زبان و ادبیات مصر
در پی حمله ناپلئون به مصر و تلاش های محمدعلی پاشا در حوزه های فرهنگی و آموزشی، از دهههای اولیه قرن نوزدهم، آشنایی مصریان با فرهنگ و ادب اروپایی آغاز شد و آثار آن به تدریج در همه حوزه های فرهنگی-اجتماعی، به ویژه ادبیات عرب خود را نشان داد و طی دهههای بعد زمینه شکلگیری نهضت ادبی را فراهم آورد. ارتقاء سطح آگاهیهای عمومی، درک جدیدی را از هویت ملی و تاریخی در میان مردم مصر پدید آورد که بروز و ظهور سوالات و مطالبات تازه، نتیجه طبیعی آن بود و پاسخگویی به آنها ادبیات نوینی را ایجاب میکرد. از جمله عوامل موثر در شکلگیری نهضت ادبی عرب، مهاجرت گروههایی از نویسندگان و ادیبان سوری در دهههای پایانی قرن نوزدهم به مصر بود. آنان که عموما دانش آموخته مراکز دینی و آموزشی وابسته به گروههای تبشیری عمدتا اروپایی و آمریکایی بودند، برای رهایی از فشارها و محدودیتهایی که ناحیه والیان عثمانی متوجه آنان بود، با ترک دیار خود، در مصر که از شرایط سیاسی اجتماعی مناسب تری برخوردار بود، رحل اقامت افکندند. این نویسندگان و ادیبان که با مطالعه و پژوهشهای خود از شناختی نسبتا عمیق نسبت به ادبیات مغرب زمین برخوردار بودند، فعالیتهای خود را در زمینه ادبیات عرب ادامه دادند. هر چند برخی از آثار ادبی غرب طی دهههای گذشته توسط مصریها به زبان عربی ترجمه شده بود، از این پس ترجمه این آثار از اهتمام بیشتری برخوردار و صدها اثر در حوزه داستان و نمایشنامه از زبانهای اروپایی به عربی ترجمه شد. روند تحول ادبی در دایره ترجمه محدود نماند و به تدریج با تاثیرپذیری از گرایشهای نوین ادبی در غرب، تالیفاتی پدید آمد. به جز عامل ترجمه و تا حدودی تالیف، بایستی به ظهور نشریات گوناگون ادبی در نیمه دوم قرن نوزدهم و نقش آن در روند تحول ادبی و توسعه آن اشاره کرد. تا پیش از آن مخاطبان حوزه ادبیات عرب، محدود به اشراف و طبقه ای از ادیبان و زبان دانان بود. ظهور و توسعه ادبیات مطبوعاتی کم و بیش این معضل را حل کرد و دایره مخاطبان را گسترش داد. زان پس، ادبیات عرب جنبه اجتماعی هم به خود گرفت. اگر در گذشته، مخاطب ادبیات، افراد خاص بودند، اینک تودههای مردم، مخاطب ادبیات و فهم و درک احساس آنان مورد توجه نویسندگان بود. ادبیات سجع و لفظی اما همچنان برقراری ارتباط با مخاطبان رو به گسترش را با با سختی روبرو می کرد و لذا نویسندگان ادبی را ناگزیر ساخت تا برای سهولت در ارتباط نزدیک تر با مخاطب، به دنبال روشهای نوینی برآیند.[۱]
نفطه عطف روند تحولات ادبی اما، با تاسیس دانشگاه ملی مصر در سال1908 رقم خورد. پیشتر، محدودیتهای زبانی، مانع عمده ای در ترجمه روان و قابل فهم همگان از آثار ادبی غرب بود و حال با فعال شدن حوزه پژوهشهای ادبی و زبانی در دانشگاه، این محدودیتها و مشکلات برطرف شد و زبان عربی به تدریج از چنان استحکامی برخوردار شد که با سهولت، امکان انتقال مفاهیم زبانی و ادبی را فراهم میساخت. این تحولات نه تنها بر آثار ترجمه شده ادبی از زبانهای اروپایی تاثیر گذار بود که در نوآوری و پویایی زبان عرب نیز تاثیر بسزایی داشته و مآلا به خلق آثاری ارزشمند در حوزه زبان و ادبیات عرب انجامید[۲].
نتیجه آنکه شیوههای گوناگون و انواع جدید ادبی جایگزین انواع کهن شد و مخاطبان آثار ادبی به جای مقامات و قصائد، رمان و داستان کوتاه، مقاله و نمایشنامه میخواندند و با زبان و مفاهیمی تازه در شعر و ادب آشنا میشدند.
نثر
نثر نویسی در مصر از سالهای پایانی قرن نوزدهم و سالهای اولیه قرن بیستم رو به تحول گزارد. ترجمههای کتب غربی و تالیف کتب در حوزههای جامعه شناسی، حقوق و اقتصاد، سطح آگاهیهای عمومی را ارتقا بخشید و به تدریج تغییرات عمدهای را در شیوه نگارش پدید آورد. به ویژه ظهور نشریات گوناگون، ضرورت ساده سازی زبان متن برای انتقال مفاهیم و معانی به مخاطبان عام، عامل موثری در حوزه نثر بود [۳]. این روند رو به تکامل، به ظهور طبقهای از نویسندگان انجامید که با شیوههای ادبی نوینی قلم میزدند. نویسندگانی چون محمد عبده، احمد لطفی السید، مصطفی کامل و مصطفی منفلوطی در نوشتههای خود به مسائلی چون فساد اجتماعی و سیاسی و اصلاح دینی میپرداختند و بدینسان به ارتقاء آگاهیهای اجتماعی همت میگماردند [۴]. محمد عبده(1849-1905) فارغ التحصیل الازهر و تحت تاثیر اندیشههای سید جمال الدین قرار داشت. آثار مکتوب او مبتنی بر رویکرد اصلاح دینی و اجتماعی و آیینه تمام نمای نثر عربی در مصر در دهههای پایانی قرن نوزدهم و سالهای اولیه قرن بیستم است[۵]. از جمله آثار او میتوان به رسالة التوحید، شرح نهج البلاغة، الاسلام و المدنیة و تفسیر القرآن الکریم [۶] اشاره کرد. احمد لطفی السید(1872-1964) از جمله نویسندگان مصری بود که علاوه بر نقد اجتماعی، در آثار خود به نقد حضور اشغالگران در مصر و پی آمدهای فرهنگی اجتماعی آن پرداخت. او در سال 1907 نشریه الجریدة را منتشر کرد و بنیانگذار حزب الامة بود. از جمله آثار او بجز مجموعه مقالات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، کتابهای الطبیعة (1935) و السیاسة (1941) قابل ذکر است. او سالها رئیس فرهنگستان زبان در مصر بود و در سال1959 جایزه دولتی را علوم اجتماعی به پاس تلاشهایش در حوزه تفکر دریافت کرد [۷] و به عنوان یکی از پیشگامان مبارزات ملی مردم مصر علیه استبداد و اشغالگری شناخته شد. مصطفی کامل که از جمله پیشگامان نهضت سیاسی مصر بود، مقالات خود را در نشریه اللواء که در سال 1900 آن را منتشر کرده بود و نیز در نشریات الاهرام و الموید درج می کرد. او در سال 1907 حزب الوطنی را بنیان نهاد و با فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی از جمله نوشتارهای خود از یک سو در جهت آگاهی بخشیدن به جامعه همت گماشت و از دیگر سو سعی می کرد تا جایگاه جامعه مصر را برای اروپائیان تبیین کند [۸] تا بدینسان توجه آنان را به ضرورت حمایت از ملت مصر برای رهایی از اشغال و استبداد جلب کند. از جمله آثار او می توان: دفاع المصری عن بلاده، المسالة الشرقیة، حیاة الامم و الشمس المشرقة را نام برد. مصطفی منفلوطی (1876-1924) از شاگردان محمد عبده و تحت تاثیر اندیشههای او بود. او که به عنوان مصلح مذهبی و ملیگرا به شمار میرود، دارای گرایشهای سوسیالیستی و نخستین تلاش او برای تنظیم و تدوین اندیشه سوسیالیسم برای مصریان، کتاب سعادت و خوشبختی بود[۹]. مقالات او در روزنامههای الموید به سردبیری شیخ علی یوسف، بیشتر به نقد آسیبهای اجتماعی چون بداخلاقی، قمار، مشروب خواری و انحرافات اخلاقی دختران و پسران میپرداخت که مخاطبان بسیاری به ویژه نسل جوان را جذب و تحت تاثیر قرار میداد[۱۰]. از جمله آثار او کتاب النظرات در سه جلد شامل مجموعه مقالات سیاسی، اجتماعی و ادبی است [۱۱] که تا سالها از پرخوانندهترین آثار ادبی نوین عرب بود[۱۲].
