جامعه و نظام اجتماعی روسیه

از دانشنامه ملل
نسخهٔ تاریخ ‏۱۲ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۴۳ توسط Mahsa (بحث | مشارکت‌ها)
جامعه و نظام اجتماعی روسیه

جامعه روسیه از سده هیجدهم به تدریج گام در مسیر نوسازی غربی نهاد. در عین حال، مدرنیسم روسی موجب نشد تا سنت ها و فرهنگ ملی و بومی نادیده گرفته شود و به ویژه از سال های پس از شوروی تا کنون توجه به سنت های روسی افزایش یافته و دولت نیز آن را تشویق نموده است. مدرنیسم تحمیلی از سوی حکومت ها، چه در دوره پتر و چه کمونیسم و نیز گسیختگی های ناشی از فروپاشی کمونیسم، جامعه روسیه را در دو دهه اخیر با مسائل و مشکلاتی رویارو نموده که آن را به لحاظ بسیاری از شاخص های جهانی در ردیف جوامع مشکل دار قرار داده است. در نبود ساختارهای اجتماعی سرمایه داری، ضعف نهادهای مدنی، مانند اتحادیه های تجاری، و نهادهای تخصصی، کثرت گرایی سیاسی نیز محدود مانده است. در روسیه، طبقه متوسط شهری هنوز جایگاه واقعی خود را پیدا نکرده و به لحاظ سیاسی نیز تجربه دو دهه اخیر برای گذار از تلاطم های پسا شوروی، شرائط را به تدریج بهبود بخشیده و نظام مردم سالاری خاصی در قواره شرائط و مردمان سختی کشیده آن رقم زده است که در حد فاصل نظام ایدئولوژیک پیشین و آمال و آرزوهای غیر عمل گرا قرار می گیرد. در این بخش به نظام اجتماعی و سیاسی روسیه امروز می پردازیم.

گروه‌ها و نهادهای اجتماعی

روسیه یکی از گسترده ترین تنوعات قومی در جهان را داراست، اما قومیت روس با حدود 80 در صد از کل جمعیت اگثریت مطلق را تشکیل می دهند. تاتارها  حدود 4 درصد از کل جمعیت روسیه هستند. جمعیت غیر روس  کمتر از 20 درصد جمعیت را شامل می شوند. اوکراینی ها و چاوش ها تنها اقلیت های  دیگر هستند که بیش از 1 در صد جمعیت را شامل می شوند. دیگر اقلیت ها شامل بلاروس ها یا روس های سفید، آلمان‌ها، باشقیرها، و یهودیان (که در روسیه یک گروه قومی به حساب می آیند) هستند. در روسیه یک نهاد اجتماعی از سال 2005 به نام اتاق اجتماعی شکل گرفته است. شکل گیری اتاق اجتماعی در روسیه درسه مرحله است. اولین 42 نفر عضو اتاق با دستورات رئیس جمهور کشور مشخص می شوند. آنها به نوبه خود 42 نماینده از سازمان های اجتماعی کل روسیه هستند. کاندیداهای برگزیده توسط مناطق و سازمان های اجتماعی بین مناطق اتاق های دوم و سوم را تشکیل می دهند. اتاق اجتماعی نه تنها ساکنین کلان شهرها و افراد مشهور برای تمام روس‌ها بلکه متخصصین و کارشناسانی که با مشکلات روسیه آشنا هستند شرکت خواهند داشت. اصول جدید شکل گیری اتاق اجتماعی همچنین باعث ایجاد ساختار اجتماعی منطقه ای می شود. یک شکل کنترل اجتماعی در کشور ، شورای اجتماعی است.

روسیه در دو دهه اخیر در معرض پدیده شکل گیری جامعه مدنی بوده و نهادهای گوناگونی در آن شکل گرفته اند. با اجرای سیاست گلاسنوست از دوران گورباچف، رسانه های گروهی در اتحاد شوروی به طرح و بررسی مسائل گوناگونی پرداختند که پیش از آن اجازه بحث در مورد آنها وجود نداشت. آزادی بیان که بازتاب آن در انتشار نشریه های گوناگون ظاهر شد، با اجرای اصلاحات اقتصادی با دشواری‌های مالی همراه شد. حتی نشریه های مهمی چون پراودا (حقیقت) و ایزوستیا (اخبار) نیز با ضرورت کاهش تیراژ خود مواجه شدند. برخی از آن‌ها نیز برای تأمین منابع مالی خود به کمک‌های خارجی روی آوردند. مرکز اطلاعات فدرال نیز برای تنظیم سیاست‌های دولتی تشکیل شد، ولی این نگرانی همچنان وجود داشته که عملکرد رسانه های روسیه را به طور کامل تحت نفوذ خویش قرار دهد. پس از سرکوب پارلمان توسط ریاست جمهوری، فشار شدید بر نشریات مخالف دولت وارد شد. سردبیران برخی از آنها برکنار و افراد جدیدی جای آنان را گرفتند. این محدودیت‌ها برای شبکه های تلویزیونی بیشتر بود. اقدام‌های دولت در محدودسازی فعالیت رسانه های جمعی سبب طرح انتقادهای شدید شد و اعمال سیاست‌های دوران کمونیستی محکوم شد. ولی فعالیت آزاد رسانه ها در روسیه، بیش از آنکه از سوی سانسور دولتی تهدید شود، از سوی باندهای مافیایی مورد تهدید قرار گرفته است. با توجه به نفوذ گسترده این گروه‌ها در منابع اقتصادی، سیاسی و اجتماعی روسیه، آنها نفوذ خود را در رسانه‌های این کشور نیز توسعه می‌دهند. به همین دلیل بزرگترین تهدید برای وسایل ارتباط جمعی در روسیه از این ناحیه است. در سال 1993 دست‏‌کم 25 روزنامه نگار در روسیه به قتل رسیدند. نیاز شدید مالی روزنامه ها و دیگر رسانه های ارتباط جمعی نفوذ باندهای مافیایی در آنها تسهیل می کند. بیشتر نهادهای جامعه مدنی روسیه مرتبط با نهادهای غربی بوده و این موضوع حساسیت زیادی را در دولت روسیه ایجاد کرده است و به ویژه پس از موج انقلاب های رنگی در کشورهای گرجستان، اوکراین و قرقیزستان این نگرانی افزایش یافت. همچنین، موج جدید جنبش های مردمی و جوانان در کشورهای خاورمیانه موسوم به بیداری اسلامی یا بهار عربی، گستره نگرانی ها را افزایش داده است. تحرکات این نهادها در انتخابات سال 2004 موجب شد پوتین انها را دشت نشانده بیگانه بنامد. از این رو قوانینی برای محدود سازی آنها وضع شده است. در سال 2005 دوما قانون منع ثبت شاخه های نهادهای مدنی خارجی و لغو پروانه نهادهایی که حاکمیت، استقلال، یکپارچگی سرزمینی، اتحاد و اصالت ملی میراث فرهنگی و منافع ملی را به خطر افکند، را تصویب کرد[۱]

سازمان های مردم نهاد در انتخابات پارلمانی و ریاست جمهوری سال های اواخر 2011 و اوائل 2012 نیز فعال شده و به یک مشکل برای حکومت تبدیل شدند. تا جایی که بار دیگر مجلس دومای این کشور، طرح نظارت بر سازمان‌های مردم نهاد را که از بودجه‌های خارجی ارتزا‌ق می‌کنند را تصویب کرد و پس از تایید شورای فدراسیون به امضای رییس جمهور رسید. به گفته مقام‌های پارلمان روسیه بر اساس این مصوبه تغییری در فعالیت‌های سازمان‌های اجتماعی غیردولتی اعمال نخواهد شد بلکه سمت و سوی آن‌ها تغییر خواهد کرد. ارائه این طرح پس از آن صورت گرفت که «ولادیمر پوتین» رئیس‌جمهور روسیه فعالان مخالف دولت را به دریافت دستمزد از وزارت امور خارجه آمریکا برای تامین منافع دولت این کشور متهم کرد. بر اساس بخشی از این مصوبه سازمان‌های مردم نهاد غیردولتی که از بودجه‌های خارجی ارتزاق می‌کند را بر آن خواهد داشت که نام خود را در میان فهرست «سازمان‌های خارجی» ثبت کنند. بر اساس این مصوبه همچنین، تمامی این سازمان های مردم نهاد روسیه مشمول نظارت مقام های روسیه قرار می گیرند. همچنین هرگونه دریافت کمک از خارج به معنای جاسوسی برای دشمن تلقی می شود.

توسعه روابط اجتماعی در جامعه امروز روسيه از ويژگی های اجتماعی فرهنگی برخوردار است. تحولات اجتماعی فرهنگی به نوعی اعمال تغييرات در جامعه به عنوان سيستم اجتماعي فرهنگی است. مجموعه اين تغيير و تحولات را به عنوان پروسه گذار بررسی می كنند كه كل سيستم را در بر می گيرد، به همين خاطر، روند اين پروسه و نتايج آن تا حد زيادی به نوع عملكرد گروه های اجتماعی بستگی دارد. تحولات مذكور ممكن است منجر به شكل گيری نوع جديدی از آداب رفتاری و همچنين توسعه روابط در جامعه شود و يا حتی روند عكس داشته باشد. جهانی سازی نيز می تواند تغيير و تحولات در سطح جهانی ايجاد كند، اما تغييرات به صورت خطی و دنبال هم نخواهند بود، بلكه اين تغيير و تحولات تا حد زيادی غيرقابل پيش بينی و چندبعدی هستند. در روسيه اين اعتقاد وجود دارد كه اگر جامعه غرب را به عنوان سيستم اجتماعی در نظر بگيريم، در آن صورت گرايش بيشتر به سمت يكسان سازی قدرت عناصر برای ايجاد توازن در سيستم خواهد بود، اما در جامعه روسيه در طول تاريخ، سيستم به صورت ديگری بوده و عناصر قدرت در سمت دولت حاكمه قرار داشته است. تجزیه و تحلیل مقایسه ای از اولویت های استراتژیک سیاست های اجتماعی و موضوعات نگران كننده در جامعه نشان می دهند كه جامعه و دولت در بسياری مسايل مهم زندگی اجتماعی سخنان يكديگر را نمی شنوند و درك نمی كنند. جامعه شناسان روس در مركز راگس (РАГС ) سال 2009 پژوهشی تحت عنوان «زندگی در روسيه چگونه است؟» (زير نظر پروفسور و.ك. لِواشوف) انجام داده اند. در اين پژوهش از افراد سوال شده كه «آيا شما درك كاملی از اهداف سياست های اجتماعی تهيه شده توسط دولت فدرال روسيه در دو سال اخير داريد؟ (منظور سياست های اجتماعی مربوط به شرايط و سطح زندگی مردم است). پاسخ ها به اين ترتيب است: ‌13،5% «بله، كاملا برايم روشن است»، 52،2% «نه به طور كامل»، 26،2% «خير» و نهايتا 7،8% «نمی توانم پاسخ بدهم». بدين ترتيب، نصف بيشتر مردم كشور از محتوای اصلاحاتی كه دولت در جامعه اعمال كرده است، آگاهی كامل ندارند[۲]Российская академия. 

واضح است كه جامعه و دولت به زبان های مختلف با يكديگر گفتگو می كنند. جهت گيری و اولويت های آن‌ها در تعيين مسايل مهم اجتماعی و ترتيب قرار گرفتن آنها با يكديگر تلاقی ندارد. دولت همچنان به استراتژی تحليل های سياسی و سياست های عملگرايانه در بخش اقتصادی ادامه می دهد. و جامعه در انديشه تغييرات اجتماعی به شكلی ديگر است و نمودارهای مجازی در بخش اقتصادی نمی توانند نگرانی های مردم را در زندگی روزمره برطرف سازند. دولت تصميمات و اهداف خود را بر مبنای نظريات سياست مداران تعيين می كند و ايدئولوژی خود را در جهت تحكيم قدرت حكومت قرار می دهد، بدون احتساب درخواست های جامعه. جامعه نيز با مسايل زندگی مبارزه كرده و استراتژی بقاء را در پيش می گيرد. نتايج تحقيقاتی كه در بالا به آن اشاره شد نشان می دهند كه انگيزه سياسی در نهادهای دولتی در حدی نيست كه بتواند مردم را برای نوآوری و تحولات در جامعه تشويق كند. به همين خاطر، سياست اعمال اصلاحات و تغييرات منجر به ايجاد فاصله ميان دولت و جامعه شده، به دنبال آن تضادهای اجتماعی و سياسی در اهداف دولت و منافع مردم در جامعه رخ می دهد. كشور نياز به سيستم سالم در روابط اجتماعي – سياسی دارد. در عين حال بايد در نظر داشت كه جامعه امروز روسيه تضاد طبقاتی و تفاوت های فاحش اجتماعی در بحث مالكيت و توزيع درآمد برخوردار است. شرايط به وجود آمده در ساختار روابط اجتماعی روسيه، موجب شده كه جامعه روسيه و دولت به دو بخش مجزا تقسيم شوند(Чичканов А.В. "Социальные отношения в современном Российском обществе, социологический анализ , доктор социологических наук, (.Москва, 2010г.  http://www.smolsoc.ru/index.php/2010-09-01-18-29-21).

مطالعات اجتماعی مركز راگس نشان می دهند كه جامعه روس دولت را به عنوان مدافع و محافظ منافع خويش نمی‌­بيند. تحقيقات انجام گرفته در قالب يك جدل به صورت زير آمده است:

نظرات مردم در رابطه با سياست های اجتماعی دولت نسبت به جامعه

پاسخ اقشار مختلف 2007 г. 2010 г.
كارمندان دولتی 45,9 48,9
كارفرمايان شركت های بزرگ تجاری و مالی 44,5 43,8
كارمندان ارگان های مجری قانون 8,8 17,6
منافع مردم به طور كل - 12,9
نظامی ها 3,2 7,5
نمايندگان تجارت كوچك و بزرگ 8,9 7,3
بازنشستگان 4,4 5,9
افراد در مشاغل پزشكی، معلم، دانشمند و ... - 4,6
كارگران و كاركنان شركت ها و موسسات دولتی و خصوصی 3,5 1,8
كشاورزان 1,2 1,1
از هيچ حقوقی حمايت نمی شود 10,7 14,8
نمی توانم پاسخ بدهم (نمی دانم) 16,4 13,9

نتايج حاصله از اين مطالعات و تحليل ها در پيش بينی های اجتماعی ما را به اين نتيجه می رسانند كه افكار عمومی در بحث مشكلات اجتماعی در آينده نزديك تغيير نخواهد كرد و شاهد اقدامات مثبتی در سياست های اجتماعی نخواهيم بود.

هنجارها و ارزش ها

ارزشها و هنجارهای جامعه روسیه تا پیش از دوره پتر کبیر از سنت های آیینی باستانی و مهم تر از آن از مسیحیت ارتدوکس گرفته شده بود. از زمان پتر به تدریج در میان نخبگان و دربار و طبقه شهرنشین روسیه، ارزش های نو غربی مطرح شد و از زمان انقلاب اکتبر 1917 هم ارزش های سوسیالیستی از طریق آموزش، تشویق و اجبار گسترانیده شد. در جامعه امروز روسیه، طیلف متنوعی از ارزش های دینی، مدرن و غربی رواج دارد و ارزش های اقتصادی مانند رفاه و اشتغال از جایگاه مهمی در میان ارزش های اجتماعی برخوردارند. روس ها به نقش و جایگاه دین در جامعه نیز نگرش مثبتی داشته و بیشتر آنها خواستار گسترش نقش دین در جامعه می باشند. اما گرایش های دینی آنها کمترین تاثیر را در جهت گیری های سیاسی آنها داشته است. به بیان ساده تر رابطه دین و سیاست بسیار ضعیف است. در یک نظرسنجی در سال 2010، از میان پاسخ دهندگان 83 درصد خود را به عنوان ارتدوکس دانسته اند. بررسی پیمایش های طولانی نشان می دهد مردم روسیه از سال 1991 تا سال 2010 حدود دو برابر بیشتر خود را دین دار می دانند[۳]. حکومت تلاش دارد تا ارزش های معنوی از طریق آثار نویسندگان سنت گرای روس، مانند تولستوی، سولژنیتسین و دوگین ترویج شود. پس از مرگ سولژنیتسین، پوتین وزیر آموزش و پرورش را مامور کرد تا آثار او را وارد درس ها و متون تاریخی و ادبی کند[۴]. در سال های گذشته، به دلایل سیاسی و امنیتی، ناهنجاری ها در جامعه گسترش یافته بود و دولت تلاش کرده تا با تنظیم مقررات و اجرای آن، از دامنه گستره این ناهنجاری ها بکاهد. قانون انتقال قمارخانه ها به بیرون شهرها و در محدوده های مشخص، قانون محدود سازی استفاده از مشروبات الکلی در انظار عمومی، و اقدامات پیشگیرانه برای جلوگیری از آمد و شد نوجوانان بین ساعت ده شب تا شش بامداد در رستوران ها، مراکز تفریحی و اماکن مصرف مشروبات الکلی در راستای کنترل اخلاقی جامعه بوده است. دولت تمام قمارخانه ها و کازینوها را از شهرهای بزرگ مسکو و سن پترزبورگ به تنها چهار محدوده دور از شهر در استان های پریموریه، آلتای، کالینین گراد و روستوف منتقل کرد[۵].

طبقات و قشرها

از زمان فروپاشی اتحادیه‌ی شوروی در سال 1991 تمایز میان طبقات اجتماعی بسیار بیشتر شد. خصوصی سازی مالکیت و تجارت عمدتا در دست اندک گروه امتیاز یافته بود. گروه‌های رسمی زیادی از حکومت و کمونیست، از قدرت سیاسی خود برای کنترل فرآیند خصوصی سازی و بدست آوردن شراکت کمپانی ها، سود جستند. برخی از افراد شانس سرمایه گذاری فساد انگیز، ثروتمند شدند. رهبران جنایت های سازمان یافته از طریق اخاذی، قاچاق مواد مخدر و دیگر فعالیت های غیر قانونی، به منفعت رسیدند. هرچند، تعداد زیادی از روسیه ای ها نیز با نوآوری ، اختراع و دیگر فعالیتهای کارآفرینانه ثروتمند شدند. ثروتمندانی که به عنوان قشر مرفه جدید یا روس های جدید شناخته می شدند اغلب زندگی واقعا عجیبی دارند. اکثریت دیگری که در فقر زندگی می کنند، شامل بخش زیادی از سالمندان هستند که با در آمد های  ثابت همچون حقوق بازنشستگی دولتی زندگی می کنند. سایر روس ها درآمدی دارند که آنها را مابین این دو گستره قرار می دهد و این افراد طبقه متوسط را در بر می گیرند. تعداد زیادی از روس های طبقه ی متوسط در اوایل دهه  1990 از طریق خصوصی سازی مسکن که با آنها اجازه می داد تا آپارتمان‌هایشان را با قیمتی به مراتب کمتر از بازار بخرند، بهره بردند. به تبع این امر، آنها توانستند بخش زیادتری از درآمدشان را که صرف کرایه خانه هایشان نمی شد را برای خرید غذا و دیگر کالاها اختصاص دهند. طبقه ی متوسط اغلب منحصر به شهر های بزرگی همچون مسکو هستند. در تعداد زیادی از مناطق روستایی افراد کمی از طبقه ی متوسط حضور دارند، و تفاوت درآمدها بسیار بیشتر است.

در روسیه‌ی امروز، قشر بالای جامعه‌ی بورژوازی تکوین یافته است. این طبقه پنج‌درصد جامعه را تشکیل می‌دهد. بورژوازی در امر سازماندهی خود، از دیگر طبقات اجتماعی، آگاهانه‌تر عمل می‌کند. این طبقه توانسته است اتحادیه‌های صنفی، باشگاه‌های گوناگون، تشکیلات نیرومند و امکانات رفاهی ویژه‌ی خود را به‌وجود آورد. بورژوازی روسیه‌ی معاصر توانسته است خود را به‌مثابه‌ی یک طبقه‌ی مستقل سازماندهی کند و هدف‌ها و وظایف خود‌خواهانه‌ی خویش را درک کند. در قطب دیگر جامعه، یعنی در پایین‌ترین بخش‌های آن، یک قشر حاشیه‌ای و لمپن شکل گرفته است. این قشر از زندگی واقعی توده‌های مردم دور شده است. ویژگی آشکار این قشر آن است که با شرایط حقارت‌آمیز خود کنار آمده، با آن پیوند یافته و دیگر تمایلی به تغییرات اجتماعی ندارد. این قشر نه‌تنها از تغییر و دگرگونی می‌هراسد بلکه به دفاع از وضع موجود پرداخته است. تحلیل‌گران اجتماعی، این قشر اجتماعی را، ده تا پانزده درصد جمعیت کشور تخمین می‌زنند. این قشر به ویژه در انتخابات، از حکومت و نامزدهای آن حمایت می‌کند. تحلیل‌گران اجتماعی حتی در دوران «بوریس یلتسین» دریافته بودند که حامیان یلتسین و حزب‌ها و سازمان‌های طرفدار او به طور عمده در میان دو گروه اجتماعی قرار دارند: ثروتمند‌ترین و فقیرترین بخش‌های جامعه، تجربه‌های مبارزاتی نشان می‌دهد که این قشر یعنی لمپن‌ها، از مبارزان راه عدالت اجتماعی که به دفاع از حقوق اجتماعی آن‌ها برخاسته‌اند؛ حمایت نمی‌کنند. آن‌ها از اقشار و طبقاتی دفاع می‌کنند که به‌اصطلاح «زرنگ» بوده، موفق شده و ثروت بیش‌تری کسب کرده‌اند. گرایش اصلی لمپن پرولتاریا، به‌طور دقیق به سمت قشر فوقانی بورژوازی کشور است. بین این دو بخش اجتماعی- یعنی بخش فوقانی بورژوازی و اقشار لمپن- بخش‌های دیگری نیز وجود دارند که در شرایط بی‌ثباتی و ناپایداری قرار دارند[۶].

یکی از اقشار مهم جامعه روسیه جوانان هستند که در سال های اخیر مورد توجه بیشتری واقع شده و در حال حاضر از آزادی‌های بيشتری نسبت به گذشته برخوردارند. در روسيه از سال‌های دهه 1990 تاکنون جمعيت به سوی پير شدن پيش می رود، چراکه ميزان زاد و ولد در حد بسيار پايينی قرار دارد. از سال 1987 تا 1996، تعداد جوانان سنين 16 سال به ميزان 10% کاهش يافت. فعلا ميزان اشتغال در سطح جامعه جايگاه خود را برای نسل قديمی تر حفظ کرده است. اما طی ده سال آينده، تعداد جوانان با نياز جامعه به کار هماهنگی نخواهد داشت. در جامعه امروز روسيه تناقضاتی به چشم می خورد که نشان دهنده همين بازتاب ها هستند. 20سال بعد از پايان كمونيسم، نخستين نسلی كه پس از دوره اتحاد جماهير شوروی شكل گرفته، روسيه را متحول كرده است و رهبران روسيه چه بخواهند و چه نخواهند بايد اين را به‌عنوان يك واقعيت قبول كنند. حتی منتقدین غرب گرا هم بر این باورند که تاكنون هيچ نسلی در روسيه به اندازه نسل کنونی از آزادی برخوردار نبوده است. آن‌ها مفهوم سوسياليسم را از كتاب‌ها می‌آموزند. در سال 1993 ميلادی و هنگامی كه يلتسين دستور داد تانك‌ها را به سمت ساختمان پارلمان روسيه شليك كنند آن‌ها به‌دنبال تصويب قانون اساسی‌ای بود كه به رئيس‌جمهور قدرتی نامحدود بدهد. در آن زمان كودكان سركش دوره پوتين هنوز در قنداق بودند. وقتی والدين اين بچه‌ها تمام پول و پس‌اندازشان را در بحران اقتصادی 1998 روسيه از دست دادند، آن‌ها تازه دوره ابتدايی را شروع كرده بودند. كودكان ديروز روسيه كه جوانان امروز هستند به هم سن و سال‌هايشان در اروپا و آمريكا شباهت بيشتری دارند و كارها و رفتارهايشان اصلا شبيه پدر و مادرشان نيست. اكنون در واقع مرز بين شرق و غرب دارد ناپديد می‌شود.

در سال2012 ميلادی بسياری از كودكان دوره پوتين از فقر و فلاكت درآمده‌اند و اكنون جزو طبقه متوسط جديد روسيه به حساب می‌آيند. خاطرات آنها از سختی‌های گذشته مانند احساساتشان از دوران كودكی از بين رفته است. كاخ كرملين هنوز هم از تلويزيون دولتی استفاده می‌كند تا تبليغاتش را به خانه مردم ببرد و به آن‌ها اعلام كند كه چگونه بايد از پوتين به‌خاطر صلح و ثباتی كه در روسيه برقرار كرده است تشكر و قدردانی كنند. اما جوانان روسيه كمتر تلويزيون نگاه می‌كنند و در عوض بيشتر وقتشان را در دنيای آزاد اينترنت می‌گذرانند و اطلاعاتشان را به دست می‌آورند و از طريق وبلاگ، فيس‌بوك و توييتر گروه‌هايشان را سازماندهی می‌كنند. اين برای نخستين‌بار در دهه‌های گذشته است كه جوانان روسيه می‌توانند مسيرشان را از تبليغات دولت مسكو جدا كنند و نگذارند كه كاخ كرملين بر بيشتر بخش‌های زندگی آن‌ها كنترل و نفوذ داشته باشد. اين موضوع كاملا جديدی به حساب می‌آيد و باعث شده است كه ارزش‌ها و ديدگاه‌های جامعه روسيه تغيير كند. اكنون تعداد كودكانی كه در دوره پوتين به‌دنيا آمده‌اند بسيار زياد است. آن‌ها باورها و عقايد متفاوتی دارند و ديگر از هيچ‌چيز نمی‌ترسند. آن‌ها از ايده‌آل‌هايشان حمايت می‌كنند و اميدشان رسيدن به دمكراسی و مطبوعات آزاد است. بعضی از جوانان روسيه می‌خواهند در آينده سياستمدار يا خبرنگار شوند. عده‌ای ديگر هم‌ رؤيای رسيدن به يك روسيه ملی‌گرا را در سر می‌پرورانند[۷].

