چین
جغرافیای طبیعی در چین
سرزمین چین، بهعنوان سومین کشور پهناور جهان پس از روسیه و کانادا، با 9 میلیون و 596 هزار و 960 کیلومتر مربع مساحت، در شرق قارهی آسیا قرار گرفته و پهنهی آن حدوداً یک پنجم خاک قارهی آسیا و یک چهارم مساحت کل (آبی و خاکی) این قاره و شش برابر وسعت خاک کشور جمهوری اسلامی ایران است. خاک این کشور شامل جلگهها، حوزههای آبی، تپهها، فلاتها و کوهها است و بالغ بر 22 هزار و 117 کیلومتر مربع مرز خاکی دارد.
کشور چین با 14 کشور مرز خاکی دارد که همسایگان آن را روسیه در شمال و شمال شرقی، مغولستان در شمال، قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان در شمال غربی، افغانستان، پاکستان، هندوستان، بوتان، نپال در غرب و جنوب غربی، میانمار، لائوس، ویتنام در جنوب و کره شمالی در شرق تشکیل میدهند.
این کشور همچنین بالغ بر 18 هزار کیلومتر خط ساحلی دارد و با کشورهای ژاپن، فیلیپین، اندونزی، کرهی جنوبی، مالزی و برونئی مرز آبی دارد که طول آن بالغ بر 32 هزار کیلومتر است. مهمترین دریاهای چین عبارتند از: دریای زرد با 280 هزار کیلومتر مربع مساحت، دریای چین شرقی با 770 هزار کیلومتر مربع وسعت، دریای چین جنوبی با 5/3 میلیون کیلومتر مربع و دریای بوخَی (Boha) با 77 هزار کیلومتر وسعت. کشور چین همچنین مالک حدود 7600 جزیرهی بزرگ و کوچک مجموعا با مساحت بیش از 80000 کیلومتر مربع است.
33 درصد از اقلیم چین را کوهها، 26 درصد را فلاتها، 19 درصد را حوضههای آبخیز، 12 درصد را دشت و 10 درصد را تپهها تشکیل میدهند و 9 کوه مرتفع جهان در این کشور واقع شده است که فلات تبت، مشهور به «بام دنیا»، با میانگین ارتفاع 4 هزار متر از سطح دریا و قلهی اِوِرِست، بلندترین قلهی دنیا با ارتفاع 13/8848 متر از سطح دریا و رشته کوههای هیمالیا، تیَن شَن، کونلون، از جملهی آنها هستند.
جمعیت چین
چین پرجمعیت ترین کشور جهان است. براساس گزارش برنامه ی عمران سازمان ملل متحد، جمعیت چین در سال 2020 میلادی، به یک میلیارد و 412 میلیون و 210 هزار نفر رسید که حدود 22 درصد جمعیت جهان را به خود اختصاص داده است. این کشور یکی از مناطق دارای تمرکز بالای جمعیت در واحد کیلومتر است؛ یعنی به طور میانگین 135 نفر در هر کیلومتر مربع و سه برابر متوسط جهانی. البته این تراکم جمعیتی در مناطق مختلف متفاوت است. برای نمونه، در استان جیانگ سو در هر کیلومتر مربع 598 نفر زتدگی می کنند، در حالیکه این رقم در استان خودمختار تبت به رقم 6/1 نفر در هر کیلومتر مربع کاهش می یابد.
8/ 19 درصد از جمعیت چین زیر 14 سال، 1/ 72 درصد بین 15 تا 64 سال و 1/8 درصد دیگر بیشتر از 65 سال سن دارند. میانگین سنی در بین مردان چین 5/33 سال و امید به زندگی در آنان 61/71 سال است. همچنین میانگین سنی زنان این کشور 7/34 سال و امید به زندگی در میان آنان 52/75 سال می باشد .
طبق آمار سال 2020 میلادی، بیش از 902 میلیون نفر(89/63 درصد) از جمعیت چین در مناطق شهری زندگی می کنند و حدود 509 میلیون (11/36 درصد) هنوز روستا نشینند[۱]، ولی جاذبه ی بازار کار در مناطق توسعه یافته ی شهری و صنعتی و مظاهر زندگی شهری موجب شده تا روز به روز از تعداد جمعیت روستایی چین کاسته و بر جمعیت شهر نشین آن افزوده شود. براساس آمار منتشره در مطبوعات این کشور، در پایان سال2020 نرخ شهر نشینی در چین به 89/63 درصد رسید که در تاریخ این کشور بی سابقه است. و همان طور که پیش بینی می شد، میزان 60 جمعیت شهر نشین با مهاجرت 300میلیون نفر جمعیت روستایی به شهرها، به جمعیتی بالغ بر 902 میلیون نفر رسید[۲].