از نسل بعدی نویسندگان مصری، طه حسین، عباس محمود العقاد و محمد حسین هیکل قابل ذکراند که علاوه بر نویسندگی کتاب و مقاله، در حوزه شعر،داستان نویسی و نمایشنامه نویسی نیز استعداد خود را نشان دادند. طه حسین (1889-1973) از جمله نویسندگان تاثیر گذار مصر در قرن بیستم بود که آثار گوناگون پدید آورد. او زندگی دانشگاهی خود را با رسالهای درباره ابن خلدون آغاز کرد و در سالهای بعد علیرغم مسئولیت های اداری و دانشگاهی، هرگز از نوشتن کتاب و مقاله دور نشد. طه حسین در مقالات خود بر لزوم پژوهشهای اساسی در ادبیات کهن به عنوان رکن مهم فرهنگی پویا تاکید میکرد. او با مطالعه و شناخت روشهای نوین نقادی در فرانسه، شیوه تحلیل کانتی را در ادبیات عرب متداول ساخت. از جمله آثار منثور طه حسین، کتاب قادة الفکر(1925) است که طی آن به روند تحولات فکری و فرهنگی در غرب پرداخته است. مرآة الضمیر الادبی، مجموعه نوشتههای او در نقد اخلاق و جامعه است. کتاب مشهور او درباره ادبیات جاهلی(1926)، بازتاب گستردهای در محافل ادبی جهان عرب داشت. علاوه بر مطالعات و پژوهش های حرفه ای او که سهم غیر قابل انکاری در استحکام پایههای ادبیات عرب داشت، بایستی به تحلیلهای نقادانه و مفصل او از نمایشنامه های جدید فرانسه اشاره کرد که در نشریات ادواری چون الهلال چاپ شد و بعدها به صورت کتاب منتشر شد. کتاب مستقبل الثقافة از دیگر نوشتههای منثور اوست که در سال 1939 در دو جلد منتشر شد. طه حسین را هم به لحاظ حجم بالای آثاری که خلق کرده است و هم بلحاظ محتوا و تاثیرگذاری آثارش، استوانه ادبیات عرب نامیدهاند. محمد حسین هیکل (1888-1957) هم علاوه بر داستان نویسی، از سال 1926 به نوشتن مقاله در نشریات پرداخت و خود نیز سردبیر نشریه السیاسة بود. هیکل که منتقد ناتوانی زبان عربی برای انتقال مفاهیم بود، پژوهشهای گستردهای را در راستای پویایی آن انجام داد. او میگفت
" از اینکه نمیتوانم چیزی را که با تمام وجود احساس میکنم و نیز چیزی را که در جلو چشمانم هست، با زبان عربی بیان کنم؛ در حالی که به راحتی با تعبیرات انگلیسی و فرانسوی قابل تشریح است، عاصی میشوم".
او همچنین باور داشت که ادیب واقعی کسی نیست که با یک مشت واژگان مجرد و منسوخ آشنا باشد، بلکه کسی است که بتواند واژگان را در کسوت باورهای زیبا و یا قالبهای پسندیده، تفکر و تخیل بیان کند تا زیبایی و منشا این واژگان روشن شود. مقالات انتقادی او تاثیر بسزایی در تحول روند نثرنویسی معاصر داشت. در همین مقالات بود که زبان عربی برای بیان الگوهای حساس محتوا و معنی به کار گرفته شد و تکوین یافت[۱۳]. او بجز مقالات متعدد، آثاری تالیفی نیز خلق کرد. از جمله آثار نثری هیکل، کتاب حیاة محمد(ص) است که در سال 1933 منتشر شد. این کتاب در واقع پاسخ به تحولاتی بود که در نتیجه نفوذ فرهنگ و اندیشه غرب در کشورهای عربی اسلامی بویژه در مصر پدید آمده بود و شبهات و سوالات دینی بسیاری را مطرح ساخته بود. هیکل در این کتاب پژوهشی خواسته است تا به شیوهای علمی هم به ایرادها و اشکالات وارده بر پیامبر اسلام توسط مسیحیان پاسخ دهد و هم به انتقاد از جمود متحجران مسلمان بپردازد. کتاب مزبور را یکی از آثار شاخص در خصوص سیره نبوی در میان آثار نویسندگان مصری و عرب دانستهاند. عباس محمود عقاد (1889-1964) از دیگر نویسندگان معاصر مصری است که در بیشتر حوزههای ادبی حضور داشت. آثار عقاد که با اندیشهها و مکاتب فلسفی جهان آشنا بود، تاثیر جدی بر حوزه نثر عربی داشت[۱۴]. عقاد علاوه بر مقالاتی که در الاهرام و دیگر نشریات منتشر شد، آثار تالیفی و پژوهشی متعددی را خلق کرد که از جمله آنها میتوان، ابن الرومی (1931)، سعد زغلول (1936) و ابو نواس الحسن بن هانی (1960) اشاره کرد. مجموعهای از تالیفات او در حوزه دینی تحت عنوان موسوعة العقاد الاسلامیة در 8 جلد در سال 1971 در بیروت منتشر شد. در سال 1974 نیز مجموعه 22 جلدی آثار او از سوی دارالکتاب اللبنانی منتشر شد که برخی از آنها عبارت است از: عبقریة محمد، عبقریة الامام علی، فاطمة الزهراء و الفاطمیون، الحسین ابو الشهدا، المرأة فی القرآن و الاسلام و الحضارة الانسانیة[۱۵] .
نکته مهم در روند تحول نثر عربی در مصر، تاثیر غیرقابل توجه آثار نویسندگان در ارتقاء سطح آگاهیهای اجتماعی و سیاسی و ظهور جریانهای سیاسی و فرهنگی در این سرزمین است. نویسندگان مصری با بیان اندیشههای خود در قالب کتاب و مقاله، نهضت ادبی عرب را تحقق بخشیدند و البته از این راه در ظهور جریانهای نوین فکری، اجتماعی و فرهنگی نقش آفرین بودند.
از جمله نویسندگان مطرح امروز مصر، جابر عصفور (1944) است که علاوه بر مسئولیتهای مختلف در حوزههای فرهنگی، آثار متعددی را پدید آورده است که ازجمله آنها: قراءة التراث النقدی (1991)، زمن الروایة (1999) و النقد الادبی و الهویة الثقافیة (2009) است.
داستان نویسی
روند داستان نویسی در مصر را میتوان در دو مرحله مورد بررسی قرار داد. مرحله اول از سالهای پس از حمله ناپلئون به مصر(1798) و زمامداری محمد علی پاشا آغاز می شود و تا اوایل قرن بیستم ادامه می یابد. این مرحله عمدتا مبتنی بر ترجمه و اقتباس و تلاش برای رهایی از قالبهای کهن است[۱۶]. بسیاری از رمانهای اروپایی بویژه انگلیسی و فرانسوی به زبان عربی ترجمه شد که با وجود فاصله هویتی و عدم انطباق با شرایط اجتماعی و فرهنگی جامعه مصر، از پذیرش زیادی برخوردار شد. البته برخی از مترجمان سعی کردند تا در ترجمه داستانهای اروپایی، آنها را با حال و هوای جامعه و شرایط و مقتضیات زندگی مردم مسلمان مصر تطبیق دهند[۱۷] . با الهام و اقتباس از آن آثار هم ، داستان هایی خلق شد که هرچند از جنبههای هنری و فنی قابل توجهی برخوردار نبود، درشکل گیری زمینههای داستان نویسی را در زبان عربی تاثیر گذاشت. حدیث "عیسی بن هشام"(1898) از محمد المویلحی (1858-1930) که از جمله این داستانها بود، هر چند مغشوش و بی سر و ته، در عین حال تا حدی از حیث محتوا به مفهوم قصه نزدیک شده بود[۱۸]. المویلحی تلاش کرد تا با این اثر خود با تقلید از چارچوب مقامه نویسی، قصه نویسی نوین مصر را بنیان گذارد[۱۹]. کتاب لیالی سطیح (1907-1908) از حافظ ابراهیم (1870-1932) نیز تلاشی در این راستا بود. کتاب حافظ ابراهیم عبارت است از مقامهای انتقادی اجتماعی که طی آن نویسنده، ملاحظات و نظریات خود را در ادبیات، سیاست و جامعه بیان کرده است[۲۰]. او نیز در نوشته خود از آثار داستانی غرب، الهام گرفت .
در مرحله دوم نیز، داستان نویسی مصر همچنان از ادبیات غرب الهام میگرفت[۱۶]. در این مرحله، ترجمه داستان های غربی بدون دخل وتصرف فرونی گرفت و البته نگارش داستان با الهام از داستان مشابه اروپایی نیز به تدریج رواج یافت.
بسیاری از پژوهشگران حوزه ادبیات داستانی در جهان عرب باور دارند که داستان زینب (1914) از محمد حسین هیکل آغاز مرحله جدید در روند داستان نویسی عرب در مصر است. داستان زینب، داستان نویسی را به لحاظ فنی و مبانی داستان نویسی ارتقاء بخشید و زمینه را برای نویسندگان بعدی هموار کرد [۱۶]. این داستان به دلیل به کارگیری زبان ساده و روان و شیوهای جذاب، توانست طی سالها مخاطبان بسیاری را جذب کند و چنان مورد توجه و استقبال قرار گرفت که سناریوی نخستین فیلم سینمایی در مصر بر اساس آن نوشته شد[۲۱].
پس از پایان جنگ جهانی اول، داستان نویسی در مصر مرحله رو به رشدی را آغاز کرد و تا نیمههای قرن به شکوفایی رسید. نویسندگان پرشماری در این سالها ظهور کردند که در داستانهای خود مسائل و چالشهای فرهنگی اجتماعی جامعه را بازتاب میدادند. ابراهیم المازنی و طه حسین را میتوان پیشگام این نویسندگان به شمار آورد[۲۲].
