مشترکات و تمایزات فرهنگی ایران و گرجستان: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۱: | خط ۱: | ||
نام و نشان گرجیان برپایه پژوهش در کتیبههای کهن، نشانگر برقراری مستمر انواع ارتباط میان اقوام و ملتهای آن روزگار در منطقه آسیای شمال غربی بوده است. همان طور که پیشتر نیز گفته شد در پایان قرن هفتم پیش از میلاد، پادشاهی ماد- نخستین دولت منسجم ایرانی- قدرت را در جنوب غربی [[گرجستان]] بدست میگیرد، در اواسط قرن ششم، دولت هخامنشیان جایگزین آنها میشوند که بعدها مردم [[گرجستان]] را مقهور خویش میسازند. دولت متمرکز و مقتدر هخامنشی که دارای بنیادها و نهادهای منسجم و استوار کشورداری و فرهنگی بود، نقش مهمی در تکامل تاریخی و فرهنگی بسیاری از کشورهای همجوار و یا واقع در قلمرو خود ایفا کرد. آشنایی گرجیان با نهادهای اداری، اجتماعی، سیاسی و حقوقی که در امپراتوری هخامنشیان تکامل یافت آن گونه که خاورشناس معروف آکادمیسین «گئورکی تسرتلی» نقل میکند برای استقرار نهادهای دولتی [[گرجستان]] بسیار بااهمیت بود<ref>تسرتلی گئورکی (1365). دولت هخامنشی و تمدن جهانی، آینده سال دوازدهم، شماره 8-7، ص37.</ref>. بر این اساس، گرجیان افزون بر مراودات فرهنگی در نوعی وابستگی حکومت به ایران همچون پرداخت مالیات و باج و خراج و مراودات بازرگانی و جز اینها قرار گرفتهاند. | نام و نشان گرجیان برپایه پژوهش در کتیبههای کهن، نشانگر برقراری مستمر انواع ارتباط میان اقوام و ملتهای آن روزگار در منطقه آسیای شمال غربی بوده است. همان طور که پیشتر نیز گفته شد در پایان قرن هفتم پیش از میلاد، پادشاهی ماد- نخستین دولت منسجم ایرانی- قدرت را در جنوب غربی [[گرجستان]] بدست میگیرد، در اواسط قرن ششم، دولت هخامنشیان جایگزین آنها میشوند که بعدها مردم [[گرجستان]] را مقهور خویش میسازند. دولت متمرکز و مقتدر هخامنشی که دارای بنیادها و نهادهای منسجم و استوار کشورداری و فرهنگی بود، نقش مهمی در تکامل تاریخی و فرهنگی بسیاری از کشورهای همجوار و یا واقع در قلمرو خود ایفا کرد. آشنایی گرجیان با نهادهای اداری، اجتماعی، سیاسی و حقوقی که در امپراتوری هخامنشیان تکامل یافت آن گونه که خاورشناس معروف آکادمیسین «گئورکی تسرتلی» نقل میکند برای استقرار نهادهای دولتی [[گرجستان]] بسیار بااهمیت بود<ref>تسرتلی گئورکی (1365). دولت هخامنشی و تمدن جهانی، آینده سال دوازدهم، شماره 8-7، ص37.</ref>. بر این اساس، گرجیان افزون بر مراودات فرهنگی در نوعی وابستگی حکومت به ایران همچون پرداخت مالیات و باج و خراج و مراودات بازرگانی و جز اینها قرار گرفتهاند. | ||
در تداوم این گرایش یکی از موٌّرخان رومی به نام «پروکوپیوس» در زمان قباد و انوشیروان ساسانی آورده است که مردم «تابع رومیان بودند، اما نه خراجی به آنها میپرداختند، نه فرمان آنها را اطاعت میکردند... تحت فشار دولت بیزانس قرار داشتند... از بودن سربازان رومی در شهر خود و رفتار ناهنجار آنها به ستوه آمده بودند، مصمم گشتند به ایرانیان متوسل شوند.» مورخ رومی در گفتگوی آنها با خسرو انوشیروان چنین آورده است: «ای پادشاه، اگر قومی از فرط نادانی از دوستان خود رخ تافته و به مردمی بیگانه پیوسته و پس از مدتی بر خبط خویش آگاه گشته و با کمال شوق و مسرت به سوی دوستان دیرینه خود بازگشتهاند، بدان که با ایرانیان دوست و یگانه بودند... استمداد ما را بپذیر که دادگستری آیین دیرینه ایرانیان بوده است. ریشه این ظلم و فساد را از سرزمین ما برکن، چرا که عدالت، آن نیست که آدمی خود شخصاً از تعدی و ستمکاری خودداری نماید، بلکه بر او واجب است که هرگاه قدرتی دارد به یاری کسانی که گرفتار ظلم و ستم میباشند، بشتابد و آنها را از ستم دیگران رهایی بخشد<ref>عنایتالله، رضا (1372 - بهار). جمهوری [[گرجستان]]، مجله مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، تهران: [https://www.ipis.ir/ دفتر مطالعات سیاسی بینالمللی]، ش4، ص204.</ref>.» از مطالب فوق این گونه بر میآید که گرجیان علاوه بر گرایشهای فرهنگی از سودمندیهای سیاسی و اقتصادی حاکمیت ایران بر [[گرجستان]] نیز سخن به میان آوردهاند. | در تداوم این گرایش یکی از موٌّرخان رومی به نام «پروکوپیوس» در زمان قباد و انوشیروان ساسانی آورده است که مردم «تابع رومیان بودند، اما نه خراجی به آنها میپرداختند، نه فرمان آنها را اطاعت میکردند... تحت فشار دولت بیزانس قرار داشتند... از بودن سربازان رومی در شهر خود و رفتار ناهنجار آنها به ستوه آمده بودند، مصمم گشتند به ایرانیان متوسل شوند.» مورخ رومی در گفتگوی آنها با خسرو انوشیروان چنین آورده است: <blockquote>«ای پادشاه، اگر قومی از فرط نادانی از دوستان خود رخ تافته و به مردمی بیگانه پیوسته و پس از مدتی بر خبط خویش آگاه گشته و با کمال شوق و مسرت به سوی دوستان دیرینه خود بازگشتهاند، بدان که با ایرانیان دوست و یگانه بودند... استمداد ما را بپذیر که دادگستری آیین دیرینه ایرانیان بوده است. ریشه این ظلم و فساد را از سرزمین ما برکن، چرا که عدالت، آن نیست که آدمی خود شخصاً از تعدی و ستمکاری خودداری نماید، بلکه بر او واجب است که هرگاه قدرتی دارد به یاری کسانی که گرفتار ظلم و ستم میباشند، بشتابد و آنها را از ستم دیگران رهایی بخشد<ref>عنایتالله، رضا (1372 - بهار). جمهوری [[گرجستان]]، مجله مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، تهران: [https://www.ipis.ir/ دفتر مطالعات سیاسی بینالمللی]، ش4، ص204.</ref>.» </blockquote>از مطالب فوق این گونه بر میآید که گرجیان علاوه بر گرایشهای فرهنگی از سودمندیهای سیاسی و اقتصادی حاکمیت ایران بر [[گرجستان]] نیز سخن به میان آوردهاند. | ||
گرجیان، مدتها پیش از آن که از خود الفبا و ادبیات داشته باشند در دانش و معلومات جهان ایرانی و یونانی متبحر بودند. اطلاعات مربوط به نوشتهها و کتیبههای [[گرجستان]] پیش از عیسویت هنگامی افزایش یافت که دو تخته سنگ در مجاورت [[متسختا]] در سال1940م. کشف شد. یکی از آنها، کتیبهای دو زبانه از شاهزاده خانمی گرجی به نام «سراپیتا» (Serapita) با متون مشابه ولی نه کاملاً یکسان به فارسی میانه و یونانی بود. آن چه که به فارسی میانه نوشته شده به «آرامی» بود که آن را خط آرمازی مینامند<ref>مارشال لانگ، دیوید (1373). گرجیها، ، ترجمه رقیه بهزادی، مؤسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، ص171.</ref>. | گرجیان، مدتها پیش از آن که از خود الفبا و ادبیات داشته باشند در دانش و معلومات جهان ایرانی و یونانی متبحر بودند. اطلاعات مربوط به نوشتهها و کتیبههای [[گرجستان]] پیش از عیسویت هنگامی افزایش یافت که دو تخته سنگ در مجاورت [[متسختا]] در سال1940م. کشف شد. یکی از آنها، کتیبهای دو زبانه از شاهزاده خانمی گرجی به نام «سراپیتا» (Serapita) با متون مشابه ولی نه کاملاً یکسان به فارسی میانه و یونانی بود. آن چه که به فارسی میانه نوشته شده به «آرامی» بود که آن را خط آرمازی مینامند<ref>مارشال لانگ، دیوید (1373). گرجیها، ، ترجمه رقیه بهزادی، مؤسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، ص171.</ref>. | ||
خط ۱۹۴: | خط ۱۹۳: | ||
== کتابشناسی == | == کتابشناسی == | ||
<references /> | |||
[[رده:میراث و مفاخر ایرانی و مشترک با سایر کشورها و ملل]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۵۲
نام و نشان گرجیان برپایه پژوهش در کتیبههای کهن، نشانگر برقراری مستمر انواع ارتباط میان اقوام و ملتهای آن روزگار در منطقه آسیای شمال غربی بوده است. همان طور که پیشتر نیز گفته شد در پایان قرن هفتم پیش از میلاد، پادشاهی ماد- نخستین دولت منسجم ایرانی- قدرت را در جنوب غربی گرجستان بدست میگیرد، در اواسط قرن ششم، دولت هخامنشیان جایگزین آنها میشوند که بعدها مردم گرجستان را مقهور خویش میسازند. دولت متمرکز و مقتدر هخامنشی که دارای بنیادها و نهادهای منسجم و استوار کشورداری و فرهنگی بود، نقش مهمی در تکامل تاریخی و فرهنگی بسیاری از کشورهای همجوار و یا واقع در قلمرو خود ایفا کرد. آشنایی گرجیان با نهادهای اداری، اجتماعی، سیاسی و حقوقی که در امپراتوری هخامنشیان تکامل یافت آن گونه که خاورشناس معروف آکادمیسین «گئورکی تسرتلی» نقل میکند برای استقرار نهادهای دولتی گرجستان بسیار بااهمیت بود[۱]. بر این اساس، گرجیان افزون بر مراودات فرهنگی در نوعی وابستگی حکومت به ایران همچون پرداخت مالیات و باج و خراج و مراودات بازرگانی و جز اینها قرار گرفتهاند.
