نظام فرهنگی روسیه
مدیریت فرهنگی کشور
مدیریت فرهنگی در جامعه گسترده و چند فرهنگی مانند روسیه یک مسئله بنیادین است. در نبود مدیریت متمرکز، دستوری، و ایدئولوژیک دوره شوروی، و از همه مهمتر، برنامه آزادسازی فضای سیاسی و بازگشایی عرصه مطبوعاتی و دورهگذار پروسترویکایی گورباچف و پس از آن، سرگردانی و سردرگمی و گسیختگی پساامپراتوری عصر یلتسین، حوزه فرهنگ دستخوش بیمدیریتی شده و هجوم فرهنگی غرب و رسانههای غربی، جامعه و فرهنگ را در مسیر فروپاشی و نابودی و بیهویتی قرار داده بود. در واقع، تا سال 1999، همانند بسیاری از عرصههای دیگر، مدیریت عرصه فرهنگ در دست جریان غرب گرا و لیبرال بود و مشکلات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی به عرصه مدیریت فرهنگی هم سرایت کرده بود. اما پس از سالهای 2000، به آرامی شرائط و محیط و ساختار اداری فرهنگی به سمت نظم و نسق رفت. از این رو، از اواخر دهه 1980 تا 1990، دولت با کمبود شدید منابع مالی روبرو بود و این موضوع موجب فراموشی بسیاری از عرصه های فرهنگی شد و منجر به اتخاذ نظام اولویتی برای برخی از مؤسسات فرهنگی کشور گردید. آن دسته از مؤسساتی که از وضعیت و شرایط مهمتری نسبت به بقیه برخوردار بودند، اولویت اول را به خود اختصاص میدادند. از جمله چنین مؤسساتی میتوان به موزهها، تئاترها و بایگانیهای بسیار معروف کشور نظیر موزه ارمیتاج و بالشوی تیاتر و گوسی فیلمو فاند اشاره کرد. با وجود حمایتهای بین المللی و جهانی که بیشتر در حد حرف بوده تا عمل، بازسازی آثار فرهنگی و هنری کشور به علت نامعلومی به تأخیر افتاده و بسیاری از پروژههای بزرگ فرهنگی کلاً منتفی گردید. در میان باقی مؤسسات، واحدهای عملیاتی کوچکتر، از سازمانهای غیر رسمی بزرگتر که دارای کارمندان متعدد و بودجه ناچیز میباشند، بهتر عمل کردهاند. چندین بنیاد نیمه دولتی به عنوان منابع مالی جدید تأسیس گردیدهاند اما در عمل اغلب بنیادهای مذکور به مکانیسمهایی جهت تقلیل منابع مالی دولتی مبدل گردیدهاند. عمدهترین مانع در همکاری موفقیت آمیز مؤسسات خصوصی و دولتی، عدم حمایتهای مالیاتی از حامیان و خیرین فرهنگی کشور بوده است.
در جریان انتقال نظام سیاسی روسیه، هدف اصلی سیاست فرهنگ فدرال، حفاظت و صیانت از میراث فرهنگی و شبکه موسسات فرهنگی ملی و دولتی فدراسیون روسیه است. در ژون سال 1993، دولت فدراسیون روسیه به اجرای اهداف مذکور پرداخته و بر همین اساس دولت فدرال جهت توسعه و حفاظت از فرهنگ و هنرهای کشور پایهریزی گردید. در سال 1997، طرح جدید ریاست جمهوری به جریان افتاد. از جمله وظایف مهمی که طی سالهای 97 – 1995 فراروی توسعه فرهنگی روسیه قرار داشت میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
الف. ایجاد شرایط مناسب جهت دسترسی هر چه بیشتر تمامی گروههای اجتماعی به آثار فرهنگی و هنری ملی و بین المللی در جهت رشد معنوی و فرهنگی و خلاقیت افراد؛
ب. حفاظت از میراث فرهنگی و تاریخی کشور به عنوان عامل وفاق میان گروهها و اقشار مختلف جامعه؛
و ج. توسعه و رشد و اصول فدرالیسم در جهت اجرای هر چه دقیقتر سیاستهای فرهنگی در سطوح دولتهای محلی و منطقه ای[۱].
این اهداف به ویژه اهداف توسعه طلبانه به خاطر وجود بحران فزاینده اقتصادی و سیاسی کاملاً به اجرا در نیامدهاند. در سیاستگذاری فرهنگی روسیه مبحث جاری پیرامون تناقض میان جایگاه والای اجتماعی بخش فرهنگ و تخصیص بودجه ناچیز به آن است. به جز منابع مالی ویژه سال (99-1998) که به امر بزرگداشت دویستمین سالگرد شاعر بزرگ روسیه – پوشکین اختصاص یافت، بودجه بخش فرهنگ کشور در فاصله سالهای (98-1996) چندین بار کاهش یافت. این موضوع باعث رقابت شدید بر سر تامین بودجه به عنوان مهمترین اولویت موسسات فرهنگی کشور گردید. طرح 2005 – 2001 فرهنگ روسیه در جهت اجرای اصلاحات اساسی در مدیریت فرهنگی کشور طراحی گردیده و با نگاهی خوشبینانه به تشریح وضعیت فعلی بخش فرهنگ کشور میپردازد. پیشرفتهایی در جهت اولویتبندی سیاستهای فرهنگی کشور صورت گرفته است که از جمله این اولویتها میتوان به تمرکز زدایی در امر قدرت، توسعه رسانههای جمعی به ویژه تلویزیون که خارج از قلمرو وزارت فرهنگ و کشور فعالیت مینماید و خصوصی سازی و تجاریکردن فرهنگ کشور اشاره کرد. برخلاف امکانات محدود سیاسی و اقتصادی کشور، مقامات فدرال در جهت تمرکز زدایی از حوزه فرهنگ گام بر میدارند. نکته اساسی در این باره، تصویب قانون استقلال فرهنگی کشور است که توسط وزارت کشور و بصورت سیاست منطقهای تهیه و تنظیم گردیده است. ماده قانون مذکور توسط شورای فدرال فرهنگ و هنرهای زیبا در نوامبر سال 1996 به اجرا درآمد. در این میان به برقراری روابط میان وزارت فرهنگ و انجمنهای قدرتمند بین منطقهای نظیر منطقه آرال، روسیه مرکزی، منطقه شمال غرب، منطقه قفقاز شمالی، منطقه سیبری و شرق دور تاکید شده است. وزارت فرهنگ تعداد 6 موافقت نامه با انجمنهای بین منطقهای و 18 موافقت نامه با اتباع فدراسیون روسیه منعقد کرده است[۲].
نهادها و سازمانهای فرهنگی
رئیس جمهور فدراسیون روسیه تعیین كننده سمت و سوی سیاستهای داخلی و خارجی كشور بوده، اعضای دولت فدرال را تعیین نموده و قوانین و دستورالعملهایی را صادر مینماید كه از پشتوانه قانونی برخوردار میباشند. رئیس جمهور اصول و ضروریات سیاستهای كلی نظام را تنظیم نموده سپس آن را به پارلمان ارائه مینماید. در میان این سیاستها، سیاستهای فرهنگی نیز به چشم میخورد. مجلس فدرال روسیه نیز به برنامهریزی جهت تعیین بودجه فدرال، تعیین و تنظیم بودجه لازم بخش فرهنگ كشور، قانونگذاری اصول سیاستهای كلی كشور از قبیل دموكراسی، اقتصاد بازاری، تأمین اجتماعی و تعیین و تنظیم سیاستهای فرهنگی فدرال مبادرت مینماید. شورای فدرال و مجلس دومای كشور دارای كمیسیونهای تخصصی در امر فرهنگ میباشند. پس از رئیس جمهور، سیاستهای فرهنگی در وحله اول بر عهده وزارت فرهنگ و ارتباطات جمعی فدراسیون روسیه است. این وزارت خانه، ارگان اجرایی در حوزهی سیاستهای فرهنگی حکومتی و نقش تنظیم کنندهی فضای فرهنگی، هنری، سینمایی و تئاتر و سایر مسایل و ارتباطات بین المللی است. این وزارت در 9 مارس سال 2004 با زیر مجموعههای خودش تحت عناوین وزارت فرهنگ روسیه فدراتیو، وزارت چاپ و نشر روسیه فدراتیو، وزارت صدا و سیما و رسانههای جمعی و ارگان فدرال بایگانی روسیه به ثبت رسید[۳].
در روسیه امروز نقش اصلی در ارتقاء سطح فرهنگی بر عهده دولت است که سهم چشمگیری را در تنظیم فضای فرهنگی جامعه بر عهده دارد. خیلی از موضوعات در فرهنگ بصورت غیر ارادی به جریان میافتد. در شرایط بی ثباتی دولت روسیه، حکومت، احتمالا برای مدتی طولانی هسته اصلی سیاست فرهنگی خواهد بود که میتواند و بایستی سهم خود را در پایه ریزی هستههای جدید، اهداف و سرفصلهای سیاست فرهنگی جامعه ایفا کند. تغییرات مکرر در سازمانهای اجرایی فرهنگی، ساختار فرهنگی را ناهمگون کرده است. در نقاط حساس و اصلی فرهنگی، مکانیزمهای سازماندهنده که دولت از طریق آنها سیاست فرهنگی خود را اعمال میکند، خود به خود از بین رفتهاند. این مطلب گواه آن است که در حال حاضر اصلیترین مسائل دولت در سیاست فرهنگی، ایجاد سازمانهای فرهنگی - اجتماعی متناسب و واقعی (یعنی همانهایی که جوابگوی خواستهای امروزه و مورد تقاضای جامعه است)، حمایت از شرکت ارگانهای خصوصی اجتماعی در زمینههای فرهنگی، تبیین مفاهیم «ارزش فرهنگی و معنوی» در جامعه، حفظ دست آوردهای فرهنگی و سازماندهی فعالیتهای کارآفرینی میباشد. رویکرد به فرهنگ در سطح بالای حکومت در حال تغییر بوده است. درک جایگاه رهبری دولتی در ارتقاء سطح فرهنگی و سیاسی در حال رشد میباشد. فرآیندهای فرهنگی موجود در جامعه که تحقق آنها در زندگی اجتماعی از طریق نهادهای اجتماعی و فرهنگی امکان مییابد، از اهمیت اصلی برخوردار میباشند. علاوه بر این لازم است با این پروسه برنامههای مشخص آموزشی، فنی، تربیت نیروی انسانی همراه شود تا شرایط برای پیشرفت موفقیت آمیز سیاست فرهنگی حکومت مهیا شود. سیاست فرهنگی حکومتی همانند سابق خود را به عنوان مجموعه عملکردهایی در زمینهی حل مسائل از طریق نهادهای تخصصی فرهنگی معرفی میکند. سیاست فرهنگی مشخص باعث پیشرفت ارتباطهای فرهنگی با کشورهای خارج، حمایت از مجموعههای برگزارکننده تئاتر و کنسرت، فعالیت کتابخانهها و موزه ها، فعالیت در زمینه حفظ مجموعههای تاریخی و یادبودی، تربیت متخصصان حرفهای در زمینهی فعالیتهای هنری و خدمات فرهنگی میشود. نهادهای فرهنگی فعلی بستر ساز ایجاد چندین فرم عملی و مناسب فرهنگی در راستای افزایش قلمرو فرهنگی، گسترش سرمایه گذاری مالی در حوزهی فرهنگی و توسعه حوزه ابزاری و نیروی انسانی شدهاند. مشخصههای سیاست فرهنگی در بسیاری از سطوح به گرایشهای متعدد برخاسته از نهادهای هدایت کننده فعالیتهای تاثیرگذار فرهنگی بستگی دارد.
سمت و سوی سیاست فرهنگی روسیه که توسط وزارت فرهنگ روسیه فدراتیو تعیین میگردد و در حوزهی فعالیت سایر وزارتهاو ادارات قرار میگیرد ، نیازمند به تبیین برنامههای مشخص بین سازمانی است. در این راستا حمایت از پیشرفت فرهنگ میهنی، ارتباطات فرهنگی میهن پرستان ساکن خارج از کشور، برنامههای مربوط به جوانان ، سیاست تربیتی در حوزه کودک و نوجوان، حفظ آثار و مفاخر فرهنگی و استفاده از دستاوردهای تاریخی - فرهنگی، حمایت از بایگانی و آرشیو دستاوردها، توسعه و رشد دادن استعدادهای مردمی و فعالیتهای فرهنگی - تفریحی مردمی و فعالیتهای ارگانهای فدرال در صدا و سیما است[۴].
این وزارتخانه مجری سیاستهای فدرال در امر حمایت و حفاظت از آثار تاریخی و فرهنگی كشور بوده و بر امور صنایع دستی، هنر، كتابخانههای عمومی، موزهها و دیگر مؤسسات فرهنگی و آموزش حرفهای فرهنگی - هنری كشور نظارت دارد. وزارت مذكور همچنین سازمانهای فرهنگی فدرال كشور را از محّل بودجه فدرال تأمین مالی نموده و به ارائه كمکهای فنی به مؤسسات و سازمانهای فرهنگی منطقهای مبادرت مینماید. این قبیل حمایتها در جهت توسعه و محافظت از فرهنگ و هنر كشور در برنامههای فدرال پیشبینی گردیده است. وزارت فرهنگ كشور همچنین در برنامههای فدرال ویژه بخش فرهنگی و اجتماعی شركت مینماید. وزیر فرهنگ، ریاست شورای هماهنگی فدرال در امور فرهنگ، هنر و سینمای كشور را بر عهده دارد. شورای فوق نیز خود متشكل از رؤسای ادارات فرهنگی ـ منطقه ای و یك نماینده از شورای وزیران است. به اعضای فوق باید كمیته دولتی سینما و آرشیو فدرال را نیز اضافه نمود. از جمله اختیارات قانونی منطقه ای فدرال روسیه میتوان از مواردی چون ضمانت رعایت حقوق بشر و حقوق اجتماعی و شهروندی و محافظت از میراث فرهنگی ملی، اجرای سیاستهای فرهنگی فدرال، تعیین استانداردهای لازم در آموزشهای حرفهای، از طریق طرح برنامه و راهكارهای مناسب، تعیین اصول كلی مؤسسات و سازمانهای دولتهای محلی و تعیین اصول كلی مالیات بندی یاد کرد[۵].
ساختار سازمانی وزارت فرهنگ از زمان روی کار آمدن پوتین و در نتیجه بازسازی کامل ساختار اداری کشور به دست رئیس جمهور ولادیمیر پوتین صورت پذیرفته است. حذف بحث برانگیز کمیته مستقل فیلم کشور و ادغام آن با کمپانی سیرک روسیه از جمله تغییرات عمده صورت گرفته در وزارت فرهنگ محسوب میگردد. ترکیب و ساختار جدید وزارت فرهنگ روسیه شامل وزیر فرهنگ اداری چندین معاون بوده که سه نفر از آنان عنوان معاون اول وزیر را دارا هستند. از جمله وظایف عمده وزیر فرهنگ و معاونین او می توان به توسعه و قانونگذاری در سینمای کشور، حمایت دولت از هنر و توسعه هنرهای فولکلور، حمایت دولت از سینما، حفاظت و حمایت از ارزشهای فرهنگی، تحقیق، آموزش و توسعه زیر ساختارهای فرهنگی و اجتماعی، و اجرای سیاست سرمایهگذاری و اقتصاد بر بخش فرهنگ کشور. هیأتهای مسئول امور هنری و فرهنگی نیز خود شامل مواردی چون دایره روابط بین المللی فرهنگی، بخش حسابرسی و ممیزی. بخشهای مسئول امور هنری و فرهنگی نیز خود شامل کتابخانهها، دکوراسیون و طراحی، موزهها، اطلاعات و روابط عمومی، بازرسی و نظارت بر حفاظت از آثار فرهنگی و تاریخی غیر منقول کشور، بخش تدارکات، و بخش حقوقی میباشد[۶].
از جمله جزئیات ظرفیتهای فرهنگی فدراسیون روسیه در سطوح منطقهای میتوان به مواردی چون اجرای سیاست فرهنگی منطقهای و برنامههای توسعه فرهنگی، برقراری مبادلات بین المللی فرهنگی، اتخاذ قوانین منطقهای در خصوص فرهنگ و توسعه و گسترش سایر قوانین، تأسیس موسسات منطقهای جهت اداره فعالیتهای فرهنگی منطقهای، اختصاص بودجه منطقهای به امور فرهنگی كشور، و پشتیبانی مالی از سازمانهای فرهنگی ـ منطقهای اشاره کرد. از جمله توانمندیهای فرهنگی فدراسیون روسیه در سطح محلی نیز می توان به موارد زیر اشاره نمود:
الف. اجرای سیاست فرهنگی در قلمروهای محلی؛
ب. تأسیس مؤسسات محلی جهت اداره امور فرهنگی كشور؛
ج. اختصاص بودجه محلی به بخش فرهنگ و وضع مالیاتهای محلی؛
د. اعطای مدیریت اموال ویژه به شهرداریهای كشور؛ و
ه. همكاریهای بین دولتی و بین وزارتخانهای[۷].
برقراری همكاریهای بین وزارتخانهای در حوزه فرهنگ در نتیجه عملكرد مشترك میان چندین وزارتخانه كشور صورت میگیرد. به عنوان مثال، وزرای اقتصاد و دارایی روسیه با هماهنگی سایر وزارتخانههای كشور پیشنویس بودجه فدرال را تنظیم نموده و به برنامه ریزی در جهت توسعه اجتماعی اقتصادی كشور مبادرت مینمایند. وزرای مذكور همچنین لیستی از پروژههای بزرگ و مهم فرهنگی كشور را كه از محل بودجه ملی تأمین میگردند، تنظیم نموده و انواع حمایتهای دولتی از بخشهای اجتماعی كشور كه شامل فرهنگ و رسانههای گروهی نیز میگردد را به عمل میآورند. دفتر ویژه همكاریهای بین المللی فرهنگی با سازمان یونسكو زیر نظر وزارت امور خارجه است. تقسیم مجدد مسئولیتهای دولتی منجر به کم رنگ شدن نقش دولت در تأمین بودجه فعالیتهای فرهنگی کشور گردید. آزادی نسبی در تهیه بودجه مؤسسات هنری کشور نظیر تئاترها، سینماها و موزهها در ابتدا به شکل تأمین هزینهها و سپس تأمین سرمایه پروژههای فرهنگی و هنری اعمال گردید. کنترل دولت بر فعالیتهای فرهنگی و هنری و پروژهها اغلب حذف گردید و این وظیفه بر عهده خود مؤسسات گذارده شد. تنها برخی از فعالیتهای فرهنگی کشور نظیر برگزاری مراسم سالگردهای رسمی، جهانی بودند که دولت برای آنها اولویت خاص قائل شده و مبادرت به برگزاری آنها میکرد. یکی از اولویتهای فرهنگی کشور حفظ مؤسسات فرهنگی سنتی است. حتی آن زمانی که تأمین بودجه فرهنگی کشور تا حد پرداخت حقوق کارمندان کاهش یافته بود بیشترین سهم بودجهها صرف بخش مذکور میگردید. آزادی نسبی مدیریتی و مالی که در اواخر سال 1980 به مؤسسات دولتی کشور اعطا شد، همچنان در حد حرف باقی مانده و منابع مالی مؤسسات دولتی و تجاری دست اندر کار فرهنگ و هنر کشور به شدت کنترل میگردید.