سطح تقاضای توليدات امروز بيش از توانايی فيزيکی نسل جوان است. تنها 10% از فارغ التحصيلان مدارس از سلامت کامل برخوردارند، 45-50% آنان دچار انحرافات هستند. آمار پزشکی تاييد کننده اين تحقيقات اجتماعی هستند. به عنوان مثال، طبق تحقيقات اجتماعی «تصوير اجتماعی دانشجوی امروز»، که در سال 1999 توسط محققين اوان ای ال انجام گرفته است، 90% پاسخ دهندگان به سوالات محققين، خود را در کمال سلامتی معرفی کرده و راضی هستند در حالی‌که واقعيت چيز ديگری نشان می دهد. ضمن تجزيه و تحليل های صورت گرفته، می توان گفت که تناقضی عينی ميان تصورات دانشجويان از احساسات خود و شرايط واقعی آن‌ها در خصوص سلامتی‌شان وجود دارد. شرايطی که جوان ضمن آن وارد فضای آموزشی و اشتغالات اقتصادی می شود، بدون اينکه خود متوجه شود، تضعيف می شود و به دنبال آن امکاناتش در زندگی دستخوش تغيير و تحول می گردد. چنين تصور می شود که اين مساله آنقدر که تحت تاثير عوامل عينی و متعدد اجتماعی قرار دارد، تحث تاثير عدم فراهم بودن امکانات مادی نيست. سطح تقاضاهای روانی - اجتماعی در جامعه امروز بيش از امکانات تجربی اجتماعی جوانان است. يکی از نشانه های اين تناقضات، رخ دادن ترس از بيکاری در ميان جوانان است. اين احساس ترس حتی در ميان قشر قوی اجتماعی نيز قابل مشاهده است. پاسخ ها به اين سوال «چه چيز تو را بيش از همه در حال حاضر نگران می کند؟» طی تحقيقات «دختر جوان دانشجو در فضای اقتصادی» که در يکی از شهرهای سيبری غربی زندگي می کند (نووسيبيرسک، آکادم گارادک، کراسنو اوبسک، بردسک، بارنائول، تومسک) در ميان فارغ التحصيلان مدرسه اين مساله را تاييد می کند. نتيجه تحقيقات ما نشان می دهند که بيش از همه فارغ التحصيلان نگران ورود به موسسات آموزش عالي هستند (9/90% از ميان پاسخ دهندگان)، هر چه قسمت بخواهد (7/48%)، بدست آوردن کار در آينده (6/47%)، ساير پاسخ ها بسيار کم بودند. 

انقلاب، کودتا، تغییر نظام یا حوادث فراگیری مثل جنگ، یکی از عوامل تحول در جامعه است. بی‌تردید پرورش نسل جدید پس از هر رویداد تاریخی از مهم‌ترین پدیده‌های جامعه شناختی به شمار می‌آید. چه این که رشد و بالندگی این نسل ها در پرتو رخداد بزرگ اجتماعی، تفسیر می‌شود و فرآیندی دوسویه است؛ از یک سو اندیشه حاکم پس از انقلاب، کودتا، نظام جدید و پایان جنگ با شکست یا پیروزی، سنگ بنای تربیتی و پرورشی جوانان را تعیین می‌کند و از دیگر سو، این نسل می‌تواند بین پذیرش وضع موجود، سابق یا جدید، گزینش‌گر باشد. رخداد بزرگی که در جامعه روسی مورد توجه است، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و تغییرات سیاسی در کشور روسیه می‌باشد. فرو ریختن ابهت و اقتدار قطب شرق و تجزیه آن به کشورهای کوچک با توجه به مرکزیت مسکو، در جامعه روسی تفاوت و تغییرات ویژه‌ای در پی دارد. جوانان روسی ناگهان چند گزینه را از دست می‌دهند و به چند گزینه جدید می‌رسند. قدرت جهانی را همراه با استبداد تعریف شده از دست می‌دهند؛ تفکر جهان شمول را همراه با غرور ملی و نظام کمونیستی را همراه با نظم اجتماعی و فرهنگی. بزرگسالان روسیه بر چند دسته‌اند؛ وفاداران به کمونیزم، میراث خود را به تاراج رفته می‌بینند و عامل آن را آمریکا و نفوذی‌های غرب‌زده می‌دانند. دسته‌ای دیگر که بیشتر مذهبی هستند ناباورانه شاهد برگشت رنگ و بوی مذهب به زندگی هستند. دسته سوم نیز تعلق خاطر خاصی ندارند و منتظر شرایط جدید می‌مانند؛ چه آنها که به لنین و استالین عشق می‌ورزند و چه آنها که در طول عمر خود در خفا به آیین مذهبی خود پرداخته‌اند و با نگاه حسرت‌آلود به ساختمان‌های اداری و تجاری که قبلاً کلیسا و مسجد بوده نگریسته‌اند و چه آنان که شرایط زندگی و رفاه اجتماعی برای‌شان مهم است، هر سه، عمر مفید خود را پشت سر گذاشته‌اند و دیگر طرز لباس پوشیدن، روابط عمومی، معماری و سخن گفتن‌شان تغییر زیادی نخواهد کرد. آنها تا لحظه آخر وفاداران کمونیزم، دین داران پرهراس و مردمانی در پی نان خواهند ماند. همان طور که قابل تصدیق است، روسیه، پس از فروپاشی شوروی، در طیف جوانان روسی برای بررسی و تأمل، جذابیت بیشتری دارد. باید از نزدیک گزینش‌های نسل جوان در روسیه را مطالعه کرد تا به میزان تحول ناشی از رخداد فروپاشی پی برد. بدین منظور ابتدا به داشته های این نسل می‌پردازیم: بازماندگان نظام کمونیستی شوروی اکنون سه ارثیه بزرگ دارند؛ اول ارتش بزرگ و مجهز، دوم سازمان اطلاعاتی بسیار پیشرفته KGB و سوم دانشمندان و نهادهای علمی بسیار غنی. اما میراث داران جوان روسیه به رهبری یلتسین پیر، تمام ارث خود را به تاراج می دهند. رویه جدید نیازی به لشکر بزرگ و مجهز ندارد. چون دیگر نه تنها خود را در مقابل غرب نمی بیند، بلکه دست اندازی به کشورهای منطقه چون افغانستان هم برای آن مضحک است. نیروهای اطلاعاتی این کشور نیز که بر شالوده تفکر کمونیستی برپا شده ساختار خود را از دست داده و در جامعه‌ای که نسبت به نظام سابق حب و بغض دارد، حل می‌شود. دانشمندان این کشور نیز به سرعت جذب کشورهای دیگر می‌شوند؛ تا جایی که فرانسه تنها به کمک استادان هنر روسی، سه دانشگاه هنر راه‌اندازی می کند. روسیه در این دوره بدترین شرایط را تجربه می‌کند؛ یلتسین و دولتمردان روسی با پذیرش شکست، دست‌ گدایی به سوی آمریکا و بانک جهانی دراز می‌کنند. آمریکا تنها به کمک‌های روبنایی و فرهنگی اکتفا می‌کند و از تحقیر روسیه ابایی ندارد. یک هواپیمای باربری آمریکا پر از داروهای تاریخ مصرف گذشته، نمادی از نوع اندیشه همدردی غرب و آمریکا نسبت به شرق و روسیه است. وضعیت دیگر کشورهای اتحاد جماهیر شوروی نیز به همین منوال است. رقابت و جنگ سیاسی در روسیه فرسایشی شده و یلتسین با تمام ابزار قانونی و غیر قانونی در برابر فشارهای داخلی و خارجی و پارلمان ایستادگی می‌کند. کشور را هرج و مرج فرا گرفته و وادادگی بر افکار عمومی حکومت می‌کند. رئیس جمهور در دیدارها و سفرهای خارجی آن قدر شراب خواری می‌کند که مایه ننگ روسیان می‌شود. جوانان روسی در این شرایط به بیکاری، تبهکاری و میخوارگی پناه برده‌اند. پدرانی که تا دیروز با پذیرش یک نظام سخت‌گیر مقتدر و مستبد به نظم اجتماعی و قدرت جهانی رسیده بودند، اکنون فرزندانی دارند که در خلأ قدرت، نظم و غرور ملی گرفتار شده‌اند؛ این دوره شکننده و رنج‌آور همراه با بحران‌های داخلی، چون قضایای چچن تا پایان حضور سیاسی یلتسین و ظهور پوتین ادامه یافت. ولادمیر پوتین چهره جوان‌تر سیاسی روسیه است که گذشته اطلاعاتی و نظامی دارد. او سابقه مثبتی در بحران چچن دارد و زندگی سیاسی جدید خود را بر ویرانه سازمان اطلاعاتی روسیه بنا کرده است. او با کمک دوستان قدیمی خود، در اوج بحران سیاسی، اقتصادی و اجتماعی روسیه به قدرت می‌رسد. مهم‌ترین ویژگی‌اش، شناخت او از روسیه است. رئیس جمهور جدید، حلقه اتصال گذشته و آینده روسیه است. او به کمونیزم پایبند نیست، اما به دستاوردهای نظام سابق احترام می‌گذارد. قدرت، افتخار و غرور ملی، دانشمندان و مراکز علمی، ارتش کوچک‌تر، اما کارآمد و سازمان بازسازی شده اطلاعات، از مواردی است که بدان اهتمام می‌ورزد. حضور دین در مظاهر گوناگون شئون اجتماعی روسیه جلوه‌گر می‌شود. رابطه رئیس جمهور با رهبر مسیحیان ارتودکس و رهبر اقلییت مسلمان روسیه محکم‌تر از هر زمانی است. پوتین به رفاه اجتماعی هم اهمیت می‌دهد و با آزادسازی سرمایه و تجارت و بهره‌گیری از فرصت‌های اقتصادی، درآمد خانواده‌های روسیه را بالا می‌برد و به آموزش، بهداشت و امنیت اجتماعی اهمیت فراوانی قائل است. در این دوره است که جوانان روسی در حال تجربه گزینه‌های متفاوت هستند. اکثر جوانان دل خوشی از نظام کمونیستی ندارند؛ به راحتی به معاشرت می‌پردازند و به شدت به رشد علمی و فنی علاقه‌مندند. در خیابان‌های مسکو کمتر می‌توان جوانی را دید که به علافی و شراب‌خواری مشغول باشد. در هر کابین مترو ده نفر یافت می‌شود که به مطالعه سرگرم‌اند. مشاهیر و بزرگان روسیه الگوی قابل احترامی برای آنهاست. رئیس جمهور هم به نمادهای افتخار کشور نظر خاصی دارد، مثلاً اولین زن فضانورد جهان را مورد توجه قرار می‌دهد و او را دوباره به افکار عمومی باز می‌گرداند تا یادآور دوران قدرت باشد. رئیس جمهور امروز، یک مشروب‌خوار نیست، بلکه ورزشکار است و میانسال. او سال جاری میلادی را سال زبان روسی نامگذاری کرده است. جوانان روسی اکنون یک دوره از تحول را پشت سر گذاشته‌اند؛ دوره بحرانی از پیله درآمدن. اما مسئله این جاست که جامعه روسی این توانایی را ندارد غذای پروانه ها را تأمین کند. 70 درصد شبکه‌های ماهواره‌ای به فیلم‌های آمریکایی تعلق دارند و به همراه تبلیغات کالای غربی ترجمه می‌شوند. رسانه های روسیه نیز امروز در مالکیت صهیونیزم است. پدران و مادران که به خاطر نظام کمونیستی، کار و حقوق ثابت و مشخصی داشتند، بیشتر وقت خود را سر میز غذا می‌گذرانند. امروز خیابان‌ها مغازه‌های جدیدی در خود دارند. مک _ دولاند روسیه را فتح کرده است و دختران و پسران دراین فروشگاه‌ها که به اینترنت رایگان نیز مجهز است، وقت گذرانی می‌کنند. تغذیه ساندویچی، نماد زندگی غربی است که به علت مشغله فراوان، دقت کافی برای تغذیه وجود ندارد. اکنون این فرهنگ در روسیه بی‌هیچ سنخیتی جا افتاده است. در روسیه به ازای هر 11 دختر، 9 پسر وجود دارد و ازدواج کردن بسیار آسان و کم هزینه است. ارتباط جنسی قبل از ازدواج امری معمولی تلقی می‌شود. یک دختر روسی به پرسش پژوهشگران در این باره می‌گوید: «فقط گوریل‌ها باکره می‌مانند!». دختران به دنبال شوهر هستند تا جایگاه محترم‌تری در جامعه داشته باشند؛ برای همین حتی به اغفال مردان متأهل دست می‌یازند و طلاق و ازدواج جدید در عرض یک هفته صورت می‌پذیرد. بنابراین بنیان خانواده در روسیه بسیار سست است. مردان متأهل به راحتی ارتباط نامشروع دارند و زنان، بیشتر تلاش می‌کنند، باور نکنند! مراسم عروسی هم در حد دعوت از یک یا دو دوست و در اماکن عمومی و باستانی مثل موزه و کاخ‌ها صورت می‌پذیرد. بسیار دیده می‌شود که جوانی کم سن و سال با یک زن بیوه ازدواج می کند تا پسر به امکانات زن دست یابد و زن نیز به جایگاه اجتماعی؛ وصلتی که پس از مدتی با هوسی دیگر به جدایی خواهد رسید. دختران و زنان روسی با توجه به سفیدی مفرط رنگ پوست و زیبایی اندام که به نژاد و فرهنگ و تغذیه سالم و ورزش همگانی وابسته است، مورد طمع کشورهای اروپایی و آمریکا هستند. بنابراین تعدادی از آنان به روش‌های مختلف از روسیه خارج می‌شوند. همچنین آمریکایی ها با پرداخت پول‌های گزاف، نوزادان روس را از مادران می‌خرند و به کشور خود منتقل می‌کنند. در برخی موارد نیز دختران روسی با اجاره رحم خود به پرورش نطفه آمریکایی‌ها می‌پردازند! این تحول نیز پیامد رهایی جامعه روسیه از کمونیزم و نیافتن قالب جدید است؛ همان طور که گسترش مالکیت خصوصی باعث خرید خودرو و معضل ترافیک سنگین در مسکو شده است[۸]

هویت ملی و عناصر مقوم و شکل دهنده آن

بر اساس یافته های دانش اجتماعی، در هر دوره‌ای اساس‌ هويت‌ يك‌ واحد سياسی موضوع‌ خاصی بوده‌است‌. مذهب‌، سرزمين‌، قوميت‌ و ملت‌ از مهمترين‌ مؤلفه‌های شكل‌دهنده‌ هويت‌ جمعی بوده‌اند. هویت ملی بر اساس یگ نگاه فاشیستی بر اساس قومیت قرار دارد اما بر مبنای واقعیت های جهان، هویت ملی مدنی جای هویت قومی را گرفته است. در واقع، در هیچ کشوری امکان ابتنای هویت ملی بر یک قوم وجود ندارد و از این رو مفهوم ملت فراتر از قوم و بر بنیان همزیستی و تجربه مدنی مشترک مدنی قرار دارد. در مورد روسيه‌، آنچه‌ كه‌ هويت‌ او را شكل‌ داده‌ در چهار عنصر قوميت‌، مذهب‌، نظام‌ سياسی، جغرافيا و تجربه مشترک زندگی اجتماع نهفته است. در واقع، ويژگی‌های خاص‌ قومی روس‌ ـ اسلاو، مذهب‌ ارتدوكس‌، نظام‌ استبدادی تزار و مشخصات‌ جغرافيايی آسيايی اروپايی مهم ترین اصول هویت ملی روسیه بوده اند. ميان‌ اين‌ عناصر در بسياری مواقع‌، همزيستی وجود داشته‌، اما گاه‌ نيز به‌ تعارضاتی اساسی رسيده‌اند. احساس‌ هويت‌ ملی، نخست‌ براساس‌ قوم‌ روس‌ در درون‌ قوم‌ اسلاو شرقی شكل‌ گرفت‌، اما با هجوم‌ مغولان‌، كليسای ارتدوكس‌ محوری بود كه‌ احساس‌ مشترك‌ روس‌ها پيرامون‌ آن‌ جمع‌ گرديد و سپس‌ با ورود افكار جديد از غرب‌، به‌ تدريج‌ نقش‌ مذهب‌ در مقابل‌ قوميت‌ اسلاو سست‌ گرديد و با انقلاب‌ كمونيستی، ايدئولوژی موعودگرای سوسياليسم‌ جاي‌ مذهب‌ و قوميت‌ را گرفت‌. آنچه‌ كه‌ در روسيه‌ جديد طی سال‌های اخير مطرح‌ شده‌است‌ نشان‌ می‌دهد كه‌ در روسيه‌ هنوز اساس‌ هويت‌ ملی در مراحل‌ ابتدايی آن‌ است.‌

در سده دهم میلادی دولت کی یف، دین مسیحی ارتدوکس را پذیرفت و از آن زمان تا کنون این دین نقش مهمی در بنیان هویتی این مردمان داشته است و به ویژه تا اواخر سده هفدهم، و پیش از دوره اصلاحات پتر، روس بودن مساوی با مذهب ارتدوکس بود. اما پس از رنسانس و بويژه جنگ‌های مذهبی اروپا و كنگره وستفاليا، مفهوم دولت ملی جديد در اروپا مطرح شد و در روسيه نيز مسأله هويت ملی از مسائلی شد كه روس‌ها به طور جدی درگیر آن شدند. پتركبير از اواخر قرن 17 و اوايل قرن 18، كوشيد مبنايی جديد برای امپراتوری خود بيابد. با سست شدن مبنای مذهبی هويت در روسيه، به دليل كشورگشايی تزار در قرون 17 به بعد، ساختار دولت روسيه به يك امپراتوری چند مليتی تبديل شد كه ديگر نمی‌توانست صرفاً بر مبنای مذهب استوار باشد. از سوی ديگر، انديشه‌های جديد غربی دو جريان اسلاوگرايی و سوسياليسم را در روسيه در پی داشت كه اولی در قرن 19 و دومی در قرن 20 به صورت گفتمان غالب درآمده و مانع گسترش ملی گرايی و شكل‌گيری هويت ملی شدند[۹]. بنيانگذار اصلی دولت‌ روسی و نماد هويت‌ روسی را ايوان‌ مخوف‌ (از 1547 تا 1605) دانسته‌اند، و بعد ها در مقابل‌ ورود افكار جديد از غرب‌ و آنچه‌ كه‌ موج‌ غرب‌گرايی و التقاط‌ ناميده‌ شده‌، ايوان‌ مخوف‌ پادشاهی جبار است‌ كه‌ برای حفاظت‌ از روح‌ روسيه‌ در مقابل‌ دست‌اندازی بيگانه‌ به‌ يك‌ نمونه‌ آرمانی تبديل‌ می‌گردد. آنچنان‌كه‌ مسكو نماد فرهنگ‌ و هويت‌ سنتی روس‌ بود، سن‌پترزبورگ‌ پنجره‌ای گشوده‌ به‌ سوی غرب‌ پنداشته‌ شد كه‌ به‌ دوره‌ سنتی روسيه‌ در مسكو خاتمه‌ داد.

             نخستین دولت متمرکز روسی، بيشتر هويت‌ خود را از ضرورت‌ وحدت‌ در مقابله‌ با اقوام‌ مهاجم‌ خارجی كسب‌ می‌كرد. اما از زمانی كه‌ پرنس‌ ولاديمير ــ كه‌ از سال‌ 908 تا 1015 حكومت‌ می‌كرد ــ مسيحيت‌ ارتدوكس‌ را پذيرفت‌، روسيه‌ از اروپا و حتی ساير اسلاوهايی كه‌ كاتوليك‌ مذهب‌ بودند منزوی شد و ايده‌ يك‌ دولت‌ روسی متفاوت‌ و نوعی حس‌ هويت‌ ملی پديد آمد. اما اين‌ هجوم‌ مغول‌ها و سپس‌ سقوط‌ امپراتوری بيزانس‌ بود كه‌ مذهب‌ ارتدوكس‌ را به‌ مهمترين‌ شاخصه‌ هويت‌ روسی تبديل‌ كردند. در دوره‌ تاتارها، مسيحيت‌ ارتدوكس‌ عامل‌ تعيين‌كننده‌ای برای حفظ‌ هويت‌ در مقابل‌ يك‌ فاتح‌ بيگانه‌ بود. صومعه‌هايی كه‌ در شمال‌ روسيه‌ ايجاد شد به‌ پناهگاهی برای مردم‌ تبديل‌ گرديد و تنها جايی بودند كه‌ "فرهنگ‌ ملی" در آنجا پايدار ماند. صومعه‌ معجزات‌ كرملين‌ و صومعه‌ سن‌ ـ ترينيه‌ نشانه‌های محكمی از هويت‌ دينی و ملی به‌ روس‌ها می‌دادند. به‌ دليل‌ خشونت‌ مغول‌ها، مسيحيت‌ ارتدوكس‌ برای فرد روس‌ نماد آزادی از دست‌ رفته‌ شد و بدل‌ به‌ دنيايی گرديد كه‌ بی‌رحمی‌اش‌ از دنيای مغولان‌ بسی كمتر بود. در واقع‌، مغول‌ها به‌ دنبال‌ كاركردهای تاريخی خود در جامعه‌ روس‌، بدون‌ آن‌كه‌ كاملاً از ميان‌ بروند، جاده‌ صاف‌ كن‌ نهاد كليسای ارتدوكس‌ برای ايفای نقش‌ اول‌ در فرهنگ‌ و هويت‌ روسی می‌گردند. نقشی كه‌ صومعه‌ها در نوزايش‌ ملی ايفا كردند و صليبی كه‌ در نبرد رهايی‌بخش‌ با مغول‌ها، بيرق‌ها را تزيين‌ می‌كرد،  در گسترش‌ وجدان‌ پيرامون‌ ايده‌ مسيحی سهيم‌ بودند. در واقع‌، كليسای ارتدوكس‌ بر بستر شرايط‌ ايجاد شده‌ از يوغ‌ مغول‌ به‌ بخشی جدانشدنی از هويت‌ ملی روس‌ تبديل‌ شد و ماندگار ماند. اما اين‌ سقوط‌ امپراتوری بيزانس‌ بود كه‌ مكمل‌ پایان دوره تاتاری شد. درهم‌ شكستن‌ دروازه‌های قسطنطنيه‌ ــ به‌ عنوان‌ بزرگترين‌ دولت‌ مسيحی ارتدوكس‌ جهان‌ ــ و تبديل‌ بزرگترين‌ كليسای ارتدوكس‌ به‌ مسجد از سوی سلطان‌ محمد فاتح‌ در سال‌ 1453، دولت‌ روسيه‌ را به‌ عنوان‌ يگانه‌ دولت‌ ارتدوكس‌ و تنها حامی آن‌ مطرح‌ ساخت‌. در واقع‌، تمامی اقتدار كليسای روم‌ شرقی (روم‌ دوم‌) به‌ مسكو منتقل‌ و نقش‌ امپراتور بيزانس‌ به‌ پادشاه‌ مسكو داده‌ شد و ازدواج‌ ايوان‌ سوم‌ با برادرزاده‌ آخرين‌ امپراتور بيزانس‌ در سال‌ 1472، آن‌ را تثبيت‌ نمود. بدين‌ ترتيب‌، ميان‌ مادر كليساهای شرِ (كليساي‌ ارتدوكس‌ قسطنطنيه‌) كه‌ مدتی بسيار طولانی بر دنيای مسيحيت‌ حاكم‌ بود و مسكو، پيوندی ماهرانه‌ برقرار شد كه‌ آن‌ را نه‌ تنها به‌ سبب‌ اوضاع‌ و احوال‌ خارجی، بلكه‌ همچنين‌ به‌ سبب‌ پيشرفت‌ كليسای ملی‌اش‌، به‌ مقام‌ "رم‌ سوم‌" ارتقا می‌دهد. در سال‌ 1510 يك‌ اسقف‌ مسيحی به‌ نام‌ فيلوتی پسكوف‌ در نامه‌ای به‌ ايوان‌ سوم‌ نوشت‌: «پس‌ از آن‌كه‌ كليسای روم‌ غربی دچار بدعت‌ گرديد و كليسای قسطنطنيه‌ (روم‌ شرقی) اين‌ بدعت‌ را پذيرفت‌، و با تصرف‌ به‌ وسيله‌ ترك‌ها به‌ عقوبت‌ رسيد، اينك‌ كليسای مسكو تنها مركز مسيحيت‌ در جهان‌ است‌ و جانشينی نخواهد داشت‌[۱۰].» او دولت‌ مسكو را "روم‌ سوم‌" و سرزمين‌ مقدس‌ دانست‌. بدين‌ ترتيب‌، در دولت‌ تزاری مسكو، دين‌ و دولت‌ درهم‌ آميخت‌ و مردم‌ روسيه‌ در خدمت‌ تزاريسم‌ مذهبی درآمدند. با سيطره‌ عثمانی‌ها بر ساير مناطق‌ ارتدوكس‌ مذهب‌ در بالكان‌، و وجود همسايگان‌ غيرارتدوكس‌ برای مسكو (دولت‌های غرب‌ روسيه‌ دارای مذهب‌ كاتوليك‌ و ملل‌ جنوب‌ و شرِ مسلمان‌ بودند)، مذهب‌ برای اين‌ كشور كاملاً جنبه‌ ملی پيدا كرد. به‌ طوری كه‌ وقتی يك‌ نفر خارجی به‌ ارتدوكس‌ می‌گرائيد، می‌گفتند كه‌ روس‌ شده‌است[۱۱].

              عوامل‌ مذكور موجب‌ شدند تا هويت‌ روسيه‌ براساس‌ مذهب‌ بنا شود و جامعه‌ روسيه‌ در طول‌ تاريخ‌ خود به‌ جامعه‌ای مذهبی تبديل‌ شد و ابعاد ناسيوناليستی كليسای ارتدوكس‌ روسيه‌، آن‌ را از يك‌ نيروی اجتماعی و معنوی صرف‌ خارج‌ كرده‌ و به‌ عنوان‌ نگهبان‌ معنوی يك‌ دژ ملی كه‌ وضعيت‌ آن‌ با سرنوشت‌ نژاد اسلاو گره‌ خورده‌ بود، مطرح‌ ساخت‌. كليساها تنها محلی بودند كه‌ احساسات‌ ملی روس‌ها در آنجا دلايل‌ و نمادهايی برای بقا می‌يافت‌.  در واقع‌، كليسای ارتدوكس‌ به‌ آئينه‌ای از فرهنگ‌، ادبيات‌، سياست‌ و آنچه‌ كه‌ روح‌ روسی ناميده‌ می‌شود، تبديل‌ شد. به‌ بيان‌ ميچل‌ چرنياوسكی، روح‌ و روان‌ روسی رنگ‌ و بوی ارتدوكسی دارد. تحت‌ تأثير مذهب‌ ارتدوكس‌، تمدن‌ بيزانس‌ نيز تأثير خود را بر روسيه‌ گذاشت‌: باور به‌ برحق‌ بودن‌ هميشگی روسيه‌ و نمايندگی از سوی خدا و باطل‌ بودن‌ دشمنان‌ آن‌. حكام‌ روسيه‌، جنگ‌های اين‌ كشور را جنگ‌ برای خدا و مقدس‌ می‌دانستند. برخی از ويژگی‌هايی كه‌ مسيحيت‌ بيزانس‌ به‌ روسيه‌ داد، هرگز كليسای كاتوليك‌ به‌ اروپا نداده‌ بود. تفاوت‌ كليسای ارتدوكس‌ روسيه‌ با كليسای ارتدوكس‌ بيزانس‌ و كليسای كاتوليك‌ در آن‌ بود كه‌ بجای اينكه‌ دولت‌ در خدمت‌ آن‌ باشد، خود در خدمت‌ دولت‌ روس‌ قرار داشت‌ و بويژه‌ از پايان‌ قرن‌ 16، رابطه‌ كليسای مسكو با خارج‌ قطع‌ و كاملاً ملی شد. به‌ طور كلی، تا قبل‌ از پتركبير، كليسای روسيه‌ از خودمختاری بيشتری برخوردار بود، اما در اين‌ دوره‌، كليسا از يك‌ نهاد نسبتاً مستقل‌ به‌ يك‌ اداره‌ كمابيش‌ دولتی تبديل‌ شد و در دوره‌ كمونيسم‌، كاملا منقاد گرديد[۱۲].

