چین

از دانشنامه ملل

جغرافیای طبیعی در چین

نقشه هوایی کشور چین و کشورهای همسایه

سرزمین چین، به‌عنوان سومین کشور پهناور جهان پس از روسیه و کانادا، با 9 میلیون و 596 هزار و 960 کیلومتر مربع مساحت، در شرق قاره‌ی آسیا قرار گرفته و پهنه‌ی آن حدوداً یک پنجم خاک قاره‌ی آسیا و یک چهارم مساحت کل (آبی و خاکی) این قاره و شش برابر وسعت خاک کشور جمهوری اسلامی ایران است. خاک این کشور شامل جلگه‌ها، حوزه‌های آبی، تپه‌ها، فلات‌ها و کوه‌ها است و بالغ بر 22 هزار و 117 کیلومتر مربع مرز خاکی دارد.

کشور چین با 14 کشور مرز خاکی دارد که همسایگان آن را روسیه در شمال و شمال شرقی، مغولستان در شمال، قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان در شمال غربی، افغانستان، پاکستان، هندوستان، بوتان، نپال در غرب و جنوب غربی، میانمار، لائوس، ویتنام در جنوب و کره شمالی در شرق تشکیل می‌دهند.

این کشور هم‌چنین بالغ بر 18 هزار کیلومتر خط ساحلی دارد و با کشورهای ژاپن، فیلیپین، اندونزی، کره‌ی جنوبی، مالزی و برونئی مرز آبی دارد که طول آن بالغ بر 32 هزار کیلومتر است. مهم‌ترین دریاهای چین عبارتند از: دریای زرد با 280 هزار کیلومتر مربع مساحت، دریای چین شرقی با 770 هزار کیلومتر مربع وسعت، دریای چین جنوبی با 5/3 میلیون کیلومتر مربع و دریای بوخَی (Boha) با 77 هزار کیلومتر وسعت. کشور چین هم‌چنین مالک حدود 7600 جزیره‌ی بزرگ و کوچک مجموعا با مساحت بیش از 80000 کیلومتر مربع است.

نقشه جغرافیایی چین

33 درصد از اقلیم چین را کوه‌ها، 26 درصد را فلات‌ها، 19 درصد را حوضه‌های آبخیز، 12 درصد را دشت و 10 درصد را تپه‌ها تشکیل می‌دهند و 9 کوه مرتفع جهان در این کشور واقع شده است که فلات تبت، مشهور به «بام دنیا»، با میانگین ارتفاع 4 هزار متر از سطح دریا و قله‌ی اِوِرِست، بلندترین قله‌ی دنیا با ارتفاع 13/8848 متر از سطح دریا و رشته کوه‌های هیمالیا، تیَن شَن، کونلون، از جمله‌ی آنها هستند.

جمعیت چین

چین پرجمعیت ­ترین کشور جهان است. براساس گزارش برنامه ­ی عمران سازمان ملل متحد، جمعیت چین در سال 2020 میلادی، به یک میلیارد و 412 میلیون و 210 هزار نفر رسید که حدود 22 درصد جمعیت جهان را به خود اختصاص داده است. این کشور یکی از مناطق دارای تمرکز بالای جمعیت در واحد کیلومتر است؛ یعنی به­ طور میانگین 135 نفر در هر کیلومتر مربع و سه برابر متوسط جهانی. البته این تراکم جمعیتی در مناطق مختلف متفاوت است. برای نمونه، در استان جیانگ ­سو در هر کیلومتر مربع 598 نفر زتدگی می­ کنند، در حالی­که این رقم در استان خودمختار تبت به رقم 6/1 نفر در هر کیلومتر مربع کاهش می ­یابد.

8/ 19 درصد از جمعیت چین زیر 14 سال، 1/ 72 درصد بین 15 تا 64 سال و 1/8 درصد دیگر بیشتر از 65 سال سن دارند. میانگین سنی در بین مردان چین 5/33 سال و امید به زندگی در آنان 61/71 سال است. هم­چنین میانگین سنی زنان این کشور 7/34 سال و امید به زندگی در میان آنان 52/75 سال می­ باشد .

طبق آمار سال 2020 میلادی، بیش از 902 میلیون نفر(89/63 درصد) از جمعیت چین در مناطق شهری زندگی می ­کنند و حدود 509 میلیون (11/36 درصد) هنوز روستا نشینند[۱]، ولی جاذبه­ ی بازار کار در مناطق توسعه یافته ­ی شهری و صنعتی و مظاهر زندگی شهری موجب شده تا روز به روز از تعداد جمعیت روستایی چین کاسته و بر جمعیت شهر نشین آن افزوده شود. براساس آمار منتشره در مطبوعات این کشور، در پایان سال2020 نرخ شهر نشینی در چین به 89/63 درصد رسید که در تاریخ این کشور بی سابقه است. و همان طور که پیش بینی می ­شد، میزان  60 جمعیت شهر نشین با مهاجرت 300میلیون نفر جمعیت روستایی به شهرها، به جمعیتی بالغ بر 902 میلیون نفر رسید[۲].