براساس گزارش منتشره از سوی تشکیلات تنظیم خانواده در چین، به احتمال زیاد رشد جمعیت چین در سال2040به صفر خواهد رسید. تا آن تاریخ به طور متوسط سالی بین 8 تا10میلیون نفر به جمعیت این کشور اضافه خواهد شد. پیش از دهه ی1990میزان رشد جمعیت چین بالای6/2درصد بود در حالی که این نرخ در دهه ی1990به 2/1درصد کاهش یافت. این گزارش همچنین پیش بینی کرده در سال 2040بیش از12درصد جمعیت چین به سن سالمندی خواهند رسید که لازم است پیش از مواجه شدن با این پدیده دولت در قانون تنظیم خانواده و سیستم تک فرزندی موجود تجدید نظر نماید[۳].
اقلیت های قومی چین
اسامی اقلیت های قومی چین
نام اقلیت های کشور چین که از نظر دولت این کشور، ملیت های چینی نامیده میشوند، عبارتند از: «خَن»، «مغولی»؛ «خویی»؛ «تبتی»؛ «ایغوری»؛ «میائو»؛ «ای»؛ «جووان»؛ «بو ای»؛ «کرهای»؛ «مَن»؛ «دونگ»؛ «یائو»؛ «بای»؛ «توجیا»؛ «خَنی»؛ «قزاق»؛ «دای»؛ «لی»؛ «لیشو»؛ «وای» «شیه»؛ «گائوسان»؛ «لاکو»؛ «شویی»؛ «دونگشیان»؛ «ناشی»؛ «جینبو»؛ «قرقیز»؛ «تو»؛ «داوور»؛ «مولائو»؛ «چیانگ»؛ «بولانگ»؛ «سالار»؛ «مائونان»؛ «مائولائو»؛ «شیبو»؛ «آچانگ»؛ «پومی»؛ «تاجیک»؛ «نو»؛ «ازبک»؛ «روس»؛ «عونک»؛ «شیکه«؛ «دهآن»؛ «بائوآن»؛ «یوگو»؛ «جین»؛ «تاتار»؛ «دولون»؛ «ار لنچون»؛ «خِه جِه»؛ «مَنبا»؛ «گهبا» و «جینئو».
از این 55 اقلیت قومی، 10 اقلیت مسلمان هستند که عبارتند از: خویی، تاجیک، قرقیز، قزاق، تاتار، اویغور، سالار، دونگشیان، بائوآن، و ازبک[۴].
گرایش های دینی اقلیت های قومی چین
در کشور چین، ادیان مذاهب و باورهای فكری گوناگونی رواج دارد كه عمده ی آنها عبارتند از: بودایی، دائویی، اسلام، مسیحی و یهودی. نکته ی قابل ذکر این استکه، بیشتر اقلیت های قومی این کشور دارای اعتقادات مذهبی و باورهای دینی بوده و برخی از آنها نیز به آیین ها، كیش ها و باورهای کهن سنتی و عامیانه ی بومی اعتقاد دارند. برای نمونه، اغلب نژاد تبتی به آیین بودایی لامایی اعتقاد دارند. افزون بر تبتی ها، برخی از سایر اقوام نیز همچون مغولی، تو، یوگور، منبا، پریمی، و ناشی، به آیین بودای لامایی معتقدند. برخی دیگر مانند اقوام دای، بلانگ، دهآنگ و بخشی از قوم وا؛ پیرو آیین بودایی ماهایانا هستند. و ده اقلیت قومی همچون هوی، اویغور، قزاق، دونگشیانگ، بائوآن، سالار، قرقیز، تاتار، ازبك و تاجیك پیرو دین اسلام بوده و گروهی از اقوام یی، میائو، لاهو، جینگپو، و لیسو، به مسیحیت اعتقاد دارند. روس ها و عده ای از قوم اونكی پیرو آیین ارتودوكس هستند. در میان برخی از اقلیت های قومی مانند دلونگ، نو، وا، جینگپو، گائوشان، اوروچن، و لوبا نیز به ارواح، نیاپرستی و طبیعت پرستی و سایر باورهای پیشینیان رواج دارد[۵].
