ژاپن در دوران پس از جنگ و استیلای آمریکا

از دانشنامه ملل

ژنرال داگلاس مک آرتور فرمانده نیروهای ارتش ایالات متحده در خاور دور، 30 آگوست 1945 وارد ژاپن شد. وی به عنوان فرمانده عالی نیروهای متفقین یا اسکاپ(Supreme Commander for the Allied Powers(SCAP)) مسئول هدایت ژاپن جنگ زده در مسیر بازسازی بود [۱]. متن رسمی تسلیم ژاپن 2 سپتامبر 1945 در ناو جنگی یو اس اس میزوری(USS Missouri) به امضا رسید. همان پرچمی که سال 1853 کشتی متیو پری در ورود خود به ژاپن به اهتزاز درآورده بود، به همین مناسبت از موزه آکادمی نیروی دریایی ایالات متحده قرض گرفته شد تا این نماد بیانگر این واقعیت باشد که ژنرال مک آرتور ادامه دهنده راه متیو پری است و این امر موجب افزایش جایگاه و موقعیت وی شد. اسکاپ کارهای زیادی برای انجام در ژاپن داشت. ابتدا موضوع ارتش بود، زیرا تاثیر ارتش با سیاست‌های ژاپن در آمیخته بود و باید منحل و به جای آن می‌بایست دولتی سكولار و نماینده مردم مستقر می‌شد. این دولت در مدت اشغال باید تحت تأثیر قابل توجه اسکاپ و سیاست‌های آن می‌بود. پس از آن موضوع مجازات مسئولین جنگ مطرح شد. اندکی پس از ورود مک آرتور به ژاپن، وی دستور دستگیری مظنونین به جنایت جنگی را داد. نخست‌وزیر جنگ طلب ژاپن و ژنرال سابق ارتش امپراتوری ژاپن هیده‌کی توجو در میان آنها بود. هنگامی که نیروها برای دستگیری او مراجعه کردند، با شلیک به خود سعی داشت به زندگی‌اش پایان دهد، اما نا موفق بود [۲]، او بعدا و با حکم دادگاه توکیو در زندان اعدام شد.

با این که نام امپراتور هیروهیتو در لیست افراد مظنون وجود نداشت، صداهایی برای محاکمه وی نیز وجود داشت، اما ژنرال مک آرتور با این اقدام مخالف بود زیرا جایگاه امپراتور به گونه‌ای بود که به عنوان نماینده ژاپن در صورتی که مسئول تجاوزات ژاپن شناخته شود، بازسازی کشور بر مدار خواست متفقین غیر ممکن می‌نمود. در عوض از هیروهیتو برای مشروعیت بخشیدن به اصلاحات استفاده شد و اسکاپ تمام تلاش خود را کرد تا اطمینان حاصل کند، هرگونه اتهام علیه امپراتور مطرح نگردد. تصمیم مک آرتور امروزه نیز به خصوص در روابط ژاپن با همسایگان آسیایی خود بازتاب دارد. این امر باعث ایجاد شکاف اخلاقی، ارزشی و رفتاری بین مردم ژاپن و ارتش شد به گونه‌ای که امروزه برخی به این نحو به مسئولیت ارتش در برابر تجاوزات این کشور می‌پردازند و به طور غیر مستقیم بار سرزنش جمعی را از دوش ملت و شهروندان آن کاهش می‌دهند.

با این وجود، مک آرتور به اهمیت تفکیک میان دولت و اعتقادات مردم پی برد. همان طور که دیدیم، تصور اینکه امپراتور از نوادگان الهه خورشید آماتراسو است، ریشه در تاریخ اولیه و باستانی ژاپن دارد و بیشتر تبلیغات زمان جنگ بر پایه مفهوم خلوص نژادی الهی بود. در بیانیه‌ای که توسط نهاد امپراتوری به مناسبت سال نو در 1 ژانویه 1946 قرائت شد، خانواده امپراتوری اعلام کردند که "روابط بین ما و مردم ما ... بر اساس تصور الهی بودن جایگاه امپراتور اشتباه است" [۳]. شاید چشمگیرترین دستاورد دوران اشغال را بتوان در تعیین محدودیت نقش امپراتور دانست. قانون اساسی جدید که سال 1947 تصویب شد، اشعار می‌دارد؛ امپراتور نماد کشور و وحدت مردم است و مقام وی از اراده ملتی ناشی می‌شوند که صاحبان قدرت هستند.

