تاريخ اديان و مذاهب افغانستان
ادیان و مذاهب در افغانستان به دو دوران قبل از اسلام و بعد از اسلام تقسیمپذیر است:
دیان باستان و کهن
ادیان باستانی در فلات ایران، افغانستان و ایران مشابه و نزدیک به هم بود. آنچه در ایران وجود داشت کموبیش در افغانستان نیز رواج داشت. آریاییها قبل از ورود به سرزمینهای جدید دین سادهای داشتند و عناصر مؤثر در طبیعت و زندگی را مقدس و محترم میشمردند. دین و مذهب آنها در آغاز ورود به فلات ایران و شبهقاره هند یکسان بود؛ ولی بهتدریج که در بین آنان جدایی افتاد ادیان و مذهب جدیدی در بین آنان چه در شبهقاره هند و چه در ایران به ظهور رسید. مهمترین آنها آیینهای زیر است:
آیین مغان. آیین مغان آیین سکنه بومی فلات ایران قبل از ورود آریاییها بوده است؛ همانطور که سکنه بومی هند (قبل از ورود آریاییها) دراویدیان بودند و پس از آمدن آریاییها سرزمین خود را بهناچار تسلیم آریاییها کرده، به طرف شبهجزیره دکن عقبنشینی کردند.
«قبل از ظهور زردشت در اوایل هزاره اول قبل از میلاد، یعنی پیش از آوردن اوستا و تأسیس کیش مزدیسنی و قبل از تشکیل سلطنت ماد، در نزد بومیان غیر آریایی ایران دینی معمول و مجری بوده که از آن به آیین مغان تعریف کردهاند. ظاهرا مغها مانند عیلامیها از سکنه قدیم ایران بودهاند و به هیچیک از دو نژاد آریایی و سامی تعلق و بستگی نداشتهاند. فرقه مگوش یا مغان قبل از تهاجم آریاییها ریاست مذهبی بر سکنه بومی قدیم ایران داشتهاند و همچنین در دوران سلطنت «ماد» گروه یا فرقه برگزیده و نیرومندی بودهاند؛ اما چون نوبت پادشاهی به پارس رسید از نفوذ و اقتدار ایشان کاسته شد لیکن پس از ظهور زردشت و انبساط دین مزدیسنی بسیاری از اصول عقاید آنان با معتقدات آریانها آمیخته و مخلوط شد و مقدار فراوانی از مبادی آنان در جامعه دینی زردشتی باقی ماند که از آن جمله احترام به عنصر آذر یا آتش است که پارسیان نیز آن را مورد احترام و پرستش قرار دادند».[۱]
مهرپرستی. مهر به معنای خورشید و محبت است و اروپاییها آن را میترا و مهرپرستی را میترائیسم نامیدهاند. بعد از آیین مغان، دومین آیینی که در ایران رواج یافته مهرپرستی یا میترائیسم است. مهر یا میترا (Mitra) خدای آفتاب (مهر) بود.
«یکی از ادیان دیرین و عقاید کهن که در ازمنه باستان در نزد قبایل قدیم آریا به ظهور رسید و در طی مرور ایام تکامل بسیار پیداکرد، آیین مهرپرستی یا پرستش میتراست که خدای نور ازلی و آسمانی است».[۲]
بعد از سقوط هخامنشیان، میترائیسم در عصر سلوکیان و پارتیان به طرف اروپا و غرب انتشار پیداکرد و برخی از آدابورسوم آن وارد مسیحیت نیز شد.
زرتشتی. بعد از آیینهای مغان و میترائیسم، سومین آیین مهمی که در ایران و سرزمین افغانستان منتشر شد دین زرتشتی بود. راجعبه اصل و مبدأ زرتشت و دین او بین مورخان اختلافنظر است و زادگاه او بهطور قطع مشخص نیست، برخی او را از آریانهای شمال غربی ایران و برخی دیگر از آریانهای شمال شرقی ایران میدانند. آنچه مسلم است اینکه دین زرتشتی ابتدا در شرق گسترش یافت و سپس به طرف غرب ایران راه پیداکرد. به روایتی زرتشت در بلخ متولد شد و دین خود را بر ویشتاسب یا گشتاسب حاکم بزرگ در منطقه بلخ عرضه داشته و او نیز دین زرتشتی پذیرفت و دین زرتشتی از آنجا به هند نیز راه پیداکرد. احتمال دیگری هم داده شده است که جایگاه نخستین آیین زرتشت ولایت خوارزم بوده باشد؛ زیرا این شهر از مراکز مهم استقرار آریاییها بوده و جایگاه سیاسی و مذهبی بالایی داشت.