تاریخ چین
مردم سرزمین چین را باید جزو ملت هایی به شمار آورد كه از آغاز دوره ی احساس نیاز انسان به انتقال ایده و اندیشه ی خود به دیگران از طرق مختلف، به فكر كشف راه هایی پرداخت كه بتواند از طریق ثبت اندیشه ها، خود راجاودان سازد. گفته می¬شود كه كتابت درچین،2000سال پس از كشف و مورد استفاده قرار گرفتن علایم نوشتاری در بین النهرین آغاز شده است، یعنی حدود3000 سال پیش، مكتوب های اولیه ی چینی تحت عنوان جیاگووِن كه در واقع حروف تصویری هستند و بر روی كاسه ی لاك پشت ها حكاكی شده اند، متعلق به دوران سلسله شانگ است كه در قرن های 16 تا11پیش از میلاد حكمفرمایی می كرده اند. ولی چنانچه كشفیات اخیری كه از منطقه ای به نام جیاخو به دست آمده است ازسوی دانشمندان مورد تایید قرار گیرد. تاریخ كتابت و استفاده از علایم نوشتاری انسان های اولیه درسرزمین چین به8600 سال قبل برخواهد گشت كه در آن صورت قدمت نوشته های كشف شده از جیاخو 3000سال بیشتر از آثار منطقه ی بین النهرین خواهد بود. اگرچه كشفیات منطقه ی جیاخو هنوز مورد توافق اكثرباستانشاسان قرار نگرفته و موجب مباحثات داغی بین اندیشمندان گردیده است، ولی این اختلافات و مباحثات چیزی از اهمیت و ارزش مكتوبات تاریخی به اثبات رسیده ی تاریخ باستان چین نمی كاهد و بلكه تأكیدی بر جدی بودن این ایده است كه فرهنگ تاریخ نویسی درچین، یكی از قدیمی ترین پدیده های جهان بوده و مردم این سرزمین جزو نخستین انسان هایی بوده اند كه از علایم نوشتاری برای ثبت وانتقال پیام تاریخی خود استفاده كرده اند[۶].
1. پیش از تاریخ چین
تاریخ اولیه ی چین به دلیل نبود اسناد و مدارک نوشته شده از آن دوران، قابل اطمینان نیست. این عدم اطمینان به خاطر تلاش های صورت گرفته در چندین قرن بعد، برای نوشتن تاریخ آن دوران، دوچندان شده است. به یک معنا، این مشکل ناشی از چندین قرن درونگرایی حاکم بر بخشی از مردم چین است که به دنبال تمایز میان واقعیت و افسانه در تاریخ این کشور بوده اند. عصر ماقبل تاریخ چین به دو عصر حجر قدیم( پارینه سنگی) و عصر نوسنگی تقسیم می شود[۷].
جامعه و نظام اجتماعی چین
اندیشههای کنفوسیوس که شالودهی نظام اجتماعی چین را در طول تاریخ شکل داده است، کانون خانواده، اعم از خانوادهی کوچک(همسر، شوهر و فرزند)، و یا خانوادهی بزرگ(پادشاه و رعیت) را نمونه و مظهر ثبات اجتماعی میداند. این اندیشمند باستانی، هماهنگی و ارتباط میان زن و شوهر و فرزندان را مانند هماهنگی نتهای موسیقی ضروری دانسته و میگفت، میان خانوادهی باثبات و دولت باثبات ارتباط مستقیمی وجود دارد. او در خصوص خانواده توصیه میکرد: خانواده باید گسترده باشد(خانوادهی کامل در فرهنگ چینی خانوادهای است که پنج نسل در کنار هم زندگی کنند)؛ فرزندان از پدر و مادر اطاعت کنند؛ و برادر کوچکتر از برادر بزرگتر اطاعت نماید. در این جامعه داشتن فرزند در خانواده همیشه امری میمون و پسندیده و لازم شمرده میشد. خانوادهی بدون فرزند نوعی تابو به حساب میآمد. مردم از قورباغه و برخی دیگر از پرندگان و حیواناتی که تولید نسل بیشتری دارند خوششان میآمد. مردم چین داشتن هر فرزند پسر را معادل یک خوشبختی میدانستند و ضرب المثلی میگوید:«یک پسر نعمت است و چند پسر نعمت افزوده.» و چندین نسل در زیر یک سقف و با هم زندگی میکردند.
