تاريخ معاصر بنگلادش: تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه ملل
جز (The LinkTitles extension automatically added links to existing pages (https://github.com/bovender/LinkTitles).)
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
'''2 .2 .تاريخ معاصر'''
تاریخ معاصر در کشور بنگلادش شامل تحولات مهم سیاسی، اجتماعی و فکری در تاریخ معاصر و انقراض استیلای مغول و ورود کمپانی هند شرقی است که در ذیل شرح داده شده است:


'''2. 2. 1. تحولات مهم سیاسی، اجتماعی و فکری در تاریخ معاصر'''
=== تحولات مهم سیاسی، اجتماعی و فکری در تاریخ معاصر ===
مسلمانانی که اکثریت [[جمعیت بنگلادش]] را تشکیل می‌دهند، از مدت‌ها پیش در باره هویت فرهنگی خود دچار تردید و دو دولی شده‌اند. اینان از یک سو، قرن‌ها است که به واسطه تعلقات و وابستگی‌های مذهبی، به سوی دنیای اسلام سوق داده شده‌اند و از سوی دیگر، پیشینه فرهنگی خود را، که آن‌ها را به شدت به جمعیت محلی غیر مسلمان پیوند می‌زند، حفظ کرده‌اند. در حقیقت، ویژگی خاص مسلمانان بنگالی، عامل انزوای آن‌ها بوده است. تمایل به اینکه مسلمانان شبه قاره هند به منزله جامعه‌ای واحد با یک چشم‌انداز و نگرش و فرهنگ مشخصی تلقی شوند، در عمل گرایش گمراه کننده‌ای بوده است.


مسلماناني كه اكثريت جمعيت [[بنگلادش]] را تشكيل مي دهند، از مدت ها پيش در بارة هويت فرهنگي خود دچار ترديد و دو دولي شده اند. اینان از يك سو، قرن ها است كه به واسطة تعلقات و وابستگي هاي مذهبي، به سوي دنياي اسلام سوق داده شده اند و از سوي ديگر، پيشينة فرهنگي خود را، كه آن ها را به شدت به جمعيت محلي غير مسلمان پيوند مي زند، حفظ كرده اند.
=== انقراض استیلای مغول و ورود کمپانی هند شرقی ===
نگاهی به تاریخ 400 ساله اخیر هند نشان می‌دهد که کمپانی هند شرقی در سال 1600 میلادی در انگلستان تأسیس شد. هدف از تأسیس این کمپانی، ظاهراً، ایجاد روابط اقتصادی و انجام تجارت از راه دریایی که «واسگودوگاما» و سیاحان دیگر کشف کردند، بود. انگلیسی‌ها در 1765بنگال را به تصرف درآوردند و نظام نیابت در بنگال به سر رسید. لرد کلایو، فرماندار بنگال، سند دیوانی بنگال و ایالات بیهار و اوریسا را برای کمپانی هند شرقی کسب کرد. در 1784پارلمان بریتانیا قانونی تصویب کرد که بر اساس آن، کمپانی هند شرقی مالک و صاحب حقوقی و تجاری هند شناخته شد و برای آن هیئت نظارت تشکیل شد. به جای احکام اسلامی، قانون انگلیسی به اجرا درآمد و زبان انگلیسی به جای فارسی در ادارات رواج یافت که سخت به ضرر مسلمانان تمام شد. هندو‌ها با فراگرفتن زبان انگلیسی در به دست آوردن کار دولتی از مسلمانان جلو افتادند. لرد کرزن نایب السلطنه هند برای ایجاد نظم و انضباط حکومتی، در 1905 ایالت بزرگ بنگال را به دو بخش شرقی (شامل بنگال شرقی و آسام) و غربی (شامل بنگال غربی و بیهار و اوریسا) تقسیم کرد<ref name=":22">Phillips, D.A. and Gritzner, C.F. (2007). Bangladesh. New York: Chelsea House Publishers، P. 38-45</ref>.


  در حقيقت، ويژگي خاص مسلمانان بنگالي، عامل انزواي آن ها بوده است. تمايل به اينكه مسلمانان شبه قاره هند به منزله جامعه ای واحد با يك چشم انداز و نگرش و فرهنگ مشخصي تلقي شوند، در عمل گرايش گمراه كننده ای بوده است.
مسلمانان در بخش شرقی جمعیت بیشتری داشتند و هندوها در بخش غربی بیشتر بودند. با این وجود هندوها نگران از دست دادن قدرت اقتصادی و سیاسی خود بودند و به این سیاست اعتراض کردند. در نتیجه، درگیری بین هندوها و مسلمانان به وجود آمد و به شورش‌های خونینی تبدیل شد. از این رو، تحت فشار جمعیت هندوی بنگال غربی به بریتانیا، هر دو بخش در سال 1912 مجددا بهم پیوستند<ref name=":22" />. نهضت استقلال طلبی هند که در دهه 1900 پدید آمده بود باعث شد تا مجمعی از مسلمانان هند در داکا تشکیل شد (1906م). این مجمع تصمیم گرفت حزب مسلمانان هند تاسیس شود. این حزب بعدها به نام "مسلم لیگ سراسر هند" مشهور شد. در نتیجه این درگیری‌ها، پادشاه انگلستان، جرج پنجم در 1911م تقسیم بنگال را لغو کرد و آسام به استان کمیسری تبدیل شد و پایتخت هند از کلکته به دهلی انتقال یافت. سرانجام بعد از استقلال هند از زیر یوغ بریتانیا و تقسیم شبه قاره هند به دو کشور هند و پاکستان (جون 1947م)، بنگال شرقی ایالتی از پاکستان محسوب شد<ref>امام الدین، س.(1391). "بنگال/ بنگاله"، [https://rch.ac.ir/article/Details/11691?%D8%A8%D9%86%DA%AF%D9%84%D8%A7%D8%AF%D8%B4 دانشنامه جهان اسلام]، ذیل حرف ب. ص335.</ref>.


از آنجا که هدف اصلی گردانندگان این کمپانی، جامه عمل پوشاندن به مطامع سیاسی و کسب استیلای سیاسی در شبه قاره بود، آنان به تدریج با بهره گیری از اختلافات موجود و تشنج ضعف‌های اداری در بخش‌های مختلف قلمرو گسترده مغول، دامنه نفوذ خود را گسترش دادند. آن‌ها ابتدا در مدارس (بندر معروف جنوب هند) مستقر شدند و سپس به بنگال روی آوردند و شهر معروف و بندری کلکته را به صورت ستاد و پایگاه اصلی خویش در آوردند. پس از استقرار و کسب قدرت در کلکته به مصاف با نواب معروف بنگال یعنی سراج الدوله برخاستند.


2. 2. 1. 1. انقراض استيلاي مغول و ورود كمپاني هندشرقي
با قتل سراج الدوله در بنگال، از سال 1757 تا 1858 میلادی، بنگال و سراسر شبه قاره را هیئت منتخب کمپانی هند شرقی اداره می‌کرد. کلکته در آن زمان پایتخت بود و علاوه بر وجود فرماندار کل، از جانب هیئت مدیره فرمانداران مختلفی برای ایالت‌های مختلف تعیین می‌شدند.


نگاهی به تاریخ 400 ساله اخیر هند نشان می دهد که كمپاني هند شرقي در سال 1600 ميلادي در انگلستان تأسيس شد. هدف از تأسيس اين كمپاني، ظاهراً، ايجاد روابط اقتصادي و انجام تجارت از راه دريايي که «واسگودوگاما» و سياحان ديگر کشف کردند، بود. انگلیسی ها در 1765بنگال را به تصرف درآوردند و نظام نیابت در بنگال به سر رسید. لرد کلایو، فرماندار بنگال، سند دیوانی بنگال و ایالات بیهار و اوریسا را برای کمپانی هند شرقی کسب کرد. در 1784پارلمان بریتانیا قانونی تصویب کرد که بر اساس آن، کمپانی هند شرقی مالک و صاحب حقوقی و تجاری هند شناخته شد و برای آن هیئت نظارت تشکیل شد. به جای احکام اسلامی، قانون انگلیسی به اجرا درآمد و زبان انگلیسی به جای فارسی در ادارات رواج یافت که سخت به ضرر مسلمانان تمام شد. هندو ها با فراگرفتن زبان انگلیسی در به دست آوردن کار دولتی از مسلمانان جلو افتادند. لرد کرزن نایب السلطنه هند برای ایجاد نظم و انضباط حکومتی، در 1905 ایالت بزرگ بنگال را به دو بخش شرقی (شامل بنگال شرقی و آسام) و غربی (شامل بنگال غربی و بیهار و اوریسا) تقسیم کرد ( Phillips and Gritzner,2007:38-45).
کلکته تا سال 1911 پایتخت شبه قاره باقی ماند و نماینده ملکه، فرماندار کل، در آنجا مستقر بود. به هنگام تاج گذاری «جرج پنجم» که در دهلی انجام گرفت، و با لغو تقسیم بنگال، پایتخت هند نیز از کلکته به دهلی انتقال یافت و استیلای سیاسی بریتانیا بر شبه قاره تا سال 1947 ادامه یافت. بدین ترتیب انگلیس به مدت 190 سال در سراسر شبه قاره حکمرانی کرد. البته در طول این مدت نا آرامی‌ها و اختلافات متعددی به وقوع پیوست. به طور متوسط در هر 25 سال نیروهای بریتانیا درگیر نیروی عظیم، انقلابی و استقلال طلب شبه قاره بودند<ref>آخوند زاده، محمد مهدي (1365)، تجزيه شبه قاره هند و استقلال [[بنگلادش]]. تهران: دفتر مطالعات سياسی و بين المللی وزارت امورخارجه، ص. 11-18.</ref>.


مسلمانان در بخش شرقی جمعیت بیشتری داشتند و هندوها در بخش غربی بیشتر بودند. با این وجود هندوها نگران از دست دادن قدرت اقتصادی و سیاسی خود بودند و به این سیاست اعتراض کردند. در نتیجه، درگیری بین هندوها و مسلمانان به وجود آمد و به شورش های خونینی تبدیل شد. از این رو، تحت فشار جمعیت هندوی بنگال غربی به بریتانیا، هر دو بخش در سال 1912 مجددا بهم پیوستند (Ibid).  نهضت استقلال طلبی هند که در دهه 1900 پدید آمده بود باعث شد تا مجمعی از مسلمانان هند در داکا تشکیل شد (1906م). این مجمع تصمیم گرفت حزب مسلمانان هند تاسیس شود. این حزب بعدها به نام "مسلم لیگ سراسر هند" مشهور شد. در نتیجه این درگیری ها، پادشاه انگلستان، جرج پنجم در 1911م تقسیم بنگال را لغو کرد و آسام به استان کمیسری تبدیل شد و پایتخت هند از کلکته به دهلی انتقال یافت. سرانجام بعد از  استقلال هند از زیر یوغ بریتانیا و تقسیم شبه قاره هند به دو کشور هند و پاکستان (جون 1947 م)، بنگال شرقی ایالتی از پاکستان محسوب شد (امام الدین، 1377: 335).
پس از شکل گیری پاکستان، محمد علی جناح سعی کرد تا زبان اردو را به بهانه اینکه زبان ملی مسلمانان شبه قاره است، رسمی‌ کند. قائداعظم محمدعلی جناح در سخنرانی خود که در گردهمایی‌های مردمی‌ در داکا در مارس 1948 میلادی ایراد کرد، تاکید کرد که چون پاکستان ملتی واحد است، فقط یک زبان رسمی‌ و آن هم اردو می‌تواند هویت این ملت را حفظ کند. با این نظریه، مسلمانان بنگالی به خصوص جامعه دانشجویان به شدت مخالفت کردند. آن‌ها معتقد بودند که هر دو زبان اردو و بنگالی باید زبان‌های رسمی‌ پاکستان باشند چرا که بیشتر مردم پاکستان، در بنـــگال شرقی زندگی و به زبان بنگالی تکلم می‌کردند. دولت تلاش‌های بسیاری انجام داد تا مبارزه‌های دانشجویی را ملهم از تحریکات هندویی و یا کمونیستی جلوه دهد، اما موفق نشد.


  از آنجا كه هدف اصلي گردانندگان اين كمپاني، جامة عمل پوشاندن به مطامع سياسي و كسب استيلاي سياسي در شبه قاره بود، آنان به تدريج با بهره گيري از اختلافات موجود و تشنج ضعف هاي اداري در بخش هاي مختلف قلمرو گستردة مغول، دامنة نفوذ خود را گسترش دادند. آن ها ابتدا در مدراس ( بندر معروف جنوب هند) مستقر شدند و سپس به بنگال روي آوردند و شهر معروف و بندري كلكته را به صورت ستاد و پايگاه اصلي خويش در آوردند. پس از استقرار و كسب قدرت در كلكته به مصاف با نواب معروف بنگال يعني سراج الدوله برخاستند.
سرانجام دولت پاکستان ناگزیر از پذیرش خواسته آن‌ها شد و هر دو زبان اردو و بنگالی، زبان‌های رسمی‌ پاکستان شناخته شدند؛ هر چند ادامه مبارزه دانشجویی، منجر به حرکت منطقه‌ای قوی‌تری برای آزادی اقتصادی و خودمختاری شد. این حرکت در جریان انتخابات عمومی‌ که در سال 1952 میلادی در پاکستان شرقی برگزار شد، باعث شد تا قدرت را از دست مسلم لیگ خارج کند. وضع قانون ازدواج، دوبار بین سال‌های 1958 و 1969 نتوانست این جنبش را مهار کند.


  با قتل سراج الدوله در بنگال، از سال 1757 تا 1858ميلادي، بنگال و سراسر شبه قاره را هيئت منتخب كمپاني هند شرقي اداره مي کرد.
نگرش استعماری سیاست‌مداران، دیوان‌سالاران، سرمایه‌داران و رهبران نظامی‌ پاکستان غربی احساسات منطقه‌ای را در شرق پاکستان به شدت تقویت می‌کردند. این نگرش منجر به زایش حس وطن گرایی ملی (ناسیونالیسم) در بنگلادش شد. در واقع ناسیونالیسم در [[بنگلادش]] دارای وجهی غیرمذهبی و مادی است. در طول چهل سال اخیر تغییری بنیادی در دیدگاه اجتماعی و سیاسی مسلمانان بنگالی وجود داشته است. در جریان سلطه بریتانیا، خصوصیت فرقه‌های هندو و مسلمان ویژگی اصلی و برجسته زندگی شبه قاره هند شده بود.


