هویت فرهنگی و ملی چین: تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه ملل
خط ۱: خط ۱:


هویت، برای افراد، گروه‌­ها، و ملت­‌ها به ویژه در دوران­‌های بحرانی که نیاز به به یک پناهگاه امن بیشتر می­‌شود، از اهمیت بالایی برخوردار است. اریکسون(Erikson, Erik H) هویت را این­‌گونه تعریف می­‌کند: <blockquote>«واژه­‌ی هویت به معنای رابطه­‌ی متقابلی است که در آن فرد یک همانندی مداوم با خود و اشتراک پایداری در برخی از عوامل اساسی شخصیتی با دیگران دارد.»<ref>Erikson, E. H).1959(. Identity and The Life Cycle. New York: Norton, PP.27-28</ref>.  </blockquote>بنابراین، هویت فردی تنها در میان هویت­‌های گروهی می­‌تواند به وجود آید. هر فردی دارای هویت­‌های چندگانه­‌ی جمعی است که می­‌تواند از طریق جنسیت، خویشاوندی، فضا یا قلمرو، طبقه، [[نظام آموزش و پرورش در چین معاصر|آموزش]]، [[تغییر ساختار شغلی چین|شغل]]، نهاد و مؤسسه، [[ادیان در چین|مذهب]]، [[اقلیت های قومی چین|قومیت]]، نژاد، [[فرهنگ چینی|فرهنگ]] و در نهایت ملیت، تابعیت و مافوق ملیت تعریف شود.  
هویت، برای افراد، گروه‌­ها، و ملت­‌ها به ویژه در دوران­‌های بحرانی که نیاز به به یک پناهگاه امن بیشتر می­‌شود، از اهمیت بالایی برخوردار است. اریکسون(Erikson, Erik H) هویت را این­‌گونه تعریف می­‌کند: <blockquote>«واژه­‌ی هویت به معنای رابطه­‌ی متقابلی است که در آن فرد یک همانندی مداوم با خود و اشتراک پایداری در برخی از عوامل اساسی شخصیتی با دیگران دارد.»<ref>Erikson, E. H(1959). Identity and The Life Cycle. New York: Norton, PP.27-28</ref>.  </blockquote>بنابراین، هویت فردی تنها در میان هویت­‌های گروهی می­‌تواند به وجود آید. هر فردی دارای هویت­‌های چندگانه­‌ی جمعی است که می­‌تواند از طریق جنسیت، خویشاوندی، فضا یا قلمرو، طبقه، [[نظام آموزش و پرورش در چین معاصر|آموزش]]، [[تغییر ساختار شغلی چین|شغل]]، نهاد و مؤسسه، [[ادیان در چین|مذهب]]، [[اقلیت های قومی چین|قومیت]]، نژاد، [[فرهنگ چینی|فرهنگ]] و در نهایت ملیت، تابعیت و مافوق ملیت تعریف شود.  


لازم به ذکر است­ که هویت فردی و ملی امری ایستا و پایدار نیست، بلکه مدام در حال تغییر است. هر فرد، گروه و ملتی همیشه تلاش می­‌کند تا تعریف خود از هویت را وقتی به چالش کشیده شده و یا به خطر ­افتاده و شکسته می­‌شود، باز تعریف کند. به چنین شرایطی، بحران هویت گفته می­‌شود. جستجو و باز تعریف هویت جدید یک روند انطباق پذیری است که در آن به دنبال دستیابی به یک تعادل بین عناصر سنتی و چالش‌­های جدید پیش رو می­‌روند. به محض یافتن یک تعادل جدید، مشکل بحران هویت فورا حل خواهد شد، اگرچه این راه حل نیز خود موقتی است.  
لازم به ذکر است­ که هویت فردی و ملی امری ایستا و پایدار نیست، بلکه مدام در حال تغییر است. هر فرد، گروه و ملتی همیشه تلاش می­‌کند تا تعریف خود از هویت را وقتی به چالش کشیده شده و یا به خطر ­افتاده و شکسته می­‌شود، باز تعریف کند. به چنین شرایطی، بحران هویت گفته می­‌شود. جستجو و باز تعریف هویت جدید یک روند انطباق پذیری است که در آن به دنبال دستیابی به یک تعادل بین عناصر سنتی و چالش‌­های جدید پیش رو می­‌روند. به محض یافتن یک تعادل جدید، مشکل بحران هویت فورا حل خواهد شد، اگرچه این راه حل نیز خود موقتی است.  