آقای نفیسی مینویسد:
«دین زرتشت برخلاف آنچه قرنها در آن اصرار ورزیده از شمال شرقی ایران قدیم، یعنی از همین نواحی پامیر و آسیای مرکزی و خوارزم به نواحی دیگر آمده... وانگهی زبان اوستاکه زبان این دین است به زبانهای این ناحیه شمال شرقی بهتر میخورد تا به زبانهای ناحیه شمال غربی و گاهی زبان اوستا به زبان پشتو یا پختو، از زبانهای امروزی افغانستان بسیار، شبیه است».[۳]
بلخ یکی از مهمترین کانونهای دین زرتشتی در شرق بود و آتشکده نوبهار مظهر آن خوانده شده است، آتشکده نوبهار ابتدا آتشکده زرتشتیان و بعدها معبد بودائیها شد یا برعکس ابتدا معبد بودائیها بود و بعدها آتشکده زرتشتیان شد یا آنکه چند بار دستبهدست شده است، بههرحال، مسعودی آن را بزرگترین آتشکده منطقه دانسته و جغرافیدانان قرن هفتم، مانند یاقوت حموی و ذکریا قزوینی تصریح کردهاند که
«آتشکده نوبهار برای رقابت با خانه کعبه ساخته شده است».[۴]
خاندان برمک که خانوادهای تاجیک و از مردم بلخ بودند و بعد به دربار عباسی راه یافتند، قبلا بر آیین زرتشتی بودند. برخی نیز گفتهاند،
شاهنامه راجعبه مرگ زرتشت میگوید
در ایران، دین زرتشتی در زمان هخامنشیان و در دوره اشکانیان نیز درکنار مهرپرستی رواج داشته است؛ زیرا در این دو دوره تعصب مذهبی وجود نداشته است. در دوره ساسانیان و در زمان اردشیر بابکان، زرتشتی دین رسمی ساسانیان و تعصب مذهبی خیلی شدید شد؛ شاید یک علت آن گسترش مسیحیت از غرب و بودائیزم از شرق بود، در مناطق شرقی ایران آن زمان بودائیزم بهسرعت در حال گسترش بود و ساسانیان به دلیل درگیری با یونان و روم فرصت کافی برای مقابله با توسعه بودائیزم در شرق را نداشتند. اوستای کنونی در زمان ساسانیان گردآوری شده است. اوستا در زمان هخامنشیان روی پوستگاو نوشته شده بود؛ ولی اسکندر آن را سوزاند، در زمان اشکانیان از روی روایتهای شفاهی گردآوری شد و این متون در زمان اردشیر ساسانی تصحیح و تنقیح و بهصورت قطعی ثبت شدند. در زمان حمله مسلمانان نیز قسمتهایی از اوستا از بین رفت.
«نخستین ۲۱ نسک بوده که اینک پانزده نسک آن باقی مانده و شش نسک، یعنی بیش از یک ثلث از میان رفته است».[۷]
با آنکه در برخی شهرهای ایران مانند یزد، کرمان و تهران هزاران زرتشتی زندگی میکنند، ولی در افغانستان هیچ زرتشتی وجود ندارد. بودائی. بودا در قرن ششم تا پنجم قبل از میلاد (همزمان با کورش) در شمال شرقی هند زندگی میکرد. او در حدود ۵۶۰ ق.م، در شمال شرقی هند در دامان هیمالیا و در کنار رود گنگ متولد شد و وفاتش در سن ۸۰ سالگی در حدود ۴۸۳ ق.م، ذکر شده است. بعد از اسکندر آیین بودا بهطرف غرب گسترش پیدا کرد.
«در خارج از هندوستان نخستین سرزمینی که دین بودا را در خارج از هندوستان پذیرفت افغانستان امروز بود، هنوز هم پس از هندوستان مهمترین ذخیره صنایع بودائی، افغانستان و بهمخصوص نواحی مجاور شاهراههایی است که امروز، از جلالآباد به کابل و از آنجا به بلخ میرود.کتیبههایی که در دست است میرساند که در سال ۲۵۶ پیش از میلاد، آیین بودائی در افغانستان پابرجا شده بود».[۸]
آیین بودا نخست در گندهارا، بعد از آن در کاپیسا و سپس بامیان انتشار یافت و از آنجا به ایبک و بلخ رفت، بهطوریکه در قرن اول قبل از میلاد، آیین بودا در تمامی شرق، مرکز و شمال افغانستان امروز گسترش یافته بود. آیین بودائی از راه افغانستان به آسیای مرکزی و آسیای شمالی، چین، کره، ژاپن و... راه پیدا کرد.
