ایران شناسی در فرانسه: تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه ملل
(صفحه‌ای تازه حاوی «'''ايرانشناسي در فرانسه''' در فرانسه، از فرهنگ و زبان و قوميت (آريايي) ويژگي هاي جغرافيايي (سرزمين كوهستاني و زمستاني سرد) مشترك در ميان تمدنهاي اقوام ايراني زبان ساكن ايران و افغانستان و كردستان عراق و تركيه و بخش هاي جنوبي شوروي (سابق) بويژه تا...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
'''ايرانشناسي در فرانسه'''
در فرانسه، از فرهنگ و زبان و قومیت (آریایی) ویژگی‌های جغرافیایی (سرزمین کوهستانی و زمستانی سرد) مشترک در میان تمدن‌های اقوام ایرانی زبان ساکن ایران و افغانستان و کردستان عراق و ترکیه و بخش‌های جنوبی شوروی (سابق) بویژه [[تاجیکستان]] آگاهی نظرگیری وجود دارد.«ایران زمین» با این خصوصیات با جهان عرب و ترک و هندی فرق دارد. فرانسویان از خاورمیانه به معنای سرزمینی که از کازابلانکا یا دار البیضاء در ساحل غربی مراکش در اقیانوس اطلس تا [[کابل]] در افغانستان ممتد است تصوری ندارند. روزنامه‌ها علی‌الرسم از سرزمین‌های مسلمان‌نشین واقع در جنوب و شرق دریای مدیترانه با نام «جهان عرب» یاد می‌کنند، گویی که اقوام ترک زبان و فارسی زبان ساکن در این سرزمین‌ها اقلیت‌هایی حاشیه‌نشین‌اند. [[فرانسه]]، از دیرباز، به مناسبت میراث استعماری و نظامی برای مغرب (مراکش و [[تونس]] و الجزایر) و خاور نزدیک (علی الخصوص [[سوریه]] و [[لبنان]]) وبر اثر فتوحات نابلئون و اکتشافات شامپولیون برای مصر اهمیت خاصی قائل بوده است. امّا به عکس، در ایران و افغانستان، هیچگاه نقش سیاسی عمده و پایداری نداشته است.


در فرانسه، از فرهنگ و زبان و قوميت (آريايي) ويژگي هاي جغرافيايي (سرزمين كوهستاني و زمستاني سرد) مشترك در ميان تمدنهاي اقوام ايراني زبان ساكن ايران و افغانستان و كردستان عراق و تركيه و بخش هاي جنوبي شوروي (سابق) بويژه تاجيكستان آگاهي نظرگيري وجود دارد.«ايران زمين» با اين خصوصيات با جهان عرب و ترك و هندي فرق دارد. فرانسويان از خاورميانه به معناي سرزميني كه از كازابلانكا يا دار البيضاء در ساحل غربي مراكش در اقيانوس اطلس تا كابل در افغانستان ممتد است تصوري ندارند. روزنامه ها علي الرسم از سرزمين هاي مسلمان نشين واقع در جنوب و شرق درياي مديترانه با نام «جهان عرب» ياد مي كنند، گويي كه اقوام ترك زبان و فارسي زبان ساكن در اين سرزمين ها اقليت هايي حاشيه نشين اند.
در نتیجه مطالعات ایران‌شناسی در فرانسه تا دیر زمانی در زمره «مطالعات عربی» قرار می‌گرفته که در مقام مقایسه، دولت‌های فرانسه نظر مساعدی نسبت به آن داشته‌اند. اما همین امر که مقامات سیاسی [[فرانسه]] نظر خوشی نسبت به ایران‌شناسی نداشته‌اند بسط روابط فرهنگی بین فرانسه و ایران را در قرن گذشته آسان‌تر ساخت. در حالی که انگلیسی‌ها انحصار استخراج نفت و بلژیکی‌ها امتیاز اداره امور گمرکات ایران را کسب می‌کردند، فرانسه انحصار حفاری‌ها و اکتشافات باستان‌شناختی را در این کشور به دست آورد! از همین جا می‌توان دریافت که چرا تحقیقات ایران‌شناسی در فرانسه اساساً حول محور هویت اصیل اقوام ایرانی– آریایی یا هند و ایرانی و ریشه‌های فرهنگ این اقوام تمرکز یافته است. در عوض، همین معنا نشان می‌دهد که چرا مطالعات تاریخی و اجتماعی درباره ایرانِ امروز به کندی گسترش می‌یابد. اولویتی که بدین‌سان به زبان‌ها و ادبیات وتاریخ و هنرهای ایران قبل از اسلام داده شده بود باعث شد که جنبه‌های جدیدتر فرهنگ ایرانی جایگاهی فرعی بیابند، در حالی که این جنبه‌ها برای محققان کشورهایی که دارای روابط اقتصادی و بازرگانی وسیاسی مداوم با ایران بودند، اولویت داشت.


فرانسه، از ديرباز، به مناسبت ميراث استعماري و نظامي براي مغرب (مراكش و [[تونس]] و الجزاير) و خاور نزديك (علي الخصوص سوريه ولبنان) وبر اثر فتوحات نابلئون و اكتشافات شامپوليون براي مصر اهميت خاصي قايل بوده است. امّا به عكس، در ايران و افغانستان، هيچگاه نقش سياسي عمده و پايداري نداشته است. در نتيجه مطالعات ايرانشناسي در فرانسه تا دير زماني در زمره «مطالعات عربي» قرار مي گرفته كه در مقام مقايسه، دولت هاي فرانسه نظر مساعدي نسبت به آن داشته اند.اما همين امر كه مقامات سياسي فرانسه نظر خوشي نسبت به ايرانشناسي نداشته اند بسط روابط فرهنگي بين فرانسه وايران را در قرن گذشته آسانتر ساخت. در حالي كه انگليسي ها انحصار استخراج نفت وبلژيكي ها امتياز اداره امور گمركات ايران را كسب مي كردند، فرانسه انحصار حفاري ها و اكتشافات باستانشناختي را در اين كشور به دست آورد! از همين جا مي توان دريافت كه چرا تحقيقات ايرانشناسي در فرانسه اساساً حول محور هويت اصيل اقوام ايراني– آريايي يا هند و ايراني و ريشه هاي فرهنگ اين اقوام تمركز يافته است. در عوض ، همين معنا نشان مي دهد كه چرا مطالعات تاريخي واجتماعي در باره ايرانِ امروز به كندي گسترش مي يابد. اولويتي كه بدين سان به زبان ها و ادبيات وتاريخ و هنرهاي ايران قبل از اسلام داده شده بود باعث شد كه جنبه هاي جديدتر فرهنگ ايراني جايگاهي فرعي بيابند، در حالي كه اين جنبه ها براي محققان كشورهايي كه داراي روابط اقتصادي و بازرگاني وسياسي مداوم با ايران بودند، اولويت داشت.
در فرانسه برای متمایز ساختن تمدن ایرانی از تمدن‌های سامی و ترکی، غالباً بر آریایی بودن اقوام ایرانی تأکید شده است. تصادفی نبوده است که مونتسکیو، ایرانی را مظهر بیگانگان مستقل اختیار کرده است نه ترک یا هندی را. برخی از نویسندگان قرن نوزدهم فرانسه، مثل گوبینو و ارنست رنان از همین ویژگی در تأیید اعتقاد خود به تفوق آریایی‌ها بر سامی‌ها استفاده کرده‌اند. همچنانکه کدی نشان داده، رنان توانایی فکری سید جمال الدین اسدآبادی را بر این حمل می‌کرده که او آریایی بوده است نه عرب. البته محققان متخصص در زمینه فرهنگ آریایی و تمدن‌های هند و ایرانی در سطح کاملا متفاوتی تحقیق می‌کرده‌اند. اینان در فرانسه در حکم خانواده‌ای گرانقدر که از آنکتیل دوپرون(Anquetil-Duperron) «کاشف» اوستا در قرن هجدهم، آغاز می‌شود و تا دومزیل(Georges Dumézil) که پیش از وفاتش در سال 1986 از روی اساطیر اقوام هند و اروپایی پرده برداشت، ادامه می‌یابد.


