مجسمه‌های بودا در افغانستان

از دانشنامه ملل

مهم‌ترین مراکز و آثار بودائی در افغانستان در اطراف شهر جلال‌آباد در محلی موسوم به «هده» در نواحی‌کنر، شمال کابل در محلی موسوم به کوهدامن در بگرام و غوربند، بامیان، پلخمری، سمنگان و بلخ قرار داشته است؛ ولی از میان مراکز بودائی ذکرشده، بامیان مهم‌ترین آنها بود. در شهر بامیان شهر ضحاک نیز وجود داشت که این نیز یکی از مراکز بودائی بود. دره بامیان معبر مشهوری بین هند و آسیای مرکزی و هند و آسیای غربی بوده و ارتباطات منطقه از طریق این دره صورت می‌گرفت.کسانی‌که از آسیای مرکزی و شمال هندوکش به‌طرف هند می‌رفتند، وقتی به بامیان می‌رسیدند آنجا را مدخل ورودی هند می‌دانستند؛ چون می‌دیدند که قدم‌به‌قدم به هند نزدیک‌تر می‌شوند.

دره بامیان که سه هزار متر ارتفاع از سطح دریا دارد، پانزده کیلومتر طول و در پهن‌ترین نقاط دو تا سه کیلومتر عرض دارد. بامیان منطقه‌ای سردسیر و محصول عمده آن گندم، جو (بهاره) و سیب‌زمینی است، در بامیان درخت میوه خیلی کم بار می‌دهد و انگور و توت وجود ندارد. بیشترین درختان آن را بید، صنوبر و چنار تشکیل می‌دهد. درآمد اصلی مردم از راه دامداری، مقدار کمی کشاورزی و صنایع‌دستی است، از لحاظ تولید به‌طورکلی فقیر است؛ ولی چون در میانه راه هند با شمال و باختر قرار دارد، اهمیت تجاری داشته و موجب شهرت آن شده است.

در پهن‌ترین جای دره بامیان، جدار یا صخره بزرگی در دل کوه وجود دارد. جنس آن مخلوطی از گل (خاک) و سنگ‌ریزه بسیار فشرده و سخت است که در دوران سوم زمین‌شناسی پدید آمده و برای تراشیدن مجسمه در دل آن بسیار مناسب است و توجه هیکل‌تراشان را به خود جلب می‌کند.

بامیان از مراکز بسیار مهم آیین بودائی و از مراکز اصلی انتشار مکتب گریک و بودیک بود. مکتب گریک و بودیک و آیین بودائی از حدود قرن اول میلادی تا پس از دوران اسلامی، به مدت قریب به 900 سال، در بامیان پدید آمد و بودائیان مرام و آیین مذهبی خود را در آن به نمایش درآوردند. آثار بودائی در بامیان، کار یک سال و چند سال نیست، بلکه حاصل تلاش سال‌های طولانی و قرن‌های متمادی است. آثار موجود به‌تدریج و در طول زمان پدید آمده و مجسمه‌سازان و هیکل‌تراشان با قلم، چکش و ابزارهای اولیه در طول ده‌ها و صدها سال آنها را تراشیده و پدید آورده‌اند.

دو مجسمه عظیم بودا به فاصله ۴۰۰ متر یا گام از یکدیگر، در دل جداره کوه با مهارت فوق‌العاده تراشیده شده‌اند؛ یکی به ارتفاع ۳۵ متر و دیگری به ارتفاع ۵۵ متر، مجسمه‌های بودا بزرگ‌ترین مجسمه‌ها در افغانستان و از بزرگ‌ترین و قدیمی‌ترین مجسمه‌های جهان‌اند و زمانی از عجایب جهان محسوب می‌شوند و شاید مشابه آنها وجود نداشته باشد. مجسمه‌های بودا در ژاپن، سیلان و کشورهای دیگر وجود دارند؛ ولی هیچ‌یک به بزرگی مجسمه‌های بودا در بامیان نیستند.

این دو هیکل عظیم از مجلل‌ترین مجسمه‌های بودا بودند و تزیینات زیادی روی آنها اجرا و با رنگ‌ها و پارچه‌های زیبا و زربفت مزین شده بودند و زیر نور، زیبایی خیره‌کننده‌ای داشتند و چشم تماشاکنندگان را کاملا خیره و مجذوب خود می‌ساختند. روی مجسمه‌ها با ورقه‌های طلا پوشانده شده بود و به‌نحو زیبا و سحرانگیزی رنگ‌آمیزی شده و به دورشان ردای یونانی پیچیده شده بود. این دو مجسمه از پرجاذبه‌ترین مجسمه‌های بودا در جهان به شمار می‌رفتند و زائران و جهانگردان زیادی را به‌سوی خود جلب می‌کردند. در هنگام رونق این بوداها، هزاران راهب بودائی در دل صخره‌ها و سمچ‌های دو طرف آنها زندگی و نیایش می‌کردند. در ابیات فارسی این دو مجسمه خنگ بت و سرخ بت نیز نامیده شده‌اند؛ از جمله بیت زیر از خاقانی:

در کف جام خنگ بت بنگر بر رخ از باده سرخ بت بنگار

ظاهرا عنصری منظومه‌ای به نام خنگ بت و سرخ بت سروده بود؛ ولی از بین رفته است.