ابراهیم المازنی(1889-1949) از جمله داستان نویسان مصری است که آثار او تاثیر بسزایی در روند داستان نویسی مصر داشت. داستان ابراهیم الکاتب(1931) او مهمترین داستان تاثیرگذار پس از داستان زینب است. المازنی در اثر خود، گویش محاورهای را به دلیل فقدان انعطاف بیانی و عدم ثبات کافی وا نهاده و گویش ادبی را به دلیل انعطاف انتخاب کرده است. صراحت، طنز، نماد پردازی و نقادی جسورانه، اثر المازنی را از سایر آثار داستانی معاصر عرب در نیمه اول قرن بیستم متمایز میسازد.[۲۳] المازنی در داستان های خود بیشتر به جنبههای روانشناختی زن و مرد توجه کرده است و برای طرح دیدگاههای خود، از زندگی روزمره مصریان بهره گرفته و بدینسان به تحلیل جامعه، سنتها، عادتها و روحیات مردم پرداخته است.[۲۴] از جمله آثار داستانی او میتوان به علی الهامش، عود علی بدء، من النافذة، ابراهیم الثانی و مجموعه داستانهای کوتاه فی الطریق (1936) اشاره کرد.
طه حسین (1889-1973) علاوه بر ادب پژوهی و نقد ادبی، در داستان نویسی هم از چهرههای بارز و تاثیر گذار به شمار میرود. مهمترین داستان بلند طه حسین، دعاء الکروان (1934) است که طی آن به چالش روانشناختی میان شهر و روستا و میان اخلاق روستایی با سنتهایش و اخلاق شهری و مفاسد آن میپردازد. این رمان از چنان قوتی برخوردار است که خواننده را در یک وضعیت همذاتپنداری با قهرمان داستان قرار میدهد و او خود را در فضای واقعی داستان احساس میکند.[۲۵] مجموعه داستانهای کوتاه المغذبون فی الارض تصویری از مظالمی است که بر مردم مصر در دوره فساد سیاسی و فئودالیسم رفته بود. طه حسین در داستان الوعد الحق به چگونگی ظهور اسلام و معرفی آموزههای آسمانی این دین حنیف پرداخته است. همچنین علی هامش السیرة مجموعه داستانی است که سیره پیامبر و شخصیتهای صدر اسلام را دستمایه کار خود قرار داده است. الایام (1929) از نظر بسیاری از منتقدین ادبی عرب، بهترین داستان در میان آثار داستانی طه حسین است. این اثر که در دو جلد انتشار یافت، دوران طفولیت و دوران نوجوانی و سالهای اول جوانی او را شامل میشود. پرداخت ادبی و هنری او در این داستان از چنان صداقت، شفافیت و ابتکاری برخوردار است که بلحاظ زیبا شناختی از آثار نویسندگانی چون روسو و شاتوبریان چیزی کم ندارد. طه حسین با روایت داستان زندگی خود در واقع تصویری از جامعه مصر در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم ارائه کرده است. الایام به زبانهای مختلف از جمله انگلیسی، فرانسوی، روسی و چینی ترجمه شده است[۲۶]. از دیگر آثار داستانی طه حسین می توان به شجرة البؤس، جنة الحیوان، القصر المسحور (با مشارکت توفیق الحکیم)، رحلة الربیع و الصیف، احلام شهرزاد اشاره کرد.
محمود تیمور، توفیق الحکیم و نجیب محفوظ را بایستی در زمره نویسندگان مصری برشمرد که پس از ابراهیم المازنی و طه حسین، بیشترین تاثیر را بر روند داستان نویسی عرب داشتند.
محمود تیمور(1894-1973) با مطالعه اولین داستانهای مصری چون حدیث عیسی بن هشام از مویلحی و داستان زینب از هیکل با داستان نویسی آشنا شد و سپس با شناخت و علاقهای که به آثار داستانی رئالیسیتی گی دومو پاسان فرانسوی پیدا کرد، اولین آثار خود را با داستان کوتاه پدید آورد. ام متولی و قصص اخری(1925) و الشیخ جمعه و قصص اخری (1935) از تجربه های موفق محمود تیمور است. هرچند او به عنوان بنیانگذار داستان کوتاه نویسی در تاریخ ادبیات نوین عرب معرفی شده است، داستانهای بلندی نیز از او بر جای مانده است و در فهرست آثار او مجموعا 25 داستان بلند و کوتاه قرار دارد که طی آنها نه تنها به مسائل اجتماعی و سیاسی جامعه زمان خود میپردازد که درد و رنج انسان معاصر و مهمتر از آن، به مسائل عالی چون کمال، زیبایی و طبیعت پرداخته است. از جمله داستانهای کوتاه او انا القاتل (1962) و انتصار الحیاة (1963)، مکتوب علی الجبین، کل عام و انتم بخیر، ابو الشوارب (1953)، بنت الشیطان (1944) قابل ذکر است. برخی داستانهای بلند او نیز عبارت است از: نداء المجمهول (1932)، کلئو باترا فی خان الخلیلی (1946)، سلوی فی مهب الریح که در سال (1944) منتشر شد. [۲۷]. داستان بلند سلوی فی مهب الریح، داستانی تحلیلی رئالیستی است که شخصیت اصلی آن دختری از شهر اسکندریه است که تحت سرپرستی پدربزرگ قرار دارد. تیمور در این داستان به ویژگیهای اجتماعی طبقات فقیر و غنی و ویژگیهای اخلاقی و رفتاری و تحلیل شخصیت افراد وابسته به این طبقات توجه نشان داده است و از این طریق به مشکلات اجتماعی جامعه مصر پرداخته است[۲۸]. در مجموع میتوان از سه مشخصه آثار محمود تیمور سخن گفت. چالش فکری از ویژگیهای بیشتر آثار اوست. او اولین نویسنده عرب است که در داستانهای خود، چالش را از زمینههای عاطفی، حسی و جسمی به حوزه اندیشه منتقل کرد. ویژگی دوم آثار او، شخصیت پردازی افراد به عنوان موجودات زنده با ویژگیهای انسانی آنهاست. ویژگی دیگر، روش نویسندگی اوست. کلماتی که او بر صفحه کاغذ جاری میسازد، زنده و پویاست و برخاسته از روح و شخصیت نویسنده است که میتواند به خلق رابطه مستمر میان نویسنده و خواننده بیانجامد [۲۹].
توفیق الحکیم (1898-1973) از پرکارترین ادیبان مصری معاصر و از جمله نویسندگان تاثیرگذار در حوزه داستان نویسی به شمار میرود. او که در سالهای حضور در فرانسه برای تحصیل در رشته حقوق، با مطالعه آثار فرهنگی و ادبی غرب، با انواع ادبی این سرزمین آشنا شده بود [۳۰]، هرچند در بیشتر آثار خود از آن الهام میگرفت، اما تاکید میکرد که نبایستی ضمیر شرقی مان را از یاد ببریم. او همچنین باور داشت که در سرزمینهای شرقی، منابع نهفته فکری بسیاری وجود دارد که تا کنون کشف و استخراج نشده است. توفیق الحکیم در آثار خود بر تاریخ و تمدن مصر تاکید فراوان داشت و آن را یکی از سرچشمههای اندیشه، فرهنگ و تمدن شرقی و جهان میدانست[۳۱]. از اولین آثار داستانی او اهل الکهف است که با الهام از آیات سوره کهف در قرآن کریم نگاشته شده است و در آن به چالش سخت میان انسان و زمان پرداخته است. او بر آن است تا به خواننده اثر خود بگوید انسان در جهان هستی تنها نیست و قدرتی برتر به او توجه دارد و به او الهام میبخشد[۳۲]. دومین اثر داستانی او، شهرزاد است که در آن نیز به چالش میان انسان و مکان توجه کرده است. الحکیم در واقع در هر دو اثر مزبور بر این واقعیت تأکید میکند که انسان نمیتواند از دایره زمان و مکان و نیروهای غیبی مسلط، خود را برهاند و لذا خیر و سعادت انسان در آن است که به ارزشهای معنوی شرقی چنگ بزند. او حتی فراتر از این، به جنگ با عقل غربی که تنها به ماده ایمان دارد و ارزشهای معنوی و زیبا را نفی میکند فراخوان داده است[۳۲]. آثار داستانی او در فهرست بلند بالای داستانهای مصری معاصر از جایگاه ویژهای برخوردار است. از جمله داستانهای کوتاه او: راقصة المعبد (1938)، عهد الشیطان(1939)، شجرة الحکم (1945) و مجموعه اول و دوم قصص توفیق الحکیم (1949) و نیز تاریخ حیاة معدة است. عودة الروح (1933)، حمار الحکیم (1940) و الرباط المقدس (1944) و عصفور من الشرق نیز در فهرست داستانهای بلند او قرار دارد.
