گروه های قومی تاجیک افغانستان

از دانشنامه ملل
نسخهٔ تاریخ ‏۲۷ فوریهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۷:۰۴ توسط 127.0.0.1 (بحث) (The LinkTitles extension automatically added links to existing pages (https://github.com/bovender/LinkTitles).)

تاجیک‌ها باسابقه‌ترین قوم یا مردم ساکن در سرزمین افغانستان و از سکنه اصلی و اولیه آن هستند، تاریخ اسکان آنها در این سرزمین به گذشته‌های خیلی دور برمی‌گردد و به احتمال خیلی زیاد ساکنان بومی کشور هستند.[۱] تاجیک‌ها از نژاد آریایی بودند و اجداد آنها را بعضی از اقوام و گروه‌های آریایی چون تخاری‌ها، خوارزمی‌ها و پیش از آن سغدی‌ها و باختریان تشکیل می‌دادند. به لحاظ موقعیت و تعداد قومی، تاجیک‌ها دومین گروه قومی افغانستان بعد از پشتون‌ها محسوب می‌شوند. آنان در سراسر افغانستان پراکنده‌اند؛ ولی در کوهستان (شمال کابل)، کابل و اطراف آن، پنجشیر، اطراف آمودریای علیا، بدخشان، هرات، غزنی و غور تمرکز بیشتری دارند. تاجیک‌ها علاوه بر افغانستان در کشور تاجیکستان، در کشورهای ازبکستان (به‌ویژه در سمرقند و بخارا)، چین (به‌ویژه در ناحیه سریکول سین‌کیانگ)، ایران (سیستان، بلوچستان، خراسان، یزد، کرمان و...)، پاکستان و... زندگی می‌کنند و دقیقا نمی‌توان محدوده سرزمینی مشخصی را برای آنان تعیین کرد. پیش از ورود ترکان به آسیای مرکزی، تاجیک‌ها ساکنان اصلی آسیای مرکزی و شمال افغانستان بودند. بر اثر هجوم اقوام ترک از شمال و تسخیرشدن سرزمین و اراضی آنان، به‌تدریج به عقب رانده شدند و در مناطق کوهستانی و دسترس‌ناپذیرتر مانند بدخشان، پامیر و هندوکش ساکن شدند.

گروه‌های قومی تاجیک

عده‌ای از تاجیک‌ها نام گروه قومی خود را از نام محل سکونت خود اقتباس کرده‌اند. آنها «تقریبا در همه استان‌های کشور بودوباش دارند و با نام‌های‌گوناگون یاد می‌شوند: در استان هرات، غوری؛ در قندهار و فراه، دهورامی؛ در خاور غزنی، سردهی و...»،[۲] گروه‌های قومی متعدد واخانی، پامیری (شامل دو گروه تاجیک کوهستانی و تاجیک شهرنشین)، جمشیدی، فیروزکوهی، چهار ایماق یا چهار طایفه شامل «تایمنی یا تیمنی، هزاره (غیر از هزاره‌های مناطق مرکزی )، تیموری و زوری»،[۳] فارسیوان و غیره، بخش عمده‌ای از تاجیک‌ها نام زیرقومی مشخصی نداشته و به نام عمومی تاجیک یاد می‌شوند مانند تاجیک‌های کابل، هرات، بدخشان، غور، غزنی، دره شکاری و مناطق شمالی. تاجیک‌ها زندگی ایلیاتی و قبیله‌ای را ترک کرده و عموما شهرنشین و یکجانشین شده و به‌کار کشاورزی، دامداری، بازرگانی و صنعت پرداخته‌اند؛ حتی سکنه کوهستانی تاجیک بیشتر به‌صورت یکجانشین زندگی می‌کنند. تاجیک‌ها فارسی‌زبان هستند و اکثرا بر مذهب حنفی‌اند؛ ولی عده‌ای از آنان پیرو مذهب اسماعیلی‌اند و عده کمی از آنها هم در نواحی مرکزی و غربی شیعه اثنی‌عشری‌اند. تاجیک‌ها مردمانی صلح‌جو، آرام، شاعر، فکور، رؤیایی، منطقی، دارای حضور ذهن قوی و مهمان‌نوازند. درعین‌حال روحیه دشمن‌سیتزی و پرخاشگری شدیدی دارند و ظرفیت بالایی برای مبارزه‌جویی دارند و نمونه‌های آن را می‌توان در دوران حکومت حبیب‌الله کلکانی در ۱۹۲۹ و دوران مبارزه با شوروی مشاهده کرد. سلسله غزنوی را نیز اجداد تاجیک‌ها برانداختند. فریزر تتلر می‌نویسد:

