مراکز اسلام شناسی در فرانسه
خصلت لائیک آموزشهای همگانی و چارچوب مبتنی بر اصل لائیسیته، تنگ نظریها و سختگیریها در تفسیر آن، آموزشها و پژوهشهای آکادمیک در حوزه ادیان را با محدودیتهای ویژهای در مراکز و مؤسسات آموزش و پژوهش عمومی و دانشگاههای فرانسه رو به رو کردهاست. با این وجود، شناخت فرهنگ و تمدن اسلامی و کشورهای مسلمان به عنوان عاملی تأثیرگذار بر منافع ملی و امنیت داخلی فرانسه همواره از اهمیت فراوانی برخوردار بودهاست. نکته مهم در ساختار و سیاستهای آموزشی امروز فرانسه، تفاوت میان جایگاه مطالعات اسلامی و مطالعات فرهنگ و تمدن اسلامی است. آموزشها و پژوهشهای اسلامی (به مفهوم اخص) شامل مطالعات الهیات، کلام، فلسفه، فقه و علوم قرآن و حدیث، معمولاً در مؤسسات آموزشی و پژوهشی عمومی مانند دانشگاه ها و مدارس دولتی جایی ندارند. با این وجود مطالعات اسلام شناختی در درون مطالعات فرهنگ و تمدن اسلامی و در مراکز گوناگون آموزشی و پژوهشی دانشگاهی شکل گرفته اند و اسلام شناسان نامداری چون لویی ماسینیون (Louis Massignon)، هانری کربن (Henry Corbin)، محمد ارکون (Mohammed Arkoun) و بسیاری دیگر از دل این ساختار لائیک و از کرسیهای اسلام شناسی در درون مراکز دانشگاهی شرق شناسی مانند کالج دو فرانس، مدرسه زبانهای شرقی و مدرسههای عالی مطالعات کاربردی و علوم اجتماعی سر بر آورده اند. از آن جا که اسلام شناسی در فرانسه از دل شرق شناسی برخاسته است، بیشتر اسلام شناسان فرانسوی در اصل شرق شناسانی بودهاند که به بررسی ویژگیهای مذهبی شرق پرداختهاند. کربن و ماسینیون را میتوان نمونههای عالی رویکرد فرانسوی در اسلام شناسی به شمار آورد.
بنا بر این تاریخ اسلام شناسی فرانسوی با تاریخ مؤسسهها و مراکز مطالعات اسلامی درهم تنیده است. تاریخ نهادها و مطالعات آموزش اسلامی به عنوان شاخهای از مطالعات شرقی در فرانسه از قرن شانزدهم و همراه با شکل گیری کولژ دو فرانس آغاز میشود. از این رو میتوان اسلام شناسی را به گواهی تاریخ آموزشها و مؤسسات آن در دل شرق شناسی، و به عنوان دانشی از مجموعه دانشهای مدرن طبقه بندی کرد. از میزان شناخت علمی نسبت به مجموعه معارف اسلامی در نهاد دانشگاههای قرون میانه آگاهی چندانی در دست نیست[۱].