نجیب محفوظ (1911-2006) هم در زمره داستان نویسان مطرح مصری و از جمله نویسندگان تاثیر گذار در روند تحول ادبیات معاصر عرب در دهههای میانی و نیمه دوم قرن گذشته است. او تا سال 1946، تعداد 74 داستان کوتاه نوشت و اولین داستانهای بلند او همس الجنون پیشتر،در سال 1938 و عبث الاقدار در سال 1939 مجال نشر یافته بود. کفاح طیبة (1944) از جمله داستانهای اوست که به تاریخ دوره فراعنه و مبارزه با مهاجمان بیگانه به سرزمین مصر پرداخته است. داستانهای القاهره الجدیدة (1945)، خان الخلیلی (1946)، زقاق المدق (1947)، بدایة و نهایة (1949) با رویکرد رئالیسم اجتماعی به نگارش درآمده است. سه گانه بین القصرین، قصرالشوق و السکریة از جمله شاهکارهای نجیب محفوظ است که در فاصله سال های 1956 و 1957 انتشار یافت. داستان اولی به تحولات سیاسی اجتماعی دوره حکومت ملک فؤاد در فاصله سال 1917 تا قیام سال 1919، قصر الشوق به تحولات سیاسی اجتماعی سالهای 1924 تا 1927 و السکریة به تحولات سالهای 1935 تا 1944 در قالب شرح زندگی سه نسل از یک خانواده در روند تحولات مزبور پرداخته شده است [۳۳]. رمانهای اولاد حارتنا (1957)، اللص و الکلاب (1961) ، الطریق (1964) و ثرثرة فوق النیل(1966) از دیگر آثار داستانی مطرح نجیب محفوظ است. داستان اخیر در زمان انتشار مورد توجه نویسندگان و ناقدان ادبی قرار گرفت و مناقشات و مجادلاتی را در محافل ادبی پدید آورد [۳۴]. همچنین به دلیل مخالفت علمای الازهر، تا سال ها از نشر داستان اولاد حارتنا ممانعت شد. علاوه بر عبث الاقدار و همس الجنون که در زمره اولین آثار داستانی کوتاه اوست، از جمله دیگر داستانهای کوتاه ادبی محفوظ میتوان به تحت المظلة (1969)، شهر العسل (1971) و الجریمة (1973) اشاره کرد. تعداد قابل توجهی از آثار داستانی نجیب محفوظ اساس سناریو برای ساخت فیلمهای سینمایی توسط کارگردانان مصری شد. آثار نجیب محفوظ البته به دلیل حمایت از سازش انور سادات رئیس جمهور مصر با اسرائیل و امضای موافقت نامه صلح کمپ دیوید، سالها در بسیاری از کشورهای عرب تحریم بود. پس از آنکه محفوظ به عنوان اولین نویسنده عرب جایزه نوبل در ادبیات را در سال 1988 دریافت کرد، این ممنوعیت برداشته شد. برخی از آثار این نویسنده نامدار عرب در ایران به فارسی ترجمه شده است.
یوسف ادریس (1927-1991) از نامداران حوزه داستان کوتاه در مصر است. مجموعه داستان ارخص لیالی (1954) او را از آغاز مرحله رئالیسم در ادبیات داستانی عرب میدانند. هر چند پیش از او هم تلاشهایی در این حوزه همچون آثار محمود تیمور صورت گرفته بود، داستانهای یوسف ادریس بود که مفهوم جدیدی از نقش ادبیات در برخورد با مسائل جامعه و پرداختن به عمق واقعیتهای اجتماعی ارائه کرد [۳۵]. او از طریق پرداختن به جزئیات ساده زندگی روزمره قهرمانان داستانهایش موفق شده است به عمیق ترین لایههای حقایق تاریخی نفود کند . از ویژگیهای داستانهای یوسف ادریس، جمع بین زبان محاوره و زبان فصیح ادبی است[۳۶]. ده ها اثر ادبی از او بر جای مانده است که مهمترین آنها در حوزه داستان کوتاه، علاوه بر مجموعه داستان ارخص لیالی، البطل (1957)، حادثة شرف (1958)، آخر الدنیا (1959)، بیت من لحم (1972)، انا سلطان قانون الوجود (1975) و در حوزه رمان، قصة حب (1956)، الحرام (1958)، العیب (1960) و العسکری الاسود (1959) را می توان نام برد.
جمال الغیطانی (1945)، مهمترین میراث دار ادبی نجیب محفوظ است که همچون او از داستان کوتاه به رمان رسید و طی سه دهه گذشته در زمره پرکارترین نویسندگان عرب در حوزه ادبیات داستانی قرار داشته است. او اولین داستان خود را درسال 1959 با عنوان نهایة السکیر نوشت. مجموعه داستان "اوراق شاب عاش منذ الف عام" که در سال 1969 مجال نشر یافت، آغاز مرحله جدیدی در داستان نویسی معاصر عرب بود. از ابداعات هنری او نگارش سفرنامه ها در قالب هایی جذاب است. او در این سفرنامهها، نمایی از سرزمینهای ناشناخته و مردمی نا آشنا به مخاطب ارائه میکند. الغیطانی در این سفرنامهها همچنین تجربههای زندگی و اشتیاق به خروج از سلطه و محدودیت مکان را بازتاب میدهد.[۳۷] از ویژگیهای داستان های او، فضا سازی خاصی است که سبب میشود میان عناصر طبیعت نوعی رابطه عاطفی برقرار شود. از جمله آثار او میتوان به حکایات موظف کبیر جداً (1964)، حکایات موظف صغیر جداً (1965)، و قائع حاره الزعفرانی(1991)، الزینی برکات (1998)، نثارالمحو (2005) و نوافذ النوافذ (2008) اشاره کرد. بسیاری از آثار او به زبانهای فرانسه و آلمانی ترجمه شده است.
علاء الاسوانی(1957) از چهرههای مطرح امروزمصر در حوزه ادبیات داستانی معاصر عرب است که متاثر از ادبیات نجیب محفوظ و داستانهای او از بن مایههایی اجتماعی برخوردار است. کتاب داستانی عمارة یعقوبیان (2003) که با نگاهی انتقادی به اوضاع سیاسی اجتماعی مصر پدید آمده است، او را به شهرت جهانی رساند. عمارة یعقوبیان رمانی اجتماعی است و نویسنده طی آن به بررسی جامعه شناختی مصر پرداخته است و تاکنون به چند زبان زنده دنیا ترجمه شده است. ترجمه این کتاب و دیگر کتاب داستانی او به نام شیکاجو در سال 2006 تا 2008 در زمره پرفروش ترین کتابها در اروپا به ویژه در ایتالیا و فرانسه بوده است [۳۸]. نیران صدیقة (1989) اثر دیگر اوست که شامل یک داستان بلند و 16 داستان کوتاه است. علاء الاسوانی همچنین با قلم خود در صحنه تحولات چند سال اخیر مصر به ویژه تحولات پس از انقلاب ژانویه فعال بود؛ از جمله کتاب "آنچه انقلاب مصر را اجتناب ناپذیر کرد" را منتشر ساخت.
میرال الطحاوی (1968) که در سال 2000 برای نگارش رمان باذنجانة الزرقاء (1998) برنده جایزه کشوری ادبیات شد، از جمله زنان مطرح در حوزه داستان نویسی در سه دهه اخیر مصر است. باذنجانة الزرقاء و الخباء (1966) معروفترین رمانهای اوست که به زبانهای مختلف ترجمه شده و موضوع پژوهشهای دانشگاهی قرار گرفته است. الطحاوی در باذنجانة الزرقاء، مبارزات ایدئولوژیک و جدلیاتی را که نتیجه منطقی تحول جامعه بدوی است، بازتاب میدهد. در رمان الخباء نیز صدای مجهول و پوشیده زن بدوی مصر را به تصویر کشیده است. از دیگر آثار او مجموعه داستان ریم البراری المستحیلة (1995) و رمان الملفات است.[۳۹] میرال الطحاوی در رمان جدیدش بروکلین هایتس که جایزه نجیب محفوظ را در سال 2010 از آن خود کرد ، به مشکلات مهاجران مصری در غرب پرداخته است.
از دیگر داستان نویسان معاصر مصری میتوان از: بهاء طاهر (1930)، نوال السعداوی (1930)، یوسف الشارونی (1924)، فتحی غانم (1924-1999)، یوسف القعید (1944) و رضوی عاشور (1946-2014) نام برد.
نمایشنامه نویسی
نمایشنامه نویسی معاصر در جهان عرب در راستای جنبش ادبی ظهور کرد و ترجمه آثار غربی در حوزه ادبیات نمایشی در نیمه دوم قرن نوزدهم از عوامل مؤثر آن بود. این ترجمه ها در مرحله اول از متون فرانسوی و سپس از متون انگلیسی انجام شد و برخی ترجمه ها نیز از نمایشنامه های ایتالیایی و ترکی صورت گرفت. در این دوران رویکرد خاصی مورد توجه نبودو عمدتاً شهرت نویسده، شهرت نمایشنامه و یا سازگاری آن با فرهنگ و سلایق مردم عرب، عامل انتخاب متون برای ترجمه بود.
