فرهنگ چینی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۱۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
[[پرونده:13699631 945.jpg|بندانگشتی|نمونه ای از فرهنگ مردم [[چین]]. قابل بازیابی از https://www.dreamstime.com/dragon-dance-chinatown-pretty-orange-red-coloured-weaves-crowds-people-liverpool-s-chasing-pearl-image178290068]]از گذشتههای دور بر فرهنگ چینی روحی حاکم بوده که توانسته با ایجاد وحدت درونی در میان مردمان این سرزمین، آن را در طول هزارهها دوام بخشیده و علیرغم هجوم و نفوذ فرهنگهای مختلف، مانع از فروپاشی آن شود. بنابراین، در دوران دراز حیات آن گسست زیادی را تجربه نکرده و استمرار داشته است و تکرار و تغییر در الگوها تنها به آن غنا و ظرافت بخشیده و شاخ و برگ بر آن افزوده است. | |||
از گذشتههای دور بر فرهنگ چینی روحی حاکم بوده که توانسته با ایجاد وحدت درونی در میان مردمان این سرزمین، آن را در طول هزارهها دوام بخشیده و علیرغم هجوم و نفوذ فرهنگهای مختلف، مانع از فروپاشی آن شود. بنابراین، در دوران دراز حیات آن گسست زیادی را تجربه نکرده و استمرار داشته است و تکرار و تغییر در الگوها تنها به آن غنا و ظرافت بخشیده و شاخ و برگ بر آن افزوده است. | |||
=== | === [[روح حاکم بر فرهنگ چین]] === | ||
جریان این [[روح حاکم بر فرهنگ چین|روح در فرهنگ چینی]]، موجب شده تا [[هنر در چین|هنر]]، [[ادبیات چینی|ادبیات]]، حکمت و [[آیین ها، ادیان و مذاهب باستانی و بومی چین|آیینهای چینی]] هر یک در حوزهی خود محدود نشده، بلکه با یکدیگر از نزدیک پیوند عمیق یافته و هر یک به منزلهی آیینهی دیگری عیوبش را نشان داده و بر رشد وتکامل آن افزوده که در واقع به بهبود و تکامل خود انجامیده و زمینه را برای به کمال رسیدن تمامی جنبههای آن فراهم ساخته است. و همین روح باعث شده تا فرهنگ واندیشهی چینی، در میان جادههای پر پیچ وخمِ تاریخ سینه به سینه گشته و از کهنه راهها، راههای جدیدی یافته و موجب پویایی و حرکت مداوم رو به جلو مردم آن گشته است. یکی از نویسندگان غربی در این زمینه می گوید: <blockquote>«سنتهای فرهنگی [[چین]] مانند رودهای بزرگ آسیا هستند که گاه به گاه تغییر مسیر می دهند، تهدید به خشکیدن می کنند و یا طغیان می کنند، ولی همواره جاری هستند.» </blockquote>[[روح حاکم بر فرهنگ چین|روح پایدار و همیشگی فرهنگ و تمدن چینی]] بر سه اصل استوار است: رابطهی میان انسان و طبیعت؛ تغییر و تحول دایمی که حاصل تضاد موجود در اشیاء است؛ و ظرفیت و قابلیت جذب عوامل سایر فرهنگها و انطباق با شرایط موجود<ref>جانگ چی جی،( 1392). فرهنگ سنتی [[چین]]،ترجمهی علی محمد سابقی، تهران:[https://alhoda.ir/ موسسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی].</ref>. | |||
=== [[چسبندگی فرهنگ چینی]] === | |||
جالب است بدانیم که [[چین|سرزمین چین]] در طول تاریخ چند هزار سالهاش، سیستمهای سیاسی و نظامهای فکری و اندیشههای ایدئولوژیک بسیاری را بهخود دیده است، از نظام بردهداری تا نظام فئودالی، از اندیشهی نیاپرستی و [[آیین بومی تائو|تائویی]] تا [[کنفوسیوس و اندیشه های او|عقلگرایی کنفوسیوسی]] و از باورهای متنوع [[آیین بودا|بودایی]] تا مارکسیسم لنینیسم و [[مائو تسه تونگ(مائو زدونگ)، بنیانگذار جمهوری خلق چین|مائو]]<nowiki/>یسم قرن بیستم را تجربه کرده است، ولی در این نوسانات کوتاه و بلند، ساختار اصلی و روح فرهنگ چینی خود را هرگز از دست نداده است. | |||
