آموزش دین اسلام در افغانستان: تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه ملل
(صفحه‌ای تازه حاوی «مدارس علوم دینی از زمان ورود اسلام به ایران و خراسان تأسیس شد؛ ولی در زمان سامانیان توسعه پیدا کرد. در این زمان مکان‌هایی مانند بیت‌الحکمه، دارالعلم، کتابخانه و مسجد پدید آمد و به ترویج سواد و آموزش‌های دینی پرداختند. در عصر سلجوقیان، در ش...» ایجاد کرد)
 
 
(۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
مدارس علوم دینی از زمان ورود اسلام به ایران و خراسان تأسیس شد؛ ولی در زمان سامانیان توسعه پیدا کرد. در این زمان مکان‌هایی مانند بیت‌الحکمه، دارالعلم، کتابخانه و مسجد پدید آمد و به  
مدارس علوم دینی از زمان ورود اسلام به ایران و خراسان تأسیس شد؛ ولی در زمان سامانیان توسعه پیدا کرد. در این زمان مکان‌هایی مانند بیت‌الحکمه، دارالعلم، کتابخانه و مسجد پدید آمد و به ترویج سواد و آموزش‌های دینی پرداختند. در عصر سلجوقیان، در شهرهای مهم این امپراتوری در [[بلخ]]، [[هرات]]، نیشابور، اصفهان و... مدارسی تأسیس شد که تا زمان حمله [[قوم مغول افغانستان|مغول]] فعالیت می‌کرد و دانشمندان و علمای بزرگ در آنها تدریس می‌کردند.حمله [[قوم مغول افغانستان|مغول]] باعث تخریب و تعطیلی بسیاری از مدارس شد و هیچ‌گاه به‌صورت سابق احیا نشد، مگر در دوره تیموریان که سعی در جبران خرابی‌های گذشته و ایجاد مدارس مذهبی بزرگ کردند. ملا مشک عالم، ملا عبدالکریم، ملا عبدالغفور لنگری، ملا امیرمحمد چکنور، محمد عمر مجددی، ملا نجم‌الدین، مولوی محمد سرور، مولوی عبدالواسع، مولوی عبدالرب خاکی، مولوی غلام محی‌الدین افغان، غلام‌محمد نیازی، صبغت‌الله مجددی، برهان‌الدین ربانی، سید احمد گیلانی، مولوی محمد نبی محمدی، مولوی نصرالله منصور، قیام‌الدین کشاف و... برخی ازعلمای معاصر [[تسنن در افغانستان|اهل سنت افغانستان]] بوده‌اند.


=== مدرسه دیوبند ===
با تأسیس سلسله گورکانی در هند، مدارس مذهبی [[تسنن در افغانستان|اهل سنت]] رشد زیادی در این سرزمین پیدا کرد. یکی از مشهورترین آنها مدرسه دیوبندی (Deobandi) است و تعلیمات آن به مکتب دیوبندی نیز مشهور است.


پس از شورش بزرگ مردم هند، سید احمدخان سرهندی در 1857 مکتب علیگر را به وجود آورد. پیروان این مکتب نوگرا و غرب‌گرا بودند و با بریتانیا راه مدارا و همزیستی مسالمت‌آمیز در پیش‌گرفتند. در سال ۱۸۶۷، سید احمدخان سرهندی با کمک عده‌ای از علمای مکتب علیگر در شهر کوچک دیوبند در نزدیکی دهلی مکتب دیوبند را پی‌ریزی کرد. این مدرسه بعد از الازهر مکتب بزرگی در بین [[تسنن در افغانستان|اهل سنت]] بود. مکتب دیوبند از لحاظ مذهبی و فکری بیشتر پیرو ابوحنیفه است. «مکتب دیوبند نوآوری (بدعت) را در اسلام رد می‌کند و معتقد به اجرای دقیق شریعت اسلامی است»<ref>روا،الیور.افغانستان، اسلام و نوگرایی سیاسی.ص۹۲.</ref> و از صوفی‌گری استقبال می‌کردند. پیروان آن به [[طریقت نقشبندی افغانستان|نقشبندیه]] و [[طریقت قادریه افغانستان|قادریه]] گرایش دارند؛ ولی با باورهای وهابیت در تضاد و در ستیزند. در تاریخ مکتب دیوبندی مبارزه آن با شیعه سابقه دیرینه‌ای دارد. این مکتب شیعه را فرقه‌ای ضاله می‌دانسته و با آن مبارزه می‌کرده است. مکتب دیوبندی پاکستان نیز ضدیت و خصومت خود با شیعه را پنهان نمی‌کند. طالبان نیز، که تحت تأثیر تعلیمات این مکتب بودند، با شیعیان مقابله می‌کردند.


ترویج سواد و آموزش‌های دینی پرداختند. در عصر سلجوقیان، در شهرهای مهم این امپراتوری در بلخ، هرات، نیشابور، اصفهان و... مدارسی تأسیس شد که تا زمان حمله مغول فعالیت می‌کرد و دانشمندان و علمای بزرگ در آنها تدریس می‌کردند.حمله مغول باعث تخریب و تعطیلی بسیاری از مدارس شد و هیچ‌گاه به‌صورت سابق احیا نشد، مگر در دوره تیموریان که سعی در جبران خرابی‌های گذشته و ایجاد مدارس مذهبی بزرگ کردند. ملا مشک عالم، ملا عبدالکریم، ملا عبدالغفور لنگری، ملا امیرمحمد چکنور، محمد عمر مجددی، ملا نجم‌الدین، مولوی محمد سرور، مولوی عبدالواسع، مولوی عبدالرب خاکی، مولوی غلام محی‌الدین افغان، غلام‌محمد نیازی، صبغت‌الله مجددی، برهان‌الدین ربانی، سید احمد گیلانی، مولوی محمد نبی محمدی، مولوی نصرالله منصور، قیام‌الدین کشاف و... برخی از علمای معاصر اهل سنت [[افغانستان]] بوده‌اند. مدرسه دیوبند  
مدرسه دیوبندی محل تحصیل عده زیادی از طلاب و دانشجویان علوم دینی [[افغانستان]] بود و دائما عده زیادی از طلاب برای طی مدارج بالای علمی در آن تحصیل می‌کردند. در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، مدارس عالی شرعی و علوم دینی در [[افغانستان]] وجود نداشت و طلاب علوم دینی برای ادامه تحصیل به مکتب‌های بزرگ علیگر و دیوبند در هند و یا به مدرسه دیوان بیگی در بخارا می‌رفتند. طلاب مناطق غربی، ش[[مالی]] و مرکزی بیشتر به مدرسه دیوان بیگی بخارا و طلاب جنوب و شرق [[افغانستان]] بیشتر به مدرسه دیوبند در هند می‌رفتند. مولوی یونس خالص از جمله علمایی بود که در مدرسه دیوبند تحصیل کرده بود.


