جریان های فکری موثر مصر: تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه ملل
خط ۲۰: خط ۲۰:
* [[مصر]]
* [[مصر]]
* [[نظام فرهنگی مصر]]
* [[نظام فرهنگی مصر]]
* [[جریان های فکری موثر ژاپن]]
* [[جریان های فکری موثر کوبا]]
* [[جریان های فکری موثر افغانستان]]
* [[جریان ها و گروه های موثر فکری و فرهنگی در چین معاصر]]
* [[جریان های فکری موثر تونس]]
* [[جریان های فکری موثر روسیه]]
* [[جریان های فکری موثر سنگال]]


== کتابشناسی ==
== کتابشناسی ==

نسخهٔ ‏۱۰ فوریهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۷:۳۱

از نیمه دوم قرن نوزدهم، تحت تأثیر امواج فکری و فرهنگی مغرب زمین، زمینه ظهور جریان­‌های فکری جدیدی شکل گرفت که هر کدام در حوزه‌­های دینی، سیاسی و اجتماعی، به اندیشه‌­ای فراخوان می­‌دادند. واقعیت آن است که در پی لشکرکشی ناپلئون به مصر و برخورد جهان عرب و اسلام با جهان جدید که غرب نماد آن بود، الگوهای فکری کهن که طی قرون متمادی بر جوامع مسلمان عرب حاکم بود به تدریج برای ارائه پاسخ به تحولات فرارو به چالش کشیده شد. آنگاه بود که کوشش‌­های بسیاری برای بازخوانی میراث فکری و فرهنگی و صورت­‌بندی الگوهای جدید فکری از سوی اندیشمندان عرب و مصری آغازگشت و طرح‌­های گوناگون برای برون رفت از چالش‌­ها و بحران‌­های ناشی از تغییر و تحولات سریع در عرصه جهانی ارائه شد. الگوهای فکری جدید پس از جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراتوری عثمانی از وضوح و ظهور بیشتری در صحنه­‌های سیاسی اجتماعی برخوردار شد. برپایی دولتی غیربومی و مسلح به مفاهیم و ابزارهای مدرنیته توسط صهیونیست­‌ها در سرزمین فلسطین و ناتوانی اعراب در پیشگیری از چنین فاجعه‌­ای و نیز شکست ارتش­‌های عرب به ویژه در جنگ ژوئن 1967 از اسرائیل، زمینه نقد و بازخوانی الگوهای فکری دهه­‌های پیش از آن را فراهم آورد .جریان­‌های جدید فکری به طرح ایده‌­ها و نظریه‌­هایی پرداختند که در واقع، علیرغم تأثیرگذاری آن بر حوزه‌­های مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، هیچ یک اما نتوانست در برخورد با ناکامی‌­ها و عقب­‌ماندگی­‌های جامعه، پاسخی در خور و راه‌­حل‌­های کارساز ارائه کند.

عمده جریان­‌های فکری مورداشاره را می­توان در سه جریان کلی غرب­گرایی، عرب­‌گرایی (قومیت عربی)، ملی­گرایی مصری و اسلام‌­گرایی قرار داد. نکته مهم آنکه این نوع تقسیم‌­بندی صرفا برای تسهیل در معرفی جریان­‌های مزبور است و لزوما در همه موارد دارای مرزبندی قطعی و شفاف نیست و چه بسا برخی تداخل­‌ها و مشترکات نیز مابین جریان‌­های مزبور وجود دارد، همچون جریان عرب­گرایی که در مقطعی از تاریخ حیات خود متأثر از ناسیونالیسم غرب‌گرا بود.

