روابط روسیه با کشورهای همسایه: تفاوت میان نسخهها
جز (The LinkTitles extension automatically added links to existing pages (https://github.com/bovender/LinkTitles).) |
جز (The LinkTitles extension automatically added links to existing pages (https://github.com/bovender/LinkTitles).) |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
در سند «تدبیر سیاست خارجی» که در آوریل 1993 تصویب شد بر حقوق و مسئولیتهای [[روسیه]] در قلمرو شوروی (یعنی کشورهای خارج نزدیک) تأکید و حتی به اروپای شرقی به عنوان «حوزه تاریخی منافع» [[روسیه]] اشاره شد. در این سند، تأکید شده بود که [[روسیه]] «یک قدرت بزرگ» خواهد ماند: «فدراسیون [[روسیه]]، با وجود بحرانهایش، برحسب پتانسیل قدرت آن، و نفوذ آن بر جریان حوادث جهانی و مسئولیتهای ناشی از این قدرت، یک قدرت بزرگ خواهد ماند.» برخی به اقداماتی چون مخالفت با گسترش ناتو و حضور در مسائل بالکان نیز عمدتاً به عنوان اعلام نمادین نقش یک قدرت بزرگ پرداختهاند. هسته اصلی این سند، یک نگرش سه بعدی در مورد نقش [[روسیه]] بود: [[روسیه]] به عنوان یک ابرقدرت منطقهای، [[روسیه]] به عنوان یک قدرت بزرگ جهانی، و [[روسیه]] به عنوان یک ابرقدرت هستهای. در حالی که یک شورای نیمه رسمی سیاست خارجی و دفاعی در سال 1992، [[روسیه]] را یک «قدرت متوسط» اعلام کرده بود، همان شورا، دوسال بعد [[روسیه]] را به عنوان یک «قدرت جهانی» مطرح ساخت. یوگنی پریماکف در ژانویه 1996، اعلام کرد که [[روسیه]] نقش یک قدرت بزرگ را بازی خواهد کرد و سیاستش نسبت به دنیا براساس این نقش شکل میگیرد و روابط آن با دشمنان جنگ سرد، باید یک مشارکت عادلانه و با مزایایی متقابل باشد. تأکید پریماکف بر «چندجانبهگرایی» در نظام بینالملل، در حقیقت به معنای نقش [[روسیه]] به عنوان یک «قدرت جهانی» به وسیله ایجاد پیوند با دولتهای دیگری برای مقاومت در برابر سرکردگی امریکا بر جهان بود. | در سند «تدبیر سیاست خارجی» که در آوریل 1993 تصویب شد بر حقوق و مسئولیتهای [[روسیه]] در قلمرو شوروی (یعنی کشورهای خارج نزدیک) تأکید و حتی به اروپای شرقی به عنوان «حوزه تاریخی منافع» [[روسیه]] اشاره شد. در این سند، تأکید شده بود که [[روسیه]] «یک قدرت بزرگ» خواهد ماند: «فدراسیون [[روسیه]]، با وجود بحرانهایش، برحسب پتانسیل قدرت آن، و نفوذ آن بر جریان حوادث جهانی و مسئولیتهای ناشی از این قدرت، یک قدرت بزرگ خواهد ماند.» برخی به اقداماتی چون مخالفت با گسترش ناتو و حضور در مسائل بالکان نیز عمدتاً به عنوان اعلام نمادین نقش یک قدرت بزرگ پرداختهاند. هسته اصلی این سند، یک نگرش سه بعدی در مورد نقش [[روسیه]] بود: [[روسیه]] به عنوان یک ابرقدرت منطقهای، [[روسیه]] به عنوان یک قدرت بزرگ جهانی، و [[روسیه]] به عنوان یک ابرقدرت هستهای. در حالی که یک شورای نیمه رسمی سیاست خارجی و دفاعی در سال 1992، [[روسیه]] را یک «قدرت متوسط» اعلام کرده بود، همان شورا، دوسال بعد [[روسیه]] را به عنوان یک «قدرت جهانی» مطرح ساخت. یوگنی پریماکف در ژانویه 1996، اعلام کرد که [[روسیه]] نقش یک قدرت بزرگ را بازی خواهد کرد و سیاستش نسبت به دنیا براساس این نقش شکل میگیرد و روابط آن با دشمنان جنگ سرد، باید یک مشارکت عادلانه و با مزایایی متقابل باشد. تأکید پریماکف بر «چندجانبهگرایی» در نظام بینالملل، در حقیقت به معنای نقش [[روسیه]] به عنوان یک «قدرت جهانی» به وسیله ایجاد پیوند با دولتهای دیگری برای مقاومت در برابر سرکردگی امریکا بر جهان بود. | ||