با تأسیس سلسله گورکانی در هند، مدارس مذهبی اهل سنت رشد زیادی در این سرزمین پیدا کرد. یکی از مشهورترین آنها مدرسه دیوبندی (Deobandi) است و تعلیمات آن به مکتب دیوبندی نیز مشهور است.  
در [[روسیه]] پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ و بسته‌شدن مدارس دینی در آسیای مرکزی، علمای مناطق شمالی و غربی [[افغانستان]] نیز به هند یا الازهر می‌رفتند. بعد از اشغال بخارا در ۱۸۶۶ توسط [[روسیه]]، رغبت طلاب افغانی برای تحصیل در بخارا کاهش یافت؛ ولی انقلاب اکتبر شرایط را به‌کلی تغییر داد و طلاب ناگزیر به هند، الازهر یا جاهای دیگر رفتند علمای طراز اول حنفی [[افغانستان]] بیشتر تحصیل‌کرده الازهر هستند. «اغلب سنت‌گرایان، محافظه‌کاران و علمای سنتی از مکتب دیوبند متأثر بودند؛ ولی قشر تحصیل‌کرده و روشنفکر جامعه و دانشگاهیان، از دانشگاه الازهر و اخوان‌المسلمین تأثیر می‌پذیرفتند.<ref>برهانی،محمدجواد.نقش در دگرگونی اجتماعی با تأکید بر افغانستان معاصر.ص۳۴۶.</ref> دانشجویان الازهر مهم‌ترین و فعال‌ترین بخش اخوان‌المسلمین بودند. در دهه‌های اخیر، طلاب، علما و روحانیون افغانی برای ادامه تحصیل به ایران، پاکستان، [[مصر]] و عربستان سعودی می‌رفته‌اند.


پس از شورش بزرگ مردم هند، سید احمدخان سرهندی در ۱۸۵۷ مکتب علیگر را به وجود آورد. پیروان این مکتب نوگرا و غرب‌گرا بودند و با بریتانیا راه مدارا و همزیستی مسالمت‌آمیز در پیش‌گرفتند. در سال ۱۸۶۷، سید احمدخان سرهندی با کمک عده‌ای از علمای مکتب علیگر در شهر کوچک دیوبند در نزدیکی
پس از تجزیه هند، پاکستان به مرکز مهم تحصیل طلاب و علمای افغانی اهل سنت تبدیل شد. [[مدارس دینی اهل تسنن افغانستان|مدارس دینی]] پیشاور و کویته رشد سریعی پیداکرد. رهبران مکتب دیوبندی هند در سال 1919، یک جنبش مذهبی به نام «جمعیت‌العلمای اسلام» در هند به وجود آوردند. پس از تجزیه هند و تشکیل کشور پاکستان، شاخه‌ای از «جمعیت‌العلمای اسلام» هند منشعب شد و در ۱۹۴۷ ، «جمعیت‌العلمای اسلام» در پاکستان به رهبری بشیر احمد عثمانی ایجاد شد و به فعالیت خود ادامه داد: این جمعیت از لحاظ فکری و مذهبی پیرو مکتب دیوبندی بود و به فعالیت‌های دینی و مذهبی پرداخت، پیشاور در گذشته نیز یکی از مراکز مهم علوم دینی در شبه‌قاره هند بود وگاهی حتی از بخارا برای ادامه تحصیل به آنجا می‌رفتند؛ ولی پس از استقلال پاکستان بر اهمیت مدارس علوم دینی پیشاور به‌مراتب افزوده شد. مدارس دینی پیشاور بیشتر تحت تأثیر افکار صوفیگری، به‌ویژه فرقه نقشبندیه بوده است. صوفیگری در اکثر مناطق [[افغانستان]]، به‌جز نورستان و غرب بدخشان، نفوذ داشته است، مدارس دینی در پیشاور بیشتر تحت تأثیر مکتب دیوبندی بوده‌اند.


۱۵۹
با حمله نظامی اتحاد شوروی به [[افغانستان]] و تعطیلی بسیاری از مدارس و نیز مهاجرت بیش از سه میلیون نفر از مردم [[افغانستان]] به پاکستان، گرایش جوانان [[افغانستان]] برای تحصیل در مدارس دینی پاکستان بیشتر شد و مدارس دینی هم به‌سرعت افزایش یافتند. «در سال ۱۹۷۱ میلادی، تنها ۹۰۰ مدرسه در پاکستان وجود داشت، در پایان دوره ضیاءالحق در ۱۹۸۸، حدود ۸۰۰۰ مدرسه رسمی و ۲۵ هزار مدرسه ثبت‌نشده فعال بود که در آنها بیش از نیم‌میلیون طلبه تحصیل می‌کردند».<ref>رشید،احمد.طالبان (اسلام، نفت و بازی بزرگ جدید).ص146.</ref> یکی از این مدارس دارالعلوم حقانی در نزدیکی پیشاور است که عده زیادی از رهبران طالبان در آن تحصیل کرده بودند. احزاب و گروه‌های افغانی نیز مدارس دینی زیادی را در دو ایالت سرحد و بلوچستان تأسیس کردند و عده کثیری از آوارگان افغانی را جذب کردند.


کشورهای عربی به‌ویژه عربستان، کمک‌های زیادی را برای مدارس دینی در پاکستان ارسال می‌کردند. بیشترین تعداد مدارس متعلق به حرکت انقلاب اسلامی [[افغانستان]] وابسته به مولوی محمد نبی محمدی و حزب اسلامی [[افغانستان]] شاخه یونس خالص بود. با خروج قوای شوروی از [[افغانستان]]، کمک‌های عربستان و کشورهای عربی به مدارس دینی احزاب و گروه‌های افغانی کاهش یافت و مدارس وابسته به این احزاب از عهده هزینه‌های خود برنیامدند؛ در نتیجه هزاران طلبه دینی آنها برای ادامه تحصیل به‌ناچار روانه مدارس دینی پاکستان شدند. در این میان جمعیت‌العلمای اسلام بیشترین تعداد طلبه را جذب کرد.


صرف‌نظر از علل و زمینه‌های ذکرشده، عوامل دیگری هم به جذب افغان‌ها در مدارس دینی پاکستان کمک کرده است؛ از جمله: فقر و تهیدستی اکثر مهاجران و آوارگان افغانی در پاکستان، تعصب دینی خانواده‌های متدین که حاضر نبودند فرزندان خود را به مدارس غیردینی بفرستند، شباهت مدارس و معلمان آن با [[مدارس افغانستان]] چون مدرسان آنها از قوم پشتون (پاکستان) بودند، به‌علاوه عده‌ای از افغان‌ها نیز در این مدارس تدریس می‌کردند و همچنین امکانات مالی نسبتا خوب این مدارس که از سوی عربستان و دیگر کشورهای عربی تأمین می‌شد.


۱۶۰
=== [[مدارس دینی اهل تسنن افغانستان|مدارس دینی اهل سنت]] ===
درگذشته، مدارس دینی اهل سنت به دو دسته دولتی و خصوصی تقسیم می‌شد. مدارس دینی دولتی از بودجه و حمایت دولتی برخوردار بود و دارای رونق و توسعه بودند؛ ولی مدارس دینی خصوصی درآمد نداشتند و از کمک‌ها و حمایت‌های دولتی نیز بی‌بهره بودند و رونق کافی نداشتند.