جریان فکری غرب گرایی مصر

رفاعة الطهطاوی

زمینه­‌های شکل­‌گیری جریان فکری غرب­گرا به پی­آمدهای حضور ناپلئون و همراهان او در مصر و سپس تحولات فرهنگی اجتماعی دوره حکومت محمدعلی بر این سرزمین باز می­‌گردد که به ارتباط فکری و فرهنگی میان مصر و اروپا انجامید. از جمله اقداماتی که در این راستا تأثیرگذار بود، اعزام گروه­‌هایی از دانشجویان مصری درنیمه اول قرن نوزدهم ،طی چندمرحله و به دستور محمدعلی به فرانسه و ایتالیا برای آموختن دانش‌­های جدید بود.[۱] رفاعة الطهطاوی از جمله این دانشجویان بود که در سال­‌های بعد نقش پررنگی در مناسبات فرهنگی مصریان و اروپا، به ویژه فرانسه ایفا کرد. مهمترین اثر طهطاوی کتاب «مناهج الالباب المصریة فی مناهج الآداب العصریة» حاوی مهمترین اندیشه­‌های اوست. او باور داشت که تنها راه‌­حل نجات مصر از عقب‌­ماندگی، بهره‌­گیری از مهمترین عناصر تمدنی اروپاست. طهطاوی همچنین تأکید کرد که

فرانسویان به لحاظ فرهنگی و تمدنی، بیش از ترک­‌های عثمانی به اعراب شباهت دارند.[۲]

جریان فکری غرب­گرا در نیمه اول قرن بیستم، نحله‌­های فکری و فرهنگی گوناگونی از جمله لیبرالیسم، سکولاریزم و حتی سوسیالیزم را شامل می‌­شد و احزاب سیاسی متعددی بر بنیاد این نحله­‌ها شکل گرفت. مسیحیان مهاجر شام و لبنان، نقش مهمی در این زمینه داشتند که از جمله آنها می‌­توان به شبلی شمیل (1850-1917) و فرح انطون (1874-1922) اشاره داشت. شمیل به مفاهیم انقلاب فرانسه شدیدا ایمان داشت و نخستین آوازه‌­گر داروینیسم و فلسفه ماتریالیسم در مصر و شرق عربی بود[۳] و در عین حال نخستین کسی بود که رویکرد سوسیالیزم را در جهان عرب ترویج کرد.[۴] فرح انطون که از پیشگامان مکتب رمانتیسم در ادبیات عرب شمرده می‌­شود با نوشته­‌های خود، خوانندگان را با جدیدترین گرایش­‌های فلسفی و اجتماعی سیاسی اروپا به ویژه اندیشه‌­های خردگرایان فرانسه در قرن هجدهم آشنا می­‌ساخت.[۵] انطون به سوسیالیزم هم گرایش داشت و آن را مترادف سکولاریزم می دانست.[۶] سلامة موسی (1887-1945) از مسیحیان مصری هم به نظریه تکامل داروین باور داشت و سوسیالیزم را تبلیغ می‌­کرد[۷] و آن را دین انسانیت می‌­نامید.[۶]

طه حسین
احمد لطفی السید

علاوه بر مسیحیان، برخی از شاگردان محمد عبده مانند طه حسین و احمد لطفی السید که کوشش‌­های فکری و تفسیری او برای توفیق علم و دین و نیز تساهل او را در برابر غرب، نوعی موافقت با لیبرالیسم تلقی می­‌کردند. در روند ترویج و اشاعه رویکردهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی غرب­گرا تأثیر داشتند. کتاب «مستقبل الثقافة فی مصر» (آینده فرهنگ در مصر) طه حسین که در سال 1937 منتشر شد، مهمترین سند دلبستگی او به تمدن غرب دانسته می‌­شود.[۸] طه حسین (1889-1973) در این کتاب و برخی دیگر از آثارش بر ضرورت قرار گرفتن در مسیر تمدن اروپا تأکید می‌­کرد و می­‌گفت که

ما باید راه اروپا را تا بدان جا دنبال کنیم که همطراز و همکار آنها در تمدن شویم.[۹]

احمد لطفی السید (1872-1963) نیز بر برتری لیبرالیسم بسان یک مکتب سیاسی اجتماعی تأکید می­‌کرد، گرایش­‌های ملی­گرایانه داشت و متأثر از اندیشه­‌های سیاسی اجتماعی روسو و جان لاک بود.[۱۰]

