تاریخ ژاپن: تفاوت میان نسخهها
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲: | خط ۲: | ||
همانند تقسیمبندی تاریخ جهان، برای تاریخ [[ژاپن]] هم تقسیمبندیهای متفاوتی ذکر میشود، | همانند تقسیمبندی تاریخ جهان، برای تاریخ [[ژاپن]] هم تقسیمبندیهای متفاوتی ذکر میشود، | ||
اما اینجا متداولترین تقسیمبندی تاریخ ژاپن را با استناد به دانشنامه نیپونیکا[1] مورد استفاده | اما اینجا متداولترین تقسیمبندی تاریخ ژاپن را با استناد به دانشنامه نیپونیکا [1]『日本大百科全書ニッポニカ』/Nihon daihyakka zensho Nipponika/Encyclopedia Nipponica مورد استفاده قرار میدهیم، که دائرهالمعارفی جامع به [[زبان ژاپنی]] است و سال 1989 در 25 جلد تکمیل شد. | ||
قرار میدهیم، که دائرهالمعارفی جامع به [[زبان ژاپنی]] است و سال 1989 در 25 جلد تکمیل شد. | |||
با ملاک تقسیمبندی ذکر شده در این دائرهالمعارف، این فصل در بازههای زمانی آمده در تصویر شماره 1 بررسی خواهد شد. | با ملاک تقسیمبندی ذکر شده در این دائرهالمعارف، این فصل در بازههای زمانی آمده در تصویر شماره 1 بررسی خواهد شد. | ||
خط ۲۸۸: | خط ۲۸۶: | ||
== پاورقی == | == پاورقی == | ||
---- | ---- | ||
[2] 浜松/Hamamatsu. | [2] 浜松/Hamamatsu. |
نسخهٔ ۲۲ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۲۲:۲۹
همانند تقسیمبندی تاریخ جهان، برای تاریخ ژاپن هم تقسیمبندیهای متفاوتی ذکر میشود،
اما اینجا متداولترین تقسیمبندی تاریخ ژاپن را با استناد به دانشنامه نیپونیکا [1]『日本大百科全書ニッポニカ』/Nihon daihyakka zensho Nipponika/Encyclopedia Nipponica مورد استفاده قرار میدهیم، که دائرهالمعارفی جامع به زبان ژاپنی است و سال 1989 در 25 جلد تکمیل شد.
با ملاک تقسیمبندی ذکر شده در این دائرهالمعارف، این فصل در بازههای زمانی آمده در تصویر شماره 1 بررسی خواهد شد.
1-دوران ما قبل تاریخ
دیرینه مردم ژاپن به واسطه اكتشافات باستان شناسی از اواخر دوران پارینهسنگی گزارش شده است. باستانشناسان قدیمیترین استخوانهایی که از انسان در هاماماتسو[2] -استان شیزوئوکا- یافت شده را به 14 تا 18 هزار سال پيش -پایان عصر یخبندان- مربوط دانستهاند. گويا هنگامی که نوک شمال غربی جزیره هوکایدو ژاپن به قسمت شرقی روسیه متصل بوده است، اولین انسانها از اين راه به سرزمین ژاپن وارد شدهاند. آب شدن یخها جزیرههای ژاپن را از خشکیهای قاره اوراسیا جدا كرد. ویژگی خاص دوران پارینه سنگی ژاپن در این است که اولین سنگهای صیقلخورده و قدیمیترین سنگهای آسیاب جهان در این منطقه یافت شده است. نمونه تبرهای سنگی صیقل خورده از دوران پارینه سنگی در موزه ملی توکیو ديده ميشود [۱].
آینوها که مردمانی از نوع قفقازی با پوست سفید و ریش انبوهاند و قرنها در شمال مجمعالجزایر ژاپن زيسته اند، تمدن ماهیگیری و شکار را از شرق سیبری به ژاپن آوردند. این انتقال نخست در هوکایدو جزیره شمالی و سپس در مرکز هونشو یعنی جزیره اصلی ژاپن و غرب آن یعنی ناحیه کانتو گسترده شد. این مردم را که از شمال آمدند، نیای دور آینوها یعنی بومیان شمال ژاپن میدانند. آینوها با وجود خطرهای بسیار تاکنون باقی مانده و اینک منحصر به گروه اندکی شدهاند که در هوکایدو زندگی میکنند[۲].
بيشتر ژاپنیها از نژادی مغولیاند، با اندامی خرد، چهرهای با مشخصات مغولی و چشمانی تنگ و رنگ زرد و رويی کاملاً هموارتر از آن قفقازیها که با گونههای برآمده و دستها و پاهای نسبت به تن کوتاه هستند. در درون خانواده مغولی هم دستکم دو خاستگاه مشخص میتوان یافت که حاصل در آمیختن مردم این دو گروه، ظهور ژاپنیها بود. نخستین گروه از آسیای میانه است. جلوه این خاستگاه نه تنها در ویژگیهای جسمانی ژاپنیها دیده میشود، بلکه در زبان ایشان نیز منعکس است. خاستگاه دوم ژاپنیها منطقه جنوب چین است. جلوههای آن در مشخصات جسمانی چون ریزبافی اندام، پوست زرد و استخوانهای ظریف جلوهگر است که با خصوصیات مردم جنوب چین بیشتر سازگاری دارد تا شمال این سرزمین. گذشته از اینها بعضی از اقلام خوراکی مانند مصرف برنج خیس بیشتر نمودار چین جنوبی است. یک خاستگاه دیگر هم برای ژاپنیها بر شمردهاند و آن منطقه جنوب شرقی آسیا و جزایر اقیانوس آرام است که احتمال آن مورد اختلاف است[۳].
در دوران پارینهسنگی زیرین اغلب صنایع ژاپن مربوط به معیشت متکی بر شکارگری است، ابزار سنگی، بقایای مواد مصرف شده و آثار آتش در بومگاههای مورد بررسی مانند سونابارا[3] نشان اسکان گروههای کوچک در سنگپناههای تنگی است که که وسعت آنها از دو یا حداکثر سه متر بیشتر نیست. صنایع سنگی یافت شده در منطقه تاچیکاوا[4] که در حدود سی هزار تا ده هزار سال شکل گرفته شامل ابزارهایی چون قلم سنگ و تیغههای مختلف است. این ابزار در طی زمان با تاثیر پذیری از فرهنگهای دیگر غنیتر شدند. حدود ۱۳ هزار سال پیش از میلاد صنایع ابزارسازی ژاپن با كاربرد فن ساختن ابزارهای دو وجهی مورد کاربرد به اشکال قرینهای برای استفاده پیکان و سنان تیر و نیزه غنی شد و از برخی از این افزارهای غیر قرینهای نیز به عنوان کارد استفاده میشد[۴].
1-1 دوره جومون
دوره جومون از 14 هزار سال قبل شروع و تا قرن دهم قبل از میلاد ادامه داشت. جومون مرکب از دو کانجی جو یا ناوا (縄/Nawa/Jō) و مون (文/Mon) به معنی نقش و نگار است و اشاره به سفالینههایی دارد که روی آن نقش و نگارهایی ریسمان مانند است. ظروف سفالین که نشانه تمدن مردم اولیه ژاپن است بیش از 10 هزار سال پیش از میلاد در ژاپن ساخته شد. هنر و ظرافتی را که در ساخت این سفالها به کار رفته است، ممتاز شناختهاند. سفالگری این دوره «جوءمون» -نقش طنابی- نامیده میشود و فرهنگ این دوره را نیز به همین نام میشناسند [۵]. مردم جومون از جنگ افزار سنگی بهره میگرفتند و در گودالهایی میزیستند که نوع خاصی از آن در چین کهن نیز بوده است. آنها کشاورزی نمیکردند و از ریشه گیاهان و غلات و شکارهای موجود در جنگلها و ماهیهای صدفدار در حاشیه دریا تغذیه میکردند[۶].
احتمالا كهنترین سفالینههای ژاپن از غارهای محل سکونت انسان کهن به دست آمده و از آن شمار است سفالهای غارهای هونشو مرکزی شیکوکو و کیوشو . این سفالینههای ژاپنی شامل بقایای پراکنده و کوچک ظروف سفالی ته گرد ساخته شده از تکههای عمل آمده و به هم فشرده گل رس و کهنترین نمونههای آن دارای نقش فرو رفته خطوط موازی ناشی از اثر ناخن دست و نمونه کهن سفال راه راه است. سفال دوره پیش از جومون غالباً از غارها و جانپناههای صخرهای دور از ساحل و سفال جومون بیشتر از کرانه رودها، تلوارههای پوسته صدفها و صدفماهی و مواد مصرفی و اقامتگاه های ساحلی در فضای باز یافت شده است. زمان سنجی با رادیو کربن از بقایای نباتات سوخته یافته شده در کف خانهای در اوئهنوهارا[5] واقع در استان کوماموتو به تاریخی حدود ۱۴۰۰ قبل از میلاد باز میگردد. این بقایا شامل اندکی دانههای جو، برنج هفتبند، لوبیا قرمز وحشی، بلوط و شاخههای خیزران یعنی بنیاد معیشت طی دوره چهارم جومون است. انسانهای دوران جومون مردگان خود را دفن میکردند و این کار با سادگی انجام میشد و گاه بر قبور مردگان سنگی عمودی به یادگار نهاده میشد. علاوه بر نقش برجسته سر انسان نقش خدایی انسان رخ نیز روی لبه و دسته برخی از سفالینههای جومون دیده میشود. از جمله زیورهای رایج در این دوره نماد جادویی دندان و پنجه سوراخ شده حیوانات است که الگوی بعدی جواهرات و گردن آویزهای خمیده سلطنتی ماگاتاما[6] =کج مهره- شد. گفتنی است که در جلوههای فرهنگ جومون نشانهای از سلسله مراتب اجتماعی یا حتی اختلافات اجتماعی دیده نشده است [۴]، چیزی که ظهور آن نشان ورود به دوران باستان است.
1-2 دوره یایویی
پس از دوره جومون دوره یایویی تا اواسط قرن سوم میلادی ادامه داشت. این دوره هم نامش را از سفالینههایی گرفت که فرهنگ این دوره وامدار آن است. سفال یایویی[7] نام خود را از منطقهای در توکیو گرفت که نخستین بار آنجا کشف شدند، سفالهایی که نسبت به سفال جومون نازکتر و سفتتر و در دمای بالاتری پخت شده بودند.
ویژگیهای دوره یایویی شامل کار با آهنآلات، ظهور نوع جدیدی از کوزهگری و آغاز متمرکز کشت برنج در شالیزار است. فرهنگ یایویی به سرعت در سرزمین اصلی هونشو گسترش پیدا کرد و با فرهنگ بومی جومون درآمیخت [۷]. سه نشانه مهم فرهنگ یایویی، آینههای برنزی، شمشیر برنزی و مهرهای موسوم به ماگاتاما هستند. تاثیر چین بر سلاحهای مسی و برنزی این دوره و نیز بر برنجکاری و ناقوسهای کوچک ژاپنی روشن است. نخستین اشاره مکتوب موجود به ژاپن در همین دوره و در «کتاب هان»[8] از مجموعه کتابهای تاریخی چین موسوم به «بیست و چهار تاریخ»[9] است.
کشف جو و برنج از طریق ارتباط با کره و از مسیر کیوشوی شمالی طی سده سوم پیش از میلاد در مرحله جومون متاخر میسر شد و با رواج اسکان بیشتر در دوره جدید یایویی کشت برنج به عنوان اساس اقتصاد معیشتی جدید مورد پذیرش قرار گرفت. حدود ۲۰۰ سال پیش از میلاد اقتصاد معیشتی نو در شيكوکو و هونشوي غربی معمول شد و حدود ۱۰۰ پیش از میلاد تا دشت کانتو و توهوکوی مرکزی گسترش یافت. در اواسط دوره یایویی سراسر منطقه غرب و نیمی از ژاپن متکی بر اقتصاد زراعی بود. آثار بازمانده از این دوره عبارتند از: آثار شالیزارها، کانالهای آبیاری و داسهای درو همانند نمونه هایی که دو یا سه هزار سال پیش از آن دهقانان چین شمالی بکار می_برده اند. در این دوره نیز شکار حیوانات و صید ماهی همچنان منبع اصلی پروتئین حیوانی بود. پرداختن به زراعت اسکان بیشتر را میسر ساخت و فراهم آمدن ذخایر غذایی بیشتر موجب اسکان محدود، تقسیم کار و به همراه آن پیشرفت فناوری گردید. ابداع چرخ سفالگری در اواسط دوره یایویی سبب بهبود کیفیت سفالینهها شد. بافندگی در این دوره بیشک هنری بومی بود. صنعت ذوب و ترکیب فلزات با توجه به آثار مفرغی بازمانده از این دوره نشانه پیدایی ریختهگران و مسگران متخصص بود. کاربرد آهن محدود و ابزارهایي چون تبر، تیشه، داس و پیکان بيشتر از سنگ تراشیده فراهم میشد و از مفرغ که در آغاز صنعتی وارداتی و غیر بومی بود برای ساختن تندیس و وسایل انجام مراسم آیینی استفاده میشد.
وجود ارتباط با چین در گزارشهای چینی دوره هان و گزارشهای باستان شناسی اخیر مسلم نموده که فراگیری و واردات سلاح مفرغی، آینه، سکههای معدود، زیورآلات و مهرههای شیشهای از این دوره آغاز گردید. اگرچه سلاح مفرغی این دوره از الگوهای چینی متأثر است، اما کاملا چینی نیست و نشانه کاربرد سلیقه صنعت صنعتگران بومی در آن نمایان است.
هنرمندانهترین آثار مفرغی دوره یایویی ناقوسهای مفرغیاند که بلندی آنها بیش از یک متر و شاهکار صنعت ریختهگران بومی است. این گونه از ناقوسها نادر و نقوش حیوانات و شکار حیوانات بر سطح خارجی آنها گویای آن است که احتمالا در مراسم آیینی تمنای صید کاربرد داشته اند[۴].
2- دوران باستان
درباره شروع دوران باستان ژاپن، نظریههای مختلف وجود دارد، برخی شروع آن را قرن سوم یعنی پایان دوره یایویی و آغاز دوره کوفون میدانند، برخی قرن پنجم و برخی قرن هفتم را آغاز دوران باستان میدانند، بنابراین در ژاپن منازعهای میان محققین موسوم به منازعه سه پنج هفت وجود دارد. در اینجا ما بنا را بر این میگذاریم که دوره باستان در ژاپن با شروع پیدایش گورتلهای موسوم به کوفون[10] شروع شد، کما اینکه پیدایش گورتلهای عظیم نشانه شکلگیری حکومت در ژاپن و پیدایش طبقات بود که اینها خود از ویژگیهای دوران باستان است. به علاوه همین زمان هم صحبت از پادشاهی یاماتو[11] است که شکلگیری آن نشانه حکومت متمرکز است که این هم جزو ویژگیهای دوران باستان است. البته در رابطه با زمان شکلگیری پادشاهی یاماتو نیز نظریههای مختلف وجود دارد و این مسأله هم خود سبب اختلاف در آغاز دوران باستان است [۸].
دوره کوفون
کوفون به معنای گورتل است و دلیل این نامگذاری، وجود گورتلهای بزرگی است که از آن دوران تاریخ در جای جای ژاپن بر جای ماندهاست. سفالهایی موسوم به هانیوا[12] که جزو نمادهای فرهنگی دوره کوفوناند، بالا یا اطراف این گورتلهای عظیم قرار داده میشدند. این سفالهای نسبتا بزرگ اشکال مختلف داشتند که هر شکل آن نشانی از چیزی چون طبقه فرد متوفی، محل اقامت آن شخص و ... بودند و امروزه نقش بسیار مهمی در آشنا کردن ما با دیدگاه افراد آن دوره نسبت به مرگ و زندگی دارند. کوفونها بین قرنهای سوم تا هفتم میلادی برای دفن درگذشتگان حاكمان جامعه ساخته شدند.
در دوره کوفون، ارتشهای ایالتی پرتوانی پیرامون قبایل قدرتمند شکل گرفت و حکومت یاماتو بر نارا، که آن زمان یاماتو خوانده میشد، و بخشهایی از شرق استان اوساکا حاکم شد. سیاست یاماتو بر سرکوب قبایل و تصاحب زمینهای کشاورزی آنان استوار بود و با چنین روشهایی نفوذ خود را بر مناطق غربی ژاپن حفظ میکرد. در طول دوره کوفون جامعهای اشرافی با حاکمانی جنگسالار گسترش پیدا کرد. این دوره برای تغییر شکل ژاپن به سمت کشوری منسجم و شناختهشده اهمیت به سزایی دارد. ناحیه کانسای و شرقیترین بخش دریای داخلی سِتو ، بیش از سایر مناطق پیشرفت کردند. چینیها و کرهایهایی که به ژاپن مهاجرت کرده بودند، بسیاری از جنبههای فرهنگ چین را به این کشور معرفی کردند[۹]. رجبزاده درباره پادشاهی یاماتو چنین مینویسد:
مورخان جدید با بررسی اسناد و نوشتههای قدیمی چین که از حدود آغاز تاریخ میلادی مانده است، و نیز بر پایهی کاوشها و مطالعات باستان شناسی، فرضیهی دیگری درباره آغاز حکومت مرکزی و پادشاهی ژاپن پرداختهاند. برابر این نوشتهها، در نیمه قرن سوم ژاپنیها کشور واحدی نداشتند و جزایر ژاپن به بیش از یکصد سرزمین و دولت تقسیم شده بود. در این میان سرزمینی که بیش از همه جلب توجه میکند، «یاماتای[13]» است که «هیمیکو[14]» بر آن حکومت داشت. او را ساحرهی بزرگی دانستهاند که نیروی جادو را با قدرت سیاست آمیخته بود. به احتمالی «یاماتای» همان «یاماتو» است که به گواهی اسناد و آثار باستانی ژاپن، نوعی مرکزیت سیاسی در آن جا وجود داشته است. پژوهندگان تاریخ ژاپن امیدوارند که با شناختن درست و یقینی «یاماتای»، راز بزرگ تاریخ و تمدن این دوره ژاپن را باز کنند [۱۰].
به اعتقاد کلارک، طی سده چهارم میلادی ژاپن به مرحله پیش تاریخی یا آستانه تاریخ پا نهاد و این دوره با تأسیس دربار امپراتوری نارا در ۷۱۰ میلادی پیوند یافت. بیشتر اطلاعات ما از این دوره از مقابر [کوفون] فرمانروایان این دوره به دست آمده است. مقابر فرمانروایان اغلب دارای بنای یادمان بود و گاه منطقه وسیعی را که پیرامون آن را خندق کنده بودند دربرمیگرفت. این گونه از مقابر نه تنها نشانه افزایش ثروت و جمعیت که شاخص جامعه دارای سلسله مراتب اجتماعی است؛ نشان جامعهای که برترین مقامات آن به فرماندهان و رؤسای قدرتمند طوایف و وابستگان نزدیک آنان واگذار شده بود[۴].
