گرجستان در عصر اسلامی

از دانشنامه ملل

گرجیان در یک عصر تاریخی با داشتن جایگاهی والا، هماهنگ با دیگر اقوام منطقه در ساختن تمدن بزرگ تألیفی و ترکیبی ایران سهیم بوده‌اند و قرن‌ها در میان ایرانیان و مردم منطقه غربی ایران و ساکنان قفقاز زندگی بیش و کم مشترکی داشته‌اند، از آیین‌ها و آداب و رسوم و زبان‌های یکدیگر اقتباس کرده‌اند، در داد و ستدهای اقتصادی و بازرگانی خود، بسیاری از شیوه‌های زندگی را از یک قوم به قوم دیگر انتقال داده‌اند، در پدیداری عناصر مادی فرهنگ نظیر فلزکاری، طلاکاری، تذهیب‌کاری و دست ساخت‌ها و دست بافت‌های بسیار و حتی هنرهای دینی، از آموزش‌های یکدیگر برخوردار شده‌اند، در حاکمیت‌های سیاسی، جنگ‌ها و صلح‌ها، دوری‌ها و نزدیکی‌ها و تحولات سلسله‌ها و نوع حکومت‌ها، مهاجرت‌ها و کوچ دادن‌های اجباری و اختیاری، ادغام‌ها و درهم آمیختگی‌های اجتماعی کل منطقه و جز این‌ها شرکت داشته و همه با هم هماهنگ حرکت کرده‌اند.

پیدایش ادیان بزرگ و توسعه آن‌ها در منطقه چون مسیحیت و اسلام، گرایش‌های عقیدتی یا مقاومت در برابر آن‌ها، همسازی‌هایی را موجب گردیده است. خاصه این که اسلام به گونه یک نظام با جوامع جدید رویارویی یافته است. یعنی یک مسیحی توانسته است در دیانت نصاری باقی بماند و حیات عقیدتی – اجتماعی او در یک مدنیت اسلامی استمرار داشته باشد. به عبارت دیگر، در گرجستان آن عصر همزیستی مسالمت‌آمیز و همکاری نمایندگان سه مذهب مسیحی ارتدکس، مسیحی گریگوریان و اسلام بدون هیچ مشکلی امکان پذیر بود و نتیجه‌ای مثبت و عالی دربر داشت. به همین دلیل تفلیس پایگاه جدیدی برای نشر‌اندیشه و فرهنگ و تمدن اسلامی- ایرانی درآمده است.

امروز، برخی کانون درگیری‌ها را، تضاد ادیان و تمدن‌ها می‌دانند، حال آن که ارزیابی آکادمیسین جاواخیشویلی که حدود هشتاد سال قبل ارائه شده بی نهایت حائز اهمیت است. او در صفحه 305 از جلد دوم کتاب خود –تاریخ ملت گرجی- می‌نویسد: «جنگ‌های گرجیان با مسلمانان هیچگاه مبارزه محض دو مذهب نبود.» در نتیجه این همزیستی و پیوستگی فرهنگی، شاعران، فقیهان و دانشمندان بسیاری از این ناحیه برخاسته‌اند و تألیفات زیادی به زبان‌های عربی و فارسی از خود به یادگار گذاشته‌اند و آثار بسیاری را چه به نظم و چه به نثر از زبان فارسی به زبان گرجی برگردانده‌اند.

چنان که پیش از این معلوم گشت، فرهنگ و تمدن گرجی و از جمله ادبیات آن پیشینه دیرپای درخشانی داشته است. پس از ورود اسلام به ایران و رسیدن آن به آذربایجان، با گذر از رود ارس و نفوذ در اران، شیروان و دیگر نقاط قفقاز در سال 654م. گرجستان توسط مسلمانان فتح شد و زمامداری مسلمان بر تفلیس حاکم گشت.