در تداوم این گرایش یکی از موٌّرخان رومی به نام «پروکوپیوس» در زمان قباد و انوشیروان ساسانی آورده است که مردم «تابع رومیان بودند، اما نه خراجی به آنها میپرداختند، نه فرمان آنها را اطاعت میکردند... تحت فشار دولت بیزانس قرار داشتند... از بودن سربازان رومی در شهر خود و رفتار ناهنجار آنها به ستوه آمده بودند، مصمم گشتند به ایرانیان متوسل شوند.» مورخ رومی در گفتگوی آنها با خسرو انوشیروان چنین آورده است:
«ای پادشاه، اگر قومی از فرط نادانی از دوستان خود رخ تافته و به مردمی بیگانه پیوسته و پس از مدتی بر خبط خویش آگاه گشته و با کمال شوق و مسرت به سوی دوستان دیرینه خود بازگشتهاند، بدان که با ایرانیان دوست و یگانه بودند... استمداد ما را بپذیر که دادگستری آیین دیرینه ایرانیان بوده است. ریشه این ظلم و فساد را از سرزمین ما برکن، چرا که عدالت، آن نیست که آدمی خود شخصاً از تعدی و ستمکاری خودداری نماید، بلکه بر او واجب است که هرگاه قدرتی دارد به یاری کسانی که گرفتار ظلم و ستم میباشند، بشتابد و آنها را از ستم دیگران رهایی بخشد[۲].»
از مطالب فوق این گونه بر میآید که گرجیان علاوه بر گرایشهای فرهنگی از سودمندیهای سیاسی و اقتصادی حاکمیت ایران بر گرجستان نیز سخن به میان آوردهاند.
گرجیان، مدتها پیش از آن که از خود الفبا و ادبیات داشته باشند در دانش و معلومات جهان ایرانی و یونانی متبحر بودند. اطلاعات مربوط به نوشتهها و کتیبههای گرجستان پیش از عیسویت هنگامی افزایش یافت که دو تخته سنگ در مجاورت متسختا در سال1940م. کشف شد. یکی از آنها، کتیبهای دو زبانه از شاهزاده خانمی گرجی به نام «سراپیتا» (Serapita) با متون مشابه ولی نه کاملاً یکسان به فارسی میانه و یونانی بود. آن چه که به فارسی میانه نوشته شده به «آرامی» بود که آن را خط آرمازی مینامند[۳].
آن چه در عهد باستان به لحاظ فرهنگی بویژه پس از کاوشهای باستانشناسی، سیمای گرجستان را ترسیم کرده و پیوند آن را با ایران تحکیم بخشیده است به آثار پیدا شده، فلزکاریها، سکهها، ساختمانهای مکشوف پس از حفاریهای باستانشناسی مربوط میباشد که نه تنها عظمت و لطافت هنری مردم گرجستان را آشکار ساخته بلکه همسانی آنها با پدیدههای باستانی جماعتهای همجوار را نشان داده است که میتوان بخشی از آنها را با برنزهای لرستان و دیگر پدیدههای باستانی در سرزمین مانا (Mana) در جنوب ارومیه مطابقت داد و تأثیرات متقابل آنها را بازشناسی کرد.
در این جا بخشی از یادداشتهای فرایرمن درباره سفالینههای گرجی ذکر میشود که متکی به نمونههای گردآوری شده خود او است: «در منطقهای که از حیث فرهنگی تحت تأثیرات شدید همسایگانش قرار داشت، انتظار میرود که سبکی التقاطی موجود باشد، اما همین سبک التقاطی ناشی از یک انتخاب ارادی بوده است. سفالهای گرجی از لحاظ فنی شبیه به ظروف ایرانی میباشند. ماده اولیه آن را معمولاً روی چرخ میگذارند و در کورههایی مدور و کندو مانند میپزند. مجموعههای کاملی از تجهیزات کوزه گری مانند کوره و ابزارهای کوره در تفلیس، دمانیسی، گردارخی، روستاوی، ایکالتو و... یافت شده است.
طرحهای زنده از جمله شیر، خرگوش، بز، پلنگ و جانورانی مانند گرگ و سگ و طرحهایی از انسان به روی این سفالینهها نقش بسته که به عقیده گیرشمن، این چهرهها حکایت از احیای یک انگیزه پیش- ایرانی سرهایی دارد که از چانه قطع شده است و نظیر آن در مفرغهای لرستان دیده میشود.»
تعدادی کاسه بدست آمده با تزئینات مدال مانند حاکی از آن است که نقشمایه آنها در اصل از آثار فلزی دوره ساسانی الهام گرفته است. همچنین از ظروف جالب توجهی میتوان نام برد که مرکز آنها پر از طرحهای چهار گلبرگی، گل ساعتی و پیچازی است. همه این نقشمایهها در ایران، در هزاره چهارم پیش از میلاد و چندین هزاره پس از آن شناخته شده بود[۴].
با پیدایش آیین مزدایی در ایران، گرجیان نیز از آن تأثیر پذیرفتند و عناصری از باورهای مزداپرستی و آتش دوستی و منزلت ایزدان و از آن میان ایزد جنگل، در باورهای گرجیان دیده شد، همچنین نام و نشان پارهای از ایزدان قفقاز نزد کاسپینها و اقوام آسیای غربی نفوذ کرد. در موسیقی و نقاشی، زبان و ادبیات و شعر و واژهشناسی، اسطورهها و فولکلورهای کهن و ذوقیات هنری، عناصر مشترک فرهنگی ایرانیان و مردم گرجستان نیز مورد توجه قرار گرفت. آثار و متون مقدس زردشتی به وفور در گرجستان موجود بوده است که متأسفانه همه این آثار را پس از گرایش به مسیحیت سوزانده و نابود کردهاند.
تأثیر فرهنگ و تمدن ایران باستان بر گرجستان امری همه جانبه و فراگیر و کاملاً آشکار بوده و مدنیت ایرانی در تمام ارکان جامعه گرجستان نفوذ و رسوخ داشته است. حکومت و سیاست و نظام کشورداری و آئین و فرهنگ و ادب و هنر همه و همه از ایران و تمدن ایرانی متأثر بوده است. مثلاً گورستانی عظیم در دوران باستان وجود داشته که به وسیله دو دژ محکم موسوم به قصر اهورا مزدا (Harmozika Armaz- Tshikhe) محافظت میشده است. همچنین گنجینه هخامنشی معروف به «آخالگوری» (Akhalgori) مملو از اشیای زرین و گرانبها است که در سال 1908م. در دره رود «کسانی» (Ksani) کشف شده است و حکایت از نفوذ فرهنگی، اجتماعی و مادی عناصر تمدن ایرانی در گرجستان دارد[۵].
از آنجا که بهترین وسیله برای حفظ هویت فرهنگی هر قوم، آشنایی با تاریخ زندگی گذشتگان آن قوم است تا در روح و خصال مردانه و میهنپرستی هر نژادی مؤثر باشد، لذا بسیاری از پژوهشهای باستانشناسی، انسانشناسی، زبانشناسی، نامهای ایرانی به خط گرجی، شیوههای حکومت و دیوانسالاری، اسطورهها و افسانههای کهن، اعتقادات متافیزیکی و مذهبی مردم، آیینها، جشنها و اعیاد و دیگر بررسیهای مربوط به علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در عهد باستان که بخشی از ایرانشناسی پویا و عینی جامعه بزرگ ایرانیان است در همکاریهای اندیشمندان و پژوهشگران ایرانی و گرجی میتواند مورد بازشناسی قرار گیرد[۶].
گرجستان در عصر اسلامی
گرجیان در یک عصر تاریخی با داشتن جایگاهی والا، هماهنگ با دیگر اقوام منطقه در ساختن تمدن بزرگ تألیفی و ترکیبی ایران سهیم بودهاند و قرنها در میان ایرانیان و مردم منطقه غربی ایران و ساکنان قفقاز زندگی بیش و کم مشترکی داشتهاند، از آیینها و آداب و رسوم و زبانهای یکدیگر اقتباس کردهاند، در داد و ستدهای اقتصادی و بازرگانی خود، بسیاری از شیوههای زندگی را از یک قوم به قوم دیگر انتقال دادهاند، در پدیداری عناصر مادی فرهنگ نظیر فلزکاری، طلاکاری، تذهیبکاری و دست ساختها و دست بافتهای بسیار و حتی هنرهای دینی، از آموزشهای یکدیگر برخوردار شدهاند، در حاکمیتهای سیاسی، جنگها و صلحها، دوریها و نزدیکیها و تحولات سلسلهها و نوع حکومتها، مهاجرتها و کوچ دادنهای اجباری و اختیاری، ادغامها و درهم آمیختگیهای اجتماعی کل منطقه و جز اینها شرکت داشته و همه با هم هماهنگ حرکت کردهاند.
پیدایش ادیان بزرگ و توسعه آنها در منطقه چون مسیحیت و اسلام، گرایشهای عقیدتی یا مقاومت در برابر آنها، همسازیهایی را موجب گردیده است. خاصه این که اسلام به گونه یک نظام با جوامع جدید رویارویی یافته است. یعنی یک مسیحی توانسته است در دیانت نصاری باقی بماند و حیات عقیدتی – اجتماعی او در یک مدنیت اسلامی استمرار داشته باشد. به عبارت دیگر، در گرجستان آن عصر همزیستی مسالمتآمیز و همکاری نمایندگان سه مذهب مسیحی ارتدکس، مسیحی گریگوریان و اسلام بدون هیچ مشکلی امکان پذیر بود و نتیجهای مثبت و عالی دربر داشت. به همین دلیل تفلیس پایگاه جدیدی برای نشراندیشه و فرهنگ و تمدن اسلامی- ایرانی درآمده است.