از دیگر ویژگیهای دوره کوفون، ارتباط با کشورها و پادشاهیهای دیگر به خصوص در چین و شبه جزیره کره و پذیرش فرهنگ این کشورها بود[۱۱]. در این دوره صحبت از افرادی موسوم به تورایجین[15] است. به طور کلی تورایجینها خارجیانی هستند که به ژاپن آمدند و به طور خاص این اصطلاح اشاره به آن دسته از خارجیانی دارد که در فاصله قرن 4 تا 7 م از شبه جزیره کره و چین به ژاپن مهاجرت کردند و فناوریهای پیشرفتهای برای ساخت ابزار جنگی، بافندگی و کشاورزی با خود آوردند، جایگاههای مهمی در عرصه نظامی و سیاسی پادشاهی یاماتو کسب کردند و نقش بزرگی در توسعه فرهنگی این دوره ایفا کردند. در این دوره هنوز ژاپن داری خط نبود، بنابراین منابع مکتوب ژاپنی نوشته شده در این دوره نداریم، اما نوشتههای چینی آن دوره که گمان می رود بر پایه گزارش مسافران نوشته شده باشد، نمایی از زندگی آن روزگار ژاپن تصویر میکنند.
یکی از مهمترین اتفاقاتی که در اواخر دوره کوفون رخ داد، رسیدن آیین بودایی به ژاپن است، اتفاقی که بی شک یکی از بزرگترین و تأثیرگذارترین وقایع تاریخ ژاپن است. در رابطه با سال ورود آیین بودا به ژاپن دو روایت بیش از بقیه اعتبار دارند که یکی سال ورود آیین بودا به ژاپن را 552 م و دیگری 538 م ذکر میکند[۱۲]، اما در مجموع روایت سال 538 م اعتبار بیشتری دارد. البته باید این نکته هم ذکر شود که قبل از ورود رسمی بودایی به ژاپن، تورایجینهایی که از شبه جزیره کره به ژاپن آمدند، آیین بودا را پذیرفته بودند و بعد از آمدن به این کشور در معرفی دین تازه نقش داشتند. رجبزاده با قبول روایت سال 552 م، ورود آیین بودایی به ژاپن را چنین گزارش میکند:
آیین بودایی از باکجه[بائِکجه[16]]، در شبه جزیره کره، بهطور رسمی در سال ۵۵۲ به ژاپن وارد شد، زمانی که پادشاه یکی از قلمروهای سلطنتی کوچک شبه جزیره کره برای درخواست كمك نظامی، سفیری را به ژاپن اعزام کرد. مأموران وی هدایایی را با خود آورده بودند که از آن جمله مجسمه کوچکی از بودا و چندین «سوتره» یا کتاب مقدس بود. پادشاه در نامه خویش، دین بودایی را دینی نافع معرفی کرده بود که سعادت و رفاه به همراه میآورد. در همین دوران موجی از مبلغان بودایی از کره و چین وارد شدند که نشانهای از یک تمدن متعالیتر را به همراه آوردند. پس از آن ژاپنیها روزافزون جذب دین بودایی مي شدند و تا مدتها بین طرفداران بودایی و شینتو، کشمکش و درگیری وجود داشت که در سال ۵۹۳ م به پیروزی نیروهای طرفدار دین بودایی انجامید.
تندیس بودا پس از شیوع طاعون در ژاپن به دریا پرتاب شد، زیرا گمان می رفت یک الهه بومی از این که مردم به عبادت یک خدای خارجی روی آوردند آزرده خاطر شده و موجب ویرانی سرزمین آنها شده است. تصور می شود که بزرگترین عامل موثر در تبلیغ آیین بودایی توسط طایفه سوگا[17] پس از به قدرت رسیدن آنها در ژاپن باشد (رجب زاده، 1365: 5-31).
چنان که آمد، ورود آیین بودا به ژاپن در اواخر دوره کوفون یا اواخر حکومت یاماتو بود، اما تأثیرگذاری آن بر فرهنگ و سایر امور ژاپن همه در دوره آسوکا و بعد آن بود.
دوره آسوکا
برخی آغاز دوره آسوکا را آغاز دوران باستان در ژاپن میدانند. گاه از دوره آسوکا و دوره کوفون با عنوان مشترک دوره یاماتو یا دوره کوفون-یاماتو نیز نام میبرند، زيرا امور امپراتوری با مرکزیت یاماتو اداره میشد و نام خاندان قدرتمند حاکم نیز بود. حاکمیت یاماتو که با پیوستن شماری از خاندانهای نیرومند گرد امپراتور شکل گرفته بود، در دوره آسوکا گسترش یافت و هنگامی که حاکمیت یاماتو با سرکوب قبایل مبادرت به تصرف زمینهای کشاورزی آنان کرد، نام یاماتو مترادف با نام ژاپن شد. دوره آسوکا نام خود را از منطقهای به همین نام در استان نارای فعلی گرفته که پایتخت حکومت بود. ویژگی بارز این دوره شکلگیری نخستین فرهنگ با محوریت آیین بودایی در ژاپن، تأثیرگذاری فرهنگ دو پادشاهی بائِکجه و گوگوریو[18] واقع در شبه جزیره کره و سلسلههای شمالی و جنوبی چین بر فرهنگ این دوره و داشتن اشتراکاتی با فرهنگ غرب آسیا، هند و حتی یونان است[۱۱] در این دوره ما شاهد تأثیرگذاری فرهنگ ایران باستان بر ژاپن و رسیدن کالاهایی از ایران باستان به ژاپن از طریق جاده ابریشم هستیم.
انتقال آیین بودایی به ژاپن، تأثیرات شگرفی بر تمامی شئون فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و ... ژاپن داشت. در حالی که آیین شینتو و آیین بودا به طور مشترک اعتقادات عمومی را شکل میدادند، آموزههای کنفوسیوس که همراه با اولین سیستم نوشتاری که از کره وارد شده بود، چارچوبی برای یک سیستم اداری و حقوقی را فراهم میکرد. قانون هفده مادهای که توسط شاهزاده شوتوکو[19] در سال 604 م نوشته شد و اصلاحات بعدی آن به نام اصلاحات تایکا[20] در سال 645 م به طور مشترک باعث ایجاد اولین قانون اساسی ژاپن شد. آنها عمدتا مبتنی بر یک سیستم حقوقی مشتمل بر مسائل جزایی و اداری به نام ریتسوریو[21] بود که به شدت تحت تأثیر کنفوسیوسگرایی قرار داشت و پایههای یک جامعه مردسالار را بنیان نهاد [۱۳].
شوتوکو تایشی از بزرگترین و تأثیرگذارترین شخصیتهای تاریخ ژاپن است که نایبالسلطنه نخستین امپراتور زن تاریخ ژاپن یعنی ملکه سوئیکو[22] شد. او و خاندان سوگا که پر قدرتترین خاندان آن دوره بود، اعتقاد عمیقی به آیین بودا داشتند و کوشش خود را برای گسترش این آیین در ژاپن بکار بردند. از آنجا كه تلاشی برای تطبیق دین بودایی با شیوه زندگی ژاپنی صورت نگرفت، این آیین نتوانست بهطور کلی در زندگی عموم مردم نفوذ کند، بنابراین به رغم جانبداری گسترده دربار ژاپن از این دین، در اواخر قرن هفتم میلادی آیین محلی ژاپن یا شینتو به نحو چشمگیری احیا شد.
با خروج قدرت انحصاری از دست خاندان سوگا، شاهزاده ناکانواوئه[23] به ولیعهدی رسید و تدابیری را طرح کرد که به "اصلاحات تایکا" معروف شد. تایکا به معنی دگرديسي بزرگ با صدور فرمان چهار مادهای امپراتور در سال ۶۴۵ م آغاز شد و شامل موارد زیر بود:
o الغای امتیازات و حقوق شاهزادگان، اعیان و امیران محلی بر زمینها و املاک قشر مردم
o ایجاد نظام تازه و اصلاح سازمان و تقسیمات جدید کشوری
o ثبت خانوارها و برآورد مالیاتی و ترتیب توزیع مجدد اراضی
o طرح نظام تازه مالیاتی بر پایه وسعت شالیزارها به جای مالیات قدیم و کار اجباری[۱۰].
ژاپنیها از آغاز دوره تاریخی از نظر نگرش به فرهنگهای بیگانه خود را از چینیها متمایز ساختند. فرهنگ و تمدن چین طی هزاران سال تکامل یافت و مردم چین در تماس با فرهنگهای بیگانه و آنچه غیر چینی بود یا آن را نادیده میگرفتند و يا از پذیرش آن سر باز میزدند، حال آنکه ژاپنیها دارای نگرشی تجربیتر بودند. جزیرهنشینان ژاپنی در تماس با تمدن چین آن را پذیرفتند و با عاریت گرفتن عناصر فرهنگ چین تمدنی برتر از فرهنگ خویش را تجربه نمودند. در حدود سده ششم ژاپنیها خط چینی را پذیرفتند و با ایجاد تغییراتی در آن با زبان ژاپنی سازگار ساختند و از این تاریخ مطالعه آثار بودایی و کنفوسیوس در ژاپن میسر شد. آنان محتوای هنر چینی را تقلید کردند، هنرهای کلامی، پیشههای مختلف و آداب و رسوم درباری را فراگرفتند و آن را در دربار نارا تجربه کردند و بدان شکل ژاپنی دادند [۴].
دوره نارا
دوره نارا نام خود را از نام پایتخت گرفته است. با انتقال پایتخت به هِیجوکیو[24] یا نارا توسط ملكه گِنمِی[25] در سال 710 م این دوره شروع و تا سال 794 ادامه یافت، در این مدت هفت امپراتور فرمانروايي كردند. به گفته رجبزاده، قوانين "تايهو[26]" و پايتخت تازه كه به الگوي پايتخت چين ساخته شد به عنوان دو مظهر برجسته اين دوره از تاريخ ژاپن شناخته مي شوند که تاثير نهايي آنها تمركز قدرت در دربار و دستگاه امپراتور بود، از اين رو اين دوره را عصر"اشرافيت" هم ناميدهاند [۱۰].
این دوره مصادف با تقویت حکومت ژاپن بود. ژاپن روابط دوستانهای با پادشاهی کرهای شیلا[27] و روابطی رسمی با امپراتوری چین داشت. نارا از شهر «چانگآن[28]» (شیآن امروزی) که پایتخت امپراتوری تانگ در چین بود الگوبرداری میکرد. ژاپن هر از چند سالی یک مرتبه هیأتی به دربار تانگ اعزام میکرد که شامل نمایندگان سیاسی، دانشجویان و راهبانی بود که برای یادگیری به چین میرفتند. اعزام هیأتهای ژاپنی به چین دوره تانگ و پیش از آن به چین دوره سویی[29]، از دوره آسوکا شروع شد و تا اوایل دوره هیان ادامه داشت. در این مدت حدود 25 هیأت به چین اعزام شد که هدف از آنها آموختن از چین بود [۱۱].
در این دوره نیز همچنان بخش بزرگی از جامعه ژاپن در روستاها زندگی میکرد و خوی محافظهکارانه داشت، اما جمعیتی دویست هزار نفری با اقامت در شهر نارا این شهر را به حومهنشینی واقعی مبدل ساختند. بیشتر روستاییان پیرو آیین شینتو بودند و روح طبیعت و ارواح گذشتگان را ستایش میکردند. با این همه طبقات بالاتر جامعه خود را با آیین بودایی منطبق کردند و آیین بودایی صمیمانه از سوی امپراتور پذیرفته شد. امپراتور و اطرافیان او باور داشتند که بوداگرايي نهادهای جامعه ژاپن را استحکام میبخشد. امپراتور دستور ساخت معبد تودایجی را داد و به گسترش بودایی همت گماشت. هر چند این تلاشها سبب نشد تا بودایی تبدیل به دین رسمی مردم گردد، اما جایگاه امپراتور و خانواده او را در میان مردم بالاتر برد. تلاش متمرکز دربار امپراتوری برای ضبط و مستند کردن تاریخ، سبب پیدایش اولین آثار ادبی ژاپن شد. آثار مهمی همچون «کوجیکی»[30] و «نیهونشوکی»[31] در دوره نارا نوشته شدهاند. این آثار طبیعتی سیاسی داشتند و در جهت توجیه برتری و تقویت بنیان امپراتوری نوشته شده بودند.
سال ۷۱۱ م كتاب کوجیکی در سه جلد منتشر شد. در این کتاب تاریخ ژاپن از دوره اساطیری خدایان تا روز ۲۸ از ماه اول سال پنجم سلطنت ملکه سویکو یعنی سال ۵۹۷ م شرح شده است. دو سال بعد یعنی سال ۷۱۳ تألیف کتاب «فودوکی»[32] با فرمان سلطنتی آغاز شد، این کتاب اطلاعات تمام استانها، شهرستانها، کوهها، رودخانهها، درهها و دشتهای ژاپن را در خود داشت. در این کتاب اطلاعاتی از گیاهان، درختان، پرندگان و پستانداران ژاپن نیز وجود دارد. این کتاب همچنین شامل حوادث مهم عصر باستان تا آن دوره ژاپن بود. اطلاعاتی درباره پنج استان ژاپن در این کتاب هنوز وجود دارد. سال ۷۲۰ «نیهونشوکی» نگارش می یابد که به "رویدادنامه ژاپن" ترجمه میشود و شامل ۳۰ جلد است. موضوع اصلی این اثر سرگذشت ولایات امپراتوری از دید دربار سلطنتی است و در آن مطالب فرهنگی، آیینی و اساطیری بسیاری بیان میشود، از اين رو منبع اصلی باستان شناسان، آیین شناسان و ... درباره ژاپن شده است. در کتاب «نیهونشوکی» برای نخستین بار واژه شینتو یا راه کامیها[33] به چشم میخورد. این واژه در این کتاب برای تمایز نهادن بین اعتقاد سنتی مردم ژاپن، با آیینهای بودایی (بوتسودو[34] یا راه بودا) و کنفوسیوسی و تائویی به کار برده شدهاست. معنای لفظی واژه شینتو "راه و طریقه کامی" است. صاحبنظران خاطر نشان میکنند که این دو کتاب برای تفوق و حکومت خاندان سلطنتی ژاپن توجیهی دینی- فلسفی ارائه میکند.
«مانيوشو»[35] یا مجموعه برگهاي بيشمار قدیمیترین مجموعه شعر ژاپنی به جای مانده تا زمان حال است که آن هم در دوره نارا جمعآوری شد و حدود ۷۵۹ م به پایان رسید. این کتاب دارای بیش از ۴۵۰۰ قطعه شعر است که این اشعار توسط گروههای مختلف اجتماعی از امپراتور و اشراف تا نظامیان و خدمتگزاران سروده شدهاست. این کتاب گذشته از اینکه یکی از مهمترین کتابهای ادبی ژاپن به شمار میرود به سبب اینکه برخی از شعرها با لهجه سروده شدهاند و محل تولد شاعر نیز در کنار این اشعار آمدهاست، یکی از منابع تاریخی مهم در لهجهشناسی ژاپنی نیز هست.
يكي از ويژگيهاي قرن هشتم در تاریخ ژاپن، فرمانروايي زنان متعدد ميباشد كه سالها زمام امور را به دست گرفتند و از نفوذ فراواني برخوردار بودند. برخی از آنان با اقتدار عمل کرده و اقدامات مفیدی انجام دادهاند به خصوص ملکه گِنمِی که میان سالهای ۷۰۷ تا ۷۱۵ زمامداري كرد.
در دوران آسوکا و نارا منازعات متعددی برای جانشینی مقام سلطنت به چشم میخورد. در این ایام راهبان بودایی در پایتخت قدرت روزافزونی پیدا کردند و هزینههای بیشمار دربار برای معابد و کاهنان بودایی، این آیین را به یک دین اشرافي تبدیل کرد. در نتیجه دیرهای بودایی به غایت ثروتمند شدند. همچنین روحانیان جاهطلب بودایی درگیر زد و بندهای سیاسی شدند و همین قدرت بیش از حد بودایی نارا موجب سقوط آن شد. سرانجام وقتی خاندان فوجیوارا[36] کنترل کامل حکومت را در دست گرفت یک پایتخت جدید ایجاد کرد تا مرکز حکومت را از دخالتهای سیاسی رهبران بودایی شهر نارا نجات دهد.
دوره هیان
آغاز دوره هیان، فرمانبري مردم امیشی[37] -بازماندگان جومون اولیه در شمال که خارج از نفوذ دولت در جنوب بودند- وحدت بیشتر ژاپن و انتقال پایتخت از نارا به شهر هیانکیو[38] -کیوتو کنونی- را در پي داشت. دوره هیان دوره ژاپنی کردن همه آن چیزی بود که این کشور در دورههای قبلی از چین و شبه جزیره کره گرفته بود. ژاپنی ها احساس کردند آنچه لازم است را از خارج گرفته و اکنون در پی شکلدهی به فرهنگی ژاپنی و خاص خود بودند، کما اینکه سال 894 م اعزام هیأت به چین را هم متوقف کردند[۱۱]، این دوره شاهد گسترش هنر و فرهنگ بود، نمود آن هم نوشته شدن «داستان گنجی»[39] و ظهور قالب شعری واکا[40] است که اولی نخستین رمان مدرن جهان به حساب می آید و دومی قلب شعری ژاپنی است.
تصور وجود یک دولت مرکزی قدرتمند در کیوتوی تحت کنترل کامل امپراتور، تصویری واقعی از فضای سیاسی این دوران سرزمین ژاپن ترسیم نمی کند. در حقیقت، جنگ سالاران قدرتمند با ارتش خود بر مناطق خارج کیوتو تسلط داشتند و با پایان خدمت اجباری در سال 792 م امپراتور مجبور شد برای سرکوب شورشها و حفاظت از خود به خاندان پیرامونی اعتماد کند. او قدرت نظامی چندانی نداشت و مجبور بود در ازای اظهار وفاداری و حفظ حکومت خود پياپي امتیاز بدهد. این تضعیف تدریجی قدرت مرکزی را می توان در اصطلاح شوئِن[41] مشاهده کرد. با معرفی ریتسوریو در اواسط قرن هفتم، تمام زمینها تحت مالکیت دولت اعلام شده بودند که برای حمایت از دولت میبایست مالیات پرداخت میکردند. اما زمینهایی که تحت عنوان شوئِن طبقه بندی میشدند وضعیتی بدون مالیات داشتند و به عنوان پاداش به کسانی داده میشد که به بیعت خود با امپراطور وفادار بودند. در قرن 12 م، حدود نیمی از زمینهای قابل کشت ژاپن به عنوان شوئِن طبقه بندی میشد و همین مسأله به طور قابل توجهی درآمد حکومت مرکزی را تعضیف کرد[۱۴].
اعتقاد به جایگاه امپراتور که از تبار کامی خورشید یا آماتراسو[42] بود، ریشه ای عمیق داشت. امپراتور به عنوان نماینده آسمانی مردم به حاکمیت دولت مشروعیت میداد، بنابراین در حالی که قدرت امپراتور در طول زمان کمرنگ میشد، جایگاهش تحت لوای اسطوره برآمده از آن محافظت شد و به این ترتیب هیچ فرد جنگجویی در طول زمان و با هر میزان بیرحمی، به فکر وارد کردن خدشهای به شخص امپراتور نیفتاد.