بنابراین، می توان گفت عامل اصلی حفظ [[هویت فرهنگی و ملی چین|هویت ملی]] و اجتماعی و وحدت جغرافیایی سرزمین و [[نوع جامعه چین|مردم چین]]، [[روح حاکم بر فرهنگ چین|روح فرهنگ چینی]] و چسبندگی آن است که علیرغم کِش و قوسهای دامنه دار سیاسی و حتی تسلط اقوام بیگانه، این عامل قوی فرهنگی، به مثابهی ملات چسبنده و قدرتمند، جامعهی عظیم و متنوع چینی را در گسترهی بزرگ جغرافیایی این سرزمین از وادادگی و تلاشی و تغییر [[هویت فرهنگی و ملی چین|هویت فرهنگی]] بازداشته و مانع از گسست آن شده است. بدون شک عدم شناخت این عامل چسبندگی، امکان شناخت [[چین]] امروز ره به جایی نخواهد برد. چون کنشهای امروزین [[نوع جامعه چین|جامعهی چین]] قطعا از گذشتهی آن متأثر است و شکل گیری [[چین]] معاصر از آبشخور غنای فرهنگی گذشتهی آن سیراب شده است. ارایهی تصویری درست از«امروز [[چین]]» بدون بررسی سرگذشت «دیروز» آن پژوهنده را به مسیر ثواب رهنمون نخواهد شد. | |||
[[پرونده:China-great-wall-800x500.jpg|بندانگشتی|دیوار بزرگ [[چین]]. قابل بازیابی از https://alphacoders.com/great-wall-of-china-wallpapers]] | |||
قدرت بالای هضم فرهنگی این کشور در طول هزارههای گذشته همچون اژدهایی عظیم با هر آنچه از فرهنگهای ریز و درشت غریبه روبه رو شده، فرو بلعیده و یا آن را به رنگ و بوی خود درآورده است. | |||
این توان سترگ، حتی در قرن بیستم هم ایدئولوژی به اصطلاح بنیانکَن مارکسیستی را در خود هضم و به آن رنگ و بوی چینی داد و مسیر تاریخی ایدئولوژی مارکسیستی را که از سوی بنیانگذاران آن متکی به پرولتاریای کارگری اعلام شده بود، به ایدئولوژی [[مائو تسه تونگ(مائو زدونگ)، بنیانگذار جمهوری خلق چین|مائو]]<nowiki/>ئیستی متکی به پرولتاریایی دهقانی تبدیل کرد. حتی مارکسیستها که در سال 1949میلادی در خاک اصلی چین به قدرت رسیدند، تلاش کردند به زور و اجبار میان ملت [[چین]] و [[روح حاکم بر فرهنگ چین|روح فرهنگ سنتی]] آن فاصله انداخته و مسیر جدیدی را فراروی آنان قرار دهند، ولی در واقع، آنها خود در همان دهههای آغازین مقهور [[روح حاکم بر فرهنگ چین|روح فرهنگ چینی]] شده و هرچه قهر آمیزتر بر پیکرهی آن کوبیدند، تاوان آن را بیرحمانهتر پس دادند. این اشتهای سیری ناپذیر [[فرهنگ چینی]] امروزه حتی سیستم سرمایهداری و لیبرال دمکراسی غربی را به چالش کشیده و آن را با نیازهای خود تطبیق داده و گوشت آن را فروبلعیده و به استخوانش اجازهی گلوگیر شدن نداده است. | |||
این فرهنگ نهادینه شده، در طول تاریخ، از یک سو در استحکام پایههای [[سلسله های دوران امپراطوری چین(907-960)|حاکمیت سلسلههای مختلف چینی]] نقش اساسی داشته، و از سوی دیگر، امپراتوران نیز با فهم این مهم بر تقویت و توسعهی آن همت گماشته و در حفظ و توسعهی آن کوشیدهاند. نماد پایداری و نهادینه بودن فرهنگ چینی همان [[دیوار بزرگ چین]] است که ساخت آن از دوران باستان و پیش از استقرار نخستین امپراتوری آغاز و تا دوران [[سلسله مینگ]] ادامه یافت، بدون اینکه شخصی، حکومتی و یا سلسلهای به خود اجازهی زیر سئوال بردنش را بدهد. هرکس آمده آجری بر آن افزوده و در تقویت و استحکام و ادامهی آن سعی بلیغ داشته است. | |||