              از قرن‌ 17 به‌ بعد دو عامل‌، هويت‌ مبتنی بر مذهب‌ را به‌ مبارزه‌ طلبيدند كه‌ شامل‌ كشورگشايی تزارها و تحولات‌ فكری در اروپا بود. كشورگشايی در قرون‌ 16 و 17 به‌ خاطر آنكه‌ به‌ سوی مناطق‌ بسيار كم‌ جمعيت‌ و يا خالی از سكنه‌ سيبری بود، اختلال‌ زيادی در تعادل‌ جمعيتی (كه‌ هويت‌ آن‌ تا حد زيادی به‌ مذهب‌ وابسته‌ بود) ايجاد نكرد. اما از نيمه‌ قرن‌ 17، اين‌ امپراتوری تا مناطقی توسعه‌ يافت‌ كه‌ ساكنان‌ آن‌ نه‌ روس‌ بودند و نه‌ ارتدوكس‌. در سال‌ 1654، ضميمه‌ شدن‌ اوكراين‌ با افزايش‌ نفوذ قابل‌ توجه‌ فرهنگ‌ لاتين‌ و كاتوليك‌ همراه‌ بود. در نبرد بزرگ‌ شمال‌ عليه‌ سوئد (1721 ـ 1700) سرزمين‌های آلمانی پروتستان‌ بالتيك‌ به‌ شمال‌ غربی اين‌ امپراتوری ضميمه‌ شد. در جنوب‌، پيروزي‌های پشت‌سرهم‌ بر ترك‌های مسلمان‌ عثمانی در 1783 با ضميمه‌ شدن‌ كريمه‌ به‌ امپراتوری به‌ اوج‌ خود رسيد، در حالی كه‌ در غرب‌، سه‌ بخش‌ لهستان‌ نه‌ تنها كاتوليك‌های بيشتر، بلكه‌ تعداد قابل‌ توجهی يهودی را نيز با خود به‌ همراه‌ آورد. توسعه‌ بيشتر در درون‌ آسيای مركزی در دهه‌های 1860 و 1870 نيز مسلمانان‌ زيادتری را وارد امپراتوری كرد. در واقع‌، اين‌ كشورگشايی‌ها، موجب‌ شد تا روند شكل‌گيری ملت‌ روسيه‌ ناكام‌ بماند و آنگونه‌ كه‌ سرگئی ويت‌ گفته‌است‌: «از زمان‌ پتر كبير و كاترين‌ كبير تاكنون‌، چيزی به‌ اسم‌ ملت‌ روسيه‌ وجود نداشته‌ است‌، بلكه‌ صرفاً يك‌ امپراتوری روسيه‌ وجود داشته‌ است‌.» ماركس‌ از تعبير بهتری برای امپراتوری روسيه‌ استفاده‌ كرده‌ و آن‌ را "زندان‌ ملت‌ها" ناميده‌ است[۱۳].

              ظهور مفهوم‌ دولت‌ ـ ملت‌ در قرن‌ 17 در اروپا و سپس‌ مفهوم‌ حاكميت‌ ملی و مبتنی بر مردم‌ پس‌ از انقلاب‌ فرانسه‌، موجب‌ تحول‌ در مبنای هويت‌ دولت‌ها شد و با غليان‌ امواج‌ ناسيوناليسم‌، هويت‌ ملی جای اشكال‌ پيشين‌ هويت‌ را برای دولت‌ها گرفت‌. در روسيه‌، نخست‌ در دوره‌ پتر بود كه‌ تحت‌ تأثير غرب‌، نقش‌ مذهب‌ ارتدوكس‌ كم‌رنگ‌ گرديد، اما اين‌ روند با تحولات‌ قرن‌ 19 تكميل‌ شد. در ابتدای اين‌ قرن‌ آخرين‌ مرحله‌ بروز هويت‌ كهن‌ روسی با غلبه‌ بر ناپلئون‌ و قرارگرفتن‌ روسيه‌ به‌ عنوان‌ سنگر نظام‌های پادشاهی در برابر تحولات‌ جديد ناشی از انقلاب‌ فرانسه‌ ايفای نقش‌ نمود. مفهوم‌ "اتحاد مقدس‌" در 1815 به‌ اندازه‌ كافی گويای اين‌ مطلب‌ بود. اما با گسترش‌ امواج‌ انقلاب‌ فرانسه‌، روسيه‌ نيز خود بستر جدال‌های فكری شد و اسلاوگرايی در جهت‌ احيای مفاهيم‌ كهن‌ هويت‌ جمعی روس‌ ظهور يافت‌. اما به‌ طور كلی، ناسيوناليسم‌ با سنت‌ روس‌ همچنان‌ بيگانه‌ ماند، چرا كه‌ به‌ طور تاريخی، همواره‌ بر حفظ‌ دولت‌ تأكيد شده‌است‌. كليامكين‌ در اين‌ مورد می‌نويسد كه‌ "ناسيوناليسم‌ در ذهنيت‌ و نگرش‌ روسيه‌ شكل‌ نگرفته‌ است‌، و برخلاف‌ غرب‌، به‌ وسيله‌ روس‌ها با ترديد درك‌ شده‌است‌، و ميهن‌پرستی روسی اساساً در وابستگی به‌ خاك‌ مطرح‌ شده‌است‌ و اسلاوگرایی بر وجود يك‌ جامعه‌ فراملی شكل‌ گرفته‌ تاريخی در گستره‌ سرزمين‌ اوراسيا تأكيد مي‌كند. در قرن‌ 19، ظهور چالش‌های سياسی برای نظام‌ تزاری و مجادله‌ ميان‌ اسلاوگراها و غربگرايان‌ بر سر مسأله‌ هويت‌ در مركز سياست‌ امپراتوری بود. تا اواخر قرن‌، آشفتگی ناسيوناليستی به‌ وسيله‌ روشنفكران‌ و ورود يك‌ سياست‌ حساب‌ شده‌ روسی‌سازی به‌ وسيله‌ حكومت‌، شروع‌ به‌ تسهيل‌ يك‌ مفهوم‌ هويت‌ ملی روسيه‌ در ميان‌ توده‌های مردم‌ كرد. درنتيجه‌، با وجود فقدان‌ اجماع‌ ميان‌ نخبگان‌ درمورد گستره واقعی "روسيه‌ مادر"، ناسيوناليسم‌ روسی به‌ عنوان‌ يك‌ هويت‌ سياسی مهم‌ آغاز به‌ ظهور كرد[۱۴].

              با وجود اين‌، اگرچه‌ ابعاد قومی ـ ملی مبهمی نسبت‌ به‌ اين‌ روند موجود بود، آشكار بود كه‌ ظهور يك‌ هويت‌ ملی روسی در سطح‌ ملي‌ بر يك‌ نگرش‌ چند فرهنگی و جهان‌وطنی از روسی بودن‌ مبتنی بود كه‌ به‌ تدريج‌ جايگزين‌ وفاداری سنتی به‌ تزار و مذهب‌ ارتدوكس‌ می‌شد. بنابراين‌، اگرچه‌ سال‌های آخر امپراتوری تزار به‌ وسيله‌ يك‌ خود آگاهی ملی روزافزون‌ مشخص‌ شده‌بود، اما اين‌ هويت‌ جديد مبهم‌ باقی ماند. حتی در دوره‌ بلافاصله‌ پيش‌ از انقلاب‌ اكتبر، ميهن‌پرستان‌ روسی احتمالاً كل‌ دولت‌، و نه‌ فقط‌ سرزمين‌های محل‌ سكونت‌ روس‌ها (سرزمين‌ پدری) را تعيين‌ كردند، و يا بخش‌های مهمی از روشنفكران‌ روس‌ همان‌ اندازه‌ كه‌ برای ايده‌ قومی ناسيوناليستی اهميت‌ قائل‌ بودند، برای دولت‌ هم‌ همين‌ اندازه‌ اهميت‌ قائل‌ بودند. علاوه‌ براين‌، با وجود انگيزه‌ قوی برای تقويت‌ هويت‌ قومی كه‌ به‌ طور مستقيم‌ به‌ وسيله‌ سياست‌های روسی‌سازی و به‌ طور غيرمستقيم‌ به‌ وسيله‌ نوسازی سريع‌ فراهم‌ شده‌بود، مفاهيم‌ قوميت‌ روسی به‌ عنوان‌ يك‌ مانع‌ اساسی برای تحول‌ ناسيوناليسم‌ قومی، با روس‌هايی كه‌ به‌ انواعی از گروه‌های فرعی قومی جغرافيايی تقسيم‌ شده‌بودند، به‌ گونه‌ای ضعيف‌ توسعه‌ يافت‌. اين‌ جريان‌ هيچ‌گاه‌ به‌ نتيجه‌ نرسيد و با انقلاب‌ اكتبر 1917، انحرافی اساسی در سير تحول‌ هويت‌ روسی ايجاد شد. در واقع‌، با ضعف‌ تدريجی هويت‌ مبتنی بر مذهب‌ از قرن‌ 17 به‌ بعد، يك‌ هويت‌ ملی جديد كه‌ معمولاً مبتنی بر قوم‌ است‌، نتوانست‌ تثبيت‌ گردد و جای آن‌ را يك‌ هويت‌ ايدئولوژيك‌ جهان‌ شمول‌ گرفت‌ كه‌ آن‌ هم‌ نتوانست‌ مسأله‌ هويت‌ ملی روس‌ را به‌ سرانجام‌ رساند، به‌ طوری كه‌ گفته‌ می‌شود «نه‌ امپراتوری تزار و نه‌ اتحاد شوروی هيچ‌ يك‌ دولت‌ ـ ملت‌ به‌ مفهوم‌ متعارف‌ آن‌ نبودند[۱۵].

              اتحاد شوروی خود را به‌ عنوان‌ يك‌ دولت‌ بين‌المللی مبتنی بر همبستگی طبقاتی و همگنی اجتماعی اعلام‌ كرد. اما يك‌ دولت‌ ماند كه‌ در آن‌ وابستگی‌های قومی به‌ عنوان‌ مليت‌ سركوب‌ شد و ناسيوناليسم‌ مهمترين‌ تهديد سياسی برای ماهيت‌ بين‌المللی دولت‌ بود. موفقيت‌ اين‌ سياست‌ درحذف‌ مسائل‌ قومی به‌ عنوان‌ يك‌ دستاورد مهم‌ نظام‌ سوسياليستی نگريسته‌ می‌شد، چرا كه‌ در اين‌ دوره‌، كل‌ سرزمين‌ اتحاد جماهير شوروی ميهن‌ تلقی می‌شد. لنين‌ دشمن‌ ناسيوناليسم‌ روس‌ بود و آن‌ را بيشتر يك‌ مسأله‌ شووينيستی می‌دانست‌. او مهد هويت‌ ملی سنتی روسيه‌ يعني‌ كليسای ارتدوكس‌ را سركوب‌ و كنترل‌ كرد. سياست‌ مليت‌ها در دوره‌ لنين‌ آن‌ بود كه‌ مقامات‌ محلی به‌ نخبگان‌ غير روس‌ در مناطق‌ خودشان‌ واگذار شود. نظام‌ دهقانی ــ به‌ عنوان‌ ستون‌ فقرات‌ ملت‌ روسيه‌ و منبع‌ سنت‌های روحی و فرهنگی ژرف‌ آن‌ ــ نابود گشت‌ و سياست‌ پاكسازی فكری دوره‌ استالين‌، روشنفكران‌ قديم‌ را به‌ عنوان‌ منبع‌ عصر زرين‌ دستاوردهای فرهنگی ميانه‌ قرن‌ 19 از ميان‌ برداشت‌. اگرچه‌ در جنگ‌ جهانی دوم‌، به‌ طور فزاينده‌ای از ناسيوناليسم‌ روس‌ به‌ عنوان‌ ابزاری برای مشروع‌ سازی دوباره‌ نظام‌ كمونيستی بهره‌برداری شد، اما اين‌ عنصر از هرگونه‌ پويايی فرهنگی و تاريخی محروم‌ ماند. هويت‌ روسيه‌ در شوروی حل‌ گرديد و جلو آگاهی ملی روس‌ و دولت‌ ـ ملت‌ بودن‌ آن‌ گرفته‌ شد. جالب‌ آنكه‌ سياست‌های خروشچف‌ كه‌ خود او مخالف‌ ناسيوناليسم‌ بود، علت‌ عمده‌ احيای مجدد ناسيوناليسم‌ شد و از دهه‌ 1960، ناسيوناليسم‌ جديد روس‌ به‌ وسيله‌ دركی ژرف‌ از بحران‌ ــ كه‌ در آن‌ ملت‌ روسيه‌ خود را می‌يافت‌ ــ نسبت‌ به‌ از دست‌ رفتن‌ سنت‌های ملی روس‌ واكنش‌ نشان‌ داد. سولژنيتسين‌ در اين‌ دوره‌ استدلال‌ می‌كرد كه‌ روسيه‌ هزينه‌ زيادی برای يك‌ امپراتوری دروغين‌ پرداخته‌ است‌ و منابع‌ زيادی را به‌ هدر داده‌است‌. طی دوران‌ ركود زمان‌ برژنف‌، يك‌ ناسيوناليسم‌ رسمی روسی برای پشتيبانی از رژيم‌ رو به‌ زوال‌ شكوفا گرديد. در فضای جديد ايجاد شده‌ و در نتيجه‌ سياست‌ گورباچف‌، ناسيوناليسم‌ روس‌ جان‌ تازه‌ای گرفت‌. به‌ طوری كه‌ در ژوئن‌ 1988، نخستين‌ هزاره‌ پذيرش‌ مذهب‌ ارتدوكس‌ در روسيه‌، با نشانه‌هايی از گرايشات‌ ملی‌گرايانه‌ جشن‌ گرفته‌ شد. در اين‌ دوره‌، جنبش‌های قومی در ساير جمهوری‌های شوروی نيز آغاز شد كه‌ علاوه‌ بر ضديت‌ با شوروی، ضد روس‌ نيز بودند.

               آگاهی روس‌ها به‌ هويت‌ جمعی خود همواره‌ وجود داشته‌ و ناسيوناليسم‌ كهن‌ روس‌ ــ اگر بتوان‌ آن‌ را ناسيوناليسم‌ ناميد، چرا كه‌ اساساً ناسيوناليسم‌ مفهومی جديد و مربوط‌ به‌ قرن‌ 18 به‌ بعد است‌ ــ كه‌ متكی به‌ مذهب‌ بود، همين‌ وقوف‌ جمعی است‌. به‌ طوری كه‌ ادعا شده‌ مليت‌ روس‌ زودتر از ديگر مليت‌های اروپايی پديد آمده‌است‌. اما اين‌ ناسيوناليسم‌، بيشتر مفهومی روحی يا فرهنگی و بی‌بهره‌ از نهاد سياسی بوده‌ و رابطه‌ لازمی با دولت‌ و تكامل‌ سازمان‌ سياسی جامعه‌ نداشته‌ است‌. اما آنچه‌ برای ما مهم‌ می‌باشد، اين‌ است‌ كه‌ از اواخر قرن‌ 17، با ضعيف‌ شدن‌ مبنای اساسی ناسيوناليسم‌ كهن‌ روسی، همين‌ هويت‌ جمعی روس‌ نيز به‌ سستی گراييد، اما جای آن‌ را يك‌ هويت‌ ملی نگرفت‌ و از آن‌ زمان‌ تاكنون‌ روسيه‌ با چنين‌ مشكلی دست‌ به‌ گريبان‌ بوده‌است‌ به‌ طوری كه‌ گفته‌ شده‌ روس‌ها به‌ لحاظ‌ تاريخی اين‌ فرصت‌ را نداشته‌اند كه‌ هويت‌ ملی راسخ‌ و مداوم‌ خود را داشته‌ باشند. به‌ طوری كه‌ ساكوا صراحتاً می‌گويد: «روسيه‌ هرگز يك‌ دولت‌ ـ ملت‌ نبوده‌ و هنوز هم‌ نيست‌.» در اين‌ مورد كه‌ چرا روس‌ها نتوانستند دولت‌ ملی خود را تشكيل‌ داده‌ و به‌ يك‌ هويت‌ ملی دست‌ يابند، مسائل‌ مختلفی ذكر شده‌است‌.

              همان‌طور كه‌ گفته‌ شد، تا زمان‌ پتركبير روسيه‌ از همگونی بسيار بيشتری به‌ مفهوم‌ قومی و فرهنگی برخوردار بود. يك‌ پادشاهی محصور در خشكی و بدون‌ دسترس‌ به‌ دريا در داخل‌ سرزمين‌های بسيار محدودتر از آنچه‌ كه‌ بعداً به‌ وجود آمد كه‌ نخست‌ پيرامون‌ كيف‌ و سپس‌ مسكوی تشكيل‌ شده‌ بود. عنصر كليدی نوع‌ تزاری تعيين‌ هويت‌ (بويژه‌ از اواخر قرن‌ 15 كه‌ يوغ‌ مغول‌ پايان‌ يافت‌)، مذهب‌ ارتدوكس‌ و نظام‌ استبدادی بود كه‌ سمبل‌ آن‌ ايوان‌ مخوف‌ بود. اما از نيمه‌ قرن‌ 17، كم‌ كم‌ مشكلاتی جدی برای اين‌ هويت‌ ايجاد گرديد كه‌ در درجه‌ نخست‌ از تصرفات‌ سرزمينی ناشی می‌شد. اگرچه‌ تصرفات‌ از قرن‌ 16 شروع‌ شده‌ بود، اما پيشروی به‌ سوی مناطق‌ گسترده‌ خالی سيبری در قرون‌ 16 و 17، اختلال‌ زيادی در تعادل‌ قومی و جمعيتی كشور ايجاد نكرد. اما از نيمه‌ قرن‌ 17، اين‌ امپراتوری تا مناطقی گسترش‌ يافت‌ كه‌ ساكنان‌ آن‌ نه‌ روس‌ بودند و نه‌ ارتدوكس‌. در اين‌ مورد می‌توان‌ به‌ ضميمه‌ شدن‌ اوكراين‌ با افزايش‌ نفوذ قابل‌ توجه‌ فرهنگ‌ لاتين‌ و كاتوليك‌، سرزمين‌های آلمانی پروتستان‌ بالتيك‌، ضميمه‌ شدن‌ اوكراين‌، انضمام‌ سه‌ بخش‌ لهستان‌ و مناطق‌ مسلمان‌نشين‌ آسيای مركزی و قفقاز اشاره‌ كرد. از اين‌ رو، گسترش‌ فزاينده‌ سرزمين‌های امپراتوری روس‌ به‌ عنوان‌ يكی از موانع‌ مهم‌ تكوين‌ هويت‌ ملی روس‌ عمل‌ نمود[۱۶].

              يكی از نويسندگان‌ ديگر كه‌ به‌ موانع‌ شكل‌گيری هويت‌ ملی روسيه‌ پرداخته‌، ريچارد پايپ‌ است‌. از نظر او پديده‌ ناسيوناليسم‌ دارای دو عنصر اساسی است‌: احساس‌ پيوند با افرادی كه‌ وابسته‌ به‌ يك‌ گروه‌ هستند و احساس‌ تمايز از بيگانگانی كه‌ خارج‌ از آن‌ گروه‌ می‌باشند. عنصر نخست‌ به‌ ميهن‌پرستی و عنصر دوم‌ به‌ بيگانه‌ هراسی می‌انجامد. از نظر او، تجربه‌ تاريخی نشان‌ می‌دهد كه‌ دولت‌ مدرن‌ دو كار انجام‌ می‌دهد: به‌ شهروندانش‌ فرصت‌ احساس‌ رضايت‌ فردی می‌دهد، و هم‌ زمان‌، توانايی متقاعد ساختن‌ آن‌ها به‌ فداكردن‌ تمام‌ يا برخی منافعشان‌ را بخاطر خير عمومی ــ چه‌ با پرداخت‌ ماليت‌ و چه‌ با از جان‌ گذشتگی ــ دارد. وفاداری اجتماعی يكی از كاركردهای اساسی دولت‌ مدرن‌ است‌. در دو قرن‌ گذشته‌، اين‌ وفاداری بيشتر بر هويت‌ قومی متمركز بوده‌است‌. تمام‌ دولت‌های موفق‌، به‌ وسيله‌ اين‌ تمايز و هويت‌ قومی شناخته‌ شده‌اند. پايپ‌ معتقد است‌ كه‌ بيگانه‌ هراسی در روسيه‌ كه‌ از مذهب‌ سرچشمه‌ گرفته‌ و امری مربوط‌ به‌ پيش‌ از دوره‌ جديد است‌، بر وفاداری ملی سايه‌ افكنده‌ است‌. روسيه‌ پيش‌ از دوره‌ مدرن‌ همانند اروپای آن‌ دوره‌، هويت‌ خود را از مذهب‌ می‌گرفته‌ است‌. اما برخلاف‌ كاتوليك‌ و پروتستان‌، مذهب‌ ارتدوكس‌ يك‌ دين‌ ملی بوده‌است‌، و بويژه‌ پس‌ از تصرف‌ قسطنطنيه‌ و بالكان‌ به‌ دست‌ عثمانی‌ها، روسيه‌ به‌ عنوان‌ تنها دولت‌ ارتدوكس‌ در جهان‌ باقی ماند و به‌ اين‌ دليل‌، برای روس‌ها طبيعی بود كه‌ مذهبشان‌ را با مليت‌ و دولت‌ خود هم‌ سنگ‌ بدانند. برای آنها روس‌ بودن‌، همان‌ ارتدوكس‌ بودن‌ تلقی می‌شد و هر ارتدوكسی تبعه‌ تزار بود. پس‌، منبع‌ بيگانه‌ هراسی روس‌ ريشه‌ در اين‌ تاريخ‌ منحصربه‌فرد دارد كه‌ از تمام‌ جوانب‌ به‌ وسيله‌ كاتوليك‌ها، پروتستان‌ها، و مسلمان‌ها محاصره‌ شده‌ بودند. چنين‌ نگرشی تا قرن‌ بيستم‌ تداوم‌ يافت‌. آنها به‌ وسيله‌ كمونيسم‌، سكولار شدند و به‌ آنها اين‌ درك‌ تلقين‌ شد كه‌ نخستين‌ مردم‌ برگزيده‌ تاريخ‌ هستند كه‌ به‌ يك‌ جامعه‌ بی‌طبقه‌ وارد می‌شوند. پس‌، احساس‌ روس‌ها از هويت‌، بيشتر به‌ وسيله‌ آنچه‌ كه‌ نيستند تعيين‌ شده‌است‌ تا اينكه‌ به‌ وسيله‌ آنچه‌ كه‌ هستند. در واقع‌، جنبه‌ سلبی هويت‌ ملی برای آنها مطرح‌ بوده‌است‌ و نه‌ جنبه‌ مثبت‌ آن‌، چرا كه‌ آگاهی از متفاوت‌ بودن‌ از ديگران‌ و يكی بودن‌ با خود دو مسأله‌ است‌. حكومت‌های روسی اين‌ موضوع‌ را كه‌ احساسات‌ ضدبيگانه‌ را در ميان‌ مردم‌ تحريك‌كننده‌ بيشتر به‌ نفع‌ خود مي‌ديده‌اند. پايپ‌ در مورد ناكامی تحول‌ مبنای هويت‌ از مذهب‌ به‌ قوم‌ و عدم‌ شكل‌گيری هويت‌ ملی را علاوه‌ بر مسائل‌ بالا، به‌ قلمرو پهناور و تنوع‌ قومی مربوط‌ دانسته‌است‌. از سوی ديگر، حكومت‌ تزاری يك‌ امپراتوری ايجاد كرد تا اينكه‌ يك‌ ايدئولوژی ملی، و در مدارس‌ و ارتش‌، به‌ جای آموزش‌ وفاداری به‌ ميهن‌، صرفاً وفاداری به‌ شخص‌ تزار را آموختند. او همچنين‌ بايد به‌ عدم‌ توسعه‌ نهادهايی كه‌ بتوانند ميان‌ گروه‌های اجتماعی جدا از هم‌، يك‌ احساس‌ سرنوشت‌ مشترك‌ ايجاد كنند، و دهقانان‌ جدا و پراكنده‌ در سرزمين‌های پهناور را به‌ سوی شهروندانی با درك‌ قومی هدايت‌ كند، اشاره‌ كرد.

بسياری از تحليلگران‌ مسائل‌ روسيه‌، يكی از ويژگی‌های دولت‌ روسی را  موعودگرايی دانسته‌اند. اين‌ ويژگی به‌ اشكال‌ مختلف‌ امكان‌ شكل‌گيری هويت‌ ملی را مانع‌ شده‌است‌. موعودگرايی روسيه‌ در ابتدا در قالب‌ مذهبی به‌ شكل‌ "رم‌ سوم‌" ظهور يافت‌. در قرن‌ 19 در برابر تحول‌ هويت‌ دولت‌های اروپايی، شكل‌ "اسلاوگرايی" به‌ خود گرفت‌، و سرانجام‌ در قرن‌ بيستم‌ به‌ "بين‌الملل‌گرايی" سوسياليست‌ تبديل‌ شد. در مورد موعودگرايی مسيحی پيش‌ از اين‌ بحث‌ شد. اما يكی از موانع‌ اصلي‌ شكل‌گيری هويت‌ ملی در روسيه‌ بويژه‌ در سده‌های 19 و 20 موعودگرايی به‌ دو شكل‌ اسلاوگرا و بين‌الملل‌گرا بود. اسلاوگرايی نخست‌ در برابر اصلاحات‌ پتر شكل‌ گرفت‌ و مقاومت‌ شديدی از اين‌ ناحيه‌ نشان‌ داده‌ شد. آنها سياست‌های پتر را خيانت‌ به‌ مبانی ملی روس‌ و مخالف‌ روند پيشرفت‌ قوم‌ روس‌ تلقی می‌كردند و بر ارزش‌ها و سنت‌های روسی بويژه‌ مذهب‌ ارتدوكس‌ تكيه‌ می‌كردند.  از نظر اسلاوگرايان‌، فرهنگ‌ غرب‌ نبايد ذات‌ تغييرناپذير روسيه مادر را كه‌ نشانه‌های آن‌ ارتدوكس‌ روسی و يك‌ دولت‌ قدرتمند متمركز است‌، آلوده‌ كند[۱۷].