از اوایل قرن هشتم در ژاپن قانون خدمت سربازی وضع شد. به اين سربازان آموزش نظامی داده میشد و سپس نظم و امنیت مناطق برعهده آنان قرار میگرفت. از قرن دهم خاندانهای کشاورزی که از نظر مالی قدرت داشتند، برای حفظ امنیت قلمروی خویش گروهی از سربازان ماهر را به كار گرفتند که به آنان معمولاً بوشی[43] گفته میشد. از اواخر قرن دوازدهم اصطلاح سامورایی[44] مترادف بوشی به کار میرفت و در ارتباط با جنگاوران ردههای میانی و عالی استفاده میشد. ساموراییها به یک طایفه یا ارباب مشخص وابسته بودند. آنها پیرو مجموعه ضوابطی بودند که بعدها بوشیدو[45] نامیده شد. اين آموزهها را همچنان میتوان هم در زندگی روزمره مردم ژاپن و هم در هنرهای رزمی ژاپنی امروز مشاهده کرد.[۱۵]
با تغییر توازن قدرت به سمت خارج از مرکز، حکومت امپراتور به طور فزایندهای به یک ناظر منفعل تبدیل شد. آن چیزی که موجبات این تحول را فراهم آورد، یک اختلاف بر سر جانشینی امپراتور در سال 1155 م بود که برای قریب به 40 سال ادامه داشت. در این دوران طبقه جنگویان –سامورایی- عملا حاكمان کشور شدند و کم و بیش از دربار کیوتو مستقل بودند و به مدت 700 سال قدرت را در دست داشتند. این وضعیت تا 1868 که امپراتور میجی دوباره قدرت را در دست امپراتور تثبیت کرد، ادامه داشت [۱۶].
سدههای میانی
در تاریخ ژاپن سدههای میانی به دو دوره کاماکورا و موروماچی اطلاق میشود. سدههای میانی با انتقال قدرت سیاسی از خاندان امپراتور و اشراف کیوتو به طبقه جنگجویان شروع شد و چنان که پیشتر هم اشاره شد، در تمامی این دوران قدرت سیاسی در دست طبقه جنگجو بود، امپراتور همچنان در کیوتو دربار خود را داشت و از قدرت معنوی و اجتماعی برخوردار بود.
دوره کاماکورا
با مرگ شاهزاده موچیهیتو[46] در سال ۱۱۸۰،شورشي گسترده علیه خاندان تایرا در ژاپن شکل گرفت. میناموتو نو یوریتومو[47] در این شورش حضور یافت، یوریتومو خودش را رهبر و وارث برحق خاندان میناموتو نامید و مقر حکومتی را در کاماکورا بنیان نهاد. در سال ۱۱۸۵ میناموتو نو یوریتومو طایفه رقیب را شکست داد و در سال ۱۱۹۲ م از سوی امپراتور به عنوان شوگون منصوب شد و حكومت نظامی استبدادي را در شهر کاماکورا بر پا كرد. در دوره کاماکورا که نزدیک به هفتصد سال ادامه داشت امپراتور، دربار و حکومت مرکزی سنتی، نهادهایی تشریفاتی بودند و كارهاي نظامی، قضایی و مدنی به دست سپه سالاران حاكم و مباشران آنها اداره میشد [۱۷].
در دوره کاماکورا که جنگجویان یا بوشیها بر سیاست و حکومت مسلط شدند، قشری که پیش تر حکومت را در دست داشت و کنار نهاده شد، نه تنها در جای طبقه اشراف باقی ماند، که در مقام نگاه دارنده سنتهای قدیم و اشرافیت فرهنگی مورد احترام نیز بود. فرهنگ دوره تاریخی بعدی یعنی موروماچی به اعتباری زیر رهبری اعیان و اشراف بود. به سخن دیگر، در حالی که این طبقه پایگاه برتر سیاسی را از دست داده بود، جایگاه مسلط فرهنگی را همچنان در اختیار داشت.[۱۷] امپراتور و اشراف در کیوتو باقی ماندند، اما حکومت جدید کاماکورا با فاصله گرفتن از کیوتو، برای اولین بار پایتخت را از کانسای خارج کرد و آن را در دشت کانتو و در کاماکورا قرار داد تا از دسیسههای اشراف و درباریان دور باشد.
از دیگر ویژگیهای دوره کاماکورا، تغییر و تحولات بزرگی است که در دین بودایی این دوره ژاپن رخ داد که از آن با نام بودایی کاماکورا[48] نام برده میشود. بودایی کاماکورا چون یک نهضت فکری و روحانی در همه کشور گسترده شد، سفر زائران و راهبان از کاماکورا به کیوتو و دیگر نواحی ژاپن و پراکندن تعالیم این مکتب را در سراسر ژاپن تضمین کرد. از نوشیدن چای و آداب آن گرفته تا پیشتازیهای سیاسی فرقه سوکاگاکّای[49] در ژاپن امروز همچنان در تأثیر نیرو و شتاب نهضتهای بودایی دوره کاماکورا است [۱۷].
در دوره کاماکورا مغولها دوبار به ژاپن حمله بردند: سالهاي 1274 و 1281م. هر بار هم در برابر توفان دريا، کشتیها و جنگ افزارهاي خود را از دست دادند، ناكام ماندند و شکست خوردند. خبر نابودي دشمن به كمك توفان اين باور را كه اين تندباد آسماني -كاميكازه[50]- بوده و به اراده خدايان درگرفته است در بين مردم تقويت و اعتقاد مردم به شينتو و بودا بيشتر شد [۱۷]. با این همه حمله نیروهای مغول نقش بسزایی در کاهش قدرت جنگجویان کاماکورا هم داشت. زیرا به خاطر نوع جنگ و پیروزی سهم ساموراییهای وفادار از غنایم بسیار ناچیز بود و این موضوع موجب نارضایتی آنها و تضعیف پیوند میان ساموراییها و حکومت مرکزی گشت [۱۸]. این موضوع به فروپاشی حکومت کاماکورا کمک کرد در نهایت شهر کاماکورا در یک جنگ داخلی که علیه حکومت شکل گرفته بود سقوط کرد و دوران حاکمیت جنگجویان کاماکورا به پایان رسید. بعد از دوره کاماکورا دوره موروماچی است، اما میان این دو دورهای کوتاه به نام حکومت جدید کِنمو یا احیای کِنمو شکل گرفت. این که این دوره کوتاه با نام حکومت جدید یا احیا خوانده میشود، بدان خاطر است که برای مدتی کوتاه یعنی در فاصله سالهای 1333 تا 1336 م مجددا حکومت به کیوتو و دربار امپراتوری برگشت. با این همه این دوره کوتاه بود و خیلی زود با تسلط خاندان آشیکاگا[51] بر اوضاع دوره موروماچی شروع شد.
دوره موروماچی
با نگاه به تاریخ ژاپن میبینیم که دوره موروماچی به دو دوره کلی نانبوکوچو[52] یا دربار شمالی و جنوبی و سِنگوکو[53] یا جنگهای داخلی تقسیم میشود. سالهای 1337 تا 1392 م را که دو دربار و دو امپراتور در ژاپن وجود داشت، دوره نانبوکوچو -دربارهای شمالی و جنوبی- میخوانند. دربار امپراتوری شمالی به دست آشیکاگا تاکائوجی[54] در کیوتو، و دربار امپراتوری جنوبی از سوی امپراتور گودایگو[55] در یوشینو[56] برقرار شدند، اما دربار جنوبی سرانجام سال ۱۳۹۲ تسلیم شمال شد[۱۹]. با اتحاد دربارهای دوگانه و تا پایان کار حکومت شوگونی آشیکاگا در سال 1573، این دوره به نام کاخی که حکومت جنگجویی در آشیکاگا در منطقه موروماچی شهر کیوتو ساخت، دوره موروماچی خوانده شد. تفاوت حکومت جنگجویی کاماکورا با آشیکاگا در این بود که در حکومت کاماکورا، دربار کیوتو بهطور موازی به کار خود ادامه میداد، حال آنکه آشیکاگا بر باقیمانده دربار امپراتوری نیز چنگ انداخت.
موازنه حساس قدرت که حکومت جنگجویی آشیکاگا از اواخر قرن چهارده با امیران خود در ولایات یا دایمیوها[57] نگهداشته بود، با جنگ اونین[58] در سال های 1467 تا 1477، از میان رفت، اما این وضعیت آثار مهمی در پی داشت. این جنگ که شاید خونینترین درگیری در تاریخ میانه ژاپن بود، از چندعامل ریشه گرفت، اما مایه اصلی آن در ناتوانی دایمیوهای متعدد در حکومت مؤثر و حفظ صلح و آرامش ولایات خود و نیز نافرمانی سرداران و ملازمانی بود که نیابت یا دیوانسالاری آنها را داشتند. در نیمه قرن پانزده کشمکشهای درونی بر سر جانشینی در شماری از خانوادههای معروف دایمیو آشکار شده بود و این به ملازمان و سرداران آنها فرصت داد تا با جبههگیری در سوی یکی از جناحهای درگیر، به هوای مطامع یا بلندپروازی خود برخیزند و به مبارزه برای یافتن زمین و قدرت برآیند [۱۷].
از سال ۱۴۶۷ تا پایان این دوره تاریخی را سنگوکو جیدای یا دوره جنگهای داخلی ژاپن نیز مینامند. برای 100 سال پس از آن طوایف قدرتمند در سرتاسر سرزمین ژاپن گسترش مییابند و هر یک برای پیشبرد موقعیت و افزایش جایگاه خود در فضای سیاسی رقابت میکنند. این قبیلهها دارای قوانین محلی خود بودند که غالباً بر قوانین دولت ارجحیت داشتند و حتی در برخی موارد واحد پول خود را ترویج میکردند. این به معنای از بین رفتن امپراتور و شوگون نبود بلکه نشانهای از کاهش کنترل آن بر امیران محلی یا دایمیوها بود. با این وجود دایمیوها همچنان به ارباب سابق خود احترام میگذاشتند که دلیل اصلی آن فارغ از هرگونه احساس وفاداری واقعی، ترس از حضور و تداوم جدالهای مداوم در عرصه قدرت بود[۲۰].
جنگهای داخلی در این دوره تاثیر قابل توجهی بر چشمانداز فیزیکی سرزمین ژاپن بر جای گذاشت. در حالی که دایمیوها سعی در استفاده هر چه بیشتر از زمین در قلمرو خود داشتند، این امر بر گسترش و پیشرفت کشاورزی کمک کرد و قلعههایی جهت دفاع و یا نشان دادن قدرت از خود بر جای گذاشتند. بسیاری از معروفترین قلعههایی که در حال حاضر در ژاپن وجود دارد حاصل اختلافات داخلی است که در طول این قرنها ایجاد شدهاند. قلعههایی چون هیمهجی در 1333 م، اوداوارا[59] در 1447 و ماتسوموتو[60] در 1504 از این دستهاند[۱۹].
دوران موروماچی از جهتی دیگر نیز برجسته است و آن این که رشتههای هنری بسیاری در آن شکوفا گشت. ژاپن به ویژه در دوران موروماچی محیط پیشرفتهای آرام و غنی هنری و جهانبینی بودایی بود، زیرا بودایی در ژاپن اثری شگرف داشت. شاهد این مدعا از آغاز، در پیکرههای دوره فرهنگ تمپیو[61] که آمیختهای است از هنر و لطف روحانیت، آشکار گشته است. اینک در دوران موروماچی دیدگاه فلسفی طبیعت و انسان از نظر آیین بودا با روشنی بیشتری دریافته شد و مستقیماً در هنر بسیار پر ارج از نظر ژاپنیها که همانا دورنماسازی باشد، مندرج گشت[۱۹].
اولین برخورد مستقیم ژاپن با غرب
نخستین اروپاییانی که قدم به خاک ژاپن گذاشتند، پرتغالی ها بودند. سال 1543 یک کشتی پرتغالی در قسمت جنوبی جزیره تانهگاشیما[62] -حدود 30 کیلومتری جنوب کیوشو- لنگر انداخت و کالاهایی همچون سلاح گرم و کبریت را به مردمان ژاپن معرفی کرد. از این رو است که به سلاح ژاپنیها، تانگاشیما گفته می شود که نوعی تفنگ شمخال است (هِنشال، 2012: 45). از اين طريق مقدمه ارتباط ژاپنیها با اروپاییها فراهم شد. فنون ساخت اسلحه را پرتغالیها به ژاپنیها یاد دادند. با معرفی سلاحهای آتشین از سوی پرتغالیها، تغییر و نوآوری شگرفی در جنگ داخلی ژاپن پدیدار شد. با پایان جنگهای داخلی، دوره آزوچی-مومویاما و عصر ثبات سیاسی از راه رسید [۱۷].
دوران مدرن نخستین
دوران مدرن در ژاپن خیلی دیر شروع شد. بنابراین بعد از سدههای میانی را دوران مدرن نخستین در ژاپن نام نهاده اند و شامل دو دوره آزوچیمومویاما و دوره اِدو است که از سال 1573 شروع و تا 1868 ادامه یافت. یکی از ویژگیهای این دوره نوعی جهانی شدن بازرگانی است که همراه با اکتشاف و استعمار سرزمینهای جدید توسط اروپاییان میباشد. هر چند تجارت جهانی توسط اروپاییان به ژاپن رسید، اما ژاپن مستعمره نشد.
دوره آزوچی-مومویاما
پس از جنگهای طولانی داخلی در نهایت سه نفر به نامهای اودا نوبوناگا[63]، تویوتومی هیدهیوشی[64] و توکوگاوا ایئهیاسو[65] بودند که کشور را مجددا متحد کردند. عنوان دوره آزوچی-مومویاما از نام قصرهای دو تن آخر گرفته شدهاست. قلعه آزوچی متعلق به اودا نوبوناگا بود و قلعه مومویاما به هیدهیوشی تعلق داشت. اودا نوبوناگا سرسختترین فرد از بین این سه نفر بود، خصلتی که احتمالا پیش شرط ضروری فردی بود که به دنبال تجدید اتحاد کشور در جنگ داخلی از طریق اعمال خشونت بود. وی به جهت گسترش حوزه نفوذ و قلمرو خود تلاش بی رحمانهای را آغاز کرد. عدم تساهل در قبال افرادی که نسبت به فرمانروایی او ناراضی بودند، کاملا آشکار بود. پیروان آیین بودایی این گونه میپنداشتند که نوبوناگا مقابله با آنها را یک هدف شخصی تلقی میکند[۱۷].
در حالی که عوامل خارجی تاثیر قابل توجهی در تضعیف قدرت شوگان و گسترش جنگ داخلی داشت، اما یک واقعیت تعیین کننده در راستای اتحاد کشور هم داشت. این واقعیت اسلحه گرم بود. نوبوناگا کاملا از نقشی که این فناوری جدید می تواند در میدان نبرد ایفا کند، آگاه بود. وی از ابتدا به تاثیر این عامل تعیین کننده واقف بود و آن را جهت کارآمدی ارتش رو به گسترش خود ضروری میدانست[۲۱] شوگون با مشاهده قدرت روز افزون نوبوناگا، سعی کرد تا او را با پشنهاداتی چون اعطای لقب معاون شوگون تحت کنترل خود درآورد. اما پس از عدم پذیرش، او تصمیم گرفت تا همراه سایر دایمیوها وارد ستیز شود. این امر در نهایت منجر به محاصره و سپس سوزاندن پایتخت کیوتو در سال 1573 از سوی نوبوناگا شد و شوگون را وادار به فرار کرد. نوبوناگا 9 سال بعد و پس از خیانت یکی از افراد خود و محاصره قلمرو با سپوکو[66] به زندگی خود پایان داد[۲۲]. دستاوردهایی که وی در گسترش قلمرو خود کسب کرده بود، نقش تعیین کنندهای در اتحاد کشور داشت که آنها را برای جانشینان خود تویوتومی هیدهیوشی و توکوگاوا ایئهیاسو به میراث گذارد. هر دوی آنها به واسطه اقدامات نوبوناگا موقعیت ارزندهای پیدا کرده بودند.
هیدهیوشی در سال 1537 و از یکی از پیاده نظامهای نوبوناگا متولد شد، وی یک استراتژیست قابل بود و سعی داشت یک دستیار مورد اعتماد و امین برای نوبوناگا باشد. ایئهیاسو شش سال کوچکتر از هیدهیوشی بود و سال 1543 از خانوادهای ملاک در میکاوا[67] متولد شد. ایئهیاسو کودکی خود را به عنوان گروگان در خاندان اودا گذراند و همین سبب آشنایی او با نوبوناگا شد و بعدتر و از حوادث مختلف مجددا به خدمت او در آمد. پس از مرگ نوبوناگا، هیدهیوشی به عنوان جانشین ظاهر شد و ایئهیاسو زیر نظر وی خدمت کرد. هیدهیوشی مهربانتر از سلف خود بود و از رویکردی ظریفتر برای آرام کردن رقبا استفاده میکرد. به عنوان مثال اجازه میداد، نیروهای شکست خورده به نیروهای او بپیوندند. با این حال وی همانند سلف خود به دنبال گسترش سرزمینهای تحت کنترل خود بود. او شیکوکو را در سال 1585 و کیوشو را سال 1587 فتح کرد. سپس توجهاش را به خارج از کشور یعنی شبه جزیره کره معطوف کرد و 160،000 سرباز، سال 1592 و 140،000 نفر دیگر سال 1597 به کره گسیل داشت که منجر به ویرانی آن سرزمین گشت و در نهایت بذر کینه را برای مدت ها در آن سرزمین کاشت [۱۷] و [۲۳].
جدا از نقش هیدهیوشی در اتحاد ژاپن، او را به خاطر فرمان کاتاناگاری[68] هم به یاد میآورند، کاتاناگاری حکمی بود که به موجب آن ساموراییها را مجبور به زندگی در شهرها و کشاورزان را از داشتن اسلحه منع میکرد. این حکم پایگاه مستقل قدرت سامورایی را از بین برد و این اطمینان را ایجاد کرد که هیچ فردی این اجازه را ندارد که به زور سرزمینی را تصاحب کند [۲۴].
وفاداری ایئهیاسو به هیدهیوشی چندان محکم نبود؛ طی دو سال پس از به قدرت رسیدن هیدهیوشی، ایئهیاسو تصمیم گرفت از ادعای یکی از پسران نوبوناگا برای جانشینی نوبوناگا حمایت کند که طی آن سلسلهای از کشمکش و جنگ درگرفت و پس از آن مذاکرات صلحی بین هیدهیوشی و ایئهیاسو در سال 1590 صورت گرفت و طی توافقی مقرر شد منطقه کانتو که در آن زمان توسعه چندانی نیافته بود، از پنج استان جنوبی جدا شود که این امر در به قدرت رسیدن ایئهیاسو بسیار تاثیر داشت. در این هنگام، با قطع شدن مسیر شمال توسط ایئهیاسو، هیدهیوشی توجه خود را به کره معطوف کرد، تلاشی که منابع او را تحت فشار قرار داده و ایئهیاسو را آزاد نگه داشت تا بر اقدامات توسعه طلبانه خود بر دشتهای غنی کانتو تمرکز کند. مرگ هیدهیوشی در سال 1598 ، این فرصت را برای ایئهیاسو فراهم آورد تا این پایگاه قدرت را در نبرد سکیگاهارا[69] در سال 1600 به دست آورد و عنوان شوگون را به خود اختصاص دهد. دورهای که پس از آن شاهد هستیم به ادو مشهور است. حکومت جنگجویی توکوگاوا[70] یا اِدو بیش از 250 سال بر ژاپن حکومت کرد[۲۵].