دهلی مکتب دیوبند را پی‌ریزی کرد. این مدرسه بعد از الازهر مکتب بزرگی در بین اهل سنت بود. مکتب دیوبند از لحاظ مذهبی و فکری بیشتر پیرو ابوحنیفه است. «مکتب دیوبند نوآوری (بدعت) را در اسلام رد می‌کند و معتقد به اجرای دقیق شریعت اسلامی است» و از صوفی‌گری استقبال می‌کردند. پیروان آن به نقشبندیه و قادریه‌گرایش دارند؛ ولی با باورهای وهابیت در تضاد و در ستیزند. در تاریخ مکتب دیوبندی مبارزه آن با شیعه سابقه دیرینه‌ای دارد. این مکتب شیعه را فرقه‌ای ضاله می‌دانسته و با آن مبارزه می‌کرده است. مکتب دیوبندی پاکستان نیز ضدیت و خصومت خود با شیعه را پنهان نمی‌کند. طالبان نیز، که تحت تأثیر تعلیمات این مکتب بودند، با شیعیان مقابله می‌کردند.
مهم‌ترین مدارس دینی دولتی عبارت بودند از:


مدرسه دیوبندی محل تحصیل عده زیادی از طلاب و دانشجویان علوم دینی افغانستان بود و دائما عده زیادی از طلاب برای طی مدارج بالای علمی در آن تحصیل می‌کردند. در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، مدارس عالی شرعی و علوم دینی در افغانستان وجود نداشت و طلاب علوم دینی برای ادامه تحصیل به مکتب‌های بزرگ علیگر و دیوبند در هند و یا به مدرسه دیوان بیگی در بخارا می‌رفتند. طلاب مناطق غربی، شمالی و مرکزی بیشتر به مدرسه دیوان بیگی بخارا و طلاب جنوب و شرق افغانستان بیشتر به مدرسه دیوبند در هند می‌رفتند. مولوی یونس خالص از جمله علمایی بود که در مدرسه دیوبند تحصیل کرده بود.  
'''مدرسه شاهی [[کابل]].''' این مدرسه در زمان [[عبدالرحمان خان]] تأسیس شد. در آن زمان این مدرسه تنها مدرسه دینی اهل سنت در [[افغانستان]] بود و سایر مدارس به دلیل جنگ و نابسامانی‌های داخلی از رونق افتاده بودند.


در [[روسیه]] پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ و بسته‌شدن مدارس دینی در آسیای مرکزی، علمای مناطق شمالی و غربی افغانستان ۱. الیور روا؛ افغانستان، اسلام و نوگرایی سیاسی؛ ص ۹۲.  
'''دارالعلوم عربیه کابل.''' مقدمات آن مدرسه از زمان [[حبیب‌الله خان]] فراهم شد و مدرسه در اوایل حکومت [[امان‌الله خان]] راه‌اندازی شد.


'''مدرسه علوم شرعیه.''' در سال ۱۳۲۳/۱۹۴۴، در زمان محمدظاهرشاه تأسیس شد. بسیاری از رهبران مجاهدان مانند ربانی، مجددی و سیاف مدتی در این مدرسه تحصیل کرده بودند.


=== مدارس دینی غیردولتی یا خصوصی ===
این مدارس به شهرهای مهم و مراکز ولایات اختصاص داشت و در مساجد و مدارس کوچک‌تر تشکیل می‌شد. در این مدارس علمای روحانیون مساجد، تعدادی طلبه را تحت تعلیم قرار می‌دادند. این مدارس چون بودجه و درآمد نداشتند به‌تدریج جای خود را به مدارسی دینی دولتی دادند.


نیز به هند یا الازهر می‌رفتند. بعد از اشغال بخارا در ۱۸۶۶ توسط روسیه، رغبت طلاب افغانی برای تحصیل در بخارا کاهش یافت؛ ولی انقلاب اکتبر شرایط را به‌کلی تغییر داد و طلاب ناگزیر به هند، الازهر یا جاهای دیگر رفتند علمای طراز اول حنفی افغانستان بیشتر تحصیل‌کرده الازهر هستند. «اغلب سنت‌گرایان، محافظه‌کاران و علمای سنتی از مکتب دیوبند متأثر بودند؛ ولی قشر تحصیل‌کرده و روشنفکر جامعه و دانشگاهیان، از دانشگاه الازهر و اخوان‌المسلمین تأثیر می‌پذیرفتند.۱ دانشجویان الازهر مهم‌ترین و فعال‌ترین بخش اخوان‌المسلمین بودند. در دهه‌های اخیر، طلاب، علما و روحانیون افغانی برای ادامه تحصیل به ایران، پاکستان، [[مصر]] و عربستان سعودی می‌رفته‌اند.
=== [[علل افزایش و کاهش مدارس دینی افغانستان]] ===


پس از تجزیه هند، پاکستان به مرکز مهم تحصیل طلاب و علمای افغانی اهل سنت تبدیل شد. مدارس دینی پیشاور و کویته رشد سریعی پیداکرد. رهبران مکتب دیوبندی هند در سال ۱۹۱۹، یک جنبش مذهبی به نام «جمعیت‌العلمای اسلام» در هند به وجود آوردند. پس از تجزیه هند و تشکیل کشور پاکستان، شاخه‌ای از «جمعیت‌العلمای اسلام» هند منشعب شد و در ۱۹۴۷ ، «جمعیت‌العلمای اسلام» در پاکستان به رهبری بشیر احمد عثمانی ایجاد شد و به فعالیت خود ادامه داد: این جمعیت از لحاظ فکری و مذهبی پیرو مکتب دیوبندی بود و به فعالیت‌های دینی و مذهبی پرداخت، پیشاور در گذشته نیز یکی از مراکز مهم علوم دینی در شبه‌قاره هند بود وگاهی حتی از بخارا برای ادامه تحصیل به آنجا می‌رفتند؛ ولی پس از استقلال پاکستان بر ۱، محمدجواد برهانی؛ نقش در دگرگونی اجتماعی با تأکید بر افغانستان معاصر؛ ص ۳۴۶.  
==== افزایش مدارس دینی ====
اخیرا، [[دولت افغانستان]] برای جلوگیری از نفوذ کشورهای دیگر در [[افغانستان]]، در صدد توسعه مدارس دینی در کشور برآمده است تا حتی‌المقدور از عزیمت طلبه‌های افغانی به کشورهای دیگر به‌ویژه پاکستان جلوگیری به عمل آورد؛ به‌این‌ترتیب، طلبه‌ها تحت تأثیر سیاست‌های آن کشورها قرار نمی‌گیرند.