نقشه جمعیتی چین

براساس گزارش منتشره از سوی تشکیلات تنظیم خانواده در چین، به احتمال زیاد رشد جمعیت چین در سال2040به صفر خواهد رسید. تا آن تاریخ به طور متوسط سالی بین 8 تا10میلیون نفر به جمعیت این کشور اضافه خواهد شد. پیش از دهه­ ی1990میزان رشد جمعیت چین بالای6/2درصد بود در حالی­ که این نرخ در دهه ­ی1990به 2/1درصد کاهش یافت. این گزارش هم­چنین پیش ­بینی کرده در سال 2040بیش از12درصد جمعیت چین به سن سالمندی خواهند رسید که لازم است پیش از مواجه شدن با این پدیده دولت در قانون تنظیم خانواده و سیستم تک فرزندی موجود تجدید نظر نماید[۳].

اقلیت های قومی چین

اسامی اقلیت های قومی چین

نام اقلیت­ های کشور چین که از نظر دولت این کشور، ملیت­ های چینی نامیده می­شوند، عبارتند از: «خَن»، «مغولی»؛ «خویی»؛ «تبتی»؛ «ایغوری»؛ «میائو»؛ «ای»؛ «جووان»؛ «بو ای»؛ «کره­ای»؛ «مَن»؛ «دونگ»؛ «یائو»؛ «بای»؛ «تو­جیا»؛ «خَنی»؛ «قزاق»؛ «دای»؛ «لی»؛ «لی­شو»؛ «وای» «شیه»؛ «گائو­سان»؛ «لا­کو»؛ «شویی»؛ «دونگ­شیان»؛ «ناشی»؛ «جین­بو»؛ «قرقیز»؛ «تو»؛ «داوور»؛ «مولائو»؛ «چیانگ»؛ «بولانگ»؛ «سالار»؛ «مائو­نان»؛ «مائولائو»؛ «شی­بو»؛ «آچانگ»؛ «پومی»؛ «تاجیک»؛ «نو»؛ «ازبک»؛ «روس»؛ «عونک»؛ «شی­که«؛ «ده­آن»؛ «بائو­آن»؛ «یو­گو»؛ «جین»؛ «تاتار»؛ «دو­لون»؛ «ار لن­چون»؛ «خِه جِه»؛ «مَن­با»؛ «گه­با» و «جی­نئو».

از این 55 اقلیت قومی، 10 اقلیت مسلمان هستند که عبارتند از: خویی، تاجیک، قرقیز، قزاق، تاتار، اویغور، سالار، دونگ­شیان، بائو­آن، و ازبک[۴].

گرایش های دینی اقلیت های قومی چین

در کشور چین، ادیان مذاهب و باورهای فكری گوناگونی رواج دارد كه عمده ­ی آن­ها عبارتند از: بودایی، دائویی، اسلام، مسیحی و یهودی. نکته­ ی قابل ذکر این است­که، بیشتر اقلیت­ های قومی این کشور دارای اعتقادات مذهبی و باورهای دینی بوده و برخی از آن­ها نیز به آیین­ ها، كیش ­ها و باورهای کهن سنتی و عامیانه ­ی بومی اعتقاد دارند. برای نمونه، اغلب نژاد تبتی به آیین بودایی لامایی اعتقاد دارند. افزون بر تبتی­ ها، برخی از سایر اقوام نیز هم­چون مغولی، تو، یوگور، من­با، پریمی، و ناشی، به آیین بودای لامایی معتقدند. برخی دیگر مانند اقوام دای، بلانگ، ده­آنگ و بخشی از قوم وا؛ پیرو آیین بودایی ماهایانا هستند. و ده اقلیت قومی هم­چون هوی، اویغور، قزاق، دونگ­شیانگ، بائوآن، سالار، قرقیز، تاتار، ازبك و تاجیك پیرو دین اسلام بوده و گروهی از اقوام یی، میائو، لاهو، جینگ­پو، و لی­سو، به مسیحیت اعتقاد دارند. روس­ ها و عده­ ای از قوم اونكی پیرو آیین ارتودوكس هستند. در میان برخی از اقلیت­ های قومی مانند دلونگ، نو، وا، جینگ­پو، گائو­شان، اوروچن، و لوبا نیز به ارواح، نیاپرستی و طبیعت پرستی و سایر باورهای پیشینیان رواج دارد[۵].