از دوران | |||
از | نگاه از سرِ سیری همیشگی ملت چین به درون سفرهی پرنعمت فرهنگی خود و احساس بی نیازی داشتن از جهان خارج، و همچنین، داشتن حس تفوق فرهنگی و تمدنی نسبت به سایر ملل نیز یکی از دستاوردهای همین روح پایدار فرهنگی چین است. اگرچه این درونگرایی افراطی فرهنگی و نبود درک صحیح از آن در کنار عدم تلاش برای آشنایی و شناخت سایرین در هزارههای گذشته به ویژه در یکی دو قرن اخیر، موجب شکست فاحش این امپراتوری تاریخی از نیروهای غربی در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم شده و تلاش روشنفکران برای بیداری از این خواب غفلت کشور را در نیمهی نخست قرن گذشته در جنگ داخلی و هرج و مرج فرو برد، ولی این اژدهای چند سر، بار دیگر سر از خاکستر برآورده و در حال گستراندن سایهی سنگین خود بر سر جهان است<ref>وردی نژاد، فریدون و دیگران(1390). اژدهای شکیبا، چینِ دیروز، امروز و فردا. تهران:انتشارات اطلاعات. چاپ دوم.</ref>. | ||
=== کتابشناسی == | === [[جهان بینی در فرهنگ چینی]] === | ||
از دوران باستان، تصور چینیها از نظام هستی براساس این فرض استوار بوده است که جهان کلیتی به هم پیوسته و زنجیرهوار است، و طبق گفتهی کتاب ایجینگ(Yi Ching)(کتاب دگرگونی ها):<blockquote>«از پس وجود آسمان و زمین، وجود همه چیز می آید. از پس وجود همه چیز، تمایز جنسیتها، از پس تمایز جنسیتها رابطهی میان زن و شوهر، از پس این رابطه، رابطهی شاه و وزیر؛ از پس رابطهی شاه و وزیر، تمایز فرادستی و فرودستی ...». </blockquote>در کتاب لائوتزو هم میخوانیم که:<blockquote>«از دائو است که یک بر آید، از یک دو، و از دو سه، و از سه همه چیز.»</blockquote>این جهان بینی تحت عنوان یانگ و یین(Yang-Yin)در تمامی شاخههای اصلی و فرعی، فردی و اجتماعی و به عبارتی در [[روح حاکم بر فرهنگ چین|بنیان روح فرهنگ چین]] نهفته است. یین و یانگ یا مثبت و منفی، هیچکدام به خودی خود راه رشد و تکامل را نمی توانند بدون دیگری طی کنند و در عین حال، ضد خود را در درون خود جای داده اند. با ایجاد هماهنگی و تعادل میان این دواست که همه چیز در مسیر درست قرار می گیرد و با به هم خوردن این هماهنگی و تعادل، مشکلات آغاز می شود. | |||
از ویژگیهای اساسی این جهان بینی این است که، اعتقاد دارند جهان هستی به یک سمت و جهت خاصی حرکت نمی کند، بلکه در حال چرخشی است بی آغاز و بی پایان که در این گردش هیچ چیز به کمال نمی رسد و در نهایت هرچیزی به ضد خویش بدل می شود و در واقع، تکرار همان چیز قدیم است و جزء از کل جدا ناپذیر است. جهان از جفتهای متضاد تشکیل شده و این اضداد در عین حال با هم مرتبط و ضد خود را دربر دارد. از این رو جهان در گشت دایره وار، بی آغاز و بی انجام است. در این جهان بینی، رابطهی انسان با آسمان یا طبیعت و یا خدا، دو سویه است و آفریدگار مطلق بینیازی وجود ندارد. | |||