می توان گفت نمایشنامه هایی که تا پایان قرن نوزدهم و سال های اولیه قرن بیستم نگاشته شد، عمدتاً ترجمه، برخی از آنها اقتباس و تعداد کمتری هم توسط نویسندگان مصری نوشته شد که البته نمی توان بر آنها عنوان ادبیات نمایشی گذاشت. در این دوران بیشتر مترجمان مصری تلاش داشتند تا متون در حال ترجمه را بومی سازی کنند و گاه برای بومی سازی از زبان عامیانه مصری بهره می جستند. مشهورترین مترجم مصری در این خصوص، محمد عثمان جلال بود که برخی از آثار نویسندگان فرانسوی از جمله مولیر را به زبان عامیانه مصری ترجمه کرد و در آن، ویژگی های فرهنگی و اجتماعی مردم مصر را کاملاً مورد توجه قرار داد. او در سال 1907 چهار متن ترجمه شده خود از آثار مولیر را در یک کتاب با عنوان "الاربع روایات من نخب التیاترات" که نمایشنامه هایی کمیک بود، منتشر ساخت [۴۰]. از جمله نویسندگان مصری که آثار نمایشی او بر روند نمایشنامه نویسی در مصر تاثیر گذارد، فرح انطون بود که مهمترین اثر او، مصر القدیمة و مصر الجدیدة در سال 1913، نوشته شد [۴۱]. نمایشنامه فرح انطون نمایشنامه ای اجتماعی بود که در آن به نقد اوضاع نابسامان جامعه و تاثیر سلبی فرهنگ و تمدن غربی بر جوامع عرب و شرقی پرداخت. نمایشنامه السلطان صلاح الدین نیز از دیگر آثار فرح انطون بود که در سال 1914 نوشته شد و نویسنده در آن، چالش سخت میان شرق مسلمان و غرب استعماری را مورد واکاوی قرار داده است[۴۲]. ابراهیم رمزی هم از جمله نمایشنامه نویسان تاثیر گذار در مراحل اولیه نمایشنامه نویسی در مصر است که در سال 1914، نمایشنامه الحاکم بأمرالله را نوشت. محمد تیمور نیز از پیشگامان نمایشنامه نویسی در این مرحله است. او نمایشنامه های العصفور فی قفص را در سال 1918 و الهاویة را در سال 1921 نوشت. آثار او تحت تاثیر آثار نمایشی فرانسوی و البته با توجه به واقعیت های جامعه مصر نوشته شد و ویژگی آن، بکارگیری زبان عامیانه بود[۴۳]. احمد شوقی، امیرالشعراء عرب را بایستی پیشگام نمایشنامه های شعری در جهان عرب به شمار آورد. نمایشنامه های احمد شوقی بر رونق بیشتر این نوع ادبی تأثیر بسیار داشت. او در شعر، سنت گرا بود و در نمایشنامه های خود نیز از نمایشنامه های کلاسیک فرانسه الهام گرفت. شوقی در نمایشنامه های خود، هرچند بیشتر به موضوعات تاریخی می پرداخت، تنها به روایت آن موضوعات بسنده نمی کرد و آنها را در بستر زمان و متناسب با شرایط و اقتضای آن زمان جامعه مصر بازخوانی می کرد[۴۴]. از جمله نمایشنامه های احمد شوقی ، کلیو باتره (1929)، مجنون لیلی (1931) و قمبیز (1931) را می توان نام برد.
توفیق الحکیم ازجایگاهی برجسته درحوزه ادبیات نمایشی مصر درقرن بیستم برخوردار است و نمایشنامه های او نقطه عطفی در روند شکل گیری ادبیات نمایشی در جهان عرب بود. توفیق الحکیم هر چند در اروپا با ادبیات نمایشی آشنا شد و مطالعات گسترده ای در این حوزه انجام داده بود، در آثار خود توجه عمیقی به فرهنگ و واقعیت های جامعه مصر و مخاطبان عرب این آثار داشت. اواولین نویسنده عرب بود که نمایشنامه نویسی را به عنوان نوع ادبی به حوزه ادبیات عرب وارد ساخت. تا پیش از آن، نمایشنامه نویسان عرب توجه چندانی به ضرورت استناد هنر نمایشی به ادبیات نداشتند. توفیق الحکیم در فرانسه ضمن مطالعه و پژوهش در زمینه هنرهای نمایشی متوجه این مسئله شد که اروپا امتزاج ادبیات و هنر نمایشی را از میراث فرهنگی یونان به ارث برده است و لذا به به عنوان یک رشته از ادبیات ملی تدریس می شود. او طی این مطالعات متوجه این مسأله شد که برای قرار گرفتن نمایشنامه نویسی در متن ادبیات عرب بایستی موضوع تراژدی در یونان باستان را بطور خاص مورد مطالعه قرار داد. لذا سال هایی از عمر خود را به عنوان یک پژوهشگر شرقی صرف این مطالعه کرد. او در مطالعات خود به این باور رسید که درک دینی که از ویژگی های تراژدی یونان باستان است، به روح شرقی نزدیک تر است تا به غرب. اولین تجربه بر اساس این برداشت، نگارش نمایشنامه اهل الکهف (1933) بود که با الهام از سورة الکهف قرآن کریم نوشته شد. هدف او از نگارش این نمایشنامه، تنها ارائه برداشتی از قرآن در قالب نمایشنامه نبود. او از منظر تراژدی یونانی به داستان های قرآن نگریست و نتیجه آن ره یافتی به دو نوع ادبیات و دو نوع اندیشه ( عربی اسلامی و یونانی) بود. او آنگاه با تلفیق آن دو نوع نگاه و اندیشه، هنر نمایشی را با ادبیات عرب پیوند داد و دستاورد تازه ای به عنوان ادبیات نمایشی عرب ارائه کرد[۴۵]. او در این اثر خود، مفهوم تراژدی یونان باستان را که جدال انسان با نیروهای فرا انسانی است، به فرهنگ عربی و اسلامی وارد کرد. چنین شد که نمایشنامه اهل الکهف به حکیم امکان داد تا به عنوان پیشگام خلق ادبیات نمایشی در جهان عرب جلوه کند. مهم آنکه این نمایشنامه از آغاز نه با هدف اجرا که به عنوان یک نوع ادبی نوشته شده بود و در واقع انگیزه اولیه حکیم صرفاً تألیف یک متن ادبی بود [۴۶].
آثار بعدی حکیم عموماً با استقبال محافل ادبی جهان عرب روبرو شد و روح تازه ای به کالبد ادبیات و هنر نمایشی وارد ساخت.. نمایشنامه های حکیم را در سه حوزه تاریخی، سیاسی اجتماعی و اساطیری می توان جای داد. از جمله نمایشنامه های تاریخی او، محمد(ص) (1936)، و از جمله نمایشنامه های سیاسی اجتماعی او، مسرح المجتمع (1950) و اغنیة الموت (1973) است. نمایشنامه های شهرزاد (1934) و سلیمان الحکیم (1943) نیز در زمره نمایشنامه های اساطیری او قرار دارد. سلیمان الحکیم او با الهام از داستان قرآنی سلیمان و هدد نوشته شده است. توفیق الحکیم، آراء و نظریات خود را در حوزه ادبیات نمایشی، در کتابی تحت عنوان قالبنا المسرحی در سال 1987 منتشر ساخت. او در این کتاب تأکید کرده است که هنر نمایشی عرب بایستی از چنان قدرتی برخوردار باشد که انواع قالب های ادبی را در حوزه اندیشه و اجرا جذب کند و در عین حال از سرچشمه های میراث ملی بهره مند باشد [۴۷].
پس از انقلاب سال 1952 نمایشنامه نویسی رونق بیشتری یافت و آثار گوناگون اجتماعی انتقادی، تاریخی فرهنگی و سیاسی توسط نویسندگان مصری نوشته شد[۴۸]. از چهره های مطرح این سال ها در حوزه نمایشنامه نویسی، محمود تیمور بود که پیشتر نیز آثاری را پدید آورده بود. محمود تیمور در نمایشنامه های خود بیشتر به روان شناسی انسان، چالش میان عقل و غرایز و عقده های درونی انسان می پردازد[۴۹]. از جمله آثار او در دو دهه پنجاه و شصت قرن گذشته، اشطر من ابلیس (1956)، خمسة و خمسة (1956) و صقر قریش (1963) است. نمایشنامه صقر قریش به تاریخ زندگی و شخصیت عبدالرحمن الداخل، اولین خلیفه از خلفای اموی اندلس پرداخته است. یوسف ادریس دیگر چهره مطرح نمایشنامه نویسی مصر در این سال ها و از پیشگامان جریان مصری سازی نمایشنامه نویسی بود. او تلاش های را برای تدوین مبانی نظری تئاتر عرب صورت داد. یوسف ادریس معتقد بود که تئاتر عرب از همان آغاز، مسیر اشتباه را طی کرده است؛ زیرا با ترجمه نمایشنامه های فرانسوی آغاز شد و در ادامه نتوانست از سلطه تمدن و فرهنگ غرب رهایی یابد. از نظر او تئاتر عرب فرزند نامشروع تئاتر فرانسوی است[۵۰]. مهمترین آثار نمایشی یوسف ادریس عبارت است از: جمهوریة فرحات(1956)، ملک القطن (1956)، اللحظة الحرجة (1958) و المهزلة الارضیة (1963). صلاح عبد الصبور شاعر نام آور نیمه دوم قرن گذشته مصر نیز در حوزه نمایشنامه نویسی آثاری پدید آورد. او که سرچشمه نمایشنامه را در تئاتر یونان باستان جستجو می کرد، در رونق نمایشنامه شعری تاثیرگذار بود و سعی در نوگرایی در ساختار هنری آن داشت. عبد الصبور باور داشت که نمایشنامه یکی از اجزاء ساختمان بلند فرهنگ و ادب عرب و عنصری مهم در ساختار فرهنگی جامعه است [۵۰]. او همچنین شعر را ابزاری طبیعی برای نگارش نمایشنامه می دانست [۵۱]. مهمترین اثر او در این حوزه، سوگنامه حلاج(1965) است که یکی از موفق ترین درام های شعری معاصر عرب است. او در این نمایشنامه ماجرای بر دار رفتن حسین بن منصور حلاج را در قالب نمایشنامه ای منظوم عرضه کرده است و با ابتکاری شاعرانه و خلق فضایی دراماتیک، ماجرای حلاج را به جریان های سیاسی و اجتماعی جامعه خود پیوند داده است [۵۲]. از دیگر نمایشنامه های منظوم صلاح عبد الصبور، مسافر لیل(1969) و لیلی و مجنون (0197) است.