در دوره ریاست جمهوری [[ولادیمیر پوتین|پوتین]] از سال 2000 تا 2008، مهمترین مسائل بین المللی برای سیاست خارجی [[روسیه]] عبارت بود اند از: جنگ [[افغانستان]]، جنگ عراق، پرونده هستهای کره شمالی، پرونده هستهای جمهوری اسلامی ایران، مساله صلح خاورمیانه، انقلاب رنگی در گرجستان و اوکراین، مسائل مولداوی و کوزوو و سرانجام سپر موشکی در لهستان و چک. | در دوره ریاست جمهوری [[ولادیمیر پوتین|پوتین]] از سال 2000 تا 2008، مهمترین مسائل بین المللی برای سیاست خارجی [[روسیه]] عبارت بود اند از: جنگ [[افغانستان]]، جنگ عراق، پرونده هستهای کره شمالی، پرونده هستهای جمهوری اسلامی ایران، مساله صلح خاورمیانه، انقلاب رنگی در [[گرجستان]] و اوکراین، مسائل مولداوی و کوزوو و سرانجام سپر موشکی در لهستان و چک. | ||
در موضوع [[افغانستان]] ،در سال 2001 رئیس جمهور [[روسیه]] از جنگ امریکا با [[طالبان]] به عنوان فرصتی برای ضربه زدن به ژرفای راهبردی جریان های تندرو اسلام گرای درون کشور و نیز در حوزه پیرامونی بهره جست و به صراحت اعلام کرد که "امریکا میتواند از فضای [[روسیه]] و کشورهای سی.آی.اس برای جنگ با تروریسم استفاده کند<ref>کرمی. ص146.</ref>" و البته هنوز هم [[روسیه]] از عملیات ناتو در افغانستان حمایت میکند. در حقیقت، [[روسیه]] هیچ مشکلی با امریکا بر سر مسئله [[افغانستان]] ندارد و در نشست روسای جمهور دو کشور در تابستان 2009 در مسکو نیز توافقات مهمی در مورد [[افغانستان]] به عمل آمد. از نگاه مسکو ،درگیر بودن امریکا در [[افغانستان]] هیچ ضرری ندارد و حتی تحلیلهایی که بعضا در ایران میشود که امریکا در [[افغانستان]] به دنبال مهار [[روسیه]] است نزد مقامات روس خیلی قابل درک نیست. مگر نه این است که در صورت قدرتیابی [[طالبان]] در [[افغانستان]]، دامنه این جریان به ازبکستان، [[قزاقستان]] و مناطق مرکزی [[روسیه]] و منطقه قفقاز ش[[مالی]] در [[روسیه]] که عمدتا مسلمان هستند کشیده می شود. بر خلاف [[افغانستان]]، اما مسکو جنگ امریکا با حکومت عراق را در سال2003 به عنوان "بهانهای برای گسترش قلمرو استراتژیک و سلطه بر منابع انرژی" قلمداد نموده و در اوان کار با همکاری [[فرانسه]] و آلمان و [[چین]] کوشید تا مانع از چنین اقدامی شود. اما پس از عملیات، از مخالفت دست برداشته و حتی در جریان نشست های شورای امنیت سازمان ملل متحد با امریکا همکاری کرده و صرفاً به اظهار نگرانی و تاکید بر اشتباه بودن عمل امریکا بسنده کرده است<ref>کرمی. ص153-154.</ref>. درحال حاضر نیز روس به دنبال بستن قراردادهای نفتی با دولت جدید عراق هستند. | در موضوع [[افغانستان]] ،در سال 2001 رئیس جمهور [[روسیه]] از جنگ امریکا با [[طالبان]] به عنوان فرصتی برای ضربه زدن به ژرفای راهبردی جریان های تندرو اسلام گرای درون کشور و نیز در حوزه پیرامونی بهره جست و به صراحت اعلام کرد که "امریکا میتواند از فضای [[روسیه]] و کشورهای سی.