اسلاوگرايی هم اشكال‌ متعددی داشته است. يك‌ شكل‌ آن‌، اتحاد ملل‌ اسلاو بود كه‌ البته‌ در بيشتر مواقع‌، مركزيت‌ آن‌ خارج‌ از روسيه‌ بود. هرگاه‌ كه‌ لهستان‌ سردمدار اين‌ جريان‌ بود، اسلاوگرايی حتی جنبه‌ ضدروسی نيز پيدا می‌كرد. در شكل‌ ديگر آن‌، به‌ يك‌ اصل‌ سازمان‌ دهنده‌ و به‌ عنوان‌ شيوه‌ای برای بسيج‌ مردم‌ روسيه‌ در حمايت‌ از سياست‌های توسعه‌طلبانه‌ دولت‌ بود. اما، در بسياری موارد، صرفاً شعاری بود كه‌ از سوی دولت‌ روسيه‌ به‌ منظور تحريك‌ مليت‌های اسلاو داخل‌ امپراتوری اطريش‌ و عثمانی برای تضعيف‌ آن‌ها در برابر روسيه‌ بود. اما آنچه‌ كه‌ در اين‌ رابطه‌ به‌ بحث‌ اصلی ما برمی‌گردد آن‌ است‌ كه‌ گو اينكه‌ اسلاوگرايی می‌توانست‌ شكلی از ملی‌گرايی برای ايجاد يك‌ هويت‌ ملی برای روسيه‌ باشد، اما تأكيد آن‌ها بر مذهب‌ ارتدوكس‌ به‌ عنوان‌ وجه‌ مشترك‌ ميان‌ اسلاوها، خود به‌ خود به‌ مانعی برای آن‌ تبديل‌ گرديد. تئوری‌های ناسيوناليسم‌ روسی در دوره‌ اسلاوگرايی دارای سه‌ ويژگی اصلی بود. اول‌ وابستگی به‌ ارتدوكس‌ روس‌ بود كه‌ متفكران‌ آن‌ تئوری‌هايی برای توجيه‌ اقتدار معنوی منحصربه‌فرد و اصالت‌ رهبران‌ آن‌ ابداع‌ كردند ــ كه‌ موازی همان‌ ادعاهای غيردينی انجام‌ شده‌ به‌ نفع‌ ناسيوناليسم‌ روس‌ و ماهيت‌ اين‌ پيوستگی و ائتلاف‌ متغير بود. در حالی كه‌ برخی ناسيوناليست‌ها معتقدانی مؤمن‌ و پيرو فلسفه‌های مذهبی پيچيده‌ای بودند، ديگران‌ می‌خواستند كه‌ كليسا فقط‌ به‌ عنوان‌ يك‌ عامل‌ كنترل‌ اجتماعی عمل‌ كند. دوم‌، علاقه‌ عميق‌ به‌ تاريخ‌ قرون‌ ميانه‌ روسيه‌ و بويژه‌ دوره‌ مسكوی آن‌، كه‌ بسياری از ناسيوناليست‌ها معتقد بودند هنوز به‌ بسياری از فرهنگ‌های بيگانه‌ای كه‌ پتر كبير آنها را وارد روسيه‌ كرد آلوده‌ نشده‌ بود. سوم‌، اعتقاد به‌ دهقانان‌ روس‌ به‌ عنوان‌ يك‌ نيروی اخلاقی در جهت‌ خير و نيكی كه‌ تجسم‌ عينی آن‌ در شيوه‌ زندگی اجتماعی و نحوه‌ اداره‌ امور آنان‌ قابل‌ مشاهده‌ بود.  

روسیه جدید  از همان ابتدا با یک بحران‌ هويتی روبرو بود و گذار از وضعيت‌ امپراتوری و هويت‌ مبتنی بر ايدئولوژی، مسأله‌ دولت‌ ملی و تقارن‌ دولت‌ و ملت‌ و مشكلات‌ ناشی از فقدان‌ آن‌، مسأله‌ هويت‌ ملی را به‌ طور اساسی مطرح‌ ساخت‌. از سوی دیگر، وانهادن‌ نظام‌ سياسی و اقتصادی سوسياليستی و تلاش‌ برای همكاری و سپس‌ ادغام‌ در غرب‌، مسأله‌ جايگاه‌ روسيه‌ را در جهان‌ و بويژه‌ در ارتباط‌ با اروپا و غرب‌ مطرح‌ كرد. و نیز از دست‌ دادن‌ نقش‌ يك‌ ابرقدرت‌ و رهبر بلوك‌ نظامی ـ سياسی با مأموريتی جهانی، ابهاماتی اساسی را در دوره‌ نقش‌ آتی روسيه‌ در سطوح‌ جهانی و منطقه‌ای به‌ پيش‌ كشيد. از نظر مقامات‌ رسمی، قرار بود "دولت‌ ملی روسيه‌"، يك‌ "عضو برابر ملل‌ متمدن‌" باشد و به‌ عنوان‌ يك‌ "قدرت‌ بزرگ‌ جهانی در نهادهای اروپايی و غربی" حضور يابد و نقش‌ درخور خود را بازی كند. اما ميان‌ اين‌ تصورات‌ با واقعيت‌های داخلی و خارجی فاصله‌ زيادی وجود داشت‌. در داخل‌، آشفتگی زيادی درمورد تعريف‌ هويت‌ وجود داشت‌ و نخبگان‌ و گروه‌های متعددی بودند كه‌ هريك‌ درك‌ خاص‌ خود را از هويت‌ كشور داشتند و آرمان‌ها و آرزوهای متفاوتی را در سر می‌پروراندند و هيچ‌گونه‌ اجماعی حاصل‌ نشد. در خارج‌ نيز مسائلی پيش‌ آمد كه‌ تصورات‌ اوليه‌ مقامات‌ روسی را با واقعيت‌های سخت‌ محك‌ زد. ناكامی دولت‌ در حل‌ مشكلات‌ داخلی و تحقير آن‌ در مسائل‌ بين‌المللی، هويت‌ آرمانی رسمی را به‌ بن‌بست‌ رسانيد و وضعيت‌ را آشفته‌تر ساخت‌. اما از سال 2000 با اقداماتی که انجام شد، بسیاری از مشکلات دهه 1990 حل شد و در روسیه یک حس اعتماد به دولت و افتخار به هویت ملی تقویت شد که اوج آن را در سال های پس از 2005 دیده ایم  و انتخاب سه باره پوتین با رای بالای 60 درصد هم در سال 2012 ناشی از اعتماد به او به عنوان بازیابنده حس هویت ملی روسیه جدید است.

از مجموع‌ مباحثی كه‌ در مورد هويت‌ ملی روس‌ مطرح‌ شد، نتيجه‌ می‌گيريم‌ كه‌ داستان‌ تحول‌ هويت‌ ملی در روسيه‌ حكايت‌ ناكامی ملت‌ روس‌ از دستيابی به‌ دولت‌ ملی به‌ مفهوم‌ معاصر اروپايی آن‌ است‌، و زمانی كه‌ اتحاد شوروی از هم‌ پاشيد، روسيه‌ جديد خود را درگير يك‌ مسأله‌ حل‌ ناشده‌ تاريخی يافت‌ که تاثیرات مهمی بر مسائل داخلی و رفتار های خارجی آن داشت. در عین حال مجادله پیرامون این هویت و نا مشخص بودن حدود و ثغور آن به معنای نبود هویت ملی نیست و در روسیه، میان بخش مهمی از مردم و به ویزه اکثریت روس تبار آن گرایشات و علاقه مندی به افتخار و عظمت ملی امری عینی و واقعی است. این هویت ملی، نمادها، شعارها و تجلیات خاص خود را داشته و در شرائط گوناگون و به ویزه در سختی و شدائد روزگار خود را نشان می دهد.
نهاد خانواده

خانواده همیشه یک رکن مهم جامعه روسیه بوده و تا سال های پایان دوره تزاری هم همچنان جایگاه مهمی داشت.  از آن زمان به تدریج پابه پای مدرن شدن جامعه از سده نوزدهم و آموزه های کمونیستی و نتایج عملی اقدامات نوسازانه آن دوره، از نقش خانواده کاسته شد و به ویژه بحران های اجتماعی و اقتصادی متعاقب فروپاشی شوروی، ضرباتی را بر نظام خانواده روسی وارد کرد. برقراری اقتصاد بازار آزاد و تنزل سطح زندگی و وضعیت نابسامان اجتماعی و خدمات و مشکل دسترسی به وسائل پزشکی لطمه ای جدی به خانواده ها زد تا جایی که طبق آمارها حدود دوسوم خانواده از هم می پاشیدند. از سال 2004 به بعد در روسیه موضوع بحران خانواده به یک تم غالب در رسانه های مربوطه تبدیل شد و دولت طرح ها و برنامه های گوناگونی را برای تقویت نظام خانواده در دستور کار قرار داد و به ویزه دست یاری به سوی کلیسای روسیه دراز کرد. حتی برای بچه دار شدن خانم ها مشوق های مالی مهمی ارائه شد و برخی آمار ها نیز از موفقیت نسبی دولت در این زمینه حکایت می کنند و نگرانی هایی در مورد پیامدهای تزلزل نظام خانواده برای آینده جامعه و وضعیت امنیتی و اقتصادی آن ابراز شده است. دولت روسیه سال 2008 را سال خانواده نامید و کوشید تا از طریق برخی اقدامات به احیای سنت ها و سالم سازی اخلاقی بپردازد[۱۸]. یکی از برنامه های دولت روسیه، تصویب سند نظریه سیاست جمعیتی فدراسیون روسیه تا سال 2025 است. همچنین کمیته اجتماعی ملی خانواده روسی نیز تشکیل شده است.

در روسيه از مدت‌ها پيش سنت ازدواج در سن پايين مرسوم بوده است. در سال 1744 كليسا سن ازدواج را برای زنان 13 سال و برای مردان 15 سال تعيين كرد و ازدواج دختران بين 13 - 14 و پسران 15-16 ساله تا قرن 19 قانونی بود. از صد سال پيش تشكيل خانواده دچار تغييراتی شد، ولی باز سن ازدواج پايين‌تر از امروز بود (زنان به طور متوسط، در بيست سالگی و مردان در 22سالگی ازدواج می‌كردند) و درصد كمی تا قبل از 25سالگی ازدواج می‌كردند. در سال‌های اخير، تحت تاثير غرب، آرام‌آرام به اين سو حركت می‌كنند. جوان‌ها می‌گويند: قبل از ثبت ازدواج لازم است مدتی با هم زندگی كنيم و يكديگر را بشناسيم. امروز چيزی در حدود 45 درصد مردان و 30درصد زنان سنين 24-20 و 20درصد مردان و زنان سنين 39- 25 بدون ازدواج رسمی با يكديگر زندگی می‌كنند. البته هر چه سن و سال بالاتر است، تمايل به زندگی سنتی و داشتن خانواده با تمام مشخصات شايسته آن بالاتر می‌رود و به آماری در حدود 90درصد افراد اين سن می‌رسيم[۱۹].  

در ميان خانواده‌های روس، زوج‌هايی كه با هم زندگی می‌كنند، 74 درصد جمعيت را تشكيل می‌دهند كه از آن ميان 28درصد فرزندی ندارند. برخلاف اروپا كه هسته اصلی خانواده را تنها پدر، مادر و فرزند تشكيل می‌دهند، در روسيه 30درصد والدين با خانواده‌های خود يعني پدر و مادر زن و شوهر، بچه‌ها و نوه‌ها در ارتباط دايم هستند. اين حفظ ارتباط نه تنها به دليل وجود سنت، كه به دليل بالا بودن هزينه‌های زندگی نيز بوده است. از سال 1990 قيمت ملك در روسيه به شدت بالا رفت، به طوری كه همسران جوان جايی برای زندگی پيدا نمی‌كردند. بنابراين مساله فقط حفظ ارزش‌های سنتی نيست، بلكه مشكلات دوران پس از پروسترويكا نيز از عوامل دخيل در پرواز اين مشكلات به شمار می‌رود.‌ در غالب موارد خانواده ناكامل يعنی مادر يا پدر تنها با خانواده زندگی می‌كنند. مادران تنها نيز مساله ديگری هستند كه در روسيه با آن روبرو هستيم. تقريبا يك كودك از ميان چهار كودك روس در خانواده كامل پرورش نمی‌يابد و 75 درصد از آن‌ها تنها با مادر زندگی می‌كنند. پدران برای تربيت فرزند كم سن خود نياز به كمك فعالان پدر و مادر خود دارند و مادران تنها نيز غالبا نيازمند حمايت مالی از طرف والدين خود هستند[۲۰].

امروزه در روسیه وضعيت اقتصادی سختی حاكم است و از اين رو بسياری از زوج‌های جوان در همان ابتدا نمی‌خواهند بچه‌دار شوند. از طرف ديگر، در ذهن شهروند روس يك قاعده اجتماعی تعريف شده است که در خانواده بايد حداقل يك بچه وجود داشته باشد. در سال‌های اخير دولت روسيه درصدد انجام اقدامات گوناگونی در جهت بالا بردن ميزان مواليد می‌باشد. كمك خرج برای فرزندان به ميزان 4-2 برابر افزايش يافته و مدت آن را تا يك سال و نيم افزايش داده‌اند، همچنين برنامه‌هايی نيز برای تامين مسكن خانواده‌های دارای فرزند در حال انجام است. در روسيه اقدامات خاصی برای ايجاد انگيزه در خانواده‌ها تدوين شده كه هنگام تولد فرزند به اجرا در می‌آيد و نام آن سرمايه‌گذاری مادر است. اين سرمايه‌گذاری شامل مبلغی بالغ بر 300 هزار روبل (برابر با يازده هزار دلار) می‌باشد كه در حسابی به نام مادر يا فرزند سپرده می‌شود و پس از تولد پرداخت می‌شود و سرمايه اوليه‌ای برای فرزند محسوب می‌گردد كه صرفا بايد برای فرزند مصرف شود و پدر و يا مادر نمی‌توانند از آن برای ساير حوايج استفاده كنند و حق دارند برای سه سال كودك آن را به‌كار ببرند، اما تنها برای پرداخت محل سكونت، تحصيل كودك و آنچه كه به وی مربوط می‌شود. و پس از تولد ماهانه 4000 روبل (برابر با دويست دلار) تا هفت سالگی به عنوان كمك هزينه نگهداری فرزند پرداخت می‌شود و پس از هفت سالگی به مرور اين مبلغ كاهش می‌يابد[۲۱]. روسیه دارای بالاترین نرخ طلاق در جهان است و در حدود 5.38 درصد از ازدواج ها در این کشور به طلاق می انجامد. بسیاری از کارشناسان دلیل این نرخ بالای طلاق در کشور روسیه را بداخلاقی مردان روسی می دانند. مسائلی همچون ضرب و شتم زنان، خیانت به همسران و عدم پرداخت هزینه های زندگی از طرف شوهران از جمله دلایل بالا بودن نرخ طلاق در این کشور است. بسیاری معتقد هستند که به همین علت است که بسیاری از زنان روس ترجیح می دهند با مردان خارجی ازدواج کنند[۲۲].

در زمان کمونیسم و مثلا در سال‌های دهه 1960 میلادی، از هر یکصد ازدواج 12 مورد آن به جدایی می انجامید. در سال 1990 این رقم به 42 مورد رسید. اما در سال 2005 از هر 10 ازدواج 6 مورد آن به طلاق منجر شده است[۲۳]. طبق آخرین گزارشات، حدود هفتاد درصد ازوداج ها در روسیه با طلاق به پایان می رسد و این آمار بالای طلاق از آسیب های اجتماعی در روسیه محسوب می شود. علاوه بر گسترش فرهنگ وارداتی غرب و پایبند نبودن به مسایل اخلاقی ؛ تبلیغ تجمل گرایی در رسانه ها را از دیگر علل افزایش طلاق در روسیه ذکر شده است. طبق آمار؛ در سال 2010 میلادی 185هزار مورد ازدواج در کنار 153 هزار و 406 مورد طلاق در روسیه ثبت شد.

به گزارش شبکه تلویزیونی راشاتودی، 65 درصد ازدواج ها در روسیه به طلاق منجر می شود. با توجه به بالا بودن میزان جدایی زوج ها در روسیه ، مردان و افراد مشهور به طور فزاینده ترجیح می دهند پیش از ازدواج با طرف مقابل قراردادهایی امضا کنند تا مطمئن شوند مال و اموال شان را با طلاق همسرشان از دست نخواهند داد. در روسیه حدود 40% قتل‌ها و جنایات فجیع در سطح خانواده رخ می دهند. سالانه بیش از 10000 زن بدست شوهر و یا شریک جنسی اش کشته می شود (در حالی‌که اتحاد جماهیر شوروی در جنگ با افغانستان در طول 10 سال، 17000 نفر را از دست داد) و از هر سه زن، یک نفر در روسیه بخاطر خشونت های فیزیکی از سوی شوهر رنج می کشد[۲۴].

وضعیت زنان

  در دو دهه اخیر وضعیت زنان و موقعيت آن‌ها کمابیش دستخوش تغيير و دگرگونی شد.  اساسا روسیه از زمان کمونیسم ابعاد گوناگون مدنیسم را پذیرفت و حزب کمونیسم مساله برابری زن و مرد را به شکل گسترده ای ترویج نمود. از آن زمان زن روس همانند مرد روس در عرصه کار و فعاليت های اجتماعي حضور موثری دارد و تفاوت چندانی ميان مرد و زن در عرصهء کارهای اجتماعی وجود ندارد و تقريبآ در تمام مشاغل ديگر حضور مساوی زن و مرد به چشم می خورد. زنان شاغل دوماه قبل و دو ماه بعد از زايمان مرخصی با حقوق دارند. در زمان کمونیسم زنان تا يک سال بعد از زايمان می توانستند از مرخصی بدون حقوق استفاده کنند. که در اين حالت شغل و مرتبه کاری ان‌ها همچنان حفظ می شد.در حال حاضر نیز بنا به محلی که در آنجا شاغل هستند می توانند از مزايای خاصی استفاده کنند. میزان اشتغال زنان در بخش آموزش 79 درصد، بهداشت و خدمات اجتماعی 83 درصد، تجارت و تغذیه عمومی 76 درصد، ارتباطات 71 درصد، و فرهنگ و هنر 72 درصد است[۲۵]. سطح تحصیلات زنان شاغل در روسیه 13 درصد بیشتر است. اما بیکاری در میان زنان بیشتر است. در زمان شوروی نرخ اشتغال زنان در آن کشور یکی از بالاترین ارقام جهان و حدود 90 درصد بود. در دهه 1970، این رقم 53 درصد بود اما تا سال 1990 به 48 درصد رسید. 60 درصد متخصصان،  58 درصد مهندسان، 67 درصد پزشکان و 91 درصد کتابداران زن بودند[۲۶].

حضور زنان در عرصه سیاسی کشور هم در دوره شوروی جالب بود. در سطح ملی نرخ حضور زنان یک سوم و در سطح محلی یک دوم بود. یک سوم نمایندگان در مجمع یازدهم شورای عالی اتحاد جماهیر شوروی در سال های 1984 تا 1989 زنان بودند. این رقم در سال 1989 به 15.7 درصد رسید. در انتخابات کنگره ملی روسیه در سال 1990، فقط 5.5 درصد زنان بودند. سپس در 1993 به 8.13 و در مجمع فدرال به 10.8 درصد و در دومای دولتی به 13.1 درصد رسید. در دومای چهارم نیز 9/8 درصد نمایندگان زن بودند. در شورای فدرال روسیه در سال 2006 از 176 سناتور فقط 10 نفرشان زن بودند. به لحاظ کیفی هم زنان در سیاست روسیه جدید نقش اندکی دارند و بجز موارد محدودی مانند یکاترینا لاکوا و یلنا میزولینا در دوما و والنتینا ماتوینکو وزیر رفاه اجتماعی تا 2002 و سپس  استاندار سنت پترزبورگ تا سال 2010 و پس از آن در ریاست شورای فدرال، کمتر حضور موثری در قدرت و تصمیم گیری سیاسی دارند[۲۷]. به هر حال، در نظام سیاسی روسیه، منافع زنان چندان مشخص و منظم تعریف نشده و نهادهای زنانه ضعیفند. نهادهای موجود هم کمتر توانسته اند هماهنگ عمل کنند و از این رو کمتر موضوع زنان وارد مجادلات سیاسی روسیه جدید شده است. در رقابت های سیاسی انتخاباتی سال 2011 و 2012 هم این موضوع نتوانست جایگاهی پیدا کند. در مجموع، زنان روس به ویژه از اواخر سده نوزدهم و بیشتر در مرکز شهری بزرگ زنان آزادی بوده اند، اما امروزه وضعيت سختی دارند. مردان روس اغلب کم مسئوليت و مشروب خوار هستند. مشروب خواری و دائم الخمری مردان عمده ترين مشکل زنان روس است. در برخی موارد، عمدهء درامد مردان روس برای خريد مشروب و بازی قمار به هدر می رود, و بعد از مشروب خواری هم بد رفتاری ها شروع می شود. وضعيت امنيت در روسيه برای زنان خوب است و يک زن می تواند به راحتی ساعت يک شب به تنهايی به منزلش برگردد و يا در خيابان قدم بزند[۲۸].

خشونت عليه زنان در خانواده در روسيه بيداد می‌كند. در روسيه هر سال 14 هزار زن بر اثر ضرب و شتم در درون خانواده جان خود را از دست می‌دهند. ميزان اعمال خشونت بر عليه زنان در خانواده در روسيه در سطحی بسيار نگران كننده و در عين حال هشدار دهنده است. چنان‌كه هر ساله در اين كشور 14 هزار زن بر اثر ضرب و شتمی كه در درون خانواده عليه وی اعمال می شود جان خود را از دست می‌دهند. در گزارش موسسه غير دولتی روس موسوم به "آننا" كه در رابطه با خشونت درون خانواده در روسيه تهيه شده آمده است كه ميزان اعمال خشونت درون خانواده عليه زنان چنان است كه هر سال 14000 زن جان خود را از دست می‌دهند. همچنين هر ساله بيش از 650 هزار زن نيز به سبب مورد ضرب و شتم قرار گرفتن به مراجع قانونی مراجعه می كنند. اين گزارش در ادامه افزود: مارينا پيسكلا كووا رئيس موسسه روسي "آننا" يادآور شد كه مرگ‌های اين چنيني زنان روس بر اثر شدت ضرب و شتم اعمال شده از طرف شوهران آنها و يا مردانی كه در خانه ايشان حضور دارند رخ می‌دهد. وی همچنين گفت: كارشناسان اظهار می‌دارند كه اين آمار مرگ و مير زنان روس از سال 1995 تا كنون تقريبا بدون تغيير بوده است[۲۹]                                

آسیب‌ های اجتماعی

در دو دهه گذشته، مشکلات اجتماعی زیادی در روسیه به وجود آمد و در نتیجه تغییرات اجتماعی و اقتصادی سریع، قشرهای آسیب پذیرتر به خصوص زنان و کودکان تحت فشار بیشتری قرار گرفتند. نابسامانی های اجتماعی مختلف که در دوره ی اتحادیه ی شوروی وجود نداشته و یا بسیار نادر بودند در روسیه ی معاصر مسئله ای مهم به شمار می آمدند. استفاده از داروهای غیر قانونی به دلیل فقدان عملکرد اجرایی و افزایش خریدو فروش داروها، به گونه ای اساسی رشد یافته است. میزان مصرف الکل نیز افزایش یافته است. مسمومیت ناشی از الکل یکی از علل مرگ و میر است. بخصوص الکل هایی که خانگی بوده یا توسط مخازن صنعتی رقیق شده اند. این مسئله عامل مهم در کاهش سن امید به زندگی روسیه ، بخصوص برای مردان است. استفاده از مواد مخدر موجب تسریع در گسترش ایدز است، زیرا ویروسی که مسبب بیماری ایدز است یعنی HIV به صورت عمده ای از طریق درون وریدی (موجود در سیاهرگ) مصرف کننده ی مواد مخدر از سرنگ تزریقی مشترک، منتقل می شود. در سال‌های اخیر شیوع چندین بیماری واگیردار دیگر افزایش یافته است. مرض و دیگر بیماری‌های قابل درمان به دلیل درمان ناقص بیماران و فقدان بازشناسی علائم بیماری‌ها در میان دیگر مبتلایان، گسترش یافته است. بیماری‌های مقاربتی نیز به سرعت افزایش می یابد. در جهت مثبت، دولت مبارزه بر علیه بیماری های دیفتری و فلج اطفال را به صورت موفقیت آمیزی هدایت کرده است[۳۰].

به هر حال، اعتیاد در جامعه روسیه گسترش یافت و تعداد معتادان به مواد مخدر به طور چشمگیری در مراکز شهری قابل دیدن بود. این مشکل بخاطر نبود مبارزه جدی و قابل دسترسی بودن در دوران بعد از شوروی به طور جدی به ویژه بین جوانان رو به افزایش رفت. همچنین تولید و مصرف مشروبات الکلی به شکل غیرقانونی افزایش یافت و پابپای استعمال مواد مخدر شیوع بیماری ایدز نیز دامن‌گیر جامعه شد. علت اصلی ابتلا این است که معتادان بیمار و سالم از سرنگ مشترک استفاده می کنند. موارد ابتلا به چند بیماری دیگر واگیردار نیز طی سال های اخیر افزایش یافته است. مرض سل و دیگر بیماری های قابل معالجه در نتیجه عدم معالجه باید و شاید بیماران و ناتوانی از تشخیص بیماری بین مبتلایان بشدت رایج شده اند. بین موارد مثبت می توان به مبارزه موفقیت آمیز حکومت با بیماری های دیفتری اشاره نمود[۳۱].

تعداد افراد ولگرد بطور بسیار محسوس بالا رفت و بیکاری و نیمه بیکاری به میزان بحرانی رسید. یکی دیگر از مظاهر زندگی روس ها مصرف بیش از اندازه مشروبات الکلی است آنچه از دیرباز ثابت شده علاقه شدید روس ها به مصرف مشروبات الکلی است. هیچ فرد روسی حاضر نیست فرصت باده نوشی را از دست بدهد و در این کشور رد دعوت به باده نوشی توهین به حساب می آمد و این خصوصیات تا به آنجا ریشه دوانده بود که حتی سفیران تزار در کشورهای بیگانه نمی توانستند دست از میگساری بردارند. معروف بود کسی که میهمان را مست به خانه نفرستد از میهمان خوب پذیرایی نکرده است.روزگاری در روسیه، افزایش روز افزون میخانه‌ها باعث زیاد شدن جرم شد. سپس دولت شروع به بستن آنها کرد و فروش مشروبات الکلی را در اختیار فروشگاه های معین قرار داد. مصرف مشروب در غیر از روزهای تعطیل در روزهای روزه ممنوع شد. مستی که در روزهای روزه دیده می شد به زندان روانه می شد و شلاق می‌خورد. امروزه نیز یکی از جلوه‌های زننده در روسیه تعدد می فروشی‌ها و مگسارهاست. همه ساله در زمستان های طولانی مسکو صدها نفر جان خود را به همین دلیل از دست می دهند. آنان پس از میگساری تا پاسی از نیمه شب، راهی منزل خود می شوند و به دلیل افراط، در کنار خیابان و کوچه بر زمین می افتند و بدون آن که خود بدانند در بیهوشی ناشی از الکل از سرما یخ می زنند و به دیار عدم می روند(همان، 104-105).

