ساحل عاج

از دانشنامه ملل

مقدمه

کشوری که امروزه به‌‌ نام ساحل‏ عاج در جهان شناخته می‌شود، سرزمینی است با شگفتی‌های طبیعی، فرهنگی و تاریخی بسیار که نظر هر بیننده و پژوهشگر نکته‌سنج را به خود جلب می‌نمایند.

ساحل‏ عاج از لحاظ موقعیت جغرافیایی، ظرفیت‌های اقتصادی و تاریخ سیاسی، یکی از مهمترین کشورهای غرب آفریقا و درواقع دروازه ورود به این ناحیه از جهان محسوب می‌شود. این کشور نسبت به همسایگان خود، از منابع نسبتاً غنی‌تر و از پویایی اقتصادی بیشتری برخوردار است؛ با این‌ حال، تناقضات بیشتری را نیز، چه از لحاظ طبیعی و چه انسانی، در خود جای داده است. تالاب‌های بهشت‌گونه آن در جنوب، کوه‌های همیشه‌ سبز غربی و مرغزارهای وسیع شمالی، هر یک زیبایی‌ها و شگفتی‌های بسیار دارند. این تنوع در جغرافیای طبیعی، در تعدد و گوناگونی اقوام و جوامع انسانی، با فرهنگ و آدابی چندگونه نیز مشهود است؛ به این ترتیب، در کنار سنت‌های بسیار کهن و ریشه‌دار اقوام و قبایل مختلف، نمودهای عصر مدرن نیز به‌‌چشم می‌خورند؛ به عبارت دیگر، ساحل‌ عاج، در حوزه اجتماعی و فرهنگی، نمونه بسیار جالبی را از هم‌‌زیستی سنت و مدرنیته در قاره آفریقا به نمایش می‏گذارد.

در عرصه سیاسی، ساحل‌ عاج فراز و نشیب بسیاری را پشت‌‌ سر گذاشته است. بحران‌های متعددی که این کشور در سال‌های 1993 و 1999 از سر گذراند، در سال 2002، ابعاد سیاسی و نظامی گسترده و وخیمی به خود گرفت. پیامدهای این بحران، برای اهالی ساحل‌ عاج و نیز انبوه مهاجران و کسانی که در آنجا کار می‌کردند، بسیار گران بود و درحالی‌که مردمان این سرزمین، خود را برای انتخابات ریاست‌جمهوری سال 2009 آماده می‌نمودند تا سروسامانی به اوضاع سیاسی خود دهند و کشورشان را به شرایط نسبتاً مساعد و باثبات سال‌های پیش‌ از دسامبر 1993 بازگردانند، بحران دیگری پیش آمد که شرایط کشور را وخیم‌تر کرد. رئیس‌جمهور لوران باگبو، حاضر به کناره‌گیری از قدرت نشد و بدین‌سان، تنش‌های درونی بالا گرفت تا پس‌از درگیری و خون‌‌ریزی‌های بسیار، درنهایت واتارا، زمام امور را به‌‌دست گرفت و نویدبخش آینده‌ای بهتر برای این سرزمین شد.

امروز دوباره امید به این سرزمین بازگشته است و مردم آن امیدوارند که کشورشان جایگاه پیشین خود را در غرب آفریقا و نیز در دل جامعه بین‌الملل بازیابد. این آرزوی تمام کسانی است که به این کشور تعلق‌ خاطری دارند و درپی کشف پیچیدگی‌ها و زیبایی‌های آن هستند. در واقعیت هم شاهد آن بودیم که در سال‌های پس‌ از 2011 و در طول دوره ریاست‌ جمهوری الحسن واتارا، ساحل‌ عاج با جذب سرمایه‌گذاری و وام‌های خارجی و برقراری ثبات سیاسی، توانست در سال 2014، رشد اقتصادی بالای 9 درصد را تجربه کند و خود را به‌عنوان اقتصادی شکوفا و با آینده‌ای درخشان در منطقه غرب آفریقا، در دهه 2020 مطرح نماید. این کشور در 12 مدخل اصلی و ..... مدخل فرعی معرفی می شود.[۱]

ساحل عاج در یک نگاه

فصل اول- جغرافیای طبیعی ساحل عاج

ساحل‌ عاج کشوری است واقع در نیم‌کره شمالی، در غرب آفریقا و به‌‌شکل یک چهارضلعی نامنظم که 3110 کیلومتر مرز مشترک با پنج کشور آفریقایی دیگر دارد: از شمال با کشورهای مالی و بورکینافاسو، از غرب با لیبریا و گینه کوناکری و از شرق با کشور غنا هم‌مرز است. از جنوب نیز خلیج گینه، آن را با ساحلی به‌‌ طول 512 کیلومتر، به دومین اقیانوس بزرگ جهان، اقیانوس اطلس، متصل می‌نماید. مساحت آن برابر با 322462 کیلومترمربع است و از نظر وسعت، در میان شانزده کشور واقع در غرب آفریقا، رتبه چهارم را به خود اختصاص داده است. از این مقدار، 4462 کیلومترمربع، یعنی معادل 1/38 درصد از کل مساحت آن را آب پوشانده است.

در ناحیه جنوب‌‌غربی ساحل‌ عاج، منطقه‌ای وجود دارد به‌‌ نام ساساندرایِ سفلی که «ساساندرا»،(Sassandra) یکی از شهرهای مهم آن به‌‌شمار می‌رود و زیباترین سواحل کشور نیز در همین منطقه قرار می‌گیرند. برخلاف ناحیه جنوب‌شرقی و منطقه ابیجان، این ناحیه تنها جایی در خلیج گینه است که شنا در آن تقریباً بی‌خطر است. این ناحیه همچنین به‌ واسطه بندر سان پدرو که پس‌ از بندر ابیجان، دومین بندر کشور به‌حساب می‌آید، از غنی‌ترین مناطق ساحل‌ عاج محسوب می‌شود؛ اما ساساندرای علیا در بخش مرکزی‌تر جای می‌گیرد و منطقه‌ای را شامل می‌گردد که به‌‌نام «کمربند کاکائو» شناخته می‌شود. در ناحیه جنوب‌شرقی و در مرز غنا، تالاب‌های وسیعی وجود دارد که مهمترین رودهای کشور به آنجا سرازیر می‌شوند.

ابیجان، پایتخت اقتصادی کشور، با بیش‌ از چهار میلیون جمعیت و با داشتن تقریباً تمام صنایع کشور، در همین ناحیه تالابی قرار دارد. شرق ساحل‌ عاج، پارک ملی «کوموئه» (Comoé) را نیز در خود دارد که حفاظت‌گاه دسته‌هایی از فیل‌هاست. در غرب کشور، در استان هجده‌‌کوه، رشته‌ کوه‌های «مان» (Man) قرار دارند که «تونکویی»، (Tonkoui) با 1189 و «نیمبا»،(Nimba) با 1752 متر ارتفاع، بلندترین قله‌های آن هستند. تونکویی در شمال‌غربی شهر مان واقع شده و در زبان بومیان این ناحیه، یعنی زبان «یاکوبا»،(Yacouba) به معنی کوه بزرگ است. این سلسله‌‌ جبال، از لحاظ اقتصادی و اقلیمی اهمیت ویژه‌ای دارند؛ زیرا در این ناحیه، انواع درختانی همچون «پالم» (نوعی نخل) یافت می‌شوند که روغن آن برای صادرات استخراج می‌گردد. کوه نیمبا سرشار از معادن آهن است و در دامنه آن، زیستگاه طبیعی معروفی قرار دارد که به‌‌ دلیل تنوع گیاهان و جانورانش، از سوی یونسکو، در فهرست میراث جهانی قرار گرفته است. همچنین آب‌وهوای نسبتاً معتدل آن، محل مناسبی برای استراحت و تفریح شده است.

به‌‌ طور کلی، بیشتر مساحت ساحل‌ عاج را، همچون سایر مناطق غرب آفریقا، دشت‌های وسیع و مسطح و فلات‌های کم‌‌ ارتفاع تشکیل داده‌اند که عموماً ارتفاع آن‌ها، از چهارصدمتر تجاوز نمی‌کند. رودهای بزرگ و کوچک بسیاری که اغلب جریان‌های تندی دارند نیز سراسر این سرزمین را سیراب می‌کنند. این رودها، از شمال به جنوب سرازیرند و مهمترین آن‌ها«کوموئه»، «بانداما» و «ساساندرا» هستند که از فلات مرتفع شمال سرچشمه می‌گیرند. رود کوموئه، با در ازای معادل 1160 کیلومتر، طولانی‌ترین رود ساحل‌ عاج محسوب می‌شود. رود مهم دیگری به‌‌نام «کاوالی»، قسمتی از مرز این کشور با لیبریا را می‌سازد. این رود تنها رودی است که بخشی از آن قابل‌‌ کشتیرانی است. یک رود دیگر نیز به‌‌نام «باگوئه» (Bagoé) قابل‌ذکر است که از ساحل‌ عاج و مالی می‌گذرد.

همچنین ساحل‌ عاج، کشور تالاب‌هاست.(Lagune) معروف‌ترین آن‌ها «اِبریه» (Ebrié) نام دارد که شهرهای بزرگ ابیجان، گراند بسام و بنژرویل، در حاشیه آن قرار دارند. نابیل زورکوت (Nabil Zorkot) اخیراً کتاب بسیار جالبی درباره تالاب‌های این کشور به‌‌نام «تالاب‌های ساحل‌ عاج از آسینی تا ساساندرا» منتشر نموده است که به کمک عکس‌هایی دیدنی، این سرزمین را از طریق تالاب‌های آن به‌‌تصویر می‌کشد. شایان‌ذکر است از 520 کیلومتر ساحلی که این کشور با دریا دارد، 60 درصد آن پوشیده از تالاب است. به این تالاب‌های آب شیرین، در زبان فرانسه «لاگون» گفته می‌شود و یک عارضه جغرافیایی و زیست‌محیطی منحصر به‌ فرد در حاشیه خلیج گینه است. در برخی فصول، سطح این لاگون‌ها پوشیده از گیاهان و گل‌های مردابی، با ریشه‌های شناور می‌شود. در داخل این لاگون‌ها، چند جزیره نیز وجود دارد که بعضی از آن‌ها، مثل «جزیره بوله» در ابیجان، به تفرج‌گاه توریستی تبدیل شده‌اند.

سه دریاچه بزرگ نیز، یکی در مرکز، با نام «کوسو»؛(Kousso) دیگری در جنوب‌‌غربی، موسوم به «بویو» (Buyo) و آخری در شرق، موسوم به «ایامه» (Ayamé) دیده می‌شوند. استانی که یاموسوکرو، پایتخت ساحل‌ عاج، در آن قرار گرفته، به‌نام استان دریاچه‌ها خوانده می‌شود؛ به‌‌ طور کلی، میزان منابع آبی کشور رضایت‌بخش است و به حدود 81/41 کیلومتر مکعب در سال می‌رسد که به‌ طور متوسط، سرانه‌ آب برای هر نفر از جمعیت ساحل‌ عاج، بیش‌ از چهار هزار مترمربع می‌شود. این سرانه، به‌ویژه در مقایسه با کشورهای واقع در اروپای سبز، همچون آلمان که میزان آب برای هر نفر 1850 مترمربع و فرانسه با 3300 مترمربع، قابل‌توجه است. البته الگوی فصول بارش در ساحل‌ عاج، به‌‌ جهت اثرات گرمایشی کره زمین، نسبت به گذشته، کمی نامنظم شده است.[۲]

شرایط اقلیمی

ساحل‌ عاج در مدار 5 الی 10 درجه‌ عرض جغرافیایی واقع است؛ بنابراین، آب‌ و هوای آن در کل گرم و مرطوب است؛ اما این آب‌ و هوای گرم و مرطوب، در مناطق شمالی و جنوبی واجد تفاوت‌های عمده‌ای‌‌ است. در نگاه کلی، شمال دارای آب‌ و هوای گرم و خشک استوایی و جنوب در معرض آب‌ و هوای گرم و مرطوب حاره‌ای‌‌ است. نیمه جنوبی را جنگل پوشانده؛ درصورتیکه این کشور، از شمال، به‌ واسطه وجود مرغزارهایی وسیع، به کشورهای جنوب صحرای آفریقا متصل می‌شود.

منطقه جنوب صحرا را منطقه ساحل نیز نامیده‌اند؛ منطقه ساحل شامل نواری است از دریای سرخ تا اقیانوس اطلس شمالی که تمام یا قسمتی از چندین کشور آفریقایی، مثل اریتره، سودان، چاد، نیجر، مالی و موریتانی را شامل می‌‌شود. مناطق مرزی شمال ساحل‌ عاج نیز از لحاظ جغرافیایی و پوشش گیاهی به منطقه ساحل شبیه است.

اما در مورد فصول گوناگون در مناطق مختلف ساحل‌ عاج، پیش‌تر اشاره شد که الگو، شدت و زمان بارش‌های فصلی در این کشور کمی تغییر کرده است؛ ولی به‌ طور سنتی، در اکثر منابع، این فصول بدین شرح تقسیم‌بندی می‌شوند: در جنوب چهار فصل وجود دارد؛ دو فصل بارانی بلند و کوتاه و دو فصل بلند و کوتاه خشک. از ماه آوریل تا اواسط جولای، فصل باران‌های بسیار و باد و طوفان‌های شدید است؛ سپس تا ماه سپتامبر، به‌رغم ابری ‌‌بودن آسمان، بارانی نمی‌بارد و از این‌رو، با فصلی خشک روبه‌رو هستیم. پس‌ از آن تا ماه نوامبر، فصل کوتاه باران‌های گاه‌به‌گاه آغاز می‌شود و بالاخره فصل بلند خشک شروع می‌گردد که تا پایان ماه مارس به‌‌طول می‌انجامد. این فصل، به‌رغم نامی که دارد، نسبت به سایر فصول، به لطف بادهای شرقی، از مطبوعیت بیشتری برخوردار است.

در قسمت شمالی، آب‌وهوا خشک‌تر است و از آن به‌ نام «آب‌وهوای سودانی»[I] یاد می‌شود؛ اقلیم این ناحیه شامل یک فصل مرطوب و یک فصل بلند خشک می‌شود. فاصله کوتاه ماه ژوئن تا سپتامبر، فصل باران‌هاست و پس‌ازآن تا ماه می، خبری از باران نیست یا به‌ ندرت باران می‌بارد. شایان‌ ذکر است که در مجموع، آب‌ و هوای مناطق شمالی، به‌رغم گرما، مطلوب‌تر و بهتر است؛ زیرا دست‌کم رطوبتی در هوا وجود ندارد. به‌طور میانگین، دمای هوا در نواحی ساحلی بین 28 تا 37 درجه سانتیگراد متغیر است و هرچه به‌‌ سمت شمال حرکت کنیم، این تغییرات و تفاوت دما بیشتر می‌شود و بین 13 و 35 درجه سانتیگراد نوسان دارد.

صفت سودانی چندین‌‌بار در این کتاب استفاده شده است و بهتر است همین ابتدا توضیحی درباره آن بدهیم. در گذشته دو کشوری که اکنون به‌نام «سودان» و «سودان جنوبی» می‌شناسیم، به‌نام «سودان بریتانیا» معروف بودند که زبانشان عربی و انگلیسی است. پیش‌تر در مستعمرات فرانسوی هم منطقه شمال ساحل‌ عاج و مالی و چند کشور این منطقه را «سودان فرانسوی» می‌خواندند. واژه سودانی هنوز در بسیاری از اصطلاحات مربوط به معماری مساجد یا مسائل فرهنگی استفاده می‌شود؛ به‌ طور مثال، «مسجد کنگ» در ساحل‌ عاج، معرف کاملی برای سبک معماری سودانی است.[۳]

پوشش گیاهی و جانوری

پوشش گیاهی ساحل‌ عاج در طول سالیان دراز، تغییرات عمده‌ای داشته است؛ اما در کل، دو گونه پوشش جنگلی، سطح آن را فراگرفته است: جنگل‌های متراکم و مرطوب که یک‌سوم وسعت کشور را در جنوب و در غرب تشکیل می‌دهند و جنگل‌های کم‌پشت یا همان مرغزارها که شامل درختچه‌ها و بیشه‌ها می‌شوند و باقی این سرزمین، از مرکز تا شمال را دربر می‌گیرند. البته در این میان، نقطه‌به‌نقطه مناطقی نیز یافت می‌شوند که از گیاهان مناطق خشک پوشیده شده‌اند. این تغییر تراکم درختان را هنگام پیمایش جاده‌های محور جنوب به شمال، به‌راحتی می‌توان مشاهده کرد.

شایان‌ذکر است که جنگل‌های ساحل‌ عاج، از منابع مهم درآمد و ثروت این کشور (صادرات چوب) محسوب می‌شوند، اما از آغاز دوره‌ استعمار، تحت تأثیر عوامل انسانی و با انگیزه‌های استثماری، از تراکم جنگل‌ها کم شده است تا به امروز که سطح پوشش جنگلی ساحل‌ عاج به شش‌‌ میلیون هکتار می‌رسد. البته باید اذعان کرد که بیشتر این تخریب جنگل‌ها، در دوره پس‌از استقلال ساحل‌ عاج رخ داده است.

از جالب‌ترین گیاهان موجود در این سرزمین، به‌ ویژه باید به «اقاقیا» و انواع «ارکیده»‌ اشاره کرد. همچنین در جای‌جای آن می‌توان درختان شگفت‌انگیز استوایی را دید که گرچه به فراوانی یافت می‌شوند، اما هیچ‌گاه چشم مسافر از دیدن آن‌ها خسته نمی‌شود. درخت‌های چندصد ساله و بلند بالای «فرومژه»(Fromager) شکوه جنگل‌های ساحل‌ عاج را به رخ بازدید کننده خارجی می‌کشد. حتی یکی از استان‌های ساحل‌ عاج، به ‌نام این درخت نام‌گذاری شده است. «باغ گیاه‌شناسی بنژرویل»، همه این گونه‌های گیاهی ساحل‌ عاج را به‌خوبی در خود جای داده است که بازدید از آن، می‌تواند اطلاعات سرشاری را در اختیار توریست‌های علاقه‌مند به این مباحث قرار دهد.

اما درباره درختان میوه باید گفت که ساحل‌ عاج، به‌ ویژه به‌‌خاطر کشتزارهای وسیع قهوه، کاکائو، نخل‌های روغنی (پالم) و درختان موز مشهور است؛ از این‌رو، گاه آن را موتور محرک اقتصاد غرب آفریقا می‌نامند. کشت قهوه و کاکائو، به‌ ویژه در جنوب، جنوب‌‌غربی و در مناطق ساحلی انجام می‌گیرد؛ این ناحیه برای زراعت آناناس و موز نیز مناسب است؛ اما در جنوب‌غربی، با یکی از شگفتی‌های آفریقا روبه‌رو می‌شویم: جنگل‌های قدیمی یا بدوی که در پارک ملی «تائی»(Taï) محصور گشته و از سوی یونسکو، در فهرست میراث جهانی ثبت شده‌اند. «پارک ملی تائی» در نزدیکی گینه و لیبریا و در وسعتی معادل 3500 کیلومترمربع گسترده شده است. این پارک، به‌ ویژه محل زندگی پستانداران بزرگ و حیواناتی است که در معرض خطر انقراض قرار دارند. البته برخی روستاهای قبایل سنتی نیز هنوز در دل این جنگل‌های حفاظت‌شده قرار دارند؛ اما هرچه به‌‌ سمت شمال و جنگل‌های کم‌پشت و مرغزارها می‌رویم، مزارع برنج و پنبه، جای محصولات دیگر را می‌گیرند.

در این گستره طبیعی، گونه‌های حیوانی بسیاری زیست می‌کنند. از مشهورترین آن‌ها باید به فیل اشاره کرد که نماد ساحل‌ عاج است و همان‌گونه که پیداست، نام کشور نیز ریشه در وجود این حیوان عظیم‌الجثه دارد. شایان ذکر است که نام‌گذاری ساحل‌ عاج، بیشتر به‌‌ علت وجود تجارت عاج در ساحل این منطقه بوده است و نه وجود خود فیل‌ها که در نواحی دیگر شکار می‌شدند و عاجشان از طریق این ساحل صادر می‌شده است؛ اما در هر حال، گونه فیل‌ها که زمانی در سایر نقاط کشور هم یافت می‌شد، به‌ دلیل شکار بیش‌ از اندازه، در معرض تهدید قرار گرفت؛ به‌گونه‌ای که هم‌اکنون به تعداد بسیارکم، فقط در مناطق حفاظت‌شده، پارک‌ها و برخی نقاط معدود دیده می‌شود.[II]

از دیگر گونه‌های حیوانی که زمانی به‌وفور در ساحل‌ عاج دیده می‌شدند، اما امروزه دیگر نشانی از آن‌ها، جز در حفاظتگاه‌ها دیده نمی‌شود، کرگدن و زرافه هستند. امروزه فقط یک کرگدن متولد خاک ساحل‌ عاج که والدینش از آفریقای جنوبی به ساحل عاج آورده شده بودند، در این کشور وجود دارد. این کرگدن آن‌قدر در رسانه‌ها معروف شده است که در سال 2018، برای جابه‌جایی‌اش از محیط نزدیک به مناطق روستایی به مناطق حفاظت‌شده، پوشش رسانه‌ای بین‌المللی صورت گرفت.

از دیگر حیوانات این سرزمین همچنین باید به اسب آبی، شیر، بوفالو و انواع میمون‌ها، ازجمله شامپانزه و میمون‌های قرمز و سبز، همچنین به خزندگانی چون مار نپتون و کروکودیل اشاره کرد. کروکودیل و اسب آبی در بسیاری از رودها و آبگیرهای کشور دیده می‌شوند. جالب اینکه پرورش کروکودیل برای مقاصد تجاری رواج دارد. این کروکودیل‌‌ها که به «کَئیمان» معروف‌اند، بومی منطقه کارائیب هستند و به‌ طور مصنوعی، در دوره هوفوئه بوآنی، به ساحل‌ عاج آورده شدند و تکثیر یافتند. دریاچه کَئیمان‌‌ها در کنار مقبره هوفوئه بوآنی در یاموسوکرو، از جاذبه‌های گردشگری این شهر به‌حساب می‌آید. البته سالی چند مورد حمله کئیمان‌ها به انسان‌ها نیز گزارش می‌شود. همچنین پرندگان متنوع و پرشماری در این سرزمین یافت می‌شوند؛ برای مثال، «کالائو» پرنده مقدس سنوفوهاست که تمثیل‌هایش در نقوش و هنرهای دستی این قوم فراوان یافت می‌شود. سنوفوها، این پرنده را حمل‌کننده ارواح می‌دانند. پرنده شکاری «اِپِرویه» که نوعی شاهین کوچک است هم در آسمان ساحل‌ عاج فراوان دیده می‌شود. از میان سایر پرندگان، خفاش‌ها، برخلاف انتظار و به‌ وفور در سایر نقاط این کشور، حتی در مناطق شهری دیده می‌شوند. برای مسافری که نخستین‌‌بار به شهر ابیجان سفر کرده است، یکی از شگفتی‌های غیرمعمول، حضور پرشمار همین خفاش‌های عظیم‌الجثه در جای‌جای شهر، به‌خصوص درمیان درختان منطقه پلاتو است. این خفاش‌ها عمدتاً میوه‌خوار هستند.[۴]

جغرافیای انسانی

جمعیت

همچون اغلب کشورهای در حال‌ توسعه، ساحل‌ عاج نیز با رشد جمعیت بالایی روبه‌روست. اگر به سرشماری دهه‌های گذشته دقت کنیم، نرخ بالای رشد به‌خوبی مشاهده می‌شود. آخرین سرشماری عمومی در ساحل‌ عاج، در سال 2014 انجام شد. برطبق این سرشماری که نتایج آن را مؤسسه ملی آمار ساحل‌ عاج اعلام کرد، نرخ رشد جمعیت در این کشور، 2/6 درصد می‌باشد. جمعیت ساحل‌ عاج در این تاریخ، برابر با 22671331 نفر بوده است که از این تعداد، 51.6 درصد جمعیت مردان و 48/4 درصد جمعیت زنان بوده است. جمعیت روستایی ساحل‌ عاج، 49/7 درصد و جمعیت شهرنشین، 50/3 درصد جمعیت کل کشور بوده است. همین مرکز برای سال 2017، جمعیت ساحل‌ عاج را 24571044 تخمین زده است. شاخص باروری زنان، 4/6 کودک برای هر زن ساحل‌ عاجی است. نرخ باسوادی برای مردان، بین 15 تا 49 سال، رقم 63/8 درصد و برای زنان همین رده سنی، رقم 47/2 درصد را نشان می‌دهد. منابع بین‌المللی، جمعیت ساحل‌ عاج در سال 2021 را بالغ‌ بر 27 میلیون نفر برآورد کرده‌‌اند.

آمار و ارقام، بالاترین نرخ زادوولد را در فاصله سال‌های 1960 تا 1981 نشان می‌دهد. در این سال‌ها، نرخ باروری زنان در سنین مختلف بالاست و حتی پس‌از 40 سالگی نیز زنان بسیاری بچه‌دار شدند. همچنین بین سال‌های 1978 تا 1981، با افزایش یک بچه در ازای هر زن روبه‌رو هستیم؛ اما بعد از این تاریخ و تا سال 2000، با کاهش نرخ زادوولد نسبت به دوره پیش مواجه می‌شویم. در این دوره تعداد بچه‌ها برای هر زن، از 7/4 به 5/1 کاهش می‌یابد که یکی از دلایل آن روی آوردن دختران جوان به تحصیل برشمرده می‌شود. هم‌اکنون نیز این نرخ، 4/1 برای هر زن است. در سال 2017 نرخ مرگ‌ومیر 10/04 اعلام گردیده است. البته این نرخ برای کودکان بسیار بالاست و در همین سال 2017، عددی معادل 66/09 درصد بوده است. البته فوت مادران درحین زایمان هم به‌ویژه در مناطق روستایی، نرخی بالا را نشان می‌دهد.[۵][۶]

مهاجرت

رشد خوب اقتصادی در دو دهه نخست پس‌ از استقلال، یعنی دهه‌‌های 1960 و 1970 موجب افزایش سریع مهاجرت از کشورهای همسایه به ساحل‌ عاج بوده است. این افزایش البته ازسوی حکومت مطلوب تلقی گردیده؛ چراکه دولت، خود سیاست مهاجرپذیری، تشویق خارجی‌ها برای ورود به این کشور و کمک به توسعه آن را اعمال نموده است. به‌منظور تسهیل ورود مهاجران به ساحل‌ عاج، رئیس‌جمهور وقت، هوفوئه بوآنی، در سال 1966 پیشنهاد نمود تا به اتباع کشورهای آفریقای غربی که فرانسه‌‌زبان هستند، تابعیت ساحل‌ عاجی نیز اعطا گردد تا آنان نیز به ملتش احساس تعلق داشته باشند؛ به این ترتیب، با اعمال این سیاست که دربین کارشناسان خارجی به‌نام Melting Pot (ظرف ذوب) معروف شده است، ساحل‌ عاج در عرض کمتر از سی‌‌ سال، به نخستین کشور مهاجرپذیر آفریقا بدل شد.

در سال 1965، یعنی تنها پنج‌‌ سال پس‌ از استقلال، تعداد 700 هزار مهاجر وارد ساحل‌ عاج شدند، رقمی که از کل جمعیت گابن در آن روز بیشتر بوده است. در سرشماری سال 1998، نرخ مهاجرت بیگانگان، رقمی معادل 26 درصد کل جمعیت را تشکیل می‌داده است. این جمعیت ده‌‌ سال بعد، دو برابر می‌شود و در سال 1988 از هر سه‌‌ نفر در ساحل‌ عاج، یک‌‌ نفر خارجی است. بخش اصلی و عمده این مهاجران را ساکنان کشورهای همسایه و عضو جامعه اقتصادی کشورهای غرب آفریقا، از جمله مالی، لیبریا، غنا، سنگال، گینه و بورکینافاسو تشکیل می‌دهند. از این میان، مهاجران سه کشور مالی، گینه کوناکری و بورکینافاسو، بیشترین تعداد مهاجر را تشکیل می‌دهند و بنابر آماری در ابتدای دهه‌ 80، تعداد اتباع این سه کشور، بیش‌ از 80 درصد خارجیان حاضر در ساحل‌ عاج بودند؛ در حال حاضر نیز مهاجران بورکینافاسویی، با 2 میلیون نفر، در صدر قرار دارند. به‌رغم بحران سال 2002 و بنابر سرشماری سال 2008، همچنان جمعیت زیادی تا این سال از این مناطق به‌سوی ساحل‌ عاج مهاجرت می‌کردند؛ اما در حال حاضر، نرخ مهاجرت به این کشور کاهش یافته است.[III]

به این شمار بسیار مهاجران که تاکنون وارد ساحل‌ عاج شده‌اند، همچنین باید تجار لبنانی و سوری (که عموماً برای تجارت به ساحل عاج می‌آیند) و آسیایی‌های دیگر (ویتنامی‌ها و چینی‌ها) و نیز اروپایی‌ها را اضافه کرد. در کل، تعداد بیگانگانی که تابعیت ساحل‌ عاج را به‌‌دست می‌آورند، حدود 0/6 درصد از کل جمعیت را تشکیل می‌دهند. شایان‌ ذکر است، بر اساس آمار سال 2007، حدود 26400 نفر پناهنده در این کشور وجود دارد که اکثریت آن‌ها از لیبریا، درپی جنگ‌های داخلی در فاصله‌ سال‌های 1989 تا 2004، به این سرزمین مهاجرت کرده‌اند . در مجموع، نزدیک به 26/5 درصد از کل جمعیت ساحل‌ عاج را مهاجران تشکیل می‌دهند. بر اساس سرشماری 2014، تعداد خارجی‌های مقیم ساحل‌ عاج، 5490222 نفر بوده است. از این حیث، ساحل‌ عاج دربین کشورهای دنیا کم‌نظیر است.

لازم به یادآوری‌‌ست که مهاجرت‌ها، به‌ ویژه پیش‌از آغاز بحران سیاسی و نظامی ساحل‌ عاج، عمدتاً به‌دلیل پیشرفت اقتصادی نسبتاً سریع آن بوده که شمار زیادی را برای زندگی بهتر، به‌سوی این سرزمین کشانده است. طبیعتاً در این میان، تعداد مردهایی که به‌منظور کار در پروژه‌های عمرانی روانه‌ ساحل‌ عاج می‌شدند، خیلی بیشتر از زنان بوده و در نتیجه، در فاصله سال‌های 1960 تا 1980، با افزایش بی‌رویه تعداد مردان و درنتیجه بحران در ساختار جمعیتی روبه‌رو هستیم. نکته‌ دیگر اینکه افزایش سریع تعداد مهاجران به این سرزمین، باعث رشد سریع شهرها و جمعیت آن‌ها شد. در سال 1975، اتباع خارجی، بیش‌ از 40 درصد جمعیت شهری در ساحل‌ عاج را تشکیل می‌دادند. بین سال‌های 1978 تا 1979 از هر سه خارجی، دو نفرشان به‌‌سمت شهرها مهاجرت می‌کردند و از این تعداد نیز 41 درصد به ابیجان می‌آمدند. در این میان، اتباع کشور مالی، بیشترین تعداد کسانی را که به شهرها روی می‌آوردند تشکیل می‌داد و یک‌چهارم از جمعیتشان در ابیجان ساکن می‌شدند. درعوض بورکینایی‌ها در نواحی کشاورزی و اهالی سنگال و نیجریه، عمدتاً در پایتخت، یعنی شهر یاموسوکرو، اقامت می‌گزیدند. این ترکیب و الگو تا به امروز تغییر چندانی نکرده است.

اکثریت جمعیت ساحل‌ عاج را جوانان تشکیل می‌دهند. در سرشماری سال 1998، حدود 43 درصد زیر پانزده سال و تنها 4 درصد از جمعیت، مسن بودند. این میزان در سال 2011 نیز قابل‌ توجه است؛ به‌‌ طوری که در این سال، جمعیت زیر 15 سال کشور، 39/8 درصد کل جمعیت اعلام شده است. برطبق سرشماری 2014، جمعیت زیر 18 سال ساحل‌ عاج، 8170209 نفر بوده است.[IV]

همچنین این جمعیت به‌‌ شکلی بسیار ناموزون، در سراسر کشور پراکنده است. این پراکندگی، از ناحیه‌ای به ناحیه‌ دیگر و نیز از شهر به روستا متغیر است. در واقع برخلاف ناحیه شمالی، در جنوب، غرب و شرق کشور، افزون بر خارجی‌ها، غیربومیان بسیاری زندگی می‌کنند که در جستجوی زمین‌های قابل‌ کشت برای محصولاتی چون کاکائو و قهوه، مجبور به عزیمت و جابه‌جایی شده‌اند. البته بحران سیاسی و نظامی سال 2002 نیز در تشدید اختلاف جمعیت در شمال و جنوب بی‌تأثیر نبوده است. از دلایل افزایش بی‌رویه جمعیت شهرها، باید به مهاجرت روستاییان و به‌ ویژه جوانان جویای کار، اشاره کرد؛ به‌‌ طور کلی تراکم نسبی جمعیت در ساحل‌ عاج، 48 نفر در کیلومترمربع است؛ اما استان لاگون‌‌ها (Lagunes) (تالاب‌ها)، با مرکزیت ابیجان، بیشترین تراکم جمعیت را دارد. 57 درصد در مناطق روستایی زندگی می‌کنند و 47 درصد در شهرها. [۷]

پاورقی

[I]. صفت سودانی چندین‌‌بار در این کتاب استفاده شده است و بهتر است همین ابتدا توضیحی درباره آن بدهیم. در گذشته دو کشوری که اکنون به‌نام «سودان» و «سودان جنوبی» می‌شناسیم، به‌نام «سودان بریتانیا» معروف بودند که زبانشان عربی و انگلیسی است. پیش‌تر در مستعمرات فرانسوی هم منطقه شمال ساحل‌ عاج و مالی و چند کشور این منطقه را «سودان فرانسوی» می‌خواندند. واژه سودانی هنوز در بسیاری از اصطلاحات مربوط به معماری مساجد یا مسائل فرهنگی استفاده می‌شود؛ به‌طور مثال، «مسجد کنگ» در ساحل‌ عاج، معرف کاملی برای سبک معماری سودانی است.

[II]. در حال حاضر، بیشتر عاجی که از قاره آفریقا قاچاق می‌‌شود، مربوط به کشور گابن است؛ ولی این کالا به‌‌شکل غیرقانونی، در بازار صنایع‌دستی ساحل‌ عاج همچنان عرضه می‌‌شود. کارشناسان از طریق آزمایش دی ان ای، به‌راحتی می‌‌توانند مصدر عاج‌های قاچاق‌‌شده را کشف کنند.