اگرچه در جامعهی چین حکما و فرزانگان بسیاری برای راهنمایی و هدایت کشور، جامعه و فرد به سوی رفاه، خوشبختی و سعادت پا به عرصهی وجود گذاشتهاند، اما این اندیشههای خردمندانهی کنفوسیوس بود که در طول هزارههای گذشته همیشه معیار سنجش خیر و شر، سعادت و شقاوت، پاکی و ناپاکی، فضیلت و رذیلت پادشاهان، مقامات، و خانوادهها شمرده میشد، و آموزههای او بود که در دربار و کوچه و بازار وِرد زبان حال و قال مردم بود و از پادشاه و رعیت تلاش میکردند تا بنا و چارچوب روابط خانوادگی، زن و شوهری، پدر و پسری، و شاهی و رعیتی و روابط اجتماعی و هنجارها و ناهنجاریهای اجتماعی را براساس این آموزهها قرار داده و طبق آن مورد قضاوت قرار دهند. در طول هزارهها، آمد و رفت سلسلهها و پادشاهان و به قدرت رسیدن و از تخت افتادن آنها نه تنها هیچ تغییری در ارزشهای اجتماعی و ملاکهای تعیین شده از سوی کنفوسیوس برای رسیدن به نیک بختی و دچار شدن به شور بختی کشور و جامعه نگذاشت، بلکه هر حاکمی تلاش میکرد اعمال و رفتار و کردار و حکومتداری و سیاستهای داخلی و خارجی خود در زمینههای سیاسی، فرهنگی، آموزشی و اقتصادی را هرچه منطبقتر با اندیشههای این حکیم فرزانه قلمداد نموده و از این طریق برای حاکمیت خود مشروعیت بیشتری کسب کند. این روند، حتی در دوران کمونیستها نیز (به غیر از سالهای نخست روی کار آمدن مائو که بنا را بر ستیزه با هر آنچه متعلق به گذشته بود قرار داده بود) ادامه داشت و ملاک و معیار سنجش وفاداری به فرهنگ سنتی چین بهشمار میرفت. با آغاز اصلاحات در اواخر دههی1970، و هویت خواهی نسل جدید در این کشور، بازگشت به ارزشها و هنجارهای فرهنگی و اجتماعی گذشته سرعت بیشتری به خود گرفته و دولت و جامعهی چین تلاش میکنند با تمسک به روح حاکم بر فرهنگ سنتی خود، در مقابل هجوم فرهنگ بیگانه، به ویژه فرهنگ غرب، ایستادگی نموده و ارزشها و فرهنگ سنتی چین را جهانی سازند[۸].
نظام فرهنگی چین
واژه ی«فرهنگ»به عنوان زاییده ی فکر انسان، شامل مباحث و موضوعات مختلفی می شود. معمولا، تفکر و اندیشه و ایدهای به عنوان فرهنگ جامع نامیده می شود، که بتواند زیر بنا و اساس جنبه های مختلف فرهنگی به معنای عام آن باشد. در چین باستان، فرهنگ معمولا مترادف با آیین کنفوسیوس؛ طریقت تائوئی(← آیین بومی تائو)؛ و آیین بودا بوده است. افزون بر آن، فرهنگ سنتی، شامل آثار تاریخی، اجتماعی، فرهنگی و هنری، همچون سفالگری، چینی سازی، برنز سازی، یشم تراشی، نقره کاری، طلا سازی، لاک سازی، ساخت آیینه های برنزی، و ساخت سکه و پول های عتیقه؛ و اشکال گوناگونی از هنر مانند خوشنویسی و نقاشی می شود. معماری باستانی، مقبره سازی، و تولید لباس و وسایل زندگی هم جزو فرهنگ سنتی است. فرهنگ سنتی، افزون بر این ها، سیستم و ارزش های اجتماعی، تولید کتاب و نشریات ادبی کلاسیک، تاریخی، طب سنتی و دستیابی به فرهنگ غذایی، برداشت محصول، و علم هیئت و ستاره شناسی را نیز در بر می گیرد. با توجه به تنوع، گستردگی و دیرینگی فرهنگ چینی، پرداختن به تمامی جنبه های آن از توان و گنجایش این کتاب خارج و نیاز به کتاب مستقلی دارد که بایستی بدان پرداخته شود. به ناچار، در اینجا به برخی از کلیات و جنبه های مشهور فرهنگ چین اشاره میشود.