تاریخ چین

مردم سرزمین چین را باید جزو ملت هایی به شمار آورد كه از آغاز دوره ی احساس نیاز  انسان به انتقال ایده و اندیشه ی خود به دیگران از طرق مختلف، به فكر كشف راه هایی پرداخت كه بتواند از طریق ثبت اندیشه ها، خود راجاودان سازد. گفته می¬شود كه كتابت درچین،2000سال پس از كشف و مورد استفاده قرار گرفتن علایم نوشتاری در بین النهرین آغاز شده است، یعنی حدود3000 سال پیش، مكتوب های اولیه ی چینی تحت عنوان جیاگووِن كه در واقع حروف تصویری هستند و بر روی كاسه ی لاك پشت ها حكاكی شده اند، متعلق به دوران سلسله شانگ است كه در قرن های 16 تا11پیش از میلاد حكمفرمایی می كرده اند. ولی چنانچه كشفیات اخیری كه از منطقه ای به نام جیاخو به دست آمده است ازسوی دانشمندان مورد تایید قرار گیرد. تاریخ كتابت و استفاده از علایم نوشتاری انسان های اولیه درسرزمین چین به8600 سال قبل برخواهد گشت كه در آن صورت قدمت نوشته های كشف شده از جیاخو 3000سال بیشتر از آثار منطقه ی بین النهرین خواهد بود. اگرچه كشفیات منطقه ی جیاخو هنوز مورد توافق اكثرباستانشاسان قرار نگرفته و موجب مباحثات داغی بین اندیشمندان گردیده است، ولی این اختلافات و مباحثات چیزی از اهمیت و ارزش مكتوبات تاریخی به اثبات رسیده ی تاریخ باستان چین نمی كاهد و بلكه تأكیدی بر جدی بودن این ایده است كه فرهنگ تاریخ نویسی درچین، یكی از قدیمی ترین پدیده های جهان بوده و مردم این سرزمین جزو نخستین انسان هایی بوده اند كه از علایم نوشتاری برای ثبت وانتقال پیام تاریخی خود استفاده كرده اند[۶].

1. پیش از تاریخ چین

تاریخ اولیه­ ی چین به دلیل نبود اسناد و مدارک نوشته شده از آن دوران، قابل اطمینان نیست. این عدم اطمینان به خاطر تلاش­ های صورت گرفته در چندین قرن بعد، برای نوشتن تاریخ آن دوران، دوچندان شده است. به یک معنا، این مشکل ناشی از چندین قرن درون­گرایی حاکم بر بخشی از مردم چین است که به دنبال تمایز میان واقعیت و افسانه در تاریخ این کشور بوده ­اند. عصر ماقبل تاریخ چین به دو عصر حجر قدیم( پارینه سنگی) و عصر نوسنگی تقسیم می شود[۷].

جامعه و نظام اجتماعی چین

اندیشه­‌های کنفوسیوس که شالوده­‌ی نظام اجتماعی چین را در طول تاریخ شکل داده است، کانون خانواده، اعم از خانواده­‌ی کوچک(همسر، شوهر و فرزند)، و یا خانواده­‌ی بزرگ(پادشاه و رعیت) را نمونه و مظهر ثبات اجتماعی می­‌داند. این اندیشمند باستانی، هماهنگی و ارتباط میان زن و شوهر و فرزندان را مانند هماهنگی نت‌­های موسیقی ضروری دانسته و می‌­گفت، میان خانواده­‌ی باثبات و دولت باثبات ارتباط مستقیمی وجود دارد. او در خصوص خانواده توصیه می­‌کرد: خانواده باید گسترده باشد(خانواده‌­ی کامل در فرهنگ چینی خانواده‌­ای است­ که پنج نسل در کنار هم زندگی کنند)؛ فرزندان از پدر و مادر اطاعت کنند؛ و برادر کوچکتر از برادر بزرگتر اطاعت نماید. در این جامعه داشتن فرزند در خانواده همیشه امری میمون و پسندیده و لازم شمرده می‌­شد. خانواده­‌ی بدون فرزند نوعی تابو به حساب می­‌آمد. مردم از قورباغه و برخی دیگر از پرندگان و حیواناتی ­که تولید نسل بیشتری دارند خوششان می‌­آمد. مردم چین داشتن هر فرزند پسر را معادل یک خوشبختی می­‌دانستند و ضرب المثلی می­‌گوید:«یک پسر نعمت است و چند پسر نعمت افزوده.» و چندین نسل در زیر یک سقف و با هم زندگی می­‌کردند.