[III]. http://www.ins.ci

[IV].http://www.statistiques-mondiales.com

فصل دوم: تاریخ

پژوهشگران ساحل‌ عاجی، در شناخت این پیشینه و پیچیدگی مهاجرت‌ها و زندگی نسل‌های گذشته که امروز دیگر از آن‌ها اثری نیست، با دشواری بسیاری روبه‌رو هستند. این دشواری برای محقق خارجی دوچندان است. از سکونت و استقرار اقوام و قبایل سنتی ساحل‌ عاج در این مرزوبوم، پس‌از قرن‌های متمادی هجرت و سرگردانی، زمان زیادی نمی‌گذرد؛ با این‌‌وجود پژوهشگران تاکنون نتوانسته‌اند مشخص کنند که نخستین مردمان، دقیقاً در چه تاریخی در این سرزمین می‌زیسته‌اند.[8]

قدیمی‌ترین اقوام ساکن در ساحل‌ عاج، در اواخر سده پانزدهم به این سرزمین مهاجرت کرده‌اند و کوچ و استقرار اقوام دیگر، به‌مرور تا انتهای قرن نوزدهم ادامه می‌یابد؛ سده‌ای که مشخصه آن تسریع افزایش و استقرار جمعیت در ساحل‌ عاج و نیز آغاز مبادله و ارتباط میان اقوام مختلف آن، در پی گسترش نواحی زراعی و جذابیت مناطق زرخیز است. این مراودات، به‌ویژه در ناحیه شمالی، محصول تلاقی انگیزه‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی گوناگونی همچون پویایی و تحرک اقوامی چون دیولاها یا بروز مسئله برده‌داری در میان گروهی از این جوامع بود.

تاریخ ساحل‌ عاج نیز مانند سایر کشورها، به سه بخش قدیم یا دوران باستان، دوره میانی و دوره جدید یا معاصر تقسیم می‌گردد؛ اما در دل این تقسیم‌بندی، می‌توان دسته‌بندی دیگری داشت و از ساحل‌ عاج پیش‌ از استعمار و پس‌ از استعمار سخن راند.

تاریخ دوران باستان یا دوره پیش‌ از استعمار

همان‌گونه که اشاره شد، وصف و تشریح تاریخ کهن این سرزمین تقریباً ناممکن است؛ مگر آنکه به افسانه‌ها دل‌ خوش کنیم و از این طریق، نشانی از گذشته بیابیم؛ بر این اساس، سخن از مردمان کوتاه‌قدی می‌شود که در دل جنگل می‌زیسته‌اند. توصیفی که از ایشان به‌‌دست آمده، اینگونه است: پوستی متمایل به رنگ قرمز، دست‌هایی دراز و پاهایی پیچ‌خورده به‌‌سمت عقب! البته این تصویر می‌تواند ساخته‌ و پرداخته ذهن افسانه‌پرداز بومیان منطقه باشد؛ اما آنچه مسلم است اینکه آثاری از تمدن عصر حجر در ساحل‌ عاج وجود داشته است (Rougerie, 1972: 77). شاهد این مدعا ابزار و آلت سنگی، همچون تبر و یا کار بر روی سنگ‌ها و صخره‌های کناره رودها و خلیج گینه است که از حضور و شعور انسانی در این سرزمین در عهد باستان خبر می‌دهند و با پیش آمدن در تاریخ، این گمان می‌رود که از هزاره اول میلاد به این‌‌سو، زراعتگران «سنوفو» و «کولانگو»، در مرغزارهای شمالی ساکن شده‌اند؛ اما این دو قوم هیچ‌گاه قدرت یا دولت متمرکزی تشکیل نداده‌اند؛ بلکه هر یک خود حاوی گروه‌های کوچک یا قبایلی بوده‌اند با رئیسی از جنس اناث در رأس آنها که بر اساس تقدم در سن، قدرت را به‌‌دست می‌گرفته است (Ibid) و عموماً میان این گروه‌ها یا قبایل کوچک، مراوده و ارتباطی وجود نداشته، جز در مراسم خاصی مانند «پرو»(Poro) که رؤسای قبایل در آن شرکت می‌جستند و طی آن، فرد متعلق به طایفه بزرگ سنوفو، از نوجوانی به بلوغ گذر می‌نمود. کمی پس‌از این دو قوم بزرگ که نامشان ذکر شد، اقوام «دان»(Dan) و «گورو»،(Gouro) با مهارت و جدیت کمتری در امر کشاورزی و در عوض با روحیه جنگنده‌تری در حواشی جنگل‌های متراکم ساکن می‌شوند. این دو گروه اخیر، همان ویژگی‌های دو قوم پیشین را داشته‌اند، با این تفاوت عمده که به‌جای مادرسالاری، پدرسالاری در آنها حاکم بوده و هست.

خلاصه اینکه این دو قوم بزرگ که یکی از شمال‌شرق و دیگری از شمال‌غرب وارد ساحل‌ عاج شده بودند، با تفاوت‌های فرهنگی و ساختاری خود، پایه‌گذار اجتماع این سرزمین می‌گردند؛ اما در همین دوره، در جنگل‌های متراکم، چه گروه‌هایی ساکن بوده و از کجا آمده بودند؟ پاسخ به این سؤال همچنان امکان‌پذیر نیست. در آخر و پیش‌ از گذر به تاریخ جدید، یعنی زمانی که پای اروپاییان به ساحل‌ عاج باز شد، باید به اهمیت دو قوم دیگر، در شکل‌گیری هویت ساحل‌ عاج اشاره کنیم: «اودینه»(Odiné) و «کنگ»(Kong). این دو گروه اخیر، به‌ لحاظ سیاسی، از سازمان‌دهی بیشتری نسبت به گروه‌های دیگر برخوردار بوده‌اند و از این‌رو، مطالعه سیر ورود و استقرارشان در ساحل‌ عاج، آسان‌تر است. همچنین این دو، از نخستین گروه‌هایی بوده‌اند که با اروپا وارد رابطه شده‌اند. به‌لحاظ تاریخی، ریشه در اقوام شمالی دارند؛ از سمت شمال غنای امروزی، از اواخر سده‌ 15 میلادی، دسته‌ دسته به‌سوی این سرزمین رهسپار گشته، در حاشیه‌ جنگل‌های شرقی و جنوب‌شرقی ساکن شده‌اند؛ سپس هم‌زمان با ظهور اروپاییان در این سرزمین، این قبایل و اقوام، از سمت شرق و جنوب‌شرقی به‌‌ سمت غرب عزیمت کرده‌اند.

تاریخ دوره میانی یا آغاز عصر استعمار

نخستین اروپاییانی که به ساحل‌ عاج وارد شدند، دریانوردان پرتغالی بودند که در قرن پانزدهم میلادی به سواحل سن‌پدرو رسیدند. پرتغالی‌ها در ابتدا سعی داشتند به مناطق داخلی نفوذ کنند، اما پس‌ از اندک‌‌زمانی، فعالیت خود را در سواحل و بر روی تجارت طلا، ادویه و برده متمرکز نمودند. این کاشفان نخستین، به‌دلیل رفتار بومیانی که نخستین‌بار بدان‌ها برخوردند، نام «ساحل مردمان نامهربان» را بر آن نهادند. نویسنده بزرگ ساحل‌ عاجی، «احمدو کوروما»، در اغلب آثار خود به تاریخ کشورش و به این موضوع اشاره می‌کند و ازجمله در کتاب «وقتی رد می‌کنیم می‌گوییم نه»، می‌نویسد: «ساحل‌ عاج ازسوی تجار برده، به‌دلیل اینکه مهمان‌نواز نبودند، ساحل مردمان خشن نامیده می‌شد. این بازرگانان، از ترس اینکه مبادا در دام آدم‌خوارها بیفتند، جرئت نمی‌کردند خیلی این‌طرف و آن‌طرف بروند؛ و این حقیقت داشت: مردم این سرزمین علاقه زیادی به گوشت‌‌سفیدها داشتند؛ درعین‌حال، این موضوع یک بهانه بود. می‌گویند میمون میوه انجیری را که نمی‌تواند تصاحب کند، متهم به فساد می‌کند. تنها به‌دلیل آدم‌خوارها نبود که تجار برده از ساحل‌ عاج دور شدند؛ بلکه دلیل دیگری نیز درمیان بود: عدم دسترسی آسان به مرزهای آن. ساحل‌ عاج از این‌ جهت محافظت شده است. ساحل‌ عاج کشوری‌‌ست با 322000 کیلومترمربع مساحت، در پشت مرزهایی که گذر از آنها آسان نیست؛ به همین دلیل هم استعمار این کشور با تأخیر همراه بوده است» (Kourouma, 2004: 43).

تجارت برده از همان قرن پانزدهم توسط پرتغالی‌ها آغاز می‌شود و در قرون 17 و 18، توسط فرانسوی‌ها ادامه می‌یابد. همچون سایر مناطق آفریقا، این کشور نیز مورد هجوم استعمارگران اروپایی واقع می‌شود. برخلاف مناطق دیگر آفریقا که در استعمار و استثمار آنها رقابت شدیدی میان ملل اروپایی درمی‌گرفته، در ساحل این سرزمین، حضور و تجارت اروپاییان، دور از تلاطم و درگیری آغاز می‌گردد و ادامه می‌یابد؛ به این ترتیب، تجارت عاج فیل، اسلحه و بهره‌کشی از سیاهان، یا بهتر است بگوییم بومیان و مردمان ساحل‌ عاج، به‌سرعت آغاز می‌گردد و چنانکه اشاره شد، پرتغالی‌ها همچون همیشه، نخستین استعمارگران ساحل‌ عاج بودند. ردپای حضور پرتغالی‌ها هنوز هم در برخی اسامی شهرهای ساحل‌ عاج قابل‌شناسایی است؛ برای مثال، نام بندر «سان پدرو» که دومین بندر بزرگ این کشور است، از واژه پرتغالی گرفته شده که به ‌نام «پیتر مقدس»، از حواریون عیسی مسیح(ع)، اشاره دارد. ظاهراً روزی که پرتغالی‌ها به این منطقه رسیدند، در تقویم مسیحی به‌نام این حواری بوده است. وانگهی، نام دروازه‌هایی همچون «ساساندرا» (که در لغت به معنی روز آندرای قدیس است)، «فرسکو» یا «دماغه پالما»، از نام دریانوردان و کشتی‌های پرتغالی در این سرزمین به یادگار مانده است.

پس‌از پرتغالی‌ها که اثر و نشان آن‌ها خیلی زود به‌‌دست اقیانوس پاک می‌گردد، طی دو سده، کشتی‌های هلندی، دانمارکی و بریتانیایی نیز با سیاست استعماری و برده‌داری خود وارد این سرزمین می‌شوند؛ مثلاً نام شهر «ژاکویل» در ساحل اقیانوس اطلس، از نام یک بازرگان بریتانیایی به‌نام جک گرفته شده است که هنوز هم خانه تاریخی و زیبای این تاجر، در ساحل این شهر، برای توریست‌ها قابل‌‌بازدید است. در این دوره همچنان سیاست استعماری مدون و سازمان‌دهی‌‌شده‌ای درکار نیست و اغلب کشتی‌های اروپایی، به‌‌شکلی فردی و با انگیزه تجارت، به این سرزمین وارد می‌شوند. آنچه بیش‌ از همه مورد توجه و جستجوست، طلاست که شاید باید به‌جای عاج، نام خود را به این سرزمین می‌داد. شایان‌ذکر است نام قدیمی کشور غنا، در همسایگی ساحل‌ عاج، «ساحل طلا» بوده و به کشور «توگو» نیز «ساحل برده» اطلاق می‌شده است؛ اما همچنان کشور ساحل‌ عاج، تحت سیطره هیچ‌ یک از قوای استعماری نیست و تنها ثروت آن، یعنی دو کالای طلا و ادویه، بارگیری و به‌‌سمت اروپا فرستاده می‌شود و بردگان، به‌سوی آمریکا گسیل داده می‌شوند.

در قرن هفدهم، بالاخره با تأسیس شرکت‌های هلندی و فرانسوی، تجارت برده و کالا، شکلی رسمی به خود می‌گیرد؛ ازجمله نخستین شرکت‌ها، کمپانی فرانسوی «سن-مالو» است که همراه با پنج مبلغ مذهبی، در سال 1637 به ساحل‌ عاج می‌رسد. چند سال بعد، سه نفر از این مبلغان، براثر بیماری و بدی شرایط آب‌وهوا فوت می‌کنند و دوتای دیگر نیز از فرط بیچارگی، به مقر هلندی‌ها پناه می‌برند (David, 2009: 85-86).

آغاز حضور فرانسویان در ساحل‌ عاج

گفته شده که فرانسویان، بعداز پرتغالی‌ها، دیگر میهمان ناخوانده در این منطقه بوده‌اند؛ به این ترتیب که در سده چهاردهم میلادی و درپی کسب و تجارت به آنجا وارد شده‌اند (ساحل‌ عاج، 1388: 11)؛ اما روایت نزدیک‌تر به‌واقع، سال 1637 را آغاز تماس تجار فرانسوی با ساحل‌ عاج عنوان می‌نماید. اینان، همان‌گونه که اشاره شد، در این سال همراه با مبلغان خود به ساحل‌ عاج می‌رسند. این مبلغان در محلی به‌نام «اسینی»(Assinie) (در جنوب‌شرق ساحل‌ عاج) ساکن می‌شوند؛ جایی که فرانسه، نخستین تأسیسات خود را در آنجا بنا می‌کند و در طول قرن 17 میلادی، به‌طور رسمی، با تأسیس شرکت‌های تجاری، فرانسوی‌ها در ساحل‌ عاج اقامت می‌گزینند و با آگاهی از منابع سرشار طبیعی آن، روزبه‌روز بر شمار آنان افزوده می‌شود. در زمان پادشاهی لوئی چهاردهم و در سال 1687، یعنی دو سال پس‌ از نگارش و اجرای قوانین موسوم به «قانون سیاه»، شمار زیادی از مبلغان و تجار فرانسوی، در ناحیه اسینی ساکن می‌شوند؛ اما در سال 1705، به‌دلیل اینکه تجارت برده درمقابل حبوبات، عایدی چندانی نصیبشان نمی‌کند، این منطقه را ترک می‌کنند؛ اما پیش‌تر، یعنی در زمان اقامت خود، به خدمت پادشاه آن ناحیه، یعنی «زنا»(Zéna) می‌رسند و شاهزاده جوانی به‌نام «آنیابا»(Aniaba) و خویشاوند او، «بانگا»(Banga) را با خود به فرانسه می‌برند. لویی چهاردهم این دو را در دربار خود می‌پذیرد و به دین مسیح گرایش می‌یابند؛ اما زمانی که آنیابا به سرزمین خود بازمی‌گردد، دیگر جایی برای او نیست و خود نیز کمی بعد، از دنیا می‌رود. فرانسوی‌هایی که او را برگردانده بودند، باز در قلمروی اسینی ساکن می‌شوند، اما چندان در تجارت و کسب‌وکار شوقی از خود نشان نمی‌دهند. در عوض، هلندی‌ها در کار و هدف خود بسیار جدی هستند و از حضور فرانسوی‌ها ناراضی.

بی‌میلی در تجارت و فشار هلندی‌ها، در نهایت منجر به ترک ساحل‌ عاج از سوی فرانسوی‌ها می‌گردد تا برای مدت تقریباً 140 سال، این سرزمین را ترک می‌کنند؛ اما در تمام طول سده 18، تجارت و دادوستد بردگان سیاه، اصلی‌ترین موضوع ارتباط میان مردمان ساحل‌ عاج و بازرگانان اروپایی باقی می‌ماند و گرچه به‌اندازه کشورهایی چون نیجریه، این تجارت در آن شیوع ندارد، اما به همان اندازه، دچار تبعات اجتماعی منفی این پدیده می‌گردد؛ بدین‌صورت که شیوع انواع بیماری‌ها و قحطی، انسان‌های زیادی را به کام مرگ می‌کشد و آمار زاد و ولد، نه‌ تنها در میان جوامعی که در کناره‌ها و در ساحل ساکن‌اند، بلکه دربین جوامع درونی‌تر نیز، به‌‌شکل چشم‌گیری کاهش می‌یابد؛ با این‌وجود، بهره‌کشی از سیاهان در ساحل‌ عاج، تا پایان قرن 19 ادامه پیدا می‌کند؛ اما طی سال‌های سده 18، فرانسه بیشتر متوجه استعمار سنگال و ناحیه کاسامانس در جنوب این کشور است. تا اینکه در سال 1843، در زمان حکومت لویی فیلیپ، پادشاه کاسب‌‌مسلک و بورژوای فرانسه، در دوره پویایی مجدد و تحرک روزافزون این کشور در استعمارگری، دوباره به ساحل‌ عاج بازمی‌گردند.

آغاز استعمار رسمی

در تاریخ 4 ژوئیه‌ 1843، مابین ژنرال فرانسوی، فرمانده «لامالویین»(La Malouine) و حکام «اگیری»(Aigiri) و «آتوکپورا»(Attokpora) قراردادی امضا می‌شود که مطابق آن، روابط رسمی سابق میان قلمروی اسینی و فرانسه تصدیق و تحکیم می‌گردد و این سرزمین رسماً در تحت‌الحمایگی کشور لویی ‌فیلیپ قرار می‌گیرد (David, 2009: 87)؛ به این ترتیب و بنابر قراردادهایی مشابه، نواحی دیگر ساحل‌ عاج نیز همچون ساساندرا، فرسکو، کاوالی و غیره، در طول 25 سال بعد، به‌ نوبت به تحت‌الحمایگی دولت فرانسه درمی‌آیند. در مفاد تمام این معاهدات، به‌روشنی بر حاکمیت تام و تمام فرانسه بر مناطق مذکور تأکید شده است. در برخی از این قراردادها، نه‌تنها فرانسه حق دارد هر جا و در هر زمان می‌خواهد تأسیسات تجاری خود را بنا کند، بلکه بومیان از ارتباط با غیر فرانسویان منع شده‌اند.

سال 1863، تاجری به‌نام «وردیه»(Verdier) که از بنیان‌گذاران ساحل‌ عاج مدرن محسوب می‌شود، در منطقه گراند بسام،(Grand Bassam) آژانسی تجارتی باز می‌کند که به‌ ویژه پس‌ از سال 1870 رونق می‌گیرد. سال 1870، همان سالی است که فرانسه از «پروس» شکست سختی خورده است و در نتیجه، در صدد جبران آن در جایی دیگر است. در این دوره و با تلاش دو تن از چهره‌های سیاسی معروف خود، «لئون گامبتا»(Léon Gambetta) و «ژول فری»،(Jules Ferry) فرانسه به بهانه «متمدن نمودن مردمان وحشی» و البته با اهداف استعماری و نیز در رقابت با قدرت‌های بزرگ آن روز همچون بریتانیا، بخش بزرگی از غرب آفریقا را مستعمره خود می‌سازد. بریتانیا در همین دوره سرگرم استعمار سمت دیگر آفریقا، یعنی شرق آن است، اما به تملکات فرانسه در خلیج گینه چشم دارد. با این‌ حال فرانسه به کمک افسران جنگی خود و به‌رغم مقاومت رقبایی مانند «ساموری توره»،(Samory Touré) یک رهبر شورشی که به قوم ملنکه تعلق داشت و برای خود نوعی دولت محلی تشکیل داده بود، جای خود را در این دیار تثبیت می‌کند.

یکی از عاملان فعال آژانسی که پیش‌تر به آن اشاره شد، به‌نام «برتینیر»،(Bertinière) در سال 1881، در شرکتی به‌ نام «الیما»(Elima) مستقر و در حوزه‌های مختلف، از جمله بهره‌برداری از جنگل‌ها مشغول کار می‌شود. وی همزمان کار تعلیم و آموزش بومیان را در بخش کشاورزی، به شخصی به‌نام «ژان دور»(Jean d’heur) می‌سپارد و خود با جستجو و استخراج طلا، به کار کشت و زرع قهوه می‌پردازد تا به این ترتیب، زراعت سازمان‌دهی‌‌شده‌ این محصول مهم را در سرزمین ساحل‌ عاج، پایه‌گذاری ‌کند. گروه مستقر در الیما، همچنین علاوه بر ظرفیت بالای اقتصادی این سرزمین، بر نکته دیگری واقف است: ساحل‌ عاج می‌تواند به‌عنوان دروازه مرکز و غرب آفریقا بر روی بازارهای جهانی نقش ایفا کند. با توجه به جمیع این مسائل، بالاخره در تاریخ 10 مارس 1893، بنابر حکمی، ساحل‌ عاج رسماً به‌عنوان یکی از مستعمرات فرانسه اعلام می‌گردد و مقر رسمی و اصلی فرانسوی‌ها از اسینی به بسام انتقال می‌یابد؛ به همین دلیل، شهر گراند بسام، نخستین پایتخت کشور ساحل‌ عاج تلقی می‌شود و منطقه تاریخی آن، در لیست میراث جهانی یونسکو ثبت شده است.

سال 1895، AOF یا «فدراسیون آفریقای غربی فرانسوی» ایجاد می‌گردد و ساحل‌ عاج در آن ادغام می‌شود. از این‌ پس فرانسه با تحمیل انواع مالیات و خدمت نظام وظیفه و قانون کار اجباری برای بومیان و نیز وضع رژیم اداری خاص آنان، سیطره خود را بر تمام وجوه زندگی ساکنان این سرزمین می‌گسترد. رفتاری که با مقاومت و شورش‌های بسیار، از سوی بومیان، به‌ویژه در ده‌ پایانی قرن نوزدهم، روبه‌رو می‌شود و جنگ‌های بسیاری، از جمله در منطقه‌ «بونوا»،(Bonoua) میان ارتش استعمارگر و مردمان محلی درمی‌گیرد که همگی به سرکوب بومیان می‌انجامد (Rougerie, 1978: 298-299). این شورش‌ها و درگیری‌ها، در ابتدای سده بیستم نیز ادامه می‌یابد. از مشهورترین این نزاع‌ها، مقاومت «آبس‌ها»(Abbeys) بود که به گروه بزرگ آکان تعلق دارند و در فاصله سده‌های 17 و 18 میلادی، از سمت غنا به ساحل‌ عاج آمده بودند. در سال 1910 و درپی فشارهای ممتدی که استعمارگران بر آنان وارد می‌آورند، آزرده از کار اجباری و بی‌عدالتی، علیه خارجی‌ها شورش می‌کنند و تعدادی از سفیدها را نیز به قتل می‌رسانند، اما به وحشیانه‌ترین شکلی سرکوب می‌شوند (Cangah & Ekanza, 1978: 105).

در میان حکامی که به فرمانروایی این مستعمره منصوب می‌شدند، کسانی چون «کلوزل»،(Clozel) دربین سال‌های 1902 تا 1908 بودند که به نفوذ نرم یا صلح‌آمیز اعتقاد داشتند؛ اما در عوض، کسانی چون «آنگولوان»،(Angoulvant) با آن هیبت مهیب و سبیل‌های چخماقی، هیچ ترحمی از خود نشان نمی‌دادند. وی در نامه‌ای به زمامداران امور در ساحل‌ عاج، در 1908 چنین می‌نویسد: «نمی‌خواهم از این‌ پس هیچ تردیدی در سیاستی که باید درپیش بگیریم، وجود داشته باشد. این سیاست باید برای تمام مستعمره یکسان باشد و به اجرا درآید و دو شیوه برای عملی کردن آن وجود دارد: یا باید منتظر بمانیم تا تأثیر و الگوی ما روی مردمانی که به ما سپرده شده‌اند (تأکید از ماست)، عمل کند؛ یا باید بخواهیم و مصمم باشیم که تمدن گام‌های بلندتری بردارد و این جز به بهای عمل، ثمر نخواهد داد... و من این راه دوم را برمی‌گزینم» (Angoulvant, 1992: 72). این راه دوم همان توسل به قوه قهریه و زور است. این شیوه تند و خشن، به‌ ویژه از سال 1915 که در اروپا جنگ اول جهانی درگرفته بود، به‌‌کار برده شد.

از دیگر چهره‌های منفور در نظر بومیان در آن دوره که زخم‌های عمیقی بر روح اهالی منطقه باقی گذارد، «آلبر لوندر»(Albert Londres) بود که برای احداث پل‌ها و جاده‌ها یا امور مربوط به کشت و زرع، نیاز به نیروی انسانی انبوهی داشت و از این‌رو، «کار اجباری» را پیش نهاد.

به این ترتیب، پیش‌از آغاز جنگ جهانی اول، ساحل‌ عاج به دو بخش تقسیم می‌شد: نخست زمین‌هایی که بدون توسل به‌ زور، ضمیمه ملک استعمارگر شده بودند و بخش دیگر، زمین‌هایی که با قوه قهریه به تصرف درآمده بودند؛ به هر ترتیب، سایر مناطق و قلمروها در این سرزمین، تحت کنترل مستقیم اداری و نظامی فرانسه درمی‌آیند و تمام شورش‌ها و مقاومت‌ها، تا سال 1920 سرکوب و مهار می‌شوند. افزون بر کشته‌های بسیاری که روی دست بومی‌ها می‌ماند، رهبران این جنبش‌ها نیز کشته یا تبعید می‌شوند.

نکته جالب‌ توجه اینکه رؤسای قبایل نیز به کارمندانی بدل می‌شوند که برای سازمان نظامی و اداری فرانسه کار خواهند کرد. بین سال‌های 1899 تا 1904، براثر چند دوره بیماری طاعون و تب زرد در گراند بسام، جمعیت اروپایی این منطقه، به وحشت می‌افتد و اندک‌ اندک آنجا را ترک می‌کند. حاکم وقت و خدمه او، در حوالی روستایی ساکن می‌شوند که کم‌کم توسعه پیدا می‌کند و به ‌افتخار «فرماندار بنژر»، نخستین حاکم مستعمره ساحل‌ عاج، «بنژرویل»(Bingerville) نام می‌گیرد؛ تا ده سال بعد که این شهر نیز به‌ نوبه خود، عنوان پایتختی را به نفع ابیجان ازدست می‌دهد (David, 2009: 30). اقامتگاه و مقر تاریخی فرماندار بنژر در شهر بنژرویل به همان شکل قدیمی خود باقی مانده است، ولی کاربری آن تغییر کرده و به یک یتیم‌خانه تبدیل شده است. این ساختمان به‌ خوبی ویژگی‌های معماری دوره استعماری را منعکس می‌کند.

البته در طول این مدت، همچنین کارهای عمرانی بسیاری، درجهت توسعه و مدرن کردن این کشور انجام شده است؛ ازجمله تأسیس راه‌آهن جنوب-شمال که ساخت آن در سال 1904 و از ابیجان، به طول 796 کیلومتر، آغاز می‌گردد و تا سال 1933 ادامه پیدا می‌کند؛ به این ترتیب، مدارس و درمانگاه‌های بسیاری نیز تأسیس می‌گردند؛ اما تحت تأثیر بحران اقتصادی مشهور سال‌های ابتدایی دهه سی، کار عمران و توسعه ساحل‌ عاج نیز با مشکل روبه‌رو می‌شود و جنگ جهانی دوم به این مشکلات می‌افزاید. همچون سایر مستعمرات، مردمان این سرزمین نیز مجبورند «برای دفاع از ساحل‌ عاج و فرانسه» مالیات اضافی بپردازند. همچنین شمار زیادی از بومیان، به جبهه‌های جنگ در اروپا و آفریقای شمالی فرستاده می‌شوند و پس‌از شکست فرانسه در ژوئن 1940، عده زیادی از اهالی ساحل‌ عاج، داوطلبانه به جبهه مقاومت و به ژنرال دوگل می‌پیوندند. امروزه یادمان کشته‌شدگان ساحل‌ عاجی، در دو جنگ جهانی، هنوز در منطقه پلاتوی ابیجان و در کنار سفارت جمهوری فرانسه در ساحل‌ عاج به چشم می‌‌خورد.

دوره معاصر

به‌سوی استقلال

پیش‌‌ از شروع جنگ جهانی دوم، این‌سو و آن‌سو، زمزمه‌های آزادی‌خواهی و استقلال شنیده می‌شود؛ اما به‌ ویژه پس‌ از پایان جنگ و هم‌صدا با دیگر مستعمره‌ها، گروه‌هایی با سازمان‌دهی سیاسی بیشتر نسبت به قبل، خواستار استقلال می‌‌شوند. در «کنفرانس برازاویل»(Conférence de Brazzaville) که از تاریخ 30 ژانویه تا 8 فوریه 1944، به‌منظور تصمیم‌گیری درباره نقش و آینده امپراتوری مستعمرات فرانسه، در کنگو برگزار می‌شود، قانون مشهور بومیان[24] ملغا گردیده و دوگل در افتتاحیه آن اظهار می‌دارد که فرانسه باید تمهیداتی بیندیشد تا در آفریقای فرانسوی نیز همه بتوانند، سرنوشت امور را به‌‌ دست گیرند و خود درباره آینده‌شان تصمیم‌‌گیری کنند.

البته در متن نهایی این سخنرانی، هرگونه اندیشه استقلال‌طلبی و نفی حضور و استیلای فرانسه حذف می‌شود، اما به هر ترتیب، ساحل‌ عاجی‌ها در نخستین انتخابات شهرداری‌ها (برای شهرهای ابیجان و گراند بسام) و مجلس شرکت می‌کنند؛ زیرا حکومت مرکزی تصمیم گرفته بود که پس‌‌ از این، سرزمین‌های ماورای بحار متعلق به فرانسه نیز بتوانند در مجلس قانون‌گذاری، نمایندگانی داشته باشند. در ساحل‌ عاج شخصی به‌نام «فلیکس هوفوئه بوآنی»(Félix Houphouët Boigny) نامزد می‌شود و در دور دوم، در تاریخ 4 نوامبر 1945، با 1000 رأی، به‌ رغم خواست قدرت مرکزی، از رقیب خود که نامزد ساکنان اروپایی ساحل‌ عاج بود، پیش می‌افتد و با 12980 رأی از مجموع 31081 رأی، به‌عنوان نماینده ساحل‌ عاج در مجلس فرانسه انتخاب می‌شود.

در همین دوره و همزمان با شکل‌گیری احزاب مختلف در فرانسه، در ساحل‌ عاج نیز احزاب سیاسی گوناگونی ظهور می‌یابند؛ از جمله مهمترین آن‌ها «حزب دموکراتیک ساحل‌ عاج» است که به‌‌ همت هوفوئه بوآنی تأسیس می‌گردد و در سال 1946 به ثبت می‌رسد. درمورد تاریخ این حزب دست‌‌راستی، این نکته را باید گفت که هسته اصلی آن، «سندیکای کشاورزی آفریقایی» (SAA) بود که در سال 1944، به‌ منظور احقاق حق کشاورزان و باغداران ناراضی آفریقایی و در اصل، برای مبارزه علیه استعمار و تبعیض نژادی، به‌‌دست بوآنی تأسیس شده بود. وی سال‌ها بعد، درباره این سندیکا چنین می‌گوید: «درمقابل یأس و استیصال کشاورزان بومی، به خود اجازه دادم تا با توافق حاکم وقت، بورژین، از هم‌میهنان خود دعوت کنم تا دست به اعتصاب بزنند و دیگر کاکائو نفروشند. در همان زمان مقاله‌ای نوشتم با نام «دیگر دزدی را به نهایت رسانده‌اند».(http://www.pdcirda.org)

از دیگر احزاب مهم در این راه، می‌توان به «حزب ترقی‌خواه ساحل‌ عاج» و «شاخه ساحل‌ عاجی حزب بین‌المللی کارگر» اشاره نمود. همچنین نباید نقش حزب کمونیست فرانسه در این سال‌ها را از یاد ببریم که با گسیل کارداران، آموزگاران و نظامیانی ملایم‌تر از پیش، در باز شدن فضای گفتگو و آمادگی برای استقلال این سرزمین تلاش می‌کنند. درواقع این حزب در این سال‌ها، تنها حزبی بود که با استعمار مخالف بود و برای استقلال‌طلبان، تنها راه‌حل ممکن به‌‌نظر می‌رسید.

اما همان‌‌طور ‌که اشاره شد، قانون اساسی جمهوری چهارم فرانسه، به‌ رغم اصلاحاتی که در سرزمین‌های مستعمره به پیش می‌نهد و کار اجباری یا قانون بومیان را ملغا می‌کند، در اصلِ نظام استعماری خود تغییری به‌‌وجود نمی‌آورد و درنتیجه، یأس و خشم مردم محلی مستعمرات را بر‌می‌انگیزد. آن‌‌ها در جستجوی استقلال و رهایی خویش و با راهبری احزاب مذکور، بر خشونت خود علیه استعمارگر می‌افزایند. در این میان، هوفوئه بوآنی که پدر استقلال ساحل‌ عاج نام گرفته است، قانونی را به مجلس فرانسه پیشنهاد می‌کند و به تصویب می‌رساند که مطابق آن، به قوای محلی مستعمرات، استقلال بیشتری درمقابل حکومت مرکزی، یعنی فرانسه می‌دهد. این استقلال نسبی و گسترش اختیارات مجالس سرزمین‌های مستعمره، نوید تحولات تازه‌ای را برای ساحل‌ عاج می‌دهند.

البته قدرت استعماری، واکنش نشان می‌دهد و تلاش می‌کند اعتراض‌ها را خاموش کند؛ به‌ عنوان‌ مثال در سال 1949، تعداد 21 نفر از رهبران حزب دموکراتیک ساحل‌ عاج، به اتهام فعالیت‌های مارکسیستی دستگیر می‌شوند و 6 نفر از آن‌ها در زندان بسام، حبس می‌‌گردند. زنان حزب، برای آزادی مردان مبارز خود، در شهر ابیجان گردهم می‌آیند و تصمیم می‌گیرند، فاصله 30 کیلومتری تا زندان بسام را به نشانه اعتراض پیاده‌روی کنند؛ اما در پایان مسیر، ازسوی نیروهای پاسدار نظم متوقف می‌شوند. درنهایت نیز برای پایان دادن به بحران، «فرانسوا میتران» که در آن زمان وزارت فرانسه ماورای بحار را در اختیار داشت، مأمور می‌شود تا به رابطه و همکاری این حزب با حزب کمونیست فرانسه که بیش‌ از پیش در داخل، جایگاه خود را ازدست داده بود، پایان دهد. از ماه اکتبر همین سال، سرکوب‌ها در ساحل‌ عاج شکل عمومی‌تر و رایج‌تری پیدا می‌کنند. در بسیاری از مناطق، ارتش بر روی معترضان آتش می‌گشاید و برخی روستاها را نیز به آتش می‌کشد.

با این‌ همه، در دهه پنجاه میلادی و با رشد جریان استقلال‌طلبانه، فرانسه نیز چاره‌ای جز حرکت به‌سوی استعمارزدایی ندارد؛ اما برخلاف بسیاری از کشورهای آفریقایی که خواهان استقلالی سریع و آنی هستند، خارج‌‌شدن ساحل‌ عاج از زیر یوغ استعمار، به‌واسطه وجود هوفوئه بوآنی، معروف‌ترین سیاستمدار ساحل‌ عاجی در این دوره و کسی که از او به‌ نام «مردی فرانسوی در آفریقا» یاد شده است، روند کندتری دارد.

در تاریخ 7 آوریل 1957، رئیس حکومت غنا، «قوام نکرومه»،(Kwame Nkrumah) زمانی که در ساحل‌ عاج به‌‌ سر می‌برد، تمام مستعمرات آفریقایی را به استقلال‌طلبی فرامی‌خواند؛ اما هوفوئه بوآنی در پاسخ به او، این‌چنین می‌گوید: «تجربه شما البته بسیار وسوسه‌انگیز است...، اما به‌دلیل وجود روابط انسانی‌ای که میان فرانسوی‌ها و آفریقایی‌ها وجود دارد و نیز به حکم جبر این سده، یعنی وابستگی متقابل مردمان مختلف به یکدیگر، ما برآنیم که شاید جالب‌تر آن باشد که تجربه‌ای یکتا و متفاوت از شما از سر بگذرانیم؛ یعنی جامعه‌ای داشته باشیم فرانسوی-آفریقایی که مبتنی بر برابری و برادری باشد» (Nandjui, 1995: 167).