مجسمه بودای بزرگ (۵۳ متر)، که ردای قرمز بر تن داشته، سرخ بت نامیده شده و مجسمه کوچک‌تر (۳۵ متری)، که ردای سفید بر تن داشته، خنگ بت نامیده شده؛ خنگ در زبان فارسی به معنای سفید است و خنگ بت، یعنی بت سفید. در فرهنگ نفیسی راجع‌به این دو مجسمه یا بت نوشته:

«یکی نر (خنگ بت) و دیگری ماده (سرخ بت) و درون آنها مجوف است، چنان‌که عادت بودائیان است معاشقه‌ای در میان این دو بت قائل بوده‌اند و ناچار یکی را مرد، نرینه و عاشق و دیگری را زن، مادینه و معشوقه می‌دانسته‌اند و شاید به‌این‌علت بوده که یکی سفید و دیگری سرخ بوده است».[۱]

مجسمه‌های بودا به نام بت‌های بودا نیز خوانده شده‌اند؛ زیرا در عصر خود بت و مورد پرستش مردم بودائی‌مذهب بوده‌اند؛ ولی با برافتادن آیین بودائی در بامیان، این بت‌ها بار اعتقادی و روحانی خود را از دست داده، تبدیل به مجسمه‌هایی بی‌روح شدند.

گفته شده، مجسمه ۳۵ متری یا خنگ بت در اوایل حکومت کوشانی و با احتمال بیشتر در حدود قرن سوم میلادی و مجسمه 53 متری یا سرخ بت در قرن‌های چهارم و پنجم میلادی ساخته شده است؛ ولی احترام و شهرت مجسمه ۳۵ متری بیشتر بوده است؛ زیرا ابتدا ساخته شده و به‌خوبی تزیین شده بود. فرصت کافی برای تزیین و تکمیل مجسمه دوم فراهم نبود، حتی بت نشسته که در نزدیک بت ۵۳ متری قرار دارد، سمچ مخصوص به خود ندارد؛ درواقع فرصت برای حفر آن نبوده است.

در فاصله ۴۰۰ متری دو مجسمه از یکدیگر، سه مجسمه کوچک‌تر، که به‌صورت نشسته تراشیده شده است، نیز وجود دارد. بعضی از آنها از بین رفته‌اند و بر بقیه خسارت و خرابی‌های زیادی وارد شده و اعضای بدن آنها از بین رفته است.

بامیان در عصر بوایی مرکز پرتجمع و باقدرتی بوده و حاکمان ویژه خود را نیز داشته است. در آنجا پیکرتراشان، نقاشان، معماران و مهندسان برجسته‌ای حضور داشتند و اقدام به ساخت و تیزیین مجسمه‌ها و سموچ‌ها کردند. همه اینها باعث شد تا بامیان مرکز بودائی پرقدرتی در جهان عصر خود باشد. ساخت آثار بودائی در

«بامیان اول در فضای آزاد شروع شد متعاقب آن فورا یک سبک کار مخصوص، که عبارت از سموچ‌کنی و تراشیدن مجسمه‌های عظیم‌الجثه بود، روی کارآمد و کار هم از قسمت شرقی جدار شروع و به منتهاالیه غربی آن تمام شد و به‌این‌ترتیب، اول بت ۳۵ متری و معابد مجاور و مربوط آن و بعد از آن هیکل ۵۳ متری و آبدات (آثار تاریخی) متصل به آن ساخته شده است و قرار تخمینی که داده‌اند، اولی در قرن اول مسیحی ممکن در عصر کنیشکا و دومی بین قرن ۲ و ۳ در زمان احفاد سلاسله او تراش شده است و به‌نظر می‌رسد که بت ۳۵ متری به نسبت هیکل ۵۳ متری خیلی ناموزون و بی‌تناسب است و ثابت می‌کند که کار اول هیکل‌تراشان است. وقتی کار تراش این مجسمه تمام شد، اعانه‌دهندگان می‌خواستند مجسمه دیگری دو برابر هیکل اولی بسازند؛ ولی ارتفاع جدار اجازه نداد و درست یک‌ونیم برابر آن به ارتفاع ۵۳ متر تراشیدند. این مجسمه یا «بت بزرگ» خیلی قشنگ و اعضای آن متناسب است».[۲]

آثار معماری ایران دوره ساسانی نیز در مجسمه‌های بودا و معابد بودائی بامیان به چشم می‌خورد و برای ساخت آنها از هنر ساسانی در ایران و هنر هندی‌گندهارا استفاده شده است.