در قانون اساسی جدید و در اصل اول آن فرمانروایی مردم و پایگاه امپراتور همچون پادشاهی مشروطه آشکارا مشخص شده است. در اصل 9 این قانون اساسی اشاره به الغای توسل به جنگ و زور بیان گردیده و در اصول دیگر آن مجلس اعیان ملغی شده است و تنها مجلس ملی سرچشمه قانون گذاری گردیده و انتخاب دولت به شیوه انگلستان از حزب اکثریت یا با ائتلاف خواهد بود. نمایندگان دو مجلس یعنی مجلس نمایندگان و مجلس مشاوران با رای گیری انتخاب شده و به همه مردان و زنان بیست سال به بالا حق رای داده شد(XXX). دادگاه عالی به پیروی از آمریکا برپا شد ولی حق قضاوت درباره صلاحیت قضات دادگاه هم در انتخاب ایشان از طرف مردم محفوظ شده است [۴]. چنان که اشاره شد اصل 9 قانون اساسی مصوب سال 1947 استفاده از جنگ برای حل و فصل اختلافات بین المللی را غیرقانونی اعلام کرد که هنوز این اصل آن برای ژاپنی‌ها مورد بحث است، زیرا محافظه‌کاران در سیاست ژاپن به دنبال راه‌هایی ‌هستند که از نظر نظامی نقش بزرگتری در دنیای امروزی داشته باشد [۳].

ژاپن تا سال 1952 كه اشغال آمریكا به پایان رسید، اصلاحاتی در ساختار سیاسی خود به وجود آورد، اقدامات جدید در زمینه كار و زمین، تغییر در نظام آموزش و پرورش و حقوق زنان صورت گرفت. در این شرایط، این کشور آمادگی لازم را برای شروعی دوباره و بهبود آثار زخم های گذشته‌اش را به دست آورد. همزمان سیاست ایالات متحده در قبال ژاپن درست در اکتبر 1948 که هیأت دولت میانه‌روها سقوط کرد، از سیاست تنبیه ژاپن به سیاست پرورش یک شریک تغییر کرد. یعنی این سیاست‌ها به طور کامل به سمت تمرکز ویژه بر احیای اقتصادی ژاپن تغییر کرد و صد البته که جنگ سرد در پشت پرده این تغییرات بود. رئیس جمهور ترومن(Harry S Truman) در مارس 1947 مقابله با شوروی از طریق زور را تحت عنوان دکترین ترومن مطرح کرد. اما در آسیا هنوز سیاستی برای مقابله با شوروی در نظر گرفته نشده بود. در ژاپن جورج کنان[XXXI] از اتاق طرح‌ریزی سیاست‌ها که به عنوان طراح سیاست محدودسازی شوروی شناخته می‌شود، بزرگترین نقش را ایفا کرد [۵].