  كلكته در آن زمان پايتخت بود و علاوه بر وجود فرماندار كل، از جانب هيئت مديره فرمانداران مختلفي براي ايالت هاي مختلف تعيين مي شدند.
تا سال 1885، یعنی زمانی که کنگره ملی هند تأسیس شد، گروهی از سازمان‌های دولتی را رهبران هندو از جمله موسسه مستأجرین بنگالی (1837م)، مؤسسه هند بریتانیا (1837م)، مؤسسه میهن پرستان (1865م)، انجمن ملی (1870م) و چندین حزب دیگر، بنیان کردند. مسلمانان ارتباطی با آن مؤسسات نداشتند. رهبران هندو هیچ کوشش جدی برای جذب، حمایت و یا حس همدردی با مسلمانان به عمل نیاوردند. به اعتقاد رهبران هندو، این دوره ناسیونالیستی، که به معنای وحدت و اساس یکپارچگی و وحدت ملی در هندوستان بود، متأثر از مذهب هندو بوده است.


  كلكته تا سال 1911 پايتخت شبه قاره باقي ماند و نمايندة ملكه، فرماندار كل، در آنجا مستقر بود. به هنگام تاج گذاري « جرج پنجم » كه در دهلي انجام گرفت، و با لغو تقسیم بنگال، پايتخت هند نيز از كلكته به دهلي انتقال يافت و استيلاي سياسي بريتانيا بر شبه قاره تا سال 1947 ادامه يافت. بدين ترتيب انگليس به مدت 190 سال در سراسر شبه قاره حكمراني کرد. البته در طول اين مدت نا آرامي ها و اختلافات متعددي به وقوع پيوست. به طور متوسط در هر 25 سال نيروهاي بريتانيا درگير نيروي عظيم، انقلابي و استقلال طلب شبه قاره بودند (آخوندزاده، 1365: 11- 18).
پیش از تشکیل پاکستان، محمد علی جناح، به عنوان فرمانده کل قوا برگزیده شد. وی در سخنرانی ریاست جمهوریش در 11 آگوست 1947 به وضوح تأکید کرد که پاکستان قرار نیست یک دولت مذهبی باشد. بنابر این به نظر می‌رسد که جناح به خوبی تشخیص داده بود که اگر قرار بود پاکستان حکومتی مدرن داشته باشد، اساس آن باید غیر مذهبی بوده و نباید به مذهب این اجازه داده شود که با سیاست ترکیب شود.


  پس از شكل گيري پاكستان، محمد علي جناح سعي کرد تا زبان اردو را به بهانة اينكه زبان ملي مسلمانان شبه قاره است، رسمي کند. قائداعظم محمدعلي جناح در سخنراني خود که در گردهمايي هاي مردمي در [[داكا]] در مارس 1948 ميلادي ايراد كرد، تاکید کرد كه چون پاكستان ملتی واحد است،  فقط يك زبان رسمي و آن هم اردو مي تواند هویت این ملت را حفظ کند. با این نظریه، مسلمانان بنگالي به خصوص جامعة دانشجويان به شدت مخالفت کردند. آن ها معتقد بودند كه هر دو زبان اردو و بنگالي بايد زبان هاي رسمي پاكستان باشند چرا كه بیشتر مردم پاكستان، در بنـــگال شرقي زندگي و به زبان بنگالي تكلم مي كردند. دولت تلاش هاي بسیاري انجام داد تا مبارزه هاي دانشجويي را ملهم از تحريكات هندويي و يا كمونيستي جلوه دهد، اما موفق نشد.
با مرگ جناح در سپتامبر 1948جانشینان وی در مواجهه با مشکلات گوناگونی که دولت تازه تأسیس با آن رو به رو شده بود، ناتوان بودند. ظاهرا وضعیت پاکستان متزلزل بود و شاید اوضاع این گونه نشان می‌داد. به هر حال، پس از تجزیه بنگال و پنجاب، میلیون‌ها پناهنده به خصوص از مرزهای ایالات شرقی و نیز از دیگر ایالات هند، به سوی پاکستان سرازیر شدند. مشکل بزرگ این بود که چگونه وضعیت زندگی را برای آنان فراهم کنند.


  سرانجام دولت پاکستان ناگزير از پذيرش خواستة آن ها شد و هر دو زبان اردو و بنگالي، زبان هاي رسمي پاكستان شناخته شدند؛ هر چند ادامة مبارزه دانشجويي، منجر به حركت منطقه اي قوي تري برای آزادي اقتصادي و خودمختاري شد. اين حركت در جريان انتخابات عمومي که در سال 1952 ميلادي در پاكستان شرقي برگزار شد، باعث شد تا قدرت را از دست مسلم لیگ خارج کند. وضع قانون ازدواج، دوبار بين سال هاي 1958 و 1969 نتوانست اين جنبش را مهار كند.
رهبران سیاسی پاکستان موفق نشدند با استفاده از تفاسیر سیاسی واقتصادی پایه‌هایی را که کشور بر آن اساس بنا شده بود، تشریح کنند؛ بنابراین مذهبی‌ها با تعابیر و تفاسیر خود پا به عرصه گذاشتند و این گونه استدلال کردندکه چون پاکستان در نتیجه جنبشی اسلامی‌ به وجود آمده، لذا فقط با گسترش حکومتی اسلامی‌ می‌تواند دیدگاه‌های منطقی خود را توجیه کند. از این رو با توسل به تاریخ و سنت اسلامی، معنا و ویژگی کاملاً جدیدی به مفهوم پاکستان دادند.


    نگرش استعماري سياست مداران، ديوان سالاران، سرمايه داران و رهبرن نظامي  پاكستان غربي احساسات منطقه اي را در شرق پاكستان به شدت تقويت می كردند. این نگرش منجر به زایش حس وطن گرایی ملی ( ناسيوناليسم) در  بنگلادش شد.
در 12 مارس 1949 در کراچی، مجلس قانون گذاری پاکستان قطعنامه‌ای راتصویب کرد که پاکستان را کشوری یاد می‌کند که در آن مسلمانان قادر خواهند بود که زندگی‌های فردی و جمعی خود را بر اساس تعالیم و دستورات اسلام، همان گونه که در قرآن وسنت ارائه شده است، تنظیم کنند<ref>Lewis, D. (2011). Bangladesh: Politics, Economy and Civil Society. New York: Cambridge University Press، P. 41-74 and 104</ref>.


  در واقع ناسيوناليسم در بنگلادش داراي وجهی غير مذهبي و مادي است. در طول چهل سال اخيرتغييري بنيادي در ديدگاه اجتماعي و سياسي مسلمانان بنگالي وجود داشته است. در جريان سلطة بريتانيا، خصوصيت فرقه هاي هندو و مسلمان ويژگي اصلي و برجسته زندگي شبه قارة هند شده بود.
به دلیل اختلافات سیاسی در خصوص نحوه اداره امور پاکستان، طی سالهای 1947 تا 1956، مسائل جاری مملکت بر اساس قوانین و مقرراتی که پیش از تقسیم شبه قاره، تدوین شده بود، اداره می‌شد. در سال 1954، انتخابات مجلس ایالتی در بخش شرقی پاکستان برگزار شد.


  تا سال 1885، يعني زماني كه كنگرة ملي هند تأسيس شد، گروهي از سازمان هاي دولتي را رهبران هندو از جمله موسسه مستأجرين بنگالي (1837م )، مؤسسه هند بريتانيا (1837م)، مؤسسه ميهن پرستان (1865م )، انجمن ملي (1870م ) و چندين حزب ديگر، بنيان کردند. مسلمانان ارتباطي با آن مؤسسات نداشتند. رهبران هندو هيچ كوشش جدي براي جذب، حمايت و يا حس همدردي با مسلمانان به عمل نياوردند. به اعتقاد رهبران هندو، اين دوره ناسيوناليستي، كه به معناي وحدت و اساس يكپارچگي و وحدت ملي در هندوستان بود، متأثر از مذهب هندو بوده است.
فضل الحق بـــه کمـــک مولانا باشانی و کروردی دست به تشکیل جبهه متحدی به نام Jukta Front زدند که این ائتلاف با پیروزی چشمگیری بر حزب مسلم لیگ فائق آمد؛ در نتیجه فضل الحق کابینه بنگال را تشکیل داد. شیخ مجیب الرحمن از حزب عوامی‌ لیگ که یکی از وزرای جوان فضل الحق بود، در کابینه وی مشغول به کار شد.


  پيش از تشكيل پاكستان، محمد علي جناح، به عنوان فرمانده كل قوا برگزيده شد. وي در سخنراني رياست جمهوريش در 11 آگوست 1947 به وضوح تأكيد كرد كه پاكستان قرار نيست يك دولت مذهبي باشد. بنابر اين به نظر مي رسد كه جناح به خوبي تشخيص داده بود كه اگر قرار بود پاكستان حكومتی مدرن داشته باشد، اساس آن بايد غير مذهبي بوده و نبايد به مذهب اين اجازه داده شود كه با سياست تركيب شود.
در سال 1956به هنگام نخست وزیری چوهدوری محمد علی، اولین قانون اساسی پاکستان تصویب شد. در این هنگام فضل الحق سمت وزارت کشور دولت مرکزی را برعهده داشت و بدین ترتیب در 23 مارس 1956 پاکستان رسماً، «جمهوری اسلامی‌ پاکستان» نام گذاری شد. در 31 مارس 1958، فضل الحق که حاکم بنگال بود، عطاء الرحمن خان را از سر وزیری خلع کرد و چندی بعد خود نیز براثر فشارهای اعضای حزب عوامی‌ لیگ مجبور به استعفا شد. در 7 اکتبر 1959 اسکندر میرزا، قانون اساسی را ملغی کرد و ژنرال «ایوب خان» را، که ریاست ستاد مشترک ارتش را بر عهده داشت، به سمت حاکم نظامی‌ تعیین کرد. ایوب خان همه فعالیت‌های سیاسی را غیرقانونی اعلام کرد. بیست روز پس از اعلام حالت فوق العاده، اسکند میرزا مجبور به استعفا شد و به لندن تبعید شد و محترمانه به آنجا رفت. بدین ترتیب ایوب خان حاکم نظامی، مصادر مسائل پاکستان را رسماً به عهده گرفت.


    با مرگ جناح در سپتامبر 1948جانشينان وی در مواجهه با مشكلات گوناگوني كه دولت تازه تأسيس با آن رو به رو شده بود، ناتوان بودند. ظاهرا وضعيت پاكستان متزلزل بود و شاید اوضاع این گونه نشان می داد. به هر حال، پس از تجزية بنگال و پنجاب، ميليون ها پناهنده به خصوص از مرزهاي ايالات شرقی و نیز از دیگر ایالات هند، به سوي پاكستان سرازير شدند. مشكل بزرگ اين بود كه چگونه وضعیت زندگي را براي آنان فراهم كنند.
ایوب خان در واقع با یک کودتای بدون خونریزی قدرت را در دست گرفت. ایوب خان برای اداره مملکت علاوه بر تکیه گاه اصلی یعنی نیروهای مسلح، به افراد سیاسی نیز بها داد و سیستم جدیدی را به نام «دمکراسی پایه» ارائه کرد. بر اساس این سیستم، اعضای پارلمان و رئیس جمهور به طور غیر مستقیم انتخاب می‌شدند.


     رهبران سياسي پاكستان موفق نشدند با استفاده از تفاسیر سياسي واقتصادي پايه هايي را كه كشور بر آن اساس بنا شده بود، تشريح كنند؛ بنابراین مذهبي ها با تعابير و تفاسير خود پا به عرصه گذاشتند و اين گونه استدلال كردندكه چون پاكستان در نتيجة جنبشی اسلامي به وجود آمده، لذا فقط با گسترش حكومتی اسلامي مي تواند ديدگاه هاي منطقي خود را توجيه كند. از این رو با توسل به تاريخ و سنت اسلامي، معنا و ويژگي كاملاً جديدي به مفهوم پاكستان دادند.
بر اساس طرح «دمکراسی پایه»، ایوب خان به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد و اکثر اعضای حزب مسلم لیگ از وی حمایت کردند. گروه اقلیت مسلم لیگ به رهبری خواجه ناظم الدین، مخالفان ایوب خان، در نقش گروه مخالف عمل کرد.


    در  12مارس 1949 در كراچي، مجلس قانون گذاري پاكستان قطعنامه اي راتصويب كرد كه  پاكستان را كشوري ياد مي كند كه در آن مسلمانان قادر خواهند بود كه زندگي هاي فردي و جمعي خود را بر اساس تعاليم و دستورات اسلام، همان گونه كه در قرآن وسنت ارائه شده است، تنظيم کنند ( Lewis, 2011:41-74 and 104).
در کابینه ایوب خان، به طور مساوی وزرای دو بخش پاکستان حضور داشتند. وی در مقایسه با سایر رهبران پاکستان تا آن زمان، توجه بیشتری به مسائل بنگال می‌کرد. ایوب خان طرح‌های عظیمی‌ چون تأسیس فرودگاه بین المللی، ایجاد شهرک ایوب نگر (شیربنگلانگر فعلی)، ایستگاه راه آهن، پروژه هیدروالکتریک، کارخانه کودشیمیایی، کارخانه ذوب فلز و نظایر آن را در پاکستان شرقی (بنگلادش فعلی) انجام داد. وی از سال 1958 تا مارس 1969 (11سال) در پاکستان حکومت کرد.


  به دليل اختلافات سياسي در خصوص نحوه اداره امور پاكستان، طي سالهاي 1947 تا 1956 ، مسائل جاري مملكت بر اساس قوانين و مقرراتي كه پيش از تقسيم شبه قاره، تدوين شده بود، اداره مي شد. در سال 1954، انتخابات مجلس ايالتي در بخش شرقي پاكستان برگزار شد.
در سپتامبر سال 1965 با شروع جنگ هند و پاکستان، زمینه‌های بیشتر تقسیم پاکستان فراهم آمد.


    فضل الحق بـــه كمـــك مولانا باشاني و كروردي دست به تشكيل جبهة متحدي به نام Jukta Front زدند كه اين ائتلاف با پيروزي چشمگيري بر حزب مسلم ليگ فائق آمد؛ در نتيجه فضل الحق كابينة بنگال را تشكيل داد. شيخ مجيب الرحمن از حزب عوامي ليگ که يكي از وزراي جوان فضل الحق بود، در كابينة وي مشغول به كار شد.
دولت هند در صدد ایجاد نفرت و کینه بیشتر، بین دو بخش از پاکستان به یکدیگر بود؛ آن‌ها با حمله نکردن به پاکستان شرقی و نیز با توجه به درخواست مجیب الرحمان برای کمک نظامی، با حمایت از وی، زمینه را برای تبلیغات ضد پاکستانی از جناح طرفداران هند درپاکستان شرقی فراهم کردند.


