد و براساس تعداد خانوار در اختیار مردم قرار گرفت. همه ی مردان این کشور در مقابل زمینی که در اختیارشان گذاشته شده بود، سالانه برای روزهای معینی موظف به کار در ارتش امپراتوری بودند.
این سیاست ها موجب توسعه ی سریع و افزایش تولید شده در حالی که ارتش هم بدون تحمیل هزینه ی زیاد به خزانه ی کشور اداره می شد. موفقیت های سیاسی و نظامی این سلسله تحت حکومت ملکه ووزِتیان( Wu Zetian)، تنها ملکه ی حاکم در طول تاریخ چین ادامه یافت و در دوران امپراتور شوانزونگ(Shuanzong) به اوج خود رسید. در این دوره، چین شاهد توسعه ی سرزمینی امپراتوری از اقیانوس آرام تا سواحل دریای خزر با جمعیتی بالغ بر 50 میلیون نفر جمعیت بود. در اوج اقتدار و قدرت تانگ(← سلسله تانگ)، حادثه ی شورش اَن لوشان(An Lushan) نقطه ی عطفی بود که موجب تلفات زیاد جانی و مالی و تضعیف قدرت دولت امپراتوری شد. حاکمان نظامی مناطق، خودمختاری زیادی کسب کردند که در قرن دهم باعث تجزیه ی چین شد، در حالی که کشورهای مطیع امپراتوری، سرزمین های تانگ را مورد تاخت و تاز قرار دادند. پس از این شورش، علیرغم تضعیف قدرت امپراتوری، جامعه ی چین جایگاه نخستین خود را بازیافته و به رشد خود ادامه داد.
سلسله ی تانگ(← سلسله تانگ)، از حدود سال 860 میلادی، در اثر یک سری شورش در داخل چین و کشورهای تابعه در جنوب، رو به افول گذاشت. جنگ سالاری به نام خوانگچائو(Huang Cao)، در سال 879 میلادی، گوانگ جو را تسخیر و بیش از 200 هزار نفر از جمله تجار خارجی و خانواده های آنان که ساکن منطقهی خارجی نشین بودند را به قتل رساند. در اواخر سال 880 میلادی، شهر لویانگ نیز تسلیم وی شد و در 5 ژانویه ی سال 881 میلادی، وی توانست چانگاَن (پایتخت) را نیز به تصرف خود در آورد. باسقوط امپراتوری تانگ(← سلسله تانگ)، کشور چین بار دیگر دچار هرج و مرج شد.(← سلسله تانگ)
پنج سلسله و ده پادشاهی(960-907)
از دوران تفرقه و اختلافات میان سلسله های تانگ و سونگ، به عنوان دوره ی پنج سلسله و ده پادشاهی نام برده می شود که کمی بیش از نیم قرن( از 907 تا 960 میلادی) به طول انجامید. در طول این مدت کوتاه که چین به معنای واقعی در یک دوران چند حاکمیتی به سر می برد، پنج حکومت پشت سرِ هم در کنترل مرکز قدرت سرزمین چین، جایگزین یکدیگر شدند. در همین دوران، ده پادشاه پایدار قسمت هایی از مناطق جنوبی و غربی چین را اشغال کردند، لذا به این برهه از تاریخ چین دوران ده پادشاهی نیز گفته می شود.
سلسله های سونگ، لیائو، جین و شیای غربی(1234-960 میلادی)
در سال 960، سلسله ی سونگ اغلب سرزمین های چین را به تصرف خود درآورده و کایفِنگ( Kaifeng)را به پایتختی خود برگزید و دورانی از شکوفای اقتصادی آغاز شد. در حالی که سلسله ی خیتان لیائو(Khitan Liao)بر منچوری، مغولستان کنونی، و بخشی از شمال چین حکومت می کرد. در سال 1115، سلسله ی جورچِن جین(Jurchen Jin) رشد یافت و طی ده سال سلسله ی لیائو را از بین برد. در عین حال، در مناطقی که امروزه به استان های گَنسو، نینگشیا و شانسی معروف است، سلسله ی شیای غربی( از 1032 تا 1227 میلادی) ظهور کرد. سلسله ی جین، درشمال و کایفِنگ، قدرت را از چنگ سلسله ی سونگ که پایتختش را به خَنجو منتقل کرده بود، درآورد. سلسله ی سونگ(← سلسله های سونگ، لیائو، جین و شیای غربی) جنوبی هم به واسطه ی پذیرش سلسله ی جین به عنوان قدرت مافوق خود، کاملا تحقیر شده بود.