از قرن پنجم میلادی یعنی یک قرن پس از پذیرش آیین مسیح از سوی گرجی‌ها، آثار مکتوب به زبان گرجی باقی مانده است، اما این ادبیات از آغاز تا قرن دهم میلادی که مصادف با قرن چهارم هجری است یکسره یا عمدتاً ادبیاتی مذهبی و مقدس بوده است. همچنان که می‌دانیم قرن چهارم هجری نقطه اوج و اعتلای فرهنگ و تمدن اسلامی و سده شکوفایی علمی و دینی و فرهنگی است. در این قرن، چهره‌های درخشانی در سرتاسر سرزمین اسلامی از آسیای مرکزی تا اقیانوس اطلس در همه عرصه‌های علمی و فرهنگی ظهور کردند. در همین قرن، نهضت احیای زبان و ادبیات فارسی و فرهنگ ایرانی نیز در پرتو دانش پروری اسلام به اوج خود رسید و شاعرانی نظیر فردوسی و رودکی ظهور کردند و جریانی را در آفرینش‌های منظوم ادبی، پایه نهادند که با شخصیت‌های پرآوازه‌ای همچون عطار، سنایی، مولوی، نظامی، سعدی و حافظ ادامه یافت.

در این عصر گرجستان که از بلاد و ولایات جهان اسلام بود و تفلیس مرکز آن از شهرهای آباد و دارالعلم‌های کشور اسلامی بشمار می‌آمد، به سبب نزدیکی و قرابت جغرافیایی با شهرهای ایرانی و نیز به سبب پیوستگی تاریخی با فرهنگ و زبان و ادب ایرانی تحت تأثیر ادبیات منظوم و منثور فارسی قرار گرفت و بی اغراق می‌توان گفت تحت تأثیر ادب فارسی بود که ادبیات عرفی یا غیرمذهبی گرجستان شکوفا شد.

موقعیت جغرافیایی گرجستان و روابط و معاشرت‌ها و دادوستدهای گرجستان با دیگر ملل موجب شد که گرجی‌ها با دستاوردهای فرهنگی دیگر اقوام و ملل آشنایی یابند و از این یافته‌ها در ایجاد فرهنگ و ادب و مدنیت خود بهره گیرند.

آفرینش‌های فرهنگی، هنری و ادبی گرجیان، همراهی و هماهنگی بسیار نزدیک و اساسی با فعالیت‌های فرهنگی ملت‌های همجوار آن‌ها نظیر ایرانیان، رومیان و ارامنه و سپس روس‌ها داشته است. فرهنگ ملی گرجستان علاوه بر بهره‌مندی از سرچشمه اصیل و ناب گرجی از ذخایر فرهنگی و معنوی و علمی دیگر ملل یادشده، استفاده کرده است و البته این امری است که در مورد دیگر تمدن‌ها و فرهنگ‌ها نیز کمابیش صادق است، ولی در مورد گرجستان که در مرز میان دو جهان خاور و باختر چونان پلی واقع است، این امر ظهور و بروز بیشتری دارد و تاریخ گذشته گرجستان همیشه مَثَل اعلای ترکیب خلاق و نوآورانه و غیرمقلدانه ذخایر علمی و فرهنگی دیگران با میراث فرهنگی ملی و بومی بوده است. گرجی‌ها ویژگی‌های فرهنگی ملل متمدنی نظیر ایرانیان، یونانیان و رومیان را همراه با فرهنگ اصیل خویش تا به امروز حفظ کرده‌اند.

عالمان و دانشمندان، هنروران و ادیبان گرجی از قدیم‌الایام با آثار ادبی و علمی و مذهبی ایران باستان و سپس منابع فارسی و عربی دوره اسلامی و نوشته‌های عالمان روم شرقی و فیلسوفان نوافلاطونی آشنا بوده و از ثمرات تحقیقات علمی و فرهنگی آن‌ها استفاده کامل می‌کرده‌اند. به عبارت دیگر، گرجستان از دیر زمان با ایران روابط ادبی و فرهنگی داشته است. «داوید کوبیدزه» از جمله دانشمندانی است که درباره تاریخ این روابط، توفیق تألیف 3 جلد کتاب را یافته و آن‌ها را در سال‌های 1983-1969 در تفلیس به چاپ رسانده است. گرجستان علی رغم آن که به سبب موقعیت خاص جغرافیایی طی قرون و اعصار متمادی صحنه نزاع‌ها و رقابت‌ها و کشمکش‌های قدرت‌های متخاصم بوده و به عنوان یکی از حساس‌ترین مناطق همواره دستخوش تلاطمات و دگرگونی‌های شدید سیاسی و مذهبی و اقتصادی بوده است، اما با این همه از موقعیت مزبور بیشترین و بهترین بهره را در زمینه تعامل فکری و فرهنگی با هر دو جهان شرق و غرب گرفته و در واقع به عنوان نقطه التقای این دو فرهنگ عمل کرده، همچنان که از نظر سیاسی و نظامی همواره نقطه برخورد و کشمکش بوده است.