در فرانسه براي متمايز ساختن تمدن ايراني از تمدن هاي سامي و تركي، غالباً بر آريايي بودن اقوام ايراني تأكيد شده است. تصادفي نبوده است كه مونتسكيو، ايراني را مظهر بيگانگان مستقل اختيار كرده است نه ترك يا هندي را. برخي از نويسندگان قرن نوزدهم فرانسه، مثل گوبينو و ارنست رنان از همين ويژگي در تأييد اعتقاد خود به تفوق آريايي ها بر سامي ها استفاده كرده اند. همچنانكه كدي نشان داده، رنان توانايي فكري سيد جمال الدين اسدآبادي را بر اين حمل مي كرده كه او آريايي بوده است نه عرب . البته محققان متخصص در زمينه فرهنگ آريايي و تمدن هاي هند و ايراني در سطح كاملا متفاوتي تحقيق مي كرده اند. اينان در فرانسه در حكم خانواده اي گرانقدر كه از آنكتيل دوپرون[32] «كاشف» اوستا در قرن هجدهم، آغاز مي شود و تا دومزيل[33] كه پيش از وفاتش در سال 1986 از روي اساطير اقوام هند و اروپايي پرده برداشت، ادامه مي بابد.
رکن دیگر مطالعات ایران‌شناسی در فرانسه، به دلیلی که چه بسا اکنون دیگر بر خواننده معلوم شده باشد، باستان‌شناسی است. از 1894 تا 1931 وزارت آموزش عمومی فرانسه انحصار حفاری‌های باستان‌شناسانه در ایران را در اختیار داشت. باستان‌شناسان فرانسوی، که عهده‌دار ستردن غبار ایام از چهره گذشته و درآوردن آثار شکوه ایران پیش از اسلام از زیر خاک بودند، به ارائه تصویر زیبایی از تمدن پر اعتبار ایرانی، متمایز از تمدن خاورمیانه مسلمان و عمدتاً عرب، کمک کردند. در سال 1921، [[فرانسه]] امتیاز انحصاری حفاری‌های باستان‌شناسی در افغانستان را نیز به دست آورد و بعدها تحقیقاتی را که در ایران آغاز کرده بود در آنجا نیز ادامه داد.


ركن ديگر مطالعات ايران شناسي در فرانسه، به دليلي كه چه بسا اكنون ديگر بر خواننده معلوم شده باشد، باستانشناسي است. از 1894 تا 1931 وزارت آموزش عمومي فرانسه انحصار حفاري هاي باستانشناسانه در ايران را در اختيار داشت. باستانشناسان فرانسوي، كه عهده دار ستردن غبار ايام از چهره گذشته و درآوردن آثار شكوه ايران پيش از اسلام از زير خاك بودند، به ارائه تصوير زيبايي از تمدن پر اعتبار ايراني، متمايز از تمدن خاورميانه مسلمان و عمدتاً عرب، كمك كردند. در سال 1921، فرانسه امتياز انحصاري حفاري هاي باستانشناسي در افغانستان را نيز به دست آورد و بعدها تحقيقاتي را كه در ايران آغاز كرده بود در آنجا نيز ادامه داد .
دولت [[فرانسه]] با تاسیس مراکز تحقیقاتی دائمی در ایران و [[افغانستان]] از این تحقیقات قاطعانه پشتیبانی می‌کرد؛ بانی ماموریت علمی و تحقیقاتی دومورگان به ایران در دهه 1890، وزارت آموزش عمومی فرانسه بود. در مورد هیئت‌های باستان‌شناسی فرانسه در ایران وافغانستان نیز همین حکم صادق است. بعد از جنگ دوم جهانی، اداره فعالیت‌های فرهنگی و علمی فرانسه در خارج از کشور به اداره روابط فرهنگی وزارت امورخارجه محول شد که در سال 1947 انستیتوی ایران و [[فرانسه]] را در تهران تأسیس کرد. این ابتکارات فرهنگی یگانه واکنش «سیاسی» فرانسه – آن هم تنها در همین حدّ – نسبت به دخالت شدید نظامی و بازرگانی انگلیس و امریکا در ایران بود. این مراکز فرهنگی که منزوی مانده بودند و به قدر کافی از آنها حمایت نمی‌شد، در تزلزل به سر می‌بردند. رونق فعالیت آنها غالباً به حضور مدیران سخت‌کوش و محترم چون ژاک دومورگان، '''[[رومن گیرشمن]]'''، گوستا و اشلومبرژه (Gustave Schlumberger) و [[هانری کربن]] بستگی داشت که از نظر علمی شخصیتی مستقل داشتند. راستش اینکه مطالعات ایرانی به اندازه رشته‌های تحقیقاتی معطوف به خاور نزدیک عربی یا شمال افریقا، که حکومت فرانسه به مراتب بیشتر به آنها مشغول بود، منافع احتمالی در بر نداشت. با همه این احوال، مطالعات ایران‌شناسی فرانسه که در پاریس تمرکز یافته، به رغم بحران‌های سیاسی جاری در ایران و افغانستان هیچگاه اعتبار و تنوعی را که امروزه دارد، نداشته است. چه شده است که آنچنان اوضاع ناخجسته‌ای این چنین سرشار از امید گردیده است ؟ برای بررسی این تطور باید به ترتیب زمانی به سوابق نظر کرد.
===='''پیش از جنگ جهانی دوم: دیپلمات‌ها، سیّاحان، باستان‌شناسان و بانیان مطالعات ایرانی'''====
هر چند فلاسفه قرن هجدهم فرانسه جسته گریخته اظهارنظرهایی درباره ایران کرده‌اند، در واقع با این سرزمین آشنایی چندانی نداشتند. گفته‌اند که وقتی آنکتیل دوپرون، پس از فراگرفتن زبان پهلوی فقراتی از از اوستا را منتشر کرد، ولتر از خواب غفلت بیدار شد. نیز آنچه لافونتن در حکایات درباره ایران نوشت نه مُلهّم از نخستین ترجمه چاپی فرانسه بخش‌های از گلستان از گلستان سعدی بود که در سال 1643 به همت آندره دو ریه(André Du Ryer)  انجام یافته بود و نه مُلهم از سفرنامه‌های تاورنیه(Jean-Baptiste Tavernier) یا شاردن(Jean Chardin).


دولت فرانسه با تاسيس مراكز تحقيقاتي دايمي در ايران و افغانستان از اين تحقيقات قاطعانه پشتيباني مي كرد؛باني ماموريت علمي و تحقيقاتي دومورگان به ايران در دهه 1890، وزارت آموزش عمومي فرانسه بود. در مورد هيئت هاي باستانشناسي فرانسه در ايران وافغانستان نيز همين حكم صادق است. بعد از جنگ دوم جهاني ، اداره فعاليت هاي فرهنگي و علمي فرانسه در خارج از كشور به اداره روابط فرهنگي وزارت امورخارجه محول شد كه در سال 1947 انستيتوي ايران و فرانسه را در تهران تأسيس كرد. اين ابتكارات فرهنگي يگانه واكنش «سياسي» فرانسه – آن هم تنها در همين حدّ – نسبت به دخالت شديد نظامي وبازرگاني انگليس و امريكا در ايران بود. اين مراكز فرهنگي كه منزوي مانده بودند و به قدر كافي از آنها حمايت نمي شد، در تزلزل به سر مي بردند. رونق فعاليت آنها غالباً به حضور مديران سخت كوش و محترم چون ژاك دومورگان، '''رومن گيرشمن'''[34]، گوستا و اشلومبرژه[35] و هانري كربن بستگي داشت كه از نظر علمي شخصيتي مستقل داشتند. راستش اينكه مطالعات ايراني به اندازه رشته هاي تحقيقاتي معطوف به خاور نزديك عربي يا شمال افريقا ، كه حكومت فرانسه به مراتب بيشتر به آنها مشغول بود، منافع احتمالي در بر نداشت. با همه این احوال، مطالعات ايرانشناسي فرانسه كه در پاريس تمركز يافته، به رغم بحران هاي سياسي جاري در ايران و افغانستان هيچگاه اعتبار و تنوعي را كه امروزه دارد، نداشته است. چه شده است كه آنچنان اوضاع ناخجسته اي اين چنين سرشار از اميد گرديده است ؟ براي بررسي اين تطور بايد به ترتيب زماني به سوابق نظر كرد.
تاقرن نوزدهم میلادی عده سفیران یا سیاحانی که به ایران می‌آمدند چندان زیاد نبود. نخستین ماموریت رسمی بر عهده ژنرال گاردان گذاشته شد که ناپلئون او را به ایران فرستاده بود تا حمایت این کشور را از [[فرانسه]] در مقابل [[روسیه]] و انگلیس جلب کند. هر چند پیمان تیلیست (بین [[فرانسه]] و [[روسیه]]) در سال 1807 به رویاهای فرانسه در  ایران خاتمه داد، ژنرال گاردان در برخی زمینه‌ها، به ویژه در زمینه آموزش و پرورش، باب روابط دولت قاجار با [[فرانسه]] را گشود. علاوه بر راهیان کاپوسن که از قرن هفدهم در ایران فعالیت می‌کردند، به فرقه لازاری‌ها نیز اجازه داده شد که بخصوص در کردستان و برای آشوری‌ها و کلدانی‌ها مدارس فرانسوی زبان دایر کند؛ بعدا شعبه فرانسوی «اتحاد جهانی یهودیان» نیز اجازه یافت که برای یهودیان مدارسی تأسیس کند.