البته بوآنی عقیده داشت که استقلال سیاسی، بدون استقلال اقتصادی بی‌معنی است؛ به این ترتیب، در آغاز به کار جمهوری پنجم فرانسه و پس‌ از همه‌پرسی سپتامبر سال 1958 که کمی پیش‌از آن دوگل، سفری به ابیجان داشت، راه برای استقرار نظامی به‌نام «جامعه‌ فرانسوی-آفریقایی» گشوده می‌شود؛ توضیح اینکه از این‌ پس، تحت لوای جامعه مذکور، سرزمین‌های قدیمی متعلق به فرانسه و واقع در ماورای بحار، خارج از نظام جمهوری فرانسه قرار می‌گرفتند و می‌توانستند خود نظام اداری و سیاسی‌شان را، البته مبتنی بر اصول دموکراتیک، تنظیم کنند؛ از این‌رو، دیگر به‌ عنوان مثال، این کشورها نماینده‌ای در پارلمان فرانسه نداشتند و خود می‌توانستند نظام پارلمانی، اداری و حقوقی مستقلی داشته باشند. این جامعه، در واقع مقدمه‌ای بود برای استقلال کشورهای عضو. هر چند فرانسوی‌ها، به‌ واسطه آن و در شکلی جدید، می‌خواستند با اعطای امتیازاتی به کشورهای عضو، همچنان آن‌ها را تحت سلطه و استعمار خود نگه دارند؛ بر این اساس، در دسامبر سال 1959، در ابیجان، جمهوری مستقلی از جمهوری فرانسه اعلام می‌گردد و در ماه مارس سال بعد، نخستین قانون اساسی ساحل‌ عاج نگاشته می‌شود و هوفوئه بوآنی، به‌عنوان نخست‌وزیر آن معرفی می‌گردد.

هوفوئه در نطقی در همین سال، اعلام می‌کند که جز «تلاش برای سعادت بشر» هدف دیگری ندارد: «روح بردگی در تنم نیست؛ اما روح ماجراجویی هم ندارم. همچون یک برادر، برادری کوچک، شما فرانسویان را مورد خطاب قرار می‌دهم و این جمله حکمت‌آمیز نیاکانم را تکرار می‌کنم: کودکت را تا زمانی که دندان‌هایش رشد کند شیر بده تا او هم زمانی که دندان‌های تو می‌ریزد به تو غذا برساند» (David, 2009: 36).

در این میان، اهل سیاست و فرهنگ در این کشور، پی صفتی می‌گردند تا این جمهوری و ملت، آن را بدان متصف سازند و درنهایت به صفت «ایوارین» که معادل فارسی آن «عاجی» است، می‌رسند؛ بنابراین، می‌بینیم که نام ساحل‌ عاج قدمت چندانی ندارد. در نخستین سالگرد اعلام جمهوری، پرچم سه‌‌رنگ نارنجی-سفید-سبز، به‌عنوان نماد این کشور انتخاب می‌شود.

سرانجام ساحل‌ عاج، پس‌ از آماده‌سازی امکانات و بستر سیاسی خویش، در تاریخ 7 اوت 1960 استقلال خود را از فرانسه‌ شارل دوگل به‌‌دست می‌آورد (Gerbi, 2006). البته همچنان ساحل‌ عاج در برخی زمینه‌ها، به‌ ویژه در حوزه اقتصاد، به فرانسه وابسته باقی ماند و هنوز نیز وابستگی‌هایش به این کشور اروپایی چندان کاهش نیافته است؛ به‌عنوان مثال، پول آن همچنان از طریق اتحادیه‌ پولی آفریقای غربی، تحت نظارت بانک دو فرانس قرار داشت و به‌دلیل سرمایه‌گذاری‌های کلان و گسترده فرانسه در این کشور، وابستگی صنعتی و اقتصادی آن به فرانسه زیاد بود؛ به این ترتیب، شمار زیادی از فرانسویان در ساحل‌ عاج باقی ماندند و مهمتر از همه، طبق قانون اساسی، زبان فرانسوی، به‌عنوان زبان رسمی ساحل‌ عاج اعلام گردید؛ به‌ هر روی، با اعلام استقلال، در کشور جشن و شادی به‌‌پا می‌شود و بوآنی در نطق معروف دیگری، با شکوه خاصی اعلام می‌دارد که «آفریقا سرزمین آشتی و صلح مردمان خواهد بود».

این خلاصه‌ای از راه دشوار استقلال ساحل‌ عاج بود. سرزمینی که همچنان در کنار نام بوآنی، از نام پدران بانی استقلال خویش به نیکی یاد می‌کند. کسانی چون گابریل دادیه، ژوزف آنوما، لامین توره، دیابی، برو و دیگرانی که دیگر امروز زنده نیستند. البته در این ‌بین، کسانی چون برو، از گذشته استعماری سرزمین خود به نیکی یاد می‌کنند. امیل برو(Emile Atta Brou (1937- 2013)) (رئیس وقت مجلس ملی) در نطقی در سال 1999، از آنچه بر سر سرزمینش گذشته، چنین سخن می‌راند: «بدین‌سان در سده نوزدهم، کشور ما رسماً زاده شد... کشوری که جنگلی بود نفوذناپذیر، ساحلی ناامن که هرگونه دسترسی به آن، به‌واسطه موج‌های مهیبش ناممکن می‌نمود... . این سرزمین ناسازگار، سیندرلای مستعمرات بود... . معدود باسوادهای آن، از شمار انگشتان دست تجاوز نمی‌کردند...، نه بیمارستانی بود و نه درمانگاهی...، اما خیلی زود، پزشکانی جهادگر، شبکه بهداشت را راه می‌اندازند و... همه همچون مورچه‌های کارگر به کار مشغول می‌شوند. این کشور تا آن زمان از خوشه‌چینی، شکار و ماهیگیری ارتزاق می‌کرد؛ اما از این‌ پس قدرت استعمارگر، کشت و زرع کاکائو و قهوه را به ارمغان می‌آورد... و سرزمین ما از همین محصولات برای خود ابزار رهایی می‌سازد... . باری ساحل‌ عاج این‌گونه بوده است! سرزمینی بدون بخت و فرصت ویژه‌ای با آب‌وهوای خشک و ناسالم؛ اما با مردمانی پر از توان و امید و برخلاف انتظار، این کشور ساحل‌ عاج است که زنگ پایان دوران حکومت قدرتمند استعمار در آفریقای سیاه را به صدا درمی‌آورد... . ناهمواری راه، هرگز زیبایی چهره این جلگه را دگرگون نکرده است».[29]

پس از چشیدن طعم استقلال، در ماه دسامبر سال 1961، مردم ساحل‌ عاج، هوفوئه بوآنی را به‌عنوان نخستین رئیس‌جمهور ساحل‌ عاج انتخاب می‌کنند. البته شاید صحبت از مردم در این تاریخ زود است؛ زیرا هوفوئه با مردمان متعدد و اقوام کثیری روبه‌رو بود که باید آن‌‌ها را یکپارچه می‌کرد. در همان تاریخی که ساحل‌ عاج اعلام استقلال می‌نمود، پادشاهی کوچکی در دل آن به‌نام «سانوی»،(Sanwi) از پذیرفتن این شرایط سر باز می‌زند و با توجه به روابط خاص و متمایزی که اهالی‌اش با فرانسه داشته‌اند، ترجیح می‌دهد که همچنان تحت صیانت و حکومت فرانسوی‌ها باقی بماند. موضوعی که به تنش و درگیری می‌انجامد و درنهایت قدرت متمرکز در ابیجان، سران این قوم را دستگیر می‌کند و غائله می‌خوابد. به‌جز این واقعه، پس‌از 1960، اتفاق دیگری مانع قدرت گرفتن فلیکس هوفوئه بوآنی نمی‌گردد.

پس‌‌ از استقلال

ساحل‌ عاج پس‌‌ از کسب استقلال از کشور فرانسه، وارد دوره جدیدی از تاریخ خود می‌گردد که پر از فراز و نشیب در حوزه‌ اقتصاد، صنعت و فرهنگ و به‌ ویژه سیاست است. گرچه به‌نام جمهوری و با الگوپذیری از نظام سیاسی و حقوقی فرانسه، دولت مستقل ساحل‌ عاج تشکیل شده است، اما خواهیم دید که رؤسای جمهوری که به قدرت می‌رسند، راهی دگرگونه در پیش می‌گیرند و عرصه سیاسی کشور را دچار تلاطم و آشوب می‌سازند. در این دوره نسبتاً طولانی، چهار رئیس‌جمهور بر مسند قدرت می‌نشینند که تحت نام و حکومت آن‌ها، تاریخ دوره معاصر ساحل‌ عاج را پی می‌گیریم.

سال‌های حکومت هوفوئه بوآنی

بیش‌‌از چهار دهه از تاریخ ساحل‌ عاج، آمیخته به زندگی، شخصیت و رفتار بحث‌برانگیز و استثنایی مردی است که به همین علت مهم، گریزی نداریم جز اینکه بیشتر به او بپردازیم. وی کسی است که آفریقای معاصر، خود را تااندازه‌ای مدیون او می‌داند و بدو افتخار می‌کند.

دیا هوفوئه در تاریخ 18 اکتبر 1905 در یاموسوکرو، پایتخت کنونی ساحل‌ عاج زاده شد. پس‌ از آنکه در ده‌سالگی غسل تعمید داده شد و به دین مسیح درآمد، نام فلیکس را بر او نهادند. این‌گونه نقل شده است که او آیین قوم خویش را که معتقد به آنیمیسم (جان‌‌باوری) بودند، به کناری می‌نهد و با این باور که مسیحیت نشانه‌ تمدن و ترقی است، به این دین درمی‌آید (Ellenbogen, 2002). سال‌ها بعد، در زمان ورود به عرصه سیاست فرانسه، لقب بوآنی را برای خود برگزید که لقبی کهن و نمادین بود به معنای «قوچ» در زبان بائوله‌‌ها که قبیله اجدادی هوفوئه هستند. بعدها لقب‌های دیگری نیز به او دادند از جمله: «حکیم» و «پیر».

بوآنی در داکار، پزشکی خوانده بود و در سال 1925، حرفه خود را به‌عنوان پزشک دستیار، در بیمارستانی در ابیجان، شروع کرد. جایی که سعی داشت در آنجا پرسنلی بومی را گردهم آورد. در 1929 به سمتی در این حرفه نائل شد که تا آن زمان در انحصار اروپاییان بود؛ اما در محل خدمت خود در «آبانگورو»،(Abengouro) با بی‌عدالتی‌هایی که حکام اروپایی آنجا به بومیان زارع روا می‌داشتند روبه‌رو شد؛ بنابراین، در سال 1932 تصمیم گرفت جنبشی از کشاورزان بومی به راه بیندازد و خود آن را رهبری کند.

سال‌ها فعالیت سیاسی در داکار و پاریس، از او رهبری شایسته و توانا ساخت که در 1961 آماده قبول مسئولیت سنگین ریاست‌جمهوری شد. او حتی نسبت به بسیاری از سیاستمداران فرانسوی، با سازوکار و پیچیدگی‌های جمهوری چهارم و پنجم فرانسه، بهتر آشنا بود. با دوگل و میتران روابط دوستانه‌ای داشت و در عین‌ حال، در آفریقا نیز مورد احترام بود.

همان‌گونه که اشاره شد، بوآنی، بنیان‌گذار جمهوری ساحل‌ عاج قلمداد می‌گردد و مادامی‌که زنده بود، به پشتوانه تنها حزب موجود، «حزب دموکراتیک ساحل‌ عاج» (PDCI)، رئیس‌جمهور باقی ماند. وی همچنین از بنیان‌گذاران «جمعیت دموکراتیک آفریقا» (RDA) که پیش‌از استقلال و برای تمام آفریقای غربی ایجاد شده بود، محسوب می‌شود؛ اما آغاز فعالیت سیاسی او به سال 1932 برمی‌گردد؛ زمانی که درمقابل زمین‌‌داران بزرگ استعمارگر و سیاست اقتصادی آن روز که تماماً به زیان خرده‌ مالکان بومی بود، قد علم کرد.

لازم به توضیح است که در انتهای سده نوزدهم، استعمارگران با خود صنعت کشت و تولید قهوه را به ساحل‌ عاج آورده بودند و از این طریق، طبقه‌ای از زارعان خرده‌پا شکل گرفته بود؛ اما در فاصله‌ سال‌های 1932 تا 1947، شرکت‌های بزرگ فرانسوی که در این زمینه فعالیت می‌کردند، دولت فرانسه را واداشتند که مناطق پرجمعیت جنوب و مرکز ولتای علیا (بورکینافاسوی امروزی) را ضمیمه مستعمرات خود سازد تا از این طریق، دسترسی به نیروی کار بیشتری برای کشاورزی داشته باشند؛ به این ترتیب، نیروی کار کشت و زرع، عمدتاً از مناطق شمالی و به‌ویژه از بورکینافاسو تهیه می‌شد.

کمی بعد، در سال 1944 توسل به نیروی کار اجباری، برای ساخت راه‌آهن ابیجان-واگادوگو، دوباره با اعتراض شدید بوآنی روبه‌رو می‌‌شود و او را به بنیان نهادن «سندیکای کشاورزی آفریقا» ترغیب می‌‌نماید. پس‌ از پایان جنگ جهانی دوم، فرانسه تصمیم می‌گیرد تا مجموعه کشورهای مستعمره خود را در تدوین قانون اساسی‌اش شرکت دهد؛ به این ترتیب، بوآنی وارد مجلس قانون‌گذاری جمهوری چهارم فرانسه می‌شود و تا سال 1959 که به نخست‌وزیری کشورش برگزیده می‌شود، ساحل‌ عاج را در مجلس ملی فرانسه نمایندگی می‌کند. نخستین کاری که او پس‌ از ورود مجلس انجام می‌هد، به تصویب رساندن قانونی بر ضد کار اجباری در کشورش است. همچنین از مجلس می‌خواهد تا قانون کار در سراسر آفریقای غربی را یکسان نماید. موضوعی که در سال 1952، به تصویب می‌رسد. طی این دوره، بوآنی تمام تلاش و وقت خود را صرف سازمان‌دهی سیاسی گروه‌های داخلی و بهبود شرایط کار و زندگی هم‌میهنان خود می‌کند. وی در سال 1959، به همراه کشورهای نیجریه، بورکینافاسو، توگو و بنین، شورایی را پایه‌گذاری می‌کند به‌نام «شورای تفاهم» که هدف اصلی آن، بهبود اوضاع اقتصادی این منطقه بود؛ زیرا بوآنی اعتقاد داشت، یگانه راه رسیدن به همبستگی در آفریقا، توسعه اقتصادی و همکاری‌های سیاسی است.

بوآنی در سال 1961 به ریاست‌جمهوری می‌رسد؛ لقب «پدر ملت» بدو داده می‌شود و سرنوشت حدود پنج‌‌میلیون نفر جمعیت آن روز ساحل‌ عاج، در دستان او قرار می‌گیرد. از آن ‌پس تا زمان فوتش در 1993، پی‌در‌پی و در دوره‌های پنج‌ساله، در سمت ریاست‌جمهوری ابقا می‌شود؛ در تمام طول این مدت، حزب او که خود آن را «حزب توده مردم» می‌نامید، یکه‌تاز بود و تمام کرسی‌ها را در مجلس ملی اشغال می‌کرد؛ زیرا در واقعیت، حزب رقیبی برای آن وجود نداشت.

پس از اعلام استقلال، نخستین کار دولت، تدوین قانون اساسی و تعریف نهادها و ارگان‌های مختلف بر اساس آن بود. بوآنی در قانون اساسی جدید، بسیار از قانون اساسی آمریکا و قانون اساسی جمهوری پنجم فرانسه و تأکید آن‌ها بر قوت و قدرت قوه مجریه و در عوض تحدید قوه مقننه، الهام می‌گیرد؛ به این ترتیب، کارکرد مجلس صرفاً به این تقلیل می‌یابد که قوانین و بودجه دیکته‌‌ شده را ثبت و ضبط نماید. نمایندگان نیز مستقیماً توسط رئیس‌جمهور منصوب می‌گردند و «حزب دموکراتیک ساحل‌ عاج» نیز که سراپا تسلیم اوست، کارکردی ندارد، جز اینکه رابط میان توده‌ها و دولت باشد (Nandjui, 1995: 73)؛ خلاصه اینکه بوآنی از همان ابتدای حکومت خود، مبدل به دیکتاتوری می‌شود کاملاً متفاوت از سال‌های پیشین سیاستمداری‌اش، یعنی زمانی که برای استقلال کشور و احقاق حقوق هم‌وطنانش می‌جنگید. سیاست «پدرمآبانه» بوآنی در درون، موجب اعتراض‌های زیادی، ازجمله ازسوی دانشجویان و نظامیان ارتشی می‌شود؛ ازجمله مخالفان، دانشجویان جوانی بودند که تازه از فرانسه متأثر از ایدئولوژی مارکسیستی-لنینیستی برگشته‌ و با رژیم بوآنی مخالف‌ بودند. ملی‌گراها نیز آشکارا درمقابل سیاست فرانسه‌‌ دوستی او قد علم کردند و البته با ترفندهای مختلف، از صحنه حذف شدند.

بوآنی در سال‌های آغازین حکومت خود، با ایجاد ارتشی از شبه‌نظامیان متشکل از 6000 نفر، جوی از رعب و وحشت در کشور ایجاد می‌کند و ظرف مدتی کوتاه، شمار زیادی از «شهروندان بد» (این تعبیری است که از معترضان به‌‌دست داده می‌شود)، ازجمله شش وزیر و تعدادی نماینده را دستگیر و زندانی می‌کند. وی برای پیشگیری از هرگونه کودتای نظامی، نیروهای ارتش ملی ساحل‌ عاج را که در همان سال استقلال ایجاد شده بود، تا حد ممکن کاهش می‌دهد. در عوض، دفاع از میهنش را، مطابق با معاهده‌ای در 24 آوریل 1961، به ارتش فرانسه واگذار می‌نماید! بنابراین، نیروهای فرانسوی در ناحیه‌ای به‌نام «پور-بوئه»(Port Bouet) مستقر می‌گردند و اجازه پیدا می‌کنند که هر زمان بوآنی خواست، یا منافع فرانسه در این کشور به خطر افتاد، در امور مداخله کنند (Ibid: 76)؛ به این ترتیب، نیروهای فرانسوی، مثلاً در ماجرای سانوی که پیش‌تر بدان اشاره شد یا در 1970، زمانی که یکی از رقبای رئیس‌جمهور به‌نام «ناگبه»،(Gnagbé) می‌خواست بدون اجازه او، گروهی سیاسی تشکیل دهد، وارد عمل می‌شوند. حزب جدیدی که ناگبه به کمک گروهی دانشجو می‌خواست تأسیس کند، «پانا»(PANA) یا «حزب ملی آفریقایی» نام داشت؛ اما به‌شدت سرکوب شد و طی این حادثه، 4000 نفر نیز کشته شدند (Diarra, 1997). این دانشجو و همراهانش، درواقع به جدایی‌طلبی متهم می‌گردد و از این طریق، بساطش برچیده می‌شود.

مخالفان دیگر هم یکی پس‌ از دیگری، از میدان سیاست و رقابت بیرون می‌شوند. از معروف‌ترین آن‌ها «لوران باگبو»(Laurent Gbagbo) بود که در سال‌های 1970، در سندیکاها فعالیت می‌کرد و به اتهام خرابکاری و براندازی، در سال 1971 و به‌‌مدت دو سال، همراه با همسرش راهی زندان می‌شود. وی سال‌ها بعد، به‌طور مخفیانه، حزبی تأسیس می‌کند به‌ نام «جبهه مردمی ساحل‌ عاجی» (FPI) که با اتکای به آن و در دوره تبعیدش در فرانسه، برنامه آینده‌ خود را برای ریاست‌جمهوری ترتیب می‌دهد. از دیگر مخالفان رژیم که او نیز به براندازی متهم می‌شود، «رومن وودیه»(Romain Wodié) بود که پس‌از طی دوره کوتاهی در زندان، در سال 1973 به الجزایر پناهنده می‌شود. البته بوآنی، زمانی که از استحکام بنیان‌های حکومت خود مطمئن شد، گاه‌ به‌ گاه ژست آزادی‌‌ خواهانه‌ای نیز از خود نشان می‌داد و به‌عنوان مثال، در سال 1967، حکم به آزادی زندانیان سیاسی داد.

در همین فضای بسته، به‌ لحاظ سیاسی، ساحل‌ عاج یکی از معدود دوره‌های شکوفایی خود، به‌ ویژه درزمینه اقتصاد را تجربه می‌‌کرد. بوآنی به‌رغم روحیه استبدادی‌اش، اقتصاددان بزرگی بود؛ درنتیجه سیاست‌های اقتصادی او، اقتصاد ساحل‌ عاج در فاصله بین سال‌های 1960 تا 1980، در حوزه‌های مختلف کشاورزی، صنعت، تجارت و غیره، به‌‌طرز قابل‌توجهی رشد می‌نماید. از این رشد شگفت‌آور اقتصادی در تاریخ ساحل‌ عاج، به‌نام «جادو و معجزه ساحل‌ عاجی» یاد شده است. البته این شکوفایی اقتصادی و اجتماعی نتیجه توجه ویژه دولت به سرمایه‌گذاری‌های خارجی و خصوصی بود که البته خود مستلزم حفظ ثبات سیاسی کشور بود. این ثبات درواقع تا حدودی ثمره نظام تک‌ حزبی حاکم و مدیریت درست کشت و زرع و صادرات دو محصول عمده صادراتی، قهوه و کاکائو بود. به پشتوانه رشد اقتصادی، بوآنی به مدرن نمودن زیرساخت‌های کشور می‌پردازد. در این زمینه، به‌عنوان مثال در شهر ابیجان، محله‌ای تجاری بنا می‌کند که هتل‌های مجلل آن، محل اقامت گردشگران و تجار می‌گردد.

به این ترتیب، ساحل‌ عاج در فاصله‌ سال‌های 60 تا 65، به رشدی برابر 11 تا 12 درصد دست می‌یابد. این رشد البته مبتنی بر سیاست‌گذاری‌های دولت در حوزه کشاورزی بود. بین سال‌های 1960 تا 1970 کشت و زرع کاکائو سه‌‌ برابر می‌شود و تولید قهوه به میزان دوبرابر افزایش می‌یابد. در کنار این دو محصول که 80 درصد از صادرات ساحل‌ عاج را تشکیل می‌دادند، موز و آناناس نیز به میزان انبوه تولید و صادر می‌شد. وانگهی در این دوره، کشاورزان شمالی نیز به کشت پنبه تشویق می‌شوند؛ به این ترتیب، درآمد هنگفتی به‌‌دست می‌آید که صرف توسعه و آبادانی کشور می‌شود.

این رشد اقتصادی همچنین شیوه زندگی مردمان ساحل‌ عاج را به شیوه‌ای بنیادین تغییر می‌دهد. از نشانه‌های این تغییر؛ به‌عنوان مثال، تقاضای روزافزون برای مواد غذایی امروزی، ازجمله ذرت و برنج بود؛ یکی از نشانه‌های پیشرفت اجتماعی در ساحل‌ عاج، همچون باقی مناطق آفریقا، همین تقاضا برای محصولات غذایی جدید بود (Amin & Nantet, 1999)؛ به این ترتیب، مهاجرت از روستاها به شهرها افزایش می‌یابد. اوضاع اجتماعی ساحل‌ عاج در این دوره و در پیوند با رشد و تحولات اقتصادی، در حوزه‌های بهداشت، آموزش و خدمات اجتماعی، تغییرات عمده‌ای می‌کند. در سال 1975، نرخ سوادآموزی در دوره ابتدایی، به 3/17 درصد می‌رسد و در سال 1985، این نرخ برای افراد بالای 15 سال، به 3/57 درصد افزایش می‌یابد. همچنین جمعیت با نرخ رشد سالانه‌ 8/3 درصد، به 2/12 میلیون نفر در سال 1988 می‌رسد.

در سال 1983، رئیس‌جمهور تصمیم می‌گیرد زادگاه خود را به‌عنوان پایتخت کشور اعلام نماید. جالب اینکه این شهر، به‌هیچ‌وجه با ابیجان قابل‌مقایسه و شایسته برگزیده شدن به‌عنوان پایتخت نبود. پس کارهای بزرگ عمرانی، از قبیل ساخت کلیسایی به بزرگی کلیسای جامع سن-پیر در رم ایتالیا، در دستور کار قرار می‌گیرد؛ درحالیکه از کل جمعیت کشور در آن زمان، تنها 22 درصد مسیحی کاتولیک بودند.

در اینجا ذکر دو نکته به نظر مهم می‌رسد؛ نخست اینکه کشور تحت سلطه بوآنی در این دوره، تنها نمونه‌ای‌‌ست از کشور‌های استقلال‌یافته در منطقه که به این موفقیت‌ها دست یافته است. تا آنجا که ساحل‌ عاج، مقصد مهاجران بسیاری از کشورهای همسایه می‌شود و در چنین شرایطی است که لقب «حکیم» آفریقا به وی اطلاق می‌گردد و با احترام از او با عنوان «پیر» یاد می‌کنند؛ نکته دیگری که مهم به‌‌نظر می‌رسد و در تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ساحل‌ عاج، به‌ویژه در دوره حکومت بوآنی نقش مهمی دارد، همکاری نزدیک این کشور با فرانسه است. هوفوئه بوآنی، مشهور به طرفداری از آفریقایی فرانسوی بود و همانگونه که بیان شد، او را همچون مأمور فرانسه در آفریقا می‌شناختند؛ به این ترتیب، همکاری فرانسه و ساحل‌ عاج محدود به حوزه اقتصادی نمی‌شود؛ بلکه فرانسه به کمک بوآنی و با وعده حمایت‌های بی‌قید و شرط نظامی از دولت او، در رقابت با آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی در دوره جنگ سرد، همچنان کنترل سیاسی این سرزمین را در دستان خود نگه می‌دارد.

بوآنی دربرابر بحران

دوره شکوفایی، از سال 1978 بدین‌‌سو، به دلایل مختلف، ازجمله کاهش ارزش صادرات دو محصول عمده کشور، کاکائو و قهوه، رو به افول گذاشت. درواقع، گرچه ساحل‌ عاج در دو دهه پیشین، به‌ لحاظ اقتصادی رشد کرده بود، اما توسعه‌ای به معنای واقعی صورت نگرفته بود؛ افزون بر این، رشد مذکور بیشتر متکی به سرمایه‌گذاری‌های خارجی بود و مبنا و قوت درونی نداشت.

سال 1983 و 1984، خشک‌سالی کم‌سابقه‌ای بخش عمده‌ای از زمین‌های زراعی را به نابودی کشاند. برای مقابله با چنین وضعی، بوآنی به لندن عزیمت کرد تا درباره تفاهم درخصوص دو محصول کاکائو و قهوه، با تجار و صنعتگران انگلیسی بحث و گفتگو نماید؛ اما سال بعد، طرف‌های انگلیسی، این معاهده را ملغا اعلام کردند و از این طریق، به بحران ساحل‌ عاج دامن زدند (Ibid)؛ به این ترتیب، دولت با مشکلات بسیار و قروض سنگینی مواجه شد. در ماه می 1987، بدهی خارجی ساحل‌ عاج به 10 میلیارد دلار رسید (Ibid). شرایط آنچنان به وخامت ‌گرایید که رئیس‌جمهور مجبور شد، به‌رغم میل خود، پست نخست‌ وزیری را که از زمان حکومتش در سال 1960 تا آن زمان به کنار گذاشته شده بود، احیا کند تا نخست‌وزیر، در امور و چاره‌اندیشی برای حل مسائل، او را یاری نماید؛ به این ترتیب، الحسن واتارا(Alassane Ouattara) به مقام نخست‌وزیری ‌رسید و تدابیر ریاضتی خویش را به‌پیش نهاد؛ اما با تنش‌هایی که در جامعه و طی این سال‌ها به‌‌وجود آمده بود، نتوانست کاری از پیش ببرد.

اگرچه فضای عمومی جامعه در دهه‌های قبل، به‌ دلیل رشد ثروت و شکوفایی اقتصادی ساکت و آرام بود، اما در اواخر سال‌های دهه 80، بحران اقتصادی موجب فقر و فلاکت بسیاری شده بود. بنابر گزارش بانک جهانی، جمعیت زیر خط فقر در این کشور، از 11 درصد در سال 1985 به 31 درصد در سال 1993 رسید (Pays du monde: Côte d’Ivoire, 1995). البته دولت برای چاره‌جویی کارهایی انجام داد، ازجمله تعداد کارمندان خارجی را کاهش داد و در عوض جوانان بومی را مشغول به کار کرد، اما با این‌‌ وجود نتوانست جلوی افزایش رشد بیکاری و ورشکستگی صنایع و کارخانه‌های خود را بگیرد؛ درنتیجه صدای اعتراض‌های اجتماعی بلند شد و شورش‌هایی در جای‌جای کشور در‌گرفت. ارتش نیز به این اعتراض‌ها پیوست و در تاریخ 2 مارس 1990، تظاهرات بزرگی در خیابان‌های ابیجان سازمان‌دهی شد که در آن، معترضان شعارهایی سر دادند که تا آن زمان بی‌سابقه بود: «هوفوئه دزد»، «هوفوئه فاسد» (Grainville, 1998).

این اعتراض‌های مردمی، بوآنی را وادار کرد تا کمی فضای سیاسی را باز کند و به این ترتیب، یک ماه پس‌ از آغاز اعتراض‌ها در ابیجان، درنهایت، رئیس‌جمهور با تکثر سیاسی و فعالیت سندیکاها موافقت کرد. در انتخابات اکتبر همین سال، بوآنی برای اولین‌‌بار در انتخابات ریاست‌جمهوری رقیبی پیش‌روی خود دید به‌نام «باگبو» که در بخش‌‌های آتی از او بیشتر سخن خواهیم گفت. با این‌حال، باز خود او بود که برای هفتمین‌‌بار و با بیش‌از 81 درصد از آرای عمومی، در انتخابات پیروز شد؛ اما مسلم بود که این رأی بالا را تا حدود زیادی مدیون خارجی‌هاست؛ از این‌رو، رقیب شکست‌خورده‌، او را متهم به سوء‌استفاده از حضور خارجی‌ها کرد و ابراز داشت که باید میان خارجی‌هایی که به ساحل‌ عاج مهاجرت کرده‌اند و مردمان قدیمی آن، در حقوق مدنی، سیاسی و اجتماعی تمییز قائل شد. به این طریق باگبو همچنین اموال و املاک خارجی‌های مقیم ساحل‌ عاج را زیر سؤال برد و مدعی شد که باید مایملک کسانی (به‌ویژه بورکینایی‌ها) که از دهه‌های پیش در غرب و جنوب‌غربی ساکن شده بودند، مورد بازبینی قرار گیرد.

بین سال‌های 1991 تا 1992، تنش‌های سیاسی و اجتماعی به اوج خود رسید. هوفوئه که دیگر تاب تحمل تظاهرات دانشجویی جدید را نداشت، به تهدیدی که پیش‌تر کرده بود، مبنی بر اینکه اگر کار به هرج‌ومرج و بی‌نظمی بکشد، او میان بی‌عدالتی و بی‌نظمی، بی‌عدالتی را برخواهد گزید، جامه عمل ‌پوشاند و در ماه می 1991، کماندوهایش را برای اشغال خوابگاه دانشجویی یوپوگون در ابیجان گسیل داشت. خشونت‌های زیادی صورت گرفت که عاملان آن هیچ‌گاه تنبیه نشدند؛ بنابراین، در واکنش به آن‌ها، فدراسیون دانشجویی ساحل‌ عاج، در تاریخ 13 فوریه سال بعد، در شهر ابیجان، تظاهراتی ترتیب داد که عده کثیری در آن شرکت کردند. کمی بعد «جبهه مردمی ساحل‌ عاجی» نیز تظاهراتی مشابه ترتیب داد که به خشونت کشیده شد و طی آن، عده زیادی، ازجمله لوران بگبو دستگیر شدند؛ اما این سال‌ها دوران پایانی حکومت و عمر هوفوئه بود.

ساحل‌ عاج پس‌ از هوفوئه بوآنی

از زمانی که در سال 1980، بوآنی قائم‌مقام خود و رئیس مجلس ملی، «فیلیپ یاسه»(Philippe Yacé) را که درصورت غیبت رئیس‌جمهور، تمام قدرت در دستان او قرار می‌گرفت، از میان برداشته بود، مدام انتصاب رسمی جانشینی برای خود را به تعویق می‌انداخت. از طرفی، رقبا که از وخامت حال او و وضع سلامت او باخبر بودند، بر سر جانشینی، نزاع شدیدی با یکدیگر داشتند. در این اوضاع، نخست‌وزیر واتارا که از 1990 بر این مسند نشسته بود، قدرت را به‌‌دست داشت و بر این گمان بود که او رئیس‌جمهور بعدی خواهد شد؛ اما بوآنی به شخص دیگری نظر داشت: «هانری کونان بدیه»،(Henri Konan Bédié) رئیس مجلس ملی.

در دسامبر سال 1993، بوآنی، زمانی که بیماری سرطان او به مرحله پایانی رسیده بود، در شرایطی اضطراری به وطن بازگردانده می‌شود تا لحظه‌های پایانی را در آنجا سپری کند. در این میان و در شرایطی که پزشکان او را به‌‌شکل تصنعی در قید حیات نگاه داشته بودند، مراسم جانشینی او برگزار می‌شود؛ سپس با توافق خانواده‌اش، پزشکان در 7 دسامبر همین سال، به زندگی او پایان می‌دهند (Nandjui, 1995: 214). در زمان مرگ او، همچنان کشور وحدت و یکپارچگی خود را از دست نداده است. رفیق فرانسوی او، «میتران»، به همراه نخست‌وزیر وقت و یک هیئت بلندپایه از فرانسه، در مراسم تدفین او شرکت می‌کنند.

به این ترتیب، دوران طولانی حکومت بوآنی و به همراه آن، صلح و ثبات نسبی که بر کشور حاکم بود، به پایان می‌رسد و رقابت شدیدی میان دو رقیب اصلی، واتارا و بدیه درمی‌گیرد؛ تا جایی که در همین زمان، نزدیک بود کار به جنگ داخلی بکشد. درنهایت واتارا به نفع رقیب کنار می‌کشد و بدیه پس‌از 33 سال ریاست‌جمهوری بوآنی، بر جای او می‌نشیند؛ اما نه قدرت او را دارد و نه کاریزمای او را. در دوره او مفهومی در این سرزمین زاده می‌شود به‌ نام «ساحل‌ عاجی بودن» (Ivoirité) یا «هویت ساحل‌ عاجی» که ریشه بحران‌های قومی و قبیله‌ای بسیاری در سال‌های بعد خواهد بود؛ به این ترتیب، آنچه را که بوآنی سال‌ها از آن حذر داشت و با برساختن «ملتی» ساحل‌ عاجی، سعی داشت تا از آن پیشگیری کند و حتی به برخی مهاجرانی که از کشورهای همسایه آمده بودند، مناصبی دولتی اعطا نموده بود، اندک‌ اندک به تنشی جدی منجر می‌گردد که ساحل‌ عاج را به ورطه جنگی داخلی می‌کشاند.

