مساجد ساحل عاج
بیشترین توجه و صرف هزینه از سوی حکومت و به منظور جلب نظر مسلمانان، در کار ساخت مساجد گذاشته شد. با اینکه مسیحی بود، اما بیشترین تعداد مسجد و باشکوهترین مساجد را در ساحل عاج بنا کرد و شاید بتوان گفت که ارائه فهرستی از تمام مساجدی که به نحوی، کمکی از حکومت دریافت کردهاند، کار مشکلی است.
از جمله مساجد معروف، مسجد زیبای یاموسوکرو است که در سال 1963 ساخت آن آغاز شد. بوآنی برای این کار، معمار چیرهدستی به نام «بالا کامارا» (Balla Kamara) را برای آموزش دیدن و مشاهده نمونههایی به سنگال فرستاد. این معمار پس از بازگشت و ساخت این مسجد تا سال 1968 طرحهای مشابه دیگری را در کوروگو یا اودینه اجرا کرد. بوآنی، خود تا سال 1970، در مراسم ماه رمضان در این مسجد شرکت میجسته و هر زمان نیز که یکی از سران کشورهای اسلامی به آنجا سفری داشت، حتماً بازدید از این مسجد در برنامه رئیسجمهور بوده است.
ساخت مسجد بزرگ دیگری به نام مسجد «جامع» (Adjamé)، به ابتکار و به دست خود مسلمانان این محله، در سال 1953 شروع شد که به دلیل کمبود منابع مالی، پیشرفت خوبی نداشت. تا اینکه در سال 1970، با کمک دولت، کار آن به پایان رسید. «ناموری کنه» (Namory Koné) خزینهدار هیئتمدیره مسجد، اینگونه درباره این موضوع صحبت میکند: «روزی، هوفوئه خواست مرا ببیند. شش روز از فوت «لاجی سیدیبه» (Ladji Sidibé)، یک تاجر بزرگ که رئیسجمهور در مراسم تدفینش شرکت داشت، گذشته بود. در آن تاریخ کار مسجد تقریباً به اتمام رسیده بود؛ اما هنوز خردهکاریهایی داشت. پس باخبر شدم که هوفوئه میخواهد مرا ببیند. ترس زیادی داشتم، چون نمیدانستم از من چه میخواهد. وقتی به مقر ریاستجمهوری رسیدم و با او روبهرو شدم، از من پرسید: «تو مسئول امور مالی مسجد هستی؟» گفتم «بلی». پس گفت: «150 میلیون برای اتمام کار مسجدت میدهم». چمدان بزرگی در کناری بود که میدانستم پول داخل آن است، با این حال جرئت نمیکردم دربارهاش چیزی بپرسم، چون در هر صورت او رئیسجمهور بود! اما انگار او فکرم را خوانده بود. پرسید: «میخواهی داخلش را ببینی؟» گفتم «بلی». پر پول بود... . برای ما ابداً ایرادی نداشت که از یک غیرمسلمان کمکی دریافت کنیم. به هر حال او رئیسجمهور بود. کار مسجد در حدود سال 1975 به اتمام رسید».[۱]
این مسجد تا سالها، عظیمترین مسجد پایتخت و نماد کمک مالی حکومت به مسلمانان ساحل عاج بود. کار مسجد بزرگ اودینه در سال 1972، به مناسبت جشن سالگرد استقلال ساحل عاج آغاز شد و به هنگام بهرهبرداری در سال 1975، بنایی ملی نامیده شد. مسجد «ریویرا» (Riviera) آخرین مسجدی بود که تحت زعامت بوآنی ساخته شد. البته بوآنی در هنگام گشایش آن در سال 1987 گفته بود: «اگر خدا عمری عطا کند، مسجد ریویرا، آخرین مسجد نخواهد بود. در یاموسوکرو، جایی که کلیسایی درحال ساخت است، زمینی را هم برای مسجد یاموسوکرو، بزرگترین مسجد آفریقا درنظر دارم».[۲]