'''2) پيش از جنگ جهاني دوم : ديپلمات ها ، سيّاحان ، باستان شناسان و بانيان مطالعات ايراني'''


هر چند فلاسفه قرن هجدهم فرانسه جسته گريخته اظهارنظرهايي در باره ايران كرده اند، در واقع با اين سرزمين آشنايي چنداني نداشتند . گفته اند كه وقتي آنكتيل دوپرون، پس از فراگرفتن زبان پهلوي فقراتي از از اوستا را منتشر كرد، ولتر از خواب غفلت بيدار شد . نيز آنچه لافونتن در حكايات در بارة ايران نوشت نه مُلهّم از نخستين ترجمه چاپي فرانسه بخشهاي از گلستان از گلستان سعدي بود كه در سال 1643 به همت آندره دو ريه[36]  انجام يافته بود و نه مُلهم از سفرنامه هاي تاورنيه[37] يا شاردن[38].


تاقرن نوزدهم ميلادي عده سفيران يا سياحاني كه به ايران مي آمدند چندان زياد نبود. نخستين ماموريت رسمي بر عهده ژنرال گاردان گذاشته شد كه ناپلئون او را به ايران فرستاده بود تا حمايت اين كشور را از فرانسه در مقابل روسيه و انگليس جلب كند. هر چند پيمان تيليست (بين فرانسه و روسيه) در سال 1807 به رؤياهاي فرانسه در  ايران خاتمه داد، ژنرال گاردان در برخي زمينه ها، بويژه در زمينه آموزش و پرورش، باب روابط دولت قاجار با فرانسه را گشود. علاوه بر راهيان كاپوسن كه از قرن هفدهم در ايران فعاليت مي كردند، به فرقه لازاري ها نيز اجازه داده شد كه بخصوص در كردستان و براي آشوري ها و كلداني ها مدارس فرانسوي زبان داير كند؛ بعدا شعبه فرانسوي «اتحاد جهاني يهوديان » نيز اجازه يافت كه براي يهوديان مدارسي تأسيس كند.
آشنایی جامع با زبان فارسی به همّت فرقه‌های مذهبی و دیپلمات‌ها حاصل شد. آگوستینی‌های هند در سال 1603 و کرملی‌ها  وکاپوسن‌ها(یا کاپوچی‌های) فرانسه در سال 1628 به اصفهان سفر کردند و در آنجا چندین صومعه دایر کردند و زبان فارسی را فرا گرفتند و درس دادند. رافائل دومانس(Raphaël du Mans) دیلماج شاه صفوی بود و داوود سعید اصفهانی مترجم لوئی سیزدهم. ژان فرانسوا پتیس دولاکروا (François Pétis de la Croix) معلّم زبان فارسی کالج سلطنتی، بسیاری از متون مهّم فارسی را به فرانسه ترجمه کرد، وبا ترجمه کتاب هزار و یک شب خود شهرت جاودان یافت.


آشنايي جامع با زبان فارسي به همّت فرقه هاي مذهبي و ديپلمات ها حاصل شد. آگوستيني هاي هند در سال 1603 و كرملي ها  وكاپوسن ها(يا كاپوچي ها) ي فرانسه در سال 1628 به اصفهان سفر كردند و در آنجا چندين صومعه داير كردند و زبان فارسي را فرا گرفتند و درس دادند. رافائل دومانس[39] ديلماج شاه صفوي بود و داوود سعيد اصفهاني مترجم لوئي سيزدهم . ژان فرانسوا پتيس دولاكروا–[40] معلّم زبان فارسي كالج سلطنتي، بسياري از متون مهّم فارسي را به فرانسه ترجمه كرد، وبا ترجمة كتاب هزار و يك شب خود شهرت جاودان يافت.
از آن پس، دیپلمات‌های فرانسوی موظف بودند که اسناد واصله از ایران و هند را ترجمه کنند، لذا کلبر، وزیر لویی چهاردهم، در سال 1669، «دارالاّلسنه جوانان» (École des jeunes de langues) را بنیان نهاد تا منشیان سفارت را با زبان‌های شرقی آشنا سازد.


از آن پس، ديپلمات هاي فرانسوي موظف بودند كه اسناد واصله از ايران و هند را ترجمه كنند، لذا كلبر، وزير لويي چهاردهم، در سال 1669، «دارالاّلسنه جوانان»[41] را بنيان نهاد تا منشيان سفارت را با زبان هاي شرقي آشنا سازد. در سال 1795 «كنوانسون» با بهره گيري از اين ميراث، مدرسة ملي زبان هاي زنده شرقي  به اختصار لانگزو[42] را ايجاد كرد كه سنگ بناي مطالعات «شرقي» در فرانسه شد. در «دارالآلسنه جوانان »  آموزش زبان هاي عربي و تركي و فارسي به منشيان و مترجمان سفارتخانه ها دروس پايه شمرده مي شد، و بسياري از همين منشيان و مترجمان بعدها محققان مشهور شدند. از جمله اعضاي نخستين سفارتخانه دايمي، كه رياست آن را در سال 1829 كنت دوسرسي بر عهده داشت، بيبرشتين كازيمرسكي[43] بود كه يك  فرهنگ فرانسه به فارسي ( 1884 ) تهيه كرد . دومزون[44] ،  يك فرهنگ فارسي به فرانسه منتشر ساخت كه اعتبار آن تا دير زماني محفوظ خواهد ماند؛ نيكولا[45] چندين اثر فارسي را به فرانسه ترجمه كرد. ياربيه دومنار[46] بخش مربوط به ايرانِ معجم البلدان ياقوت را به فرانسه ترجمه كرد. كنت دوگوبينو[47] ديپلماتي كه زبان فرانسه را خوب نمي دانست، يكي از نخستين فرانسوياني بود كه يه زبان فارسي علاقه يافت و به نشر اطلاعات ، ولو گاهي نادرست، در باره ايران دلبستگي داشت .
در سال 1795 «کنوانسون» با بهره‌گیری از این میراث، مدرسه ملی زبان‌های زنده شرقی  به اختصار لانگزو(Langues orientales et langues régionales. Langues O) را ایجاد کرد که سنگ بنای مطالعات «شرقی» در فرانسه شد. در «دارالآلسنه جوانان»  آموزش زبان‌های عربی و ترکی و فارسی به منشیان و مترجمان سفارت‌خانه‌ها دروس پایه شمرده می‌شد، و بسیاری از همین منشیان و مترجمان بعدها محققان مشهور شدند. از جمله اعضای نخستین سفارت‌خانه دائمی، که ریاست آن را در سال 1829 کنت دوسرسی بر عهده داشت، بیبرشتین کازیمرسکی(Biberstein-Kazimirski) بود که یک  فرهنگ فرانسه به فارسی (1884) تهیه کرد.


در پرتو وجود «مدرسه زبانهاي شرقي»ِ واين سفارتخانه ها، نسلي پر شمار از محققان برجسته پديد آمد و توانست در باره ايران آن زمان و زبان و ادييات آن مطالعه كند. اين محققان به اجراي طرح هايي كه شرقشناسان صاحب نام بر عهده گرفته بودند كمك كردند؛ بيشتر اين شرقشناسان در «مدرسه زبان هاي شرقي» يا «كولژدوفرانس » درس مي دادند. سيلوستردوساسي [48]با جايگاه بلندي كه در « كولژ دوفرانس » داشت دير زماني بر مطالعات شرقي فرانسه اشراف داشت. ژول مول[49] ترجمه استادانه اي از شاهنامه فردوسي به دست داد. در زمره بانيان مطالعات ايراني در فرانسه از لانگلِس [50]نخستين معلم زبان فارسي در « مدرسه ملي زبان هاي زنده شرقي » از 1796 تا 1824؛ كاترمر  شفر[51] كه چندين نسخه خطي فارسي را تصحيح كرد (1891): و بويژه از بورنوف[52]به خاطر سهم اساسي او در خواندن پهلوي و اوستا(1829 ) بايد ياد كرد .
دومزون(Desmaison)، یک فرهنگ فارسی به فرانسه منتشر ساخت که اعتبار آن تا دیر زمانی محفوظ خواهد ماند؛ نیکولا(Nicolas) چندین اثر فارسی را به فرانسه ترجمه کرد. یاربیه دومنار(Charles Barbier de Meynard) بخش مربوط به ایرانِ معجم‌البلدان یاقوت را به فرانسه ترجمه کرد. کنت دوگوبینو(Count De Gobineau) دیپلماتی که زبان فرانسه را خوب نمی‌دانست، یکی از نخستین فرانسویانی بود که به زبان فارسی علاقه یافت و به نشر اطلاعات، ولو گاهی نادرست، در باره ایران دلبستگی داشت. در پرتو وجود «مدرسه زبان‌های شرقی»ِ واین سفارت‌خانه‌ها، نسلی پر شمار از محققان برجسته پدید آمد و توانست درباره ایران آن زمان و زبان و ادبیات آن مطالعه کند. این محققان به اجرای طرح‌هایی که شرق‌شناسان صاحب‌نام بر عهده گرفته بودند کمک کردند؛ بیشتر این شرق‌شناسان در «مدرسه زبان‌های شرقی» یا «کولژدوفرانس» درس می‌دادند.


