بازسازی هویت ملی در چین

از دانشنامه ملل

در دوران بحران­‌های ملی، مانند جنگ چین و ژاپن در دهه­‌های1930 و 1940، گفتمان هویت ملی در زبان و ادبیات، علوم، تاریخ، فلسفه و هنر نیز تأثیر گذاشت و این رشته‌­ها هم در ایدئولوژی ملی گنجانده شده و در ردیف آنان قرار گرفت. هدف اصلی این موارد، تقویت ملی‌گرایی و هویت ملی بود. لذا، در این­جا به برخی از مفاهیم ملی­‌گرایی در آثار و گفتمان چینی­‌ها در یکصد سال گذشته پرداخته می‌­شود.

مفاهیم متنوع ملی­‌گرایی در چین

ملی­‌گرایی در آسیا عمدتا به معنای رهایی از ظلم غرب، و نه از حکومت­‌های خودکامه­‌ی داخلی بوده است. رهبران ملی هم­چون سون یات ­سِن در چین، نهرو در هند و سوکارنو در اندونزی، مفهوم خاصی از هویت ملی را در مبارزه علیه امپریالیسم غربی و ژاپن به وجود آوردند. نخستین نوع از ملی­‌گرایی چینی، قومی و حتی نژاد پرستانه بود. در اصل، جنبشی برای خلاص شدن از سلطه­‌ی منچوها بود که به قرن هفدهم برمی­‌گشت، زمانی که طرفداران سلسله­‌ی مینگ هم­چون گو یِن­وو(Gu Yanwu)(1613 تا1682)، خوانگ زونگ شی(Huang Zongxi)(1610 تا1695)، و وانگ فوجی(Wang Fuzhi)(1619 تا1692) به مبارزه­‌ی خود علیه سلسله­‌ی تازه تأسیس چینگ ادامه دادند. در نوشته­‌های جانگ بینگ­لین(Zhang Binglin)(1868 تا1996) در ملی­‌گرایی ضد منچو و ضد امپریالیستی بودن مورد تأکید قرار گرفته است و از نظر او نفوذ غرب در چین بزرگترین تهدید است. برای جلوگیری از کم رنگ شدن فرهنگ چینی، «نژاد زرد» باید علیه متجاوزان«سفید پوست» متحد شوند.

دومین مفهوم ملی­‌گرایی توسط سون یات ­سِن به وجود آمد. به هرحال، واژه­‌ی مینزو خوی(Minzuhuyi)یکه معمولا به معنای «ملی گرایی» ترجمه شده است، بسیار مبهم است. به نظر سون یات­ سِن ، عناصر متعددی وجود دارد که به ملت سازی کمک می­‌کند، که مهم‌­تر از همه رابطه­‌ی خونی، سپس شرایط زندگی، زبان و مذهب مشترک است. طبق نظر سون یات ­سِن، رابطه­‌ی خونی مهم‌­ترین قدرت است که ملت چین را تشکیل می­‌دهد. ناسیونالیسم مورد نظر او در طبقه بندی به اصطلاح ملی‌­گرایی قومی و فرهنگی قرار می­‌گیرد و با ناسیونالیسم آلمانی و برخی از کشورهای اروپای شرقی قابل مقایسه است. وی براین باور بود که فرهنگ چین نسبت به تمدن غربی برتر است، ولی در عین حال، شدیدا بر ضرورت به کارگیری علوم و نهادهای سیاسی غرب تأکید داشت. او تلاش کرد ایده­‌های ملی­‌گرایی خود را با مفاهیم اساسی لیبرالیسم غربی و دموکراسی مبتنی بر تفکیک قوا تلفیق کند، و پیشنهاد نمود 5نهاد(3 نهاد غربی و 2نهاد چینی) به طریق دموکراسی انتخاب شود. در نتیجه، برای نخستین بار پیشنهاد سَنتز میان مکتب کنفوسیوسی و ارزش­‌های لیبرال دموکراتیک غربی را ارایه کرد.