۱۶
==== کاهش تدریجی مدارس دینی در افغانستان ====
به‌رغم تلاش‌های [[افغانستان]] برای توسعه مدارس دینی در این کشور و جلوگیری از عزیمت طلاب برای تحصیل به کشورهای دیگر، پس از سقوط [[طالبان]]، «به دلیل تبلیغات غرب‌گرایانه و تغییر جو اجتماعی جامعه، تعداد مدارس و طلاب تحصیل‌کننده در آن اعم از شیعه و سنی روند کاهشی داشته است».<ref>برهانی،محمدجواد.نقش اسلام در دگرگونی اجتماعی با تأکید بر افغانستان معاصر.ص۵۰۳.</ref>


=== ملنگ‌ها ===
«ملنگ‌ها یا قلندرها واعظان دوره‌گرد، نیمه‌دیوانه، نیمه‌لخت، فروشندگان تعویض و قصه‌سرایانی هستند که از جاهای دیگر، غالبا از هند، آمده‌اند. آنها در کنار زیارتگاه‌ها دیده می‌شوند و از مسجدی به مسجدی دیگر می‌روند و به آزادی در حاشیه جامعه زندگی می‌کنند. مسئله مرزها و سرحدات آنها را محدود نمی‌کند».<ref>روا،الیور.افغانستان، اسلام و نوگرایی سیاسی.ص65.</ref>


ملنگ‌ها با همراه داشتن قرآن، تسبیح، ادعیه و عصا مشغول خواندن دعا و ورد هستند و مردم نیز به آنان احترام می‌گذارند.<ref>علی آبادی، علیرضا (1395). جامعه و فرهنگ افغانستان. تهران: [https://alhoda.ir/ موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی]، ص 158-165.</ref>


۱۶۲
== نیز نگاه کنید به ==
[[آموزش دین اسلام در کانادا]]؛ [[آموزش علوم اسلامی چین در دوران معاصر]]؛ [[آموزش دین اسلام در روسیه]]؛ [[آموزش مذهبی در سنگال]]؛ [[ساختار آموزش دین اسلام در فرانسه]]؛ [[آموزش دین اسلام در تایلند]]؛ [[مراکز آموزشی مسلمانان در اتیوپی]].


اهمیت مدارس علوم دینی پیشاور به‌مراتب افزوده شد. مدارس دینی پیشاور بیشتر تحت تأثیر افکار صوفیگری، به‌ویژه فرقه نقشبندیه بوده است. صوفیگری در اکثر مناطق افغانستان، به‌جز نورستان و غرب بدخشان، نفوذ داشته است، مدارس دینی در پیشاور بیشتر تحت تأثیر مکتب دیوبندی بوده‌اند.
== کتابشناسی ==
 
با حمله نظامی اتحاد شوروی به افغانستان و تعطیلی بسیاری از مدارس و نیز مهاجرت بیش از سه میلیون نفر از مردم افغانستان به پاکستان، گرایش جوانان افغانستان برای تحصیل در مدارس دینی پاکستان بیشتر شد و مدارس دینی هم به‌سرعت افزایش یافتند. «در سال ۱۹۷۱ میلادی، تنها ۹۰۰ مدرسه در پاکستان وجود داشت، در پایان دوره ضیاءالحق در ۱۹۸۸، حدود ۸۰۰۰ مدرسه رسمی و ۲۵ هزار مدرسه ثبت‌نشده فعال بود که در آنها بیش از نیم‌میلیون طلبه تحصیل می‌کردند».۱ یکی از این مدارس دارالعلوم حقانی در نزدیکی پیشاور است که عده زیادی از رهبران طالبان در آن تحصیل کرده بودند. احزاب و گروه‌های افغانی نیز مدارس دینی زیادی را در دو ایالت سرحد و بلوچستان تأسیس کردند و عده کثیری از آوارگان افغانی را جذب کردند.
 
کشورهای عربی به‌ویژه عربستان، کمک‌های زیادی را برای مدارس دینی در پاکستان ارسال می‌کردند. بیشترین تعداد مدارس متعلق به حرکت انقلاب اسلامی افغانستان وابسته به مولوی محمد نبی محمدی و حزب اسلامی افغانستان شاخه یونس خالص بود. با خروج قوای شوروی از افغانستان، کمک‌های عربستان و کشورهای عربی به مدارس دینی احزاب و گروه‌های افغانی کاهش یافت و ۱، احمد رشید؛ طالبان (اسلام، نفت و بازی بزرگ جدید)؛ ص ۱۴۶.
 
 
 
مدارس وابسته به این احزاب از عهده هزینه‌های خود برنیامدند؛ در نتیجه هزاران طلبه دینی آنها برای ادامه تحصیل به‌ناچار روانه مدارس دینی پاکستان شدند. در این میان جمعیت‌العلمای اسلام بیشترین تعداد طلبه را جذب کرد.
 
صرف‌نظر از علل و زمینه‌های ذکرشده، عوامل دیگری هم به جذب افغان‌ها در مدارس دینی پاکستان کمک کرده است؛ از جمله: فقر و تهیدستی اکثر مهاجران و آوارگان افغانی در پاکستان، تعصب دینی خانواده‌های متدین که حاضر نبودند فرزندان خود را به مدارس غیردینی بفرستند، شباهت مدارس و معلمان آن با مدارس افغانستان چون مدرسان آنها از قوم پشتون (پاکستان) بودند، به‌علاوه عده‌ای از افغان‌ها نیز در این مدارس تدریس می‌کردند و همچنین امکانات مالی نسبتا خوب این مدارس که از سوی عربستان و دیگر کشورهای عربی تأمین می‌شد.
 
'''مدارس دینی اهل سنت'''
 
درگذشته، مدارس دینی اهل سنت به دو دسته دولتی و خصوصی تقسیم می‌شد. مدارس دینی دولتی از بودجه و حمایت دولتی برخوردار بود و دارای رونق و توسعه بودند؛ ولی مدارس دینی خصوصی درآمد نداشتند و از کمک‌ها و حمایت‌های دولتی نیز بی‌بهره بودند و رونق کافی نداشتند.
 
مهم‌ترین مدارس دینی دولتی عبارت بودند از:
 
مدرسه شاهی کابل. این مدرسه در زمان عبدالرحمان خان تأسیس شد. در آن زمان این مدرسه تنها مدرسه دینی اهل سنت در افغانستان بود و سایر مدارس به دلیل جنگ و نابسامانی‌های داخلی از رونق افتاده بودند.
 
۱۶۳
 
 
 
۱۶۴
 
دارالعلوم عربیه کابل. مقدمات آن مدرسه از زمان حبیب‌الله خان فراهم شد و مدرسه در اوایل حکومت امان‌الله خان راه‌اندازی شد. مدرسه علوم شرعیه، در سال ۱۹۴۴/۱۳۲۳، در زمان محمدظاهرشاه تأسیس شد. بسیاری از رهبران مجاهدان مانند ربانی، مجددی و سیاف مدتی در این مدرسه تحصیل کرده بودند. مدارس دینی غیردولتی یا خصوصی
 
این مدارس به شهرهای مهم و مراکز ولایات اختصاص داشت و در مساجد و مدارس کوچک‌تر تشکیل می‌شد. در این مدارس علمای روحانیون مساجد، تعدادی طلبه را تحت تعلیم قرار می‌دادند. این مدارس چون بودجه و درآمد نداشتند به‌تدریج جای خود را به مدارسی دینی دولتی دادند.
 
'''افزایش مدارس دینی'''
 
اخیرا، دولت افغانستان برای جلوگیری از نفوذ کشورهای دیگر در افغانستان، در صدد توسعه مدارس دینی در کشور برآمده است تا حتی‌المقدور از عزیمت طلبه‌های افغانی به کشورهای دیگر به‌ویژه پاکستان جلوگیری به عمل آورد؛ به‌این‌ترتیب، طلبه‌ها تحت تأثیر سیاست‌های آن کشورها قرار نمی‌گیرند.
 
کاهش تدریجی مدارس دینی در افغانستان
 
به‌رغم تلاش‌های افغانستان برای توسعه مدارس دینی در این کشور و جلوگیری از عزیمت طلاب برای تحصیل به کشورهای دیگر، پس از سقوط طالبان، «به دلیل تبلیغات غرب‌گرایانه و تغییر جو اجتماعی جامعه، تعداد مدارس و طلاب تحصیل‌کننده در آن اعم از شیعه و سنی روند کاهشی داشته است».
 