هانری کونان بدیه

اِمِه هانری کونان بِدیه،(Aimé Henri Konan Bédié) در 5 می 1934 و در شهر دائوکرو به‌‌دنیا آمد. بدیه از قومیت بائوله است. وی همچون بوآنی، روزگار درازی را در فرانسه سپری کرده بود. پس‌ از اتمام تحصیلاتش در دانشگاه پواتیه، در سال 1961، به‌عنوان سفیر ساحل‌ عاج در ایالات‌متحده آمریکا منصوب می‌گردد تا اینکه در سال 1966، به کشور بازگشته و مسئولیت وزارت دارایی را به‌‌عهده می‌گیرد. آخرین مسند مهمی که پیش‌ از ریاست‌جمهوری، عهده‌دار آن می‌شود، ریاست مجلس ملی است. همین پست به او فرصت داد تا برطبق قانون اساسی در دوره بیماری رئیس‌جمهور بوآنی، زمام امور را به‌‌دست بگیرد. درنهایت بدیه در سال 1995، با 96 درصد آرا به ریاست‌جمهوری انتخاب می‌شود؛ درحالیکه دیگر نامزدها، به‌استثنای «فرانسیس وودیه»،(Francis Wodié) انتخابات را تحریم کرده بودند؛ زیرا بدیه در قانون انتخابات، به بهانه اصلاح آن، دست برده بود. او همچنین در دوره حکومتش، متهم به فساد، اعمال فشار و سرکوب سیاسی علیه رقبای خود گردید؛ اما اتفاقی که بیش‌ از همه در دوره او حائز اهمیت است و در آینده کشور و بحران سیاسی و نظامی آن تأثیر عمیق گذاشت، تعریف مفهوم «ساحل‌ عاجی بودن» و اجرای آن بود. با همین ترفند، او رقیب اصلی خود، یعنی واتارا را به‌‌علت ریشه‌های بورکینایی‌اش که البته خود او آن را رد کرده بود، از انتخابات و رسیدن به مقام ریاست‌جمهوری که از همین زمان و به‌ واسطه نقش قابل‌توجه و روزافزون مسلمانان، بسیار محتمل بود، بیرون راند؛ به این ترتیب، دولت بدیه روی کار آمد، اما مشکلات نیز روزبه‌روز افزایش یافت. افزایش تنش‌های سیاسی و اجتماعی و نیز بی‌اعتمادی دولت به حرکات مخالفان که وانگهی به‌ تازگی و در پایان حکومت بوآنی به اندکی از آزادی دست یافته بودند و درنتیجه حذف آنان، فضایی را به‌‌وجود آورد که درنهایت در دسامبر سال 1999، نظامیان ناراضی از حکومت، طی کودتایی، دولت بدیه را سرنگون کردند و سرکرده خود، روبر گئی(Robert Guéï) را به‌جای او نشاندند.

ایوواریته یا ساحل‌ عاجی بودن

این مفهوم البته خیلی پیش‌تر، در دهه 40 میلادی و از سوی دانشجویان ساحل‌ عاجی در داکار مطرح شده بود؛ اما باز در زمانی که بدیه در غیبت بوآنی حکومت را در دست گرفت، به‌عنوان راه چاره‌ای برای خروج از بحران اقتصادی و جالب اینکه به بهانه گرد‌آوردن اقوام و قبایل مختلف و متعدد گرد هویتی ملی، دوباره آن را پیش کشید.

در غرب آفریقا روایت مشهوری است که هریک از اتباع کشورهای همسایه، برای پارو کردن پول به ساحل‌ عاج می‌آیند و همین‌ که کسی پایش به زمین این کشور می‌رسد، اسکناس ده‌‌هزار فرانکی پیش پای خود می‌بیند؛ پس با لبخندی رو به‌ سوی اسکناس این‌گونه می‌گوید: «عجب! بگذار برسم! هنوز آب اینجا را هم ننوشیده‌ام!» (SY, 2002)؛ اما همانطور که اشاره شد، ساحل‌ عاج در سال‌های 80 میلادی با مشکلات اقتصادی عدیده‌ای مواجه می‌گردد و این تصویر کاملاً دگرگون می‌شود؛ بنابراین، درمقابل سیل بیکاری و مشکلات اقتصادی، بدیه تصمیم جنجال‌ برانگیزی می‌گیرد و چنین اعلام می‌کند که تنها کسی ساحل‌ عاجی محسوب می‌شود که چهار پشت او در ساحل‌ عاج به‌‌دنیا آمده باشند. از دید رقبا و مخالفان، موضوع بدین‌گونه تفسیر می‌شود که بدیه با این کار می‌خواهد، واتارا را از صحنه خارج کند که تفسیر نادرستی نیز نمی‌نمود، کما اینکه در نهایت هم این اتفاق رخ داد.

در واقع هم بسیاری از طوایف و قبایل شمالی، به‌ ویژه ملنکه‌ها که مسلمان بودند، از دایره «ملت» خارج شدند. وانگهی واتارا، زمانی که اعلام شد نمی‌تواند برای ریاست‌جمهوری نامزد شود، اظهار داشت: «نمی‌خواهند من رئیس‌جمهور باشم، چون فردی هستم مسلمان و از شمال» (Braeckman, 2005)؛ چراکه ساکنان شمال که اغلب مسلمان بودند، از سوی ساکنان مناطق جنوبی و ساحلی که اکثراً مسیحی بودند، متهم می‌شدند به اینکه ساحل‌ عاجی نیستند و از سرزمین‌های دیگر، همچون بورکینافاسو به اینجا آمده‌اند.

خروج آرام از بحران

ژنرال روبر گئی تا برگزاری انتخاباتی جدید قدرت را به‌‌ دست گرفت؛ اما رژیمی که در پی کودتای نظامی روی کار آمد، طی عمر کوتاه خود، شاهد آشوب‌های نظامی و مدنی بسیاری بود. البته این رژیم به مدد قدرت نظامی خود و با استفاده از خشونت، آمار جنایت و فساد را پایین آورد. وی در همین رابطه اظهار کرده بود: «ما آمده‌ایم تا خانه را جاروب و پاک کنیم». همچنین به کمک احزاب سیاسی موجود، دست به تدوین قانون اساسی جدیدی زد و برای تصویب، آن را به همه‌پرسی گذاشت؛ اما در این قانون جدید نیز بر ساحل‌ عاجی بودن تأکید شده بود و فقط کسانی می‌توانستند در انتخابات نامزد شوند که از پدر و مادری ساحل‌ عاجی زاده شده باشند. ماده 35 این قانون چنین تصریح می‌کرد: «نامزد انتخابات ریاست‌جمهوری... باید اصالتاً ساحل‌ عاجی باشد و پدر و مادر او نیز باید اصالتی ساحل‌ عاجی داشته باشند». در این ماده بر «و» میان پدر و مادر تأکید شده بود؛ به این ترتیب، جستجوی گسترده‌ای در سوابق و روابط نامزدها آغاز شد. همه احزاب مردم را به شرکت در انتخابات ترغیب نمودند و در اکتبر سال 2000، انتخابات ریاست‌جمهوری برگزار شد. تعداد زیادی از نامزدها، همچون خود بدیه و واتارا، به‌وسیله‌ دادگاه عالی از فهرست حذف شدند.

در این میان، کودتای ژنرال گئی که به چهار سال دیکتاتوری بدیه پایان داده بود، در نظر احزاب مختلف، از جمله دو حزب مهم و رقیب «جبهه مردمی ساحل‌ عاجی» به رهبری باگبو و «اجتماع جمهوری‌خواهان ساحل‌ عاج» یا همان RDR که در سال 1994 به سرکردگی واتارا تشکیل شده بود، مشروعیت داشت؛ بنابراین، خود او نیز می‌توانست در انتخابات شرکت کند. شعاری نیز که برای خود انتخاب کرده بود، «مبارزه با فساد» نام داشت؛ با این‌ حال گئی از باگبو شکست خورد. به نتیجه انتخابات اعتراض نمود و خود را رئیس‌جمهور معرفی کرد. این موضوع خشم مردم را برانگیخت و نیروهای ژاندارمری نیز به جمعیت معترض پیوستند. از طرفی میان مبارزان «جبهه مردمی ساحل‌ عاجی» و «اجتماع جمهوری‌ خواهان ساحل‌ عاج»، درگیری خونینی رخ داد و شمار زیادی کشته شدند؛ درنتیجه، گئی از قدرت صرف‌ نظر کرد و حتی مجبور به فرار شد و در منطقه‌ای در مرز لیبریا پناه گرفت؛ اما همچنان در صحنه سیاسی فعال باقی ماند. وی در سال 2001، حزبی تأسیس کرد به‌ نام «اتحاد برای دموکراسی و صلح در ساحل‌ عاج»؛ ولی در نهایت، کمیسیون مسئول انتخابات، نتایج را اعلام و در تاریخ 26 اکتبر 2000، لوران باگبو را پیروز انتخابات ریاست‌جمهوری معرفی کرد.

لوران باگبو

کودو لوران باگبو،(Koudou Laurent Gbagbo) متولد 31 می 1945 در شهر گانیوا،(Gagnoa) از قومیت بِتِه و سومین رئیس‌جمهور ساحل‌ عاج است که از او به‌ عنوان مورخ و نویسنده نیز یاد می‌شود. برخلاف دو رئیس‌جمهور قبلی، باگبو بیشتر تحصیلات خود را در ساحل‌ عاج و در رشته تاریخ به انجام رسانده بود. در سال 1970 به‌ عنوان معلم تاریخ در دبیرستانی در ابیجان مشغول به کار شد، اما کمی بعد، عازم فرانسه و دانشگاه سوربن شد و آنجا، از رساله دکتری خود با موضوع «خاستگاه‌های اجتماعی و اقتصادی سیاست در ساحل‌ عاج، بین سال‌های 1940 تا 1960» دفاع کرد.

همان‌گونه که پیش‌تر اشاره شد، باگبو از مخالفان سرسخت بوآنی بود که به‌ دلیل فعالیت‌های سیاسی‌اش در سال 1985، به فرانسه تبعید شد و در آنجا به مبارزات خود علیه بوآنی ادامه داد؛ درنتیجه بوآنی، از ترس اینکه مبادا رقیبش در پاریس شبکه‌ای علیه او ایجاد کند، تصمیم می‌گیرد او را به ابیجان بازگرداند (Duval, 2003: 41). باگبو، بالاخره با اصرار فراوان، در سال 1988 به وطن بازمی‌گردد و حتی بوآنی از او دلجویی می‌کند و به سمت دبیرکلی «حزب جبهه مردمی ساحل‌ عاج» منصوب می‌شود و در سال 1990، برای اولین‌بار در انتخابات ریاست‌جمهوری شرکت می‌کند و رأی خوبی هم درمقابل بوآنی کسب می‌کند (18.3 درصد). همین نقطه آغازی می‌شود تا به انتخابات بعدی امیدوارتر شود؛ اما در ماه می 1991، در پی تظاهرات دانشجویی، باگبو متهم شناخته می‌شود و حکم دستگیری او از سوی نخست‌وزیر، واتارا، ابلاغ می‌گردد. دو سال به زندان محکوم می‌شود، اما دو ماه بعد آزاد می‌گردد. در سال 1995 و در اعتراض به قانون ساحل‌ عاجی بودن، انتخابات ریاست‌جمهوری را تحریم می‌کند تا بالاخره در انتخابات سال 2000 و دربرابر ژنرال گئی پیروز می‌شود.

باگبو، پس‌ از به قدرت رسیدن، دم از آشتی ملی می‌زند و دولتی تحت عنوان «دولت وحدت ملی» تشکیل می‌دهد. انتخابات شهرداری‌ها در تاریخ مارس 2001، در فضایی نسبتاً دموکراتیک برگزار می‌گردد و حزب واتارا، بیشتر آرا را کسب می‌کند. این نخستین‌بار در تاریخ ساحل‌ عاج است که حزب حاکم با شکست روبه‌رو می‌شود؛ اما در تاریخ 19 سپتامبر 2002، شرایط تغییر می‌کند. در این تاریخ، سربازانی شورشی، در کودتایی نظامی، تلاش می‌کنند کنترل شهرهای بواکه، کوروگو و ابیجان که مهمترین شهر و مقر حکومت بود را به‌‌دست گیرند. تلاش آن‌ها در تسخیر شهر ابیجان ناکام می‌ماند، اما دو شهر دیگر را که در مرکز و شمال کشور واقع‌اند، به تصرف خود درمی‌آورند. نبرد اصلی میان شورشیان و نیروهای حکومتی دنبال می‌شود و در این میان، شهرهای مذکور به‌ تناوب میان دو طرف دست‌به‌دست می‌چرخد. همچنین، طی این کودتا، عملیات تروریستی متعددی بر ضد شخصیت‌های سیاسی، ازجمله واتارا و وزیر دفاع، «لیدا کواسی»(Lida Kouassi) صورت می‌گیرد. بسیاری از شخصیت‌ها، از جمله وزیر کشور و محافظان او کشته می‌شوند. در همین اوضاع و شرایط، روبر گئی نیز به‌‌ شکل نامعلومی کشته می‌شود.

شایان‌ذکر است که برخی شورشیان، سربازانی بودند که در زمان حکومت گئی از ارتش اخراج شده بودند. شورشیان خود را عضو «جنبش میهن‌پرستان ساحل‌ عاج» معرفی می‌کنند و به‌ مرور، حمایت ساکنان شمال را به‌‌دست می‌آورند؛ اما خواست اصلی آنان، کناره‌گیری باگبو از قدرت، کسب ملیت ساحل‌ عاج برای تمامی ساکنان کشور و حق رأی بود؛ بنابراین، می‌توان گفت که اعتراض اصلی ایشان به همان مفهوم و قانون ساحل‌ عاجی بودن وارد می‌شد. البته ازنظر باگبو، شورشیان گروهی نظامی قدیمی بودند که ازطرف بورکینافاسو حمایت می‌شدند. باگبو اعتقاد داشت که این کشور نمی‌خواهد در منطقه نظم و ثباتی وجود داشته باشد (Soro, 2005).

توافق‌های کلِبِر یا مارکوسی (Kléber ou de Marcoussis)

در این شرایط، طرفین در شهر لومه، پایتخت توگو، در تاریخ 17 اکتبر 2002 و با میانجیگری رئیس‌جمهور توگو، وارد مذاکره می‌شوند و بر سر آتش‌بس توافق می‌کنند. از این طریق، راه برای توافقی سیاسی میان دولت و نیروهای مخالف باز می‌شود؛ اما به‌رغم نشست‌های متعدد، این مذاکرات با شکست مواجه می‌گردد؛ سپس رئیس‌‌جمهور فرانسه، ژاک شیراک، طرفین را برای یافتن راه‌حلی برای خروج از بحران به فرانسه دعوت می‌کند و در پی مذاکراتی که در منطقه مارکوسی، در نزدیکی پاریس برگزار می‌شود، در نهایت طرفین به توافق می‌رسند و در تاریخ 26 ژانویه 2003، در خیابان کلبر در پاریس، معاهده‌ای میان دو طرف امضا می‌شود که مطابق آن، شورشیان متعهد می‌شوند که با ریاست‌جمهوری باگبو تا برگزاری انتخاباتی جدید، موافقت کنند. همچنین در دولت شرکت داده می‌شوند و پست‌های نخست‌وزیری، وزارت دفاع و کشور در اختیار آن‌ها قرار می‌گیرد. در واقع باگبو هوشمندانه «گیوم سورو» را در مقام نخست‌وزیری می‌نشاند و به این ترتیب، از تنش‌های موجود می‌کاهد. سرانجام طرفین موافقت می‌کنند تا حدود 4000 سرباز فرانسوی، عضو عملیاتی به‌ نام «لیکورن»،(Licorne) برای پیشگیری از وقوع مجدد درگیری و تخاصم میان طرفین، مستقر کنند. این عملیات فی‌الواقع نامی است که به مشارکت نیروهای ارتش فرانسه در حفظ صلح در ساحل‌ عاج داده شده بود و از نیروهای حافظ صلح سازمان ملل متمایز بود، هر چند در همان چارچوب انجام وظیفه می‌کرد؛ اما همین بند آخر خود دردسرساز شد.

از ماه فوریه، تظاهرات گسترده‌ای در شهر ابیجان علیه فرانسوی‌ها و در حمایت از باگبو آغاز شد. این موضوع از دو جهت جالب و حائز اهمیت است؛ نخست اینکه باگبو خود تربیت‌شده حزب سوسیالیست فرانسه بود، اما در این شرایط، فرانسه را متهم می‌نمود و دیگر اینکه، کسانی که علیه فرانسه و در حقیقت مخالفان شوریده بودند، از سوی خود او سازمان‌دهی شده بودند و افرادی خشن و یاغی بودند که وانگهی باگبو در تمام طول حکومت خود، هرجا با اعتراضی روبه‌رو می‌شد، از آن‌ها استفاده می‌کرد.

به‌هرحال، پس‌ از آرام شدن نسبی اوضاع، باگبو اعلام می‌کند که در پاریس چاره‌ای جز قبول معاهده نداشته و مجبور به این کار شده است، چون می‌خواهد کشور را از بحران نجات دهد؛ به این ترتیب، در 4 ژوئیه پایان جنگ داخلی اعلام می‌گردد. در 24 فوریه 2004، شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه‌ای صادر می‌کند که در آن به نیروهای حافظ صلح سازمان ملل اجازه داده می‌شود تا مأموریت خود را در ساحل‌ عاج آغاز کنند.

اما در تاریخ 25 مارس، تظاهراتی آرام به وقوع می‌پیوندد که با دخالت نیروهای پلیس و نیز گروه شورشیان خود رئیس‌جمهور، به خشونت کشیده می‌شود و منجر به کشته شدن 37 نفر می‌شود (البته طبق گزارش حکومت؛ وگرنه در گزارش مخالفان، رقمی بین 300 تا 500 نفر اعلام شد) (Michel, 2004). در پی این سرکوب، نیروهای مخالف از دولت کناره می‌گیرند؛ سپس گزارش سازمان ملل اعلام می‌شود که بنابر آن، معلوم می‌گردد که بسیاری از سران قدرت در این کشتار دست داشته‌اند و در جریان آن، 120 نفر به قتل رسیده‌اند. در ماه آوریل، مناطق غربی، از سوی نیروهای حکومتی بمباران می‌شوند و شرایط دوباره از اکتبر 2004 به بعد، به حالت ناآرام قبل باز می‌گردد. در این میان، هر یک از طرفین درگیری، فرانسه را به طرفداری از گروه مقابل متهم می‌کند؛ کشور در بن‌بستی سیاسی قرار می‌گیرد.

در 11 اکتبر همین سال، نیروهای سازمان ملل بر روی تظاهر‌کنندگانی که با درخواست خلع سلاح نیروهای شورشی، تظاهرات خود را برگزار کرده بودند، آتش می‌گشایند؛ از سوی دیگر، نیروهای شورشی، حاضر به پایین گذاردن سلاح خود نمی‌شوند. این شورشیان اکنون دو جنبش دیگر به‌نام «جنبش صلح و عدالت» و «جنبش مردمی غرب ساحل‌ عاج» را بنیان نهاده و این سه با یکدیگر، جنبش «نیروهای نو» را تشکیل داده‌اند. این افراد به‌‌سمت شمال حرکت کرده و به حمایت مردم عمدتاً مسلمان شهر بواکه، در آنجا مستقر می‌شوند و به جذب و سازمان‌دهی نیرو می‌پردازند (حاجی کریم جباری، 1389 الف) و کنترل بخش بزرگی از کشور (نزدیک به 60 درصد خاک آن) را در اختیار می‌گیرند. نکته جالب اینجاست که بیش‌از 90 درصد شورشیان، مسلمان هستند، ولی رهبری سیاسی خود را به یک مسیحی به‌نام «گیوم سورو» می‌سپارند (همان)؛ به این ترتیب، نیروهای شورشی با حدود 7000 نفر، به‌تدریج نیمی از شمال کشور را به تسخیر خود درمی‌آورند و موجب تقسیم کشور به دو منطقه مجزا می‌گردند؛ بدین شکل که جنوب کشور در اختیار نیروهای ارتش ملی ساحل‌ عاج، به رهبری باگبو باقی می‌ماند و شمال کشور که بیشتر خارجی‌های آفریقایی‌تبار هم در آنجا ساکن بودند، به‌‌دست نیروهای نظامی «جنبش نیروهای نو» می‌افتد.

در چنین شرایطی، حکومت مرکزی تصمیم می‌گیرد طی عملیاتی به‌نام «حیثیت»، به نیروهای شورشی مستقر در شمال حمله کند. 4 نوامبر بمباران شهر بواکه آغاز و طی 4 الی 6 عملیات هوایی، بسیاری ازجمله 85 غیرنظامی کشته می‌شوند.

دو روز بعد، نیروی هوایی ساحل‌ عاج، پادگان نظامی فرانسویان را بمباران می‌کند و کشته‌ها و مجروحان بسیاری برجای می‌گذارد. البته دولت مدعی می‌شود که این حمله، به‌اشتباه صورت گرفته است. لحظاتی پس‌از این حمله، نیروهای فرانسوی به آن پاسخ می‌دهند و برخی ادوات نظامی ساحل‌ عاج را نابود می‌کنند؛ حتی ژاک شیراک، رئیس‌جمهور وقت فرانسه دستور می‌دهد تا تمام ابزار عملیات هوایی ساحل‌ عاج، ازجمله هواپیماهای جنگنده را نابود کنند. درواقع از این طریق شیراک قصد داشت حملات احتمالی بعدی به مواضع مخالفان را نیز خنثی کند.

کمی پس‌از حمله به پایگاه فرانسویان، درگیری میان نیروهای فرانسوی و ساحل‌ عاجی برای در دست گرفتن کنترل فرودگاه ابیجان، آغاز می‌شود. هم‌زمان، اتحادیه جوانان میهن‌پرست ساحل‌ عاج با تشویق و حمایت حکومت، شروع به غارت و تخریب اموال و شرکت‌ها و نهادهای فرانسوی و درکل غربی و خارجی می‌نمایند. بنابر برخی شواهد، نظامیان نیز در این غارت‌ها دست داشته‌اند. همچنین اموال و نهادهای وابسته به نیروهای مستقل یا مخالف نیز تخریب می‌شوند. در مقابل، نیروهای فرانسوی نیز بر روی جمعیتی که بدون سلاح و تنها در اعتراض به اعمال آنان دست به تظاهرات زده بودند، آتش می‌گشایند و تعداد زیادی از مردم عادی را به خاک و خون می‌کشند. ارتش فرانسه خیلی از اتباع خود را در این شرایط و با کمک نیروی هوایی‌اش از محل خارج می‌کند. اتباع خارجی دیگر نیز؛ به این ترتیب، از کشور خارج می‌شوند، اما کمی پس‌ازاین اتفاقات، رئیس مجلس ملی، «کولیبالی»، اعلام می‌کند که دولت و حکومت ساحل‌ عاج، هیچ‌گونه دخالتی در بمباران روز 6 نوامبر نداشته‌اند و مدعی می‌شود که به دادگاه بین‌المللی لاهه شکایت خواهد کرد. در 15 نوامبر، شورای امنیت سازمان ملل به درخواست فرانسه، قطعنامه‌ای صادر می‌کند که مطابق آن، ارسال و فروش سلاح به هریک از طرفین مخاصمه ممنوع اعلام می‌گردد.

ازسرگیری مذاکرات صلح

در دسامبر سال 2004، بالاخره باگبو می‌پذیرد تا به آنچه در معاهدات مختلف با شورشیان امضا کرده بود، عمل نماید و قانون اساسی را تغییر دهد؛ به این ترتیب، اصل بحث‌برانگیز 35 که منشأ تمام این اختلافات بود، بازبینی و این‌‌گونه بازنویسی می‌شود: «کاندیدای انتخابات باید... حتماً ملیتی ساحل‌ عاجی داشته باشد، بدین معنا که از پدر یا مادری ساحل‌ عاجی زاده شده باشد»؛ به این ترتیب، واژه «یا» جایگزین «و» می‌گردد و از محدودیت قبلی کاسته می‌شود. این قانون در روز 10 دسامبر، به بحث و رأی گذاشته می‌شود و با 17 رأی مثبت و 16 رأی ممتنع و رأی منفی به تصویب می‌رسد؛ اما در همین روز، مصوب می‌شود که راهپیمایی، تحصن و هرگونه تظاهرات در اماکن عمومی ابیجان، به‌‌مدت سه ماه ممنوع است (Djéhoury, 2007).

شرایط تااندازه‌ای به حالت عادی بازمی‌گردد؛ اما دو سال جنگ و درگیری، کشور را به‌لحاظ اقتصادی در وضع بدی قرار داده بود. بنابر آماری که در یکی از روزنامه‌های ساحل‌ عاج به‌نام «لو‌‌‌‌‌‌ژور» (روز)، در همان دوره اعلام گردید، 78 کارخانه‌ بزرگ کاملاً ازبین رفته بود و تعداد زیادی نیز بساط خود را برچیده و از کشور خارج شده بودند .(Le jour, 2004) تعداد بسیاری هم هنوز درها را برای آغاز مجدد کار و تولید باز نکرده بودند. ازطرفی باگبو و حامیان او همچنان رسانه‌های اصلی کشور را در اختیار داشتند و از آن‌ها برای تأثیر بر افکار عمومی استفاده می‌کردند. این موضوع البته با شکایت گروه‌های مخالف روبه‌رو می‌گردد و رادیو و تلویزیون، درنهایت بی‌طرفی را انتخاب می‌نمایند. زمانی که شرایط عادی می‌شود، اتحادیه آفریقا، رئیس‌جمهور آفریقای جنوبی را به‌عنوان میانجی و برای حل‌وفصل مسائل به ساحل‌ عاج گسیل می‌دارد. تابو مبکی،(Thabo Mbeki) در این سفر، پنج محور را برای بازگشتن به صلح و ثبات مطرح می‌کند؛ ازجمله اینکه باید همه گروه‌ها سلاح را بر زمین بگذارند و تسلیم کنند؛ علاوه بر این، باید فضایی برای رقابت آزادانه احزاب سیاسی فراهم شود. همچنین وزرایی که به‌دلیل مخالفت از دولت خارج شده یا کنار گذاشته شده بودند، می‌توانستند به دولت بازگردند.

اما در همان ابتدای سال 2005 میلادی، درگیری‌ها ازسر گرفته می‌شوند. نیروهای شورشی به پادگان‌های نظامی شهر ابیجان حمله می‌کنند. دوباره تلاش‌ها برای آتش‌بس و صلح آغاز می‌گردد؛ نشستی فوق‌العاده میان رهبران نیروهای درگیر برگزار می‌شود و برای نخستین‌بار پس‌از شروع منازعات در سال 2005، این رهبران در خاک ساحل‌ عاج در یاموسوکرو، پایتخت رسمی کشور، گردهم می‌آیند. در این جلسه، لوران باگبو، شارل کونان بدیه، نخست‌وزیر گیوم سورو، به‌عنوان رهبر شورشیان و سردمداران دو حزب اصلی و مخالف؛ واتارا و رئیس‌جمهور قبلی، یعنی بدیه، با یکدیگر ملاقات می‌کنند. مردم کشور و جامعه جهانی، به اتمام درگیری‌ها امیدوار می‌شوند.

سپس باگبو پیشنهاد می‌کند که به‌منظور حل کامل بحران، با «نیروهای نو» و بدون دخالت بیگانگان (البته با حضور بلز کومپائوره رئیس‌جمهور بورکینافاسو)، مستقیماً وارد مذاکره شود؛ به این ترتیب، از تاریخ 5 فوریه تا 3 مارس 2007، در شهر واگادوگو،(Ouagadougou) پایتخت بورکینافاسو، میان سایر گروه‌های درگیر دیدارهایی صورت می‌گیرد؛ درنتیجه معاهده نهایی هم به همین نام واگادوگو است؛ به این ترتیب، در تاریخ 4 مارس، معاهده‌ای میان باگبو، سورو و کومپائوره(Blaise Compaoré) (رئیس‌جمهور بورکینافاسو) امضا می‌گردد که مفاد آن، توافق بر سر نحوه برگزاری انتخابات، خلع سلاح شورشیان و یکپارچه نمودن مجدد کشور است؛ درنتیجه این معاهده، باگبو، پست نخست‌وزیری را به سورو واگذار می‌نماید. سه توافقنامه دیگر درپی این معاهده نگاشته و به امضای طرفین می‌رسد.

در گرامیداشت این توافق‌نامه و بازگشت صلح و آرامش، مراسم باشکوه و گسترده‌ای به‌نام «آتش صلح»، در ماه ژوئیه همین سال و با حضور تمام شخصیت‌های سیاسی کشور و نیز رؤسای جمهور چند کشور آفریقایی دیگر، در استادیوم شهر بواکه برگزار می‌شود. به همین مناسبت هم روز 31 ژوئیه، در تقویم ساحل‌ عاج تعطیل اعلام می‌گردد. در مراسم گشایش این رویداد، سورو چنین می‌گوید: «صلح همین‌جاست! صلح در بواکه حضور دارد! برای هر چیزی زمانی وجود دارد و اینک زمان آن رسیده است که سلاح‌ها را بر زمین بگذاریم». لوران باگبو نیز به‌نوبه خود چنین اظهار می‌کند: «زمانی که دیدم راه‌هایی که از بیرون پیشنهاد می‌شوند، نتیجه‌ای نمی‌دهند و راه‌حل جدیدی پیش نهادم، لازم بود کسی دست مرا بفشرد، لازم بود کسی به دعوت من پاسخ مثبتی دهد تا بنشینیم و صحبت کنیم. لازم بود سورو آری بگوید تا باب این گفتگو باز شود. سورو از تو به این خاطر تشکر می‌کنم».

به این ترتیب، جنگ به پایان می‌رسد و محو تدریجی «منطقه ایمن» که دو ناحیه شمال و جنوب را از هم منفک نموده بود (و شامل حدود 12000 کیلومترمربع می‌شد) آغاز می‌گردد؛ از دو سو، اعلام می‌شود که باید یکدیگر را بخشید و از این پس همه منتظر برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری در بهار 2008 می‌مانند. شرکت فرانسوی ساژم، مأموریت پیدا می‌کند که کارت شناسایی و انتخاباتی برای شهروندان ساحل‌ عاجی، چه قدیمی‌ها و چه جدیدها تهیه کند و شرایط را برای برگزاری انتخابات در ماه ژوئن سال 2008 فراهم آورد؛ اما باگبو به بهانه‌های مختلف اعلام می‌دارد که شرایط برای برگزاری انتخابات هنوز فراهم نشده و باید تا ماه نوامبر منتظر ماند. البته همچنان شرایط کاملاً آرام نشده و سربازان حافظ صلح سازمان ملل، در صحنه باقی مانده بودند. وانگهی سوءقصدی به جان سورو و هیئت همراهش صورت می‌گیرد که در آن 4 نفر کشته می‌شوند، اما سورو جان سالم به‌‌در می‌برد. هویت حقیقی کسانی که به این سوءقصد دست زده بودند، هرگز مشخص نمی‌شود. تنها گمانه‌هایی وجود دارد، ازجمله اینکه شاید «شریف عثمان»،(Chérif Ousman) رهبر نیروهای نوی وابسته به خود سورو، این عملیات را انجام داده باشد؛ زیرا با توافق‌های صورت‌‌گرفته میان نخست‌وزیر و باگبو موافق نبوده است.( http://www.news.abidjan.net)

ازطرفی کار خلع سلاح نیروهای دو طرف مخاصمه، به طول می‌انجامد و گزارش‌های زیادی از نقض حقوق بشر به گوش می‌رسد؛ اما درست زمانی که به نظر می‌رسید شرایط عادی شده و ثبات و آرامش بازگشته است، فرانسه تعدادی تانک زرهی به ساحل‌ عاج می‌فرستد. این تصمیم را با این بهانه می‌گیرد که می‌خواهد از تبعه‌های خود محافظت بیشتری به‌‌عمل آورد. بازهم برای چندمین‌‌بار، انتخابات به تعویق می‌افتد و درنهایت و پس‌از 5 سال، تاریخ برگزاری انتخابات، برای 31 اکتبر 2010 تثبیت می‌شود.

سال 2010 و انتخابات ریاست‌جمهوری

انتخابات ریاست‌جمهوری، درواقع باید مطابق با قانون، در سال 2005، برگزار می‌شد. ماده 36 قانون اساسی، این‌گونه تصریح کرده بود که «دور اول انتخابات، در طول ماه نوامبر سال پنجم دوره ریاست‌جمهوری برگزار می‌شود»؛ اما همان‌گونه که ذکر شد، وقایع گوناگون، پس‌از کودتای سپتامبر 2002، عملاً برگزاری انتخابات در موعد مقرر، یعنی نوامبر 2005 را غیرممکن ساخته بود. بااین‌حال، پس‌از توافق واگادوگو، مقرر شد شرایط برای برگزاری انتخاباتی آزاد و شفاف در سرتاسر کشور مهیا گردد.

اما برگزاری چنین انتخاباتی که آزاد و شفاف باشد، نیاز به تمهیدات و مخارج بسیار داشت. باگبو، طی فرایندی پرهزینه و سنگین، دستور می‌دهد ابتدا سرشماری جدیدی از اهالی ساحل‌ عاج صورت گیرد. همچنین عاملان برگزاری آموزش داده ‌شوند و اطلاعات رأی‌دهندگان در رایانه ثبت شود. رسانه‌ها نیز به‌عنوان ناظر بر روند انتخابات، تجهیز و تقویت ‌شوند. درمجموع برآوردی که از هزینه‌ها صورت می‌گیرد، به 305 میلیون یورو می‌رسد. در آخر اعلام می‌شود که 5750720 نفر واجد شرایط شرکت در انتخابات هستند و شرطی که برای نامزدها تعیین می‌شود این است که باید ساحل‌ عاجی باشند و بین 40 تا 75 سال سن داشته باشند. پس حدود بیست‌‌نفر، نامزدی خود را اعلام می‌کنند که صلاحیت چهارده‌‌نفر از آنان، ازسوی شورای قانون اساسی تأیید می‌گردد و از این میان، مهمترین افراد، باگبو، کونان بدیه و واتارا هستند. البته بدیه و واتارا تمام شروط را نداشتند (درمورد واتارا همچنان مسئله اصلیت پابرجاست و بدیه هم کمی بیش‌از 75 سال دارد)، اما به‌نوعی (البته برای پیشگیری از بروز مجدد درگیری‌ها) در حق آنان «ارفاق» می‌شود و ازسوی شورا تأیید می‌شوند.

درنهایت، در ماه اوت و بنابر تصمیم شورای برگزاری، تاریخ برگزاری دور اول انتخابات، 31 ماه اکتبر 2010 معین گردید. گرچه هنوز تبلیغات به‌‌شکلی رسمی آغاز نشده بود، اما نامزدها به‌طور جدی رقابت و تبلیغات را آغاز کردند. البته باگبو، رسانه‌ها را در اختیار خود نگه داشته بود و تقریباً هیچ کاندیدای دیگری فرصت رقابت در رسانه‌های ملی ساحل‌ عاج را پیدا نکرد.

به‌هرحال، تبلیغات رسمی از تاریخ 15 تا 29 اکتبر، در سراسر کشور انجام گرفت. در این دوره رسانه‌ها تلاش کردند تا خود را بی‌طرف نشان دهند و یکسان به تبلیغات نامزدهای مختلف بپردازند؛ به این ترتیب، برنامه‌ای با نام «رودرروی رأی‌دهندگان»، در زمانی معادل 90 دقیقه، به هر نامزد فرصت می‌داد تا برنامه‌های خود را تبیین نماید.

