سلسله های دوران امپراطوری چین(907-960)
از دوران تفرقه و اختلافات میان سلسلههای تانگ و سونگ، بهعنوان دورهی پنج سلسله و ده پادشاهی نام برده می شود که کمی بیش از نیم قرن( از 907 تا 960 میلادی) به طول انجامید. در طول این مدت کوتاه که چین به معنای واقعی در یک دوران چند حاکمیتی به سر می برد، پنج حکومت پشت سرِ هم در کنترل مرکز قدرت سرزمین چین، جایگزین یکدیگر شدند. در همین دوران، ده پادشاه پایدار قسمتهایی از مناطق جنوبی و غربی چین را اشغال کردند، لذا به این برهه از تاریخ چین دوران ده پادشاهی نیز گفته می شود.
سلسله های سونگ، لیائو، جین و شیای غربی
سلسله های سونگ، لیائو، جین و شیای غربی(Song, Liao, Jin, and Western Xia)درسال 960 میلادی آغاز و در 1234 میلادی به پایان رسید.
در سال 960، سلسلهی سونگ اغلب سرزمینهای چین را به تصرف خود درآورده و کایفِنگ( Kaifeng)را به پایتختی خود برگزید و دورانی از شکوفای اقتصادی آغاز شد. در حالی که سلسله ی خیتان لیائو(Khitan Liao)بر منچوری، مغولستان کنونی، و بخشی از شمال چین حکومت می کرد. در سال 1115، سلسلهی جورچِن جین(Jurchen Jin) رشد یافت و طی ده سال سلسلهی لیائو را از بین برد. در عین حال، در مناطقی که امروزه به استانهای گَنسو، نینگشیا و شانسی معروف است، سلسلهی شیای غربی( از 1032 تا 1227 میلادی) ظهور کرد.
سلسلهی جین، درشمال و کایفِنگ، قدرت را از چنگ سلسلهی سونگ که پایتختش را به خَنجو منتقل کرده بود، درآورد. سلسله ی سونگ جنوبی هم به واسطهی پذیرش سلسله ی جین به عنوان قدرت مافوق خود، کاملا تحقیر شده بود. در سال های بعد، سرزمین چین میان سلسله های سونگ، جین و تانگوت(Tangut)های شیای غربی تقسیم شد. سونگ جنوبی دوران پیشرفت تکنولوژیکی بزرگی را تجربه کرد که می توان گفت تا حدودی احساس فشار نظامی از سوی شمال این زمینه را فراهم کرد. این توفیقات شامل استفاده از اسلحه های باروتی که نقش بزرگی در پیروزیهای دریایی سونگ جنوبی علیه جین در سال 1161 میلادی در رودخانهی یانگ تسه ایفا کرد، داشت. افزون براین، نخستین پایگاه دریایی چین در سال 1132 میلادی و در دوران امپراتور رِنزونگ(Renzong) از سلسلهی سونگ پایه گذاری شد.
دوران سلسلهی سونگ از سوی بسیاری به عنوان اوج اقتدار علمی و تکنولوژیکی چین باستان شمرده می شود. در این دوران، اختلافات فلسفی و نظری زیادی میان مخالفان سیاسی اصلاح طلب و محافظه کاران دربار وجود داشت تا اینکه در اثر این اختلافات که از اواسط تا پایان قرن سیزدهم ادامه داشت، چینی ها در نهایت فلسفهی نئوکنفوسیوسی مطرح شده از سوی جوشی( Zhuxi)را اختیار کردند. در دوران سونگ آثار ادبی فراوانی نیز خلق شد و فرهنگ و هنر شکوفا و نقاشان بزرگ آثار هنر بودایی فراوانی به صحنه آمدند.(← سلسله های سونگ، لیائو، جین و شیای غربی)
سلسله یوان(1368-1271 میلادی)
سلسلهی جین که توسط جورچین بنیان گذاشته شده بود، مغلوب مغول ها شد. آنها بعدا سونگ جنوبی را هم در مبارزهای خونین و طولانی مدت ، نخستین جنگی که اسلحه ی آتشین در آن نقش زیادی داشت، شکست دادند. در عصر پس از جنگ که عصر مغولها نام گرفت، ماجراجویان غربی همچون مارکوپولو، به سرتاسر چین سفر کرده و نخستین گزارش ها را از عجایب چین به اروپا بردند. در سلسلهی یوان، مغولها به دو دسته تقسیم شدند، بخشی معتقد به استقرار در دشتهای وسیع و زندگی بر پایهی فرهنگ و آداب و رسوم خود بودند، و برخی دیگر طرفدار پذیرفتن آداب و رسوم و فرهنگ چینی.