نسخهٔ ‏۲۰ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۰۳:۱۲

هویت، برای افراد، گروه‌­ها، و ملت­‌ها به ویژه در دوران­‌های بحرانی که نیاز به به یک پناهگاه امن بیشتر می­‌شود، از اهمیت بالایی برخوردار است. اریکسون(Erikson, Erik H) هویت را این­‌گونه تعریف می­‌کند:

«واژه­‌ی هویت به معنای رابطه­‌ی متقابلی است که در آن فرد یک همانندی مداوم با خود و اشتراک پایداری در برخی از عوامل اساسی شخصیتی با دیگران دارد.»[۱].

بنابراین، هویت فردی تنها در میان هویت­‌های گروهی می­‌تواند به وجود آید. هر فردی دارای هویت­‌های چندگانه­‌ی جمعی است که می­‌تواند از طریق جنسیت، خویشاوندی، فضا یا قلمرو، طبقه، آموزش، شغل، نهاد و مؤسسه، مذهب، قومیت، نژاد، فرهنگ و در نهایت ملیت، تابعیت و مافوق ملیت تعریف شود.

لازم به ذکر است­ که هویت فردی و ملی امری ایستا و پایدار نیست، بلکه مدام در حال تغییر است. هر فرد، گروه و ملتی همیشه تلاش می­‌کند تا تعریف خود از هویت را وقتی به چالش کشیده شده و یا به خطر ­افتاده و شکسته می­‌شود، باز تعریف کند. به چنین شرایطی، بحران هویت گفته می­‌شود. جستجو و باز تعریف هویت جدید یک روند انطباق پذیری است که در آن به دنبال دستیابی به یک تعادل بین عناصر سنتی و چالش‌­های جدید پیش رو می­‌روند. به محض یافتن یک تعادل جدید، مشکل بحران هویت فورا حل خواهد شد، اگرچه این راه حل نیز خود موقتی است.

هویت فرهنگی و ملی چین

در فلسفه‌­ی اجتماعی کنفوسیوس، هویت در چارچوب پنج رابطه طبقه بندی می‌­شود و تمامی انسان­‌ها را می‌­توان در یکی از این طبقه بندی­‌های اجتماعی ناشی از این روابط جای داد:

پدر/پسر؛ پادشاه/رعیت؛ شوهر/همسر؛ معلم/شاگرد؛ و برادر بزرگ‌­تر/ برادر کوچک­‌تر.

در این فلسفه، هویت و یا خود انسانی به دو خود کوچک(فرد) و خود بزرگ(جامعه) تقسیم می­‌شود. خودِ کوچک و خودِ بزرگ ناشی از این فلسفه، هنوز هم در چین مدرن و معاصر، جایگاه مهمی دارد و همیشه خودِ کوچک فدای خودِ بزرگ می‌­شود. همین ایده است که در طول تاریخ موجب تداوم فرهنگی در این کشور شده و چینی بودن مفهوم یک نژاد با سابقه­‌ی تاریخ طولانی را در خود دارد و براین اساس در جهان دو گروه وجود دارد، چینی و خارجی[۲].