نقش رزم آوران یا سامورایی ها در تاریخ ژاپن
در این دوران شاهد فرهنگ جنگجویان یا ساموراییها هستیم که تاثیر شگرفی در سنتهای ژاپن به همراه داشت. لذا توضیحاتی در این زمینه لازم مینماید. ساموراییها اشراف نظامی و از طبقه جنگجویان سدههای میانی و دوران مدرن نخستین ژاپن از قرن 12 تا افول آنها در دهه 1870 بودند. آنها محافظانی بودند که توسط دایمیوها یا امیران محلی به خدمت گرفته میشدند. طبقه سامورایی از اعتبارات و امتیازات ویژهای مانند به کمر داشتن دو شمشیر و همراهی دو خدمه برخوردار بودند. در طریقت آنها، یک جنگجوی واقعی میبایست دارای مهارت در فنون رزمی، بی توجهی به آلام و وفاداری بی چون و چرا باشد. آنها در بسیاری از نبردهای محلی شرکت کردند. در دوران صلح اِدو آنها مأموران شخصی دایمیوها بودند و در این زمان به کسب تحصیل پرداختند. در دهه 1870 خانوادههای سامورایی پنج درصد از جمعیت کشور را تشکیل میدادند. انقلاب میجی به نقشهای فئودالی دایمیوها پایان داد و ساموراییها به نقشهای حرفهای و کارآفرینی و صنعتی روی آوردند. نقش این طبقه و جنگآوری آنها در فرهنگ عامه ژاپن کاملا برجسته است و طریقت، آداب و تشریفات سرسختانه آنها در زمانه کسانی چون نوبوناگا و هیدهیوشی در سدههای میانه ژاپن در زنده نگه داشتن روح انسانی در جامعه اثر غیر قابل انکاری داشته است. [۲۶].
دوره ادو
توکوگاوا ایئهیاسو که عنوان شوگون را برای خود برگزیده بود نارضایتیهای افرادی که خواستار جانشینی فرزند هیدیوشی بودند را از بین نبرد. ایئهیاسو با اعطای پاداش به کسانی که در جنگ سکیگاهارا شرکت داشتند سعی در کنترل اوضاع داشت. اما آنچه به این اختلافات پایان داد، پیروزی در جنگ اوساکا[71] در سال 1615 بود که طی آن هیدهیوری[72] پسر هیدهیوشی با سپوکو به زندگی خود پایان داد و پسر هشت ساله وی نیز کشته شد و به این ترتیب سلسله خاندان تویوتومی خاتمه یافت[۲۷]. علی رغم ثبات نسبی که با حذف رقیب اصلی ایئهیاسو به وجود آمد، همچنان حاکمیت به وجود آمده در ژاپن شکننده بود و برای رفع این نقیصه، حکومت جنگجویی توکوگاوا شروع به تحکیم مواضع و قدرت در ادو کرد. همچنین برای کنترل بیشتر بر مناطق کشور، تاسیس پنج مسیر اصلی به سمت نیهونباشی[73] آغاز گردید که به میزان قابل توجهی زمان لازم برای سفر در سراسر کشور را کاهش می داد. جهت کنترل بهتر استانهای دور، سومین شوگون یعنی توکوگاوا ایئهمیتسو[74] نظام سانکینکوتای[75] را اجرا کرد که به موجب آن امیران محلی یا دایمیوها باید در ادو اقامت و هر سال حضور خود را در ادو اعلام میکردند و درصورت بازگشت به مناطق اصلی خود، همسر و فرزندانشان مجبور بودند به عنوان گروگان در ادو بمانند[۲۸]. این نظام در درجه اول یک حرکت استراتژیک برای کاهش احتمال شورش بود، اما دارای اثرات ثانویه مهمی نیز بود. اولا امیران محلی یا دایمیوهای قدرتمندتر که دارای بیش از 1000 نفر جنگجو و دارای منابع مالی بیشتری بودند، امکان ایجاد ارتش خصوصی را نمییافتند و ثانیا حضور آنها و اطرافیانشان در ادو، به پایتخت شدن این شهر برای مدتی طولانی کمک میکرد[۲۰].
در این زمان شاهد موج عظیمی از پروژههای زیربنایی و عمومی در ادو هستیم. از جمله مهمترین موارد این پروژهها، احیای زمینهای اطراف رود سومیدا[76] و همچنین ساخت قلعه ادو[77] است. غالبا هزینه قابل توجه این پروژهها بر عهده دایمیوها بود که باعث ضعف بیشتر قدرت مالی آنها شد. با پایان قرن هفدهم ادو به یکی از پرجمعیتترین شهرهای جهان با بیش از یک میلیون نفر ساکن تبدیل شد. در آن زمان لندن حدود ششصد هزار نفر جمعیت داشت، پاریس 500 هزار نفر و نیویورک فقط 5000 نفر جمعیت[۲۹].
با این تحولات شاهد تغییراتی در سطوح مختلف جامعه ژاپن هستیم. ساختار اجتماعي در دوره ادو بر اساس شينوكوشو[78] -چهار طبقه- بود كه به سختي وضعيت افراد و شهروندان را با شغل آنها تعريف ميكرد. در بالا ساموراییها قرار داشتند که وفادار به دایمیوهای خود بودند و هزینههایشان را پرداخت میکردند. کشاورزان در مرتبه بعدی قرار داشتند که به دلیل ضرورت آنها برای جامعه به عنوان تولیدکننده مواد غذایی بسیار ارزشمند بودند. پس از کشاورزان، صنعتگران بودند که اهمیت آنها از منظر تولید کالاهایی بود که ارزش کمتری نسبت به محصولات کشاورزی داشت. و در آخر بازرگانان، که پایینترین جایگاه را در سلسله مراتب ساختار اجتماعی داشتند زیرا صرفا واسطه بودند و خود تولید کننده کالایی نبودند[۲۴]. تغییر جایگاه در این سلسله مراتب ساختار اجتماعی امکان پذیر نبود. برای نمونه نظم اجتماعی چنان واضح تعریف شده بود که اگر یک کشاورز قصد داشت از جاده عبور کند و یک سامورایی در کنار جاده ایستاده بود، رسم حکم میکرد که جهت احترام به سامورایی کشاورز جلویش خم شود. با این حال از سال 1588 که کشاورزان اسلحه را کنار گذاردند و ساموراییها به شهرها منتقل شدند، میان این دو طبقه به ندرت برخوردی پیدا میشد. درواقع این ساموراییها، صنعتگران و بازرگانان بودند که زندگی خود را در مناطق در حال رشد شهری در هم تنیده مییافتند و این امر باعث ایجاد تنشهای دیگری میشد، زیرا ساختار چهار طبقهای موجود، تحت فشار تغییرات اجتماعی به وجود آمده بود [۳۰].
سلسله مراتب شینوکوشو تصویر درستی از توزیع ثروت را در دوره ادو ارائه نمیداد، درجات پایین سامورایی اغلب در فقر زندگی میکردند در حالی که برخی از بازرگانان موفقتر به ویژه در توکیو و اوزاکا، دارای ثروت قابل توجهی بودند. ظهور طبقه بازرگان متمکن –پایینترین پله نردبان اجتماعی- منبع نارضایتی ساموراییها بود که به سختی میتوانستند تعادل میان وضعیت جنگجویان تحت فرمان خود و وظایف اداری که بر عهده داشتند را در این دوره نسبتا طولانی صلح برقرار کنند. در این دوره تلاش شد تا توجیهی جهت نقش به حاشیه رفته ساموراییها به انجام رسد که باعث گردید کلماتی مانند بوشیدو -راه جنگجو- به زبان بیایند [۳۱]. لذا برخی معتقد بودند که باید آنها را به عنوان یک چراغ و مظهر اخلاق برای بقیه افراد جامعه تصور کرد. به طور خلاصه، تحول تدریجی جامعه به سمت توسعه هنر، تولیدات و تجارت به طور فزایندهای نقش مهمی در ژاپن بازی میکرد که با ساختار سنتی و تاریخی کشور سازگار نبود[۲۴] .
ثبات دوره ادو نسبت به سالهای پر فراز و نشیب جنگ داخلی، زمینه شکوفایی فرهنگ را فراهم ساخت. توسعه فرهنگ کاملا ساخته شرایط داخلی و سیر تاریخی کشور بود که روند شهرنشینی را گسترش میداد. تصاویری که در نقاشیهای اوکییوئه[79] آن زمان برجای مانده، حاکی از وجود تفریحات زندگی شهری همچون نمایش است که برخی از آنها در این زمان ایجاد شدند[۳۲]. اما در حالی که کشور از درون تغییر میکرد، تعاملات با جهان خارج کاملا نادیده انگاشته میشد. دوره ادو از لحاظ روابط خارجی به ساکوکو[80] یا کشور بسته معروف است. این سیاست انزوا طلبی ژاپن تقریباً برای 250 سال ادامه داشت [۳۳]. اخذ سیاست کشور بسته بی ارتباط با ورود آیین مسیحیت به ژاپن نبود. در واقع استعمارگران غربی به هر جا که میرفتند، نخست مسیحیت را عرضه و بعد سرزمین جدید را مستعمره میکردند. ترس از مستعمره شدن باعث شد تا نه تنها حکومت ژاپن مسیحیت را ممنوع کند که حتی ارتباط با دنیای خارج به جز مواردی معدود را به کلی ممنوع سازد.
شش سال پس از رسیدن نخستین کشتی پرتغالی به ژاپن "سنت فرانسیس خاویر "، مبلغ پرتغالی، برای انتشار آئین مسیحیت وارد کاگوشیما درقسمت جنوبی کیوشو شد[۲۹]. مسیحیت خیلی زود در ژاپن غربی گسترش یافت و همین مسأله باعث ترس حکومت جنگجویی توکوگاوا شد و در نهایت ترس از مستعمره شدن منجر به ممنوعیت شدید آیین مسیحیت و نیز مجازات شدید مسیحیان شد. به علاوه علی رغم یک شروع مسالمت جویانه با تازه واردان به ژاپن، در اواسط قرن هفدهم دربار توکوگاوا تصمیم گرفت، هرگونه روابطی را با خارج از سرزمین قطع کند. با همه این احوال اجازه تجارت محدود با چین و نیز هلندیها در بندر ناگاساکی داده شد. همین تجارت محدود باعث آمدن آثار غربی به ژاپن و نیز آشنایی ژاپنیها با اخبار جهان شد. مقدار اندکی از ادبیات غربی که از طریق تجارت با هلندیها در ناگازاکی به دست اندیشمندان ژاپنی راه یافت، با توجه به تفاوتش با اندیشه غالب کنفسیوس، موجبات به چالش کشیدن تفکرات سنتی ژاپن میگردید. برای نمونه تفاوت علوم غربی با کنفسیوس در زمینه پزشکی است؛ زیرا پزشکان با هیجان در مییافتند که آناتومی بدن انسان با آنچه در متن پزشکی کنفوسیوس آن زمان ارائه شده متفاوت است و علوم هلندی نمایش دقیقتری از آنچه بود که آنها ارائه میدادند[۳۴] .
ژاپن کم و بیش از تأثیر تحولات جهانی جدا و مانند جزیرهای ناشناخته در آن سوی اقیانوس آرام بود. این وضعیت هنگامی تغییر یافت که دریانوردی به نام متیو پری[81] در سال 1853 کشتیهای خود را وارد خلیج ادو کرد (رجب زاده، 1365: 205). ورود کشتیهای پری که حاوی زغال سنگ بود، زنجیرهای از حوادث را در محیط سیاسی شکننده ژاپن به راه انداخت که پانزده سال بعد منجر به سرنگونی حکومت جنگجویی توکوگاوا و بازگشت قدرت به امپراتور شد. فشارها از طرف جنوب و به طور خاص از جانب امیرنشینان متحد ساتسوما[82] و چوشو[83] و تلاش انقلابیون جوانی مانند ساکاموتو ریوما[84] بر علیه رژیم وارد شد. این امیرنشینها که از یک شوگون ناکارآمد ناراضی بودند، حول محور شعار "بربرها را بیرون کنید و به امپراطور احترام بگذارید" جمع شدند. با این حال، تحت تأثیر برخی از روشنفکران در داخل گروهی از ساموراییها که به شیشی[85] شناخته می شدند یعنی افرادی با اراده والا که میخواهند خود را وقف جامعه و ملت کنند، به عمل گرایی روی آوردند. این گروه به دنبال گونهای از توسعه در ژاپن بودند که در مراودات آن با غرب دچار سرنوشتی مانند چین در طول جنگهای تریاک با انگلستان نگردد [۳۴].
در این بین آمریکا به دنبال توسعه تجارت آزاد و پایان دادن به انهدام کشتیهای خود بود که گاهی در سواحل ژاپن صورت میگرفت. سرانجام سال 1858 میان آمریکا و ژاپن پیمان دوستی یا تجارت[86] یا پیمان هریس[87] منعقد و یا به عبارت دقیقتر از جانب آمریکا تحمیل گردید. این پیمان ژاپن را مجبور کرد چندین بندر خود را جهت تجارت خارجی باز کند و اتباع آمریکایی از محاکمه در محاکم ژاپن معاف شدند. ژاپن متعاقباً معاهداتی را با شرایط مشابه با روسیه، فرانسه، انگلیس و هلند امضا کرد. اما پیمان هریس الزاما به 250 سال انزوا طلبی این کشور خاتمه نداد، همچنین ژاپنیها هنگامی که دریافتند توافقهای حاصل شده با قدرتهای غربی به نحو عادلانهای صورت نگرفته، بذر کینه در دلشان کاشته شد، این امر دارای پیامدهای قابل توجهی برای ژاپن بود که مسیر صنعتی شدن خود را آغاز کرده بود[۳۵].
دوران مدرن
حاکمیت مجدد امپراتور
انتقال قدرت از ساموراییها به امپراتور پس از 700 سال دارای اهمیت زیاد بود. در نهایت این دایمیوهای توزاما[88] یا دایمیوهای بیرونی بودند که این امر را محقق کردند. همچنین اتحاد بین قبایل جنوبی ساتسوما و چوشو، پس از نبرد سکیگاهارا در سال 1600 به کاهش قدرت حکومت مرکزی و توزیع مجدد زمینهای تحت سلطه حکومت انجامید که سرانجام امیرنشینان توزاما در جنگ بوشین[89] به حکومت توگوگاوا پایان داد و امپراتور را به عنوان حاکم به قدرت بازگرداند. اتفاقی که در تاریخ ژاپن به اصلاحات میجی مشهور است[۲۹]. از جمله مهمترین نخبگان در عرصه تاثیرگذاری در صحنه تحولات جامعه ژاپن به خصوص در دوران اصلاحات میجی شخص امپراتور میباشد. امپراتور میجی به عنوان عالیترین مقام کشور منشاء بسیاری از دگرگونیها در نیمه دوم قرن نوزدهم شد. قبل از بررسی شخصیت و شیوه عملکرد او در این دگرگونیها، شایسته است به جایگاه امپراتوری در جامعه و تاریخ ژاپن پرداخته شود.
امپراتوری ژاپن را میتوان قدیمیترین مقام موروثی جهان و حکومت او در ژاپن را از دیرباز ترین حکومتها در جهان دانست. مقام امپراتوری یکی از منابع عمده مشروعیت در ژاپن است. این جایگاه و سمت از عوامل مهم وحدت و همگرایی و از عوامل تعیین کننده در فرآیند تغییر و توسعه بوده است. در واقع بنیاد امپراتوری و استحکام بی بدیل آن بیشتر ناشی از الوهیت و تقدس آن بوده است. قدرت و نیرویی که هیچ رقیب و بدیلی یارای مقابله و ریشهکنی آن را نداشته است. اساطیر الهه آفتاب یا آماتراسو را نیای نخستین امپراتور و مادر نخستین مردم ژاپن میدانند. نینگی نو میکوتو[90] نواده پسر الهه آفتاب از آسمان به زمین فرستاده شد تا بر سرزمین برنج خیز ژاپن فرمانروایی کند و این که سعادت و پادشاهی همیشه در تبار او باقی خواهد ماند. امپراتوری واژهای بود محترمانه راجع به حکومت و معنای آن چنین بود که تمامی سرزمین ژاپن حتی جان مردمان ملک خصوصی حکومت به شمار میرود. به دلیل همین جایگاه امپراتور چه در زمانی که امپراتور هم مقام معنوی و هم مقام سیاسی و مادی داشت و چه در عصر شوگونها که میان قدرت معنوی امپراتور و قدرت سیاسی و حکومتی شوگون فاصله ایجاد شد، محترم بود. در ژاپن مذهب، آموزش، تجارت، همه زیر نفوذ حکومت قرار داشته است و حکومت ناچار نبودکه از دگرگونیهای این حوزه بترسد. در ژاپن اگر چیزی رخ میداد که با اندیشههای حکومت ناسازگار بود بیدرنگ ممنوع میشد [۳۶].
سال 1867زمانی که امپراتور وقت مرد، فرزند چهارده ساله او موتسوهیتو[91] جانشین او شد. چهل و چهار سال دوران حکومت او چنان درخشان و همراه با ترقی بود که به قول نویسنده تاریخ معاصر ژاپن[92] شاید بتوان عصر ویکتوریای ژاپن دانست. آوریل 1868 همراهان و اطرافیان امپراتور که بیشترشان با دانش غربی و تجدد آشنا بودند در مراسم تحلیف، به دست این امپراتور چهارده ساله سندی حاوی پنج جمله نوشته بودند که در آن ایجاد مجلس مشورتی، تساوی طبقات، وضع قوانین عادلانه وعده داده میشد. در ماده پنجم آن آمده بود که برای استقرار امپراتوری به جستجوی دانش در سراسر جهان پرداخته خواهد شد. میجی به عنوان کارآمدترین نخبه و حامل محوریترین نقش در طبقه نخبگان و جایگاه او به عنوان منبع مهم مشروعیت دهی، در راس گروه نخبگان، خالق فرآیندی شدند که تقریبا بدون تخریب و خونریزی یک جابجایی مهم –تجدد- را در کشور موجب شدند [۳۶].
قاعده حکومت در ژاپن این است که هر شخصی که به مقام امپراتوری می رسد، نام جدیدی برایش انتخاب می کنند. به جز امپراتور ریوا که سال 2019 امپراتور شد و نامش از کتب کلاسیک ژاپنی انتخاب شد، نام همه امپراتورها از کتب کلاسیک چینی انتخاب می شد. نام امپراتور میجی هم از جمله ای از کتاب مقدس چینی ها یعنی «یی چینگ» انتخاب شد که معنی آن جمله این بود: «به مقام امپراتوری می رسد، از آسمان می شنود و به سوی نور رهبری می کند»
دوران میجی
تشکیل ملیت در ژاپن تاثیر شگرفتری به نسبت بازگشت قدرت به امپراتور داشته است. زیرا در حالی که حکومت توکوگاوا کشور را یکپارچه کرده بود، حکومت هنوز ماهیتی نیمه فئودالی داشت و ساختار اجتماعی بر اساس سلسله مراتب شینوکوشو باقی مانده و اداره میشد. امپراتور در سال 1868 از کیوتو به ادو نقل مکان کرد و این شهر پایتخت رسمی شد. وظایف جاری حکومت، توسط یک گروه منتخب از مشاورانی انجام میشد که از امیرنشینهای جنوبی ساتسوما و چوشو برگزیده شده و نقش مهمی در شکلگیری دوران میجی ایفا کرده بودند. از بزرگترین چالشهای پیش روی دولت میجی، تاسیس ساختاری مبتنی بر قدرت مرکزی بود. اما حکومت جدید به جای اینکه برای رسیدن به ثبات طرح ریزی کند، پیش از هر چیز باید تلاش میکرد تا جایی که ممکن است حمایت امیرنشینهای بیشتری را به دست آورد. سوگندنامه پنج مادهای که ششم آوریل 1868 صادر شد، رویکرد کلی حکومت امپراتور میجی را نسبت به نزدیکان دربار و امیرنشینها به روشنی مشخص ساخت. در بند اول این سوگندنامه چنین نوشته شده است: باید نشستهای زیادی برگزار و همه سیاستها بر اساس نظرات همگان اجرا شود. این امر نشان میدهد که حکومت از حضور امیران امیرنشینها استقبال میکرد. حکومت جدید سپس بر اساس بیانیه عمومی از ساختار سیاسی جدید رونمایی کرد. در بند پنجم این بیانیه چنین آمده است: هر استان و هر امیرنشین افرادی لایق را به عنوان عضو مجلس معرفی میکند. مجلس برای تعیین مقدمات ساختار تشکیل میشود. در اصلاحاتی که در این زمان در ساختار سازمانی حکومت انجام گرفت، در درون شورای عالی دولت که به مثابه حکومت مرکزی بود، هفت دستگاه حکومتی واقع شده بودند. در میان این نهادها، گیسِیکان[93] نقش قانونگذار، جوکیوکو[94] نقش تصمیمگیرنده و کاکیوکو[95] نقش مشورتدهنده را داشتند که یک تا سه نفر از افراد لایق هر استان یا هان –امیرنشین- تشکیل دهنده کاکیوکو بودند [۳۷].