کولژ دو فرانس
کولژ دو فرانس (Collège de France)، نخستین مؤسسه مطالعات عالی فرانسوی است که به شناخت فرهنگ و تمدن شرقی و اسلامی اهتمام ورزید. کالج سلطنتی فرانسه در سال ۱۵۳۰م، به دست فرانسوای اول پادشاه هنردوست فرانسه، برای آموزش زبانهای لاتین، یونانی و عبری پایه گذاشته شد و سپس به کولژ دو فرانس تغییر نام داد. این مؤسسه از سال ۱۸۵۲م با حفظ استقلال خود از نهاد دانشگاه، به وزارت آموزشهای همگانی ملحق شد. کولژ دو فرانس در عین پرداختن به پژوهشهای بنیادی برتر و جستجوی دانشی جهان شمول، دانشگاه یا مدرسه عالی نیست؛ چرا که آموزشهای آن با هدف انتقال دانش اکتسابی و در چارچوب برنامههای آموزشی از پیش تعریف شده و نظام ارزشیابی و دیپلمهای دانشگاهی صورت نمیگیرد؛ اما همزمان شرکت در کلاسهای درسی آن بدون هیچ گونه ثبت نامی و برای همگان آزاد است. شاید بتوان آن را حد واسطی میان دانشگاه و فرهنگستان به شمار آورد. امروزه ۵۲ کرسی استادی در رشتههای مختلف مانند ریاضیات، فیزیک، شیمی، زیست شناسی و پزشکی، فلسفه، جامعه شناسی و اقتصاد، باستان شناسی و تاریخ، زبان شناسی و سرانجام مطالعه تمدنهای بزرگ در آن برپا هستند. کالج دو فرانس در کنار دانشگاهها و مراکز و مؤسسههای آموزشی و پژوهشی دیگر مانند مرکز ملی پژوهشهای علمی میکوشد به نوعی تمایز و استقلال علمی خود را، با گرایش به مطالعه بنیادی در حوزههای در حال شکلگیری آگاهی و دانش بشری و التزام به انتشار نتایج آموزشها حفظ کند. در کنار این آموزشها، کرسیهای خاص اروپایی و بین المللی برای بهرهگیری از آموزشهای استادان خارجی پیشبینی شده که همه ساله تجدید میشوند. سالانه پنجاه استاد خارجی برای برگزاری ۴ کنفرانس علمی در خلال یک ماه به کالج دعوت میشوند. دعوت به تدریس در این کولژ، فارغ از عنوان فردی، بر اساس آثار و نوشتههای علمی با معرفی دولت و از سوی شورای استادان صورت میگیرد؛ اما محتوا و برنامه آموزشی از سوی خود استاد تعییین میشود. از استادان کولژ دو فرانس میتوان از آلفرد لو شاتلیه (Alfred Le Chatelier)، لوئی ماسینیون و هانری لائوست برای درس نظامهای اجتماعی در جهان اسلام و نیز سیلوستر دو ساسی (Silvestre de Sacy) نام برد که همزمان ریاست کالج دو فرانس (۱۸۲۳-۱۸۳۸م) و مدرسه زبانهای شرقی (از سال ۱۸۲۴م) را بر عهده داشت.
کولژ دو فرانس در خلال پنج قرن از زندگی علمی آن با گذشت زمان تحول و تکامل یافته است. یکی از استادان این کولژ، مرلوپونتی جایگاه آموزشهای آن را چنین ارزیابی میکند: «مسئولیتی که کولژ دو فرانس از زمان برنامه ریزی در قبال مخاطبان اش برعهده داشته است، انتقال اندیشه پژوهشی آزاد است؛ نه حقائق برتر»[۱].
مدرسه عالی زبان های شرقی فرانسه
مدرسه عالی زبانهای شرقی یا به بیان دیگر مدرسه السنه شرقیه در سال ۱۷۹۵م پایه گذاشته شد. ریشههای نیاز به چنین مدرسهای به قرن شانزدهم و مشخصاً امضای توافق نامههایی میان فرانسوای اول، شاه فرانسه و سلیمان اول سلطان عثمانی در سال ۱۵۳۵م باز میگردد، که در آن به حفاظت از منافع اقتصادی فرانسه در پنج شهر عثمانی (اسمیرنه، طرابلس، حلب، صیدا و اسکندریه) اشاره شده بود. این توافق نامهها دو بار دیگر در ۱۶۰۴ و ۱۶۷۳م از سوی هانری دوم و لوئی چهاردهم تجدید شدند. روابط سیاسی و بازرگانی فرانسه با عثمانی و ایران نیازمند مترجمانی در سفارتها و کنسولگریهای فرانسه در این کشورها و زباندانانی آشنا به زبانهای شرقی (ترکی، عربی و فارسی) بود. بر اساس مصوبه ۱۶۶۹م و به منظور تربیت چنین کارگزارانی، کلبر تصمیم گرفت تا هر سه سال یک بار، شش جوان فرانسوی برای فراگیری زبانهای شرقی به صومعه راهبان استانبول و اسمیرنه فرستاده شوند.
استادان عربی، ترکی و فارسی در این مدرسه، منشیان و مترجمان شاه برای زبانهای شرقی بودند که از میان آنان دُفی ین پدر و پسر (De Fiennes)، پتی دُلا کروا (Pétis de la Croix)، کـَردُن (Cardonne)، لـُگراند (Legrand) و روفـَن (Pierre Ruffin) نامدار بودند. این دیپلماتهای شرق شناس نقش درخور توجهی در پیشبرد قراردادها میان فرانسه و عثمانی و ایران بازی کردند. برخی از آنان در خلال مأموریت خود، کتابهایی در باب تاریخ و جغرافیای این کشورها نگاشتند.