امروز، برخی کانون درگیریها را، تضاد ادیان و تمدنها میدانند، حال آن که ارزیابی آکادمیسین جاواخیشویلی که حدود هشتاد سال قبل ارائه شده بی نهایت حائز اهمیت است. او در صفحه 305 از جلد دوم کتاب خود –تاریخ ملت گرجی- مینویسد: «جنگهای گرجیان با مسلمانان هیچگاه مبارزه محض دو مذهب نبود.» در نتیجه این همزیستی و پیوستگی فرهنگی، شاعران، فقیهان و دانشمندان بسیاری از این ناحیه برخاستهاند و تألیفات زیادی به زبانهای عربی و فارسی از خود به یادگار گذاشتهاند و آثار بسیاری را چه به نظم و چه به نثر از زبان فارسی به زبان گرجی برگرداندهاند.
چنان که پیش از این معلوم گشت، فرهنگ و تمدن گرجی و از جمله ادبیات آن پیشینه دیرپای درخشانی داشته است. پس از ورود اسلام به ایران و رسیدن آن به آذربایجان، با گذر از رود ارس و نفوذ در اران، شیروان و دیگر نقاط قفقاز در سال 654م. گرجستان توسط مسلمانان فتح شد و زمامداری مسلمان بر تفلیس حاکم گشت.
از قرن پنجم میلادی یعنی یک قرن پس از پذیرش آیین مسیح از سوی گرجیها، آثار مکتوب به زبان گرجی باقی مانده است، اما این ادبیات از آغاز تا قرن دهم میلادی که مصادف با قرن چهارم هجری است یکسره یا عمدتاً ادبیاتی مذهبی و مقدس بوده است. همچنان که میدانیم قرن چهارم هجری نقطه اوج و اعتلای فرهنگ و تمدن اسلامی و سده شکوفایی علمی و دینی و فرهنگی است. در این قرن، چهرههای درخشانی در سرتاسر سرزمین اسلامی از آسیای مرکزی تا اقیانوس اطلس در همه عرصههای علمی و فرهنگی ظهور کردند. در همین قرن، نهضت احیای زبان و ادبیات فارسی و فرهنگ ایرانی نیز در پرتو دانش پروری اسلام به اوج خود رسید و شاعرانی نظیر فردوسی و رودکی ظهور کردند و جریانی را در آفرینشهای منظوم ادبی، پایه نهادند که با شخصیتهای پرآوازهای همچون عطار، سنایی، مولوی، نظامی، سعدی و حافظ ادامه یافت.
در این عصر گرجستان که از بلاد و ولایات جهان اسلام بود و تفلیس مرکز آن از شهرهای آباد و دارالعلمهای کشور اسلامی بشمار میآمد، به سبب نزدیکی و قرابت جغرافیایی با شهرهای ایرانی و نیز به سبب پیوستگی تاریخی با فرهنگ و زبان و ادب ایرانی تحت تأثیر ادبیات منظوم و منثور فارسی قرار گرفت و بی اغراق میتوان گفت تحت تأثیر ادب فارسی بود که ادبیات عرفی یا غیرمذهبی گرجستان شکوفا شد.
موقعیت جغرافیایی گرجستان و روابط و معاشرتها و دادوستدهای گرجستان با دیگر ملل موجب شد که گرجیها با دستاوردهای فرهنگی دیگر اقوام و ملل آشنایی یابند و از این یافتهها در ایجاد فرهنگ و ادب و مدنیت خود بهره گیرند.
آفرینشهای فرهنگی، هنری و ادبی گرجیان، همراهی و هماهنگی بسیار نزدیک و اساسی با فعالیتهای فرهنگی ملتهای همجوار آنها نظیر ایرانیان، رومیان و ارامنه و سپس روسها داشته است. فرهنگ ملی گرجستان علاوه بر بهرهمندی از سرچشمه اصیل و ناب گرجی از ذخایر فرهنگی و معنوی و علمی دیگر ملل یادشده، استفاده کرده است و البته این امری است که در مورد دیگر تمدنها و فرهنگها نیز کمابیش صادق است، ولی در مورد گرجستان که در مرز میان دو جهان خاور و باختر چونان پلی واقع است، این امر ظهور و بروز بیشتری دارد و تاریخ گذشته گرجستان همیشه مَثَل اعلای ترکیب خلاق و نوآورانه و غیرمقلدانه ذخایر علمی و فرهنگی دیگران با میراث فرهنگی ملی و بومی بوده است. گرجیها ویژگیهای فرهنگی ملل متمدنی نظیر ایرانیان، یونانیان و رومیان را همراه با فرهنگ اصیل خویش تا به امروز حفظ کردهاند.
عالمان و دانشمندان، هنروران و ادیبان گرجی از قدیمالایام با آثار ادبی و علمی و مذهبی ایران باستان و سپس منابع فارسی و عربی دوره اسلامی و نوشتههای عالمان روم شرقی و فیلسوفان نوافلاطونی آشنا بوده و از ثمرات تحقیقات علمی و فرهنگی آنها استفاده کامل میکردهاند. به عبارت دیگر، گرجستان از دیر زمان با ایران روابط ادبی و فرهنگی داشته است. «داوید کوبیدزه» از جمله دانشمندانی است که درباره تاریخ این روابط، توفیق تألیف 3 جلد کتاب را یافته و آنها را در سالهای 1983-1969 در تفلیس به چاپ رسانده است. گرجستان علی رغم آن که به سبب موقعیت خاص جغرافیایی طی قرون و اعصار متمادی صحنه نزاعها و رقابتها و کشمکشهای قدرتهای متخاصم بوده و به عنوان یکی از حساسترین مناطق همواره دستخوش تلاطمات و دگرگونیهای شدید سیاسی و مذهبی و اقتصادی بوده است، اما با این همه از موقعیت مزبور بیشترین و بهترین بهره را در زمینه تعامل فکری و فرهنگی با هر دو جهان شرق و غرب گرفته و در واقع به عنوان نقطه التقای این دو فرهنگ عمل کرده، همچنان که از نظر سیاسی و نظامی همواره نقطه برخورد و کشمکش بوده است.
درباره هنر و معماری گرجیان، گفتنی است، گرجیها که در یکی از زیباترین کشورهای جهان ساکن هستند، دارای احساس زیباییشناسی شدیدی میباشند. آنها در سراسر قرون و اعصار، جنبه علمی و تصویری هنر و معماری را تا حد قابل ملاحظهای تلفیق میکنند. سفالینهها و منسوجات خانگی آنها، تقریباً به شیوهای تغییرناپذیر از لحاظ ویژگیهای آرایش، جالب توجهاند. یکی از هنرهای کوچکی که در گرجستان بویژه در شهرک «دمانیسی» (Dmanisi) بین سدههای یازدهم و سیزدهم رونق یافت، هنر سفالینهسازی رنگی و تزئینی بود که «جاپاریدزه» و «مایی سورادزه»- از دانشمندان شوروی سابق- و «فرایرمن» آمریکایی آن را مورد بررسی قرار دادهاند[۷]. دمانیسی که یک مرکز مهم تجاری بود در یکصد کیلومتری جنوب غربی تفلیس قرار داشت. در آنجا در سالهای 45-1244 سکه ضرب میشد و آن شهر با مراکز تجاری ایران ارتباط داشت که تااندازهای برخی از نقشمایههای مورد استفاده کوزه گران دمانیسی را روشن میسازد و این کار را با آبرنگ به پایان میرساندند و آنها را جلا میدادند. در برخی از هنرها از جمله معماری و نقاشی به بیزانس و غرب بیشتر توجه میشد، اما نه بیزانس و نه غرب دارای فرهنگ بزرگ سفالسازی نبود و اسلام بویژه ایران دوره سلجوقی بود که سبک و فن قرون وسطایی را به سفال سازان گرجی آموخت.
ظروف جلادار ظاهراً بیش از همه به ظروف «ری» شباهت دارد. نقوش و طرحها به رنگ طلایی متمایل به سبز و قهوهای است و گهگاه رنگهای سیاه و آبی به آن افزوده شده است. بخشی از یک گلدان زیبا که از طرح بومی الهام گرفته، دارای خطوط طلایی حلزونی بر روی زمینه آبی سیر است. جاپاریدزه عقیده دارد که ظروف جلادار از صادرات ایران و احتمالاً از سلطان آباد است. تمایل به ساخت ظروف لعاب دار در نزد کوزه گران گرجی، فکری دائمی بوده که تااندازه زیادی از فرهنگ اسلامی سود جسته است[۸].
گرجیان با پای بندی متعهدانه به حفظ اصالتها و سنن قومی به طرز عجیبی نوگرا بودهاند و توانستهاند عناصر نو و بیگانه فرهنگی و مدنی را با ریشهها و اصالتهای ملی خود تلفیق کنند و محصول ابتکاری نوینی ارائه دهند. این امر نه تنها موجب هدم و حذف فرهنگ و سنتهای ملی نشده که پویایی و تداوم فرهنگی و تمدنی این کشور را علی رغم آشوبهای سیاسی بی وقفه طی عصرها و نسلها تضمین کرده است.
پیوند و ارتباط گرجیان با ایرانیان از نوع محکمترین روابط بوده است. این پیوستگی و ارتباط از سرآغاز تاریخ هر دو ملت وجود داشته و در همه زمینههای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی تا سرآغاز قرن نوزدهم یعنی تا سال 1801- عهدنامه ننگین گلستان و جدایی گرجستان از ایران- ادامه داشته است که گرجستان به خاک امپراطوری روسیه تزاری ضمیمه شد[۹][i].