یکی از اولین اقدامات سیاست جدید دوران میجی اجرای سوگند جهت وفاداری به ساختار حاکمیت بود که به عنوان اولین قانون اساسی مدرن کشور از آن یاد میشود. اصول اساسی و مترقی این سوگند شامل پنج اصل بود:
1. مجالس مشورتی باید به طور گسترده و فراگیر تأسیس شوند و همه موارد مربوط به حاکمیت با بحث آزاد مورد تصمیمگیری قرار میگیرد.
2. همه طبقات فرادست و فرودست جامعه جهت حسن انجام امور دولت کاملا متحد شوند.
3. مردم عادی به اندازه مقامات کشوری و لشکری دارای حق پیگیری مطالبات خود هستند تا از ایجاد نارضایتی پیشگیری شود.
4. آداب و رسوم بیفایده و مضر گذشته باید کنار گذاشته شود و همه امور میبایست بر اساس قوانین عادلانه طبیعت شکل گیرد.
5. دانش را باید در سراسر جهان جستجو کرد تا بنیان حکومت امپراتوری را تقویت کند [۳۸].
اصل پنجم توجه ویژهای را میطلبد، زیرا زمینه را برای پذیرش دانش برتر فناوری و صنعتی قدرتهای غربی را فراهم میکرد. قانون اساسی به وضوح به سیاست انزواگرایی ژاپن پایان داد، این درحالی بود که اخراج بربرهای خارجی و اصل احترام به امپراتور، نقش مهمی در پایان حکومت توکوگاوا ایفا کرده بود.
ژاپن در این دوران تقریبا در همه زمینهها روند توسعه خود را طی میکرد. همه جنبههای حکومتداری و دولت اصلاح گردید. در بازسازی ارتش از فرانسه الگو گرفته شد و در زمینه توسعه نیروی دریایی از ناوگان انگلیس اقتباس شد [۳۸]. علاوه بر این تعداد زیادی از مشاوران خارجی به ژاپن آورده شدند تا در زمینههای مختلف از کشاورزی و پزشکی گرفته تا مهندسی و آموزش به ژاپنیها راهنمایی دهند. در این دوران شاهد گسترش صنایع معدنی، تولید فولاد، کشتی سازی، ریسندگی پنبه، منسوجات و ابریشم هستیم [۲۹]. به عنوان مثال تولید سالانه ذغال سنگ در سال 1874 ، دویست و ده هزار تن بود، اما در عرض ده سال به چهار میلیون تن رسید و هر دهه بیش از دو برابر افزایش مییافت، به طوری که در پایان جنگ جهانی اول به بیش از سی میلیون تن رسید. زنان در کارخانههای تولید ابریشم و منسوجات نقش اساسی داشتند و ساعتهای طولانی کار میکردند و اغلب در شرایط بسیار بدی بودند. در اواخر قرن نوزدهم، ابریشم ژاپن بیش از 25٪ از بازارهای جهان را تشکیل میداد. همچنین کارخانههای مشابهی در زمینههای گوناگون برای تشویق ژاپنیها به کارآفرینی و الگوبرداری برای مشاغل مشابه دیگر در سراسر کشور راه اندازی شد. رهبران جدید که در بند نتایج عملی بودند اندک اندک عناصر سازمان سیاسی غرب را برگزیدند و با احتیاط آنها را آزمودند تا طریقه کاربرد آنها را در ژاپن بیاموزند. وزارت مالیه از آنجا که محل خرج اعتبارات را معین میکرد، هسته اصلی دولت را تشکیل میداد. سیستم بانکی ابتدا مطابق طریقه غیر متمرکز آمریکایی و بعدا بر پایه سیستم بانکی متمرکز بلژیکی ایجاد شد. جریان پولی به صورت متحدالشکل درآمد و در سال 1871 ین به عنوان واحد ارزش پول پذیرفته شد [۳۵].
پیشرفت ژاپن نه تنها در زمینههای صنعتی، بلکه در مسائل اجتماعی نیز بود. ابتدا سلسله مراتب شینوکوشو برچیده شد و ساموراییها، کشاورزان، صنعتگران و بازرگانان وضعیت شهروندی یکسان بدست آوردند. حتی گروهی که هینین[96] نامیده میشدند و در ساختار اجتماعی بسیار پایین به نظر میرسیدند و در سلسله مراتب شینوکوشو هیچ گونه جایگاه تعریف شدهای نداشتند نیز وضعیت شهروند عام را پیدا کردند. قانون خدمت سربازی سراسری که سال 1873 وضع شد، درواقع به انحصار ساموراییها در حق داشتن اسلحه پایان داد و جایگاه آنها را بیش از پیش تضعیف کرد [۲۰]. اصلاحات در زمینه مالیات زمین در همان سال باعث شد که تقسیمات امیرنشینها یا دایمیوها با تقسیمات جدید استان جایگزین و پیرو آن حق مالکیت خصوصی به قانون تبدیل شود.
ژاپن بر این واقعیت واقف بود که جهت توسعه پایدار کشور نمیتوان به مشاوران خارجی متکی بود، لذا برنامهای را جهت اعزام دولتمردان و دانشجویان ممتاز خود به خارج از کشور برای تحصیل با امید به بازگشت آنها و انتقال دانش خود به دیگران اجرا کرد. مشهورترین ماموریتی که در این زمینه اجرا گردید، هیأت اعزامی ایواکورا[97] نام داشت که بین سالهای 1871 تا 1873 افراد اعزامی خود را که شامل دولتمردان، دانش آموختگان و دانشجویان برجسته بود پیش از بازگشت از ایالات متحده، انگلستان و دیگر کشورهای اروپایی، به مناطق دیگر جهان شامل شمال آفریقا و جنوب آسیا گسیل داشت تا تصویری جامع از اوضاع دنیا داشته باشند [۳۹]. در این دوره تحصیلات در مدارس اجباری شد به نحوی که میزان افراد تحصیل کرده و درحال تحصیل در اواخر قرن نوزدهم از کشورهای غربی پیشی گرفت. نیروهای تحصیل کردهای که در این زمان به وجود آمدند در طول قرن بیستم به شایستگی به کشور خود خدمت کردند. با همه این تحولات یک سوال فلسفی پیرامون این موضوع که به چه میزان میتوان به قدرتهای غربی نزدیک شد و چه میزان میتوان بر سنتهای گذشته همچون وفاداری به امپراتور ایستادگی کرد، ذهن نخبگان جامعه را به خود مشغول کرده بود، لذا در اواخر قرن نوزدهم گفتگوی قابل توجهی پیرامون نیاز کشور به امپراتور به وجود آمده بود.
ژاپن علیرغم ابراز نارضایتی از امضای پیمان هریس با ایالات متحده، حاضر به پذیرش هیچ توافقی مشابهی در روابط خود با کره نگشت. لذا جهت فشار بر کره برای عقد قرارداد تجاری، از دیپلماسی قایقهای تفنگدار و اعمال زور استفاده کرد. پیمان ژاپن و کره[98] در سال 1876 به طور قطع نقطه آغاز جاه طلبیهای امپراتوری ژاپن است. کره منطقهای مناقشه انگیز بین ژاپن و چین بود. چین همواره بر استقلال و حق حاکمیت کره تاکید داشت، اما این کشور به وضوح مسئله مورد اختلاف بین دو کشور بود. در این دوره کودتای نافرجامی در کره روی داد و بهانه لازم برای از بین رفتن توافقات میان چین و ژاپن و شروع جنگ میان دو کشور را فراهم ساخت. ژاپنیها با ارتش آموزش دیده و تجهیزات نوین خود، به سرعت پیروز شدند [۲۰]. قبل از اینکه چینیها سال 1895 به صلح تن دهند، کره و بسیاری از مناطق منچوری به اشغال نیروهای ژاپنی درآمده بود.
ژاپنی ها امید داشتند حقوق آنها بر سرزمینهای تصرف شده به صورت رسمی پذیرفته شود و غرامت نیز دریافت کنند، اما این ادعا توسط سه قدرت روسیه، آلمان و فرانسه مورد مخالفت قرار گرفت و ناکام ماند. روسیه همچنین در شبه جزیره کره دارای منافعی بود که در نهایت آتش جنگ میان روسیه و ژاپن در سال 1904 را شعلهور ساخت. در این نبرد نقش نیروی دریایی ورزیده و مدرن ژاپن تعیین کننده بود و قبل از انهدام بقایای ناوگان روسیه در تنگه تسوشیما[99] -بین جنوب ژاپن و کره-، به کشتیهای روسیه در پورت آرتور[100] حمله غافلگیرانهای انجام داد که منجر به شکست نیروهای روس در آن شد [۲۹]. این اولین باری بود که در تاریخ معاصر، یک قدرت غربی توسط یک کشور آسیایی شکست میخورد که شوک و حیرت جهان را در پی داشت. دو پیروزی در نبرد نظامی بسیار قابل توجه بود و آثار متنوعی را برای ژاپن و دیگر کشورها در پی داشت، زیرا در کنار این پیروزیها، توسعه سریع اقتصادی در داخل این احساس را به ژاپنیها داد که از نظر اجتماعی، اقتصادی و فنی به اندازه کافی پیشرفت کردهاند تا از جانب قدرتهای غربی تهدیدی متوجه آنها نگردد و در موقعیت برابر و یکسان با آنها مواجه شود.
دوره تایشو؛ ژاپن و تاثیرات جنگ جهانی اول
ژاپن بنا به درخواست بریتانیا در آگوست 1914 به جنگ جهانی اول وارد شد و مستعمرات آلمان در چین را اشغال کرد [۴۰]. نقش برجسته و فعال ژاپن در همراهی با کشورهای پیروز در جنگ باعث شد تا در شورای جامعه ملل کرسی به دست آورد. ژاپن سرمست از جایگاه جدید خود در مناسبات بینالمللی به عنوان یک قدرت جهانی، به صورت مشخص به دنبال هدفی بود که بر ذهنیت تاریخی ژاپنیها از پیمان هریس سنگینی میکرد. این هدف "برابری" بود. لذا ژاپن درج عبارت "برابری" را در معاهده ورسای پیشنهاد کرد و بر آن اصرار ورزید [۲۹].
نکته قابل توجه در تصویب پیشنهاد ژاپن این بود که در صورت اجرای آن وضعیت قدرتهای استعماری در رابطه با اقمارشان چگونه خواهد بود -مثلا روابط میان انگلیس و هند-. لذا علی رغم موافقت اکثریت کشورهای حاضر در پیمان ورسای[101]، توسط انگلیس و آمریکا رد شد. این اولین مسئلهای بود که قدرتهای غربی از مواضع ژاپن دور شدند. سپس معاهده دریایی واشنگتن[102] در سال 1922 بود که در آن مقرر شد میزان ناوهای جنگی سه قدرت دریایی -ایالات متحده، انگلیس و ژاپن- به نسبت 5، 5 و 3 باشد که عملا توانمندی دریایی ژاپن را در برابر دو قدرت دریایی دیگر کاهش میداد. به دنبال آن، قانون مهاجرت در سال 1924 توسط دولت فدرال ایالات متحده به منظور محدود کردن تعداد مهاجران وضع شد که در عمل مانع ورود ژاپنیها به این کشور میشد [۲۴]. این اقدامات توسط کشورهای غربی گونهای احساس عدم پذیرش جایگاه و نقش ژاپن را برای آنها به وجود آورد که پیرو آن منجر به انتقادات همه جانبه داخلی و دامن زدن به جنبشهای ملی گرایانه به طور گسترده گشت و بذر کینه روز افزونی را نسبت به قدرتهای غربی در میان مردم ژاپن کاشت که در نهایت منجر به کنارهگیری ژاپن از جامعه ملل در 1933 شد [۲۴].
دوره شووای قبل از جنگ؛ ورود ژاپن به جنگ جهانی دوم
دهه 1930 ژاپن شاهد افزایش آشفتگیهای سیاسی و وقوع ترورها در کشور بود و تعداد قابل توجهی از اعضای جناح راست که پیوندهای عمیق با ارتش داشتند به موقعیتهای بالا و نفوذ در دستگاه حاکمه دست یافتند. ارتش كوانتونگ[103] که بخشی از ارتش امپراتوری بود و وظیفه كنترل منچوری اشغالی را داشت، اعلام خودمختاری از سیاستهای دولت مرکزی در توکیو کرد. ابتدا حادثه منچوری[104] در سال 1931 اتفاق افتاد، انفجار در بخشی از خط راه آهن متعلق به منچوری جنوبی تحت اشغال ژاپن که توسط اعضای ارتش ژاپن به منظور فراهم آوردن بهانهای برای الحاق کردن شمال شرقی چین به ژاپن به راه افتاده بود [۲۹]. سپس حادثه پل مارکوپولو[105] در سال 1937 اتفاق افتاد، که منجر به تبادل آتش بین نیروهای ژاپنی و چینی شد. واقعیتها در مورد علت دقیق این حادثه مورد اختلاف است، اما این حادثهای نبود که موجبات جنگ دوم چین و ژاپن را افزایش دهد. نیروهای ژاپنی بلافاصله به سمت جنوب سرزمین اصلی چین پیشروی کردند، این اقدام با فشار مقامات عالیرتبه نظامی صورت گرفت.
تجاوزات ژاپنیها در چین به ویژه هنگامی که اخبار مربوط به جنایات انجام شده توسط نظامیان ژاپن در نانجینگ[106] منتشر شد، موجبات محکومیت ژاپن از سوی جامعه جهانی را فراهم آورد. آگوست 1941، وودرو ویلسون[107] رئیس جمهور وقت آمریکا به دنبال اقدامات ژاپنیها یک سری تحریمهای فزاینده سخت علیه این کشور وضع کرد که به موجب آن داراییهای ژاپن در خارج مسدود شد و تحریم کامل نفتی را علیه این کشور وضع کرد. این نکته قابل توجه است، زیرا حدود 80٪ نفت ژاپن از آمریکا وارد میشد [۲۳]. پاسخ نخستوزیر وقت ژاپن هیدهکی توجو[108] آغاز یک حمله غافلگیرانه به پایگاه دریایی ایالات متحده در پرل هاربر[109] در صبح 7 دسامبر 1941 با هدف از بین بردن احتمال دخالت ایالات متحده در جاه طلبی و توسعه طلبیهای امپراتوری ژاپن در آسیا بود. روز بعد از این اقدام، ایالات متحده به ژاپن اعلان جنگ داد [۴۱].
ژاپن در انجام اقدامات توسعه طلبانه خود در آسیا دست باز داشت، زیرا ایالات متحده تهدید جدی از جانب شرق احساس نمیکرد و قدرتهای اروپایی هم در کوران جنگ دوم جهانی و درگیریهای درون منطقهای بودند. لذا ارتش امپراتوری ژاپن در مدت زمانی کوتاه و ظرف چند ماه، در مناطق هنگکنگ، مانیل و سنگاپور پیشروی کرد و نیروهای خود را در سراسر منطقه گسترش داد [۲۹]. با وجود همه این تحولات، در اواسط سال 1942 معادلات قدرت به تدریج تغییر یافت و نیروی دریایی ژاپن در نبرد میدوی[110] با از دست دادن چهار ناو و یک رزم ناو خود، متحمل شکست سنگینی شد و با تصرف سایپان[111] توسط نیروهای آمریکایی در سال 1944 سرزمین اصلی ژاپن در تیررس بمب افکن های B-29 نیروی هوایی ایالات متحده قرار گرفت [۴۲]. حملات هوایی توکیو که پس از این اقدام صورت گرفت، یکی از هولناکترین حملات تا آن زمان قلمداد میشود. عملیات فوریه سال 1945طی دو روز انجام شد که طی آن 300 فروند هواپیمای B-29 باعث ریختن تقریبا 2000 تن مواد منفجره روی شهرها گردید و منجر به مرگ بیش از یکصدهزار نفر و یک میلیون بی خانمان گردید. در ادامه این واقعه، نیروهای متفقین در حملات وحشیانه خود پس از ایئوجیما[112] و اوکیناوا ، تمرکز حملات خود را به سمت هونشو معطوف کردند [۴۳].
سپس صبح 6 آگوست 1945 انولا گی[113] ، بمب اتمی موسوم به"پسر کوچک[114]" را روی هیروشیما انداخت. بمب اتمی 2000 فوت بالاتر از سطح زمین منفجر شد و هزاران نفر فورا کشته و هزاران نفر دیگر با سوختگی وحشتناک روبرو شدند. سه روز بعد یک بمب اتمی دیگر با اثرات مخرب مشابهی بر روی ناگازاکی انداخته شد. در پی این واقعه کودتای نافرجامی توسط برخی از اعضای دولت و ارتش در کشور رخ داد و طی آن در ظهر 15 آگوست، سخنان ضبط شده امپراتور هیروهیتو به زبان کلاسیک ژاپنیها -که برای برخی از ژاپنیها قابل فهم نبود- برای مردم پخش شد. وی توضیح داد كه دولت بدون قید و شرط تسلیم میشود و از آنها خواهش میكند؛ غیر قابل تحمل را ناگزیر پذیرا باشند و تاب تحمل رنجی را که برای آنها بسیار بزرگ است در خود ایجاد کنند. این اولین باری بود که مردم ژاپن صدای او را میشنیدند [۴۴].