در سال های بعد، سرزمین چین میان سلسله های سونگ، جین و تانگوت(Tangut)های شیای غربی(← سلسله های سونگ، لیائو، جین و شیای غربی) تقسیم شد. سونگ جنوبی دوران پیشرفت تکنولوژیکی بزرگی را تجربه کرد که می توان گفت تا حدودی احساس فشار نظامی از سوی شمال این زمینه را فراهم کرد. این توفیقات شامل استفاده از اسلحه های باروتی که نقش بزرگی در پیروزی های دریایی سونگ جنوبی علیه جین در سال 1161 میلادی در رودخانه ی یانگ تسه ایفا کرد، داشت. افزون براین، نخستین پایگاه دریایی چین در سال 1132 میلادی و در دوران امپراتور رِنزونگ(Renzong) از سلسله ی سونگ(← سلسله های سونگ، لیائو، جین و شیای غربی) پایه گذاری شد. دوران سلسله ی سونگ(← سلسله های سونگ، لیائو، جین و شیای غربی) از سوی بسیاری به عنوان اوج اقتدار علمی و تکنولوژیکی چین باستان شمرده می شود. در این دوران، اختلافات فلسفی و نظری زیادی میان مخالفان سیاسی اصلاح طلب و محافظه کاران دربار وجود داشت تا اینکه در اثر این اختلافات که از اواسط تا پایان قرن سیزدهم ادامه داشت، چینی ها در نهایت فلسفه ی نئوکنفوسیوسی(←مکتب نئو کنفوسیوس )مطرح شده از سوی جوشی( Zhuxi)را اختیار کردند. در دوران سونگ(← سلسله های سونگ، لیائو، جین و شیای غربی) آثار ادبی فراوانی نیز خلق شد و فرهنگ و هنر شکوفا و نقاشان بزرگ آثار هنر بودایی فراوانی به صحنه آمدند.(← سلسله های سونگ، لیائو، جین و شیای غربی)
سلسله یوان(1368-1271 میلادی)
سلسله ی جین(← سلسله های سونگ، لیائو، جین و شیای غربی) که توسط جورچین بنیان گذاشته شده بود، مغلوب مغول ها شد. آنها بعدا سونگ جنوبی را هم در مبارزهای خونین و طولانی مدت ، نخستین جنگی که اسلحه ی آتشین در آن نقش زیادی داشت، شکست دادند. در عصر پس از جنگ که عصر مغولها نام گرفت، ماجراجویان غربی همچون مارکوپولو، به سرتاسر چین سفر کرده و نخستین گزارش ها را از عجایب چین به اروپا بردند. در سلسله ی یوان(←سلسله یوان)، مغولها به دو دسته تقسیم شدند، بخشی معتقد به استقرار در دشت های وسیع و زندگی بر پایهی فرهنگ و آداب و رسوم خود بودند، و برخی دیگر طرفدار پذیرفتن آداب و رسوم و فرهنگ چینی. قوبلای خان، نوه ی چنگیز، طرفدار پذیرش آداب و رسوم چینی، سلسله ی یوان(←سلسله یوان )را در این کشور بنیاد گذاشت. این نخستین سلسله بود که از پکن به عنوان پایتختی که به تمام سرزمین چین حکومت می کرد استفاده نمود. براساس گزارشهای موجود، چین پیش از اشغال مغولها، 120 میلیون نفر جمعیت داشت. پس از تسخیر کامل در سال 1279میلادی، و طبق سرشماری صورت گرفته در سال 1300، جمعیت این کشور به سختی به 60 میلیون نفر میرسید. مشکل بتوان این کاهش فاحش جمعیت را به درنده خویی مغولان نسبت داد، و لذا امروزه اندیشمندانی همچون فردریک دبلیو موته(Frederick W. Mote)معتقدند که کاهش جمعیت به واسطه ی ناتوانی دولت در اجرای صحیح سرشماری بوده، نه کاهش واقعی جمعیت. البته هستند کسانی مثل تیموتی بروک(Timothy Brook) که میگویند مغول ها داروی خاصی در میان بخش عظیمی از جمعیت چین بهکاربردند که موجب نابودی بسیاری از آنان شد. مورخان دیگری همچون ویلیام مکنیل(William Macnill) و دیوید مورگان( David Morgan)معتقدند که عامل اصلی کاهش جمعیت در این دوران طاعون بوده است. اپیدمی طاعون قرن 14(مرگ سیاه) موجب شده که 30 درصد جمعیت چین کشته شوند.(←سلسله یوان)