  در سال 1956به هنگام نخست وزيري چوهدوري محمد علي، اولين قانون اساسي پاكستان تصويب شد. در اين هنگام فضل الحق سمت وزارت كشور دولت مركزي را برعهده داشت و بدين ترتيب در 23 مارس 1956پاكستان رسماً ، «جمهوري اسلامي پاكستان» نام گذاري شد.
حفظ حاکمیت و حریم مرزها و دفاع از 70 میلیون نفوس پاکستان شرقی از وظایف دولت مرکزی بود، اما همان گونه که قبلاً اشاره شد، اختلافات سیاسی، ضعف بنیه اقتصادی پاکستان شرقی و از همه مهم تر، فاصله طولانی جغرافیایی بین دو بخش از پاکستان، همواره بخش شرقی را آسیب پذیر‌تر می‌کرد؛ از این هنگام رهبران عوامی‌ لیگ به تحریک حس ناسیونالیستی بنگالی‌ها پرداختند. فقط 5 ماه پس از جنگ هندوستان و پاکستان، [[شیخ مجیب الرحمن]] طی جلسه‌ای در لاهور طرح معروف وتاریخی 6 ماده‌ای خود را بدین شکل عنوان کرد:
#دولت فدرال بر اساس انتخابات پارلمانی شکل گیرد؛
#اختیار کامل امور دفاع و خارجه به دولت فدرال واگذار شود؛
#انتخاب سیستم واحد پولی، چنان که بتوان از فرار سرمایه‌ها جلوگیری کرد؛
#اختیار سیاست [[مالی]] ومالیاتی بر عهده دولت فدرال باشد؛
# دو حساب جداگانه بانکی به منظور پس‌انداز درآمدهای ارزی گشایش یابد و دولت فدرال هدایت طرح‌های خارجی را بر عهده گیرد؛
# نیروهای ارتش و یا میلیشیا در دو دولت فدرال حضور داشته باشند و تربیت آنان و تقویت بنیه دفاعی بر عهده دو دولت فدرال باشد.
طرح فوق عکس العمل‌های متفاوتی را به وجود آورد. در مارس 1966، ایوب خان دستور بازداشت [[شیخ مجیب الرحمن|مجیب‌الرحمن]] را صادر کرد. دستگیری مجیب در واقع اولین حرکت خصمانه ایوب علیه مجیب بود. در 7 ژوئن 1966 برای پیروی از مجیب الرحمن، اعتصاب عمومی‌ برپا شد و به تبع آن نیز روزنامه‌ها از این حرکت حمایت کردند. پیروزی [[شیخ مجیب الرحمن|شیخ مجیب‌الرحمن]] باعث شد که وی به محبوبیت بیشتری دست یابد و مردم نیز از انگیزه قوی‌تری برای مقابله با رژیم ایوب خان بهره‌مند شوند. در پاکستان غربی، ذوالفقار علی بوتو (فعال سیاسی و سیاستمداری برجسته)، به مخالفت با ایوب خان برخاست. ظاهراً علت مخالفت وی با ایوب خان، عصبانیت و ناخشنودی وی از ایوب خان در برکنار کردن او از سمت وزارت خارجه پاکستان ذکر شده است.


  در 31 مارس 1958، فضل الحق كه حاكم بنگال بود، عطاء الرحمن خان را از سر وزيري خلع كرد و چندي بعد خود نيز براثر فشارهاي اعضاي حزب عوامي ليگ مجبور به استعفا شد.
در 25 مارس 1969 به دنبال برکناری (ظاهراً استعفای) ایوب خان، یحیی خان زمام امور را در دست گرفت. درطول سالهای حکومت ایوب خان(69- 1958م)، مردم پاکستان در شرایط سخت دیکتاتوری نظامی‌ به سر می‌بردند. از نظر روانی یازده سال حکومت نظامیان در پاکستان انگیزه‌های کافی را برای بازگشت مجدد افراد سیاسی در مملکت داری در بین مردم ایجاد کرد.


  در 7 اكتبر 1959 اسكندر ميرزا ، قانون اساسي را ملغي کرد و ژنرال «ايوب خان» را، كه رياست ستاد مشترك ارتش را بر عهده داشت، به سمت حاكم نظامي تعيين کرد. ايوب خان همة فعاليت هاي سياسي را غير قانوني اعلام کرد.
یحیی خان به منظور درهم شکستن بحران سیاسی، وعده برگزاری انتخابات پارلمانی را در اولین فرصت ممکن داد؛ او همچنین به درخواست مجیب الرحمن در کنفرانس سیاسیون (RTC) مبنی بر یک رای برای یک نفر، موافقت کرد. وی به مردم پاکستان شرقی اطمینان داد که تبعیض و نابرابری را بین دو بخش از پاکستان از بین خواهد برد. به زودی فعالیت‌های سیاسی بار دیگر از ژانویه 1970 آزاد اعلام شد و مقرر شد که در دسامبر 1975 انتخابات سراسری برگزار شود.


  بيست روز پس از اعلام حالت فوق العاده، اسكند ميرزا مجبور به استعفا شد و به لندن تبعید شد و محترمانه به آنجا رفت. بدين ترتيب ايوب خان حاكم نظامي، مصادر مسائل پاكستان را رسماً به عهده گرفت.
یحیی خان بر این باور بود که مجیب الرحمن رویای نخست وزیر شدن پاکستان را در سردارد، به همین دلیل سعی می‌کرد از طریق پذیرش خواسته‌های حزب عوامی‌ لیگ که مجیب الرحمن رهبری آن را بر عهده داشت، وی را حفظ کند. در 30 مارس 1970 یعنی 3 ماه بعد از اعلام آزادی فعالیت‌های سیاسی، یحیی خان چارچوب شرایط انتخابات را اعلام کرد. در بخش غربی پاکستان، حزب مردم (پیپلز پارتی) به رهبری ذوالفقار علی بوتو، 88 کرسی را به دست آورد و بدین ترتیب حزب عوامی‌ لیگ مجیب با احراز کرسی بیشتر، حزب اکثریت شناخته شد و به دنبال آن حزب عوامی‌ لیگ پاکستان در ردیف حزب اقلیت قرار گرفت. جنگ قدرت واختلافات اصلی رهبران دو حزب پاکستان ازهمین زمان آغاز شد<ref>[https://www.isc.ac/fa پایگاه اطلاع رسانی جهان اسلام]، 10 تیر 1391: 1</ref>.


  ايوب خان در واقع با يك كودتاي بدون خونريزي قدرت را در دست گرفت. ايوب خان براي ادارة مملكت علاوه بر تكيه گاه اصلي يعني  نيروهاي مسلح، به افراد سياسي نيز بها داد و سيستم جديدي را به نام «دمكراسي پايه» ارائه کرد. بر اساس اين سيستم، اعضاي پارلمان و رئيس جمهور به طور غير مستقيم انتخاب مي شدند.
مجیب الرحمان علاوه بر بهره برداری از احساسات ملی بنگالی‌های مسلمان، به منظور اخذ آرای بیشتر، 10میلیون رای بی چون و چرای هندوان پاکستان شرقی را نیز ذخیره داشت؛ این به دلیل سیاست‌های طرفداری از هند و مواضع دوستانه حزب عوامی‌ لیگ به هندوستان بود. یحیی خان در 26 مارس 1971، بار دیگر فعالیت‌های سیاسی را ممنوع اعلام کرد. وی عمل [[شیخ مجیب الرحمن|مجیب الرحمن]] مبنی بر همکاری نکردن با دولت نظامی‌ برای حل مسائل سیاسی پاکستان را به شدت تقبیح کرد و او را خائن نامید و حزب عوامی‌ لیگ را دشمن پاکستان شمرد. [[شیخ مجیب الرحمن|مجیب الرحمن]] در این هنگام توسط 50 تن از کماندوهای پاکستانی در محل اقامت خود دستگیر شد و به پاکستان غربی انتقال یافت. دستگیری و کشتار استقلال طلبان بنگال در سه روز اول، تلفات فراوانی بر جای گذاشت. در 4 آوریل 1971 بر اثر کشتار بی رحمانه و جو ترور، داکا به صورت شهر مردگان در آمد. در چیتاگنگ، بنگالی‌های ارتش پاکستان علیه پاکستانی‌ها به قیام برخاستند.


  بر اساس طرح «دمكراسي پايه»، ايوب خان به عنوان رئيس جمهور انتخاب شد و اكثر اعضاي حزب مسلم ليگ از وي حمايت كردند. گروه اقليت مسلم ليگ به رهبري خواجه ناظم الدين، مخالفان ايوب خان، در نقش گروه مخالف عمل كرد.
[[ژنرال ضیاء الرحمن|ضیاء الرحمن]] (که بعدها در سال 1975 م طی کودتای نظامی‌ رئیس جمهور [[بنگلادش]] گردید)، رهبری مردم را بر عهده گرفت<ref>برگرفته از https://en.wikipedia.org/wiki/Bangladesh</ref>؛ در نتیجه افراد تحت فرماندهی وی برای نخستین بار در چیتاگنگ، اعلام استقلال کردند (28 مارس 1971).


    در كابينة ايوب خان، به طور مساوي وزراي دو بخش پاكستان حضور داشتند . وی در مقایسه با ساير رهبران پاكستان تا آن زمان، توجه بيشتري به مسائل بنگال می کرد. ايوب خان طرح هاي عظيمي چون تأسيس فرودگاه بين المللي، ايجاد شهرك ايوب نگر ( شيربنگلانگر فعلي )، ايستگاه راه آهن، پروژه هيدروالكتريك، كارخانه كودشيميايي، كارخانه ذوب فلز و  نظایر آن  را در پاكستان شرقي ( بنگلادش فعلي ) انجام داد. وی از سال 1958 تا مارس 1969 (11سال ) در پاكستان حكومت كرد.
از سوی دیگر، تعدادی از رهبران عوامی‌ لیگ با استفاده از موقعیت دهکده مرزی بوپاناتولا در بخش کوشتیا گرد هم آمدند (این دهکده به دور از نفوذ نظامیان پاکستان بود). رهبران عوامی‌ لیگ در این محل دست به تشکیل نخستین دولت در تبعید زدند و از میان خود، مجیب الرحمن را که در زندان بسر می‌برد، غیابی، رئیس جمهور در تبعید برگزیدند. [[شیخ مجیب الرحمن|مجیب الرحمن]] در 10 ژانویه 1972 آزاد شد و به داکا بازگشت و پس از دو روز، ریاست جمهوری را به [[نواب علی چوهدوری|چوهدوری]] واگذار کرد و خود پست نخست وزیری را عهده دار شد. سید نذرالاسلام، کفیل رئیس جمهور، تاج الدین احمد را نخست وزیر و چند نفر دیگر را وزیر انتخاب کرد. این دهکده پس از استقلال [[بنگلادش]]، «مجیب نگر» نام گرفت و آن‌ها قانون اساسی را بر اساس چهار رکن ناسیونالیسم، سوسیالیسم، سکولاریسم و دموکراسی تصویب کردند.


  در سپتامبر سال 1965 با شروع جنگ هند وپاكستان، زمينه هاي بيشتر تقسيم پاكستان فراهم آمد.
دولت هند بلافاصله این دولت را شناسایی کرد و به همین منظور دفتری را در کلکته برای هدایت رهبری سیاسی این دولت در اختیار آن‌ها قرار داد. هندی‌ها به خاطر کینه تاریخی از پاکستان و به لحاظ اینکه مخالف تقسیم شبه قاره بودند، از این فرصت طلایی حداکثر بهره برداری را کردند. دولتمردان هند و رهبران حزب کنگره به این امید به پذیرش تقسیم شبه قاره و ایجاد پاکستان تن در دادند که پس از مدتی پاکستان تجزیه و نهایتاً به سرزمین اصلی که هندوها آن را Akhand Bharat «هند بزرگ» می‌نامند، خواهد پیوست. با توجه به سوابق فوق، دولت ایندیرا گاندی به استقلال طلبان کمک و مساعدت فراوانی کرد<ref>Wolven, S. (2007). Bangladesh: The Adolescence of an Ancient Land. Sweden: Asai Paper, Institute for Security and Development Policy، P. 12-32.</ref><ref>توسلی، محمد مهدی، علی زاده کندی، عزیز، توسلی، سینا(1391). جامعه و فرهنگ [[بنگلادش]]. تهران: [https://www.icro.ir/ سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی](در دست انتشار)</ref>.
==نیز نگاه کنید به==
[[روسیه معاصر]]؛ [[تاریخ معاصر مصر]]؛ [[تاریخ معاصر سنگال]]؛ [[تاریخ معاصر کوبا]]؛ [[دوران معاصر(جمهوری چین)]]؛ [[تاریخ دوران معاصر کانادا]]؛ [[لبنان معاصر]]؛ [[تاریخ معاصر ژاپن]]؛ [[تاریخ معاصر ساحل عاج]]؛ [[تاریخ معاصر قطر]]؛ [[تاریخ معاصر اردن]]؛ [[تاریخ معاصر زیمبابوه]]؛ [[تاریخ معاصر اوکراین]]؛ [[تاریخ معاصر سیرالئون]]؛ [[تاریخ معاصر اوکراین]]؛ [[تاریخ معاصر سودان]]؛ [[تاریخ معاصر مالی]]؛ [[تاریخ معاصر گرجستان]]؛ [[تاریخ معاصر تاجیکستان]]؛ [[تاریخ معاصر قزاقستان]]؛ [[تاريخ معاصر سریلانکا]]


دولت هند در صدد ايجاد نفرت و كينة بيشتر، بين دو بخش از پاكستان به يكديگر بود؛ آن ها با حمله نکردن به پاكستان شرقي و نیز با توجه به درخواست مجیب الرحمان برای کمک نظامی، با حمایت از وی، زمينه را براي تبليغات ضد پاكستاني از جناح طرفداران هند درپاكستان شرقي فراهم کردند.
== کتابشناسی ==
 
<references />
    حفظ حاكميت و حریم مرزها و دفاع از 70 ميليون نفوس پاكستان شرقي از وظايف دولت مركزي بود، اما همان گونه كه قبلاً اشاره شد، اختلافات سياسي، ضعف بنية اقتصادي پاكستان شرقي و از همه مهم تر، فاصلة طولاني جغرافيايي بين دو بخش از پاكستان، همواره بخش شرقي را آسيب پذير تر مي کرد؛ از اين هنگام رهبران عوامي ليگ به تحريك حس ناسيوناليستي بنگالي ها پرداختند.
[[رده:تاریخ معاصر]]
 
  فقط 5 ماه پس از جنگ هندوستان و پاكستان، شيخ مجيب الرحمن طي جلسه اي در لاهور طرح معروف وتاريخي 6 ماده اي خود را بدین شکل عنوان کرد:
 
1.  دولت فدرال بر اساس انتخابات پارلماني شکل گیرد.
 