انقلاب ۱۷۸۹م فرانسه سبب پراکندگی و ترک خدمت این دیپلماتها شد. دانشجویان مدرسه زبان جوانان کالج لوئی کبیر را ترک کردند. نیاز و ضرورت وجود مدرسه ای جدید برای تربیت سریع مترجمان، با دشواری یافتن نامزدی جدی برای مشاغل خالی مترجمی احساس شد. در سال ۱۷۹۰م ایده تأسیس مدرسه زبانهای شرقی از سوی لویی- ماتیو لانگله (Louis-Mathieu Langlès)، که خود زبانهای فارسی و عربی را در کالج دو فرانس آموخته بود، طرح شد. وی در نامه ای خطاب به کنوانسیون ملی اهمیت زبانهای شرقی را برای گسترش تجارت و ترقی ادبیات و علوم یادآور شد و انتشار مجلات عربی، فارسی و ترکی را در پاریس و مارسی توصیه کرد. سرانجام کنوانسیون در۳۰ مارس ۱۷۹۵م در پی تصویب یک قانون، مدرسه ای عمومی برای آموزش زبانهای زنده شرقی در درون کتابخانه ملی، تاسیس شد و کار خود را با سه استاد زبانهای عربی، ترکی و تاتار، و فارسی آغاز کرد. استادان موظف بودند تا در کنار آموزش دستور زبانهای مورد نظر به فرانسوی، زبانی زنده، کاربردی و مدرن را در زمینه روابط سیاسی و بازرگانی جمهوری فرانسه به کارآموزان خدمات دیپلماتیک، کنسولی و مترجمی بیاموزند.
مصوبه ۱۸۶۹م نیز هدف از آموزشهای مدرسه زبانهای زنده شرقی را «فراگیری خواندن، نوشتن و مکالمه زبانها، آموزش جغرافیای سیاسی و تجاری کشورهایی که این زبانها در آن متداول است، به دانشجویان» معرفی میکند. از سال ۱۸۷۳م این مدرسه از ساختمان کتابخانه ملی منتقل، و از کتابخانه ویژه ای برای مطالعات شرقی برخوردار شد. آموزشهای مدرسه زبان شرقی در دو چهره برجسته آن لانگله و سیلوستر دو ساسی نمود مییابد[۱].
موسسه ملی زبان ها و تمدن های شرقی(اینالکو)
مدرسه زبانهای شرقی در سال ۱۹۱۴م به مدرسه ملی زبانهای زنده شرقی تغییر نام داد و جایگاه آموزشی ویژه ای یافت. جنبش دانشجویی ۱۹۶۸م، این مدرسه را به «مرکز دانشگاهی زبانهای زنده شرقی»(L’Institut national des langues et civilisations orientales (INALCO)) تبدیل کرد؛ اما این نام دیری نپائید و سرانجام با مصوبه ی ۳ فوریه ی ۱۹۷۱م، «مؤسسه ملی زبانها و تمدنهای شرقی» (اینالکو) به عنوان مؤسسه عمومی علمی- فرهنگی، وابسته به دانشگاه سوربن جدید (پاریس ۳) شکل گرفت.
این مؤسسه از سال ۱۹۸۵م مانند مؤسسه مطالعات سیاسی پاریس از جایگاه ویژه مؤسسههای علمی، فرهنگی و حرفه ای بزرگ زیر نظر وزارت آموزش ملی و تحقیقات برخوردار شد. هدف تازه آن، بر اساس مصوبه ۱۴ مه ۱۹۹۰م، آموزش زبان، تاریخ، جغرافیا و نهادهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشورهای حوزه اروپای مرکزی و شرقی، آسیا و اقیانوسیه، آفریقا و بومی آمریکا تعیین شد.