«آثار نفوذ ایران ساسانی و فرهنگ هند متأخر گندهارا و دوره ما بعد گوپتا در آن آشکارا مشاهده می‌شود».[۳]

«در ۱۸۳۵، مسن (Messon) چند روزی در بامیان به‌سر برده و مدعی است که بالای سر بت ۵۳ متری یک نوشته پهلوی دیده است. این نوشته مخصوصا با تصاویر رنگی داخلی طاق بت ۳۵ متری توجه او را به خود جلب کرد (این تصاویر عبارت از تمثال شخص ذی‌مقام ساسانی است که در قطار مهم اعانه‌دهندگان پهلوی راهب بودائی کشیده شده بود) و آن به‌سرعت وادارش ساخته بود که بگوید بت‌های بامیان به بودائیت ربطی ندارد».[۴]

تخریب مجسمه‌های بودا

مجسمه‌های بودا بزرگ‌ترین و مهم‌ترین آثار باستانی افغانستان محسوب می‌شدند و قریب به دو هزار سال، از زمان سلسله کوشانی تا سال ۲۰۰۰ میلادی پابرجا بودند تا آنکه طالبان به تخریب آنها اقدام کرد بدون آنکه هیچ توجیه شرعی، عرفی و ملی برای اقدام خود داشته باشد.

طالبان مجمسه‌های بودا را در بامیان مظهر شرک دانسته و خود را بت‌شکن خواندند؛ درحالی‌که اهرام مصر و مجسمه ابوالهول و بسیاری آثار باستانی دیگر درکشورهای اسلامی نیز همین وضعیت را دارند و الازهر حکم به تخریب مجسمه‌های قدیمی مصر نداد؛ زیرا علل و عوامل پرستش آنها از بین رفته، از دایره پرستش خارج شده، بار اعتقادی خود را از دست داده است و پیروانی ندارند و تنها نماد تاریخی و هنری‌گذشته‌اند و یادآور پیشینه هنری و تمدنی افغانستان محسوب می‌شوند و در این صورت مغایرتی با شریعت اسلامی ندارند.

این مجسمه‌ها به‌خاطر ظرفیت فوق‌العاده در جذب توریست، از لحاظ اقتصادی ارزش زیادی داشتند.

مسلمانان نیز وقتی وارد افغانستان شدند اقدامی برای تخریب آثار باستانی و تندیس‌های بودا نکردند، چنان‌که در دیگر کشورهای اسلامی از جمله مصر، که مشابه این آثار زیاد بود چنین کاری را نکردند. عجیب این است که سلطان محمود غزنوی، که به بت‌شکنی معروف بود، به مجسمه‌های بودا آسیبی نرساند و مجسمه از تعصبات بت‌شکانه او در امان ماندند. البته در طول جنگ‌های گذشته بر اثر حملات مختلف خساراتی به مجسمه‌ها وارد شده و معابد بودائی بارها هدف حمله و غارت قرار گرفته بودند؛ از جمله یعقوب لیث صفاری پس از حمله به قندهار، کابل و بامیان، در سال ۲۵۷ هجری/۸۷۱ میلادی، برای جلب‌نظر دستگاه خلافت در بغداد، پیکی به جانب بغداد فرستاد

«و هدیه‌های بسیار همراه او کرد که از آن جمله پنجاه بت زرین و سیمین بود...که از معابد بت‌پرستان آن نواحی که بتخانه بودائی داشته‌اند، همراه آورده بود».[۵]

«در بامیان بتخانه‌ای عظیم بودکه یعقوب آنجا را غارت کرد... و جواهر بسیار به دست آورد با مقداری بت‌های زرین و سیمین».[۶]

علاوه‌براین، صورت هر دو مجسمه تراش خورده، چهره واقعی آن مخدوش شده و پای چپ مجسمه ۵۳ متری شکسته شده بود؛ بااین‌حال، بقیه قسمت‌های هر دو مجسمه سالم بودند.

