تاريخ اديان و مذاهب فرانسه: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «'''تاریخچه مذهب كاتوليك و چگونگی گسترش آن در فرانسه''' کاتولیک مذهب اصلی در فرانسه است. اولین فرمانروای مسیحی شاه کلوویس[2] اهل فرانك بود. کلوویس در سال 481 بر تخت نشست و تحت تاثیر همسر دومش کلوتیلد[3] پذیرفت که توسط سن رومی اسقف ریم غسل تعمید داده ش...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
[[پرونده:Clovis Ier.jpg|بندانگشتی|شاه کلوویس. برگرفته از سایت alex-bernardini، قابل بازیابی از<nowiki/>http://www.alex-bernardini.fr/histoire/clovis.php]]کاتولیک مذهب اصلی در [[فرانسه]] است. اولین فرمانروای مسیحی شاه کلوویس (Clovis Ier) اهل فرانک بود. کلوویس در سال 481 بر تخت نشست و تحت تاثیر همسر دومش کلوتیلد (Clotilde) پذیرفت که توسط سن رومی اسقف ریم غسل تعمید دادهشود. وی به زودی به ستایش سن مارتن پیشوای مسیحیت در گل پرداخت. به دنبال این عمل توده جنگجویان فرانک به مسیحیت روی آوردند و اسقفهای گلی رومی و جوامع مسیحی آکیتن راضی و خشنود شدند. از قرن ششم مقبره سن مارتن در تور نقطه پایان زائران زیادی بود. در قرن هفتم بسیاری از جوامع کلیسایی در گل اصول سن بنوا را پذیرفتند و وجود خود را صرف اقامه نماز، توبه، وعظ و خطابه نمودند. ساکنان شهرها کلیساهای جدیدی میساختند. اسقفها که از خانوادههای ثروتمند بودند به شخصیتهای قدرتمند مبدل گردیدند. آنان تقریبا مستقل از روم عمل کرده و در مواقع آشوب دفاع از شهرها را سامان میدادند. هر اسقف نشین ثروتی متشکل از زمینهای حاصلخیز و وسیع داشت. اسقفها از پادشاهان مرونژین معافیتهایی برای زمینهایشان میگرفتند که به آنها اجازه میداد تا در مقابل خواستههای کنت مقاومت کنند. چنین قدرتی حاکمان را به کنترل بیشتری در انتخاب اسقفها رهنمون میشد و سپس به طور مستقیم آنها را منصوب میکردند.[[پرونده:Léon III.jpg|بندانگشتی|پاپ لئون سوم. برگرفته از سایت wikiwand، قابل بازیابی از<nowiki/>https://www.wikiwand.com/mzn/%D9%84%D8%A6%D9%88%D9%86_%D8%B3%D9%88%D9%85]]شارلمانی (Charlemagne) در روز 25 اکتبر سال 800 در روم توسط پاپ لئون سوم (Léon III) به عنوان امپراطور مسیحیت غربی برگزیده شد. این عنوان ابهت بسیاری به پادشاه فرانکها بخشید و از او هم رهبر بزرگ سیاسی و هم رهبری مذهبی پدید آورد. امپراطور بیزانس نسبت به او بدگمان شد اما خلیفه مسلمانها هارون الرشید سفرای خویش و همچنین هدایای زیادی نظیر ساعت آبی، فیل و شطرنج نزد شارلمانی فرستاد. شارلمانی که خود را به عنوان رئیس دنیای مسیحیت میدانست حمایت خود را از کلیسا اعلان نمود، ساخت و ساز صومعههای متعد را میسر ساخت و به منظور دعوت ساکسونها به آئین مسیحیت مبلغین دینی می فرستاد. امپراطور کشاورزان را ملزم مینمود تا بخشی از محصولات خویش را (یک دهم یا عشریه) به کشیش کلیسای محل بدهند. | |||
در پایان قرن دهم (انجمن اسقفهای شارو در پواتو به سال 989) مردان کلیسا جنبش صلح خدا را راه انداختند. از اواسط قرن یازدهم، مراسم تحلیف شوالیهها شکلی از آئین مسیحیت به خود گرفت. کلیسا شوالیههای آشوب طلب و پرتحرک را تهییج میکرد تا نیروی خود را در خدمت آئین مسیحیت گذاشته و به سوی نبرد با اسپانیای مسلمان رهسپار شوند(مسئله ای که غنایم بسیاری از طلا را به همراه خود آورد). در سال 1095 پاپ اوربن سوم اشرافیت غرب را به جنگهای صلیبی فراخواند تا مقبره مسیح را در بیت المقدس آزاد کنند. حدود 60 هزار نفر پیاده و 4 تا 5 هزار شوالیه در اولین جنگ صلیبی شرکت کردند که خیلی از آنها فرانسوی بودند. | |||
در اواخر قرن یازدهم،کلیسا به واسطه پاپ گرگوار هفتم (1073-1085) از قرب و منزلت بیشتری برخوردار شد. | |||
در | در قرن دوازدهم، در شهرها اولین دیرهای راهبان فقیر ایجاد گردیدند. دومینکنها در سال 1217 و فرانسیسکنها در سال 1219 در [[پاریس]] مستقر شدند. این جریانات و جنبشها در دین مسیحیت تحول ایجاد کردند. این فقرا از زندگی در عزلت امتناع کرده و تصمیم به زندگی با مردم گرفتند و بدین منظور صومعه خود را در قلب شهرها بنا کردند. دومینکنها، فرانسیسکنها و سپس اگوستینها که خطیبهای زبردست و باسوادی بودند خود را به عنوان واعظین دینی که به فقرا شخصیت و احترام میداد، معرفی کردند. موفقیتهای آنها به حدی سریع بود که بر روی سن لویی هم تاثیر و نفوذ خود را بر جای گذاشت. عشق و شور مذهبی به ساخت کلیساها و شکوفایی و تکامل هنر فرانسوی با هنر گوتیک کمک کردند.