2.  اختيار كامل امور دفاع و خارجه به دولت فدرال واگذار شود.
 
3.  انتخاب سيستم واحد پولی، چنان که بتوان از فرار سرمايه ها جلوگيري کرد.
 
4.  اختيار سياست مالي ومالياتي بر عهدة دولت فدرال باشد.
 
5.  دو حساب جداگانة بانكي به منظور پس انداز درآمدهاي ارزي گشایش یابد و دولت فدرال هدایت طرح های خارجی را بر عهده گیرد.
 
6.  نيروهاي ارتش و يا ميليشيا در دو دولت فدرال حضور داشته باشند و تربيت آنان و تقويت بنية دفاعي بر عهده دو دولت فدرال باشد.
 
طرح فوق عكس العمل هاي متفاوتي را به وجود آورد. در مارس 1966 ، ايوب خان دستور بازداشت مجيب الرحمن را صادر کرد. دستگيري مجيب در واقع اولين حركت خصمانة ايوب عليه مجيب بود.
 
در 7 ژوئن 1966 برای پيروي از مجيب الرحمن، اعتصاب عمومي برپا شد و به تبع آن نيز روزنامه ها از اين حركت حمايت كردند. پيروزي شيخ مجيب الرحمن باعث شد كه وي به محبوبيت بيشتري دست يابد و مردم نيز از انگيزة قوي تري برای مقابله با رژيم ايوب خان بهره مند شوند.
 
  در پاكستان غربي، ذوالفقار علي بوتو (فعال سیاسی و سياستمداری برجسته)، به مخالفت با ايوب خان برخاست. ظاهراً علت مخالفت وي با ايوب خان، عصبانيت و ناخشنودي وي از ايوب خان در بركنار كردن او از سمت وزارت خارجه پاكستان ذكر شده است.
 
در 25 مارس 1969 به دنبال بركناري (ظاهراً استعفای) ايوب خان، يحيي خان زمام امور را در دست گرفت. درطول سالهاي حكومت ايوب خان( 69- 1958م )، مردم پاكستان در شرايط سخت ديكتاتوري نظامي به سر مي بردند. از نظر رواني يازده سال حكومت نظاميان در پاكستان انگيزه هاي كافي را براي بازگشت مجدد افراد سياسي در مملكت داري در بين مردم ايجاد كرد.
 
    یحیی خان به منظور درهم شكستن بحران سياسي، وعدة برگزاري انتخابات پارلماني را در اولين فرصت ممكن داد؛ او همچنین به درخواست مجيب الرحمن در كنفرانس سياسيون (RTC) مبني بر يك راي براي يك نفر، موافقت کرد. وي به مردم پاكستان شرقي اطمينان داد كه تبعيض و نابرابري را بين دو بخش از پاكستان از بين خواهد برد. به زودی فعاليت هاي سياسي بار ديگر از ژانويه 1970 آزاد اعلام شد و مقرر شد كه در دسامبر 1975 انتخابات سراسري برگزار شود.
 
  يحيي خان بر این باور بود که مجيب الرحمن روياي نخست وزير شدن پاكستان را در سردارد،      به همین دلیل سعي مي كرد از طريق پذيرش خواسته هاي حزب عوامي ليگ كه مجيب الرحمن رهبري آن را بر عهده داشت، وی را حفظ کند.
 
  در 30مارس 1970 يعني 3 ماه بعد از اعلام آزادي فعاليت هاي سياسي، يحيي خان چارچوب شرايط انتخابات را اعلام کرد.
 
  در بخش غربي پاكستان، حزب مردم (پیپلز پارتی) به رهبري ذوالفقار علي بوتو، 88 كرسي را به دست آورد و بدين ترتيب حزب عوامي ليگ مجیب با احراز كرسي بيشتر، حزب اكثريت شناخته شد و به دنبال آن حزب عوامی لیگ پاكستان در رديف حزب اقليت قرار گرفت. جنگ قدرت واختلافات اصلي رهبران دو حزب پاكستان ازهمين زمان آغاز شد (پایگاه اطلاع رسانی جهان اسلام، 10 تیر 1391: 1).
 
  مجيب الرحمان علاوه بر بهره برداري از احساسات ملي بنگالي هاي مسلمان، به منظور اخذ آرای بیشتر،  10ميليون راي بي چون و چراي هندوان پاكستان شرقي را نيز ذخيره داشت؛ اين به دلیل سياست هاي طرفداري از هند و مواضع دوستانه حزب عوامي ليگ به هندوستان بود.
 
يحيي خان در 26 مارس 1971، بار ديگر فعاليت هاي سياسي را ممنوع اعلام كرد. وي عمل مجيب الرحمن مبني بر همكاري نکردن با دولت نظامي برای حل مسائل سياسي پاكستان را به شدت تقبيح كرد و او را خائن ناميد و حزب عوامي ليگ را دشمن پاكستان شمرد.  مجيب الرحمن در اين هنگام توسط 50 تن از كماندوهاي پاكستاني در محل اقامت خود دستگير شد و به پاكستان غربي انتقال يافت.
 
  دستگيري و كشتار استقلال طلبان بنگال در سه روز اول، تلفات فراواني بر جاي گذاشت. در 4 آوريل 1971 بر اثر كشتار بي رحمانه و جو ترور، داكا به صورت شهر مردگان در آمد. در چيتاگنگ،  بنگالي هاي ارتش پاكستان عليه پاكستاني ها به قيام برخاستند.
 
ضياء الرحمن ( كه بعدها در سال 1975 م طي کودتای نظامی رئيس جمهور بنگلادش گرديد)، رهبری مردم را بر عهده گرفت (www.Wikidepia, Bangladesh )؛ در نتیجه افراد تحت فرماندهي وی براي نخستين بار در چيتاگنگ، اعلام استقلال کردند ( 28 مارس 1971).
 
  از سوي ديگر، تعدادي از رهبران عوامي ليگ  با استفاده از موقعيت دهكدة مرزي بوپاناتولا  در بخش كوشتيا گرد هم آمدند ( اين دهكده به دور از نفوذ نظاميان پاكستان بود).  رهبران عوامي ليگ در اين محل دست به تشكيل نخستين دولت در تبعيد زدند و از ميان خود، مجيب الرحمن را که در زندان بسر می برد، غیابی، رئيس جمهور در تبعيد برگزیدند. مجيب الرحمن در 10 ژانويه 1972 آزاد شد و به داكا بازگشت و پس از دو روز، رياست جمهوري را به چوهدوري واگذار كرد و خود پست نخست وزيري را عهده دار شد. سید نذرالاسلام، كفيل رئيس جمهور، تاج الدين احمد را نخست وزير و چند نفر ديگر را وزير انتخاب کرد. اين دهكده پس از استقلال بنگلادش، «مجيب نگر» نام گرفت و آن ها قانون اساسي را بر اساس چهار ركن ناسيوناليسم، سوسياليسم، سكولاريسم و دموكراسي تصويب كردند.
 
دولت هند بلافاصله اين دولت را شناسايي کرد و به همين منظور دفتري را در كلكته براي هدايت رهبري سياسي اين دولت در اختيار آن ها قرار داد. هندي ها به خاطر كينة تاريخي از پاكستان و به لحاظ اينكه مخالف تقسيم شبه قاره بودند، از اين فرصت طلايي حداكثر بهره برداري را کردند. دولتمردان هند و رهبران حزب كنگره به اين اميد به پذيرش تقسيم شبه قاره و ايجاد پاكستان تن در دادند كه پس از مدتي پاكستان تجزيه و نهايتاً به سرزمين اصلي كه هندوها آن را Akhand Bharat «هند بزرگ » مي نامند، خواهد پيوست. با توجه به سوابق فوق، دولت اينديرا گاندي به استقلال طلبان کمک و مساعدت فراوانی کرد (Wolven, 2007:12-32).
 
'''2. 2. 2. شخصيت هاي مؤثر سیاسی، اجتماعی، علمي و فرهنگي معاصر'''
 
'''2. 2.''' '''2. 1. تيتو مير (1782-1831)'''
 
يكي از چهره هاي سرشناس و مبارز در بنگلادش تیتومیر است که در دوره خود رهبري روستائيان و كشاورزان را در مقابل ظلم وستم زمينداران و مالكان بزرگ و سلطه بريتانيا در منطقه بر عهده داشت؛ وی آنان را به مسائل ديني و اجتماعي و سياسي خودشان آگاه مي كرد.
 
    نام واقعي تيتو مير، « سيد مير نثار علي » بود. ايشان در سال 1782 ميلادي در روستاي چاندپور  از توابع بشيرت (Bashirhat) در بنگال غربي به دنيا آمد. نام پدر او سيد مير حسن علي و نام مادرش عابده رقيه خاتون بود.
 
  خانواده تيتومير از نسل حضرت علي (ع ) هستند و اجداد او خود را منسوب به « شهادت علي » می دانند كه براي تبليغ اسلام، از عربستان به سرزمين بنگال مهاجرت كرد. سيد عبدالله فرزند شهادت علي از طرف پادشاه وقت هند، رئيس قضات منطقه جعفر پور شد و از وی لقب « مير انصاف»  را گرفت. از آن پس فرزندان شهادت علي، القاب ارثي پدري را با عناوين «سيد» و «مير» استفاده كردند.
 
  تيتومير پس از تحصيلات خود در مكتب و سپس در مدرسه توانست سه زبان بنگالي، عربي و فارسي را به خوبي ياد بگيرد. وی درادبيات عربي و زبان فارسي تسلط و استعداد و نبوغ بسياري داشت.
 
  تيتو مير ضمن توانايي درقدرت ذهني و فكري، از نظر جسمي نيز فرد توانايي بود؛ وی در ورزش كشتي و ژيمناستيك توانايي خوبي داشت.
 
  تيتومير در سال 1822 ميلادي به مناسك حج مشرف شد و از نزديك با سيد احمد بريلوي از رهبران انقلابي آشنا شد و روابط خود را با وی استمرار بخشيد. او پس از بازگشت از مكه مکرمه، حجم تبليغات و سخنراني هاي ديني خود را براي هدايت و ارشاد مردم و آشنايي آنان از وضع موجود گسترش داد؛ او مردم را به پرهيز از بدعت و شرك و روي آوردن به دستورات محكم الهي دعوت كرد.
 
    دراين زمان نزاع و درگيري ميان او و زمينداران و مالكان هندو به نام «كريشنادواراي » از منطقه  «پورا » كه سعي داشتند ماليات هاي بيشتري از مسلمانان بگيرند، درگرفت. تيتومير براي مقابله با آنان و نيروهاي بريتانيا، تشكلات نظامي روستاييان راايجاد و شروع به آموزش نظامي و رزم هاي بومي به آن ها کرد. شاگرد و برادر زاده او غلام معصوم مسئوليت سازماندهي و فرماندهي اين آموزش ها را از سوي تيتومير عهده دار شد. در اين هنگام هندوها با كمك نيروهاي بريتانيا سعي جدي داشتند تا مقاومت آنان را از ميان برداشته و نيروهاي آنان را پراكنده كنند. درگيري و جنگ بالا گرفت و در همین زمان تيتومير شكايت نامه اي را براي حكومت كمپاني هندشرقي فرستاد، اما حاصلي نداشت.
 
  كشتي هاي بريتانيا در سال 1831 م به نيروهاي تيتومير از طريق توپخانه حمله كردند و خسارات سنگيني به آنان وارد آوردند. جنگي نابرابر بوقوع پیوست و حدود 350 مجاهد به همراه غلام معصوم دستگير شدند. غلام معصوم محكوم به مرگ شد و 140 نفر ديگر از اسيران محكوم به زندان شدند.
 
  تيتومير از چهره هاي بسيار بنام اين سرزمين است كه تلاش هاي فراواني براي راهنمايي وهدايت مسلمانان و همچنين مقابله با نيروهاي بريتانيا داشته است.
 
 
'''2. 2. 2. 2.عزيز عبدالله ( خان بهادر ) ( 1926- 1863)'''
 
عبدالله خان بهادر كارشناس مسائل آموزشي، نويسنده و يكي از فعالان امور اجتماعي بود. وي در فني (Feni) نواخالي از مناطق تحت پوشش شهر [[چيتاگنگ]] به دنيا آمد. نام پدر او امجد علي بود. وی در سال 1886 از كالج داكا فارغ التحصيل شد و در همان سال به عنوان معلم در بخش آموزش ايالتي مشغول به كار شد.
 
  عزيز عبدال يا عبدالعزيز خيلي زود به اهميت آموزش و توسعه آن درميان مسلمانان پي برد. او در سال 1883 زماني كه دانشجو بود، كتابي بانام  Dhaka Muslim Friends Conference منتشر کرد كه در آن سعي داشت تا به موضوعاتی براي آموزش مخصوص زنان و دختران در روستاها بپردازد.  پس از اين كه وی وارد عرصه زندگي حرفه اي خود شد، ابتدا كتابي را با عنوان «''مسلمانان شيكسا صبا'' » (Muslim Education Society)  در شهر چيتاگنگ به چاپ رساند. هدف وی از چاپ این اثر افزایش سطح آگاهي اجتماعي مسلمانان و توجه آنان به اهميت آموزش بود.
 
    عبدالعزيز چندين مركز فرهنگي آموزشي ازجمله دانشكده اسلامي به نام « ويكتوريا »، كتابخانه كبيرالدين و اتاق مطالعه اسلامي براي مرام شهر چيتاگنگ در نواحي نواخالي تاسیس کرد (1896). وی در زمينه ادبيات نيز كتاب ''مرثيه'' را نوشت . پس از مرگ او، استاد وی عبيدالله ال عبيدي سهروردي (86- 1832)، كتاب ''عبيدولوژي'' را به یاد او نوشت. از ديگر آثار منظوم او کتاب ''كاويتاكاليكا'' (Kavita Kalika) (1885 م ) است كه بر جاي مانده است.
 