سیاستگذاری فرهنگی
در اندیشه سوسیالیسم، فرهنگ برآمده از شرائط تولیدی و اقتصادی جامعه و روابط میان طبقات است و سیاست فرهنگی اتحاد جماهیر شوروی نیز که از ایدئوژی مارکسیستی و تفسیر لنینیستی آن سرچشمه میگرفت نمیتوانست جدا از این نگرش پایهای باشد. این موضوع از همان ابتدای انقلاب اکتبر بر فرهنگ حاکم شد اما صرفا از زمانی که استالین در دستورالعملی در سال 1932، باقی مانده سازمانهای مستقل فرهنگی و هنری را منحل کرد، واقعیت سخت خود را به جامعه و به ویژه اهالی فرهنگ نشان داد. طبق مرامنامه حزب کمونیست، هنر و تمام متعلقات عرصه فرهنگ باید به آرمانهای سوسیالیستی وفادار باشند و بدین ترتیب نظریه رئالیسم سوسیالیستی آغاز شد[۸]. در واقع، با ایجاد یک نظام اداری متمرکز و تحت کنترل شدید وضع مقررات قانونی مشابه و کنترل عقیدتی و مقرراتی، شبکهای از مؤسسات فرهنگی، صحنه فرهنگی کشور را به تصاحب خود در آورده و در سطوح محلی، جمهوری و ملی تشکیل یافتند. ارائه خدمات فرهنگی به اقشار مختلف جامعه، در قالب طرح پنج ساله توسعه اقتصادی ملی ترسیم یافت. توجه ویژه مسئولان رده بالای نظام به آن دسته از مؤسسات فرهنگی بود که از امکان انتقال اطلاعات در سطح بسیار بالا برخوردار بودند. از جمله این مؤسسات میتوان به رادیو، سینما، مطبوعات و شبکه مؤسسات فرهنگی که پوشش اطلاعاتی خبری کل کشور به ویژه مناطق روستایی را بر عهده داشتند، اشاره کرد. از سال 1960 با تشکیل اتحادیه فیلمسازان، نظام اتحادیههای تولیدکنندگان هنری کشور تشکیل گردید. وظیفه اصلی این اتحادیه کنترل روشنفکران کشور و سازمان دادن فعالیتهای فرهنگی طبق خواسته و نیاز حزب بلشویک بود. در سال 1953، وزارت فرهنگ اتحاد جماهیر شوروی منحل گردیده و اداره فرهنگ کشور تأسیس یافت. لازم به ذکر است که اداره مذکور به کنترل و هدایت فرهنگ در تمام سطوح جامعه از مناطق روستایی تا فدراسیون روسیه میپرداخت. اتحادیههای فدراسیون روسیه بر فعالیت نهادهای اجرایی کشور نظارت کرده و مؤسسات حزبی کشور نیز در همه سطوح، به کنترل فعالیت اتحادیههای مذکور میپرداختند. کمیته مرکزی، دبیرخانه و دفتر سیاسی حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی نیز، نظارت بر این سیستم را بر عهده داشتند. با وجود استیلای این نظام محدود و بسته، حیات فرهنگی کشور همچنان متنوع باقی ماند. به محض این که کنترلهای فوق از میان برداشته شدند، تمایلات نهفته ظاهر گردید. در اواخر دهه 1950 و اوایل دهه 1960 اصلاحات خروشچف تحت عنوان «تاو» یا آب شدن یخها امیدهای فراوانی را در جهت نیل به رنسانس معنوی در کشور بر انگیخت[۹]. در دوره برژنف، که به دوره رکود مشهور شد، با وجود بازگشت به محدودیتهای گذشته، اما آزادیهای دوره خروشچف کماکان ادامه یافت[۱۰]. در اواسط دهه 1980، گورباچف تغییرات عمدهای را در زمینه فرهنگی کشور پیش کشید که به کاهش فشار عقیدتی و ایدئولوژیکی رسانهها و کنترل اداری مؤسسات آموزشی و فرهنگی کشور منتج گردید. طبق قانون مصوب 1990 سانسور از مطبوعات و رسانههای کشور حذف گردید. در اوایل سال 1990، کشور به طور کلی کنترل خود را از روی بخش فرهنگ کشور حذف کرد. همزمان با به اوج رسیدن بحران سیاسی و اقتصادی، علاقه مندی جامعه نسبت به امور فرهنگی به کلی از دست رفته و سقوط نظام کمونیستی اتحاد جماهیر شوروی رقم خورد[۱۱].
به هر حال، پیش از فروپاشی، ویژگیهای سیاسی و عقیدتی آنچنان بر پیکره فرهنگی کشور گسترده بود که برون رفت از آن همه ساختارسازی و پیریزی ساختارهای جدید آن هم با تنگناهای اقتصادی سالهای آغازین پس از فروپاشی، دشوار مینمود، ولی سیاستهای اقتصادی موفق دوره پوتین این دوران انتقال را به سرعت سپری کرد و اکنون متصدیان امور فرهنگی با بازیابی مجدد خود، توانستهاند راههای انتقال فرهنگی به دوران متناسب با پس از فروپاشی را به سرعت طی کنند. اهداف کلی سیاست فرهنگی روسیه با تاکید ویژه بر ارزشها و سنتهای فرهنگی ملی با اولویت بندیهای شورای اروپا هماهنگ است. در سیاستهای جدید فرهنگی تصدیگری دولت به حداقلها کاهش یافته است و توان بخش خصوصی و نهادهای مردمی به عنوان عنصر اصلی لحاظ شده است و جالب اینکه مذهب نیز در موضوعات فرهنگی مورد توجه دولت فدراسیون روسیه قرارگرفته است، امری که در دوران پیش از فروپاشی هرگز به آن توجه نمیشد[۱۲](ابراهیمی ترکمان، در سایت:.
در جامعه امروز روسیه، دولت مهمترین نقش را در توسعه فرهنگی ایفا میكند كه این كار از طریق تنظیم حوزه فرهنگ در بازار صورت میگیرد. یكی از مباحثات مهم در این حوزه، ضرورت قرارگرفتن نهادهای تشكیل دهنده فرهنگ و محصولات آن زیر نظر دولت است. تغییراتی كه در ارگانهای كنترل كننده دولت به صورت دایم انجام میگیرد، ساختار آن را تا حد زیادی بر هم زدهاند. مكانیزمهای سازمانی كه مجری سیاستهای فرهنگی دولت هستند، در بخشهای مختلف این كشور خود را به انحطاط كشیدهاند. در جامعه امروز روسیه، راهكارهای فرهنگی در سطح عالی و در سطح دولت دستخوش تغییرات اساسی شده است و نقش دولت در اداره و توسعه فرهنگ و سیاست های فرهنگی بسیار بیشتر از قبل شده. پروسه های فرهنگی حاضر در جامعه كه توسط نهادهای اجتماعی و نهادهای فرهنگی به اجرا درمی آیند، امروز مورد توجه خاص قرار دارند. به همین خاطر دولت در پی تدوین دستوركار مشخص برای تغییر، استفاده از تكنولوژی و آموزش پرسنل است تا بتوانند شرایطرا برای توسعه مطلوب در سیاست های فرهنگی دولت ایجاد كنند. سیاست فرهنگی در روسیه به مجموعه ای از عملكردها در جهت حل مشكلات در نهادهای تخصصی فرهنگ است و شامل برنامه توسعه روابط فرهنگی با سایر كشورها، حمایت از اتحادیه های نمایشی و موسیقی، امور مربوط به كتاب خانههاو موزههاو برنامه های مربوط به حفظ و نگهداری از مجموعه های تاریخی و یادبودها، همكاری در جهت آماده سازی متخصصین حرفه ای در حوزه امور خلاقانه و خدمات فرهنگی می شود. این نهادهای فرهنگی وظیفه دارند فعالیت های فرهنگی را طبق صلاحدید سازمان ذیربط، بودجه تعیین شده و ابزارهای در اختیار و همچنین تكنولوژی روز افزایش بدهند. سیاست های فرهنگی كه در حوزه مسئولیت های سایر وزارت خانههابه غیر وزارت فرهنگ فدراسیون روسیه وارد می شود، شامل تدوین برنامه های میان سازمانی به صورت عمومی است. این برنامههادر حقیقت حمایت از توسعه فرهنگ قومی – ملی، روابط فرهنگی با شهروندان مقیم در خارج از كشور، برنامه های مختص جوانان، آموزش و پرورش، حفظ و نگهداری از یادبودهای فرهنگی، استفاده از میراث تاریخی – فرهنگی، فعالیت های فرهنگی – تفریحی مردم و فعالیت های آژانس فدرال در بخش تلویزیون و رادیو هستند([1] Есаков В.А. Характер, цели, задачи и методы управления отраслью культуры в современных условиях / В.А. Есаков // Общественные науки и современность. – 2005. - № 3. –С. 13.).
در خصوص روسیه می توان به این نكته اشاره كرد كه طی دوران اصلاحات، سیاست های مربوط به حوزه شكل دهی فرهنگ روسیه در سطح ملی به طور قابل توجهی ضعیف شده است؛ برنامه های هنری ملی كه بر عهده نهادهای منطقه ای و شهری قرار داشتند، توسعه پیدا نمی كنند و علاوه بر این، برنامه های كودكان و جوانان نیز رشد ضعیفی دارند. با این حال این نكته حایز اهمیت است كه بسیاری از ادارات ذیربط در حال جستجو برای یافتن خطوط مشی درست و راهكارهایی هستند كه پاسخگوی نیازهای امورز جامعه باشد. وزارت فرهنگ روسیه به این نتیجه رسید كه باید مشكلات سیاست های فرهنگی و مطالب منتشره توسط ارگانهارا به بحث گذاشت. برخی دانشمندان و متخصصین ضمن بررسی سیاست های فرهنگی دولت پیشنهاد دادند كه از سیاست های متمایز كننده برخی مناطق عبور كرده و به استراتژی یك دست سازی بپردازند زیرا امتیازات منطقه و ظرفیت نوآوری به تشویق در توسعه منطقه می انجامد. سایر متخصصین راجع به لزوم حفظ فضای فرهنگی واحد با یك مركزیت قوی و رشد مناطق ضمن مقایسه از نظر كیفیت و سطح زندگی سخن می گویند(Аванесова Г.А. Социальное развитие российских регионов: механизмы самоорганизации и культурная политика / Г.А. Аванесова, О.Н., Астафьева. - М., 2001. – С. 122.)..این مركز موظف است سیاست واحدی برای تمام مناطق تدوین كند كه در فضای فرهنگی از قدرت اجرایی برخوردار باشد. سیاست های فرهنگی محلی به صورت جزئی تر و با تنوع بیشتر برای حل مشكلات معیشتی و فرهنگی مردم است كه باز هم از مركز انجام می گیرد. مهمترین محورهای سیاست فرهنگی مقامات منطقه ای به صورت زیر تعیین می شود:
- مسایل مرتبط با شغل افراد و كاهش سطح بیكاری؛
- ایجاد مشاركت میان مناطق مختلف كشور در حوزه فرهنگی – تفریحی؛
- سیاست گذاری در بخش حمایت از خانواده، مادران و كودكان؛
- اتخاذ تدابیر در امر حمایت های اجتماعی؛
- توسعه سیستم موسسات فرهنگی – تفریحی؛
- سیاست گذاری در حوزه برنامه ریزی شهری، زیرساخت های نوین، حل مشكلات مربوط به برنامه ریزی سطح شهر، احداث ساختمان های مسكونی، تكمیل شبكه های راه و حمل و نقل، شبكه ارتباطات، خدمات اجتماعی، تجاری و مراكز تفریحی؛
- سیاست گذاری در حوزه تربیت و آموزش عمومی كودكان، جوانان، آموزش تخصصی نوجوانان و جوانان؛
- تربیت نوجوانان و تشویق آنها به برنامه های هنری و خلاقانه؛
- توسعه زیرساخت های تفریحی؛ سازمان دهی استراحت و اوقات فراغت، برگزاری جشن و روزهای یادبود؛
حفظ یادبودهای تاریخی میراث فرهنگی، حمایت از فضای فرهنگی به طور كل( Горлов И.И. Культурная политика в современной России: региональный аспект / И.И. Горлов. - Краснодар, 2010. - С. 7 – 11.).
در تاریخ 27 اكتبر سال 2012میلادی دولت لایحه قانونی شماره 1446 «درباره ایجاد تغییرات در برنامه هدفمند فدرال «فرهنگ روسیه» (طی سال های 2018-2012)» را به امضاء رساند(Ярошевская т.л. «Глобальный экономический кризис: реалии и пути преодоления»,
СПб.: Институт бизнеса и права, 2009). طبق این برنامه، كل بودجه اختصاص یافته برای این تحقق پروژههاشامل 190407،47 میلیون روبل می شود كه مبلغ 183667،14 میلیون روبل از بودجه دولتی و 6740،33 میلیون روبل از سایر منابع تامین خواهد شد. طبق گزارشات مندرج در سایت وزارت فرهنگ روسیه، مبلغ 117433،11 میلیون روبل جهت سرمایه گذاری كلان و مبلغ 739،61 میلیون روبل برای تغییرات و به روز رسانی امور پژوهشی، تجربی – ساختاری و نهایتا 72234،74 میلیون روبل برای سایر ملزومات هزینه خواهد شد. این لایحه قانونی علاوه بر تعیین میزان سوبسیدها از بودجه دولتی و توزیع آن میان واحدهای فدرال به موضوعات جزئی تر از جمله تجهیز موزههابه كامپیوتر و وسایل ارتباطی، خرید وسایل و ملزومات برای موزههاو تامین امنیت اشیای موجود با تجهیزات جدید، تشكیل كتابخانه های سیار، تشكیل سیستم عمومی دستیابی به كتابخانه الكترونیك ملی، ساخت مراكز سیار چندمنظوره فرهنگی، احیای مراكز فنی و تهیه تجهیزات مورد نیاز برای مراكز فرهنگی روستایی و ایجاد كتابخانه سیار برای مراكز روستایی، تجهیز موسسات فرهنگی روستایی به وسایط نقلیه، تقویت مراكز برای كارهای گروهی خلاق، توزیع سوبسید میان واحدهای روسیه فدرال كه توسط دولت فدراسیون روسیه به تصویب می رسد(سایت وزارت فرهنگ روسیه ،برنامههای هدفمند(http://www.mkrf.ru/dokumenty/583/detail.php?ID=270290).
الگوی سیاست فرهنگ ملی روسیه امروز با استناد به ملاکهاو معیارهای گوناگونی تعیین می گردد. از جمله این معیارها می توان به طرح الگوی تئوریکی با اساس درک انسانی از فرهنگ و احترام به ارزش های انسانی و نقش سیاسی فرهنگ به مثابه ملغمه ای سنتی از هنر و میراث فرهنگی کشور اشاره کرد. از اهداف بلند مدت سال 2000 کشور دربرنامه ریزی فدرال تحت عنوان فرهنگ روسیه یاد می شود. هدف این برنامه توسعه پتانسیل فرهنگی روسیه و بهره گیری مؤثر و مفید و حفاظت از میراث فرهنگی فدراسیون روسیه است. از جمله اهداف و وظایف طرح دراز مدت دوره گذار می توان به موارد زیر اشاره کرد:
الف. نگاهداری و حفاظت از میراث فرهنگی کشور به منظور توسعه حیات فرهنگی کشور؛
ب. ایجاد فضای فرهنگی یکسان جهت دسترسی یکسان اقشار مختلف جامعه به کالاهای فرهنگی و تهیه و تدارک قوانین ومقررات ضروری جهت گفت و گوی فرهنگی میان اقوام مختلف کشور؛
ج. جهت دهی گروههاو اشخاص به سمت ارزش های مدرن فرهنگی کشور؛
د. حمایت و پشتیبانی دولت از مشارکت فرهنگی و فعالیت های حرفه ای و خلاق؛
ه. حفاظت وصیانت از میراث فرهنگی کشور و استفاده به جا و مؤثر از آن؛
و. توسعه و تقویت زیر ساخت های فرهنگی کشور به منظور دسترسی به کالاهای فرهنگی، منابع اطلاعاتی موزه های کشور، کتابخانههاو آرشیوها و اتصال به دهکده اطلاعاتی جهانی؛
ز. توسعه صنعت فیلم کشور از طریق سازماندهی مجدد بخش دولتی و افزایش تولید فیلم و نمایش های سمعی و بصری؛
ح. توسعه نقش فرهنگ در جامعه در جهت تقویت مؤسسات مختلف فرهنگی، افزایش آگاهی های اجتماعی و حفاظت از گروه های آسیب پذیر اجتماع؛ و
ط. متمرکز کردن بودجه بر اولویت های فرهنگی کشور(آقازاده،11-12).
طرح مذکور با دیگر فعالیت های دولت در زمینه های علوم، آموزش، جوانان و سیاست های قومی، برنامه های زیست محیطی و توسعه مناسبات مشترک فدرالی هماهنگ است. اجرای طرح های اقتصادی کوتاه مدت در بخش فرهنگ کشور نتایج قابل توجهی را در بر نخواهد داشت زیرا که برنامه های فرهنگی در کل دارای تأثیرات دراز مدت است. لازم به ذکر است که افزایش آگاهی مردم طی فرایند مدرنیزاسیون، دلبستگی به آرمان های دموکراتیک، تقویت مؤسسات فرهنگی در یک جامعه مدنی باز و صیانت از سوابق تاریخی مردم و سنت های ملی آنان، پایه های رشد اقتصادی کشور روسیه را تشکیل می دهند(همان).