البته، به نظر امام جماعت مسجد ریویرا، کمک رئیسجمهور به ساخت این مسجد، تنها به دلیل خاموشکردن آتش اعتراضاتی بود که مسلمانان نسبت به هزینه هنگفت ساخت کلیسای جامع سن پل ابیجان، ابراز داشته بودند؛ اما در شیوه دوم برخورد با مسلمانان، یعنی شیوه کنترل و گاه سرکوب، قدرت حاکمه هرگز از نظارت بر رفتار و عمل مسلمانان غافل نبود و به همین منظور، از راههای گوناگونی استفاده میکرد؛ مثلاً اگر بنا بر معارفه امام جماعت جدیدی بود، سعی میشد این کار در نهادی دولتی مثل استانداری، انجام گیرد. همچنین مقامات دولتی در جشنها و مراسم مختلف مذهبی شرکت میجستند. در ابیجان، این مأموریت به عهده اعضای دولت گذارده شده بود که عمدتاً هم از مسیحیان بودند؛ به عنوان مثال، «آگوست دنیز» (Auguste Denise) از وزرایی بود که مدام به مسجد دیولا سر میزد و حتی صندلی راحتی مخصوصی برای او گذاشته بودند تا مجبور نباشد روی زمین بنشیند.[۳]
از میان سایر مناسک و مراسم، نماز جمعه، به لحاظ بار سیاسی و اجتماعی خطبههای آن، مورد توجه خاص حکومت بود. از طرفی، هرچند با نظم و دفعات کمتر، ازمیان امامان جماعت، آنهایی که از همه بانفوذتر و مشهورتر بودند، در مراسمی که رئیسجمهور ترتیب میداد و در جشنهای ملی، دعوت میشدند و این همه، تنها با هدف کنترل رفتار مجامع اسلامی انجام میگرفت.
سازمان دولتی حج، شکل دیگری از کنترل مسلمانان از سوی حکومت بود. این سازمان تا سال 1992، تحت اختیار وزارت کشور بود و کمیتهای متشکل از کارمندان عالیرتبه دولت و وزرا، آن را اداره میکردند؛ اما دولت، تسهیلات بسیار کمی به زوار میداد و از آنجایی که ساحل عاج روابط سیاسی با عربستان سعودی نداشت، انجام امور سفر حج، در نمایندگیهای سعودی موجود در دیگر کشورهای منطقه انجام میگرفت و در مقصد، نماینده زوار ساحل عاجی سفیر سنگال بود. تا سال 1995، دولت از تخصیص و تصاحب مقری در عربستان برای این امر سر باز میزد؛ به این ترتیب، خدمات بسیار کمی به آنان عرضه میشد؛ درحالیکه هزینههای سفرشان چیزی کمتر از سایر زوار نبود و البته، تمام این محدودیتها و محرومیتها، عامدانه و برای وابسته نگهداشتن مسلمانان از سوی حکومت صورت میگرفت؛ اما تنها بحث نظارت و محدودیت و کنترل نبود، بلکه اغلب بهرغم تلاشی که بوآنی در پاک و مداراکننده بودنش به خرج میداد، کار به خشونت و سرکوب میکشید.
پیشتر اشاره شد که در سالهای آغازین استقلال، به نام وحدت ملی و استقلال اقتصادی از طریق نوسازی، رژیم هوفوئه قدرت خود را افزایش داد. یک حزب واحد، اجازه کار داشت و آزادیهای اجتماعی و بیان، کاملاً از میان رفت. هیچگونه تخطی از راه حکومت ممکن نبود و در چنین شرایطی، مسلم بود که مسلمانان نیز امکان هیچگونه فعالیت خاصی که به وحدت و تمامیت کشور لطمه بزند نداشتند. در این میان، مخالفان شمالی یا دیولاها، در مرکز توجه و نظارت بودند؛ چون متهم بودند که میخواهند کشور را در سلطه شمالیها یا مسلمانان درآورند؛ از طرفی هوفوئه به صراحت در سال 1960 گفته بود: «ما غرب را انتخاب کردهایم» و اسلام نماینده شرق بود. اسلام سیاسی که کمی بعد، نمایندگانش در نظر حکومت، کسانی چون قذافی بودند، نماینده دشمنی و عدم تساهل بودند؛ از اینرو، بوآنی مدام تلاش میکرد تا به هر نحوی، حتی با زور و خشونت، مسلمانان را از رسیدن به استقلالی سیاسی بازدارد؛ با اینحال، گرچه در صحنه سیاسی، رشد و گسترش اسلام با مشکل روبهرو بود، اما در صحنه عمومی و محلی، پس از سالهای 1960، مسلمانان ساحل عاج با رشدی بسیار خیرهکننده به پیش میرفتند. این امر تا حد زیادی، به توسعه انجمنهای اسلامی مربوط میشد که به ویژه در ابیجان، به تعداد آنها افزوده میشد.
