جغرافیای سیاسی افغانستان

از دانشنامه ملل
نسخهٔ تاریخ ‏۵ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۱۸:۳۹ توسط Shekvati (بحث | مشارکت‌ها) (←‏نیز نگاه کنید به)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

افغانستان کشوری کوهستانی است؛ از لحاظ جغرافیایی و دسترسی به آب‌های آزاد و راه‌های مهم تجاری، کشوری بن‌بست است؛ فاقد ذخایر استراتژیک قابل توجه، مانند نفت خام وگاز و فاقد توانمندی‌های صنعتی و بازارهای رقابتی است؛ بااین‌حال، اهمیت استراتژیکی و ژئوپولیتیکی بالایی دارد.

افغانستان به‌صورت یک مشت بسته در محدوده آسیای مرکزی قرار دارد و حالت چهارراهی بین شبه‌قاره هند، آسیای مرکزی، چین و آسیای غربی دارد؛ به‌این‌علت، تا اوایل قرن هجدهم در بیشتر برای رسیدن به شبه‌قاره هند یا از شبه‌قاره هند به آسیای مرکزی بوده است، در گذشته، دولت‌های حاکم بر شبه‌قاره هند برای حفظ امنیت شبه‌قاره می‌کوشیدند مناطق حساس این کوه‌ها را در کنترل خود داشته باشند و معمولا شرق افغانستان (کابلستان) در حیطه قلمرو آنان بود.

بعد از ورود انگلیس‌ها به شبه‌قاره هند، آنها کوشیدند از افغانستان و کوه‌های هندوکش و بابا در مقام سپر دفاعی در برابر حملات فرانسه و روسیه استفاده‌کنند و امنیت هند را تأمین‌کنند.روس‌ها نیز برای دستیابی به هند می‌کوشیدند به این کوه‌ها نزدیک شوند و آن را زیر کنترل خود درآورند؛ در نتیجه رقابت شدیدی بین دو ابرقدرت در افغانستان و نیز ایران بروز کرد. افغانستان برای روس‌ها کلید فتح هند بود. انگلیس می‌کوشید بر محورهای استراتژیک مهم در افغانستان مانند کابل- پیشاور، قندهار. کویته، بغلان-کابل وگردیز- خوست تسلط کامل داشته باشد تا راه نفوذ را بر روسیه سد کند.

گرانیگاه حمله به هند

افغانستان سکوی حمله به هند و جاده مهم و حساس پیروزی اقوام مهاجم به هند و بالعکس بوده است. مهاجمان برای دستیابی به اهدافی بزرگ‌تر، برای مثال رسیدن به هند، وارد افغانستان می‌شده‌اند. مردم ساکن در افغانستان نیز گاهی در مقام سرباز و اجیر و گاهی نیز به‌صورت فاتح وارد هند می‌شدند. در این قبیل حملات، افغانستان نقش میزبان را برای قدرت‌های خارجی داشته است؛ بنابراین فرهنگ و آیین‌های متفاوتی نیز به سرزمین افغانستان راه می‌یافته است؛ لذا افغانستان محل تلاقی فرهنگ‌ها و مذاهب گوناگون بوده است.

سکاها، یوئه‌چی‌ها، هون‌های سفید، اسکندر و جانشینانش کوشانیان، عبیدالله بن زیاد و مسلمانان، هندوشاهیان، سلجوقیان، چنگیز و مغولان، تیمور و بابریان، ازبکان و شیبانیان، نادرشاه افشار، انگلیس‌ها، روس‌ها و... از اقوام وکشورگشایانی بوده‌اند که سرزمین افغانستان یا حداقل قسمت‌هایی از آن را درنوردیده‌اند و از افغانستان به‌منزله سکویی برای تهاجم به هند استفاده کرده‌اند. ناپلئون از آخرین کشورگشایانی بود که قصد رسیدن به هند را از طریق افغانستان داشت. در قرن نوزدهم، افغانستان محل تاخت‌وتاز و مداخلات انگلیس و روسیه و در قرن بیستم، محل رقابت آمریکا و شوروی و در آستانه قرن بیست‌ویکم، محل رقابت و منازعه رقبای جدید دیگری شد. به‌رغم این حملات، افغانستان معمولا مقصد و هدف کشورها، قدرت‌ها و مهاجمان نبوده است، بلکه آنها در مقام یک گذرگاه به افغانستان می‌نگریسته‌اند؛ براساس این به‌صورت مقطعی طرف توجه قدرت‌ها قرار می‌گرفته و پس از تحقق اهداف آنها رها می‌شده است؛ چنان‌که در قرن بیستم مشاهده شد. از میان تاخت‌وتازهای چندهزارساله به افغانستان، شاید حملات دو سه دهه اخیر به افغانستان از همه سخت‌تر و ویرانگرتر بوده باشد. آثار تخریبی این حملات با هیچ‌یک از حملات گذشته قیاس‌پذیر نیست؛ زیرا علاوه بر کشتارهای فراوان و بی‌خانمانی و آوارگی عده کثیری از مردم، اقتصاد کشور را نیز از پای درآورد و مردم و کشور را بی‌نهایت فقیر ساخت.