روح حاکم بر فرهنگ چینی
از گذشتههای دور بر فرهنگ چینی روحی حاکم بوده که توانسته با ایجاد وحدت درونی در میان مردمان این سرزمین، آن را در طول هزارهها دوام بخشیده و علیرغم هجوم و نفوذ فرهنگهای مختلف، مانع از فروپاشی آن شود. بنابراین، در دوران دراز حیات آن گسست زیادی را تجربه نکرده و استمرار داشته است و تکرار و تغییر در الگوها تنها به آن غنا و ظرافت بخشیده و شاخ و برگ بر آن افزوده است. جریان این روح در فرهنگ چینی، موجب شده تا هنر، ادبیات، حکمت و آیینهای چینی هر یک در حوزهی خود محدود نشده، بلکه با یکدیگر از نزدیک پیوند عمیق یافته و هر یک به منزلهی آیینهی دیگری عیوبش را نشان داده و بر رشد وتکامل آن افزوده که در واقع به بهبود و تکامل خود انجامیده و زمینه را برای به کمال رسیدن تمامی جنبههای آن فراهم ساخته است. و همین روح باعث شده تا فرهنگ واندیشهی چینی، در میان جادههای پر پیچ وخمِ تاریخ سینه به سینه گشته و از کهنه راهها، راههای جدیدی یافته و موجب پویایی و حرکت مداوم رو به جلو مردم آن گشته است. یکی از نویسندگان غربی در این زمینه میگوید:«سنتهای فرهنگی چین مانند رودهای بزرگ آسیا هستند که گاه به گاه تغییر مسیر می دهند، تهدید به خشکیدن می کنند و یا طغیان می کنند، ولی همواره جاری هستند.» روح پایدار و همیشگی فرهنگ و تمدن چینی بر سه اصل استوار است: رابطهی میان انسان و طبیعت؛ تغییر و تحول دایمی که حاصل تضاد موجود در اشیاء است؛ و ظرفیت و قابلیت جذب عوامل سایر فرهنگها و انطباق با شرایط موجود[۹].
چسبندگی فرهنگ چینی
جالب است بدانیم که سرزمین چین در طول تاریخ چند هزار سالهاش، سیستمهای سیاسی و نظامهای فکری و اندیشههای ایدئولوژیک بسیاری را بهخود دیده است، از نظام بردهداری تا نظام فئودالی، از اندیشهی نیاپرستی و تائویی(← آیین بومی تائو )تا عقلگرایی کنفوسیوسی(←آموزه های کنفوسیوس) و از باورهای متنوع بودایی تا مارکسیسم لنینیسم و مائوئیسم قرن بیستم را تجربه کرده است، ولی در این نوسانات کوتاه و بلند، ساختار اصلی و روح فرهنگ چینی خود را هرگز از دست نداده است. بنابراین، می توان گفت عامل اصلی حفظ هویت ملی و اجتماعی و وحدت جغرافیایی سرزمین و مردم چین، روح فرهنگ چینی و چسبندگی آن است که علیرغم کِش و قوسهای دامنه دار سیاسی و حتی تسلط اقوام بیگانه، این عامل قوی فرهنگی، به مثابهی ملات چسبنده و قدرتمند، جامعهی عظیم و متنوع چینی را در گسترهی بزرگ جغرافیایی این سرزمین از وادادگی و تلاشی و تغییر هویت فرهنگی بازداشته و مانع از گسست آن شده است. بدون شک عدم شناخت این عامل چسبندگی، امکان شناخت چین امروز ره به جایی نخواهد برد. چون کنشهای امروزین جامعهی چین قطعا از گذشتهی آن متأثر است و شکل گیری چین معاصر از آبشخور غنای فرهنگی گذشتهی آن سیراب شده است. ارایهی تصویری درست از«امروز چین» بدون بررسی سرگذشت «دیروز» آن پژوهنده را به مسیر ثواب رهنمون نخواهد شد.