براین اساس، عملگرایی یکی از خصلتهای مانای مردم [[چین]] شده است. لذا، ایده آلیسم و عرفان علیرغم مطرح شدنش در این فرهنگ، نتوانسته ریشه دار شود و در میان مردم [[چین]] خیلی کمتر یأس و نومیدی رسوخ یافته است. اندیشهی چینی همیشه بارور است، از عرفان خالص تا مادیگرایی محض، از نفی فرهنگ و کتابسوزان تا پاسداشت فرهنگ، از شفقت تا زورمداری، از اخلاقگرایی ابنالوقتی تا رهبانیت و زهد و جادو و جنبل در آن جای دارد و به فراوانی جنگها، فلسفه و نظریه و اندیشه هست، تا جاییکه نظریهی بگذار صدگل بشکفد در آن ساری و جاری است. اگر برحسب چیرگی عقل یا احساس بخواهیم قضاوت کنیم، چینیها جزو عقل گرایان و واقع بینان قرار میگیرند نه متعصبان و رؤیا پیشگان. به همین جهت هم هست که در [[نوع جامعه چین|جامعهی چین]] هیچگاه اعتقاد و مذهبی محکم و منسجم کامل که تمام ابعاد زندگی انسان را در برگیرد، وجود نداشته و خدای آنان حسود نبوده است تا مانع پرستش دیگر خدایان شود. در [[چین]] کسی با غوطهور شدن در گذشته خود را به فراموشی نمی سپرد، بلکه بیشتر به فکر آینده می افتد. در تاریخ بشری هیچ قومی تا این اندازه اهل دنیا نبوده است. حتی [[آیین بودا|بدبینی بودایی]] نیز نتوانست عشق چینیها به زندگی و شادیهای دنیایی را از بین ببرد. در واقع، این [[آیین بودا|آیین بودایی]] بود که تسلیم جهان بینی شاد چینی شد تا چینیها تسلیم بدبینی [[آیین بودا|بودایی]]. همین رواداری چینی سبب شده که هرگز با هیچ گروهی و فرقهای بر سرِ دین دشمنی کند<ref>ندوشن اسلامی، محمد علی(1361). کارنامه ی سفر چین.تهران: انتشارات امیر کبیر. چاپ اول.</ref>. | |||
دائو یوان(Dao Yuan) (365-427 میلادی) که زندگی خود را با موسیقی و پرورش گل گذرانده، در شعر«من رخت سفر به خانه بسته ام»<blockquote>می گوید:«نه در پی ثروتم و نه آرزومند جاه/ امید رسیدن به قصر فردوس را هم ندارم./ پس همان به که از این ساعتهای شاد لذت برم و در باغ خویش در میان گلشن بگردم./ میخواهم از تپههای بهار بالا روم و سرود سر کنم./ میخواهم جویبار روشن را به بینم و شعر بسرایم./ آه که اینها همه را جریان طبیعت در دل ابدیت محو میکند./ من نیز میخواهم از طبیعت پیروی کنم و تن به قضا دهم، دیگر چه جای غم است.» به عبارت دیگر، در نظر چینیها زندگی در مرگ همچون روز در شب محو می شود.<ref>سابقی، علی محمد(1392). جامعه و فرهنگ [[چین]]. تهران: [https://alhoda.ir/ موسسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی]،جلد2،ص. 450-456.</ref></blockquote> | |||
== نیز نگاه کنید به == | |||
[[فرهنگ ژاپنی]]؛ [[فرهنگ عمومی روسیه]]؛ [[فرهنگ عمومی تونس]]؛ [[فرهنگ عمومی کانادا]]؛ [[فرهنگ عمومی لبنان]]؛ [[فرهنگ عمومی کوبا]]؛ [[فرهنگ سودان]]؛ [[فرهنگ تایلندی]]؛ [[فرهنگ اردن]]؛ [[فرهنگ مردم اتیوپی]]؛ [[فرهنگ سیرالئون]] | |||
== کتابشناسی == | |||
<references /> | |||
[[رده:هویت فرهنگی و هویت یابی فرهنگی]] |
نسخهٔ کنونی تا ۳ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۰۳
از گذشتههای دور بر فرهنگ چینی روحی حاکم بوده که توانسته با ایجاد وحدت درونی در میان مردمان این سرزمین، آن را در طول هزارهها دوام بخشیده و علیرغم هجوم و نفوذ فرهنگهای مختلف، مانع از فروپاشی آن شود. بنابراین، در دوران دراز حیات آن گسست زیادی را تجربه نکرده و استمرار داشته است و تکرار و تغییر در الگوها تنها به آن غنا و ظرافت بخشیده و شاخ و برگ بر آن افزوده است.