اگرچه در جامعه­‌ی چین حکما و فرزانگان بسیاری برای راهنمایی و هدایت کشور، جامعه و فرد به سوی رفاه، خوشبختی و سعادت پا به عرصه­‌ی وجود گذاشته‌­اند، اما این اندیشه­‌های خردمندانه­‌ی کنفوسیوس بود که در طول هزاره­‌های گذشته همیشه معیار سنجش خیر و شر، سعادت و شقاوت، پاکی و ناپاکی، فضیلت و رذیلت پادشاهان، مقامات، و خانواده‌­ها شمرده می­‌شد، و آموزه‌­های او بود که در دربار و کوچه و بازار وِرد زبان حال و قال مردم بود و از پادشاه و رعیت تلاش می­‌کردند تا بنا و چارچوب روابط خانوادگی، زن و شوهری، پدر و پسری، و شاهی و رعیتی و روابط اجتماعی و هنجارها و ناهنجاری­‌های اجتماعی را براساس این آموزه­‌ها قرار داده و طبق آن مورد قضاوت قرار دهند. در طول هزاره­‌ها، آمد و رفت سلسله­‌ها و پادشاهان و به قدرت رسیدن و از تخت افتادن آن­‌ها نه تنها هیچ تغییری در ارزش­‌های اجتماعی و ملاک­‌های تعیین شده از سوی کنفوسیوس برای رسیدن به نیک بختی و دچار شدن به شور بختی کشور و جامعه نگذاشت، بلکه هر حاکمی تلاش می­‌کرد اعمال و رفتار و کردار و حکومت­داری و سیاست­‌های داخلی و خارجی خود در زمینه‌­های سیاسی، فرهنگی، آموزشی و اقتصادی را هرچه منطبق­‌تر با اندیشه­‌های این حکیم فرزانه قلمداد نموده و از این طریق برای حاکمیت خود مشروعیت بیشتری کسب کند. این روند، حتی در دوران کمونیست‌­ها نیز (به غیر از سال­‌های نخست روی کار آمدن مائو که بنا را بر ستیزه با هر آن­چه متعلق به گذشته بود قرار داده بود) ادامه داشت و ملاک و معیار سنجش وفاداری به فرهنگ سنتی چین به­‌شمار می­‌رفت. با آغاز اصلاحات در اواخر دهه­‌ی1970، و هویت خواهی نسل جدید در این کشور، بازگشت به ارزش‌­ها و هنجارهای فرهنگی و اجتماعی گذشته سرعت بیشتری به خود گرفته و دولت و جامعه­‌ی چین تلاش می­‌کنند با تمسک به روح حاکم بر فرهنگ سنتی خود، در مقابل هجوم فرهنگ بیگانه، به ویژه فرهنگ غرب، ایستادگی نموده و ارزش‌­ها و فرهنگ سنتی چین را جهانی سازند[۸].

نظام فرهنگی چین

واژه­ ی«فرهنگ»به عنوان زاییده ­ی فکر انسان، شامل مباحث و موضوعات مختلفی می ­شود. معمولا، تفکر و اندیشه و ایده­ای به عنوان فرهنگ جامع نامیده می ­شود، که بتواند زیر بنا و اساس جنبه­ های مختلف فرهنگی به معنای عام آن باشد. در چین باستان، فرهنگ معمولا مترادف با آیین کنفوسیوس؛ طریقت تائوئی(← آیین بومی تائو)؛ و آیین بودا بوده است. افزون بر آن، فرهنگ سنتی، شامل آثار تاریخی، اجتماعی، فرهنگی و هنری، هم­چون سفالگری، چینی سازی، برنز سازی، یشم تراشی، نقره کاری، طلا­ سازی، لاک سازی، ساخت آیینه ­های برنزی، و ساخت سکه و پول­ های عتیقه؛ و اشکال گوناگونی از هنر مانند خوشنویسی و نقاشی می­ شود. معماری باستانی، مقبره سازی، و تولید لباس و وسایل زندگی هم جزو فرهنگ سنتی است. فرهنگ سنتی، افزون بر این ­ها، سیستم­ و ارزش­ های اجتماعی، تولید کتاب و نشریات ادبی کلاسیک، تاریخی، طب سنتی و دستیابی به فرهنگ غذایی، برداشت محصول، و علم هیئت و ستاره شناسی را نیز در بر می­ گیرد. با توجه به تنوع، گستردگی و دیرینگی فرهنگ چینی، پرداختن به تمامی جنبه ­های آن از توان و گنجایش این کتاب خارج و نیاز به کتاب مستقلی دارد که بایستی بدان پرداخته شود. به ناچار، در این­جا به برخی از کلیات و جنبه ­های مشهور فرهنگ چین اشاره می­شود.

