ساختار و سیاست های آموزشی افغانستان

از دانشنامه ملل
نسخهٔ تاریخ ‏۲۲ فوریهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۸:۰۱ توسط Shekvati (بحث | مشارکت‌ها)

شروع به کار مدارس به سبک جدید از زمان امیر شیرعلی خان و تحت تأثیر تبلیغات و تلاش‌های سید جمال‌الدین اسدآبادی بود؛ فعالیت مدارس جدید با مرگ شیرعلی خان دچار وقفه شد. در دوره حکومت عبدالرحمان فقط یک مدرسه به نام مدرسه شاهی تأسیس شده بود و فعالیت می‌کرد، بقیه مدارس تعطیل و غیرفعال بودند. البته مکتب‌خانه‌ها و مدارس سنتی فعالیت خود را داشتند.

شروع به کار واقعی مدارس به سبک جدید در زمان حبیب‌الله خان بود. رهبری و سرپرستی نظام آموزشی مدرن به عهده سردار عنایت‌الله خان، پسر بزرگ حبیب‌الله خان، گذاشته شد.

اولین مدرسه به سبک جدید «حبیبیه» نام داشت و در سال ۱۹۰۳ ، در کابل تأسیس شد و دارای سه مقطع ابتدایی، رشدی و اعدادی بود؛ به دنبال آن ۶ شاخه ابتدایی دیگر نیز در کابل تأسیس شد. این مدرسه هنوز هم در کابل فعال است و شاگردان در آن تحصیل می‌کنند. در سطح ولایات نیز به‌تدریج مدارسی تأسیس شد و شاگردان را جذب کرد؛ برای مثال، در نورستان ۶ مدرسه ابتدایی تأسیس شد.

در مدارس جدید مواد متنوع درسی، مانند زبان و ادبیات (فارسی و پشتو)، تاریخ، جغرافیا، فیزیک، شیمی، هندسه و ریاضیات تدریس می‌شد، در این مدارس، علاوه بر تعدادی معلمان افغان، از معلمان هندی هم استفاده می‌شد. بعد از مدرسه حبیبیه، مدرسه حربیه در سال ۱۹۰۹، تأسیس شد و در آن معلمان افغان و ترکیه‌ای تدریس می‌کردند.

اولین دارالمعلمین ابتدایی برای تربیت معلمان، در زمان حبیب‌الله خان تأسیس شد و دوره آن سه سال بود و در هر دوره ۳۰ معلم تربیت می‌شد.

در زمان امان‌الله خان فعالیت‌های آموزشی ادامه پیدا کرد و علاوه بر مدارس حبیبیه، مدارس جدیدی هم بنیان‌گذاری شد. ابتدا سه مدرسه تحصیلات متوسطه، که در امتداد مدارس حبیبیه بود، تأسیس شد. اولین آنها امانیه بودکه در سال ۱۹۲۲، تأسیس شد. در سال ۱۹۲۲، مدرسه امانی دیگری به سبک آلمان ایجاد شد و بعد نجات نامیده شد. سومین آنها مدرسه غازی بود که در سال ۱۹۲۷، تأسیس شد و دروس آن به زبان انگلیسی بود. نه سال اول حکومت امان‌الله خان دوران اصلاحات مهم او بود و مدارس یکی پس از دیگری احداث شدند؛ مانند رشید غازی، رشدیه استقلال، تلگراف، بخاری، معماری، زراعت و دارالعلوم عربیه، در ولایات نیز مدارس شروع به کار کردند و در اواخر حکومت او ۳۲۲ باب مدرسه دولتی به سبک جدید ایجاد شده بود. تعداد شاگردان این مدارس در مقطع ابتدایی حدود ۵۱ هزار نفر بود.