بالاخره 31 اکتبر روز انتخابات فرامی‌رسد و 4617821 ساحل‌ عاجی‌ به پای صندوق‌های رأی می‌روند. اعلام نتیجه کمی به‌‌طول می‌انجامد. این‌سو و آن‌سو نتایج متفاوت و گاه متناقضی به گوش می‌رسد. ارتش همه‌ گروه‌ها را به حفظ آرامش دعوت می‌کند و درنهایت نتایج رسمی اعلام می‌گردد: باگبو 38 درصد آرا، یعنی 1756504 رأی و واتارا، 32 درصد آرا، یعنی 1481091 رأی را به‌‌دست می‌آورند. رئیس‌جمهوری سابق، بدیه نیز موفق به کسب 25 درصد از آرا، یعنی 1165532 رأی می‌گردد. پس حزب طرفدار بدیه، شورای برگزاری را متهم می‌کند و از «فضای غیرشفافی» که بر نحوه شمارش آرا حاکم بوده است، شکایت می‌کند. در مقابل، شورای برگزاری در تاریخ 6 نوامبر صحت انتخابات را تأیید و تاریخ برگزاری دور دوم را 28 نوامبر اعلام می‌نماید.

در دور دوم، رقابت میان باگبو و واتاراست؛ اما دور دوم، با وقوع تنشی میان ساحل‌ عاج و سنگال مقارن می‌گردد. بدین‌‌شکل که رئیس‌جمهور سنگال، در دعوتی رسمی از واتارا، با او دیدار می‌کند. برخی ناظران، این رویداد را همچون تلاشی برای برهم زدن ثبات و آرامش ساحل‌ عاج تلقی می‌کنند. دولت ساحل‌ عاج سفیر خود را از سنگال فرامی‌خواند و رئیس‌جمهور سنگال را به مداخله در امور داخلی‌اش متهم می‌سازد.

در این میان، بدیه از طرفداران خود می‌خواهد تا همگی پای صندوق‌های رأی حاضر شوند و به واتارا رأی دهند. بااین‌‌وجود، همه‌چیز به‌آرامی و به‌دلخواه گروه‌های مختلف پیش نمی‌رود. در 19 نوامبر، دانشجویانی با گرایش‌هایی نزدیک به حزب باگبو، یعنی «جبهه مردمی ساحل‌ عاجی» (FPI)، به محله‌ای که ستاد انتخاباتی حزب مجمع طرفداران دموکراسی و صلح، در آنجا مستقر بود، حمله می‌کنند. درگیری‌های خشونت‌آمیز متعددی میان جوانان طرفدار احزاب مختلف روی می‌دهد. بالاخره، روز رأی‌گیری فرامی‌رسد. از همان ابتدا مشخص است که باگبو بازنده انتخابات خواهد بود. درحین شمارش و اعلام تدریجی آرا، یکی از طرفداران باگبو، درمقابل دوربین، برگه نتایج را که سخنگوی کمیسیون مستقل انتخاباتی می‌خواند، پاره می‌کند؛ اما پس‌از 4 روز از زمان رأی‌گیری، در تاریخ 2 دسامبر سال 2010، بالاخره نتایج قطعی اعلام می‌شود. واتارا با 1/54 درصد از آرا، یعنی 2483164 رأی، درمقابل 9/45 درصد، یعنی 2107055 رأی که باگبو به‌‌دست آورده است، پیروز انتخابات اعلام می‌گردد.

آنچه در ادامه اتفاق می‌افتد، نزاعی دوباره است میان طرفداران باگبو و طرفداران واتارا. شورای قانون اساسی که اعضای آن را رئیس‌جمهور و رئیس مجلس ملی انتخاب کرده‌اند، نتایج اعلام‌شده ازسوی شورای مستقل انتخاباتی را مخدوش اعلام می‌کند و پس‌از ابطال آرای 7 استان شمالی، یعنی 13 درصد از مجموع کل رأی‌دهندگان، باگبو را با 45/51 درصد آرا برنده معرفی می‌نماید. گروه‌های مخالف، این اقدام دولت را کودتایی انتخاباتی می‌نامند و از سوی دیگر، اتحادیه اروپا و دبیرکل سازمان ملل و سپس جامعه بین‌الملل، اعلام می‌کنند که ازنظر آنان واتارا پیروز انتخابات است؛ اما باگبو، بدون توجه به خواست جامعه بین‌الملل، روز چهارم دسامبر، درمقابل شورای قانون اساسی ساحل‌ عاج، برای شروع دور جدید ریاست‌جمهوری، سوگند یاد می‌کند. در همین روز، واتارا نیز اعلام می‌کند که پیغام سوگند خویش را برای شورای مذکور ارسال نموده است؛ به این ترتیب، ساحل‌ عاج با دو رئیس‌جمهور مواجه می‌شود. یکی باگبو که از حمایت ارتش برخوردار است و دیگری واتارا که از حمایت دول خارجی بهره می‌برد و البته در داخل نیز نهادهای مالی و اقتصادی از او حمایت می‌کنند. با همین سلاح، واتارا موفق می‌شود اقتصاد کشور را فلج نماید و به‌ویژه مناطقی که تحت کنترل باگبو بودند، با بحران شدید اقتصادی روبه‌رو می‌شوند.

اما این وضعیت هیچ‌یک از طرفین را راضی نمی‌کند و ازطرفی دوباره ناآرامی‌ها آغاز می‌شوند. در ماه فوریه، درگیری‌هایی در شهر ابیجان میان کماندوهای واتارا و ارتش باگبو صورت می‌گیرد. در ماه مارس، تنش‌ها به غرب کشور، جایی که «نیروهای نو» دوباره کنترل برخی نواحی را به‌‌دست گرفته‌اند، گسترش می‌یابد. پس‌ازآنکه میانجیگری کشورهای آفریقایی و فشارهای دیگر به نتیجه نمی‌رسند، نیروهای هوادار واتارا، در پایان ماه مارس، حملات گسترده‌ای را علیه باگبو آغاز می‌کنند. درگیری‌های خونینی میان دو طرف صورت می‌گیرد که طی آن‌ها، بین 900 تا 3000 نفر کشته می‌شوند. نیروهای طرفدار واتارا در شکلی جدید و تحت عنوان «نیروهای جمهوری‌خواه ساحل‌ عاج»، خود را سازمان‌دهی می‌کنند و در تاریخ 30 مارس، کنترل پایتخت، یاموسوکرو را به‌‌دست می‌گیرند؛ پس‌ازاین واقعه مهم، پیشرفت مخالفان شتاب بیشتری می‌گیرد و ظرف چند ساعت، جنوب کشور به تصرف آنان درمی‌آید و بدون مواجهه با هیچ مقاومتی، وارد ابیجان می‌شوند. ارتش، ژاندارمری و پلیس به مخالفان می‌پیوندند؛ اما این مدت، باگبو رقیب خود واتارا را، همراه با نزدیکان و دولتش، در هتلی به‌نام «هتل گلف» حبس نموده است. درنهایت نیروهای مخالف، باگبو و همسرش را در 10 آوریل 2011 در اقامتگاه ریاست‌جمهوری دستگیر می‌کنند. قبل از اقدام نیروهای طرفدار واتارا، هلیکوپترهای سازمان ملل و ارتش فرانسه، با راکت به اقامتگاه باگبو حمله کرده بودند. «هیلاری کلینتون»، وزیر امور خارجه وقت آمریکا نیز در پیامی، این اقدام را تأیید کرد؛ به این ترتیب، بحران به پایان می‌رسد و واتارا به‌تنهایی قدرت را در دست می‌گیرد.

باگبو در دوره نخست ریاست‌جمهوری واتارا و با دخالت «سارکوزی»، رئیس‌جمهور وقت فرانسه، به دادگاه لاهه فرستاده شد. این دادگاه در اکتبر 2011، پرونده‌ای برای اتهامات باگبو باز کرد؛ ولی اتهام جنایت علیه بشریت برای وی اثبات نشد و پس‌از سال‌ها زندگی در اسارت، درنهایت دادگاه لاهه در اول فوریه 2019، وی را از همه اتهاماتش تبرئه کرد. این حکم در سال 2021 نیز تأیید و نهایی شد. لوران باگبو هنوز اجازه ورود به خاک ساحل‌ عاج را نیافته است و در بلژیک زندگی می‌کند. همسر باگبو نیز در 2015، پس‌از محاکمه در دادگاه‌های ساحل‌ عاجی، به 20 سال حبس محکوم شد؛ ولی درنهایت در مارس 2017، در جریان فرمان عفو واتارا برای برخی زندانیان سیاسی، آزاد شد. لوران باگبو را می‌توان در حال حاضر، از محبوب‌ترین سیاست‌مداران در ساحل‌ عاج دانست.

دوره ریاست‌جمهوری واتارا (دوره نخست 2010-2015)، (دوره دوم 2015-2020)، (دوره سوم از 2020)

الحسن درامان واتارا(Alassane Dramane Ouattara) که طرفدارانش به‌اختصار او را اَدو می‌نامند، در اول ژانویه 1942، در خانواده‌ای مسلمان، در شهر دیمبوکرو(Dimbokro) به‌‌دنیا آمد. پدرش از تجار ثروتمند بود. اجداد واتارا از سمت پدری از فرمانروایان امپراتوری کنگ در منطقه‌ای مشترک بین ساحل‌ عاج و بورکینافاسو بوده‌اند. همین خاستگاه بورکینایی خانواده واتارا، مشکلات زیادی در عرصه کاندیداتوری ریاست‌جمهوری برای الحسن واتارا ایجاد کرد.

واتارای دکترای خود در رشته اقتصاد از دانشگاه پنسیلوانیای آمریکا دریافت کرد و در صندوق بین‌المللی پول مشغول به کار شد و حتی مدیر بخش آفریقا گردید و بین سال‌های 1994 تا 1999، معاون دبیرکل این نهاد جهانی بود. وی همچنین در بانک مرکزی کشورهای غرب آفریقا فعالیت کرد و درنهایت، از 1988 تا 1993 ریاست این بانک بسیارمهم منطقه‌ای را برعهده داشت. هوفوئه بوآنی پست نخست‌وزیری ساحل‌ عاج را از 1990 تا 1993 به او سپرد. سال 1999، به رهبری حزب اجتماع جمهوری‌‌خواهان انتخاب شد. در سال 2010، در انتخابات ریاست‌جمهوری ساحل‌ عاج، با لوران باگبو به رقابت پرداخت و با 54.1 درصد آرا و پس‌از کشمکش فراوان درپی امتنای باگبو از کناره‌گیری، توانست با حمایت جامعه بین‌الملل، قدرت را به‌‌دست گیرد. در انتخابات ریاست‌جمهوری 2015، واتارا توانست به‌راحتی بیش‌از 83 درصد آرای اخذشده را به‌‌دست آورد و تا 2020 بر کرسی ریاست‌جمهوری تکیه زند.

واتارا در سال 2011 «گیوم سورو» را به نخست‌وزیری برگزید؛ درحالی‌که این چهره، از سال 2007 نیز نخست‌وزیری را برعهده داشت. درنهایت پس‌از برعهده گرفتن ریاست مجلس ملی توسط سورو، رئیس‌جمهور واتارا در 2012 «اهوسو کوادیو» را برای چند ماه، به‌عنوان نخست‌وزیر اعلام کرد؛ ولی از نوامبر 2012 تا ژانویه 2017، «کابلان دانکان»، سیاست‌مدار کهنه‌کار را مأمور تشکیل کابینه کرد. با تغییر قانون اساسی و ایجاد پست معاونت رئیس‌جمهور، کابلان دانکان عهده‌دار این سمت جدید شد و واتارا نخست‌وزیری را در ژانویه 2017 به «گون کولیبالی»، هم‌حزبی و مدیر دفتر سابقش سپرد. در طول سال‌های زمامداری واتارا، کرسی‌های مجلس نیز بیشتر در اختیار هم‌حزبی‌های او، از اجتماع جمهوری‌خواهان یا احزاب متحد او بوده است. در انتخابات مجلس ساحل‌ عاج در 2011، در مواجهه با تحریم حزب طرفدار باگبو، نمایندگان حزب اجتماع جمهوری‌خواهان، یعنی حزب طرفدار واتارا، اکثریت کرسی‌ها را به‌‌دست آوردند. در انتخابات ریاست‌جمهوری سال 2015، به‌راحتی با 83.7 درصد آرا، یعنی 2118229 رأی، توانست برای دوره دوم نیز تا 2020، بر کرسی ریاست‌جمهوری ساحل‌ عاج تکیه زند. واتارا در چند نوبت ازجمله در 2015 و 2018 در راستای برنامه آشتی ملی، زندانیان سیاسی مخالف را آزاد کرد. وی در 2012 دست به اصلاحاتی در ساختار ارتش زد.

در سال‌های ریاست‌جمهوری واتارا، بخش‌هایی از نیروهای مسلح؛ به‌خصوص نیروهایی که در جریان بحران 2010-2011 از او طرفداری مسلحانه کرده بودند، به دلایل بیشتر مالی و صنفی، دست به اعتراض و نافرمانی زدند که البته بلافاصله با مذاکره و نرمش دولت و وعده‌های مالی، آرام شدند. واتارا در سال 2016، لایحه‌ای را برای ساماندهی وضع ارتش و بهبود معیشت نیروهای مسلح به مجلس ساحل‌ عاج برد که بر مبنای آن، بودجه‌ای حدود 4 میلیارد یورو برای این امر اختصاص می‌‌یافت. نقطه قوت دولت واتارا را می‌توان در بخش اقتصادی دانست. وی درحالی دولت را تحویل گرفت که رشد اقتصادی ساحل‌ عاج، منفی 8 درصد بود. وی توانست با تکیه‌بر کمک‌ها و وام‌های نهادهای بین‌المللی و قدرت‌های غربی و همچنین با جذب سرمایه‌گذاری خارجی و مبارزه با فساد، رشد اقتصادی را در سال 2014، به بالای 9 درصد برساند. بازسازی شبکه راه‌ها و ساخت پل و زیرساخت‌های حمل‌ونقل، بازسازی دانشگاه‌ها، ساخت سد و نیروگاه، پیشرفت درزمینه حقوق بشر، ارتقای حوزه سلامت و بهداشت و ساخت بیمارستان و درمانگاه‌های جدید، دیپلماسی فعال در عرصه بین‌الملل، از جلوه‌های ویژه کارنامه مثبت واتارا در زمان ریاست‌جمهوری‌اش است.

واتارا ازلحاظ سیاسی، به‌سختی به‌‌دنبال ایجاد یک حزب واحد با ادغام اجتماع جمهوری‌خواهان، به رهبری خودش و حزب دموکراتیک ساحل‌ عاج، به رهبری بدیه بود؛ ولی به‌رغم خوش‌بینی‌های اولیه و توافق ضمنی این دو چهره سیاسی ساحل‌ عاج، با بروز مخالفت‌های گسترده در بدنه این دو حزب، این خواست واتارا، به‌طور کامل محقق نشد. البته در سال 2018، اجتماع هوفوئیست‌‌ها برای دموکراسی و صلح، به‌عنوان یک حزب واحد در انتخابات مجلس شرکت کرد و با 167 نماینده، اکثریت کرسی‌ها را به‌‌دست آورد.

واتارا برخلاف قانون اساسی که ریاست‌جمهوری را فقط برای دو دوره پیوسته برای یک فرد مجاز می‌داند، در اکتبر 2020، برای سومین دوره، به‌عنوان ریاست‌جمهوری ساحل‌ عاج انتخاب شد. پیش‌تر درباره جانشینی واتارا مطالبی بیان شده است. بین نزدیکان وی، «گون کولیبالی» (نخست‌وزیر سابق) و «حامد باکایوکو» (نخست‌وزیر سابق و مهره مورد حمایت فرانسه و غرب و از معتمدان همسر واتارا)، از جانشینان احتمالی وی شمرده می‌شدند. البته گون کولیبالی چند ماه قبل از انتخابات ریاست‌‌جمهوری، در 8 ژوئیه 2020 در سن 61 سالگی فوت کرد و راه برای انتخاب مجدد واتارا هموار شد. حامد باکایوکو هم که به عنوان جانشین کولیبالی انتخاب شده بود، چند ماه پس‌‌از شروع دوره سوم ریاست‌‌جمهوری واتارا، در 10 مارس 2021، در 56 سالگی درگذشت. مرگ این دو نفر البته به دلایل طبیعی اعلام شده است؛ اما با حذف کولیبالی و باکایوکو عملاً فردی از حزب حاکم برای جانشینی واتارا مطرح نیست. از جناح مخالف، «گیوم سورو» (متولد 1972) چهره پرطرفدار و محبوب و مردمی و البته نه‌چندان مورد علاقه واتارا نیز از گزینه‌های اصلی ریاست‌جمهوری ساحل‌ عاج اعلام شده بود. وی در ژوئن 2019، چندماه پس‌از کناره‌گیری از ریاست مجلس ملی، رسماً اعلام کرد که برای انتخابات 2020، کاندیدا خواهد شد؛ ولی در حال حاضر، وی در فرانسه به‌‌سر می‌برد و با توجه به مشکلات حقوقی و اتهاماتی که متوجه وی شده است، امکان ورود به ساحل‌ عاج را ندارد. گیوم سورو، پس‌از انتخاب مجدد واتارا، در پیامی خطاب به نیروهای مسلح این کشور، خواستار نافرمانی این نیروها شده بود. باگبو هم در مارس 2021 ازسوی دادگاه لاهه، به‌‌طور کامل از اتهامات وارده تبرئه شد و با توجه به محبوبیت بالایش، از رقبای اصلی واتارا در سال‌‌های آینده خواهد بود؛ هرچند فعلاً اجازه ورود به ساحل عاج به او داده نشده است. دکتر «عبدالله توآکس مابری»، رهبر حزب اتحاد برای دموکراسی و صلح نیز از کاندیداهای احتمالی انتخابات 2020 ساحل‌ عاج به‌‌شمار می‌رفت که البته سیر حوادث به‌گونه‌ای دیگر پیش رفت و عملاً هیچ‌یک از این افراد امکان کاندیداتوری را نیافتند. مابری در انتخابات 2010 نیز به‌عنوان کاندیدا شرکت کرده بود، ولی با کسب فقط 2 درصد آرا، یعنی 118671 رأی، چهارم شده بود.

درمورد انتخابات ریاست‌جمهوری 2020، ابتدا واتارا اعلام کرده بود که در این انتخابات کاندید نخواهد شد که این مسئله حتی مورد تقدیر فرانسه قرار گرفته بود و «ماکرون» این تصمیم واتارا را ستوده بود؛ ولی پس‌از مرگ گون کولیبالی در ژوئیه 2020، واتارا اعلام کرد که شرایط موجود او را واداشته است تا در انتخابات شرکت کند. در 31 اکتبر 2020، درحالی‌که اکثر احزاب و شخصیت‌های سیاسی ساحل‌ عاج، انتخابات را تحریم کرده بودند، واتارا توانست با کسب 94.27 درصد آرا، برای سومین‌‌بار، به‌عنوان رئیس‌جمهور ساحل‌ عاج سوگند یاد کند. البته این مسئله در ابتدای امر اعتراضات مردمی شدیدی را در ساحل‌ عاج به‌‌همراه داشت. هرچند از راهپیمایی‌‌ها و اجتماعات متعدد طرفدران پرشمار واتارا نیز نباید گذشت.

فصل سوم: نظام اجتماعی

جامعه ساحل‌ عاج دارای پیچیدگی‌های ویژه‌ای است که از ساختار قومی و قبیله‌ای آن ناشی می‌گردد. طبیعی است که جامعه‌ای با چنین ساختار که در آن قبایل با سنن گوناگون نقش پررنگی دارند، نمی‌تواند صنعتی یا فراصنعتی باشد، بلکه بنابر انتظاری که می‌توان داشت، این فعالیت‌های کشاورزی است که مبنای نظام کار و در نتیجه، روابط اجتماعی آن را تشکیل می‌دهد. هرچند در حال حاضر شاهد بروز تحولات عمیقی در ساختار این جامعه هستیم که شرایط را برای مدرن‌‌ شدن هر چه بیشتر کشور فراهم می‌کند؛ اما به‌ خصوص در مناطق غیرشهری و شهرستان‌ها، همچنان اقوام و قبایل مختلف و روابطی که در خود و با یکدیگر دارند، افزون بر کسب‌وکار زراعی، پایه‌های نظام اجتماعی ساحل‌ عاج را می‌سازند و هر آنچه در این اجتماع قابل توجیه و توضیح باشد، ریشه در چنین بنیانی پیدا می‌کند.

شایان ذکر است مفهوم و مرادی که از قبیله در اینجا به‌‌ کار می‌رود، با آنچه ممکن است در ذهن داشته باشیم متفاوت است؛ به‌ بیان ‌دیگر، قبیله در اینجا تماماً آن چیزی نیست که عموماً به‌ عنوان گروهی از مردم تعریف می‌شود که «دارای نیاکان مشترک بوده و توسط یک رئیس موروثی اداره می‌شوند...، یک فرهنگ یگانه (به‌ویژه زبان و باور دینی) مشترک داشته و در منطقه جغرافیایی کاملاً مشخصی زندگی می‌کنند» و در نهایت واجد هویتی «دگرگون‌ناپذیر و باستانی» انگاشته می‌شوند (احمدی‌ نوحدانی، 1386: 9)؛ بلکه در آفریقای نوین و در زیست سیاسی آن، این واژه دچار تغییرات بسیاری شده و در سیر دگرگونی‌های اجتماعی متعدد، قبیله و معنای آن نیز دچار تحولاتی شده است. این تحولات البته ناشی از مواجهه الگوهای فرهنگی - قومی با الگوهای جهانی، در فرایند جهانی‌شدن و الگوهای ملی بوده‌اند و مسلم است که تأثیرات مطلوب و نامطلوبی پذیرفته‌اند. مهمترین عواملی که در پررنگ‌تر شدن الگوهای ملی در برابر الگوهای قومی و قبیله‌ای قابل‌توجه‌اند، خواست دولت‌ها و حکومت‌های مرکزی، پس‌ از کسب استقلال، در وحدت بخشیدن به اقوام گوناگون، برای تقویت اقتدار و همبستگی ملی بوده است. درباره الگوهای جهانی نیز، مسلم است که مهمترین عامل، همان نقش استعمارگران غربی پیش و پس از استقلال این کشورها درکل و ساحل‌ عاج، به‌طور خاص می‌باشد.

تردیدی نیست که سلطه استعمار فرانسه، موجب تحولات اجتماعی و فرهنگی عدیده‌ای در این سرزمین گردیده؛ از جمله اینکه نظام اقتدار سنتی و تماماً پدرسالار، با چالش‌هایی جدی روبه‌رو شده است. این چالش‌ها تا اندازه زیادی محصول تغییرات عمده نظام آموزشی متأثر از نظام آموزشی فرانسوی در داخل و شکل‌گیری گروه‌های جدیدی از نخبگان بومی بوده است که یا در مدارس استعماری درس خوانده‌ و یا در خود فرانسه تحصیل کرده‌اند. نتیجه مستقیم چنین اتفاقی، ورود سیل مدیران و کارمندان تحصیل‌ کرده در غرب، به نظام اداری ساحل‌ عاج و از این طریق، تأثیر آنان بر ساختارهای اجتماعی بوده است؛ با این‌حال، این موضوع به این معنا نیست که هویت‌های قومی از میان رفته است، بلکه از ویژگی‌های اساسی آفریقا درکل و ساحل‌ عاج به‌طور خاص، همین تکثر و تنوع قومی و قبیله‌ای محسوب می‌شود؛ ولی به‌رغم همه این تغییرات، همچنان هویت قومی و قومیتی، تأثیر فراوانی حتی در گرایش‌های سیاسی جامعه بازی می‌کند، به‌ گونه‌ای که هنوز به‌ طور مثال، حزب RDR بیشتر مورد توجه دولاها، مسلمانان و شمالی‌ها، حزب PDCI مورد اقبال بائوله‌‌ها و اقوام مسیحی ساکن جنوب و مرکز و حزب FPI مورد توجه بته‌ها و ساکنان شهرهای زادگاه باگبو و همسرش است و درنهایت حزب تأسیس‌شده توسط روبر گئی نیز مورد استقبال یاکوباها و سایر اقوام در مناطق غربی می‌باشد.[۸]

اقوام ساحل‌ عاج

همان‌گونه که اشاره شد، نکته مهم درباره جمعیت ساحل‌ عاج چندگانگی و تکثر قومی آن است. در این سرزمین بیش‌ از 60 قوم زندگی می‌کنند که معمولاً آن‌ها را در چهار گروه اصلی (و گاه پنج گروه) دسته‌بندی می‌کنند. این گروه‌های بزرگ در مناطق ذیل ساکن‌اند و هر یک به ترتیبی که می‌آید، در ترکیب جمعیتی ساحل‌ عاج سهمی دارند:

-          گروه‌های «آکان»، ساکن در جنوب‌‌شرقی؛ 1/41 درصد از جمعیت.

-          گروه‌های «مانده» (Mandé) یا «ملنکه» (Malinké) که خود به دو دسته مانده شمالی و جنوبی تقسیم می‌شوند و از شمال‌ غرب تا نواحی مرکزی گسترده‌اند؛ 2/25 درصد از جمعیت.

-          گروه‌های «ولتائیک» (گور) یا «سنوفو»(Sénoufo) که در شمال‌‌مرکزی و بخشی از شمال‌‌شرقی ساکن‌اند؛ 13 درصد از کل جمعیت.

-          گروه‌های «کرو»(Krou) که در جنوب‌غربی و ناحیه مرکزی غرب ساکن‌اند؛ 4/9 درصد از جمعیت.

این گروه‌های عمده یا اصلی، خود شامل 60 قوم می‌شوند. درباره این تعدد و تکثر اقوام همواره صحبت‌های بسیاری، چه قبل و چه بعد از استقلال، ازسوی سردمداران ساحل‌ عاج، ابراز گردیده است (David, 2009: 17). وجود شصت قوم مختلف با حدود هفتاد الی هشتاد زبان محلی گوناگون، البته جای بحث و گفتگو هم دارد. این تنوع و تکثر، گرچه از دید ناظران خارجی می‌تواند جذاب و تماشایی باشد، اما در واقع از علل اصلی پیدایش جنگ‌های قبیله‌ای و قومیتی در این سرزمین بوده است. مسبب این تنش‌ها و درگیری‌ها هم دو مسئله زمین و آب بوده؛ زیرا در طول تاریخ، دو منبع اصلی درآمد برای همه گروه‌ها، مشاغل کشاورزی و صیادی بوده است؛ به هر روی، همان‌گونه که اشاره شد، این اقوام در چهار دسته‌بندی کلی و در نقاط مختلف کشور ساکن‌اند.[۹]

آکان‌‌ها

در ربع جنوب‌‌شرقی، آکان‌ها ساکن‌اند که خود به سه دسته بزرگ آکان‌‌های تالابی، آکان‌های جنگلی و آکان‌های مرکزی تقسیم می‌شوند؛ ازجمله قبایل معروف آن‌ها، بائوله‌(Baoulé)، آگنی‌‌ (Agni)، آبرون‌‌ (Abron) و کوا (Kwa) هستند که در بین سال‌های 1690 تا 1740، از شرق، یعنی از غنای امروزی، در چندین مرحله به سرزمین ساحل‌ عاج مهاجرت نموده‌اند. درواقع این گروه قومی از خویشاوندان اقوام آشانتی‌‌ (Ashanti) و فانتی‌‌ (Fanti) هستند که این دو دسته اخیر، در همان کشور غنا باقی مانده‌اند؛ ولی زبان بومی مشترکی با همسایگان ساحل‌ عاجی خود دارند. از دیگر اقوام معروفی که در این ناحیه شرقی و پس‌از آبرون‌ها و آگنی‌ها ساکن شده‌اند، بائوله‌ها هستند.

قوم بائوله درواقع از اقوامی است که طولانی‌ترین راه را تا این سرزمین پیموده و پس‌ از سال 1720، در دو موج بزرگ به ساحل‌ عاج عزیمت کرده‌اند. از نکات مهم درباره این قوم اینکه وزن سیاسی آن در ساحل‌ عاج امروزی، بسیار زیاد است. بعضی از وقایع تاریخی‌شان، حتی آن‌هایی که افسانه‌اند، عمومیت دارند و بسیاری با آن‌ها آشنا هستند. افسانه مشهور ملکه پوکو، مربوط به داستان اساطیری ورود این اقوام به ساحل‌ عاج می‌باشد که از اهمیت بالایی در ادبیات فولکلوریک این کشور برخوردار است و در فصل‌های بعدی، به‌طور دقیق به آن خواهیم پرداخت.

بائوله‌ها هنروران مشهوری نیز هستند و به‌ ویژه در کار ساخت ماسک و مجسمه‌های چوبی کوچک تبحر دارند. از دیگر نکاتی که درباره آکان‌ها در کل و بائوله‌ها به‌طور خاص، شایان‌ذکر است اینکه در گذشته، نزد آکان‌ها رهبری و ریاست قبیله در دست زنان بوده است و گرچه امروزه زنان دیگر آن قدرت سنتی را ندارد، اما همچنان از جایگاه اجتماعی بالایی برخوردارند و بنابر قوانین سنتی بائوله‌ها، قدرت و اموال از سمت برادر مادر به فرزند منتقل می‌گردد.

آگنی‌ها نیز به‌ مانند بائوله‌ها از غنا و در همان قرن 18 آمده‌اند. زمانی که این گروه به ساحل‌ عاج رسیدند، پادشاهی‌های کوچکی تأسیس کردند و قلمروهایی برای خود تعریف نمودند، ازجمله پادشاهی «مورونو» (Moronou) و «سانوی» (Sanwi). سانوی‌ها که آن‌ها نیز از سمت شرق به غرب پیش می‌رفتند، روزی تصمیم می‌گیرند در مکانی مستقر شوند و به این ترتیب، قلمرو پادشاهی سانوی را تأسیس می‌کنند.

لاگونرها (Lagunaires) یا آکان‌های جنوبی، از دیگر طوایف شرقی هستند که از سمت غنا آمده و در اطراف منطقه ابیجان مستقر شده‌اند. در مجموع حدود هفده قوم از هفتاد قومی که ذکر شد و به سرشاخه آکان منتسب هستند، در ربع جنوب‌شرقی ساحل‌ عاج ساکن‌اند. همچنین شایان‌ذکر است که درمیان آکان‌ها «خروس سفید» و نوعی سنگ معدنی چینی به‌نام «کایولین»، نماد خوشبختی محسوب می‌شوند (Kouamé, 2002). آکان‌ها در کل زرگران بنامی هستند و طلا نزد آن‌ها ارزشی نمادین دارد. اهمیت این فلز گران‌بها نزد آکان‌ها تا آنجاست که آن‌ها را به‌نام «مردمان طلا» می‌شناسند. این مردم همچنین در ساختن آدمک‌هایی از جنس مس تبحر دارند.[۱۰]

مانده‌ها

گروه‌های مانده در شمال‌ غربی و مرکزی، در حوالی کونگ مستقرند. مردمان این گروه در کشورهای دیگری چون مالی، گینه، سنگال و بورکینافاسو نیز زندگی می‌کنند. از اقوام معروف این گروه اخیر، «ملنکه»‌‌ (Malinké) «ماندینکا»(Mandinka) هستند که به بی‌باکی و توان سازمان‌دهی معروف‌اند. مانده در لغت به معنای اهل مالی است. از مانده‌های جنوبی نیز می‌توان به اقوام «گورو» (Gouro) و «تورا» (Toura) اشاره کرد. در مجموع تعداد قبایل یا اقوامی که در این ناحیه سکونت دارند، به رقم سیزده می‌رسد. معروف‌ترین طایفه متعلق به مانده‌ها، دیولاها هستند که مسلمان‌اند و البته در تمام آفریقای غربی پراکنده‌اند؛ اما مقر اصلی آن‌ها همین نواحی شمالی‌ است. این گروه اخیر، به‌ویژه در تجارت مهارت دارند و از عوامل اصلی گسترش دین اسلام در ساحل‌ عاج و در کل، در غرب آفریقا محسوب می‌شوند. دیولاها همچنین صنعتگران و نساجانی چیره‌دست هستند. از ویژگی‌های دیگر آن‌ها بازبودنشان به‌سوی سایر فرهنگ‌ها و اقوام است که همین موضوع نیز موجب گرایش بسیاری از اقوام دیگر به دین آن‌ها، یعنی اسلام بوده است. تقریباً تمام رمان‌های احمدو کوروما، نویسنده ساحل‌ عاجی، به شخصیت‌هایی برخاسته از این اقوام شمالی می‌‌پردازد. خود این نویسنده هم از قوم ملنکه و فرزند یک تاجر مسلمان بوده است.[۱۱]

ولتائیک‌ها

ولتائیک‌ها کشاورزانی ماهرند و به صلح‌طلبی مشهور می‌‌باشند. این گروه منتسب به اقوام شمال‌‌شرقی (بورکینافاسوی امروزی) می‌شوند و برخلاف بسیاری از طوایف و اقوام دیگر که سابقه چندان‌‌درازی در استقرار در مناطق مذکور ندارند، یکی از قدیمی‌ترین و باثبات‌ترین اقوام ساحل‌ عاج به‌ نام سنوفوها را در خود دارند. این نام آن‌ قدر مهم و ریشه‌دار است که گاه خود به‌ عنوان سرشاخه برای تعریف این خانواده به‌‌کار می‌رود. در مجموع ولتائیک‌ها، شامل چهارده قوم مختلف می‌شوند که «کولانگو» (Koulango) و «لوبی‌‌» (Lobi) از معروف‌ترین اقوام آن هستند.

در توصیفی که از پراکندگی اقوام و قبایل مختلف به‌‌دست داده شد، اشاره به دو نکته مهم ضروری به‌‌ نظر می‌رسد؛ نخست اینکه استقرار این اقوام، محدود به مرزهای ساحل‌ عاج نمی‌شود و به‌ راحتی این پراکندگی، به همسایگان این سرزمین قابل تسری است؛ به این ترتیب، مرزهای جغرافیای انسانی ساحل‌ عاج، از مرزهای طبیعی و سیاسی آن فراتر می‌رود. این موضوع البته از دیدگاه سیاسی و امنیتی، ایجاد دردسر و مشکل نموده است. هر چند در نظر ساکنان محلی، مثبت و مطلوب تلقی می‌گردد. در کل، کارکرد و تأثیر این اقوام متعدد، بیشتر معطوف روابط درون‌‌ قبیله‌ای یا حل‌ و فصل اختلافات قومی می‌شود و از این‌رو، در تصمیمات کشوری و سیاست‌های کلان و خارجی کشور، بیشتر باید به نقش گروه‌های دیگر، از جمله مهاجران فرانسوی و اروپایی پرداخت. هر چند در پی شورش‌هایی که قبایل شمالی در سال 1968 و به‌ منظور دستیابی به تشخص سیاسی و نیز برای به‌‌ رسمیت شناخته‌‌شدن صورت دادند، دولت در 1975 اعلام نمود که هر یک از قبایل می‌توانند در مجلس کشور، نماینده‌ای داشته باشند (ساحل‌ عاج، 1388: 7). نکته دیگر اینکه نمی‌توانیم به‌سادگی بپذیریم که اقوام مختلف از نواحی دیگر، مثلاً از شرق یا غرب و شمال به این سرزمین مهاجرت کرده‌اند و ساحل‌ عاج، ساکنان کهن و باستانی نداشته است؛ زیرا در پی کاوش‌های اخیر باستان‌شناسان، نشانه‌هایی از تمدن عصر آهن و طلا، در گوشه‌‌ گوشه آن یافت می‌شود. تنها این مسئله باقی می‌ماند که بدانیم این انسان‌های پیشین چه کسانی بوده‌اند و اینکه آیا در ترکیب و ساخت اقوام کنونی، ردی از آن‌ها می‌توان جستجو کرد یا خیر.[۱۲]

کروها

در ربع جنوب‌‌غربی، یعنی در همسایگی گینه و لیبریا، گروه قومی بزرگ دیگری ساکن است به‌ نام کرو که از شانزده قبیله مختلف تشکیل می‌شود و مهمترین آن‌ها عبارت‌اند از: «باکوه»(Bakwé)، «گودیه»(Godié)، «وه»(Wé)، «به‌ته»(Bété)، و «دیدا»(Dida). تقریباً تمامی این قبایل جنگلی هستند و از ویژگی‌های آن‌ها، بسته‌‌بودن و تماس اندکشان با دنیای بیرون است. این گروه، افزون بر ساحل‌ عاج، در لیبریا (مرکز تجمع آن‌ها) و سیرالئون نیز ساکن‌اند؛ اما کروها عمدتاً از سمت نیجریه و در حدود اوایل سده 15 میلادی، به ساحل‌ عاج آمده‌اند (Holas, 1980). در مجموع شانزده قبیله به این گروه تعلق دارند.[۱۳]

نهاد خانواده

همچون سایر جوامع سنتی، بنیان اجتماعی ساحل‌ عاج نیز بر نهاد خانواده گذارده شده است؛ از این‌رو در فهم جامعه و روابط اجتماعی در این سرزمین، فهم ساختار و کارکرد خانواده ضروری است. خانواده، به‌ ویژه از این‌ جهت حائز اهمیت است که کارکرد آن تنها محدود به وجوه اجتماعی و تربیتی نمی‌شود، بلکه خانواده نخستین منبع تولید درآمد است و از این‌رو، کارکردی اقتصادی دارد.