اولین و مهمترین اصل این سیاست فرهنگی آن است که با تاریخ نباید مقابله کرد، باید بطور دقیق گرایشات اصلی و جنبههای مختلف روندهای عینی رشد جامعه را در نظر گرفت، آنچه از قبل آشناست مد نظر قرار گیرد و به جستجوی خستگی ناپذیر قوانین ناشناخته تکامل اجتماعی- فرهنگی پرداخته شود. باید کمک رسانی همهجانبه به جامعه در پیشروی آن در راه انتخاب شده و مدرنیزهشدن سریع آن انجام گیرد. دومین اصل مهم این سیاست چنین است: تعیین صحیح موضوع این سیاست. اگر سازمان های فرهنگساز و حافظ فرهنگ (انستیتوها) موضوع فرهنگ به حساب آیند، در اینصورت تمام جامعه بطور کلی باید موضوع سیاست فرهنگی میشود و از همینجاست که مقیاس تأثیر چنین سیاستی به عنوان مقیاس سراسر ملی (سراسر دولتی) تلقی میشود. ناهمگونی جامعه روسیه (از لحاظ ملی، اجتماعی، مذهبی و غیره) تلفیق انعطافپذیر جهانی سیاست فرهنگی با روش های کاربردی محلی را طلب میکند که برای بخشهای مختلف جامعه متنوع روسیه بخوبی قابل استفاده باشد. سومین اصل بدین مضمون است: تعیین عامل و ذات سیاست فرهنگی. اشتباه بزرگی است اگر درک این عامل فقط به دولت و سازمانهای وابسته به آن محدود شود. عاملی که به اجرای سیاست فرهنگی میپردازد، در وهله اول همان جامعه است که توسط مراجع دولتی تنظیم شده است. جامعه که همزمان عامل وموضوع سیاست فرهنگی است به عنوان سیستم اجتماعی- فرهنگی خودسازمان و خودتوسعه عمل میکند. این سیستم دائماً خود را با تغییرات شرایط زندگی وفق می دهد. بدون شک نقش سازمان های تخصصی در حوزه فرهنگ شناسی در اینجا فوق العاده مهم است، اما آنها فقط به عنوان گروههای مشاور عمل میکنند که روند خودسازمانی اجتماعی- فرهنگی و پیشرفت و توسعه آن را جهت داده و تشویق میکنند. در اینجا به ویژه به ابراز وجود جامعه در اشکال مختلف توجه خاص میشود. چهارمین اصل عبارت است از: تأثیر بخشی اجزاء سیستم فرهنگی. این به معنی تأثیر کیفی تدریجی بر اذهان جامعه، اخلاقیات و ارزشهای دارای اولویت اجتماعی است. به همین دلیل، وسایل و ابزار سیاست فرهنگی را میتوان هم واحدها و سازمان های فرهنگی-هنری دانست که به ایجاد تصویر واقعی فرهنگی میپردازند و هم علم، آموزش و پرورش، ارشاد، چاپ و نشر و غیره دانست که معیارهای ارزشی سلسله مراتب نیازهای اجتماعی-فرهنگی جامعه را بطور کلی شکل میدهند. توجه دائمی به تنوع ماهیت و باصطلاح «اصل و نسب» فرهنگ روسیه پنجمین اصل است. در رابطه با مسأله خودویژه فرهنگی روسیه می بایست توجه خاصی به خصوصیات و ویژگیهای هر فرهنگ مبذول شود و مسأله خودویژگی ملی و یا مذهبی به عنوان ویژگی نژادهای مختلف و همکاری متقابل بین فرهنگها به عنوان شرط اساسی رشد و توسعه هماهنگ فرهنگی هر قوم و ملت، اهداف و منافع اقوام تمدن چندقومیتی روسیه، سیمای «سمفونی» ( هم در معنی موزیکال آن و هم مذهبی آن) فرهنگ قومی در کل فرهنگ روسیه، در نظر گرفته شود. نهایتاً تمدن، نوآوری هایی را که برای آن قابل پذیرش است، گرفته و آنها را جذب فرهنگ خود خواهد کرد. مطالعه عمیق سنن ملی، ارزشها، علایم مشابه جامعه، مجموعه پدیدهها که در بخش میراث فرهنگ ملی بهم پیوند خوردهاند، تحقیق درباره گرایشات تکاملی آنها و برداشت معاصرین از آنها و انتخاب شکل مدرنیزه کردن فرهنگ را دربرمیگیرد. توجه خاصی باید نسبت به سیستم در حال تغییر ارزشهای اجتماعی شود که از خارج به عاریت گرفته شده اما به حد زیادی تعیینکننده جهتگیریهای اجتماعی- فرهنگی است که طبقات مختلف جامعه آن را ترجیح میدهند(ابراهیمی ترکمان، در سایت:Thttp://www.aftabnews.ir/vdcc10q4.2bqx48laa2.html).
مهمترین اهداف سیاست فرهنگی روسیه عبارتند از:
الف. توسعه همه جانبه رهنمودهای ارزشمند اجتماعی- فرهنگی انسان و جامعه، ترکیب ارزشهای جدید زندگی، تطابق هنری تجربه تاریخی اجتماعی و میراث فرهنگی ملی با هدف مدرنیزاسیون اجتماعی-فرهنگی روسیه؛
ب. کمک به مردم برای ایجاد شرایط جدید زندگی، یکسان سازی و برابری ملی- فرهنگی، اجتماعی- اقتصادی و سیاسی، امکان تعیین هویت معنوی و خودبیانی، افزایش آگاهیهای فردی در حوزه جامعهشناسی و فرهنگ اجتماعی؛
ج. رشد و توسعه همهجانبه ارزشهای معنوی در تمام مواردی که منافع اجتماعی و نیاز افراد بروز میکند، تبدیل زندگی فرهنگی آنها به اصل معیشت اجتماعی؛
د. آشنا کردن مردم با دانش و توجه به تمام جنبه های متنوع فرهنگ بشری، غنیسازی معنوی و فکری آنها از طریق این دانش، پرورش برخورد شکیبانه و صبر و بردباری نسبت به فرهنگ بیگانه، توجه به ضرورت همکاری متقابل و دوستانه فرهنگی، معاشرت و گفتگو، از بین بردن بیگانگی ملی، مذهبی و اجتماعی-سیاسی؛ و
ه. آموزش دادن افراد برای درک دمکراتیک و پلورالیستی از جهان، ایجاد تعامل در ارزشهای عموم بشری با مفاهیم عمیق فرهنگهای مختلف، پی بردن به این واقعیت که آینده بشریت با تلفیق متناسب آزادی شخصی با فرهنگ تعیین میشود(ابراهیمی ترکمان، در سایت:Thttp://www.aftabnews.ir/vdcc10q4.2bqx48laa2.html.
الگوی سیاست فرهنگ ملی روسیه با استناد به ملاكها و معیارهای گوناگونی تعیین می گردد. از جملة این معیارها می توان به طرح الگوی تئوریكی با اساس درك انسانی از فرهنگ و احترام به ارزشهای انسانی و نقش سیاسی فرهنگ به مثابه استفاده سنتی از هنر و میراث فرهنگی كشور اشاره نمود. در جریان انتقال نظام سیاسی روسیه، هدف اصلی سیاست فرهنگ فدرال حفاظت و صیانت از میراث فرهنگی و شبكه موسسات فرهنگی ملّی و دولتی فدراسیون روسیه است. در ژوئن سال 1993، دولت فدراسیون روسیه به اجرای اهداف مذكور پرداخته و بر همین اساس دولت فدرال جهت توسعه و حفاظت از فرهنگ و هنرهای كشور پایه ریزی گردید. در سال 1997، طرح جدید ریاست جمهوری به جریان افتاد. از جملة وظایف مهمی كه طی سالهای 97-1995 فراروی توسعه فرهنگی روسیه قرار داشت می توان به ایجاد شرایط مناسب جهت دسترسی هر چه بیشتر تمامی گروه های اجتماعی به آثار فرهنگی و هنری ملی و بین المللی در جهت رشد معنوی و فرهنگی و خلاقیت افراد؛ و حفاظت از میراث فرهنگی و تاریخی كشور به عنوان عامل وفاق میان گروهها و اقشار مختلف جامعه؛ وتوسعه و رشد اصول فدرالیسم در جهت اجرای هر چه دقیقتر سیاستهای فرهنگی در سطوح دولتهای محلی و منطقه ای اشاره کرد.
این اهداف بخصوص اهداف توسعه طلبانه به خاطر وجود بحران فزاینده اقتصادی و سیاسی كاملاً به اجرا در نیامده اند. در سیاست گذاری فرهنگی روسیه مبحث جاری پیرامون تناقض میان جایگاه والای اجتماعی بخش فرهنگ و تخصیص بودجه ناچیز به آن می باشد. بجز منابع مالی ویژه سال (99-1998) كه به امر بزرگداشت دویستمین سالگرد شاعر بزرگ روسیه - پوشكین اختصاص یافت، بودجه بخش فرهنگ كشور در فاصله سالهای (98-1996) چندین بار كاهش یافت. این موضوع باعث رقابت شدید بر سر تأمین بودجه به عنوان مهمترین اولویت مؤسسات فرهنگی كشور گردید.طرح 2005 - 2001 فرهنگ روسیه در جهت اجرای اصلاحات اساسی در مدیریت فرهنگی كشور طراحی گردیده و با نگاهی خوشبینانه به تشریح وضعیت فعلی بخش فرهنگ كشور می پردازد. پیشرفتهایی در جهت اولویت بندی سیاستهای فرهنگی كشور صورت گرفته است كه از جملة این اولویتها می توان از تمركز زدایی در امر قدرت، توسعه رسانه های جمعی به ویژه تلویزیون كه خارج از قلمرو وزارت فرهنگ كشور فعالیت می نماید و خصوصی سازی و تجاری نمودن فرهنگ كشور یاد کرد. برخلاف امكانات محدود سیاسی و اقتصادی كشور، مقامات فدرال در جهت تمركززدایی از حوزه فرهنگ گام برمی دارند. نكته اساسی در این باره تصویب قانون استقلال فرهنگی كشور می باشد كه توسط وزارت كشور و به صورت سیاست منطقه ای تهیه و تنظیم گردیده است. ماده قانون مذكور توسط شورای فدرال فرهنگ و هنرهای زیبا در نوامبر سال 1996 به اجرا درآمد. در این میان به برقراری روابط میان وزارت فرهنگ و انجمنهای قدرتمند بین منطقه ای نظیر منطقه آرال، روسیه مركزی، منطقه شمال غرب، منطقه قفقاز شمالی، منطقه سیبری و شرق دور تأكید شده است. وزارت فرهنگ تعداد 6 موافقت نامه با انجمنهای بین منطقه ای و 18 موافقت نامه با اتباع فدراسیون روسیه منعقد نموده است(آقازاده،1383: 13).
در كشور روسیه، رابطه میان فرهنگ و رسانههاشبیه رابطه میان قدرت و رسانههااست. رسانه های گروهی در این كشور مدیریت خاص خود را داشته و تأثیر آنها بر موضوعات سیاسی كشور بسیار زیاد است. مدیریت فرهنگی در این كشور به مسائلی نظیر فرهنگ و هنرهای سنتی، سینما، میراث فرهنگی و آموزش حرفه ای میپردازد. رسانه های گروهی كشور به ترجمة آثار فرهنگی رسانه ای غرب به ویژه فرهنگ آمریكایی مبادرت نموده و آن را پخش می نمایند و این در حالی است كه هیچ گونه پشتیبانی منظمی از تولیدات فرهنگی داخلی صورت نمی گیرد. با وجود این، زمینه عمومی جهت ارتقاء هویت ملی از طریق فرهنگ و در قالب سنت فراهم آمده است. از جملة پیامدهای ارتقاء هویت ملّی می توان به محبوبیت فراگیر و همه جانبه پخش فیلمهای روسی از تلویزیون كشور بین سالهای 70-1939، مبارزه با فرهنگ رسانه ای غرب و حمایت از ارزشهای ملی رسانه ای و هنری كشور اشاره نمود. آموزشهای هنری در اتحاد جماهیر شوروی سابق به شكل آموزشهای آكادمیك ارائه می گردید. مدارس رقص، باله و موسیقی برای كودكان به دنبال تأسیس مؤسسات آموزش عالی پایه ریزی گردید. مدارس مذكور همچنان به فعالیت می پردازند اما به علت كمبود شدید منابع مالی و تأمین هزینه از محل شهریه های دریافتی از قدرت عمل ضعیفتری برخوردار می باشند. از سوی دیگر شبكه مدارس هنر، وابسته به دانشگاههای كشور در حال گسترش بودند زیرا بسیاری از مؤسسات آموزشی در سطوح محلی و منطقه ای وضعیت خود را تغییر دادند. به عنوان مثال چندین مدرسه عالی فدرال فرهنگ و هنرهای زیبا در مناطق مختلف به كالج و دانشگاه تغییر وضعیت داده اند. تمایل به ایجاد یكپارچگی كامل در سیستم آموزش عالی كشور منجر به ادغام مؤسسات دست اندركار فرهنگ و هنرهای زیبای كشور كه سابقاً وابسته به ادارات فرهنگی و دانشگاهها بودند گردید. اولویت جاری سیاست فرهنگی كشور منجربه برقراری همكاری نزدیك و تنگاتنگ میان مقامات و ادارات فرهنگی و آموزشی در تمامی سطوح اعم از فدرال، منطقه ای و محلی و به كارگیری استانداردهای بالا در آموزشهای هنری حرفه ای گردید. از جملة مشكلات دیگر سیاست مذكور سن بالای مدیران فرهنگی، مهاجرت اساتید و معلمین زُبدة فرهنگی به خارج از كشور است كه به علت دستمزدهای ناچیز و وضعیت اجتماعی نابسامان كشور تقاضا برای استخدام آنان در خارج به ویژه در رشته های موسیقی، رقص و باله افزایش یافته است. علیرغم همكاری سیاستگذاران فرهنگی، صنایع فرهنگی كشور از رقابت بخش خصوصی و دولتی كشور برخوردار بوده كه خود این امر باعث بروز مشكلاتی در مشاركت فرهنگی و صنایع فرهنگی كشور گردیده است(همان، 14).
از جمله اولویتهای اخیر فرهنگی كشور روسیه، می توان به بقاء مؤسسات فرهنگی سنتی (غیررسمی) به عنوان مهمترین اولویت اشاره نمود. حتی آن زمانی كه تأمین بودجه فرهنگی كشور تا حد پرداخت حقوق كارمندان كاهش یافته بود بیشترین سهم بودجههاصرف بخش مذكور می گردید. آزادی نسبی مدیریتی و مالی كه در اواخر سال 1980 به مؤسسات دولتی كشور اعطا گردید همچنان در حد حرف باقی مانده و منابع مالی مؤسسات دولتی و تجاری دست اندركار فرهنگ و هنر كشور به شدت كنترل می شد. تلاش مؤسسات فرهنگی و هنری كشور در جهت ترمیم هزینه های جاری منجر به پیدایش نظام حقوق قرضه عمومی گردید كه به نوبه خود اقتصاد كشور روسیه را به فساد كشاند.
وضعیت تفکر و جریان های فکری موثر
فلسفه به دنبال مسیحیت شرقی وارد روسیه شد كه فرق عمومی آن با مسیحیت غربی این بود كه بین دانش فلسفی و ایمان مسیحی فرق مشخص نمیگذاشت. فلسفه در سدههای نخست دولت روسی در چارچوب اندیشه دینی توسعه یافته و در مستدل كردن اصالت مسیحی دین ارتدوكس و نقش جهانی روسیه به عنوان رم سوم تمركز میكرد. اما پس از تقویت جهت گیری غربی در سیاست روسی در قرن 17 و به خصوص در پی اصلاحات ریشهای پطر اول كه قدرت اروپایی- آسیایی را به سوی اروپا گرداند، اندیشه فلسفی در روسیه تحت تأثیر شدید و چه بسا تعیین كننده فلسفه جدید اروپایی و به خصوص فرانسوی و آلمانی، توسعه یافت. آكادمی علوم روسیه بر اساس مطالعه تجربه آكادمیهای اروپایی تأسیس شد. از این رو، مفهوم اندیشه فلسفی و اجتماعی جدید در روسیه از سده هیجدهم است که مطرح شده است. از نگاه اِن.اُ. لوسکی، ویژگی های فلسفه روسی در این سدههاعبارتند از: کوسمیزم، سفسطه، اجماع، متافیزیک، تدین، اینتوئیتیویزم، پوزیتیویزم، رئالیزم می باشد. و موضوعات پژوهش های فلسفی اندیشمندان روسی در حیطه های مساله انسان؛ کوسمیزم (درک کائنات به عنوان یک ارگانیزم کامل واحد)؛ مسائل اخلاق و آداب؛ مساله انتخاب مسیر تاریخی روسیه- میان غرب یا شرق؛ مساله حکومت؛ مساله دولت؛ مساله عدالت اجتماعی؛ مساله جامعه ایده آل؛ و مساله آینده دور می زده است. مکاتب اصلی فلسفه روس هم به طور کلی عبارتند از: فلسفه تاریخی پ.یا.چادایِف؛ فلسفه غربگرایان و اسلاویانافیل ها- آ.ای.هِرتسن، ان.پ.اُگارِف، ک.د.کاوِلین، و.گ.بِلینسکی، آ.اس.خامیاکوف، ای.و.کیرِیِفسکی، یو.اف.سامارین، آ.ان.استروفسکی، برادران ک.اس. و ای.اس.آکساکوف؛ فلسفه ارتودوکسی- سلطنتی—ان.اف.فیودوروف، ک.ان.لئونتیف؛ فلسفه اف.ام.داستایِفسکی؛ فلسفه ال.ان.تولستوی؛ فلسفه انقلابی-دموکراتیکی—ان.گ.چِرنیشِفسکی، ان.ک.میخائیلوفسکی، ام.آ.باکونین، پ.ال.لاوروف، پ.ان.تکاچِف، آنارشیست پ.آ.کروپوتکین، مارکسیست گ.و.پلِخانوف؛ انسان شناسی فلسفی—نیکلای نیکلایِویچ استراخوف؛ فلسفه لیبرلی—باریس نیکلایِویچ چیچِرین؛ فلسفه و.و.روزانوف؛ فلسفه دینی روسی—و.اس.سالاویُوف، اس.ان.بولگاکوف، پ.آ.فلورِنسکی؛ فلسفه کوسمیزیم—ان.اف.فیودوروف، و.ای.وِرنادسکی، ک.اِ.تسیولکوفسکی، آ.ال.چیژِفسکی؛ فلسفه "خارج روسیه"—د.اس.مِرِژکوفسکی،ال.شِستوف، پ.سوروکین،ان.آ.بردیایِف(http://ru.wikipedia.org/wiki/Русская_философия).