از جمله انجمنهای فعال و مؤثر که تا سالهای 80 جلودار بودند، «انجمن اتحاد فرهنگی مسلمانان» (UCM)، «انجمن اسلامی حج» (AMOP) و «فدراسیون مشاوره عالی اسلامی» (CSI) بودند که بعدها، «انجمن آموزگاران قرآن» (AEC) و «انجمن ملی مسلمانان ساحل عاج» (ANAMUCI)، به آنها اضافه شدند. این انجمنها، همگی مدعی بودند که نماینده جامعه مسلمان ساحل عاج، در مقابل سیاستهای حکومت هستند.
در اینجا، ذکر مجاری نفوذ و گسترش اسلام در ساحل عاج و توسعه انجمنهای مذکور، خالی از فایده نیست. در واقع، در میان سایر رقبای عرب اسلامی که پس از جنگ جهانی دوم، به دنبال گسترش اسلام در مناطق مختلف آفریقا افتاده بودند، مصر دوران ناصر [I]، توجه ویژهای به آفریقای سیاه داشت. کنگره اسلامی که در سال 1960 به شورای عالی امور اسلامی بدل شده بود، مأموریت داشت تا وعاظ و معلمانی را به آفریقا گسیل دارد و نیز دانشجویانی را با اعطای بورس، جذب دانشگاه الازهر نماید؛ به این ترتیب، مصر در نظر داشت تا ایدئولوژی ناصری را در این منطقه نشر دهد و در عین حال اخوانالمسلمین را هم سرکوب میکرد. این سیاست، در برخی مناطق، از جمله در غرب آفریقا و به ویژه در غنا و توگو، ثمر داد، اما موفقیت چندانی در ساحل عاج کسب نکرد.
از سال 1969 به بعد، نوبت لیبی و قذافی بود تا اسلام خود را در آفریقای سیاه نشر دهند. قذافی به نام دفاع از اسلام در مقابل امپریالیسم غرب، سازمانها و دانشگاههای زیادی تأسیس کرد و با شعار «پاک کردن آفریقا از مسیحیت»، تلاش کرد تا مسلمانان این ناحیه را جذب کند؛ اما او هم چندان موفق نبود و تعداد دانشجویانی که از ساحل عاج به لیبی عازم شدند، چندان چشمگیر نبود. در عوض، اقدامات عربستان جواب داد و ایدئولوژی وهابی توانست نظر مردم را جلب کند. عربستان سعودی در این دوره، دو مرکز مهم تبلیغاتی، «دانشگاه اسلامی مدینه» و «رابطات العالم الاسلامیه» را در اختیار داشت که از همان آغاز، آفریقاییهای بسیاری را به خود جذب کرده بود. در حدود سال 1972، این مرکز اخیر دو نماینده به ساحل عاج گسیل کرد و در سال 1973 و به دنبال بحران اقتصادی جهان و افزایش قیمت نفت، عربستان فرصت را غنیمت شمرد و نفوذش را در این کشور گسترش داد. در واقع بوآنی نمیتوانست از کمکی که عربستان به اقتصاد کشورش میتوانست انجام دهد، چشم بپوشد و از اینرو، تلاش کرد تا با انجمنهای اسلامی و مسلمانان مدارا کند؛ پس آنها را به تدریج به رسمیت شناخت و البته در این میان، مراقب بهویژه وهابیان بود که سودای سیاسی بیشتری در سر داشتند.
نیز نگاه کنید به
پاورقی
[I].ناصرگرایی یک ایدئولوژی ملیگرایانه سوسیالیستی عربی بود که در سایهٔ دولت جمال عبد الناصر (رئیسجمهور مصر از ۱۹۵۲م تا ۱۹۷۰م) به راه افتاد – پیشنهاد می شود درصورت صلاحدید این توضیح در پاورقی درج شود. اضافه بفرمایید. صحیح است