روح حاکم بر فرهنگ چینی

از گذشته­‌های دور بر فرهنگ چینی روحی حاکم بوده که توانسته با ایجاد وحدت درونی در میان مردمان این سرزمین، آن را در طول هزاره­‌ها دوام بخشیده و علی­رغم هجوم و نفوذ فرهنگ­‌های مختلف، مانع از فروپاشی آن شود. بنابراین، در دوران دراز حیات آن گسست زیادی را تجربه نکرده و استمرار داشته است و تکرار و تغییر در الگوها تنها به آن غنا و ظرافت بخشیده و شاخ و برگ بر آن افزوده است. جریان این روح در فرهنگ چینی، موجب شده تا هنر، ادبیات، حکمت و آیین­‌های چینی هر یک در حوزه‌­ی خود محدود نشده، بلکه با یکدیگر از نزدیک پیوند عمیق یافته و هر یک به منزله‌­ی آیینه‌­ی دیگری عیوبش را نشان داده و بر رشد وتکامل آن افزوده که در واقع به بهبود و تکامل خود انجامیده و زمینه را برای به کمال رسیدن تمامی جنبه­‌های آن فراهم ساخته است. و همین روح باعث شده تا فرهنگ واندیشه‌­ی چینی، در میان جاده‌­های پر پیچ وخمِ تاریخ سینه به سینه گشته و از کهنه راه‌­ها، راه­‌های جدیدی یافته و موجب پویایی و حرکت مداوم رو به جلو مردم آن گشته است. یکی از نویسندگان غربی در این زمینه می­گوید:«سنت‌­های فرهنگی چین مانند رودهای بزرگ آسیا هستند که گاه به گاه تغییر مسیر می­ دهند، تهدید به خشکیدن می­ کنند و یا طغیان می­ کنند، ولی همواره جاری هستند.» روح پایدار و همیشگی فرهنگ و تمدن چینی بر سه اصل استوار است: رابطه‌­ی میان انسان و طبیعت؛ تغییر و تحول دایمی که حاصل تضاد موجود در اشیاء است؛ و ظرفیت و قابلیت جذب عوامل سایر فرهنگ­‌ها و انطباق با شرایط موجود[۹].

چسبندگی فرهنگ چینی

جالب است بدانیم که سرزمین چین در طول تاریخ چند هزار سال‌ه­اش، سیستم‌­های سیاسی و نظام‌­های فکری و اندیشه­‌های ایدئولوژیک بسیاری را به‌­خود دیده است، از نظام برده‌­داری تا نظام فئودالی، از اندیشه‌­ی نیاپرستی و تائویی(← آیین بومی تائو )تا عقلگرایی کنفوسیوسی(←آموزه های کنفوسیوس) و از باورهای متنوع بودایی تا مارکسیسم لنینیسم و مائوئیسم قرن بیستم را تجربه کرده است، ولی در این نوسانات کوتاه و بلند، ساختار اصلی و روح فرهنگ چینی خود را هرگز از دست نداده است. بنابراین، می­ توان گفت عامل اصلی حفظ هویت ملی و اجتماعی و وحدت جغرافیایی سرزمین و مردم چین، روح فرهنگ چینی و چسبندگی آن است که علی­رغم کِش و قوس‌­های دامنه دار سیاسی و حتی تسلط اقوام بیگانه، این عامل قوی فرهنگی، به مثابه‌­ی ملات چسبنده و قدرتمند، جامعه‌­ی عظیم و متنوع چینی را در گستره‌­ی بزرگ جغرافیایی این سرزمین از وادادگی و تلاشی و تغییر هویت فرهنگی بازداشته و مانع از گسست آن شده است. بدون شک عدم شناخت این عامل چسبندگی، امکان شناخت چین امروز ره به جایی نخواهد برد. چون کنش‌­های امروزین جامعه‌­ی چین قطعا از گذشته‌­ی آن متأثر است و شکل گیری چین معاصر از آبشخور غنای فرهنگی گذشته­‌ی آن سیراب شده است. ارایه­‌ی تصویری درست از«امروز چین» بدون بررسی سرگذشت «دیروز» آن پژوهنده را به مسیر ثواب رهنمون نخواهد شد.