نیم نگاهی به اهداف و ساختار جدید مؤسسه زبانها و تمدنهای شرقی، تفاوتهای عمده آن را با مدرسه زبانهای شرقی نشان میدهد. اینک ۹۰ حوزه زبانی و تمدنی، جانشین سه زبان آغازین شدهاند و مؤسسه به تنهایی یا به همراه دانشگاه سوربن جدید (پاریس ۳)، دیپلمهای ویژه یا ملی گوناگون سیکلهای اول، دوم و سوم را اعطاء میکند. مدرسه دکتری آن، در زمینه مطالعات عالی آسیا و اقیانوس آرام، آفریقائی، اروپائی-آسیائی و خاورمیانه و مدیترانه دانشجوی کارشناسی ارشد، دکتری و دستیاری میپذیرد. در حال حاضر، بیست مرکز مطالعاتی در زمینههای خاص زبان و تمدنهای گوناگون، و ده بخش آموزشی-علمی: آفریقا، آسیای جنوبی، آسیای جنوب شرقی و اقیانوس آرام، چین، مطالعات عرب، اروپا-آسیا، اروپای مرکزی و شرقی، روسیه، زبان و تمدن ژاپنی، زبانها و تمدنهای عبری و یهودی، و زبانها و تمدنهای آمریکائی، در اینالکو فعالیت میکنند؛ اما متاسفانه زبان فارسی و تمدن ایرانی از جایگاه آغازین خود افول کرده و از مرکز مطالعاتی مستقلی در آن بی بهره است؛ هرچند در کنار فارسی، گویشهای آذری و کردی نیز در آن تدریس میشوند[۱].
موسسه فرانسوی مطالعات ایرانی
مؤسسه فرانسوی مطالعات ایرانی (Institut Français de Recherches Iraniens (IFRI)) با هدف «مطالعه دنیای ایرانی، مدیریت میراثها، نمودها و واقعیتها در دگرگونیهای اجتماعی» و تسهیل پژوهش در زمینه علوم انسانی و اجتماعی و باستانشناسی در گستره تمدن ایرانی به مفهوم عام آن و از ادغام هیأت باستانشناسی فرانسه در ایران و انجمن ایران شناسی فرانسه در تهران پدید آمد. مفهوم دنیای ایرانی، در محدوده سرزمینی ایرانِ امروز خلاصه نمیشود و حوزه تمدنی ایرانِ بزرگ یا دنیای ایرانی شامل تمامی سرزمینهای برخوردار از فرهنگ، تمدن و زبان فارسی، مانند افغانستان، آسیای مرکزی، آذربایجان و شمال هند را در گستره زمانی ایران باستان تا دوره معاصر در برمیگیرد.
هیأت باستانشناسی فرانسه در ایران در سال۱۸۹۷م به دست ژاک دومورگان (Jacques de Morgan) پی ریزی شد و آن زمان زیر نظر رُمان گیرشمن (Roman Ghirshmann) فعالیت میکرد. علاقه هانری کُربَن به میراث فلسفی- عرفانی ایران و اسلام و پشتیبانی اداره روابط فرهنگی وزارت امور خارجه فرانسه، وی را به گشایش بخش ایران شناسی در سال ۱۹۴۷م در درون مرکز انجمن ایران و فرانسه، و چاپ ونشر کتاب و مقاله به دو زبان فارسی و فرانسه در این زمینه واداشت. انتشار ۲۲ مجلد از مجموعه کتابخانه ایرانی، نتیجه تلاشهای کُربَن در خلال سالهای ۱۹۴۷- ۱۹۷۸ بود.
پس از بازنشستگی کربن، شارل هانری دوفوشه کور (Charles-Henri de Fouchécour)(۱۹۷۵م) و برنارد اورکاد (Bernard Hourcade)(۱۹۷۹م) بر مسند وی در بخش ایران شناسی تکیه زدند. پیروزی انقلاب اسلامی در ۱۳۵۷ش، توقف کاوشهای باستان شناسی (۱۹۸۰م) و تأثیرپذیری سرنوشت مؤسسه از فراز و فرود روابط سیاسی ایران و فرانسه، سبب ساز ادغام هیأت باستان شناسی و بخش ایران شناسی در سال ۱۹۸۳م گردید و از دل این دو، مؤسسه فرانسوی مطالعات ایرانی پدید آمد. برنار اورکاد تا سال ۱۹۹۳م از پاریس به اداره مؤسسه نوبنیاد پرداخت. پس از وی رمی بوشارلا (Rémy Boucharlat)(۱۹۹۵م)، کریستف بالایی (Christophe Balaÿ)(۱۹۹۸م)، یان ریشار (۲۰۰۲-۲۰۰۳م با عنوان جانشین)، ژان دورینگ (Jean During)(۲۰۰۴ م) و کریستیان برومبرژه (Christian Bromberger) به ترتیب مسئولیت مؤسسه فرانسوی مطالعات ایرانی را عهده دار شدند.