نقل است که «ساختارهای خانوادگی، زره اصلی و حقیقی جوامع آفریقایی محسوب می‌شوند» (Locoh, 1993: 14)؛ بدین معنا که دربرابر تحولات عدیده و عمده جمعیتی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی که این قاره در قرن 20 با آن‌ها روبه‌رو بوده، خانواده اولین نهادی است که با این تحولات روبه‌‌رو شده و تبعاً اثر پذیرفته است؛ به این ترتیب، در ساحل‌ عاج نیز نهاد خانواده در عصر حاضر با تحولات عمده‌ای روبه‌رو بوده که ناشی از باز شدن درهای این سرزمین رو به جهان خارج و تأثیر فزاینده‌ فرهنگ‌های غربی بوده است. این رویارویی موجب گردیده که امروزه به‌جای خانواده‌ای تماماً سنتی، از خانواده‌ای صحبت باشد که در تلاقی سنت و مدرنیته قرار گرفته است؛ از این‌رو امروزه از خانواده‌ای «بازسازی‌شده» سخن به میان است که برآمده از آسیب‌ها و تحولات اجتماعی، از جمله افزایش طلاق و ازدواج‌های مجدد و متعدد است (Aryee, 1999)؛ اما قول دیگری هم درباره آفریقا شنیده می‌شود که مطابق با آن «همه‌چیز تغییر می‌کند، اما هیچ‌چیز تکان نمی‌خورد» (Pilon, M. &  Vignikin, 2006). این قول اخیر نیز تا حدی درباره ساحل‌ عاج مصداق دارد؛ یعنی دربرابر تحولات، هرگز گسست از سنت‌ها و گذشته رخ نمی‌دهد، بلکه بهتر است بگوییم انطباق صورت می‌گیرد.

در ساحل‌ عاج، شکل و ساختار خانواده هم به‌ تناسب تنوع قومی و قبیله‌ای، از ناحیه‌ای به ناحیه دیگر تفاوت‌هایی پیدا می‌کند؛ اما درکل ساختار و بنیان خانواده شکلی سنتی دارد و باوجود تغییراتی که به‌ ویژه در عصر حاضر و در مواجهه با فرهنگ غرب بدان دچار گردیده، همچنان می‌توان گفت که خانواده در ساحل‌ عاج سنتی است. البته باز سنت‌ها از شهر به روستا متفاوت‌اند. این تفاوت گاه بسیار آشکار و عمیق است؛ اما عموماً خانواده‌ها پرجمعیت‌اند و اغلب اعضای یک فامیل، اعم ‌‌از بچه‌ها، پدربزرگ‌‌ها و مادربزرگ‌ها، عمه‌ها، خاله‌ها و عموها...، در یک خانه زندگی می‌کنند (Adegboyega et al, 1999)؛ از این‌رو، گاه به‌ جای اعضای خانواده می‌توان از اصطلاح «گروه خانوادگی» برای توصیف نهاد خانواده در ساحل‌ عاج نام برد. آنچه قوام آن را تضمین می‌نماید، مفاهیمی چون همبستگی و وحدت هستند؛ بنابراین، منافع اجتماع قومیتی بر منافع فردی ارجحیت دارند. همه‌ چیز، از جمله آموزش، در چنین جهتی تعریف می‌شوند؛ بدین معنا که درس خواندن بچه‌ها نه برای آموختن استقلال بلکه برای آموزش هنجارها و وابستگی‌های جمعی و خانوادگی انجام می‌پذیرد.

همچنین در خانواده، تمام اعضا دارای نقش و جایگاهی مشخص‌اند. این نظام مبتنی بر دوگانه‌های زن/ مرد و پیر/ جوان می‌باشد. در چنین ساختاری زنان در مقایسه با مردان جایگاهی ثانوی دارند و جوان‌ترها نیز نسبت به افراد مسن، چنین وضعی دارند و ملزم به حفظ احترام و اطاعت از آن‌ها می‌باشند. هر زن ساحل‌ عاجی، به‌طور میانگین بیش‌ از هفت بچه دارد و مسئولیت رسیدگی به بچه‌ها نیز با اوست. شایان‌ذکر است که مطابق قانون، مردها اجازه دارند تنها یک همسر اختیار کنند؛ اما در عمل یک‌چهارم مردان (بیشتر مسلمان‌ها)، دو یا گاه تعداد بیشتری زن دارند (Meekers, 1992). در کل جامعه ساحل‌ عاجی، به‌ خصوص در شهرهای بزرگ، با بحرانی در حوزه خانواده دست‌وپنجه نرم می‌کند. در این مناطق شهری، شاهد از هم گسستن خانواده‌ها و زندگی انفرادی در سطح وسیع هستیم. در شهرهای بزرگ، شمار زوج‌هایی که بدون ازدواج رسمی (ثبت در شهرداری) و آئینی (حضور در کلیسا) در کنار هم زندگی می‌کنند و حتی بچه‌دار می‌شوند، فراوان است. در سال 1964 بود که ساحل‌ عاج، قوانینی در ارتباط با سازمان خانواده وضع نمود و در جشن ششمین سالگرد استقلال، بوآنی این‌گونه اعلام کرد: «زمانی که متوجه شدیم وجود و تداوم برخی سنن، مانعی است دربرابر تحولات هماهنگ میهنمان، در ابلاغ و تصویب تغییرات ضروری، تردید نکردیم. این‌گونه بود که پس‌ از توضیحات و توجیهات مفصلی که مبارزان و مسئولان سیاسی و اداری برای مردم ارائه دادند، متونی اساسی نگاشته شد. قانون مدنی جدید، چند همسری را ملغا اعلام می‌کند و قوانین جهیزیه را اصلاح می‌نماید؛ به این ترتیب، دولت مدنی مدرنی روی کار می‌آید» (Houphouët-Boigny, 1978: 742-743).

مطابق ماده 68 قانون ازدواج در نظام مدنی جدید، دو طرف در دارایی‌ها شریک می‌شدند و حقوق و دارایی‌ها تقسیم می‌شد؛ تا پیش‌ ازاین، با جدایی، زن به‌ لحاظ قانونی، هیچ حقی در دارایی‌ها و اموال خانه نداشت و کاملاً بی‌بهره از هر چیزی، خانه را ترک می‌گفت؛ اما در نظام جدید، نیمی از دارایی‌ها برای او بود؛ اما بخش انقلابی قانون، آن بخشی بود که مانع چندهمسری برای مردان می‌شد. با وضع این قانون، درواقع ساحل‌ عاج نخستین کشور آفریقایی بود که این سنت را ملغا اعلام می‌کرد. کسانی هم که تا پیش‌ از وضع این قانون، چند همسر داشتند، اجازه پیدا می‌کردند همسرانشان را نگه دارند؛ اما دیگر بدون جدایی از تمام آن‌ها، نمی‌توانستند همسر جدیدی اختیار کنند. اما در مقابل، جهیزیه نیز به‌ یک‌باره و به‌ طور کامل در قانون جدید حذف می‌شد. به‌‌ شکلی که تخطی از آن با جریمه‌های سنگینی چون زندان همراه بود؛ اما این قوانین که ریشه در غرب و به‌ طور خاص فرهنگ و قوانین فرانسوی داشتند در جامعه سنتی ساحل‌ عاج، چندان برد و انعکاسی پیدا نکردند. سنت‌ها همچنان بر قوانین مدرن چیرگی داشتند. دل‌بستگی مردم به سنن قدیمی، تنها یکی از دلایل ناکارآمدی این قوانین بود.

چند سال پس‌ از اجرای قانون ازدواج، محققی به‌نام «الوویچ ریزا»(Elovich Risa)، پژوهشی انجام داد و به این نتیجه رسید که نه‌ تنها زنان کمتر از مردان از حقوقشان باخبرند، بلکه از قوم و قبیله‌ای، به قوم و قبیله دیگر نیز این اطلاع متفاوت است، مثلاً زنان بته که اغلب کاتولیک هستند، از زنان دیولا که مسلمان‌اند، بیشتر به این قوانین واقف‌اند (Ellovich, 1985). بی‌سوادی نیز عامل مهمی بود؛ درحالیکه طی این سال‌ها، یعنی فاصله سال‌های 60 تا 80، در این ‌باره در مطبوعات بسیار بحث شده بود. یکی از مباحثات این بود که اگر زنی درآمدی داشت، حاضر نمی‌شد آن را با شوهرش تقسیم نماید و در مقابل هم مردانی وجود داشتند که بیش‌از یک همسر اختیار می‌کردند. در نهایت قانون‌گذاران به این فکر می‌افتند تا قانون سال 1964 را اصلاح کنند و به این ترتیب، در سال 1983 اصلاحیه‌ای به آن می‌خورد. در این قانون جدید، اجبار اشتراک در اموال، حذف می‌شد و زوجین مختار می‌شدند اموالشان را تقسیم کنند یا برای خود نگه دارند. همچنین به هر دو طرف، استقلال مالی داده می‌شد و می‌توانستند برای مثال حساب بانکی جداگانه‌ای داشته باشند (Idot, 1987).

به‌‌نظر می‌رسد که همچنان راه درازی برای تغییر سنت‌ها پیش‌‌رو باشد. البته طبیعی است که در جامعه‌ای که اقتصاد به میزان زیادی به کشاورزی وابسته است، زن و فرزند، اهرم‌ها و ابزار مرد برای کسب معیشت خانوار خود باشند. این دو نسبت به مرد، در موضع وابستگی قرار می‌گیرند و در نتیجه، برای مثال در تصمیم‌گیری‌ها شرکتی ندارند؛ اما از سوی دیگر، مرد هم به‌ نوبه خود تحت سلطه کس دیگری به‌ نام رئیس طایفه یا رئیس مذهبی قومش قرار می‌گیرد، کسی که بر اجرای تعهداتی که مرد به هنگام ازدواج قبول کرده است، نظارت دارد. مرد هم بنابر سنن، مجبور است برای مثال قبل و بعد ‌از ازدواج، در کشاورزی به خانواده زنش کمک کند.

همچنین درمورد تربیت کودکان باید گفت که نه‌ تنها پدر و مادر او بلکه سایر اقوام بزرگ فامیل هم شرکت دارند؛ به‌ عبارت‌ دیگر، جامعه و سنت‌ها به افراد فامیل این اجازه را داده است که آن‌ها نیز در تربیت و تنبیه کودک مشارکت داشته باشند (Ezémbé, 2003). همچنین بسیار دیده می‌شود که بچه‌ها جدای از پدر و مادر واقعی خود و نزد اقوام و فامیل دور یا نزدیک بزرگ می‌شوند (Pilon & Vignikin, 2006)؛ اما از طرف دیگر، بچه‌ها جایگاهی مهم در خانواده دارند؛ چون می‌توانند موجب بقای نسل و نیز افتخار خانواده باشند.

البته باید افزود که ماهیت روابط خانوادگی و خویشاوندی در ساحل‌ عاج، در مرحله گذار از وضعیت سنتی به حالت مدرن است و به‌ ویژه در شهر ابیجان، نوع و روش زندگی، به‌ شدت به الگوهای غربی نزدیک شده است.[۱۴]

وضعیت اجتماعی زنان و کودکان

سنتی بودن جامعه، به‌طور طبیعی از مشارکت و فعالیت زنان در عرصه‌های مختلف اجتماعی و سیاسی می‌کاهد؛ اما زنان ساحل‌ عاج، از عوامل مؤثر در رشد و توسعه سیاسی و اقتصادی این کشور پس‌ از کسب استقلال محسوب می‌‌شوند. هر چند همچنان در دسترسی به مناصب سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، شرایط برابری با مردان ندارند. گاهی مواردی شگفت نیز به چشم می‌خورد؛ به‌عنوان مثال گفته می‌شود که زنان، مالیات بیشتری نسبت به مردان پرداخت می‌کنند[I]! اما این نابرابری، در حقوق اولیه همچون سوادآموزی نیز به چشم می‌خورد. در مجموع همچنان نرخ سواد درمیان دختران و زنان پایین است و به همین دلیل، وزارت آموزش ملی، طرحی را به‌ نام طرح ملی «توسعه بخش آموزش و تربیت» (PNDEF) در دست اجرا دارد[II]. در دل این طرح بخشی نیز برای ارتقای آموزش دختران درنظر گرفته شده است؛ به این ترتیب، در سال 2000، در دل وزارت وقت خانواده، زنان و کودکان، کمیسیونی به‌نام «کمیسیون ملی خانواده، زنان و کودکان» تأسیس شد که وظیفه داشت از زنان و کودکان در مقابل خشونت حمایت نماید. تأسیس چنین نهادی خود تا اندازه‌ای از وجود خشونت علیه زنان در جامعه ساحل‌ عاج پرده برمی‌دارد. شایان‌ ذکر است که یک سال پس‌ از تاریخ مذکور، کمیته‌ای به‌نام «کمیته ملی مبارزه با قاچاق و استثمار کودکان» به‌‌وجود آمد که این یکی نیز آشکارا از مصیبت دیگری سخن می‌گوید که در منطقه به چشم می‌خورد و همانا درگیر شدن و قربانی شدن کودکان در امر قاچاق است (Ibid).

در مطالعه‌ای با عنوان «زنان در جهان» که از سوی هفته‌نامه «نیوزویک» و درباره 165 کشور صورت گرفته است[III]، 15 کشور از 20 کشوری که در آن‌ها زنان بدترین شرایط را دارند، از آفریقا هستند و کشور ساحل‌ عاج، در رتبه شانزدهم قرار دارد. شایان‌ذکر است که شاخص‌هایی را که پژوهشگران در این مطالعه درنظر داشته‌اند، شامل عدالت، بهداشت، آموزش، اقتصاد و سیاست می‌شوند؛ برای مثال، بنابر این پژوهش، مشارکت زنان ساحل‌ عاج در امور سیاسی بسیار پایین است. این شرایط، به‌ ویژه پس‌ از بحران سیاسی - نظامی 2011، تشدید شده است. بنابر گزارش سازمان عفو بین‌الملل در تاریخ 22 فوریه 2011، در جریان نزاع میان باگبو و واتارا، جنایات عدیده‌ای همچون تجاوز به زنان، ازسوی نیروهای امنیتی وفادار به باگبو رخ داده است[IV]؛ ولی زنان زیادی را هم می‌توان یافت که به موفقیت‌های تجاری، مالی و حتی سیاسی رسیده‌اند؛ به‌ طور معمول در کابینه ساحل‌ عاج، چندین وزارتخانه توسط وزرای زن اداره می‌شود. تعداد زنان حاضر در شورای شهرداری‌ها و مجلس ملی نیز قابل‌توجه است. درزمینه بازرگانی هم شرکت‌های فراوانی هستند که توسط زنان ثروتمند مدیریت می‌شوند. زنان حتی در زمینه مالکیت زمین‌های کشاورزی و فعالیت‌های مربوط به این حوزه هم در صحنه اقتصادی حاضرند. اتاق بازرگانی ساحل عاج، بخش ویژه‌ای مخصوص خانم‌های کارآفرین و فعال اقتصادی ایجاد کرده است.[۱۵]

سایر مشکلات اجتماعی و سازمان‌های غیردولتی

علاوه بر معضلاتی که به آن‌ها اشاره شد، یکی از مشکلات اجتماعی به‌‌ وجود آمده در ساحل‌ عاج، بحث مالکیت زمین است که محصول افزایش جمعیت در مناطق جنگلی است. در واقع پوشش جنگلی و نواحی پوشیده از درخت، به‌دلیل بهره‌برداری‌های بی‌رویه، به‌مرور کمتر و کمتر شده و این موضوع موجب تنش‌هایی میان بومی‌ها و افراد غیربومی و خارجی، بر سر تصاحب زمین و بهره‌برداری از آن گردیده است.

این تنش‌ها و نزاع‌ها که در نواحی مختلف گسترده شده‌اند، انسجام اجتماعی را تا حدی در معرض تهدید قرار داده‌اند. هر چند در اکثر مواقع، این کشمکش‌ها با مداخله مقامات اداری، سیاسی و محلی حل‌ و فصل می‌شوند؛ اما در این ‌بین، قربانی اصلی همچنان جنگل‌ها و درختان هستند. از طرفی افزایش جمعیت شهری نیز مسائل زیست‌ محیطی فراوانی برای شهرهای ساحل‌ عاج به‌‌ وجود آورده است؛ به‌‌ طوری‌‌ که اقدامات مقام‌های دولتی را نیز در امر بهداشت و خدمات عمومی بی‌اثر ساخته‌ است. ابیجان، پایتخت تجاری کشور که قاعدتاً باید ظاهری آراسته و زیبا داشته باشد، به تعبیری درحال «غرق‌‌شدن زیر زباله است». این شهر همچنین با معضل آلودگی هوا و مانداب‌ها روبه‌روست. این موضوع در سال‌های اخیر تا آنجا اهمیت پیدا کرد که در سال 2007، دولت تصمیم به تأسیس وزارتی به‌نام «وزارت نظافت شهری» گرفت. این وزارتخانه در شرایطی به‌‌ وجود آمد که دولت با معضل دیگری نیز در فضای شهری روبه‌رو بود: مشکل مسکن.

شایان‌ ذکر است در نواحی شهرهای بزرگ، تعداد مسکن‌هایی که با قیمتی عادلانه عرضه می‌گردد، بسیار کمتر از تقاضای بازار است. این موضوع، به‌ علاوه شرایط اقتصادی نامناسب مهاجران و جنگ و هجوم آوردن جمعیت قابل‌ توجهی از مناطق درگیر جنگ به‌سوی مناطق آرام‌تر، موجب پیدایش حلبی‌آبادهای بسیار در نواحی شهرهای بزرگ شده است؛ مثلاً حلبی‌آباد شهر سن پدرو در جنوب‌‌غرب ساحل‌ عاج را از بزرگ‌ترین حلبی‌آبادهای جهان می‌دانند. البته در این زمینه، در دولت الحسن واتارا در سال‌های پس‌ از 2011، اقدامات قابل‌توجهی صورت گرفته است؛ از جمله ساخت شهرک‌های مسکونی و اجرای پروژه‌های بزرگ ساخت مسکن توسط شرکت‌های خارجی و ارائه تسهیلات مسکن برای کارمندان دولت. دولت همچنین بسیاری از خانه‌های ناایمن ساخته‌شده در حریم رودخانه‌ها را تخریب و جمعیت آن‌ها را در مناطق دیگر ساکن کرده است.

مشکلات مذکور و مسائل دیگر در سایر حوزه‌ها، باعث پیدایش سازمان‌های غیردولتی گردیده است. سازمان‌های غیردولتی و مردم‌نهاد یا همان ان‌‌جی‌‌یوها، به‌ ویژه از آغاز دهه 90، در شکل گسترده‌ای پدیدار شدند و در حوزه‌های گوناگون زندگی اجتماعی، شروع به ایفای نقش نمودند: از جمله در آموزش به بیماران مبتلا به ایدز و هپاتیت و حمایت از آن‌ها، کمک به جنگ‌زدگان، حمایت از یتیمان و کودکان خیابان و حمایت از زنانی که علیه آن‌ها خشونتی صورت می‌گیرد. سازمان‌های غیردولتی بین‌المللی و نهادهای وابسته به سازمان ملل نیز در این زمینه، کمک‌های شایانی را ارائه داده‌اند. در ساحل‌ عاج حتی سازمان‌های مردم‌‌نهادی وجود دارند که در زمینه دفاع از حقوق گروه‌های هم‌جنس‌باز تشکیل شده‌اند. هرچند فرهنگ عمومی مردم ساحل‌ عاج، چه مسلمان و چه مسیحی، به‌ شدت مخالف مسائل مربوط به هم‌جنس‌بازی است.[۱۶]

وضعیت اقتصادی و معیشتی

ساحل‌ عاج از کشورهای درحال‌ توسعه محسوب می‌شود. از سال 2012 و در دوره ریاست‌جمهوری واتارا، اقتصاد ساحل‌ عاج رشد سریعی را تجربه کرده است. دولت ساحل‌ عاج برنامه ملی توسعه 2016-2020 را پیگیری می‌کند. این برنامه توسط کارشناسان خارجی تدوین و محاسبه شده است. سازمان‌ها و کشورهای خارجی، رقم 15/4 میلیارد کمک مالی، در قالب وام یا کمک‌های بلاعوض را برای تحقق برنامه ملی توسعه تعهد کرده‌اند. پیگیری برنامه‌های توسعه‌ای توسط دولت، منجر به کاهش میزان فقر شده است. واتارا که خود سابقه کار در نهادهای مالی بین‌المللی را داشته است، به‌ خوبی توانسته با تکیه‌بر ظرفیت‌های بانک جهانی، صندوق بین‌المللی پول، بانک‌های منطقه‌ای و بنیادهای مالی کشورهای غربی و حتی عربی - اسلامی، منافع اقتصادی بالایی را نصیب ساحل‌ عاج کند. زیرساخت‌های ساحل‌ عاج، شبکه جاده‌ای و ریلی و صنایع بزرگ، درحال گسترش‌اند. چند شهرک صنعتی در اطراف شهرهای بزرگ راه‌اندازی یا نوسازی شده‌اند.

ساحل‌ عاج در سال 2014 توانست به رکورد رشد اقتصادی بالای 9 درصد برسد. در سال 2017 رشد اقتصادی این کشور در عدد 7/8 درصد تثبیت شد. سال 2017 تولید ناخالص داخلی ساحل‌ عاج، 40389 میلیارد دلار بوده است. 20 درصد این عدد، متعلق به بخش کشاورزی و 27 درصد، متعلق به بخش صنعت و 15 درصد، از طریق مالیات می‌باشد. همچنین 29 درصد تولید ناخالص داخلی، شامل صادرات محصول و خدمات بوده است. البته شایان‌ ذکر است که این رشد اقتصادی کلان، هنوز در معیشت طبقه ضعیف جامعه اثر ملموسی نداشته و توزیع عادلانه‌ای از ثروت حاصله در کشور وجود ندارد. درآمد سرانه برای هر شهروند در سال 2017، عدد 1540 دلار را نشان می‌دهد که نسبت به کشورهای پیشرفته یا درحال‌ توسعه، رقم پائینی است؛ مثلاً در سال 2017، درآمد سرانه هر ایرانی 5400 دلار بوده است. برای کشور آلمان این عدد در همین سال به 43490 دلار بالغ می‌شود.[V] بنابر آمار رسمی، 46/3 درصد جمعیت ساحل‌ عاج در زیر خط فقر زندگی می‌کنند. البته دولت ساحل‌ عاج، خط فقر را درآمد پائین 737 فرانک سیفا در روز تعیین کرده که رقم درآمدی بسیار ناچیزی است و کفاف معیشت عادی را هم نمی‌دهد؛ در نتیجه میزان واقعی نرخ فقر در این کشور، با احتساب درآمد متناسب با هزینه‌ها، بسیار بیشتر از 46/3 درصد خواهد بود.[VI]

پیش‌تر اشاره کردیم از زمانی که پای استعمارگران به این سرزمین باز شد و کشت و زرع محصولاتی چون کاکائو و قهوه آغاز شد، این دو به اصلی‌ترین محصولات صادراتی ساحل‌ عاج بدل شدند و هم‌اکنون نیز رتبه نخست در تولید و صدور کاکائو در جهان، در اختیار ساحل‌ عاج است. در واقع، می‌توان گفت که اقتصاد ساحل‌ عاج، مبتنی بر کشاورزی است (که شرایط خاص آب‌وهوایی این امکان را فراهم ساخته است).

ساحل‌ عاج ذخایر نفتی چندی نیز دارد که اکتشاف و بهره‌برداری از آن‌ها از دهه‌ 1960 آغاز شده است. «شرکت پالایش نفت ساحل‌ عاج» (SRI) در سال 1962، با ظرفیت تصفیه‌ای برابر با 3 میلیون و 500 هزار تن در سال، معادل 700 هزار بشکه در روز، تأسیس گردید (La Côte d’Ivoire en chiffre, 2007: 106). این موضوع موجب کاهش قابل‌ توجه حجم واردات کشور در حوزه محصولات نفتی شد. در سال 2019، تولید روزانه نفت خام در ساحل‌ عاج به 37179 بشکه در روز رسید. ارزش مالی تولید نفت این کشور طی 3 ماهه اول سال 2019 بالغ‌ بر 204 میلیون و 494 هزار دلار (معادل 118 میلیارد و 70 میلیون فرانک سیفا) گزارش شده است. از این مبلغ 15 میلیون و 765 هزار دلار (معادل 9 میلیارد و 95 میلیون فرانک سیفا) سهم دولت می‌باشد.[VII] به‌ تازگی سرمایه‌گذاری‌های خارجی قابل‌ توجهی در زمینه استخراج ذخایر فراساحل ساحل‌ عاج نیز صورت گرفته است؛ در حال حاضر این کشور به استخراج از این حوزه‌های نفتی و گازی فراساحل نیز می‌پردازد. بیشتر این اقدامات توسط شرکت فرانسوی توتال صورت می‌‌گیرد. شرکت‌های دیگر اروپایی چون شل نیز حضور پررنگی در ساحل‌ عاج دارند. حتی توزیع مویرگی محصولات پتروشیمی و شبکه پمپ‌بنزین‌ها نیز در این کشور، در اختیار شرکت‌های بزرگ اروپایی است. کشور لیبی در زمان حکومت معمر قذافی، در حوزه نفت و فروش محصولات پتروشیمی، فعالیت‌هایی شروع کرده بود که با بروز بحران در کشور لیبی، این فعالیت‌ها کاملاً متوقف شدند.

علاوه بر ذخایر نفتی، معادن بسیاری در این کشور وجود دارند. طلا و الماس دو ثروت مهم این سرزمین محسوب می‌شوند. بهره‌برداری از الماس در ساحل‌ عاج از سال 1948 و در ناحیه‌ای به‌نام «تورتیا»(Tortiya) و در مساحت 188 هکتار آغاز می‌گردد. در همین زمان میزان ذخایر این ناحیه، معادل 830 هزار قیرات اعلام می‌گردد و بهره‌برداری از آن به شرکت کاوش‌های معدنی ساحل‌ عاج سپرده می‌شود. منطقه دیگر، «سگلا»(Séguéla) نام دارد که بهره‌برداری از آن نیز همچون حوزه پیشین، در اواسط دهه 70 متوقف می‌شود. اکنون استخراج الماس، به‌‌ شکل سنتی همچنان ادامه دارد و حتی خارجی‌های بسیاری به تجارت الماس روی آورده‌اند. هر چند صنعت تراش الماس در ساحل‌ عاج وجود ندارد، ولی با کسب مجوزهای لازم و پرداخت عوارض گمرکی، امکان خارج کردن قانونی الماس خام وجود دارد. صدور شناسنامه برای قطعات الماس ساحل‌ عاجی، توسط شرکت‌های خارجی انجام می‌شود.

ذخیره طبیعی مهم دیگر این کشور طلاست که تا پیش‌ از استقلال، به روش‌های سنتی و توسط مردم استخراج می‌شد. امروزه، شرکت‌های خصوصی بسیاری حق بهره‌برداری از معادن طلا را در اختیار دارند. تولید کلی طلا در این کشور، در سال‌های اخیر افزایشی نسبی را نشان می‌دهد (Ibid). شرکت‌های خارجی بسیاری از آفریقای جنوبی، استرالیا و کشورهای اروپایی، درزمینه استخراج طلا فعال هستند. مجوز فعالیت این شرکت‌های خارجی مستقیماً توسط هیئت‌وزیران صادر می‌‌گردد.

همچنین با توجه به کاهش زمین‌های قابل‌کشت و نیز کاهش ارزش محصولاتی چون قهوه و کاکائو، چند سالی است که ساحل‌ عاج، به صنعتی‌‌ نمودن اقتصاد خود روی آورده است؛ از این‌رو معادن و ذخایر نفتی، بیش‌ از پیش مورد توجه قرار گرفته‌‌اند. البته دولت با مشکلات فراوانی در این زمینه روبه‌رو بوده است؛ برای مثال، در بهره‌برداری از معادن الماس، از آنجایی که این معادن در شمال کشور، یعنی در مناطق تحت نفوذ شورشیان قرار داشتند، با چالشی جدی مواجه شده است. در سال 2008 نیز به‌دلیل بحران سیاسی‌ای که پیش‌‌تر درباره آن سخن گفتیم، معادن الماس این کشور مورد تحریم سازمان ملل قرار گرفت؛ ولی در حال حاضر، منع و تحریمی برای توسعه این حوزه وجود ندارد. منابع طلای ساحل‌ عاج نیز، همان‌گونه که اشاره شد، از دیگر منابع ثروت بالقوه این کشور محسوب می‌شوند. هرچند پیش‌تر ساحل‌ عاج در زمینه بهره‌برداری از معادن طلا چندان موفق نبوده است؛ ولی در سال‌های اخیر، رشد محسوسی داشته و در سال 2017، به مقدار 25 تن طلا استخراج کرده است. این درحالی است که این میزان در سال 2011 فقط 12 تن بوده است؛ یعنی طی فقط 6 سال، ساحل‌ عاج توانسته تولید طلای خود را دو برابر کند و این رقم همچنان درحال افزایش است.

درکل صنعت معدن در ساحل‌ عاج فقط 2/8 درصد تولید ناخالص داخلی را شامل می‌شود که رقم این تولیدات معدنی، سالیانه معادل 822 میلیون یورو می‌باشد. دولت ساحل‌ عاج، درحال راه‌اندازی معادن جدید طلا، آهن، بوکسیت و نیکل است. سال 2017 صنعت معدن در ساحل‌ عاج بیش‌ از 44 هزار فرصت شغلی مستقیم و غیر مستقیم ایجاد کرد.

میزان استخراج نفت در این کشور، در سال 2017، به‌طور میانگین 36061 بشکه در روز بوده که نسبت به سال 2016، با میزان تولید 44 هزار بشکه در روز، کمی کاهش یافته است. تولید گاز نیز در سال 2017 عدد 216 میلیون فوت مکعب را نشان می‌دهد که نسبت به تولید 100 میلیون فوت مکعب در 2016، بیش‌ از 100 درصد افزایش داشته است. البته در کل و در مقایسه با کشورهایی چون آنگولا و نیجریه، در میان سایر کشورهای آفریقایی، نمی‌توان سهم چندان مهم و استراتژیکی را در تولید نفت به ساحل‌ عاج اختصاص داد.

این کشور همچنین در تولید برق فعال است و آن را به کشورهای همسایه صادر می‌کند. ساحل‌ عاج برخلاف کشورهای دیگر آفریقا که خاموشی‌های زیادی را در روزهای سال تجربه می‌کنند، از این نظر وضعیت بسیار مطلوبی دارد. سدها و نیروگاه‌های آبی زیادی در سال‌های اخیر در دولت واتارا افتتاح شده‌اند. یکی از بزرگ‌ترین این سدها، توسط شرکت‌های چینی سرمایه‌گذاری و ساخته شده است. البته 80 درصد برق ساحل‌ عاج توسط نیروگاه‌های حرارتی، با سوخت گاز طبیعی تأمین می‌‌شوند. نیروگاه «آزیتو»، با تولید 440 مگاوات، نیروگاه «سیپرل»، با تولید 556 مگاوات و نیروگاه «اگرکو»، با تولید 210 مگاوات، سه نیروگاه حرارتی اصلی ساحل‌ عاج هستند. از این میزان 15 درصد برق تولیدی، به کشورهای همسایه صادر می‌‌گردد.

گفتیم که در سال‌های ابتدایی پس‌ از کسب استقلال، رشد اقتصادی ساحل‌ عاج بسیار خوب بود؛ اما از اواسط دهه 70 میلادی، با سقوط ارزش جهانی دو محصول عمده این کشور، اقتصادش با رکود مواجه می‌شود و سال‌ها بعد، در بحبوحه‌ بحران‌های سیاسی و نظامی دهه 2000، شرایط اقتصادی وخیم‌تر می‌‌گردد؛ ولی دوباره در دوره ریاست‌جمهوری واتارا، این کشور با کمک وام‌های خارجی و سرمایه‌گذاری‌های بین‌المللی، به اقتصادی شکوفا، با رشد اقتصادی بالای 9 درصد می‌‌رسد. ساحل‌ عاج همچنان در منطقه غرب آفریقا، به‌ لحاظ اقتصادی، کشور مهمی محسوب می‌‌شود. این کشور 40 درصد از تولید خالص ملی مجموع کشورهای عضو اتحادیه اقتصادی و پولی غرب آفریقا را در اختیار دارد. در ادامه به‌ تفصیل به تاریخ و اوضاع اقتصادی ساحل‌ عاج می‌پردازیم.[۱۷]

اقتصاد در دوران قدیم

از دیرباز، کشاورزی محور و بنیان اقتصادی کشور ساحل‌ عاج را تشکیل می‌دهد. بدیهی‌‌ست که در آغاز، کشاورزی صرفاً برای تولید مایحتاج ضروری رواج داشت، اما از سده 15 به بعد، در تماس با بازرگانان قوم «مانده» که اصالتاً سودانی بودند، کشاورزی به مرحله‌ای به‌نام «مرکانتیلیستی»[VIII] وارد می‌شود. در واقع این بازرگانان، به‌‌دنبال میوه‌ای به‌نام «کولا» به این سرزمین آمده بودند، اما همچنین درپی طلا نیز بودند. کمی پیش‌ از اینکه پای پرتغالی‌ها به اینجا برسد، دو نظام سیاسی در ساحل‌ عاج حاکم بود که بر اقتصاد نیز تأثیر می‌گذاشت؛ یکی نظام اتاتیک (حکومتی) که در شمال و شرق، در قلمرو آکان‌ها، جاری بود. در این جوامع به‌ دلیل تمرکز قدرت در دست یک نفر، طبقه حاکمی وجود داشت که به استثمار دهاقین و زیردستان مشغول بود؛ در نتیجه مفهوم سود یا بهره اقتصادی معنا داشت و نظام دیگر، نظامی بود مبتنی بر روابط فامیلی که در جنوب و میان طوایفی چون مانده‌ها مرسوم بود. این قبایل و طوایف، برعکس شمالی‌ها که ساختاری پادشاهی داشتند، بر ساختارهای خانوادگی و قواعد سنتی متکی بودند؛ در نتیجه آنچه تولید می‌شد، به‌جای اینکه در یک سمت‌وسو، به‌طرف مرکز قدرت جهت‌دهی شود، در بین اعضای طایفه تقسیم می‌شد و هر آنچه تولید می‌شد، به مصرف می‌رسید (ارزش افزوده یا سود معنایی نداشت) (Loucou, 2007: 22).