دوران معاصر
ژاپن در دوران پس از جنگ و استیلای آمریکا
ژنرال داگلاس مک آرتور فرمانده نیروهای ارتش ایالات متحده در خاور دور، 30 آگوست 1945 وارد ژاپن شد. وی به عنوان فرمانده عالی نیروهای متفقین یا اسکاپ[115] مسئول هدایت ژاپن جنگ زده در مسیر بازسازی بود [۴۵]. متن رسمی تسلیم ژاپن 2 سپتامبر 1945 در ناو جنگی یو اس اس میزوری[116] به امضا رسید. همان پرچمی که سال 1853 کشتی متیو پری در ورود خود به ژاپن به اهتزاز درآورده بود، به همین مناسبت از موزه آکادمی نیروی دریایی ایالات متحده قرض گرفته شد تا این نماد بیانگر این واقعیت باشد که ژنرال مک آرتور ادامه دهنده راه متیو پری است و این امر موجب افزایش جایگاه و موقعیت وی شد. اسکاپ کارهای زیادی برای انجام در ژاپن داشت. ابتدا موضوع ارتش بود، زیرا تاثیر ارتش با سیاستهای ژاپن در آمیخته بود و باید منحل و به جای آن میبایست دولتی سكولار و نماینده مردم مستقر میشد. این دولت در مدت اشغال باید تحت تأثیر قابل توجه اسکاپ و سیاستهای آن میبود. پس از آن موضوع مجازات مسئولین جنگ مطرح شد. اندکی پس از ورود مک آرتور به ژاپن، وی دستور دستگیری مظنونین به جنایت جنگی را داد. نخستوزیر جنگ طلب ژاپن و ژنرال سابق ارتش امپراتوری ژاپن هیدهکی توجو در میان آنها بود. هنگامی که نیروها برای دستگیری او مراجعه کردند، با شلیک به خود سعی داشت به زندگیاش پایان دهد، اما نا موفق بود [۴۶]، او بعدا و با حکم دادگاه توکیو در زندان اعدام شد. با این که نام امپراتور هیروهیتو در لیست افراد مظنون وجود نداشت، صداهایی برای محاکمه وی نیز وجود داشت، اما ژنرال مک آرتور با این اقدام مخالف بود زیرا جایگاه امپراتور به گونهای بود که به عنوان نماینده ژاپن در صورتی که مسئول تجاوزات ژاپن شناخته شود، بازسازی کشور بر مدار خواست متفقین غیر ممکن مینمود. در عوض از هیروهیتو برای مشروعیت بخشیدن به اصلاحات استفاده شد و اسکاپ تمام تلاش خود را کرد تا اطمینان حاصل کند، هرگونه اتهام علیه امپراتور مطرح نگردد. تصمیم مک آرتور امروزه نیز به خصوص در روابط ژاپن با همسایگان آسیایی خود بازتاب دارد. این امر باعث ایجاد شکاف اخلاقی، ارزشی و رفتاری بین مردم ژاپن و ارتش شد به گونهای که امروزه برخی به این نحو به مسئولیت ارتش در برابر تجاوزات این کشور میپردازند و به طور غیر مستقیم بار سرزنش جمعی را از دوش ملت و شهروندان آن کاهش میدهند.
با این وجود، مک آرتور به اهمیت تفکیک میان دولت و اعتقادات مردم پی برد. همان طور که دیدیم، تصور اینکه امپراتور از نوادگان الهه خورشید آماتراسو است، ریشه در تاریخ اولیه و باستانی ژاپن دارد و بیشتر تبلیغات زمان جنگ بر پایه مفهوم خلوص نژادی الهی بود. در بیانیهای که توسط نهاد امپراتوری به مناسبت سال نو در 1 ژانویه 1946 قرائت شد، خانواده امپراتوری اعلام کردند که "روابط بین ما و مردم ما ... بر اساس تصور الهی بودن جایگاه امپراتور اشتباه است" [۲۹]. شاید چشمگیرترین دستاورد دوران اشغال را بتوان در تعیین محدودیت نقش امپراتور دانست. قانون اساسی جدید که سال 1947 تصویب شد، اشعار میدارد؛ امپراتور نماد کشور و وحدت مردم است و مقام وی از اراده ملتی ناشی میشوند که صاحبان قدرت هستند.
در قانون اساسی جدید و در اصل اول آن فرمانروایی مردم و پایگاه امپراتور همچون پادشاهی مشروطه آشکارا مشخص شده است. در اصل 9 این قانون اساسی اشاره به الغای توسل به جنگ و زور بیان گردیده و در اصول دیگر آن مجلس اعیان ملغی شده است و تنها مجلس ملی سرچشمه قانون گذاری گردیده و انتخاب دولت به شیوه انگلستان از حزب اکثریت یا با ائتلاف خواهد بود. نمایندگان دو مجلس یعنی مجلس نمایندگان و مجلس مشاوران با رای گیری انتخاب شده و به همه مردان و زنان بیست سال به بالا حق رای داده شد[117]. دادگاه عالی به پیروی از آمریکا برپا شد ولی حق قضاوت درباره صلاحیت قضات دادگاه هم در انتخاب ایشان از طرف مردم محفوظ شده است (مرتون، 1364: 251-252). چنان که اشاره شد اصل 9 قانون اساسی مصوب سال 1947 استفاده از جنگ برای حل و فصل اختلافات بین المللی را غیرقانونی اعلام کرد که هنوز این اصل آن برای ژاپنیها مورد بحث است، زیرا محافظهکاران در سیاست ژاپن به دنبال راههایی هستند که از نظر نظامی نقش بزرگتری در دنیای امروزی داشته باشد [۲۹].
ژاپن تا سال 1952 كه اشغال آمریكا به پایان رسید، اصلاحاتی در ساختار سیاسی خود به وجود آورد، اقدامات جدید در زمینه كار و زمین، تغییر در نظام آموزش و پرورش و حقوق زنان صورت گرفت. در این شرایط، این کشور آمادگی لازم را برای شروعی دوباره و بهبود آثار زخم های گذشتهاش را به دست آورد. همزمان سیاست ایالات متحده در قبال ژاپن درست در اکتبر 1948 که هیأت دولت میانهروها سقوط کرد، از سیاست تنبیه ژاپن به سیاست پرورش یک شریک تغییر کرد. یعنی این سیاستها به طور کامل به سمت تمرکز ویژه بر احیای اقتصادی ژاپن تغییر کرد و صد البته که جنگ سرد در پشت پرده این تغییرات بود. رئیس جمهور ترومن[118] در مارس 1947 مقابله با شوروی از طریق زور را تحت عنوان دکترین ترومن مطرح کرد. اما در آسیا هنوز سیاستی برای مقابله با شوروی در نظر گرفته نشده بود. در ژاپن جورج کنان[119] از اتاق طرحریزی سیاستها که به عنوان طراح سیاست محدودسازی شوروی شناخته میشود، بزرگترین نقش را ایفا کرد [۴۷].
در اکتبر 1948 با تعیین سیاست های جدید در مورد ژاپن، آمریکا بازسازی اقتصاد ژاپن را به صورت جدی کلید زد. نخستین اقدام به این منظور داج لاین[120] بود که با هدف کنترل تورم و از طریق بودجه متوازن همراه با مازاد صورت گرفت. با آرامش یافتن اوضاع اقتصادی کاهش و تعدیل نیروی انسانی صورت گرفت و با افراطی شدن جنبشهای کارگری، سرکوب حزب کمونیست ژاپن آغاز شد. شوک بعدی برای آمریکا، تشکیل جمهوری خلق چین در اکتبر 1949 بود. از زمان جنگ ژاپن و روسیه سیاستهای آسیایی آمریکا بر محور درهای باز و همراهی آمریکا- چین میچرخید، اما حال که چین نیز دست رد به سینه آمریکا زده، شوک بزرگی به آمریکا وارد شده بود. به این ترتیب آمریکا خط مقدم خود را از چین به ژاپن تغییر داد و سیاستهای جدیتری در ارتباط با ژاپن در پیش گرفته شد. افزون بر این در ژوئن 1950جنگ در شبه جزیره کره آغاز شد. آمریکا –ارتش متفقین- که با حمله برق آسای کره شمالی در مقطعی تا پوسان[121] در جنوب شبه جزیره کره رانده شده بود، ضد حملات خود را آغاز کرد و توانست تا مرزهای چین در سرزمین شمالی پیشرفت کند، اما در اواخر ماه اکتبر ارتش آزادی بخش خلق چین اعلان جنگ کرد و در مقابل آمریکا ایستاد. نخستین نتیجه جنگ شبه جزیره کره این بود که آمریکا اقدام به تشکیل اتحاد نظامی علیه کمونیسم کرد. یعنی اینکه محدود سازی به عقب راندن تغییر یافت. در مورد چین نیز، آمریکا مسئله تایوان را که از آن دست کشیده بود دوباره مد نظر قرار داد و ناوگان هفتم نیروی دریایی خود را به منطقه اعزام کرد [۴۷].
نخستین اقدام در ژاپن نیز سرکوب حزب کمونیست بود. حزب کمونیست ژاپن از گردهمایی که در حمایت از پیشروی کره شمالی به سمت جنوب برگزار میشد تقدیر میکرد. حزب کمونیست در انتخابات عمومی ژانویه 1950 با انتقاد کمینفرم[122] مواجه و از آن پس از مسیر اصلاحات صلحآمیز خارج شد. این موضوع همزمان بود با حمایت استالین از پیشروی ایل سانگ کیم به سمت جنوب و درست پیش از پیمان دوستی، اتحاد و حمایت متقابل چین و شوروی که در ماه فوریه امضا شد. این اتفاقها سبب شد آمریکا دوباره از ژاپن درخواست مسلح شدن کند و اقدامهای خود را برای امضای معاهده صلح آغاز کرد. در داخل ژاپن رویکرد جدی برای ایجاد صلح با همه کشورها شامل شوروی -صلح همه جانبه- وجود داشت که با توجه به جایگاه هژمونی آمریکا در آن زمان به نظر میرسد گزینه دیگری وجود نداشت [۴۷].
شیگهرو یوشیدا ما بین سالهای 1946 تا 1947 و 1948 تا 1954 به عنوان نخست وزیر ژاپن خدمت کرد و نقشی اساسی در هدایت ژاپن دوران اشغال داشت. سیاستهای وی که معروف به دکترین یوشیدا بود، پیشنهاد میکرد، ژاپن رابطهای تنگاتنگ با ایالات متحده برقرار کند و به جای پیگیری یک سیاست خارجی فعال، بر توسعه اقتصاد متمرکز باشد. یوشیدا یکی از طولانیترین دوران نخست وزیری را در تاریخ ژاپن داشت [۲۰].
برخاستن ژاپن از خاکستر و ویرانههای جنگ و تبدیل شدن به یک ابر قدرت اقتصادی جهان را باید یکی از خارقالعادهترین رویدادهای قرن بیستم قلمداد کرد. نمیتوان روحیه و عزم مردم ژاپن را در توسعه کشور نادیده گرفت، اما عوامل دیگری نیز میتوان برشمرد که در رشد معجزه آسای این کشور بسیار موثر بودند؛ ارزش واحد پولی کشور بین سالهای 1949 تا 197 در برابر دلار آمریکا تثبیت و 360 ین ژاپن معادل 1 دلار آمریکا در نظر گرفته شد [۴۶] که این امر منجر به افزایش چشمگیر صادرات کشور گردید. از سوی دیگر حضور نظامی ایالات متحده در این کشور، به ویژه با شروع جنگ سرد به این معنی بود که بار هزینههای نظامی ژاپن بر دوش ایالات متحده قرار داشت و همچنین با توجه به این که صنایع ژاپن در برابر غرب از استانداردهای پایینتری قرار داشت، تصمیم گرفت حداقل در ابتدا فناوری های جدید را وارد و تکثیر کند.
اما با تاکید بر اهمیت عوامل یاد شده که تاثیر غیر قابل انکاری در جهش اقتصادی کشور در دهههای 1960، 1970 و 1980 داشتند، باید بر عوامل اساسیتری در این راستا اشاره داشت؛ یک نیروی کار با تحصیلات عالی همراه با یک دولت متمرکز بر اهداف اقتصادی که کاملا حامی شرکتها و صنایع داخلی بود بسیار موثر واقع گشت. در همین راستا تاثیر زایباتسو[123] بسیار چشمگیر بود. این اصطلاحی است که برای پیوستگی شرکتهای نامدار ژاپنی به کار میرود که مشهورترین آنها میتسوبیشی، میتسوئی[124] و سومیتومو[125] هستند. کارمندان و کارکنان این شرکتها به سختکوشی و وفاداری به شرکتهایشان شناخته میشوند. آمارها نشان میدهد که در طول دوران پس از جنگ، کارگران ژاپنی 10 تا 20 درصد در سال بیشتر از همتایان خود در کشورهای غربی وقت خود را برای فعالیت در شرکتهای متبوع خود صرف میکردند [۴۵].
شرکتهای ژاپنی با جذب فناوریهای نوین خارجی و بهبود محصولات تولیدی خود و فروش کالاهای مختلفی مانند محصولات الکترونیکی و اتومبیل به خارج و شهرت در فرآیند تولید با کیفیت بالا بسیار موفق ظاهر گشتند. مازاد نقدینگی حاصل از اقتصاد مبتنی بر صادرات، همراه با فرهنگ پس انداز منجر به اعتماد بانکهای جهانی در اعطای وام شد و روابط و اعتماد متقابل میان سهامداران و سرمایهگذاران به افزایش ارزش سهام شرکتها انجامید. بین سالهای 1985 و 1989ارزش بورس در ژاپن سه برابر شد. پایین بودن ارزش واحد پولی کشور باعث اعتماد سرمایهگذاران در فعالیتهای اقتصادی مانند بورس و املاک گردید [۴۸].
شاخص بورس نیکّی 225[126] در 29 دسامبر 1989 به اوج خود رسید. اما این رشد رویایی ادامهدار نبود. در طی یک سال با ترکیدن حباب بورس، سرمایه گذاران به یک باره با از دست دادن نیمی از سرمایه های خود مواجه بودند. از دهه 1990به عنوان دهه از دست رفته[127] یاد میشود، زیرا دستمزدها همراه با تولید ناخالص داخلی کاهش چشمگیری داشت و کشور با تورم روبرو گشت. این سقوط فقط سرمایهگذاران و بانکها را تحت تأثیر قرار نداد، ترکیدن حباب املاک و مستغلات منجر به از دست رفتن داراییهای شهروندان عادی ژاپنی نیز شد [۴۹]. میراث حباب اواخر دهه 1980 هنوز هم بر سیاست اقتصادی ژاپن تأثیرگذار است. دولت ژاپن برای رهایی از آثار مخرب این واقعه و جبران کسری بودجه و احیای مجدد اقتصاد از سال 1991 به دریافت وامهای خارجی متوسل شد. تا سال 2016، کل بدهی ناخالص ژاپن چیزی بیش از یک کوادریلیون ین -حدود 9 تریلیون دلار- یا حدود 230٪ تولید ناخالص داخلی بوده است. ژاپن تا سال 2014 بالاترین بدهی را به نسبت تولید ناخالص داخلی در جهان داشت[۵۰].
نکته بسیار مهم این است که تحولات در ژاپن را پس از جنگ جهانی دوم و نیمه دوم قرن بیستم، اگر صرفا از بعد اقتصادی ارزیابی کنیم تصویری دقیق از کشور ژاپن به ما نشان نمیدهد. دگردیسی فرهنگی شاید از عمیقترین تاثیرات سلطه ایالات متحده بر ژاپن باشد که منجر به تحولات ژرف کشور شد. از سالنهای رقص روپّونگی[128] گرفته تا فیلمهای هالیوود و همبرگر، فرهنگ وسترن یا به طور کلیتر فرهنگ آمریکایی، دنیایی متفاوت برای جوانان در سالهای پس از جنگ ارائه میداد. بسیاری از جنبههای جامعه دستخوش تغییر شد. به عنوان مثال قبل از جنگ بیشتر ازدواجها از طریق سنت اومیآی[129] بود در واقع ازدواج بر پایه سنتهای کشور صورت میگرفت و بر اساس آن ازدواج کاملا برنامهریزی شده تلقی میشد. اما با ورود فرهنگ غرب، سبک زندگی غربی نیز در کشور رسوخ کرد، به گونهای که امروزه درصد کمی از ازدواجها بر اساس سنت اومیآی صورت میگیرد [۴۶]. تاثیر فرهنگی میان ژاپن و غرب یک طرفه نبود و ژاپن بسیاری از جنبههای فرهنگ بومی خود را به خارج صادر کرد. لوازم الکترونیکی چون تلویزیون و دیگر پیشرفتهای تکنولوژیکی همان قدر که یک فناوری است، تغییر فرهنگی نیز محسوب میشود، لذا تأثیر ژاپن در دنیای خارج در نیمه دوم قرن بیستم به هیچ وجه قابل انکار نیست.
فارغ از تاثیرات فرهنگی ساحت اجتماع نیز ماهیت متغیری داشته است. اولا سبک کار در ژاپن به تدریج تغییر کرده است. فرهنگ شغل برای زندگی در یک شرکت و وفاداری تام به آن، درحال کم رنگ شدن است، زیرا نسلهای جدید تمایل کمتری به سبک سنتی و کلیشهای حقوق بگیری -ساعات طولانی کار، محیط کاری کاملا سلسله مراتبی و مسیر شغلی قابل پیش بینی- دارند و این شیوه جذابیت خود را کم کم از دست داده است. این امر منجر به پیدایش فوریتا[130] شده است. فوریتا به معنای کارکنان دورهای است که از شغلی به شغل دیگر تغییر میکنند و با توجه به چشماندازهای اقتصادی خود، انعطافپذیری بیشتری در جذب و استخدام نشان میدهند. امروزه تقریباً 40٪ افراد شاغل در طبقه کارگران موقت طبقهبندی میشوند.
ثانیا نابرابری جنسیتی تعدیل یافته است. از زمان پیروی ژاپن از آموزههای کنفسیوس، ژاپن همیشه یک جامعه مرد سالار بوده است. در فرهنگ خانوادههای سنتی ژاپنی پیش از جنگ، مرد همواره نانآور خانواده تلقی میشد که تصمیم نهایی را پیرامون مسائل گوناگون میگرفت و زنها اغلب به خانهداری مشغول بودند. اما به تدریج زنان وارد اجتماع و فعالیتهای اقتصادی شدند و در اواخر دهه 1960 اصطلاح بانوی دفتر[131] وارد فرهنگ لغت ژاپنی شد. با این وجود برخلاف مردان حقوق بگیر که حداقل میتوانستند به پیشرفت قابل پیش بینی در نردبان شغلی امیدوار باشند، زنان فعال در مشاغل اداری، به شوكوبا نو هانا[132] به معنای گلهای دفتر ملقب گشتند که مطابق سنتهای ژاپن میبایست ابتدا خانهدار محسوب گردند و در کنار وظایف خانهداری به استخدام در بخشهای اداری در آیند. جنبشی برای حقوق زنان منجر به تصویب قانون استخدام برابر در سال 1986شد، اما در دهه 1990زنان فقط 10٪ از سمتهای مدیریتی را در اختیار داشتند [۵۱].
با وجود پیشرفتها در زمینه برابری زنان برخی از زنان هنوز احساس میکنند، باید بین شغل یا خانواده خود یکی را انتخاب کنند. امروزه به دلیل این که بسیاری از زنان در انتخاب بین این دو نقش، فعالیت شغلی را انتخاب کردهاند، کشور با کاهش نرخ باروری روبرو شده است. پیش بینی میشود در صورت عدم تغییر این وضعیت، روند کاهشی جمعیت از 127 میلیون نفر امروز به 80 میلیون نفر در سال 2065 منجر شود. سایر عواملی که به این روند کمک کرده عبارتند از عدم ایجاد تعادل منطقی بین زندگی و کار، فضاهای کوچک خانه و ازدواجهای کمتر یا دیر هنگام. نرخ رشد زاد و ولد ژاپن در سال 2019 به ازای هر زن، 1.36 بوده است [۵۲].