روح حاکم بر فرهنگ چین
جریان این روح در فرهنگ چینی، موجب شده تا هنر، ادبیات، حکمت و آیینهای چینی هر یک در حوزهی خود محدود نشده، بلکه با یکدیگر از نزدیک پیوند عمیق یافته و هر یک به منزلهی آیینهی دیگری عیوبش را نشان داده و بر رشد وتکامل آن افزوده که در واقع به بهبود و تکامل خود انجامیده و زمینه را برای به کمال رسیدن تمامی جنبههای آن فراهم ساخته است. و همین روح باعث شده تا فرهنگ واندیشهی چینی، در میان جادههای پر پیچ وخمِ تاریخ سینه به سینه گشته و از کهنه راهها، راههای جدیدی یافته و موجب پویایی و حرکت مداوم رو به جلو مردم آن گشته است. یکی از نویسندگان غربی در این زمینه می گوید:
«سنتهای فرهنگی چین مانند رودهای بزرگ آسیا هستند که گاه به گاه تغییر مسیر می دهند، تهدید به خشکیدن می کنند و یا طغیان می کنند، ولی همواره جاری هستند.»
روح پایدار و همیشگی فرهنگ و تمدن چینی بر سه اصل استوار است: رابطهی میان انسان و طبیعت؛ تغییر و تحول دایمی که حاصل تضاد موجود در اشیاء است؛ و ظرفیت و قابلیت جذب عوامل سایر فرهنگها و انطباق با شرایط موجود[۱].
چسبندگی فرهنگ چینی
جالب است بدانیم که سرزمین چین در طول تاریخ چند هزار سالهاش، سیستمهای سیاسی و نظامهای فکری و اندیشههای ایدئولوژیک بسیاری را بهخود دیده است، از نظام بردهداری تا نظام فئودالی، از اندیشهی نیاپرستی و تائویی تا عقلگرایی کنفوسیوسی و از باورهای متنوع بودایی تا مارکسیسم لنینیسم و مائویسم قرن بیستم را تجربه کرده است، ولی در این نوسانات کوتاه و بلند، ساختار اصلی و روح فرهنگ چینی خود را هرگز از دست نداده است.
بنابراین، می توان گفت عامل اصلی حفظ هویت ملی و اجتماعی و وحدت جغرافیایی سرزمین و مردم چین، روح فرهنگ چینی و چسبندگی آن است که علیرغم کِش و قوسهای دامنه دار سیاسی و حتی تسلط اقوام بیگانه، این عامل قوی فرهنگی، به مثابهی ملات چسبنده و قدرتمند، جامعهی عظیم و متنوع چینی را در گسترهی بزرگ جغرافیایی این سرزمین از وادادگی و تلاشی و تغییر هویت فرهنگی بازداشته و مانع از گسست آن شده است. بدون شک عدم شناخت این عامل چسبندگی، امکان شناخت چین امروز ره به جایی نخواهد برد. چون کنشهای امروزین جامعهی چین قطعا از گذشتهی آن متأثر است و شکل گیری چین معاصر از آبشخور غنای فرهنگی گذشتهی آن سیراب شده است. ارایهی تصویری درست از«امروز چین» بدون بررسی سرگذشت «دیروز» آن پژوهنده را به مسیر ثواب رهنمون نخواهد شد.
قدرت بالای هضم فرهنگی این کشور در طول هزارههای گذشته همچون اژدهایی عظیم با هر آنچه از فرهنگهای ریز و درشت غریبه روبه رو شده، فرو بلعیده و یا آن را به رنگ و بوی خود درآورده است.
این توان سترگ، حتی در قرن بیستم هم ایدئولوژی به اصطلاح بنیانکَن مارکسیستی را در خود هضم و به آن رنگ و بوی چینی داد و مسیر تاریخی ایدئولوژی مارکسیستی را که از سوی بنیانگذاران آن متکی به پرولتاریای کارگری اعلام شده بود، به ایدئولوژی مائوئیستی متکی به پرولتاریایی دهقانی تبدیل کرد. حتی مارکسیستها که در سال 1949میلادی در خاک اصلی چین به قدرت رسیدند، تلاش کردند به زور و اجبار میان ملت چین و روح فرهنگ سنتی آن فاصله انداخته و مسیر جدیدی را فراروی آنان قرار دهند، ولی در واقع، آنها خود در همان دهههای آغازین مقهور روح فرهنگ چینی شده و هرچه قهر آمیزتر بر پیکرهی آن کوبیدند، تاوان آن را بیرحمانهتر پس دادند. این اشتهای سیری ناپذیر فرهنگ چینی امروزه حتی سیستم سرمایهداری و لیبرال دمکراسی غربی را به چالش کشیده و آن را با نیازهای خود تطبیق داده و گوشت آن را فروبلعیده و به استخوانش اجازهی گلوگیر شدن نداده است.