«تاجیک‌ها به‌تدریج مسخر شده‌اند؛ ولی هنوز در ناحیه کوهستانی غور مقاومت دارند. همین غوری‌ها بودند که سلسله سلاطین غوری را در دهلی تشکیل دادند».[۴]

تاجیک‌ها با آنکه دومین گروه عمده قومی در افغانستان بوده‌اند، ولی از زمان تشکیل دولت ملی در این کشور (۱۷۴۷) تا ۱۷۹۷، از امکانات محدودی برای توسعه اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی خود برخوردار بوده‌اند، آنان به‌رغم انحصار قدرت در گذشته توسط پشتون‌ها، گاهی به‌صورت محدود در قدرت و اداره کشور سهیم بوده‌اند؛ از جمله در دوره کوتاه‌مدت حکومت حبیب‌الله کلکانی و دوره حکومت دولت اسلامی افغانستان به رهبری برهان‌الدین ربانی، تاجیک‌ها با مردم کشور تاجیکستان دارای اشتراکات زبانی، نژادی، مذهبی و فرهنگی هستند و طبعا زمینه برقراری ارتباط نزدیک بین آنان به‌خوبی فراهم است.

پیشینه قومی تاجیک

راجع‌به پیشینه قوم تاجیک و مفهوم لغوی تاجیک که به‌صورت‌های تاژیک (مخفف آن ترک و تژیک) و تازیک هم ضبط شده است، اختلاف‌نظر زیادی وجود دارد. بعضی آن را از ریشه دائیتی می‌دانند، بعضی ناشی از تاجی به معنای تاجدر و تاجدار می‌دانند که مردم قدیم تاجیک بر روی کلاه خود نصب می‌کردند و به معنای تاجدر و تاجدار بوده و بعضی آن را از ریشه لفظ تازی و قبیله طای می‌دانند که در مورد عربان به‌کار می‌رفت. در برهان قاطع آمده است که «تاجک به کسر جیم مخفف تاجیک است و تاجیک غیرعرب را گویند و در اصل به معنی اولاد عرب که در عجم بزرگ شده و برآمده باشد». بنابراین، تاجیک از تازیک (Tauzik) اقتباس شده است، در فرهنگ معین در این مورد آمده است: «آنکه ترک و مغول نباشد... و تاجیک یا تازی (تازیک به معنی عرب ) فرق دارد». دکتر محمد دبیرسیاقی می‌نویسد:

«تاجیک» و «تازیک» و «تاژیک» صورت‌های مبدل از یکدیگرند؛ زیرا سه حرف «ج» و «ز» و «ژ» قابلیت تبدیل به هم دارند، خاصه در گویش‌های مختلف. برخی از فرهنگ‌ها «تازیک» و جمع آن «تازیکان» را معادل «تازی» و جمع آن «تازیان» به معنی عرب و زبان عربی دانسته‌اند که براساسی نیست».[۵]

صاحب‌نظران با اتکا به اسناد و دلایل تردیدناپذیر بر این عقیده‌اند که:

«تاجیک قوم غیرعرب و غیرترک راگویند و ایشان از نژاد خالص ایران‌اند».[۵]

در اوستا نامی وجود دارد که به احتمال قریب به یقین با واژه تات و تاجیک هم‌ریشه است؛ آن نام واژه دائیتیا (Daitea) است که رود مقدسی در ایران ویج به شمار می‌رود، می‌توان منسوبان به این ناحیه و رودخانه را دائیتیک شمرد که به مرور به تاتیک، تاتی و تاجیک بدل شده است».[۶] «کلمه تاجیک در تألیفات اهل شرق و کتاب‌های لغت به طرزهای گوناگون تاجیک، تاجک (بی مد زیرین)، تازک، تازک (بی مد زیرین) و تاژیک ظاهر شده است... شکل اساسی اولین و اصلی این کلمه «تاجیک» با مد زیرین است... مغول‌ها و ترک‌های قدیمی، حرف «ج» را نمی‌توانستند بگویند و درکپ زدن «ج» را به «ز» تبدیل می‌کردند. بنابراین، وقتی آنها با تاجیکان رابطه پیداکردند این نام را یاد گرفتند، آنان به‌جای «تاجیک»، «تازیک» یا اینکه بی مد زیرین «تازک» «گفتند».[۷]