  قاضي نـــذر الاسلام شاعـــر ملي بنگلادش نيز به هنگام سفر به شهر چيتاگنگ، به دیدار او رفت و لحظاتي را با او سپري کرد. همچنین بعد از ارتحال وی مرثيه اي با نام «بنگلار عزيز» (عزيز بنگل) به ياد بود او چاپ کرد. دولت بريتانيا نيز به منظور ارج نهادن به خدمات آموزشي واجتماعي وی، لقب « خان بهادر » را به او اعطا كرد.
 
 
'''2. 2. 2. 3.قاضي نذرالاسلام'''
 
نذر الاسلام، شاعر ملی بنگال از جمله شاعراني است كه اشعار او موجب تعهد و آزادگي است. اگر چه نغمة آزادي او بارها به اسارت وی مي انجامید و سلطه گران او را به بند مي كشیدند و زندانی مي كردند، اما سرودهاي آزادي سرزمين هند را پیوسته سر مي داد و مردم را به آزادگي و رهايي از چنگال استعمارگران دعوت مي كرد.
 
    آشنايي نذرالاسلام با شعر حافظ شيرازي و مطالعه و ترجمة آن و همچنين به كارگيري اوزان، الفاظ و مضامين و مفاهيم آن اشعار، شعر او را به فضايي برتر سوق داد. این ویژگی، عشق و عرفان را نيز با ديگر ويژگي ها آميخت و انديشه هاي آن عارف و شاعر بزرگ پارسي برجان و دل او اثر كرد و سخن وي را رنگي تازه داد. اين تفكر و بينش، در اشعار غير فارسي نمود كمتري داشت. استفاده از انديشه هاي خيام و مولانا جلال الدين رومي و ... نيز جاي خود دارد.
 
  ويژگي ديگر نذر الاسلام آن است كه خود به بهره وري از انديشه هاي شاعران فارسي گوي همچون حافظ و خيام، معترف است و آشنايي با آن بزرگان را سبب دگرگوني انديشة خويش مي داند. در حالي كه بسياري از ديگر شاعران جهان از انديشه هاي بزرگ شاعران و عارفان زبان وايراني استفاده كرده و دم بر نياورده اند؛ اين انصاف او نيز بيانگر شخصيت آزاده و مستقل اين شاعر بزرگ سرزمین بنگال است.
 
    قاضي نذر الاسلام شاعر ملي بنگلادش بيشتر به نام شاعر حماسه آفرين و شورشگر معروف است. او بعد از تاگور بزرگترين نابغه در شعر و ادبيات بنگلا است.
 
  قاضي نذر الاسلام  علاوه بر سرودن اشعار بي شمار، بيش از سه هزار سرود موزون نوشته و آهنگ آن را نيز خودش نواخته است؛ بدين علت بعضي از پژوهشگران او را به نام « شاعر بلبل » ناميده اند.
 
وی علاوه بر زبان هاي بنگلا و انگليسی، با زبان هاي عربي، فارسي، اردو، هندي و سنسكريت آشنايي كافي داشت. قاضي نذر الاسلام  رباعيات شمس الدين محمد حافظ شيرازي، رباعيات عمر خيام و خيلي از غزل هاي ديوان حافظ را به زبان بنگلا ترجمه كرده و اين زبان را غني ساخته است. او در 24 ماه مه سال 1899 در قرية چوروسيا از توابع شهرستان  آسانسول در استان « بوردومان » بنگال غربی         متولد شد و در 29 آگوست 1976 م روز يكشنبه ساعت 10:10 صبح در بيمارستان پي جي داكا در گذشت. پيكر او را در جوار مسجد دانشگاه داكا به خاك سپردند (گزيده احوال و آثار قاضي نذر الاسلام، 1374: 13-44).
 
 
'''2. 2. 2. 4. سایر شخصیت های بنگلادش'''
 
در 1906 م مسلمانان « مسلم ليگ » يا «حزب مسلمانان » را در لكهنو تأسيس كردند تا مدافع حقوق مسلمانان در شبه قاره باشد. در اين زمان دو نظريه متفاوت در ميان مسلمانان مطرح بود :
 
1. تشكيل بنگال متحد و مستقل كه « سهروردي » پشتيبان چنين عقيده اي بود؛ 2. تقسيم شبه قاره به دو كشور هند و پاكستان كه بنگال شرقي قسمتي از پاكستان را تشكيل مي داد.
 
به عبارت ديگر، تقسيم شبه قاره به دو كشور مسلمان و هندو، نظريه ای بود که از طرف محمد علي جناح مطرح شد.
 
      اين دیدگاه ها، زماني مطرح مي شد كه مبارزات در شبه قاره هند عليه بريتانيا بالا گرفته بود و مردم اين سرزمين يكپارچه خواهان استقلال و لغو حكومت استعماري بريتانيا بودند. مبارزات طولاني مسلمانان و هندوها به رهبري محمدعلي جناح و مهاتماگاندي و جواهر لعل نهرو و ديگر رهبران استقلال طلب شبه قاره سرانجام منجر به استقلال شبه قاره هند از حكومت استعماري بريتانيا شد. در 1947 شبه قاره هند به دو کشور هند و پاكستان تقسيم شد. بنگال شرقي از هند جدا شد و به منزله بخش شرقی جزو کشور جدیدالتاسیس پاكستان محسوب شد. محمد علي جناح فرماندار كل پاكستان شد و لياقت علي خان دبير حزب مسلم ليگ به نخست وزيري پاكستان منصوب شد.
 
     سرانجام، همچنان که گفتیم، ناسيوناليسم بنگالي بر احساسات مذهبي مسلمانان پاكستان شرقي غلبه كرد و مردم اين سرزمين خواهان جدايي از پاكستان شدند. بعضي شخصيت ها در انجام اين اتفاق نقش اصلي و اساسي داشته اند كه در اینجا به شرح نقش آن ها در تحولات بنگلادش اشاره می کنیم.
 
  در انتخابات ايالتي 8 مارس 1954 بنگال، جبهة متحده، كه ازاحزاب مخالف حكومت مركزي تشكيل شده بود، اكثر كرسي هاي مجلس قانون گذاري ايالتي را به دست آورد و  مسلم ليگ شكست سختي خورد. اين پيروزي تمايل بنگالي ها را به خودمختاري ايالتي نشان مي داد.
 
    حكومت جبهة متحده به رياست فضل الحق تشكيل شد و با اوج گيري اختلافات ميان بنگالي ها وغير بنگالي هاي پاكستان شرقي، دولت مرکزی حكومت اين جبهه را منحل اعلام کرد و پاكستان شرقي زير نظر فرماندار كل سرلشگر اسكندر ميرزا، وزير دفاع حكومت مركزي قرار گرفت. در سال 1956 اولين قانون اساسي پاكستان لغو شد و در سال 1962 ايوب خان براي جلوگيري از توسعه نارضايتي ها، حكومت نظامي را لغو و دومين قانون اساسي را وضع کرد. در سال 1964 تعدادي از رهبران سياسي پاكستان شرقي از زندان آزاد شدند.
 
 
شيخ مجيب الرحمن
 
همچنان که در مبحث پیش و در ضمن شرح تحولات سیاسی معاصر بنگلادش اشاره کردیم، [[شیخ مجیب الرحمن]] يكي از رهبران معروف و مؤثر پاكستان شرقي بود كه خواهان خود مختاري محلي اين سرزمین بود. ا و در ديدار با ايوب خان اين تقاضا را مطرح كرد، اما پس از بازگشت به داكا دستگير شد. وي در سال 1968 از زندان آزادشد؛ ولي به اتهام همكاري با هند در براندازي حكومت پاكستان مجددا دستگير شد. اين جريان به نام توطئه «آگرثالا» معروف شد.
 
  در 1970 تحريم احزاب سياسي لغو شد. در انتخاباتي كه در دسامبر 1970 انجام شد، حزب عوامي از شرق به رهبري مجيب الرحمن اكثريت كرسي هاي قانون گذاري را به دست آورد؛ همچنین حزب مردم به رهبري بوتو، در جناح غرب پيروز شد (Wolven, 2007: 20-21  ).
 
  15 مارس مجيب الرحمن حكومت ايالتي را به دست آورد اما مردم بنگال خواهان استقلال كامل ايالت خودشده بودند، لذا مبارزه را آغاز كردند و نيروي آزادي بخش يا « موكتي باهيني » را تشكيل دادند. اين نيرو با اشغال ايستگاه راديويي کوچکی، استقلال بنگلادش را اعلام كرد. در 26 مارس مجيب الرحمن از طرف حزب، رئيس جمهوري موقت انتخاب شد.
 
  سرانجام کودتاچیان وي را به همراه خانواده، در 9 اوت 1975 به طرز فجيعي به قتل رساندند (Ibid: 22-32 ).
 
ضياء الرحمن
 
ژنرال ضياءالرحمن از ديگر شخصيت هاي موثر در عرصه سیاست پاکستان است که در آوريل 1977 رئيس جمهور شد. وی قانون اساسي را اصلاح كرد و اسلام را جايگزين سكولاريسم، یعنی اولين اصل قانون اساسي، ساخت.
 
  ضياءالرحمن در ژوئن 1978 در اولين انتخابات مستقيم رياست جمهوري پيروز شد و شوراي وزيران را تشكيل داد و آن را جايگزين شوراي مشاوران کرد.
 
  سرانجام وي نيز در كودتایي نظامي که ژنرال محمد عبدالمنظور، فرمانده ای نظامي، انجام داد در 30 ماه مه 1981 به قتل رسيد.
 
شيخ فضل الحق ماني (1970- 1939م )
 
شيخ فضل الحق ماني يكي دیگر از چهره هاي سياسي بود كه در نويسندگي و روزنامه نگاري نيز بسيار فعال بود. وي در چهارم دسامبر 1939 ميلادي در روستاي تانگي پارا (Tungipar) از ناحيه گوپال گنج (Gopalganj) به دنيا آمد.
 
  وي ليسانس خود را در سال 1958 از كالج BM در باريسال  و در سال 1960 مدرك فوق ليسانس خود را در ادبيات بنگلا گرفت؛ وی در سال 1962 موفق به اخذ درجه عالی در رشته حقوق از دانشگاه داكا شد.
 
  مبارزات سياسي او از زمان دانشجويي شروع شد. او در سال هاي 1960 تا 1963 سمت دبيركل اتحاديه دانشجويان را بر عهده داشت. وي در سال 1962 دستگير و براي شش ماه روانه زندان شد؛ سپس هدايت تظا[[هرات]] عليه گزارش كميسيون آموزش را عهده دار شد. دانشگاه سعي داشت تا اعتبار مدرك تحصيلي او را لغو كند، اما وی به داكا شكايت كرد و دادگاه راي به نفع شيخ فضل الحق داد.
 
  شيخ فضل الحق ماني، مجدداً، در سال 1965 در تظاهرات آرام عمومي دستگير شد و براي يك سال و نيم زنداني شد، ولی سرانجام به هنگام قيام عمومي مردم از زندان آزاد شد.
 
  او اولين هفته نامه بنگالي به نام «بنگلارباني » در 11 ژانويه 1970 به چاپ رساند. وی شخصاً سردبيري آن را به عهده داشت. او براي تشكل مجيب باهيني (Mujib Bahini) پيش قدم شد و در جایگاه رئيس باهيني، نيروي های پراكنده در سطح شهرهاي داكا، كوميلا، نواخالي، سيلهت، چيتاگنگ و ناحيه چيتاگنگ تپه اي ( قبايلي ) را هدايت و ساماندهي كرد.
 
  پس از پيروزي نهضت آزادي بخش بنگلادش، مجله هفتگي او به نام بنگلارماني در 21 فوريه 1972 م تبديل به روزنامه شهر شد و خود او سردبيري آن را بر عهده گرفت. او همچنين نشريه هفتگي  «سينما» را در 23 آگوست 1973 و روزنامه انگليسي Bangladesh در 7 جون 1974 به سردبيری خود منتشر كرد. او منشي يكي از كميته هاي مركزي بنگلادش به نام (BAKSAL)
 
(Bangladesh krishak sramik Awami league) در 1975 بود.
 
  مجموعه داستانهاي كوتاه بنگالي او به نام بريتا (Britta) برای اولين بار در سال 1969 منتشر شد. سرانجام گروه نظامي غير دولتي ای در 15 آگوست 1975 وی را ترور کرد.
 
 
خانم خالده ضياء (1945م )
 
خانم خالده ضياء در سه دوره، ابتدا در سال 1991 و سپس در سال 1996 و بار سوم در سال 2001 نخست وزير بنگلادش شد. وی رئيس حزب ناسیونالیست بنگلادش  (Bangladesh Nationalist Party)  است. [[خالده ضیاء]] در 15 آگوست 1945 در شهر ديناجپور به دنيا آمد. پدر او اسكندر ماجمدار، از روستای قول قاضي تانه، از توابع ناحيه فني (Feni)، يكي از تجار بزرگ بود. او پس از جدايي هند از پاكستان در سال 1947، دفتر تجارت چاي خود را از منطقه جالپاي گوري هند به ديناجپور انتقال داد.
 
  خانم خالده ضياء در سال 1960 وارد دانشگاه ديناجپور شد و در همان سال با فرمانده ضياء الرحمن، كسي كه بعدها رئيس جمهور بنگلادش شد، ازدواج كرد. خالده ضياء تا سال 1965 به تحصيلات خود در كالج « سورندرانات »(Surendranath) در ديناجپور تا هنگام سفر به پاكستان غربي ( پاكستان فعلي )  و پیوستن به همسرش، ادامه داد. در اوايل جنگ آزاديبخش در مارس 1971 استقلال كشور خود را از طريق ايستگاه راديويي اعلام كرد؛ ولی به زودی دستگیر و تبعيد و زندانی شد. وی پس از پيروزي مردم و استقلال بنگلادش در 16 دسامبر 1971، از زندان آزاد شد.
 
    پس ازاينكه همسر او، ضياء الرحمن، رئيس جمهور وقت كشور تازه استقلال يافته بنگلادش در 30 مي 1981 به طور وحشيانه اي ترور و به قتل رسيد، حزب ملي گرای بنگلادش (BNP) با بحران جديدي روبرو شد.
 
     رئيس جديد حزب عبدالستار، كه سمت رئيس جمهور جديد بنگلادش را به طور موقت عهده دار بود، بعد از كودتاي نظامي ژنرال حسين محمد ارشاد، در 24 مارس 1982 ، اعدام شد. در اين هنگام رهبران بسیاري از حزب ملي گرای بنگلادش (BNP) به دولت نظامي وقت پيوستند. خانم خالده ضياء در 10 مي 1984 نايب رئيس حزب BNP انتخاب شد و در انتخابات بعدي رئيس حزب  شد. وی در 20 مارس 1991، اولين نخست وزير زن در بنگلادش برگزیده شد. سپس در 15 فوريه 1996 برای دومین بار موفق به كسب مقام نخست وزيري شد (The Millennium Development Goals, 2009: 19-25; Wolven,2007:30-38 ).
 