سلسله مینگ(1644-1368 میلادی)
در طول دوران سلسله ی یوان (←سلسله یوان)که کمتر از یک قرن دوام داشت، در میان مردم این کشور یک احساس قوی ضد حکومت مغول ها به وجود آمد. وقوع حوادث پشت سرِ هم طبیعی در دهه ی1340 میلادی، در نهایت موجب شورش کشاورزان شد. در نتیجه حکومت یوان در سال 1368 توسط سلسله ی مینگ(←سلسله مینگ) فروپاشید. با افزایش جمعیت شهر نشین، بخش کارگری جمعیت گسترش یافت و پیچیده تر شد. مرکز شهرهای بزرگی همچون نانجینگ و پکن زمینه را برای رشد صنایع خصوصی، به ویژه صنایع کوچک مثل کاغذ سازی، ابریشم، کتان، و ظروف سفالین فراهم ساخت. در اغلب بخش های کشور شهرهای کوچک با بازارهایی در کنار آنها به وجود آمدند که به فروش مواد غذایی و ملزومات اولیه ی مردم می پرداختند. علیرغم بیگانه ستیزی و درونگرایی معنوی ویژه ی حاصله از محبوبیت فزاینده ی نئوکنفوسیوسی(←مکتب نئو کنفوسیوس )، چین تحت حاکمیت مینگ منزوی نشد. تجارت خارجی و سایر ارتباطات با جهان خارج، به ویژه ژاپن، تا حد قابل ملاحظه ای افزایش یافت. تجار چینی با دریانوردی جِنگخِه، تمام اقیانوس هند را کشف کرده و به شرق آفریقا رسیدند. خونگ وو( Hong Wu)بنیانگذار سلسله ی مینگ(←سلسله مینگ) ، برخلاف سلسله های سونگ و مغول که بیشتر روی مالیات حاصله از تجارت متکی بودند، سیاستی را ترسیم کرد که چین کمتر به کسب درآمد از طریق تجارت و بیشتر علاقمند به بخش کشاورزی بود.
احتمالا به این خاطر که او خود یک کشاورز بود و سیستم اقتصادی امپراتوری را نیز بر پایهی کشاورزی گذاشت. در زمان حاکمیت مینگ، از زمینداران فئودال دوران سونگ و مغول سلب مالکیت شد و زمینهای آنان مصادره و به کشاورزان اجاره داده شد. پس از مرگ امپراتور یونگلی[37]، مجددا زمینداران بخش خصوصی، بخش کشاورزی چین را در اختیار گرفتند و این امر زمینه را برای از میان بردن بدترین فقری که از زمان رژیم سابق دامنگیر مردم شده بود فراهم ساخت. سلسله ی مینگ(←سلسله مینگ) از حکومت مرکزی قوی و پیچیده ای برخوردار بود که توانست امپراتوری را کنترل و متحد نگهدارد. نقش امپراتور، علیرغم ادعای دربار بیشتر استبدادی بود و بوروکراسی حاکم زمینه ی سقوط سلسله را به دلیل ناتوانی در هماهنگ شدن با تغییرات اجتماعی مورد نیاز فراهم کرد و موجب سقوطش شد. امپراتور یونگلی، مصرانه تلاش کرد تا نفوذ چین در خارج از این سرزمین را با درخواست اعزام سفیر از سوی کشورهای پیرامونی برای اعلام وفاداری به مینگ، به فراتر از مرزهای خود گسترش دهد. لذا یک ناوگان بزرگ دریایی، از جمله چهار کشتی باقابلیت جابه جایی 1500 تن کالا، یک ارتش مجهز با یک میلیون نیرو( برخی برآورد 9/1 میلیون هم کرده اند)، ساخته شد. ارتش چین برای مدت 20 سال ویتنام را اشغال کرد، در حالیکه ناوگان چینی دریاهای چین را تا اقیانوس هند پیمود و به سواحل شرق آفریقا رسید.