درکل، اقتصاد دوره پیش‌ از استعمار، گرد فضاهایی نسبتاً همسان شکل می‌گیرد: در شمال و در مرکز، شبکه‌ای از راه‌های تجاری به‌‌وجود می‌آیند که خود محل شکل‌گیری شهرک‌های تجاری می‌شوند که در دست طبقات بالادست و اشراف قرار داشتند. در جنوب نیز این شبکه، با روابط فامیلی و در درون روستاها و قصبه‌ها تعریف می‌شود؛ اما آنچه در معاملات و به‌عنوان پول ردوبدل می‌شود، چیزی است که در زبان محلی به آن «سومبه»(Sombé) می‌گفتند. این شبکه اقتصادی در سده نوزدهم دچار تحول عمیق و گسترده‌ای می‌گردد.[۱۸]

تحولات اقتصادی سده 19

پس‌ از آنکه دستگاه‌های استعماری پرتغال، هلند، انگلیس و فرانسه در این سرزمین مستقر می‌شوند، کشاورزی محلی در تماس با آن‌ها، درجهت تجاری‌‌ شدن حرکت می‌کند. همچنین نوع خاصی از مبادله، به‌ نام مبادله و تجارت سیاهان، ظهور پیدا می‌کند که به‌ ویژه در جنوب رواج می‌یابد. برده‌داری در 1848، در پی انقلاب مردمی فرانسه، ملغا می‌شود و این موضوع، تأثیر شگرفی بر مبادلات اقتصادی می‌گذارد. توقف تجارت عمده و آشکار بردگان، موجب توسعه این تجارت در درون و به صورتی پنهانی می‌گردد؛ بدین معنا که بردگان از این‌ پس در داخل، مثلاً نزد دیولا‌ها و ملنکه‌ها، برای کار در مزارع و نزد آکان‌ها، برای استخراج طلا، به کار گرفته می‌شوند. پس تجارت محصولات طبیعی جای تجارت برده را می‌گیرد و دوباره کشاورزی در کانون توجه و اهمیت قرار می‌گیرد. در این زمان، رقابت میان قدرت‌های استعمارگر فرانسه و انگلیس، موجب افزایش چشمگیر تولیدات کشاورزی می‌شود. این موضوع موجب تحولی عظیم در اقتصاد ساحل‌ عاج می‌گردد: محصولات کشاورزی طبیعی در حجمی وسیع، به‌سوی اروپا گسیل می‌شود و از آن‌طرف، محصولات مصنوعی به این سرزمین وارد می‌گردد. از آغاز دوره استعمار رسمی، یعنی از پایان قرن 19 تا پایان سال‌های 70 میلادی در سده بیستم، به‌‌نظر می‌رسد ساحل‌ عاج از شرایط اقتصادی خوبی برخوردار باشد. نرخ رشد سالانه تولید خالص داخلی در این سال‌ها بالاست و در دهه 50 میلادی، برابر با 7 درصد اعلام می‌گردد (Ibid: 123).[۱۹]

اقتصاد پس‌ از استقلال: معجزه اقتصادی

بلافاصله پس‌ از کسب استقلال، در ابتدای دهه 60، ساحل‌ عاج توسعه خود را بر مبنای سیاست صادرات مواد اولیه تنظیم می‌نماید؛ در نتیجه، رشد اقتصادی به میزان زیادی افزایش می‌یابد، بی‌آنکه تعادل بازار درونی و خارجی دچار مشکل شود. طی 15 سال پس‌ از استقلال، میانگین رشد اقتصادی به 8/6 درصد می‌رسد. این رشد دربین سال‌های 60 تا 65، به 2/10 درصد نیز رسیده بود(Rougerie, 1978) . هرچند این رشد، در سال‌های 70 تا 75 نزول می‌کند، اما باز در مقایسه با دیگر کشورهای آفریقایی و حتی سایر کشورهای غربی که در همان زمان رشدی معادل 4 تا 6 درصد را تجربه می‌کنند، وضعیت بسیارخوبی است؛ درنتیجه ساحل‌ عاج در این دوره، همچون ویترینی برای کشورهای آفریقای غربی و الگویی موفق در کاربست سیاست‌های لیبرالی در حوزه توسعه، معرفی می‌شود؛ زیرا در همین دوره، به‌ لحاظ سیاسی نیز این کشور از خود ثبات و شرایط آرامی را نشان می‌دهد.

اما ساختار اقتصادی، مشکلات عدیده‌ای دارد. نخست اینکه بیش‌ از اندازه به بازار خارجی وابسته است. همچنین میان بخش‌های مختلف آن، ناهماهنگی و عدم تعادل وجود دارد (Ibid)؛ به‌عنوان مثال، محصول کاکائو به‌تنهایی بخش عمده‌ای از این رونق و پیشرفت را بر عهده دارد؛ به همین دلیل، زمانی که در سال‌های پایانی دهه‌ 70، ارزش آن در بازار جهانی کاهش می‌یابد، اقتصاد نیز به‌‌شکل گسترده‌ای از این تغییر، تأثیر می‌پذیرد. پیامد آن ‌هم مقروض شدن به کشورهای خارجی و افزایش زیاد نرخ تورم است؛ به این ترتیب، در طول دهه 80 میلادی و به‌منظور بهبود شرایط اقتصادی، این کشور به سیاستی روی می‌آورد به‌نام «برنامه اصلاح ساختار» (PAS) که در چهار دوره دو یا سه‌ساله به اجرا درمی‌آید.

از کارهایی که در این چهار دوره صورت می‌گیرد، به‌عنوان مثال می‌توان به این موارد اشاره کرد: در نخستین دوره که از سال 81 تا 83 را دربر می‌گیرد، مأموریت دولت کاهش بدهی خارجی و کسری بودجه بخش عمومی، با صرفه‌جویی در هزینه‌های این بخش است؛ بدین‌‌منظور، بودجه دولت تا 55 درصد و بودجه اختصاصی بخش سرمایه‌گذاری و تجهیزات تا 12 درصد کاهش می‌یابد؛ یا در دوره چهارم که به دوره «تثبیت شرایط مالی» معروف شد و از سال 90 تا 92 را دربر می‌گرفت، با هدف بازگرداندن شرایط مطلوب و متعادل دهه شصت، به‌ ویژه از طریق تدابیر مالیاتی و تنظیم بودجه و نیز با ادامه دادن به کاهش هزینه‌های دولت، کار خود را آغاز کرد؛ اما اجرای این برنامه با مشکلاتی، ازجمله افزایش فساد مالی روبه‌رو شد و به شکست انجامید. گرچه کشور توانست وضعیت خدمات عمومی و بخش بانکی را تا حدی سروسامان دهد؛ اما در نهایت موفق به بازپرداخت بدهی‌های خود نشد؛ یعنی پس‌ از گذشت حدود 10 سال از شروع اجرای این برنامه، ساحل‌ عاج همچنان با مشکل بدهی‌های داخلی و خارجی مواجه بود. در این شرایط، دولت مجبور شد از ارزش پول خود (فرانک کشورهای مستعمره که امروزه به فرانک جامعه مالی آفریقا بدل شده است) تا میزان 50 درصد کم کند؛ اما این تدبیر نیز افاقه نکرد و دیرکرد در پرداخت بدهی‌های خارجی، در نهایت نهادهای مالی بسیاری، از جمله بانک جهانی را به قطع روابط تجاری با این کشور سوق داد. تأثیر مخرب این امر، با کودتای نظامی سال 1999 و تزلزل اوضاع سیاسی، موجب شد که در سال 2000، ساحل‌ عاج با رشد منفی اقتصادی، برابر با 3/2- روبه‌رو شود (La Côte d'Ivoire en chiffres, 2007: 32-35).[۲۰]

تأثیر بحران نظامی - سیاسی سال 2002 بر اقتصاد

درپی بحران سپتامبر سال 2002، حدود یک‌میلیون و هفتصد هزار نفر مجبور به ترک خانه‌ها و در نتیجه کارخانه‌ها و محل کسب خود می‌شوند. این منازعه، همان‌طور که پیش‌تر اشاره کردیم، کشور را به دو ناحیه شمالی و جنوبی تقسیم می‌‌کند که جنوب و درنتیجه، عمده محصولات از قبیل کاکائو، قهوه، نفت و جنگل‌ها، در کنترل دولت قرار می‌گیرند و نیروهای شورشی هم اختیار پنبه و الماس را در شمال به‌‌دست می‌گیرند. طی شش سال پس‌ از شروع درگیری‌ها، رشد اقتصادی کشور به 4/0- کاهش می‌یابد که این میزان بسیار کمتر از سایر کشورهای این منطقه است. کاهش فعالیت اقتصادی (که عمده آن در دست خارجی‌هایی بود که اکنون از محل گریخته‌ بودند)، موجب افزایش بیش‌ از پیش نرخ بیکاری، به‌ ویژه درمیان جوانان می‌شود. مؤسسات مالی، از قبیل بانک‌ها تعطیل می‌شوند؛ اما توافق میان دولت و شورشیان در سال 2007، شرایط سیاسی را آرام کرده و اجازه می‌دهد تا وضع اقتصادی پس‌ از 2007، کمی بهتر شود؛ اما در دوره ریاست‌جمهوری واتارا، از سال 2011 به بعد، شاهد یک جهش اقتصادی در ساحل‌ عاج هستیم. اقتصاد این کشور به دوران طلایی عصر هوفوئه‌‌ای نزدیک شده و بازار ساحل‌ عاج، به محل رقابت سرمایه‌‌گذران خارجی تبدیل شده است.[۲۱]

بخش‌های مختلف اقتصادی (کشاورزی و منابع طبیعی)

همان‌طور که بیان شد، اقتصاد ساحل‌ عاج مبتنی بر کشاورزی است. ساحل‌ عاج بزرگ‌ترین تولیدکننده کاکائو در جهان است و همچنین از اصلی‌ترین کشورهای تولیدکننده قهوه در جهان به‌‌شمار می‌‌آید؛ افزون بر این، ساحل‌ عاج بزرگ‌ترین تولیدکننده موز در قاره آفریقاست. در سال 2016 تولید موز ساحل‌ عاج به 280 هزار تن در سال رسید و در سال 2019 این عدد به بیش از 400 هزار تن در سال بالغ شد. در زمینه بادام‌هندی نیز، ساحل‌ عاج با تولید 711 هزار تن در سال 2017، حتی کشور هند را نیز پشت‌‌ سر گذاشته و بزرگ‌ترین کشور تولیدکننده این محصول در جهان است؛ به‌گونه‌ای که تجار هندی با تأسیس کارخانه‌های فرآوری این محصول در خاک ساحل‌ عاج، به صادرات بادام‌هندی مزارع ساحل‌ عاج مشغول‌اند. این کشور با تولید سالیانه بیش‌از 400 هزار تن پنبه که به کشورهای هند، اندونزی، مالزی، بنگلادش، ترکیه، ویتنام و پاکستان صادر می‌شود، از کشورهای پیشرو در این محصول است. مسئله مهم در این زمینه، کیفیت و بهره‌وری بالای پنبه تولید ساحل‌ عاج نسبت به اقلام مشابه خارجی است. مزارع تولید پنبه، در مناطق خشک شمالی ساحل‌ عاج متمرکز شده‌اند.

محصول دیگری که ساحل‌ عاج در تولید آن رتبه نخست را در اختیار دارد، «کولا» است. «کائوچو» یا همان «هِوِئا» نیز از محصولات باارزش ساحل‌ عاج است که در سال 2017 به میزان 591 هزار تن تولید شده است. این ماده از صمغ گونه‌ای از درخت به همین نام تهیه می‌‌گردد که به‌طور گسترده، در ساحل‌ عاج کشت می‌‌شود. از دیگر محصولات مهم این سرزمین می‌توان به شکر، آناناس و روغن پالم اشاره کرد که همگی در صادرات این کشور سهم مهمی دارند. در زمینه تولید محصولات ضروری‌تری همچون ذرت و برنج نیز ساحل‌ عاج رتبه خوبی دارد.

ولی همچنان نباید فراموش کرد که محصول نخست ساحل‌ عاج، همان کاکائو است که به مقدار نزدیک به دومیلیون تن در سال تولید می‌شود. حدود 40 درصد از تولید کاکائوی جهان در ساحل‌ عاج صورت می‌‌گیرد و از این جهت، در رتبه نخست جهانی قرار دارد (La Côte d'Ivoire en chiffres, 2007)؛ از این‌رو، گاه این کشور را «جمهوری کاکائو» می‌نامند. این محصول به‌تنهایی 50 درصد صادرات ساحل‌ عاج را شامل می‌شود و شش‌‌میلیون نفر از جمعیت ساحل‌ عاج، در حوزه کشت کاکائو کار می‌کنند. البته بیشتر انحصار صادرات و فرآوری این محصول راهبردی، در اختیار شرکت‌های اروپایی، از جمله شرکت‌هایی از فرانسه، سوئیس و بلژیک است. شرکت‌های ایرانی نظیر شرکت شیرین‌‌عسل نیز از جمله خریداران کاکائو در ساحل‌ عاج هستند. در حال حاضر، یکی از اولویت‌های دولت ساحل‌ عاج، راه‌اندازی کارخانه‌های فرآوری این محصولات کشاورزی در خاک این کشور است تا از خام‌‌فروشی آن‌ها جلوگیری به‌‌عمل آید. در این زمینه هم البته دولت واتارا با جذب سرمایه‌های خارجی، موفقیت‌های چشمگیری داشته است.

یکی دیگر از منابع درآمد ساحل‌ عاج که در سال‌های آغازین استقلال، در پیشرفت و شکوفایی این کشور نقشی اساسی بر عهده داشته، جنگل‌های آن است. میزان صادرات چوب این کشور، حتی از کشوری چون برزیل نیز بیشتر است. از جمله چوب‌های مورد توجه در این منطقه، چوب درخت «آکاجو»(Acajou) است که تقاضای جهانی برای آن همواره بالا بوده است (Rougerie, 1978: 50). حتی برخی اقلام چوب، ازجمله چوب‌های با ضریب تراکم بالا (مورد استفاده در ریل راه‌آهن)، به‌ طور انحصاری در جنگل‌های استوایی ساحل‌ عاج یافت می‌‌شوند؛ اما بهره‌برداری بی‌حدواندازه از جنگل‌ها، این منبع بزرگ و در نتیجه محیط‌زیست منطقه را با خطر جدی روبه‌رو کرده است؛ به‌ نحوی‌ که از وسعت جنگل‌ها که زمانی (در آغاز استقلال) سراسر ساحل خلیج گینه، به طول 500 کیلومتر تا عمق 120 کیلومتری و حتی گاه 350 کیلومتری داخل کشور را می‌پوشاند، امروز به میزان زیادی (حدود 70 درصد) کاسته شده است. البته در سال‌های اخیر، این موضوع دولت را به فکر کاشت جنگل‌های جدید و تعریف حوزه‌های حفاظت‌شده، از قبیل پارک‌های ملی و جنگل‌های دسته‌بندی‌شده‌ انداخته است. متأسفانه مافیای شدیدی در زمینه تجارت چوب در ساحل‌ عاج وجود دارد و حق برداشت چوب در برخی مناطق توسط وزارت جنگل‌ها و منابع طبیعی، به‌ طور غیر کارشناسی، به برخی شرکت‌های اروپایی فروخته می‌شود.

در صحبت از اقتصاد ساحل‌ عاج، از ظرفیت بالای این کشور در حوزه شیلات نیز نباید گذشت. بندر ابیجان، بزرگ‌ترین بندر صید ماهی تن در قاره آفریقا و یکی از نخستین صادرکنندگان این ماهی در جهان است. در حال حاضر، علاوه بر بندر ابیجان، دولت درحال ساخت و تکمیل اسکله‌های صیادی در دیگر مناطق ساحلی این کشور نیز می‌باشد. افزون بر صادرات، باید اشاره کرد که ماهی، یکی از اقلام اساسی در خوراک ساحل‌ عاجی‌ها می‌باشد. صنایع دامپروری، شامل گاو و خوک و پرورش مرغ، بوقلمون، بلدرچین و پنتار (مرغ شاخدار، نوعی پرنده شبیه مرغ خانگی) هم در ساحل‌ عاج رونق خوبی دارد.[۲۲]

زیرساخت‌ها

ساحل‌ عاج در مقایسه با سایر کشورهای منطقه، از زیرساخت‌های نسبتاً قوی‌تر و گسترده‌تری برخوردار است؛ از جمله در صنعت حمل‌ونقل، وضعیت مناسب‌تری دارد. در این زمینه نیز پس‌ از کسب استقلال، گسترش و نوسازی زیرساخت‌ها در حمل‌ونقل جاده‌ای، ریلی، دریایی و هوایی آغاز شده است و به پایه‌‌ای رسیده که هم‌اکنون، کشورهایی چون بورکینافاسو، مالی، نیجر و گینه کوناکری برای حمل‌ونقل و واردات و صادرات محصولات، از تجهیزات این کشور استفاده می‌کنند.

تابه‌حال حدود 85 هزار کیلومتر جاده در سطح این کشور کشیده شده است که البته تنها 150 کیلومتر آن بزرگراه و بیش‌ از 80 درصد آن خاکی است. مجموع اتومبیل‌هایی که در کشور تردد می‌کنند، به حدود 600 هزار می‌رسد که از این تعداد، 75 درصد کهنه هستند. تعداد پلاکی که سالانه صادر می‌شود حدود 20 هزار است؛ اما طول خط‌‌آهن ساحل‌ عاج حدود 1260 کیلومتر می‌شود که کشور را به بورکینافاسو و نیجریه متصل می‌کند. این خط، به‌ ویژه در حمل احشام و کالا و نیز مسافر به کشورهای مذکور نقش مهمی ایفا می‌کند. طرح قطار شهری ابیجان نیز در مرحله مطالعه است و یک شرکت کره‌ای، عملیات اجرایی آن را در اختیار گرفته است.

اما درمورد حمل‌ونقل دریایی، شایان‌ذکر است که دو بندر مهم ابیجان که به «ریه اقتصاد» ساحل‌ عاج مشهور است و بندر سان پدرو، نقش ایفا می‌کنند. بندر نخست، در صدر بنادر مهم آفریقای غربی قرار دارد و پس‌از بندر دوربان در آفریقای جنوبی، مهمترین بندر کل آفریقا محسوب می‌گردد. این بندر در سال 1951 و به‌‌دست فرانسوا میتران که در آن زمان وزیر مستعمرات فرانسه در ماورای بحار بود، افتتاح شد. ترافیک آن برای صادرات و واردات کالاهای مختلف در سال 2005، بیش‌از 18 میلیون تن کالا برآورد شده است. این بندر در مساحتی معادل 770 هکتار بنا شده است و 60 درصد صنایع کشور را در خود دارد. باید توجه داشت که همسایگان شمال ساحل‌ عاج محصور در خشکی هستند و به آب‌های آزاد دسترسی ندارند. همین عامل باعث شده تا بندر ابیجان، عملاً توسط کشورهای همسایه هم مورد استفاده قرار بگیرد که سود سرشاری را عاید ساحل‌ عاج می‌کند. البته دولت ساحل‌ عاج، درحال‌ توسعه و لای‌‌روبی بندرهای این کشور است. شرکت‌های چینی در زمینه ساخت و توسعه بنادر، به‌شدت در ساحل‌ عاج فعال هستند. در شهر ابیجان، نوعی قایق اتوبوسی به‌نام «بتو-بوس» نیز وجود دارد که در مسیر تالاب‌های این شهر، اقدام به جابه‌جایی شهروندان می‌کند؛ به‌‌ طور کلی استفاده از قایق‌های کوچک در قالب وسایل حمل‌ونقل عمومی در برخی مناطق ساحل‌ عاج شایع است.

ساحل‌ عاج در حوزه حمل‌ونقل هوایی، دارای 2 فرودگاه بین‌المللی فعال در ابیجان و یاموسوکرو است. 14 فرودگاه غیرنظامی داخلی نیز دارد که در حال حاضر، فقط فرودگاه‌های اودینه، کوروگو، مان، سان پدرو و بواکه پذیرای پروازهای داخلی شرکت هواپیمایی ساحل‌ عاج هستند. تمام فرودگاه‌ها به‌‌دست مؤسسه‌ای دولتی به‌نام «آنام»(ANAM) اداره می‌شوند. از زمانی که شرایط بحرانی پیش آمده، تنها 5 فرودگاه قابل‌استفاده‌اند که 90 درصد ترافیک هوایی در فرودگاه ابیجان (فرودگاه فلیکس هوفوئه بوآنی) انجام می‌گیرد. البته شرکت‌های هوایی اروپایی چون ایر فرانس، کرس ایر (متعلق به جزیره کرس در جنوب فرانسه)، بروسل ایرلاینز (هواپیمایی بلژیک)، به‌ اضافه شرکت‌های بزرگ هواپیمایی امارات و ترکیش و شرکت‌های هواپیمایی از لبنان، مراکش، مصر، تونس، آفریقای جنوبی، کنیا و اتیوپی، عمده‌ حمل‌ونقل هوایی را بر عهده دارند. از سال 2018 قرار بود که فرودگاه ابیجان، با همکاری هواپیمایی اتیوپی، پرواز مستقیم برای نیویورک هم داشته باشد که فعلاً این پروژه عملی نشده است و با توجه به بحران ناشی از همه‌‌گیری کرونا و کاهش تقاضا برای پروازهای خارجی، عملاً اجرای چنین برنامه‌‌ای در کوتاه‌‌مدت منتفی است.

تنها شرکت هواپیمایی فعال خود کشور ساحل‌ عاج در این بخش، «ایر ایوار»(Air Ivoire) است که عمده پروازهایش به‌‌سمت کشورهای منطقه غرب و مرکز آفریقاست؛ در حال حاضر 18 پایتخت یا شهر بزرگ در قاره آفریقا، در لیست پروازهای خارجی ایر ایوار قرار دارد. این شرکت که پس‌ از چند سال رکود، فعالیت جدی خود را مجدداً از سال 2012 آغاز کرده است، در سال‌های اخیر، با خرید هواپیماهای کوچک (از شرکت‌های سازنده هواپیما، چون بمباردیه کانادا)، به تجهیز بیشتر ناوگان هوایی و افزایش مسیرهای پروازی خود پرداخته است. شرکت ایر ایوار، درکل 10 هواپیما دارد که شامل 6 هواپیما از نوع ایرباس A320 و 4 هواپیما از نوع بمباردیه Q400 است. این شرکت 5 هواپیمای ایرباس دیگر نیز سفارش داده است که اولین فروند آن را در ژوئیه 2017 دریافت کرد. دولت پروژه‌های عظیمی را برای گسترش فرودگاه بین‌المللی فلیکس هوفوئه بوآنی در دست اجرا دارد. عملیات اجرایی پروژه‌های توسعه فرودگاه ابیجان، بیشتر به شرکت‌های خارجی سپرده شده است. چندین هتل هم در سال‌های اخیر در اطراف این فرودگاه ساخته شده‌اند.[۲۳]

وضعیت اشتغال

مشکل بیکاری از بزرگ‌ترین معضلات در ساحل‌ عاج است. منابع غیردولتی، نرخ بیکاری را حتی تا 42 درصد نیز اعلام کرده‌اند؛ البته دولت نرخ بیکاری در ساحل‌ عاج را در سال 2018 به میزان 2/8 درصد اعلام کرده است که با واقعیت موجود در جامعه ساحل‌ عاجی، فاصله زیادی دارد. سال 2018، کل جمعیت فعال ساحل‌ عاج، حدود 10 میلیون و 500 هزار نفر تخمین زده شد.[IX] از این تعداد دوسوم در بخش کشاورزی مشغول کار هستند که 45 درصد آن‌ها را زنان تشکیل می‌دهند. آخرین آماری که از شمار کارکنان بخش خصوصی دردست است، به سال 2002 برمی‌گردد که کمی بیش‌ از 498 هزار را نشان می‌دهد؛ رقمی که نسبت به سال‌های قبل از 1999 و به‌ دلیل بحران‌های پیش آمده، کاهش قابل‌توجهی را نشان می‌دهد. پس‌ از این تاریخ، شمار زیادی از سازمان‌ها، به‌ ویژه در بخش گردشگری، حمل‌ونقل و بانک‌های بزرگ، کار خود را تعطیل کردند؛ به‌‌ طور کلی در شرایط کنونی، سازمان‌های دولتی و خصوصی، تنها بخش کوچکی از جمعیت آماده‌به‌کار را جذب می‌کنند؛ در حالیکه این جمعیت روزبه‌روز در حال افزایش است؛ به این ترتیب، شمار افراد بیکار چشمگیر است و این موضوع یکی از مسائل اساسی پیش‌‌روی توسعه‌ ساحل‌ عاج است. دولت واتارا تسهیلات و معافیت‌هایی را برای شرکت‌های اشتغال‌زا درنظر گرفته است.[۲۴]

ورزش

ورزش در شکل مدرن و امروزی‌اش در ابتدای سده بیستم و توسط غربی‌ها وارد آفریقا شد. اولین‌ها هم انگلیس‌ها بودند که فوتبال خود را وارد کردند. سال 1903، یک معلم ورزش اصالتاً جامائیکایی به‌نام «بریتون»، از سوی انگلیس‌ها مأمور شد تا به آموزش کریکت به شاگردان مدرسه‌ای به‌نام «گاورمنت اسکول»(Gouvernement School) مشغول شود. او هم تصمیم گرفت نخستین تیم فوتبال را در کشور غنا تشکیل دهد (Faouzi, 1974). غنایی‌ها به‌ نوبه خود، فوتبال را برای ساحل‌ عاجی‌ها، در حوالی سال 1919 به ارمغان ‌آوردند؛ به این ترتیب، فوتبال از نخستین ورزش‌های مدرنی است که وارد ساحل‌ عاج می‌گردد و نخستین رقابت‌های داخلی، از سال 1920 آغاز می‌شود. جالب است که 98 درصد از کسانی که تا سال 1950 به ورزش مشغول‌اند، اروپاییان هستند، نه اهالی بومی. البته این به‌دلیل منعی بود که ازطرف همین استعمارگران وجود داشت. بعد از کسب استقلال، اهمیت ورزش و به‌ ویژه فوتبال در همبستگی و اتحاد ملی، باعث می‌شود که دولت روی آن سرمایه‌گذاری کند.

رشته‌های ورزشی مورد علاقه و اجرای اهالی ساحل‌ عاج متنوع و بسیارند. فوتبال، بسکتبال و تنیس، گلف و تکواندو از این جمله‌اند. در تکواندوی مردان و دوی سرعت زنان، ساحل‌ عاج توانسته است حتی به مدال المپیک هم دست یابد؛ ولی بدون‌‌شک، ورزش نخست ساحل‌ عاج، فوتبال است. شهر ابیجان در 2017، میزبان بازی‌های جهانی کشورهای فرانسه‌‌زبان بود. کاخ ورزش در ابیجان برای ورزش‌های سالنی و استادیوم فوتبال و دومیدانی اصلی ابیجان و بواکه، از مکان‌های ورزشی مشهور ساحل‌ عاج هستند. ورزش‌های آبی هم بیشتر به‌طور تفریحی در ساحل اقیانوس و در برخی تالاب‌ها برگزار می‌‌شوند.

پیش‌ از پیدایش این ورزش‌های مدرن، دو ورزش سنتی پرطرفدار در این سرزمین وجود داشته است؛ یکی قایق‌سواری و دیگری کشتی؛ به‌ویژه کشتی رایج و پرطرفدار بوده و در طول شب انجام می‌شده است؛ ازجمله نامدارترین کشتی‌گیران کهن، کلیبو، باگاستن، دمان و دانانه بوده‌اند. ورزش‌های دیگر که امروزه آن‌ها را تحت نام دومیدانی می‌شناسیم، در شکل رقص یا بازی اجرا می‌شده است؛ بنابراین، رقص هم در برخی نواحی، ازجمله، «امبنگ» (M’Bengue)، جزو ورز‌ش‌ها محسوب می‌شده و در جشن‌ها و عروسی‌ها، رقص‌های متنوع با ابزارهای موسیقی چون بالافون (Balafon) یا جامبه (Djembé) اجرا می‌شده است. لازم به ذکر است که این ورزش‌ها، معمولاً در نیمه دوم، یعنی نیمه خشک سال صورت می‌گرفته و در تمامی این ورزش‌ها، افزون بر بعد سرگرمی، جنبه‌ای معنوی و عرفانی نیز وجود داشته است. همچنین زنان حق شرکت در این ورزش‌ها و مراسم را نداشته‌اند.

در هر حال، مانند بسیاری از کشورهای آفریقایی دیگر، پرطرفدارترین ورزش در ساحل‌ عاج، فوتبال است. جام ملت‌های آفریقا همواره با هیجان و سروصدای زیاد و احساسات تند میهن‌پرستانه برگزار می‌شود؛ از جمله این رقابت‌ها می‌توان جام ملت‌های آفریقا در سال 1984 را مثال زد که ساحل‌ عاج در آن درخشید؛ یا بازی مقابل غنایی‌ها در سال 1993 که به درگیری هواداران و کشته‌‌شدن 23 نفر انجامید. سال 2014 ساحل‌ عاج برای دومین‌‌بار به قهرمانی جام ملت‌های آفریقا رسید. در پی این قهرمانی، مراسم شادی مردم به یک جشن ملی واقعی تبدیل شد و حتی رئیس‌جمهور واتارا هم در مراسم استقبال از اعضای تیم و کادر فنی شرکت کرد.

هر شهر و هر محله، تیم فوتبال خود را دارد و محبوبیت فوتبال تا حدی است که مردم خود یک سری رقابت‌های محلی بسیار پرطرفدار به‌ نام «ماراکانا»(Maracana) به راه انداخته و در تیم‌هایی هفت‌‌نفره به رقابت می‌پردازند. در این میان، ماراکانای ابیجان، معروف‌ترین رقابت است. دیگر اینکه فدراسیون فوتبال این کشور، در سال 1960 تأسیس گردیده و یک سال بعد، به فیفا پیوسته است. لیگ آن حرفه‌ای‌‌ست و باشگاه‌های حرفه‌ای مختلفی در آن مشغول به کارند و سطح بازی‌های لیگ به گونه‌ای‌‌ست که توانسته، بازیکنان سایر کشورها، از جمله آمریکای جنوبی را جذب کند. لیگ قهرمانی ساحل‌ عاج، زیر نظر فدراسیون فوتبال این کشور برگزار می‌شود؛ اما حامی مالی اصلی آن شرکت «اورانژ»(Orange) است که شرکتی فرانسوی است و در زمینه ارتباطات همراه، تلویزیون و اینترنت فعالیت دارد. اپراتور تلفن همراه و اینترنت ام‌‌تی‌‌ان آفریقای جنوبی نیز از حامیان مالی مسابقات فوتبال ساحل‌ عاج است.

لیگ قهرمانی، در دسته اول شامل 16 تیم، در دسته دوم 36 تیم، در دسته سوم 36 و در دسته چهارم شامل 80 تیم می‌شود. هرساله دو جام برگزار می‌شود؛ یکی جام فوتبال ساحل‌ عاج و دیگری، جام فلیکس هوفوئه بوآنی. از جمله معروف‌ترین تیم‌های باشگاهی ساحل‌ عاج، می‌توان از «اسک میموزاس»(ASEC Mimosas) و «آفریکا اسپور»(Africa Sports) نام برد که عمدتاً در رده‌های اول و دوم جدول هستند. سال 1984، ساحل‌ عاج برگزارکننده جام ملت‌های آفریقا بود و بازی‌ها، در شهرهای ابیجان و بواکه برگزار شد. در طی بازی‌ها، دولت برای حمایت از تیم ملی و البته به‌ دلیل هیجانی که میان مردم برای این ورزش وجود دارد، مدارس را تعطیل کرد و با وجود حذف تیم ملی ساحل‌ عاج در همان دور اول، طی دو هفته مدرسه‌ها بسته باقی ماندند. شایان‌ ذکر است که در این کشور، تیم ملی را به‌نام «فیل‌ها» می‌شناسند. از زمانی هم که تیم ملی فوتبال ساحل‌ عاج نتایج خوبی در آفریقا و به‌ ویژه جام جهانی 2006 آلمان به‌‌دست آورد، فوتبالیست‌های آن مورد توجه باشگاه‌های اروپایی قرار گرفته‌اند.

ساحل‌ عاج در جام ملت‌های آفریقا در سال 1992، قهرمان و در سال 2006، نایب‌قهرمان شد. همچنین جام جهانی سال 2006 آلمان، اولین جام جهانی فوتبال این کشور بود. معروف‌ترین بازیکنان ساحل‌ عاجی «دیدیه دروگبا» و «یحیی توره» نام دارند که چندین‌‌ بار به‌عنوان بهترین بازیکن سال آفریقا شناخته شده‌اند. تعداد استادیوم‌های کشور درمجموع 17 عدد است[X] که هیچ‌کدام ظرفیتی بیش‌از 45000 نفر ندارند. استادیوم ابیجان و استادیوم بواکه، معروف‌ترین ورزشگاه‌های ساحل‌ عاج هستند و حتی بسیاری از گردهمایی‌های سیاسی و اجتماعی و جشن‌های بین‌المللی هم در این دو استادیوم برگزار می‌شوند.

از دیگر ورزش‌های امروزی ساحل‌ عاج گلف است که برای آن زمین‌های مناسبی در ابیجان، یاموسوکرو و سن پدرو احداث شده است. هر ساله در این ورزش، مسابقات بین‌المللی مهمی با نام «جایزه‌ فلیکس هوفوئه بوآنی» برگزار می‌گردد و ورزشکاران معروف از سرتاسر دنیا در آن شرکت می‌کنند. ورزش‌های آبی نیز از محبوبیت و رواج برخوردارند. رالی ساحل‌ عاج نیز با نام «بانداما»(Bandama) که نام یکی از رودهای بزرگ کشور است، از ورزش‌های محبوب این سرزمین محسوب می‌شود. این ورزش که از سال 1969 بدین‌‌سو برگزار می‌شود، به‌‌دست شخصی به‌نام «ژان کلود برتران» بنیان نهاده شد و از دشوارترین رالی‌های دنیا به‌‌شمار می‌رود. از نظر مالی و اقتصادی، بخش ورزش نیمه‌‌آزاد است و وزارت جوانان و ورزش، مسئولیت اداره آن را برعهده دارد. نکته آخر اینکه ورزش و سیاست در ساحل‌ عاج بر یکدیگر اثرگذارند و بسیاری از نامزدها، در هر انتخاباتی بر روی برنامه‌های ورزشی خود تأکید بسیار می‌کنند (Odjo, 1982: 59).[۲۵]

بهداشت و سلامت

ساحل‌ عاج در زمینه امکانات بیمارستانی و پزشکی، نسبت به کشورهای دیگر آفریقایی وضعیت نسبتاً بهتری دارد؛ ولی هزینه‌های درمان سرسام‌آورند و اکثر مردم، امکان استفاده از آن را ندارند. بیمه‌های پوششی هم در این زمینه ناکارآمد هستند. همانند بسیاری از کشورهای آفریقایی، در ساحل‌ عاج نیز پزشکی با سنن و به‌ ویژه اعتقادات جان‌ باوران ارتباطی عمیق دارد؛ به عبارت دیگر، طب (درمیان عموم مردم و به‌ویژه در روستاها) برای درمان بیماری‌هایی به‌‌کار می‌رود که ریشه‌هایی ماورایی و مذهبی برای آن‌ها قائل هستند. پس درمان هم درمیان این اقشار، با کمک نیروها و گیاهان طبیعی صورت می‌گیرد؛ به این ترتیب، گاه درمان بیماری به نیرویی الهی و ماورایی محول می‌شود. این نیرو یا الهه، دربین سنوفوها، «تین فولو»(Tienfollo)؛ درمیان ملنکه‌‌ها، «فللی کلا»(flêlikêla) و دربین بائوله‌ها، «کومین»(komien) نامیده می‌شود. البته نمی‌توان منکر تأثیر روانی این‌گونه درمان‌ها یا طبابت شد.