با این وجود، تحقيقات علمي اي كه رسماً مورد حمايت دولت فرانسه بود، و از همه بيشتر تحقيقات باستانشناسي، حايز اهميت بود. به اصرار ناپلئون سوم واظهار علاقه شاه ايران، در فاصله سال هاي 1843 و 1854 دو معمار فرانسوي به نام هاي فلاندن[53] و كوست[54] به ايران سفر كردند و نخستين گزارش عملي ( 1851- 1852 ) را در باره عمده ترين امكنه باستاني ايران ( پرسپوليس، پاسارگاد و طاق بستان ) منتشر كردند. هيئت باستانشناسي در شوش را – كه جاي آن را لوتفوس اسكاتلندي پيشتر در سال 1851 شناسايي و مشخص كرده بود – برعهده گرفت. كتاب ايران، كلده و شوش (1887 ) ژان ديولافوآ يكي از اولين گزارش هاي كلّي در باره ايران وگذشته آن به زبان فرانسه بود.
سیلوستردوساسی (Silvestre de Sacsy) با جایگاه بلندی که در «کولژ دوفرانس» داشت دیر زمانی بر مطالعات شرقی فرانسه اشراف داشت. ژول مول(Jules Mohl) ترجمه استادانه‌ای از شاهنامه فردوسی به دست داد. در زمره بانیان مطالعات ایرانی در فرانسه از لانگلِس (Langles) نخستین معلم زبان فارسی در  «مدرسه ملی زبان‌های زنده شرقی» از 1796 تا 1824؛ کاترمر  شفر(Quatremere) که چندین نسخه خطی فارسی را تصحیح کرد (1891): و بویژه از بورنوف(Scheffer) به خاطر سهم اساسی او در خواندن پهلوی و اوستا(1829) باید یاد کرد.


در سال 1890، حكومت فرانسه يك هيئت علمي زير نظردومورگان، كه مهندس معدن بود، به ايران فرستاد تا در نواحي غربي سرزمين ايران در همه زمينه هاي زمين شناسي ، گياه شناسي، بوم شناسي ، وباستان شناسي تحقيق كند. يكي ازتحقيقات مذكور اين بود كه براي اولين بار در خاورميانه وجود ذخاير نفتي در قصر شيرين كشف شد. گزارش اين هيئت كه در 9 مجلد در فاصله سالهاي 1895 تا 1905 منتشر شد، به عنوان نخستين تحقيق علمي جامع در باره ايران خود اثري سترگ است. دومورگان در پرتو توفيقاتي كه حاصل كرده بود، در سال 1897، به عنوان نخستين نماينده ارشد، براي مراقبت از منافع وزارت آموزش عمومي فرانسه، به ايران اعزام گرديد . حكومت فرانسه در سال 1894 امتياز انحصاري حفاري هاي فعاليت هاي باستاشناسي در سراسر ايران را از ناصر الدين شاه گرفته بود. فعاليت هاي باستانشناسي فرانسويان از همان ابتدا در شوش متمركز شد. دمورگان كه در 16 دسامبر 1897 با مسئوليت جديدش وارد شوش شده بود، براي تأمين محلي براي زندگي اعضاي هيئت باستانشناسي فرانسه و نيز محافظت اشياء مكشوفه از دستبرد سارقان، شش ماهه قلعه اي به سبك معماري اروپاي قرون وسطي در همانجا بنا كرد كه سال هاي طولاني نماد تفوق و اقتدار باستان شناسان فرانسوي در ايران بود.
با این وجود، تحقیقات علمی‌ای که رسماً مورد حمایت دولت فرانسه بود، و از همه بیشتر تحقیقات باستان‌شناسی، حائز اهمیت بود. به اصرار ناپلئون سوم واظهار علاقه شاه ایران، در فاصله سال‌های 1843 تا 1854 دو معمار فرانسوی به نام‌های فلاندن(FIandin) و کوست(coste) به ایران سفر کردند و نخستین گزارش عملی (1851- 1852) را درباره عمده‌ترین امکنه باستانی ایران ( پرسپولیس، پاسارگاد و طاق‌بستان ) منتشر کردند. هیئت باستان‌شناسی در شوش را – که جای آن را لوتفوس اسکاتلندی پیشتر در سال 1851 شناسایی و مشخص کرده بود – برعهده گرفت. کتاب ایران، کلده و شوش (1887 ) ژان دیولافوآ یکی از اولین گزارش‌های کلّی درباره ایران وگذشته آن به زبان فرانسه بود.


دراثر حفاري هاي شوش اطلاعات محققان فرانسوي در باره ايلام و عصر هخامنشيان بسي افزايش يافت. در جريان حفاري ها كشفيّات قابل توجهي ميسر گشت. براي نمونه ژكيه در سال 1901 قانون حمورابي را از زير خاك بيرون آورد، و ژ. شيل[55] متخصص كتيبه هاي ايلامي، آن راخواند. فرانسوي ها در مدت بيش ازسي سال، تقريباًهمه مساعي خود را زير نظر دومكنم[56]  كه از 1912 تا 1947 سرپرستي هيئت را بر عهده داشت، صرف حفاري در شوش وبين النهرين سفلي كردند، در حالي كه امتياز انحصاري آنان هيئت هاي باستانشناسي غير فرانسوي را از حفاري درجاهاي ديگر ايران باز مي داشت. گزارش كارها و كشفيات اين هيئت در نشريه هيئت باستانشناسي فرانسه در ايران ، كه به نام اختصاري DAFI  ناميده شد، منتشر مي شد. نشريه اين هيئت در آن ايام يادداشت هيئت باستانشناسي فرانسه در ايران  نام داشت .
در سال 1890، حکومت فرانسه یک هیئت علمی زیر نظردومورگان، که مهندس معدن بود، به ایران فرستاد تا در نواحی غربی سرزمین ایران در همه زمینه‌های زمین‌شناسی، گیاه‌شناسی، بوم‌شناسی، و باستان‌شناسی تحقیق کند. یکی ازتحقیقات مذکور این بود که برای اولین بار در خاورمیانه وجود ذخایر نفتی در قصر شیرین کشف شد. گزارش این هیئت که در 9 مجلد در فاصله سال‌های 1895 تا 1905 منتشر شد، به عنوان نخستین تحقیق علمی جامع درباره ایران خود اثری سترگ است. دومورگان در پرتو توفیقاتی که حاصل کرده بود، در سال 1897، به عنوان نخستین نماینده ارشد، برای مراقبت از منافع وزارت آموزش عمومی فرانسه، به ایران اعزام گردید. حکومت فرانسه در سال 1894 امتیاز انحصاری حفاری‌های فعالیت‌های باستان‌شناسی در سراسر ایران را از ناصرالدین‌شاه گرفته بود. فعالیت‌های باستان‌شناسی فرانسویان از همان ابتدا در شوش متمرکز شد. دمورگان که در 16 دسامبر 1897 با مسئولیت جدیدش وارد شوش شده بود، برای تأمین محلی برای زندگی اعضای هیئت باستان‌شناسی فرانسه و نیز محافظت اشیاء مکشوفه از دستبرد سارقان، شش ماهه قلعه‌ای به سبک معماری اروپای قرون وسطی در همانجا بنا کرد که سال‌های طولانی نماد تفوق و اقتدار باستان‌شناسان فرانسوی در ایران بود.