قدرت بالای هضم فرهنگی این کشور در طول هزارههای گذشته همچون اژدهایی عظیم با هر آنچه از فرهنگهای ریز و درشت غریبه روبه رو شده، فرو بلعیده و یا آن را به رنگ و بوی خود درآورده است. این توان سترگ، حتی در قرن بیستم هم ایدئولوژی به اصطلاح بنیانکَن مارکسیستی را در خود هضم و به آن رنگ و بوی چینی داد و مسیر تاریخی ایدئولوژی مارکسیستی را که از سوی بنیانگذاران آن متکی به پرولتاریای کارگری اعلام شده بود، به ایدئولوژی مائوئیستی متکی به پرولتاریایی دهقانی تبدیل کرد. حتی مارکسیستها که در سال 1949میلادی در خاک اصلی چین به قدرت رسیدند، تلاش کردند به زور و اجبار میان ملت چین و روح فرهنگ سنتی آن فاصله انداخته و مسیر جدیدی را فراروی آنان قرار دهند، ولی در واقع، آنها خود در همان دهههای آغازین مقهور روح فرهنگ چینی شده و هرچه قهر آمیزتر بر پیکرهی آن کوبیدند، تاوان آن را بیرحمانهتر پس دادند[i]. این اشتهای سیری ناپذیر فرهنگ چینی امروزه حتی سیستم سرمایهداری و لیبرال دمکراسی غربی را به چالش کشیده و آن را با نیازهای خود تطبیق داده و گوشت آن را فروبلعیده و به استخوانش اجازهی گلوگیر شدن نداده است.
این فرهنگ نهادینه شده، در طول تاریخ، از یک سو در استحکام پایههای حاکمیت سلسلههای مختلف چینی نقش اساسی داشته، و از سوی دیگر، امپراتوران نیز با فهم این مهم بر تقویت و توسعهی آن همت گماشته و در حفظ و توسعهی آن کوشیدهاند. نماد پایداری و نهادینه بودن فرهنگ چینی همان دیوار بزرگ چین است که ساخت آن از دوران باستان و پیش از استقرار نخستین امپراتوری آغاز و تا دوران سلسله مینگ ادامه یافت، بدون اینکه شخصی، حکومتی و یا سلسلهای به خود اجازهی زیر سئوال بردنش را بدهد. هرکس آمده آجری بر آن افزوده و در تقویت و استحکام و ادامهی آن سعی بلیغ داشته است.
نگاه از سرِ سیری همیشگی ملت چین به درون سفرهی پرنعمت فرهنگی خود و احساس بی نیازی داشتن از جهان خارج، و همچنین، داشتن حس تفوق فرهنگی و تمدنی نسبت به سایر ملل نیز یکی از دستاوردهای همین روح پایدار فرهنگی چین است. اگرچه این درونگرایی افراطی فرهنگی و نبود درک صحیح از آن در کنار عدم تلاش برای آشنایی و شناخت سایرین در هزارههای گذشته به ویژه در یکی دو قرن اخیر، موجب شکست فاحش این امپراتوری تاریخی از نیروهای غربی در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم شده و تلاش روشنفکران برای بیداری از این خواب غفلت کشور را در نیمهی نخست قرن گذشته در جنگ داخلی و هرج و مرج فرو برد، ولی این اژدهای چند سر، بار دیگر سر از خاکستر برآورده و در حال گستراندن سایهی سنگین خود بر سر جهان است[۱۰].
جهان بینی در فرهنگ چینی
از دوران باستان، تصور چینیها از نظام هستی براساس این فرض استوار بوده است که جهان کلیتی به هم پیوسته و زنجیرهوار است، و طبق گفتهی کتاب ایجینگ(Yi Ching)(کتاب دگرگونیها):«از پس وجود آسمان و زمین، وجود همه چیز میآید. از پس وجود همه چیز، تمایز جنسیتها، از پس تمایز جنسیتها رابطهی میان زن و شوهر، از پس این رابطه، رابطهی شاه و وزیر؛ از پس رابطهی شاه و وزیر، تمایز فرادستی و فرودستی ...». در کتاب لائوتزو هم میخوانیم که:«از دائو است که یک بر می آید، از یک دو، و از دو سه، و از سه همه چیز.» این جهان بینی تحت عنوان یانگ و یین(Yang-Yin)در تمامی شاخههای اصلی و فرعی، فردی و اجتماعی و به عبارتی در بنیان روح فرهنگ چینی نهفته است. یین و یانگ یا مثبت و منفی، هیچکدام به خودی خود راه رشد و تکامل را نمی توانند بدون دیگری طی کنند و در عین حال، ضد خود را در درون خود جای دادهاند. با ایجاد هماهنگی و تعادل میان این دواست که همه چیز در مسیر درست قرار میگیرد و با به هم خوردن این هماهنگی و تعادل، مشکلات آغاز می شود.