۱، محمدجواد برهانی؛ نقش اسلام در دگرگونی اجتماعی با تأکید بر افغانستان معاصر؛ ص ۵۰۳.
 
 
 
ملنگ‌ها
 
«ملنگ‌ها یا قلندرها واعظان دوره‌گرد، نیمه‌دیوانه، نیمه‌لخت، فروشندگان تعویض و قصه‌سرایانی هستند که از جاهای دیگر، غالبا از هند، آمده‌اند. آنها در کنار زیارتگاه‌ها دیده می‌شوند و از مسجدی به مسجدی دیگر می‌روند و به آزادی در حاشیه جامعه زندگی می‌کنند. مسئله مرزها و سرحدات آنها را محدود نمی‌کند». ملنگ‌ها با همراه داشتن قرآن، تسبیح، ادعیه و عصا مشغول خواندن دعا و ورد هستند و مردم نیز به آنان احترام می‌گذارند.
 
'''فرق صوفیه'''
 
تصوف از جنبه‌های مهم فرهنگ اسلامی و از دستاوردهای معنوی اسلام برای جستجوی حقیقت است. «هدف در تصوف، وصل به خداوند، یعنی عشق به حق است که عبارت است از انحلال من در بی‌نهایت الهی».۲ اولین نشانه‌های تصوف اسلامی در قرن چهارم هجری، در خراسان و سرزمین امروز افغانستان، مشاهده شد. خانقاه‌هایی در هرات و نیشابور پدید آمد و پیران و مشایخ آن دیار به‌تدریج مشهور شدند.
 
تصوف از زمان حمله مغول به بعد، رشد بیشتری پیدا کرد و فرقه‌ها و دسته‌های صوفیه یکی پس از دیگری شکل‌گرفتند؛ به‌نحوی‌که در قرن هفتم هجری، نخستین مکتب صوفی توسط شیخ شهاب‌الدین سهروردی بنیان گرفت و در قرون بعد فرق مختلف، مانند نعمت الهی، قادری، نقشبندی، چشتی و کبرویه
 
(ت.
 
۱۶۵
 
۱. الیور روا؛ افغانستان، اسلام و نوگرایی سیاسی؛ ص ۶۵.
 
۲، محمدجواد برهانی؛ نقش اسلام در دگرگونی اجتماعی با تأکید بر افغانستان معاصر؛ ص۳۱۲.
 
 
 
۱۶۶
 
(توسط شیخ نجم‌الدین کبری در خیوه) پیدا شدند و هریک پیروانی پیدا کردند. خواجه عبدالله انصاری، مولوی، علی الهجویری، حکیم سیانی، جامی و... از جمله صوفیان بزرگ بودند.
 
تصوف در افغانستان عمدتا در سه فرقه نقشبندیه، قادریه، چشتیه و مقداری هم سهروردیه متجلی شد که همگی پیرو مذهب تسنن‌اند. در میان شیعیان گرایش‌های صوفی وجود ندارد. تصوف در افغانستان حقیقتی پویا و زنده است و در میان طبقات مختلف مردم، به‌ویژه در شهرها نفوذ بسیاری دارند و رؤسا و رهبران آن از احترام زیادی در بین مردم برخوردارند.کابل و هرات از مهم‌ترین مراکز تصوف بوده‌اند و شمال و جنوب کشور هم متأثر از تصوف بوده است، قادریه به رهبری خاندان گیلانی و نقشبندیه به رهبری خاندان مجددی در کابل، بلخ، هرات و جاهای دیگر حضور فعال و در جهاد نیز نقش بارز و مؤثری داشتند. فرق صوفی جنوب کشور بیشتر قادری و نقشبندی هستند؛ ولی در شمال کشور نقشبندی و عده‌ای نیز چشتی هستند، به‌ویژه در هرات، پیروان قادریه، سهروردیه و قوسیه نیز دیده می‌شوند. صوفی‌گری در اکثر مناطق افغانستان، به‌جز نورستان و غرب بدخشان، نفوذ داشته است. در میان احزاب و گروه‌های جهادی، پایه‌های تصوف بیشتر در زیر چتر سه گروه حرکت انقلاب اسلامی به رهبری مولوی محمد نبی محمدی، محاذ ملی به رهبری پیر سید احمد گیلانی (رهبر فرقه قادریه) و جبهه ملی نجات به رهبری صبغت‌الله مجددی (رهبر فرقه نقشبندیه) قرار داشته است. مجددی،گیلانی، مولوی محمد نبی محمدی و یونس خالص از جمله رهبران صوفی در افغانستان بوده‌اند.
 
 
 
رهبران فرق صوفیه القابی، مانند پیر، ایشان، مولوی و خلیفه دارند. پیر، که رواج زیادی هم دارد، کلمه‌ای فارسی است و در ادبیات صوفیگری معنایی نمادین پیداکرده و به مفهوم پیشوا یا معلم معنوی است.
 
'''فرقه نقشبندی'''
 
بهاءالدین نقشبند (۱۳۱۸-۱۳۸۹) طریقت نقشبندی را در قرن چهاردهم میلادی در بخارا پدید آورد. نقشبند در اطراف بخارا کلاس درس داشت: پیروان او تعلیماتش را در آسیای مرکزی، افغانستان و هند ترویج کردند، در زمان خواجه نصیرالدین عبیدالله احرار این طریقت در میان روشنفکران هم رواج یافت. یکی از نوادگان مشهور خواجه، شیخ احمد سرهندی است که در سال ۱۵۶۴ در منطقه سرهند هندوستان متولد شد او هم خلیفه نقشبندی و هم در زمره علما بود. شیخ احمد سرهندی‌گاهی مجددی الفتانی نیز نامیده می‌شد. این امر باعث شد تا عده‌ای از نقشبندی‌ها خود را نقشبندی- مجددی بنامند. آقای نفیسی در مورد نقشبندیه می‌نویسد: «مشایخ آن را پیش از بهاءالدین نقشبند، خواجگان و این طریقه را طریقه خواجگان می‌گفته‌اند و از زمان بهاءالدین نقشبند به نام نقشبندیه معروف شده است، در اواخر قرن دهم (هجری) و اوایل قرن یازدهم، پیشوای این طریقه در هند شیخ احمد سرهندی بوده و چون در قرن یازدهم (هجری) می‌زیسته او را مجدد الف ثانی لقب داده‌اند؛ پس از آن نقشبندیان هند به نام مجددی معروف شده‌اند و سپس طریقه مجددی از هند
 
۱۶۷
 
 
 
۱۶۸
 
به افغانستان نیز رفته است».ا طریقت نقشبندی در بین ازبک‌ها و ترکمن‌ها گسترش زیادی دارد و عده‌ای از مردم این دو قوم به آن طریقت هستند.
 