آی.اس برای جنگ با تروریسم استفاده کند<ref>کرمی. ص146.</ref>" و البته هنوز هم [[روسیه]] از عملیات ناتو در افغانستان حمایت میکند. در حقیقت، [[روسیه]] هیچ مشکلی با امریکا بر سر مسئله [[افغانستان]] ندارد و در نشست روسای جمهور دو کشور در تابستان 2009 در مسکو نیز توافقات مهمی در مورد [[افغانستان]] به عمل آمد. از نگاه مسکو ،درگیر بودن امریکا در [[افغانستان]] هیچ ضرری ندارد و حتی تحلیلهایی که بعضا در ایران میشود که امریکا در [[افغانستان]] به دنبال مهار [[روسیه]] است نزد مقامات روس خیلی قابل درک نیست. مگر نه این است که در صورت قدرتیابی [[طالبان]] در [[افغانستان]]، دامنه این جریان به ازبکستان، [[قزاقستان]] و مناطق مرکزی [[روسیه]] و منطقه قفقاز ش[[مالی]] در [[روسیه]] که عمدتا مسلمان هستند کشیده می شود. بر خلاف [[افغانستان]]، اما مسکو جنگ امریکا با حکومت عراق را در سال2003 به عنوان "بهانهای برای گسترش قلمرو استراتژیک و سلطه بر منابع انرژی" قلمداد نموده و در اوان کار با همکاری [[فرانسه]] و آلمان و [[چین]] کوشید تا مانع از چنین اقدامی شود. اما پس از عملیات، از مخالفت دست برداشته و حتی در جریان نشست های شورای امنیت سازمان ملل متحد با امریکا همکاری کرده و صرفاً به اظهار نگرانی و تاکید بر اشتباه بودن عمل امریکا بسنده کرده است<ref>کرمی. ص153-154.</ref>. درحال حاضر نیز روس به دنبال بستن قراردادهای نفتی با دولت جدید عراق هستند. |
نسخهٔ ۲۷ مهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۳۰
از ابتدای شکلگیری دولت روس و در دوره کیف، روسیه دارای یک موقعیت محدود و محصور بود و به خاطر این محدودیتها صرفاً در تماس با گروهها، قبایل و حکومتهای محلی مجاور بود. در عین حال، این تماسها بیشتر در ارتباط با شرق اروپا بود.
در سالهای آخر دوره شوروی و در طول دهه 1990، دولت روسیه در مورد جایگاه و موقعیت خود مردد بود. تلاش برای عضویت در باشگاه غرب و کسب موقعیت مناسب در اروپا نتوانست موفقیتآمیز باشد. هم واکنش سرد و گاه توهینآمیز دول غرب و هم دیدگاههایی متعارض داخلی، آینده موقعیت روسیه را دچار ابهام نموده و این وضعیت سردرگم تا حوادث 11 سپتامبر تداوم داشت. صرفاً در سالهای اخیر است که مسکو کم کم موقعیت مناسبتری را پیدا کرده است. پذیرش نظام سیاسی و اقتصادی لیبرالیستی و بازار آزاد تجاری، به معنای پذیرش مدل غربی توسعه برای روسیه بود. همگرایی و ادغام در غرب شعاری بود که طی سالهای نخست پس از فروپاشی بر آن تأکید میشد. در سال 1992، کوزیرف وزیر خارجه روسیه سندی را آماده کرد که در آن، جایگاه روسیه در میان «ملل متمدن» معلوم شد. او براساس اصول بین الملل گرایی لیبرال در «اندیشه جدید»، بر مشارکت روسیه در نهادهای بین المللی، ترویج حقوق بشر و ارزشهای اقتصاد بین الملل تأکید کرد. از نظر وی، چون میان دموکراسیها جنگی صورت نمیگیرد، لذا روسیه دموکراتیک هرگز از لحاظ امنیتی نسبت به غرب نگرانی نخواهد داشت. اگر هدف ایجاد یک ملت جدید بود، ضرورت داشت که روسیه عضویت در باشگاه دولتهای دموکراتیک پیشرفته و نهادهای اقتصادی آنها را به دست آورد خواهد بود.