اگرچه میان خود روشنفکران چینی از یک­‌سو، و پژوهشگران خارجی از سوی دیگر، در خصوص هویت فرهنگی و ملی  و چگونگی مقابله‌­ی آن در برابر بحران­‌های هویتی در طول تاریخ  نظریات متفاوتی وجود دارد، ولی همه­‌ی کسانی ­که کم و بیش با تاریخ چین به نحوی آشنایی دارند، در مورد برخی از جنبه­‌ها که بخشی از فرهنگ چین و هویت ملی مردمان این سرزمین است، همگی اتفاق نظر دارند. از جمله:

چین یکی از تمدن­‌های پایدار کهن تاریخی، با شکوفایی فلسفی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، هنری و علمی و مرکز تولید کننده‌­ی فرهنگ غالب در شرق آسیا به­ شمار می­‌رود. در این روند تاریخی، و براساس فرهنگ سنتی شکل گرفته در طول قرن­‌ها، یک هویت قدرتمندی در میان ساکنان این سرزمین به وجود آمده است که از آن به­ عنوان تمدن جهانی فرهنگ سنتی چین نام برده می­‌شود. در نتیجه، در ذهن مردم این کشور به صورت سنتی تصوری شکل گرفته که آن­‌ها کشور خود را نه تنها به عنوان مرکز جغرافیایی جهان، بلکه مرکز فرهنگی جهان می­‌دانند.

این مفهوم حتی در نام سرزمین چین«جونگوا(Zhonggua)» که به معنای پادشاهی میانه در پادشاهی آسمانی است نیز تبلور یافته است. در تصور چینی­‌ها، فرهنگ چین یک فرهنگ جهانی است که سایر فرهنگ­‌ها و تمدن­‌ها و ملت­‌ها، هرگز هم­پای آن نبوده ولی می­‌توانند به این فرهنگ عظیم پیوسته و از آن تغذیه نمایند و یا جذب آن شوند(بر همین اساس است که در دوران باستان، مردم و امپراتوری چین هیچ کشور و ملتی غیر از کشور و ملت چین را به رسمیت نمی شناختند. آن­‌ها حتی به خود زحمت نمی دادند تا برای سایر سرزمین­‌ها و مردمان آن نامگذاری کنند. لذا، در اسناد و مدارک تاریخی از این مناطق به عنوان مناطق غرب یا شرق و یا شمال و جنوب چین نام برده شده است. از دید آن­‌ها مردمان این مناطق جوامعی غیر متمدن و بی فرهنگ و برابر بودند که شایستگی تماس و برقراری ارتباط را هم نداشتند و صرفا در حد امن نگه‌داشتن مناطق مرزی چین می بایست با آنان تماس حاصل شود و تلاش به عمل آید تا این جوامع با فرهنگ و تمدن چین آشنا شده و هرچه بیشتر عناصری از این تمدن را جذب کنند.). این تصور، در آغاز متعلق به نژاد خَن نبود، بلکه به عنوان یک فرهنگ متعلق به«منطقه­‌ی» چین بود. این فرهنگ چنان جذابیت داشت که زمینه­‌ی سلطه­‌ی طولانی مدت چین بر اقوام و ملت­‌های پیرامونی را فراهم کرده بود. این غلبه، و احساس برتر بودن نسبت به سایر فرهنگ­‌ها و ملت­‌ها، فراتر از جنبه­‌های هویتی بود که طی قرن­‌ها به وجود آمده و تا نیمه‌­ی قرن هجدهم ادامه داشت.[۳]

نیز نگاه کنید به

هویت ملی در آرژانتین؛ هویت ملی سنگال؛ هویت ملی در ژاپن؛ هویت ملی در روسیه؛ هویت ملی در کوبا؛ هویت ملی در لبنان؛ هویت ملی مصر؛ هویت ملی در تونس؛ هویت ملی در فرانسه؛ هویت ملی در اردن؛ هویت ملی در اوکراین؛ هویت ملی در سیرالئون؛ هویت ملی در قطر؛ هویت ملی در گرجستان؛ هویت ملی در بنگلادش؛ هویت ملی در سریلانکا

کتابشناسی

  1. Erikson, E. H(1959). Identity and The Life Cycle. New York: Norton, PP.27-28
  2. Kay Danielson, www.uky.edu
  3. سابقی،علی محمد(1392).جامعه و فرهنگ چین. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،جلد1، ص.285-288.