نکته مهم آنکه بسیاری از روشنفکران مصری متأثر از غرب عموما به حساسیت­‌های فرهنگی و دینی جامعه توجه داشتند و در عین حال در ارزیابی ارزش‌­های ملی و اروپایی از دوگانگی عجیبی رنج می­بردند و البته میان آنان که اندیشه‌­های نوین را به سختی جذب کرده بودند با اکثریت قاطع مردم جدایی افتاد.[۱۱]

تحولات سال­‌های پس از جنگ جهانی دوم ، از جمله برپایی دولت اسرائیل و شکست­‌های اعراب از اشغالگران سرزمین فلسطین و نیز عدم موفقیت جوامع عرب در برون رفت از مشکلات و بحران­‌های گوناگون سیاسی اجتماعی، ذهن بسیاری از روشنفکران مصری و عرب را متوجه این واقعیت ساخت که الگوهای غربی هم چندان کارساز نیست. چنان شد که اندیشه‌­های غربی و رویکردهای غرب­گرا مورد نقد و بازخوانی قرار گرفت و مباحث جدیدی چون تفاوت میان غرب و تجدد، سنت و مدرنیسم، توسعه جامعه مدنی و جهانی شدن به محافل فکری راه یافت.

جریان فکری عرب گرایی مصر

جمال عبدالناصر
معاهده کمپ دیوید

جریان مشهور به قومیت عربی از اواخر دوره حکومت عثمانی و تحت تأثیر تحولات نوگرایانه در این امپراتوری و البته در تقابل با حاکمیت ترک­‌های عثمانی بر سرزمین­‌های عربی ظهور کرد و به تدریج قدرت یافت و سپس صورتی از لیبرالیسم به خود گرفت. فراخوان به قومیت عربی نخستین بار توسط روشنفکران مسیحی لبنانی داده شد[۱۲][۱۳] و به زودی هوادارانی در دیگر کشورهای عرب یافت. در مصر اما با وجود گرایش ملی­‌گرایی مصری، جریان لیبرالیستی قومیت عرب چندان با استقبال روبرو نشد، به ویژه با تشکیل دولت اسرائیل در سرزمین فلسطین، این جریان تضعیف و قومیت عربی با گرایش چپ جایگزین آن شد. با روی کار آمدن جمال عبدالناصر در سال 1952 و ملی کردن کانال سوئز، او به نماد و سخنگوی جریان عرب گرایی و به شخصیت محوری جهان عرب تبدیل شد[۱۴] با اتحاد مصر و سوریه در سال 1958 و تأسیس جمهوری متحد عربی که با حمایت گسترده اعراب روبرو شد، مردم و بسیاری از روشنفکران عرب را به تحقق وحدت عربی امیدوار ساخت. شکست و فروپاشی این اتحادیه در سال 1960، هرچند سایه ناامیدی را بر جهان عرب افکند، مانع ادامه تلا‌ش­‌ها برای تحقق وحدت عربی نبود. سوسیالیسم عربی رویکردی بود که می‌­توانست تا حدودی ناکامی‌­های پیشین را جبران کند و جایگزین قومیت عربی شود.[۱۵] از همان هنگام که جمال عبدالناصر در سخنرانی ژوئیه 1963 به مناسبت سالگرد انقلاب مصر، که در آن اصطلاح «جنبش وحدت عرب» را به کار برد و برتری سوسیالیسم عرب را اعلام کرد، گروهی از دست­‌ا‌ندرکاران وحدت عربی، فراخوانی به سوسیالیسم عرب را به عنوان گامی به سوی وحدت نهایی اعراب و تحت عنوان جنبش وحدت عربی آغاز کرد. این جنبش سه خواست عمده وحدت اعراب، سوسیالیسم عرب و رهبری ناصر را مورد تأکید قرار داد. هدف عمده این جنبش در واقع، برپائی یک نظام سوسیالیستی کامل در چارچوب وحدت سراسری عرب بود. تا سال 1967 به نظر می‌­آمد که حرکت این جنبش رو به صعود است؛ شکست مصر در جنگ ژوئن و تضعیف رهبری ناصر اما ادامه آن را دشوار ساخت.[۱۶] مرگ ناصر در سال 1970 در واقع ضرب‌ه­ای سخت و کارا بر جریان قومیت عربی و اندیشه وحدت جهان عرب بود. تحولات سال‌­های بعد، به ویژه کناره‌­گیری مصر از رهبری جریان عرب در پی امضای معاهده کمپ دیوید نشان از آن داشت که جریان ملی‌­گرا ی عرب رو به افول گزارده است، هر چند جریان بعثی­گری برای سال‌ها تلاش کرد تا خود را نماد و سخنگوی قومیت عرب معرفی کند. تشکیل اتحادیه‌­های منطقه‌ای همچون شورای همکاری خلیج فارس هم نشان دیگری از شکست طرح وحدت عربی بود.[۱۷]