با شروع به کار مدارس به سبک جدید و گسترش آن، فعالیت مکتب‌خانه‌ها به‌تدریج محدود و محدودتر شد. رایگان‌بودن مدارس جدید و حمایت‌های دولتی و تأمین نیازهای آن توسط دولت، سبب شد تا مکتب‌خانه‌ها منزوی شوند؛ به‌ویژه آنکه مکتب‌خانه‌ها با استفاده از کمک‌های مردمی فعالیت می‌کردند و کمک‌های مردمی در برابر بودجه‌ها و اعتبارات دولتی ناچیز بود.

در زمان امان‌الله خان مدارس توسعه فراوانی یافت؛ ولی با روی‌کارآمدن حبیب‌الله کلکانی و بروز جنگ‌ها و درگیرهای داخلی، مدارس تعطیل یا فعالیت‌های آنها متوقف شد. پس از روی کارآمدن محمد نادرشاه، مدارس و معارف دوباره شروع به کار کرد و تعداد آنها از ۳۲۲ باب مدرسه به ۳۲۴ یا ۳۴۶ باب مدرسه افزایش یافت، هرچند این تعداد مدرسه در مقایسه باکل کشور و جمعیت افغانستان ناچیز بود. در زمان حکومت محمدظاهر شاه، فعالیت مدارس بیشتر شد و در سال ۱۳۵۵ ، در سراسر افغانستان حدود ۴۱۹۸ مدرسه و ۰۰۰/۸۰۰ محصل وجود داشت.

قبل از دوره طالبان قریب به نیمی از شاگردان (پسر) زیر ده سال به مدرسه می‌رفتند. این رقم برای دختران در همین سنین بین ۵ تا ۱۰ درصد بود. در زمان طالبان ورود دختران به مدارس و مراکز آموزشی ممنوع شد. بااین‌حال، در برخی مناطق روستایی مدارس دخترانه در سطح ابتدایی فعال بود، در زمان طالبان مدارس خانگی فعال شد و رو به ازدیاد نهادند.

بعد از برکناری طالبان شاگردان مدرسه رو به افزایش نهادند، در سال ۲۰۰۱ - ۲۰۰۰، حدود ۳۸ درصد برای پسران و ۳ درصد برای دختران بود، پس از آن تعداد مدارس و شاگردان به‌سرعت افزایش یافت و مردم برای تعلیم و تربیت فرزندان خود، آنها را روانه مدارس کردند. در سال ۲۰۰۲ ، قریب به دو میلیون دانش‌آموز دختر و پسر در ۳۰۰۰ باب مدرسه مشغول به تحصیل شدند و معلمان زن هم به مدارس بازگشتند. در سال تحصیلی ۲۰۰۳/ ۱۳۸۲ حدود ۲/۴ میلیون دانش‌آموز واجد آموزش روانه ۷ هزار مدرسه شدند و ۲/۱ میلیون نفر آنها دختر بودند؛ این تعداد حدود ۴۷ درصد کودکان واجد آموزش را تشکیل می‌داد. تعداد معلمان نیز به ۲۷ هزار نفر رسید. در سال‌های بعد، با تشویق‌های دولتی و علاقه‌مندی پدران و مادران، تعداد افراد مدرسه رو هرسال بیشتر شده است؛ ولی هنوز هم تعداد کسانی که از آموزش بازمی‌مانند زیاد است.

در مقاطع بالاتر تحصیلی از تعداد دانش‌آموزان به دلیل کمبود امکانات خانواده‌ها به‌تدریج کاسته می‌شود و روانه بازار کار می‌شوند. این وضعیت در مورد دختران شدیدتر است؛ زیرا رسوم فرهنگی، تعصبات خانوادگی به‌ویژه در مناطق روستایی، ازدواج زودهنگام و غیره مانع از ادامه تحصیل آنان می‌شود.

در سال‌های اخیر به‌رغم تلاش‌های فراوان برای افزایش تعداد مدارس، به دلیل رشد روزافزون جمعیت، تعداد مدارس و کلاس‌های درس کافی نیست و بخشی از کلاس‌های درس در فضای آزاد برگزار می‌شود.