آیین بودا در زمان آشوکا گسترش زیادی یافت. آشوکا از امپراتوران بزرگ سلسله موریا در هند بود، او در سال ۲۷۳ قبل از میلاد، به سلطنت رسید و آیین بودائی را پذیرفت؛ در نتیجه بودائی دین رسمی حکومت شد و مبلغان بودائی به طرف کابلستان، که در آن زمان تحتکنترل سلسله موریا بود، حرکت کردند. در این زمان پرستشگاههای زیادی احداث شد. مشهور است که ۸۴ هزار معبد بودائی بنا شد. تعدادی از آن معابد در گندهارا، کاپیسا و بامیان بنا شده بود.
بعد از آشوکا، کانیشکا به سلطنت رسید.کانیشکا نیز از پادشاهان بزرگ سلسله موریا در هند بوده است و او را آشوکای دوم نیز لقب دادهاند. در زمان کانیشکا دین بودا رونق و رواج زیادی یافت و مبلغان بودائی مرزهای هند را درنوردیدند و به طرف آسیای مرکزی، آسیای شمالی، چین، کره، ژاپن، تبت، جنوب شرق آسیا و جاهای دیگر رفتند و به تبلیغ و ترویج بودائی پرداختند. پیشاور امروز پایتخت زمستانی کانیشکا بود و بزرگترین معبد بودائی در آن ساخته شد. در هده (نزدیک جلالآباد کنونی) پرستشگاه بزرگ و معابد زیادی بنا شد. معبد بزرگ دیگر در سرخکوتل (نزدیک بغلان کنونی) احداث شد. پایتخت دیگر کانیشکا، تاکسیلا بود.
بعد از سلسله موریا، سلسله دیگری که به ترویج بودائی کمک زیادی کرد خاندان کوشانی بود که بعد از سقوط دولت یونان و باختری سر کار آمد.گفته شده که کوشانیان از خود آیینی نداشتند و اساسا صحراگرد و از قبایل بادیهنشین بودند؛ ولی بهتدریج تحت تأثیر آیین بودائی قرار گرفته، آن را پذیرفتند و به ترویج آن پرداختند. بامیان از مشهورترین مناطق بودائی در این بود. بامیان از اوایل دوره میلادی تا حدود قرن هفتم میلادی، شهری مذهبی بود و از رونق فراوانی برخوردار بود، وجود تندیسهای بزرگ بودا و معابد فراوان در آن نشانگر اهمیت و عظمت این شهر در آن دوره بود. در سال 632 میلادی، مردم منطقه بامیان پیرو آیین عراوه کوچک (اسم یکی از طریقههای بودائی) بودند و زبانشان نیز همانند مردم کابلستان و بلخ بود. در زمان ظهور اسلام نیز آیین بودائی در شرق و شمال افغانستان گسترش داشت.
بارتولد مینویسد:
«تا زمان فتح عرب در بلخ و صفحات واقع در دو طرف جریان علیای آمودریا، که در قید بستگی بلخ بودند، مذهب بودائی سیادت و حاکمت کامل داشت. فتح بلخ به دست اعراب بنا به بعضی اخبار در زمان خلافت عثمان و بنا به برخی روایات در دوره سلطنت معاویه واقع شد. از قرار معلوم شهر مقاومت شدیدی کرده بود؛ زیرا خراب و مدتی از عرصه وجود خارج شده بود».[۹]
در قرن هشتم میلادی نیز بودائیان در بامیان مشغول فعالیت و تبلیغ بودند؛ زیرا آثار و نوشتههای بودائی مربوط به قرن هشتم میلادی، در بامیان کشف شده است:
«با وجود ظهور اعراب تا این زمان، هنوز بودائیان بامیان در معابد خود مشغول ریاضت بودند و فقط در اوایل قرن نهم، عملا دست تصرف آنها از این دره کوتاه شده است».[۱۰]
بر اثر درگیریهاییکه بین مسلمانان و بودائیان رخ داد عدهای از آنان مسلمان شدند، عدهای کشته شده و عدهای نیز فرار کردند و معابد آنان هم متروک شد و پس از آن بود که شهر غلغله در بامیان ساخته شد. بودائی حتی تا قرن چهارم و پنجم هجری، به حضور خود در شرق افغانستان ادامه داد؛ اما بساط آن در زمان صفاریان و بهویژه غزنویان از افغانستان برچیده شد.
