زبان فارسی در افغانستان: تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه ملل
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۲۰: خط ۲۰:
== کتابشناسی ==
== کتابشناسی ==
<references />
<references />
[[رده:منابع مطالعات و آموزش ادبیات فارسی]]
[[رده:زبان فارسی]]
[[رده:زبان فارسی]]
[[رده:خط، زبان و ادبیات فارسی]]
[[رده:ادبیات فارسی]]
[[رده:ادبیات فارسی]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۷ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۵:۲۲

قبل از ورود آریایی‌ها، زبان رایج در فلات ایران انزانی بود.زبان انزانی حدود سه‌هزار سال قبل از میلاد، متروک شده؛ ولی در ۱۵۰۰ قبل از میلاد دوباره زنده و مدتی استعمال شد. پس از ورود آریاها به فلات ایران، زبان فرس قدیم رایج شد.

«زبان فرس قدیم، از مشتقات زبان آریایی، برادر سانسکریت و اوستا، پدر زبان پهلوی و جد زبان فارسی‌کنونی است... زبان پهلوی مابین فرس قدیم و زبان امروزی فارسی در حد وسط واقع است. اغلب مورخان و زبان‌شناسان تصریح کرده‌اند که زبان پهلوی فرزند فارسی قدیم و پدر زبان کنونی فارسی است».[۱]

فرهنگ معین در توضیح واژه پارسی نوشته است:

«زبان مردم پارس، زبان مردم ایران، فارسی و آن سه زبان است: پارسی باستان (ه.م.)، پارسی میانه (پهلوی)، پارسی نو (فارسی بعد از اسلام)، زبان عمومی مردم ایران در دوره اسلامی، زبان ادبی ایرانیان پس از اسلام، تحول زبان‌های ایرانی به سه دوران اصلی و مهم تقسیم شده‌اند: ۱- دوره باستان ۲- دوره میانه ۳- دوره جدید».[۲]

دوره باستان از زمان‌های دور تا انقراض سلسله هخامنشی را دربر می‌گیرد، دوره میانه از آغاز سلسله اشکانی تا پایان سلسله ساسانی را شامل می‌شود و دوره جدید از آغاز دوره اسلامی تاکنون را دربر می‌گیرد. کتیبه‌های شاهان هخامنشی به زبان پارسی باستان و به خط میخی نوشته شده و متعلق به قرن پنجم تا سوم پیش از میلاد است. زبان پارسی میانه یا پهلوی که نیای فارسی امروزی شمرد شده، بر دو قسمت تقسیم می‌شود: پهلوی شمالی یا پهلوی اشکانی (به اصطلاح برخی پارتی) و پهلوی جنوبی یا پهلوی ساسانی (به اصطلاح بعضی پارسیک). پهلوی اشکانی در زمان اشکانیان و پهلوی ساسانی در زمان ساسانیان متداول بود و در دوران بعد از اسلام نیز تا مدتی رواج داشت و گاهی کتابی به آن زبان نوشته می‌شد. ادوارد براون می‌نویسد:

«نیای بلافصل فارسی امروز زبان پهلوی است، پهلوی زبان رسمی ایران در دوره فرمانروایی ساسانیان (۲۲۶-۶۵۱ میلادی) و تا دو یا سه قرن بعد از آن نیز زبان مذهبی موبدان زردشتی بوده است. زبان پهلوی، که نیای زبان فارسی امروز شمرده می‌شود، خود در اصل زاده زبان فارسی باستان است که نمونه‌های آن در سنگ‌نوشته‌های تخت‌جمشید، بیستون و جاهای دیگر، که به فرمان داریوش کبیر و شاهان هخامنشی بعد از وی ساخته شده‌اند، به ما رسیده است. زبان اوستایی (به خطا مشهور به زند)، که کتب دینی زردشتیان بدان نوشته شده، خواهر پارسی باستان و سانسکریت است و ازاین‌رو، مستقیما در شمار اجداد پارسی جدید قرار نمی‌گیرد و امروز نماینده آن پاره‌ای از زبان‌های محلی ایران است».[۳]