در سال 1931 رضاشاه به امتياز انحصاري فرانسوي ها خاتمه داد و سرانجام ، هيئت هاي باستانشناسي كشورهاي ديگر، خصوصاً آمريكا نيز دست به كار حفاري هاي منظم در فلات ايران شدند. باستانشناسان جوان فرانسوي، مثل رومن گيرشمن ، دوباره در امكنه باستاني ناشناخته اي چون بيشاپور و پس از او كونتنو[57] در تپه سيلك ( 1933 – 1939 ) حفريات را آغاز كردند. در تپه سيلك، نخستين بار ، لايه نگاري استوار ودقيق انجام گرفت. لايه نگاري هنوز هم به منزله نشاني براي دوره هاي زمين شناسي يا ياستانشناسي پيشين تا هزاره پنجم قبل از ميلاد به كار مي رود. باري، از آن پس، عمليات باستانشناسي بتدريج علمي تر و روشمندانه تر شده و از صرف كشف و جمع آوري اشيايي براي گنجينه ها و موزه ها، كه بنابر نوشته هاي ژكيه ( 1960 ) و دومكنم (1980 ) پيش از آن وجهه اصلي همت حفاريهاي باستانشناسي بود، فراتر رفت. با تأسيس نخستين نشريه مربوط به باستانشناسي ايراني، كه از سال 1936 تحت عنوان آثار ايران به زبان فرانسه منتشر شد، و نيزتشكيل مؤسسه جديد باستانشناسي ايران در سال 1928 كه رياست آن را تا سال 1960 آندره گُدارمؤسُس موزه ايران باستان در تهران به عهده داشت، تفوق فرانسه همچنان محفوظ ماند.
دراثر حفاری‌های شوش اطلاعات محققان فرانسوی درباره ایلام و عصر هخامنشیان بسی افزایش یافت. در جریان حفاری‌ها کشفیّات قابل توجهی میسر گشت. برای نمونه ژکیه در سال 1901 قانون حمورابی را از زیر خاک بیرون آورد، و ژ. شیل( J.Scheil) متخصص کتیبه‌های ایلامی، آن راخواند. فرانسوی‌ها در مدت بیش از سی سال، تقریباً همه مساعی خود را زیر نظر دومکنم(De Mecquenem)  که از 1912 تا 1947 سرپرستی هیئت را بر عهده داشت، صرف حفاری در شوش و بین‌النهرین سفلی کردند، در حالی که امتیاز انحصاری آنان هیئت‌های باستان‌شناسی غیر فرانسوی را از حفاری درجاهای دیگر ایران باز می‌داشت. گزارش کارها و کشفیات این هیئت در نشریه هیئت باستان‌شناسی فرانسه در ایران، که به نام اختصاری DAFI  نامیده شد، منتشر می‌شد. نشریه این هیئت در آن ایام یادداشت هیئت باستان‌شناسی فرانسه در ایران  نام داشت.


در نيمه اول قرن بيستم ، بويژه در پرتو فعاليت هاي «مدرسه مطالعات عاليه» مطالعات ايراني به دانشگاه هاي فرانسه نيز كشيده شد. «مدرسه مطالعات عاليه»[58] كه در زمان ناپلئون سوم تأسيس شده بود، سازمان انعطاف پذيري داشته كه به آن امكان مي داد به درس ها و رشته هايي كه هنوز حتي در سوربن مطرح نشده بود، بپردازد. در گروه چهارم اين مدرسه (يعني گروه زبان ها و زبانشناسي) ، زبان هاي كهن ايراني – اوستايي ، فارسي باستان، پهلوي ، آسي ، سغدي – را استادان بسيار برجسته اي تدريس مي كردند كه دارمستتر[59]، بي ترديد كه از درخشان ترين آنان بود وبه پيشرفت زبانشناسي ايراني وشناخت زبان پهلوي خدمات مهّمي كرد. وي در سال 1892 اولين ترجمه كامل از اوستا را منتشر ساخت. جانشينان او بترتيب عبارت بودند از گوتيو ، ميّه ، بنويست ولازار.[60]
در سال 1931 رضاشاه به امتیاز انحصاری فرانسوی‌ها خاتمه داد و سرانجام، هیئت‌های باستان‌شناسی کشورهای دیگر، خصوصاً آمریکا نیز دست به کار حفاری‌های منظم در فلات ایران شدند. باستان‌شناسان جوان فرانسوی، مثل رومن گیرشمن، دوباره در امکنه باستانی ناشناخته‌ای چون بیشاپور و پس از او کونتنو(Contenau) در تپه سیلک (1933 تا 1939) حفریات را آغاز کردند. در تپه سیلک، نخستین بار، لایه‌نگاری استوار ودقیق انجام گرفت. لایه‌نگاری هنوز هم به منزله نشانی برای دوره‌های زمین‌شناسی یا باستان‌شناسی پیشین تا هزاره پنجم قبل از میلاد به کار می‌رود. باری، از آن پس، عملیات باستان‌شناسی بتدریج علمی‌تر و روشمندانه‌تر شده و از صرف کشف و جمع‌آوری اشیایی برای گنجینه‌ها و موزه‌ها، که بنابر نوشته‌های ژکیه ( 1960) و دومکنم (1980) پیش از آن وجه اصلی همت حفاری‌های باستان‌شناسی بود، فراتر رفت. با تأسیس نخستین نشریه مربوط به باستان‌شناسی ایرانی، که از سال 1936 تحت عنوان آثار ایران به زبان فرانسه منتشر شد، و نیز تشکیل مؤسسه جدید باستان‌شناسی ایران در سال 1928 که ریاست آن را تا سال 1960 آندره گُدارمؤسُس موزه ایران‌باستان در تهران به عهده داشت، تفوق فرانسه همچنان محفوظ ماند.


هر چند سال هاي قبل از جنگ جهاني دوم ، باستانشناسان و زبانشناساني كه به ايران باستان توجه و علاقه داشتند بر مطالعات ايراني در فرانسه مسلط بودند، محققاني با علايقي ديگر نيز درخور ذكرند. ماسينيون، كه از سال 1932 به بعد، مطالعات اسلامي تدريس مي كرد، آغازگر تحقيق علمي در باب اسلام در ايران و تشيّع بود. هانري ماسه كه از سال 1927 تا 1958 كرسي زبان فارسي مدرسه زبان هاي شرقي را در اختيار داشت، آثار كوتاهي در زمينه قوم شناسي ايران زمان رضاشاه (1938) منتشر ساخت و چندين اثر ادبي فارسي را به فرانسه ترجمه كرد.
در نیمه اول قرن بیستم، به ویژه در پرتو فعالیت‌های «مدرسه مطالعات عالیه» مطالعات ایرانی به [[دانشگاه های فرانسه|دانشگاه‌های فرانسه]] نیز کشیده شد. «مدرسه مطالعات عالیه»(l'École Pratique des Hautes Études(EPHE)) که در زمان ناپلئون سوم تأسیس شده بود، سازمان انعطاف‌پذیری داشته که به آن امکان می‌داد به درس‌ها و رشته‌هایی که هنوز حتی در سوربن مطرح نشده بود، بپردازد. در گروه چهارم این مدرسه (یعنی گروه زبان‌ها و زبان‌شناسی)، زبان‌های کهن ایرانی – اوستایی، فارسی باستان، پهلوی، آسی، سغدی – را استادان بسیار برجسته‌ای تدریس می‌کردند که دارمستتر(Darmesteter)، بی‌تردید که از درخشان‌ترین آنان بود وبه پیشرفت زبان‌شناسی ایرانی وشناخت زبان پهلوی خدمات مهّمی کرد. وی در سال 1892 اولین ترجمه کامل از اوستا را منتشر ساخت. جانشینان او به ترتیب عبارت بودند از گوتیو، میّه، بنویست ولازار( Gauthiot – Meillet – Benveniste- Lazard).


'''3)  از 1945 تا 1970 : تأسيس نهادهاي مطالعات ايران'''
هر چند سال‌های قبل از جنگ جهانی دوم، باستان‌شناسان و زبان‌شناسانی که به ایران باستان توجه و علاقه داشتند بر مطالعات ایرانی در فرانسه مسلط بودند، محققانی با علایقی دیگر نیز درخور ذکرند. ماسینیون، که از سال 1932 به بعد، مطالعات اسلامی تدریس می‌کرد، آغازگر تحقیق علمی در باب اسلام در ایران و تشیّع بود. هانری ماسه که از سال 1927 تا 1958 کرسی زبان فارسی مدرسه زبان‌های شرقی را در اختیار داشت، آثار کوتاهی در زمینه قوم‌شناسی ایران زمان رضاشاه (1938) منتشر ساخت و چندین اثر ادبی فارسی را به فرانسه ترجمه کرد.
====از 1945 تا 1970: تأسیس نهادهای مطالعات ایران====
در سال‌های بعد از جنگ جهانی دوم، مطالعات ایرانی به دانشگاه پاریس در سوربن نیز راه یافت و با حمایت وزارت خارجه، از طریق مرکز تحقیقات علمی وسعت گرفت. در فاصله سال‌های 1945 تا 1947 به همت محققان برجسته، مؤسسات عمده‌ای که هنوز هم از مطالعات ایرانی پشتیبانی می‌کنند تأسیس یا تجدید سازمان شدند: رومن گیرشمن ریاست هیئت باستان‌شناسی فرانسه در ایران ( DAFI )، و دانیل اشلومبرژه ریاست هیئت باستان‌شناسی فرانسه در افغانستان ( DAFI ) را برعهده داشت ؛ هانری کربن بخش ایران‌شناسی انستیتوی ایران و فرانسه را تأسیس کرد؛ لوئی ماسینیون مؤسسه مطالعات ایرانی را در سوربن بنیاد گذاشت؛ و رنه لابا (René Labat) درکولژ دوفرانس، یعنی جایی که امیل بنویست نفوذ و سلطه مسلّمی در زمینه زبان‌شناسی ایرانی داشت، مطالعات ایلامی را توسعه داد. در بلژیک نیز پیشرفت‌های نظرگیری در زمینه تحقیق درباره تمدن ایرانی حاصل شده بود.<ref>نعیمی گورابی، محمدحسین(1392). جامعه و فرهنگ [[فرانسه]]. تهران: [https://www.icro.ir/ سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی] ( در دست انتشار )،</ref>


