جایگاه فرهنگ در سیاست خارجی فرانسه: تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه ملل
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵: خط ۵:
بعد از جنگ جهانی دوم، فرانسه دیپلماسی فرهنگی جدی‌ای را در دستور کار خود قرار داد تا پس از سال‌های تاریک اشغال توسط آلمان‌ها، جانی تازه به فرهنگ [[فرانسه]] در خارج ببخشد. از نشانه‌های آغازین این دیپلماسی، تاسیس مدیریت کل روابط فرهنگی در وزارت خارجه در سال 1945 و اعزام رایزن فرهنگی به تمام سفارت‌خانه‌های فرانسه در جهان بود. بعدها و در زمان جمهوری پنجم به رهبری دوگل، دیپلماسی فرهنگی به نوک پیکان سیاست خارجی [[فرانسه]] تبدیل شد، که تا به امروز و در تمام دوره‌های ریاست جمهوری بعد از دوگل دست نخورده باقی‌مانده و گرایش سیاسی رؤسای جمهور، تاثیری بر روی آن نگذاشته است.
بعد از جنگ جهانی دوم، فرانسه دیپلماسی فرهنگی جدی‌ای را در دستور کار خود قرار داد تا پس از سال‌های تاریک اشغال توسط آلمان‌ها، جانی تازه به فرهنگ [[فرانسه]] در خارج ببخشد. از نشانه‌های آغازین این دیپلماسی، تاسیس مدیریت کل روابط فرهنگی در وزارت خارجه در سال 1945 و اعزام رایزن فرهنگی به تمام سفارت‌خانه‌های فرانسه در جهان بود. بعدها و در زمان جمهوری پنجم به رهبری دوگل، دیپلماسی فرهنگی به نوک پیکان سیاست خارجی [[فرانسه]] تبدیل شد، که تا به امروز و در تمام دوره‌های ریاست جمهوری بعد از دوگل دست نخورده باقی‌مانده و گرایش سیاسی رؤسای جمهور، تاثیری بر روی آن نگذاشته است.


گسترش زبان و فرهنگ فرانسه را نباید هدف غایی دیپلماسی فرهنگی این کشور برشمرد؛ چراکه پاریس از این گسترش، اهداف نظامی، سیاسی و اقتصادی خاصی را دنبال می‌کند. به عنوان ابزارهای غیرقابل چشم پوشی توصیف یک کشور از خود، کشوری که همچنان خود را براساس هویت فرهنگی و زبانی‌اش تعریف می‌کند، دیپلماسی فرهنگی تا حد زیادی در خدمت تثبیت جایگاه [[فرانسه]] در جامعه بین‌المللی و نهادهای وابسته به آن و مطرح ساختن پاریس نزد آنها می‌باشد. اگر تا پیش از این، منافع فرهنگی و سیاسی به سختی از یکدیگر تفکیک پذیر بودند، امروزه و در عصر دیپلماسی نرم، اختلاط این منافع با یکدیگر آنقدر افزایش یافته که برنارد کوشنر شخصاً برای افتتاح موسسه فرهنگی فرانسه ( انستیتو فرانسز) راهی اربیل در بخش کردستان عراق می‌شود. به طور کلی استفاده فرانسه از زبان و فرهنگ غنی‌اش به شکل هدفمند، به عنوان ابزار دیپلماسی به بخشی سازنده از سیاست خارجی آن تبدیل شده و تفاهمی ملی بر سر این موضوع، چه در طبقه سیاسی و چه در بین مردم عادی وجود دارد. <ref>نعیمی گورابی ، محمد حسین ، جامعه و فرهنگ فرانسه ، [https://alhoda.ir/ موسسه فرهنگی هنری و بین المللی الهدی] ، تهران ، 1392 .ص574-576.</ref>
گسترش زبان و فرهنگ فرانسه را نباید هدف غایی دیپلماسی فرهنگی این کشور برشمرد؛ چراکه پاریس از این گسترش، اهداف نظامی، سیاسی و اقتصادی خاصی را دنبال می‌کند. به عنوان ابزارهای غیرقابل چشم پوشی توصیف یک کشور از خود، کشوری که همچنان خود را براساس هویت فرهنگی و زبانی‌اش تعریف می‌کند، دیپلماسی فرهنگی تا حد زیادی در خدمت تثبیت جایگاه [[فرانسه]] در جامعه بین‌المللی و نهادهای وابسته به آن و مطرح ساختن پاریس نزد آنها می‌باشد. اگر تا پیش از این، منافع فرهنگی و سیاسی به سختی از یکدیگر تفکیک پذیر بودند، امروزه و در عصر دیپلماسی نرم، اختلاط این منافع با یکدیگر آنقدر افزایش یافته که برنارد کوشنر شخصاً برای افتتاح موسسه فرهنگی فرانسه ( انستیتو فرانسز) راهی اربیل در بخش کردستان عراق می‌شود. به طور کلی استفاده فرانسه از زبان و فرهنگ غنی‌اش به شکل هدفمند، به عنوان ابزار دیپلماسی به بخشی سازنده از سیاست خارجی آن تبدیل شده و تفاهمی ملی بر سر این موضوع، چه در طبقه سیاسی و چه در بین مردم عادی وجود دارد. <ref>نعیمی گورابی ،محمدحسین،(1392) ،جامعه و فرهنگ فرانسه ،[https://www.icro.ir/ سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی] ،تهران .ص574-576.( در دست انتشار )</ref>