گروهی از نقشبندی‌های افغانستان در مناطق شمالی و غربی این کشور و گروهی در قندهار و شرق افغانستان استقرار دارند. نقشبندی‌های شمال در گذشته، با مرکز طریقت نقشبندی در بخارا مرتبط بودند و نقشبندی‌های جنوب و شرق افغانستان با خانواده مجددی در هند ارتباط داشتند. خانواده مجددی از اعقاب شیخ احمد سرهندی‌اند؛ «این خانواده در اواخر قرن نوزدهم، از هند مهاجرت کرده و در کابل مستقر شده است... در پایتخت، مجددی‌ها در شور بازار به احداث یک مدرسه و یک خانقاه پرداختند؛ ازاین‌رو رئیس این خاندان به لقب «حضرت شور بازار» مشهور شد. نقشبندی‌های کابل ضمن حفظ اسلام و مذهب تسنن، از خانواده مجددی پیروی می‌کنند. خاندان مجددی تنها نماینده فرقه نقشبندی در افغانستان نیست. هرات، پورچمن و کروخ مراکزی هستند که در آنها فرقه نقشبندیه فعالیت شدیدی دارد. در این نواحی شبکه صوفیان نقشبندی در شبکه «مدارس» و «علما» هویت می‌یابند: «حضرت» ناحیه کروخ‌که اقتدارش از هرات تا میمنه گسترده است و شهرت عمومی او «شرافت‌الدین» است یک شیخ‌الاسلام و بنابراین، یک عالم است که دیگران از او حرف‌شنوی دارند» (روا، ۱۳۶۹: ص ۷۳-۷۲).
 
کابل و هرات از مراکز مهم استقرار نقشبندیان در افغانستان بوده است. سعدالدین کاشغری و عبدالرحمان جامی از مروجان این ۱، سعید نفیسی؛ سرچشمه‌های تصوف در ایران؛ ص ۱۹۸.
 
 
 
طریقت بودند. حضرت‌ها که رهبران نقشبندیه در افغانستان بودند، نسب خود را به خلیفه دوم می‌رسانده و از اولاد او خوانده شده‌اند. رهبر فرقه نقشبندیه در هرات «حضرت صاحب گازرگاه» لقب داشت، هرچند جایگاه او از لحاظ نفوذ سیاسی و اجتماعی به پای حضرت شور بازار در کابل نمی‌رسید.
 
دودمان روحانی مجددی در منطقه شور بازار کابل مستقر بودند و در جریانات سیاسی قرن گذشته نقش‌هایی ایفاکردند.ابتدا از امان‌الله خان حمایت کردند و دستار ابریشمی به دور کلاه قندهاری پیچیده، بر سر امان‌الله خان نهادند؛ ولی بعدها حضرت شمس‌المشایخ از چهره‌های بارز این دودمان در جنبش‌های آزادی‌خواهی زمان امان‌الله خان نقش‌های مهمی در سرحدات افغانستان ایفا کرد. برادر شمس‌المشایخ، حضرت فضل عمر مجددی، جد صبغت‌الله مجددی معروف به نورالمشایخ، در شمار مخالفان رژیم امان‌الله خان قرار گرفت و به‌صورت‌های مخفی و علنی علیه او مبارزه کرد و نقش مهمی در خلع امان‌الله‌خان و حمایت از حبیب‌الله کلکانی ایفا کرد و بعد قبایل غلزایی را به حمایت از محمدنادر خان فراخواند. خانواده مجددی در زمان محمدظاهر شاه همواره با دربار ارتباط و پیوند داشته و از احترام زیادی برخوردار بودند.
 
هنگام کودتای کمونیستی در آوریل ۱۹۷۸/ اردیبهشت ۱۳۵۷، رهبری فرقه نقشبندیه به عهده حضرت محمد ابراهیم مجددی ملقب به ضیاءالمشایخ معروف به شیر پاچا بود.کمونیست‌ها اندکی پس از کودتا، در نیمه‌شب ۲۸ دی ۱۳۵۷/ ژانویه ۱۹۷۹ به خانواده مجددی حمله کرده و ضیاءالمشایخ و اعضای خانواده او دستگیر و
 
۱۶۹
 
 
 
در زندان اعدام کردند و عده‌ای را نیز به جاهای نامعلوم منتقل کرده و اموالشان را مصادره کردند. این موج دستگیری و کشتار خانواده مجددی سبب خشم و انزجار مردم شد.
 
خانواده مجددی بر اثر اختلافات داخلی دو دسته بودند؛ یکی اسماعیل مجددی که گروه خدام الفرقان را رهبری می‌کرد و دیگری صبغت‌الله مجددی که ابتدا «جمعیت علمای محمدی» را سازمان‌دهی کرد. اسماعیل مجددی و خانواده‌اش در آتش خشم کمونیست‌ها، که در صدد نابودی رقبا و مخالفان مهم خود بودند، سوختند؛ اما پروفسور صبغت‌الله مجددی در مقام رهبر فرقه نقشبندیه در افغانستان باقی ماند. مجددی رهبر مشهور فرقه نقشبندیه در افغانستان است. او فارغ‌التحصیل دانشگاه الازهر است و به زبان‌های فارسی، عربی، پشتو و انگلیسی تسلط دارد.
 
'''فرقه قادریه'''
 
بنیان‌گذار طریقت قادریه شیخ عبدالقادرگیلانی است که در بغداد مدفون است. او اصالتا اهل روستایی در ساحل دریای مازندران و از خانواده سادات بود و از احترام زیادی برخوردار بود. اعقاب او، که با رژیم عثمانی پیوند نزدیک داشتند از این رژیم لقب نقیب‌الاشراف دریافت کرده بودند.
 
(ه.
 
۱۷۰
 
فرقه قادریه در قرن شانزدهم میلادی، در هند مستقر شد و شروع به پیشروی کرد و از آنجا به افغانستان راه یافت و در بین پشتون‌های غلزایی، به‌ویژه در میان قبایل سلیمان خیل و خوگیانی و بعد در سایر ولایات شرقی و جنوبی افغانستان مانند ننگرهار، ۱ بصیر احمد دولت‌آبادی؛ شناسنامه احزاب و جریانات سیاسی افغانستان؛ ص ۳۸۱.
 
 
 
وردک، پکتیا، قندهار و اقوام کوچی نفوذ کرد. یکی از نوادگان شیخ عبدالقادرگیلانی به نام سید حسن گیلانی مشهور به نقیب، در زمان امیر حبیب‌الله خان عراق را ترک کرد و به افغانستان آمد تا فرقه قادری را از نزدیک رهبری‌کند. پس از مرگ او در سال ۱۹۴۷، «پسرش سید احمد گیلانی، معروف به افندی جان جانشین او شد. افندی با خانواده حاکم، باب مراوده گشود و با یکی از دختران محمد زایی ازدواج کرد و صاحب ثروت زیادی شد، از جمله گرفتن نمایندگی کمپانی پژو در کابل».
 
سید احمد گیلانی پیر فعلی فرقه قادریه در افغانستان است و در پکتیا، لغمان و ننگرهار پیروان و مریدان زیادی دارد.گیلانی عنوان «افندی صاحب» نیز دارد. او حزب محاذ ملی افغانستان را هم تأسیس کرد و رهبری آن را برعهده داشته است.
 
از میان فرق صوفیه در افغانستان، گفته می‌شود فرقه قادری اکثریت را در اختیار دارد. آقای نفیسی می‌گوید: «مهم‌ترین فرقه تصوف ایران و هند نخست فرقه قادریه بوده که در ایران کمتر و در هند و افغانستان بیشتر رواج داشته است. دوم فرقه نقشبندی بوده است».