در سالهاي بعد از جنگ جهاني دوم، مطالعات ايراني به دانشگاه پاريس در سوربن نيز راه يافت و با حمايت وزارت خارجه، از طريق مركز تحقيقات علمي وسعت گرفت . در فاصله سال هاي 1945 تا 1947 به همت محققان برجسته، مؤسسات عمده اي كه هنوز هم از مطالعات ايراني پشتيباني مي كنند تأسيس يا تجديد سازمان شدند: رومن گيرشمن رياست هيئت باستانشناسي فرانسه در ايران ( DAFI ) ، و دانيل اشلومبرژه رياست هيئت باستانشاسي فرانسه در افغانستان ( DAFI ) را برعهده داشت ؛ هانري كربن بخش ايرانشناسي انستيتوي ايران و فرانسه را تأسيس كرد ؛ لوئي ماسينيون مؤسسه مطالعات ايراني را در سوربن بنياد گذاشت ؛ و رنه لابا[61] دركولژ دوفرانس ، يعني جايي كه اميل بنويست نفوذ و سلطه مسلّمي در زمينه زبانشناسي ايراني داشت، مطالعات ايلامي را توسعه داد. در بلژيك نيز پيشرفت هاي نظرگيري در زمينه تحقيق درباره تمدن ايراني حاصل شده بود.
== نیز نگاه کنید به ==
[[ایران شناسی در کانادا]]؛ [[ایران شناسی در روسیه]]؛ [[ایران شناسی در تونس]]؛ [[ایران شناسی در ژاپن]]؛ [[ایران شناسی در لبنان]]؛ [[ایرانشناسی و ایرانشناسان در چین]]؛ [[ایران شناسی در مالی]]؛ [[ایران‌شناسی در تایلند]]؛ [[ایران شناسی و ایران شناسان در اوکراین]]؛ [[ایران شناسی و ایرانشناسان در اسپانیا]]؛ [[ايران شناسی و ايران شناسان اردن]]؛ [[ایران شناسی در اتیوپی]]؛ [[ایران شناسی در سیرالئون]]؛ [[ایران شناسی در قطر]]
 
== کتابشناسی ==

نسخهٔ کنونی تا ‏۵ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۶:۱۲

در فرانسه، از فرهنگ و زبان و قومیت (آریایی) ویژگی‌های جغرافیایی (سرزمین کوهستانی و زمستانی سرد) مشترک در میان تمدن‌های اقوام ایرانی زبان ساکن ایران و افغانستان و کردستان عراق و ترکیه و بخش‌های جنوبی شوروی (سابق) بویژه تاجیکستان آگاهی نظرگیری وجود دارد.«ایران زمین» با این خصوصیات با جهان عرب و ترک و هندی فرق دارد. فرانسویان از خاورمیانه به معنای سرزمینی که از کازابلانکا یا دار البیضاء در ساحل غربی مراکش در اقیانوس اطلس تا کابل در افغانستان ممتد است تصوری ندارند. روزنامه‌ها علی‌الرسم از سرزمین‌های مسلمان‌نشین واقع در جنوب و شرق دریای مدیترانه با نام «جهان عرب» یاد می‌کنند، گویی که اقوام ترک زبان و فارسی زبان ساکن در این سرزمین‌ها اقلیت‌هایی حاشیه‌نشین‌اند. فرانسه، از دیرباز، به مناسبت میراث استعماری و نظامی برای مغرب (مراکش و تونس و الجزایر) و خاور نزدیک (علی الخصوص سوریه و لبنان) وبر اثر فتوحات نابلئون و اکتشافات شامپولیون برای مصر اهمیت خاصی قائل بوده است. امّا به عکس، در ایران و افغانستان، هیچگاه نقش سیاسی عمده و پایداری نداشته است.

در نتیجه مطالعات ایران‌شناسی در فرانسه تا دیر زمانی در زمره «مطالعات عربی» قرار می‌گرفته که در مقام مقایسه، دولت‌های فرانسه نظر مساعدی نسبت به آن داشته‌اند. اما همین امر که مقامات سیاسی فرانسه نظر خوشی نسبت به ایران‌شناسی نداشته‌اند بسط روابط فرهنگی بین فرانسه و ایران را در قرن گذشته آسان‌تر ساخت. در حالی که انگلیسی‌ها انحصار استخراج نفت و بلژیکی‌ها امتیاز اداره امور گمرکات ایران را کسب می‌کردند، فرانسه انحصار حفاری‌ها و اکتشافات باستان‌شناختی را در این کشور به دست آورد! از همین جا می‌توان دریافت که چرا تحقیقات ایران‌شناسی در فرانسه اساساً حول محور هویت اصیل اقوام ایرانی– آریایی یا هند و ایرانی و ریشه‌های فرهنگ این اقوام تمرکز یافته است. در عوض، همین معنا نشان می‌دهد که چرا مطالعات تاریخی و اجتماعی درباره ایرانِ امروز به کندی گسترش می‌یابد. اولویتی که بدین‌سان به زبان‌ها و ادبیات وتاریخ و هنرهای ایران قبل از اسلام داده شده بود باعث شد که جنبه‌های جدیدتر فرهنگ ایرانی جایگاهی فرعی بیابند، در حالی که این جنبه‌ها برای محققان کشورهایی که دارای روابط اقتصادی و بازرگانی وسیاسی مداوم با ایران بودند، اولویت داشت.

در فرانسه برای متمایز ساختن تمدن ایرانی از تمدن‌های سامی و ترکی، غالباً بر آریایی بودن اقوام ایرانی تأکید شده است. تصادفی نبوده است که مونتسکیو، ایرانی را مظهر بیگانگان مستقل اختیار کرده است نه ترک یا هندی را. برخی از نویسندگان قرن نوزدهم فرانسه، مثل گوبینو و ارنست رنان از همین ویژگی در تأیید اعتقاد خود به تفوق آریایی‌ها بر سامی‌ها استفاده کرده‌اند. همچنانکه کدی نشان داده، رنان توانایی فکری سید جمال الدین اسدآبادی را بر این حمل می‌کرده که او آریایی بوده است نه عرب. البته محققان متخصص در زمینه فرهنگ آریایی و تمدن‌های هند و ایرانی در سطح کاملا متفاوتی تحقیق می‌کرده‌اند. اینان در فرانسه در حکم خانواده‌ای گرانقدر که از آنکتیل دوپرون(Anquetil-Duperron) «کاشف» اوستا در قرن هجدهم، آغاز می‌شود و تا دومزیل(Georges Dumézil) که پیش از وفاتش در سال 1986 از روی اساطیر اقوام هند و اروپایی پرده برداشت، ادامه می‌یابد.

رکن دیگر مطالعات ایران‌شناسی در فرانسه، به دلیلی که چه بسا اکنون دیگر بر خواننده معلوم شده باشد، باستان‌شناسی است. از 1894 تا 1931 وزارت آموزش عمومی فرانسه انحصار حفاری‌های باستان‌شناسانه در ایران را در اختیار داشت. باستان‌شناسان فرانسوی، که عهده‌دار ستردن غبار ایام از چهره گذشته و درآوردن آثار شکوه ایران پیش از اسلام از زیر خاک بودند، به ارائه تصویر زیبایی از تمدن پر اعتبار ایرانی، متمایز از تمدن خاورمیانه مسلمان و عمدتاً عرب، کمک کردند. در سال 1921، فرانسه امتیاز انحصاری حفاری‌های باستان‌شناسی در افغانستان را نیز به دست آورد و بعدها تحقیقاتی را که در ایران آغاز کرده بود در آنجا نیز ادامه داد.