همانگونه که قبلاً هم اشاره شد، فرهنگ و تمدن عصر هخامنشی در شکلگیری و تکامل دولت و نهادهای دولتی و اجتماعی در گرجستان تأثیر بسیار داشته است و به گواهی اسناد و مدارک باستانشناسی و اسناد مکتوب فراوان، گرجستان قبل و بعد از ظهور اسلام روابط سیاسی، اقتصادی و فرهنگی نزدیکی با ایران داشته است و شهر تفلیس پایتخت گرجستان از مراکز معتبر علم و فرهنگ و بازرگانی مشرق زمین محسوب میشده است. تفلیس در طی تمام تاریخ جدید خود، بویژه ازسده 18 تا اواسط سده 20 میلادی، پایتخت فرهنگی قفقاز بود. نطفه مهمترین جریانات فرهنگی منطقه قفقاز جنوبی در تفلیس شکل میگرفت و چهرههای مهم ادبی، هنری و فرهنگی منطقه، این شهر را مأمن و مأوای فعالیتهای فرهنگی خود ساخته بودند. پاراجانوف ارمنی تبار، بخش مهمی از حیات هنری خود را در تفلیس گذراند، هوانس تومانیان انجمن ادبی معروف خود را در بالاخانه منزل خود در تفلیس شکل داد و بسیاری دیگر از شخصیتهای مهم روشنفکری منطقه، در تفلیس آثار ماندگار و بعضاً تحول آفرین خود را خلق میکردند. بی تردید هیچ شهری در قفقاز جنوبی بهاندازه تفلیس در عرصه فرخنده ادب و فرهنگ، پیشتاز، تأثیرگذار و جریان آفرین نبوده است.[۱۰]
تفلیس از مراکز و منزلگاههای مهم جاده ابریشم بوده که در چهار راه شرق به غرب و شمال به جنوب واقع شده و با احداث مدارس و مساجد معتبر نیز به عنوان یکی از کانونهای مهم آموزش علوم اسلامی در آمده بود. «موسی داسخورانی» مورخ ارمنی با اعجاب و شگفتی از آن به عنوان «شهر باشکوه مترقی و مشهور و تجاری» یاد میکند[۱۱].
صاحب معجمالبلدان متوفا به سال 626 هجری قمری در ذیل تفلیس از انتساب جماعتی از اهل علم به این شهر یاد میکند و میگوید:
«افتتحها المسلمون فی ایام عثمان بن عفان رضی الله عنه...و ینسب الی تفلیس جماعه من اهل العلم، منهم ابو احمد حامد بن یوسف بن احمد بن الحسین التفلیسی، سمع ببغداد و غیرها و سمع بالبیت المقدس ابا عبدالله محمد بن علی بن احمد البیهقی و بمکه اباالحسن علی بن ابراهیم العاقولی، روی عنه علی بن محمدالساوی، قال الحافظ ابوالقاسم: حدثنا عنه ابوالقاسم بن السوسی، و خرج من دمشق سنه 483».
«یعنی مسلمانان، تفلیس را در روزگار عثمان بن عفان- که خدا از او خشنود باد- گشودند... و گروهی از اصحاب دانش و اهل علم به تفلیس نسبت یافتهاند و از ایشان یکی «ابو احمد حامدبن یوسف بن احمد بن حسین تفلیسی است که در بغداد و غیر آن احادیث و روایات شنیده شده است و در بیتالمقدس از ابو عبدالله بیهقی و در مکه از ابوالحسن عاقولی حدیث شنیده و علی ابن محمد ساوی از او روایت کرده است و او در سال 483 از دمشق بیرون شد.»
صاحب معجمالبلدان اگر چه یکی از اهل علم منسوب به تفلیس را معرفی مینماید، اما او ادعا میکند جماعتی از اهل علم به این شهر منسوب میباشند و با توجه به این که «یاقوت حموی» صاحب معجمالبلدان متوفای ربع اول قرن هفتم هجری است، شکوفایی علمی تفلیس در عصر اسلامی طی همین هفت قرن واندی معلوم میگردد و پس از آن نیز از این شهر با همه ملامح و فتن، دانشمندان اسلامی و بزرگان ادب پارسی برخاستهاند که به برخی از آنها به شرح ذیل اشاره میشود:
حبیش بن ابراهیم تفلیسی
شرفالدین بدیع الزمان ابوالفضل حبیش بن ابراهیم تفلیسی» متوفا به حدود 600 هجری قمری. حبیش تفلیسی پزشک، ستارهشناس، ریاضیدان و ادیب ایرانی بوده که سالیانی دراز در شهر قونیه در مرکز آناتولی زندگی میکرده است و با قلیچ ارسلان دوم سلجوقی که از سال 555 تا 584 سلطنت کرد و در سال 588 قمری درگذشت و نیز با پسر او یعنی قطبالدین ابوالحارث ملکشاه، معاصر و مرتبط بوده و شماری از نگاشتههای خود را به آن دو تقدیم کرده است[۱۲].
بیشتر آثار و تألیفات او در زمینههای مختلف به زبان فارسی است. از آثار او به زبان فارسی میتوان به «بیان الصناعات» اشاره کرد که به اهتمام ایرج افشار ضمیمه فرهنگ ایران زمین به چاپ رسیده است. همچنین «الادب فی ضبط کلمات العرب»، «ترجمان القوافی» و «جوامع البیان در ترجمان القرآن» که فرهنگ و واژگان قرآن است و در سال 558 ه.ق نگارش آن به پایان رسیده است و نیز «وجوه القرآن» که فرهنگی است الفبایی از واژههایی که در قرآن کریم با چند معنا آمده است (و معمولاً این گونه فرهنگها را وجوه و نظایر گویند) این کتاب به کوشش دکتر مهدی محقق به سال 1339 شمسی در تهران به چاپ رسیده است. همچنین «بیان الطب»، «تقویم الادویه»، «قانون ادب در ضبط کلمات عرب» که به سال 545 قمری نگاشته شده، «کامل التعبیر» که به سال 1348 شمسی با تصحیح محمد رکن زاده آدمیت در تهران به چاپ رسیده، «کفایه الطب» که به سال 550 قمری نگاشته شده است، «بیان النجوم»، «ملحمه دانیال» و «اصول الملاحم». از نوشتههای عربی او نیز میتوان از «نظم السلوک» و «بیان التصریف» نام برد[۱۳].
عیسیالرقی تفلیسی
«عیسیالرقی تفلیسی» از پزشکان پرآوازه که در دانش پزشکی و هنر مداوای بیماران، هنرنماییهای بدیع از او دیده شده است. او در خدمت سیف الدوله حمدانی بود و از جمله پزشکان دربار وی بشمار میرفت. در موضوعات دینی و غیر آن کتابهایی تألیف کرده و از مترجمان بنام و مشهور متون سریانی به عربی در زمان خود بوده است[۱۴]. با توجه به مجالست عیسی تفلیسی با سیف الدوله میبایست حیات وی در قرن چهارم هجری بوده باشد یعنی هم روزگار با ابونصر فارابی فیلسوف بزرگ ایرانی.
مبارک بن محمد بن علی موسوی تفلیسی
«مبارک بن محمد بن علی موسوی تفلیسی»که پس از سال 644 درگذشته است و سُبُکی در «طبقات شافعیه» از تصنیفات و تألیفات وی یاد میکند، ولی نامی از کتابهای وی به میان نمیآورد.
ملا حسین تفلیسی
«ملا حسین تفلیسی» متوفا در حدود سال 1197 قمری. او مفسر شیعه مذهب و ایرانی بوده که در اصفهان میزیسته است. او در شهر اصفهان درس و بحث داشته و در همان جا در گذشته است. با آقا محمد بیدآبادی متوفای سال 1198 قمری معاصر بوده و تفسیری بر قرآن مجید نگاشته که به «تفسیر تفلیسی» مشهور است.
عبدالسلام تفلیسی
«عبدالسلام تفلیسی» قاضی و شیخالاسلام تفلیس در نیمه اول قرن چهاردهم هجری. شهرت او بیشتر به جهت مبارزهای است که با فرقه ضاله بهائیت و هواداران میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاءالله (متوفا به سال1310 قمری) داشته است. تفلیسی «ایقان» بهاءالله را نقد میکند و با روش استدلالی آن را رد مینماید. اثر و نفوذ کلام شیخالاسلام تفلیس ابوالفضل گلپایگانی (متوفای 1337 قمری) مبلغ مشهور بهایی را بر آن داشت تا بهترین اثر خود را به نام «الفرائد» در پاسخ به نقد و ردهای تفلیسی در سال 1315 قمری به رشته تحریر درآورد و متعاقب آن نیز «علی اصغر اردکانی» کتابی تحت عنوان «الهدایه المهدویه فی ردالبابیه» در پاسخگویی به فرائد گلپایگانی نوشت و آن ردّیه بر ردّیه را رد کرد. عنوان کتاب فرائد عبارت است از: «کتاب الفرائد فی بیان وجوه اقسام الدلیل والبرهان و جواب مسائل انتقدبها حضرت الشیخ عبدالسلام علی اهل الایقان[۱۵].»
غیر از افراد فوقالذکر که لقب تفلیسی داشتهاند، میتوان «بدر تفلیسی»، «قاضی تفلیسی» و «کمال تفلیسی»، «سیف تفلیسی» و «لطیف تفلیسی» را نام برد که از شعرای پارسی زبان قرنهای پنجم تا دهم هجری بودهاند. همچنین برخی شعرای پارسی سرای گرجیالاصل را میتوان یاد کرد که در قرنهای شانزدهم تا هیجدهم در ایران بسر میبردهاند و در پیشرفت فرهنگ و ادب ایران سهمی داشتهاند که به برخی از آنها اشاره میشود:
اختر گرجی
احمدبیگ متخلص به «اختر» فرزند فرامرز بیگ اصلش از ولایت گرجستان بود، در اصفهان و شیراز نشو و نما یافت. در سال 1232ق عمرش به آخر رسید. او مؤلف «تذکره اختر» میباشد. از اشعار مولانا اختر است:
به پایان شد حدیث دل ز بس گفتیم و شنیدیم سر آمـد رشتـه الفت ز بس بستیم و بگسستی
اشتهای گرجی
میرزا عبدالله فرزند فریدون گرجی و متخلص به «اشتها» از شاعران سده 13 هجری قمری است. آغامحمدخان قاجار پدر او را با چندتن دیگر از نجبای گرجستان به ایران آورد و عبدالله صاحب ترجمه به سال 1245ق در اصفهان تولد یافت. ابتدا «سرگشته» تخلص میکرد ولی بعدها تخلص خود را به «اشتها» تغییر داد. وی در سال 1289 وفات یافت.
ما پرخور و بی پا و سر و پاچه پلشتیم سر رشتـه جـان را بـه کف کله بهشتیم
بدر تفلیسی
بدرالدین داود (محمود) از شاعران سده هفتم است.
شمعم که به هیچ جای مسکن نکنم
تــا حـال دل خـویش معین نکنـم
احـوال دلـم بـر همـه پوشیده بـود
تا من به زبان خویش روشن نکنم
برهمن گرجی
سربدال بیگ متخلص به برهمن اصلش از گرجستان و از غلامان شاه اسماعیل صفوی (1077-1105) بود.