در سند «تدبیر سیاست خارجی» که در آوریل 1993 تصویب شد بر حقوق و مسئولیتهای روسیه در قلمرو شوروی (یعنی کشورهای خارج نزدیک) تأکید و حتی به اروپای شرقی به عنوان «حوزه تاریخی منافع» روسیه اشاره شد. در این سند، تأکید شده بود که روسیه «یک قدرت بزرگ» خواهد ماند: «فدراسیون روسیه، با وجود بحرانهایش، برحسب پتانسیل قدرت آن، و نفوذ آن بر جریان حوادث جهانی و مسئولیتهای ناشی از این قدرت، یک قدرت بزرگ خواهد ماند.» برخی به اقداماتی چون مخالفت با گسترش ناتو و حضور در مسائل بالکان نیز عمدتاً به عنوان اعلام نمادین نقش یک قدرت بزرگ پرداختهاند. هسته اصلی این سند، یک نگرش سه بعدی در مورد نقش روسیه بود: روسیه به عنوان یک ابرقدرت منطقهای، روسیه به عنوان یک قدرت بزرگ جهانی، و روسیه به عنوان یک ابرقدرت هستهای. در حالی که یک شورای نیمه رسمی سیاست خارجی و دفاعی در سال 1992، روسیه را یک «قدرت متوسط» اعلام کرده بود، همان شورا، دوسال بعد روسیه را به عنوان یک «قدرت جهانی» مطرح ساخت. یوگنی پریماکف در ژانویه 1996، اعلام کرد که روسیه نقش یک قدرت بزرگ را بازی خواهد کرد و سیاستش نسبت به دنیا براساس این نقش شکل میگیرد و روابط آن با دشمنان جنگ سرد، باید یک مشارکت عادلانه و با مزایایی متقابل باشد. تأکید پریماکف بر «چندجانبهگرایی» در نظام بینالملل، در حقیقت به معنای نقش روسیه به عنوان یک «قدرت جهانی» به وسیله ایجاد پیوند با دولتهای دیگری برای مقاومت در برابر سرکردگی امریکا بر جهان بود.
در دوره ریاست جمهوری پوتین از سال 2000 تا 2008، مهمترین مسائل بین المللی برای سیاست خارجی روسیه عبارت بود اند از: جنگ افغانستان، جنگ عراق، پرونده هستهای کره شمالی، پرونده هستهای جمهوری اسلامی ایران، مساله صلح خاورمیانه، انقلاب رنگی در گرجستان و اوکراین، مسائل مولداوی و کوزوو و سرانجام سپر موشکی در لهستان و چک.
در موضوع افغانستان ،در سال 2001 رئیس جمهور روسیه از جنگ امریکا با طالبان به عنوان فرصتی برای ضربه زدن به ژرفای راهبردی جریان های تندرو اسلام گرای درون کشور و نیز در حوزه پیرامونی بهره جست و به صراحت اعلام کرد که "امریکا میتواند از فضای روسیه و کشورهای سی.آی.اس برای جنگ با تروریسم استفاده کند[۱]" و البته هنوز هم روسیه از عملیات ناتو در افغانستان حمایت میکند. در حقیقت، روسیه هیچ مشکلی با امریکا بر سر مسئله افغانستان ندارد و در نشست روسای جمهور دو کشور در تابستان 2009 در مسکو نیز توافقات مهمی در مورد افغانستان به عمل آمد. از نگاه مسکو ،درگیر بودن امریکا در افغانستان هیچ ضرری ندارد و حتی تحلیلهایی که بعضا در ایران میشود که امریکا در افغانستان به دنبال مهار روسیه است نزد مقامات روس خیلی قابل درک نیست. مگر نه این است که در صورت قدرتیابی طالبان در افغانستان، دامنه این جریان به ازبکستان، قزاقستان و مناطق مرکزی روسیه و منطقه قفقاز شمالی در روسیه که عمدتا مسلمان هستند کشیده می شود. بر خلاف افغانستان، اما مسکو جنگ امریکا با حکومت عراق را در سال2003 به عنوان "بهانهای برای گسترش قلمرو استراتژیک و سلطه بر منابع انرژی" قلمداد نموده و در اوان کار با همکاری فرانسه و آلمان و چین کوشید تا مانع از چنین اقدامی شود. اما پس از عملیات، از مخالفت دست برداشته و حتی در جریان نشست های شورای امنیت سازمان ملل متحد با امریکا همکاری کرده و صرفاً به اظهار نگرانی و تاکید بر اشتباه بودن عمل امریکا بسنده کرده است[۲]. درحال حاضر نیز روس به دنبال بستن قراردادهای نفتی با دولت جدید عراق هستند.