همچنین، چینی ها در شرق مغولستان نفوذ کردند. چندین سفر بزرگ دریایی به نمایندگی از امپراتور به خلیج فارس و شرق آفریقا اعزام شدند. از نظر داخلی، کانال بزرگ آبی توسعه یافت و محرکی برای تجارت داخلی بود. سالانه بیش از یکصد هزار تن فولاد تولید شد. کتاب های زیادی با استفاده از صنعت حروف چاپی متحرک منتشر گردید. شهر ممنوعه(کاخ امپراتوری) در پکن به شکوه و جلال کنونی رسید. در همین ایام بود که اهمیت چین جنوبی کشف و محصولات کشاورزی جدیدی بهصورت گسترده کِشت و صنایعی همچون سفالگری و پارچه بافی توسعه پیدا کرد. آخرین بازسازی دیوار چین برای حفاظت از متجاوزین خارجی به مورد اجرا گذاشته شد و بیشتر قسمت های دیوار امروزین توسط سلسله ی مینگ(←سلسله مینگ)بازسازی و یا ساخته شد و برج های نگهبانی باز طراحی و در آنها توپ های آتشین مستقر گردید. در سال 1542 میلادی، آلتان خان، خانِ خانان مغول، فعالیت های ایذایی خود را در مرزهای شمالی کشور آغاز کرد. در سال 1550 میلادی، ارتش او به حومه ی پکن رسید. لذا، امپراتوری همزمان درگیر مبارزه با راهزنان دریایی ژاپن در سواحل جنوبی هم شد. در همین ایام مرگ آورترین زلزله ی تاریخ نیز در سال 1556 میلادی در استان شانسی رخ داد و موجب مرگ و میر حدود 830 هزار نفر در این منطقه شد.(←سلسله مینگ)
سلسله چینگ(Qing) (1911-1644 میلادی)
سلسله ی چینگ(← سلسله چینگ)، آخرین سلسله ی امپراتوری در چین است که توسط منچوها بنیان گذاشته شد که دومین سلسله ی غیر نژاد خَن چین نیز به شمار میآید. منچوها در دوران مینگ، بیرون از دیوار چین زندگی می کردند. حاکمان مینگ در اثر شورش کشاورزان به رهبری لی زیچینگ(Li Zicheng) سقوط کرد و پکن در سال 1644 میلادی تسخیر و چونگ جِن(Chong Zhen) آخرین امپراتور مینگ خودکشی کرد. تلاش منچوها برای پیروزی بر سلسله ی مینگ(←سلسله مینگ)کشتار زیادی کرده و اقتصاد کشور به مرز ورشکستگی رسید. منچوها نیز سیستم سنتی مقررات کنفوسیوسی را اختیار و خود را سلسله ای چینی معرفی کردند. درعین حال، منچوها مردم نژاد خَن را مجبور به پوشیدن لباس منچوها و داشتن گیسوهای بلند پشت سر خود کردند. امپراتور کانگشی(Kangxi)دستور داد بزرگترین دایره المعارف به زبان چینی به نام یونگله دایان(Yongle Dayan) تدوین شود. منچوها یک سیستم نظامی خاصی ایجاد و ارتشیان را از دخالت در تجارت منع و برای آنها امتیازات ویژه ای در نظر گرفتند. امپراتور کانگشی بین سال های 1673 تا 1681 میلادی، شورش بزرگ سه ژنرال را در جنوب سرکوب نمود. در سال 1683 نیز شورش تایوان را به زانو درآورد. در دوران امپراتور چیانلونگ( Qianlongامپراتوری چینگ به دوران اوج خود رسید که به یک سوم از جمعیت جهان حکومت می کرد و بزرگترین اقتصاد دنیا را در اختیار داشت و از نظر وسعت سرزمینی یکی از وسیع ترین امپراتوری های جهان بود. در قرن 19میلادی، امپراتوری به واسطه ی اختلافات داخلی به رکود کشانده شد و از سوی نیروهای خارجی نیز مورد تهدید قرار گرفت.