== نیز نگاه کنید به ==
== نیز نگاه کنید به ==

نسخهٔ ‏۴ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۱۵:۰۴

از دیرباز فرهنگ و زبان نقشی کلیدی در هویت مردم فرانسه داشته است، به طوری که دولت این کشور زودتر از دیگر دولت‌ها به اهمیت آنها برای سیاست قدرت پی برده است. کاردینال ریشلیو در سال 1635 با تاسیس آکادمی فرانسه(Academie Franc)، اولین آکادمی دولتی در اروپا، بنیان‌گذار مرکزی شد که امروزه از آن به عنوان سیاست فرهنگی نام می‌برند. ریشلیو با این کار سنت فرانسوی خاصی را بنیان نهاد که طبق آن دولت مراقبت از حیات فرهنگی و گسترش آن را وظیفه ذاتی خود می‌داند. از این رو، مداخله فرهنگی با این وسعت و فشردگی، سابقه‌ای چند صد ساله در فرانسه دارد و تغییر نظام‌های سیاسی از سلطنت تا انقلاب و از امپراتوری تا جمهوری، تغییری در آن به وجود نیاورده است. در زمان جمهوری پنجم به رهبری ژنرال دوگل، سرانجام این دخالت‌ها حالتی سازمانی یافت و وزارت فرهنگ فرانسه به رهبری آندره مالرو در سال 1959 تاسیس شد. جایگاه والای فرهنگ در سیاست داخلی فرانسه، در سیاست خارجی آن نیز انعکاس یافته است. از زمان سلطنت لودویگ چهاردهم و وزیر خارجه آن، باتیست کولبر(Jean-Baptiste Colbert)، دیپلماسی پاریس همواره از درخشش فرهنگ، زبان و ادبیات فرانسه بهره گرفته تا ادعای خود مبنی بر جایگاه خاصش در بین دیگر کشورها را پیش ببرد. از این رو، به خصوص از قرن 19 به بعد فرانسه خود را مهد روشن‌فکری و انقلاب و در نتیجه ترازوی جهانی حقوق بشر معرفی می‌کند.

فرانسه در قرن 19 با تاسیس سازمان آلیانس فرانسزAlliance Franc) (1883))«اتحاد فرانسه»به عنوان سازمان مرکزی زبان‌آموزی در خارج و شماری موسسه باستان‌شناسی در شهرهایی، چون آتن و قاهره، دیپلماسی فرهنگی خود را در مفهوم امروزی آن پایه‌ریزی کرد. این روند در قرن 20 هم ادامه یافت و فرانسه در آغاز این قرن اولین بخش (بسیار کوچک) فرهنگی خود در وزارت امور خارجه (1909) و اولین موسسات فرهنگی فرانسه (Instituts Franchaise) در مادرید (1909)، فلورانس (1909)، لندن (1910) و سنت پترزبورگ (1914) را تاسیس نمود. در فاصله زمانی بین دو جنگ جهانی، این کشور نخستین مدارس خود در خارج را افتتاح کرد و وزارت خارجه در سال 1922 دبیرخانه‌ای را برای هنرهای زیبا تاسیس نمود[۱].