به هر حال، روسیه از زمان اصلاحات تا کنون بیش از هر چیز جولانگاه سه جریان فکری مهم بوده است. تاسیس فرهنگستان علوم و مدارس و اصلاحات مذهبی و محدود سازی كلیسا از سوی پتر نقطه آغاز این مجادلات فکری و فلسفی بوده است. اصلاحات او موجب محدود شدن قدرت کلیسا و نفوذ فلسفه غرب به روسیه توسط سیستم تحصیلات عالیه ایجاد شده در روسیه گردید. اولین و رایج ترین تفکر متجددانه در روسیه دئیزم بود که طرفداران آن متفکران کلیدی روشنگری روسیه چون: میخائیل لامانوسوف و الکساندر رادیشِف بودند. درست در همین زمان اتمیزم و سِنسوالیزم وارد روسیه شدند. فلسفه روسی همچنین بسیاری از ایده های ماسونی( نیکلای نوویکوف) را تلخیص و تسهیل نمود. گریگوری تیپلوف یکی از اولین فرهنگ های فلسفی روسی را تدوین کرد. زیربنای فكری این تحولات در حوزه مذهب كشیش تئوفان پروكوپوویچ بود كه به تبلیغ اندیشه های فلسفی بیكن و دكارت پرداخت. پتر هم برتری اخلاق عرفی و نظارت دولت بر روحانیت را پذیرفت(شانی نوف، 1383: 137). پتر دو فرهنگ به وجود میآورد: فرهنگ عمودی دولت و نخبگان و فرهنگ افقی مردم (دانکوس، 1371: 148) البته پتر مدعی بود که " چند دهه به اروپا نیاز داریم و بعد از آن میتوانیم به آن پشت کنیم." (همان، 174)، اما این مسیری بی بازگشت بود. او در سال 1700 روزنامه ودوموستی را برای اولین بار به راه انداخت، مجموعه قوانین روسیه را تدوین کرد، و مفهوم منافع عمومی را متذکر شد، اما شیوه او تناقضات زیادی ایجاد کرد، از یک سو میان طرح و سیوه واقعی دولت وفاصله زیاد بود و از سوی دیگر، میان منافع دولت و ملت و منافع شخص تزار فاصله وجود داشت (دانکوس، 1371: 9-178). اصلاحات پتر همچنین، فرهنگ اجتماعی روس را به طرز آشتیناپذیری به دو نیم کرد و طبقات بالای جامعه با فرهنگ غربی، دولتی و دنیوی را در برابر فزهنگ دهقانی قرار دارد. به بیان سادهتر، فرهنگ "پنجرهای باز به روی اروپا" مقابل فرهنگ روس سنتی قرار گرفت. سنپترزبورگ، نامی آلمانی، به دست معماران ایتالیایی و پر از جمعیت غربی، در برابر مسکو، شهری تا بن دندان روسی و به شیوه زیست روسی بود. در سنپترزبورگ نخستین آکادمی هلوم روسیه در تسخیر دانشمندان فرانسوی و آلمانی، و مدارس، کارخانجات و گارگاههای مدرن شکل گرفت. از اینجا بود که یک روسیه جدید و متفاوت از گذشته شکل گرفت. روسیه سدههای 18، 19 و 20 بر مدار تحولی شکل گرفت که از سنپترزبورگ و پتر آغاز شد و آن را از روسیه قرن 17 پیش از آن جدا ساخت. بنیان فکر این دوره جدید را میتوان در اروپای تئوفان پروکویچ یافت. او روحانی عالیمقامی از کیان کاتولیک اوکراین بود که آثار فلاسفه اروپایی را خوانده و مجذوب مفاهیم دولت و حاکمبت شده بود و مضمونهایی چون اطاعت در جامعه، حقوق پادشاه، یکپارچگی نظام سیاسی در وجود شخص شاه را از هابز و گرسیوس گرفته و در کتاب " عدالت و اراده پادشاه" در قالب مفاهیم دولت، قدرت و ناسیونالیسم آورده بود و روسیه قرن 18 را با اروپای پس از رنسانس، روشنایی و خردگرایی منطبق میکرد (دانکوس، 6-195). از این دوره، معارف سده هیجدهم اروپا به قشر بالای جامعه روسیه راه یافت و گروهی از اشراف روس به نظریههای ولتر، دیدرو و افكار فراماسونی روی آوردند (بردیایف، 1383: 33). رادیشف نخستین روشنفكر روسی بود كه با مطالعه آثار فلسفه سده هیجدهم فرانسه پرورش یافت و از نوشتههای ولتر، دیدرو و روسو بهره فراوان گرفت و در وجود او، اندیشههای فرانسوی با روحیات روسی درهم آمیخت. اما با وجود این، كاترین دوم، امپراتریس روسیه نیز بانویی روشنفكر بود و با ولتر و دیدرو مكاتبه داشت. اما به هر حال، اسلاوگرایان روس كارهای پتر را خیانت به مبانی كلی روس، اعمال فشار و متوقف كردن ادامه پیشرفت میپنداشتند (بردیایف، 1383: 30). او نخستین روزنامه روسیه را به راه انداخت تا روس ها، مانند اروپاییان بتوانند درباره وقایع جاری کسب اطلاع کنند. او تقویم سنتی روسیه را که تاریخ رخدادها را از پیدایش جهان تعیین می کرد، کنار گذاشت و به جای آن تقویم مورد استفاده در اروپای غربی را پذیرفت که تاریخ رخدادها را از میلاد مسیح محاسبه می کرد. درهای مناصب دولتی را که تا آن زمان تنها به پسران اشراف اختصاص داشت، به روی پسران با استعداد خانواده های معمولی گشود. آکادمی علوم را برای ترویج آموزش و پژوهش تأسیس کرد. حتی به مردم دستور داد او را به جای تزار امپراتور بنامند، چرا که عقیده داشت امپراتور بیش تر غربی به نظر می آید. پتر حتی می خواست ظاهر و قیافه روسهارا تغییر دهد. به گزارش مسی، پتر در سال 1698 با چندین تن از اشراف ملاقات کرد و «پس از عبور از میان آنها و تبادل تعارفات ناگهان یک تیغ سلمانی بلند و تیز آورد و شروع به تراشیدن ریش آنهاکرد».
اما تحولات دوره پتر موجب ایجاد جریان های فکری سیاسی و اجتماعی گوناگونی در روسیه شد که تا امروز همچنان برای روسیه اهمیت دارند. . در واقع، اندیشههای غربگرا و اسلوگرا و اسلاوخواهی و بعدها اوراسیاگرا، محصول اصلاحات دوره پتر بودند. اسلاوگرایان كه خود محصول تمدن و فرهنگ دوره پتر بودند، كارهای پتر را خیانت به مبانی ملی روسی، اعمال فشار و متوقف كردن ادامه پیشرفت میپنداشتند. آنها به ویژگیهای مردم روس، تاریخ روس و رسالت ملت روس تاكید داشتند. نفوذ اندیشههای هگل و شلینگ در سده نوزده با طبایع فكری و اندیشهای روس سازگاری بیشتری داشت و اندیشههای مذهب را در اسلاواگرایان بارور كرد. خومیاكف آیین مسیحیت ارتدوكس را صورتی بدیع بخشید؛ به گونهای كه در آن انگیزههای فلسفه اصالت تصور (ایدهآلیسم) آلمان، با محیط روسیه دگرگونی و سازگاری یافت. در اندیشههای مذهبی و فلسفی اسلاوگرایان، خلاقیت و اصالت مشهود است. مدعی رسالت مردم روسیه بودند و آن را جدا از رسالت ملل غرب میدانستند. اصالت اسلاوگرایان در آن بود كه سعی داشتند در طریق ارتدوكس مسیحی شرقی كه مبنا و اساس تاریخ روسیه بود، نیز اصول سلطنت بایندیشند. میان نظام قومی (ملتگرایی) رسمی روس و درك اسلاوگرایان از ملت و جامعه تفاوت وجود داشت. اصول اسلاوگرایان شامل مسیحیت ارتدوكس، سلطنت و مردم بود. آنها معتقد به برتری و اولویت مطلق مذهب و در جست و جوی مسیحیت اتدوكس پاك و منزهی بودند كه از آلودگی و اثرات انحرافی و ناگوار تاریخ، به ویژه از زمان پتر كبیر بودند. آنها از مردم روسیه چهرهای به دور از تحریفهای خردگرایانه و غربی بود و نیز از تزار انتظار داشتند كه بار سنگین مسئولیت اداره كشور را بر دوش بكشد.
اسلاوگرایان پدیدآورنده نهضت مردمگرایی (نارودنیسم) قرن نوزده بودند كه جوامع كهن روستایی را اصیل، سرزنده و سازنده میداشت. اسلاوگرایان باور داشتند كه غرب در جهت فساد و انحطاط گام برمیدارند (بردیایف، 60-59) خومیاكف فیلسوف روس قرن نوزده، در اشعار خود گناهان تاریخی روسیه در روزگار پتر را فاش كرد. آنها آرزومند بازگشت روزگار پیش از فرمانروایی پتر كبیر بودند. خواستهای واپسگرایانه و محافظهكارانه آنها كه در آرزوی گذشتههای دور به سر میبرند و زندگی و نظام واقعی آن مهجور مانده بودند، چیزی جز پندارگرایی نبود غربگرایان هیچ گونه ویژگی در تاریخ روسیه مشاهده نمیكردند و روسیه را از دیدگاه فرهنگ و تمدن كشوری عقبافتاده میشمردند و نوع تمدن اروپایی آنها شكل عام و جهان شمول تمدن به شمار میرفت و پتر كسی بود كه راه فرهنگ و مسیر تمدن اروپایی را برای روسیه كشف كرد. پتر منكر تاریخ، مذهب، احساسات و سنتهای كهن و ویژگیهای مردم روس بود و در شیوه عمل هم مانند بلشویكها بود. میتوان پتر و لنین و دگرگونیهای عهد آن دوره را با یكدیگر مقایسه نمود؛ همان خشونت، اعمال زور و تحمیل اصول معین از بالا همان انقطاع پیشرفت و انكار سنتها، همان دولتگرایی، دولتسالاری و گستردگی دولت و دیوان اداری و مركزیت را در هر دو میتوان دید. پتر با استبداد و تهاجم فرهنگ غربی، تضعیف نفوذ معنوی كلیسا، روسیه را به عصر معارفپروری و روشنگری سده 18 راه داد. (بردیایف، 1383 : 33)در آغاز سده 19 به هنگام سلطنت الكساندر اول، عصر نوزایی فرهنگی روسیه شروع شد و نحله های فكری غرب مانند فراماسونری رواج یافت. افسران روس كه در جنگ با ناپلئون در اروپا بودند، یك قشر نخبه روشنفكر را تشكیل میدادند (همان، 49). یك واقعیت مهم در مورد روسیه آن است كه بنا بر معمول، روسها به اصل دستهبندهی و تقسیم اشیاء و پدیدهها بر پایه مقولهها توجهی نمیكنند، بلكه موضوعات را سیاه و سفید دیده و به مطلقگرایی روی آورده و گرفتار بتپرستی میشوند.
نخستین اندیشمند غربگرای روسیه كه میتوان آن را صاحب اندیشه دانست، چادایف است كه این وضع، محصول احساسات میهنپرستانه او بود. غربگرایی او، صورتی دینی داشت و نسبت به آیین كاتولیك رغبتی وافر ابراز مینمود و در آن، نیرویی فعال، سازماندهنده و وحدتآفرین برای نجات روسیه میدید. او ملت روس را در گذشته فاقد خلاقیت و رسالت میدید، اما آن را عهدهدار رسالت مسیحایی بزرگی برای آینده میدانست. اندیشه و فرهنگ روسیه در سده نوزدهم به میزان قابل ملاحظهای تحت نفوذ و سلطه غرب قرار داشت كه مهمترین نمایندگان آن شلینگ و هگل بودند، اما این وضع همانند نفوذ و سلطه اندیشههای ولتر در سده هیجدهم نبود كه رنگ تقلید داشت.چادایف و گرتسن، فیلسوفان غربگرای روسیه در قرن نوزده بودند كه ظهور غرب آرمانی خویش را آرزو میكردند و میكوشیدند فرهنگ و تمدن غرب، به ویژه تعالیم اجتماعی متفكران فرانسوی را با محیط روسیه انطباق دهند. در روسیه تعالیم سن سیمون و فوریه همانند فلسفه و اندیشههای هگل و شلینگ به صورتی جامع، تام، كامل و افراطی پذیرفته شد. برنامه اجرای مسائل اجتماعی نزد غربگرایان ملهم از اندیشههای سن سیمون و فوریه بود.(بردیایف، 61). پیوتر چادایف فیلسوف قرن نوزده روسیه، یکی از غرب گرایان روس بود که نسبت به سرگذشت روسیه دارای بدبینی مفرطی بود و قضاوت های خشمگینانه و بی رحمانه ای در این باره دارد. او کلیسای رم و سنت مغرب رفین را می ستود و از اسلاوپرستی و مسیحیت شرقی و میراث بیزانس بیزار بود. از نگاه او، این مسیحیت غربی (کلیسای کاتولیک رومی) بود که تاریخ و فرهنگ اروپا را یکپارچه کرد و مشیت الهی، تکامل تاریخی اروپای غربی را هدایت کرد. تنها راه ممکن برای روسیه این است که به غرب روی آورد (برهان، 1391: 62). چادایف باور داشت که در غرب همه چیز ساخته مسیحیت است (زنکوفسکی، 1391: 66). نخستین بیداری، خودآگاهی و ظهور اندیشه مستقل در سده نوزدهم، در وجود چادایف متجلی شد. او سخت غرب گرا بود اما این وضع از وی حاصل احساسات میهن پرستانه بود. غرب گرایی او صورتی دینی داشت و در وجود مذهب کاتولیک، نیرویی فعال برای پیشرفت روسیه می دید.
در اواخر سالهای دهه چهل سده نوزدهم در خانه یكی از ملاكان روسیه به نام پتراشفسكی، انجمنی ترتیب یافت كه در آن مسائل اجتماعی روسیه و برنامه پدیدآوردن انسانهایی نو و بهتر مورد بحث و بررسی قرار گرفت. بیشتر اعضای این انجمن از پیروان فوریه و سن سیمون بودند. (ب، 62) گرتسن پیرو هگل و فویرباخ بود. او نظری خوشبینانه پیرامون اصل پیشرفت و ترقی نداشت و بدبین بود. (ب، 66) او نوعی سوسیالیسم فردگرایانه و ویژه روسی عرضه كرد كه از نیروی روستاییان و مجامع روستایی روسیه بهره میجست. باور به نیروی مردم ورس و ایمان به حقیقت نهفته در وجود روستاییان روسیه، آخرین وسیله نجات كشور بود. در جبهه غربگرایان روسیه، در اواخر قرن نوزدهم تجزیه روی داد و لیبرالها در مقابل مردمگرایانی سوسیالیست قرار گرفتند.
مردم گرایان روسیه از بورژوازی و پیشرفت سرمایه داری در روسیه نفرت داشته و به راه پیشرفت خاص روسیه و امکان گذر نکردن از طریق سرمایه داری غرب ایمان داشتند و معتقد بودند که دست تقدیر، مردم روسیه بر آن داشته است تا مسائل اجتماعی را بهتر و سریعتر از غرب حل کنند (بردیایف، 1383: 108). پوپولیسم روسی موردی كلاسیك است كه یك ایدئولوژی پوپولیستی به غایت خوب تنظیم شده است. عمدتا به این علت كه آن تعدادی از روشنفكران هوشمند روسی را در اواخر قرن نوزدهم به خود جلب نمود. نارودنیكها علیه صنعتگرایی به عنوان یك شكل تولید بزرگ مقیاس و متمركز ( یعنی استراتژی كاپیتالیستی-دولتی) استدلال میكردند اما با همه انواع پیشرفت تكنولوژیك مخالف نبودند. باید از امتیاز « عقبماندگی » روسیه بهرهبرداری میشد، یعنی « تلاش برای آنچه كه دیگرانقبلا نه به طور غریزی بلكه به طور آگاهانه به ان دست یافتهاند. دانستن آن كه در این مسیر از چه چیزی باید اجتناب ورزی . نارودنیكها ضد دولتگرایان نی بودند، كه با نظر به شكل سركوبگرانهای كه صنعتی شدن روسیه بخود گرفتن طبیعی است. با این وجود نظریات آنها پیرامون دولت دربرگیرنده اختلافات جزئی بسیار بود. شاید جالبترین سهم و نقش آنها نقد ایده تقسیم كار بود. آنها فداكاریها و قربانیها از نظر شخصیت انسانی را (كه توسط آدام اسمیت و امیا دوركهایم هر دو تصدیق شده ولی ضروری تلقی شده بود) برای رسیدن به مجموعه پیچیده منفك شده و جامعه كارآمد نمیپذیرفتند. قانون ترقی میخائیلووسكی خیلی از ایدهها و آراء جریان اصلی پیرامون توسعه تفاوت دارد. جریان مخالف این است: ترقی، رهیافت تدریجی نسبت به فرد تام و تمام و كامل، نسبت به تقسیم كار میان اندامهای بشر به كاملترین وجه ممكن و متنوعترین شكل آن و تقسیم كار میان انسانها در حداقل ممكن میباشد. هرچیزی كه اختلاف و ناهمگونی اعضای آن را كاهش دهد اخلاقی، عادلانه، منطقی و سودمند است. مارکسیستهاپیشرفت سرمایه داری و انقلاب بورژوازی را در روسیه ضروری می دانستند. داستایفسکی مظهر انقلاب معنوی و درونی بود و می خواست که انقلاب با خدا و مسیح همراه باشد. او سوسیالیستی بر مبنای مسیحیت ارتدوکس بود. داستایفسکی از پیشرفت متنفر بود.
در اواخر سده نوزدهم، نیکلای دوم برای افزایش قدرت ملی به منظور به هماوردی طلبیدن غرب، برنامه ای را برای پیشرفت کشور دنبال کرد. این برنامه براساس اندیشه های فریدریش لیست آلمانی و سرگی ویت وزیر دارایی روسیه مجری آن بود. براساس این برنامه، صنعتی شدن به عنوان بنیان اصلی قدرت ملی درنظر آمد و دولت بانی این وضعیت شد. ساخت راه آهن در اولویت قرار گرفت و مالیات های سنگین بر روستاییان بسته شد. البته نباید نقش سرمایه داران خصوصی، سرمایه گذاران خارجی و بازار را نادیده گرفت. بر پایه بررسی ها، سرمایه گذاران خارجی 55 درصد تشکیل سرمایه صنعتی روسیه را از 1893 تا 1900 بر عهده داشتند و این موضوع به ویژه در معدن کاوی و فلزشناسی مهم بود. نرخ سالانه رشد در این دوره 8 درصد بود. برای نوسازی کشاورزی کاری انجام نشد و بستن مالیات های سنگین به آن ضربه زد. تا 1914، روسیه به قدرت صنعتی بزرگی تبدیل شد و ساختار اجتماعی شهرهای بزرگ دستخوش دگرگونی شد (مک دانل، 1389: 9-108).