[[پرونده:Avignon.jpg|بندانگشتی|آوینیون. برگرفته از سایت travelandleisure، قابل بازیابی از<nowiki/>https://www.travelandleisure.com/avignon-france-travel-guide-8417179]]از پایان قرن چهاردهم بتدریج خرید و فروش آسایش و آرامش در برزخ توسط کلیسا رواج پیدا کرد. تا سال 1378 مقر پاپ که در آوینیون (Avignon) قرار داشت تحت سلطه فرانسویان بود. پاپها همانند اشراف رفتار میکردند، مالیات وضع مینمودند، دارای تشکیلات اداری گستردهای بودند و کمتر به مسائل اخلاقی و روحی میپرداختند. در سال 1378 ناگهان عالم مسیحیت تقسیم گردید. دو پاپ رقیب در مقابل یکدیگر قرار گرفتند (یکی در آوینیون که مورد حمایت [[فرانسه]] بود و دیگری در رم که انگلستان از او پشتیبانی میکرد). این جدال چهل سال طول کشید و پرسشهایی برای برخی از مسیحیان به وجود آورد. | ||
در | در اواسط قرن پانزدهم زبان [[فرانسه]] بر زبان لاتین در متون و قراردادهای دولتی غلبه کرد. شارل هفتم (1463-) کلیسای [[فرانسه]] را تشویق به رهایی از زیر سلطه و نیز از ادعاهای پاپ اعظم نمود. بدین ترتیب مسلک گالیکانیسم (Le gallicanisme)(اعتقاد به آزادی کلیساهای [[فرانسه]]) به وجود آمد.[[پرونده:لوتر.jpg|بندانگشتی|لوتر. برگرفته از سایت ویکی پدیا، قابل بازیابی از<nowiki/>https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%A7%D8%B1%D8%AA%DB%8C%D9%86_%D9%84%D9%88%D8%AA%D8%B1]]در عصر رنسانس روحانیت کاتولیک از بدرفتاری مردم و معلومات اندک آنان از دین رنج میبرد. کلیساها توانایی پاسخ به سوالهای مذهبی را نداشتند. در همان زمان افکار جدید از ایتالیا به محافل فرهیخته [[فرانسه]] راه یافت. در سال 1518، بریسونه با پشتیبانی و حمایت فرانسوای اول به تجربه اصلاحی در کلیسا دست زد و کشیشان را مجبور کرد که در دیرهای خود اقامت کنند و تفسیر و توضیح جامعی از کتاب مقدس برای مومنان ارائه دهند. با این وجود، این جریان به رم وفادار ماند و خیلی زود دو موج رادیکال از آن با منشا خارجی جدا گردید. اندیشههای لوتر (Martin Luther) کشیش آلمانی که در سال 1517 از رم جدا شده بود طرفدارانی در [[فرانسه]] پیدا کرد. لوتر بر این اعتقاد بود که تنها ایمان انسان را نجات میدهد، اعمال خداپسندانه در درجه دوم اهمیت قرار دارد، تمام مسیحیان به هنگام غسل تعمید یکسان هستند و نقش روحانیون ثانوی است. هر مسیحی میتواند شخصا با خدا رابطه برقرار کند و به نظر او ستایش خداوند باید ساده و بیآلایش باشد. در سال 1521 یک راهب فرانسوی در آلمان به لوتر ملحق شد. گیوم فارل در سال 1523 افکار لوتر را در بوردو ترویج نمود. در ماه اوت، اولین مقتول اصلاح طلب [[فرانسه]] به نام راهب ژان والیر با زبانی بریده، زنده زنده در آتش سوزانده شد. در همین حال، اصلاح طلبان فرانسوی که جذب عقاید لوتر شده بودند به طور گسترده پذیرای موج دوم پروتستان گردیدند که اروپا را تکان داد و مروج آن کالون بود.[[پرونده:ژان کالون.jpg|بندانگشتی|ژان کالون. برگرفته از سایتtasnimnews ، قابل بازیابی از<nowiki/>[https://www.tasnimnews.com/fa/news/1393/09/18/582987/%DA%A9%D8%A7%D9%84%D9%88%DB%8C%D9%86%D9%88-%D9%88-%DA%A9%D8%A8%D8%A7%D8%A8-%D8%A7%D8%B5%D9%84%D8%A7%D8%AD-%DA%AF%D8%B1%DB%8C-%D8%AF%DB%8C%D9%86%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D8%AF%D9%88%D8%AF-%D8%B3%DA%A9%D9%88%D9%84%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%B3%D9%85-%D9%88-%D8%A8%D9%88%DB%8C-%D8%AF%D9%85%D9%88%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D8%AA%DB%8C%D8%B3%D9%85 https://www.tasnimnews.com/fa/news/1393/09/18/582987/]]]ژان کالون (1564-1509)(Jean Calvin) در [[فرانسه]] به دنیا آمده بود و در همان جا به تحصیل و مطالعه در باب اومانیسم پرداخت. کالون که در سال 1533 به جنبش اصلاح طلبان گرویده بود از ترس توقیف به خارج از کشور پناهنده شد (1541-1535). او به زبان لاتین کتاب (نهاد مسیحیت) را در سال 1536 نوشت، در سال 1541 آن را به زبان [[فرانسه]] برگرداند و در آن به طور جامع و عمیق افکار پروتستان را مورد توضیح و تفسیر قرار داد. کالون افکار لوتر را مورد تایید قرار داد و آن را با رنگ بدبینی و شدت بیشتری درهم آمیخت. او معتقد بود که سرنوشت هر انسانی از ازل مشخص گردیده و دست خداوند عده ای را میبخشد و عده ای را مجازات میکند و این همان مشیت الهی است. کالون در سال 1541 در ژنو مستقر شد و آنجا را تحت تاثیر افکار خود قرار داد. این روشنفکر انزواطلب که از بیماری و ضعف مزاج در رنج بود خیلی زود خود را به صورت فردی متعصب، سختگیر، و انعطاف ناپذیر نشان داد. کالون که به کارش با جدیت فراوان ادامه میداد اهمیت بسیاری برای آموزش کشیشان قائل بود و آنها را به ماموریتهایی در تمام اروپا و به ویژه [[فرانسه]] اعزام میکرد. | ||