دولت فرانسه با تاسیس مراکز تحقیقاتی دائمی در ایران و افغانستان از این تحقیقات قاطعانه پشتیبانی می‌کرد؛ بانی ماموریت علمی و تحقیقاتی دومورگان به ایران در دهه 1890، وزارت آموزش عمومی فرانسه بود. در مورد هیئت‌های باستان‌شناسی فرانسه در ایران وافغانستان نیز همین حکم صادق است. بعد از جنگ دوم جهانی، اداره فعالیت‌های فرهنگی و علمی فرانسه در خارج از کشور به اداره روابط فرهنگی وزارت امورخارجه محول شد که در سال 1947 انستیتوی ایران و فرانسه را در تهران تأسیس کرد. این ابتکارات فرهنگی یگانه واکنش «سیاسی» فرانسه – آن هم تنها در همین حدّ – نسبت به دخالت شدید نظامی و بازرگانی انگلیس و امریکا در ایران بود. این مراکز فرهنگی که منزوی مانده بودند و به قدر کافی از آنها حمایت نمی‌شد، در تزلزل به سر می‌بردند. رونق فعالیت آنها غالباً به حضور مدیران سخت‌کوش و محترم چون ژاک دومورگان، رومن گیرشمن، گوستا و اشلومبرژه (Gustave Schlumberger) و هانری کربن بستگی داشت که از نظر علمی شخصیتی مستقل داشتند. راستش اینکه مطالعات ایرانی به اندازه رشته‌های تحقیقاتی معطوف به خاور نزدیک عربی یا شمال افریقا، که حکومت فرانسه به مراتب بیشتر به آنها مشغول بود، منافع احتمالی در بر نداشت. با همه این احوال، مطالعات ایران‌شناسی فرانسه که در پاریس تمرکز یافته، به رغم بحران‌های سیاسی جاری در ایران و افغانستان هیچگاه اعتبار و تنوعی را که امروزه دارد، نداشته است. چه شده است که آنچنان اوضاع ناخجسته‌ای این چنین سرشار از امید گردیده است ؟ برای بررسی این تطور باید به ترتیب زمانی به سوابق نظر کرد.

پیش از جنگ جهانی دوم: دیپلمات‌ها، سیّاحان، باستان‌شناسان و بانیان مطالعات ایرانی

هر چند فلاسفه قرن هجدهم فرانسه جسته گریخته اظهارنظرهایی درباره ایران کرده‌اند، در واقع با این سرزمین آشنایی چندانی نداشتند. گفته‌اند که وقتی آنکتیل دوپرون، پس از فراگرفتن زبان پهلوی فقراتی از از اوستا را منتشر کرد، ولتر از خواب غفلت بیدار شد. نیز آنچه لافونتن در حکایات درباره ایران نوشت نه مُلهّم از نخستین ترجمه چاپی فرانسه بخش‌های از گلستان از گلستان سعدی بود که در سال 1643 به همت آندره دو ریه(André Du Ryer)  انجام یافته بود و نه مُلهم از سفرنامه‌های تاورنیه(Jean-Baptiste Tavernier) یا شاردن(Jean Chardin).

تاقرن نوزدهم میلادی عده سفیران یا سیاحانی که به ایران می‌آمدند چندان زیاد نبود. نخستین ماموریت رسمی بر عهده ژنرال گاردان گذاشته شد که ناپلئون او را به ایران فرستاده بود تا حمایت این کشور را از فرانسه در مقابل روسیه و انگلیس جلب کند. هر چند پیمان تیلیست (بین فرانسه و روسیه) در سال 1807 به رویاهای فرانسه در  ایران خاتمه داد، ژنرال گاردان در برخی زمینه‌ها، به ویژه در زمینه آموزش و پرورش، باب روابط دولت قاجار با فرانسه را گشود. علاوه بر راهیان کاپوسن که از قرن هفدهم در ایران فعالیت می‌کردند، به فرقه لازاری‌ها نیز اجازه داده شد که بخصوص در کردستان و برای آشوری‌ها و کلدانی‌ها مدارس فرانسوی زبان دایر کند؛ بعدا شعبه فرانسوی «اتحاد جهانی یهودیان» نیز اجازه یافت که برای یهودیان مدارسی تأسیس کند.


آشنایی جامع با زبان فارسی به همّت فرقه‌های مذهبی و دیپلمات‌ها حاصل شد. آگوستینی‌های هند در سال 1603 و کرملی‌ها  وکاپوسن‌ها(یا کاپوچی‌های) فرانسه در سال 1628 به اصفهان سفر کردند و در آنجا چندین صومعه دایر کردند و زبان فارسی را فرا گرفتند و درس دادند. رافائل دومانس(Raphaël du Mans) دیلماج شاه صفوی بود و داوود سعید اصفهانی مترجم لوئی سیزدهم. ژان فرانسوا پتیس دولاکروا (François Pétis de la Croix) معلّم زبان فارسی کالج سلطنتی، بسیاری از متون مهّم فارسی را به فرانسه ترجمه کرد، وبا ترجمه کتاب هزار و یک شب خود شهرت جاودان یافت.

از آن پس، دیپلمات‌های فرانسوی موظف بودند که اسناد واصله از ایران و هند را ترجمه کنند، لذا کلبر، وزیر لویی چهاردهم، در سال 1669، «دارالاّلسنه جوانان» (École des jeunes de langues) را بنیان نهاد تا منشیان سفارت را با زبان‌های شرقی آشنا سازد.

در سال 1795 «کنوانسون» با بهره‌گیری از این میراث، مدرسه ملی زبان‌های زنده شرقی  به اختصار لانگزو(Langues orientales et langues régionales. Langues O) را ایجاد کرد که سنگ بنای مطالعات «شرقی» در فرانسه شد. در «دارالآلسنه جوانان»  آموزش زبان‌های عربی و ترکی و فارسی به منشیان و مترجمان سفارت‌خانه‌ها دروس پایه شمرده می‌شد، و بسیاری از همین منشیان و مترجمان بعدها محققان مشهور شدند. از جمله اعضای نخستین سفارت‌خانه دائمی، که ریاست آن را در سال 1829 کنت دوسرسی بر عهده داشت، بیبرشتین کازیمرسکی(Biberstein-Kazimirski) بود که یک  فرهنگ فرانسه به فارسی (1884) تهیه کرد.

دومزون(Desmaison)، یک فرهنگ فارسی به فرانسه منتشر ساخت که اعتبار آن تا دیر زمانی محفوظ خواهد ماند؛ نیکولا(Nicolas) چندین اثر فارسی را به فرانسه ترجمه کرد. یاربیه دومنار(Charles Barbier de Meynard) بخش مربوط به ایرانِ معجم‌البلدان یاقوت را به فرانسه ترجمه کرد. کنت دوگوبینو(Count De Gobineau) دیپلماتی که زبان فرانسه را خوب نمی‌دانست، یکی از نخستین فرانسویانی بود که به زبان فارسی علاقه یافت و به نشر اطلاعات، ولو گاهی نادرست، در باره ایران دلبستگی داشت. در پرتو وجود «مدرسه زبان‌های شرقی»ِ واین سفارت‌خانه‌ها، نسلی پر شمار از محققان برجسته پدید آمد و توانست درباره ایران آن زمان و زبان و ادبیات آن مطالعه کند. این محققان به اجرای طرح‌هایی که شرق‌شناسان صاحب‌نام بر عهده گرفته بودند کمک کردند؛ بیشتر این شرق‌شناسان در «مدرسه زبان‌های شرقی» یا «کولژدوفرانس» درس می‌دادند.

سیلوستردوساسی (Silvestre de Sacsy) با جایگاه بلندی که در «کولژ دوفرانس» داشت دیر زمانی بر مطالعات شرقی فرانسه اشراف داشت. ژول مول(Jules Mohl) ترجمه استادانه‌ای از شاهنامه فردوسی به دست داد. در زمره بانیان مطالعات ایرانی در فرانسه از لانگلِس (Langles) نخستین معلم زبان فارسی در «مدرسه ملی زبان‌های زنده شرقی» از 1796 تا 1824؛ کاترمر  شفر(Quatremere) که چندین نسخه خطی فارسی را تصحیح کرد (1891): و بویژه از بورنوف(Scheffer) به خاطر سهم اساسی او در خواندن پهلوی و اوستا(1829) باید یاد کرد.

با این وجود، تحقیقات علمی‌ای که رسماً مورد حمایت دولت فرانسه بود، و از همه بیشتر تحقیقات باستان‌شناسی، حائز اهمیت بود. به اصرار ناپلئون سوم واظهار علاقه شاه ایران، در فاصله سال‌های 1843 تا 1854 دو معمار فرانسوی به نام‌های فلاندن(FIandin) و کوست(coste) به ایران سفر کردند و نخستین گزارش عملی (1851- 1852) را درباره عمده‌ترین امکنه باستانی ایران ( پرسپولیس، پاسارگاد و طاق‌بستان ) منتشر کردند. هیئت باستان‌شناسی در شوش را – که جای آن را لوتفوس اسکاتلندی پیشتر در سال 1851 شناسایی و مشخص کرده بود – برعهده گرفت. کتاب ایران، کلده و شوش (1887 ) ژان دیولافوآ یکی از اولین گزارش‌های کلّی درباره ایران وگذشته آن به زبان فرانسه بود.