سیاست گزاری علمی مؤسسه، با یک شورای علمی است که قطب منطقه ای ترکیه، ایران و آسیای میانه و مؤسسههای پژوهشی فرانسه در استانبول، تهران و تاشکند را اداره میکند. کمیته ای برای پی گیری امور علمی در تهران در حال شکل گیری است که چهار تن از شخصیتهای علمی ایرانی در آن عضویت خواهند داشت. این پژوهشها با همکاری مراکز علمی فرانسوی، ایرانی و اروپایی مانند مؤسسه مطالعات ایرانی دانشگاه سوربن، مرکز ملی پژوهشهای علمی پاریس (واحد پژوهشی دنیای ایرانی)، مؤسسه ملی زبانها و تمدنهای شرقی (اینالکو) انجام میگیرند.
کتابخانه مؤسسه با بیش از ۲۳ هزار کتاب و ۲۰ هزار مجله، کتابخانه ای غنی در حوزههای مختلف به ویژه در زمینه ادبیات، تاریخ و ادیان و مذاهب ایران پیش و پس از اسلام، فلسفه و عرفان، تشیع و تصوف، باستان شناسی، زبانهای زنده و باستانی، و دیگر زمینههای علوم اجتماعی، انسانی، محض و کاربردی میباشد. این مؤسسه افزون بر «گزارشهای هیأت باستان شناسی فرانسه در ایران» و سالنامه «چکیدههای ایران شناسی»، تا کنون ۴۶ عنوان کتاب علمیـ پژوهشی را در زمینههای گوناگون فرهنگ و تمدن ایرانی به زبان فرانسوی منتشر کردهاست که برخی به فارسی برگردانده شدهاند. در کنار کتابخانه، مؤسسه با اقامتگاهی برای پژوهشگران فرانسوی و اروپائی مقیم یا مسافر، محلی برای دیدار پژوهشگران ایرانی، فرانسوی و اروپائی است[۱].
دانشگاه مارک بلوک
دانشگاه مارک بلوکِ استراسبورگ (Université Marc Bloch (UMB)) که از سال ۱۵۳۸م دارای کرسی الهیات است و از پیشینه بلندی در آموزشهای الهیات مسیحی برخوردار است، از مراکزی است که در کنار دیگر مراکز دانشگاهی، پروژه تأسیس دانشکده الهیات اسلامی را از سال ۱۹۹۶م دنبال میکند. نکته مهم تفاوت جایگاه حقوقی منطقه آلزاس و ویژگی خاص شهر استراسبورگ است که بیرون از ساختار سیاسی- اداری لائیک فرانسوی قرارداد و از شمول قانون لائیسیته ۱۹۰۵م خارج است و تابع توافق نامه ای موسوم به کنکوردا میباشد که در سال ۱۸۰۱ بین واتیکان و ناپلئون بناپارت منعقد شد. این امر آموزشهای دینی در درون نظام آموزشی دانشگاهی را امکان پذیر میکند.
اتین تروکمه (Etienne Trocmé)، رئیس پیشین این دانشگاه و استاد درس عهد جدید در دانشکده الهیات پروتستان، با پیشنهاد پایه ریزی دانشکده الهیات اسلامی از سال ۱۹۹۶م طرح پی ریزی دانشکده الهیات اسلامی در این دانشگاه را فعالانه پی گرفت و توانست نظر مثبت دو نامزد انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۰۲م (ژاک شیراک و ژان- پیر شُوِِنمان (Jean – Pierre Chevènement))، شهردار استراسبورگ و وزیر پیشین فرهنگ و ارتباطات را برای تأسیس این دانشکده جلب کند. از سال ۲۰۰۲ م نامه ای سرگشاده از سوی انجمن دانشجویان بر روی شبکه جهانی اینترنت نهاده شد و از پشتیبانان این طرح دعوت نمود تا جهت حمایت از این طرح، آن را امضاء کنند. در برنامه پیشنهادی، سه دلیل عمده، شکل گیری این رشته را در قالب دانشگاهی توضیح میدهند:
الف- الهیات در تمامی کشورهای اروپایی، بخشی از آموزشها و پژوهشهای دانشگاهی را شکل میدهد و تدریس الهیات در دانشگاه استراسبورگ سنتی پیوسته و دیرین نزدیک به پنج قرن دارد.