  بين سال هاي 1996تا 2001 ميلادي كه دوره نخست وزيري خانم شيخ حسينه، رهبر حزب عوامي ليگ بود، خانم خالده ضياء حوزه فعاليت خود را توسعه داد و سرانجام براي سومين بار در اول اكتبر 2001 ميلادي مجدداً حزب وی در انتخابات موفق شد و  او برای بار سوم نخست وزير شد.
 
خانم شيخ حسينه ( تولد 1947 م )
 
خانم شيخ حسينه فرزند شیخ مجیب الرحمن، در 28 سپتامبر 1947 در خانه مادري در تانگي پارا، از ناحيه گوپال گنج، به دنيا آمد. وی بزرگترين فرزند از ميان پنج فرزند مجیب الرحمن است. مشی سیاسی او و تلاش های مداوم در راه استقلال بنگلادش و حمایت گسترده از هندو های بنگلا، باعث پیروزی حزب وی شد. برهمین اساس وی توانست در سالهاي1996 تا 2001، عنوان نخست وزيری بنگلادش را از آن خود کند.
 
  وی دوران دبيرستان را در مدرسة دخترانه عظيم پور، در سال 1965 به پايان رسانيد؛ سپس تحصيلات عالي خود را در كالج دولتي بدرالنسا از سال 1967 ادامه داد و در 1973 از دانشگاه داكا فارغ التحصيل شد. خانم شيخ حسينه دركالج عضو فعال اتحاديه دانشجويان بود و بين سال هاي1966 و 1997 نايب رئيس اتحاديه دانشجويان شد. سپس در سال 1968 ميلادي با دكتر ام اي  واجد میا، دانشمند علوم هستي، ازدواج كرد. [[شیخ حسینه]] به طور رسمي فعاليت رسمي خود را در جایگاه رهبر حزب عوامي ليگ پس از ترور پدر، شيخ مجيب الرحمان، آغاز کرد.
 
  زماني كه خانم شيخ حسينه با همسر خود در دهلي نو به سر مي برد، توانست رئيس حزب عوامي ليگ در سال 1981شود و  این مسئولیت را ادامه داد و  هنوز در این مقام فعالیت دارد. تلاش هاي فراوان سياسي و ائتلاف وی با بعضی از احزاب، موجب پیروزی حزب او در انتخابات 1996 شد و سرانجام در 23 جون 1996 به نخست وزيري رسيد (Wolven,2007:22-30 ).
 
  خانم شيخ حسينه مؤلف چندين كتاب مانند ''اوراتوكايي كنو'' (Ora tokaikeno)  (1988) ، ''بنگلادشی سورا تانترر جانما'' (Bangladeshey svairatantrer janma)   (1993 ) ، و چندين كتاب ديگر می باشد (Bangladesh pedia).
 
 
چوهدوري (نواب ) نواب علي (1929- 1863)
 
نواب علی يكي از زمين داران ومالكان بزرگ و از فعالان اجتماعي و سياست مداران عصر خود بوده است. وی در سال 1863 در خانه پدري ( خان بهادر محمدعلي خان چوهدوري ) در ناتور (Natore) به دنيا آمد. پدر او يكي از زمين داران بزرگ در دانباري (Dhanbari)، در ناحيه تانگايل (Tangail) بود. نواب علي تحصيلات خود را در مدارس و دانشگاه هاي كلكته در رشته زبان هاي انگليسي، اردو، عربي و فارسي به انجام رساند.
 
    وي در ابتدای دوره زندگي پرتلاش خود قاضي شهر مميسنگ شد و سپس به عنوان كميسر پليس شهر و عضو كميسيون ناحيه شهر ممسينگ انتخاب شد. در بين سال هاي 1906 تا 1911 و 1912 تا 1920 عضو مجلس بنگال غربي شد. وی در فاصله سال هاي 1921 تا 1923، پس از اصلاح مجلس، مجدداً اولين وزير شد. وی در سال 1925 در سمت مشاور هيأت اجرايي دولت منصوب و مشغول کار شد و در همان سال نيز نايب رئيس مجلس مقننه شد. بين سال هاي 1925تا 1929 نيز پست هاي وزارتی مختلفی از جمله حج، جنگل باني، كشاورزي، بهداشت، ماليات و غيره را عهده دار بود.
 
  نواب علی در طول زندگي خود به كشورهاي زيادي سفر كرد و از نزديك با فرهنگ و آيين و اديان مختلف آشنا شد. همچنین وي در تأسيس دانشگاه داكا (1921) همكاري و سهم عمده اي داشته است. وی در انجام کارهای عام المنفعه پیش قدم بود و پیوسته تلاش می کرد، از جمله اینکه در سال 1906 حدود 35 هزار تاكا براي تأسيس « تالار محمدان » به منظور اقامت و اسكان دانشجويان مسلمان در داكا كالج اهداء كرد؛ برای تأسيس و راه اندازي چندين خوابگاه براي دانشجويان و كالج هاي مختلف داكا، كلكته و مميسنگ اقدام کرد؛ در سال 1922 م مبلغ 16000 تاكا برای بورسيه و كمك تحصيلي به دانشجويان مسلمان بخش مطالعات اسلامي و ساير بخش ها اهداء كرد. به همین دلیل در میان مردم به عنوان چهره اي فرهنگی و خير شهرت داشت. در سال 1906 لقب «خان بهادر» را گرفت و نیز دولت بریتانیا عنوان « نواب بهادر» را در سال 1911 به وي اهدا کرد. سرانجام در روز چهارشنبه 17 آپريل 1929 در محل اقامت خود یعنی«ادن كاستل» (Eden custle) در «دارجيلينگ»، در سن 66 سالگي در گذشت و جسد وی را در خانه روستايي وي در  دانباري دفن كردند(National Encyclopedia of Bangladesh).        
 
 
قاضي مطهر حسين (شاعر و نويسنده)
 
وي در سال 1897 در ناحية كوشتياي بنگلادش به دنيا آمد. قاضي مطهر حسين در سال 1921 از دانشگاه كلكته هند مدرك فوق ليسانس فيزيك گرفت و در همان سال در دانشگاه مربي شد. وي از كودكي به ادبيات و فرهنگ علاقة خاصي داشت. از بهترين اشعار وی، شعري است به نام «رفت و آمد». نخستين مقاله وی راجع به علوم بود و از معروف ترين مقاله هايي كه توجه اهل ادب را جلب كرد، در خصوص شاعر بزرگ بنگال «رابيندرانات تاگور» و شاعر ملي بنگلادش « قاضي نذرالاسلام» بود.
 
    قاضي مطهر حسين نظريه هاي مفيدي در رابطه با نگارش زبان بنگالي ارائه کردكه دانشگاه داكا آن ها را تایید کرد. وي در سال 1981 دار فاني را وداع گفت (سراج الحق، 1984: 414 و 428).
 
 
پروفسور منصور الدين
 
پروفسور منصورالدین، اديب، شاعر، نويسنده، محقق و صوفي مشهور بنگلادش است. وی در سال 1904 در يكي از روستاهاي شهر پابنا متولد شد. پس از پايان تحصيلات دورة متوسطه، وارد دانشگاه راجشاهي شد و پس از دريافت درجه ليسانس، راهي دانشگاه كلكته شد؛ وی در سال 1928 موفق به اخذ درجه فوق ليسانس با رتبة اول در ادبيات بنگالي شد و به کار تدریس پرداخت.
 
  وی در كنار شغل معلمي، علاقة فراواني به جمع آوري آوازهاي محلي و فولكوريك داشت و در اين خصوص مقاله هاي بسیاري نوشت. در سال هاي 1940 تا 1944 ، در كالج راجشاهي به تدريس ادبيات پرداخت و بعد از آن در كالج دولتي سيلهت مشغول شد. وي در سال 1952 م سردبير مجلة ماهانه « ماه نو» شد. در همان سال در سميناری فرهنگي و فولكوريك در لندن شركت کرد. سپس در داكا كالج مشغول تدريس شد و تا زمان بازنشستگي به اين شغل اشتغال داشت. پس از بازنشستگي كارهاي تحقيقاتي خود را در زمينه هاي مختلف شعر، داستان و آوازهاي فولكوريك ادامه داد؛ حاصل تحقيقات او حدود 50 جلد كتابي است كه از وي به يادگار مانده است.
 
  از کارهای بزرگ تحقيقاتي پروفسور منصورالدين، جمع آوري دست آورد مسلمانان در زمينة ادبيات بنگالي است كه در دو جلد به چاپ رسيده است. در كنار اين كار مهم، به گردآوري آواز هاي محلي و اشعار صوفيان مسلمان و هندو پرداخت. تلاش اخیر حدود 23 سال از عمر وي را به خود اختصاص داد و حاصل آن در 8 جلد كتاب به چاپ رسيد که باعث شهرت فوق العاده وي شد.
 
    وي در سال 1965 اولين جايزة ادبي خود را در « بنگلا آكادمي » دريافت کرد. همچنين در سال 1983 دومين جايزة ادبي به وی تعلق گرفت. پروفسور منصور الدين يكي از افراد نزديك به رابيندرانات تاگور بود. تاگور به دلیل این دوستی مقدمة مفصلي بركتاب 8 جلدي هارموني وي نوشت. يكي از كتاب هاي چاپ شده منصور الدين در بارة « شعراي ايران » و به همين نام است. در اين كتاب وي شرح حال حدود 28 تن از شعراي مشهور ايران را جمع آوري و به تحقيق درباره سبك شعري آنان پرداخته است. اين كتاب با شرح حال فردوسي شروع شده و سپس به بررسي آثار واحوال و اشعار سعدي، حافظ، عمر خيام و دیگر شاعران توانمند کلاسیک ایران پرداخته است. مي توان گفت اين اثر در نوع خود در زبان بنگلا بي نظير است و محققان و دانشگاهیان از این کتاب مرجع استفاده می کنند.
 
     پروفسور منصور الدين در سمينار هشتصدمين سالگرد تولد سعدي كه رایزنی فرهنگی در سال 1364 برگزار کرد، مهمان خصوصي بود و سخنراني كرد.
 
  وي در روز شنبه 28/6/ 1366 به علت نارسایی قلبی، در بيمارستان داكا، در سن 84 سالگي بدرود حیات گفت.
 
 
[[فرخ احمد]] (1918 تا 1974)
 
از برجسته ترين شعرا و نويسندگان معاصر در ادبيات بنگالي، فرخ احمد است. اگر چه وي در ابتداي فعاليت هاي شعري خود گرایش به مادیگری داشت، پس از دورانی كوتاه به بيان اشعار معنوي و اسلامي توجه خاصي نشان داد.
 
  اشعار و نوشته هاي فرخ احمد بيشتر متوجه استعمار انگليس بود. از معروف ترين آثار وی، « نافله حاتم»، « حاتم طائي»، « سراج منير»، «كشيشان هفت دريا» و ديوان اشعار وي را مي توان نام برد. «شعر لاش» فرخ احمد از بهترين شعرهاي اوست كه عليه سرمايه دار و سرمايه داري سروده است. وي در سال 1918 در شهر داكا به دنيا آمد و در سال 1974 چشم از جهان فرو بست (فرخ احمد، 1978: 140).
 
 
منيرالدين يوسف (1919 تا 1987)
 
محمد منيرالدين يوسف شاعر، اديب و متفكر معروف بنگلادش در سال 1919، در شهر كيشور گنج و در خانوادة محترم و بزرگی متولد گرديد. وی پس از گذراندن مراحل مختلف تحصيلي در رشتة ادبيات بنگالي فارغ التحصيل شد. به علت علاقه اي كه به زبان فارسي و شعر داشت، تحقيقات خود را در اين زمينه آغاز کرد و از خود آثار فراواني بر جاي گذاشت. از وی حدود 25 كتاب چاپي و غيره چاپي به يادگار مانده است، مانند ترجمة اشعار اقبال، ترجمة ديوان غالب، تمدن و فرهنگ ما، تاريخ و ادبيات اردو، ترجمة مثنوي رومي، ترجمه شاهنامه فردوسي، نحوة آموزش اسلام به كودكان.
 
  منيرالدين يوسف شاهنامة فردوسي را از زبان فارسي به بنگالي ترجمه كرده است كه حدود 2000 صفحه مي باشد. اين تنها ترجمه شاهنامه به زبان بنگالي است كه به چاپ رسيده است. منيرالدين يوسف به سبب فعاليت هاي ادبي برجسته، جوايز مختلفي به شرح ذيل دريافت کرد:
 
مدال طلاي دولتي در سال 1968، جايزة ادبي حبيب بانك درسال 1968، جايزه ادبي بنگلا آكادمي در سال 1978 و جايزه ادبي ابوالمنصور احمد در سال 1985.
 
  وی از اوائل سال 1985 از طرف رايزني فرهنگي ج.ا.ایران- داکا، دعوت شد تا در كميته تحقيقاتي نفوذ فرهنگ و زبان و ادبيات فارسي دربنگلادش شركت کند. از آن تاريخ وی عضو اين كميته شد و مسئوليت نوشتن مقاله اي درباره نفوذ هنر و زيبايي شناسي ايران در جامعة بنگلادش را به عهده گرفت و در پنجاه صفحه آن را به اتمام رساند. وی بیشتر عمر خود را در سنگر دانشگاه به فعاليت هاي علمي ادبي به ويژه خدمت به زبان وادبيات فارسي گذراند.
 
  از دیگر کارهای برجسته و به یادماندی منیرالدین یوسف کار عظیم ترجمه شاهنامه فردوسي به زبان بنگالي است که سال ها از عمر پرثمر خود را صرف این کار كرد؛ نهايتاً، وی در تاريخ بهمن ماه 1369 همزمان با بزرگداشت هزاره فردوسي در داکا، اين اثر نفيس را در 6 جلد به پایان برد. آكادمي زبان بنگالي با همكاري رايزني فرهنگي ج .ا.ا در سال 1991م، ترجمه شاهنامه او به زبان بنگالی را چاپ کرد. وي يكي از شعراي مهم منطقه و داراي اشعار فراوان به زبان بنگالي و بعضاً فارسي بود.
 
  منيرالدين يوسف در يازدهم فوريه سال 1987 م در سن هفتاد سالگي بر اثر سكته قلبي درگذشت (گزارش های فرهنگی رایزنی ج.ا.ایران-بنگلادش).
 