«زبان پهلوی اشکانی در خراسان بزرگ، که قسمتی از آن افغانستان فعلی است، به عرصه رسید و جای خود را به پهلوی ساسانی داده است. زبان دری، که همین فارسی فصیح کنونی است، از سغد، سمرقند، بخارا و بلخ، که آنها هم جزئی از خراسان آن روز که افغانستان امروز هم جزء دیگرش بوده، سرچشمه گرفته است...».[۴]

فارسی و دری

در برهان قاطع ذیل واژه دری آمده است:

«لغت فارسی باستانی است، وجه‌تسمیه آن را بعضی به فصیح تعبیر کرده‌اند و هر لغتی که در آن نقصانی نباشد دری گویند. جمعی گویند ساکنان چند شهر بوده که آن بلخ و بخارا و بدخشان و مرو است؛ بعضی‌گویند دری زبان اهل بهشت است که رسول صلی‌الله علیه‌وآله فرموده‌اند لسان اهل الجنه عربی او فارسی دری، و ملائکه آسمان چهارم به لغت دری تکلم می‌کنند؛ طایفه‌ای برآنند که مردمان درگاه کیان بدان متکلم می‌شده‌اند و گروهی نیز گویند که در زمان بهمن اسفندیار چون مردم از اطراف عالم به درگاه او می‌آمدند و زبان یکدیگر را نمی‌فهمیدند، بهمن فرمود تا دانشمندان زبان فارسی را وضع کردند و آن را دری نام نهادند؛ یعنی زبانی‌که به درگاه شاهان بدان تکلم کنند و حکم کرد تا در تمامی ممالک به این زبان سخن گویند، و جماعتی برآنند که وضع این زبان در زمان جمشید شده؛ بعضی دیگر گویند در زمان بهرام، و دری بدان سبب خوانند که هرکسی از خانه بیرون آید به این زبان متکلم شود، این وجه خوبی نیست، چه به هر تقدیر که فرض‌کنند آن را واضعی می‌باید و وضع آن را سببی درکار است، منسوب به دره کوه گویند همچون کبک دری، این به اعتبار خوش‌خوانی هم می‌تواند باشد؛ زیراکه بهترین لغت فارسی زبان دری است، با پای خطاب به معنی ظرف و ظرفیت باشد».

در اشعار شعرای فارسی‌سرا و نویسندگان پارسی‌گوی، فارسی و دری هر دو به کار رفته است:

به تازی همی بود تا گاه نصر بدانگه که شد در جهان شاه نصر بفرمود تا پارسی و دری نوشتند و کوتاه شد داوری (فردوسی)

مقامات افغانستان از مدتی قبل کاربرد واژه دری را به‌جای فارسی توصیه کردند و از کاربرد واژه «زبان فارسی» به‌شدت پرهیز کردند تا فارسی افغانستان را از فارسی ایران متمایز سازند و مفهوم زبان قوم پارس در ذهن تداعی نشود. در مکاتبات و نگارش‌های دولتی با حساسیت از واژه دری استفاده می‌شود؛ درحالی‌که در زبان گفتاری مردم نام زبان فارسی به کار می‌برد و با توجه به سوابق ذکرشده در اصل آنها تفاوتی وجود ندارد و حساسیت به خرج‌دادن برای به‌کارگیری واژه دری بیشتر جنبه سیاسی و قومی دارد؛ زیرا دری صفت است و به قوم خاصی تعلق ندارد و تبدیل نام فارسی به دری، درواقع نوعی تغییر نام زبان فارسی است. فارسی، دری و تاجیکی در اصل یکی هستند و دستور زبان یکسانی دارند. هرچند گویش‌ها و لهجه‌های متفاوتی در ایران و افغانستان و تاجیکستان وجود دارد، این لهجه‌ها و گویش‌های متفاوت به‌اندازه‌ای نیست که فهم آن را برای مردم فارس‌زبان در سه کشور ناممکن سازد. ثانیا اگرچه در فارسی تکلمی و گفتگوی محاوره‌ای و زبانی تفاوت‌هایی وجود دارد، فارسی نوشتاری و فارسی تحریری آن‌ها یکسان است؛ چنان‌که در داخل ایران نیز چنین است. آقای نجیب مایل هروی می‌نویسد:

«اعتقاد به نام‌های دری، فارسی و تاجیکی برای یک زبان چیزی است که در ورای خود حیله‌هایی را می‌نمایاند و آن همانا دورکردن مفاهیم زبانی است و باردادن به عصبیت‌های ملی علیه هم‌زبانان همدرد و سرانجام ضعف ناشی از افتراق و دوری مردمان این مناطق و وابسته‌شدن آنان به یکی از بلوک‌های استعماری دنیا؛ برای همین سودجویی قدرت‌های اقتصادی دنیاست که عده‌ای از شرق‌شناسان نظر زبان‌شناسانه‌ای پرورده‌اند مبنی‌بر اینکه زبان مردم افغانستان زبانی است که دری خوانده می‌شود، زبان مردم ایران فارسی و زبان فارسی‌نویسان تاجیک تاجیکی است».[۵]

درحالی‌که نفس و جوهر هر سه زبان یکی است و از لحاظ شیوه‌ها و دستگاه‌های صوتی متمایز نیستند و

«دستگاه‌های دستوری و بافت ارتباطی زبان فارسی رایج در ایران و تاجیکستان و افغانستان باهم تفاوت اساسی ندارند».[۶]

اهمیت زبان فارسی

فارسی از کهن‌ترین زبان‌های رایج در افغانستان و زبان ملی مردم بوده است و هرقدر بیشتر به گذشته برگردیم گستردگی و عظمت آن بیشتر می‌شود. فارسی فراگیرترین زبان در افغانستان است. بیش از 85 درصد مردم آن را می‌دانند و بیش از هر زبان دیگر به آن تکلم می‌شود. مردم در ولایات شمالی، مرکزی، غربی و حتی بخش‌هایی از مناطق جنوبی به فارسی تکلم می‌کنند یا اینکه آن را می‌دانند. ازبک‌ها، ترکمن‌ها، بلوچ‌ها، بسیاری از پشتون‌ها و دیگران با اینکه زبان مادری‌شان فارسی نیست، آن را به‌خوبی می‌دانند. در کابل تقریبا همه اقوام ساکن به فارسی صحبت می‌کنند یا آن را کاملا می‌دانند. مهم‌ترین کتاب‌های ادبی و علمی به زبان فارسی است. زبان فارسی در افغانستان گویش‌های مختلف از جمله لهجه شمال و شمال شرق بدخشان، کاپیسا و پروان، لهجه هزارگی (در هزاره‌جات)، لهجه مرکزی (درکابل و مناطق مجاور آن) و لهجه غربی (در هرات) دارد. مشهورترین و رایج‌ترین این لهجه‌ها گویش کابلی است که در حال فراگیرشدن است.

زبان رایج و رسمی در دوره غزنویان فارسی بود. شعرا و نویسندگان بزرگ این دوره، اشعار و نوشته‌های خود را به زبان فارسی نوشته‌اند. زبان رسمی سلسله تیموری نیز فارسی بود. بابریان زبان فارسی را به هند منتقل کردند؛ ازاین‌رو فارسی زبان رسمی دربار تیموریان هند شد. محمود طرزی می‌گوید:

«وقتی‌که اعلی‌حضرت احمدشاه بابا غازی به تأسیس و استقلال سلطنت افغانیه کامیاب آمد، امورات دفتری و کارهای کتابت و میرزایی، جمله نوشت و خوان دولتی، که اساس امور سلطنت بر آن موقوف است به زبان فارسی و به دست همان فارسی‌زبانانی بود که از یادگارهای حکومت سابق ایران باقی مانده بودند».[۷]

احمدشاه درانی و جانشینان وی (سدو زایی‌ها و محمد زایی‌ها) زبان فارسی را به‌منزله زبان رسمی در دولت و امور دیوانی و معاملاتی پذیرفته بودند. احمدشاه حتی به فارسی هم شعر می‌سرود. روی سکه‌های طلا و نقره دوره احمدشاه این بیت منقوش بود:

حکم شد از قادر بی چون به احمد پادشاه سکه زن بر سیم زر از پشت ماه ماهی تا به ماه

تیمور، جانشین احمدشاه، پس از رسیدن به سلطنت به نام خود سکه زد و این بیت روی سکه‌های او منقوش بود:

چرخ می‌آرد طلا و نقره از خورشید و ماه تا زند بر چهره نقش سکه تیمور شاه

روی نگین انگشتری تیمور نیز این بیت نقش بود:

علم شد از عنایات الهی به عالم دولت تیمور شاهی

شاه‌زمان، فرزند تیمور، پس از رسیدن به سلطنت این بیت را روی سکه‌های خود نقش کرد:

طراز یافت به حکم خدای هر دو جهان رواج سکه دولت به نام شاه‌زمان

و بر روی خاتم او این بیت قرار داشت:

قرار داد ز الطاف خویشتن یزدان نگین حکم جهان را به دست شاه‌زمان

محمود، فرزند دیگر تیمور، نیز پس از رسیدن به سلطنت این شعر را روی مهر خود حک کرد:

علم شد از عنایات الهی به عالم دولت محمود شاهی

روی سکه دوست‌محمد خان در دوره اول حکومتش این شعر منقش بود:

امیر دوست‌محمد به عزم جنگ و جهاد کمر بست و بزد سکه، ناصرش حق باد

محمود طرزی می‌نویسد:

«زبان فارسی به نسبت زبان افغانی (پشتو) عمومیت و اهمیت بیشتری دارد. برای مثال، زبان افغانی منحصر و محدود به خاک پاک افغانستان و چند میلیون افغان است. حال‌آنکه زبان فارسی غیر از آنکه زبان عمومی تمامی مملکت دولت همسایه ما ایران است،کذالک در تمامی ممالک ماوراءالنهر و ممالک هندوستان و حتی در ممالک عثمانی نیز معروف و متداول است و از اجزای همه زبان‌های اسلامیه اهل شرق شمرده می‌شود. یک جزء مهم زبان ترکی عثمانی و ترکی ماوراءالنهری و اردوی هندی را زبان فارسی تشکیل می‌دهد. ازاین‌رو، اگر زبان رسمی دولتی افغانستان فارسی باشد غیر از آنکه ضرری بر آن مترتب نمی‌شود از فایده‌های سیاسی هم خالی نیست».[۸][۹]

نیز نگاه کنید به

آموزش زبان فارسی در دانشگاه های کانادا؛ زبان فارسی در ژاپن؛ آموزش زبان فارسی در لبنان؛ زبان فارسی در دانشگاه های مصر؛ زبان فارسی در چین؛ آموزش زبان فارسی در سنگال؛ زبان و ادبیات فارسی در مصر؛ زبان فارسی در فرانسه؛ زبان و ادبیات فارسی در اوكراین؛ زبان فارسی در اسپانیا؛ زبان فارسی در قطر؛ زبان فارسی در کوبا؛ زبان و ادبیات فارسی در بنگلادش؛ زبان و ادبیات فارسی در تایلند

کتابشناسی

  1. همایی، جلال‌الدین (بی‌تا). تاریخ ادبیات ایران. چاپخانه مروی، جلد اول و دوم، ص ۱۰۶ و ۱۵۸.
  2. ناتل‌خانلری، پرویز (1350). تاریخ زبان فارسی. انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، جلد اول، ص ۲۰۰.
  3. براون، وارد (1380). تاریخ ادبیات ایران: از فردوسی تا سعدی. ترجمه عبدالله مجتبایی. تهران: انتشارات مروارید، جلد سوم، ص ۱۲ و ۱۳.
  4. افشار یزدی، محمود (1380). افغان‌نامه. تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، جلد سوم، ص ۴۹۶.
  5. هروی، نجیب مایل (1362). تاریخ و زبان در افغانستان. تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، ص 72-73.
  6. هروی، نجیب مایل (1362). تاریخ و زبان در افغانستان. تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، ص 74-75.
  7. افشار یزدی، محمود (1380). افغان نامه. تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، ص 56.
  8. هروی، نجیب مایل (1362). تاریخ و زبان در افغانستان. تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، ص 161-162.
  9. علی آبادی، علیرضا (1395). جامعه و فرهنگ افغانستان. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، ص 128-136.