قوبلای خان، نوه ی چنگیز، طرفدار پذیرش آداب و رسوم چینی، سلسلهی یوان را در این کشور بنیاد گذاشت. این نخستین سلسله بود که از پکن به عنوان پایتختی که به تمام سرزمین چین حکومت می کرد استفاده نمود.
براساس گزارشهای موجود، چین پیش از اشغال مغول ها، 120 میلیون نفر جمعیت داشت. پس از تسخیر کامل در سال 1279میلادی، و طبق سرشماری صورت گرفته در سال 1300، جمعیت این کشور به سختی به 60 میلیون نفر می رسید. مشکل بتوان این کاهش فاحش جمعیت را به درنده خویی مغولان نسبت داد، و لذا امروزه اندیشمندانی همچون فردریک دبلیو موته(Frederick W. Mote)معتقدند که کاهش جمعیت به واسطه ی ناتوانی دولت در اجرای صحیح سرشماری بوده، نه کاهش واقعی جمعیت. البته هستند کسانی مثل تیموتی بروک(Timothy Brook) که میگویند مغول ها داروی خاصی در میان بخش عظیمی از جمعیت چین به کاربردند که موجب نابودی بسیاری از آنان شد. مورخان دیگری همچون ویلیام مکنیل(William Macnill) و دیوید مورگان( David Morgan)معتقدند که عامل اصلی کاهش جمعیت در این دوران طاعون بوده است. اپیدمی طاعون قرن 14(مرگ سیاه) موجب شده که 30 درصد جمعیت چین کشته شوند.
سلسله مینگ(1644-1368 میلادی)
در طول دوران سلسله ی یوان که کمتر از یک قرن دوام داشت، در میان مردم این کشور یک احساس قوی ضد حکومت مغول ها به وجود آمد. وقوع حوادث پشت سرِ هم طبیعی در دههی1340 میلادی، در نهایت موجب شورش کشاورزان شد. در نتیجه حکومت یوان در سال 1368 توسط سلسلهی مینگ فروپاشید.
با افزایش جمعیت شهر نشین، بخش کارگری جمعیت گسترش یافت و پیچیده تر شد. مرکز شهرهای بزرگی همچون نانجینگ و پکن زمینه را برای رشد صنایع خصوصی، به ویژه صنایع کوچک مثل کاغذ سازی، ابریشم، کتان، و ظروف سفالین فراهم ساخت. در اغلب بخشهای کشور شهرهای کوچک با بازارهایی در کنار آنها به وجود آمدند که به فروش مواد غذایی و ملزومات اولیهی مردم می پرداختند.
علیرغم بیگانه ستیزی و درونگرایی معنوی ویژه ی حاصله از محبوبیت فزایندهی نئوکنفوسیوسی، چین تحت حاکمیت مینگ منزوی نشد. تجارت خارجی و سایر ارتباطات با جهان خارج، به ویژه ژاپن، تا حد قابل ملاحظه ای افزایش یافت. تجار چینی با دریانوردی جِنگخِه، تمام اقیانوس هند را کشف کرده و به شرق آفریقا رسیدند.
خونگ وو( Hong Wu)بنیانگذار سلسلهی مینگ، برخلاف سلسلههای سونگ و مغول که بیشتر روی مالیات حاصله از تجارت متکی بودند، سیاستی را ترسیم کرد که چین کمتر به کسب درآمد از طریق تجارت و بیشتر علاقمند به بخش کشاورزی بود. احتمالا به این خاطر که او خود یک کشاورز بود و سیستم اقتصادی امپراتوری را نیز بر پایهی کشاورزی گذاشت. در زمان حاکمیت مینگ، از زمینداران فئودال دوران سونگ و مغول سلب مالکیت شد و زمینهای آنان مصادره و به کشاورزان اجاره داده شد. پس از مرگ امپراتور یونگلی[37]، مجددا زمینداران بخش خصوصی، بخش کشاورزی چین را در اختیار گرفتند و این امر زمینه را برای از میان بردن بدترین فقری که از زمان رژیم سابق دامنگیر مردم شده بود فراهم ساخت.