آن دوره درهاي روسيه بر روي مواد مخدر گشوده شد. همان زمان نمايندگان شوراي عالي فدراسيون روسيه پيگرد اداري و جزايي در ازاي مصرف و نگهداري مواد مخدر بدون مقاصد تجاري (مصرف خصوصي) را رفع كردند. در جلسه شوراي فدراسيون آمار و ارقام وحشتناكي ذكر شد كه نتيجه اعمال “آزادي” در اين زمينه حساس را نشان داد. سالها پيش، در دوران شوروي، ارگانهاي انتظامي مواد مخدر را به اندازه چند گرم كشف مي‎كردند (در اتحاد شوروي دلالان واقعي مواد مخدر وجود نداشتند) ولي در “روسيه نوين”يکباره 40 تن مواد مخدر مصادره شد. به عقيده كارشناسان، اين تنها 15 درصد مواد مخدري است كه در كشور در گردش است. طي مدت كوتاهي بيش از دو ميليون شهروند روسيه به هروئين، افيون و مواد مخدر به اصطلاح “سنگين” ديگر معتاد شده‎اند.اين تنها آمار رسمي است. درروسيه مواد مخدر به مسأله بزرگ اجتماعي تبديل شده است. ميليونها ديوانه بدبخت و خشن، از زندگي اجتماعي حذف شده‎اند. آنها نمي‎توانند كار و تحصيل بكنند و بچه‎دار شوند. بسياري از آنها به بيماري ايدز مبتلا هستند.تنها در مسكو و حومه شهر13 هزار جوان مشمول خدمت به خاطر اعتياز به مواد مخدر نمي‎توانند به ارتش احضار شوند.نمي‎توان گفت كه در كشور با مواد مخدر مبارزه نمي‎كنند. ولي اين مبارزه بسيار غيرفعالانه است. در روسيه كميسيونها و بنيادهاي گوناگوني تشكيل شده‎اند ولي فعاليت آنها نتيجه چنداني نمي‎دهد. طبق اطلاعات اخير، بيش از 60 درصد معتادان را افرادي در سنين 30-16 سالگي تشكيل مي‎دهند در حالي که 20 درصد آنهاهنوز شاگردان مدارس هستند. از اطلاعات وزارت بهداشت روسيه معلوم مي‎شود كه ميانگين سن آغاز اعتياد در روسيه17-15 سال استولي مصرف مواد مخدر توسط كودكان 13-11 ساله افزايش يافته است. بر اثر اعتياد والدين، هم‌اکنون درمسكو مصرف مواد مخدر توسط كودكان 7-6 ساله هم به ثبت رسيده است. مدارس و اماكن تفريحي جوانان به خصوص ديسكو و كلوپ شبانه، مراكز اساسي پخش مواد مخدر هستند. نظرسنجي دانش‎آموزان مدارس مسكو و سنت‎پطرزبورگ در بهار سال 2000 نشان داده است كه 70 درصد آنها در همين اماكن با مواد مخدر آشنا شده‎اند. توجه ويژه به مسأله مواد مخدر ناشي از آن است كه در سالهاي اخير معتادان عامل اصلي رشد بيماري ايدز شده‎اند. در سالهاي 1998-1997 بيش از 90 درصد موارد ابتلا به بيماري ايدز ناشي از مصرف مواد مخدر به صورت آمپول و كاربرد سرنگهاي مشترك بود. بدترين وضعيت در كالينينگراد، سنت‎پطرزبورگ، كراسنودار و مسكو مشاهده مي‎شود. در سال 1999 وضع كمي اصلاح شد. از 8 هزار نفري كه به ايدز مبتلا شدند، تنها 3865 (764 زن و 3101 مرد) يعني كمتر از 50 درصد بر اثر مصرف مواد مخدر اين بيماري را گرفتند.اما در سال 2000 ما دوباره شاهد رشد شديد موارد ابتلا به بيماري ايدز از طريق كاربرد سرنگهاي مواد مخدر شديم.براي مثال، در مسكو معتادان 95 درصد مبتلا شدگان به اين بيماري را تشكيل دادند. در شهر سامارا اين رقم به 98 درصد رسيد. اكنون در زندانها 5/3 هزار نفر مبتلا به ايدز نگهداري مي‎شوند كه بسياري از آنها حتي در شرايط زندان به مواد مخدر دسترسي دارند. اكثر اين بيماران به جرم توليد، توزيع و فروش مواد مخدر (ماده 228 قانون كيفري) محكوم شده‎اند.

گسترش مواد مخدر در نيروهاي مسلح روسيه نيز يكي از مسايل خطرناك زمان اخير است. هر سال تعداد بيشتر مشمولين خدمت معتاد از آب در مي‎آيند. طبق اطلاعات اخير، تقريباً يك هشتم مشمولين به گونه‎اي مزه مواد مخدر را چشيده‎اند.در سال 1998 در نيروهاي مسلح روسيه 112 جرم در رابطه با توزيع و مصرف مواد مخدر به عمل آمد.در سال 1999 اين رقم به 200 مورد رسيد. متأسفانه، مصرف مواد مخدر توسط نظامياني كه اكنون در چچن خدمت مي‎كنند، افزايش مي‎يابد.قاچاقچيان مواد مخدر سعي مي‎كنند از نظاميان ارتش روسيه براي انتقال مواد مخدر استفاده كنند. اعتياد به مواد مخدر موجب افزايش تعداد نظاميان مبتلا به بيماري ايدز مي‎شود، به خصوص در ميان افرادي كه قبل از احضار به خدمت به اين بيماري مبتلا شده بودند. در سال 1999 در بيمارستان وزارت دفاع در شهر پودولسك كه در تشخيص بيماري ايدز تخصص دارد، 200 نفر مبتلا كشف شدند. طي 6 ماه اول سال 2000 اين رقم به 260 نفر رسيد. به گفته ب. لازانكو رئيس اين بيمارستان نظامي، تعداد ده برابر بيشتر بيماران در ارتش خدمت مي‎كنند و كشف نمي‎شوند.

گرايش توسعه سريع هروئين و برتري انواع گران‎تر و قوي‎تر مواد مخدر در بازار مشاهده مي‎شود. توسعه بازار هروئين و مواد مخدر قوي ديگر به علت تشديد اعتياد نوجوانان بسيار خطرناك به نظر مي‎رسد. ورود گسترده هروئين به بازار روسي باعث شده است كه طي چند سال اخير قيمت يك گرم هروئين خالص در مسكو از 240 تا 45-40 دلار افت كند. هروئين بيشتر از همه مواد مخدر سنگين ديگر در دسترس معتادان قرار مي‎گيرد. مي‎توان گفت كه اكنون هروئين به ماده مخدر “سراسري ملي” تبديل شده است. طي چند سال اخير قاچاقچيان مواد مخدر بارها تلاش كرده‎اند مقادير زياد مواد مخدر و به خصوص هروئين را به فدراسيون روسيه وارد كنند. در سراسر كشور مواد مخدر زيادي به بازار عرضه مي‎شود.در نزد گروهي از تاجيكها در منطقه نوگورود6/14 كيلوگرم هروئين كشف شد. افراد پليس و سازمان فدرال امنيت در شهر سن‎پترزبورگ2500 عدد قرص “اكستازي” را مصادره كردند كه بهاي كلي آن بالغ بر 50 هزار دلار است. فهرست توقيف محموله‎هاي مواد مخدر مي‎تواند بسيار طولاني باشد.

ولاديمير پوتين بارها به اهميت مبارزه با گسترش مواد مخدردر چارچوب مبارزه با تروريسم بين‎المللي اشاره كرده است. تصويب قانون فدرال “درباره مواد مخدر” در سال 1998، گام اساسي در جهت حل بسياري از مشكلات در اين زمينه شد. بدين وسيله مبناي مناسبي براي فعاليت ارگانهاي انتظامي و ارگانهاي بهداشتي فراهم شد. اولين مركز كمك به معتادان در شهر كالينينگراد گشايش يافت (در اين شهر بيش از 2500 بيمار معتاد به ثبت رسيده‎اند) كه به عقيده پزشكان و ارگانهاي انتظامي، فعاليت اين مركز بسيار اميدبخش بوده است. اما وضعيت عمومي كمك پزشكي به معتادان به علت كمبود تأمين مالي اين عرصه رضايت‎بخش نيست. در سال 1999 در سراسر كشور نيازهاي اين بخش به ميزان 21-17% ارضا شد و در برخي مناطق تأمين مالي آن از 14% حد نياز تجاوز نكرد. در سال 2000 اين وضع بهبود نيافت. طبق برآوردهاي كارشناسان، مانند گذشته حداكثر 20% اختصاصات مالي لازم در اختيار اين مراكز قرار مي‎گيرد. با اين حال بايد به يك گرايش مثبت اشاره كرد و آن اين است كه مقامات منطقه‎اي و محليصرف نظر از مشكلات مالي به مسأله مواد مخدر توجه بيشتري مي‎كنند. در يك سوم مناطق فدراسيون روسيه قوانين مكمل منطقه‎اي در زمينه تشديد مبارزه با مواد مخدر وضع شده است. در قريب به 200 مدرسه مسكو برنامه تخصصي پيشگيري از مواد مخدر اجرا شده است.

برخورد با توزيع كنندگان مواد مخدر شديدتر شده است و در سالهاي اخير رشد همكاري ارگانهاي انتظامي و گمركي فدراسيون روسيه براي مبارزه با مواد مخدر اهميت فراواني داشته است. در سال 1998 مركز مشاركت بين‎نهادي مبارزه با مواد مخدر وابسته به وزارت كشور روسيه تأسيس شد.در سال 1998به منظور هماهنگي بيشتر همكاري با سرويسهاي مربوطه بلوروسي، قزاقستان و قرقيزستان در نمايندگي‎هاي سازمان گمرك روسيه در اين كشورها، افسران ارتباطي در زمينه مبارزه با مواد مخدر منصوب شدند. يكي از روشهاي اساسي همكاري كميته دولتي گمرك روسيه با سرويسهاي گمركي و ارگانهاي انتظامي كشورهاي خارجي، اجراي تحويلات كنترل شده مواد مخدر به منظور افشاي تمام شبكه پخش مواد مخدر است. علل اساسي اين وضع به قرار زیر است:

الف. وخيم‎تر شدن اوضاع اجتماعي و اقتصادي در بسياري از مناطق كشور ( در سطح كشور حدود 2 ميليون كودك بي‎سرپرست وجود دارند)؛

ب. تشديد گرايشات منفي سياسي و اجتماعي-اقتصادي در برخي كشورهاي جامعه مشترك المنافع به خصوص تاجيكستان كه موجب رشد شديد حجم انتقال مواد مخدر به فدراسيون روسيه خواهد شد؛

ج. امكانات محدود سازماني، فني و مالي ارگانهاي گمركي روسيه در جهت جلوگيري از ورود غيرقانوني مواد مخدر به كشور؛

د. افزايش قابل توجه علاقه مافياي بين‎المللي مواد مخدر به بازار روسي مواد مخدر و استفاده از روسيه به عنوان يكي از كانالهاي اساسي انتقال مواد مخدر از افغانستان، پاكستان و آسياي ميانه به اروپاي غربي و ايالات متحده؛

ه. پردرآمد بودن معاملات با مواد مخدر براي گروههاي جنايي روسيه و كشورهاي خارجي؛ و

و. وضعيت بسيار نابسامان تأمين مالي نهادهايي كه به مبارزه با مواد مخدر و معالجه معتادان مي‎پردازند. مي توان گفت كه خطر واقعي براي روسيه از سوي قاچاقچيان مواد مخدر و حتي “تروريسم مواد مخدر” سرچشمه مي‎گيرد(Rossiskaia Gazieta, 25 May 2005).

بر اساس گزارشات موجود، از سال های 2005 به بعد دولت توانست از طریق برنامه ها و اقدامات گوناگون، رشد اعتیاد به مواد مخدر را کاهش دهد. بر اساس آماری که روزنامه راسیسکایا گازیتا، تعدادمعتادان روسیه هشت و نیم میلیون نفر برآورد شده است. در سال 2012  تعداد105 هزار جنایت مرتبط با مواد مخدر کشف شده و حدود 90 هزار پرونده جنایی باز شده است و بیش از 70 درصد جنایات در روسیه مرتبط با مواد مخدر و اعتیاد می باشند. بر اساس این گزارش، سن اعتیاد بسیار کاهش یافته و و حتی نوجوانان در سنین 11 تا 12 ساله نیز مواد مخدر را امتحان می کنند. وزیر کشور روسیه، ولادیمیر کولوکولتسف اعتیاد را تهدیدی برای امنیت ملی روسیه دانسته است( راسیسکایا گازیتا، 25/10/2012).

یکی دیگر از مشکلات اجتماعی در روسیه، فساد اداری است و در فهرست بين‎المللي كشورها از نظر فساد مالي 99 كشور وجود دارد كه روسيه در مقام هشتاد و سوم قرار گرفته است. قبل از روسيه اكوادور، بوليوي، ارمنستان، ويتنام، ونزوئلا، اوكراين و مولداوي قرار دارند. وضعيت بدتر  در آلباني، گرجستان، قزاقستان، قرقيزستان، پاكستان، اوگاندا، كنيا و يوگسلاوي مشاهده مي‎شود. كارشناسان معتقدند كه اين فهرست كه بر اساس نظرخواهي‎ها تدوين شده، تا اندازه زيادي جوابگوي وضعيت عمومي است. اين بيماري اجتماعي كاملاً آشكار است و عده زيادي سعي مي‎كنند آن را معالجه كنند.  در روسيه بزرگ‎ترين طرح در اين زمينه كه نام آن “تشخيص بيماري فساد مالي در روسيه” است، توسط بنياد “ايندم” تحت رياست گئورگي ستاروف، مشاور سابق رئيس جمهور روسيه، طراحي مي‎شود. فساد مالي تا حدي در سيستم روابط اجتماعي، اقتصادي و سياسي رخنه كرده است كه نابودي شديد و قطعي آن تمام سيستم روابط مذكور را از بين خواهد برد. در ميان كارمندان دولت و سياستمداران كلمات خاصي  وجود دارد.  مي‎توان آنها را از روي كلماتي تشخيص داد كه آنها به كار نمي‎برند. اين افراد كلمه “فساد مالي” را دوست ندارند. يكي از اصطلاحاتي كه در اين زمينه به كار گرفته مي‎شود، “بايد كمك كنيم” است. براي مثال، نماينده دوما مي‎تواند به وزير بگويد: “كار خوبي است، كالاي خوبي توليد خواهد شد، بايد به آنها كمك كرد!” اين امر با ذهنيت قشر كارمندان روسیه ارتباط دارد. بهترين و مؤثرترين راه اين است كه به فروشنده بليط قطار بگوييم: من به كمك شما نيازمندم. نه بليط بلكه كمك مي‎خواهيم. يك كارمند از اين فكر كه بايد به طور اتوماتيك و مطابق با وظايف كاري خود  براي انسان كاري بكند، متنفر است. ولي كمك به نزديكان، مسأله ديگري است. اصطلاح مهم ديگر “بنيادهاي غيربودجه‎اي” است. هر دفعه كه در قانون پيشنهاد مي‎شود يك بنياد ويژه غيربودجه‎اي تشكيل شود، شما مي‎توانيد مطمئن باشيد كه در اينجا زمينه براي فساد مالي به وجود خواهد آمد.  بسته بودن هر چيزي  هم بايد در اين رديف گذاشته شود. در بودجه سال جاري ماده بسته‎اي در باره وزارت مطبوعات گنجانده شد.  اگر در جايي حالت بسته بودن غيرمنطقي وجود داشته باشد، اين امر به معني وجود فساد مالي است.

   بر اساس گزارش سازمان شفافیت بین الملل نمودار میزان فساد در روسیه طی سال های 1377 تا 1386 تقریباً با افزایشی نسبی سطح ثابتی را نشان می دهد. طبق این گزارش روسیه در سال 1379 با کسب رتبه ی 1/2 بالاترین و در سال 1383 با کسب رتبه ی 8/2 پایین ترین میزان فساد خود (عدد صفر؛ فساد کامل و عدد 10؛ بدون فساد) را تجربه کرده است. روسیه در سال 1386 با کسب رتبه ی 3/2 (مشابه سال های پایانی ریاست جمهوری یلتسین (78-1377)) در میان 179 کشور مورد بررسی، پایین تر از کشورهای گامبیا، اندونزی و توگو و بالاتر از سوریه و آنگولا در رتبه ی 143 قرار گرفت. مرور این آمارها و همچنین گزارش های سایر نهادهای بین المللی، ضمن عنایت به گسترده شدن قابل ملاحظه ی حجم اقتصاد روسیه نسبت به دوره ی یلتسین، حاکی از افزایش قابل توجه دامنه ی فساد در دوره ی پوتین نسبت به دوره ی یلتسین است.(3) آمارهای رسمی دولت روسیه نیز حاکی از صحت ادعاها در خصوص فراگیری فساد طی سال های اخیر است. یوری چایکا دادستان وقت کل روسیه دی 1385 اعلام کرد؛ دادستانی این کشور طی 9 ماهه ی اول سال 1385 تعداد 9500 مورد پرونده ی فساد را مورد بررسی قرار داده، که این رقم در کل سال 1384 تعداد 9000 مورد بوده است. طبق اظهار الکساندر بوکسمن معاون اول وقت چایکا؛ فساد طی سال های اخیر به طور تقریبی 240 میلیارد دلار در سال برای دولت هزینه داشته که این مبلغ با کل درآمدهای دولت برابری می کند.

   پدیده ی رشوه مشهودترین مظهر فساد در روسیه است که تقریباً به تمام ابعاد دولت و جامعه از اقتصاد تا اخلاق اجتماعی رسوخ کرده و این عرصه ها را به صورت منفی زیر تاثیر قرار داده است. کریل کابانف رئیس کمیته ی ملی غیردولتی مبارزه با فساد روسیه در این خصوص اظهار داشت؛ «فساد در تمام ابعاد زندگی مردم نفوذ کرد، فساد از مامور ترافیک که در ازاء آزادی یک راننده ی مست 1000 روبل طلب می کند آغاز و به ماموری که در ازاء 1500 روبل به تروریست ها اجازه سوار شدن به هواپیما می دهد ختم می شود».(5) در بررسی های نهادهای بین المللی بر این نکته تاکید شده که هر چند طی سال های اخیر از کمیت موارد فساد از جمله از تعداد موارد رشوه اندکی کاسته شده، اما کیفیت آنها به نحو قابل ملاحظه ای افزایش یافته است. بر اساس اعلام بانک جهانی «مالیات رشوه»(6) طی سال های اخیر در روسیه از 4/1 به 1/1 درصد سطح درآمدها کاهش یافته، اما مقدار رشوه ها 50 درصد افزایش یافته است. گئورگی ساتاروف مدیر ایندم(7) در مقام یکی از منتقدین سیاست ضدفساد پوتین نیز معتقد است میزان فساد اقتصادی در روسیه به ویژه در سال های 1380 و 1384 به نقطه ی «فاجعه» رسیده است. طبق ادعای او در سال 1380 فردی با دریافت سطح متوسط رشوه امکان خرید 30 متر مربع آپارتمان را می یافت، در حالی که این میزان در سال 1384 به 209 مترمربع رسید. بر اساس تحقیقات مرکز مطالعات وی میزان متوسط پرداخت حق حساب در قراردادهای دولتی به دیوان سالارهای مرتبط در سال 1380 حدود 15 – 10 درصد کل میزان قراردادها بوده که این مقدار در سال 1384 به 35 -30 و در سال 1386 حتی به 70-50 درصد رسیده است. بر اساس این مطالعات طی این سال ها میزان تقاضای رشوه از سوی دیوان سالارها در فعالیت های اقتصادی که نیاز به مجوز دولتی دارد نیز سه برابر افزایش داشته است. بنا به برخی گزارش ها این وضعیت در بخش های نظامی که نظارت های مالی کمتری بر آنها اعمال می شود، بدتر است به نحوی که میزان سوءاستفاده های مالی در طرح ها نظامی به حدود 80 درصد منابع اختصاص یافته تخمین زده می شود( نوری، : 1387: 21).

به همین دلیل است که بسیاری باور دارند که زندگي كردن در كشوري مانند روسيه كه به بيماري مزمن فساد دچار شده به معناي زندگي در كشوري است كه گويي هيچ راه حل ريشه اي براي مشكلاتش پيدا نخواهد شد.  براي مثال وزارت كشور كاري جز اين ندارد كه ميزان حوادث در راه ها را كاهش دهد. براي اين عمل تنها وسيله اي كه مفيد به نظرش مي رسد افزايش نرخ جريمه هاست. غافل از آنكه افزايش بهاي جرايم به مشكل ديگري يعني پرداخت رشوه تبديل مي شود. از سوي ديگر افزايش جريمه ها بيشتر دامن طبقات ضعيف جامعه را مي گيرد حال آنكه به طبقات با درآمدهاي بالا از اين موضوع آسيبي نمي بينند زيرا با دادن اندكي رشوه به نيروهاي پليس به راحتي مي توانند اهداف خود را محقق كنند. در بخش آموزشي و دانشگاهي نيز فساد به وفور ملاحظه مي شود. در روسيه شايع است كه با پرداخت مبلغي بين 500  تا هزار دلار به يك استاد ناظر مي توان بهترين تز دانشگاهي را پاس كرد و نمره قبولي گرفت. عجيب اينكه درخواست هايي مبني بر رشوه غالبا از سوي دانشجويان نيست كه مطرح مي شود بلكه خود اساتيد هستند كه چنين درخواست هايي را مطرح و حتي تهديد مي كنند در صورت عدم پذيرش پيشنهادشان دانشجو را مردود خواهند كرد. اكثر كارهاي اداري در روسيه بدون پرداخت رشوه تسريع و تسهيل نمي شود. بر سر معاملات رسمي نيز غالبا موانعي تخيلي گذاشته مي شود كه تنها با پرداخت رشوه مي توان آنها را برداشت. ماليات ها به جاي دولت به صورت رشوه به كاركنان دون پايه پرداخت مي شود از اين رو  طبعا پولي كه از طريق همين ماليات ها بايد به صندوق هاي بيمه اجتماعي يا بازنشستگي ريخته شود، ريخته نمي شود و درآمدهاي مالياتي اندك خواهد بود. دراين ميان متضرر اصلي همان شهروندان عادي خواهند بود. اين وضعيت تاسف بار اثري منفي بر يك شهروند روس مي گذارد. طبق آمارهاي بين المللي كشور روسيه از نظر عدم شفافيت رتبه 143 را در بين 183 كشور دارد و اين مساله ميزان فساد را به خوبي در اين كشور نشان مي دهد. پيوسته از جوانان روسي شنيده مي شود كه قصدشان رفتن به خارج و زندگي در ساير كشورهاست. آنها از وضعيت كشورشان ناراضي هستند و وقتي زندگي در روسيه را با ساير كشورهاي اسكانديناوي مقايسه مي كنند به اين نتيجه ساده مي رسند. درست است كه تاكنون تلاش هايي براي مبارزه با اين پديده در جامعه روسيه صورت گرفته است اما به خاطر اينكه مبارزه با چنين مساله اي به دولت سپرده شده بازخوردي نداشته است. برخي رسانه ها بخصوص در فضاي مجازي گزارش هايي را منتشر مي كنند كه از پرونده هاي فساد پرده بر مي دارد. در يك مورد خاص آلكسي ناوالني كه يك فعال مستقل و مخالف در عرصه سياسي روسيه است وبلاگ مشهوري دارد كه در اين باره به صورت مرتب اطلاعاتي راجع به فساد مقامات روسيه منتشر مي كند. اخيرا در سينماهاي روسيه فيلمي به نمايش درآمد به نام «قصص» كه ساخته ميخایيل سيگال بود و بخش هايي از فساد جامعه جديد روسيه را بر پرده منعكس مي كرد. در اين فيلم از رديف هاي پايين جامعه تا بالا  رشوه داده مي شود و اين روند در كل جامعه جريان دارد به طوري كه همه يا رشوه دهنده يا رشوه گيرنده هستند. بزرگ ترين خطري كه روسيه را از درون تهديد مي كند و قطعا در صورت تداوم آن به موجوديت اين دولت آسيب خواهد رساند اين است كه روسيه هرگز به مسايل داخلي خود به اندازه مسايل خارجي توجه نشان نمي دهد. روشنفكران روسيه نيز مانند گذشته هاي دور به بلندپروازي هاي توسعه طلبانه روسيه توجه مي كنند اما به همان ميزان به مسايل روز جامعه توجه نشان نمي دهند و اين مساله اي است كه تا امروز جريان داشته است(  الحيات به نقل از:   www.shafaqna.com).

اخیرا ولادیمیر مارکین سخنگوی کمیته بازپرسی روسیه از افزایش 30 درصدی جرایم مرتبط با فساد مالی در این کشور در نیمه نخست سال جاری میلادی در مقایسه با مدت مشابه سال قبل خبر داده است. به گزارش خبرگزاری اقتصادی ایران(econews.ir)،مارکین روز جمعه در جمع خبرنگاران گفت: در شش ماه نخست سال جاری بازپرسان دادستانی روسیه به 15 هزار و 800 فقره پرونده فساد مالی رسیدگی کردند که نسبت به زمان مشابه سال گذشته بیش از 5 هزار فقره افزایش نشان می دهد. او در همین حال به رشد میزان شفافیت در مبارزه و رسیدگی به پرونده های فساد مالی در روسیه اشاره کرد.فساد مالی از عوامل اصلی بازدارنده در مسیر توسعه اقتصادی روسیه محسوب می شود و بر اساس تحقیقات سازمان شفافیت بین المللی (IT) روسیه در سال 2011 از نظر فساد مالی در بین 182 کشور در مکان 143 قرار گرفت. دمیتری مدودیف نخست وزیر روسیه در چهار سال ریاست جمهوری، مبارزه با فساد مالی را در اولویت برنامه های خود قرار داد اما در ماه ژانویه گذشته اعتراف کرد که به موفقیت های مورد نظر در این زمینه دست نیافته است. بر اساس اطلاعات منتشر شده در رسانه های خبری روسیه، ارزش فساد مالی در روسیه سالانه به بیش از 40 میلیارد دلار می رسد و این مسئله چالش بزرگی برای مسکو محسوب می شود. دولت روسیه از سال گذشته مجازات های سختی را علیه ارتشا و دیگر مصادیق فساد مالی در این کشور وضع کرده است. بر اساس قانون جدید روسیه، رشوه خواری با توجه به مبلغ رشوه به چهار بخش شامل رشوه ساده با رقم کمتر از 800 دلار، رشوه قابل توجه به میزان 800 5000 دلار، رشوه کلان از پنجهزار تا 33 هزار دلار و رشوه بسیار کلان به ارزش بیش از 33 هزار دلار طبقه بندی می شود. بنا بر تصریح قانون جدید مبارزه با رشوه خواری روسیه، جریمه نقدی برای رشوه خواری ساده از 12 تا 60 برابر مبلغ رشوه تعیین شده است و فرد متهم باید ضمن پرداخت این رقم تا سه سال از تصدی مقام های مشخص محروم یا همین مدت به حبس محکوم می شود. گسترش جرائم، وجود فساد اداری، ناکارآمدی قانون، نابرابری و تبعیض از ویژگی های امروز جامعه روسیه است که عزم و اراده دولت هم نتوانسته آن را گره گشایی نماید.