در اکتبر 1948 با تعیین سیاست های جدید در مورد ژاپن، آمریکا بازسازی اقتصاد ژاپن را به صورت جدی کلید زد. نخستین اقدام به این منظور داج لاین(Dodge Line) بود که با هدف کنترل تورم و از طریق بودجه متوازن همراه با مازاد صورت گرفت. با آرامش یافتن اوضاع اقتصادی کاهش و تعدیل نیروی انسانی صورت گرفت و با افراطی شدن جنبش‌های کارگری، سرکوب حزب کمونیست ژاپن آغاز شد. شوک بعدی برای آمریکا، تشکیل جمهوری خلق چین در اکتبر 1949 بود. از زمان جنگ ژاپن و روسیه سیاست‌های آسیایی آمریکا بر محور درهای باز و همراهی آمریکا- چین می‌چرخید، اما حال که چین نیز دست رد به سینه آمریکا زده، شوک بزرگی به آمریکا وارد شده بود. به این ترتیب آمریکا خط مقدم خود را از چین به ژاپن تغییر داد و سیاست‌های جدی‌تری در ارتباط با ژاپن در پیش گرفته شد. افزون بر این در ژوئن 1950جنگ در شبه جزیره کره آغاز شد. آمریکا –ارتش متفقین- که با حمله برق آسای کره شمالی در مقطعی تا پوسان(釜山/Pusan) در جنوب شبه جزیره کره رانده شده بود، ضد حملات خود را آغاز کرد و توانست تا مرزهای چین در سرزمین شمالی پیشرفت کند، اما در اواخر ماه اکتبر ارتش آزادی بخش خلق چین اعلان جنگ کرد و در مقابل آمریکا ایستاد. نخستین نتیجه جنگ شبه جزیره کره این بود که آمریکا اقدام به تشکیل اتحاد نظامی علیه کمونیسم کرد. یعنی اینکه محدود سازی به عقب راندن تغییر یافت. در مورد چین نیز، آمریکا مسئله تایوان را که از آن دست کشیده بود دوباره مد نظر قرار داد و ناوگان هفتم نیروی دریایی خود را به منطقه اعزام کرد [۵].

نخستین اقدام در ژاپن نیز سرکوب حزب کمونیست بود. حزب کمونیست ژاپن از گردهمایی که در حمایت از پیشروی کره شمالی به سمت جنوب برگزار می‌شد تقدیر می‌کرد. حزب کمونیست در انتخابات عمومی ژانویه 1950 با انتقاد کمینفرم(Cominform) مواجه و از آن پس از مسیر اصلاحات صلح‌آمیز خارج شد. این موضوع همزمان بود با حمایت استالین از پیشروی ایل سانگ کیم به سمت جنوب و درست پیش از پیمان دوستی، اتحاد و حمایت متقابل چین و شوروی که در ماه فوریه امضا شد. این اتفاق‌ها سبب شد آمریکا دوباره از ژاپن درخواست مسلح شدن کند و اقدام‌های خود را برای امضای معاهده صلح آغاز کرد. در داخل ژاپن رویکرد جدی برای ایجاد صلح با همه کشورها شامل شوروی -صلح همه جانبه- وجود داشت که با توجه به جایگاه هژمونی آمریکا در آن زمان به نظر می‌رسد گزینه دیگری وجود نداشت [۵].

شیگه‌رو یوشیدا ما بین سال‌های 1946 تا 1947 و 1948 تا 1954 به عنوان نخست وزیر ژاپن خدمت کرد و نقشی اساسی در هدایت ژاپن دوران اشغال داشت. سیاست‌های وی که معروف به دکترین یوشیدا بود، پیشنهاد می‌کرد، ژاپن رابطه‌ای تنگاتنگ با ایالات متحده برقرار کند و به جای پیگیری یک سیاست خارجی فعال، بر توسعه اقتصاد متمرکز باشد. یوشیدا یکی از طولانی‌ترین دوران نخست وزیری را در تاریخ ژاپن داشت [۶].

برخاستن ژاپن از خاکستر و ویرانه‌های جنگ و تبدیل شدن به یک ابر قدرت اقتصادی جهان را باید یکی از خارق‌العاده‌ترین رویداد‌های قرن بیستم  قلمداد کرد. نمی‌توان روحیه و عزم مردم ژاپن را در توسعه کشور نادیده گرفت، اما عوامل دیگری نیز می‌توان برشمرد که در رشد معجزه آسای این کشور بسیار موثر بودند؛ ارزش واحد پولی کشور بین سال‌های 1949 تا 197 در برابر دلار آمریکا تثبیت و 360 ین ژاپن معادل 1 دلار آمریکا در نظر گرفته شد [۲] که این امر منجر به افزایش چشمگیر صادرات کشور گردید. از سوی دیگر حضور نظامی ایالات متحده در این کشور، به ویژه با شروع جنگ سرد به این معنی بود که بار هزینه‌های نظامی ژاپن بر دوش ایالات متحده  قرار داشت و همچنین با توجه به این که صنایع ژاپن در برابر غرب از استانداردهای پایین‌تری قرار داشت، تصمیم گرفت حداقل در ابتدا فناوری های جدید را وارد و تکثیر کند.