جریان بومی و اصیل در فلسفه روس در آغاز قرن نوزدهم پدیدار گشت. از نظر فلسفی، فلسفه دینی قرن نقرهای، جالب ترین و ثمربخش ترین جریان فلسفی بود. این فلسفه در محیط فلسفی حرفهای دانشگاهی موقعیت برتری داشت، ولی به فعالیت در این محیط بسنده نمی كرد. ولادیمیر سالویِف، فیلسوف برجستهای كه تنها فیلسوف معتبر و انكارناپذیر روسیه محسوب میشود، بنیان گذار و نماینده بارز این جریان بود. سالویِف كه استعدادهای فلسفی و ادبی داشت و از تحصیلات گسترده و آگاهی ممتاز به تاریخ فلسفه برخوردار بود، یك سیستم اصیل فلسفی را ایجاد كرد كه آن را «فلسفه وحدت همگانی» نامیدند. فلسفه وحدت همگانی تجربه وسیع ولی ناهمگون و به هم آمیخته (سنتز) اندیشهها و سنتهای مختلف معنوی و فكری اعم از مذاهب ارتدوكس و كاتولیك، مفهوم خاص تزار روس و اسقف اول رم، فلسفه، دین و هنر، تفكر عقلانی و شهادت معنوی عرفانی، فردگرایی و مبدأ الهی می باشد. ولادیمیر سالویوف آرمان دستیابی به دانش جامع را اعلام كرده و روند طبیعی و تاریخی را به عنوان احیای وحدت خدا و انسان تعبیر می كرد. بازگشت به فلسفه مذهبی در راستای سرنوشت عمومی فلسفه اروپایی، واكنشی به بحران آرمانهای عصر روشنگری بود. این بحران تا آن موقع كاملاً عیان شده بود. ولادیمیر سالویِف و پیروان با استعداد او كه گاهی با او موافق نبودند، در چارچوب اندیشه های فلسفه دینی موضوعات مبرم و مهم برای تمام اروپا را مورد بحث و بررسی قرار می دادند و در این اثنا مهارت بالایی در زمینه تكنیك فلسفی از خود نشان می دادند. در هر حال، دو دهه اول قرن 20 كه مكتب و روح سالویوف در فلسفه روسی حكمفرما بود، یكی از مراحل بسیار ثمربخش در توسعه فلسفه روسیه بود. در همان سالها فلسفه روسیه بیش از هر وقت دیگر به فلسفه اروپای غربی نزدیك شده و خود را بخشی از فضای فكری مرتبط با اروپا می دانست. سرنوشت فلسفه مذهبی روسی قرن نقرهای، سرنوشت دشواری بود. راه های توسعه تاریخی و سیاسی كشور و علایق معنوی مردم با پیشبینیهای این فلسفه تفاوت زیادی داشت. مسیرهای كشور و فلسفه این كشور از هم جدا شدند. نمایندگان برجسته این جریان فلسفی به مخالفان فعال عقیدتی حكومت شوروی كه در اكتبر سال 1917 برقرار شد، تبدیل شدند. در سال 1922 این فلاسفه به خارج از كشور تبعید شدند. آنها كه از كشورهای مختلف جهان سر درآوردند، به اعتقادات فلسفی و تاریخی خود پایبند مانده و به فعالیت خود ادامه دادند. آنها تحولات روسیه و جهان را به عنوان مصداق حقانیت خود تلقی میكردند. از متفکرین آن می توان ایگور واکولسکی را نام برد که مساله ای درباره معنای روسیه به عنوان یک تمدن جداگانه را مطرح نمود. نارضایتی در حل معنای روسیه باعث برانگیخته شدن تفکر اسلاویانافیلهاشد. آلکسی خومیاکوف ایده اجماع را مطرح نمود. ایوان کیرِیفسکی ایده آل روس پدرشاهی پیش از پتر را مطرح نمود. کنستانتین آکساکوف تفاوت میان کشور و دولت را بیان نمود. در روسیه از زمان اصلاحات پتر تا امروز همواره اندیشه و جریان های فکری مهمی در مورد استخراج یک مدل رشد و پیشرفت بومی وجود داشته است. در این رابطه می توان از داستایوسکی و تولستوی یاد کرد. در قلمرو فلسفه دینی روسیه، اندیشه های ال.ان.تولستوی جایگاه ویژه ای دارد. در اندیشه لف نیکلایِویچ تولستوی (1910-1828) تاثیرات دیدگاه های کانت، روسو، آ.شوپِنهاور دیده می شود. بسیاری از معاصران وی دیدگاه تولستوی را دنبال می کردند. خود گاندی تولستوی را معلم خود می پنداشت. تولستوی در فلسفه خود ارزش اخلاقی دین را قبول دارد، اما تمامی جنبه های الوهیت آن را رد می کند("دین حقیقی"). هدف شناخت را در جستجوی معنای زندگی انسانی می بیند، آنچه که در هر دینی به آن پرداخته شده است. هر قدرتی را نفی کرده، بر این باور است که الغای دولت لازم است. از آنجا که هر طریق جبری مبارزه را نفی می کند، می پندارد که رهایی از دولت از طریق امتناع هرکس از انجام وظایف دولتی و اجتماعی خود امکان پذیر است.
یکی دیگر از این اندیشمندان الکساندر پانارین است. این فیلسوف روس با انتقاد از مفهوم پیشرفت تاریخی در غرب، از طرح مفهوم مکان در پیشرفت استقبال می کند و در آن از حق ملت های غیر اروپایی برای متفاوت بودن استقبال می کند؛ خاص بودن فرهنگ براساس عنصر مکان و فضا و در مقیاس افق. از نگاه او، هر تمدنی به نوبه خود، عقایدی مافوق تجربه دارد و حاصل بخشی از حقیقت الهی است و گونه گونه تمدن ها، اشکال مختلفی از حیات معنوی و نیز ساختارها و تقدیرهای تاریخی را به دنبال دارد. او عنصر فرهنگ را هسته اصلی تمدن می داند. او به یک مدل بلند مدت تاریخی توجه دارد. بهره گیری او از میراث علمی غرب در خدمت پروژه ایدئولوژیک اش قرار داشت. او از بیداری تمدنی در برابر غرب و یافتن اشکال دیگری از توسعه سخن می گوید. واحد تحلیل او تمدن، فرهنگ و امپراتوری است و از نگاه او، آینده به آنهایی تعلق دارد که هنوز عقب مانده اند، به ملت های جوانی که قادر خواهند بود از خطاهای جامعه صنعتی بپرهیزند و روی دست آنها بلند شوند. از نگاه او، فقط روسیه معاصر می تواند از مدرنیته انتقاد کند، بی آنکه رویکردی سنت گرایانه داشته باشد و علت آن هم این است که روسیه به صورتی دوجانبه مدرن است. هم زمان، پسا صنعتی و پسا استبدادی است (لاروئل، 1388: 167). به باور پانارین، روسیه نشان می دهد که غرب تنها نیروی محرک توسعه نیست و از بسیاری جهات، آینده عصر پسا صنعتی به آینده روسیه وابسته است. او بر کثرت گرایی متمایز اوراسیایی به عنوان آیینی از تکثر شیوه های زندگی تأکید می کند: «اصل کثرت گرایی فرهنگی و نیز توجه و مدارا با تجارب مختلف قومی-فرهنگی در امپراتوری اوراسیایی» (همان، 171). پانارین امپراتوری را مشروع می داند؛ ترجیح داشتن سرزمین بر زمان، این امکان را می دهد که روسیه تحولی ادواری داشته باشد (171). اما باور دارد که «دین اصول همگانی و فراقومی فرهنگی و اخلاقی را نهادینه می کند و نوعی اجتماع معنوی را ایجاد می کند که از پاره ای جهات مافوق محدودیت مکانی نهفته در هر نوع رژیم سیاسی معین، سنت قوم مدار یا جغرافیای طبیعی است.» از نگاه او، دین جو هر تمدن را می سازد و سنت بزرگ حکومت اوراسیاییی آینده نمی تواند به مسیحیت شرقی محدود باشد و کلیسای ارتدوکس و اسلام و تلفیق انجیل و قرآن اندیشه اوراسیایی را ناگسستنی می کند؛ «ما به این نیرومند جدیدی نیاز داریم که رهایی بخش جهان باشد» (همان، 173). این ایده، راه سوم اقتصادی و اجتماعی است (174).
همچنین باید از الکساندر سولژ نیتسین (2007-1918) یاد کرد. او یک ناراضی دوره کمونیسم و برنده جایزه نوبل است. از نگاه او، شرایط عموماً مشقت بار زندگی و سختی معیشت در شوروی، انسان هایی ژرف تر با شخصیت هایی استوارتر از انسان مرفه غربی می سازد. او در مقاله ای با عنوان «چگونه روسیه را بسازیم؟» دیدگاه های خود را مطرح می کند. او یک مذهبی است که قائل به درک حقیقت همه ادیان است. او هنگام بررسی تأثیر عوامل بر فرایند تحول و پیشرفت اجتماعی اولویت را به عوامل معنوی می دهد؛ خصوصیات روانی یک ملت می تواند به گونه ای چشمگیر و گاه سرنوشت ساز، بر مسیر تاریخ یک ملت تأثیر گذارد. افکار او با فلاسفه ایده آلیست روس در دو دهه اول قرن بیستم، به ویژه بردیایف هم سو است. نظر او در باب دموکراسی آن است که در روسیه اصول دموکراسی تحقق پذیر است، اما باید از کاپیتالیسم افسار گسیخته دوری کرد. او به نظریه «رسالت ملت روس» باور دارد (سولژ نیتسین، 1374: 16). از نگاه او، باور به اینکه «پیشرفت» ضرورتاً دلخواه ترین غایت یک جامعه است، اشتباه است و «پیشرفت بی وقفه» را افسانه می داند و نباید در پی رشد مداوم اقتصادی باشیم، بلکه باید بکوشیم به سطح پایدار و استوار اقتصادی دست یابیم. رشد اقتصادی ویرانگر است. باید به وسیله «تکنولوژی صنایع کوچک» کشور را نجات داد. نجات بشر در گرو تغییر تکنولوژی و متعادل ساختن آن در بیست تا سی سال آینده است (همان، 56). به باور او، هیچ نیرویی جز مسیحیت قادر نیست روسیه را از انحطاط اخلاقی نجات دهد. او غرب معاصر را الگوی خوبی نمی داند، بلکه همواره خصلت های جمعی و ملی سنگ بنای ایجاد جوامع بوده اند (156). روسیه نیاز به تحمیلهاندارد. روسیه بر اثر تقلید از چیزهایی غیر ضروری و بیگانه و گم کردن بسیاری از ارزش های خودی، امروز بیش از هر کشور دیگری نیاز به رشد و توسعه درونی دارد، هم به لحاظ روانی و هم از جهت جغرافیایی، اقتصادی و اجتماعی (201).
الکساندر دوگین نیز از اندیشمندان دینی مطرح روسیه است. سنت گرایی تأثیر اساسی بر دوگین داشت و در کلمه مرجع فکری اصلی و مبنای گرایش های سیاسی و اوراسیاگرایی اوست. اوراسیاگرایی فقط در صورتی منطقی است که بر مبنای بازگشت به باورهای گذشته استوار باشد. او خواستار احیای دانش باطنی به عنوان بخشی از تحقیقات علمی است و به پایان قریب الوقوع دانش اثبات گرایی و احیای علوم ترکیبی باور دارد. دوگین نقش جهانی روسیه را در تمایزات نهادینه ریز ترکیب می کند. روسیه به لحاظ نژادی، شمالی است؛ به لحاظ فرهنگی، شرقی است؛ به لحاظ اقتصادی، جنوبی است (لاروئل، 1388: 227). به لحاظ اقتصادی، او حامی اعطای نقش حیاتی به دولت در ساختارهای تولید است. او امیدوار است که منابع نظری سوسیالیسم جدیدی را بر مبنای نسخه پدرسالارانه ای از اقتصاد کینزی ایجاد کند. ضمن حمایت از فناری های مدرن، «نوسازی بدون غربی شدن» با تکیه بر ترکیبی از «باز شدن درها و پویایی به همراه سنت و محافظه کاری» نسخه پیشرفت موردنظر او برای روسیه است (30-229).
در قرن 20 در رابطه با حوادث رخ داده در روسیه، فلسفه روسیه تقسیم به مارکسیسم روسی و فلسفه روسی خارج می شود. قسمتی از فیلسوفان به خارج از کشور تبعید شدند، اما بخشی در روسیه شوروی باقی ماندند: پاول فلورِنسکی و شاگردش آلکسی لوسِف. جایگاه مهم را در فلسفه روسی نیمه اول قرن 20 آثار نیکلای آلکساندرویچ بِردیایِف(1948-1874) به خود اختصاص داده است، اکثر در تصورات درخشان اگزیستنتیالیسم روسی. بِردیایِف در آغاز راه خود، با شرکت در تظاهرات ضد حکومتی و با ارائه نامه یکی از رهبران سوسیال-دموکرات آلمانی، از دیدگاه های مارکسیستی پیروی می کرد. اما به زودی فیلسوف و متفکر جوان از مارکسیسم دور شد و یکی از منتقدان جدی این مکتب شد. بردیایِف تباین اصلی که می بایست در جهانبینی فیلسوف توسعه یابد را تباین میان روح و طبیعت نامید. روح سوبژه است و زندگی، خلاقیت و آزادی، طبیعت—اُبژه، چیزی که لازم و غیر قابل تغییر می باشند. شناخت روح به وسیله تجربه ممکن می باشد. خدا روح است. آن مردمی که تجربه روحی و معنوی و تجربه خلاقیت داشته اند، نیازی به اثبات عقلانی وجود خدا ندارند. برطبق ذات خود یزدان غیر قیاس و مافوق عقل می باشد. هگل فلسفه را به عنوان «یك عصر فرا گرفته شده در اندیشه» تعریف كرد. هایدگر، فلسفه را به عنوان امكان نادر و كمیاب موجودیت خودمختار و خلاقانه انسان تعبیر نمود. اگر این تعریفهای متفاوت فلسفه را در نظر بگیریم، می توانیم بگوییم كه در روسیه اندیشه فلسفی طبق تعریف هگل توسعه یافته است. فلسفه در روسیه عمدتاً یك نوع خودآگاهی تاریخی ملت بوده است.
اندیشههای فلسفه غربی وارد ادبیات داستانی، نوشتارهای سیاسی و نقد ادبی شده و عامل تشدید و تسریع گسترش افكار انتقادی، انقلابی و دمكراتیك در جامعه روسی شد. البته، تنها نیروهای مخالف نظام وقت روسیه نبودند كه از فلسفه جدید اروپایی بهره می گرفتند، ولی از سوی دیگر، نیروهای مخالف تنها به آرمانهای جدید اروپایی مراجعه می كردند و از اندیشه های دیگر استفاده نمیكردند. این دو سنت فلسفی یعنی سنت مسیحیت شرقی و اروپای جدید، منابع فكری دو شكل متفاوت خودآگاهی ملی و دو راهبرد توسعه تاریخی روسیه شدند كه عمدتاً تحت اسامی «اسلاو دوستی» و «غرب گرایی» عنوان میشوند. اسلاودوستان برای روسیه اصالت خاصی قایلاند و به ماهیت ارتدوكس و رسالت ویژه آن اشاره میكنند. ولی غربگرایان معتقدند كه ارزشهای تمدن اروپایی جدید حالت عمومی و فراگیر دارند. این بحث بزرگ دیرینه كه در وهله اول نشاندهنده عدم استقلال كشور و مانورهای آن بین بیزانس باستانی و اروپای جدید، بین قسطنطنیه و پاریس است، و نیز از هم گسیختگی درونی روسیه و وضعیت مبهم آن، به نوع خاص نظام روحی روسیه و به صورت وجودی بی قرار اصیل آن تبدیل شده است. همین امر به منبع بزرگترین پیشرفت های تاریخی و فرهنگی روسیه مبدل گردید.
تا پایان قرن 19 فلسفه در روسیه به صورت فعالیت حرفهای علمی و دانشگاهی نهادینه شده بود. با این وجود، فلسفه به كار استثنایی استادان دانشگاه تبدیل نشده و در كنار دانشگاههای غیر مذهبی، مؤسسات آموزشی روحانی نیز وجود داشتند كه تعداد آنها حتی بیشتر از دانشگاههابود و در همه آنها دوره فلسفه تدریس میشد. علاوه بر آن، اشكال مختلف بحثهای فلسفی غیر دانشگاهی (به خصوص در محافل ادبی) رواج داشتند. در همان زمان سه جریان فکری در روسیه شكل گرفت كه تا صد سال آینده منظره فلسفی روسیه را تعیین كردند. اینها فلسفه دینی روسی عصر نقرهای، كاسمیسم روسی و ماركسیسم روسی هستند. با وجود تفاوتهای قابل توجه و تخاصم میان آنها، در همه این جریانها یک وجه اشتراک وجود دارد كه سرشت روسی آنها را منعكس میكند. منظور ما تأكید بر رد فردگرایی و گرایش به آرمانهای دسته جمعی است كه در آن خیر و نعمت فرد با بهروزی كشور (ملت) و بهروزی كشور(ملت) با بهروزی تمام بشریت و حتی گیتی مرتبط شده است. نكته عجیب و شایان مطالعات ویژه این است كه فلاسفه روس، آن هم فلاسفه درجه اول كه در اروپای غربی سكونت گزیدند، به جای اینكه با محیط فلسفی اروپایی همگرایی بكنند، به عنوان «بدن بیگانه» در داخل آن باقی ماندند. آنها محیط خاص خود را تشكیل دادند كه از انجمنهای فكری، مجلات، دانشگاههاو انتشارات خود برخوردار بود. به عبارت دیگر نه تنها فیلسوفان بلكه خود فلسفه نیز در حال مهاجرت قرار گرفت. فلسفه در كشورهای اروپایی به عنوان بازمانده روسیه قدیمی و خواب منجمد شده آن وجود داشت.