در | از لحاظ جغرافیایی، کالوینیسم در قلب اقتصادی آن روزگار(لیون، حوزه پاریس، دره رود سن و رن، بنادر اقیانوس اطلس، گاسکونی و لانگ دوک) گسترش یافت و از نظر اجتماعی، در طبقات تحصیلکرده جامعه شهری(هنرمندان،حقوقدانان، پزشکان و اشراف) استقرار پیدا کرده بود. کشاورزان و طبقات پایین جامعه به مذهب کاتولیک وفادار ماندند. هانری دوم که از گسترش جنبش کالوینیسیم نگران بود در تمام طول سلطنت خود تدابیر سرکوب گرانه اعمال میکرد. کلیسای کاتولیک اقدام به مقاومت همه جانبه علیه هجوم پروتستانتیزم نمود و همچنین در صد اصلاح خویش برآمد. دادگاههای تفتیش عقاید به دستور پاپ مجددا پدید آمدند. به علاوه در سال 1563 شورای اسقفهای ترانت با تزریق خون تازه در رگهای مذهب کاتولیک به اتمام رسید. قبول عقاید مذهب کاتولیک، ستایش حضرت مریم و قدیسین، انجام مراسم مذهبی به زبان لاتین، تقویت قدرت پاپ، تشدید نظم در سلسله مراتب کلیسا، ایجاد حوزههای تدریس دینی، پوشش اجباری ردا برای کشیشان و... از جمله دستاوردهای آن شورا بود. در حقیقت فرمان شورای اسقفها خیلی دیر در فرانسه به اجرا درآمد. با این وجود، محافل کاتولیک را یک روحیه تهاجمی فرا گرفت و شک و تردیداز آنها رخت بربست. | ||
تاریخ بازگشایی اولین مدارس مذهبی [[فرانسه]] به سال 1567 بر میگردد در حالی که ژوزوئیتها که در زمینه رونق مجدد آئین کاتولیک پیش کسوت بودند سالها قبل کالجهایی را در فرانسه بنا کرده بودند (کالج کلرمون پاریس در 1564).<ref>ریویر، دانیل (1377). سرزمین گل (تاریخ جامع کشور فرانسه). ترجمه: رضا نیری، حسین قنبری. انتشارات گوهرشاد، ص138.</ref> این اختلافات مذهبی منجر به جنگهای صد ساله مذهبی در داخل کشور [[فرانسه]] گردید. یکی از وقایع مهم در این دوره کشتار سن بارتلمی (Saint-Barthélemy) در 24 اوت 1572 است، کشتار و قتل عام پروتستانها که به مدت سه روز ادامه یافت و حدود 2 تا 3 هزار نفر از اهالی پاریس به قتل رسیدند. | |||
در زمان حکومت هانری چهارم، مذاکرات با نمایندگان پروتستان در شهر نانت به صلح مذهبی منجر گردید. فرمان نانت روز 13 آوریل 15989 منافع اقلیت مذهبی [[فرانسه]] را تایید نمود و به رسمیت شناخت. پروتستانها از حقوق شهروندی همانند کاتولیکها بهرهمند شدند و در برگزاری مراسم خویش آزادی کامل یافتند. هانری چهارم برای تداوم تعادل بین کاتولیکها و پروتستانها در دستگاه حکومت خویش از پیروان هر دو مذهب بهره میبرد. در سال 1603 فرمان روئن، جنبش ژوزوئیتها را در [[فرانسه]] به رسمیت شناخت. هانری چهارم به ژوزوئیتها اجازه داد تا در لافلش در سال 1607 یک کالج سلطنتی تاسیس کند و وصیت نمود تا قلبش را در آنجا به خاک بسپارند.[[پرونده:Jansenius évêque d'Ypres.jpg|بندانگشتی|ژانسنیوس. برگرفته از سایت ویکی پدیا، قابل بازیابی از<nowiki/>https://en.wikipedia.org/wiki/Cornelius_Jansen]]ظهور و گسترش دوباره مذهب کاتولیک که از زمان سلطنت هانری چهارم مشهود بود، سرعت مضاعفی به خود گرفت. در سال 1615 تصمیمیات شورای اسقفان ترانت در [[فرانسه]] به طور رسمی اعلام گردید. شخصیتهای معروفی عمیقا عصر خویش را تحت تاثیر قرار دادند. کوشش کاتولیکها به پرورش مذهبی و روحانی مردم کمک کرد. این کوششها با انجام برخی اصلاحات در بافت روحانیون کلیسا آسان و میسر گردید، دیرها از نو سازماندهی گردیدند، خانههایی برای راهبهها بنا گردید، اسقفهایی تحصیلکرده و با درایت ظاهر شدند و باعث فراموشی برخی افراطگریهای گذشته شدند. تعداد مدارس مذهبی رو به افزایش گذاشت. در ایالات که مردم به زبانها و لهجههای محلی صحبت میکردند ماموریتهای مذهبی توسط گروههای مذهبی صورت میپذیرفت. موسسات خیریه برای کمک به این جریان تشکیل گردید. در این عصر مجادلهای عالمانه در خصوص موضوع بخشش خداوند کاتولیکها را به دو گروه تقسیم کرد. کلیسا در تمام دوران این مسئله را تشریح کرده بود که انسان گناهکار تنها با کمک و لطف خداوند رستگار میشود و به آرامش ابدی دست مییابد. برای نیل به این مقصود همراهی انسان و خداوند الزامی است. پرسش اساسی به این شکل مطرح گشت که عامل اساسی و مسبب این همراهی چه کسی است. ژانسنیوس (Jansenius évêque d'Ypres)(1638-1585) اسقف ایپر با اعتقاد به آئین کاتولیک از تعالیم سن اگوستین الهام گرفت و توضیح داد که انسان به خاطر گناه آغازین غرق در فساد و تباهی گشته است و تنها اراده و بخشش الهی میتواند او را نجات دهد اما خداوند لطف خویش را فقط در مورد تعداد اندکی از مردم اعمال میکند. با رواج اندیشههای ژانسنیسم، ژوزوئیتهای معتقد به اختیار عکس العمل نشان داده و سوربون ژانسنیسم را محکوم و پاپ نیز رای آن را تایید کرد (1653). | |||
