زبان پشتو در افغانستان
پشتو
«از زبانهای ایرانی شرقی است و شاید گویشی از سکایی است که در بخش شمالی حوزه شرقی ایران پدید آمده و مقدار زیادی از واژههای زبانهای هندوآریایی را وام گرفته است. پشتو از لحاظ ساختار بیتردید به خانواده زبانهای ایرانی تعلق دارد؛ ولی واژگان آن حاکی از وامگیریهای مهمی در دورههای مختلف از زبان هندواروپایی است. این زبان به گروه شرقی زبانهای ایرانی متعلق است».[۱]
برخی زبان پشتو را یک زبان هندی منشعب از سانسکریت میپنداشتند و برخی شعبهای جداگانه میان دو زبان هندی و آریایی و آن را نیمههندی و نیمهآریانی میدانستند؛ ولی افرادی مانند جیمز دارمستتر (G.Darmesteter) پس از تحقیقات زیاد آن را یکی از شعبههای زبان آریانی دانسته و اثبات کردند که پشتو نه هندی است و نه جداشده از سانسکریت، بلکه زبانی آریایی و نزدیک به اوستاست. بنابر آخرین تحقیقات، پشتو
«یک شاخه از زبانهای ایرانی است و ریشه اوستایی دارد».[۲]
«براساس عمیقترین و دقیقترین پژوهشها، زبان پشتو مانند دری از زبانهای آریایی است... و مانند زبان دری ریشه عمیق در اوستا دارد».[۳]
برخی از محققان احتمال دادهاند که شاید اوستا به زبان پشتو بوده باشد. پشتو «با زبان ایران باستان (هخامنشی) از یک ریشه است، دائرهالمعارف کلمبیا مینویسد:
«پشتو که «افغان» هم نامیده میشود یک زبان ایرانی از خانواده هندواروپایی است».[۴]
زبان پشتو
«در غرب از طریق زبان فارسی و در شرق از طریق زبانهای هندی تحت تأثیر قرار گرفته است، زبان پشتو درکل یک ساختار دستوری پیچیده دارد و یک فرهنگ لغوی بسیار سنگین را از زبان فارسی و عربی اقتباس کرده بهکار میگیرد».[۵]
«بسیاری از کلمات پشتو با زند و پهلوی همریشهاند؛ مانند پلا (پدر)، مور (مادر)، خور (خواهر)، رور (برادر) و... اعداد شباهت بسیاری به اعداد سانسکریت دارد و تشخیص میان آنها دشوار است. واژههای متعلق به دین، دانش و حکومت بیشتر برگرفته از فارسی و عربی است، تعدادی از کلمات نیز مستقلاند. بخش اعظم کلمات باقیمانده متعلق به فارسی نوین است که برخی از زند و پهلوی به زبان فارسی رسیده و برخی هم که متعلق به آن دو زبان است در فارسی نوین کاربرد ندارد».[۶]
بیشتر واژههای عربی که به زبان پشتو وارد شده
«اعم از واژهای دینی و غیر آن، از طریق زبان فارسی بدان زبان راه یافته است».[۷]
الفبای پشتو، با اندکی تغییرات، از الفبای عربی و فارسی اقتباس شده است.
پشتو زبانی مردانه و تا حدی خشن با گویشهای سخت ارزیابی شده است و یادگیری آن مشکل و برای غیر پشتوزبانها جاذبهای ندارد.
پشتو زبانی زنده، پویا و خودزیست است؛ البته طی دو، سه قرن گذشته از حمایتهای کامل حکومتی برخوردار بوده و به رشد و توسعه آن در کشور کمک زیادی شده است. زبان پشتو، افغانی نیز نامیده شده که درواقع زبان قوم افغان (پشتون) مدنظر بوده است. برخلاف فارسی (دری) که به قوم خاص تعلق ندارد زبان پشتو مخصوص قوم پشتون و از نشانهها و ویژگیهای بارز آن قوم است و غیرپشتونها، مگر در مواقع ضرورت یا اجبار، بدان تکلم نمیکنند. زبان پشتو یکی از عوامل مؤثر در وحدت قومی پشتونها محسوب میشود و آنان را به یکدیگر پیوند میدهد.