درباره هنر و معماری گرجیان، گفتنی است، گرجی‌ها که در یکی از زیباترین کشورهای جهان ساکن هستند، دارای احساس زیبایی‌شناسی شدیدی می‌باشند. آن‌ها در سراسر قرون و اعصار، جنبه علمی و تصویری هنر و معماری را تا حد قابل ملاحظه‌ای تلفیق می‌کنند. سفالینه‌ها و منسوجات خانگی آن‌ها، تقریباً به شیوه‌ای تغییرناپذیر از لحاظ ویژگی‌های آرایش، جالب توجه‌اند. یکی از هنرهای کوچکی که در گرجستان بویژه در شهرک «دمانیسی» (Dmanisi) بین سده‌های یازدهم و سیزدهم رونق یافت، هنر سفالینه‌سازی رنگی و تزئینی بود که «جاپاریدزه» و «مایی سورادزه»- از دانشمندان شوروی سابق- و «فرایرمن» آمریکایی آن را مورد بررسی قرار داده‌اند[۱]. دمانیسی که یک مرکز مهم تجاری بود در یکصد کیلومتری جنوب غربی تفلیس قرار داشت. در آنجا در سال‌های 45-1244 سکه ضرب می‌شد و آن شهر با مراکز تجاری ایران ارتباط داشت که تا‌اندازه‌ای برخی از نقشمایه‌های مورد استفاده کوزه گران دمانیسی را روشن می‌سازد و این کار را با آبرنگ به پایان می‌رساندند و آن‌ها را جلا می‌دادند. در برخی از هنرها از جمله معماری و نقاشی به بیزانس و غرب بیشتر توجه می‌شد، اما نه بیزانس و نه غرب دارای فرهنگ بزرگ سفال‌سازی نبود و اسلام بویژه ایران دوره سلجوقی بود که سبک و فن قرون وسطایی را به سفال سازان گرجی آموخت.

ظروف جلادار ظاهراً بیش از همه به ظروف «ری» شباهت دارد. نقوش و طرح‌ها به رنگ طلایی متمایل به سبز و قهوه‌ای است و گهگاه رنگ‌های سیاه و آبی به آن افزوده شده است. بخشی از یک گلدان زیبا که از طرح بومی الهام گرفته، دارای خطوط طلایی حلزونی بر روی زمینه آبی سیر است. جاپاریدزه عقیده دارد که ظروف جلادار از صادرات ایران و احتمالاً از سلطان آباد است. تمایل به ساخت ظروف لعاب دار در نزد کوزه گران گرجی، فکری دائمی بوده که تا‌اندازه زیادی از فرهنگ اسلامی سود جسته است[۲].

گرجیان با پای بندی متعهدانه به حفظ اصالت‌ها و سنن قومی به طرز عجیبی نوگرا بوده‌اند و توانسته‌اند عناصر نو و بیگانه فرهنگی و مدنی را با ریشه‌ها و اصالت‌های ملی خود تلفیق کنند و محصول ابتکاری نوینی ارائه دهند. این امر نه تنها موجب هدم و حذف فرهنگ و سنت‌های ملی نشده که پویایی و تداوم فرهنگی و تمدنی این کشور را علی رغم آشوب‌های سیاسی بی وقفه طی عصرها و نسل‌ها تضمین کرده است.