سلسله ساسانی با پذیرش دین زرتشتی و رسمیکردن آن، از یک سو مانع پیشروی مسیحت در آسیا شد و مسیحیت از ارمنستان جلوتر نرفت و از سوی دیگر، مانع گسترش بودائیزم به طرف اروپا شد و بودائیزم از محدوده کابلستان جلوتر رفت و هر دو در کنار مرزهای ایران متوقف شدند.
مانی. آیین مانی یا مانویت در عهد ساسانیان منتشر شد. مانی حدود ۲۱۵ یا احتمالا ۲۱۶ میلادی، در نزدیکی بابل متولد شد و سپس دین خود را به دربار شاپور اول پادشاه ساسانی عرضه داشت و در ۲۷۶ تا ۲۷۷ میلادی، به قتل رسید.
مانویت
«در زمانی دراز، افزون از هزار سال در ممالک خاورمیانه، آسیای وسطی، چین، شام، روم و اروپا به صور و اشکال مختلف ادامه داشته است».[۱۱]
مانویت ابتدا در امپراتوری روم با سرعت توسعه یافت؛ ولی در برابر رشد مسیحیت متوقف شد. در شرق نیز پیشروی کرد و ترکان اویغور آن را پذیرفتند و خاقانهای آن در سال 763، به این مذهب درآمدند و آن را مذهب سلطنتی ساختند.کتاب مانی ارژنگ یا ارتنگ نام داشت، انجیل مانی نیز نامیده میشد و ظاهرا در زمان غزنویان نسخههایی از آن وجود داشت.
کیش مزدک. پس از آیین مانی، آیینیکه در قرن پنجم میلادی منتشر شد، کیش مزدک بود. مزدک، فرزند بامدادان، از اهالی شوش بود و در زمان قباد ساسانی (۴۸۸ میلادی) که اوضاع کشور دچار اختلال و آشفتگی بود، زندگی میکرد. قباد کیش مزدک را پذیرفت و کوشید با تکیه بر مزدکیه امور خود و کشور را پیش ببرد. فرقه مزدکی بعدها به دست انوشیروان ساسانی منقرض شد.
بتپرستی. در افغانستان تا زمان سلطنت عبدالرحمان خان، هنوز در قسمتهایی از خاک این کشور بتپرستی وجود داشت و عدهای از مردم در کافرستان (بعدها نورستان) بر کیش بتپرستی بودند. عینالوقایع راجعبهکیش آنان مینویسد:
«بتهای قویجثه قدیمی را میپرستند و به کواکب سبعه و وحوش معتقدند. بعضی از آنها اشیای دیگر را ربالنوع خود میدانند، و برخی از نفوذ هندوان و کشیشان انگلیسی به قواعد بودائی و نصارایان (عیسویان)... خود را ملبس دارند و بسیاری از آنها لامذهب و خالی از طریقه و بری از ادیان مختلفاند».[۱۲]
عبدالرحمان خان به سرزمین آنان، کافرستان، حملهکرد و آنان را مسلمان کرد و ولایتشان را هم بهجای کافرستان، نورستان نامید. عجیب این است که در زمان سلطان محمود غزنوی که اکثر مناطق افغانستان مسلمان شدند و سلطان محمود حتی تا سومنات و گجرات برای بتشکنی و مسلمانکردن هندوها پیش رفت؛ ولی برای مسلمانکردن وارد کافرستان نشد.
یهود. تاریخچه حضور یهودیان در سرزمین افغانستان مشخص نیست؛ اما در دوره هخامنشیان با اقدام پادشاهان این سلسله در زمان کورش و اقدام خشایارشاه برای آزادی یهودیان از زندانهای بابل، تعداد آنان در قلمرو سلسله هخامنشی رو به ازدیاد نهاد و عدهای از آنها در مناطق مختلف ایران آن روزگار، از جمله افغانستان امروز، پراکنده و ساکن شدند و به تجارت پرداختند. عدهای از آنان در سیستان، هرات، غور، بست، بلخ، غزنی و میمنه مستقر شدند.