اما با تاکید بر اهمیت عوامل یاد شده که تاثیر غیر قابل انکاری در جهش اقتصادی کشور در دهه‌های 1960، 1970 و 1980 داشتند، باید بر عوامل اساسی‌تری در این راستا اشاره داشت؛ یک نیروی کار با تحصیلات عالی همراه با یک دولت متمرکز بر اهداف اقتصادی که کاملا حامی شرکت‌ها و صنایع داخلی بود بسیار موثر واقع گشت. در همین راستا تاثیر زایباتسو[XXXII] بسیار چشم‌گیر بود. این اصطلاحی است که برای پیوستگی شرکت‌های نامدار ژاپنی به کار می‌رود که مشهورترین آنها میتسوبیشی، میتسوئیو(三井/Mitsui) سومیتومو(住友/Sumitomo) هستند. کارمندان و کارکنان این شرکت‌ها به سخت‌کوشی و وفاداری به شرکت‌هایشان شناخته می‌شوند. آمارها نشان می‌دهد که در طول دوران پس از جنگ، کارگران ژاپنی 10 تا 20 درصد در سال بیشتر از همتایان خود در کشورهای غربی وقت خود را برای فعالیت در شرکت‌های متبوع خود صرف می‌کردند [۱].

شرکت‌های ژاپنی با جذب فناوری‌های نوین خارجی و بهبود محصولات تولیدی خود و فروش کالاهای مختلفی مانند محصولات الکترونیکی و اتومبیل به خارج و شهرت در فرآیند تولید با کیفیت بالا بسیار موفق ظاهر گشتند. مازاد نقدینگی حاصل از اقتصاد مبتنی بر صادرات، همراه با فرهنگ پس انداز منجر به اعتماد بانک‌های جهانی در اعطای وام شد و روابط و اعتماد متقابل میان سهام‌داران و سرمایه‌گذاران به افزایش ارزش سهام شرکت‌ها انجامید. بین سال‌های 1985 و 1989ارزش بورس در ژاپن سه برابر شد. پایین بودن ارزش واحد پولی کشور باعث اعتماد سرمایه‌گذاران در فعالیت‌های اقتصادی مانند بورس و املاک گردید [۷].

شاخص بورس نیکّی 225[XXXIII] در 29 دسامبر 1989 به اوج خود رسید. اما این رشد رویایی ادامه‌دار نبود. در طی یک سال با ترکیدن حباب بورس، سرمایه گذاران به یک باره با از دست دادن نیمی از سرمایه های خود مواجه بودند. از دهه 1990به عنوان دهه از دست رفته(Lost Decade) یاد می‌شود، زیرا دستمزدها همراه با تولید ناخالص داخلی کاهش چشمگیری داشت و کشور با تورم روبرو گشت. این سقوط فقط سرمایه‌گذاران و بانک‌ها را تحت تأثیر قرار نداد، ترکیدن حباب املاک و مستغلات منجر به از دست رفتن دارایی‌های شهروندان عادی ژاپنی نیز شد [۸]. میراث حباب اواخر دهه 1980 هنوز هم بر سیاست اقتصادی ژاپن تأثیرگذار است. دولت ژاپن برای رهایی از آثار مخرب این واقعه و جبران کسری بودجه و احیای مجدد اقتصاد از سال 1991 به دریافت وام‌های خارجی متوسل شد. تا سال 2016، کل بدهی ناخالص ژاپن چیزی بیش از یک کوادریلیون ین -حدود 9 تریلیون دلار- یا حدود 230٪ تولید ناخالص داخلی بوده است. ژاپن تا سال 2014 بالاترین بدهی را به نسبت تولید ناخالص داخلی در جهان  داشت[۹].