پیوند و ارتباط گرجیان با ایرانیان از نوع محکم‌ترین روابط بوده است. این پیوستگی و ارتباط از سرآغاز تاریخ هر دو ملت وجود داشته و در همه زمینه‌های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی تا سرآغاز قرن نوزدهم یعنی تا سال 1801- عهدنامه ننگین گلستان و جدایی گرجستان از ایران- ادامه داشته است که گرجستان به خاک امپراطوری روسیه تزاری ضمیمه شد[۳][i].

همانگونه که قبلاً هم اشاره شد، فرهنگ و تمدن عصر هخامنشی در شکل‌گیری و تکامل دولت و نهادهای دولتی و اجتماعی در گرجستان تأثیر بسیار داشته است و به گواهی اسناد و مدارک باستان‌شناسی و اسناد مکتوب فراوان، گرجستان قبل و بعد از ظهور اسلام روابط سیاسی، اقتصادی و فرهنگی نزدیکی با ایران داشته است و شهر تفلیس پایتخت گرجستان از مراکز معتبر علم و فرهنگ و بازرگانی مشرق زمین محسوب می‌شده است. تفلیس در طی تمام تاریخ جدید خود، بویژه ازسده 18 تا اواسط سده 20 میلادی، پایتخت فرهنگی قفقاز بود. نطفه مهم‌ترین جریانات فرهنگی منطقه قفقاز جنوبی در تفلیس شکل می‌گرفت و چهره‌های مهم ادبی، هنری و فرهنگی منطقه، این شهر را مأمن و مأوای فعالیت‌های فرهنگی خود ساخته بودند. پاراجانوف ارمنی تبار، بخش مهمی از حیات هنری خود را در تفلیس گذراند، هوانس تومانیان انجمن ادبی معروف خود را در بالاخانه منزل خود در تفلیس شکل داد و بسیاری دیگر از شخصیت‌های مهم روشن‌فکری منطقه، در تفلیس آثار ماندگار و بعضاً تحول آفرین خود را خلق می‌کردند. بی تردید هیچ شهری در قفقاز جنوبی به‌اندازه تفلیس در عرصه فرخنده ادب و فرهنگ، پیشتاز، تأثیر‌گذار و جریان آفرین نبوده است.[۴]

تفلیس از مراکز و منزلگاه‌های مهم جاده ابریشم بوده که در چهار راه شرق به غرب و شمال به جنوب واقع شده و با احداث مدارس و مساجد معتبر نیز به عنوان یکی از کانون‌های مهم آموزش علوم اسلامی در آمده بود. «موسی داسخورانی» مورخ ارمنی با اعجاب و شگفتی از آن به عنوان «شهر باشکوه مترقی و مشهور و تجاری» یاد می‌کند[۵].

صاحب معجم‌البلدان متوفا به سال 626 هجری قمری در ذیل تفلیس از انتساب جماعتی از اهل علم به این شهر یاد می‌کند و می‌گوید:

«افتتحها المسلمون فی ایام عثمان بن عفان رضی الله عنه...و ینسب الی تفلیس جماعه من اهل العلم، منهم ابو احمد حامد بن یوسف بن احمد بن الحسین التفلیسی، سمع ببغداد و غیرها و سمع بالبیت المقدس ابا عبدالله محمد بن علی بن احمد البیهقی و بمکه اباالحسن علی بن ابراهیم العاقولی، روی عنه علی بن محمدالساوی، قال الحافظ ابوالقاسم: حدثنا عنه ابوالقاسم بن السوسی، و خرج من دمشق سنه 483».

«یعنی مسلمانان، تفلیس را در روزگار عثمان بن عفان- که خدا از او خشنود باد- گشودند... و گروهی از اصحاب دانش و اهل علم به تفلیس نسبت یافته‌اند و از ایشان یکی «ابو احمد حامدبن یوسف بن احمد بن حسین تفلیسی است که در بغداد و غیر آن احادیث و روایات شنیده شده است و در بیت‌المقدس از ابو عبدالله بیهقی و در مکه از ابوالحسن عاقولی حدیث شنیده و علی ابن محمد ساوی از او روایت کرده است و او در سال 483 از دمشق بیرون شد.»