از | در سال 1673، لوئی چهاردهم بر اساس قانون رگال اجازه یافت تا در زمان غیبت هر یک از اسقفهای حوزه کشیشی، از اموال آن حوزه به نفع خود استفاده کند. دو اسقف اعظم ژانسنیست با این قانون مخالفت و از شاه در نزد پاپ شکایت کردند و پاپ به حمایت از آنها برخاست. لوئی چهاردهم که به کفر گویی متهم شده بود جمعی از روحانیون [[فرانسه]] را گرد آورد و اظهارنامهای را با این مفاد در چهار ماده تنظیم و تصویب کردند: پاپ مصون از گناه نیست، رای مجمع اسقفها و حکمای الهی از فرمان پاپ برتر است، قدرت اسقفها باید محدود شود و... از این پس شرایط بحرانی بین روم و [[فرانسه]] ایجاد شد. پاپ اینوسان یازدهم از انتخاب و انتصاب اسقفهای جدید طبق قواعد کلیسا سرباز زد و سفیر فرانسه در روم را تکفیر کرد. از طرف دیگر دلایل بسیاری سبب شد تا لوئی چهاردهم با پروتستانهای [[فرانسه]] به مبارزه برخیزد. با این حال، حضور پروتستانها از سال 1629 از نظر حکومت کاملا قانونی بود. در نیمه اول قرن هیجدهم تفکر روشنگری پدید آمد و انتقاد از کلیسا و سلطنت آغاز شد. | ||
در آستانه [[انقلاب فرانسه]] روحانیون که به حکم دین و کلیسا طبقه اول مملکت محسوب میشدند دارای تشکیلات مرتب و منظم بودند و همیشه دو نفر از آنها در حضور شاه حاضر میشدند تا از منافع این طبقه دفاع کنند. روحانیون دارای ثروت هنگفتی نیز بودند و تقریبا یک پنجم [[فرانسه]] را مالک میشدند و مالیات عشریه که از مردم میگرفتند درآمد آنان را تشکیل میداد که مقداری در اداره بناهای خیریه، مریض خانهها، مدارس و مکتبخانهها صرف میشد و در سال مقداری نیز به شاه میدادند. البته بایستی این نکته را اذعان کرد که از این طبقه تنها اسقفها و روسای کلیساها ثروتمند بوده و از تمام امتیازات برخوردار میشدند ولی روحانیون عادی که وظیفه دینی خود را انجام میدادند مردمانی فقیر بودند و اینان نسبت به روحانیون ممتاز بغض و عداوت شدیدی داشتند و چون با طبقه سوم تماس نزدیک داشتند و از درد آنان آگاه بودند در تخریب بنای استبداد [[فرانسه]] کمک فراوان نمودند. | |||
کلیسای فرانسه که نماد و نماینده طبقه روحانیون محسوب میشد بر تمامی محصولات کشاورزی عُشریهای بسته بود. جالب اینجاست که عده کشیشان کاتولیک [[فرانسه]] تا سال 1789 (یعنی سال وقوع انقلاب کبیر فرانسه) در مجموع شاید بیشتر از صد هزار نفر هم نمیشد، اما نه تنها ثروت عظیمی از مالیات مردم عادی را دریافت میکردند بلکه در تصمیمات مهم مملکتی هم سخت درگیر بودند. علاوه بر این کلیسا در آن زمان بزرگترین مالک اراضی [[فرانسه]] بود. این تبعیض آشکار و توزیع ناعادلانه ثروت (که حتی در بین خود اسقفها و کشیشان هم قابل تعمیم بود) یکی از علتهای اصلی نزاعهای طبقاتی جامعه [[فرانسه]] بود که در نهایت به انقلابی بزرگ تبدیل شد. | |||
14 ژوئیه 1789، زندان باستیل به تصرف مردم درآمد، 5 اوت امتیازات اشراف زادگان و روحانیون ملغی شد، و سه هفته بعد، حقوق بشر اعلام گردید. بدین ترتیب آزادی، برابری و برادری تضمین شد. آموزش که قبلاً تحت کنترل کلیسا بود، توسط روشنفکران به شدت رد شد.[[پرونده:تالیران.jpg|بندانگشتی|200x200پیکسل|تالیران. برگرفته از سایت britannica، قابل بازیابی از<nowiki/>https://www.britannica.com/biography/Charles-Maurice-de-Talleyrand-prince-de-Benevent]]10 اکتبر 1789، تالیران (Charles Maurice de Talleyrand)، به منظور حل بحران [[مالی]] دولت، پیشنهاد داد که اموال روحانیت در اختیار ملت قرار بگیرد. این تصمیم که 2 نوامبر به تصویب رسید، آغاز جدایی انقلاب و کلیسای کاتولیک شد. طبق قانون 20 سپتامبر 1792، وظیفه برقراری پیوند ازدواج از کلیسا گرفته شد و به شهرداری سپرده شد تا پروتستانها و یهودیان بتوانند به عنوان شهروند در جامعه محسوب شوند. طلاق نیز قانونی گشت. با معاهده 15 ژوئیه 1801 میان ناپلئون بناپارت و پاپ پی هفتم، آزادی مذهب به وجود آمدو دیانت کاتولیک به عنوان مذهب اکثریت مردم [[فرانسه]] بازشناخته شد. در هر حال اجرای این قرارداد موجب بازسازی کلیسای [[فرانسه]] گردید و نوعی آرامش مذهبی که تا سالهای اول قرن بیستم ادامه داشت به وجود آمد. امروزه نیز این قرارداد در مناطق آلزاس و لورن همچنان به قوت خود باقی است. | |||