شعر
روند جنبش ادبی معاصر عرب در حوزه شعر را می توان در سه مرحله مطالعه کرد. در مرحله اول، احیای شعر کهن و بازگشت به فصاحت و بلاغت آن و نیز توجه به قالب و وزن شعری مورد اهتمام بود. مرحله دوم، مرحله میان شعر کهن و شعر جدید بود که شعرای این دوره، ضمن حفظ روش ها و یژگی های بیانی شعر قدیم، به موضوعات و تحولات جدید توجه داشتند. در مرحله بعد، شاعران به تدریج از شعر کهن فاصله گرفتند و شعر این دوره عمدتاً تحت تأثیر شعر نوین غرب قرار داشت. پژوهشگران حوزه ادبیات ، سه گرایش شعری را در این مرحله برشمرده اند: رمانتیسم، رئالیسم و سمبلیسم [۵۳].
جنبش شعری معاصر عرب با محمود سامی البارودی(1838-1904) آغاز می شود. او بود که شعر عرب را از قید و بندهای زبانی و مرحله بازی با کلمات و اندیشه های سطحی و کودکانه فراتر برد و پس از قرن ها انحطاط که دامنگیر شعر عرب بود، بار دیگر میان مقوله شعر و زندگی پیوند برقرار کرد [۵۴]. البارودی و همفکرانش به دنبال اثبات این مسأله بودند که ضعف زبان عربی به ذات آن باز نمی گردد و زبانی جامد، ضعیف و محصور در حوزه های بدیع و دیگر موانع نیست، بلکه اینها مسائل عرضی است که در طول دوره های محنت و فتور، برآن وارد شده است و لذا بایستی به جایگاه اصلی خود بازگردد تا بتواند وسیله بیان احساسات و فهم ما باشد و این امر به واقعیت نخواهد پیوست، مگر از راه قرار گرفتن آن در یک بستر فرهنگی[۵۵]. بارودی در عین بهره گیری از سنت شعری کهن، شعر را آئینه زمانه می دانست و باور داشت که چنانچه از زمان و محیط خود دور شود، خواهد مرد؛ لذا در شعر خود میان سنت شعری و نوگرایی انسان معاصر جمع می بست[۵۶]. از جمله آثار بر جای مانده از او دیوان سه جلدی "قصائد فی المدح و الغزل" و "الفخر و الحماسة و السیاسه و الاجتماع" و نیز "مختارات البارودی" قابل ذکر است.
شاعرانی که تحت تأثیر بارودی قرار داشتند، هر چند از لحاظ ماده ادبی محافظه کار بودند و به استحکام و متانت شعر باور داشتند، فرهنگ زمانه را در شعر خود بازتاب می دادند[۵۷]. احمد شوقی(1869-1932)، چنین رویکردی داشت. او که در فرانسه تحصیل کرده بود و آگاهی های وسیعی از ادبیات فرانسه داشت، در خلق آثار خود تلاش می کرد تا نگاهی عمیق به تاریخ و ادبیات گذشته مصر داشته باشد. او با الهام از برخی ادیبان اروپایی که از افتخارات میراث فرهنگی روم و یونان سخن گفته اند، بخش قابل توجهی از آثار شعری خود را به گذشته تاریخی و میراث فرهنگی مصر اختصاص داد. شوقی در عین حال خود را در تنگناهای ادبیات کهن محصور نکرد و با نوآوری و ابداع، شعر خود را به مخاطبان عصر ارائه داد[۵۸]. دیوان الشوقیات او ابتدا در سال 1898 و سپس در سال 1927 به چاپ رسید. احمد شوقی را بنیانگذار شعر درام در ادبیات معاصر عرب به شمار آورده اند[۵۹]. حافظ ابراهیم(1870-1932) نیز با تأثیر پذیری از بارودی، به ادبیات کهن عرب دلبستگی داشت و البته از زمان خود عقب نماند[۵۸]. حافظ ابراهیم در شعر خود از مصر جدید و مبارزه با اشغالگران نیز سخن گفت و در عین آنکه، به شکوه تاریخ گذشته فرعونی پرداخت، هم به عربیت توجه داشت و هم به اسلام و تاریخ اسلامی مصر[۶۰]. او سال ها رئیس بخش ادبی دارالکتب المصریة بود و به عنوان شاعر میهنی و مردم شناخته شد. دیوان شعر او در سه مجله در سال 1911 منتشر شد[۶۱]. احمد شوقی و حافظ ابراهیم از پیشگامان شعر کلاسیک عرب در دهه های نخست قرن بیستم بودند.
از جمله نقاط عطف در روند نهضت ادبی عرب به ویژه در شعر در دهه سوم قرن گذشته، شکل گیری جمعیت ابولو [i] بود که در سال 1932 با همت احمد زکی (1892-1955) در قاهره تأسیس شد. ریاست این انجمن ابتدا با احمد شوقی بود ولی با مرگ او اندکی پس از تأسیس، خلیل مطران ادیب مسیحی و مهاجر لبنانی، این مسئولیت را پذیرفت. اعضای این جمعیت بیشتر دارای گرایش رمانتیک بودند و تحت تأثیر ادبیات اروپا به ویژه ادبیات انگلیسی قرار داشتند. جمعیت به زودی برای نشر سروده های جدید ناگزیر از انتشار مجله ای ادبی بود که در سال 1933 با همان نام مجال نشر یافت. در نخستین شماره مجله اهداف آن: اعتلای شعر ادب و جهت دادن به شاعران، حمایت از نهضت ها و جریان های ادبی و هنری در حوزه شعر، ارتقاء زندگی شاعران در سطوح مادی و اجتماعی و دفاع از کرامت انسانی آنان اعلام شد. رویکرد مجله، نوآوری و نوگرایی در شعر بود. اعضای این جمعیت که دیدگاه ها و سروده های جدید خود را از طریق این مجله منتشر می ساختند، بیشترین تأثیر را در روند تحول ادبی با گرایش رمانتیک در نیمه اول قرن بیستم داشتند. علی محمود طه (1902-1949) از اعضای این جمعیت بود که به عنوان یکی از مهمترین شاعران رمانتیک عرب مورد توجه قرار گرفت [۶۱]. اولین دیوان شعر او با نام الملاح التائه که در سال 1934 منتشر شد، با استقبال محافل ادبی روبرو گشت. اشعار حماسی او با عنوان ارواح و اشباح نیز در سال 1942 مجال نشر یافت و گزیده ای از شعرهای او با نام مختارات شعریة در سال 1945 منتشر شد. ابراهیم ناجی (1898-1953) نیز از چهره های بارز شاعران رمانتیک دهه های سی و چهل قرن گذشته است[۶۲]. احمد زکی ابوشادی(1892-1955) که علاوه بر تأسیس، دبیری جمعیت را بر عهده داشت، از شاعران مطرح رمانتیک مصر [۶۳] و از پیشگامان این گرایش ادبی در دهه های اولیه قرن گذشته است. از او 4 دیوان با نام های: من اناشید الحیاة، الینروز الحر، الانسان الجدید و ایزیس منتشر شده است. ابوشادی مجموعه ای از رباعیات خیام و حافظ شیرازی را نیز به عربی ترجمه کرد. الشفق الباکی(1926)، وحی العام، وطن الفراعنة (1926) از دیگر آثار شعری اوست. او پس از مرگ همسرش در سال 1946 به آمریکا مهاجرت کرد و در سال 1949 دیوان جدید او با عنوان من السماء در این کشور منتشر شد[۶۴].
گرایش رمانتیک در شعر منحصر به این شاعران نبود و در فاصله دو جنگ جهانی، یکی دو نسل از برجسته ترین شاعران عرب مصری را شیفته خود کرد. در شعر این شاعران تعارض میان شکل و مضمون از میان رفت و ویژگی شعر آنان، غنایی بودن و حاکمیت عواطف و احساسات در بالاترین سطوح، اندوه و شوق و کشش به دوران کودکی و آرزوهای دست نایافتنی بود. این ویژگی های عاطفی، گاه مستقیم و گاه غیرمستقیم از شعر رمانیتک اروپا تأثیر پذیرفته بود [۶۵].