ملی­‌گرایی مورد نظر حزب کومین ­تانگ با واژه‌­ی «میهن پرستی»(واژه‌­ای که از اتحاد جماهیر شوروی وام گرفته شده بود) خیلی تفاوت داشت. واژه‌­ای که از سوی حزب کمونیست چین مطرح و مائو برای نخستین بار از آن در سخنرانی مشهور خود تحت عنوان«جایگاه حزب کمونیست چین در جنگ ملی) در سال1938 از آن استفاده کرد.

در دوران«میهن پرستی» مائوئیستی، تاریخ نگاران کمونیست به آثار فرهنگ کلاسیک چین به عنوان عنصری از هویت چینی توجه نداشتند. در دهه­‌ی1980، پس از به اصطلاح انقلاب فرهنگی، زمانی که بخش عظیمی از میراث فرهنگی چین نابود شد، رویکرد حزب کمونیست به فرهنگ کمی تغییر کرد. حزب قدم به قدم شروع به بازگرداندن فرهنگ سنتی به عنوان عاملی در ملی­‌گرایی چینی، همراه با جنبه­‌های قومی و ایدئولوژی کنفوسیوس نمود. میهن پرستی، به ویژه پس از حادثه­‌ی میدان تیان اَن­مِن خیلی مهم شد. حزب اصرار داشت که میهن پرستی و ملی‌­گرایی نمی‌­توانند از هم جدا شوند و جیانگ زِمین رییس جمهوری وقت گفت:

«در چین امروز، میهن پرستی و ملی­‌گرایی در اصل یکی هستند».

هم­چنین، در ارزیابی مجدد ار تاریخ چین و استفاده از مفاهیمی مانند ملی­‌گرایی فرهنگی، آیین کنفوسیوسی، و حتی ملی­‌گرایی نژادی، حزب پیشقدم شد تا ثبات اجتماعی را توسعه داده و مشروعیت خود را تقویت کند. در این دوره تلاش شد در بحث پیرامون ملی‌­گرایی فرهنگی، مفهوم«نوگرایی چینی» جایگزینی برای مدرنیته­‌ی غربی مورد بررسی قرار گیرد.

یکی از مهم‌­ترین جنبه­‌های مهم سال­‌های دهه‌­ی1990، ظهور مجدد ملی‌­گرایی نژادی بود. نگاهی کوتاه به تاریخ چین نشان می‌­دهد که تفکر نژاد پرستانه در سیاست خارجی این کشور هرگز امری ناآشنا نبوده است. لیست استفاده از مفاهیم نژاد پرستانه که در قرن نوزدهم توسط دانشمندان چینی به کار برده شده، طولانی است. اصلاح طلبان از یان­فو(Yan Fu)گرفته تا چی­چائو(Qichiao)، هویت نژادی را عامل کلیدی در مبارزه­‌ی چینی­‌ها برای بقای نژاد چینی می‌­دانستند. پیش از1949، داروینیسم، با نژادپرستی و اعتقاد به برتری فرهنگی چین تلفیق شده و به پایه­‌ی اصلی ساختمان هویت ملی چین تبدیل گردید.

به نظر می­‌رسد ملی­‌گرایی نژادی، به ویژه پس از سال1989، بیش از پیش به عنوان عنصری برای ایجاد هویت جمعی تبدیل شد. اسناد رسمی بر اصل و نسب مشترک نژاد خَن و تبتی و سایر اقلیت­‌ها تأکید کرده و فرهنگ تاریخی اولیه­‌ی رودخانه‌­ی زرد و تبتی­‌ها یکسان دانسته شده و گفته شده که تبتی­‌ها از طریق روابط خونی جزو ملت چین هستند. اینگونه گفتمان­‌ها نشان می‌­دهند که به نظر می‌­رسد ملی­‌گرایی نژادی نقش مهمی در هویت ملی ایفا می­‌کند. به هرحال، حزب کمونیست چین تلاش می‌­کند تمام این نیروهای بعضا دارای تمایل گریز از مرکز را با استفاده از عناصر سنتی، فرهنگی، قومی و نژادی تحت پوشش«سوسیالیسم با ویژگی چین» حفظ کند. علاوه بر ملی­‌گرایی مورد نظر دولتی کنونی و یا میهن پرستی حزبی، می­‌توان به«ملی­‌گرایی» های زیر را شناسایی و مشاهده کرد.