تو را از نکهت گل آفریدند مـرا از شور بلبىل آفریدند
بزمی کوز
به نوشته تقیالدین اوحدی، اصلش گرجی است، در شیراز بزرگ شده و مدتی در هرات بسر کرده از آنجا به هند آمده و... شنیده شده است که در گذشته او را قریب سه هزار بیت اشعار است.
سروش گرجی
مرتضی قلی بیگ، از غلامان محمدعلی بیگ گزک یراق بود. او از شاعران دوره موسوم به صفوی است و شهنامه عباسی در فتوحات شاه عباس دوم از او است.
از دیگر شاعران گرجی میتوان به حبیش تفلیسی، خسرو گرجی، دوستاق گرجی، زینل گرجی، سیف تفلیسی، قاضی تفلیسی، کامی گرجستانی، کمال تفلیسی، کوکبی گرجی، کیخسرو گرجستانی، لطیف تفلیسی، مکنون گرجی، ممتاز گرجی، موجی گرجی، نژاد گرجی و... اشاره کرد[۱۶].
تفلیس در نظر مسلمانان و بخصوص ایرانیان هیچ گاه سرزمین بیگانهای نبوده است و صرف نظر از دعواهای سیاسی بر سر حاکمیت و مالکیت آن، دیار آشنایی بوده که از قضا جاذبه زیادی از جهات مختلف داشته است و خرمی و آبادانی و استواریاش در کنار کالاهای مرغوب و مردم خوش سیرت و خوب صورت و عالمان بلندمرتبه، شهرت زیادی برای این شهر نزد مردم در عصر اسلامی به بار آورد. چنان که در «حدودالعالم و عجایبالدنیا» و «تاریخ طبرستان» اسفندیار کاتب و «مناقبالعارفین» افلاکی ذکر شده است.
همچنین در اشعار شاعران بزرگ ایران زمین، گرجیها به خوبرویی و جنگآوری ستوده شدهاند. نوشتههای نویسندگان ایرانی حکایت از کیفیت ممتاز تولیدات و مصنوعات صنعتگران گرجی و رونق تجارت جهانی و مرغوبیت کالاهای گرجی و محبوبیت این کالاها نزد ایرانیان دارد [۱۷]. حضور گرجیان در رأس مقام حساسی چون سپهسالاری ایران در عصر اقتدار و اعتبار این کشور یعنی در زمان شاه عباس صفوی حکایت از همین حس یگانگی و خویشی دارد. در مقابل، دست پروردگان فرهنگ پرمایه و ادبیات توانمند گرجی از دیرباز با شاهکارهای سخنوران ایران زمین کاملاً آشنا بودهاند. در این ارتباط، اندیشمند بزرگ و رجل برجسته اجتماعی گرجستان و بنیانگذار دانشگاه تفلیس آکادمیسین «جاواخی شویلی» (Javakhishvili)، که بر منابع گرجی، ارمنی، فارسی، عربی، ترکی، یونانی و غیره کاملاً مسلط بود در اثر پرارزش خود «تاریخ ملت گرجی» مینویسد:
«فرهنگ ایران دوره اسلامی برای گرجیان نامأنوس نبوده و آنها پیوسته برای علم و هنر ایرانی احترام فراوان قائل بودهاند... نظم فارسی در شعر و ادبیات گرجی، تأثیر بسیار داشته و گرجیان به اندازه خود ایرانیان به شعر فارسی علاقهمند بودهاند... شعر و فرهنگ سبب ایجاد وحدت معنوی بین گرجیان و ایرانیان میگردید و دوستی و محبت را جانشین خصومت میساخت[۱۸].»
گذشته از این که گرجیها از قرن چهارم میلادی یک دست و تمام عیار مسیحی شدند و در جهان مسیحیت حتی مقام و موقعیت ممتاز و ویژه یافتند، اما تقریباً در همه زمینههای دیگر با ایران بخصوص پس از اسلام، داد و ستد مادی و معنوی داشتهاند و این داد و ستد در حوزه امور فرهنگی و معنوی بویژه در ادبیات، شایان بررسی و تفحص است. گفته شد که تا سده دهم و یازدهم، ادبیات گرجی منحصراً ادبیات دینی و مقدس بوده است، اما در اواخر سده یازدهم، به تدریج منحصر بودن علم و ادب به کلیسا مورد اعتراض واقع شد و در این خصوص نزاعها و کشمکشهای شدیدی رخ داد. به سبب قدرت گرفتن گرجستان و یافتن موقعیت ممتاز منطقهای در این عصر و تماسهای روزافزون با تمدن درخشان و شکوفای اسلامی بویژه فرهنگ و تمدن ایرانی، فیلسوفان و شاعران گرجی از سخت گیریهای رهبران کلیسا به تنگ آمدند. سلاطین و پادشاهان گرجستان نیز همچون سلاطین ایرانی و ترک هم عصر خود، حامیان بزرگ هنر و ادب و دربار ایشان، مرکز پرورش استعدادها و حمایت از آفرینشهای هنری و ادبی بود و شاعران و نویسندگان و قصهپردازان درباری و نیز مورخان و صومعهنشینان و مردان مقدس مورد تکریم و احترام بودند[۱۹]. در آثار ادبی و تاریخی گرجی که در سدههای هشتم تا دوازدهم میلادی نوشته شدهاند، مانند کتاب «زندگی نینوی مقدس» یا داستان «امیراندار جانیانی»- یعنی امیراندر جهان- این جملهها به زبان فارسی اما به خط گرجی درج شده است:
«راست میگویی»، «خجسته بانو و رسول پسر ایزد» و «یک چشمم نیست»[۲۰].
در آثار ادبی و تاریخی گرجی نامهای قهرمانان داستانهای ایران باستان مانند «ارَتوَزد»، «بیورسپ اژدهاک»، «فریدون» و... دیده میشود. این روایتهای ایرانی از قدیمیترین زمان در گرجستان رواج داشتند. ادبیات باستانی و اعصار گذشته گرجی در همبستگی با ادبیات فارسی زبان، رونق یافته است. در سدههای یازدهم و دوازدهم میلادی بازگوییهای بسیاری از آثار فارسی شکل گرفتند[۲۱].
ترجمه آثار شاعران ایرانی، بخشی از کارهای مفید فرهنگی گرجیان بوده که از همان سدههای نخستین اوج زبان فارسی آغاز شده است. استاد «جمشید گیوناشویلی» نوشته است: «به عقیده ادبیات شناسان گرجی، مثلاً شاهنامه فردوسی، کلیله و دمنه و بسیاری از آثار بزرگان ایران در قرنهای 11و12 میلادی (قرنهای پنجم و ششم هجری قمری) به زبان گرجی ترجمه شده بود، ولی در نتیجه حوادث فلاکت بار اعصار بعدی از بین رفته است [۲۲]. بسیاری از این ترجمهها در روایتهای متعدد و در زمانهای متوالی انجام گرفته است، مانند داستان ویس و رامین سروده اواسط قرن یازدهم میلادی (443 ه.ق) فخرالدین اسعد گرگانی و شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی که در قرن یازدهم میلادی سروده شده است.
«سرگیس تموگوی» (Sargis Tmogvi)، قصه شورانگیز «ویس و رامین» سروده شاعر بلند آوازه ایرانی فخرالدین اسعد گرگانی را با جرح و تعدیل انتشار داد. اصل منظومه ویس و رامین مأخوذ از یک داستان عاشقانه پارتی است و به عقیده بسیاری از مورخان و محققان، منتسب به عصر شاپور اول پسر اردشیر بابکان مؤسس سلسله ساسانی است. با درنظر گرفتن این امر (اشتراک تاریخی) بعید نیست که عناصری از این داستان در گرجستان جایگاه تاریخی داشته است[۲۳].
اما درباره ترجمه این اثر از زبان فارسی به زبان گرجی، استاد «گئورگی تسرتلی» در «سرسخن» خود بر چاپ جدید ویس و رامین آورده است: «ترجمه گرجی به نام «ویسرامیانی» که نیم قرن پس از تألیف اثر از طرف فخرالدین گرگانی انجام گرفته، اهمیت فوقالعادهای را در درک متن اصلی منظومه دارا میباشد. ظاهراً مترجم گرجی به نسخهای از متن دسترسی داشته که گرچه ممکن است کمال مطلوب هم نبوده باشد، در هر صورت به نسخه اصلی نزدیک بوده است.» تسرتلی از محققانی چون «مینورسکی» نام میبرد که از متن گرجی استفاده کردهاند[۲۴].
از سده دوازدهم به بعد، شاعران، قصه پردازان و تاریخنویسان از همه طبقات اجتماعی گنجینهای غنی از قصههای عامیانه، داستانهای حماسی مردم پسند و آوازهای ویژه محافل بزم تهیه کرده بودند که بسیاری از آنها ریشه در دوران باستان داشت. تماس با ایران و بیزانس در قرون وسطی و امکانات روزافزون مسافرت و تجارت در سراسر شرق، این گنجینه را غنیتر ساخت. در بسیاری از موارد، موضوعات جرح و تعدیل مییافتند و به صورت ابتکارات تخیلی تازه و خود به خود مردم عادی تبدیل میشدند.
شاهنامه فردوسی بزرگترین حماسهنامه ایرانی که همتراز با «ایلیاد و اُدیسه» هومر از بزرگترین حماسههای جهان است از همان آغاز در قرن دوازدهم یعنی فقط کمی پس از خود فردوسی به زبان گرجی برگردانده شد که متأسفانه اینک اثری از آن نخستین ترجمه به جای نمانده است، اما ترجمههای متعدد دیگری از قسمتهای مختلف شاهنامه در سدههای پانزدهم تا هیجدهم به زبان گرجی به نظم و نثر صورت پذیرفت و گونههای بسیاری از سرودهها و نوشتهها مأخوذ از داستانهای مختلف شاهنامه به زبان گرجی رواج یافت.