گفتار هشتم. وضعیت اقتصادی و معیشتی

بر اساس قانون اساسی فدراسیون روسیه، اقتصاد آزاد در این کشور به رسمیت شناخته شده است. در ماده هشتم بر یکپارچگی فضای اقتصادی، جریان آزاد کالا، خدمات و سرمایه، حمایت از فعالیت های رقابتی و تضمین آزادی فعالیت های اقتصادی و مالکیت خصوصی، دولتی، اجتماعی(تعاونی)، و اشکال دیگر  تاکید شده است. در عمل هم آنچه که امروز در حوزه اقتصاد ساری و جاریست، یک اقتصاد ترکیبی با نقش پر رنگ دولت در حوزه های راهبردیست و گاه از آن به عنوان سرمایه داری دولتی یاد می شود. با تحول نظام اقتصادی از برنامه‌ريزي متمركز دوره شوروی به اقتصاد بازار در سال های دهه 1990،  روسيه جديد وارث يك اقتصاد ورشكسته شد كه برنامه‌هاي تيم اقتصادي یلتسین (موسوم به شوك درماني) و استقراض 60 ميليارد دلار از غرب نيز نتوانست تغيير چنداني در اين وضع ايجاد كند. طي اين سال‌ها شرایط براي زندگي مردم مشكل‌تر شد و گرايش مردم در سال‌هاي 1993و 1996 به حزب كمونيست و نيز ملي‌گرايان افراطي تا حد زيادي نتيجه اين شرایط بود. از پائيز 1997، بحران اقتصادي بطور جدي آغاز شد و در اواسط 1998 به اوج رسيد كه سقوط نرخ سهام شركت‌هاي روس، كاهش اعتماد اعتبار دهندگان بين‌المللي،‌ كاهش درآمدهاي نفتي و مالياتي و سقوط ارزش روبل از مهم‌ترين مظاهر آن بود. بطور كلي، توليد ناخالص داخلي روسيه از سال 1991 تا 1999 بيش از 40 درصد كاهش يافت. در اين سال 40 درصد مردم روسيه زير خط فقر زندگي مي‌كردند و يك سوم جمعيت آن درآمدي كمتر از 40 دلار در ماه داشتند. با وجود تلاش‌ها براي حركت به سوي اقتصاد آزاد، كماكان قيمت‌ها دچار اختلال بوده و نظام بازار جا پاي خود را محكم نكرد. اين وضعيت، نوميدي شديدي در مردم روسيه ايجاد كرد. اما از سال 2000 به بعد اوضاع به تدريج متحول شد. تحول سياسي كشور، افزايش قيمت نفت، افزايش صادرات، ‌انضباط مالي در بودجه، مازاد تجاري و افزايش ذخاير ارزي كمك كردند تا توليد ناخالص داخلي در همان زمان تا 8/6 درصد رشد كند و كشور با يك مازاد بودجه 100 ميليارد روبلي و يك مازاد ارزي 40 ميليارد دلاري مواجه شود. در سال 2005، روسيه رتبه 60 را در ميان كشورهاي صادركننده جهان از آن خود كرد و در ميان وارد كنندگان نيز رتبه هشتم را داشت. در حال حاضر، روسيه نخستين صادر كننده گاز در دنياست و مقام دوم توليد نفت خام را دارد. از اين رو،‌ پوتين مدعي است كه كشورش «ابر قدرت انرژي»‌ است. در سال 1991 روسيه 8 درصد از انرژي دنيا را تامين مي‌كرد اما در سال 2005 به 14 درصد افزايش يافته است. درآمد روسيه از محل انرژي در سال 2006، 130 ميليارد دلار بوده است. سهم صادرات نفت و گاز در كل صادرات روسيه 35% مي‌باشد. نرخ رشد در سال 2006،‌ 8/6 درصد بوده كه براي سالهاي 2007 و 2008 نيز رقم 6 و 5/5 درصد پيش بيني شده بود. درآمد ناخالص ملي در سال 2004، 488 ميليارد دلار (رتبه 16 جهان) و درآمد سرانه 3400 دلار (رتبه 94 جهان) بوده است. در سال 1980 روسيه هفتمين اقتصاد جهان به لحاظ درآمد ناخالص ملي بود. ذخاير طلاي روسيه در سال 2005 در جهان، در رتبه سوم (پس از چين و ژاپن) بوده است. تجارت با آمريكا در سال 2003، 7 ميليارد دلار و ‌با اروپا، 94 ميليارد دلار و در مجموع، 55/2 درصد توليد خالص كنوني جهان را به خود اختصاص داده است(Portyakov,  2006: 124-5).

ولاديمير پوتين توانست يك "دولت توسعه مدار در حال پيشرفت" را ایجاد کند. اين مدل بر شرائط تاريخي خاص روسيه و فهم بنيادي تركيب انباشت به مثابه قدرت و شيوه سرپرست محور بازتوليد روابط اجتماعي تاكيد دارد. عناصر اصلي اين مدل عبارتند از: ثبات رهبري، سامان اجتماعي و رشد اقتصادي  (Иноземстев, 2010: 8-9) .  اما مشكل اصلي اين الگو آن است كه بيش از اندازه به صادرات مواد خام وابسته است و روسيه را به مثابه يك پمپ گاز بزرگ چيني-اروپايي تنزل داده است. رشد اقتصادي دهه گذشته نيز به شدت متاثر از اين عامل بوده است. در واقع، روسيه بسيار شبيه كشورهاي در حال توسعه داراي منابع طبيعي فراوان شده است. دولت در يافتن راه‌هايي كه بتواند از آن روش درآمدهاي نفتي را به جريان اندازد تا بدين وسيله نقاط ضعف اقتصاد ملي را برطرف كند، كالاهاي عمومي را توليد كند و در بخش توليدي سرمايه‌گذاري كند، با شكست مواجه شده است. ماهيت دولت نيز نه يك دموكراسي و نه يك ديكتاتوري، بلكه نوع مردم‌سالاري نظارتي است (Рижков, 2010: 8) .

پس از بحران اقتصادي سال‌هاي 2008 تا 2010، روسيه آسيب‌هاي زيادي ديد. کاهش رشد اقتصادی و بلکه رشد منفی، کسری بودجه پس از هشت سال، سقوط بورس، بیکاری گسترده و بیش از 2 میلیون نفری، کاهش ذخایر طلا و ارز، تورم 8/8 درصدی و مهمتر از همه کاهش سرمایه گذاری خارجی از مهم ترین پیامدهای این بحران بودند( ماه پیشانیان، 1389: 18). رئيس جمهور جديد مدوديف،مشكل را در ضعف فناوري‌هاي جديد ديد از اين رو، بارها و بارها بر مدرنيزاسيون تاكيد كرد. او در آبان 1388 در نطق سالانه خود در شوراي فدراسيون، بر تغيير نظام اقتصادي تاكيد كرد: " ما به جريان سرمايه، فناوري‌هاي جديد و ايده‌هاي نو براي نظام اقتصادي جديد نياز داريم." از نگاه او، كشور به نظام اقتصادي جديدي نياز دارد كه هوشمند، بر اساس برتري فكري و توليد دانش‌هاي منحصر به فرد در راستاي بهبود زندگي مردم باشد. اما در عمل گام‌هاي لازم براي اين هدف برداشته نشده است (Рижков, 2010: 8).   پوتین توانست با متمرکز کردن قدرت و رهبری قطعی و قدرتمند کشور را به وضعیت بهتری برساند. مدل او نوسازی سریع و فراگیر از بالاست تا کشور را به مقام قدرت جهانی برساند و انسجام ملی را حفظ کند. در واقع، این وضع یک دولت استبدادی روشنگر با اهداف بلند پروازانه ملی معرفی می شود. از دیگر وجوه مدل پوتین، وطن پرستی کورکورانه، غرب ستیزی و شعارهایی درباره بزرگی بی نظیر روسیه و دفاع از اصالت و هویت و تأکید بر مردم روستایی و شهرهای کوچک است (شکیبی، 1390: 35). اما مدل پوتین مشکلات زیادی دارد؛ نه سابقه تاریخی، فرهنگی و دینی تزار را دارد و نه قدرت ایدئولوژیک و عملی مارکسیسم را، و این مدل بدون پوتین نمی تواند دوام بیاورد (همان، 36). مدل توسعه روسیه امروز را می توان مدل توسعه آمرانه ژئوپلیتک محور دانست که در جهانی شدن غیر منصفانه به رهبری امریکا و غرب، جایی برای پیشرفت روسیه و نوسازی آن قائل نیست. روسیه برای این که بتواند مدل توسعه خود را پیش ببرد شکل گیری یک اتحادیه اوراسیایی را مطرح کرده است. در این مدل، اقتدار پول ملی، قدرت انرژی و ژئوپلیتک (همجواری شهرهای جدا شده از شوروی) نقش اول را دارد. شکل اصلی در این مدل وابستگی به فناوری غرب است (بی نیاز، 1390: 65-64). از سوی دیگر اقتصادی روسیه، یک اقتصاد رانتی و مافیایی است که امکان توسعه آمرانه را محدود می سازد. اسلوند از نظام اقتصادي روسيه در اين دوره با عنوان "سرمايه دولتي" ياد مي‌كند و آن را بر محور سياسي صنعتي، مداخله‌گرايي گسترده دولتي، مديريت كلان متمركز، سرمايه‌گذاري دولتي، يارانه‌ها، مقررات تجاري و قيمت‌گذاري، ماليات صادراتي و جايگزيني واردات تعريف مي‌كند. از نگاه اين اقتصاددان، مدل پوتين به نوعي بازگشت به مدل نيكلاي دوم است Aslund, 2007: 272)).

در روسیه امروز، همچنان فاصله اقتصادی و شکاف فقیر و غنی وجود دارد و با داشتن 375 هزار ميليونر ساكن اين كشور در رتبه شانزدهم جهان از نظر داشتن تعداد ميليونرها قرار دارد كه در يك دهه آينده با سه پله ترقي به رده سيزدهم صعود خواهد كرد. بر اساس آمار منتشره، روسيه از لحاظ تعداد ميلياردرها در رتبه نخست جهان قرار داشته و علاوه بر آن مسكو با داشتن 79 ميلياردر و پيشي گرفتن از نيويورك (58 ميلياردر)، پايتخت ميلياردرهاي جهان لقب گرفته است. افزايش شمار ميليونرهاي روسيه در حالي اتفاق مي افتد كه شكاف درآمدي اين كشور در سال هاي اخير سير صعودي داشته و به عبارت ديگر ثروتمندان در روسيه ثروتمندتر و فقرا، فقيرتر شده اند. تحليلگران مسايل اقتصادي و اجتماعي مي گويند كه نابرابري درآمدي به دليل فراتر رفتن آن از حد آستانه طبيعي، نقش طبيعي خود به عنوان محرك اجتماعي را در جامعه روسيه از دست داده و به عاملي براي افسردگي و بي تحركي طيف وسيعي از اقشار جامعه تبديل شده است. يكي از نگراني هاي اصلي فعالان اجتماعي روسي از عميق شدن شكاف نابرابري درآمدي در اين كشور آن است كه بالاترين درآمدها در اين كشور نه به تجار و بازرگانان و فعالان حرفه اي بخش هاي مختلف اقتصادي، بلكه به كساني تعلق دارد كه مسووليت بازتوزيع ثروت در جامعه روسيه را به عهده دارند. بر اساس آمار منتشره از سوي سازمان فدرال آمار دولتي روسيه موسوم به "روس استات" در زمان حاضر يك سوم درآمدها در اين كشور تنها به 10 درصد از ثروتمندترين قشر جامعه اختصاص دارد ، در حاليكه 10 درصد فقيرترين قشر جامعه روسيه تنها 9/1 درصد مجموع درآمدهاي اين كشور را در اختيار دارند.

نكته جالب توجه در خصوص شكل توزيع درآمد در روسيه، ثابت ماندن آن در دو سال گذشته از يك سو و افزايش مداوم ضريب جيني - نسبت بين درآمد بالاترين دهك جامعه با پايين ترين دهك آن از نظر كسب ثروت - در فاصله سال هاي 1992 تا 2008 ميلاي از سوي ديگر بوده است. افزايش ضريب جيني به عنوان شاخص سنجش شكاف درآمدي از اين رو حايز اهميت است كه نشان مي دهد ثروتمندان روسيه در طول مدت ياد شده ثروتمندتر و فقرا، فقيرتر شده اند. در اين حال كارشناسان اقتصادي تاكيد مي كنند كه نابرابري اجتماعي در جامعه روسيه از مدت ها قبل در سطح بالايي تثبيت شده و حتي افزايش بي سابقه حقوق بازنشستگي و مزاياي اجتماعي نيز نمي تواند اين روند را تغيير دهد. از نظر آنان شاخص هاي اقتصادي رسمي به درستي قادر به توصيف واقعيت هاي شكاف درآمدي در جامعه روسيه نبوده و تفاوت بين درآمدهاي دهك هاي بالا و پايين اين كشور به 20 تا 22 برابر مي رسد.  در چند سال اخير، سطح فقر در روسيه تغييري نداشته و دامن 13 درصد از جمعيت اين كشور را گرفته است. كارشناسان مسايل اقتصادي با اشاره به تغييرناپذيري خط سير شكاف درآمدي روسيه از تغيير تركيب جمعيتي دهك بالاي اين كشور به عنوان دغدغه خاطر اصلي خود در اين زمينه ياد مي كنند. طبق آمار های رسمی میزان مردم زیر خط فقر در سال های 1992 و 2007 به ترتیب 10 و 15 درصد بوده است(Sakwa,2008: 327 ). آمارهای بین المللی عدد 20 درصد زیر خط فقر را نشان می دهند. آنان ابراز نگراني مي كنند كه در حال حاضر حرفه اي ها، بازرگانان و تجار به تدريج از تركيب 10 درصدي ثروتمندترين هاي روسيه كنار رانده شده و جاي خود را به كارمندان و نمايندگان ساختار اداري مي دهند كه اين روند گوياي ناسالم بودن محيط رقابت براي ارتقاي شغلي و كسب درآمد بالاتر در جامعه روسيه مي باشد. شايد بتوان بارزترين مصداق اين وضعيت را در صحبت هاي اخير ميخائيل دلياگين رييس موسسه مطالعات جهاني سازي روسيه ديد كه با استناد به نتيجه مطالعات صورت گرفته درباره خريد املاك منطقه اعيان نشين روبلووكا مسكو در سال 2004 ميلادي اظهار داشت: نتيجه مطالعات نشان داد كه تنها 30 درصد املاك اين منطقه توسط تجار و بازرگانان و 70 درصد بقيه توسط كارمندان دولت خريداري شده اند. اظهارات دلياگين به خوبي نشان دهنده خط سير توزيع درآمدها در روسيه و تغيير شكل كسب درآمد بالا از طريق فعاليت هاي اقتصادي واقعي به تحصيل درآمد از راه هاي غيررقابتي مي باشد. البته تحليلگران مسايل اقتصادي با اشاره به اينكه در زمان حاضر دولت به عنوان تنها بستر ارتكاب فساد اداري در روسيه كاغذبازي را ترويج مي كند، اين وضعيت را دور از انتظار نمي دانند. در همين حال آنان پيش بيني مي كنند كه ادامه روند فعلي مي تواند به بحران دامنه داري در روسيه منجر شود. به اين معنا كه شكاف درآمدي چرخ توسعه اقتصادي اين كشور را متوقف كرده و به عاملي بازدارنده در اين مسير تبديل شود. در چنين شرايطي، هر گونه انتظار براي تغيير در ساختار درآمدي، حمايت از افزايش رقابت ميان اقشار مختلف جامعه و كاهش شكاف طبقاتي آب در هاون كوبيدن است.. تحقيقي كه اخيرا از سوي مدرسه عالي اقتصاد روسيه انجام شد، نشان مي دهد كه درآمد60 درصد مردم اين كشور در زمان حاضر نسبت به دو دهه قبل (زمان فروپاشي شوروي سابق) تفاوتي نكرده و در بعضي مواقع حتي بدتر هم شده است. نتايج تحقيق ياد شده همچنين حاكي از آن است كه رشد نابرابري درآمدي روسيه در فاصله سال هاي دهه 1980 تا اواخر دهه 2000 ميلادي هشت برابر بيشتر از مجارستان و پنج برابر بيشتر از جمهوري چك بوده است. از سوي ديگر بنا بر اعلام سازمان هاي مالي معتبر جهان، ضريب جيني به عنوان شاخص جهاني پذيرفته شده براي سنجش نابرابري درآمدي در روسيه دو برابر بيشتر از سوئد بوده و با كشورهايي مانند تركمنستان، لائوس، مالي و نيجريه برابر است. تصميم سازان روسيه با مشكلي اقتصادي- اجتماعي به نام نابرابري درآمدي مواجه مي باشند كه گذر از آن نيازمند شفاف سازي اداري، كاهش كاغذبازي، فراهم كردن فضاي سالم رقابتي در حوزه فعاليت هاي اقتصادي و در نهايت سپري شدن زمان طولاني است ( fararu.com/fa/news/80800).

در پایان سال 1999 زمانی که ولادیمیر پوتین به ریاست جمهوری روسیه انتخاب شد، دولت تقریباً در مرز ورشکستگی قرار داشت و تورم رقم 37% در طول یکسال را نشان می داد. اما امروز 4 مارس 2012 بار دیگر پوتین در مقابل صندوق های رأی قرار گرفته؛ با این تفاوت که وضعیت روسیه بسیار متفاوت تر از روزهای پایانی قرن بیستم است. تورم مهار شده، بدهی عمومی تقریبا از بین رفته و رشد اقتصادی نیز رقم قابل توجه 7% درصد را طی سالهای 2000 تا 2008 نشان می دهد. هرچند کارنامۀ پوتین طی این سالها قابل توجه بوده اما با این حال روسیه در طول این مدت نتوانسته به اقتصاد خود تنوع ببخشد و از وابستگی به صادرات مواد خام رها شود. در طی این سالها روسیه نیز همانند بسیاری از کشورهای نفت خیز از افزایش قیمت نفت به شدت منتفع شده اما متأسفانه در سال 2010 بخش نفت 60 درصد از کل صادرات کشور را تشکیل داده است و این بیانگر وابستگی شدید کشور به صادرات مواد خام است. روسیه با مشکلات اقتصادی زیادی به ویژه پس از بحران جهانی اقتصادی رویارو بود .مدودیف در توصیف وضعیت کشورش از مفاهیمی نظیر "اقتصاد نا کار آمد،فضای اجتماعی شبه شوروی ، دموکراسی نارس،روند های جمعیتی منفی و قفقاز نا امن" یاد می کند.(medvedev,2009 ) روسیه در واقع ، توانسته بود که به یک « ابر قدرت انرژی » تبدیل شود ، اما این وضعیت ، آن را نه به یک همتای قدرت های صنعتی ، بلکه به" ابر قدرت جهان سوم" تبدیل کرده بود؛ در واقع، این روند را می توان "جهان سومی شدن روسیه " دانست . شاهد این وضعیت ، تحول روسیه از دهه 1980 تا 2010 بود که در مرحله نخست 80 درصد تولیدات و صادرات روسیه را کا لاهای صنعتی و در مرحله بعد 80 درصد آن را مواد خام و بویژه صدور انرژی تشکیل می داد و این یعنی « جهان سومی شدن روسیه » و تبدیل آن به بزرگترین اقتصاد حاشیه ای جهان. مدودف همچنین از نقش زیاد دولت انتقاد نموده و می گوید : "روسیه بیش از این نمی تواند برپایه صنعتی کهنه ی دوره شوروی تکیه کند و در آمد خود را از صادرات نفت و گاز بدست آورد .  حیثیت و رفاه ملی ، نمی تواند برای همیشه وابسته به دستاوردهای دوره ی گذشته باشد . رکود اقتصادی در روسیه بیشتر از دیگران آسیب زده است ".  او در فراز دیگری از سخنان خود ، از جهان سومی شدن اقتصاد روسیه اظهار نگرانی می کند :" در جهان کنونی  نمی توان  به سادگی صادرات مواد خام را اقتصاد نامید . این موضوع ، رشد چشمگیر و پایدار و رفاه ملی را تضمین نمی کند . روسیه به اقتصاد جدیدی نیاز دارد . اقتصادی هوشمند بر اساس برتری اندیشه و تولید دانش های منحصر به فرد در راستای بهبود زندگی مردم و افزایش سطح و کیفیت زندگی مردم از طریق فن آوری های جدید ،و براساس چنین اقتصادی است که ما نمی توانیم روسیه کنونی را قدرت جهانی بدانیم" .(ria.novosti.ru)

از این رو ، به نظر می رسد که روسیه به در سال2008 ، از بحران اقتصادی جهان تاثیرات زیادی پذیرفته و به خاطر افزایش انتظارات مردم در دوره ی رشد چشمگیر در آمد های نفتی ، در دوره بحران اخیر و تا کنون از مشکلات زیادی رنج می برد. افت 5/8 دصدی تولید ناخالص داخلی در سال 2009 ، بیکاری 2 میلیون نفری ، خروج 53 میلیارد دلاری سرمایه از کشور در طول 5 ماه ،کاهش بودجه 70 میلیارد دلاری ، و  مصرف 200 میلیارد دلاری از ذخایر طلا و ارز خارجی مشکلاتی را در داخل ایجاد کرده است . کاهش در آمدهای روسیه از محل صدور انرژی و مشکلات همراه با اقتصاد مبتنی بر صدور مواد خام ، مقامات روس را به ضرورت توسعه صنعتی و نیاز به فن آوری و ایده های نو واداشته است . سهم روسیه در تولید ناخالص جهانی 5/2 درصد است و مسکو می کوشد تا سال 2020 این رقم را به 4 درصد برساند. به گفته بوریس نمتسوف کاهش نرخ تولیدات صنعتی در روسیه در مقایسه با همسایگانش بیسار بیشتر بوده و با سقوط 14.8 درصدی در نیمه نخست سال 2009 رویاروی  بوده است که بیشترین میزان سقوط در میان کشورهای مشترک المنافع به حساب می آید. در واقع در طول سالهایی که پوتین قدرت را در دست داشته، کشور یک دوره کامل رکود را تجربه کرده است. به باور آندریاس اسلود بحران مالی جهانی نشان داد که اقدامات پوتین برای ایجاد رفاه مردم ناچیز بوده و رشد اقتصادی بالای روسیه عمدتاً به خاطر قیمت بالای نفت بوده است این بحران آسیب های جدی به روسیه وارد کرده است. (دوتکویچ،113-114). از طرفی روسیه متعاقب بحران اقتصادی جهانی از سال 2008 تا 2012 ، بیش از سایر کشورهای نوظهور آسیب دیده است. اقتصاد این کشور متعاقب نوسانات در قیمت نفت در سال 2009، 7.9% کاهش را تجربه کرد.افزایش قیمت نفت طی این سالها به رغم همۀ چالشهایی که برای کشور به همراه داشت، مزیت خوبی را برای روسها به ارمغان آورد و آن رشد قابل توجه طبقۀ متوسط بود. امروز در شهرهای بزرگ اعم از مسکو و سن پترزبورگ تعداد بیشتری از افراد را می توان دید که تبلت و یا کتاب الکترونیک در دست دارند و در حال رفت و آمد هستند که شاید حتی تعدادشان بیش از پاریسی ها باشد. دستمزدها طی سالهای 1999 تا 2007 از 10% به 15% افزایش یافته است. میزان مصرف در کشور افزایش یافته اما این مسئله سبب تسریع حرکت موتور تولید در کشور نشده است. عرصۀ رقابت در تولید زیاد نیست و از سویی عدم تمایل مصرف کننده سبب چندین برابر شدن حجم واردات به کشور شده است.

یکی از اقدامات مهم دولت پوتین، روسيه به يازده منطقه بزرگ اقتصادي تقسيم مي شود كه عبارتند از: منطقه شمال غربي، منطقه شمالي، منطقه مركزي، منطقه ولگا-وياتكا، منطقه مركزي-زمين‌هاي سياه، منطقه كرانه ولگا، منطقه قفقاز شمالي، منطقه اورال، منطقه سيبري غربي، منطقه سيبري شرقي و خاور دور. استخراج نفت و گاز در سيبري غربي متمركز است، توليد برق توسط نيروگاههاي آبي، متالورژي فلزات غيرآهني و چوب جنگلي در سيبري شرقي رونق دارد. خاور دور مركز توليد طلا، الماس، ماهي و فرآورده‌هاي دريايي است. در منطقه شمالي در وهله اول استخراج زغال سنگ، نفت، گاز، آپاتيت، نيكل و ديگر فلزات و همچنين توليد چوب و صيد ماهي برتري دارد. مناطق شمال غربي، مركزي، ولگا-وياتكا، اورال و كرانه ولگا ماشين آلات سازي، صنايع شيميايي، صنايع سبك، صنايع غذايي، توليد انرژي و خدمات پيشرفته دارد. در حال حاضر آمار فقر در روسیه به شدت کاهش یافته و از 20% در سال 2003 به 16% در سال 2011 تقلیل یافته اما هنوز بخش قابل توجهی از مردم در فقر زندگی می کنند. آمار گویای آنست که 40% از روسها احساس فقر می کنند که در واقع این همان رقم سال 1999 را تأیید می کند. در کنار همۀ این چالشها، فساد سرِ دیگر مشکلات روسیه است. در صورتی که پوتین مجدداٌ انتخاب شود، باید برنامۀ مدونی را برای مقابله با فساد در کشور ارائه کند. خصوصی سازی صنایع دولتی از جمله بخش انرژی از دیگر ملزومات اقتصاد روسیه است. دولت در همۀ بخش های صنعتی و دولتی سایۀ خود را گسترانده و همین مسئله مانع از توسعه و رشد این کشور شده است. از سویی نوسانات موجود در بازارهای جهانی متعاقب بحران اقتصادی و همچنین بحران یورو سبب کاهش سرمایه گذاری خارجی در روسیه شده است؛ به طوری که بسیاری از سرمایه گذاران در سال 2011 از این کشور خارج شده اند که خسارات قابل توجهی را به کشور وارد کرده اند. (http://www.khabaronline.ir/detail/202082).

در حال حاضر ميليون نفر در روسيه زير خط فقر در رابطه با شاخصهاي جمعيتي روسيه بايد گفت، جمعيت روسيه همچنان در حال كاهش است، هرچند آهنگ مرگ و مير كاهش يافته است. بر اساس آمار اول نوامبر، در روسيه 142 ميليون نفرزندگي ميكنند . در حالي كه در روسيه ميزان درآمد با آهنگي سريع در حال رشد است، ولي تعداد افراد فقير در اين كشور كاهشي آهسته دارد و هنوز 15 درصد از مردم اين كشور در زير خط فقر بسر مي‌برند. بر اساس گزارشات موجود بيش از 22 ميليون نفر از مردم روسيه، يعني در واقع 15 درصد از مردم اين كشور زير خط فقر زندگي مي كنند، يعني در واقع درآمدي كمتر از 3809 روبل دارند. البته بطور رسمي طي دو سال گذشته اعلام شده كه فقر در روسيه كاهش پيدا كرده است. در حقيقا تعداد افراد فقير در روسيه در مقايسه با سال 2005 ، 1.9 درصد كاهش يافته است. اين در حاليست كه درآمد مردم روسيه با آهنگ نسبتا بالايي در حال رشد است و تنها در سال جاري اين رشد به 10 درصد رسيده است. به نوشته اين روزنامه، البته برخلاف كشورهاي غربي در وسيه اكثرافراد كم بضاعت ( 48 درصد آنها) از قشر كارگر هستند. در اغلب كشورهاي جهان كسي كه كار مي كند، ديگر فقيرنيست و قادر است خرج خود و خانواده اش را بدست آورد. در واقع امر فقير به كساني گفته مي شود كه مريض بوده و يا قادر به تامين مالي خود نباشند. در روسيه 31.6 درصد از مردم روسيه به اين قشر تعلق مي گيرند. در ميان آنان بخش قابل توجهي افرادي هستند كه قابليت انجام كار را دارند. 19 درصد از اين قشر نيز كودكان زير 15 سال هستند. اينها به اقشار كم درآمد جامعه تعلق دارند كه 30 درصد از آنان گروههاي غير فعال جامعه اقتصادي هستند كه بطورمرسوم درآمدي زير حد متوسط دارند:مانند زنان خانه دار، بازنشستگان و دانشجويان مشغول به تحصيل. قشر فعال اقتصادي در روسيه در حال حاضر 75 ميليون نفراست كه حدود 53 درصد از جمعيت كل كشور را شامل مي شود. در رابطه با شاخصهاي جمعيتي روسيه بايد گفت، جمعيت روسيه همچنان در حال كاهش است، هرچند آهنگ مرگ و مير كاهش يافته است. بر اساس آمار اول نوامبر، در روسيه 142 ميليون نفرزندگي ميكنند . از ابتداي سال جاري نيز تعداد جمعيت كشور به ميزان 207 هزار نفر كاهش يافته كه در مقايسه با سال گذشته به ميزان 480 هزار نفر كاهش داشته است. در عين حال در سال جاري در اكثر مناطق روسيه تعداد زاد و ولد افزايش و تعداد مرگ و مير كاهش داشته، ولي با وجود اين همچنان در مقايسه با افرادي كه به دنيا مي آيند، تعداد بيشتري از مردم در روسيه مي ميرند(http://vazeh.com/n-267711.html).