از ویژگیهای اساسی این جهان بینی این استکه، اعتقاد دارند جهان هستی به یک سمت و جهت خاصی حرکت نمیکند، بلکه در حال چرخشی است بی آغاز و بی پایان که در این گردش هیچ چیز به کمال نمیرسد و در نهایت هرچیزی به ضد خویش بدل میشود و در واقع، تکرار همان چیز قدیم است و جزء از کل جدا ناپذیر است. جهان از جفتهای متضاد تشکیل شده و این اضداد در عین حال با هم مرتبط و ضد خود را دربر دارد. از این رو جهان در گشت دایره وار، بی آغاز و بی انجام است. در این جهان بینی، رابطهی انسان با آسمان یا طبیعت و یا خدا، دو سویه است و آفریدگار مطلق بینیازی وجود ندارد. براین اساس، عملگرایی یکی از خصلتهای مانای مردم چین شده است. لذا، ایده آلیسم و عرفان علیرغم مطرح شدنش در این فرهنگ، نتوانسته ریشه دار شود و در میان مردم چین خیلی کمتر یأس و نومیدی رسوخ یافته است. اندیشهی چینی همیشه بارور است، از عرفان خالص تا مادیگرایی محض، از نفی فرهنگ و کتابسوزان تا پاسداشت فرهنگ، از شفقت تا زورمداری، از اخلاقگرایی ابنالوقتی تا رهبانیت و زهد و جادو و جنبل در آن جای دارد و به فراوانی جنگها، فلسفه و نظریه و اندیشه هست، تا جایی که نظریهی بگذار صدگل بشکفد در آن ساری و جاری است. اگر برحسب چیرگی عقل یا احساس بخواهیم قضاوت کنیم، چینیها جزو عقلگرایان و واقع بینان قرار میگیرند نه متعصبان و رؤیا پیشگان. به همین جهت هم هست که در جامعهی چین هیچگاه اعتقاد و مذهبی محکم و منسجم کامل که تمام ابعاد زندگی انسان را در برگیرد، وجود نداشته و خدای آنان حسود نبوده است تا مانع پرستش دیگر خدایان شود. در چین کسی با غوطهور شدن در گذشته خود را به فراموشی نمی سپرد، بلکه بیشتر به فکر آینده میافتد. در تاریخ بشری هیچ قومی تا این اندازه اهل دنیا نبوده است. حتی بدبینی بودایی نیز نتوانست عشق چینیها به زندگی و شادیهای دنیایی را از بین ببرد. در واقع، این آیین بودایی( ←آیین بودا )بود که تسلیم جهان بینی شاد چینی شد تا چینیها تسلیم بدبینی بودایی. همین رواداری چینی سبب شده که هرگز با هیچ گروهی و فرقهای بر سرِ دین دشمنی کند[۱۱]. دائو یوان(Dao Yuan) (365-427 میلادی) که زندگی خود را با موسیقی و پرورش گل گذرانده، در شعر«من رخت سفر به خانه بسته ام»
می گوید:«نه در پی ثروتم و نه آرزومند جاه/ امید رسیدن به قصر فردوس را هم ندارم./ پس همان به که از این ساعتهای شاد لذت برم و در باغ خویش در میان گلشن بگردم./ میخواهم از تپههای بهار بالا روم و سرود سر کنم./ میخواهم جویبار روشن را به بینم و شعر بسرایم./ آه که اینها همه را جریان طبیعت در دل ابدیت محو میکند./ من نیز میخواهم از طبیعت پیروی کنم و تن به قضا دهم، دیگر چه جای غم است.» به عبارت دیگر، در نظر چینیها زندگی در مرگ همچون روز در شب محو می شود.
هنر چینی
در فرهنگ درخشان سنتی چین، آنچه که تا کنون بهصورت کامل و بدون دستکاری و تغییر باقی مانده است، و هنوز هم مورد تمجید و ستایش است، ادبیات و هنر باستانی چین است. موسیقی و نقاشی چینی هم در دوران باستان توسعه یافته و رشد کرد، ولی بخش زیادی از موسیقی آن دوران از بین رفته و اغلب نقاشیهای قدیمی که از گذشته باقی مانده است، مربوط به دوران سلسلهی سونگ (1279-960 میلادی) به بعد است. بنابراین، تنها ادبیات و شعر و سرودههای نیاکان چینی است که بدون تغییر تا به امروز جزو باورهای درونی مردمان این سرزمین باقی مانده و با خصوصیات و ویژگیهای منحصر به فردش، هویت فرهنگی آنها را تشکیل میدهد.