این فرهنگ نهادینه شده، در طول تاریخ، از یک سو در استحکام پایههای حاکمیت سلسلههای مختلف چینی نقش اساسی داشته، و از سوی دیگر، امپراتوران نیز با فهم این مهم بر تقویت و توسعهی آن همت گماشته و در حفظ و توسعهی آن کوشیدهاند. نماد پایداری و نهادینه بودن فرهنگ چینی همان دیوار بزرگ چین است که ساخت آن از دوران باستان و پیش از استقرار نخستین امپراتوری آغاز و تا دوران سلسله مینگ ادامه یافت، بدون اینکه شخصی، حکومتی و یا سلسلهای به خود اجازهی زیر سئوال بردنش را بدهد. هرکس آمده آجری بر آن افزوده و در تقویت و استحکام و ادامهی آن سعی بلیغ داشته است.
نگاه از سرِ سیری همیشگی ملت چین به درون سفرهی پرنعمت فرهنگی خود و احساس بی نیازی داشتن از جهان خارج، و همچنین، داشتن حس تفوق فرهنگی و تمدنی نسبت به سایر ملل نیز یکی از دستاوردهای همین روح پایدار فرهنگی چین است. اگرچه این درونگرایی افراطی فرهنگی و نبود درک صحیح از آن در کنار عدم تلاش برای آشنایی و شناخت سایرین در هزارههای گذشته به ویژه در یکی دو قرن اخیر، موجب شکست فاحش این امپراتوری تاریخی از نیروهای غربی در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم شده و تلاش روشنفکران برای بیداری از این خواب غفلت کشور را در نیمهی نخست قرن گذشته در جنگ داخلی و هرج و مرج فرو برد، ولی این اژدهای چند سر، بار دیگر سر از خاکستر برآورده و در حال گستراندن سایهی سنگین خود بر سر جهان است[۲].
جهان بینی در فرهنگ چینی
از دوران باستان، تصور چینیها از نظام هستی براساس این فرض استوار بوده است که جهان کلیتی به هم پیوسته و زنجیرهوار است، و طبق گفتهی کتاب ایجینگ(Yi Ching)(کتاب دگرگونی ها):
«از پس وجود آسمان و زمین، وجود همه چیز می آید. از پس وجود همه چیز، تمایز جنسیتها، از پس تمایز جنسیتها رابطهی میان زن و شوهر، از پس این رابطه، رابطهی شاه و وزیر؛ از پس رابطهی شاه و وزیر، تمایز فرادستی و فرودستی ...».
در کتاب لائوتزو هم میخوانیم که:
«از دائو است که یک بر آید، از یک دو، و از دو سه، و از سه همه چیز.»
این جهان بینی تحت عنوان یانگ و یین(Yang-Yin)در تمامی شاخههای اصلی و فرعی، فردی و اجتماعی و به عبارتی در بنیان روح فرهنگ چین نهفته است. یین و یانگ یا مثبت و منفی، هیچکدام به خودی خود راه رشد و تکامل را نمی توانند بدون دیگری طی کنند و در عین حال، ضد خود را در درون خود جای داده اند. با ایجاد هماهنگی و تعادل میان این دواست که همه چیز در مسیر درست قرار می گیرد و با به هم خوردن این هماهنگی و تعادل، مشکلات آغاز می شود.
از ویژگیهای اساسی این جهان بینی این است که، اعتقاد دارند جهان هستی به یک سمت و جهت خاصی حرکت نمی کند، بلکه در حال چرخشی است بی آغاز و بی پایان که در این گردش هیچ چیز به کمال نمی رسد و در نهایت هرچیزی به ضد خویش بدل می شود و در واقع، تکرار همان چیز قدیم است و جزء از کل جدا ناپذیر است. جهان از جفتهای متضاد تشکیل شده و این اضداد در عین حال با هم مرتبط و ضد خود را دربر دارد. از این رو جهان در گشت دایره وار، بی آغاز و بی انجام است. در این جهان بینی، رابطهی انسان با آسمان یا طبیعت و یا خدا، دو سویه است و آفریدگار مطلق بینیازی وجود ندارد.