صاحب معجم‌البلدان اگر چه یکی از اهل علم منسوب به تفلیس را معرفی می‌نماید، اما او ادعا می‌کند جماعتی از اهل علم به این شهر منسوب می‌باشند و با توجه به این که «یاقوت حموی» صاحب معجم‌البلدان متوفای ربع اول قرن هفتم هجری است، شکوفایی علمی تفلیس در عصر اسلامی طی همین هفت قرن و‌اندی معلوم می‌گردد و پس از آن نیز از این شهر با همه ملامح و فتن، دانشمندان اسلامی و بزرگان ادب پارسی برخاسته‌اند که به برخی از آن‌ها به شرح ذیل اشاره می‌شود:

حبیش بن ابراهیم تفلیسی

شرف‌الدین بدیع الزمان ابوالفضل حبیش بن ابراهیم تفلیسی» متوفا به حدود 600 هجری قمری. حبیش تفلیسی پزشک، ستاره‌شناس، ریاضی‌دان و ادیب ایرانی بوده که سالیانی دراز در شهر قونیه در مرکز آناتولی زندگی می‌کرده است و با قلیچ ارسلان دوم سلجوقی که از سال 555 تا 584 سلطنت کرد و در سال 588 قمری درگذشت و نیز با پسر او یعنی قطب‌الدین ابوالحارث ملکشاه، معاصر و مرتبط بوده و شماری از نگاشته‌های خود را به آن دو تقدیم کرده است[۶].

بیشتر آثار و تألیفات او در زمینه‌های مختلف به زبان فارسی است. از آثار او به زبان فارسی می‌توان به «بیان الصناعات» اشاره کرد که به اهتمام ایرج افشار ضمیمه فرهنگ ایران زمین به چاپ رسیده است. همچنین «الادب فی ضبط کلمات العرب»، «ترجمان القوافی» و «جوامع البیان در ترجمان القرآن» که فرهنگ و واژگان قرآن است و در سال 558 ه‍.ق نگارش آن به پایان رسیده است و نیز «وجوه القرآن» که فرهنگی است الفبایی از واژه‌هایی که در قرآن کریم با چند معنا آمده است (و معمولاً این گونه فرهنگ‌ها را وجوه و نظایر گویند) این کتاب به کوشش دکتر مهدی محقق به سال 1339 شمسی در تهران به چاپ رسیده است. همچنین «بیان الطب»، «تقویم الادویه»، «قانون ادب در ضبط کلمات عرب» که به سال 545 قمری نگاشته شده، «کامل التعبیر» که به سال 1348 شمسی با تصحیح محمد رکن زاده آدمیت در تهران به چاپ رسیده، «کفایه الطب» که به سال 550 قمری نگاشته شده است، «بیان النجوم»، «ملحمه دانیال» و «اصول الملاحم». از نوشته‌های عربی او نیز می‌توان از «نظم السلوک» و «بیان التصریف» نام برد[۷].

عیسی‌الرقی تفلیسی

«عیسی‌الرقی تفلیسی» از پزشکان پرآوازه که در دانش پزشکی و هنر مداوای بیماران، هنرنمایی‌های بدیع از او دیده شده است. او در خدمت سیف الدوله حمدانی بود و از جمله پزشکان دربار وی بشمار می‌رفت. در موضوعات دینی و غیر آن کتاب‌هایی تألیف کرده و از مترجمان بنام و مشهور متون سریانی به عربی در زمان خود بوده است[۸]. با توجه به مجالست عیسی تفلیسی با سیف الدوله می‌بایست حیات وی در قرن چهارم هجری بوده باشد یعنی هم روزگار با ابونصر فارابی فیلسوف بزرگ ایرانی.

مبارک بن محمد بن علی موسوی تفلیسی

«مبارک بن محمد بن علی موسوی تفلیسی»که پس از سال 644 درگذشته است و سُبُکی در «طبقات شافعیه» از تصنیفات و تألیفات وی یاد می‌کند، ولی نامی از کتاب‌های وی به میان نمی‌آورد.