بنا بر گزارش های رسمی در حال حاضر  1.22 میلیون نفر در روسیه بیکارند. در حالی که این رقم در پایان نوامبر 2010 به 1.5 میلیون نفر رسیده بود که این آمار حاکی از کاهش 300 هزار نفری تعداد بیکاران در روسیه دارد. نرخ رشد بیکاری در 65 ناحیه روسیه تقریبا ثابت است. اخیرا نرخ بیکاری در 17 منطقه روسیه روند نزولی به خود گرفته است که بیشترین کاهش نرخ بیکاری مربوط به مناطق چواشیا، چچن، کاراچای-چرکسیا و بوریاتیا بوده است. از آغاز اکتبر 2008 تا کنون، تعداد افرادی که در روسیه از کار بیکار شده اند، به 2 میلیون و 49 هزار نفر رسیده که 641 هزار نفر از آنها با کمک کارفرمایان خود موفق به یافتن شغلی دیگر شده اند( http://news.tebyan-zn.ir/article از 28 نوامبر تا 26 دسامبر سال 2012 تعداد بیکاران روسیه که در آژانس های کاریابی ثبت نام کرده اند، چهار و هفده صدم درصد افزایش یافت و به یک میلیون و پنجاه هزار تن رسید. واحد پول روسیه روبل است. اقتصاد روسیه صنعتی و نیز وابسته به منابع بزرگ انرژی این کشور به ویژه گاز است. و راههای ترابری این کشور نیز بسیار مهم هستند. روسیه با تولید ناخالص داخلی 1500 میلیارد دلاری دهمین اقتصاد بزرگ جهان است اما از آنجا که بنای اقتصاد این کشور بر در آمد صادرات مواد خام و به ویژه انزی قرار دارد آن را ابر قدرت جهان سومی می نامند. از این رو، از 4 سال پیش که بحران اقتصادی شدیدی در روسیه ایجاد شد، موضوع نوسازی فنی و صنعتی و نیاز به خروج از وضعیت تک محصولی و تنوع بخشی به تولید و صادرات به یک مسئله مهم تبدیل شده است(Gustafson, 2012: 83). روسیه در سال های ده گذشته توانست که به یک « ابر قدرت انرژی » تبدیل شود ، اما این وضعیت ، آن را نه به یک همتای قدرت های صنعتی ، بلکه به" ابر قدرت جهان سوم" تبدیل کرده بود؛ در واقع، این روند را می توان "جهان سومی شدن روسیه " دانست . شاهد این وضعیت ، تحول روسیه از دهه 1980 تا 2010 بود که در مرحله نخست حدود 70 درصد تولیدات و صادرات روسیه را کا لاهای صنعتی و در مرحله بعد  حدود 70 درصد  آن را مواد خام و بویژه صدور انرژی تشکیل می داد و این یعنی « جهان سومی شدن روسیه » و تبدیل آن به بزرگترین اقتصاد حاشیه ای جهان. نخست وزیر روسیه نیز بارها بر نیاز روسیه به تکنولوژی های جدید تأ کید کرده است . او از لزوم تغییر نظام اقتصادی روسیه ،  و یک سیاست خارجی عمل گرا با هدف جذب سرمایه و تکنولوژی و بهبود استاندارد زندگی به جای" اقدامات آشوبگرانه ناشی از نو ستالژی و تعصب" سخن گفته است . مدودف همچنین از نقش زیاد دولت انتقاد نموده و می گوید : "روسیه بیش از این نمی تواند برپایه صنعتی کهنه ی دوره شوروی تکیه کند و در آمد خود را از صادرات نفت و گاز بدست آورد .  حیثیت و رفاه ملی ، نمی تواند برای همیشه وابسته به دستاوردهای دوره ی گذشته باشد . رکود اقتصادی در روسیه بیشتر از دیگران آسیب زده است ". او در فراز دیگری از سخنان خود ، از جهان سومی شدن اقتصاد روسیه اظهار نگرانی می کند :" در جهان کنونی  نمی توان  به سادگی صادرات مواد خام را اقتصاد نامید . این موضوع ، رشد چشمگیر و پایدار و رفاه ملی را تضمین نمی کند . روسیه به اقتصاد جدیدی نیاز دارد . اقتصادی هوشمند بر اساس برتری اندیشه و تولید دانش های منحصر به فرد در راستای بهبود زندگی مردم و افزایش سطح و کیفیت زندگی مردم از طریق فن آوری های جدید ،و براساس چنین اقتصادی است که ما نمی توانیم روسیه کنونی را قدرت جهانی بدانیم" .(ria.novosti.ru)

از این رو ، به نظر می رسد که روسیه به در سال2008 ، از بحران اقتصادی جهان تاثیرات زیادی پذیرفته و به خاطر افزایش انتظارات مردم در دوره ی رشد چشمگیر در آمد های نفتی ، در دوره بحران اخیر و تا کنون از مشکلات زیادی رنج می برد. افت 5/8 دصدی تولید ناخالص داخلی در سال 2009 ، بیکاری 2 میلیون نفری ، خروج 53 میلیارد دلاری سرمایه از کشور در طول 5 ماه ،کاهش بودجه 70 میلیارد دلاری ، و  مصرف 200 میلیارد دلاری از ذخایر طلا و ارز خارجی مشکلاتی را در داخل ایجاد کرده است . کاهش در آمدهای روسیه از محل صدور انرژی و مشکلات همراه با اقتصاد مبتنی بر صدور مواد خام ، مقامات روس را به ضرورت توسعه صنعتی و نیاز به فن آوری و ایده های نو واداشته است . سهم روسیه در تولید ناخالص جهانی 5/2 درصد است و مسکو می کوشد تا سال 2020 این رقم را به 4 درصد برساند . این در حالی است که سهم امریکا 10 برابر روسیه است .جدول صفحه بعد وضعیت اقتصادی دو کشور را مقایسه می کند. به گفته بوریس نمتسوف کاهش نرخ تولیدات صنعتی در روسیه در مقایسه با همسایگانش بیسار بیشتر بوده و با سقوط 14.8 درصدی در نیمه نخست سال 2009 رویاروی  بوده است که بیشترین میزان سقوط در میان کشورهای مشترک المنافع به حساب می آید. در واقع در طول سالهایی که پوتین قدرت را در دست داشته، کشور یک دوره کامل رکود را تجربه کرده است. به باور آندریاس اسلود بحران مالی جهانی نشان داد که اقدامات پوتین برای ایجاد رفاه مردم ناچیز بوده و رشد اقتصادی بالای روسیه عمدتاً به خاطر قیمت بالای نفت بوده است این بحران آسیب های جدی به روسیه وارد کرده است (دوتکویچ،113-114). در کل، وضعیت اقتصادی روسیه در سال 2012 بهبود یافته و با کاهش بیکاری و نرخ تورم روبرو شده است. رشد اقتصادی 3/3 درصدی نیز امید به وضع بهتر را برای اقتصاد در سال های آینده افزایش داده است.

گفتار نهم. ورزش

ورزش های اروپایی که در طی دوره ی اتحادیه ی جمهوری روسیه رسما سست و بی ارزش بود ( ورزشهایی همچون تنیس)، به طور قابل توجهی در میان طبقات مرفه تر رواج دارد. بازیها و ورزشهای سنتی همچون شطرنج و فوتبال  هنوز هم در میان توده ی مردم وجود دارند. کنسرت های گروه های موسیقی غربی در مسکو و سایر شهر ها ی بزرگ تبدیل به مکانهایی متداول شده اند و تعداد زیادی از گروههای پاپ روسی با سبک غربی رقابت می کنند، اگرچه گروه های اندکی هنوز هم با عناصر موسیقایی سنتی روسی پیوستگی دارند. وضعیت ورزش در فدراسيون روسيه نسبت به وضع پيشين تغييرات زيادي کرده است. در حال حاضر با اينکه ساختار امور اداره ورزش ظاهرا شکل سابق را دارد ( کميته دولتي تربيت بدني و ورزش و کميته ها و ادارات مربوطه در جمهوري هاي عضو فدراسيون روسيه و در استان ها و مناطق و شهر ها و شهرستانها، فدراسيون هاي ورزشي در رشته هاي بخصوص ورزش، کميته المپيک، سيستم موسسات آموزشي در زمينه ورزش و تربيت بدني و باشگاه ها و  تاسيسات ورزشي مربوطه و غيره)، در واقع سيستم ورزش به عنوان يک نوع جنبش مردمي و اجتماعي به دو بخش تقسيم گرديد: در چهارچوب بخش تحت اداره و سرپرستي دولت (کميته دولتي تربيت بدني و ورزش و ادارات منطقه اي مربوطه) فعاليت هاي ورزشي متعلق به گروه هاي سني مدرسه و نوجوانان و نيز موسسات آموزشي و تربيت معلم ورزش باقي ماند در صورتي که باشگاه هاي ورزشي و تاسيسات بزرگ ورزشي در اقلب موارد خصوصي شده  و تعداد زياد مدارس ورزشي براي انواع بخصوص ورزش با هدف تربيت ورزشکاران حرفه اي بوجود آمد اقلب ورزشکاران سرشناس و تيم هاي ورزشي و باشگاه هاي مربوطه حرفه اي شده و بر اساس انتفاعي فعاليت مي کنند و فقط معدودي از انواع ورزش که نمي توانند تماشاچيان يا طرفداران بسياري را جلب نمايند (مانند شطرنج يا مدل سازي) تحت پوشش و حمايت دولت مي باشند(Engelmann , 2008).

فعاليت هاي ورزشي در روسيه بر اساس قانون فدرال "در باره تربيت بدني و ورزش در فدراسيون روسيه مورخ 29 آوريل 1999 تنظيم و هماهنگ مي شود که در چهارچوب اين قانون اصول سياست دولت در امور تربيت بدني، ورزش، جنبش المپيک تعيين و مباني قانوني، سازماني، اقتصادي و اجتماعي فعاليت هاي سازمانها و موسسات ورزشي مشخص مي گردد. بر اساس اين قانون فعاليت هاي ورزشي و تربيت بدني دست جمعي و انفرادي ، ورزش آماتوري و حرفه اي، در چهارچوب سازمان ها و جمعيت ها و باشگاه هاي اجتماعي و خصوصي و نيز سازمانهاي دولتي و موسسات آموزشي و توليدي مربوطه طبقه بندي و تفکيک مي شود که سازمان ها و ادارات مربوطه دولتي و منطقه اي بر رعايت و اجراي اين قانون نظارت مي نمايند. از طرف دولت هزينه هاي مربوط به گسترش تربيت بدني و ورزش در کشور، جنبش ورزشي و جنبش المپيک تامين مي گردد از جمله هر سال بودجه مربوط به اقدامات ورزشي مختلف، تربيت و آماده نمودن ورزشکاران براي شرکت در بازي هاي المپيک و ديگر مسابقات بين المللي اختصاص داده مي شود. همچنين کمک هاي مالي و مادي براي سازمانهاي ورزشي و کارگاه هاي صنايع وسايل ورزشي جهت بکارگيري منابع فني و اطلاعاتي و دست آوردهاي تحقيقات علمي در زمينه ورزش و تکنولوپي مربوطه اختصاص داده مي شود.

امور نگهداري و بهره برداري از تاسيسات ورزشي متعلق به فدراسيون روسيه از منبع بودجه دولت تامين مي گردد. دولت موظف است براي احداث تاسيسات ورزشي در حوزه هاي شهري شرايط مناسبي را ايجاد و خدمات مربوطه را ارائه دهد. ايجاد موجبات جهت ازدياد تعداد مدارس ورزشي مخصوص نوجوانان و باشگاه هاي ورزشي در مناطق مسکوني و تاسيس اردوگاه هاي ورزشي و توانبخشي مخصوص نوجوانان و جوانان و درمانگاه هاي پزشکي ورزشي و بهبود سازي تجهيزات آنها جزو وظايف دولت است.  همچنين  سازمانهاي دولتي صدور مجوز هاي مربوط به فعاليت هاي ورزشي را ترتيب مي دهند و نيز امور کنترل الزامي  فني و طبي کيفيت تجهيزات و وسايل ورزشي را اداره مي نمايند.  در زمينه پشتيباني از روابط خارجي اقتصادي سازمانهاي ورزشي دولت نقش بسزائي دارد. جهت گسترش و توسعه فعاليت هاي ورزشي در کشور  برنامه هاي مخصوص در سطح دولت تنظيم ميشود که براي اجراي اين برنامه ها از منابع مالي بودجه دولت و خارج از بودجه و درآمدهاي ناشي از قرعه کشي هاي ورزشي و ديگر منابع استفاده مي گردد. بودجه مخصوص آماده سازي و شرکت ورزشکاران در بازي هاي المپيک در اختيار ارگان فدرال اجرايي در رشته تربيت بدني و ورزش (در حال حاضر – کميته دولتي تربيت بدني و ورزش فدراسيون روسيه) و در اختيار کميته المپيک روسيه گذاشته مي شود. 

دسامبر سال 2002 شوراي دولتي در امور تربيت بدني و ورزش تحت رياست رئيس جمهور فدراسيون روسيه تشکيل شد که مرکب از جمعي از رجال سياسي و ورزشي کشور است از جمله وياچسلاف فتيسوف رئيس کميته دولتي تربيت بدني و ورزش فدراسيون روسيه  بعنوان معاون رياست اين شورا انتخاب گرديد. هدف از تشکيل اين شورا در سطح بسيار بالا – بهبودي وضع امور تربيت بدني و ورزش در کشور ، بالا بردن سطح آموزش در زمينه ورزش و فراهم آوردن شرايط لازم جهت بدست آوردن بهترين جا و مقام در فعاليت هاي ورزشي در سطح بين المللي است. انواع ورزش در روسيه به سه گروه تقسيم مي شود: انواع ورزش هاي المپيک تابستاني،  انواع ورزش هاي المپيک زمستاني و انواع ورزش غير المپيک. از نقطه نظر جلب تماشاچي  بدون شک مانند کشورهاي ديگر فوتبال مقام اول را دارد. اما با توجه به اينکه روسيه کشور شمالي است و دوره زمستان در آن طولاني مي باشد بازي هاکي معروفيت فوق العاده اي دارد و مي توان گفت که در فصل تابستان مقام اول متعلق به فوتبال است و در فصل زمستان – بازي هاکي. همچنين انواع ورزش هاي تابستاني مربوط به دو و ميداني،  ورزش هاي آبي (شنا، پرش به آب، پاروزني، قايق راني و غيره را  بايد نام برد. از ميان ورزش هاي زمستاني – اسکي بازي، اسکيت بازي هنري، پرش با اسکي از سکو و ... طرفداران متعددي دارد. در ميان جوانان انواع کشتي، وزنه برداري، بکس و بدن سازي نيز طرفداران زيادي را دارند. همچنين ورزش هاي باصطلاح فني (اتومبيل راني و موتورسيکلت و چتر بازي از معروفيت خاصي برخوردارند. مسابقات بزرگ سراسر روسيه و مسابقات مختلف بين المللي تماشاچي زياد جلب مي نمايد. ورزشکاران روسيه سالهاي متمادي مقامهاي اول را در انواع مختلف فعاليتهاي ورزشي داشتند و دارند از جمله مدال و مقام هاي اول و افتخاري در بازي هاي المپيک تابستاني و زمستاني و در مسابقات جهاني رشته هاي متفاوت . مثلا شرکت ورزشکاران روسيه در بازي هاي المپيک زمستاني سال 2002 در شهر سلت ليک سيتي در مسابقات اسکي و اسکينگ هنري و بي آتلون و هاکي (مردانه) موفقيت آميز  بود.

گفتار دهم. شیوه گذراندن اوقات فراغت

سطح زندگی مردم روسیه به میزان زیادی به سطح در آمد آنها وابسته است. برای فقرای روسی، زندگی گذران یکنواخت روزمره است و افراد زیادی ساعات هر روزه ی خود را به فروش متعلقات و دیگر کالاهایشان در خیابان، می گذرانند. سبک زندگی ثروتمندان روسیه تا حد زیادی متناسب با زندگی غربی شده است؛ محصولات و تفریحات به سبک آمریکایی تولیداتی عوام پسند بویژه در شهر های بزرگ هستند. نگاه کردن تلویزیون و نوار ویدئویی شکل عوامانه ای از سرگرمی است. تلویزیون روسیه هم اکنون شامل برنامه هایی به سبک اروپایی است، برنامه های چون؛ شوها و نمایش های تلویزیونی یا رادیویی کم ارزش. مطالعه به گونه ای وسیع عامه پسندانه است، همانگونه که در طول دوره ی اتحادیه ی جمهوری شوروی بود، اما می توان گفت مطالعه ادبیات به طور قابل ملاحظه ای تغییر کرده است. کلاسیک های روسی فرصت خود را با جستجو در مورد رمانها، افسانه ها، داستانهای علمی تخیلی و رمانهای عاشقانه، از دست داده اند. بخش زیادی از مردمان روسی آخر هفته ی خود را در خانه های تابستانی شان (dacha) که در حواشی شهر است، سپری می کنند. حد متوسط این خانه ها تنها کلبه ی ساده ایست و روی قطعه ی بسیار کوچکی از زمین بنا شده است. برخی از این خانه های گرانبها و جدید چند اتاقه بوده و با استخر و دیگر ریزه کاریهای گران قیمت استقرار یافته اند. اغلب صاحبان این خانه ها در کلبه ی تابستانی خود باغچه ی خانگی دارند، این باغچه فضاییست که در آن سبزیجات و میوه هایی به عنوان مکمل غذایی پرورش می یابند. سفر برای کسانی که استطاعت آن را دارند امری عمومی است، در طی دوره اتحادیه ی شوروی سابق حکومت با محدود کردن مقصد اصلی به دولتهای اروپای شرقی و دیگر کشورهای کومونیست، به گونه ای سخت گیرانه سفر ها را کنترل می کرد. اکنون ترکیه و قبرس مقاصد عمومی در میان طبقه ی متوسط هستند در حالیکه پشت سر گذاشتن بیشتر مقاصد در میان افراد ثروتمند، عمومیت یافته است، برخی از آنها دوره های طولانی از زندگی خود را دور از خانه سپری می کنند(Engelmann , 2008).

جامعه امروز روسيه در كلان شهرها تحت تاثير شديد تحولات جهاني قرار گرفته و ارزش هايي سنتي تا حد كنار رفتن ضعيف شده اند. در اين شرايط گذران اوقات فراغت در ميان جوانان بر حسب علاقه، نياز، ارزشها، درآمد و ميزان وقت آزاد پس از فراغت از تحصيل يا كار روزانه انتخاب مي شود. بخش عمده جوانان زمان آزاد چندان زيادي ندارند، اما نوجوانان از فرصت بيشتري براي استراحت برخوردار بوده و معمولا اين زمان را به شكل فعال نمي گذرانند. بيشتر وقت نوجوانان را تماشاي تلويزيون، گوش دادن به موسيقي و تفريح با دوستان به خود اختصاص مي دهد. اين در حالي است كه جوانان به نمايشگاه يا كنسرت مي روند. جوانان روس كه در سنين بالاي 30 سال قرار دارند از امكانات خود براي گذران اوقات فراغت چندان راضي نيستند. افراد بالاي 35 سال بيشتر به تماشاي برنامه هاي خبري مي نشينند، جوان تر ها برنامه هاي موسيقي و سرگرم كننده را تماشا مي كنند. طي پنج سال گذشته، توجه مردم به فيلم هاي هنري ساخت روسيه بسيار بيشتر شده است. يكي از مسايلي كه امروز در جامعه مطرح است و مسلما تنها خاص كشور روسيه نيست،‌ ترويج الگوهاي رفتاري از طريق برنامه هاي تلويزيوني مي باشد. حتي تبليغات نيز بر نسل در حال رشد از نظر انتخاب شيوه لباس پوشيدن، انتخاب موسيقي و واژگان در حين گفتار تاثير زيادي دارند. معمولا در كانال هاي تلويزيوني كمتر فيلم هاي جدي نمايش مي دهند و غالب موارد فيلم هاي جنايي – پليسي،‌ كمدي، يا خيال بافي هاي افتضاح و اروتيك بخش مي شود كه مضمون خاصي ندارند(С.Адалятгызы "Лови уходящее время", 2010).

يكي ديگر از مسايل مربوط به استراحت و گذران اوقات فراغت در روسيه اين است كه نيم بيشتر نوجوانان روس وقت آزاد خود را در خيابان ها و معاشرت با هم سن و سالانشان سر مي كنند. مشكل «خيابان» سبب بالارفتن ميزان جرم و جنايت، استفاده از مواد مخدر و انحرافات جنسي مي شود. بسياري از نوجوانان و جوانان از واژه هاي نامانوس استفاده مي كنند. اگرچه انتخاب نوع استراحت در ميان نوجوانان محدوديت هاي زيادي دارد، آنها اعتراضي نسبت به آن ندارند. استراحت از نوع ارزان قيمت در دسترس همه است و اين مساله با سطح درآمد پايين خانواده ها همخواني دارد(С.Адалятгызы "Лови уходящее время", 2010). در شهرستان هاي روسيه مساله فقر، بيكاري و سطح پايين تحصيلات نيز مشاهده مي شود. طي سال هاي اخير، دانشجويان شهرستان ها فقط براي گرفتن تحقيق هاي آماده به كتابخانه مراجعه مي كنند كه حاصل از سطح پايين زندگي و گذران وقت در خيابان ها يا مقابل تلويزيون است. جوانان كمتر به ورزش مي پردازند و بازي در كلوپ هاي اينترنتي را ترجيح مي دهند. جوانان روس در شهرستان ها چندان به تئاتر و ادبيات علاقه نشان نمي دهند. با مقايسه جوانان شهرستان و پايتخت، متوجه مي شويم كه در مسكو امكانات فوق العاده بيشتري براي گذران اوقات فراغت وجود دارد؛ كلوپ هاي بيشمار، ديسكو، مراكز بازي و تفريح، استاديوم، كافه، پارك و حتي سيرك و باغ وحش. هر كس با حضور در يكي از اين مراكز مي تواند از فشارهاي روزمره رهايي يافته و احساس نشاط كند. به طور كل مي توان گفت كه در جامعه امروز روسيه كتابخاني و مطالعه مجلات به مرور كم و كمتر مي شود. روسيه را ديگر نمي توان كتابخوان ترين كشور دنيا به حساب آورد. جوانان علاقه اي به تلاش براي رشد فكري ندارند. حتي دانش جويان نيز اوقات فراغت خود را به صورت غيرفعال مي گذرانند. رفتن به نمايشگاه، تئاتر و موزه و غيره مانند قبل نيست و استفاده از كامپيوتر، گفتگو با اينترنت نيز هنوز در تمام مناطق اين كشور جا نيفتاده است. و در اين ميان واضح است كه اولويت هاي اخلاقي و معنوي در شخص به شدت تنزل پيدا مي كند. با شدت گرفتن مشكل تفريحات «خياباني»، بسياري از مديران مراكز آموزش عالي تصميم گرفتند برنامه اي براي اوقات فراغت دانشجويان ترتيب بدهند. بدين ترتيب مسابقات مختلف و جشنواره هايي را برگزار مي كنند كه طي آن دانشجويان مجسمه هاي ساخت دست خود، نقاشي ها و ساير آثارشان را در مسابقه شركت مي دهند و يا در مسابقات شعر سرايي شركت مي كنند(Драчева А.И. "Ценностные ориентации современной молодёжи", Екатеринбурк, 2010).

گفتار یازدهم. وضعیت بهداشت و سلامت

در دوره اتحاد شوروی حدود 3.6 درصد از تولید ناخالص ملی را به امر بهداشت اختصاص می دادند که در حدود نیمی از مبلغ مربوطه در اروپای غربی و یک سوم امریکا بود. این وضع در دوره یلتسین کاهش بیشتری داشت و در سال 1994 به 1.8 درصد رسید. از سال 2000 شالوده و بنیان بهداشت و درمانی بهبود یافت و تا سال 2007، در کشور برای هر یک هزار نفر به تعداد 4.3 پزشک رسید و این بیش از میزان موجود در اروپا بود که شاخص 3.9 را نشان می دهد( Sakwa, 2008: 327 ).

اینک دروسیه از نظر امید به زندگی در مقام 62 و از نظر شاخص توان انسانی در مقام 32 جهانی (عمدتاً به حساب بالای آموزش دوران شوروی ) قرار دارد. رئیس جمهور روسیه در پیام های خود به مجلس فدرال اولویت های سیاست اجتماعی را تعیین کرده است که در چارچوب این سیاست رشد تامین مالی بخش های اجتماعی مشاهده می شود. ولی نتیجه کار دیوان محاسبات فدراسیون روسیه نشاندهنده آن است که به موازات رشد امکانات ، کارایی استفاده از این امکانات توسط نهادهای قدرت همه سطوح افت می کند . به عقیده اکثر کارشناسان ، فقدان برخورد سیستمی و اشکالات در سیستم اداره پروژه باعث این وضع می شود . به عنوان مثال ، پروژه ملی « تندرستی » به ظاهر به خوبی برنامه‌ریزی شده است . ولی توسعه بخش های مختلف خدمات پزشکی بر اساس آمار و داده های پزشکی پیش‌بینی شده که انتخاب فناوری ها و توزیع پول بر همین اساس صورت می گیرد . از نظر منطق درونی پروژه ملی مذکور، اقدامات مالی در جهت تشویق زاد وولد، ساخت مراکز پزشکی و کمک مالی به تولید داروها جهت کاهش قیمت دارو، می‌توانند موثر باشند ولی در مجموع فایده کمی دارند .اگر نه تنها جنبه امروزی بیماری‌ها بلکه قابلیت حیات بالقوه مردم در نظر گرفته شود، راهبردی که انتخاب شد،می تواند کاملاً نادرست از آب درآید . از این نظر، موفقیت های علم ژنتیک جهانی و درونی در زمینه شناسایی تغییر هویت حلقه های کد ژنتیک و خطر بروز بیماری ها، در زمینه داروسازی اختصاصی و اتخاذ اقدامات پیشگیرانه امکانات اصولاً جدیدی فراهم می کنند. در دیوان محاسبات روسیه گروه کاری ویژه ای تشکیل شده است که همراه با متخصصین شورای اجرای پروژه های ملی و سیاست جمعیتی وابسته به رئیس جمهور روسیه به طراحی شاخصه های اصلی توسعه مردم روسیه و طراحی بودجه مطابق با این اهداف خواهد پرداخت .