با شکست چین در نخستین جنگ تریاک(1840) از امپراتوری بریتانیا، زمینه برای امضای پیمان نانجینگ (1842) فراهم و منجر به واگذاری هنگ کنگ و آزادی تجارت تریاک گردید. متعاقب این شکست و تحمیل معاهده های نابرابر، تحقیر چین حتی پس از سقوط سلسله ی مینگ(←سلسله مینگ) نیز ادامه یافت. شورش تایپینگ(1864-1851) حرکتی مذهبیِ مسیحیان به رهبری خونگ شیوچوان(Hong Xiu Quan)، یک سوم خاک چین را به مدت ده سال از این کشور جدا کرد. با کشته شدن 20 میلیون نفر در این شورش، از نظر تعداد نیروهای درگیر، این نزاع به بزرگترین جنگ قرن 19 تبدیل شد. متعاقب آن چندین شورش دیگر رخ داد که با هزینه های مالی و جانی زیادی سرکوب شدند. این نا آرامی ها زمینه را برای تضعیف امپراتوری و ظهور جنگ سالاران منطقه ای فراهم کرد و کشور چین درگیر جنگی داخلی شد. در سال 1911میلادی، نه تنها حاکمیت امپراتوری چینگ(← سلسله چینگ)، بلکه سیستم دو هزار ساله ی امپراتوری در این سرزمین ساقط و برای نخستین بار، جمهوری چین(←جمهوری خلق چین )پا به عرصه ی وجود گذاشت.
در واکنش به شرایط نابسامان حاکم بر امپراتوری و تهدیدات خارجی، جنبشی مردمی و ملی برای تقویت چین از داخل و ایجاد نهادی اصلاحی برای مدرن سازی این کشور با تأکید بر تقویت نظامی شکل گرفت. این اصلاحات به خاطر فساد مقامات، بدبینی و نزاع داخلی خاندان امپراتوری، به زودی رو به تحلیل رفت. در نتیجه، نیروی دریایی چین در مقابل ژاپن(1895-1894) متحمل شکست شد. پس از آن امپراتور گوانگ شو( Guangxu)و اصلاح طلبان، اصلاحات گسترده ای را تحت عنوان اصلاحات صد روزه(1898) آغاز کردند ولی این جنبش اصلاح طلبانه در یک کودتای نظامی به رهبری ملکه دواگِر سی شی( Dowager CiXi)و محافظه کاران به شکست انجامید. در آغاز قرن بیستم، جنبش محافظه کارانه ی ضد امپریالیستی دیگری به نام شورش بوکسورها، با هدف توقف سلطه ی غربیها و مسیونرهای مسیحی بر مناطق شمالی و شرقی چین آغاز شد. ملکه دواگِر با هدف تثبیت قدرت خود، از بوکسورها حمایت نمود و آنها تا پکن پیشروی کردند. با کشته شدن تعدادی تبعه ی اروپایی و مسیونر مذهبی توسط بوکسورها، نیروهای 8 قدرت خارجی شامل انگلیس، ژاپن، آمریکا، روسیه، ایتالیا، آلمان، فرانسه و اتریش، با تشکیل ائتلافی نظامی، به پکن حمله کرده و شورشیان را شکست داده و غرامت ها و امتیازهای بیشتری به چنگ آورده و معاهدات ننگین دیگری بر چین تحمیل کردند. این شکستها و تحقیرها زمینه را برای ایجاد تغییراتی گسترده تر در سیستم سیاسی و اجتماعی چین فراهم کرد[۱].
نیز نگاه کنید به تاریخ چین؛ تاریخ دوران باستان چین
کتابشناسی
- ↑ سابقی، علی محمد (1392). جامعه و فرهنگ چین. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین الملی الهدی جلد اول ص