استاد محیط طباطبایی نوشته: «شباهت خطی و صوری در میان این دو کلمه تاژیک و تازیک باعث بر آمیزش و بروز لغزش در تشخیص مفهوم آنها شد که نخستین آنها به معنی ایرانی فارس‌زبان و آن دیگری، به معنی عربی بود که به زبان فارسی دری بدان تازی گفته می‌شد. بنابراین، صورت خطی کلمه تاژیک که در موارد متعددی از متون تاریخی معروف و مربوط به سده‌های پنجم و ششم و هفتم هجری دیده می‌شود، همان لفظ تاژیک بوده که بنابر مراعات رسم‌الخط زمان سابق به‌صورت تازیک از زیر قلم‌کاتبان‌گذشته است. «همین شباهت خطی کلمه تاژیک فارسی‌زبانان با لفظ تازیک عرب‌زبانان در تشخیص مفهوم تاجیک مقلوب از همان تاژیک غالب فرهنگ‌نویسان سلف و خلف را دستخوش لغزش در تعریف تاجیک و تازیک کرده است و تا آنجا در این گمراهی پیش رفته‌اند که برای توفیق در میان جنبه‌های ناسازگار مفهوم حاضر، ناگزیر از قبول و جعل افسانه شده‌اند. دامنه این خلط مطلب به مطلب دیگر و سردرگمی و لغزش از لغتنامه‌ای به لغتنامه دیگری کشیده می‌شد».[۸] «برخی از محققان بر این نظریه‌اند که تاجیک دارای ریشه محلی است و برای اثبات قول خود از نبشته چانک‌کین، سفیر چین در سال‌های ۱۲۸ پیش از میلاد که از سرزمین‌های واقع در کنار رود جیحون دیدن کرده بود، نقل می‌کنند. وی می‌نویسد که در باختر مردمانی به نام تاهیا سکونت داشتند که در شهرهای محصور به دیوار زندگی می‌کردند و به بازرگانی می‌پرداختند... به قواعد زبان‌شناسی، کلمه تاهیا می‌تواند شکل چینی کلمه تاجیک باشد؛ در نتیجه این احتمال تقویت می‌شود که استعمال تاجیک، بر ورود عربان (مسلمانان) به خراسان مسبوق به سابقه بوده و ریشه محلی داشته باشد».[۹] استاد محیط طباطبایی می‌نویسد:«دو لفظ تات و تاژیک یا تاجیک، از هم جدا نبوده‌اند، بلکه هر دو کلمه ظاهرا از یک اصل چینی‌گرفته شده‌اند که تاه با تامی و احیانا تاغ و توخ یا توخی در تلفظ، ضبط شده است. پس از تجزیه‌وتحلیل کلمه طخارستان، می‌بینیم که تخارستان مرکب از دو جزء «استان» و «تحار» و یا «تحور» است که حرف تای آن به دو صورت مفتوح و مضموم معهود دو خط چینی به لفظ تاهیا و توهلو و یا توخلو کیفیت تلفظ بخشیده و در حقیقت توخلو یا تاهیا صورت چینی شده از تخاری است که نام اصلی مردم بومی تخارستان را به یاد می‌آورد. وجود دو صورت تاه و توه یا تاخ و توخ دو شکل چینی کلمه، اختلاف ضبط اسم طخارستان و تخارستان را به فتح یا ضم حرف اول کلمه توجیه می‌کند. «امکان قلب و تبدیل حرف‌ها به تا، سین، ژا، چ، شین، جیم، خا و همچنین قلب دال، تا، را، لام، چ و جیم به یکدیگر، زمینه وسیعی برای اشتقاق تات، تاژ، تاز، تاج و تاش و تاخ از تاه فراهم می‌آورد و می‌نماید که کلمه تخ و تاخ دو جزء اصلی از نام تخارستان، سرچشمه و ریشه اصلی تاهیا و توهولو و توخلو و نام چینی تخارستان و زمینه پدیدآمدن تات و تاژیک و تاجیک را در نام ترکی ایران و تاش و شاش و چاچ در شهرهای تاسکورکان و تاشکند بوده است و رابطه نزدیک میان تخار، تامی، توخلو، تات و تاجیک را تأیید می‌کند. صورت‌های مختلف تات و تاجیک، تاژیک، برای تسمیه سکنه منطقه مرزی فاصل میان ایران و چین مانند تاهی، توخی و تاشی، که چینی‌ها درباره همان مردم در روزگار پیش از اسلام و پس از آن به کار می‌برده‌اند، همگی اختلاف لهجه ناشی از کیفیت زبان مردم منطقه در تکلم و تلفظ نام خودشان بوده‌اند و این اختلاف را در گوش چینی‌های مسافر و سپس ترک‌های مهاجر به منطقه آشنا ساخته و چنین صورت‌های مختلف را پدید آورده‌اند که همگی در پیرامون تاخ، تخار و تخور دور می‌زند».[۱۰]