در سال 1890، حکومت فرانسه یک هیئت علمی زیر نظردومورگان، که مهندس معدن بود، به ایران فرستاد تا در نواحی غربی سرزمین ایران در همه زمینه‌های زمین‌شناسی، گیاه‌شناسی، بوم‌شناسی، و باستان‌شناسی تحقیق کند. یکی ازتحقیقات مذکور این بود که برای اولین بار در خاورمیانه وجود ذخایر نفتی در قصر شیرین کشف شد. گزارش این هیئت که در 9 مجلد در فاصله سال‌های 1895 تا 1905 منتشر شد، به عنوان نخستین تحقیق علمی جامع درباره ایران خود اثری سترگ است. دومورگان در پرتو توفیقاتی که حاصل کرده بود، در سال 1897، به عنوان نخستین نماینده ارشد، برای مراقبت از منافع وزارت آموزش عمومی فرانسه، به ایران اعزام گردید. حکومت فرانسه در سال 1894 امتیاز انحصاری حفاری‌های فعالیت‌های باستان‌شناسی در سراسر ایران را از ناصرالدین‌شاه گرفته بود. فعالیت‌های باستان‌شناسی فرانسویان از همان ابتدا در شوش متمرکز شد. دمورگان که در 16 دسامبر 1897 با مسئولیت جدیدش وارد شوش شده بود، برای تأمین محلی برای زندگی اعضای هیئت باستان‌شناسی فرانسه و نیز محافظت اشیاء مکشوفه از دستبرد سارقان، شش ماهه قلعه‌ای به سبک معماری اروپای قرون وسطی در همانجا بنا کرد که سال‌های طولانی نماد تفوق و اقتدار باستان‌شناسان فرانسوی در ایران بود.

دراثر حفاری‌های شوش اطلاعات محققان فرانسوی درباره ایلام و عصر هخامنشیان بسی افزایش یافت. در جریان حفاری‌ها کشفیّات قابل توجهی میسر گشت. برای نمونه ژکیه در سال 1901 قانون حمورابی را از زیر خاک بیرون آورد، و ژ. شیل( J.Scheil) متخصص کتیبه‌های ایلامی، آن راخواند. فرانسوی‌ها در مدت بیش از سی سال، تقریباً همه مساعی خود را زیر نظر دومکنم(De Mecquenem)  که از 1912 تا 1947 سرپرستی هیئت را بر عهده داشت، صرف حفاری در شوش و بین‌النهرین سفلی کردند، در حالی که امتیاز انحصاری آنان هیئت‌های باستان‌شناسی غیر فرانسوی را از حفاری درجاهای دیگر ایران باز می‌داشت. گزارش کارها و کشفیات این هیئت در نشریه هیئت باستان‌شناسی فرانسه در ایران، که به نام اختصاری DAFI  نامیده شد، منتشر می‌شد. نشریه این هیئت در آن ایام یادداشت هیئت باستان‌شناسی فرانسه در ایران  نام داشت.

در سال 1931 رضاشاه به امتیاز انحصاری فرانسوی‌ها خاتمه داد و سرانجام، هیئت‌های باستان‌شناسی کشورهای دیگر، خصوصاً آمریکا نیز دست به کار حفاری‌های منظم در فلات ایران شدند. باستان‌شناسان جوان فرانسوی، مثل رومن گیرشمن، دوباره در امکنه باستانی ناشناخته‌ای چون بیشاپور و پس از او کونتنو(Contenau) در تپه سیلک (1933 تا 1939) حفریات را آغاز کردند. در تپه سیلک، نخستین بار، لایه‌نگاری استوار ودقیق انجام گرفت. لایه‌نگاری هنوز هم به منزله نشانی برای دوره‌های زمین‌شناسی یا باستان‌شناسی پیشین تا هزاره پنجم قبل از میلاد به کار می‌رود. باری، از آن پس، عملیات باستان‌شناسی بتدریج علمی‌تر و روشمندانه‌تر شده و از صرف کشف و جمع‌آوری اشیایی برای گنجینه‌ها و موزه‌ها، که بنابر نوشته‌های ژکیه ( 1960) و دومکنم (1980) پیش از آن وجه اصلی همت حفاری‌های باستان‌شناسی بود، فراتر رفت. با تأسیس نخستین نشریه مربوط به باستان‌شناسی ایرانی، که از سال 1936 تحت عنوان آثار ایران به زبان فرانسه منتشر شد، و نیز تشکیل مؤسسه جدید باستان‌شناسی ایران در سال 1928 که ریاست آن را تا سال 1960 آندره گُدارمؤسُس موزه ایران‌باستان در تهران به عهده داشت، تفوق فرانسه همچنان محفوظ ماند.

در نیمه اول قرن بیستم، به ویژه در پرتو فعالیت‌های «مدرسه مطالعات عالیه» مطالعات ایرانی به دانشگاه‌های فرانسه نیز کشیده شد. «مدرسه مطالعات عالیه»(l'École Pratique des Hautes Études(EPHE)) که در زمان ناپلئون سوم تأسیس شده بود، سازمان انعطاف‌پذیری داشته که به آن امکان می‌داد به درس‌ها و رشته‌هایی که هنوز حتی در سوربن مطرح نشده بود، بپردازد. در گروه چهارم این مدرسه (یعنی گروه زبان‌ها و زبان‌شناسی)، زبان‌های کهن ایرانی – اوستایی، فارسی باستان، پهلوی، آسی، سغدی – را استادان بسیار برجسته‌ای تدریس می‌کردند که دارمستتر(Darmesteter)، بی‌تردید که از درخشان‌ترین آنان بود وبه پیشرفت زبان‌شناسی ایرانی وشناخت زبان پهلوی خدمات مهّمی کرد. وی در سال 1892 اولین ترجمه کامل از اوستا را منتشر ساخت. جانشینان او به ترتیب عبارت بودند از گوتیو، میّه، بنویست ولازار( Gauthiot – Meillet – Benveniste- Lazard).

هر چند سال‌های قبل از جنگ جهانی دوم، باستان‌شناسان و زبان‌شناسانی که به ایران باستان توجه و علاقه داشتند بر مطالعات ایرانی در فرانسه مسلط بودند، محققانی با علایقی دیگر نیز درخور ذکرند. ماسینیون، که از سال 1932 به بعد، مطالعات اسلامی تدریس می‌کرد، آغازگر تحقیق علمی در باب اسلام در ایران و تشیّع بود. هانری ماسه که از سال 1927 تا 1958 کرسی زبان فارسی مدرسه زبان‌های شرقی را در اختیار داشت، آثار کوتاهی در زمینه قوم‌شناسی ایران زمان رضاشاه (1938) منتشر ساخت و چندین اثر ادبی فارسی را به فرانسه ترجمه کرد.

از 1945 تا 1970: تأسیس نهادهای مطالعات ایران

در سال‌های بعد از جنگ جهانی دوم، مطالعات ایرانی به دانشگاه پاریس در سوربن نیز راه یافت و با حمایت وزارت خارجه، از طریق مرکز تحقیقات علمی وسعت گرفت. در فاصله سال‌های 1945 تا 1947 به همت محققان برجسته، مؤسسات عمده‌ای که هنوز هم از مطالعات ایرانی پشتیبانی می‌کنند تأسیس یا تجدید سازمان شدند: رومن گیرشمن ریاست هیئت باستان‌شناسی فرانسه در ایران ( DAFI )، و دانیل اشلومبرژه ریاست هیئت باستان‌شناسی فرانسه در افغانستان ( DAFI ) را برعهده داشت ؛ هانری کربن بخش ایران‌شناسی انستیتوی ایران و فرانسه را تأسیس کرد؛ لوئی ماسینیون مؤسسه مطالعات ایرانی را در سوربن بنیاد گذاشت؛ و رنه لابا (René Labat) درکولژ دوفرانس، یعنی جایی که امیل بنویست نفوذ و سلطه مسلّمی در زمینه زبان‌شناسی ایرانی داشت، مطالعات ایلامی را توسعه داد. در بلژیک نیز پیشرفت‌های نظرگیری در زمینه تحقیق درباره تمدن ایرانی حاصل شده بود.[۱]

نیز نگاه کنید به

ایران شناسی در کانادا؛ ایران شناسی در روسیه؛ ایران شناسی در تونس؛ ایران شناسی در ژاپن؛ ایران شناسی در لبنان؛ ایرانشناسی و ایرانشناسان در چین؛ ایران شناسی در مالی؛ ایران‌شناسی در تایلند؛ ایران شناسی و ایران شناسان در اوکراین؛ ایران شناسی و ایرانشناسان در اسپانیا؛ ايران شناسی و ايران شناسان اردن؛ ایران شناسی در اتیوپی؛ ایران شناسی در سیرالئون؛ ایران شناسی در قطر

کتابشناسی

  1. نعیمی گورابی، محمدحسین(1392). جامعه و فرهنگ فرانسه. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی ( در دست انتشار )،