مسیحیت. مسیحیت از حدود قرن چهارم میلادی به خراسان راه یافت. در اوایل قرن هفتم میلادی نیز عدهای از مسیحیان به سیستان و خراسان مهاجرت کردند. زمین داور از مراکز استقرار آنان بود. عدهای از آنان در زرنج، فراه، بست و قندهار نیز ساکن شدند، حتی در اوایل ورود اسلام، پیروان مسیحیت در هرات و برخی شهرهای دیگر حضور داشتند و کلیساهای آنها به روی پیروان مسیحیت باز بود؛ ولی عده مسیحیان درمجموع خیلی کم بود.
از میان ادیان و آیینهای ذکرشده، بودائی و زرتشتی بیشترین گسترش و فراگیری را داشتند و ریشههای عمیقی در جامعه آن روز کسب کردند. زرتشتی بیشتر در مرکز و غرب ایران آن روز رواج داشت و بودائی عمدتا در شرق، شمال و قسمتهایی از جنوب افغانستان امروز رایج بود. سایر کیشها و آیینها، پیروان کمی داشتند. با ورود اسلام همه ادیان و آیینهای رایج بهتدریج منسوخ یا به عقب رانده شدند و پیروان خود را از دست دادند و اکثریت مردم اسلام آوردند، البته زرتشتی وضعیتی بهتر از بودائی داشت. زرتشتی هنوز هم در ایران پیروانی دارد؛ ولی بودائی اصلا پیروانی ندارد.
دوران اسلامی و مذاهب اسلامی
با ورود اسلام و دگرگونیهای شگرفی که در حیات فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ایران، افغانستان و سایر سرزمینهای منطقه پدید آمد و از این زمان به بعد شرق ایران، افغانستان، پاکستان کنونی، آسیای مرکزی، خراسان یا سرزمین مشرق شناخته شد. در ۲۱ هجری / ۶۴۲ میلادی، یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی در نهاوند از مسلمانان شکست خورد و در مرو اقامت گزید. مسلمانان به طرف شرق شروع به پیشروی کردند و یک سال بعد به خراسان رسیدند. در سال ۲۲ هجری، احنف بن قیس راه خراسان در پیشگرفت و از راه طبس بهطرف خراسان پیش رفت و هرات، مرو و تعدادی از شهرها را تسخیر کرد. مسلمانان ابتدا با مقاومت زیادی مواجه شدند؛ ولی حاکمان محلی یکی پس از دیگری تسلیم شده، اسلام را پذیرفتند. با قتل عمر مدتی در سپاه اسلام تشتت و تفرقه ایجاد شد؛ ولی در زمان عثمان حملات مسلمانان ادامه یافت و کابل و آسیای مرکزی را تصرف کردند. بروز برخی حوادث در مرکز خلافت مانند قتل عثمان، جنگ معاویه با حضرت علی علیهالسلام و شهادت آن حضرت سبب بروز وقفه در پیشروی مسلمانان شد؛ ولی با رویکارآمدن امویان حملات مسلمانان از سر گرفته شد. معاویه با شنیدن اخبار شورشها در شرق، دوباره عبدالله بن عامر را حاکم بصره، خراسان و سیستان کرد. طولی نکشید که خراسان و آسیای مرکزی دوباره تحتکنترل مسلمانان درآمد.
با ورود اسلام و مسلمانان به خراسان همه مردم آن یکباره مسلمان نشدند، بلکه گسترش کامل اسلام مدتی طول کشید. در زمان غزنویان یکپارچگی بیشتری در حاکمیت اسلامی منطقه پدید آمد و اسلام در سراسر خراسانگسترش زیادی پیدا کرد و بسیاری از مردم و اقوامی که تاکنون اسلام نیاورده بودند، به اسلام پیوستند. برای مثال،
«طبق نوشته دائرهالمعارف بریتانیا، افغانها از قرن دهم میلادی مسلمان شدند. این قرن مصادف است با عصر سلطان محمود غزنوی که... اکثریت مردم افغانستان در آن عصر مسلمان شدند».[۱۳]
تعداد مسلمانان افغانستان
اکنون مسلمانان بیش از ۹۹ درصد جمعیت افغانستان را تشکیل میدهند.کمتر از یک درصد جمعیت غیرمسلمان؛ شامل تعدادی هندو و سیک، تعداد کمی یهودی و احیانا تعداد اندکی مسیحی غیرمسلمانان بیشتر در شهرها ساکناند و معمولا به مشاغلی غیر از کشاورزی و دامداری اشتغال دارند. راجعبه تعداد (درصد تقریبی) غیرمسلمانان اختلاف زیادی وجود ندارد؛ ولی راجعبه تعداد پیروان هریک از مذاهب و فرق اسلامی اختلافنظر زیادی وجود دارد. مذاهب اسلامی عمدتا شامل دو گروه اهل سنت (حنفی) و شیعیان است. در درون اهل سنت فرق صوفی چشتیه، قادریه و نقشبندیه وجود دارند. شیعه نیز شامل دو گروه اثنیعشری یا امامیه (اکثریت) و اسماعیلیه (اقلیت) میشود. اهل سنت، با احتساب فرق صوفی، حدود ۷۰ درصد جمعیت یا قدری بیشتر و شیعیان (اعم از امامیه و اسماعیلیه) قریب به یکسوم جمعیت را تشکیل میدهند؛ هرچند آمارها، که همگی مبتنی بر تخمین است، متفاوت است. هریک از مذاهب اسلامی، همانند اقوام، پیروان خود را بهمراتب بیشتر از آنچه گفته میشود و دیگران را بهمراتب کمتر میدانند.