این معاهده در سال 1806 به علت جدایی میان [[فرانسه]] و کلیسای رم لغو شد.زمانی که لوئی ناپلئون خود را امپراطور نامید، کلیسای کاتولیک پیوند دین و دولت را با خوشحالی نظارهگر بود و سقوط امپراطوری در 1870، همراه با خشونتهایی علیه روحانیت به خصوص در پاریس و لیون بود. در سال 1871، کمون پاریس دستور به جدایی دولت از کلیسا، حذف بودجه مذاهب و مردمیکردن اموال کلیسا داد. دولت جمهوری خواه 1879 که با رأی گیری بر سر کار آمده بود، مواضعی خلاف کلیسا گرفت. این حوادث به قطع روابط دیپلماتیک با واتیکان در تاریخ 30 ژوئیه ی 1904 منجر شد.<ref name=":0">نعيمی گورابی، محمد حسين (1392). جامعه و فرهنگ [[فرانسه]]. تهران: [https://alhoda.ir/ موسسه فرهنگی، هنری و انتشارات بین المللی الهدی].</ref> | |||
== نیز نگاه کنید به == | |||
[[تاريخ اديان و مذاهب روسیه]]؛ [[تاريخ اديان و مذاهب کانادا]]؛ [[تاريخ اديان و مذاهب مصر]]؛ [[تاريخ اديان و مذاهب تونس]]؛ [[تاريخ اديان و مذاهب کوبا]]؛ [[تاريخ اديان و مذاهب افغانستان]]؛ [[تاريخ اديان و مذاهب ژاپن]]؛ [[تاريخ اديان و مذاهب آرژانتین]]؛ [[تاريخ اديان و مذاهب اوکراین]]؛ [[تاريخ اديان و مذاهب اسپانیا]]؛ [[تاريخ اديان و مذاهب قطر]]؛ [[تاريخ اديان و مذاهب در سنگال]] | |||
== کتابشناسی == | |||
نسخهٔ کنونی تا ۶ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۶:۵۲
کاتولیک مذهب اصلی در فرانسه است. اولین فرمانروای مسیحی شاه کلوویس (Clovis Ier) اهل فرانک بود. کلوویس در سال 481 بر تخت نشست و تحت تاثیر همسر دومش کلوتیلد (Clotilde) پذیرفت که توسط سن رومی اسقف ریم غسل تعمید دادهشود. وی به زودی به ستایش سن مارتن پیشوای مسیحیت در گل پرداخت. به دنبال این عمل توده جنگجویان فرانک به مسیحیت روی آوردند و اسقفهای گلی رومی و جوامع مسیحی آکیتن راضی و خشنود شدند. از قرن ششم مقبره سن مارتن در تور نقطه پایان زائران زیادی بود. در قرن هفتم بسیاری از جوامع کلیسایی در گل اصول سن بنوا را پذیرفتند و وجود خود را صرف اقامه نماز، توبه، وعظ و خطابه نمودند. ساکنان شهرها کلیساهای جدیدی میساختند. اسقفها که از خانوادههای ثروتمند بودند به شخصیتهای قدرتمند مبدل گردیدند. آنان تقریبا مستقل از روم عمل کرده و در مواقع آشوب دفاع از شهرها را سامان میدادند. هر اسقف نشین ثروتی متشکل از زمینهای حاصلخیز و وسیع داشت. اسقفها از پادشاهان مرونژین معافیتهایی برای زمینهایشان میگرفتند که به آنها اجازه میداد تا در مقابل خواستههای کنت مقاومت کنند. چنین قدرتی حاکمان را به کنترل بیشتری در انتخاب اسقفها رهنمون میشد و سپس به طور مستقیم آنها را منصوب میکردند.
شارلمانی (Charlemagne) در روز 25 اکتبر سال 800 در روم توسط پاپ لئون سوم (Léon III) به عنوان امپراطور مسیحیت غربی برگزیده شد. این عنوان ابهت بسیاری به پادشاه فرانکها بخشید و از او هم رهبر بزرگ سیاسی و هم رهبری مذهبی پدید آورد. امپراطور بیزانس نسبت به او بدگمان شد اما خلیفه مسلمانها هارون الرشید سفرای خویش و همچنین هدایای زیادی نظیر ساعت آبی، فیل و شطرنج نزد شارلمانی فرستاد. شارلمانی که خود را به عنوان رئیس دنیای مسیحیت میدانست حمایت خود را از کلیسا اعلان نمود، ساخت و ساز صومعههای متعد را میسر ساخت و به منظور دعوت ساکسونها به آئین مسیحیت مبلغین دینی می فرستاد. امپراطور کشاورزان را ملزم مینمود تا بخشی از محصولات خویش را (یک دهم یا عشریه) به کشیش کلیسای محل بدهند.
در پایان قرن دهم (انجمن اسقفهای شارو در پواتو به سال 989) مردان کلیسا جنبش صلح خدا را راه انداختند. از اواسط قرن یازدهم، مراسم تحلیف شوالیهها شکلی از آئین مسیحیت به خود گرفت. کلیسا شوالیههای آشوب طلب و پرتحرک را تهییج میکرد تا نیروی خود را در خدمت آئین مسیحیت گذاشته و به سوی نبرد با اسپانیای مسلمان رهسپار شوند(مسئله ای که غنایم بسیاری از طلا را به همراه خود آورد). در سال 1095 پاپ اوربن سوم اشرافیت غرب را به جنگهای صلیبی فراخواند تا مقبره مسیح را در بیت المقدس آزاد کنند. حدود 60 هزار نفر پیاده و 4 تا 5 هزار شوالیه در اولین جنگ صلیبی شرکت کردند که خیلی از آنها فرانسوی بودند.
در اواخر قرن یازدهم،کلیسا به واسطه پاپ گرگوار هفتم (1073-1085) از قرب و منزلت بیشتری برخوردار شد.