زبان پشتو دارای لهجهها و گویشهای متعدد و متفاوت است و به دو گروهگویشهای «نرم» و گویشهای «سخت» تقسیم میشوند. مهمترین گویشها، لهجههای غربی و جنوب غربی و لهجههای شرقی و شمال شرقی در مناطق پشتوننشین است.گویش هر تیره و طایفه با تیرهها و طایفههای دیگر متفاوت است؛ ولی مشهورترین و شیواترین آنها، لهجه قندهاری است.
رسمیشدن زبان پشتو
پشتو زبانی قومی و محلی بوده است و سابقه، گستره و غنای زبان فارسی را ندارد.
«هیچیک از نویسندگان پشتو پیشینهای بیش از یک و نیم سده ندارند. ادبیات موجود در پشتو، برگرفته از فارسی است و ترکیبات آنها بسیار به آثار فارسی شباهت دارد».[۸]
گستره و غنای زبان پشتو قیاسکردنی با زبان فارسی نیست و همانند دهستانی کوچک در برابر شهری عظیم است؛ زیرا سابقه فرهنگی زبان فارسی بسیار طولانی است و در چند کشور رواج دارد. ملاحظات سیاسی و قومی طی دو نیم قرن گذشته، پشتو را در ردیف زبان فارسی قرار داد و برای مدتی زبان رسمی افغانستان کرد. اکثر مردم افغانستان از دیرزمان به زبان فارسی تکلم کرده و زبان پشتو فقط به محاوره میان پشتونها محدود بود. حتی احمدشاه درانی که خود پشتون بود به زبان فارسی سخن میگفت و شعر میسرایید و زبان دربار او فارسی بود، پس از احمدخان نیز زبان رسمی کشور فارسی بود،
«ولی در عصر شیرعلی خان اقداماتی به عمل آمد تا برخی اصطلاحات عسکری و دولتی به زبان پشتو صورت گیرد».[۹]
آقای فرهنگ مینویسد:
«زبان دری در سراسر دوره اسلامی زبان رسمی و زبان معاملات در کشور به شمار میرفت و به این عنوان حلقه وصل و یگانگی را در بین عناصر مختلف مردم تشکیل میداد. احمدشاه ابدالی با اینکه پشتوزبان بود به آن زبان شعر میگفت، با درک این واقعیت زبان دری را در مقام زبان رسمی و زبان معاملات دولتی حفظ کرد. جانشینان او اعم از شاهان سدوزایی و میران محمدزایی نیز از این روش پیروی کردند».[۱۰]
برتریدادن به زبان پشتو در مقابل فارسی، سیاستی بود که در زمان امیر شیرعلی خان پادشاه پیشین افغانستان، آغاز شد. شیر خان یک اردوی ۶۰ هزار نفری به وجود آورد و برای تعلیم آن کتابها و جزواتی به زبان پشتو تنظیم کرد و اصطلاحات نظامی اردو، ترکی، انگلیسی و... به پشتو برگردانده شد،
«این اولین اقدامی بود که در راه رسمیتدادن به زبان مذکور اتخاذ شد؛ زیرا تا آن وقت همه کارهای رسمی به زبان فارسی دری اجرا میشد».[۱۱]
با مرگ شیرعلی خان، تلاشها برای رسمیتبخشیدن به زبان پشتو تا حدی متوقف شد؛ ولی از زمان امانالله خان (۱۹۲۹-۱۹۱۹) تحت تأثیر کمال آتاترک و سیاستها و روشهای پانترکیستی، پشتوگرایی و تقویت زبان پشتو دوباره مطرح شد و در لویه جرگه ۱۹۲۳، ضمن تصویب قانون اساسی اعلام کرد که قصد دارد تا زبان پشتو را در افغانستان گسترش دهد و در اواسط دهه ۱۹۲۰، انجمنی را به نام «مرکه پشتو» برای توسعه و ترویج آن تأسیس کرد؛ ولی اقدامی برای تحمیل آن بر مردم غیرپشتون به عمل نیاورد. با برکناری امانالله خان و رویکارآمدن حبیبالله کلکانی، برنامه گسترش زبان پشتو دوباره متوقف شد؛ ولی بعد از به سلطنت رسیدن محمدنادرشاه (۱۹۳۳-۱۹۲۹) دوباره در سال ۱۹۳۰ مطرح شد.