عاملی که به تشدید بیشتر مشکل کاهش جمعیت در ژاپن دامن زده است، بدبینی عمومی نسبت به مهاجرت است. طرز تفکری که تا حدی ریشه در گذشته انزواگرایانه کشور دارد. از سال 2016، فقط 3.3٪ از جمعیت کلان شهر توکیو غیر ژاپنی بودند. اگر اتباع چین و کره را از این جمعیت کم کنیم، این رقم به 1.3 درصد کاهش مییابد. اتباع خارجی جنوب شرقی آسیا که در بازار کار ژاپن فعال هستند فقط 0.5٪ از جمعیت را تشکیل میدهند. با این همه رویکردهاي ژاپن به تدریج درحال تغییر است، ژاپن تلاش دارد، توکیو را به شهری بینالمللی تبدیل کند. میزبانی بازیهای المپیک 2020 آزمونی بزرگ برای این هدف بود. ابتکارات مهمی شامل تغییر در سیستم آموزشی در سال 2011 نیز بسیار چشم گیر بوده است که به موجب آن، تدریس دروس انگلیسی از کلاس پنجم -10 سالگی- اجباری میشود و همچنین تغییرات در سیاستهای مهاجرتی برای سهولت دریافت ویزای کار و تمدید آن برای کارگران ماهر و متخصص در این راستا قابل ارزیابی است.
چنان که اشاره شد، به موجب اصل 9 قانون اساسی ژاپن، این کشور نیروی زمینی، دریایی و هوایی تهاجمی نخواهد داشت، به این جهت ژاپن در زمره قدرتهای نظامی بزرگ جهان قرار نمیگیرد و از این طریق قدرت تأثیرگذاری در عرصه جهانی را ندارد. با این همه این کشور خیلی زود بدل به دومین اقتصاد بزرگ جهان و نیز ابرقدرتی اقتصادی شد که از طریق اقتصاد در عرصه جهانی تأثیرگذار است. کشورهای صنعتی غرب، جهت مقابله با رکود تورمی ناشی از بحران نفتی، نشست سران کشورهای صنعتی را ایجاد كردند. این نشست با محوریت مسائل اقتصادی تشکیل و از این رو نقش ژاپن در مقایسه با جلسات مربوط به امنیت و سیاست بسیار پررنگ شده بود. رهبران ژاپن برای مقابله با مشکلات و رقابتهای درون حزبی و داخلی، این نشستها را ابزاری برای تقویت پایگاه درون حزبی قلمداد میکردند. نقش ژاپن در صحنه جهانی از طریق این نشستها به طرز چشمگیری افزایش یافت. هیأت دولت ماسایوشی اوهیرا[133] به عنوان یکی از اعضای شرکت کننده در این نشستها چنین درکی را از مسئولیت خود از سطح مسائل اقتصادی به سطح مسائل راهبردی تعمیم داد. البته اتفاقهایی همچون انقلاب اسلامی ايران در 1979، بحران نفتی دوم و تجاوز شوروی به افغانستان زمینهساز این اقدام کابینه اوهیرا شدند [۳۷]. نکته مهم دیگر این است که با وجود این که کمتر کشوری در طول تاریخ مانند ژاپن در برابر تغییرات مقاومت کرده است، اما در نهایت شرایط جدید این تغییرات و تحولات را بر سیاست، جامعه و فرهنگ تحمیل میکند از این رو ژاپن نیز در برابر این تحولات منعطف گردید و خود را با شرایط جدید منطبق کرد.
ژاپن در هزاره سوم
در سالهای پیش از شروع هزاره سوم، ژاپن به عنوان کشوری با دولت حداقلی و کارآمد، بودجه متعادل و نشاط اقتصادی مورد ستایش قرار گرفت. ژاپنشناسانی مانند چالمرز جانسون[134] و ازرا ووگل[135] دولت ژاپن را كشوری پیشرو و در حال رشد توصیف كردند. این کشور بوروكراسی دولتی، دستگاه اجرایی، دارایی، تجارت و صنایع بینالمللی خود، به ویژه با همکاری اتحادیههای بازرگانی و حزب لیبرال دموکرات حاکم فعالیتهای بازار را هماهنگ کرده و منابع را به طور کارآمد برای رشد اقتصادی تخصیص داد. یکی از مهمترین ابزارهای نهادی سیستم دولت توسعهگرای این کشور، پیوند میان دستگاههای مالی، دولتی و خصوصی بود که در آن وزارتخانههای پیشرو، سیاست مالی- بانکی ژاپن را به عنوان ابزاری برای رشد اقتصادی و کنترل سیاستهای اقتصادی به خدمت میگرفت. با همه این اوصاف ژاپن در دهه 1990 دچار رکود اقتصادی شد که در آن وضعیت پولی و مالی این کشور رو به وخامت گذارد و نرخ رشد اقتصادی آن به یکی از پایینترینها در آسیا تبدیل شد که طی آن برنامه توسعه عمومی شکست خورد [۵۳].
ژاپن درحالی وارد قرن بیست و یکم شد که روحیه عظمت و شکوه آن مورد تردید قرار داشت. ترس از تداوم رکود ملی و حرکت منفی در راستای توسعه کشور، حتی علی رغم شواهدی مبنی بر کاهش رکود اقتصادی، همچنان پابرجا بود. توسعه چشم گیر کشور که در دهه 1980ژاپنیها را خشنود ساخته بود، در دهه 1990 شدیدترین بحران اعتماد ملی را از سال 1945 ایجاد کرد. برای اولینبار از پایان جنگ جهانی دوم ژاپنیها مجبور به اقدامات انقباضی جهت مقابله با افول جایگاه اقتصادی کشور شدند. در حالی که فقط چند سال قبل از آن ژاپن کشوری بود مشهور به تجملگرایی، که حتی برخی از رستورانها وعدههای غذایی را با ذرات طلا سرو میکردند، گویی رشد اقتصادی کشور بدون توقف تداوم خواهد داشت اما در سالهای دهه 90 میلادی کشور به دلیل افزایش هزینههای ملی رشد نزدیک به صفر را تجربه کرد که برای ژاپنیها نگرانی بسیاری را در پی داشت.
ژاپن با ورود به قرن بیست و یکم با معضلاتی چون پیری جامعه و چالشهای جمعیتی ، مشکلات اقتصادی و اجتماعی شامل بی خانمانی، گروههای اقلیت، تبعیض جنسیتی و خدمات رفاه اجتماعی روبرو است. واضح است که این مشکلات بر سیاست داخلی ژاپن و رقابتهای داخلی و روابط بینالمللی تأثیر میگذارد. جمعیت 126.9 میلیون نفری ژاپن (در سال 2000) بعد از چین، هند، ایالات متحده، اندونزی، برزیل و روسیه نهمین جمعیت جهان است. ژاپن 2.1 درصد از جمعیت جهان را تشکیل می دهد. تراکم جمعیت آن در سال 2000، 340 نفر در هر کیلومتر مربع (0.4 مایل مربع) بود (در مقایسه با 28 نفر در ایالات متحده) ، که ژاپن را به چهارمین کشور پرجمعیت جهان تبدیل می کند. اما از آنجا که سرزمین ژاپن بيشتر کوهستانی است ، تراکم جمعیت آن از نظر زمین قابل سکونت بسیار بیشتر است.
تخمین زده می شود که تا سال 2025 حدود 26 درصد جمعیت در رده بالای 65 سال باشد. در آن صورت ژاپن نسبت به سایر کشورها در جهان، از جمله آلمان و سوئد، نسبت سالخوردگان بیشتری خواهد داشت. و اگرچه امروزه هنوز تعداد قابل قبولی از افرادی که مشغول به کار هستند و برای طرح های بازنشستگی ملی برای هر شخصی که مستمری پیری دریافت می کند مشارکت دارند، اما پیش بینی میشود تا سال 2025 به ازای هر مستمری بگیر تنها 2 کارگر وجود داشته باشد. اکنون نگرانی مهمی که در مورد اقتصاد ژاپن وجود دارد این است که اصلاح و رشد آن با کندی مواجه است. مشکلاتی چون وام های بانکی که بیش از حد سنگین شده اند، نسبت خطرناک بدهی ملی به تولید ناخالص داخلی، اقتصاد سختگیرانه بازار، اقتصادی کاملاً منظم، و جمعیت سالخورده و کاهش نیروی کار، توانایی ژاپن را برای نقش آفرینی بزرگتر در جهان فرسوده کرده است. اینها مسائلی هستند که ژاپن امروزی را ملتی بسیار متفاوت از دهه های قبل از هزاره سوم کرده است.
آنچه آمد تاریخ تحولات اقتصادی ژاپن بود. در ادامه نگاهی به تاریخ تحولات نظام سیاسی و سیاست خارجی این کشور داریم. از زمان پایان جنگ، حزب سیاسی حاکم که عموما حزب لیبرال دموکرات بوده است، تقریباً به طور مداوم قدرت را در دست گرفته است. تحولات سیاسی ژاپن در ژوئیه 1993، منجر به سقوط دولت گشت و پس از آن این کشور در طول ده سال 1993 تا 2003 هفت نخست وزیر را تجربه کرد. هر یک از آنها جهت تشکیل دولت مجبور به ائتلاف با احزاب دیگر شدند که در نهایت موفق به تشکیل دولتی قدرتمند نگردیدند که در طول این زمان ده ساله در مسند قدرت بماند. در نتیجه آن دموکراسی ژاپن با چالش مواجه گشت. حاکمیت مداوم توسط یک حزب بزرگ که افراد محدود و مشخصی دارد، دارای یک ویژگی است: آنها انتخاب کنندگان را از گزینههای متنوع و رویکردهای متفاوت محروم میکنند. این فضای سیاسی دیدگاه شهروندان ژاپنی را نادیده میگیرد و درنتیجه اجازه تشکیل دولتهای قوی جهت مقابله با معضلات و مدیریت با ثبات کشور را نمیدهد [۵۴].
جولای 1998 نخست وزیر ژاپن ریوتارو هاشیموتو[136] از سمت خود استعفا داد و کیزو اوبوچی[137] جایگزین او شد. در شرایطی که به نظر میرسید اقتصاد ژاپن رو به بهبود است، اوبوچی ماه می 2000 درگذشت و یوشیرو موری[138] به عنوان جانشین اوبوچی برای پست نخست وزیری انتخاب شد. دوران حکومت موری با بحرانها و رسواییهای فراوان در ژاپن همراه بود. با وجود تلاشها برای احیای اقتصاد ژاپن، سال 2001 نگرانیها از ادامه بحران اقتصادی در ژاپن شدت گرفت. تحت فشار شدید، موری آوریل 2001 مجبور به استعفا شد و جونایچیرو کوئیزومی از حزب لیبرال دموکرات جایگزین وی شد، تا برای مدت 13 سال کوئیزومی یازدهمین نخست وزیر ژاپن باشد. هر چند کوئیزومی در جامعه محبوبیت داشت، ولی پس از دو سال هنوز هم اقتصاد ژاپن در رکود باقی ماند و تلاشهای وی برای اعمال اصلاحات اقتصادی بی اثر بود. در یک اقدام بی سابقه کوئیزومی سپتامبر 2002 با کیم جونگ ایل[139] رهبر کمونیست کره شمالی ملاقات کرد، در جریان این ملاقات رهبر کره شمالی از ربوده شدن اتباع ژاپنی طی دهههای 1970 و 1980 عذر خواهی کرد، کوئیزومی نیز وعده کمکهای مالی و غذایی به کره شمالی داد و قدمهای اولیه در جهت عادی سازی روابط بین کره شمالی و ژاپن برداشته شد. کوئیزومی در سپتامبر 2003 بار دیگر به عنوان نخستوزیر ژاپن انتخاب شد و وعده تحولات اقتصادی را به مردم ژاپن داد.
کوئیزومی پس از رد شدن پیشنهادش مبنی بر خصوصی سازی سیستم پستی کشور توسط مجلس ملی، انتخابات زود هنگام مجلس نمایندگان را اعلام کرد. اهمیت سیستم پستی ژاپن به خاطر نقش پس اندازی آن است که قابلیت سپرده پذیری وجوه مشتریان را دارد به طوری که حدود 3 تریلیون دلار سرمایه و دارایی آن میباشد. سپتامبر 2005 در انتخابات مجلس نمایندگان حزب کوئیزومی یعنی لیبرال دموکرات در رقابتی تنگاتنگ پیروز انتخابات شد. یک هفته پس از انتخابات رهبری حزب لیبرال دموکرات به شینزو آبه واگذار شد و پس از آن او به عنوان نخست وزیر ژاپن منصوب شد. وی جوانترین نخستوزیر ژاپن از پايان جنگ دوم جهانی تا آن زمان بود. او بی درنگ هیأت دولتی محافظه کار تشکیل داد و اعلام کرد، امیدوار است بتواند نقش ژاپن را در مسائل جهانی پر رنگتر کند، همچنین او پس از تمرکز روی مشکلات داخلی ژاپن راه را برای اصلاح قانون اساسی هموار کرد، هر چند تا کنون قانون اساسی ژاپن بدون اصلاح مانده است.
جولای 2007 زمین لرزهای به قدرت 6.8 ریشتر شمال غرب ژاپن را لرزاند که 10 کشته و بیش از 900 زخمی بر جای گذاشت. این زمین لرزه باعث تکان خوردن آسمان خراشهای توکیو برای دقایقی و مسدود شدن جادهها و پلها و بروز خساراتی در نیروگاههای هستهای ژاپن شد. پس از آن معادل 315 گالن آب آلوده به مواد رادیو اکتیو از نیروگاه نشت کرد و به دریای ژاپن سرازیر شد. ۱۲ سپتامبر ۲۰۰۷ در پی رسواییهای مالی چند تن از اعضای کابینه و ناکامی حزب در انتخابات مجلس مشاوران این کشور، آبه از سمت نخستوزیری و ریاست حزب لیبرال دموکرات ژاپن كنارهگيري کرد، گمان میرود یکی از دلایل استعفای او اصرارش برای تمدید مدت حضور نیروهای ژاپنی در افغانستان بوده باشد. پس از آبه هم حزبی او یاسوئو فوکودا[140] رهبر حزب لیبرال دموکرات ژاپن و در ۲۵ سپتامبر ۲۰۰۷ نود و یکمین نخستوزیر این کشور شد، فوکودا از قانونگذاران کهنهکار ژاپنی و پسر تاکهئو فوکودا[141] نخست وزیر سابق ژاپن بین سالهای 1976 تا 1978 است.
حزب دموکراتیک ژاپن در انتخابات مجلس نمایندگان در سال ۲۰۰۹ به پیروزی بزرگی رسید و با در اختیار گرفتن اکثر کرسیهای مجلس نمایندگان -با بیش از ۳۰۰ کرسی از مجموع ۵۴۸ کرسی- شکست سنگینی را بر حزب رقیب یعنی حزب لیبرال دموکرات وارد کرد و برای اولین باز پس از نزديك به ۵۰ سال توانست آن را از قدرت پائین بياورد و با نخست وزیري یوکیو هاتویاما[142] رهبر حزب دولت تشکیل دهد. اين حزب به خاطر عدم تحقق شعارهای انتخاباتیاش و نیز بروز برخی اختلافات درون حزبی و همچنین فاجعه هستهای فوکوشیما و انتقادهایی که در مدیریت این بحران هستهای به دولت وارد شده بود، به مرور ضعیف شد تا اینکه دسامبر سال ۲۰۱۲ در انتخابات مجلس نمایندگان شکست سنگینی از رقیب دیرینه خود یعنی حزب لیبرال دموکرات به رهبری شینزو آبه خورد و دولت و حاکمیت را پس از گذشت ۳ سال و سه ماه باز به حزب لیبرال دموکرات واگذار کرد.
در ۲۶ سپتامبر ۲۰۱۲، آبه وزیر دفاع سابق را در انتخابات داخلی حزب لیبرال دمکرات شکست داد و با یک پیروزی قاطع در انتخابات سراسری سال ۲۰۱۲ بار دیگر به نخستوزیری رسید. بدين ترتيب آبه اولین نخستوزیر سابق از زمان شیگهرو یوشیدا شد که به این سمت باز میگردد. آبه پس از پیروزی خود گفت: من با قدرت هیأت دولت کامل خود، سیاست پولی جسورانه، سیاست مالی انعطافپذیر و استراتژی رشد را تشویق میکنم که سرمایهگذاری خصوصی را تشویق کند و با این سه رکن سیاسی به نتیجه میرسم. ۲۴ دسامبر ۲۰۱۴ مجلس نمایندگان باز هم آبه را به سمت نخستوزیر انتخاب كرد. او از دولت جدید خواست «شدیدترین اصلاحات از پایان جنگ جهانی دوم» را در زمینههای اقتصادی، کشاورزی، بهداشت و درمان و سایر بخشها اعمال کند.
در زمینه سیاست خارجی، آبه بهطور کلی موضع تندی نسبت به کره شمالی به ویژه در مورد آدمربایی شهروندان ژاپنی توسط آن کشور اتخاذ کرد. در مذاکرات سال ۲۰۰۲ بین ژاپن و کره شمالی، نخستوزیر کوئیزومی و کیم جونگ ایل رهبر کره به توافقی دست یافتند که بر اساس آن پنج نفر از ربوده شدگان ژاپنی آزاد شدند، اما کره شمالی منکر وجود چهار ربوده شده دیگر بود و اصرار داشت هشت نفر دیگر از ربودهشدگان کشته شدهاند، چیزی که ژاپن قبول نداشت. همین مسأله باعث قطع شدن مذاکرات شد. آبه لزوم بهبود روابط با جمهوری خلق چین را تشخیص داده وگفته است که روابط چین و ژاپن نباید براساس احساسات ادامه یابد.
آبه در سفر به خاورمیانه در ژانویه ۲۰۱۵ اعلام کرد که ژاپن به عنوان بخشی از بسته کمک ۲٫۵ میلیارد دلاری به ۲۰۰ میلیون دلار کمک غیرنظامی به کشورهایی که علیه دولت اسلامی عراق و شام میجنگند، کمک خواهد کرد. با این اظهار نظر، داعش دو ژاپنی را به گروگان گرفت و بعدتر آنها را کشت. به نظر میرسید این مسأله بر محبوبیت او اثر منفی خواهد گذاشت، اما نظرسنجیها نشان میداد که حمایت از دولت وی پس از بحران افزایش یافته است، وی بعدها از مسأله بحران گروگانگیری برای بحث در مورد حق امنیت دسته جمعی[143] در قانون مرتبط با امنیت ملی[144] استفاده کرد که دولت وی در تابستان ۲۰۱۵ وضع کرد. آوریل ۲۰۱۵ وی اولین نخستوزیر ژاپن بود كه در جلسه مشترک کنگره ایالات متحده، سخنرانی و از اتحاد ژاپن و ایالات متحده به عنوان «اتحاد امید» یاد کرد و وعده داد که ژاپن نقش امنیتی و دفاعی فعال تری در این اتحاد بازی خواهد کرد.
پایان دوره هِیسِی و آغاز دوره ریوا
در ۳۰ آوریل سال ۲۰۱۹ با استعفای امپراتور هِیسِی دوره هیسی به پایان رسید و از روز بعد با بر تخت نشستن پسر ارشدش، دوره ریوا آغاز شد. دوره هِیسِی از ۸ ژانویه ۱۹۸۹ نخستین روز پس از مرگ امپراتور هیروهیتو یا امپراتور شووا آغاز شد و آکیهیتو[145] پسر او به جانشینی رسید. این نخستین بار در دویست سال اخیر است که یک امپراتور ژاپن کنارهگیری میکند. دوره ریوا از اول مه سال ۲۰۱۹ در روز بر تخت نشستن امپراتور جديد ژاپن، ناروهیتو به عنوان يكصد و بيست و ششمين امپراتور ژاپن آغاز شدهاست.