بخشی از این ترجمههای گرجی از شاهنامه، رستمنامه (رستمیانی یا روستومیانی) نام دارد که توسط «سراپیون ساباشویلی کدلائوری» - سراپیون همان سهرابیان است- در اواخر قرن پانزدهم و اوایل قرن شانزدهم میلادی انجام گرفته و بخش دیگر آن را در نیمه دوم قرن شانزدهم «خسرو تورمانیدزه» ترجمه کرده است و در سده هفدهم «ماموکا تاواکالاشویلی» در کمال بخشیدن به آن کارهای قابل تمجید، کوشش کرد. رستم یکی از قهرمانان افسانهای بود که در این اثر حماسی فارسی، جاویدان شد. رستمیانی کتاب رایج قرائتی دربار پادشاهان گرجی بوده است که نقالان و شاهنامه خوانان مخصوص درباری میخواندهاند. «نمادی بارتایا»، ایرانشناس گرجستانی، دوره صفویه را اوج شکوفایی روابط دو کشور ایران و گرجستان دانسته و از ترجمه و تقلید به عنوان روزنه ورود ادبیات فارسی به فرهنگ گرجستان نام میبرد. او درباره ترجمههای گرجی شاهنامه در عهد صفویان میگوید:
«گرجیان قهرمانان شاهنامه را پیشتر و از زمان فارسی باستانی و میانه میشناختهاند و این ادبیات در فرهنگ گرجی به طریق فولکلور و همچنین مکتوب وارد شده است».
او همچنین اوج شکوفایی ترجمه شاهنامه را قرن 16 و 17 میلادی دانسته و میگوید:
«شاهنامه برای گرجیان آن قدر مهم بوده که اسامی آن به نامهای محلی گرجی تبدیل شده است. البته قابل ذکر است که گرجیها به قسمتهای اساطیری شاهنامه علاقه بیشتری دارند و حکایت پهلوانی مربوط به رستم را ترجمه و تقلید کردهاند.»
همچنین «ماموک تاواکلاشویلی» در قرن هفدهم، ترجمهای از داستان ضحاک و فریدون شاهنامه را به گرجی به نظم کشید و آن را «زاآکیانی» یا «ضحاک نامه» نام نهاد[۲۵]. شاهکارهای ادبی فارسی و بیشتر از همه حماسه جهانگیر و جاودانه فردوسی، الهامبخش سخنوران و سخن سرایان گرجی بوده است و آنها یا این آثار را به زبان گرجی ترجمه منظوم و منثور کردهاند و یا آن که به تقلید و اقتباس از این آثار، خود به آفرینش ادبی تازهای دست یازیدهاند مانند: «سامنامه»، «برزونامه»، «گرشاسبنامه» و «بهمننامه». اما به قطع میتوان گفت که بخش اعظم ادبیات کلاسیک فارسی و حتی ادبیات معاصر در ایران به زبان گرجی برگردانده شده است. کارهای تحقیقی دقیق و مقایسه و تطبیق روایات گرجی با متون اصلی به زبان فارسی که توسط ایرانشناسان در گرجستان انجام گرفته و میگیرد، بیانگر حساسیت، توجه و علاقهای است که آنها به میراث فرهنگ و ادب فارسی دارند. همچنین داستان زیبای «آبشالوم و اِتِریانی» به وسیله تصنیف ساز گرجی به نام «ذکریا پالیاشویلی» به صورت ایرانی باشکوهی درآمده است[۲۶].
به اعتقاد صاحبنظران و محققان گرجی در بسیاری از موارد، گرجیان از اولین تقدیرکنندگان، مترجمان و مروّجان آثار کلاسیک ادب فارسی بودهاند تا آنجا که برشمردن آثار ادبی فارسی ترجمه نشده به زبان گرجی آسانتر است تا شمردن آثار ترجمه شده و این امر هم شامل ادبیات کلاسیک و هم شامل ادبیات معاصر فارسی میشود. در واقع زبان فارسی از زمان مادها و هخامنشیان تا دوره قاجار همیشه در گرجستان رواج و استقرار داشته و میزان تأثیر آن بخصوص در عصر اشکانی و ساسانی بسیار زیاد بوده است. نقطه اوج شکوفایی و درخشش ادبی و فرهنگی گرجی در قرون وسطی در منظومه حماسی «وپخیست کائوسانی» (Vepkhist Quaosani) یعنی «سوار پلنگینه پوش» یا «مردی سوارکار در پوست پلنگ» اثر «شوتا روستاولی» (Shota Rustaveli) پدیدار میشود. در این اثر تلفیق هنرمندانه اندیشههای فلسفی افلاطونی با احساسات و عواطف شرقی به گونهای هماهنگ و منسجم مشاهده میگردد.
اگرچه شعر روستاولی در منظومه پلنگینه پوش تمثیل و استعارهای برای به نمایش کشیدن وقایع و ویژگیهای عصر پهلوانی و قهرمانی گرجستان است، اما او برای بیان وقایع و جریانات داستان حماسی خود یک محیط و بستر خارجی را بر میگزیند که بنا به ادعای خودش، آن را در افسانههای باستانی ایران یافته است. اگر ارزش و مقام و مرتبه روستاولی را در میراث فرهنگ و ادب گرجی بدانیم آنگاه به ژرفای تأثیرپذیری رستاخیز ادبی- فرهنگی گرجی از ادب فارسی بیشتر پی میبریم. بخصوص اگر در نظر بگیریم که برخی از قدیمیترین نسخههای موجود از این حماسه نامه به سبک ایرانی مصور و منقوش شدهاند. این یعنی حضور عناصر زیباشناسانه ادبی- هنری ایرانی در یکی از باشکوهترین و افتخارآمیزترین محصولات معنوی، ملی و قومی گرجستان[۲۷]. روستاولی بیانکننده مبانی فکری رستاخیز فکری و ادبی ملت گرجی در قرن دوازدهم میلادی است و به این سبب میتوان او را پیشگام یا پیشاهنگ این رستاخیز معنوی و فرهنگی دانست و از این حیث، اندیشه و ذوق و ماده و صورت اثر ادبی وی را میتوان بخشی از شخصیت و روح ملی قوم گرجی به عنوان یک موجود زنده تاریخی دانست.
شخصیتی که تا بدین پایه و مایه در شکلگیری شخصیت و روح ملی ملت گرجی تأثیر دارد، خود با حفظ ویژگیهای ملی و سنن و ارزشها و اصالتهای قومی از جریانات ادبی و فکری ایران و میراث ادب فارسی، الهام گرفته و تأثیر پذیرفته است. او آثار جاودانه فردوسی و فخرالدین اسعد گرگانی و نظامی گنجوی را نیک میشناخته و با آنها مأنوس و به آنها علاقه مند بوده است[۲۸].
گرجیان همواره نسبت به منظومههای فارسی علاقهمند بوده و آنها را گرامی میشمردهاند. چنان که گفته شد در قرن یازدهم، شاهنامه فردوسی و در قرن دوازدهم، ویس و رامین به زبان گرجی ترجمه شد. در قرون 15 تا 17 نیز روایتهای گرجی شاهنامه و نیز ترجمه گرجی از منظومههای نظامی گنجوی به گرجیها عرضه شد. همچنین دیگر داستانهای ملی ایران همانند، «قهرماننامه»، میریانی یا داستان «مهر و ماه»، قرامانیانی (یعنی قصه قهرمان قاتل- به گرجی قانتلی-)، چار درویشیانی یا قصه «چهار درویش» و... به زبان گرجی ترجمه شده است و در میان خوانندگان گرجی زبان رواج داشته و این مقبولیت، ضامن حفظ این آثار بوده است. داستانهایی که شاید برای بسیاری از مردم ایران و یا حتی بخشی از ادب دوستان ناآشنا و مجهول باشد. داستان «کلیله و دمنه» نیز ظاهراً در قرن ششم میلادی توسط دو تن از شاهان گرجستان یعنی «شاه داود» و «شاه واختانگ» به گرجی برگردانده شده است[۲۹].
«تیموراز اول» (1589 تا1663م) مضمون داستانهای «ورد و بلبل»، «شمع و پروانه»، «لیلی و مجنون»، «یوسف و زلیخا» را اقتباس کرد و به نظم گرجی درآورد. هنرمند و ادیب دیگری به نام «نودار تسی تسی شویلی» داستان «بهرام گور» را به نظم گرجی برگرداند. دو شاعر ناشناس گرجی در اواخر قرن هفدهم و اوایل قرن هیجدهم «خسرو و شیرین» دهلوی و «بهرام و گلاندام» را به نثر شیوا ترجمه کردند. در قرن هیجدهم تیموراز دوم «سندباد نامه» را به گرجی درآورد و در اوایل سده نوزدهم – هم زمان با ضمیمه شدن گرجستان به خاک روسیه- داستان «بختیارنامه» توسط فارسی دان برجستهای به نام «سولخانی شویلی» به زبان گرجی درآمد[۳۰].
ایرانشناسی در گرجستان از سال 1945م. تحول دیگری پیدا کرد و انتشارات جدیدی را پدید آورد که مهمترین آنها «منتخبات فارسی» اثر پوتوریدزه، «تاریخ ادبیات فارسی» اثر کوبیدزه، «دستور زبان فارسی» اثر آبولادزه، «منتخبات فارسی» (دو جلد) اثر کوبیدزه، «منتخبات فارسی» (برای دانشگاه) اثر خانم ل. توشی شویلی، «منتخبات متون تاریخی فارسی» اثر جمشید گیوناشویلی و د. کاتس تادزه و چند اثر دیگر میباشند[۳۱].
پژوهشهای زبانشناسی، تحقیق و بررسی زبانهای باستانی و دَری و ارتباط زبان فارسی با زبان گرجی، ترکیب لغات، لهجهشناسی، گویششناسی، آواشناسی و نیز نسخهشناسی و انتشار اسناد تاریخی موجود در مخازن کتب گرجستان توسط مرحوم پروفسور پوتوریدزه در چهار جلد در سالهای 1964-1961م. و کوششهای دیگری در این روند علمی رونق گرفتند. - در همین جا بیان این نکته ضروری است که تعداد 1200 سند ایرانی شامل دستورات حکومتی، انتصابها، نامهها و یادداشتهای شخصیتهای ایرانی مربوط به دوران صفویه تا قاجار در گنجینه «دولتی هنر گرجستان» در تفلیس وجود دارد که بنا به اظهارات خانم «شالوا امیراناشویلی» دانشمند و محقق ایرانشناس گرجی و مدیر موزه مذکور، این اسناد به لحاظ قدمت، داشتن مهرهای سلطنتی، استفاده از انواع خطوط زیبای فارسی، طلاکاری، تزئینات بدیع و نوع کاغذ از اهمیت و ارزش فراوانی برخوردار میباشند. همچنین در مورد تاریخ اجتماعی و سیاسی و شناخت اعصار گذشته و تاریخ معاصر و مسائل اقتصادی، شهرنشینی، روستانشینی، ایلات و عشایر، مالکیتهای گوناگون، حیات اقوام ساکن در ایران، کتابها و مقالاتی انتشار یافتهاند.