ب- هدف از تشکیل دانشکده الهیات، تربیت متخصص در رشته الهیات ادیان است و نه تربیت کشیش و یا امام. بنابراین همانگونه که در دانشکده الهیات کاتولیک و پروتستان، متخصص الهیات کاتولیک و پروتستان تربیت میشود (و نه کشیش)، دانشکده الهیات اسلامی نیز به تربیت متخصص در الهیات اسلامی خواهد پرداخت.
ج- با استناد به حق برابری همگان در برابر خدمات همگانی دانشگاهی و نظر به رشد دین اسلام در دهه گذشته، به نظر میرسد حق طبیعی مسلمانان است که از حقوقی مساوی با دیگر ادیان در خدمات عمومی دانشگاه ها برخوردار باشند. در حالی که درس تعلیمات دینی در مدارس خصوصی به آموزشهای کاتولیک، پروتستان و یهودیت اختصاص دارد، مسلمانان از آموزشهای دینی محروم اند. در دانشگاه مارک بلوک، دو دانشکده الهیات ِ پروتستان (از سال ۱۵۳۸م) و دانشکده الهیات کاتولیک (از سال ۱۹۱۱م) به آموزشهای دینی مسیحی می پردازند، ولی اسلام با بیش از پنج میلیون نفر - که تنها در منطقه آلزاس ـ موزل (Alsace-Moselle) بیش از ۱۲۰هزار مسلمان زندگی میکنند- از مرکز آموزشهای عالی الهیات اسلامی همچنان بی بهره است.
د- درخواست فزاینده و همگانی جوانان مسلمان برای مرکزی دانشگاهی جهت پاسخ گویی به نیازهای معنوی، اخلاقی و وجودی آنان، و اهمیت آن در روند انطباق آنان در جامعه فرانسوی، به گونه ای است که به جرأت میتوان از اجماع گروه ها و شخصیتهای اسلامی در ضرورت آن سخن گفت.
در طرح پیشنهادی ترکمه، دورههای فشرده آموزش زبان عربی همراه با دیگر زبانهای زنده، مطالعه روشمند مبانی الهیات اسلامی (قرآن، سنت، شریعت و فقه) در کنار آشنایی با رویکردهای تاریخی، فلسفی، جامعه شناختی، مردم شناختی و تأویلی اسلام، آشنایی با وجه تاریخی ادیان ابراهیمی (یهودیت، مسیحیت و اسلام)، اندیشه معاصر جهان اسلام و مباحث و مناظرههای پیش روی اسلام و مسلمانان در اروپا در قالب ۱۲ درس اجباری پیش بینی شدهاست.
این پروژه در جستجوی مجالی برای شکل گیری اسلامی اروپایی، بیرون از مرزهای جغرافیایی جهان اسلام است تا از این راه اسلام را به عنوان بازیگری فعال در صحنههای فرهنگی- اجتماعی جامعه اروپائی به جایگاهی درخور آن برساند و از وضعیت نابسامان و غیرقانونی کنونی برهاند. از این منظر، این طرح هدف مشترکی را با طرح بنیاد امور اسلامی برای تربیت امامان جماعت فرانسوی و مسلمان دنبال میکند. با مشارکت چندین دانشگاه دولتی و مؤسسه اسلامی برای تربیت این امامان، ضرورت تأسیس چنین دانشکده ای بیشتر احساس میشود. استراسبورگ به عنوان مرکز پارلمان اروپایی میتواند جایگاه و نماد مناسبی برای اسلامی بومی در مرکز اروپا باشد[۱].
