خرد گرایی در ژاپن
به طور معمول وقتی که پژوهشگران غیر ژاپنی درباره تحولات ژاپن دوران مدرن به تحقیق و پژوهش میپردازند، مبدا کار خود را دوره میجی قرار میدهند. این نوع نگرش تا جایی که به تحولات بزرگ و بین المللی در ژاپن مربوط میشود، کاملا درست و به جا است. اما اگر در روند نوسازی ژاپن نگاهمان به سوی متفکران درجه اولی باشد که سعی داشتند ضمن حفظ سنت، مدرنیته را در ژاپن پیاده کنند، پژوهشهای صرفا متکی به دوره میجی کمک چندانی نمیتواند به ما بکند. در واقع بسیاری از عقاید و باورهایی که توانست به کمک این دست از متفکران ژاپن بیاید، پیشتر در دوره ادو توسط نسلی طلایی از متفکران کاملا سنتی ژاپن و تا حد زیادی نا آشنا با غرب و مدرنیته ساخته شدهبود.
یکی از این اندیشمندان که دیدگاههای او در روند پذیرش مدرنیته بسیار به کمک متفکران نسل دوره میجی آمد، فردی بود به نام اوگیو سورای (荻生徂徠/Ogyū Sorai) (1666-1728) که در زمره متفکران کنفوسیوسی دوره ادو به شمار میرفت. سورای با وجودی که متفکری کنفوسیوسی به حساب میآمد، اما در عمل و پردازش نظام فکری خود چندان به اصول اولیه کنفوسیوس وفادار نبود و تغییراتی را در فهم و خوانش از این مکتب بوجود آورد. از آن جایی که سورای در زمانهای میزیست که جنگهای داخلی میان شوگونها در جریان بود، به این باور رسید که تاکید بیش از حد بر اخلاق در نظام کنفوسیوسی سنتی نمیتواند ضامن بقای حکومت و بازدارنده از بحرانهای سیاسی باشد. همین طور او باور داشت که نگرش اخلاقی شدید کنفوسیوسی موجب نادیده گرفتن سرشت طبیعی انسان میشود. طبیعی بود که نگاه جدید او به مکتب کنفوسیوس از سوی پیروان سنتی این مکتب با انتقادات فراوانی مواجه میشد. لذا پاسخ به انتقادات روش شناسی خاصی را میطلبید تا به مدد آن بتوان هم پاسخ منتقدان را داد و هم بنیانهای فکری جدید را سامان داد.
از آن جایی که سورای دانش و مهارتی خاص در زبان شناسی و تاریخ داشت، دست به خوانش تاریخی و زبان شناسانه از کتب کهن و سنتی کنفوسیوسی در ژاپن زد و بر بسیاری از مفاهیم ترجمه شده این مکتب به زبان ژاپنی ایراداتی وارد کرد. او حتی پا را از این فراتر گذاشت و معتقد بود که متن یا دانشی که به طور تاریخی فهم نشود، فاقد ارزش است. در واقع آن چه سورای در ژاپن دوره ادو مطرح کرد، شبیه چیزی بود که چند سال پس از فوت او در غرب کم و بیش توسط اوگوست کنت (Auguste Comte)(1798-1857) و دیگر اصحاب اثبات گرایی داشت مطرح میشد: نوعی روش شناسی تجربی مبتنی بر تاریخ.
سورای نه شناخت خاصی از غرب داشت و نه میدانست که چند سال پس از فوتش در غرب تفکری کم و بیش شبیه به تفکر او ظهور خواهد کرد، اما تفکر او از همان زمان حیاتش تبدیل به مکتبی موسوم به "مکتب سورای" شد که هنوز هم در زبان شناسی و ادبیات ژاپن تاثیرگذار است. با این حال حدود یکصد سال پس از درگذشت او نیشی آمانه (西周/Nishi Amane)(1829-1897) که به عنوان نخستین فیلسوف ژاپن نیز شناخته میشود، با برقرار کردن پلی میان تفکر سورای و اگوست کنت نخستین بنیان فلسفه در ژاپن را پایه گذاشت.
نیشی در عمل نخستین ژاپنی است که در غرب به تحصیل فلسفه مشغول شد. او برای تحصیلات به هلند رفت و از آن جایی که به این باور رسیده بود که بدون فهم بنیانهای نظری مدرنیته نمیتوان فهم درستی از نوسازی و مدرن سازی داشت، فلسفه را به عنوان "دانشی که ریشه و بنیان وحدت بخش همه علوم است" به ژاپن معرفی کرد.