«در دوره پادشاهی محمدنادرشاه، محمدگل خان مومند، وزیر داخله، تحریکاتی را برای تعمیم زبان پشتو و طرد زبان فارسی نهتنها از دوایر دولت، بلکه از مؤسسات تعلیمی و حتیخانه و بازار آغاز کرد...».[۱۰]
محمدنادر شاه او را در مقام رئیس تنظیمیه به قندهار فرستاد تا محدودشکند. در سال ۱۹۳۲، به ولایات شمالی اعزام شد و در آنجا نیز به گسترش زبان پشتو پرداخت و از جوابگفتن به نامههای غیرپشتو امتناع میکرد. با رویکارآمدن محمدظاهر شاه و در زمان صدارت محمدهاشم خان، تحت تأثیر تبلیغات قومی هیتلر در آلمان، ترکی در ترکیه و تبلیغات قومی در افغانستان، رسمیتدادن به زبان پشتو در سرلوحه قرار گرفت و در سال ۱۳۱۵/۱۹۳۶، با فرمان محمدظاهر شاه پشتو، زبان رسمی افغانستان اعلام شد و فراگیری و ترویج آن برای مأموران و کارکنان دولت اجباری شد. در مارس ۱۹۳۷/ اسفند 1315، طی فرمانی همه مأموران کشوری و لشکری مکلف به یادگیری زبان پشتو طی سه سال شدند. دولت تدابیر زیادی برای گسترش این زبان اندیشید؛ از جمله کتابهایی به این زبان چاپ شد، تشویقهایی برای انتشار کتاب به این زبان صورت گرفت و در ۱۹۳۷، آکادمی زبان و ادبیات پشتو (پشتو تولنه) تأسیس شد. در دورانگذشته نام افغانستان، که بیشتر جنبه محلی داشت، تحتفشار حکومت درانی سراسری شد و به همه کشور اطلاق شد و بعدها زبان پشتو نیز تحت همین فشارهای قومی سراسری و زبان رسمی شد. در سال ۱۹۶۴، شرایط قدری تعدیل شد و در قانون اساسی جدید (۱۹۶۴) زبان فارسی هم بهمنزله زبان رسمی، در کنار پشتو به رسمیت شناخته شد؛ ولی در ماده ۳۵ همان قانون اساسی دولت موظف شده بود برنامه مؤثری را برای توسعه و تقویت زبان ملی پشتو وضع و اجرا کند. چند دهه بعد، گروه طالبان نیز پس از رسیدن به قدرت، در قلمرو خود زبان فارسی را از مکاتبات رسمی و دولتی حذف کرد و تابلوی وزارتخانهها را به زبان پشتو تغییر داد و جراید را به استفاده از زبان پشتو مجبور کرد.