ملا حسین تفلیسی

«ملا حسین تفلیسی» متوفا در حدود سال 1197 قمری. او مفسر شیعه مذهب و ایرانی بوده که در اصفهان می‌زیسته است. او در شهر اصفهان درس و بحث داشته و در همان جا در گذشته است. با آقا محمد بیدآبادی متوفای سال 1198 قمری معاصر بوده و تفسیری بر قرآن مجید نگاشته که به «تفسیر تفلیسی» مشهور است.

عبدالسلام تفلیسی

«عبدالسلام تفلیسی» قاضی و شیخ‌الاسلام تفلیس در نیمه اول قرن چهاردهم هجری. شهرت او بیشتر به جهت مبارزه‌ای است که با فرقه ضاله بهائیت و هواداران میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاءالله (متوفا به سال1310 قمری) داشته است. تفلیسی «ایقان» بهاءالله را نقد می‌کند و با روش استدلالی آن را رد می‌نماید. اثر و نفوذ کلام شیخ‌الاسلام تفلیس ابوالفضل گلپایگانی (متوفای 1337 قمری) مبلغ مشهور بهایی را بر آن داشت تا بهترین اثر خود را به نام «الفرائد» در پاسخ به نقد و ردهای تفلیسی در سال 1315 قمری به رشته تحریر درآورد و متعاقب آن نیز «علی اصغر اردکانی» کتابی تحت عنوان «الهدایه المهدویه فی ردالبابیه» در پاسخگویی به فرائد گلپایگانی نوشت و آن ردّیه بر ردّیه را رد کرد. عنوان کتاب فرائد عبارت است از: «کتاب الفرائد فی بیان وجوه اقسام الدلیل والبرهان و جواب مسائل انتقدبها حضرت الشیخ عبدالسلام علی اهل الایقان[۹]

غیر از افراد فوق‌الذکر که لقب تفلیسی داشته‌اند، می‌توان «بدر تفلیسی»، «قاضی تفلیسی» و «کمال تفلیسی»، «سیف تفلیسی» و «لطیف تفلیسی» را نام برد که از شعرای پارسی زبان قرن‌های پنجم تا دهم هجری بوده‌اند. همچنین برخی شعرای پارسی سرای گرجی‌الاصل را می‌توان یاد کرد که در قرن‌های شانزدهم تا هیجدهم در ایران بسر می‌برده‌اند و در پیشرفت فرهنگ و ادب ایران سهمی داشته‌اند که به برخی از آن‌ها اشاره می‌شود:

اختر گرجی

احمدبیگ متخلص به «اختر» فرزند فرامرز بیگ اصلش از ولایت گرجستان بود، در اصفهان و شیراز نشو و نما یافت. در سال 1232ق عمرش به آخر رسید. او مؤلف «تذکره اختر» می‌باشد. از اشعار مولانا اختر است:

به پایان شد حدیث دل ز بس گفتیم و شنیدیم سر آمـد رشتـه الفت ز بس بستیم و بگسستی

اشتهای گرجی

میرزا عبدالله فرزند فریدون گرجی و متخلص به «اشتها» از شاعران سده 13 هجری قمری است. آغامحمدخان قاجار پدر او را با چندتن دیگر از نجبای گرجستان به ایران آورد و عبدالله صاحب ترجمه به سال 1245ق در اصفهان تولد یافت. ابتدا «سرگشته» تخلص می‌کرد ولی بعدها تخلص خود را به «اشتها» تغییر داد. وی در سال 1289 وفات یافت.

ما پرخور و بی پا و سر و پاچه پلشتیم سر رشتـه جـان را بـه کف کله بهشتیم

بدر تفلیسی

بدرالدین داود (محمود) از شاعران سده هفتم است.

شمعم که به هیچ جای مسکن نکنم

تــا حـال دل خـویش معین نکنـم

احـوال دلـم بـر همـه پوشیده بـود

تا من به زبان خویش روشن نکنم

  برهمن گرجی

سربدال بیگ متخلص به برهمن اصلش از گرجستان و از غلامان شاه اسماعیل صفوی (1077-1105) بود.