در قرن دوازدهم، در شهرها اولین دیرهای راهبان فقیر ایجاد گردیدند. دومینکنها در سال 1217 و فرانسیسکنها در سال 1219 در پاریس مستقر شدند. این جریانات و جنبشها در دین مسیحیت تحول ایجاد کردند. این فقرا از زندگی در عزلت امتناع کرده و تصمیم به زندگی با مردم گرفتند و بدین منظور صومعه خود را در قلب شهرها بنا کردند. دومینکنها، فرانسیسکنها و سپس اگوستینها که خطیبهای زبردست و باسوادی بودند خود را به عنوان واعظین دینی که به فقرا شخصیت و احترام میداد، معرفی کردند. موفقیتهای آنها به حدی سریع بود که بر روی سن لویی هم تاثیر و نفوذ خود را بر جای گذاشت. عشق و شور مذهبی به ساخت کلیساها و شکوفایی و تکامل هنر فرانسوی با هنر گوتیک کمک کردند.
از پایان قرن چهاردهم بتدریج خرید و فروش آسایش و آرامش در برزخ توسط کلیسا رواج پیدا کرد. تا سال 1378 مقر پاپ که در آوینیون (Avignon) قرار داشت تحت سلطه فرانسویان بود. پاپها همانند اشراف رفتار میکردند، مالیات وضع مینمودند، دارای تشکیلات اداری گستردهای بودند و کمتر به مسائل اخلاقی و روحی میپرداختند. در سال 1378 ناگهان عالم مسیحیت تقسیم گردید. دو پاپ رقیب در مقابل یکدیگر قرار گرفتند (یکی در آوینیون که مورد حمایت فرانسه بود و دیگری در رم که انگلستان از او پشتیبانی میکرد). این جدال چهل سال طول کشید و پرسشهایی برای برخی از مسیحیان به وجود آورد. در اواسط قرن پانزدهم زبان فرانسه بر زبان لاتین در متون و قراردادهای دولتی غلبه کرد. شارل هفتم (1463-) کلیسای فرانسه را تشویق به رهایی از زیر سلطه و نیز از ادعاهای پاپ اعظم نمود. بدین ترتیب مسلک گالیکانیسم (Le gallicanisme)(اعتقاد به آزادی کلیساهای فرانسه) به وجود آمد.
در عصر رنسانس روحانیت کاتولیک از بدرفتاری مردم و معلومات اندک آنان از دین رنج میبرد. کلیساها توانایی پاسخ به سوالهای مذهبی را نداشتند. در همان زمان افکار جدید از ایتالیا به محافل فرهیخته فرانسه راه یافت. در سال 1518، بریسونه با پشتیبانی و حمایت فرانسوای اول به تجربه اصلاحی در کلیسا دست زد و کشیشان را مجبور کرد که در دیرهای خود اقامت کنند و تفسیر و توضیح جامعی از کتاب مقدس برای مومنان ارائه دهند. با این وجود، این جریان به رم وفادار ماند و خیلی زود دو موج رادیکال از آن با منشا خارجی جدا گردید. اندیشههای لوتر (Martin Luther) کشیش آلمانی که در سال 1517 از رم جدا شده بود طرفدارانی در فرانسه پیدا کرد. لوتر بر این اعتقاد بود که تنها ایمان انسان را نجات میدهد، اعمال خداپسندانه در درجه دوم اهمیت قرار دارد، تمام مسیحیان به هنگام غسل تعمید یکسان هستند و نقش روحانیون ثانوی است. هر مسیحی میتواند شخصا با خدا رابطه برقرار کند و به نظر او ستایش خداوند باید ساده و بیآلایش باشد. در سال 1521 یک راهب فرانسوی در آلمان به لوتر ملحق شد. گیوم فارل در سال 1523 افکار لوتر را در بوردو ترویج نمود. در ماه اوت، اولین مقتول اصلاح طلب فرانسه به نام راهب ژان والیر با زبانی بریده، زنده زنده در آتش سوزانده شد. در همین حال، اصلاح طلبان فرانسوی که جذب عقاید لوتر شده بودند به طور گسترده پذیرای موج دوم پروتستان گردیدند که اروپا را تکان داد و مروج آن کالون بود.
ژان کالون (1564-1509)(Jean Calvin) در فرانسه به دنیا آمده بود و در همان جا به تحصیل و مطالعه در باب اومانیسم پرداخت. کالون که در سال 1533 به جنبش اصلاح طلبان گرویده بود از ترس توقیف به خارج از کشور پناهنده شد (1541-1535). او به زبان لاتین کتاب (نهاد مسیحیت) را در سال 1536 نوشت، در سال 1541 آن را به زبان فرانسه برگرداند و در آن به طور جامع و عمیق افکار پروتستان را مورد توضیح و تفسیر قرار داد. کالون افکار لوتر را مورد تایید قرار داد و آن را با رنگ بدبینی و شدت بیشتری درهم آمیخت. او معتقد بود که سرنوشت هر انسانی از ازل مشخص گردیده و دست خداوند عده ای را میبخشد و عده ای را مجازات میکند و این همان مشیت الهی است. کالون در سال 1541 در ژنو مستقر شد و آنجا را تحت تاثیر افکار خود قرار داد. این روشنفکر انزواطلب که از بیماری و ضعف مزاج در رنج بود خیلی زود خود را به صورت فردی متعصب، سختگیر، و انعطاف ناپذیر نشان داد. کالون که به کارش با جدیت فراوان ادامه میداد اهمیت بسیاری برای آموزش کشیشان قائل بود و آنها را به ماموریتهایی در تمام اروپا و به ویژه فرانسه اعزام میکرد.