بنیاد امور اسلامی فرانسه (Fondation pour les Oeuvres de l'Islam (FOI))
کمیسیون استازی (Stasi)، کمیته مامور به نظارت براجرای اصل لائیسیته درجمهوری فرانسه، برای بررسی کاربست اصل لائیسیته در گزارش ۱۱ دسامبر۲۰۰۳م خود به رئیس جمهور، پس از بررسی شیوههای کاربست کامل اصل لائیسیته و مطالعه مسئلههای گوناگون پیش رو، به ویژه در باب شیوههای حضور مسلمانان در جامعه لائیک، برپایی «مدرسه ملی مطالعات اسلامی» (École Nationale d’Etudes Islamiques (ENEI)) را در چارچوب اصل بنیادین لائیسیته، پیشنهاد و توصیه کرد. چگونگی و روش شکل گیری این مدرسه و برنامههای آموزشی پیش بینی شده برای آن چندان روشن نیست.
با ابهام در شکلگیری این مدرسه و به جهت افزایش گرایشهای سلفی در جوانان مسلمان و فزونی یافتن حساسیتها نسبت به مسأله رشد خشونت و تروریسم و اسلام گرایی افراطی، دولت فرانسه با تکیه بر نقاط ضعفی چون نا آشنایی یا عدم تسلط امامان مساجد با زبان، فرهنگ، تاریخ و نهادهای حقوقی و سیاسی فرانسوی در صدد نظارت و مهار پدیده رشد اسلام گرایی برآمد و پیشنهاد ایجاد مؤسساتی برای تربیت امامان فرانسوی زبان و آشنایی با زبان و فرهنگ فرانسه را مطرح کرد. پیشنهاد پایه ریزی «بنیادی برای امور اسلامی» در نوامبر ۲۰۰۴م از سوی دومینیک دو ویلپن مطرح و با استقبال اعضای شورای آئین اسلام روبه رو شد. این شورا پی ریزی بنیاد امور اسلامی را خدمتی به جامعه مسلمانان فرانسه و گامی برای دستیابی به خواست آنان دانست و از آن پشتیبانی کرد.
اساسنامه بنیاد امور اسلامی در ۲۱ مارس ۲۰۰۵م به صورت بنیادی خصوصی به ثبت رسید و این بنیاد از نظر حقوقی، در چارچوب قانون انجمنهای دینی ۱۹۰۱م فعالیت خواهد کرد. اعضای مؤسس آن، نمایندگان چهار تشکل اصلی مسلمانان فرانسه (مسجد جامع پاریس، اتحادیه سازمانهای اسلامی فرانسه، فدراسیون ملی مسلمانان فرانسه و کمیته هماهنگی مسلمانان ترک در فرانسه) خواهند بود. در طرح پیشنهادی دولت، کارکرد اصلی این بنیاد، ساماندهی فعالیتهای مالی، شفاف سازی منابع مالی درآمد و شیوههای هزینه آن در راستای دو پروژه کلان ساخت مساجد و تربیت امامان جماعت پیش بینی شدهاست. این طرح به دنبال بومیکردن اسلام در فرانسه، پدید آوردن اسلامی فرانسوی و تسهیل فرآیند سازگاری و انطباق مسلمانان در بافت فرهنگی و ساخت سیاسی اجتماعی آن، با مهار اسلام گرایی و آموزشهای مدنی است. در این طرح اسلام گرایی بنیادگرایانه، پدیده ای بیرونی و متأثر از فضای فرهنگی کشورهای اسلامی تلقی شدهاست که آموزش مدنی امامان جماعت میتواند با پر کردن شکاف فرهنگ بومی و فرانسوی جوانان، از گسست فرهنگی – اجتماعی آنان از سنت ها و ارزشهای جامعه مدرن پیشگیری کند؛ آنان را از دسترس افکار اسلام گرایان افراطی و نظام آموزشی حوزههای دینی سنتی سلفی- وهابی در کشورهای اسلامی دور نگه دارد و از پیشبرد سیاستهای مذهبی- سیاسی کشورها و جریانهای مذهبی بیگانه در جامعه مسلمانان فرانسوی پیشگیری کند.