نسخهٔ کنونی تا ‏۶ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۰۳

مدارس علوم دینی از زمان ورود اسلام به ایران و خراسان تأسیس شد؛ ولی در زمان سامانیان توسعه پیدا کرد. در این زمان مکان‌هایی مانند بیت‌الحکمه، دارالعلم، کتابخانه و مسجد پدید آمد و به ترویج سواد و آموزش‌های دینی پرداختند. در عصر سلجوقیان، در شهرهای مهم این امپراتوری در بلخ، هرات، نیشابور، اصفهان و... مدارسی تأسیس شد که تا زمان حمله مغول فعالیت می‌کرد و دانشمندان و علمای بزرگ در آنها تدریس می‌کردند.حمله مغول باعث تخریب و تعطیلی بسیاری از مدارس شد و هیچ‌گاه به‌صورت سابق احیا نشد، مگر در دوره تیموریان که سعی در جبران خرابی‌های گذشته و ایجاد مدارس مذهبی بزرگ کردند. ملا مشک عالم، ملا عبدالکریم، ملا عبدالغفور لنگری، ملا امیرمحمد چکنور، محمد عمر مجددی، ملا نجم‌الدین، مولوی محمد سرور، مولوی عبدالواسع، مولوی عبدالرب خاکی، مولوی غلام محی‌الدین افغان، غلام‌محمد نیازی، صبغت‌الله مجددی، برهان‌الدین ربانی، سید احمد گیلانی، مولوی محمد نبی محمدی، مولوی نصرالله منصور، قیام‌الدین کشاف و... برخی ازعلمای معاصر اهل سنت افغانستان بوده‌اند.

مدرسه دیوبند

با تأسیس سلسله گورکانی در هند، مدارس مذهبی اهل سنت رشد زیادی در این سرزمین پیدا کرد. یکی از مشهورترین آنها مدرسه دیوبندی (Deobandi) است و تعلیمات آن به مکتب دیوبندی نیز مشهور است.

پس از شورش بزرگ مردم هند، سید احمدخان سرهندی در 1857 مکتب علیگر را به وجود آورد. پیروان این مکتب نوگرا و غرب‌گرا بودند و با بریتانیا راه مدارا و همزیستی مسالمت‌آمیز در پیش‌گرفتند. در سال ۱۸۶۷، سید احمدخان سرهندی با کمک عده‌ای از علمای مکتب علیگر در شهر کوچک دیوبند در نزدیکی دهلی مکتب دیوبند را پی‌ریزی کرد. این مدرسه بعد از الازهر مکتب بزرگی در بین اهل سنت بود. مکتب دیوبند از لحاظ مذهبی و فکری بیشتر پیرو ابوحنیفه است. «مکتب دیوبند نوآوری (بدعت) را در اسلام رد می‌کند و معتقد به اجرای دقیق شریعت اسلامی است»[۱] و از صوفی‌گری استقبال می‌کردند. پیروان آن به نقشبندیه و قادریه گرایش دارند؛ ولی با باورهای وهابیت در تضاد و در ستیزند. در تاریخ مکتب دیوبندی مبارزه آن با شیعه سابقه دیرینه‌ای دارد. این مکتب شیعه را فرقه‌ای ضاله می‌دانسته و با آن مبارزه می‌کرده است. مکتب دیوبندی پاکستان نیز ضدیت و خصومت خود با شیعه را پنهان نمی‌کند. طالبان نیز، که تحت تأثیر تعلیمات این مکتب بودند، با شیعیان مقابله می‌کردند.

مدرسه دیوبندی محل تحصیل عده زیادی از طلاب و دانشجویان علوم دینی افغانستان بود و دائما عده زیادی از طلاب برای طی مدارج بالای علمی در آن تحصیل می‌کردند. در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، مدارس عالی شرعی و علوم دینی در افغانستان وجود نداشت و طلاب علوم دینی برای ادامه تحصیل به مکتب‌های بزرگ علیگر و دیوبند در هند و یا به مدرسه دیوان بیگی در بخارا می‌رفتند. طلاب مناطق غربی، شمالی و مرکزی بیشتر به مدرسه دیوان بیگی بخارا و طلاب جنوب و شرق افغانستان بیشتر به مدرسه دیوبند در هند می‌رفتند. مولوی یونس خالص از جمله علمایی بود که در مدرسه دیوبند تحصیل کرده بود.

در روسیه پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ و بسته‌شدن مدارس دینی در آسیای مرکزی، علمای مناطق شمالی و غربی افغانستان نیز به هند یا الازهر می‌رفتند. بعد از اشغال بخارا در ۱۸۶۶ توسط روسیه، رغبت طلاب افغانی برای تحصیل در بخارا کاهش یافت؛ ولی انقلاب اکتبر شرایط را به‌کلی تغییر داد و طلاب ناگزیر به هند، الازهر یا جاهای دیگر رفتند علمای طراز اول حنفی افغانستان بیشتر تحصیل‌کرده الازهر هستند. «اغلب سنت‌گرایان، محافظه‌کاران و علمای سنتی از مکتب دیوبند متأثر بودند؛ ولی قشر تحصیل‌کرده و روشنفکر جامعه و دانشگاهیان، از دانشگاه الازهر و اخوان‌المسلمین تأثیر می‌پذیرفتند.[۲] دانشجویان الازهر مهم‌ترین و فعال‌ترین بخش اخوان‌المسلمین بودند. در دهه‌های اخیر، طلاب، علما و روحانیون افغانی برای ادامه تحصیل به ایران، پاکستان، مصر و عربستان سعودی می‌رفته‌اند.

پس از تجزیه هند، پاکستان به مرکز مهم تحصیل طلاب و علمای افغانی اهل سنت تبدیل شد. مدارس دینی پیشاور و کویته رشد سریعی پیداکرد. رهبران مکتب دیوبندی هند در سال 1919، یک جنبش مذهبی به نام «جمعیت‌العلمای اسلام» در هند به وجود آوردند. پس از تجزیه هند و تشکیل کشور پاکستان، شاخه‌ای از «جمعیت‌العلمای اسلام» هند منشعب شد و در ۱۹۴۷ ، «جمعیت‌العلمای اسلام» در پاکستان به رهبری بشیر احمد عثمانی ایجاد شد و به فعالیت خود ادامه داد: این جمعیت از لحاظ فکری و مذهبی پیرو مکتب دیوبندی بود و به فعالیت‌های دینی و مذهبی پرداخت، پیشاور در گذشته نیز یکی از مراکز مهم علوم دینی در شبه‌قاره هند بود وگاهی حتی از بخارا برای ادامه تحصیل به آنجا می‌رفتند؛ ولی پس از استقلال پاکستان بر اهمیت مدارس علوم دینی پیشاور به‌مراتب افزوده شد. مدارس دینی پیشاور بیشتر تحت تأثیر افکار صوفیگری، به‌ویژه فرقه نقشبندیه بوده است. صوفیگری در اکثر مناطق افغانستان، به‌جز نورستان و غرب بدخشان، نفوذ داشته است، مدارس دینی در پیشاور بیشتر تحت تأثیر مکتب دیوبندی بوده‌اند.