آنچنانکه گفته شد، واقعیتها حکایت از آن دارد که پرونده ایران و مساله صلح فلسطین و اسرائیل موضوعاتی هستند که بیشتر به کشورهای دیگر ارتباط مییابند و برای روسیه از جهت بازار، حوزه نفوذ و یکجانبه گرایی و هژمونی امریکا اهمیت مییابند و کمتر به صورت مستقیم "امنیت ملی روسیه" را خدشهدار میسازند. پس، در حقیقت در پنج مساله آسیایی، روسها حساسیت کمتری داشته و در نتیجه در همکاری و مشارکت با غرب راحتتر عمل کردهاند. در حالیکه، در مسائل مرتبط با اروپا با حساسیت بیشتری برخورد نموده و در نتیجه، مقاومت جدیتر به عمل آوردهاند. بیشتر واکنشها و تندیهای اعلامی و رفتاری نیز پس از تحولات مرتبط با این مناطق بوده است. در میان مسائل مرتبط با مرزهای غربی روسیه و قلمرو دریای بالتیک تا دریای سیاه نیز موضوع سپر دفاع موشکی از حساسیت و فوریت امنیتی به مراتب بیشتری برخوردار بوده است.
اما دیدارهای روسای جمهور روسیه و امریکا نشان دهنده اراده جدی در دو طرف برای عمل کردن به این پیشنهادهاست. در مورد افغانستان، به طور مشخص میان مقامات نظامی دو طرف (ژنرال مولن و ژنرال ماکارف) قراردادی امضاء گردید که جزئیات همکاری متقابل را معلوم میکرد و موجب آن، امریکا نیازهای نظامی برای عملیات در افغانستان را از قلمرو روسیه و از طریق هواپیما و خطوط راه آهن روسیه منتقل کند[۳]. در این ملاقات، ریس جمهور امریکا با خطرناک جلوه دادن برنامه هستهای ایران و طرح این ادعا که ایران و کره شمالی برای قرن 21 تهدید به شمار میآیند، بار دیگر سرنوشت استقرار سپر موشکی امریکا در خاک اروپا را به برنامه هستهای ایران پیوند زده و در سخنرانی در مدرسه اقتصادی روسیه گفت که "سیستم دفاع موشکی در صورت خودداری ایران از برنامههای نظامی معنای خود را از دست خواهد داد"[۴].
در دوم تیر ماه 1389 (23 ژوئن 2010) نیز دو رئیس جمهور در واشنگتن به گفتگو در مورد کنترل تسلیحات هستهای و برنامه هستهای ایران، گشایش یک مسیر جدید انتقال تدارکات به افغانستان، اوضاع قرقیزستان، مسائل خاورمیانه، امنیت اروپا و کاهش تجارت استراتژیک پرداختند.
از این رو میتوان گفت که اگر چه مسائل و موضوعات زیادی در مناسبات امریکا و روسیه وجود دارد اما در دو سال اخیر دو دولت تمرکز اصلی خود را بیشتر روی حل و فصل اختلافات در مورد طرح دفاع موشکی، همسایگان روسیه، کمک به توسعه روسیه و چالشهای استراتژیک گذاشتهاند و توافقات مهمی نیز در مورد آن به عمل آوردهاند. در عین حال هیچ یک از این موضوعات نیز تاکنون به صورت کامل حل و فصل نشده و اساساً ماهیت آنها به گونهای نیست که بتوان به طور کامل به توافق رسید. در واقع آنها هر یک روندی هستند که در طول زمان در حرکت میباشند.
در نخستین فرمان ریاست جمهوری پوتین در 18 اردیبهشت 1391، اولویتهای منطقهای به ترتیب، حوزه سی. آی. اس، اروپا، آسیا، امریکا و خاورمیانه ذکر شدهاند. در این حکم ضمن تاکید بر اصول عمل گرایی، شفافیت و چند شاخهای بودن، به این نکته مهم تاکید شده که روابط خارجی بایستی در خدمت توسعه دراز مدت روسیه باشد[۵][۶].