قدرت بالای هضم فرهنگی این کشور در طول هزاره­‌های گذشته هم­چون اژدهایی عظیم با هر آن­چه از فرهنگ­‌های ریز و درشت غریبه روبه رو شده، فرو بلعیده و یا آن را به رنگ و بوی خود درآورده است. این توان سترگ، حتی در قرن بیستم هم ایدئولوژی به اصطلاح بنیان­کَن مارکسیستی را در خود هضم و به آن رنگ و بوی چینی داد و مسیر تاریخی ایدئولوژی مارکسیستی را که از سوی بنیانگذاران آن متکی به پرولتاریای کارگری اعلام شده بود، به ایدئولوژی مائوئیستی متکی به پرولتاریایی دهقانی تبدیل کرد. حتی مارکسیست­‌ها که در سال 1949میلادی در خاک اصلی چین به قدرت رسیدند، تلاش کردند به زور و اجبار میان ملت چین و روح فرهنگ سنتی آن فاصله انداخته و مسیر جدیدی را فراروی آنان قرار دهند، ولی در واقع، آن­ها خود در همان دهه­‌های آغازین مقهور روح فرهنگ چینی شده و هرچه قهر آمیزتر بر پیکره‌­ی آن کوبیدند، تاوان آن را بیرحمانه‌­تر پس دادند[i]. این اشتهای سیری ناپذیر فرهنگ چینی امروزه حتی سیستم سرمایه­‌داری و لیبرال دمکراسی غربی را به چالش کشیده و آن را با نیازهای خود تطبیق داده و گوشت آن را فروبلعیده و به استخوانش اجازه­‌ی گلوگیر شدن نداده است.

این فرهنگ نهادینه شده، در طول تاریخ، از یک سو در استحکام پایه­‌های حاکمیت سلسله­‌های مختلف چینی نقش اساسی داشته، و از سوی دیگر، امپراتوران نیز با فهم این مهم بر تقویت و توسعه‌­ی آن همت گماشته و در حفظ و توسعه­‌ی آن کوشیده‌­اند. نماد پایداری و نهادینه بودن فرهنگ چینی همان دیوار بزرگ چین است که ساخت آن از دوران باستان و پیش از استقرار نخستین امپراتوری آغاز و تا دوران سلسله مینگ ادامه یافت، بدون این­که شخصی، حکومتی و یا سلسله‌­ای به خود اجازه‌­ی زیر سئوال بردنش را بدهد. هرکس آمده آجری بر آن افزوده و در تقویت و استحکام و ادامه‌­ی آن سعی بلیغ داشته است.

نگاه از سرِ سیری همیشگی ملت چین به درون سفره­‌ی پرنعمت فرهنگی خود و احساس بی نیازی داشتن از جهان خارج، و هم­چنین، داشتن حس تفوق فرهنگی و تمدنی نسبت به سایر ملل نیز یکی از دستاوردهای همین روح پایدار فرهنگی چین است. اگرچه این درون­گرایی افراطی فرهنگی و نبود درک صحیح از آن در کنار عدم تلاش برای آشنایی و شناخت سایرین در هزاره­‌های گذشته به ویژه در یکی دو قرن اخیر، موجب شکست فاحش این امپراتوری تاریخی از نیروهای غربی در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم شده و تلاش روشنفکران برای بیداری از این خواب غفلت کشور را در نیمه‌­ی نخست قرن گذشته در جنگ داخلی و هرج و مرج فرو برد، ولی این اژدهای چند سر، بار دیگر سر از خاکستر برآورده و در حال گستراندن سایه­‌ی سنگین خود بر سر جهان است[۱۰].

جهان بینی در فرهنگ چینی

از دوران باستان، تصور چینی‌­ها از نظام هستی براساس این فرض استوار بوده است که جهان کلیتی به هم پیوسته و زنجیره‌­وار است، و طبق گفته‌­ی کتاب ای­جینگ(Yi Ching)(کتاب دگرگونی­ها):«از پس وجود آسمان و زمین، وجود همه چیز می­آید. از پس وجود همه چیز، تمایز جنسیت­‌ها، از پس تمایز جنسیت­‌ها رابطه‌­ی میان زن و شوهر، از پس این رابطه، رابطه‌­ی شاه و وزیر؛ از پس رابطه‌­ی شاه و وزیر، تمایز فرادستی و فرودستی ...». در کتاب لائوتزو هم می­خوانیم که:«از دائو است که یک بر می ­آید، از یک دو، و از دو سه، و از سه همه چیز.» این جهان بینی تحت عنوان یانگ و یین(Yang-Yin)در تمامی شاخه‌­های اصلی و فرعی، فردی و اجتماعی و به عبارتی در بنیان روح فرهنگ چینی نهفته است. یین و یانگ یا مثبت و منفی، هیچ­کدام به خودی خود راه رشد و تکامل را نمی توانند بدون دیگری طی کنند و در عین حال، ضد خود را در درون خود جای داده­اند. با ایجاد هماهنگی و تعادل میان این دواست که همه چیز در مسیر درست قرار می­گیرد و با به هم خوردن این هماهنگی و تعادل، مشکلات آغاز می ­شود.