نکته بسیار مهم این است که تحولات در ژاپن را پس از جنگ جهانی دوم و نیمه دوم قرن بیستم، اگر صرفا از بعد اقتصادی ارزیابی کنیم تصویری دقیق از کشور ژاپن به ما نشان نمی‌دهد. دگردیسی فرهنگی شاید از عمیق‌ترین تاثیرات سلطه ایالات متحده بر ژاپن باشد که منجر به تحولات ژرف کشور شد. از سالن‌های رقص روپّونگی[XXXIV] گرفته تا فیلم‌های هالیوود و همبرگر، فرهنگ وسترن یا به طور کلی‌تر فرهنگ آمریکایی، دنیایی متفاوت برای جوانان در سال‌های پس از جنگ ارائه می‌داد. بسیاری از جنبه‌های جامعه دستخوش تغییر شد. به عنوان مثال قبل از جنگ بیشتر ازدواج‌ها از طریق سنت اومی‌آی[XXXV] بود در واقع ازدواج بر پایه سنت‌های کشور صورت می‌گرفت و بر اساس آن ازدواج کاملا برنامه‌ریزی شده تلقی می‌شد. اما با ورود فرهنگ غرب، سبک زندگی غربی نیز در کشور رسوخ کرد، به گونه‌ای که امروزه درصد کمی از ازدواج‌ها بر اساس سنت اومی‌آی صورت می‌گیرد [۲]. تاثیر فرهنگی میان ژاپن و غرب یک طرفه نبود و ژاپن بسیاری از جنبه‌های فرهنگ بومی خود را به خارج صادر کرد. لوازم الکترونیکی چون تلویزیون و دیگر پیشرفت‌های تکنولوژیکی همان قدر که یک فناوری است، تغییر فرهنگی نیز محسوب می‌شود، لذا تأثیر ژاپن در دنیای خارج در نیمه دوم قرن بیستم به هیچ وجه قابل انکار نیست.

فارغ از تاثیرات فرهنگی ساحت اجتماع نیز ماهیت متغیری داشته است. اولا سبک کار در ژاپن به تدریج تغییر کرده است. فرهنگ شغل برای زندگی در یک شرکت و وفاداری تام به آن، درحال کم رنگ شدن است، زیرا نسل‌های جدید تمایل کمتری به سبک سنتی و کلیشه‌ای حقوق بگیری -ساعات طولانی کار، محیط کاری کاملا سلسله مراتبی و مسیر شغلی قابل پیش بینی- دارند و این شیوه جذابیت خود را کم کم از دست داده است. این امر منجر به پیدایش فوریتا[XXXVI] شده است. فوریتا به معنای کارکنان دوره‌ای است که از شغلی به شغل دیگر تغییر می‌کنند و با توجه به چشم‌اندازهای اقتصادی خود، انعطاف‌پذیری بیشتری در جذب و استخدام نشان می‌دهند. امروزه تقریباً 40٪ افراد شاغل در طبقه کارگران موقت طبقه‌بندی می‌شوند.

ثانیا نابرابری جنسیتی تعدیل یافته است. از زمان پیروی ژاپن از آموزه‌های کنفسیوس، ژاپن همیشه یک جامعه مرد سالار بوده است. در فرهنگ خانواده‌های سنتی ژاپنی پیش از جنگ، مرد همواره نان‌آور خانواده تلقی می‌شد که تصمیم نهایی را پیرامون مسائل گوناگون می‌گرفت و زن‌ها اغلب به خانه‌داری مشغول بودند. اما به تدریج زنان وارد اجتماع و فعالیت‌های اقتصادی شدند و در اواخر دهه 1960 اصطلاح بانوی دفتر(オーエル/OL/Office Lady) وارد فرهنگ لغت ژاپنی شد. با این وجود برخلاف مردان حقوق بگیر که حداقل می‌توانستند به پیشرفت قابل پیش بینی در نردبان شغلی امیدوار باشند، زنان فعال در مشاغل اداری، به شوكوبا نو هانا(職場の女/Shokuba no Onna) به معنای گل‌های دفتر ملقب گشتند که مطابق سنت‌های ژاپن می‌بایست ابتدا خانه‌دار محسوب گردند و در کنار وظایف‌ خانه‌داری به استخدام در بخش‌های اداری در آیند. جنبشی برای حقوق زنان منجر به تصویب قانون استخدام برابر در سال 1986شد، اما در دهه 1990زنان فقط 10٪ از سمت‌های مدیریتی را در اختیار داشتند [۱۰].