در 29 آگوست سال ۲۰۲۰ شینزو آبه نخست وزیر که گمانه زنیهايی در خصوص ناخوشي و بيماريش منتشر شده بود، اعلام كنارهگيري کرد. آبه هفت سال و هشت ماه نخستوزیر ژاپن بود. چهار روز پیش از آن شینزو آبه، نخست وزیر ژاپن رکورد طولانیترین مدت زمان رهبری در تاریخ ژاپن را شکست. او که ۶۵ سال داشت حدود هشت سال به عنوان نخست وزیر ژاپن خدمت کرد و در طول این مدت ناظر بر روند بازیابی کشورش از بحرانهای مختلف اعم از زلزله، سونامی و فاجعه هستهای بوده است.
سپتامبر سال ۲۰۲۰ ، بعد از اعلام بازنشستگی آبه از سیاست، یوشیهیده سوگا دبیر هیأت دولت نامزدی خود را در انتخابات رهبری حزب اعلام کرد، در انتخابات ۱۴ سپتامبر با ۷۰ درصد آرا به راحتی پیروز شد. دو روز بعد، او بهطور رسمی به نخستوزیری انتخاب و توسط امپراتور ناروهیتو منصوب شد، وی اولین نخستوزیر جدید دوران ریوا است. سوگا اظهار داشت که نخستوزیری وی بر ادامه سیاستها و اهداف دولت آبه، از جمله مجموعه سیاستهای اقتصادی آبهنومیکس، تجدید نظر در اصل ۹ قانون اساسی ژاپن و تأمین آزادی ربودهشدگان ژاپنی از کره شمالی متمرکز خواهد بود.
در ۳ سپتامبر ۲۰۲۱ ، پس از حدود یک سال از نخست وزيري، سوگا اعلام کرد که از رهبری حزب لیبرال دموکرات استعفا میدهد، این استعفا چند ماه قبل از انتخابات عمومی، مورد تأیید قرار نگرفت. استعفای وی در ۳۰ سپتامبر، در واقع یک روز پس از انتخابات رهبری حزب لیبرال دموکرات اجرایی شد. اعلام خبر این کنارهگیری در حالی منتشر شد که میزان محبوبیت سوگا به پایینترین میزان خود در یکسال اخیر رسیده بود.
حزب لیبرال دموکرات ژاپن روز ۲۹ سپتامبر 2021 فومیئو کیشیدا[146] را که قبلاً وزیر خارجه ژاپن بود به عنوان رهبر جدید خود انتخاب کرد. قانونگذاران ژاپنی در ۴ اکتبر2021 به کیشیدا به عنوان نخست وزیر جدید رای دادند. انتخابات سراسری ژاپن ۳۱ اکتبر ۲۰۲۱ برگزار شد، رایگیری در همه حوزههای انتخابیه به منظور انتخاب اعضای مجلس نمایندگان انجام گردید. این انتخابات اولین انتخابات عمومی در دوره ریوا بهشمار میرود. حزب لیبرال دموکرات به رهبری نخستوزیر جدید فومیئو کیشیدا، با وجود از دست دادن شماری از کرسیها، اکثریت مجلس را حفظ کرد.
پاورقی
[2] 浜松/Hamamatsu.
[3] 砂原/Sunabara: بقایایی مربوط به دوران پارینه سنگی واقع در استان شیمانه.
[4] 立川/Tachikawa.
[5] 上野原/Uenohara.
[6] 勾玉/Magatama.
[7] 弥生土器/Yayoi doki.
[8] 『漢書』/Kanjo/Book of Han: کتابی درباره تاریخ چین دوره تانگ که ظاهرا سال 111 م کامل شده است.
[9] 二十四史Nijūshi shi/Twenty Four Histories.
[10] 古墳/Kofun.
[11] 大和王権/Yamato ōken.
[12] 埴輪/Haniwa.
[13] 邪馬台国/Yamataikuni.
[14] 卑弥呼/Himiko(?-242~248).
[15] 渡来人/Toraijin.
[16] 百済/Baekje: یکی از سه پادشاهی شبه جزیره کره که از سال 18 ق م تا 660 م ادامه داشت.
[17] 曽我氏/Sogashi.
[18] 高句麗/Goguryeo.
[19] 聖徳太子/Shōtoku Taishi(574-622).
[20] 大化の改新/Taika no Kaishin.
[21] 律令/Ritsuryō.
[22] 推古天皇/Suiko tennō(554-628).
[23] 中大兄/Nakanoōe(626-672): او در اواخر عمر و در سال 668 م با نام امپراتور تِنجی به سلطنت رسید.
[24] 平城京/Heijō kyō/Nara no miyako.
[25] 元明天皇/Genmei tennō(661-721).
[26] 大宝律令/Taihō ritsuryō.
[27] 新羅/Silla.
[28] 長安/Chang an.
[29] 隋Sui: سلسله چینی که از سال 581 تا 618 بر چین حکمرانی کرد.
[30] 『古事記』/Kojiki.
[31] 『日本書記』/Nihon shoki.
[32] 『風土記』/Fudoki.
[33] 神/Kami: در رابطه با این اصطلاح به فصل دین و مذهب رجوع شود.
[34] 仏道/Butsudō.
[35] 『万葉集』/Manyōshū.
[36] 藤原氏/Fujiwara shi.
[37] 蝦夷/Emishi: از دید دربار یاماتو نام عمومی مردمانی بود که در دشت کانتو، منطقه شمال شرق هونشو و هوکایدو زندکی میکردند.
[38] 平安京Heian kyō.
[39] 『源氏物語』/Genji Monogatari.
[40] 和歌/Waka: به معنی شعر ژاپنی است و در مقابل شعر چینی قرار میگیرد. برای اطلاعات بیشتر به فصل ادبیات رجوع شود.
[41] 荘園/Shōen: این اصطلاح اشاره به شکلی از زمینداری خصوصی در ژاپن باستان و سدههای میانی دارد که در اختیار اشراف مرکز و نیز معابد بودایی بزرگ بود. همچنین به این املاک نیز شوئِن گفته میشد و معاف از مالیات بودند.
[42] 天照大神/Amaterasu no Ōkami: کامی اصلی آسمان در آیین شینتو است که به عنوان نیای خاندان امپراتوری پرستش میشود.
[43] 武士/Bushi.
[44] 侍/Samurai.
[45] 武士道/Bushidō: به معنی راه بوشی یا جنگجو است.
[46] 以仁王/Mochihitoō(1151-1180).
[47] 源頼朝/Minamoto no Yoritomo(1147-1199).
[48] 鎌倉仏教/Kamakura Bukkyō: برای اطلاعات بیشتر به فصل دین و مذهب رجوع شود.
[49] 創価学会/Sōka gakkai.
[50] 神風/Kamikaze.
[51] 足利氏/Ashikaga shi.
[52] 南北朝時代/Nanbokuchō Jidai(1337-1392).
[53] 戦国時代/Sengoku Jidai(1467 or 1493-1587 or 1590 or 1591).
[54] 足利尊氏/Ashikaga Takauji(1305-1358).
[55] 後醍醐天皇/Godaigo Tennō(1288-1339).
[56] 吉野/Yoshino.
[57] 大名/Daimyō.
[58] 応仁の乱/Ōnin no Ran.
[59] 小田原城/Odawara jō.
[60] 松本城/Matsumoto jō.
[61] 天平文化/Tenpyō Bunka: فرهنگی که در اواسط قرن هشتم م با محوریت نارا شکوفا شد.
[62] 種子島/Tanegashima.
[63] 織田信長/Oda Nobunaga(1534-1582).
[64] 豊臣秀吉/Toyotomi Hideyoshi(1537-1598).
[65] 徳川家康/Tokugawa Ieyasu(1543-1616).
[66] 切腹/Seppuku: نوعی خودکشی آیینی ساموراییها که در خارج از ژاپن بیشتر با نام هاراکیری شناخته میشود.
[67] 三河国/Mikawakuni: نام قدیمی سرزمینی واقع در شرق استان آیچی امروز.
[68] 刀狩/Katana gari: در لغت به معنای شکار شمشیر و مفهومش گرفتن شمشیر و هر نوع سلاح دیگر از تمام افراد جز ساموراییها است. معروفترین فرمان شکار شمشیر، فرمانی است که هیدهیوشی سال 1588 م صادر کرد.
[69] 関ヶ原の戦い/Sekigahara no Tatakai: جنگی که در سال 1600 در گرفت.
[70] 徳川時代/Tokugawa Jidai(1603-1868).
[71] 大阪の陣/Ōsaka no Jin.
[72] 豊臣秀頼/Toyotomi Hideyori(1593-1615).
[73] 日本橋/Nihonbashi: نام منطقهای در توکیو.
[74] 徳川家光/Tokugawa Iemitsu(1604-1651).
[75] 参勤交代/Sankin Kōtai.
[76] 隅田川/Sumida gawa: اکنون بازار ماهی تسوکیجی آنجا قرار دارد.
[77] 江戸城/Edojō: در حال حاضر به عنوان کاخ امپراتوری مورد استفاده قرار میگیرد.
[78] 士農工商/Shinōkōshō.
[79] 浮世絵/Ukiyo e: نوعی نقاشی با باسمه چوبی.
[80] 鎖国/Sakoku.
[81] Matthew Calbraith Perry(1794-1858).
[82] 薩摩藩/Satsuma han: یکی از امیرنشینان دوره ادو که در قسمتهای جنوبی جزیره کیوشو و استانهای کاگوشیما و میازاکی فعلی واقع بود.
[83] 長州藩/Chōshūhan: یکی از امیرنشینان دوره ادو که در جنوبیترین قسمت جزیره هونشو و در استان یاماگوچی فعلی واقع بود.
[84] 坂本龍馬/Sakamoto Ryōma(1836-1867).
[85] 志士/Shishi.
[86] 日米修好通商条約/Nichibei shūkō tsūshō jōyaku.
[87] ハリス条約/Harris Treaty.
[88] 外様大名/Tozama Daimyō: امیرنشینان یا دایمیوهایی که بعد از جنگ سکیگاهارا تحت تابعیت حکومت جنگجویی قرار گرفتند.
[89] 戊辰戦争/Boshin sensō: این جنگ در سالهای 1868 و 1869 م رخ داد.
[90] ニニギノミコト/Ninigi no Mikoto.
[91] 睦仁/Mutsuhito.
[92] نویسنده این کتاب ریچارد استوری (Storry George Richard) است.
[93] 議政官/Giseikan.
[94] 上局/Jōkyoku.
[95] 下局/Kakyoku.
[96] 非人/Hinin: در دین بودایی به معنی غیر انسان است و در دوره اِدو به کسانی که در چهار طبقه جنگجو، کشاورز، صنعتگر و بازرگان قرار نمیگرفتند، هینین اطلاق میشد. اجرا کنندگان مجازاتها مانند جلاد جزو هینینها بودند.
[97] 岩倉使節団/Iwakura shisetsudan.
[98] 日朝修好条規/Nichchō shūkō jōyaku.
[99] 対馬海峡/Tsushima Kaikyō.
[100] Port Arthur: نام قدیمی منطقهای در دالیان چین.
[101] Treaty of Versailles.
[102] Washington Naval Treaty.
[103] 関東軍/Kantōgun/Kwantung Army.
[104] 満州事変/Manshū JIhen/Manchurian Incident: این بهانه ساختگی برای حمله به منچوری از سوی ارتش ژاپن بود.
[105] 盧溝橋事件/Rokōkyō.
[106] 南京/Nanjing.
[107] Woodrow Wilson(1856-1924).
[108] 東条英機/Tōjō Hideki(1884-1948).
[109] Pearl Harbor.
[110] ミッドウェー海戦/Middovē kaisen.
[111] Saipan.
[112] 硫黄島/Iōtō/Iōjima.
[113] Enola Gay: یک بمب افکن از نوع ب 29.
[114] Little Boy.
[115] Supreme Commander for the Allied Powers(SCAP).
[116] USS Missouri.
[117] با اصلاحاتی که در سالهای اخیر در قانون انتخابات انجام شد، سن حق رأی 18 سال به بالا است.
[118] Harry S Truman(1884-1972).
[119] George F Kennan(1904-2005): سیاستمدار و مورخ آمریکایی و مشهورترین مدافع سیاست مهار شوروی در طول جنگ سرد.
[120] Dodge Line.
[121] 釜山/Pusan.
[122] Cominform.
[123] 財閥/Zaibatsu: زایباتسو یک اصطلاح ژاپنی است،به شرکتهای خوشهای صنعتی و مالی اشاره دارد، که نفوذ و سیطره آنها، کنترل بخشهای قابل توجهی از اقتصاد ژاپن را در دست داشته است.
[124] 三井/Mitsui.
[125] 住友/Sumitomo.
[126]日経225/Nikkei 225: نیکی ۲۲۵ یا شاخص نیکی یکی از شاخصهای بازار سهام توکیو است. نیکی عملکرد ۲۲۵ شرکت بزرگ دولتی در ژاپن را از طیف گستردهای از بخشهای صنعت اندازهگیری میکند.
[127] .Lost Decade.
[128] 六本木/Roppongi: نام محلهای در توکیو.
[129]お見合い/Omiai: بر اساس این رسم، یک زن و یک مرد به یکدیگر معرفی میشوند تا احتمال ازدواج را در نظر بگیرند.
[130] フリーター/Furītā/Freeter: عبارتی ژاپنی که نشان دهنده افرادی است که بیکار و یا فاقد شغل تمام وقت هستند.
[131] オーエル/OL/Office Lady.
[132] 職場の女/Shokuba no Onna.
[133] 大平正芳/Ōhira Masayoshi(1910-1980): او در فاصله سالهای 1978 تا 1980 م نخستوزیر ژاپن بود.
[134] Chalmers Ashby Johnson(1931-2010).
[135] Ezra Vogel(1930-2020).
[136] 橋本龍太郎/Hashimoto Ryōtarō(1937-2006): در فاصله سالهای 1996 تا 1998 م نخستوزیر ژاپن بود.
[137] 渕恵三/Obuchi Keizō(1937-2000): در فاصله سالهای 1998 تا 2000 م نخستوزیر ژاپن بود.
[138] 森喜朗/Mori Yoshirō(1937- ): در فاصله سالهای 2000 تا 2001 م نخستوزیر ژاپن بود.
[139] Kim Jong Il(1941-2011): رهبر کره شمالی از سال 1994 تا 2011 م.
[140] 福田康夫/Fukuda Yasuo(1936- ): نخستوزیر ژاپن در فاصله سالهای 2007 تا 2008 م.
[141] 福田赳夫/Fukuda Takeo(1905-1995): نخستوزیر ژاپن در فاصله سالهای 1976 تا 1978 م.
[142] 鳩山由紀夫/Hatoyama Yukio(1947- ): نخستوزیر ژاپن در فاصله سالهای 2009 تا 2010 م.
[143] Collective security.
[144] 安全保障関連法/Anzen hoshō kanren hō.
[145] 明仁/Akihito.
[146] 岸田文雄/Kishida Fumio(1957- …).
نیز نگاه کنید به
کتابشناسی
- ↑ (کلی، 2004)
- ↑ (رجب زاده، 1365: 14-15)
- ↑ (مرتون، 1364: 15-14)
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ ۴٫۳ ۴٫۴ ( کلارک،1379 :9 445)
- ↑ (رجب زاده، 1365: 15)
- ↑ (شودا، 2007: 2)
- ↑ (کلی، 2006)
- ↑ (یاماکاوا، 2010: 28)
- ↑ (کلی، 2009)
- ↑ ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ ۱۰٫۲ (رجب زاده، 1365: 45)
- ↑ ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ ۱۱٫۲ ۱۱٫۳ (یاماکاوا، 2010: 29-50)
- ↑ (بیسلِی،1999: 42)
- ↑ (رجب زاده، 1365: 31-29)
- ↑ (هِنشال، 2012: 2-31)
- ↑ (نيتوبه،1399: 41)
- ↑ (وِستون، 2002: 139)
- ↑ ۱۷٫۰ ۱۷٫۱ ۱۷٫۲ ۱۷٫۳ ۱۷٫۴ ۱۷٫۵ ۱۷٫۶ ۱۷٫۷ (رجب زاده، 1365: 4-133)
- ↑ (بریتانیکا، 2021)
- ↑ ۱۹٫۰ ۱۹٫۱ ۱۹٫۲ (مرتون، 1364: 121 )
- ↑ ۲۰٫۰ ۲۰٫۱ ۲۰٫۲ ۲۰٫۳ ۲۰٫۴ (پرز، 1998: 7-159)
- ↑ (پِرِز، 1998: 9-48).
- ↑ (هِنشال، 2012: 8-47)
- ↑ ۲۳٫۰ ۲۳٫۱ (والکر، 2015: 17-248)
- ↑ ۲۴٫۰ ۲۴٫۱ ۲۴٫۲ ۲۴٫۳ ۲۴٫۴ (رجب زاده، 1365: 387)
- ↑ (هانه، 1991: 133)
- ↑ (رجب زاده، 1365: 72-5)
- ↑ (هانه، 1991: 133)
- ↑ (هِنشال، 2012: 57-8)
- ↑ ۲۹٫۰ ۲۹٫۱ ۲۹٫۲ ۲۹٫۳ ۲۹٫۴ ۲۹٫۵ ۲۹٫۶ ۲۹٫۷ ۲۹٫۸ ۲۹٫۹ (هِنشال، 2012: 4-147)
- ↑ (سیمس، 2001: 9-8)
- ↑ (کولکات، 1983: 222)
- ↑ (هانه، 1991: 72-171)
- ↑ (چایکلین، 2013: 57-356)
- ↑ ۳۴٫۰ ۳۴٫۱ (مرتون، 1364: 74-75)
- ↑ ۳۵٫۰ ۳۵٫۱ (اوری شاور، 1379: 88)
- ↑ ۳۶٫۰ ۳۶٫۱ (دوازده امامی، 1396: 57-8)
- ↑ ۳۷٫۰ ۳۷٫۱ (کیتائوکا، 1399: 30-197)
- ↑ ۳۸٫۰ ۳۸٫۱ (مرتون، 1364: 191-195)
- ↑ (روکستون، 1998: 35)
- ↑ (اونیل، 1993: 276)
- ↑ (نقیب زاده، 1383: 32-231)
- ↑ (مورتون و اولِنیک، 2004: 188)
- ↑ (اوریشاور، 1379: 51-150)
- ↑ (نِستر، 1996: 177)
- ↑ ۴۵٫۰ ۴۵٫۱ (برشین و میلزا، ج اول1370: 310 و 312)
- ↑ ۴۶٫۰ ۴۶٫۱ ۴۶٫۲ (اوریشاور: 1379: 241)
- ↑ ۴۷٫۰ ۴۷٫۱ ۴۷٫۲ (کیتائوکا، 1399: 175)
- ↑ (گائو، 2009: 305)
- ↑ (مهیِر، 2009: 250)
- ↑ (فورچون، 2018)
- ↑ (توتمان، 2005: 15-614)
- ↑ (بانک جهانی، 2021)
- ↑ (یوایچی، 2000)
- ↑ (کاران، 2005: 284-87)