با حمله نظامی اتحاد شوروی به افغانستان و تعطیلی بسیاری از مدارس و نیز مهاجرت بیش از سه میلیون نفر از مردم افغانستان به پاکستان، گرایش جوانان افغانستان برای تحصیل در مدارس دینی پاکستان بیشتر شد و مدارس دینی هم به‌سرعت افزایش یافتند. «در سال ۱۹۷۱ میلادی، تنها ۹۰۰ مدرسه در پاکستان وجود داشت، در پایان دوره ضیاءالحق در ۱۹۸۸، حدود ۸۰۰۰ مدرسه رسمی و ۲۵ هزار مدرسه ثبت‌نشده فعال بود که در آنها بیش از نیم‌میلیون طلبه تحصیل می‌کردند».[۳] یکی از این مدارس دارالعلوم حقانی در نزدیکی پیشاور است که عده زیادی از رهبران طالبان در آن تحصیل کرده بودند. احزاب و گروه‌های افغانی نیز مدارس دینی زیادی را در دو ایالت سرحد و بلوچستان تأسیس کردند و عده کثیری از آوارگان افغانی را جذب کردند.

کشورهای عربی به‌ویژه عربستان، کمک‌های زیادی را برای مدارس دینی در پاکستان ارسال می‌کردند. بیشترین تعداد مدارس متعلق به حرکت انقلاب اسلامی افغانستان وابسته به مولوی محمد نبی محمدی و حزب اسلامی افغانستان شاخه یونس خالص بود. با خروج قوای شوروی از افغانستان، کمک‌های عربستان و کشورهای عربی به مدارس دینی احزاب و گروه‌های افغانی کاهش یافت و مدارس وابسته به این احزاب از عهده هزینه‌های خود برنیامدند؛ در نتیجه هزاران طلبه دینی آنها برای ادامه تحصیل به‌ناچار روانه مدارس دینی پاکستان شدند. در این میان جمعیت‌العلمای اسلام بیشترین تعداد طلبه را جذب کرد.

صرف‌نظر از علل و زمینه‌های ذکرشده، عوامل دیگری هم به جذب افغان‌ها در مدارس دینی پاکستان کمک کرده است؛ از جمله: فقر و تهیدستی اکثر مهاجران و آوارگان افغانی در پاکستان، تعصب دینی خانواده‌های متدین که حاضر نبودند فرزندان خود را به مدارس غیردینی بفرستند، شباهت مدارس و معلمان آن با مدارس افغانستان چون مدرسان آنها از قوم پشتون (پاکستان) بودند، به‌علاوه عده‌ای از افغان‌ها نیز در این مدارس تدریس می‌کردند و همچنین امکانات مالی نسبتا خوب این مدارس که از سوی عربستان و دیگر کشورهای عربی تأمین می‌شد.

مدارس دینی اهل سنت

درگذشته، مدارس دینی اهل سنت به دو دسته دولتی و خصوصی تقسیم می‌شد. مدارس دینی دولتی از بودجه و حمایت دولتی برخوردار بود و دارای رونق و توسعه بودند؛ ولی مدارس دینی خصوصی درآمد نداشتند و از کمک‌ها و حمایت‌های دولتی نیز بی‌بهره بودند و رونق کافی نداشتند.

مهم‌ترین مدارس دینی دولتی عبارت بودند از:

مدرسه شاهی کابل. این مدرسه در زمان عبدالرحمان خان تأسیس شد. در آن زمان این مدرسه تنها مدرسه دینی اهل سنت در افغانستان بود و سایر مدارس به دلیل جنگ و نابسامانی‌های داخلی از رونق افتاده بودند.

دارالعلوم عربیه کابل. مقدمات آن مدرسه از زمان حبیب‌الله خان فراهم شد و مدرسه در اوایل حکومت امان‌الله خان راه‌اندازی شد.

مدرسه علوم شرعیه. در سال ۱۳۲۳/۱۹۴۴، در زمان محمدظاهرشاه تأسیس شد. بسیاری از رهبران مجاهدان مانند ربانی، مجددی و سیاف مدتی در این مدرسه تحصیل کرده بودند.

مدارس دینی غیردولتی یا خصوصی

این مدارس به شهرهای مهم و مراکز ولایات اختصاص داشت و در مساجد و مدارس کوچک‌تر تشکیل می‌شد. در این مدارس علمای روحانیون مساجد، تعدادی طلبه را تحت تعلیم قرار می‌دادند. این مدارس چون بودجه و درآمد نداشتند به‌تدریج جای خود را به مدارسی دینی دولتی دادند.

علل افزایش و کاهش مدارس دینی افغانستان

افزایش مدارس دینی

اخیرا، دولت افغانستان برای جلوگیری از نفوذ کشورهای دیگر در افغانستان، در صدد توسعه مدارس دینی در کشور برآمده است تا حتی‌المقدور از عزیمت طلبه‌های افغانی به کشورهای دیگر به‌ویژه پاکستان جلوگیری به عمل آورد؛ به‌این‌ترتیب، طلبه‌ها تحت تأثیر سیاست‌های آن کشورها قرار نمی‌گیرند.

کاهش تدریجی مدارس دینی در افغانستان

به‌رغم تلاش‌های افغانستان برای توسعه مدارس دینی در این کشور و جلوگیری از عزیمت طلاب برای تحصیل به کشورهای دیگر، پس از سقوط طالبان، «به دلیل تبلیغات غرب‌گرایانه و تغییر جو اجتماعی جامعه، تعداد مدارس و طلاب تحصیل‌کننده در آن اعم از شیعه و سنی روند کاهشی داشته است».[۴]

ملنگ‌ها

«ملنگ‌ها یا قلندرها واعظان دوره‌گرد، نیمه‌دیوانه، نیمه‌لخت، فروشندگان تعویض و قصه‌سرایانی هستند که از جاهای دیگر، غالبا از هند، آمده‌اند. آنها در کنار زیارتگاه‌ها دیده می‌شوند و از مسجدی به مسجدی دیگر می‌روند و به آزادی در حاشیه جامعه زندگی می‌کنند. مسئله مرزها و سرحدات آنها را محدود نمی‌کند».[۵]

ملنگ‌ها با همراه داشتن قرآن، تسبیح، ادعیه و عصا مشغول خواندن دعا و ورد هستند و مردم نیز به آنان احترام می‌گذارند.[۶]

نیز نگاه کنید به

آموزش دین اسلام در کانادا؛ آموزش علوم اسلامی چین در دوران معاصر؛ آموزش دین اسلام در روسیه؛ آموزش مذهبی در سنگال؛ ساختار آموزش دین اسلام در فرانسه؛ آموزش دین اسلام در تایلند؛ مراکز آموزشی مسلمانان در اتیوپی.

کتابشناسی

  1. روا،الیور.افغانستان، اسلام و نوگرایی سیاسی.ص۹۲.
  2. برهانی،محمدجواد.نقش در دگرگونی اجتماعی با تأکید بر افغانستان معاصر.ص۳۴۶.
  3. رشید،احمد.طالبان (اسلام، نفت و بازی بزرگ جدید).ص146.
  4. برهانی،محمدجواد.نقش اسلام در دگرگونی اجتماعی با تأکید بر افغانستان معاصر.ص۵۰۳.
  5. روا،الیور.افغانستان، اسلام و نوگرایی سیاسی.ص65.
  6. علی آبادی، علیرضا (1395). جامعه و فرهنگ افغانستان. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، ص 158-165.