فلسفه كاسمیسم (فضاگرایی) روسی، پدیده شگفتانگیزی است. گاهی كاسمیسم را به صورت وسیع به عنوان انواع مختلف پانتئیسم و مطلق شمردن وحدت گیتی تعبیر میكنند. فلسفه مذهبی روسی هم به تعبیری حالت فضاگرایانه ای داشت. ولی ما در این زمینه شاهد فلسفهای هستیم كه عمدتاً در محیط غیرحرفهای (محیط شبه فلسفی) به وجود آمده و به حیات خود ادامه داد و تلفیق منحصر به فردی از قدرت تصور آزاد و ایمان به توانمندی شناخت در علوم انسانی بود. اندیشه اساسی این فلسفه آن است كه تمایلات آرمانی بشریت و از جمله عطش حیات جاویدان، نه از طریق اصلاحات اجتماعی و توسعه معنوی انسان بلكه در نتیجه بازسازی فضا و جایگاه انسان در داخل آن تحقق خواهد یافت. آموزههای گوناگونی در چارچوب این بخش از فلسفه شایان ذكر است كه «فلسفه امر مشترك» نیكلای فئودوروف و نظریه «نوئوسفر» (محیط عقلی) ورنادسكی بیشتر از همه شناخته شدهاند(http://islamfond.ru/prs/articles/136--.html).
فئودوروف، معلم جغرافیا و كتابدار، مكتبی را طراحی كرد كه پیروانش بعد از وفات او در یك اثر بزرگ دو جلدی موسوم به «فلسفه امر مشترك» گرد هم آوردند. او اعتقاد داشت كه تكامل طبیعت از زمانی كه انسان در آن ظاهر شد، به روند بهینهسازی آگاهانه اخلاقی با گرایش مذهبی تبدیل میشود. او وجه اشتراك تمام بشریت را در آن تشخیص میداد كه باید همه تلاش های خود را در جهت احیای همه افرادی كه تا كنون روی كره زمین زندگی می كردند، مبذول كرد و در نهایت امر حالت فناناپذیر هر انسان زنده را به دست آورد. باید تأكید كرد كه منظور فئودوروف احیای واقعی و مادی مردگان به عنوان تنها هدف شایسته انسان بود. كنستانتین تسیولكوفسكی، بنیانگذار معروف پژوهشهای فضایی در روسیه، آموزه فئودوروف را همینطور (به صورت مادی) درك كرده بود. او شیفته برنامه اسكان بشر در فضای كیهانی بود زیرا كره زمین برای تودههای فزاینده انسانها كم می آید. تسیولكوفسكی به عنوان محقق و طراح به مسایل جهازهای پرنده می پرداخت ولی در عین حال فلسفه و اخلاق طبیعت فضایی را طراحی میكرد. تصویر فضایی او از اتمهای روحدار شروع شده و در سیر تكاملی خود هدف عالی گذر انسان از موجودیت بدنی به موجودیت انرژتیك (اشعهای) را دنبال میكند. واقعیت این است كه تسیولكوفسكی كه از فلسفه امر مشترك الهام گرفته بود، پدر فضانوردی روسی شد. شاید فضانوردی روسی، زاده همین فلسفه باشد. آموزه آكادمیسین ورنادسكی درباره نوئوسفر (محیط عقلی)، یكی از بارزترین دستاوردهای اندیشه علمی و فلسفی روسی قرن بیستم به حساب میآید. ورنادسكی كه اصطلاح noosphere را از «تیار ده شاردن» و «لروا» اقتباس كرد، آن را با آموزه خود درباره بیوسفر مرتبط نمود. ورنادسكی بر این عقیده است كه شدت تأثیر بشر بر طبیعت ابعاد زمینشناسی به خود گرفته است. بر اثر فعالیت انسانی بر فراز محیط زیستی زمین (بیوسفر)، محیط جدید عقلی ایجاد میشود. بنابراین، عقل و سازماندهی معقولانه زندگی به عنوان ادامه روند تكامل تلقی میشود. با وجود اینكه آموزه نوئوسفر به صورت منظم طراحی نشده و عمدتاً به عنوان اندیشه اولیه وجود دارد، این اندیشه عقلهای زیادی را بی قرار كرده و در حیطه علوم و فلسفه گردش وسیعی دارد. عنایت به اندیشه های فضاگرایی (كاسمیسم) در جامعه روسی در طول قرن 20 فراز و نشیبهای زیادی داشته و گاهی شدت می یافت یا تضعیف میشد، ولی هیچ وقت كاملاً از بین نمی رفت. البته این اندیشه هرگز در ابعاد سراسری ملی مطرح نشده است. بعد از اولین پرواز انسان به فضای كیهانی علاقه به این آموزه باثبات شد و در همان سالها اصطلاح «كاسمیسم» به وجود آمد. در دهسالههای اخیر این اندیشههامورد توجه پژوهشی فلاسفه حرفهای قرار گرفته است(http://islamfond.ru/prs/articles/136--.html).
در روسیه توجه به ماركسیسم ابتدا دو جنبه فكری و ایدئولوژیكی داشت. ولی علاقه فكری فوراً فروكش كرد و بسیاری از اندیشمندانی كه ابتدا ماركسیست بودند، سپس به پیروان فلاسفه دینی تبدیل شدند. ولی علاقه ایدئولوژیكی به این مكتب پایدار ماند. ماركسیسم، این آموزه با انرژی خروشان اجتماعی و تندی تقریباً انقلابی با قلوب انقلابیون روس و به خصوص بلشویكها ارتباط برقرار كرد. ماركسیسم برای جنبش آزادیبخش روسیه چشمانداز روشنی تعیین كرده و آن را از یك سری اعمال جسورانه به یك كردار مهم تاریخ جهانی مبدل كرد. پیروان رادیكال روس ماركسیسم تنها دو اندیشه از محتوای غنی این آموزه را مورد استفاده قرار دادند، یعنی اندیشه برادری كمونیستی جهانی و اندیشه مبارزه طبقاتی سازشناپذیر و برقراری دیكتاتوری پرولتاریا بر سر راه به برادری جهانی مردم. این دو اندیشه به یك نوع «مظهر ایمان» آنها مبدل شدند. مابقی اندیشههاو از جمله فلسفه ماركسیسم، از زاویه همین دو اندیشه در نظر گرفته میشد. دیالكتیكی كه از هگل به ارث رسیده ولی شدت و تندی به مراتب بیشتری كسب كرده بود، به عنوان «تیغ تیز اسلوبی» فلسفه ماركسیستی تلقی میشد. گفتنی است كه ماركسیستهای روس (از جمله پلخانوف و به خصوص ولادیمیر لنین) حاضر نبودند در حالت شاگردان و مریدان ماركسیستهای نامدار اروپایی باقی بمانند. آنها از همان ابتدا خود را حافظ و نگهدار ماركسیسم اصیل دانسته و به نبرد بی امان با تحریف آن (به تعبیر روسها) توسط پیروان و شاگردان اروپایی ماركس و انگلس پرداخته بودند. انتقاد ماركسیستهای روس از «سوسیالیسم اخلاقی» برشتاین به خاطر رجوع وی به اندیشههای كانت جهت تعبیر مسأله تناسب هدف و وسیله در جنبش كمونیستی، بسیار گویا به نظر میآید. به عبارت دیگر، در روسیه ماركسیسم به انحصار حزب بلشویك در آمده و با شدت تمام توسط آن پاسداری میشد. با این حال، قبل از روی كار آمدن این حزب، یك نوع آزادی اندیشه در باره محتوای فلسفه ماركسیسم مجاز بود. لیكن بعد از حوادث سال 1917 اوضاع كاملاً دگرگون شد. مسیحیت اساس فرهنگ روسی را تشكیل می دهد. ولی این مسیحیت شرقی، مسیحیت ارتدوكس است كه تأكید یونان و رم باستان بر معقولیت را به خود نگرفته و در خود هضم نكرده است. از نظر بسیاری از اندیشمندان اعم از پتر چادایف تا اسلاوشناسان معاصر غربی، همین امر ویژگیهای اصولی تاریخ روسی را توضیح داده و مانع از آن میشود كه روسیه به جریان عمومی توسعه تمدنی ملحق شود(http://islamfond.ru/prs/articles/136--.html).
در قرن 20 در فلسفه روسی علاقه زیادی به نظریات عقلانی اروپای غربی بروز كرده و پیروان با نفوذ داخلی جریان معقولیت به وجود آمده بودند. از جمله می توان به ودنسكی و كیستیاكوفسكی، پیروان روس كانت اشاره كرد. مكتب كانتی جدید علاقه زیادی را به خود جلب كرده بود. س. روبینشتاین كه بعداً به مثابه محقق كلاسیك روانشناسی و فلسفه روسی شناخته شد، و بوریس پاسترناك شاعر كلاسیك روس، به ماربورگ رفته بودند تا پیش گ.كوگن دوره آموزشی ببینند. گ. شپت پیش هوسرل فلسفهای را یاد می گرفت كه به عنوان «علم دقیق» (مانند ریاضیات) شناخته شده بود. بعضی فلاسفه آن زمان به او. ماخ، پیرو فلسفه تحصلی علاقهمند بودند. فلاسفه ماركسیست نیز ظاهر می شدند كه خود را ورثه اندیشه های معقولیت اروپایی می دانستند. اوایل قرن 20 ولادیمیر لنین ماركسیست و ایوان ایلین فیلسوف دینی، فلسفه هگل را با دقت مطالعه می كردند. ولی گرایش عمومی تنها علاقه فزاینده به نظریات معقولانه غرب نبود. انتقاد از معقولیت غربی كه همیشه در فلسفه و فرهنگ روس حضور داشت، نه تنها به صورت رد اندیشههای معقولانه به نفع ایمان و شهود بلافصل تبلور یافت بلكه گاهی اوقات سرآغاز شكلگیری درك جدید معقولیت و اندیشه های معقولانه می شد. تعریف تاریخی از معقولیت به عنوان اندیشهای كه اشكال خود را در راستای تغییرات فرهنگی و علمی دگرگون میكند، به طور وسیعی پذیرفته شده است. در همین رابطه است كه در ادبیات فلسفی معاصر اندیشه معقولیت غیر كلاسیك مورد بحث قرار می گیرد. میتوان با اطمینان گفت كه فلسفه روسی در برداشت غیر كلاسیك از اندیشه معقولیت سهم بسزایی ایفا كرده است. پویایی اندیشمندان در این زمینه از اوایل قرن 20 شروع شد(http://islamfond.ru/prs/articles/136--.html).
بعد از حوادث سال 1917 معقولیت فلسفی در فلسفه روسی به اوج خود رسید. معمولاً ضمن بررسی راه های توسعه فرهنگ میهنی بعد از اكتبر سال 1917 به این نكته توجه میكنند كه اندیشه آزاد فلسفی در شرایط فشار رسمی ایدئولوژیكی و تحمیل برداشت دگماتیك و متحجر از ماركسیسم، مجالی برای توسعه نداشت. این گزاره كه اصولاً درست است، تمامی حقیقت را منعكس نمیكند. در سال های 1920 در چارچوب فلسفه و علم انسانی روسی مبتنی بر فلسفه اندیشههایی طراحی شدند كه به جای اینكه به توسعه برداشت كلاسیك از آرمانهای معقولانه ادامه دهند، به معنی برداشت جدید از معقولیت و امكان ایجاد دانش جدید به خصوص در زمینه علوم انسانی بود. در سالهای 1920 در روسیه یك جنبش فلسفی به وجود آمد كه از دو ویژگی برخوردار بود (این مكتب با جهتگیری جداگانه فكری نبود، زیرا اندیشمندان عضو این جنبش با هم تفاوت زیادی داشتند). ویژگی اول این جنبش عبارت از آن است كه این جنبش هم با فلسفه مذهبی كه قبل از انقلاب فرمانروایی میكرد، و هم با ماركسیسم دگماتیك مقابله می كرد. فرهنگ یعنی زبان، ادبیات، هنر و انواع سیستمهای علامتی (سمیوتیك) در مركز توجه این فیلسوفان قرار گرفت. حیطه زندگی طبیعی كه هم برای فلسفه مذهبی و هم برای مادیگرایی ماركسیستی به تعبیر ابتدایی آن زمان حالت حاشیهای داشت، در چارچوب این جنبش به عنوان اساس مسایل انسان شناسی و هستی شناسی تعبیر شد. ویژگی دوم، پیوند محكم بین طرحهای فلسفی و اندیشه های جدید علم درباره انسان است. فیلسوفان اغلب نظریات جدید رشته های علوم انسانی را طراحی كردند كه دانشمندان نه تنها اندیشه های جدید فلسفی را قبول میكردند بلكه از آنها برای مستدل كردن راه كارهای جدید خود بهره می گرفتند. در این رابطه می توان حد اقل از سه نفر نام برد. میخاییل باختین مطالعات معروف طرز نگارش داستایفسكی را تهیه كرد. اندیشه های باختین درباره روابط بین «من» و «دیگری» در جریان گفتگو، درباره ارتباط پیچیده دیالكتیك «آگاهی برای خود» و «آگاهی برای دیگری»، درباره ساختار گفتگو مانند چند صدایی ذهنیت و فرهنگ، درباره اسلوبشناسی دانش انسانی، همگی از زمان خود جلو افتاده و تنها از سالهای 1970 در كشورمان مورد مطالعه و ادراك واقعی قرار گرفت و حتی دیرتر از آن به غرب راه یافت. باختین نه تنها اسلوبشناسی جدید علم درباره انسان را به وجود آورد، بلكه انسانشناسی جدید فلسفی را طراحی كرد كه از یك سو سنت فردزدایی فلسفی را توسعه می دهد كه برای روسیه چیز تازهای نیست بلكه حالت سنتی دارد و از سوی دیگر شخصیت را پدیدهای بی نظیر و دارای نقش ویژه محسوب میكند. اكنون در كشورهای غرب پدیدهای به نام «صنعت باختین» وجود دارد. نفر دوم در این فهرست لئو ویگوتسكی، روانشناس معروفی است كه بعضی محققان غربی معاصر اندیشه های او را نقطه عطفی در توسعه علم روان شناسی محسوب كردند. وی با اتكا بر بعضی اندیشههای ماركس، برداشت منحصر به فرد از ذهن به عنوان روند معاشرت و نتیجه توسعه روابط بین افراد را توسعه داد. او ذهنی انسانی را ساختار معین اجتماعی دانست كه در قالب فرهنگی و تاریخی جا دارد. این اندیشههای فلسفی اساس نظریه روانشناختی را تشكیل دادند كه تا اندازه زیادی توسعه مطالعات روانشناختی نظری و تجربی روسیه را تعیین كرده و تا كنون در سراسر جهان از نفوذ زیادی برخوردار اس. و بالاخره گ. شپت در نظریه خود برای اولین بار سعی كرد پدیدهشناسی را با هرمنوتیك مرتبط سازد. اندیشههای شپت برای روانشناسی (طرح روان شناسی قومی)، زبان شناسی (ساختار شناسی زبانی) و ادبیات شناسی داخلی اثر جدی گذاشت. شپت یكی از پیشاهنگان طراحی علم درباره سیستمهای علایم (سمیوتیك) بود ولی روند دگماتیك شدن ماركسیسم كه به ایدئولوژی دولتی تبدیل شد، در پژوهشهای فلسفی دانش انسانی وقفه ایجاد كرد. این مطالعات در دور جدید توسعه فلسفه روسی در نیمه دوم قرن 20 ادامه یافت(http://islamfond.ru/prs/articles/136--.html).
ذائقه فرهنگی مردم
از سده هیجدهم به بعد و در نتیجه اصلاحات پتر، فرهنگ اجتماعی روس و ترجیحات و ذائقه فرهنگی مردمان آن به طرز آشتیناپذیری به دو نیم تقسیم شد. در حقیقت طبقات بالای جامعه با فرهنگ غربی، دولتی و دنیوی را در برابر فرهنگ دهقانی طبقات پایین قرار گرفتند. به بیان سادهتر، فرهنگ "پنجرهای باز به روی اروپا" مقابل فرهنگ روس سنتی ایجاد شد و سنپترزبورگ، نامی آلمانی، به دست معماران ایتالیایی و پر از جمعیت غربی، در برابر مسکو، شهری تا بن دندان روسی و به شیوه زیست روسی بود. در سنپترزبورگ نخستین آکادمی هلوم روسیه در تسخیر دانشمندان فرانسوی و آلمانی، و مدارس، کارخانجات و گارگاههای مدرن شکل گرفت. از اینجا بود که یک روسیه جدید و متفاوت از گذشته شکل گرفت. روسیه سدههای 18، 19 و 20 بر مدار تحولی شکل گرفت که از سنپترزبورگ و پتر آغاز شد و آن را از روسیه قرن 17 پیش از آن جدا ساخت. امروزه نیز روسها وقتی به فکر سفر به خارج هستند ابتدا به فکر ایتالیا، اسپانیا یا دریاچههای اطراف باواریای علیا و مناطق معتدل بادن-بادن در دره راین میافتند. روسها وقتی به فکر الگوی فرهنگی میافتند، مدهای لباس ایتالیایی، غذاهای فرانسوی، خودروهای ژاپنی و اسباب بازیهای الکترونیک ژاپنی را بر میگزینند[۱۳]. در نظر مردم روسیه، اروپا موجودیتی ستودنیست و 80 درصد مردم به وجود احساسات مثبت در بین اروپاییان باور دارند. البته 50 درصد مردم روس خود را اروپایی ندانسته و به سنتهای روسی و ارزشهای روسی خود می بالند[۱۴].