از لحاظ جغرافیایی، کالوینیسم در قلب اقتصادی آن روزگار(لیون، حوزه پاریس، دره رود سن و رن، بنادر اقیانوس اطلس، گاسکونی و لانگ دوک) گسترش یافت و از نظر اجتماعی، در طبقات تحصیلکرده جامعه شهری(هنرمندان،حقوقدانان، پزشکان و اشراف) استقرار پیدا کرده بود. کشاورزان و طبقات پایین جامعه به مذهب کاتولیک وفادار ماندند. هانری دوم که از گسترش جنبش کالوینیسیم نگران بود در تمام طول سلطنت خود تدابیر سرکوب گرانه اعمال میکرد. کلیسای کاتولیک اقدام به مقاومت همه جانبه علیه هجوم پروتستانتیزم نمود و همچنین در صد اصلاح خویش برآمد. دادگاههای تفتیش عقاید به دستور پاپ مجددا پدید آمدند. به علاوه در سال 1563 شورای اسقفهای ترانت با تزریق خون تازه در رگهای مذهب کاتولیک به اتمام رسید. قبول عقاید مذهب کاتولیک، ستایش حضرت مریم و قدیسین، انجام مراسم مذهبی به زبان لاتین، تقویت قدرت پاپ، تشدید نظم در سلسله مراتب کلیسا، ایجاد حوزههای تدریس دینی، پوشش اجباری ردا برای کشیشان و... از جمله دستاوردهای آن شورا بود. در حقیقت فرمان شورای اسقفها خیلی دیر در فرانسه به اجرا درآمد. با این وجود، محافل کاتولیک را یک روحیه تهاجمی فرا گرفت و شک و تردیداز آنها رخت بربست.
تاریخ بازگشایی اولین مدارس مذهبی فرانسه به سال 1567 بر میگردد در حالی که ژوزوئیتها که در زمینه رونق مجدد آئین کاتولیک پیش کسوت بودند سالها قبل کالجهایی را در فرانسه بنا کرده بودند (کالج کلرمون پاریس در 1564).[۱] این اختلافات مذهبی منجر به جنگهای صد ساله مذهبی در داخل کشور فرانسه گردید. یکی از وقایع مهم در این دوره کشتار سن بارتلمی (Saint-Barthélemy) در 24 اوت 1572 است، کشتار و قتل عام پروتستانها که به مدت سه روز ادامه یافت و حدود 2 تا 3 هزار نفر از اهالی پاریس به قتل رسیدند.
در زمان حکومت هانری چهارم، مذاکرات با نمایندگان پروتستان در شهر نانت به صلح مذهبی منجر گردید. فرمان نانت روز 13 آوریل 15989 منافع اقلیت مذهبی فرانسه را تایید نمود و به رسمیت شناخت. پروتستانها از حقوق شهروندی همانند کاتولیکها بهرهمند شدند و در برگزاری مراسم خویش آزادی کامل یافتند. هانری چهارم برای تداوم تعادل بین کاتولیکها و پروتستانها در دستگاه حکومت خویش از پیروان هر دو مذهب بهره میبرد. در سال 1603 فرمان روئن، جنبش ژوزوئیتها را در فرانسه به رسمیت شناخت. هانری چهارم به ژوزوئیتها اجازه داد تا در لافلش در سال 1607 یک کالج سلطنتی تاسیس کند و وصیت نمود تا قلبش را در آنجا به خاک بسپارند.
ظهور و گسترش دوباره مذهب کاتولیک که از زمان سلطنت هانری چهارم مشهود بود، سرعت مضاعفی به خود گرفت. در سال 1615 تصمیمیات شورای اسقفان ترانت در فرانسه به طور رسمی اعلام گردید. شخصیتهای معروفی عمیقا عصر خویش را تحت تاثیر قرار دادند. کوشش کاتولیکها به پرورش مذهبی و روحانی مردم کمک کرد. این کوششها با انجام برخی اصلاحات در بافت روحانیون کلیسا آسان و میسر گردید، دیرها از نو سازماندهی گردیدند، خانههایی برای راهبهها بنا گردید، اسقفهایی تحصیلکرده و با درایت ظاهر شدند و باعث فراموشی برخی افراطگریهای گذشته شدند. تعداد مدارس مذهبی رو به افزایش گذاشت. در ایالات که مردم به زبانها و لهجههای محلی صحبت میکردند ماموریتهای مذهبی توسط گروههای مذهبی صورت میپذیرفت. موسسات خیریه برای کمک به این جریان تشکیل گردید. در این عصر مجادلهای عالمانه در خصوص موضوع بخشش خداوند کاتولیکها را به دو گروه تقسیم کرد. کلیسا در تمام دوران این مسئله را تشریح کرده بود که انسان گناهکار تنها با کمک و لطف خداوند رستگار میشود و به آرامش ابدی دست مییابد. برای نیل به این مقصود همراهی انسان و خداوند الزامی است. پرسش اساسی به این شکل مطرح گشت که عامل اساسی و مسبب این همراهی چه کسی است. ژانسنیوس (Jansenius évêque d'Ypres)(1638-1585) اسقف ایپر با اعتقاد به آئین کاتولیک از تعالیم سن اگوستین الهام گرفت و توضیح داد که انسان به خاطر گناه آغازین غرق در فساد و تباهی گشته است و تنها اراده و بخشش الهی میتواند او را نجات دهد اما خداوند لطف خویش را فقط در مورد تعداد اندکی از مردم اعمال میکند. با رواج اندیشههای ژانسنیسم، ژوزوئیتهای معتقد به اختیار عکس العمل نشان داده و سوربون ژانسنیسم را محکوم و پاپ نیز رای آن را تایید کرد (1653).
در سال 1673، لوئی چهاردهم بر اساس قانون رگال اجازه یافت تا در زمان غیبت هر یک از اسقفهای حوزه کشیشی، از اموال آن حوزه به نفع خود استفاده کند. دو اسقف اعظم ژانسنیست با این قانون مخالفت و از شاه در نزد پاپ شکایت کردند و پاپ به حمایت از آنها برخاست. لوئی چهاردهم که به کفر گویی متهم شده بود جمعی از روحانیون فرانسه را گرد آورد و اظهارنامهای را با این مفاد در چهار ماده تنظیم و تصویب کردند: پاپ مصون از گناه نیست، رای مجمع اسقفها و حکمای الهی از فرمان پاپ برتر است، قدرت اسقفها باید محدود شود و... از این پس شرایط بحرانی بین روم و فرانسه ایجاد شد. پاپ اینوسان یازدهم از انتخاب و انتصاب اسقفهای جدید طبق قواعد کلیسا سرباز زد و سفیر فرانسه در روم را تکفیر کرد. از طرف دیگر دلایل بسیاری سبب شد تا لوئی چهاردهم با پروتستانهای فرانسه به مبارزه برخیزد. با این حال، حضور پروتستانها از سال 1629 از نظر حکومت کاملا قانونی بود. در نیمه اول قرن هیجدهم تفکر روشنگری پدید آمد و انتقاد از کلیسا و سلطنت آغاز شد.