با وجود پیشرفت‌ها در زمینه برابری زنان برخی از زنان هنوز احساس می‌کنند، باید بین شغل یا خانواده خود یکی را انتخاب کنند. امروزه به دلیل این که بسیاری از زنان در انتخاب بین این دو نقش، فعالیت شغلی را انتخاب کرده‌اند، کشور با کاهش نرخ باروری روبرو شده است. پیش بینی می‌شود در صورت عدم تغییر این وضعیت، روند کاهشی جمعیت از 127 میلیون نفر امروز به 80 میلیون نفر در سال 2065 منجر شود. سایر عواملی که به این روند کمک کرده عبارتند از عدم ایجاد تعادل منطقی بین زندگی و کار، فضاهای کوچک خانه و ازدواج‌های کمتر یا دیر هنگام. نرخ رشد زاد و ولد ژاپن در سال 2019 به ازای هر زن، 1.36 بوده است [۱۱].

عاملی که به تشدید بیشتر مشکل کاهش جمعیت در ژاپن دامن زده است، بدبینی عمومی نسبت به مهاجرت است. طرز تفکری که تا حدی ریشه در گذشته انزواگرایانه کشور دارد. از سال 2016، فقط 3.3٪ از جمعیت کلان شهر توکیو غیر ژاپنی بودند. اگر اتباع چین و کره را از این جمعیت کم کنیم، این رقم به 1.3 درصد کاهش می‌یابد. اتباع خارجی جنوب شرقی آسیا که در بازار کار ژاپن فعال هستند فقط 0.5٪ از جمعیت را تشکیل می‌دهند. با این همه رویکردهای ژاپن به تدریج درحال تغییر است، ژاپن تلاش دارد، توکیو را به شهری بین‌المللی تبدیل کند. میزبانی بازی‌های المپیک 2020 آزمونی بزرگ برای این هدف بود. ابتکارات مهمی شامل تغییر در سیستم آموزشی در سال 2011 نیز بسیار چشم گیر بوده است که به موجب آن، تدریس دروس انگلیسی از کلاس پنجم -10 سالگی- اجباری می‌شود و همچنین تغییرات در سیاست‌های مهاجرتی برای سهولت دریافت ویزای کار و تمدید آن برای کارگران ماهر و متخصص در این راستا قابل ارزیابی است.

چنان که اشاره شد، به موجب اصل 9 قانون اساسی ژاپن، این کشور نیروی زمینی، دریایی و هوایی تهاجمی نخواهد داشت، به این جهت ژاپن در زمره قدرت‌های نظامی بزرگ جهان قرار نمی‌گیرد و از این طریق قدرت تأثیرگذاری در عرصه جهانی را ندارد. با این همه این کشور خیلی زود بدل به دومین اقتصاد بزرگ جهان و نیز ابرقدرتی اقتصادی شد که از طریق اقتصاد در عرصه جهانی تأثیرگذار است. کشورهای صنعتی غرب، جهت مقابله با رکود تورمی ناشی از بحران نفتی، نشست سران کشورهای صنعتی را ایجاد كردند. این نشست با محوریت مسائل اقتصادی تشکیل و از این رو نقش ژاپن در مقایسه با جلسات مربوط به امنیت و سیاست بسیار پررنگ شده بود. رهبران ژاپن برای مقابله با مشکلات و رقابت‌های درون حزبی و داخلی، این نشست‌ها را ابزاری برای تقویت پایگاه درون حزبی قلمداد می‌کردند. نقش ژاپن در صحنه جهانی از طریق این نشست‌ها به طرز چشمگیری افزایش یافت. هیأت دولت ماسایوشی اوهیرا[XXXVII] به عنوان یکی از اعضای شرکت کننده در این نشست‌ها چنین درکی را از مسئولیت خود از سطح مسائل اقتصادی به سطح مسائل راهبردی تعمیم داد. البته اتفاق‌هایی همچون انقلاب اسلامی ایران در 1979، بحران نفتی دوم و تجاوز شوروی به افغانستان زمینه‌ساز این اقدام کابینه اوهیرا شدند [۱۲]. نکته مهم دیگر این است که با وجود این که کمتر کشوری در طول تاریخ مانند ژاپن در برابر تغییرات مقاومت کرده است، اما در نهایت شرایط جدید این تغییرات و تحولات را بر سیاست، جامعه و فرهنگ تحمیل می‌کند از این رو ژاپن نیز در برابر این تحولات منعطف گردید و خود را با شرایط جدید منطبق کرد[۱۳].