از ویژگی‌­های اساسی این جهان بینی این است­که، اعتقاد دارند جهان هستی به یک سمت و جهت خاصی حرکت نمی­کند، بلکه در حال چرخشی است بی آغاز و بی پایان که در این گردش هیچ چیز به کمال نمی­رسد و در نهایت هرچیزی به ضد خویش بدل می­شود و در واقع، تکرار همان چیز قدیم است و جزء از کل جدا ناپذیر است. جهان از جفت‌­های متضاد تشکیل شده و این اضداد در عین حال با هم مرتبط و ضد خود را دربر دارد. از این رو جهان در گشت دایره وار، بی آغاز و بی انجام است. در این جهان بینی، رابطه‌­ی انسان با آسمان یا طبیعت و یا خدا، دو سویه است و آفریدگار مطلق بی‌­نیازی وجود ندارد. براین اساس، عملگرایی یکی از خصلت­‌های مانای مردم چین شده است. لذا، ایده آلیسم و عرفان علی­رغم مطرح شدنش در این فرهنگ، نتوانسته ریشه دار شود و در میان مردم چین خیلی کمتر یأس و نومیدی رسوخ یافته است. اندیشه­‌ی چینی همیشه بارور است، از عرفان خالص تا مادیگرایی محض، از نفی فرهنگ و کتابسوزان تا پاس­داشت فرهنگ، از شفقت تا زورمداری، از اخلاق­گرایی ابن­الوقتی تا رهبانیت و زهد و جادو و جنبل در آن جای دارد و به فراوانی جنگ­‌ها، فلسفه و نظریه و اندیشه هست، تا جایی ­که نظریه­‌ی بگذار صدگل بشکفد در آن ساری و جاری است. اگر برحسب چیرگی عقل یا احساس بخواهیم قضاوت کنیم، چینی‌­ها جزو عقل­گرایان و واقع بینان قرار می­گیرند نه متعصبان و رؤیا پیشگان. به همین جهت هم هست که در جامعه­‌ی چین هیچ­گاه اعتقاد و مذهبی محکم و منسجم کامل که تمام ابعاد زندگی انسان را در بر­گیرد، وجود نداشته و خدای آنان حسود نبوده است تا مانع پرستش دیگر خدایان شود. در چین کسی با غوطه­‌ور شدن در گذشته خود را به فراموشی نمی ­سپرد، بلکه بیشتر به فکر آینده می­افتد. در تاریخ بشری هیچ قومی تا این اندازه اهل دنیا نبوده است. حتی بدبینی بودایی نیز نتوانست عشق چینی­‌ها به زندگی و شادی­‌های دنیایی را از بین ببرد. در واقع، این آیین بودایی( ←آیین بودا )بود که تسلیم جهان بینی شاد چینی شد تا چینی­‌ها تسلیم بدبینی بودایی. همین رواداری چینی سبب شده که هرگز با هیچ گروهی و فرقه­‌ای بر سرِ دین دشمنی کند[۱۱]. دائو یوان(Dao Yuan) (365-427 میلادی) که زندگی خود را با موسیقی و پرورش گل گذرانده، در شعر«من رخت سفر به خانه بسته ام»

می­ گوید:«نه در پی ثروتم و نه آرزومند جاه/ امید رسیدن به قصر فردوس را هم ندارم./ پس همان به که از این ساعت­‌های شاد لذت برم و در باغ خویش در میان گلشن بگردم./ می­خواهم از تپه­‌های بهار بالا روم و سرود سر کنم./ می­خواهم جویبار روشن را به بینم و شعر بسرایم./ آه که این­‌ها همه را جریان طبیعت در دل ابدیت محو می­کند./ من نیز می­خواهم از طبیعت پیروی کنم و تن به قضا دهم، دیگر چه جای غم است.» به عبارت دیگر، در نظر چینی­‌ها زندگی در مرگ هم­چون روز در شب محو می ­شود.