این امر یعنی علاقه وافر گرجیان به میراث ادبیات فارسی و ادبیات کلاسیک منحصر نبوده و ایرانشناسان به آثار ادب معاصر ایران یعنی آثار نویسندگانی چون جمالزاده، صادق هدایت، سعید نفیسی، بزرگ علوی، لاهوتی، صادق چوبک، به آذین، خسرو شاهانی، غلامحسین ساعدی، نوشین، تولّلی و... نیز توجه داشته و آنها را به زبان گرجی ترجمه کردهاند. به علاوه، محققان گرجی برای استفاده خوانندگان امروزی از میراث ادب کهن فارسی دست به ترجمههای نو از آثار قدیم زبان فارسی زدند و ترجمههای امروزی شاهنامه فردوسی، رباعیات عمرخیام، اشعار سعدی شیرازی، حافظ، جامی، رودکی، ناصر خسرو، نظامی گنجوی، خاقانی، جلال الدین بلخی، عبید زاکانی و دیگر ستارگان شعر و ادب فارسی را به زبان گرجی تهیه میکنند[۳۲].
در این جا لازم است به ترجمه یکی از آثار ادبیات و حکمت مشرق زمین به زبان گرجی نیز اشارهای شود. این اثر چون بسیاری آثار دیگر، پس از گسترش اسلام در قفقاز به طور مستقیم از زبان عربی به گرجی برگردانده شد. این اثر جالب و خواندنی سرگذشت نامه «بارلام و جوزافات» (Barlaam & Josaphat) نام دارد که به گرجی «بالاواریانی» یا «حکمت بالاهوار» (Balavariani, Balahvar) خوانده میشود. شکل تغییر یافته و اصلاح شده این کتاب حاوی شرح تغییر مذهب شاهزاده «گائوتاما بودا» (Gautama Buda) و افکار واندیشهها و مسافرتهای تبشیری او میباشد. این سرگذشت نامه از طریق مانویان ماوراءالنهر به بغداد رفت و به زبان عربی برگردانده شد و پس از آن در عهد گسترش اسلام و فرهنگ اسلامی در قفقاز در قرن نهم میلادی به زبان گرجی ترجمه گردید. این اثر که از عربی به گرجی ترجمه شده بود از گرجی به یونانی، از یونانی به لاتین و آن گاه از لاتین به دیگر زبانهای اروپایی ترجمه گردید. این داستان که حاوی رستگاری بودا است، همان است که در ادبیات ایرانی- اسلامی به داستان «بلوهر و بوذاسف» شهرت دارد[۳۳].
ادبیات معاصر پس از انقلاب اسلامی نیز مورد توجه دوستداران زبان و ادب فارسی در گرجستان قرار گرفته است. گزیدهای مختصر از اشعار امام خمینی(ره) با ترجمه آن به گرجی از آکادمیسین دکتر «ماگالی تودوآ» در سال 1995 با عنوان اشعار فلسفی از امام خمینی (قدس سره) در دانشگاه دولتی «کوتائیسی» چاپ و منتشر شده است. روی جلد جوانی امام خمینی- تمام تصویر- در سن 21 سالگی را نشان میدهد و پشت جلد نیز مزین به بسم الله است. این اشعار مجموعه 19 غزل و یک رباعی از امام خمینی(ره) است که البته همه عرفانی هستند و عنوان اشعار فلسفی اشاره به اشعار اندیشمندانه در برابر اشعار تغزلی غنایی و حماسی پهلوانی است. پروفسور «واخوشتی کوته تی شویلی» زیر نظر جمشید گیوناشویلی ترجمه دیگری از اشعار امام خمینی(ره) با عنوان «باده عشق» را به زبان گرجی در تفلیس چاپ و منتشر کرده است. انتشار اشعار امام خمینی(ره) به زبان گرجی در محافل معتبر علمی و فرهنگی گرجستان یک واقعه بسیار مهم فرهنگی و سیاسی بوده است. با چاپ این دو کتاب نفیس، مخزن و گنجینه روابط فرهنگی ایران و گرجستان غنیتر و درخشانتر گردید و هزاران خواننده گرجی امکان یافتند با اشعار عرفانی امام راحل بیشتر آشنا شوند. یکی از آن اشعار عرفانی که در محافل و شبهای شعر، گرجیان بسیار از آن یاد میکنند، شعر «گلزار جهان» ترجمه دکتر ماگالی تودوآ است که نشان از علاقه فراوان گرجیها به شعر و ادب فارسی دارد که بیان آن زینت بخش این کتاب خواهد بود:
بـا که گویم غم دل جز تو که غمخوار منی
همـه عـالـم اگـرم پشت کنــد یـار منــی
دل نبنـدم بـه کسی روی نیــارم بــه دری
تـا تــو رؤیـای منـی تـا تـو مـددکار منی
راهـی کــوی تــوام قـافله سالاری نیست
غـم نبــاشد کـه تـو خـود قافله سالار منی
بــه چمـن روی نیـارم نــروم در گلــزار
تــو چمـن زار مـن هستـی تـو گلزار منی
دردمنــدم نــه طبیبی نــه پرستاری هست
دل خوشم چون تو طبیب و تو پرستار منی
عاشقم سوختـهام هیـچ مــددکـاری نیست
تـو مـددکار مـنِ عاشـق و دلـدار منی[۳۴].
آموزش زبان فارسی
همانگونه که پیشتر بیان شد، مردمان ایران زمین در سراسر تاریخ طولانی و غنی خود دستاوردهای قابل توجهی از فرهنگ مادی و معنوی آفریده، سهم بزرگی در پیشرفت تمدن جهانی داشتهاند. سطح عالی فرهنگ ایرانی و روابط دیرینه تاریخی، اقتصادی و فرهنگی گرجستان با ایران همواره روشنفکران گرجستان را مکلف میکرد نسبت به مسائل ایران و ایرانشناسی توجه شایانی مبذول دارند. روابط و مشترکات ادبی و فرهنگی ایرانیان فقط مربوط به تاریخ و قرون گذشته نیست و امروز نیز زنده است. از جمله اقداماتی که در سالهای اخیر در زمینه تعمیق و توسعه این روابط صورت گرفته میتوان به همکاری پرمایه بین دانشگاهها و سایر مراکز علمی و آموزشی دو کشور و مبادله استادان و دانشجویان اشاره کرد، همکاریهایی که بدون تردید متأثر از پیوستگیهای فرهنگی دو کشور بوده و به تأسیس مراکز آموزش زبان فارسی و مطالعات ایرانی در گرجستان منجر شده است که به برخی از آنها اشاره میشود:
دانشگاه دولتی تفلیس
«دانشگاه دولتی تفلیس» که اولین و مشهورترین مرکز زبان فارسی در گرجستان است. این دانشگاه دارای دو کرسی زبان وادبیات فارسی و تاریخ خاورمیانه در دانشکدههای ادبیات و خاورشناسی میباشد. همان طور که قبلاً گفته شد، بنیانگذار دانشگاه دولتی تفلیس «جاواخی شویلی» مورخ و از فارغالتحصیلان دانشکده خاورشناسی دانشگاه سنت پترزبورگ است که به چند زبان شرقی از جمله فارسی مسلط بوده و برای آموزش زبانهای شرقی به منظور انجام کارهای مطالعاتی گرجیشناسی اهمیت بسیاری قائل است. پس از سال 1918 یعنی از ابتدای تأسیس دانشگاه، تدریس زبان فارسی در دانشکده ادبیات آن آغاز شده است.
دانشکده خاورشناسی نیز درسال 1945 دایر گردید که از همان ابتدا به عنوان بهترین مرکز آموزش زبانهای شرقی و تحقیقاتی علمی در شوروی سابق بشمار میرفت. حضور استادان سرشناسی چون گئورگی تسرتلی، داوید کوبیدزه، یوستین آبولادزه و ولادیمیر پوتوریدزه بر میزان شهرت دانشکده خاورشناسی دانشگاه تفلیس افزود.
استادان کرسی زبان و ادبیات فارسی این دانشگاه 15 نفر هستند که اسامی بعضی از آنان به قرار زیر است: خانم «لیلا توشیشویلی» زبانشناس، محقق در مسائل دستوری و ساختار و لهجه و گویشهای زبان فارسی، آقای «تنگیز کشلاوا» محقق در ادبیات معاصر ایران و مترجم داستانهای صادق هدایت، آقای «نمادی بارتایا» مترجم اشعار فارسی و خانم «ژرژ ولیانی». موضوع پایاننامه خانم ولیانی چهرههای زنان در شاهنامه فردوسی بوده است. کتابخانه عمومی دانشکده خاورشناسی نیز دارای تعداد زیادی کتاب در زمینههای مختلف ایرانشناسی میباشد. اخیراً نیز اتاق ایران در کرسی زبان و ادبیات فارسی افتتاح شده است. همچنین در کلاسهای درس دانشگاه دولتی تفلیس هنگام آموزش زبان فارسی از کتابهای تألیفی استادان ایرانی از جمله کتاب سه جلدی مصری ضرغامیان با عنوان آموزش زبان فارسی و کتاب دکتر ثمره با عنوان آموزش زبان فارسی که پنججلدی است، استفاده میگردد.
انستیتو آسیا و آفریقا
«انستیتو آسیا و آفریقا»که درسال 1991 به همت «گورم چیکووانی» عرب شناس گرجی تأسیس شده است. دانشجویان زبان فارسی در این انستیتو 9 نفر میباشند که در زمینه زبان و ادبیات فارسی و تاریخ و فرهنگ ایران تحصیل میکنند. انستیتو دارای اتاق ایران و کتابخانه نیز میباشد.