پاورقی

[I] با اصلاحاتی که در سال‌های اخیر در قانون انتخابات انجام شد، سن حق رأی 18 سال به بالا است.

[II] George F Kennan(1904-2005): سیاستمدار و مورخ آمریکایی و مشهورترین مدافع سیاست مهار شوروی در طول جنگ سرد.

[III] 財閥/Zaibatsu: زایباتسو یک اصطلاح ژاپنی است،به شرکت‌های خوشه‌ای صنعتی و مالی اشاره دارد، که نفوذ و سیطره آنها، کنترل بخش‌های قابل توجهی از اقتصاد ژاپن را در دست داشته است.

[IV]日経225/Nikkei 225: نیکی ۲۲۵ یا شاخص نیکی یکی از شاخص‌های بازار سهام توکیو است. نیکی عملکرد ۲۲۵ شرکت بزرگ دولتی در ژاپن را از طیف گسترده‌ای از بخش‌های صنعت اندازه‌گیری می‌کند.

[V] 六本木/Roppongi: نام محله‌ای در توکیو.

[VI]お見合い/Omiai: بر اساس این رسم، یک زن و یک مرد به یکدیگر معرفی می‌شوند تا احتمال ازدواج را در نظر بگیرند.

[VII] フリーター/Furītā/Freeter: عبارتی ژاپنی که نشان دهنده افرادی است که بیکار و یا فاقد شغل تمام وقت هستند.

[VIII] 大平正芳/Ōhira Masayoshi(1910-1980): او در فاصله سال‌های 1978 تا 1980 م نخست‌وزیر ژاپن بود.

نیز نگاه کنید به

کتابشناسی

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ برشین، سرژ، میلزا، پی‌یر (1370). تاریخ قرن بیستم. جلد اول. ترجمه امان الله ترجمان. معاونت فرهنگی استان قدس رضوی، ص. 310-312.
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ اوری شاور، ادوین. (1379). ژاپن در فرازو نشیب تاریخ. ترجمه حسین نجف آبادی فراهانی. انتشارات بهار نسرین، ص. 241
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ Henshall, K. (2012). A History of Japan: From Stone Age to Superpower. London. Palgrave Macmillan. 4-147
  4. مرتون، اسکات. (1364). تاریخ و فرهنگ ژاپن. ترجمه مسعود رجب نیا. موسسه انتشارات امیرکبیر، ص.251-252.
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ کیتائوکا، شین ایچی. (1399). تاریخ سیاسی ژاپن نوین حاکمیت داخلی و روابط خارجی. ترجمه سیدرضا اتحادی. انتشارات دانشگاه تهران، ص. 175
  6. Perez, L. G. (1998). The History of Japan. Westport, CT: Greenwood Press. 7-159
  7. Gao, B. (2009). *The Postwar Japanese Economy". In Tsutsui, William M (ed). A Companion to Japanese History. John Wiley Sons. pp. 305
  8. Milton W, M. (2009). Japan: A Concise History. Lanham, Maryland: Rowman & Littlefield. 250
  9. Fortune. (2018). "Japan's latest economic stimulus exposes its dirty  debt secret". Fortune. Archived from the original on June 14. 2018. Retrieved Apr 9 2020
  10. Totman, C. (2005). A History of Japan. Malden, MA: Blackwell Publishing. 15-614
  11. World Bank. (2019). GDP (current USS) - Japan. World Bank national accounts data, and OECD National Accounts
  12. کیتائوکا، شین ایچی. (1399). تاریخ سیاسی ژاپن نوین حاکمیت داخلی و روابط خارجی. ترجمه سیدرضا اتحادی. انتشارات دانشگاه تهران، ص. ۸-۱۹۷
  13. پالیزدار، فرهاد(1402)." تاریخ ژاپن ". در پالیزدار، فرهاد، ذاکری، قدرت اله. جامعه و فرهنگ ژاپن. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص 36-65.