پی آمد های جنگ جهانی دوم تحولی بزرگ در روند ادبیات عرب به ویژه در حوزه شعر به وجود آورد. همچنان که تحولات سیاسی اجتماعی گسترده ای در جوامع پدید آمد، شعر و ادبیات هم دور از چنین تحولاتی نبود. مهمترین تحول در این روند، افول رمانتیسم بود. فقر و فساد ناشی از جنگ، به ویژه تراژدی تأسیس دولت اسرائیل در سرزمین های فلسطین و ضرورت اصلاحات سیاسی اجتماعی ، وضعیتی را پدید آورد که شاعر را ناگزیر می ساخت تا به واقعیت های تلخ موجود و رنج های مردم عرب توجه کند و آن را در شعر خود بازتاب دهد. چنین واقعیتی با گرایش رمانتیک که در هراس از وضعیت موجود، مخاطب را به عالم رؤیاهای دست نایافتنی پرواز می دهد، سازگاری نداشت. چنین شد که نسل جدیدی از شاعران عرب پا به عرصه گذاردند که رویکرد شعری آنان کاملاً متفاوت بود. مهمترین ویژگی این شاعران تمایز شعر آنان در نوع تصویر و زبان شعر و در نگاه به جهان بود. زبان شعر، خلق فضای جدید و اسطوره های نو از عمده ترین مسائل مورد توجه شاعران در این روزگار بود. در این مرحله، شعر عرب بیشترین تأثیر را از شعر نو در غرب به ویژه شعر انگلیسی پذیرفته بود. از میان شاعران انگلیسی، شعر تی.اس.الیوت در میان برخی از شاعران عرب، هوادارانی یافت و بسیاری از شاعران مصری در این دوره کم و بیش متأثر از رئالیسم از نوع سوسیالیستی آن بودند. صلاح عبد الصبور(1932-1981) و عبد المعطی حجازی (1935) چنین گرایشی را در اشعار خود بازتاب می دادند[۶۶]. صلاح عبد الصبور از جمله شاعرانی است که پس از جنگ جهانی دوم، در عرصه ادبیات شعری در مصر چهره نمود. او را در زمره نخستین شاعران نوپرداز مصر دانسته اند. صلاح عبد الصبور نخست از واقع گرایان سوسیالیست بود، اما رفته رفته به موضوعات ذهنی، معنوی و مسائل فرا طبیعی گرایش یافت. شعر او از تی.اس.الیوت تأثیر پذیرفت و در سال های واپسین عمر به شاعران مشرق زمینی به ویژه هند و اندونزی توجه داشت[۶۷]. او ترکیب معتدلی از همه تجربه های شعرای نسل خویش است و بزرگترین ویژگی او، موفقیت در ایجاد درام شعری در شعر آزاد است. بسیاری از آثار شعری او به زبان های دیگر ترجمه و پژوهش های علمی و دانشگاهی متعددی در جهان درباره آثار او صورت گرفته است. از جمله آثار شعری او: اقول لکم (1961)، الناس فی بلادی (1962)، احلام الفارس القدیم (1964)، تأملات فی زمن جریح (1970)، شجرة اللیل (1972) و فی الذاکرة (1979) را می توان نام برد. عبد المعطی حجازی نیز از جمله شناخته شده ترین شاعران نوپرداز مصر است که به عنوان شاعر محرومان شناخته شده بود. اغلب شعرهای او درباره خلاء عاطفی، انزوای ذهنی و نیز تعارض درونی انسان های ساده روستا نشین و تازه وارد به حیات شهری است[۶۸]. مهمترین آثار شعری او عبارت است از: مدینة بلا قلب(1959)، لم یبق الا الاعتراف(1965)، مملکة اللیل(1978)، اشجار الاسمنت(1989). امل دنقل (1940 -1983). حجازی رویکردی ملی گرایانه داشت و از مخالفان خوش نام سازش مصر و اسرائیل بود. به همین دلیل، سالیانی دراز را در تعقیب و بازداشت و زندان گذراند. شعر او، وجدان جامعه و بارزترین ویژگی آن، سادگی زبان و بیان بود. او بیش از هر چیز به ارتباط شعر با مسائل مردم ایمان داشت و این را نافی ملاحظات هنری نمی دانست[۶۹]. البکاء بین یدی زرقاء الیمامة (1969) که تحت تأثیر فاجعه شکست اعراب در جنگ با اسرائیل در سال 1967 پدید آمد، تعلیق علی ماحدث(1971)، مقتل القمر(1974)، اوراق الغرفة(1983) و العهد الآتی(1975)، از آثار اوست.
ازجمله دیگر شاعران مصری معاصر که طی دهه های پایانی قرن گذشته و دهه اول قرن جاری با خلق ده ها اثر شعری با گرایش ها و مضامین گوناگون، بر رونق و غنای شعر عرب معاصر افزودند، می توان از: محمد السید ندا (1943 )، محمد السید یاسین ابو دومه (1944)، نصار عبدالله (1945 )، فاروق جویدة (1946)، فاطمة ناعوت (1946)، هشام کامل الجخ (1978)، ایمن خلف احمد (1984) وحلمی سالم (1951-2012) نام برد.
نقد ادبی
زمینه های شکل گیری نقد ادبی معاصر در جهان عرب به نیمه اول قرن بیستم و در راستای جنبش ادبی عرب باز می گردد. پیش از آن و تا سال های اولیه این قرن، نقد به شیوه سنتی کم و بیش رایج بود که عمدتاً به مقوله زبان و قواعد آن و نیز بلاغت و شرح دیوان های شعر می پرداخت. پس از جنگ جهانی اول با ظهور نشانه های نوگرایی در ادبیات و انتشار روز افزون آثار ادبی در انواع گوناگون، شیوه های نقد به تقلید از مکاتب نقد ادبی در اروپا، مبنای پژوهش های انتقادی در حوزه ادبیات عرب قرار گرفت. نقد جدید البته در سال های اولیه عمدتا حوزه شعر را مورد توجه قرار می داد[۷۰] . مهمترین کتاب در حوزه نقد ادبی در این سال ها، الدیوان بود که توسط ابراهیم المازنی و عباس محود العقاد در سال 1921 منتشر شد[۷۱]. مقالات شدید اللحن آن، به نقد اندیشه ها و نوشته های ادبیان محافظه کاری چون منفلوطی و احمد شوقی پرداخت[۷۲]. اولین مجموعه مقالات انتقادی المازنی در سال 1924 با عنوان حصاد الهشیم منتشر شد که در آن به بررسی و نقد آثار شکسپیر و رمان تاجر ونیزی که توسط خلیل مطران ترجمه شده بود، پرداخت[۷۳]. آرای المازنی و العقاد در حوزه نقد ادبی، تحولات اساسی در روند شعر عرب پدید آورد و نقشی مهم در تجارب شعری جدید از نظر زبان، بیان و شکل هنری و موسیقیایی آن داشت[۷۴]. در همین سال ها آثار انتقادی دیگری از طه حسین انتشار یافت که حوزه پژوهش های ادبی و نقد را تحت تأثیر قرار داد. از جمله آثار طه حسین در این زمینه، النقد من حدث الشعر و الادب بود. او که به عنوان یکی از قدرتمندترین منتقدان ادبی معاصر عرب شناخته شده است[۷۵]، در نقد ادبی از شیوه دکارتی بهره می جست و ادبیات کهن را به شدت به نقد می کشید و راه را برای خلق و ابداع و ابتکار هموار می ساخت. طه حسین تأکید می کرد که ناقد به معنای دقیق کلمه، ادیب است و صفحات نقد، تصویری از سه گانه روانشناختی است: روانشناسی پدید آورنده اثر، روانشناسی خواننده متأثر و روانشناسی ناقد که میان آنها به قضاوت می نشیند[۷۶]. از جمله آثار او در حوزه نقد، فصول فی الادب و النقد و الادب الجاهلی (1927) است.
نقد ادبی پس از جنگ جهانی دوم به مرحله جدیدی وارد شد و دایره آن توسعه یافت و نقد آثار داستانی نیز مورد اهتمام بیشتری قرار گرفت. ویژگی این مرحله، آن بود که داستان نویسان، به نقد آثار داستانی روی آوردند که از جمله می توان به کتاب دراسات فی القصه و المسرح(1964) از محمود تیمور اشاره کرد. نقد ادبی در این سال ها همچون گذشته از شیوه های نقد ادبی در غرب الهام می گرفت[۷۷]. از دیگر ناقدان مصری که در غنا بخشیدن به نقد ادبی معاصر، نقش مهمی ایفا کردند، مصطفی ناصیف را می توان نام برد که دارای تألیفاتی نظری و تطبیقی در نقد و مسائل آن است. او در آثار خود به تحولات نقد ادبی، استفاده از شیوه های نوین به ویژه شیوه نقد در ادبیات انگلو ساکسون، معنی معنی و کشف سطوح متعدد برای فهم متن پرداخت. رمز الطفل فی ادب المازنی(1965) از جمله آثار اوست که در حوزه نقد داستان مورد توجه قرار گرفت[۷۸]. صلاح عبد الصبور، شاعر نامدار و نوپرداز مصر یکی از مطرح ترین ناقدان و صاحب نظران حوزه نقد ادبی دهه های 60 و 70 قرن گذشته بود. از جمله آثار او در حوزه نقد شعر می توان از: قراءة جدیدة لشعرنا القدیم (1968)، اصوات العصر (1960)، وتبقی الکلمة (1969) و رحلة الضمیر المصری (1927) نام برد.