در تفاهمی میان وزارت کشور و آموزش ملی و تحقیقات فرانسه، دو دانشگاه معتبر پاریس ۲ و ۴ (سوربن) از آغاز سال تحصیلی ۲۰۰۶- ۲۰۰۵ م در دوره ای دو ساله، دیپلم و گرایش تازه ای را برای تربیت امامان مسلمان و خارجیان خواهان کار پیش بینی کردهاند تا آنان را در آشنایی با جامعه، فرهنگ، تاریخ و نهادهای سیاسی- حقوقی فرانسوی یاری کنند. دانشگاه پاریس ۲ درسهای حقوق خصوصی، حقوق اساسی، آزادیهای عمومی (شامل آزادی ادیان، عقاید و مالکیت) را ارائه خواهد کرد. در کنار آموزشهای غیر دینی، آموزشهای مذهبی از سوی مؤسسات آموزشی موجود در مسجد پاریس و اتحادیه سازمانهای اسلامی، طراحی و ارائه خواهند شد[۱].
موسسه های فرانسوی آموزشی اسلامی غیر دولتی
در کنار مؤسسههای آموزشی- پژوهشی دولتی، نهادهای غیر دولتی آموزشی مسلمان نیز وجود دارند که به پژوهش در حوزه تاریخ، تمدن و فرهنگ اسلامی و دنیای اسلام (با تأکید بر دنیای عرب) می پردازند و گاهی به صورت محدود وظیفه آموزشهای اسلامی برای تربیت امامان جمعه و جماعت را بر دوش می کشند. برخی از این مؤسسه ها، مانند مؤسسه دنیای عرب (Institut du Monde Arabe (IMA))، از جایگاهی رسمی برخوردارند و از سوی کشورهای اسلامی وعربی پشتیبانی میشوند. برخی دیگر، در چارچوب انجمنهای دینی یا فرهنگی و قانون انجمنهای ۱۹۰۱م شکل گرفته اند و از پشتیبانیهای مالی و معنوی کشورهای اسلامی نیز بهره می برند. آن چه در پی خواهد آمد، معرفی برخی از این مؤسسه ها و مراکز دینی- علمی در فرانسه است[۱].
مساجد فرانسه
موسسه اسلامی مسجد بزرگ پاریس
مؤسسه اسلامی مسجد پاریس، نخستین نهاد اسلامی و نماد اسلام در فرانسه است و به سبب نگرش دینی و سنت میانه روی سیاسی و نوگرایی دینی اش، نمایندگی مسلمانان فرانسه را بردوش دارد. این مؤسسه، به رغم پیشینه تاریخی و جایگاه مرکزی اش نتوانسته است همپای همتایان مسیحی و یهودی خود - انستیتوهای کاتولیک و دانشگاههای عبری- در فرآیند آموزشهای دینی توفیق داشته باشد؛ چرا که روند تربیت امامان جماعت مساجد فرانسه روندی سنتی، خارج از نظارت این مؤسسه و بسته به اقبال جامعه مؤمنان به فارغ التحصیلان دانشگاههای اسلامی در کشورهای عربی (مصر، عربستان و مراکش) است. این مؤسسه از کتابخانه، تالار سخنرانی و کارگاه آموزشی الهیات برای دانشجویان الجزایری برخوردار است و کلاسهای زبان عربی و تفسیر قرآن برگزار میکند. اداره مسجد اینک بر دوش دلیل بوبکر (Dalil Boubaker) است.
موسسه اروپایی علوم اجتماعی
موسسه اروپایی علوم اجتماعی (Institut européen des sciences humaines)، ویژه مطالعات اسلامی و تربیت امامان جمعه و جماعت است که به اتحادیه سازمانهای اسلامی فرانسه وابسته است. برنامههای آموزشی آن بر تدریس کلام و الهیات متمرکز است. به سبب جریان فکری خاص حاکم بر آن و گرایش اتحادیه به ایدئولوژی اخوان المسلمین، تا رسیدن به هدف اصلی خود و تربیت امامان جماعت مسلمان متناسب با نیازهای جامعه فرانسوی فاصله دارد. فرانک فره گوسی (جامعه شناس) معتقد است: «این مؤسسه از استقلال نسبی برخوردار است. هرچند اراده آشکار آن تربیت امامانی متناسب با نیاز جامعه است؛ ولی دانشجویان فقط به صورت حاشیه ای ویژگیهای اسلام فرانسوی را پی میگیرند و فقط یک جریان فکری در آن حاکم است. حامیان مالی از عربستان سعودی و کویت در آن کتابخانه ای منحصراً به زبان عربی فراهم کردهاند»[۲][۱].