تو را از نکهت گل آفریدند                         مـرا از شور بلبىل آفریدند

بزمی کوز

به نوشته تقی‌الدین اوحدی، اصلش گرجی است، در شیراز بزرگ شده و مدتی در هرات بسر کرده از آنجا به هند آمده و... شنیده شده است که در گذشته او را قریب سه هزار بیت اشعار است.

سروش گرجی

مرتضی قلی بیگ، از غلامان محمدعلی بیگ گزک یراق بود. او از شاعران دوره موسوم به صفوی است و شهنامه عباسی در فتوحات شاه عباس دوم از او است.

از دیگر شاعران گرجی می‌توان به حبیش تفلیسی، خسرو گرجی،‌ دوستاق گرجی،‌ زینل گرجی، سیف تفلیسی،‌ قاضی تفلیسی، کامی گرجستانی، کمال تفلیسی، کوکبی گرجی، کیخسرو گرجستانی،‌ لطیف تفلیسی، مکنون گرجی، ممتاز گرجی، موجی گرجی، نژاد گرجی و... اشاره کرد[۱۰].

تفلیس در نظر مسلمانان و بخصوص ایرانیان هیچ گاه سرزمین بیگانه‌ای نبوده است و صرف نظر از دعواهای سیاسی بر سر حاکمیت و مالکیت آن، دیار آشنایی بوده که از قضا جاذبه زیادی از جهات مختلف داشته است و خرمی و آبادانی و استواری‌اش در کنار کالاهای مرغوب و مردم خوش سیرت و خوب صورت و عالمان بلندمرتبه، شهرت زیادی برای این شهر نزد مردم در عصر اسلامی به بار آورد. چنان که در «حدود‌العالم و عجایب‌الدنیا» و «تاریخ طبرستان» اسفندیار کاتب و «مناقب‌العارفین» افلاکی ذکر شده است.

همچنین در اشعار شاعران بزرگ ایران زمین، گرجی‌ها به خوبرویی و جنگ‌آوری ستوده شده‌اند. نوشته‌های نویسندگان ایرانی حکایت از کیفیت ممتاز تولیدات و مصنوعات صنعت‌گران گرجی و رونق تجارت جهانی و مرغوبیت کالاهای گرجی و محبوبیت این کالاها نزد ایرانیان دارد [۱۱]. حضور گرجیان در رأس مقام حساسی چون سپهسالاری ایران در عصر اقتدار و اعتبار این کشور یعنی در زمان شاه عباس صفوی حکایت از همین حس یگانگی و خویشی دارد. در مقابل، دست پروردگان فرهنگ پرمایه و ادبیات توانمند گرجی از دیرباز با شاهکارهای سخنوران ایران زمین کاملاً آشنا بوده‌اند. در این ارتباط،‌ اندیشمند بزرگ و رجل برجسته اجتماعی گرجستان و بنیان‌گذار دانشگاه تفلیس آکادمیسین  «جاواخی شویلی» (Javakhishvili)، که بر منابع گرجی، ارمنی، فارسی، عربی، ترکی، یونانی و غیره کاملاً مسلط بود در اثر پرارزش خود «تاریخ ملت گرجی» می‌نویسد:

«فرهنگ ایران دوره اسلامی برای گرجیان نامأنوس نبوده و آن‌ها پیوسته برای علم و هنر ایرانی احترام فراوان قائل بوده‌اند... نظم فارسی در شعر و ادبیات گرجی، تأثیر بسیار داشته و گرجیان به‌ اندازه خود ایرانیان به شعر فارسی علاقه‌مند بوده‌اند... شعر و فرهنگ سبب ایجاد وحدت معنوی بین گرجیان و ایرانیان می‌گردید و دوستی و محبت را جانشین خصومت می‌ساخت[۱۲]