در اوایل سالهای 1990 شبکه ی امنیت اجتماعی نامتمرکز دولت فدرال روسیه، نظارت بر مراقبت بهداشتی و دیگر برنامه های رفاهی را به فرمانداریهای محلی واگذار کرد. در سال 1993 دولت سیستم جدیدی از بیمه سلامت اجباری را بنا نهاد تا آن را جایگزین سیستم مراقبت بهداشتی عمومی و با پشتوانه ی دولتی کند که از دوره ی اتحادیه ی شوروی به جای مانده بود. فرض این برنامه بر این بود که با ترکیبی از بودجه اخذ شده از کارفرمایان و شهرداری، سرمایه گذاری بیمه تامین شود، هرچند، مشکلات مربوط به بودجه و فساد در همه ی سطوح علتی برای شکست این سیستم است. شهروندان بیکار  از آنجا که عایدی سلامتی آنها منحصرا توسط اعانه شهرداری، پشتیبانی می شود، بیشتر از این کمبود رنج می برند. بر خی از امتیازات موجود  بخشی از بقایای نظام پیشین هستند. کمک هزینه های خانواده، مادری، و بیکاری و حقوق بازنشستگی به گونه ی جزئی به زنان و مردانی که برای دوره ی حداقلی کار کرده باشند و در سن نیازمندی به سر می برند، تفلق می گیرد. هرچند بازنشستگان در حفظ این آهنگ حرکتی با توجه به افزایش چشمگیر هزینه ی زندگی که پیرو فروپاشی شوروی سابق بود، ناموفق اند.

گفتار دوازدهم. مسائل مهاجرت، پناهندگی و جمعیتی

روسیه مهاجرت اساسی رو به شرق را قبل از سال 1917 و پس از پایان جنگ جهانی دوم در سال 1945، بخصوص در جنوب و شرق سیبری تجربه کرد. این چنین مهاجرتی به شدت توسط حکومت اتحادیه شوروی که قصد ساختن مراکز صنعتی در شرق کوههای اورال، بعد از جنگ را داشت، مورد تشویق و تقویت قرار گرفته بود. در سالهای اخیر، این مهاجرت با ترک کردن شمال سیبری و شرق روسیه به سمت روسیه ی اروپایی توسط شهروندان آنها، معکوس شده است. همچنین در طول دوره ی اتحادیه ی شوروی، هزاران گروه قومی روسی به دیگر جماهیر اتحادیه ای مهاجرت کردند. این جریان از نیمه ی سال 1970 شروع به معکوس شدن کرد، و فروپاشی اتحادیه ی روسیه در سال 1991 منجر به بازگشت تعداد باز هم بیشتری از گروههای قومی روس به فدراسیون روسیه،شد. جنوب شرقی روسیه ( از شمال قفقاز تا جنوب شرقی سیبری)، مسکو و سن پترزبورگ، مقصد اصلی برای مهاجرین شده بودند. ملیت های خارجی مثل چینی ها، در تعداد به نسبت کمتری، به سمت شرق روسیه و شهر های بزرگ مهاجرت کردند. این مهاجرت ها برای جبران کاهش سراسری جمعیت روسیه نا کافی بودند.

رياست سرويس فدرال مهاجرت به اجراي دستور ولاديمير پوتين مبني بر تبديل روسيه به كشوري جالب براي كارگران خارجي پرداخته‌اند.رئيس جمهور پوتین به اين نكته توجه جلب كرد كه “جمعيت مستعد به كار روسيه به سرعت كاهش مي يابد كه اين امر در آينده نزديك بر رشد اقتصادي و امكان اجراي تعهدات اجتماعي اثر بسيار منفي خواهد گذاشت”. رئيس جمهور هدف ايجاد هرچه سريع‌تر شرايط بهتر براي جلب افرادي كه بتوانند در توسعه روسيه سهم مثبتي ايفا كنند،را مطرح كرد. در هر حال، رياست سرويس فدرال مهاجرت مايل است پايگاه حقوقي سياست مهاجرتي جاري را تكميل كند. قانون “ تابعيت” و “اقامت اتباع خارجي در فدراسيون روسيه” مورد بازنگري قرار دهد. مطابق آن هر كارگر مهاجري كه وارد روسيه شد، بايد به ثبت رسمي برسد و كسي نمي تواند به او جواب رد بدهد)روزنامه “ورميا-نووستي”، 24 نوامبر 2004(.

یکی از مسایل اجتماعی روسیه کاهش جمعیت بوده است و این موضوع به یک نگرانی و دغدغه مهم برای دولتمردان در آمده است. طي سال های جاري تعداد فارغ التحصيلان مدارس به ميزان بيش از 40% كاهش يافته و به تناسب آن،پذيرش دانشجويان به همه مؤسسات آموزشي حرفه‌اي نيز كاهش خواهد يافت. وضعيت جمعيتي کنونی باعث مي‎شود كه در سال 2008 كرسي‎هاي همه دانشگاههاي روسيه براي همه فارغ التحصيلان مدارس كفايت كند.طبق اطلاعات وزارت آموزش، چند سال بعدفقط 800 هزار نفركلاس يازدهم دبستانها را تمام خواهند كرد. جهت مقايسه، چند سال قبل بيش از دو ميليون نفر داوطلب انواع مختلف آموزش در دانشگاههاي روسيه شده‌اند. در اين شرايط اين سئوال بروز مي‌كند كه چه تناسبي میان كرسي‎هاي پولي و رايگان دانشگاهها بر قرار خواهد شد در حالي كهاكنون گرايش رشد (ولو نه چندان زياد) تعداد فرصت‌هاي آموزشي رايگان (180 نفر به ازاي هر 10 هزار نفر به جاي 159 نفر طي چند سال اخير) مشاهده مي‎شود. شايد در آينده فرصت‎هاي دانشجويي رايگان بيشتر شوند؟ولي وزير آموزش روسيه جواب منفي اين سئوال را دادچرا كه رقم 180 نفر به ازاي 10 هزار نفر تغيير نخواهد كرد.از اينجا مسأله ديگري سرچشمه مي‌گيرد و آن اين است كه دانشگاهها به مرور زمان امكان دريافت درآمد از طريق اخذ حق آموزش را از دست مي‌دهند. به عقيده وزارت آموزش، در اين شرايط مالي بهترين راه حل براي دانشگاهها اين است كه به فروش پژوهشهاي علمي خود بپردازند.

نظاميان مستعفي كه ميزان آن‎ها در حال حاضر برابر 85.5% است، بيكاران (38.8%) و مهاجران (50%)مصرف كنندگان اساسي خدمات در زمينه دانش‌افزايي حرفه‌اي هستند.  به عقيده ولاديمير مائو، در حال حاضر دانش‌افزايي كادرهاي متخصص به صورت غير متمركز در چارچوب مؤسسات آموزشي، سازمانهاي تجاري و شركت‎هاي تربيت كادرها صورت مي‌گيرد. بهتر است كه سيستم آموزش شبكه‎اي در چارچوب يك برنامه گنجانده شود. به منظور تشويق سازمانهاي تجاري به شركت در اين برنامه پيشنهاد شده است شرايطي ايجاد شود كه هر سازماني موظف شود درصد مقرر درآمد خود را به بنياد ارتقاي سطح تخصص كارمندان واريز كند (چنانچه اين فعاليت در چارچوب همان شركت انجام بگيرد).اگر سازماني در اين زمينه فعاليت نكند، اين مبلغ به بنياد دولتي تجديد آموزش و دانش‌افزايي كادرهاي متخصص واريز خواهد شد. اين برنامه طراحي و تكميل شده و جهت بررسي تسليم دولت روسيه شد.

حفظ جمعیت کشور، هدف واقعی سیاست دولتی است که در چارچوب پروژه های ملی حائز اولویت عملی می شود . به گزارش کمیته دولتی آمار، تا سال2020 شمار جمعیت روسیه برابر136.2 میلیون نفر خواهد شد یعنی نسبت به سال 2005 به میزان 7.3 میلیون نفر کاهش خواهد یافت. این در حالی است که رشد نرخ زاد و ولد پیش بینی می شود .کاهش جمعیت، موجب افزایش میانگین سن مردم روسیه می شود . از 2005 تا2020 جمعیت مستعد به کار کشور به میزان 13.6 میلیون نفر کاهش خواهد یافت که اثرات منفی این وضع تنها به بخش اقتصاد محدود نخواهد شد . کاهش کلی جمعیت، تقلیل تراکم جمعیت تا سطح 3 برابر کمتر از سطح جهانی، خطر کاهش نفوذ سیاسی، اقتصادی و نظامی روسیه در جهان را به دنبال دارد . همین امر مساله حفظ جمعیترا شدت بخشیده است . واقعیت این است که جمعیت کشورمان هر چه کمتر باشد، میزان استقلال و توانایی کشور نیز کمتر می شود . از اینجا معلوم می شود که سیاست جمعیتی از حدود آمار پا فراتر گذاشته و ابعاد گسترده تری دارد . گفتنی است که میخاییل لومونوسوف ، دانشمند بزرگ روس، حدود دو قرن و نیم پیش بررسی این مساله را نه ازجنبه‌های جمعیتی بلکه از بررسی سوء استفاده ها و رشوه خواری کارمندان دولت شروع کرده بود. وی نقطه نظرات خود را در کتاب « تفکراتی چند درباره تکثیر و حفظ مردم روسیه » بیان کرد. هدف « تکثیر و حفظ مردم روسیه » پیچیده تر از گذشته شده است . به همین دلیل توسعه ملت باید به عنوان هدف اساسی سیاست ما تلقی شود که مستلزم اتخاذ یک سری اقدامات در زمینه سیاسی، قانونگذاری، اقتصاد و غیره است(استپاشین،2007: 60).

راهکارهای دولت روسیه برای برون رفت از بحران جمعیتی روسیه با آنکه کشوری اروپائی است ولی تاثیر پذیری‌اش از شرق به ویژه در زمینه فرهنگی و اجتماعی را نمی‌توان انکار کرد، چه آنکه از دیر باز آموزه‌های اجتماعی و فرهنگی روسیه در تعامل نزدیک با شرق بوده است و اساسا در تعاملات سیاسی نیز همواره ترجیح می‌داده است تعاملاتش با شرق را حفظ کند. نیم نگاهی به گذشته تعاملات این کشور پهناور، گویای آن است که از زمان حکومت تزارها و پس از آن واز سال 1917 میلادی و سر کار آمدن بلشویک‌ها همواره کوشیده است مناسبات خود را با کشورهای بلوک شرق گسترش دهد و در مواردی ریسک حمایت از آنها را در برابر غرب به عنوان استراتژی بلند مدت خود، بپذیرد.

اکنون نگرانی از کاهش جمعیت جوان کشور، و کاهش زاد ولد وپیش بینی کاهش جمعیت از یکصد و پنجاه میلیون نفردر سال 2008 میلادی به یکصد و بیست میلیون نفر در سال 2030 میلادی سبب گردیده است تا دولت روسیه با بهره‌گیری از نظرات کارشناسان مربوطه راهکارهای عملی را برای جلوگیری از این بحران جستجو کند. نگرانی از کاهش جمعیت تا سال 2030 میلادی سبب گردیده است تا اکنون برای تشویق والدین به فرزندآوری مبلغ یازده هزار دلار به عنوان «سرمایه گذاری مادر» به والدینی که فرزندشان متولد شود پرداخت شود و تا رسیدن هریک از فرزندان متولد شده به سن هفت سالگی، ماهانه دویست دلار هزینه نگهداری ،سلامت و بهداشت نیز به والدین پرداخت شود و اگرچه اکنون تمایل والدین به فرزند دارشدن در مقایسه با دهه نود میلادی که بحران اقتصادی روسیه تمایل آنان رابه فرزند دارشدن کاهش داده بود، بیشتر شده است ولی نگرانی دولت همچنان باقی است چه آنکه هزینه‌های روزمره زندگی و گرانی روسیه که پایتختش برای سومین سال پیاپی به عنوان گرانترین پایتخت جهان شناخته شده است، ممکن است این تمایل را بازستاند و بحران جمعیتی همچنان لا ینحل باقی بماند. از این رو ترویج آموزه‌های شرقی به عنوان یک راهکار جدی در تمایل به حفظ کانون خانواده وافزایش زاد و ولد، اتخاذ گردیده است و اکنون در روسیه در جهت تشویق به تشکیل خانواده، حفظ خانواده‌های تشکیل شده، و افزایش تمایل به فرزند دارشدن، تبلیغات وسیعی صورت می‌پذیرد و دولت بر این باور است که باید هرچه زودتر این بحران را مدیریت کند.

یکی از مسائل مهم دیگر در جامعه روسیه که سرچشمه بسیاری از مجادلات سیاسی نیز شده، نیروی کار مهاجر در روسیه است که آمار آن را تا 10 میلیون نفر نیز برآورد کرده اند.از کشور ازبکستان دو میلیون و 300 هزار نفر، ‌اوکراین یک میلیون و 400 هزار نفر،‌ تاجیکستان یک میلیون و 60 هزار نفر،‌ آذربایجان 620 هزار نفر و قرقیزستان 540 هزار نفر نیروی کار در روسیه حضور دارند. اداره خدمات مهاجرت تاجیکستان اعلام کرده است که طی ماه های ژانویه تا نوامبر سال 2012 میلادی از این کشور 824 هزار نفر به روسیه رفته و در همین مدت 576 هزار نفر از روسیه به کشور خود برگشته اند. به گفته مسوولین اقتصادی تاجیکستان 50 درصد نیروی کار این کشور هفت میلیون نفری به روسیه و دیگر کشورهای مشترک المنافع مهاجرت کرده اند که رقم بالایی است و با آمار اداره مهاجرت تناقض دارد. بانک جهانی در گزارش اخیر خود اعلام کرده بود که مهاجران تاجیکستان بعد از ازبکستان بیشترین میزان ارز را به کشورشان انتقال داده اند. بر اساس گزارش این بانک، مهاجران تاجیک در سال 2011 از روسیه و دیگر کشورهای مشترک المنافع سه میلیارد دلار به تاجیکستان انتقال داده بودند که در سال 2012 میلادی  به ببش از سه و نیم میلیارد دلار افزایش یافت. این رقم به اندازه 50 درصد درآمد محصولات داخلی این کشور است. بر اساس آمار اداره خدمات مهاجرت روسیه 12 میلیون و 500 هزار مهاجر از سراسر جهان در روسیه به سر می برند[۳۲].

  در سال 2012  ‌دولت ‌روسیه ‌مصوبه ‌654 ‌درباره ‌مقررات ‌ثبت ‌مهاجران ‌در ‌روسیه ‌را ‌منتشر ‌کرد ‌که ‌اين سند ‌اساسی ‌در ‌زمینه ‌اجرای ‌قانون ‌فدرال ‌در ‌باره ‌ثبت ‌مهاجرتی ‌می‌باشد. ‌نکته مهم در ‌این ‌سند ‌شامل ‌حال ‌خارجیانی ‌که ‌برای ‌کار ‌می‌آیند ‌و ‌نیز ‌گردشگران ‌سازمان ‌نیافته ‌خواهد شد. ‌آن‌ها ‌از ‌این ‌به ‌بعد ‌می‌توانند ‌در ‌خاک ‌روسیه ‌یک ‌هفته ‌(به ‌جای ‌سه ‌روز) ‌بدون ‌ثبت ‌در ‌سازمان های ‌مربوطه ‌محلی ‌اقامت ‌داشته ‌باشند ‌در ‌حالی ‌که ‌متخصصین ‌درجه ‌بالا ‌می‌توانند ‌سه ‌ماه ‌بدون ‌ثبت ‌رسمی ‌در ‌خاک ‌روسیه ‌کار ‌کنند. ‌مطابق ‌با ‌مقررات ‌جدید، ‌این ‌افراد ‌و ‌اعضای ‌خانواده‌های آن‌ها ‌موظف ‌نیستند ‌تا ‌گذشت ‌3 ‌ماه ‌از ‌زمان ‌ورود ‌به ‌خاك ‌فدراسیون ‌روسیه ‌مشغول ‌ثبت ‌رسمی ‌خود ‌شوند. ‌اگر ‌در ‌خاک ‌روسیه ‌شغل عوض ‌کرده ‌و ‌در ‌محل ‌جدید ‌کمتر ‌از ‌یک ‌ماه ‌کار ‌کرده ‌باشند، ‌نباید ‌دوباره ‌ثبت ‌شوند (يعني ضرورت ثبت بعد از گذشت يك ماه از زمان تغيير محل كار فراهم مي‌شود). ‌در ‌همه ‌موارد ‌دیگر ‌باید ‌ظرف ‌مدت ‌7 ‌روز ‌به ‌ثبت ‌برسند. ‌این ‌امر ‌در ‌عمل ‌بدان ‌معنی ‌است ‌که ‌این گونه ‌متخصصین ‌باید ‌ظرف ‌مدت ‌100 ‌روز ‌از ‌روز ‌ورود ‌به ‌خاک ‌فدراسیون ‌روسیه ‌به ‌ثبت ‌برسند ‌که ‌در صورت ‌جابجایی ‌در ‌داخل ‌روسیه ‌این ‌مدت ‌برابر ‌40 ‌روز ‌است.

برای ‌متخصصین ‌با ‌تخصص ‌پایین‌تر ‌(که ‌اغلب ‌از ‌جامعه ‌مشترک ‌المنافع ‌می‌آیند) ‌نیز ‌تسهیلات ‌پیشبینی ‌شده ‌است. ‌این ‌گروه ‌قبلاً ‌مجبور ‌بودند ‌تا ‌سه ‌روز ‌بعد ‌از ‌ورود ‌به ‌روسیه ‌سرویس ‌فدرال ‌مهاجرت ‌را از حضور خود در خاك روسيه ‌مطلع ‌کنند ‌ولی ‌در ‌مقررات ‌جدید ‌این ‌مدت ‌تا ‌7 ‌روز ‌افزایش ‌یافته ‌است. ‌به ‌گزارش ‌کمیته ‌دولتي ‌آمار، ‌در ‌سال ‌2010 ‌تنها از ‌کشورهایی ‌که ‌با ‌روسیه ‌رژیم ‌روادید ‌دارند، ‌4.4 ‌میلیون ‌نفر ‌وارد ‌روسیه ‌شدند. ‌قواعد ‌جدید ‌شامل ‌حال ‌گردشگران ‌«غیر ‌منظم» ‌نیز ‌می‌شود. ‌این ‌افراد ‌با ‌ویزای ‌توریستی ‌آمده ‌ولی ‌در ‌هتل‌ها ‌زندگی ‌می‌کنند. ‌آن‌ها ‌هم ‌باید ‌به ‌سرویس ‌مهاجرت ‌مراجعه ‌کنند. ‌ولی ‌در ‌میان ‌گردشگران ‌واقعی ‌چنین ‌افرادی ‌کم ‌هستند ‌زیرا ‌90% ‌آن‌ها ‌در ‌هتل ‌زندگی ‌می‌کنند. نحوه ‌جدید ‌حذف ‌فرد ‌خارجی ‌از ‌ثبت ‌در ‌محل ‌اقامت ‌نیز ‌شایان ‌ذکر ‌است. ‌طبق ‌مقررات ‌گذشته، ‌هنگامی ‌که ‌فرد ‌خارجی ‌به ‌شهر ‌دیگر ‌در ‌خاک ‌روسیه ‌منتقل ‌می‌شد، ‌طرف ‌میزبان ‌بایستی ‌برگ ‌مخصوص ‌اطلاعیه ‌ورود ‌وی ‌به ‌خاک ‌روسیه ‌را ‌پر ‌کرده ‌و ‌با ‌ذکر ‌تاریخ ‌رسیدن ‌به ‌محل ‌جدید ‌کار ‌به ‌سرویس ‌مهاجرت ‌ارسال ‌نماید. ‌ولی ‌از ‌این ‌به ‌بعد ‌چنین ‌چیزی ‌لازم نخواهد شد. ‌سرویس ‌فدرال ‌مهاجرت ‌بعد ‌از ‌دریافت ‌اطلاعات ‌درباره ‌محل ‌جدید ‌اقامت ‌فرد ‌خارجی ‌در ‌خاک ‌روسیه ‌یا ‌خروج ‌وی ‌از ‌سرزمین ‌فدراسیون ‌روسیه ‌از ‌ارگان های ‌نظارت ‌مرزبانی، ‌افراد ‌خارج ‌شده ‌را ‌به ‌صورت ‌اتوماتیک ‌از ‌ثبت خود ‌حذف ‌خواهد ‌کرد. مقررات ‌جدید ‌آزادتر ‌شده ‌و ‌هدف ‌آن، ‌مشروعیت ‌بخشیدن ‌به ‌اقامت ‌مهاجران ‌در ‌روسیه ‌و ‌کاهش ‌فساد ‌مالی ‌در ‌این زمينه ‌است. ‌نیکلای ‌کوردیوموف ‌رئیس ‌شورای ‌اتحادیه ‌بین ‌المللی ‌مهاجرت ‌کاری ‌گفت: ‌«مهاجران ‌معمولاً ‌از ‌مقررات ‌ثبت ‌اطلاع ‌کافی ‌ندارند. ‌سه ‌روز ‌برای ‌درک ‌همه ‌خواست‌های ‌قوانین ‌روسیه ‌کافی ‌نیست. ‌به ‌همین ‌دلیل ‌آن‌ها ‌مجبورند ‌به ‌واسطه‌ها ‌پول ‌بپردازند. ‌و ‌حالا ‌برای ‌پیدا ‌کردن ‌محل ‌اقامت ‌فرصت ‌بیشتری ‌دارند ‌که ‌در ‌این ‌شرایط ‌استفاده ‌از ‌آدرس‌های ‌خریده ‌شده ‌کمتر ‌خواهد ‌شد». ‌البته ‌با ‌توجه ‌به ‌اینکه ‌تغییرات ‌اصولی ‌برنامه‌ريزي ‌نشده ‌است، ‌افزایش ‌ورود ‌مهاجران ‌به ‌روسیه ‌پیشبینی ‌نمی‌شود[۳۳].

تحلیل گران اقتصادی بر این باورند که بدون کارگران مهاجر خارجی قادر نیست تا رشد اقتصادی و افزایش جمعیتی خود را تامین کند. ویاچسلا وپولتانین گفته است که به دلیل نابسامانی های اقتصادی ناشی از فروپاشی شوروی، روسیه سالیانه حدود یک میلیون نفر از جمعیت خود را از دست می دهد. از سوی دیگر، جوانان این کشور تمایلی ندارند در بخش های صنعت و تولید، کشاورزی، ساختمان سازی و راه کار کنند. از این رو ما مجبور هستیم از کارگران مهاجر آسیای مرکزی استفاده کنیم. بر اساس آمار رسمی، در حال حاضر در روسیه، کارگران مهاجر خارجی 10 درصد از مجموع تولیدات ناخالص ملی این کشور را به خود اختصاص داده اند که شاخص بالایی به حساب می آید. کارفرمایان روسی، به خاطر تمایل نداشتن شهروندان کشورهای آسیای مرکزی به مشروبات الکلی ترجیح می دهند این افراد را استخدام کنند و این، برای کارگران مهاجر امتیاز محسوب می شود[۳۴].

دميتري مدويديف رئيس جمهور روسيه اعلام نموده کارگران مهاجر هم اميد روسيه و هم دردسر آن است. به گزارش نوواستي؛ وي طي گفتگو با خبرنگاران منطقه‌اي گفت اين نيروها براي برخي شهرها و بطور اخص شهرهاي نسبتاً کوچک که مهاجران ميتوانند بسادگي بازار کار آنها را متلاشي کنند «واقعاً مسئله بزرگي هستند. اما در مورد کل اوضاع بايد گفت مهاجران هم اميدبخش هستند و هم مشکل زا زيرا از يک طرف بايد توازن نيروي کار در کار باشد و از طرف ديگر ما در مناطقي که با کسري نيروي کار مواجه ميشوند مشکل داريم و اين مشکل را نميشود بدون کارگران مهاجر تنظيم کرد. رئيس جمهور گفت از 15 ميليون مهاجري که وارد روسيه شدهاند فقط 5 ميليون اقامت خود را ثبت کردهاند. وي خاطر نشان نمود فقط 3% جنايات در روسيه توسط اتباع بيگانه ارتکاب ميشود ولي اغلب آنها پروندههاي جنجالي هستند و به همين دليل احوالات ضد مهاجران بروز ميکند. وي در هر حال تأکيد نمود که اين جنايات بايد بدقت بازرسي شود. پوتین نیز در مقاله ای در بهمن ماه 1390، نوشت که برای جلوگیری از تبدیل روسیه به فضای خالی، سالانه باید 300 هزار مهاجر وارد کشور شود. او از ضرورت یک سیاست معقول مهاجرتی یاد کرد که در درجه نخست باید معطوف به روس های مقیم خارج و کارگران ماهر خارجی و جوانان با استعداد باشد[۳۵].

کتابشناسی

  1. Sakwa, Richard(2008), Russian Politics and Society, London, Routledge. p343.
  2. государственной службы (РАГС) при Президенте Российской Федерации
  3. White, Stephen(2011), Understanding Russian Politics, Cambridge Universsity Press.p 256-258
  4. .Remington, Thomas(2012),Politics in Russia, Boston, Longman.p137
  5. http://www.vesti.ru/doc.html/282699
  6. چیستا، شماره 8 و 9 اردیبهشت و خرداد 86.
  7. جعفرنژاد،(1391).
  8. http://hamedona.parsiblog.com/Posts/9
  9. بیلینگتون، جیمز (1385)، روسیه در جستجوی هویت خویش، ترجمه مهدی سنایی، تهران، ایراس. ص 42.
  10. Aron,(1994).p 40.
  11. والتر، (1363). ص 201.
  12. سجادپور، (1372).ص 5.
  13. Sakwa,(2010).p 255.
  14. کرمی،(1384). ص 80-81.
  15. Melvin, (1995). p 7.
  16. کرمی،(1384). ص 85.
  17. کرمی، ص 88-89.
  18. آیوازوا(،2008). ص 6.
  19. ابراهیمی ترکمان، (1387). ص 49-50.
  20. ابراهیمی ترکمان، (1387). ص 51-52.
  21. ابراهیمی ترکمان، (1387). ص 54-55.
  22. http://daneshgahnews.com/0fa2140idcontent.htm
  23. Sakwa,(2008).p 334.
  24. http://mehrkhane.com/ShowContent.aspx?ContentID=3909
  25. آیوازوا، (2006). ص 20.
  26. Sakwa,(2008). p 333.
  27. Sakwa,p 335.
  28. http://whc.ir/articles/articles/view/5186
  29. http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8909230449
  30. http://anthropology.ir/node/5830
  31. شریف الزیاد، حبیب(1387)، شناخت روسیه، تهران، مرکز آموزشی شهید صیاد شیرازی. ص 103.
  32. 11/10/1391/http://www.chb.irna.ir/fa/News/80480345
  33. http://www.iras.ir/vdchk6nz.23n6qdftt2.html
  34. http://tajik.irib.ir/persian/news/world/item/13949
  35. http://iraneurasia.ir/fa/20849.2012/02/15