در فروردین ۱۳۷۶، یکی از فرماندهان طالبان اعلام کرد، درصورتی‌که طالبان وارد ولایت بامیان شوند، دو مجسمه عظیم تاریخی را با دینامیت منفجر خواهند کرد؛ زیرا این مجسمه‌ها غیراسلامی‌اند.[۷]

در ۱۸ سپتامبر ۱۹۹۸، پنج روز پس از تصرف بامیان، گروه طالبان، سه مجسمه نشسته را با دینامیت منفجر ساخت و سروصورت آنها را کاملا از بین برد؛ همچنین قسمت‌های پایین‌تنه مجسمه‌ها را هدف راکت قرار داد که چین‌های کشاله ران مجسمه و گچ‌بری‌های خالیگاه آن تخریب شد. بااین‌حال تا زمانی‌که ملا امیرخان متقی وزیر اطلاعات و کلتور (فرهنگ) طالبان بود، خطر مهمی مجسمه‌های بودا را تهدید نمی‌کرد؛ ولی با تغییر کابینه طالبان و انتخاب مولوی قدرت‌الله جمال به‌جای ملا متقی در مقام وزیر جدید اطلاعات و کلتور، شرایط تغییر کرد. عده‌ای از افراد طالبان در این دوره در مقام گروه بت‌شکن به موزه ارزشمند کابل و مکان‌های تاریخی غزنی حمله کردند و بسیاری از آثار ارزشمند آن را نابود ساختند؛ کمی بعد ملا عمر فرمان تخریب مجسمه‌های بودا را نیز صادرکرد و طالبان در ۲۱ اسفند ۱۳۷۹، بدون توجه به خواسته‌های مردم افغانستان، جامعه الازهر، علمای مدرسه دیوبند، فقهای اسلامی، سازمان ملل، کشورهای اسلامی، کشورهای بودائی‌مذهب، ملت‌های بودائی‌مذهب و... مجسمه‌های بودا را منفجر ساخت و از بین برد و نفرت و انزجار بین‌المللی شدیدی را علیه خود برانگیخت. یونسکو آن را «وحشت فرهنگی» خواند. تخریب مجسمه‌های بودا، که به‌ظاهر دیوانگی و نوعی خودزنی بود، سودی عاید طالبان نمی‌کرد؛ ولی گروه‌های تندرو و افراط‌گرا در سراسر جهان با ارسال نوارهای سخنرانی به قندهار، از این اقدام طالبان تمجید کرده، آن را مورد حمایت قرار دادند «و به‌این‌ترتیب ملا عمر به‌خاطر این اقدام نه‌تنها مورد ستایش قرار گرفت، بلکه این سؤال نیز مطرح شد که چرا در تخریب مجسمه‌ها تأخیر کردند. در جواب ملا عمر دستور داد تا به کفاره تأخیر در تخریب بت‌ها، یک‌صد رأس‌گاو در سراسر افغانستان ذبح شود وگوشت آن بین مستحقان توزیع شود... و در طول یک ماه بعد از شکستن بت‌های بامیان، تعداد داوطلبان عرب، که با غرض پیوستن به صفوف القاعده و طالبان وارد افغانستان شدند، تا ده برابر ماه قبل از آن بود».[۸][۹]

کتابشناسی

  1. نفیسی، سعید (1343). سرچشمه تصوف در ایران. تهران: کتابفروشی فروغی، ص ۲۹.
  2. موسیو. گور، مادام. پرفسور هاکن (1385). آثار عقیقه بودائی بامیان. ترجمه احمدعلی خان. انتشارات انجمن ادبی کابل، جلد دوم، ص ۸ و ۹.
  3. گروهی از پژوهشگران (1376). افغانستان (مجموعه مقالات). ترجمه سعید ارباب شیرانی و هوشنگ اعلم. تهران: بنیاد دائره المعارف اسلامی، ص ۲۳۷.
  4. موسیو. گور، مادام. پرفسور هاکن (1385). آثار عقیقه بودائی بامیان. ترجمه احمدعلی خان. انتشارات انجمن ادبی کابل، جلد دوم، ص 9و 10.
  5. باستانی پاریزی (1363)، ابراهیم. یعقوب لیث. تهران: انتشارات نیلوفر، ص 24.
  6. زرین‌کوب، عبدالحسین (1363). تاریخ ایران بعد از اسلام. تهران: انتشارات امیرکبیر، ص ۵۲۸- ۵۲۷.
  7. هفته‌نامه وحدت. شماره ۲۷۴. ص ۸.
  8. مژده، وحید (1381). افغانستان و پنج سال سلطه طالبان. بنگاه انتشارات میوند-کابل، ص۹۲ و ۹۴.
  9. علی آبادی، علیرضا (1395). جامعه و فرهنگ افغانستان. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، ص 235-240 و 243-245.