گذشته از این که گرجی‌ها از قرن چهارم میلادی یک دست و تمام عیار مسیحی شدند و در جهان مسیحیت حتی مقام و موقعیت ممتاز و ویژه یافتند، اما تقریباً در همه زمینه‌های دیگر با ایران بخصوص پس از اسلام، داد و ستد مادی و معنوی داشته‌اند و این داد و ستد در حوزه امور فرهنگی و معنوی بویژه در ادبیات، شایان بررسی و تفحص است. گفته شد که تا سده دهم و یازدهم، ادبیات گرجی منحصراً ادبیات دینی و مقدس بوده است، اما در اواخر سده یازدهم، به تدریج منحصر بودن علم و ادب به کلیسا مورد اعتراض واقع شد و در این خصوص نزاع‌ها و کشمکش‌های شدیدی رخ داد. به سبب قدرت گرفتن گرجستان و یافتن موقعیت ممتاز منطقه‌ای در این عصر و تماس‌های روزافزون با تمدن درخشان و شکوفای اسلامی بویژه فرهنگ و تمدن ایرانی، فیلسوفان و شاعران گرجی از سخت گیری‌های رهبران کلیسا به تنگ آمدند. سلاطین و پادشاهان گرجستان نیز همچون سلاطین ایرانی و ترک هم عصر خود، حامیان بزرگ هنر و ادب و دربار ایشان، مرکز پرورش استعدادها و حمایت از آفرینش‌های هنری و ادبی بود و شاعران و نویسندگان و قصه‌پردازان درباری و نیز مورخان و صومعه‌نشینان و مردان مقدس مورد تکریم و احترام بودند[۱۳][۱۴].

نیز نگاه کنید به

مشترکات و تمایزات فرهنگی ایران و گرجستان؛ ادیان در گرجستان؛ زبان و ادبیات فارسی در گرجستان

کتابشناسی

  1. مارشال لانگ، دیوید (1373). گرجی‌ها، ترجمه رقیه بهزادی، مؤسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، ص157.
  2. مارشال لانگ، دیوید (1373). گرجی‌ها، ترجمه رقیه بهزادی، مؤسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، ص163-165.
  3. دکتر لی، وهاب و مفتاح، الهامه (1372). نگاهی به ایران‌شناسی و ایران‌شناسان کشورهای مشترک‌المنافع و قفقاز، تهران: انتشارات بین‌المللی الهدی، ص164-165.
  4. برگرفته از سایت https://www.kartveli.persianblog.ir
  5. گواخاریا، آلکساندر و کاتسی تادزه، داوید (1978). روابط فرهنگی و تاریخی گرجستان و ایران، اداره نشریات دانشگاه تبیلیسی (تفلیس).
  6. معجم البلدان، ابی عبدالله، شهاب الدین و یاقوت بن عبدالله حموی رومی بغدادی. تحقیق فرید عبدالعزیز الجندی، داراکتب العلمیه بیروت، ج2، ص42-43.
  7. دایره‌المعارف تشیع. جلد پنجم، ص10.
  8. دکتر صفا، ذبیح‌الله. لغت‌نامه دهخدا، تاریخ علوم عقلی در تهران اسلامی، دانشگاه تهران، ص91.
  9. شهاب الدین ابی عبدالله یاقوت بن عبدالله حموی رومی بغدادی. معجم‌البلدان، تحقیق فرید عبدالعزیز الجندی، ج2، ص45-44. داراکتب العلمیه بیروت/ دایره‌المعارف تشیع، جلد پنجم، ص11.
  10. دولت آبادی، عزیز (1370). سرایندگان شعر پارسی در قفقاز، موقوفات دکتر محمود افشار یزدی، تهران.
  11. لغت نامه دهخدا ذیل گرجی
  12. گیوناشویلی جمشید (1350). ایران‌شناسی در گرجستان، راهنمای کتاب، ص178.
  13. مارشال لانگ، دیوید و بهزادی، رقیه (1372). گرجی‌ها، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی وزارت امور خارجه ج.ا.ا، ص188-190.
  14. بنیاد مطالعات قفقاز (۱۳۹۲). جامعه و فرهنگ گرجستان. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی (در دست انتشار).