سلسله ی مینگ از حکومت مرکزی قوی و پیچیده ای برخوردار بود که توانست امپراتوری را کنترل و متحد نگهدارد. نقش امپراتور، علیرغم ادعای دربار بیشتر استبدادی بود و بوروکراسی حاکم زمینه ی سقوط سلسله را به دلیل ناتوانی در هماهنگ شدن با تغییرات اجتماعی مورد نیاز فراهم کرد و موجب سقوطش شد.
امپراتور یونگلی، مصرانه تلاش کرد تا نفوذ چین در خارج از این سرزمین را با درخواست اعزام سفیر از سوی کشورهای پیرامونی برای اعلام وفاداری به مینگ، به فراتر از مرزهای خود گسترش دهد. لذا یک ناوگان بزرگ دریایی، از جمله چهار کشتی باقابلیت جابه جایی 1500 تن کالا، یک ارتش مجهز با یک میلیون نیرو( برخی برآورد 9/1 میلیون هم کرده اند)، ساخته شد. ارتش چین برای مدت 20 سال ویتنام را اشغال کرد، در حالیکه ناوگان چینی دریاهای چین را تا اقیانوس هند پیمود و به سواحل شرق آفریقا رسید. همچنین، چینی ها در شرق مغولستان نفوذ کردند. چندین سفر بزرگ دریایی به نمایندگی از امپراتور به خلیج فارس و شرق آفریقا اعزام شدند. از نظر داخلی، کانال بزرگ آبی توسعه یافت و محرکی برای تجارت داخلی بود. سالانه بیش از یکصد هزار تن فولاد تولید شد. کتابهای زیادی با استفاده از صنعت حروف چاپی متحرک منتشر گردید. شهر ممنوعه(کاخ امپراتوری) در پکن به شکوه و جلال کنونی رسید. در همین ایام بود که اهمیت چین جنوبی کشف و محصولات کشاورزی جدیدی بهصورت گسترده کِشت و صنایعی همچون سفالگری و پارچه بافی توسعه پیدا کرد. آخرین بازسازی دیوار چین برای حفاظت از متجاوزین خارجی به مورد اجرا گذاشته شد و بیشتر قسمتهای دیوار امروزین توسط سلسلهی مینگبازسازی و یا ساخته شد و برجهای نگهبانی باز طراحی و در آنها توپهای آتشین مستقر گردید.
در سال 1542 میلادی، آلتان خان، خانِ خانان مغول، فعالیتهای ایذایی خود را در مرزهای شمالی کشور آغاز کرد. در سال 1550 میلادی، ارتش او به حومهی پکن رسید. لذا، امپراتوری همزمان درگیر مبارزه با راهزنان دریایی ژاپن در سواحل جنوبی هم شد. در همین ایام مرگ آورترین زلزلهی تاریخ نیز در سال 1556 میلادی در استان شانسی رخ داد و موجب مرگ و میر حدود 830 هزار نفر در این منطقه شد.
سلسله چینگ(Qing) (1911-1644 میلادی)
سلسلهی چینگ، آخرین سلسلهی امپراتوری در چین است که توسط منچوها بنیان گذاشته شد که دومین سلسلهی غیر نژاد خَن چین نیز به شمار میآید. منچوها در دوران مینگ، بیرون از دیوار چین زندگی می کردند. حاکمان مینگ در اثر شورش کشاورزان به رهبری لی زیچینگ(Li Zicheng) سقوط کرد و پکن در سال 1644 میلادی تسخیر و چونگ جِن(Chong Zhen) آخرین امپراتور مینگ خودکشی کرد. تلاش منچوها برای پیروزی بر سلسلهی مینگکشتار زیادی کرده و اقتصاد کشور به مرز ورشکستگی رسید. منچوها نیز سیستم سنتی مقررات کنفوسیوسی را اختیار و خود را سلسله ای چینی معرفی کردند.
درعین حال، منچوها مردم نژاد خَن را مجبور به پوشیدن لباس منچوها و داشتن گیسوهای بلند پشت سر خود کردند. امپراتور کانگشی(Kangxi)دستور داد بزرگترین دایره المعارف به زبان چینی به نام یونگله دایان(Yongle Dayan) تدوین شود. منچوها یک سیستم نظامی خاصی ایجاد و ارتشیان را از دخالت در تجارت منع و برای آنها امتیازات ویژه ای در نظر گرفتند.