بعد از جنگ جهانی دوم، فرانسه دیپلماسی فرهنگی جدی‌ای را در دستور کار خود قرار داد تا پس از سال‌های تاریک اشغال توسط آلمان‌ها، جانی تازه به فرهنگ فرانسه در خارج ببخشد. از نشانه‌های آغازین این دیپلماسی، تاسیس مدیریت کل روابط فرهنگی در وزارت خارجه در سال 1945 و اعزام رایزن فرهنگی به تمام سفارت‌خانه‌های فرانسه در جهان بود. بعدها و در زمان جمهوری پنجم به رهبری دوگل، دیپلماسی فرهنگی به نوک پیکان سیاست خارجی فرانسه تبدیل شد، که تا به امروز و در تمام دوره‌های ریاست جمهوری بعد از دوگل دست نخورده باقی‌مانده و گرایش سیاسی رؤسای جمهور، تاثیری بر روی آن نگذاشته است.

گسترش زبان و فرهنگ فرانسه را نباید هدف غایی دیپلماسی فرهنگی این کشور برشمرد؛ چراکه پاریس از این گسترش، اهداف نظامی، سیاسی و اقتصادی خاصی را دنبال می‌کند. به عنوان ابزارهای غیرقابل چشم پوشی توصیف یک کشور از خود، کشوری که همچنان خود را براساس هویت فرهنگی و زبانی‌اش تعریف می‌کند، دیپلماسی فرهنگی تا حد زیادی در خدمت تثبیت جایگاه فرانسه در جامعه بین‌المللی و نهادهای وابسته به آن و مطرح ساختن پاریس نزد آنها می‌باشد. اگر تا پیش از این، منافع فرهنگی و سیاسی به سختی از یکدیگر تفکیک پذیر بودند، امروزه و در عصر دیپلماسی نرم، اختلاط این منافع با یکدیگر آنقدر افزایش یافته که برنارد کوشنر شخصاً برای افتتاح موسسه فرهنگی فرانسه ( انستیتو فرانسز) راهی اربیل در بخش کردستان عراق می‌شود. به طور کلی استفاده فرانسه از زبان و فرهنگ غنی‌اش به شکل هدفمند، به عنوان ابزار دیپلماسی به بخشی سازنده از سیاست خارجی آن تبدیل شده و تفاهمی ملی بر سر این موضوع، چه در طبقه سیاسی و چه در بین مردم عادی وجود دارد. [۲]

نیز نگاه کنید به

روابط کانادا با جمهوری اسلامی ایران؛ روابط روسیه با جمهوری اسلامی ایران؛ روابط افغانستان و جمهوری اسلامی ایران؛ روابط تونس با جمهوری اسلامی ایران؛ روابط ژاپن با جمهوری اسلامی ایران؛ روابط کوبا با جمهوری اسلامی ایران؛ روابط لبنان با جمهوری اسلامی ایران؛ روابط مصر با جمهوری اسلامی ایران؛ روابط ایران و چین؛ روابط جمهوری سنگال با جمهوری اسلامی ایران؛ روابط آرژانتین با ج.ا.ایران؛روابط مالی با جمهوری اسلامی ایران؛ روابط سودان با جمهوری اسلامی ایران؛ روابط ساحل عاج با جمهوری اسلامی ایران؛ روابط زیمبابوه با ج. ا. ایران؛ روابط تایلند با ج.ا.ایران؛ روابط اوکراین با ج. ا. ایران؛ روابط اسپانیا با ج. ا. ایران؛ روابط اردن با ج.ا.ایران؛ روابط اتیوپی با ج.ا.ایران؛ روابط سیرالئون با ج. ا. ایران؛ روابط قطر با ج. ا. ایران

کتابشناسی

  1. آذری شهرضایی، رضا(1382). نگاهی به روابط فرهنگی ایران و فرانسه (1906-1940).تهران: مرکز اسناد و خدمات پژوهشی، ص.9.
  2. نعیمی گورابی ،محمدحسین،(1392) ،جامعه و فرهنگ فرانسه ،سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی ،تهران .ص574-576.( در دست انتشار )