«علت اینکه حکومتهای پیشین و مدافعان زبان پشتو خواستند که زبان پشتو را بر فارسی تحمیل کنند این بود که اولا تصور کردند پشتوانه زبان اموری ملی، سیاسی و قومی است و ازآنجاکه فرهنگ زبان فارسی با ارتباط نام افغانستان و خواندن آن به نام فرهنگ و ادبیات ایران، چنان جلوه کرده بود که افغانستان از آن بهرهای نخواهد برد؛ در نتیجه بناء در پی آن شدند تا بنیاد زبان فارسی را از آن کشور براندازند و زبان پشتو را یگانه زبان کشور قرار داده و بدین طریق استقلال خود را نشان دهند. ثانیا اینکه، حکام افغانستان میپنداشتند که با رسمیتبخشیدن به زبان پشتو و آشفتهکردن فارسی میتوانند حاکمیت مداومتری به دست آورند و تخرخر و تفاخر قومی خود را نشان دهند».[۱۲]
«روزنامه کلکته، حبلالمتین [نیز]، با اخطار به حکومت افغانستان از تأثیرات فاجعهباری که تحمیل یک زبان ملی مصنوعی دارد، مانند اینکه ممکن است به اتحاد ملی مردم افغانستان صدمه بزند، نوشت: پشتو زبان اقلیتی از مردم افغانستان است؛ درحالیکه فارسی، زبان اکثریت آن است، حبلالمتین پیشنهاد کرد بهجای اینکه هرکسی در افغانستان مجبور شود پشتو یاد بگیرد، دولت باید اعضای قبایل افغان را تشویق کند تا فارسی یاد بگیرند؛ بهاینترتیب، در خزانه فرهنگی ایران شریک شود و از آن بهره ببرد؛ اما حکومت افغانستان متقاعد نمیشد. در حقیقت این اقدام به این منظور بود که به افغانها زبان مشخص و منحصربهفردی اعطاکند و روابط آنها را با پتانهای ماورای مرز، که حکومت ادعا میکرد پشتو زبان رسمی افغانستان است، مستحکمکند».[۱۳]
بااینحال، نهتنها افغانستان قادر به جذب پشتونهای آن سوی دوراند یا نفوذ در بین آنها نشد، بلکه چالش بزرگی نیز بر سر مسئله زبان در کشور ایجاد کرد و آسیبهایی به وحدت ملی وارد ساخت.[۱۴]
نیز نگاه کنید به
کتابشناسی
- ↑ گروهی از پژوهشگران (1376). افغانستان (مجموعه مقالات). ترجمه سعید ارباب شیرانی و هوشنگ اعلم. تهران: بنیاد دائره المعارف اسلامی، ص 73، 75و 76.
- ↑ هروی، نجیب مایل (1362). تاریخ و زبان در افغانستان. تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، ص ۱۶۸.
- ↑ آرزو، عبدالغفور (1382). چگونگی هویت ملی افغانستان. تهران: انتشارات عرفان، ص ۲۱ و ۵۵.
- ↑ افشار یزدی، محمود (1380). افغاننامه. تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، جلد سوم، ص ۱۹۷.
- ↑ ماگنوس، رالف. اچ. نبی، ادن (1380). افغانستان (روحانی، مارکس، مجاهد). تهران: مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، ص ۱۹.
- ↑ الفینستون، مونت استوارت (1376). افغانان (جای، فرهنگ، نژاد) گزارش سلطنت کابل. ترجمه محمد آصف فکرت. مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، ص ۱۹۰.
- ↑ هروی، نجیب مایل (1362). تاریخ و زبان در افغانستان. تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، ص ۸۹.
- ↑ الفینستون، مونت استوارت (1376). افغانان (جای، فرهنگ، نژاد) گزارش سلطنت کابل. ترجمه محمد آصف فکرت. مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی،ص ۱۹۱.
- ↑ دولتآبادی، بصیر احمد (1390). شناسنامه افغانستان. تهران: انتشارات عرفان، ص ۳۸.
- ↑ ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ فرهنگ، میرمحمد صدیق (1380). افغانستان در پنج قرن اخیر. تهران: انتشارات عرفان، جلد اول، ص ۶۳۵.
- ↑ فرهنگ، میرمحمد صدیق (1380). افغانستان در پنج قرن اخیر. تهران: انتشارات عرفان، جلد اول، ص 326.
- ↑ هروی، نجیب مایل (1362). تاریخ و زبان افغانستان. تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، ص ۱۱۶-۱۱۵.
- ↑ گریگوریان، وارتان (1388). ظهور افغانستان نوین. ترجمه علی عالمی کرمانی. نشر محمدابراهیم شریعتی افغانستانی، ص ۴۳۲.
- ↑ علی آبادی، علیرضا (1395). جامعه و فرهنگ افغانستان. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، ص 121-128.