تقویم فرهنگی کشور
ژانویه:
5 ژانویه: آغاز سال نو میلادی
7 ژانویه: عید میلاد مسیح
12 ژانویه: روز کارمندان دادگستری
13 ژانویه: روز مطبوعات
21 ژانویه: روز مهندس
25 ژانویه: روز تاتییانای مقدس، روز دانشجو
27 ژانویه: روز درهم شکستن محاصره لنینگراد در سال 1944
فوریه:
2 فوریه: روز شکست دادن نیروهای فاشیست آلمانی توسط ارتش شوروی در نبرد استالینگراد در سال 1943
8 فوریه: روز معلم
10 فوریه: روز کارمندان دیپلمات
14 فوریه: روز ولنتاین مقدس یا روز عشاق
23 فوریه: روز مدافع میهن
مارس:
8 مارس: روز جهانی زن
دومین یکشنبه ماه مارس: روز کارمندان ژئولوژی و نقشهکشی
11 مارس: روز کارمندان ارگانهای مبارزه با مواد مخدر
سومین یکشنبه ماه مارس: روز کارمندان خدمات عمومی و مسکن، روز بازرگانان و فروشندگان و خدمات به مشتری
19 مارس: روز ملوانان زیردریایی
25 مارس: روز کارمندان فرهنگی
27 مارس: روز جهانی تئاتر
29 مارس: روز حقوقدانان متخصص خدمتگذاری در نیروهای مسلح روسیهی فدراتیو
آوریل:
1 آوریل: روز خنده و شوخی با یکدیگر
2 آوریل: روز وحدت دولتها
8 آوریل: روز کارمندان کلانتریها
اولین یکشنبه آوریل: روز زمینشناسی
12 آوریل: روز فضانورد
دومین یکشنبه آوریل: روز نیروهای پدافند هوایی
15 آوریل: روز متخصصین مخابراتی
18 آوریل: روز پیروزی سربازان شاهزاده الکساندر نفسکی بر شوالیههای آلمانی در سال 1242 میلادی
26 آوریل: روز یادبود کشتهشدگان در سوانح رادیواکتیو
30 آوریل: روز آتشنشانی
می:
1 می: روز بهار و کار
7 می: روز رادیو و جشن کاروزان رسانهها
9 می: روز پیروزی (روز پیروزی ملت شوروی در جنگ میهنی سالهای 1941 تا 1945)
12 می: روز جهانی پرستار
17 می: روز جهانی ارتباطات تلویزیونی
18 می: روز جهانی موزه
24 می: روز خط و فرهنگ اسلاو
25 می: روز ادیب و زبانشناسی
26 می: روز موسسات اقتصادی
27 می: روز کتابخانه در سراسر روسیه
28 می: روز سربازان مرزی
31 می: روز وکیل
آخرین یکشنبه ماه می: روز شیمیدان
ژوئن
1 ژوئن: روز جهانی دفاع از کودکان
5 ژوئن: روز بومشناسی
6 ژوئن: روز پوشکین
8 ژوئن: روز کارمند اجتماعی
12 ژوئن: روز روسیه
اولین یکشنبه ماه ژوئن: روز پیمانکاران عمرانی
دومین یکشنبه ماه ژوئن: روز صنایع نساجی و صنایع سبک
14 ژوئن: روز کارمندان خدمات مهاجرت
سومین یکشنبه ماه ژوئن: روز کارمندان پزشکی
آخرین شنبه ماه ژوئن: روز مخترع و محقق
22 ژوئن: روز یادبود و رنج، روز آغاز جنگ کبیر میهنی (سال 1941 م)
27 ژوئن: روز جوان
29 ژوئن: روز پارتیزان و کارکنان راهآهن های زیرزمینی یا مترو
ژوئیه
3 ژوئیه: روز راه و ترابری و نظارت بر امور دولت فدراتیو روسیه
اولین یکشنبه ماه ژوئیه: روز کارمندان بنادر و دریانوردی
10 ژوئیه: روز پیروزی ارتش روسیه به فرماندهی پتر اول بر سوئدیها در نبرد پالتاوا (سال 1907)
دومین یکشنبه ماه ژوئیه: روز ماهیگیر؛ روز پست
سومین یکشنبه ماه ژوئیه: روز مهندسین مواد و متالوژی
آخرین یکشنبه ماه ژوئیه: روز نیروی دریایی
آگوست
1 آکوست: روز نیروهای پشتیبانی نیروهای مسلح روسیه فدراتیو
2 آکوست: روز نیروهای کماندوی نیروی هوایی
اولین یکشنبه ماه آکوست: روز کارکنان راهآهن
6 آکوست: روز نیروهای راهآهن
9 آکوست: روز اولین پیروزی نیروی دریایی به فرماندهی پتر اول در تاریخ روسیه بر سوئدیها، در ندیکی دماغه گانگوت (سال 1714 م)
12 آکوست: روز نیروی دریایی ارتش
دومین شنبه ماه آکوست: روز ورزشکار
دومین یکشنبه ماه آکوست: روز معمار
سومین یکشنبه ماه آکوست: روز نیروی هوایی
22 آکوست: روز درهم شکستن سپاهیان آلمانی توسط سپاهیان شوروی در نبر کورسک (سال 1943 م)
آخرین یکشنبه ماه آکوست: رو زمعدنچی
27 آکوست: روز سینما
سپتامبر
1 سپتامبر: روز دانش و علم
2 سپتامبر: روز ارتش روسیه
3 سپتامبر: روز همبستگی در مبارزه با تروریسم
4 سپتامبر: روز متخصصان انرژی هستهای
اولین یکشنبه ماه سپتامبر: روز کارکنان صنعت نفت و گاز
8 سپتامبر: روز نبرد بارادینو میان ارتش روسیه و فرانسه به فرماندهی م. ای. کوتوزف (سال 1812 م)
11 سپتامبر: روز پیروزی سربازان روسی بر سربازان ترک به فرماندهی ف. ف. اوشاکف در نزدیکی دماغه تندرا (سال 1790 م)
دومین یکشنبه ماه سپتامبر: روز اسلحهساز
21 سپتامبر: روز پیروزی هنگ روسی به فرماندهی شاهزاده کبیر دمیتری دنسکی بر سپاهیان مغول و تاتار در نبرد کولیکف (سال 1380 م)
سومین یکشنبه ماه سپتامبر: روز کارکنان جنگلداری
27 سپتامبر: روز توریست
28 سپتامبر: روز کارکنان صنایع اتمی
آخرین یکشنبه ماه سپتامبر: روز خودروسازان
اکتبر
1 اکتبر: روز افراد مسن؛ روز نیروی زمینی
4 اکتبر: روز نیروهای فضایی
5 اکتبر: روز معلم
دومین یکشنبه ماه اکتبر: روز کشاورز و کارکنان صنایع پیشرو
سومین یکشنبه ماه اکتبر: روز کارکنان راه و ترابری؛ صنایع غذایی
14 اکتبر: روز جهانی استاندارد
20 اکتبر: روز دیدهبان
24 اکتبر: روز جهانی سازمان ملل متحد
25 اکتبر: روز کارکنان گمرک
آخرین یکشنبه ماه اکتبر: روز کارکنان حمل و نقل
29 اکتبر: روز حفاظت خارج از سازمانی وزارت کشور روسیه فدراتیو
30 اکتبر: روز یادبود کشتهشدگان و قربانیان سرکوبها و درگیریهای سیاسی
31 اکتبر: روز جشن هالووین
نوامبر
4 نوامبر: روز وحدت ملی روسیه
5 نوامبر: روز پیشآهنگی نظامی
7 نوامبر: روز انقلاب اکتبر 1917: روز انجام رژهی نظامی در میدان سرخ شهر مسکو در یادبود بیست و چهارمین انقلاب سوسیالیستی کبیر اکتبر (در سال 1941 م)
10 نوامبر: روز پلیس
13 نوامبر: روز نیروهای محافظت رادیواکتیویته، شیمیایی، بیولوژیکی
16 نوامبر: روز پیاده نظام دریایی
17 نوامبر: روز جهانی دانشجو
19 نوامبر: روز نیروهای موشکی و توپخانه
21 نوامبر: روز کارکنان ادارات مالیات روسیه: روز حسابدار
آخرین یکشنبه ماه نوامبر: روز مادر
دسامبر:
1 دسامبر: روز پیروزی سپاهیان روسی به فرماندهی پ. س. فاخیمف بر سپاهیان ترک در نزدیکی دماغهی سینپ (سال 1853 م)
3 دسامبر: روز حقوقدان
5 دسامبر: روز حمله ارتش شوروی در برابر نیروهای فاشیست آلمانی در نبرد نزدیک مسکو (1941م)
9 دسامبر: روز قهرمان میهن
12 دسامبر: روز قانون اساسی روسیه فدراتیو
17 دسامبر: روز نیروهای موشکی بخش استراتژیک
20 دسامبر: روز کارکنان ارگانهای امنیتی روسیه فدراتیو
سومین یکشنبه ماه دسامبر: روز انرژی
24 دسامبر: روز تصرف قلعه ترکان به نام ایزماعیل توسط نیروهای روسی به فرماندهی آ. و. سوورف (سال 1790 م)
27 دسامبر: روز ناجی روسیه فدراتیو
31 دسامبر: و بار دیگر آغاز سال نو[۱۵].
تجارت فرهنگی
با وجود برداشت رایج عمومی از انحطاط فکری مردم روسیه و علاقه فزآینده آنها به انواع تکنولوژیکی محصولات فرهنگی، کتابخوانی مانند سابق یکی از انواع مورد علاقه گذراندن اوقات فراغت محسوب می شود. طبق نظرسنجی های مرکز "لودا سنتر" تنها حدود یک سوم مردم روسیه قطعا کتاب نمی خوانند که طی ده سال اخیر این رقم تغییری نکرده است. کمتر از همه شهروندانی با تحصیلات ابتدایی، مسن(بالای 60 سال) و روستاییان کتاب می خوانند. از سوی دیگر ساکنان کلان شهرها در سنین جوان و متوسط با تحصیلات عالی بیشتر از همه به کتاب علاقه دارند. زنان دو سوم کتابخوانان را تشکیل می دهند. البته زنان در مصرف انواع دیگر محصولات فرهنگی هم فعال هستند. آنها بیشتر از مردان برنامه های تلویزیونی را تماشا می کنند.
طی چند سال اخیر شمارگان کلی کتاب های منتشر شده در روسیه دو برابر افزایش یافته است. طبق آمار اطاق کتاب روسیه، در سال هاش 1999-1998 هر سال حدود 400 میلیون نسخه کتاب و جزوه منتشر می شد که در سال های 2004-2003 این رقم به 700 میلیون رسید. این رقم برابر حجم حجم انتشار کتاب در روسیه در سال های 1950 است. البته قبل از سال های 1980 شمارگان کتابهادو برابر بیشتر بود ولی نباید فراموش کرد که در دوران شوروی کتاب های عقیدتی مانند آثار مارکس، انگلس و لنین، مواد کنگره های حزبی( که انتشار این آثار با تقاضای مردم ارتباط نداشت) و فعالیت انتشارات جمهوری های شوروی سابق، بخش عمده کتاب های منتشر شده را تشکیل می داد. بازار فعلی کتاب از نظر کثرت عناوین از دوران شوروی بیشتر است. لیکن همین امر برای صنعت نشر کتاب مشکلات ایجاد می کند. بازار اشباع شده و جای خالی در این بازار باقی نمانده است. میانگین شمارگان یک کتاب در سال های اخیر تغییر نکرده و حدود 9-8 هزار نسخه را تشکیل می دهد. با توجه به سطح بالای رقابت انتشار کتاب با تیراژ بالاتر امر خطرناکی است. بعد از بحران 1998 قیمت کتاب به تعبیر دلاری افت قابل توجهی کرده بود و میزان سود انتشارات و کتاب فروشیهاچندان بالا نبود. ولی بعد از آن رشد تدریجی قیمت های کتاب شروع شد و در سال 2004 قیمت دلاری کتاب به سطح قبل از بحران (2.8 دلار) رسید و به سیر تصاعدی خود ادامه داد. عدم توسعه شبکه کتابفروشی مانع از توسعه بازار کتاب می شود. رقابت بر سر اماکن تجاری باعث رشد حق اجازه می شود که کتابفروشی در این رقابت از انواع دیگر تجارت با میزان بالاتر سود شکست می خورد. تجزیه و تحلیل گرایشات بازار کتاب امکان کشف تغییرات در علاقه مندی های خوانندگان را می دهد. این تحولات به خصوص در زمینه ادبیات داستانی مورد مصرف عمومی مشهود است. با توجه به اینکه مدتهاست این بخش بازار از نفوذ ایدئولوژی خارج شده است، نوسانات تقاضا منعکس کننده فرآیندهای مختلف اجتماعی است. (مجله "اوتچستونیه زاپیسکی"، شماره 4 سال 2006، مارینا لوینا)
بازار کتاب روسیه توسط 6-5 شرکت بزرگ انتشاراتی کنترل می شود که %80 بازار را کنترل می کنند. به نظر می آید که بعضی از آنها به فعالیت های تجاری دیگری مشغولند. برای مثال قبلا ادبیات داستانی ابتدا به صورت کتاب منتشر می شد و سپس بر اساس آن فیلم ساخته می شد. ولی اکنون متون مخصوصا برای سریالهانوشته می شوند و سپس به صورت کتاب درمی آیند که این نوع فعالیت را می توان بی احترامی به خواننده دانست. در واقع فعالیت انتشاراتی در روسیه امری غیر شفاف است. در حالی که در اروپا و در امریکا همه ارقام و حتی حق الزحمه مولفان و نویسندگان اعلام می شود، در حالی که در روسیه این اطلاعات کاملا محرمانه است. بخش اعظم انتشارات تاکنون سازمان های نسبتا کوچک، مستقل، منزوی و غیر شفاف هستند. تقریبا هیچ کدام از آنها عضو گروه مالی و صنعتی بزرگ روسی نیستند. طبیعی است که اطلاعات درباره سرمایه گذاری های مهم و علنی در فعالیت انتشاراتی فاش نمی شود. ولی اعضای بازار همه مشکلات خود را ناشی از آن می دانند که قیمت کتاب در روسیه بسیار ارزان است و از غرب به مراتب کمتر است. به عقیده ناشران و فروشندگان، قیمت پایین نهایی کتاب به شرکتهااجازه نمی دهد توسعه یابند. . %60-40 گردش بازار کتاب نصیب مسکو و سن پطرزبورگ می شود. امروزه تقاضای کتاب از مغازههابه اینترنت منتقل شده است. بعضی از پایگاه های اینترنتی امکان دریافت کاملا رایگان متون ادبی را فراهم می کنند. در کتابفروشی های اینترنتی هم قیمت کتاب از کتابفروشی های واقعی پایین تر است. در سال های اخیر افت دائمی تقاضا کتاب از سوی خوانندگان مشاهده می شود. این امر نتیجه توسعه گسترده شبکه اینترنت و تلویزیون است. شمارگان جمعی کتابهااز 702 میلیون نسخه در سال 200 تا 600 میلیون در سال 2008 کاهش یافت. (نشریه "ناشا ورسیا"، 4 مارس 2009، ماریا چیسکیس)
بحران در زمینه تجارت کتاب، نتیجه نه ازدیاد تولید بلکه عدم توسعه ارتباطات تجاری است. عواقب منفی بحران مالی جهانی در بازار کتاب روسیه کاملا مشخص و عیان شده است. غول های کتابفروشی مانند "تاپ کنیگا" (%10 تمام حجم فروش کتاب در کشور) و "بوکبری" متزلزل شده اند. گفتنی است بحران مالی سال 1998 بر نشر کتاب در روسیه اثر چندانی نگذاشته بود. در آن زمان بازار کتاب دور از اشباع بود و تعداد کتاب های خریده شده به قیمت کتابهاوابسته نبود. ولی عواقب بحران جاری برای تجارت کتاب به مراتب سنگین تر است. ظاهرا علت این امر این است که زمانی که بحران مالی جهانی رخ داد، صنعت نشر کتاب طی چند سال قبل وارد مرحله بحران بزرگی شده بود. بحران سیستم داخلی این بازار با شرایط منفی بیرونی( کمبود شدید نقدینگی، مشکلات در زمینه دریافت وامهاو نرخ سنگین تنزیل بانکی) توام شد. (روزنامه "نیزاویسیمایا گازتا"، 16 فوریه 2009)
درحال حاضر کتاب ناگزیر باید با تلویزیون، رادیو، اینترنت، برنامه های آموزشی رایانه ای و صنعت تفریح رقابت کند. ناشران و کتابفروشان در این رقابت شدید به دنبال راه های تازه جلب مشتریان هستند.
جهانگردی بین المللی
کشورهای شوروی سابق قلمرو وسیعی از کره خاکی را به خود اختصاص داده اند. در حقیقت، این مناطق به لحاظ منابع طبیعی که در خود جا داده اند برای گسترش صنعت توریسم مناسب می باشند: منطقه وسیع سیبری با طبیعت بکر آن، رشته کوه های قفقاز، آب زلال دریاچه بایکال و سیوان، سواحل آفتابی دریای سیاه، حوضه رود ولگا و دنپر، کلیساها و بناهای یادبودی فرهنگی ملل مختلف که سکنه این مناطق بوده و دارای مذاهب گوناگون می باشند، آثار باستانی و تاریخی ساخته دست مردم این سرزمین ها، که در گذشته زندگی می کرده اند، شهرهای زیبای مسکو، سنت پطرزبورگ، کی یِف، و دیگر شهرها با موزه های بیشمارشان و بسیاری دیگر. یکی از فاکتورهای توسعه توریسم و به ویژه توریسم درمانی در منطقه، وجود منابع طبیعی و چشمه های معدنی می باشد. از لحاظ تاریخی، توسعه گردشگری در اتحاد جماهیر شوروی مربوط به زمان تاسیس دولت آن و دگم ایدئولوژیک که ساکنان آن را از بقیه جهان جدا می کرد می باشد. در نتیجه چنین سیاستی مردم بسیار کمی از کشور خارج می شدند، که بیشتر مربوط به دیپلمات ها، و یا مردمی می شد که بنا به دعوت نامه های شخصی نزد دوستان یا اقوام خود که در خارج از اتحاد شوروی زندگی می کردند، مسافرت می کردند و همچنین شمار کمی از مردم که در قالب گروهای توریستی به کشورهای سوسیالیستی سفر می کردند. و همچنین شمار گروه های توریستی خارجی که به اتحاد جماهیر شوروی مسافرت می کردند بسیار کم بود. گردشگری در اتحاد جماهیر شوروی نه به عنوان اولویت در اقتصاد، که برای آن نقش غیر مولد صنعت در نظر گرفته شده بود. بنابراین، سرمایه گذاری در زیرساخت های گردشگری بین المللی بسیار پایین بود، هر چند دولت برای توسعه گردشگری داخلی یارانه، به عنوان بخشی از سیاست های اجتماعی تخصیص داده بود. نتیجه چنین سیاستی ورود تعداد محدودی از گردشگران خارجی به کشور بود. با آغاز پِرِاسترویکا در سال 1985 این وضعیت دچار تغییر شد. روند افزایش ورود توریست های خارجی به کشور مصدق این گفته می باشد. در سال 1986 این روند در مقایسه با سال قبل آن یعنی 1985 کاهش داشت که آن هم به دلیل حادثه چرنوبیل بود. اما تا پایان دهه 80 این روند همچنان در حال افزایش بود، و در سال 1989 شمار بازدید کنندگان خارجی از کشور تثبیت یافت. پس از آن بنا به دلایل بی ثباتی سیاسی و اقتصادی به تدریج از بین رفت. پس از فروپاشی شوروی و ایجاد کشورهای مستقل مشترک المنافع، کمترین آمار بازدیدکنندگان خارجی از زمان پرسترویکا، مربوط به سال 1992و در حدود 3 میلیون نفر می باشد. اما به تدریج پس از آن شمار توریستهاافزایش یافته و در سال 1995 به 10.3 میلیون نفر رسید. در سال 1995 بیش از همه، فنلاندی ها- 1276.3 هزار نفر- از روسیه دیدن کرده اند، که 12.4% از کل کسانی که به روسیه وارد شده اند را تشکیل می دهد. و بیش از نیمی از آنها به منظور جهانگردی وارد روسیه شده اند. مقام دوم از آن لهستان می باشد-532 هزار نفر، هرچند که در دوره شوروی این مقام از آن فنلاند بود-666 هزار نفر، که اکثریت آنها به منظور جهانگردی بوده- . در سال 1989 لهستانیها3.9 % وارد شوندگان به شوروی را تشکیل می دادند و در مجموع از 3034.7 هزار نفر، 792.5 هزار نفر را جهانگردان به خود اختصاص داده بودند. توریست های روسی بیشتر ترجیح می دهند به کشورهای ایتالیا، اسپانیا، یونان، قبرس، مراکش، تونس، مصر بروند. جمعیت زیادی نیز به ترکیه، یونان، چین، امارات متحده عربی می روند که بیشتر می توان آنها را در زمره شاپ توریسم به شمار برد که به طور طبیعی، بازار مصرف کالا در روسیه را دستخوش تغییراتی می کنند(http://tourlib.net/books_tourism/EkonTur8.htm).