تعلیم‌وتربیت طبق قانون در مدارس دولتی رایگان است؛ ولی اخیرا مدارس به دو دسته دولتی و غیرانتفاعی (خصوصی) تقسیم شده‌اند و مدارس غیرانتفاعی مستقل از کمک‌های دولتی است و با کمک مردمی (اولیای دانش‌آموزان) فعالیت می‌کنند، تعداد این دسته از مدارس رو به افزایش است.

سطوح آموزشی دارای سه پایه است: شش سال ابتدایی، شش سال متوسطه و پنج سال دانشگاه.

برخی از مشکلات مهم تعلیم‌وتربیت: ۱ - پایین‌بودن حقوق معلمان که باعث می‌شود تا آنها از عهده انجام وظایف خود به‌خوبی برنیایند؛ ۲- تعداد کم مدارس به نسبت جمعیت و اجرای تعدادی از کلاس‌های درس در فضای آزاد؛ ۳- جمعیت به‌سرعت در حال افزایش است و تعداد شاگردان مدرسه‌رو هرروز بیشتر می‌شود؛ درحالی‌که امکانات مالی و تحصیلی دولت متناسب با آن افزایش نمی‌یابد، کتاب‌های درسی، کتابخانه، امکانات آموزشی، لوازم تحصیلی و... جوابگوی نیازهای جاری نیست؛ ازاین‌رو نیازمند کمک‌های بین‌المللی است.

کمترین توجه به تعلیم‌وتربیت در زمان طالبان واقع شد. این انتقاد بزرگی بر طالبان در زمینه آموزش است؛ زیرا کسانی که خود طلبه بودند و تعلیم دیده بودند به‌رغم آموزه‌ها و دستورات مؤکد اسلامی، به تعلیم‌وتربیت توجهی نشان ندادند و مدارس را تعطیل کردند. طالبان مدارس افغان- ترک را نیز به حالت تعلیق درآورده، مایملک آنها را ضبط و مسئولان آن را از افغانستان اخراج کردند. این مدارس با کمک ترکیه و تحت نظارت این کشور اداره می‌شوند و در شهرهای مختلف افغانستان، مانند کابل، قندهار، مزار شریف و هرات شعبه دارند.

سطح سواد

تا قبل از سال ۲۰۰۰، شاخص آموزش در افغانستان از پایین‌ترین شاخص‌ها در سطح جهان بود. میزان تعلیم‌وتربیت در گذشته هم محدود بود و به‌هیچ‌وجه با تعداد جمعیت تناسب نداشت و عده کثیری از تعلیم بازمی‌ماندند. مشکلات مالی و کمبود امکانات تعلیمی، فقدان یا کمبود شدید رسانه‌های گروهی و علل فراوان دیگر سبب دورماندن مردم از تعلیم و بی‌سوادماندن آنها می‌شد.

بروز جنگ‌های داخلی طی دهه‌های ۱۹۷۰، ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰، بر شدت بحران افزود و ساختار آموزشی کشور را از هم پاشاند و سراسر کشور را جنگ فراگرفت. طبق تخمین‌های ۱۹۹۹، در این سال تنها ۵/۳۱ درصد جمعیت بالای ۱۵ سال قادر به خواندن و نوشتن بودند و بیشتر آنها را هم مردان تشکیل می‌دادند.

بی‌سوادی در بین زنان شایع‌تر و شدیدتر از مردان است؛ زیرا درگذشته و حتی تا حدودی امروز، امکانات و زمینه‌های خانوادگی و اجتماعی تحصیل برای مردان فراهم‌تر بوده و زنان در محرومیت تحصیلی بیشتری قرار داشته‌اند.[۱]

نیز نگاه کنید به

کتابشناسی

  1. علی آبادی، علیرضا (1395). جامعه و فرهنگ افغانستان. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، ص 263-269.