امپراتور کانگشی بین سالهای 1673 تا 1681 میلادی، شورش بزرگ سه ژنرال را در جنوب سرکوب نمود. در سال 1683 نیز شورش تایوان را به زانو درآورد. در دوران امپراتور چیانلونگ( Qianlongامپراتوری چینگ به دوران اوج خود رسید که به یک سوم از جمعیت جهان حکومت می کرد و بزرگترین اقتصاد دنیا را در اختیار داشت و از نظر وسعت سرزمینی یکی از وسیع ترین امپراتوریهای جهان بود.
در قرن 19میلادی، امپراتوری به واسطهی اختلافات داخلی به رکود کشانده شد و از سوی نیروهای خارجی نیز مورد تهدید قرار گرفت. با شکست چین در نخستین جنگ تریاک(1840) از امپراتوری بریتانیا، زمینه برای امضای پیمان نانجینگ (1842) فراهم و منجر به واگذاری هنگ کنگ و آزادی تجارت تریاک گردید. متعاقب این شکست و تحمیل معاهده های نابرابر، تحقیر چین حتی پس از سقوط سلسلهی مینگ نیز ادامه یافت.
شورش تایپینگ(1864-1851) حرکتی مذهبیِ مسیحیان به رهبری خونگ شیوچوان(Hong Xiu Quan)، یک سوم خاک چین را به مدت ده سال از این کشور جدا کرد. با کشته شدن 20 میلیون نفر در این شورش، از نظر تعداد نیروهای درگیر، این نزاع به بزرگترین جنگ قرن 19 تبدیل شد. متعاقب آن چندین شورش دیگر رخ داد که با هزینههای مالی و جانی زیادی سرکوب شدند. این نا آرامی ها زمینه را برای تضعیف امپراتوری و ظهور جنگ سالاران منطقه ای فراهم کرد و کشور چین درگیر جنگی داخلی شد. در سال 1911میلادی، نه تنها حاکمیت امپراتوری چینگ، بلکه سیستم دو هزار سالهی امپراتوری در این سرزمین ساقط و برای نخستین بار، جمهوری چین(←جمهوری خلق چین )پا به عرصه ی وجود گذاشت.
در واکنش به شرایط نابسامان حاکم بر امپراتوری و تهدیدات خارجی، جنبشی مردمی و ملی برای تقویت چین از داخل و ایجاد نهادی اصلاحی برای مدرن سازی این کشور با تأکید بر تقویت نظامی شکل گرفت. این اصلاحات به خاطر فساد مقامات، بدبینی و نزاع داخلی خاندان امپراتوری، به زودی رو به تحلیل رفت.
در نتیجه، نیروی دریایی چین در مقابل ژاپن(1895-1894) متحمل شکست شد. پس از آن امپراتور گوانگ شو( Guangxu)و اصلاح طلبان، اصلاحات گسترده ای را تحت عنوان اصلاحات صد روزه(1898) آغاز کردند ولی این جنبش اصلاح طلبانه در یک کودتای نظامی به رهبری ملکه دواگِر سی شی( Dowager CiXi)و محافظه کاران به شکست انجامید.
در آغاز قرن بیستم، جنبش محافظه کارانه ی ضد امپریالیستی دیگری به نام شورش بوکسورها، با هدف توقف سلطه ی غربی ها و مسیونرهای مسیحی بر مناطق شمالی و شرقی چین آغاز شد. ملکه دواگِر با هدف تثبیت قدرت خود، از بوکسورها حمایت نمود و آنها تا پکن پیشروی کردند. با کشته شدن تعدادی تبعهی اروپایی و مسیونر مذهبی توسط بوکسورها، نیروهای 8 قدرت خارجی شامل انگلیس، ژاپن، آمریکا، روسیه، ایتالیا، آلمان، فرانسه و اتریش، با تشکیل ائتلافی نظامی، به پکن حمله کرده و شورشیان را شکست داده و غرامت ها و امتیازهای بیشتری به چنگ آورده و معاهدات ننگین دیگری بر چین تحمیل کردند. این شکست ها و تحقیرها زمینه را برای ایجاد تغییراتی گسترده تر در سیستم سیاسی و اجتماعی چین فراهم کرد[۱].
نیز نگاه کنید به
تاریخ چین؛ سلسلههای سونگ، لیائو، جین و شیای غربی؛ سلسله یوان؛ سلسله مینگ؛ سلسله چینگ
کتابشناسی
- ↑ سابقی، علی محمد(1392). جامعه و فرهنگ چین. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین الملی الهدی، جلد 1، ص.125-133.