براین اساس، عملگرایی یکی از خصلتهای مانای مردم چین شده است. لذا، ایده آلیسم و عرفان علیرغم مطرح شدنش در این فرهنگ، نتوانسته ریشه دار شود و در میان مردم چین خیلی کمتر یأس و نومیدی رسوخ یافته است. اندیشهی چینی همیشه بارور است، از عرفان خالص تا مادیگرایی محض، از نفی فرهنگ و کتابسوزان تا پاسداشت فرهنگ، از شفقت تا زورمداری، از اخلاقگرایی ابنالوقتی تا رهبانیت و زهد و جادو و جنبل در آن جای دارد و به فراوانی جنگها، فلسفه و نظریه و اندیشه هست، تا جاییکه نظریهی بگذار صدگل بشکفد در آن ساری و جاری است. اگر برحسب چیرگی عقل یا احساس بخواهیم قضاوت کنیم، چینیها جزو عقل گرایان و واقع بینان قرار میگیرند نه متعصبان و رؤیا پیشگان. به همین جهت هم هست که در جامعهی چین هیچگاه اعتقاد و مذهبی محکم و منسجم کامل که تمام ابعاد زندگی انسان را در برگیرد، وجود نداشته و خدای آنان حسود نبوده است تا مانع پرستش دیگر خدایان شود. در چین کسی با غوطهور شدن در گذشته خود را به فراموشی نمی سپرد، بلکه بیشتر به فکر آینده می افتد. در تاریخ بشری هیچ قومی تا این اندازه اهل دنیا نبوده است. حتی بدبینی بودایی نیز نتوانست عشق چینیها به زندگی و شادیهای دنیایی را از بین ببرد. در واقع، این آیین بودایی بود که تسلیم جهان بینی شاد چینی شد تا چینیها تسلیم بدبینی بودایی. همین رواداری چینی سبب شده که هرگز با هیچ گروهی و فرقهای بر سرِ دین دشمنی کند[۳].
دائو یوان(Dao Yuan) (365-427 میلادی) که زندگی خود را با موسیقی و پرورش گل گذرانده، در شعر«من رخت سفر به خانه بسته ام»
می گوید:«نه در پی ثروتم و نه آرزومند جاه/ امید رسیدن به قصر فردوس را هم ندارم./ پس همان به که از این ساعتهای شاد لذت برم و در باغ خویش در میان گلشن بگردم./ میخواهم از تپههای بهار بالا روم و سرود سر کنم./ میخواهم جویبار روشن را به بینم و شعر بسرایم./ آه که اینها همه را جریان طبیعت در دل ابدیت محو میکند./ من نیز میخواهم از طبیعت پیروی کنم و تن به قضا دهم، دیگر چه جای غم است.» به عبارت دیگر، در نظر چینیها زندگی در مرگ همچون روز در شب محو می شود.[۴]
نیز نگاه کنید به
فرهنگ ژاپنی؛ فرهنگ عمومی روسیه؛ فرهنگ عمومی تونس؛ فرهنگ عمومی کانادا؛ فرهنگ عمومی لبنان؛ فرهنگ عمومی کوبا؛ فرهنگ سودان؛ فرهنگ تایلندی؛ فرهنگ اردن؛ فرهنگ مردم اتیوپی؛ فرهنگ سیرالئون
کتابشناسی
- ↑ جانگ چی جی،( 1392). فرهنگ سنتی چین،ترجمهی علی محمد سابقی، تهران:موسسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی.
- ↑ وردی نژاد، فریدون و دیگران(1390). اژدهای شکیبا، چینِ دیروز، امروز و فردا. تهران:انتشارات اطلاعات. چاپ دوم.
- ↑ ندوشن اسلامی، محمد علی(1361). کارنامه ی سفر چین.تهران: انتشارات امیر کبیر. چاپ اول.
- ↑ سابقی، علی محمد(1392). جامعه و فرهنگ چین. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،جلد2،ص. 450-456.