در آستانه انقلاب فرانسه روحانیون که به حکم دین و کلیسا طبقه اول مملکت محسوب میشدند دارای تشکیلات مرتب و منظم بودند و همیشه دو نفر از آنها در حضور شاه حاضر میشدند تا از منافع این طبقه دفاع کنند. روحانیون دارای ثروت هنگفتی نیز بودند و تقریبا یک پنجم فرانسه را مالک میشدند و مالیات عشریه که از مردم میگرفتند درآمد آنان را تشکیل میداد که مقداری در اداره بناهای خیریه، مریض خانهها، مدارس و مکتبخانهها صرف میشد و در سال مقداری نیز به شاه میدادند. البته بایستی این نکته را اذعان کرد که از این طبقه تنها اسقفها و روسای کلیساها ثروتمند بوده و از تمام امتیازات برخوردار میشدند ولی روحانیون عادی که وظیفه دینی خود را انجام میدادند مردمانی فقیر بودند و اینان نسبت به روحانیون ممتاز بغض و عداوت شدیدی داشتند و چون با طبقه سوم تماس نزدیک داشتند و از درد آنان آگاه بودند در تخریب بنای استبداد فرانسه کمک فراوان نمودند.
کلیسای فرانسه که نماد و نماینده طبقه روحانیون محسوب میشد بر تمامی محصولات کشاورزی عُشریهای بسته بود. جالب اینجاست که عده کشیشان کاتولیک فرانسه تا سال 1789 (یعنی سال وقوع انقلاب کبیر فرانسه) در مجموع شاید بیشتر از صد هزار نفر هم نمیشد، اما نه تنها ثروت عظیمی از مالیات مردم عادی را دریافت میکردند بلکه در تصمیمات مهم مملکتی هم سخت درگیر بودند. علاوه بر این کلیسا در آن زمان بزرگترین مالک اراضی فرانسه بود. این تبعیض آشکار و توزیع ناعادلانه ثروت (که حتی در بین خود اسقفها و کشیشان هم قابل تعمیم بود) یکی از علتهای اصلی نزاعهای طبقاتی جامعه فرانسه بود که در نهایت به انقلابی بزرگ تبدیل شد.
14 ژوئیه 1789، زندان باستیل به تصرف مردم درآمد، 5 اوت امتیازات اشراف زادگان و روحانیون ملغی شد، و سه هفته بعد، حقوق بشر اعلام گردید. بدین ترتیب آزادی، برابری و برادری تضمین شد. آموزش که قبلاً تحت کنترل کلیسا بود، توسط روشنفکران به شدت رد شد.
10 اکتبر 1789، تالیران (Charles Maurice de Talleyrand)، به منظور حل بحران مالی دولت، پیشنهاد داد که اموال روحانیت در اختیار ملت قرار بگیرد. این تصمیم که 2 نوامبر به تصویب رسید، آغاز جدایی انقلاب و کلیسای کاتولیک شد. طبق قانون 20 سپتامبر 1792، وظیفه برقراری پیوند ازدواج از کلیسا گرفته شد و به شهرداری سپرده شد تا پروتستانها و یهودیان بتوانند به عنوان شهروند در جامعه محسوب شوند. طلاق نیز قانونی گشت. با معاهده 15 ژوئیه 1801 میان ناپلئون بناپارت و پاپ پی هفتم، آزادی مذهب به وجود آمدو دیانت کاتولیک به عنوان مذهب اکثریت مردم فرانسه بازشناخته شد. در هر حال اجرای این قرارداد موجب بازسازی کلیسای فرانسه گردید و نوعی آرامش مذهبی که تا سالهای اول قرن بیستم ادامه داشت به وجود آمد. امروزه نیز این قرارداد در مناطق آلزاس و لورن همچنان به قوت خود باقی است.
این معاهده در سال 1806 به علت جدایی میان فرانسه و کلیسای رم لغو شد.زمانی که لوئی ناپلئون خود را امپراطور نامید، کلیسای کاتولیک پیوند دین و دولت را با خوشحالی نظارهگر بود و سقوط امپراطوری در 1870، همراه با خشونتهایی علیه روحانیت به خصوص در پاریس و لیون بود. در سال 1871، کمون پاریس دستور به جدایی دولت از کلیسا، حذف بودجه مذاهب و مردمیکردن اموال کلیسا داد. دولت جمهوری خواه 1879 که با رأی گیری بر سر کار آمده بود، مواضعی خلاف کلیسا گرفت. این حوادث به قطع روابط دیپلماتیک با واتیکان در تاریخ 30 ژوئیه ی 1904 منجر شد.[۲]
نیز نگاه کنید به
تاريخ اديان و مذاهب روسیه؛ تاريخ اديان و مذاهب کانادا؛ تاريخ اديان و مذاهب مصر؛ تاريخ اديان و مذاهب تونس؛ تاريخ اديان و مذاهب کوبا؛ تاريخ اديان و مذاهب افغانستان؛ تاريخ اديان و مذاهب ژاپن؛ تاريخ اديان و مذاهب آرژانتین؛ تاريخ اديان و مذاهب اوکراین؛ تاريخ اديان و مذاهب اسپانیا؛ تاريخ اديان و مذاهب قطر؛ تاريخ اديان و مذاهب در سنگال
کتابشناسی
- ↑ ریویر، دانیل (1377). سرزمین گل (تاریخ جامع کشور فرانسه). ترجمه: رضا نیری، حسین قنبری. انتشارات گوهرشاد، ص138.
- ↑ نعيمی گورابی، محمد حسين (1392). جامعه و فرهنگ فرانسه. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشارات بین المللی الهدی.