 
محمد رستم علي ديوان (1922 تا1997)
 
محمد رستم علي ديوان، نويسنده كتاب ''تأثير فارسي در بنگلادش''، در سال 1922 در منطقة راجشاهي در غرب كشور بنگلادش متولد شد. وي بعد ازگذراندن مراحل ديپلم و فوق ديپلم در سال 1944 وارد دورة ليسانس اختصاصي دانشگاه داكا در رشتة علوم اسلامي شد و در سال 1947 موفق به اخذ درجه فوق ليسانس از آن دانشگاه شد. سپس در سمت استاد يار و رئيس دانشكده در دانشكده هاي گوناگون بنگلادش خدمت کرد. در مدت خدمت استادياري،  فوق ليسانس اردو را در سال 1952 از دانشگاه داكا اخذ کرد. وي در سال 1972 در بخش فارسي و اردو دانشگاه استخدام شد و در سال 1972 مجدداً از دانشگاه داكا درجة فوق ليسانس در زبان وادبيات فارسي گرفت. در سال 1976 رياست دپارتمان فارسي و اردو دانشگاه  داكا به وي تعلق گرفت.
 
  رستم علي ديوان در سال 1982 از سمت رياست بخش فارسي و اردو دانشگاه داكا بازنشسته شد و در سال 1997 دار فاني را وداع گفت.
 
از وي چندين كتاب و مقالة تحقيقي به یادگار مانده است، مانند:
 
1-  بنگلادش و خدمات آن به ادبيات فارسي؛
 
2-  تأثير ادبيات ايران بر بنگلادش؛
 
3-  خدمات مسلمان به كتابخانه ها ( چاپ رابطه العالم اسلامي، مكه )؛
 
4-  خدمات مسلمانان به كتابخانه ها ( چاپ مجله جامعه میليه اسلامیه، دهلي نو )؛
 
5-  بررسي كتاب زندگي و آثار علامه شبلي؛
 
6-  علامه حالي بعنوان يك مصلح؛
 
7-  ديدگاه دموكراسي در اسلام.
 
علاوه بر شخصیت هایی که برشمردیم، شخصیت های دیگری نیز هستند که در اینجا به آن ها اشاره می کنیم، مانند: جسم الدين شاعر روستايي، كيكوباد، المحمود، بيگم صوفيا كمال، شمس الرحمن المجاهدي، اسعد چوهدوري، مهادب شاها، شيكدار عبدالحي، نيرمالندوگون، روح الامين، عبدالصمد و ده ها شاعر ديگر نيز از جملة شعراي بنام اين سرزمين هستند كه هر يك به نوعي خدماتي داشته اند.

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۷:۱۸

تاریخ معاصر در کشور بنگلادش شامل تحولات مهم سیاسی، اجتماعی و فکری در تاریخ معاصر و انقراض استیلای مغول و ورود کمپانی هند شرقی است که در ذیل شرح داده شده است:

تحولات مهم سیاسی، اجتماعی و فکری در تاریخ معاصر

مسلمانانی که اکثریت جمعیت بنگلادش را تشکیل می‌دهند، از مدت‌ها پیش در باره هویت فرهنگی خود دچار تردید و دو دولی شده‌اند. اینان از یک سو، قرن‌ها است که به واسطه تعلقات و وابستگی‌های مذهبی، به سوی دنیای اسلام سوق داده شده‌اند و از سوی دیگر، پیشینه فرهنگی خود را، که آن‌ها را به شدت به جمعیت محلی غیر مسلمان پیوند می‌زند، حفظ کرده‌اند. در حقیقت، ویژگی خاص مسلمانان بنگالی، عامل انزوای آن‌ها بوده است. تمایل به اینکه مسلمانان شبه قاره هند به منزله جامعه‌ای واحد با یک چشم‌انداز و نگرش و فرهنگ مشخصی تلقی شوند، در عمل گرایش گمراه کننده‌ای بوده است.

انقراض استیلای مغول و ورود کمپانی هند شرقی

نگاهی به تاریخ 400 ساله اخیر هند نشان می‌دهد که کمپانی هند شرقی در سال 1600 میلادی در انگلستان تأسیس شد. هدف از تأسیس این کمپانی، ظاهراً، ایجاد روابط اقتصادی و انجام تجارت از راه دریایی که «واسگودوگاما» و سیاحان دیگر کشف کردند، بود. انگلیسی‌ها در 1765بنگال را به تصرف درآوردند و نظام نیابت در بنگال به سر رسید. لرد کلایو، فرماندار بنگال، سند دیوانی بنگال و ایالات بیهار و اوریسا را برای کمپانی هند شرقی کسب کرد. در 1784پارلمان بریتانیا قانونی تصویب کرد که بر اساس آن، کمپانی هند شرقی مالک و صاحب حقوقی و تجاری هند شناخته شد و برای آن هیئت نظارت تشکیل شد. به جای احکام اسلامی، قانون انگلیسی به اجرا درآمد و زبان انگلیسی به جای فارسی در ادارات رواج یافت که سخت به ضرر مسلمانان تمام شد. هندو‌ها با فراگرفتن زبان انگلیسی در به دست آوردن کار دولتی از مسلمانان جلو افتادند. لرد کرزن نایب السلطنه هند برای ایجاد نظم و انضباط حکومتی، در 1905 ایالت بزرگ بنگال را به دو بخش شرقی (شامل بنگال شرقی و آسام) و غربی (شامل بنگال غربی و بیهار و اوریسا) تقسیم کرد[۱].

مسلمانان در بخش شرقی جمعیت بیشتری داشتند و هندوها در بخش غربی بیشتر بودند. با این وجود هندوها نگران از دست دادن قدرت اقتصادی و سیاسی خود بودند و به این سیاست اعتراض کردند. در نتیجه، درگیری بین هندوها و مسلمانان به وجود آمد و به شورش‌های خونینی تبدیل شد. از این رو، تحت فشار جمعیت هندوی بنگال غربی به بریتانیا، هر دو بخش در سال 1912 مجددا بهم پیوستند[۱]. نهضت استقلال طلبی هند که در دهه 1900 پدید آمده بود باعث شد تا مجمعی از مسلمانان هند در داکا تشکیل شد (1906م). این مجمع تصمیم گرفت حزب مسلمانان هند تاسیس شود. این حزب بعدها به نام "مسلم لیگ سراسر هند" مشهور شد. در نتیجه این درگیری‌ها، پادشاه انگلستان، جرج پنجم در 1911م تقسیم بنگال را لغو کرد و آسام به استان کمیسری تبدیل شد و پایتخت هند از کلکته به دهلی انتقال یافت. سرانجام بعد از استقلال هند از زیر یوغ بریتانیا و تقسیم شبه قاره هند به دو کشور هند و پاکستان (جون 1947م)، بنگال شرقی ایالتی از پاکستان محسوب شد[۲].

از آنجا که هدف اصلی گردانندگان این کمپانی، جامه عمل پوشاندن به مطامع سیاسی و کسب استیلای سیاسی در شبه قاره بود، آنان به تدریج با بهره گیری از اختلافات موجود و تشنج ضعف‌های اداری در بخش‌های مختلف قلمرو گسترده مغول، دامنه نفوذ خود را گسترش دادند. آن‌ها ابتدا در مدارس (بندر معروف جنوب هند) مستقر شدند و سپس به بنگال روی آوردند و شهر معروف و بندری کلکته را به صورت ستاد و پایگاه اصلی خویش در آوردند. پس از استقرار و کسب قدرت در کلکته به مصاف با نواب معروف بنگال یعنی سراج الدوله برخاستند.

با قتل سراج الدوله در بنگال، از سال 1757 تا 1858 میلادی، بنگال و سراسر شبه قاره را هیئت منتخب کمپانی هند شرقی اداره می‌کرد. کلکته در آن زمان پایتخت بود و علاوه بر وجود فرماندار کل، از جانب هیئت مدیره فرمانداران مختلفی برای ایالت‌های مختلف تعیین می‌شدند.

کلکته تا سال 1911 پایتخت شبه قاره باقی ماند و نماینده ملکه، فرماندار کل، در آنجا مستقر بود. به هنگام تاج گذاری «جرج پنجم» که در دهلی انجام گرفت، و با لغو تقسیم بنگال، پایتخت هند نیز از کلکته به دهلی انتقال یافت و استیلای سیاسی بریتانیا بر شبه قاره تا سال 1947 ادامه یافت. بدین ترتیب انگلیس به مدت 190 سال در سراسر شبه قاره حکمرانی کرد. البته در طول این مدت نا آرامی‌ها و اختلافات متعددی به وقوع پیوست. به طور متوسط در هر 25 سال نیروهای بریتانیا درگیر نیروی عظیم، انقلابی و استقلال طلب شبه قاره بودند[۳].

پس از شکل گیری پاکستان، محمد علی جناح سعی کرد تا زبان اردو را به بهانه اینکه زبان ملی مسلمانان شبه قاره است، رسمی‌ کند. قائداعظم محمدعلی جناح در سخنرانی خود که در گردهمایی‌های مردمی‌ در داکا در مارس 1948 میلادی ایراد کرد، تاکید کرد که چون پاکستان ملتی واحد است، فقط یک زبان رسمی‌ و آن هم اردو می‌تواند هویت این ملت را حفظ کند. با این نظریه، مسلمانان بنگالی به خصوص جامعه دانشجویان به شدت مخالفت کردند. آن‌ها معتقد بودند که هر دو زبان اردو و بنگالی باید زبان‌های رسمی‌ پاکستان باشند چرا که بیشتر مردم پاکستان، در بنـــگال شرقی زندگی و به زبان بنگالی تکلم می‌کردند. دولت تلاش‌های بسیاری انجام داد تا مبارزه‌های دانشجویی را ملهم از تحریکات هندویی و یا کمونیستی جلوه دهد، اما موفق نشد.

سرانجام دولت پاکستان ناگزیر از پذیرش خواسته آن‌ها شد و هر دو زبان اردو و بنگالی، زبان‌های رسمی‌ پاکستان شناخته شدند؛ هر چند ادامه مبارزه دانشجویی، منجر به حرکت منطقه‌ای قوی‌تری برای آزادی اقتصادی و خودمختاری شد. این حرکت در جریان انتخابات عمومی‌ که در سال 1952 میلادی در پاکستان شرقی برگزار شد، باعث شد تا قدرت را از دست مسلم لیگ خارج کند. وضع قانون ازدواج، دوبار بین سال‌های 1958 و 1969 نتوانست این جنبش را مهار کند.

نگرش استعماری سیاست‌مداران، دیوان‌سالاران، سرمایه‌داران و رهبران نظامی‌ پاکستان غربی احساسات منطقه‌ای را در شرق پاکستان به شدت تقویت می‌کردند. این نگرش منجر به زایش حس وطن گرایی ملی (ناسیونالیسم) در بنگلادش شد. در واقع ناسیونالیسم در بنگلادش دارای وجهی غیرمذهبی و مادی است. در طول چهل سال اخیر تغییری بنیادی در دیدگاه اجتماعی و سیاسی مسلمانان بنگالی وجود داشته است. در جریان سلطه بریتانیا، خصوصیت فرقه‌های هندو و مسلمان ویژگی اصلی و برجسته زندگی شبه قاره هند شده بود.

تا سال 1885، یعنی زمانی که کنگره ملی هند تأسیس شد، گروهی از سازمان‌های دولتی را رهبران هندو از جمله موسسه مستأجرین بنگالی (1837م)، مؤسسه هند بریتانیا (1837م)، مؤسسه میهن پرستان (1865م)، انجمن ملی (1870م) و چندین حزب دیگر، بنیان کردند. مسلمانان ارتباطی با آن مؤسسات نداشتند. رهبران هندو هیچ کوشش جدی برای جذب، حمایت و یا حس همدردی با مسلمانان به عمل نیاوردند. به اعتقاد رهبران هندو، این دوره ناسیونالیستی، که به معنای وحدت و اساس یکپارچگی و وحدت ملی در هندوستان بود، متأثر از مذهب هندو بوده است.

پیش از تشکیل پاکستان، محمد علی جناح، به عنوان فرمانده کل قوا برگزیده شد. وی در سخنرانی ریاست جمهوریش در 11 آگوست 1947 به وضوح تأکید کرد که پاکستان قرار نیست یک دولت مذهبی باشد. بنابر این به نظر می‌رسد که جناح به خوبی تشخیص داده بود که اگر قرار بود پاکستان حکومتی مدرن داشته باشد، اساس آن باید غیر مذهبی بوده و نباید به مذهب این اجازه داده شود که با سیاست ترکیب شود.

با مرگ جناح در سپتامبر 1948جانشینان وی در مواجهه با مشکلات گوناگونی که دولت تازه تأسیس با آن رو به رو شده بود، ناتوان بودند. ظاهرا وضعیت پاکستان متزلزل بود و شاید اوضاع این گونه نشان می‌داد. به هر حال، پس از تجزیه بنگال و پنجاب، میلیون‌ها پناهنده به خصوص از مرزهای ایالات شرقی و نیز از دیگر ایالات هند، به سوی پاکستان سرازیر شدند. مشکل بزرگ این بود که چگونه وضعیت زندگی را برای آنان فراهم کنند.

رهبران سیاسی پاکستان موفق نشدند با استفاده از تفاسیر سیاسی واقتصادی پایه‌هایی را که کشور بر آن اساس بنا شده بود، تشریح کنند؛ بنابراین مذهبی‌ها با تعابیر و تفاسیر خود پا به عرصه گذاشتند و این گونه استدلال کردندکه چون پاکستان در نتیجه جنبشی اسلامی‌ به وجود آمده، لذا فقط با گسترش حکومتی اسلامی‌ می‌تواند دیدگاه‌های منطقی خود را توجیه کند. از این رو با توسل به تاریخ و سنت اسلامی، معنا و ویژگی کاملاً جدیدی به مفهوم پاکستان دادند.

در 12 مارس 1949 در کراچی، مجلس قانون گذاری پاکستان قطعنامه‌ای راتصویب کرد که پاکستان را کشوری یاد می‌کند که در آن مسلمانان قادر خواهند بود که زندگی‌های فردی و جمعی خود را بر اساس تعالیم و دستورات اسلام، همان گونه که در قرآن وسنت ارائه شده است، تنظیم کنند[۴].