فارسیوان

فارسیوان، پارسیوان، پرزیوان و پارسی‌دان همه در اصل یک کلمه‌اند که در لهجه‌ها و گویش‌های مختلف به‌صورت‌های متفاوت ثبت و به معنای تاجیک ذکر شده است.

«در افغانستان پشتونان و پشتوزبانان واژه مرکب (پارسی‌دان) را به دو معنی به کار می‌برند: اول، به معنای تاجیک؛ این استعمال در دیه‌های پشتون‌نشین معمول‌تر و در شهرها کمتر است و گاهی هم مفهوم مزبور عوارض عصبیت‌آمیزی را دربر دارد. دوم به معنای پارسی‌زبان، پارسی‌دان؛ زیرا همچنان‌که بین است پارسی‌زبان بودن با پارسی‌دان بودن فرق دارد و پشتوزبان‌ها به پشتونانی‌که فارسی می‌دانند «پارسی‌دان» نمی‌گویند. بنابراین، «پرزی‌دان» هیئت دورافتاده‌تر «پارسی‌دان» است به معنای تاجیک».[۱۱][۱۲]

نیز نگاه کنید به

کتابشناسی

  1. گریگوریان، وارتان (1388). ظهور افغانستان نوین. ترجمه علی عالمی کرمانی. نشر محمد ابراهیم شریعتی افغانستانی، ص51.
  2. گروهی از دانشمندان و پژوهشگران روسی و افغانی (1378). افغانستان (مسائل جنگ و صلح) . ترجمه عزیز آریانفر. تهران: نشر اندیشه. ص۸۸.
  3. الفینستون، مونت استوارت (1376). افغانان (جای، فرهنگ، نژاد) گزارش سلطنت کابل.ترجمه محمد آصف فکرت. مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، ص۴۲۷.
  4. هروی، نجیب مایل (1362). تاریخ و زبان در افغانستان. تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، ص ۱۶۹.
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ شکورزاده، میرزا (1373). تاجیکان در مسیر تاریخ. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشارات بیین المللی الهدی، ص۱۵۸.
  6. شکورزاده، میرزا (1373). تاجیکان در مسیر تاریخ. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشارات بیین المللی الهدی، ص8-177.
  7. شکورزاده، میرزا (1373). تاجیکان در مسیر تاریخ. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشارات بیین المللی الهدی، ص13و25.
  8. شکورزاده، میرزا (1373). تاجیکان در مسیر تاریخ. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشارات بیین المللی الهدی، ص103و105.
  9. میرمحمد صدیق. فرهنگ (1380). افغانستان در پنج قرن اخیر. تهران: انتشارات عرفان، جلد اول، ص۲۲.
  10. میرمحمد صدیق. فرهنگ (1380). افغانستان در پنج قرن اخیر. تهران: انتشارات عرفان، جلد اول، ص110-113.
  11. هروی، نجیب مایل (1362). تاریخ و زبان افغانستان. تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، ص178و180.
  12. علی آبادی، علیرضا (1395). جامعه و فرهنگ افغانستان. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، ص 72-79.