هنر چینی

در فرهنگ درخشان سنتی چین، آن‌چه که تا کنون به‌صورت کامل و بدون دست‌کاری و تغییر باقی مانده است، و هنوز هم مورد تمجید و ستایش است، ادبیات و هنر باستانی چین است. موسیقی و نقاشی چینی هم در دوران باستان توسعه یافته و رشد کرد، ولی بخش زیادی از موسیقی آن دوران از بین رفته و اغلب نقاشی‌های قدیمی که از گذشته باقی مانده است، مربوط به دوران سلسله‌ی سونگ (1279-960 میلادی) به بعد است. بنابراین، تنها ادبیات و شعر و سروده‌های نیاکان چینی است که بدون تغییر تا به امروز جزو باورهای درونی مردمان این سرزمین باقی مانده و با خصوصیات و ویژگی‌های منحصر به فردش، هویت فرهنگی آن‌ها را تشکیل می‌دهد.

یکی از جنبه‌های مهم ادبیات چینی رابطه‌ی نزدیک آن با حکمت چینی است. آن‌چه که همبستگی ادبیات و فلسفه و حکمت را استوار می‌سازد این است‌که معنای ادبیات آموزش و فرهنگ است که فلسفه و حکمت در آن جایگاه بلندی دارد. همچنان‌که همیشه شاعران و ادیبان در چین مدعی حکمت بوده‌اند، حکما نیز خود دارای سبک ادبی بوده و آثارشان جزو شاهکارهای ادبی بوده است. در شعر بوده که حکمت دائویی و اخلاقیات کنفوسیوسی(← کنفوسیوس و اندیشه های او )بیان شده و روح فرهنگ چینی در وحدت حکمت و ادب نهفته است. احساس دوگانه نسبت به مرگ و زندگی در سراسر ادبیات چینی پراکنده است. چینی‌ها بیش از این‌که به تضاد این دو نوع نگرش توجه داشته باشند، پیوستگی آن‌ها را مد نظر دارند. یک ضرب المثل چینی می‌گوید: «صدسال زندگی نیز جز خواب و خیال نیست.» و در آثار ادبی چین، زندگی در مرگ هم‌چون روز در شب محو می‌شود[۱۲].

آثار ادبی و فلسفی چین هم‌زمان در سده‌های نهم و هشتم پیش از میلاد پدید آمده‌اند و سرچشمه‌ی شعر و نثر چینی و مکاتب گوناگون فلسفی آن، پنج اثر ادبیات باستانی است. نویسندگان چینی اغلب خود را حکیم می‌شمردند و می‌کوشیدند ادبیات را با آموزش و فرهنگ همراه و همدم سازند. آثار حکما و اندیشمندان در شمار کارهای بزرگ ادبی جای می‌گیرد. کنفوسیوس گفته: «کسی که کلامی آراسته ندارد، کاری بایسته انجام نداده است.» بسیاری از نوشته‌های فلسفی چین نیز از نظر شیوایی سبک و بیان جزو آثار مشهور ادبی هستند. در این آثار، گزینه گویی و زبان فشرده و آهنگین که از ویژگی‌های ادبیات چینی است، اصل به شمار می‌آید. لذا، در آثار ادبی چینی ادبیات و حکمت یکی در پرتو دیگری به کمال خود رسیده است و ادبیات شأن و نفوذ و ماندگاری خود را بسیار مدیون یگانگی‌اش با حکمت است.

کتابشناسی

  1.   Ping, Z.(2010).China’s Geography. China international Press.
  2.   Xinhua News Agency. 4th may 2012
  3. South China Morning Post. 11th March 2005
  4. ابراهیم، فِنگ جینگ یوان(2003). الاسلام فی الصین. دار الهلال الازرق للنشر. هونغ کونغ.
  5. سایت اینترنتی امور اقلیت­های دولت چین قابل بازیابی از . WWW.seac.gov.cn
  6. سابقی، علی محمد (1384). شهر تاریخی زیتون(چوانجو)، یادگاری از حضور ایرانیان در چین، مجله چشم انداز، شماره 19.
  7. Ulrich Theobald(2000).”Chinese history”. In Online Encyclopedia on Chinese History, Literature and Art. Available for http://www.chinaknowledge.de/About/about.html
  8. سابقی، محمدعلی(1392). جامعه و فرهنگ چین. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین الملی الهدی جلد اول
  9. جانگ چی جی،( 1392). فرهنگ سنتی چین،ترجمه ­ی علی محمد سابقی، تهران:موسسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،
  10. وردی نژاد، فریدون و دیگران(1390). اژدهای شکیبا، چینِ دیروز، امروز و فردا. تهران:انتشارات اطلاعات. چاپ دوم.
  11. ندوشن، اسلامی(1361). کارنامه ­ی سفر چین.تهران: انتشارات امیر کبیر. چاپ اول.
  12. سابقی، علی محمد(1392). جامعه و فرهنگ چین. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،جلد اول،ص 450-458