ملی‌­گرایی خود­جوش عمومی، که در دهه­‌های 1990 ظهور یافت و در تظاهرات­‌های مختلف خودجوش(علیه آمریکا و ژاپن در سال­‌های1999 و2005) بروز یافت. به نظر می­‌رسد دولت نسبت به این‌گونه ملی‌­گرایی­‌ها بی تفاوت است، اگرچه ممکن است خطرناک باشد. به هرحال، نمی‌­توان گفت که این نوع از ملی­‌گرایی در زمان بحران‌­های ملی به کدام سمت و سوی سیاسی متمایل خواهد شد، دموکراتیک و ضد دولت، یا محافظه کار و ضد خارجی، اگرچه احتمال دوم بیشتر است.

ملی­‌گرایی تبتی و اویغوری، که در دهه­‌ی1990تقویت شد. هر دو جنبش هم قومی و هم مذهبی هستند. اگرچه احتمال دارد اولی به خاطر شخصیت دالای لاما و نخبگان تبتی در تبعید، دارای عناصر دموکراتیک نیز باشد، ولی دومی به روشنی قومی و مذهبی است، که خواهان خود مختاری تضمین شده در چارچوب قانون اساسی و یا استقلال کامل است.

ملی­‌گرایی تایوانی، بازسازی فرهنگ تایوانی مورد علاقه­‌ی هویت خواهان فرهنگی تایوانی بوده و از خیزش ملی‌­گرایی تایوانی در دهه­‌ی1990 حمایت کرده است. اگرچه در این نوع از ملی­‌گرایی جنبه­‌های قومی خیلی قوی است، سَنتز مفاهیم قومی و دموکراتیک برای نخستین بار موجب به وجود آمدن نوعی ملی­‌گرایی مدنی و لیبرال در مناطق چینی زبان شده که می­‌تواند مدل و الگویی برای سرزمین اصلی چین هم باشد.

ملی­‌گرایی دموکراتیک، که هنوز در سرزمین اصلی توسعه نیافته است. تعدادی از پژوهشگرانی که مدافع ملی گرایی دموکراتیک و معرفی یک نظام دموکراتیک در چین هستند، مانند ووگو گوانگ(Wu Guoguang)و جِنگ یونگنیان(Zheng Yongnian)، ولی هیچ کدام از آن­ها در سرزمین اصلی تدریس نمی‌­کنند.

با در نظر گرفتن این دیدگاه­‌های مختلف پیرامون ملی­‌گرایی و هویت ملی و فرهنگی، شاید بهتر آن باشد که پیرامون «جنبش­‌های ملی‌­گرایی در مناطق چینی زبان» صحبت شود تا«ملی­‌گرایی چینی» و هویت ملی که هنوز شکل نهایی نگرفته و با مشکل رو به رو است. به هرحال، تلاش برای اعمال برخی از شیوه­‌های فکری غرب، لزوما حاکی از ایجاد روابط حسنه و تنش زدا بین چین و غرب، که در آن ارزش‌­های اساسی مانند دموکراسی، و حکومت پارلمانی غربی در چیزی شبیه«دموکراسی با ویژگی چینی» به کار گرفته خواهد شد نیست.

در عوض، کسی هم نمی‌­تواند این را رد کند که ایدئولوژی ضد غربی سنتی در چین، تبدیل به مخلوطی از عناصر کنفوسیوسی موجود با بخش­‌هایی از ایدئولوژی حزبی ضد غربی، فلسفه­‌ی غیر لیبرالی خواهد شد که مبتنی بر قومیت و یا حتی هویت نژادپرستانه خواهد بود.[۱]

نیز نگاه کنید به

هویت فرهنگی و ملی چین؛ نخبگان چینی و ترمیم هویت ملی و فرهنگی؛ حزب کمونیست و احیای هویت ملی چین؛ فرهنگ چینی

کتابشناسی

  1. سابقی،علی محمد (1392). جامعه و فرهنگ چین. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،جلد1، ص.301-306