خطوط اصلی گردشگری بین المللی در روسیه شامل موارد زیر است:
الف. ورزش اسکی و توریسم. بزرگترین منطقه اسکی در قفقاز در البروس (جمهوری کاباردینو- بالکار) و جمهوری کاراچای- چرکس واقع شده است. بیش از 40 سال است که در این مناطق ورزشکاران و توریستهااسکی می کنند.
ب. توریسم کاری. تقریبا نیمی از مهمانان خارجی که به پایتخت روسیه وارد می شوند، با اهداف کاری می باشند. در سال 2002 آنها در حدود 1 میلیون نفر بودند. حجم ارتباطات بین المللی روسیه با کشورهای خارجی همچنان رو به افزایش است و به همین دلیل این رقم همچنان رو به افزایش می باشد. در بیشتر شهرهای بزرگ روسیه چون مسکو، سنت پطرزبورگ، مورمانسک، آرخانگلسک، سامارا، سوچی، یکاترین بورگ، ایرکوتسک، نووسیبیرسک، ولادی واستوک و ... هر ساله شمار مهمانانی که به منظور تجارت، کنگره و توریسم افزایش می یابد.
ج. توریسم گردشی. نوعی از توریسم دریایی می باشد و یکی از اصلی ترین خطوط در توریسم داخلی روسیه می باشد. اکثر توریست ها(تا 90%) ترجیح می دهند که مسیر 4-3 روزه دریایی مسکو- سنت پطرزبورگ را با کشتی کروز طی کنند و بسیاری نیز سفر بر رود ولگا و رودهای دیگر سیبری چون لنا، ینی سئی، اب، آمور ترجیح می دهند.
د. توریسم زیارتی. این نوع گردشگری توده ای به تدریج در روسیه افزایش یافته است. در چنین تورهایی می توان بازدید از آیکون های مقدس، آثار قدیسین، عبادت گاه ها، دیرها، غسل در چشمه های مقدس را داشت. برای زائران درباره تاریخ کلیسای ارتدوکس روسیه، زندگی روحانی مناطق بازدید شده و یادبودهای معماری و هنر روسی توضیح داده می شود.
ه. تور ماهیگیری و شکار. ناحیه مورمانسک هر ساله شاهد ورود بیش از هزار علاقمند به ماهیگیری و در میان آنها گردشگرانی از اسکاندیناوی، اروپا، ایالات متحده می باشد که توسط هلی کوپتر به اعماق جنگل هایی برای شکار و ماهیگیری می روند، جایی که با ماشین نمی توان به آنها دسترسی داشت.
و. گردشگری روستایی. این نوع توریسم به تازگی در روسیه رواج یافته است. امروزه این توریسم در روسیه، آنگونه که در خارج برای استراحت باب می باشد، هنوز جا نیفتاده است. علاقه به آن مستلزم صرف هزینه های بالا و علاقه به طبیعت در مقایسه با دیگر انواع گردشگری می باشد.
ز. گردشگری در رابطه با وقایع جاری . این نوع گردشگری در روسیه از قدمت زیادی برخوردار نمی باشد. در رابطه با مسابقات و وقایع مهم در برخی مناطق از قبل تورهایی پیش بینی شده و ثبت نام می شود. از میان رخدادهایی که باعث جذب توریست به روسیه شده است، می توان مسابقات بین المللی ورزشی، وقایع فرهنگی- فستیوال فیلم مسکو، جشن های قومی و مذهبی را نام برد.
ح. گردشگری اکولوژیکی. یکی از گونه های جالب توریسم در دنیا اکوتوریسم می باشد. طرفداران آن همه ساله افزایش می یابند. این نوع از گردشگری به کسانی که از زندگی شهری خسته شده اند و در تعامل با طبیعت و مشاهده آن انرژی می گیرند، مربوط می شود. علاوه بر آن، به منظور تشویق برای حفظ محیط زیست، ایجاد این نوع از گردشگری برای ساکنان محلی مفید می باشد. 5 منطقه طبیعی روسیه در شمار لیست یونسکو وارد شده است که عبارتند از: جنگل های بکر کومی، دریاچه بایکال، آتشفشان کامچاتکا، کوه های طلایی آلتای، قفقاز غربی. در این مناطق است که اکوتوریسم می تواند به حفظ محیط زیست، رشد اشتغال ساکنین و توسعه اقتصادی و اجتماعی کمک کند. در روسیه در کنار این موراد مناطق بیشمار دیگری برای اکوتوریسم نیز وجود دارد(www.russiatourism.ru/Официальный Сайт Федерального Агентства по Туризму РФ ).
پذیرش کنواسیون های فرهنگی
اسناد و مدارک سازمان ملل متحد و اتحادیه اروپا و مشارکت روسیه در کنوانسیون ها:
اسناد و مدارک سازمان ملل متحد و مشارکت روسیه:
• کنوانسیون بین المللی رفع کلیه اشکال تبعیض نژادی : مصوب در سال 1969، یک برنامه کاربردی برای پذیرش از شکایات افراد، ایجاد شده در سال 1991.
• کنوانسیون بین المللی حقوق مدنی و سیاسی: مصوب در سال 1973.
• پروتکل اختیاری مربوط به کنوانسیون بین المللی حقوق مدنی و سیاسی: پذیرش در سال 1991.
• پروتکل دوم اختیاری مربوط به کنوانسیون بین المللی حقوق مدنی و سیاسی: امضا نشده.
• کنوانسیون بین المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی: مصوب در سال 1973.
• کنوانسیون رفع هر گونه تبعیض علیه زنان: مصوب در سال 1981.
• پروتکل اختیاری مربوط به کنوانسیون رفع هر گونه تبعیض علیه زنان: مصوب در سال 2004.
• کنوانسیون ضد شکنجه ، مجازاتهای بیرحمانه، غیر انسانی یا هرگونه اعمال تحقیرآمیز: مصوب در سال 1987 ، برنامه برای پذیرش شکایات از افراد ساخته شده در سال 1991.
• پروتکل اختیاری مربوط به کنوانسیون علیه شکنجه و دیگر مجازاتهای بیرحمانه ، غیر انسانی یا هرگونه اعمال تحقیرآمیز: امضا نشده.
• کنوانسیون حقوق کودک: مصوب در سال 1990.
• پروتکل اختیاری کنوانسیون حقوق کودک در مورد شرکت کودکان در برخوردهای مسلحانه: مصوب در سال 2008.
• پروتکل اختیاری کنوانسیون حقوق کودک در مورد تجارت کودکان، فحشا کودکان و پورنوگرافی کودکان: امضا نشده.
• کنوانسیون بین المللی برای حفاظت از حقوق تمام کارگران مهاجر و اعضای خانواده آنها: امضا نشده.
• کنوانسیون حقوق افراد دارای معلولیت: امضا شده در سال 2008.
• پروتکل اختیاری کنوانسیون حقوق افراد دارای معلولیت: امضا نشده.
اسناد و مدارک اصلی اتحادیه اروپا و مشارکت روسیه در آن:
• کنوانسیون اروپایی حقوق بشر و آزادی های اساسی: مصوب در سال 1998.
• پروتکل شماره 1 کنوانسیون اروپایی حقوق بشر و آزادی های اساسی: مصوب در سال 1998.
• پروتکل شماره 4 کنوانسیون اروپایی حقوق بشر و آزادی های اساسی: مصوب در سال 1998.
• پروتکل شماره 6 کنوانسیون اروپایی حقوق بشر و آزادی های اساسی: امضا شده در سال 1997.
• پروتکل شماره 7 کنوانسیون اروپایی حقوق بشر و آزادی های اساسی: مصوب در سال 1998.
• پروتکل شماره 12 کنوانسیون اروپایی حقوق بشر و آزادی های اساسی: امضا شده در سال 2000.
• پروتکل شماره 13 کنوانسیون اروپایی حقوق بشر و آزادی های اساسی: امضا نشده.
• منشور اجتماعی اروپا: امضا نشده.
• پروتکل الحاقی به منشور اجتماعی اروپا در سال 1988: امضا نشده.
• پروتکل الحاقی به منشور اجتماعی اروپا در سال 1995: امضا نشده.
• تجدید نظر منشور اجتماعی اروپا: مصوب در سال 2009 ، برنامه برای پذیرش شکایات از افراد ساخته نشده.
• کنوانسیون اروپایی پیشگیری از شکنجه و اعمال غیر انسانی یا تحقیرآمیز: مصوب در سال 1998.
• منشور اروپایی زبان های منطقه ای و یا اقلیتی: امضا شده در سال 2001.
• کنوانسیون حمایت از اقلیت های ملی: مصوب در سال 1998.
• کنوانسیون شورای اروپا درمورد اقدام علیه قاچاق انسان: امضا نشده.
ru.wikipedia.org/wiki/Права_человека_в_России)
کنوانسیون کشورهای منطقه دریای سیاه در مورد همکاری در زمینه های فرهنگ، آموزش، علوم و اطلاعات: مصوب فدراسیون روسیه در تاریخ 1996/11/25. (BestPravo.ru)
همکاری در زمینه فرهنگ و میراث فرهنگی میان وزارت فرهنگ فدراسیون روسیه و اداره فرهنگ و میراث فرهنگی و طبیعی شورای اروپا برای دوره 2009 -- 2011 : امضا شده در مسکو در سال 2009.( http://www.rus-eu-culture.ru/documents/655/)
توافق نامه مشارکت و همکاری میان روسیه و اتحادیه اروپا: در سال 1997 برای 10 سال.( http://eeas.europa.eu/delegations/russia/eu_russia/political_relations/legal_framework/index_ru.htm)
موافقتنامه بین دولت فدراسیون روسیه و جمهوری تاجیکستان در مورد کار و حمایت از حقوق شهروندان روس در جمهوری تاجیکستان و شهروندان تاجیک در روسیه: در تاریخ 16.10.2004. http://archive.kremlin.ru/interdocs/2004/10/16/0000_type72066_78376.shtml?type=72066)
محوطه های میراث جهانی
یونسکو یک سیستم جامع حفاظت از میراث فرهنگی جهان ایجاد کرده است. لیست میراث جهانی یونسکو در سال 1972 شکل گرفته است که یک عنصر جدایی ناپذیر از کنوانسیون جهانی حمایت از میراث فرهنگی و طبیعی می باشد که از آوریل 2009 توسط 186 کشور جهان تصویب شده است. بر اساس فهرست سال 2009، شامل 890 سایت در 148 کشور، از جمله 689 سایت های فرهنگی، 176سایت طبیعی، و 25 سایت مختلط است. این ضمیمه شامل 24 سایت روسیه می باشد:
• کرملین و میدان سرخ (1990)؛
• مرکز تاریخی سن پترزبورگ و گروه آثار اطراف آن (1990)؛
• کلیسای کیژی (1990)؛
• بناهای تاریخی نووگورود و اطراف آن (1992)؛
• مجموعه تاریخی و فرهنگی سالاوِتسکی (1992)؛
• بناهای یادبودی سفید ولادیمیر و سوزدال (1992)؛
• مجموعه معماری صومعه تروئیتس-سِرگِیِف در پاساد سِرگِیِف(1993)؛
• کلیسای معراج در کولومنا (1994)؛
• جنگل های بکر کومی (1995)؛
• دریاچه بایکال (1996)؛
• آتشفشان کامچاتکا (1996)؛
• کوه های طلایی آلتای (1998)؛
• قفقاز غربی (1999)؛
• بنای معماری صومعه فِراپونتوف (2000)؛
• بنای تاریخی-معماری کرملین غازان (2000)؛
• نواره کورونی (مشترک با لیتوانی، 2000)؛
• سیخوته-آلین مرکزی (2001)؛
• مرکز تاریخی شهر دربند- دربند باستانی (2003)؛
• حوضه آبگیر اوبسونور (مشترک با مغولستان، 2003)؛
• صومعه نووُدِویچی (2004)؛
• سیستم های طبیعی جزیره رانگل (2004)؛
• مرکز تاریخی شهر یارسلاو (2005)؛
• قوس جغرافیایی استرووِه (مشترک با بلاروس، لتونی ، لیتوانی، مولداوی، نروژ ، اوکراین، فنلاند ، سوئد، استونی) (2005)؛
• مجموعه طبیعی " فلات پوتورانا" (2010).
حفاظت از تنوع فرهنگی
موضوع تنوع فرهنگی یکی از موضوعات اولویتی یونسکو است. فعالیت در این زمینه از همان سال های آغازین تاسیس این سازمان آغاز شد. در جلسه 62 از مجمع عمومی سازمان ملل سال 2010 سال بین المللی ایجاد روابط حسنه بین فرهنگهانامیده شد. به عنوان یکی از آغازگران این تصمیم، روسیه تعدادی از طرح های پیشنهادی خود را که در جلسه 35 از کنفرانس عمومی یونسکو در اکتبر 2009 در طرح اقدام یونسکو برای اجرای فعالیتهادر چارچوب این سال بین المللی گنجانده شده بودند، معرفی کرد.
حفظ میراث معنوی
یونسکو از پشتیبانی کشورهای عضو در حفظ و ترویج میراث معنوی و میراث فرهنگی، با تمرکز بر تقویت آگاهی عمومی و ضرورت حفظ این میراث برای انتقال به نسل های آینده بهره می جوید. روسیه نیز در این طرح فعالانه مشارکت دارد. در فهرست شاهکارهای آن، سنت های فرهنگی جامعه مؤمنان قدیمی ماورای بایکال "سِمِیسکی" و اشعار رزمی قهرمانانه یاکوتی "اُلونخو" قرار دارد.
در سال 2009 ، فدراسیون روسیه برای مدت 4 سال در ترکیب کمیته میراث جهانی یونسکو انتخاب شد.
نهادهای ملی روسیه
برای هماهنگ کردن فعالیت های یونسکو در زمینه فرهنگ، کمیته های زیر در روسیه ایجاد شد:
• کمیته روسی شورای بین المللی موزهها( رئیس جمهور- مدیر اصلی و حافظ موزه یادبود ملی و طبیعی املاک لئو تولستوی "یاسنایا پالیانا" می باشد)؛
• کمیته روسی شورای بین المللی آثار و محوطه های دیدنی (معاون رئیس جمهور- رئیس حفاظت از میراث فرهنگی از فرهنگستان نقاشی، مجسمه سازی و معماری روسیه می باشد)؛
• کمیته ملی روسی برای میراث جهانی (رئیس- پرفسور ای.ای.ماکووِتسکی)؛
• کمیته روسی حفاظت از میراث معنوی فرهنگی (رئیس -- رئیس مجلس ملی خلاقیت مردمی اِ.اس.کونین).(http://www.unesco.mid.ru/65unesco_02.html)
نیز نگاه کنید به
کتابشناسی
- ↑ آقازاده، حسین(1383)، فرهنگ نیلگون در سرزمین روس، انگاره ای از روابط فرهنگی ایران و روسیه، تهران، مرکز بازشناسی اسلام و ایران با همکاری موسسه ایراس. ص12.
- ↑ آقازاده، حسین(1383)، فرهنگ نیلگون در سرزمین روس، انگاره ای از روابط فرهنگی ایران و روسیه، تهران، مرکز بازشناسی اسلام و ایران با همکاری موسسه ایراس. ص13.
- ↑ http://www.ibl.ru/konf/031209/120.html
- ↑ http://www.ibl.ru/konf/031209/120.html
- ↑ آقازاده، حسین(1383)، فرهنگ نیلگون در سرزمین روس، انگاره ای از روابط فرهنگی ایران و روسیه، تهران، مرکز بازشناسی اسلام و ایران با همکاری موسسه ایراس. ص10-11.
- ↑ http://www.bashgah.net/fa/content/show/7853
- ↑ آقازاده، حسین(1383)، فرهنگ نیلگون در سرزمین روس، انگاره ای از روابط فرهنگی ایران و روسیه، تهران، مرکز بازشناسی اسلام و ایران با همکاری موسسه ایراس. ص10-11.
- ↑ قزلسفلی، (1389). ص9.
- ↑ آقازاده، حسین(1383)، فرهنگ نیلگون در سرزمین روس، انگاره ای از روابط فرهنگی ایران و روسیه، تهران، مرکز بازشناسی اسلام و ایران با همکاری موسسه ایراس. ص9-10.
- ↑ Bressler, Michael(2009), Understanding Contemporary Russia, London, L.R.Pub. p363-364.
- ↑ آقازاده، حسین(1383)، فرهنگ نیلگون در سرزمین روس، انگاره ای از روابط فرهنگی ایران و روسیه، تهران، مرکز بازشناسی اسلام و ایران با همکاری موسسه ایراس. ص10.
- ↑ http://www.aftabnews.ir/vdcc10q4.2bqx48laa2.html
- ↑ اشتورمر، (1391). ص293-294.
- ↑ اشتورمر، (1391). ص291.
- ↑ ابراهیمی ترکمان، ابوذر و نوروزی، مهناز(1391)،آشنایی با روسیه از دریچه آداب و رسوم، تهران، الهدی. ص84-88.