در سال های آغازین دهه هفتاد، نقد ادبی به ویژه به فضای علمی و آکادمیک گسترش یافت و پژوهش های انتقادی در دانشگاه ها مورد توجه قرار گرفت[۷۹]. یکی از عوامل مؤثر در اهتمام بیشتر به نقد ادبی، انتشار گسترده ترجمه هایی از مجموعه داستان های نویسندگان مطرح جهان بود. در مصر، الهیئة المصریة العامه للکتاب [ii] و دار الهلال، سلسله داستان هایی از داستان های مطرح جهان را ترجمه و منتشر کردند. از عوامل مؤثر در این خصوص، ترجمه تعداد قابل توجهی از کتاب های نقد داستان از نویسندگان مطرح جهان و انتشار آنها در کشور های عربی بود[۸۰]. از جمله آثاری که در این دهه در حوزه نقد داستان منتشر شد، القصة القصیرة نظریاً و تطبیقاً از یوسف الشارونی(1977) بود. از دیگر کتاب های نقد داستانی، القصة القصیرة، دراسات و مختارات (1977) از احمد مکی بود که به بازخوانی تاریخ داستان نویسی عرب و ارائه برخی شاخص های داستان نویسی جدید پرداخت و ویژگی های داستان کوتاه را برشمرد[۸۱].
انتشار مجله النقد الادبی در سال 1980 از سوی الهیئة المصریة العامه للکتاب تحولی مهم در حوزه نقد ادبی بود. این مجله به مسائلی چون میراث ادبی، شیوه های نقد، مسائل شعر عرب، رمان و داستان کوتاه، ادبیات نمایشی، رویکرد ها و مسائل آن، ادبیات تطبیقی، نوگرایی در اندیشه و ادب و ... می پرداخت[۸۲].
در دهه های 80 و 90 این قرن، موضوعات ملی و اجتماعی در حوزه نقد ادبی مورد اهتمام بیشتری قرار گرفت. کتاب المغامرة المقعدة(1987) از محمد کامل خطیب، انکسار الاحلام(1987) و الاتجاه القومی فی الروایة العربیة(1994) از مصطفی عبد الغنی، الریف فی الروایة العربیة(1994) از محمد حسن عبد الله، اثرالادب الفرنسی علی القصة القصیرة(1985) از کوثر عبد السلام البحیری، الذات و الموضوع، قراءهٌ فی القصة القصیرة(1994) از محمد قطب عبد العال، تداخل التصوف فی الروایة العربیة(1997) از حسن محمد حماد از مهمترین آثار نقد ادبی در این سال هاست[۸۳].
در دهه نود علاوه بر آثار پیش گفته، آثار نقدی دیگری پدید آمد که متأثر از گرایش های فلسفی، روانشناختی و جامعه شناختی در حوزه نقد ادبی در غرب بود. وفاء ابراهیم ازجمله ناقدان مصری است که در این دهه با کتاب "الفلسفة و الادب عند نجیب ممحفوظ، قراءة فلسفیة لبعض اعماله"(1997) با وریکردی فلسفی به نقد آثار نجیب محفوظ، نویسنده نامدار مصری پرداخت. از دیگر منتقدان ادبی مصری که در دهه پایانی قرن بیستم به روشمند کردن نقد موضوعی اهتمام داشت، فاروق عبدالقادر بود که ناقدی حرفه ای، دقیق و جسور بود و با نقدهای خود چالش هایی را با چهره های مطرح ادبی مصر به وجود آورد [۸۴]. اوراق من الرماد و الجمر، من اوراق الرفض و القبول، وجوه و اعمال، من اوراق التسعینات و افق معتم و مصابیح قلیلة از مهمترین آثار نقدی او ست.
رضوی عاشور، داستان نویس و منتقد ادبی معاصر هم در چند دهه اخیر در حوزه نقد ادبی آثاری پدید آورد که از جمله آنها می توان به: الطریق الی الخیمة الاخری (1977) که پژوهشی انتقادی در آثار غسان کنفانی است و فی النقد التطبیقی (2001) اشاره داشت. عبد الحکیم العلامی دیگر منتقد ادبی مطرح مصری است که آثار گوناگونی در حوزه نقد شعر معاصر عرب پدید آورده است که ازمهمترین آنها: بین التصوف و الشعر (2003)، الخطأ و الاثر (2008) و بلاغة العرفان فی الادب الصوفی قابل ذکر است.[۸۵]
پاورقی
[i] - استعارهای از الهه شعر و موسیقی در میتولوژی یونان باستان
[ii] - سازمان کل کتاب مصر
نیز نگاه کنید به
کتابشناسی
- ↑ ضیف(1974)، ص36.
- ↑ ضیف(1974)، ص27-29.
- ↑ ضیف، ص177-176.
- ↑ ضیف، ص184.
- ↑ ضیف، ص200-222.
- ↑ الفا خوری (1995)، ص78.
- ↑ ضیف، ص255
- ↑ الفا حوزی، ص199-198.
- ↑ گیب (1371)، ص36.
- ↑ ضیف، ص230 و 231.
- ↑ الفا خوری، ص201.
- ↑ گیب، ص35
- ↑ گیب، ص46 تا 49.
- ↑ الفا خوری، ص291.
- ↑ الفا خوری، ص294.
- ↑ ۱۶٫۰ ۱۶٫۱ ۱۶٫۲ الفا خوری، ص26.
- ↑ گیب، ص66.
- ↑ گیب، ص32 و 69.
- ↑ ضیف، ص238.
- ↑ الفا خوری، ص141.
- ↑ گیب، ص77.
- ↑ ضیف، ص210.
- ↑ گیب، ص85 و 86.
- ↑ ضیف (1974). ص210.
- ↑ الفا خوری، ص353.
- ↑ ضیف، ص286-280.
- ↑ ضیف، ص302.
- ↑ ضیف، ص39-38.
- ↑ العشماوی (2009)، ص298.
- ↑ ضیف، ص289.
- ↑ الفا خوری، ص399.
- ↑ ۳۲٫۰ ۳۲٫۱ ضیف، ص291.
- ↑ العشماوی، ص318.
- ↑ العشماوی، ص327.
- ↑ عبد المعطی (1994)، ص29.
- ↑ عبد المعطی (1994)، ص62-64.
- ↑ الغیطانی (2009). مقدمه
- ↑ برگرفته از .https://www.ketabnews.com
- ↑ بهبهانی (1381). ص49و48.
- ↑ نجم (1980)، ص271.
- ↑ الراعی (1999)، ص75.
- ↑ ضیف (1974)، ص215.
- ↑ الراعی، ص77-76.
- ↑ حمو (1999)، ص174-173.
- ↑ حمو (1999)، ص121-122.
- ↑ حمو (1999)، ص131.
- ↑ موسوعة مصر الحدیثة، ج8، ص106.
- ↑ الراعی، ص103.
- ↑ ضیف (1974)، ص304.
- ↑ ۵۰٫۰ ۵۰٫۱ حمو، ص133-132.
- ↑ حمو، ص178-176.
- ↑ شفیعی کدکنی (1359)، ص193.
- ↑ الفا خوری (1995)، ص43.
- ↑ شفیعی کدکنی (1359)، ص46.
- ↑ ضیف (1974)، ص45.
- ↑ الفا خوری، ص128.
- ↑ ضیف، ص46.
- ↑ ۵۸٫۰ ۵۸٫۱ ضیف، ص47.
- ↑ شفیعی کدکنی، ص69.
- ↑ ضیف، ص108-109.
- ↑ ۶۱٫۰ ۶۱٫۱ الفا خوری، ص141-133.
- ↑ الفا خوری، ص29.
- ↑ شفیعی کدکنی، ص73.
- ↑ ضیف، ص149-147.
- ↑ شفیعی کدکنی، ص56.
- ↑ شفیعی کدکنی، ص61.
- ↑ اسوار (1380)، ص547.
- ↑ اسوار، ص573.
- ↑ اسوار، ص591.
- ↑ ابو هیف (2000)، ص23.
- ↑ ابو هیف (2000)، ص25.
- ↑ گیب (1371)، ص59.
- ↑ ضیف (1974)، ص265.
- ↑ العشماوی (2009)، ص380.
- ↑ الفا خوری (1995)، ص343.
- ↑ الفا خوری (1995)، ص349.
- ↑ ابو هیف، ص33.
- ↑ ابو هیف، ص75.
- ↑ ابو هیف، ص34.
- ↑ ابو هیف، ص95-96.
- ↑ ابو هیف، ص39.
- ↑ ابو هیف، ص162.
- ↑ ابو هیف، ص46.
- ↑ ابو هیف، ص84.
- ↑ صدر هاشمی، سید محمد (1392). جامع فرهنگ و ملل مصر. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، ص291-326.