سرزمینی حائل

افغانستان در بسیاری از دوره‌های تاریخی حیات خود در همسایگی قطب‌های قدرت قرار گرفته است؛ در قرن نوزدهم و قرن بیستم، بین دو امپراتوری انگلیس در

شبه‌قاره هند و روسیه در آسیای مرکزی قرار داشت، در نیمه دوم قرن بیستم، بین آمریکا و شوروی قرار گرفت و در آغاز قرن بیست‌ویک، در شرایط رقابتی قدرت‌های جدید آمریکا، روسیه، چین، هند، اروپا و... قرار گرفته است.

استعمار انگلیس در هند، در اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم، با خطر حمله فرانسه و ناپلئون مواجه شد پس از رفع خطر حمله ناپلئون، با خطر روسیه مواجه شد؛ در این شرایط، افغانستان در طول قرن نوزدهم برای انگلیس «منطقه‌ای حیاتی» در برابر روسیه قلمداد می‌شد و انگلیس می‌کوشید این سرزمین را به سپر دفاعی در برابر حملات روسیه و منطقه‌ای حائل میان شبه‌قاره هند و روسیه در آسیای مرکزی تبدیل‌کند.

«در قرن نوزدهم، استراتژیست‌های بریتانیایی بر این نظر بودند که افغانستان یک منطقه حائل و نفوذناپذیر قبول شود و همیشه نگران احداث جاده‌ای بودند که هرات و قندهار را از جنوب به‌هم وصل کند».[۱]

سیاست انگلیس و روسیه در قرن نوزدهم و نیمه اول قرن بیستم این بودکه افغانستان حائلی میان دو امپراتوری باشد؛ حتی الحاق تنگه واخان به افغانستان به این منظور بود که بین امپراتوری انگلیس در هند با امپراتوری روسیه در آسیای مرکزی فاصله ایجاد کند و در مقام نقش حائل و جدانگهدارنده دو امپراتوری حفظ شود. دو کشور در ۱۸۸۰ افغانستان را کشوری حائل، مستقل و بی‌طرف قبول کردند. انگلیس و روسیه طی قرارداد ۱۹۰۷، در سن‌پترزبورگ نیز بار دیگر بر موافقتشان مبنی بر اینکه افغانستان همچنان حائل و سپری بین دو امپراتوری باقی بماند، تأکید کردند. در نیمه دوم قرن بیستم، افغانستان همچنان نقش سرزمین حائل بین شرق و غرب را ایفا می‌کرد و همین ضامن حفظ و بقای آن بود تا آنکه افغانستان به‌تدریج به طرف اتحاد شوروی چرخید و زمینه حمله شوروی را به این کشور فراهم آورد.

اهمیت تجاری

افغانستان چهارراه تجارت بین شرق و غرب و شمال و جنوب به‌ویژه در دوره جاده ابریشم بود، این کشور محل تلاقی جاده ابریشم و راه‌های بازرگانی شرق و غرب و شمال و جنوب بود. بلخ در شمال و قندهار در جنوب محل اتراق و استراحت کاروان‌های بازرگانی بود. افغانستان از این رهگذر سود فراوانی کسب می‌کرد و اهمیت بازرگانی زیادی داشت: با تجزیه اتحاد شوروی و استقلال کشورهای آسیای مرکزی، افغانستان دوباره در حال بازیافت اهمیت تجاری گذشته و تبدیل‌شدن به مسیر عبور کالا از آسیای مرکزی به آسیای جنوبی (پاکستان و هند) و بالعکس است و قرار است خط لوله گاز بین آسیای مرکزی (به‌ویژه ترکمنستان) و پاکستان و هند از خاک افغانستان عبورکند. افغانستان گذرگاهی برای ارتباط زمینی بین ایران و تاجیکستان و مبادله کالا بین سه کشور است.[۲]

نیز نگاه کنید به

جغرافیای سیاسی روسیه؛ جغرافیای سیاسی ژاپن؛ جغرافیای سیاسی کوبا؛ جغرافیای سیاسی آرژانتین؛ اهمیت ژئوپولوتیک سودان؛ اهمیت ژئوپلیتیک روسیه در منطقه؛ اهمیت ژئوپلیتیک روسیه در جهان.

کتابشناسی

  1. گریفیتر، جان. سی (بی‌تا). افغانستان کلید یک قاره. ترجمه ذ-ع. ناشر گل محمد تخاری، ص 61.
  2. علی‌آبادی، علیرضا (1395). جامعه و فرهنگ افغانستان. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشارات بین المللی الهدی، ص 38-43.