یکی از جنبههای مهم ادبیات چینی رابطهی نزدیک آن با حکمت چینی است. آنچه که همبستگی ادبیات و فلسفه و حکمت را استوار میسازد این استکه معنای ادبیات آموزش و فرهنگ است که فلسفه و حکمت در آن جایگاه بلندی دارد. همچنانکه همیشه شاعران و ادیبان در چین مدعی حکمت بودهاند، حکما نیز خود دارای سبک ادبی بوده و آثارشان جزو شاهکارهای ادبی بوده است. در شعر بوده که حکمت دائویی و اخلاقیات کنفوسیوسی(← کنفوسیوس و اندیشه های او )بیان شده و روح فرهنگ چینی در وحدت حکمت و ادب نهفته است. احساس دوگانه نسبت به مرگ و زندگی در سراسر ادبیات چینی پراکنده است. چینیها بیش از اینکه به تضاد این دو نوع نگرش توجه داشته باشند، پیوستگی آنها را مد نظر دارند. یک ضرب المثل چینی میگوید: «صدسال زندگی نیز جز خواب و خیال نیست.» و در آثار ادبی چین، زندگی در مرگ همچون روز در شب محو میشود[۱۲].
آثار ادبی و فلسفی چین همزمان در سدههای نهم و هشتم پیش از میلاد پدید آمدهاند و سرچشمهی شعر و نثر چینی و مکاتب گوناگون فلسفی آن، پنج اثر ادبیات باستانی است. نویسندگان چینی اغلب خود را حکیم میشمردند و میکوشیدند ادبیات را با آموزش و فرهنگ همراه و همدم سازند. آثار حکما و اندیشمندان در شمار کارهای بزرگ ادبی جای میگیرد. کنفوسیوس گفته: «کسی که کلامی آراسته ندارد، کاری بایسته انجام نداده است.» بسیاری از نوشتههای فلسفی چین نیز از نظر شیوایی سبک و بیان جزو آثار مشهور ادبی هستند. در این آثار، گزینه گویی و زبان فشرده و آهنگین که از ویژگیهای ادبیات چینی است، اصل به شمار میآید. لذا، در آثار ادبی چینی ادبیات و حکمت یکی در پرتو دیگری به کمال خود رسیده است و ادبیات شأن و نفوذ و ماندگاری خود را بسیار مدیون یگانگیاش با حکمت است.
کتابشناسی
- ↑ Ping, Z.(2010).China’s Geography. China international Press.
- ↑ Xinhua News Agency. 4th may 2012
- ↑ South China Morning Post. 11th March 2005
- ↑ ابراهیم، فِنگ جینگ یوان(2003). الاسلام فی الصین. دار الهلال الازرق للنشر. هونغ کونغ.
- ↑ سایت اینترنتی امور اقلیتهای دولت چین قابل بازیابی از . WWW.seac.gov.cn
- ↑ سابقی، علی محمد (1384). شهر تاریخی زیتون(چوانجو)، یادگاری از حضور ایرانیان در چین، مجله چشم انداز، شماره 19.
- ↑ Ulrich Theobald(2000).”Chinese history”. In Online Encyclopedia on Chinese History, Literature and Art. Available for http://www.chinaknowledge.de/About/about.html
- ↑ سابقی، محمدعلی(1392). جامعه و فرهنگ چین. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین الملی الهدی جلد اول
- ↑ جانگ چی جی،( 1392). فرهنگ سنتی چین،ترجمه ی علی محمد سابقی، تهران:موسسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،
- ↑ وردی نژاد، فریدون و دیگران(1390). اژدهای شکیبا، چینِ دیروز، امروز و فردا. تهران:انتشارات اطلاعات. چاپ دوم.
- ↑ ندوشن، اسلامی(1361). کارنامه ی سفر چین.تهران: انتشارات امیر کبیر. چاپ اول.
- ↑ سابقی، علی محمد(1392). جامعه و فرهنگ چین. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،جلد اول،ص 450-458