تا پیش از نیشی، ژاپنیها شناختی از فلسفه نداشتند، حتی واژه فلسفه نیز در خزانه واژگان ژاپنی وجود نداشت. آن چه که ژاپنیها از تفکر و اندیشه میفهمیدند، مبتنی بر واژه "شیسو" (思想/Shisō) بود که سال 1881، اینوئوئه تِتسوجیرو (井上哲次郎/Inoue Tetsujirō)(1855-1944) آن را در کتاب «فرهنگ اصطلاحات فلسفی» (『哲学字彙』/Tetsugaku jii) با واژه (Thought) در انگلیسی مطابقت داد.[۱]
واژه "شیسو" در تاریخ تفکر ژاپن فراوان توسط اندیشمندان مختلف و در معانی و بافتارهای گوناگون استفاده شدهبود. با ظهور دوگن، بنیان گذار مکتب سوتو-ذن، این واژه تاحدودی رنگ و لعاب فلسفی به خود گرفت، اما تا زمان نیشی فهم مشخصی از فلسفه به معنای غربی و یونانی آن در ژاپن وجود نداشت.
نیشی که در هلند و دیگر سرزمینهای اروپایی فلسفه غرب را به خوبی خوانده بود، نقاد سر سخت تفکر متافیزیکی آلمان و طرفدار پر و پا قرص مکاتب تجربه گرای انگلیس و پوزیتیویسم اوگوست کنت بود. این رویکرد او به فلسفه غرب در حقیقت ریشه در خود تفکر ژاپن داشت. چرا که از یک سو تفکر ژاپنی به طور ذاتی با مباحث متافیزیکی سرسازگاری نداشت و از سوی دیگر، چنان که پیشتر آوردیم، قرابت مکتب سورای با مکاتب تجربه گرا و اثبات گرای انگلیس و فرانسه به نیشی کمک میکرد تا بهتر بتواند از نظر مفهوم سازی و بستر سازی فلسفه غرب را در ژاپن نهادینه کند.
نیشی پس از بازگشت به ژاپن، برای مدتی از طرفداران سرسخت تغییر خط ژاپنی به الفبای لاتین بود، اما به تدریج تغییر موضع داد و به همراه دیگر متفکران ژاپن دست به ساخت واژگان متعدد و معادل سازی برای بسیاری از اصطلاحات فلسفه و تفکر غرب زد که ماندگارترین آنها واژه "تتسوگاکو" (哲学/Tetsugaku) به معنای فلسفه است. این واژه علاوه بر این که در خود ژاپن به معنای فلسفه به کار میرود، به زبانهای چینی و کرهای نیز وارد شد و تا امروز نیز کاربرد دارد.
در کنار واژه سازی و غنی کردن خزانه واژگان زبان ژاپنی، نیشی پیرو سیاستهای دولت میجی، که یکی از اهدافش خرافه زدایی از جامعه بود، تلاش کرد تا فعالیتهای خود را به عموم جامعه گسترش دهد. از این رو او به همراه متفکر و روشنگر پرآوازه و موسس دانشگاه کهئو (慶應義塾大学/Keiō Gijuku Daigaku) یوکیچی فوکوزاوا (福沢諭吉/Fukuzawa Yukichi)(1835-1901) محفلی موسوم به "مهروکوشا" (明六社/ Mēroku sha) را سال 1873 با هدف تنویر افکار عمومی بنیان نهاد.
با این حال ظهور مکتب پدیدارشناسی در آلمان، توسط ادموند هوسرل (Edmund Husserl) (1859-1938) و بعد ظهور و سلطه تفکر مارتین هایدگر (Martin Heidegger) (1889-1976) در نخستین دهه های قرن بیستم موجب گرایش شدید ژاپنیها به پدیدارشناسی و دوری جستن از مکاتب تجربه گرا و اثبات گرایی بود که نیشی برای تحقق فلسفه در ژاپن به دنبال آنها بود.[۲]
نیز نگاه کنید به
کتابشناسی
- ↑ Fujita, M. (2018). Nihon tetsugaku shi [日本哲学史]. Springer, 87-88.
- ↑ ذکی پور، بهمن (1402). " دین و مذهب در ژاپن امروز به انضمام جریانهای فکری". در پالیزدار، فرهاد، ذاکری، قدرت اله. جامعه و فرهنگ ژاپن. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، ص149-182.