دانشگاه تربیت معلم تفلیس
«دانشگاه تربیت معلم تفلیس»که 10 سال پیش کرسی زبانهای شرقی آن در دانشکده ادبیات افتتاح گردید. 25 نفر در مقطع لیسانس و یک نفردر مقطع فوق لیسانس در این دانشگاه تحصیل میکنند. واحدهای ایرانشناسی توسط استادان «نمادی بارتایا»، «تامار رویا» و «مارینه اودیکادزه» تدریس میشود.
دانشکده ادبیات دانشگاه دولتی کوتائیسی
«دانشکده ادبیات دانشگاه دولتی کوتائیسی» که آقای «باتاپا» مسؤولیت بخش زبان و ادبیات فارسی آن را به عهده دارد. استادان «نمادی بارتایا»، «دیانا قیپیانی»، «ماریتا موسلیانی» و «مایا سوفیا شویلی» تدریس زبان و ادبیات فارسی را به عهده دارند. بخش زبان فارسی این دانشگاه با تلاش آقای «ماگالی تودوآ» ایران شناس و مترجم معروف گرجی از سال 1991 افتتاح شد. تعداد دانشجویان بخش ایرانشناسی این دانشگاه 44 نفر است.
انستیتو نسخ خطی وابسته به آکادمی علوم گرجستان
«انستیتو نسخ خطی وابسته به آکادمی علوم گرجستان» که در مقطع دکترا به تدریس زبان و ادبیات فارسی میپردازد.
لازم به ذکر است دو مرکز آموزش عالی خصوصی از جمله «دانشکده فلسفه و الهیات» و «دانشگاه آکادمی علوم گرجستان» نیز اقدام به تدریس زبان فارسی مینمایند. همچنین، در مدارس گرجستان نیز آموزش زبان فارسی دایر است. سال 1992 طی حکم رئیس جمهوری گرجستان، زبانهای شرقی جزو مواد درسی دانش آموزان قرار گرفت.
مَخلص این که، پیوستگی فرهنگی اصولاً و بالاخص بین کشورها و ملتهایی که تجربهای چند هزار ساله دارند، مقولهای است بی نهایت مهم. روابط فرهنگی و به عبارتی تعلقات بین فرهنگ، تمدن و تاریخ ملل از مستحکمترین و ریشهدارترین نوع روابط و علائق بوده و چون به مرور ایام و گذشت سالیان و همتهای بلند حاصل میشود، ماندگار میماند. گرجیان را با ایران و ایرانیان پیوند و دوستیای دیرین است. تشابهات فرهنگ و سنن دو ملت و مناسبات عمیق فرهنگی و ادبی مردمان این دو خطه، پیوند فرهنگ و زبان فارسی و تأثیرگذاری عمیق آن را بر ادبیات و فرهنگ گرجی در پی داشته است. اگر ملتهای ایران و گرجستان، با وجود برخی رویدادهای تاریخی عاشقانه به هم مهر میورزند و آثار ادیبان یکدیگر را با شور و شوق میخوانند، همه و همه نشان از ماندگاری فرهنگ و تأثیر عمیق آن بر درونیترین لایههای جوامع و ملتها دارد که روابط تاریخی و فرهنگی بین دو ملت و دو کشور ایران و گرجستان از جمله بارزترین آنها و مهر تأییدی بر این ادعا است.
با توجه به روابط تاریخیگسترده ایران با گرجستان از دیرباز و گسترش روزافزون روابط فرهنگی، اقتصادی و سیاسی که سرآغاز فصل نوینی درروابط میان دو ملت میباشد و با تأمل بر ارزشهای مشترک غنی و ریشهداری که پیشتر بیان شد، میتوان به سوی چشمانداز روشنی درتعمیق روابط و همکاریهای سازنده، گام برداشت[۳۵].
نیز نگاه کنید به
تاریخ و میراث مشترک فرهنگی فرانسه و ایران؛ مشترکات و تمایزات فرهنگی ایران و اردن؛ تاریخ و میراث مشترک فرهنگی قطر و ایران
پاورقی
[i] جهت اطلاعات بیشتر مراجعه کنید به:
روابط فرهنگی و تاریخی گرجستان و ایران، آلکساندر گواخاریا و داوید کاتسی تادزه، اداره نشریات دانشگاه تبیلیسی (تفلیس)، تفلیس 1978/ جمهوری گرجستان، رضا عنایتالله، مجله مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، شماره 4.
کتابشناسی
- ↑ تسرتلی گئورکی (1365). دولت هخامنشی و تمدن جهانی، آینده سال دوازدهم، شماره 8-7، ص37.
- ↑ عنایتالله، رضا (1372 - بهار). جمهوری گرجستان، مجله مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، تهران: دفتر مطالعات سیاسی بینالمللی، ش4، ص204.
- ↑ مارشال لانگ، دیوید (1373). گرجیها، ، ترجمه رقیه بهزادی، مؤسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، ص171.
- ↑ مارشال لانگ، دیوید (1373). گرجیها، ترجمه رقیه بهزادی، مؤسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، ص157-162.
- ↑ مارشال لانگ، دیوید (1373). گرجیها، ترجمه رقیه بهزادی، مؤسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، ص67.
- ↑ بنیاد مطالعات قفقاز (۱۳۹۲). جامعه و فرهنگ گرجستان. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی (در دست انتشار)، ص253-256.
- ↑ مارشال لانگ، دیوید (1373). گرجیها، ترجمه رقیه بهزادی، مؤسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، ص157.
- ↑ مارشال لانگ، دیوید (1373). گرجیها، ترجمه رقیه بهزادی، مؤسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، ص163-165.
- ↑ دکتر لی، وهاب و مفتاح، الهامه (1372). نگاهی به ایرانشناسی و ایرانشناسان کشورهای مشترکالمنافع و قفقاز، تهران: انتشارات بینالمللی الهدی، ص164-165.
- ↑ برگرفته از سایت https://www.kartveli.persianblog.ir
- ↑ گواخاریا، آلکساندر و کاتسی تادزه، داوید (1978). روابط فرهنگی و تاریخی گرجستان و ایران، اداره نشریات دانشگاه تبیلیسی (تفلیس).
- ↑ معجم البلدان، ابی عبدالله، شهاب الدین و یاقوت بن عبدالله حموی رومی بغدادی. تحقیق فرید عبدالعزیز الجندی، داراکتب العلمیه بیروت، ج2، ص42-43.
- ↑ دایرهالمعارف تشیع. جلد پنجم، ص10.
- ↑ دکتر صفا، ذبیحالله. لغتنامه دهخدا، تاریخ علوم عقلی در تهران اسلامی، دانشگاه تهران، ص91.
- ↑ شهاب الدین ابی عبدالله یاقوت بن عبدالله حموی رومی بغدادی. معجمالبلدان، تحقیق فرید عبدالعزیز الجندی، ج2، ص45-44. داراکتب العلمیه بیروت/ دایرهالمعارف تشیع، جلد پنجم، ص11.
- ↑ دولت آبادی، عزیز (1370). سرایندگان شعر پارسی در قفقاز، موقوفات دکتر محمود افشار یزدی، تهران.
- ↑ لغت نامه دهخدا ذیل گرجی
- ↑ گیوناشویلی جمشید (1350). ایرانشناسی در گرجستان، راهنمای کتاب، ص178.
- ↑ مارشال لانگ، دیوید و بهزادی، رقیه (1372). گرجیها، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجه ج.ا.ا، ص188-190.
- ↑ ماگالی و گواخاریا، الکساندر (1374). بیست و دو مقاله درباره روابط ادبی گرجی و فارسی تفلیس.
- ↑ ک.که که لیدزه (1941). تاریخ ادبیات گرجی، تفلیس، جلد دوم.
- ↑ گیوناشویلی، جمشید (1350). درباره ادبیات فارسی در گرجستان، به نقل از مجله سخن، دوره بیست و یکم، ص178.
- ↑ مارشال لانگ، دیوید (1373). گرجیها، ترجمه رقیه بهزادی، وزارت امور خارجه، ص189-188.
- ↑ اسعد گرگانی، فخرالدین (1349). ویس و رامین، به تصحیح ماگالی، الکساندر گواخاریا، تهران: بنیاد فرهنگ ایران، ص15./ مینورسکی، ولادیمیر(1334). سازمان اداری حکومت صفوی یا تحقیقات و حواشی و تعلیقات بر «تذکره الملوک» ترجمه مسعود رجب نیا، تهران: انجمن کتاب، ص42.
- ↑ مارشال لانگ، دیوید (1373). گرجیها، ترجمه رقیه بهزادی، وزارت امور خارجه، ص187-190.
- ↑ مارشال لانگ، دیوید (1373). گرجیها، ترجمه رقیه بهزادی، وزارت امور خارجه، ص189-194.
- ↑ مارشال لانگ، دیوید (1373). گرجیها، ترجمه رقیه بهزادی، وزارت امور خارجه، ص194 به بعد.
- ↑ زرین کوب، حمید (1349). داستان پلنگینه پوش، مجله دانشگاه ادبیات و علوم انسانی دانشگاه مشهد، شماره چهارم، ص731-721. / مارشال لانگ، دیوید (1373). گرجیها، وزارت امور خارجه، ترجمه رقیه بهزادی، ص198.
- ↑ زرین کوب، حمید (1349). داستان پلنگینه پوش، مجله دانشگاه ادبیات و علوم انسانی دانشگاه مشهد، شماره چهارم، ص731-721.
- ↑ ایران و گرجستان (مجموعه مقالات) (1380). مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی (وزارت امور خارجه)، ص113-112.
- ↑ گیوناشویلی، جمشید (1350). ایرانشناسی در گرجستان، ، راهنمای کتاب 14، ص481-480.
- ↑ گواخاریا، آلکساندر و کاتسی تادزه، داوید (1978). روابط فرهنگی و تاریخی گرجستان و ایران، اداره نشریات دانشگاه تبیلیسی (تفلیس).
- ↑ مارشال لانگ، دیوید و بهزادی، رقیه (1372). گرجیها، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجه ج.ا.ا، ص194-191.
- ↑ ایران و گرجستان (مجموعه مقالات) (1380). مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجه، ص33-31.
- ↑ بنیاد مطالعات قفقاز (۱۳۹۲). جامعه و فرهنگ گرجستان. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی (در دست انتشار)، ص256-271.