تنوع مذهبی، همانند تنوع قومی و زبانی، در کابل بیشتر از سایر شهرهای افغانستان است و شیعیان، حنفیها، یهودیان، سیکها و هندوها در کنار هم زندگی میکنند پس از آن شهرهای اصلی و مهم افغانستان، مانند هرات، مزار شریف، قندهار، غزنی و جلالآباد قرار دارند.
ساختار دینی مبتنی بر شریعت و طریقت است، در ساختار شریعت پیروان حنفی و شیعه قرار دارند و در ساختار طریقت فرق صوفی، مانند چشتیه، قادریه و نقشبندیه قرار دارند.[۱۴]
نیز نگاه کنید به
تاريخ اديان و مذاهب ژاپن؛ تاريخ اديان و مذاهب کانادا؛ تاريخ اديان و مذاهب کوبا؛ تاريخ اديان و مذاهب مصر؛ آیین ها، ادیان و مذاهب باستانی و بومی چین؛ تاريخ اديان و مذاهب تونس؛ تاريخ اديان و مذاهب روسیه؛ تاريخ اديان و مذاهب در سنگال؛ تاريخ اديان و مذاهب آرژانتین؛ تاريخ اديان و مذاهب فرانسه؛ تاريخ اديان و مذاهب اوکراین؛ تاريخ اديان و مذاهب اسپانیا؛ تاريخ اديان و مذاهب قطر؛ تاريخ اديان و مذاهب بنگلادش.
کتابشناسی
- ↑ حکمت، علیاصغر (1345). تاریخ ادیان. تهران: انتشارات ابن سینا، ص 147-148.
- ↑ حکمت، علیاصغر (1345). تاریخ ادیان. تهران: انتشارات ابن سینا، ص150-151.
- ↑ نفیسی، سعید (1343). سرچشمه تصوف در ایران. تهران: کتابفروشی فروغی، ص۷.
- ↑ ناصری داودی، عبدالمجید (بیتا). تاریخ تشیع در افغانستان. (بینا)، ص164.
- ↑ مختارف، احرار (1381). تاریخ عمومی شهر بلخ در قرون وسطی. تهران: اداره نشر وزارت امور خارجه، ص7.
- ↑ حکمت، علیاصغر (1345). تاریخ ادیان. تهران: انتشارات ابن سینا، ص158.
- ↑ نفیسی، سعید (1343). سرچشمه تصوف در ایران. تهران: کتابفروشی فروغی، ص90.
- ↑ نفیسی، سعید (1343). سرچشمه تصوف در ایران. تهران: کتابفروشی فروغی، ص21.
- ↑ بارتولد، و (1358). تذکره جغرافیای تاریخی ایران. ترجمه حمزه سردادور. تهران: انتشارات توس، ص58.
- ↑ موسیو. گور، مادام .پرفسور هاکن (1385). آثار عقیقه بودایی بامیان. ترجمه احمد علی خان. انجمن ادبی کابل، ص15.
- ↑ حکمت، علیاصغر (1345). تاریخ ادیان. تهران: انتشارات ابن سینا، ص166.
- ↑ ریاضی هروی، محمدیوسف (1369). عین الوقایع. به کوشش محمد آصف فکرت. تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، ص 233-234.
- ↑ افشار یزدی، محمود (1380). افغان نامه. تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، جلد دوم، ص۲۷۰.
- ↑ علی آبادی، علیرضا (1395). جامعه و فرهنگ افغانستان. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، ص 141-153.