نیز نگاه کنید به

کتابشناسی

  1. عنايت، حميد (1376). سيري در انديشه سياسي عرب (چاپ پنجم). تهران: انتشارات اميركبير، ص23.
  2. عوض، د. لويس (2013). تاريخ الفكر المصري الحديث. الهيئة المصرية العامة للكتاب، ص218.
  3. لوین، ز.ا (1378). انديشه‌ها و جنبشهاي نوين سياسي اجتماعي در جهان عرب. ترجمه يوسف عزيزي بني طرف (چاپ اول). تهران: شركت انتشارات علمي و فرهنگي، ص210.
  4. خدوری، مجيد (1366). گرايشهاي سياسي در جهان عرب. ترجمه عبدالرحمن عالم (چاپ اول). تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين‌المللي، ص101.
  5. لوین، ز.ا (1378). انديشه‌ها و جنبش هاي نوين سياسي اجتماعي در جهان عرب. ترجمه يوسف عزيزي بني طرف (چاپ اول). تهران: شركت انتشارات علمي و فرهنگي، ص235.
  6. ۶٫۰ ۶٫۱ خدوری، مجيد (1366). گرايشهاي سياسي در جهان عرب. ترجمه عبدالرحمن عالم (چاپ اول). تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين‌المللي، ص102.
  7. لوین، ز.ا (1378). انديشه‌ها و جنبشهاي نوين سياسي اجتماعي در جهان عرب. ترجمه يوسف عزيزي بني طرف (چاپ اول). تهران: شركت انتشارات علمي و فرهنگي، ص238.
  8. عنايت، حميد (1376). سيري در انديشه سياسي عرب (چاپ پنجم). تهران: انتشارات اميركبير، ص59.
  9. رجائی، دكتر فرهنگ (1381). انديشه سياسي معاصر در جهان عرب. تهران: مركز پژوهش هاي علمي و مطالعات استراتژيك خاورميانه، ص288.
  10. لوین، ز.ا (1378). انديشه‌ها و جنبش هاي نوين سياسي اجتماعي در جهان عرب. ترجمه يوسف عزيزي بني طرف (چاپ اول). تهران: شركت انتشارات علمي و فرهنگي، ص165-231.
  11. لوین، ز.ا (1378). انديشه‌ها و جنبش هاي نوين سياسي اجتماعي در جهان عرب. ترجمه يوسف عزيزي بني طرف (چاپ اول). تهران: شركت انتشارات علمي و فرهنگي، ص246.
  12. رجائی، دكتر فرهنگ (1381). انديشه سياسي معاصر در جهان عرب. تهران: مركز پژوهش هاي علمي و مطالعات استراتژيك خاورميانه، ص34.
  13. عنايت، حميد (1376). سيري در انديشه سياسي عرب (چاپ پنجم). تهران: انتشارات اميركبير، ص21-23.
  14. عوض، د. لويس (2013). تاريخ الفكر المصري الحديث. الهيئة المصرية العامة للكتاب، ص382.
  15. عوض، د. لويس (2013). تاريخ الفكر المصري الحديث. الهيئة المصرية العامة للكتاب، ص382.
  16. خدوری، مجيد (1366). گرايشهاي سياسي در جهان عرب. ترجمه عبدالرحمن عالم (چاپ اول). تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين‌المللي، ص182-189.
  17. صدر هاشمی، سید محمد (1392). جامع فرهنگ و ملل مصر. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، ص194-200.