به دلیل اختلافات سیاسی در خصوص نحوه اداره امور پاکستان، طی سالهای 1947 تا 1956، مسائل جاری مملکت بر اساس قوانین و مقرراتی که پیش از تقسیم شبه قاره، تدوین شده بود، اداره می‌شد. در سال 1954، انتخابات مجلس ایالتی در بخش شرقی پاکستان برگزار شد.

فضل الحق بـــه کمـــک مولانا باشانی و کروردی دست به تشکیل جبهه متحدی به نام Jukta Front زدند که این ائتلاف با پیروزی چشمگیری بر حزب مسلم لیگ فائق آمد؛ در نتیجه فضل الحق کابینه بنگال را تشکیل داد. شیخ مجیب الرحمن از حزب عوامی‌ لیگ که یکی از وزرای جوان فضل الحق بود، در کابینه وی مشغول به کار شد.

در سال 1956به هنگام نخست وزیری چوهدوری محمد علی، اولین قانون اساسی پاکستان تصویب شد. در این هنگام فضل الحق سمت وزارت کشور دولت مرکزی را برعهده داشت و بدین ترتیب در 23 مارس 1956 پاکستان رسماً، «جمهوری اسلامی‌ پاکستان» نام گذاری شد. در 31 مارس 1958، فضل الحق که حاکم بنگال بود، عطاء الرحمن خان را از سر وزیری خلع کرد و چندی بعد خود نیز براثر فشارهای اعضای حزب عوامی‌ لیگ مجبور به استعفا شد. در 7 اکتبر 1959 اسکندر میرزا، قانون اساسی را ملغی کرد و ژنرال «ایوب خان» را، که ریاست ستاد مشترک ارتش را بر عهده داشت، به سمت حاکم نظامی‌ تعیین کرد. ایوب خان همه فعالیت‌های سیاسی را غیرقانونی اعلام کرد. بیست روز پس از اعلام حالت فوق العاده، اسکند میرزا مجبور به استعفا شد و به لندن تبعید شد و محترمانه به آنجا رفت. بدین ترتیب ایوب خان حاکم نظامی، مصادر مسائل پاکستان را رسماً به عهده گرفت.

ایوب خان در واقع با یک کودتای بدون خونریزی قدرت را در دست گرفت. ایوب خان برای اداره مملکت علاوه بر تکیه گاه اصلی یعنی نیروهای مسلح، به افراد سیاسی نیز بها داد و سیستم جدیدی را به نام «دمکراسی پایه» ارائه کرد. بر اساس این سیستم، اعضای پارلمان و رئیس جمهور به طور غیر مستقیم انتخاب می‌شدند.

بر اساس طرح «دمکراسی پایه»، ایوب خان به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد و اکثر اعضای حزب مسلم لیگ از وی حمایت کردند. گروه اقلیت مسلم لیگ به رهبری خواجه ناظم الدین، مخالفان ایوب خان، در نقش گروه مخالف عمل کرد.

در کابینه ایوب خان، به طور مساوی وزرای دو بخش پاکستان حضور داشتند. وی در مقایسه با سایر رهبران پاکستان تا آن زمان، توجه بیشتری به مسائل بنگال می‌کرد. ایوب خان طرح‌های عظیمی‌ چون تأسیس فرودگاه بین المللی، ایجاد شهرک ایوب نگر (شیربنگلانگر فعلی)، ایستگاه راه آهن، پروژه هیدروالکتریک، کارخانه کودشیمیایی، کارخانه ذوب فلز و نظایر آن را در پاکستان شرقی (بنگلادش فعلی) انجام داد. وی از سال 1958 تا مارس 1969 (11سال) در پاکستان حکومت کرد.

در سپتامبر سال 1965 با شروع جنگ هند و پاکستان، زمینه‌های بیشتر تقسیم پاکستان فراهم آمد.

دولت هند در صدد ایجاد نفرت و کینه بیشتر، بین دو بخش از پاکستان به یکدیگر بود؛ آن‌ها با حمله نکردن به پاکستان شرقی و نیز با توجه به درخواست مجیب الرحمان برای کمک نظامی، با حمایت از وی، زمینه را برای تبلیغات ضد پاکستانی از جناح طرفداران هند درپاکستان شرقی فراهم کردند.

حفظ حاکمیت و حریم مرزها و دفاع از 70 میلیون نفوس پاکستان شرقی از وظایف دولت مرکزی بود، اما همان گونه که قبلاً اشاره شد، اختلافات سیاسی، ضعف بنیه اقتصادی پاکستان شرقی و از همه مهم تر، فاصله طولانی جغرافیایی بین دو بخش از پاکستان، همواره بخش شرقی را آسیب پذیر‌تر می‌کرد؛ از این هنگام رهبران عوامی‌ لیگ به تحریک حس ناسیونالیستی بنگالی‌ها پرداختند. فقط 5 ماه پس از جنگ هندوستان و پاکستان، شیخ مجیب الرحمن طی جلسه‌ای در لاهور طرح معروف وتاریخی 6 ماده‌ای خود را بدین شکل عنوان کرد:

  1. دولت فدرال بر اساس انتخابات پارلمانی شکل گیرد؛
  2. اختیار کامل امور دفاع و خارجه به دولت فدرال واگذار شود؛
  3. انتخاب سیستم واحد پولی، چنان که بتوان از فرار سرمایه‌ها جلوگیری کرد؛
  4. اختیار سیاست مالی ومالیاتی بر عهده دولت فدرال باشد؛
  5. دو حساب جداگانه بانکی به منظور پس‌انداز درآمدهای ارزی گشایش یابد و دولت فدرال هدایت طرح‌های خارجی را بر عهده گیرد؛
  6. نیروهای ارتش و یا میلیشیا در دو دولت فدرال حضور داشته باشند و تربیت آنان و تقویت بنیه دفاعی بر عهده دو دولت فدرال باشد.

طرح فوق عکس العمل‌های متفاوتی را به وجود آورد. در مارس 1966، ایوب خان دستور بازداشت مجیب‌الرحمن را صادر کرد. دستگیری مجیب در واقع اولین حرکت خصمانه ایوب علیه مجیب بود. در 7 ژوئن 1966 برای پیروی از مجیب الرحمن، اعتصاب عمومی‌ برپا شد و به تبع آن نیز روزنامه‌ها از این حرکت حمایت کردند. پیروزی شیخ مجیب‌الرحمن باعث شد که وی به محبوبیت بیشتری دست یابد و مردم نیز از انگیزه قوی‌تری برای مقابله با رژیم ایوب خان بهره‌مند شوند. در پاکستان غربی، ذوالفقار علی بوتو (فعال سیاسی و سیاستمداری برجسته)، به مخالفت با ایوب خان برخاست. ظاهراً علت مخالفت وی با ایوب خان، عصبانیت و ناخشنودی وی از ایوب خان در برکنار کردن او از سمت وزارت خارجه پاکستان ذکر شده است.

در 25 مارس 1969 به دنبال برکناری (ظاهراً استعفای) ایوب خان، یحیی خان زمام امور را در دست گرفت. درطول سالهای حکومت ایوب خان(69- 1958م)، مردم پاکستان در شرایط سخت دیکتاتوری نظامی‌ به سر می‌بردند. از نظر روانی یازده سال حکومت نظامیان در پاکستان انگیزه‌های کافی را برای بازگشت مجدد افراد سیاسی در مملکت داری در بین مردم ایجاد کرد.

یحیی خان به منظور درهم شکستن بحران سیاسی، وعده برگزاری انتخابات پارلمانی را در اولین فرصت ممکن داد؛ او همچنین به درخواست مجیب الرحمن در کنفرانس سیاسیون (RTC) مبنی بر یک رای برای یک نفر، موافقت کرد. وی به مردم پاکستان شرقی اطمینان داد که تبعیض و نابرابری را بین دو بخش از پاکستان از بین خواهد برد. به زودی فعالیت‌های سیاسی بار دیگر از ژانویه 1970 آزاد اعلام شد و مقرر شد که در دسامبر 1975 انتخابات سراسری برگزار شود.

یحیی خان بر این باور بود که مجیب الرحمن رویای نخست وزیر شدن پاکستان را در سردارد، به همین دلیل سعی می‌کرد از طریق پذیرش خواسته‌های حزب عوامی‌ لیگ که مجیب الرحمن رهبری آن را بر عهده داشت، وی را حفظ کند. در 30 مارس 1970 یعنی 3 ماه بعد از اعلام آزادی فعالیت‌های سیاسی، یحیی خان چارچوب شرایط انتخابات را اعلام کرد. در بخش غربی پاکستان، حزب مردم (پیپلز پارتی) به رهبری ذوالفقار علی بوتو، 88 کرسی را به دست آورد و بدین ترتیب حزب عوامی‌ لیگ مجیب با احراز کرسی بیشتر، حزب اکثریت شناخته شد و به دنبال آن حزب عوامی‌ لیگ پاکستان در ردیف حزب اقلیت قرار گرفت. جنگ قدرت واختلافات اصلی رهبران دو حزب پاکستان ازهمین زمان آغاز شد[۵].

مجیب الرحمان علاوه بر بهره برداری از احساسات ملی بنگالی‌های مسلمان، به منظور اخذ آرای بیشتر، 10میلیون رای بی چون و چرای هندوان پاکستان شرقی را نیز ذخیره داشت؛ این به دلیل سیاست‌های طرفداری از هند و مواضع دوستانه حزب عوامی‌ لیگ به هندوستان بود. یحیی خان در 26 مارس 1971، بار دیگر فعالیت‌های سیاسی را ممنوع اعلام کرد. وی عمل مجیب الرحمن مبنی بر همکاری نکردن با دولت نظامی‌ برای حل مسائل سیاسی پاکستان را به شدت تقبیح کرد و او را خائن نامید و حزب عوامی‌ لیگ را دشمن پاکستان شمرد. مجیب الرحمن در این هنگام توسط 50 تن از کماندوهای پاکستانی در محل اقامت خود دستگیر شد و به پاکستان غربی انتقال یافت. دستگیری و کشتار استقلال طلبان بنگال در سه روز اول، تلفات فراوانی بر جای گذاشت. در 4 آوریل 1971 بر اثر کشتار بی رحمانه و جو ترور، داکا به صورت شهر مردگان در آمد. در چیتاگنگ، بنگالی‌های ارتش پاکستان علیه پاکستانی‌ها به قیام برخاستند.

ضیاء الرحمن (که بعدها در سال 1975 م طی کودتای نظامی‌ رئیس جمهور بنگلادش گردید)، رهبری مردم را بر عهده گرفت[۶]؛ در نتیجه افراد تحت فرماندهی وی برای نخستین بار در چیتاگنگ، اعلام استقلال کردند (28 مارس 1971).

از سوی دیگر، تعدادی از رهبران عوامی‌ لیگ با استفاده از موقعیت دهکده مرزی بوپاناتولا در بخش کوشتیا گرد هم آمدند (این دهکده به دور از نفوذ نظامیان پاکستان بود). رهبران عوامی‌ لیگ در این محل دست به تشکیل نخستین دولت در تبعید زدند و از میان خود، مجیب الرحمن را که در زندان بسر می‌برد، غیابی، رئیس جمهور در تبعید برگزیدند. مجیب الرحمن در 10 ژانویه 1972 آزاد شد و به داکا بازگشت و پس از دو روز، ریاست جمهوری را به چوهدوری واگذار کرد و خود پست نخست وزیری را عهده دار شد. سید نذرالاسلام، کفیل رئیس جمهور، تاج الدین احمد را نخست وزیر و چند نفر دیگر را وزیر انتخاب کرد. این دهکده پس از استقلال بنگلادش، «مجیب نگر» نام گرفت و آن‌ها قانون اساسی را بر اساس چهار رکن ناسیونالیسم، سوسیالیسم، سکولاریسم و دموکراسی تصویب کردند.

دولت هند بلافاصله این دولت را شناسایی کرد و به همین منظور دفتری را در کلکته برای هدایت رهبری سیاسی این دولت در اختیار آن‌ها قرار داد. هندی‌ها به خاطر کینه تاریخی از پاکستان و به لحاظ اینکه مخالف تقسیم شبه قاره بودند، از این فرصت طلایی حداکثر بهره برداری را کردند. دولتمردان هند و رهبران حزب کنگره به این امید به پذیرش تقسیم شبه قاره و ایجاد پاکستان تن در دادند که پس از مدتی پاکستان تجزیه و نهایتاً به سرزمین اصلی که هندوها آن را Akhand Bharat «هند بزرگ» می‌نامند، خواهد پیوست. با توجه به سوابق فوق، دولت ایندیرا گاندی به استقلال طلبان کمک و مساعدت فراوانی کرد[۷][۸].

نیز نگاه کنید به

روسیه معاصر؛ تاریخ معاصر مصر؛ تاریخ معاصر سنگال؛ تاریخ معاصر کوبا؛ دوران معاصر(جمهوری چین)؛ تاریخ دوران معاصر کانادا؛ لبنان معاصر؛ تاریخ معاصر ژاپن؛ تاریخ معاصر ساحل عاج؛ تاریخ معاصر قطر؛ تاریخ معاصر اردن؛ تاریخ معاصر زیمبابوه؛ تاریخ معاصر اوکراین؛ تاریخ معاصر سیرالئون؛ تاریخ معاصر اوکراین؛ تاریخ معاصر سودان؛ تاریخ معاصر مالی؛ تاریخ معاصر گرجستان؛ تاریخ معاصر تاجیکستان؛ تاریخ معاصر قزاقستان؛ تاريخ معاصر سریلانکا

کتابشناسی

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ Phillips, D.A. and Gritzner, C.F. (2007). Bangladesh. New York: Chelsea House Publishers، P. 38-45
  2. امام الدین، س.(1391). "بنگال/ بنگاله"، دانشنامه جهان اسلام، ذیل حرف ب. ص335.
  3. آخوند زاده، محمد مهدي (1365)، تجزيه شبه قاره هند و استقلال بنگلادش. تهران: دفتر مطالعات سياسی و بين المللی وزارت امورخارجه، ص. 11-18.
  4. Lewis, D. (2011). Bangladesh: Politics, Economy and Civil Society. New York: Cambridge University Press، P. 41-74 and 104
  5. پایگاه اطلاع رسانی جهان اسلام، 10 تیر 1391: 1
  6. برگرفته از https://en.wikipedia.org/wiki/Bangladesh
  7. Wolven, S. (2007). Bangladesh: The Adolescence of an Ancient Land. Sweden: Asai Paper, Institute for Security and Development Policy، P. 12-32.
  8. توسلی، محمد مهدی، علی زاده کندی، عزیز، توسلی، سینا(1391). جامعه و فرهنگ بنگلادش. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی(در دست انتشار)