نوع دیگری از طبابت سنتی در میان اهالی بومی در ساحل‌ عاج رایج است که ریشه‌ای عربی و اسلامی دارد. این نوع درمان که عاملان درمان در آن مارابوها هستند، بین قرون 17 تا 19 به این سرزمین وارد شده است (Memel-Fotê, 2008). لازم به توضیح است که «مارابو» در آفریقای مادون صحرا، به ساحره‌ها و جادوگران و در کل کسانی که قدرت پیشگویی دارند گفته می‌شود. البته مارابوها به تعلیم مذهبی و اسلامی کودکان نیز می‌‌پردازند و درکل نقش روحانی را هم برعهده دارند.

اما طب مدرن، با استعمار فرانسوی‌ها و استقرار ایشان بین سال‌های 1905 تا 1921 در این سرزمین آغاز می‌گردد. طب چینی هم پس‌ از استقلال وارد این کشور شد. شرکت‌های ساحل‌ عاجی تولید دارو وجود دارند؛ ولی داروهای فرانسوی و هندی در داروخانه‌های ساحل‌ عاج به‌وفور یافت می‌شوند. دولت در سال 1999 انجمنی را به‌ نام «انجمن ملی یاران طب چینی در ساحل‌ عاج» تأسیس کرد. شاید بتوان گفت که در حال حاضر و در مقایسه با سایر کشورهای غرب آفریقا، ساحل‌ عاج از زیرساخت‌های بهتری در زمینه‌ سلامت برخوردار است. با این‌حال از نوزده منطقه اداری که در کشور تعریف ‌شده، تنها سه‌تای آن‌ها مجهز به مراکز بیمارستانی دانشگاهی هستند: این سه مرکز، یکی «کوکودی»، دیگری «ترشویل» و آخری «یوپوگون»(Yopougon) در ابیجان است. مناطق اداری دیگر، مجهز به مراکز بیمارستانی منطقه‌ای هستند. هلال‌احمر جمهوری اسلامی ایران نیز با داشتن یک درمانگاه در یکی از مناطق حاشیه‌ای و فقیرنشین ابیجان قرار دارد. رئیس هلال‌‌احمر ایران در سال 1399 به ساحل عاج سفر کرد و ملاقاتی با وزیر بهداشت این کشور انجام داد که این دیدار نیز می‌‌تواند به تقویت حضور ایران در عرصه درمان ساحل عاج و افزایش صادرات اقلام پزشکی به منطقه غرب آفریقا مؤثر باشد. از بین دیگر امکانات درمانی ساحل عاج، از دو بیمارستان نظامی نیز می‌توان یاد کرد که یکی در بواکه و دیگری باز در ابیجان واقع شده است. به این فهرست می‌توان بیمارستان کارمندان دولت در پلاتو، بیمارستان جزامیان مانیکرو (Manikro)، دالوا (Daloa)، مان (Man) و بیمارستان روانی بنژرویل را اضافه کرد. مابقی مراکز بهداشت هستند که همچون بیمارستان‌ها، با مسائلی از قبیل کمبود امکانات و پزشک و پرستار مواجه‌ هستند: مطابق آمار سال 2007، برای هر 9908 نفر، یک پزشک؛ برای هر 2416 نفر، یک پرستار و برای هر 2118 نفر، یک ماما یافت می‌شود (La Côte d'Ivoire en chiffres, 2007: 173).

در کل وضعیت امکانات سلامت و بهداشت در کشور خیلی مناسب نیست و دسترسی به امکانات موجود برای همگان ناممکن است. با توجه به فقر مردم و ناتوانی آنان در پرداخت هزینه‌های سلامت، دولت زمانی بر آن شده بود تا درمان را رایگان اعلام کند و تا سال 1994 نیز در درمانگاه‌ها و بیمارستان‌های عمومی، درمان کاملاً رایگان بود؛ اما این سیاست خیلی زود کنار گذاشته شد. اوضاع بهداشت و سلامت و متعاقب آن افزایش مرگ‌ومیر، به‌ویژه از سال 1999 و شروع بحران سیاسی و نظامی کشور، رو به وخامت گذاشت. در سال 2004 شاخص فقر در این کشور به 40.3 درصد رسید و ازمیان 108 کشور درحال ‌توسعه، ساحل‌ عاج در مقام 92 قرار گرفت. شاخص فقر در سال 2009 نیز چندان بهبود پیدا نکرد و بهتر از 37/4 نبود، به طوری که در این سال، از میان 135 کشور، ساحل‌ عاج در مقام 119 قرار گرفت. این وضعیت طبیعتاً بر وضع سلامت مردم تأثیر منفی داشت و شمار بیماران افزایش پیدا کرد و از 17242 نفر در سال 2001، به 19944 نفر در 2005 رسید. همچنین آمار ابتلا به بیماری‌های واگیردار از 50 به 60 درصد افزایش یافت و میزان مرگ‌ومیر با نرخ 14/2 از 1000 نفر اعلام گردید.

متخصصان و ناظران، از جمله دلایل این وضعیت را شهرسازی بی‌برنامه و عجولانه، نرخ بالای بی‌سوادی، ناسالم بودن آب در بسیاری از نواحی و بودجه‌های ناچیز دولت در حوزه سلامت دانسته‌اند. از میان سایر بیماری‌های کشنده، هپاتیت، ایدز، سل و مالاریا، بیشترین تعداد قربانی را می‌گرفتند. در این میان، همچنان بیشترین آمار مرگ‌ومیر در بین کودکان زیر پنج سال، مربوط به بیماری مالاریاست. از طرفی مطابق با آمار سال 2003، حدود 7 درصد از جمعیت کشور، یعنی 570 هزار نفر، به بیماری هپاتیت مبتلا بوده‌اند؛ بیماری‌‌ای که گفته می‌شود سالانه 47 هزار نفر را به کام مرگ می‌فرستد (Central intelligence agency, 2008). بیماری فلج اطفال و نارسایی‌های هنگام تولد نیز در ساحل‌ عاج، آمار نسبتاً بالایی را نشان می‌دهد. برخی کارشناسان، نارسایی‌های نوزادان را با انباشت زباله‌های هسته‌ای کشور فرانسه در خاک ساحل‌ عاج مرتبط می‌دانند؛ به این ترتیب، می‌توان گفت عمده برنامه‌ها و اقداماتی که دولت در حوزه سلامت تا پیش‌ از آغاز نزاع‌های سیاسی و نظامی انجام داده بود، بی‌اثر شده است. بنابر آمار سال 2017، نرخ افزایش جمعیت در این سال 2/6 درصد، نرخ فرزندآوری 1/35 درصد، نرخ مرگ‌ومیر 10/4 درصد و امید به زندگی 56/4 سال اعلام شده است.[XI]

درباره بیمه‌های درمانی قابل‌‌ذکر است که برای کارگران در بخش‌های عمومی و خصوصی، سه ارگان بیمه‌کننده در سطح کشور وجود دارد؛ یکی «صندوق ملی حمایت اجتماعی» (CNPS) که به بخش خصوصی خدمات ارائه می‌دهد و البته کل نظام تأمین اجتماعی ساحل‌ عاج تحت نظارت آن است. در امور پزشکی، این سازمان حوادث ناشی از کار و بیماری کارگرانی را که کارفرماهایشان حق بیمه آن‌ها را پرداخت کرده باشند، تحت پوشش قرار می‌دهد. هم‌اکنون بیش‌ از یک‌میلیون حقوق‌بگیر، تحت پوشش این سازمان هستند. البته بسیاری از کارفرمایان از قانون تخطی می‌کنند و حق بیمه کارگران خود را پرداخت نمی‌کنند.

در بخش عمومی، سازمان ارائه‌دهنده خدمات به صندوق عمومی بازنشستگان، دولت است که هزینه درمان را نیز می‌پردازد؛ اما در این بخش، به‌ویژه «بیمه عمومی کارکنان دولت» (MUGEF-CI) فعالیت می‌کند که نوعی بیمه تکمیلی محسوب می‌شود و حدود 70 درصد از هزینه‌های درمان را پرداخت می‌کند. عضویت در این سازمان، برای کارکنان بخش عمومی اجباری است.

درکل، یکی از دشواری‌های موجود در ساحل‌ عاج در حوزه سلامت، توزیع بسیار نامتعادل و پراکنده امکانات بهداشتی است و این مشکل، هم به مراقبت‌های اولیه و هم به مراقبت‌های ثانویه و تخصصی مربوط می‌شود. از عوامل این مشکل، می‌توان به کمبود نیروی انسانی، امکانات مالی، نگاه‌های همچنان سنتی به طب و بی‌سوادی اشاره کرد. تنها بخش کوچکی از جامعه که تمول مالی دارد، می‌تواند از کلینیک‌های خصوصی یا معالجه در خارج از کشور بهره جوید.[۲۶]

ایدز

بیماری ایدز برای اولین‌بار در سال 1985 در این کشور مشاهده شد و از آن موقع تا به امروز، همواره بر شمار مبتلایان به این بیماری مهلک افزوده شده است.[XII] از سال 1998 به این‌سو، اولین عامل مرگ‌ومیر مردان و دومین عامل مرگ زنان در این کشور، همین بیماری بوده و از همین رو، مانعی اساسی بر سر راه توسعه ساحل‌ عاج محسوب می‌گردد. رفتارهای پرخطر کنترل‌‌نشده، به‌ ویژه در نواحی روستایی، چشمگیرتر از نواحی شهری می‌باشند (INS, 2006). در سال 2017 تعداد مبتلایان به ایدز از 350 هزار تا 690 هزار نفر تخمین زده می‌شود که نسبت به آمارهای بالای یک‌میلیون نفر در دهه 90، کاهش یافته است. نرخ ابتلا دربین افراد بالغ بین 15 تا 49 سال، عدد 2/8 درصد را نشان می‌دهد.

در حال حاضر مسئولیت مبارزه با ایدز به وزارت بهداشت و سلامت سپرده شده که پیشرفت‌های زیادی هم در این زمینه داشته است. اطلاع‌رسانی‌های زیادی توسط رسانه‌ها در این خصوص صورت گرفته؛ به‌ نحوی‌ که تقریباً مسئله ایدز در ساحل‌ عاج مهار شده، هرچند هنوز آمار ابتلا به این بیماری بسیار بالاست. بر طبق آمارهای بین‌المللی در سال 2017، تعداد 10893 نفر کارگر جنسی زن در ساحل‌ عاج وجود دارد که 12/2 درصد آن‌ها مبتلا به بیماری ایدز هستند. از این میان فقط 24 درصد تحت درمان هستند. از این تعداد 9 دهم درصد هم دچار بیماری مقاربتی سیفلیس می‌باشند. تعداد کارگران جنسی مرد در ساحل‌ عاج 29549 نفر اعلام شده که 12/33 درصد آن‌ها مبتلا به ایدز هستند. فقط 11 درصد آن‌ها تحت درمان قرار دارند. بر طبق آمار سال 2014، تعداد 5/3 درصد از معتادان تزریقی، مبتلا به ایدز هستند.[۲۷]

مالاریا

به‌طور سالیانه، در سراسر دنیا، بیماری مالاریا (پالودیسم) منجر به فوت حدود 400 هزار نفر می‌شود. بنابر گزارش سازمان جهانی بهداشت، 81 درصد از موارد ابتلا به بیماری مالاریا در کل جهان، مربوط به آفریقا می‌شود و 86 درصد مرگ‌ومیرهای ناشی از ابتلای به این بیماری، مربوط به کودکان زیر 5 سال است. درمورد ساحل‌ عاج، گزارش این‌گونه است که بیش‌ از 90 درصد ساکنان این سرزمین، در معرض ابتلا به مالاریا قرار دارند. ابتلا به این بیماری، حتی منجر به برخی عوارض خونی به‌طور مادرزادی در ساحل‌ عاجی‌ها شده است. از این میزان، بنابر آمار سال 2008، حدود 3/5 میلیون نفر کودک زیر یک سال و یک‌میلیون نفر زنان باردار هستند.[XIII] در واقع این بیماری، دلیل نخست مراجعه به پزشک یا بهداری‌ها محسوب می‌شود و عامل نخست مرگ‌ومیر کودکان زیر 5 سال است. گاه حتی گفته می‌شود، ابتلای به مالاریا، به ‌آسانی سرماخوردگی است و به همان اندازه که در کشوری مثل ایران ممکن است در فصل زمستان سرماخوردگی شیوع داشته باشد، در ساحل‌ عاج، مالاریا رایج است و مردم به‌طور عامیانه آن را «پالو» می‌نامند که از کلمه فرانسوی پالودیسم گرفته شده است (Ouattara, 2009). دولت با توزیع رایگان پشه‌بندهای آغشته به مواد حشره‌کش و همچنین از طریق سم‌پاشی گسترده و اطلاع‌رسانی مردمی، در حال مبارزه با این بیماری است. مؤسسات اروپایی هم به‌ طور جدی، درحال انجام پژوهش‌ها و آزمایش‌هایی درخصوص تولید واکسن مالاریا هستند. درصورت تشخیص به‌موقع و مصرف دارو یا تزریق آمپول‌هایی که به‌وفور در داروخانه‌ها یافت می‌شود، این بیماری کاملاً قابل‌درمان است.[۲۸]

سایر بیماری‌ها

از بیماری‌های خطرناک دیگری که در این ناحیه شیوع دارد و از راه نیش پشه‌ها منتقل می‌شود، تب زرد است. این بیماری، به‌صورت دوره‌ای، برخی نواحی را دچار می‌سازد و معمولاً قربانیان زیادی هم می‌گیرد. در کل دنیا، تعداد قربانیان سالیانه این بیماری حدود 40 هزار نفر است. برای ورود به کشور ساحل‌ عاج، مسافران خارجی موظف‌اند گواهی رسمی، مبنی بر تزریق واکسن تب زرد را ارائه دهند و در صورت نداشتن این گواهی، در محل فرودگاه، این واکسن توسط کادر درمانی مستقر، به مسافران ورودی به ساحل‌ عاج تزریق می‌‌گردد. بیماری دیگر سل است که از دغدغه‌های اصلی دولت و وزارت بهداشت محسوب می‌شود. بیماری مننژیت و هپاتیت هم به‌‌ترتیب، از آفات مهم سلامت اهالی این سرزمین هستند که به‌ ویژه، به‌ دلیل هزینه‌بر بودن درمان آن‌ها، به معضلی بدل شده است.[۲۹]

پاورقی

[I]. http://www.fratmat.info

[II]. http://www.un.org [III]. http://www.thedailybeast.com [IV]. http://www.terrafemina.com

[V]. http://www.banquemondiale.org

[VI]. http://www.ins.ci

[VII]. http://www.cotedivoire.mfa.gov.ir

[VIII]. مرکانتیلیسم، به جریانی از تفکر اقتصادی اطلاق می‌گردد که با کشف دنیای جدید (آمریکا) و ظهور استعمار و سلطنت مطلقه، به‌‌وجود آمد؛ بنابر این تفکر، شاه یا امیر، قدرت خود را از کسب طلا و با جمع‌آوری مالیات به‌‌دست می‌آورد، پس باید بر طبقه‌ بازرگانان متکی باشد و به شکوفایی صنعت و تجارت ملت خود کمک کند و از این طریق، امکان ورود فلزهای قیمتی به کشورش را فراهم سازد.

[IX]. http://www.cia.gov

[X]. http://www.worldstadiums.com

[XI]. http://www.ins.ci

[XII]. http://www.fratmat.info

[XIII]. http://www.news.abidjan.net

فصل چهار: سیاست و حکومت

پس از کسب استقلال در سال 1961، رژیم سیاسی ساحل‌ عاج به جمهوری بدل می‌شود و حکومتی واحد بر سراسر کشور حاکم می‌گردد. پس قوای سه‌‌گانه مجریه، مقننه و قضاییه در دل حکومت تعریف و نهادهای مربوطه مستقر می‌شوند. در کنار این سه قوه، دو نهاد دیگر نیز به نام‌های شورای اقتصادی و اجتماعی و واسطه جمهوری، پا به عرصه سیاسی کشور می‌نهند. ویژگی مهم دیگری که نظام سیاسی اخیر را از پیش متمایز می‌کند، احزاب سیاسی هستند.

قانون اساسی ساحل‌ عاج

در ساحل‌ عاج نیز همچون سایر کشورها، قانون اساسی، «قانون عالی، بنیادی و همانی است که بر تمام متون دیگر قانون‌گذاری رجحان دارد». در این قانون، جامعه و نمادهایی که بر اساس آن‌ها کشور ساحل‌ عاج از سایر کشورها متمایز می‌گردد، تعریف شده‌اند: پرچم، سرود ملی، شعار، پول واحد، شکل حکومت، نظام سیاسی، نظام انتخاباتی و... .

قانون اساسی کنونی ساحل‌ عاج، حاصل تغییرات فراوانی است که این کشور در دوران کوتاه پس‌از استقلال، ازسر گذرانده است. یکی از این تغییرات قانون اساسی به سال 2000 برمی‌گردد که در آن از جمهوری دوم سخن به‌‌میان می‌آید. در این قانون اعدام ملغا می‌گردد و دوره ریاست‌جمهوری پنج سال تعیین می‌شود و مطابق آن، رئیس‌جمهور تنها برای یک دوره دیگر می‌تواند انتخاب شود. این متن به رأی عمومی گذاشته می‌شود و با بیش‌از 50 درصد آرا، به تصویب می‌رسد. در این قانون اساسی، ضمن تأکید بر جایگاه رئیس‌جمهور در اداره کشور و قدرت وی، نخست‌وزیر نیز جایگاهی پیدا می‌کند. هرچند نخست‌وزیر ازسوی رئیس‌جمهور تعیین می‌شود و درمقابل او مسئول است.

درواقع هدف از این قانون، اعمال بیشتر دموکراسی و شفافیت در اداره امور عنوان می‌شود. همچنین از ویژگی‌های قانون اساسی سوم (همین قانون)، تدوین موانعی مشخص و معین بر سر راه فساد حکومت است. در سال 2016 نیز تغییر دیگری در قانون اساسی ایجاد شد و پست معاونت رئیس‌جمهور به قانون اساسی اضافه شد که «کابلان دانکان» (نخست‌وزیر سابق)، به‌عنوان نخستین معاون اول رئیس‌جمهور انتخاب شد. درصورت فوت یا استعفای رئیس‌جمهور، این معاون اول اوست که مسئول اداره کشور و برگزاری انتخابات خواهد بود. طبق قانون اساسی جدید که در همه‌پرسی اکتبر 2016 توسط ملت ساحل‌ عاج تأیید شد، سن حداکثری 75 سال برای کاندیداتوری پست ریاست‌جمهوری حذف شد. همچنین رئیس‌جمهور باید با ملیت ساحل‌ عاجی باشد، ولی برخلاف قانون اساسی قبلی، لزوماً نیاز نیست ملیت پدر و مادر او هم ساحل‌ عاجی باشد. دو نهاد قانون‌گذاری، شامل یک پارلمان و یک سنا، پیش‌بینی شد که یک‌سوم اعضای سنا را رئیس‌جمهور تعیین می‌کند.

قوه مجریه

قوه مجریه تا سال 1990 در اختیار رئیس‌جمهور قرار داشت، اما از این تاریخ به بعد، با ابداع مقام نخست‌وزیری، امور اجرایی کشور در اختیار دو نفر، رئیس‌جمهور که به‌عنوان رئیس حکومت شناخته می‌شود و نخست‌وزیر که دولت را رهبری می‌کند، قرار می‌گیرد. البته این ویژگی برگرفته از نظام پارلمانی، به‌هیچ‌وجه قدرت رئیس‌جمهور را محدود نمی‌کند. رئیس‌جمهور با رأی مستقیم عموم مردم، در انتخاباتی دودوره‌ای و برای مدت پنج سال انتخاب می‌شود. همچون سایر نظام‌های جمهوری، این دوره برای یک‌بار قابل‌‌تمدید است. رئیس‌جمهور قدرت اجرایی را دردست دارد، ضامن استقلال ملی و تمامیت ارضی است و احترام و عمل به قانون اساسی و معاهده‌ها و قراردادهای بین‌المللی برعهده اوست. او همچنین ریاست نیروهای مسلح را برعهده دارد، به‌عنوان رئیس اداری کشور نصب و عزل‌های مدنی و نظامی زیر نظر او انجام می‌گیرد. همچنین در شرایط اضطراری و در زمان بحران، رئیس‌جمهور می‌تواند از حدود اختیارات خود فراتر رود و درصورت فوت، استعفا یا هرگونه منعی، معاون اول رئیس‌جمهور، جانشین رئیس‌جمهور شده و شرایط را برای برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری آماده خواهد کرد.

در قانون اساسی مصوب 2016، از ماده 54 تا 77، مربوط به رئیس‌جمهور می‌باشد که شرایط انتخاب، وظایف و مسئولیت‌هایش تعیین شده است. مواد 78 تا 80 هم مربوط به معاونت ریاست‌جمهوری است که در تغییرات سال 2016، به قانون اساسی اضافه شده‌اند.

نخست‌وزیر ازسوی رئیس‌جمهور منصوب می‌شود و دربرابر او باید پاسخگو باشد و رئیس‌جمهور حق عزل او را نیز دارد. این‌‌گونه و برخلاف آنچه در نظام‌های پارلمانی مرسوم است، این اکثریت مجلس نیستند که نخست‌وزیر را انتخاب می‌کنند. بنابر آنچه از قانون اساسی برمی‌آید، نخست‌وزیر هیچ‌گونه قدرت اجرایی خاصی خارج از نظارت رئیس‌جمهور ندارد. او حتی اعضای کابینه خود را نیز با مشورت و صلاح‌دید رئیس‌جمهور انتخاب می‌کند. درنهایت می‌توان گفت که نخست‌وزیر نقشی جز هماهنگ کردن امور مربوط به کابینه ندارد. مواد 81، 82 و 83 از قانون اساسی ساحل‌ عاج، مربوط به وظایف و اختیارات نخست‌وزیر می‌باشند.

از 10 ژانویه 2017 تا 8 ژوئیه 2020، نخست‌وزیری ساحل‌ عاج در اختیار «امدو گون کولیبالی» (متولد 1959) بود. پس‌از مرگ غیرمنتظره او، «حامد باکایوکو»، به‌عنوان نخست‌وزیر تعیین گردید که وی نیز در  10 مارس  2021 درگذشت و به جای او پاتریک آشی که از پدری ساحل عاجی و مادری فرانسوی در پاریس به دنیا آمده است، مسئول تشکیل کابینه شد. نام وزاری کابینه پاتریک آشی به شرح زیر است:

-          نخست‌وزیری، رئیس دولت: پاتریک ژروم آشی؛

-          وزارت دفاع:  براهیما واتارا؛

-          وزارت امور خارجه: خانم کاندیا کامیسوکو کامارا؛

-          وزارت آموزش عالی و تحقیقات علمی: آداما دیاوارا؛

-          وزارت آموزش ملی و سوادآموزی: خانم ماریاتو کونه؛

-          وزارت دادگستری: سانسان کامبیله؛

-          وزارت کشور و امنیت: واگوندو دیامونده؛

-          وزارت آب‌ها و جنگل‌ها: الن ریشار دونوهی؛

-          وزارت کشاورزی و توسعه روستایی: کوبنان کواسی اجومانی؛

-          وزارت منابع جانوری و آبزیان: سیدی تیموکو توره؛

-          وزارت طرح و توسعه: خانم نیال کابا؛

-          وزارت حمل‌ونقل: امدو کونه؛

-          وزارت کار و تأمین اجتماعی: آداما کامارا؛

-          وزارت اقتصاد و دارایی: اداما کولیبالی؛

-          وزارت ساخت و مسکن و شهرسازی: برونو نابان کونه؛

-          وزارت آموزش فنی و حرفه‌‌‌‌ای: افی نگسان؛

-          وزارت زهکشی: بوآکه فوفانا؛

-          وزارت انسجام و مبارزه با فقر: خانم میس بلمون دوگو؛

-          وزارت اقتصاد دیجیتالی، ارتباطات از راه دور و نوآوری: روژه فلیک ادوم؛

-          وزارت ارتباطات و رسانه‌‌ها و سخنگوی دولت: امدو کولیبالی؛

-          وزارت تحصیلات عالی و تحقیقات علمی: آداما دیاوارا؛

-          وزارت معادن، نفت و انرژی: توماس کامارا؛

-          وزارت سلامت، بهداشت عمومی و مبارزه با بیماری‌‌ها: پیر دیمبا؛

-          وزارت مبارزه با فساد: اپیفانه زورو بی بالو؛

-          وزارت مدرن‌‌سازی ادارات و نوسازی خدمات عمومی: خانم آن دزیره اولوتو؛

-          وزارت فرهنگ و صنایع هنری و نمایش‌‌ها: خانم آرلته بادو نگسان کوامه؛

-          وزارت تجهیز و نگهداری راه‌ها: امده کوفی کوآکو؛

-          وزارت محیط‌زیست و توسعه پایدار: ژان لوک اسی؛

-          وزارت آشتی و انسجام ملی: برتن کوادیو کونان؛

-          وزارت تجارت و صنعت: سلیمان دیاراسوبا؛

-          وزارت گردشگری و تفریحات: سیاندو فوفانا؛

-          وزارت ارتقای ورزش‌ها و توسعه اقتصاد ورزشی: پولن کلود دانهو؛

-          وزارت آب: لوران چاگبا؛

-          وزارت ارتقای جوانان، اشتغال جوانان و جانشین سخنگوی دولت: ممدو توره؛

-          وزارت بودجه: موسی سانوگو؛

-          وزارت ارتقای سرمایه‌گذاری و توسعه بخش خصوصی: امانوئل اسمل اسی؛

-          وزارت ارتقای شرکت‌های کوچک و متوسط، صنایع دستی و تحول بخش غیررسمی: فلیکس انوبله؛

قوه مقننه (مجلس ملی ساحل‌ عاج و سنا)

در قانون اساسی ساحل‌ عاج، مواد 85 تا 100 مربوط به قوه مقننه است که از مجلس ملی و مجلس سنا تشکیل شده است. مجلس ملی بر اساس قانون اساسی مصوب 31 اکتبر 1960 تشکیل شده است. در آن زمان مجلس از 70 نماینده تشکیل می‌شد که همگی ساحل‌ عاجی بودند؛ اما این تعداد به‌مرور افزایش یافته و هم‌اکنون مجلس ملی ساحل‌ عاج 255 عضو دارد و شامل کمیسیون‌های فنی و گروه‌های پارلمانی مختلف می‌شود. نمایندگان با رأی مستقیم مردم و برای 5 سال انتخاب می‌شوند، از مصونیت پارلمانی برخوردارند و وظیفه آنان تصویب قوانین و تعیین مالیات و نیز نظارت بر قوه مجریه است. از 7 مارس 2019، «امدو سومائورو» از RHDP ریاست مجلس ملی ساحل‌ عاج را برعهده دارد.

مجلس ملی ساحل‌ عاج در جریان بحران سیاسی و نظامی سال 2002 و مدیرت آن نقش مهمی ایفا کرد؛ بدین‌صورت که بر حسن اجرای مفاد معاهده مارکوسی و قراردادهای بعدی نظارت داشت و برای بازگشت به حالت عادی، ده‌ها لایحه و قانون را به تصویب رساند؛ اما درپی بحران یادشده و در شرایطی که شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه‌ای تصویب کرده بود که مطابق آن مجلس باید در 16 دسامبر 2005 به کار خود پایان می‌داد و انتخابات جدیدی برگزار می‌شد، مجلس همچنان به کار خود ادامه داد و به بهانه وخامت اوضاع بر سر کار باقی ماند. ازجمله شرایط نامزدی برای نمایندگی مجلس، داشتن حداقل 25 سال سن است. هر نماینده، نماینده کل ملت محسوب می‌شود و از مصونیت پارلمانی برخوردار است.

از معروف‌ترین رؤسای مجلس ملی ساحل‌ عاج، از ابتدا تاکنون، می‌توان به این اسامی اشاره کرد: هوفوئه بوآنی که از 1953 تا 1959 ریاست را برعهده داشت، فیلیپ یاسه که از 1959 تا 1980 در این مقام بود، کونان بدیه که از 1980 تا 1993 در قدرت بود و ممدو کولیبالی[116] که ریاست مجلس ملی ساحل‌ عاج را از سال 2001 تا مارس 2012 برعهده داشت. گیوم سورو[117] نیز از 2012 تا 2019، ریاست مجلس را در اختیار داشت. وی پیش‌ازاین سمت و از سال 2007، در مقام نخست‌وزیری ایفای نقش می‌نمود؛ اما در انتخابات ریاست‌جمهوری سال 2010، با طرفداری از پیروزی واتارا، در صف مخالفان جدی باگبو قرار گرفت. همین موضوع موجب بازگشت او به مقام نخست‌وزیری پس‌از اعلان سوگند واتارا می‌‌گردد و تحت ریاست او در تاریخ 1 ژوین 2011، برای چهارمین‌‌بار دولت خود را تشکیل می‌دهد؛ اما در ظرف کمتر از یک سال از این تاریخ، استعفای خود و دولتش را اعلام می‌دارد و چند روز پس‌ازآن، به‌اتفاق آرا، به ریاست مجلس ملی انتخاب می‌گردد. البته پیش‌ازاین بیان شد که در بحران‌های اخیر، سورو همواره در صف مخالفان بود و باگبو، تنها از روی ناچاری او را نخست‌وزیر خود کرده بود.

آخرین انتخابات مجلس در ساحل‌ عاج، در اکتبر 2018 روی داد که در جریان آن، در برخی مناطق شاهد درگیری‌هایی بودیم که به مرگ چندین نفر انجامید. هرچند بعضی از کاندیداها صحت و سلامت انتخابات را زیر سؤال بردند؛ ولی درکل، این انتخابات در آرامش نسبی برگزار شد. در حال حاضر، از 255 نماینده، 167 کرسی متعلق به RHDP اجتماع هوفوئیست‌‌ها برای دموکراسی و صلح است. UDCPI حزب اتحاد برای صلح و دموکراسی (حزب عبدالله تواکوس مابری)، 6 کرسی کسب کرده است؛ 3 کرسی به جبهه مردمی ساحل‌ عاجی (حزب افی نگسان) و 3 کرسی هم به حزب اتحاد برای ساحل‌ عاج رسیده است. 76 کرسی هم ظاهراً کاندیدای مستقل اعلام شده‌اند.

مجلس سنای ساحل‌ عاج در دوره جمهوری سوم و پس‌از رفراندوم اصلاح قانون اساسی، در سال 2016 ایجاد شد. این مجلس 99 سناتور دارد که دوسوم آن‌ها (66 سناتور)، توسط اعضای شوراهای شهرداری، منطقه‌ای و نمایندگان مجلس ملی برگزیده می‌شوند. به‌گونه‌ای که نمایندگان هریک از 33 استان ساحل‌ عاج، 2 سناتور را برمی‌گزیند. یک‌سوم باقیمانده (33 سناتور)، ازسوی رئیس‌جمهور تعیین می‌شوند؛ یعنی یک سناتور برای هر استان، منتخب رئیس‌جمهور است. دوره نمایندگی سناتورها 5 سال است. اولین انتخابات سنا در 24 مارس 2018 برگزار شد و 50 کرسی به ائتلاف RHDP و 16 کرسی، به مستقل‌ها رسید. ریاست سنا برعهده ژانو ائوسو کوادیو، از RHDP قرار دارد.

قوه قضاییه

پیش‌‌از دوره استقلال، دو نظام حقوقی در ساحل‌ عاج وجود داشت: یک نظام حقوقی فرانسوی که حقوق فرانسه را اعمال می‌نمود و یک‌ نظام حقوقی محلی. این دوگانگی، البته به بافت اجتماعی و سیاسی کشور برمی‌گشت که در دل خود دو گونه تبعه خارجی و بومی را جای داده بود؛ اما پس‌از کسب استقلال در 1961، ساحل‌ عاج نظام قضایی خود را نیز بازبینی و بازسازی و آن را بنابر اقتضائات روز نو می‌کند. این نوسازی، با توجه به سه اصل صورت می‌گیرد: عدالت به‌نام مردم اجرا می‌شود؛ قضات در اجرای احکام جز به قانون تن درنمی‌دهند و استقلال آن‌ها باید ازسوی رئیس‌جمهور تأمین شود و بالاخره اینکه قوه قضاییه، مسئول حفاظت از آزادی‌های فردی است (Rougerie, 1978: 427-433).

البته پس‌از این اقدامات، همچنان نظام حقوقی ساحل‌ عاج متأثر از نظام قضایی فرانسه باقی می‌ماند. دیوان عالی، برترین نهاد قضایی محسوب می‌شود و بر امور حقوقی در درجه‌ اول و دوم اهمیت نظارت می‌کند؛ اما امور قضایی خاص، تحت نظارت مشترک شورای قانون اساسی و دادگاه عالی قضایی است. شورای قانون اساسی که در سال 1994 بنیان نهاده شد، بر صحت و سلامت انتخابات مهم کشور و رفراندوم‌ها نظارت دارد. درواقع این نهاد بالاترین حق قضایی درخصوص انتخابات را در اختیار دارد. تصمیمات آن حکومتی محسوب می‌گردند و از هفت عضو تشکیل شده است: رئیس شورا که ازسوی رئیس‌جمهور و برای 6 سال منصوب می‌شود و 6 مشاور که سه نفر آن‌ها ازسوی رئیس شورا و 3 نفر دیگر، ازسوی رئیس مجلس ملی انتخاب می‌شوند. همچنین رؤسای جمهور قبلی نیز اعضای حقوقی این شورا محسوب می‌شوند.

شورای اقتصادی و اجتماعی[118]

این شورا در سال 1961، یعنی یک سال پس‌از کسب استقلال، تأسیس گردید و نقشی اساساً مشورتی دارد؛ اما در عمل بر فعالیت‌های اقتصادی و اجتماعی نظارت می‌‌کند و دولت را در تدوین سیاست‌های اقتصادی و اجتماعی‌اش یاری می‌رساند. درواقع، لوایحی که در موضوعات اقتصادی و اجتماعی تدوین می‌شوند، پیش‌از ارائه به مجلس، ازنظر این نهاد می‌گذرند. اما تنها دو نفر می‌توانند بر این نهاد اعمال نفوذ کنند: رئیس‌جمهور و رئیس مجلس ملی.

تعداد اعضای این نهاد 120 نفر است که برای مدت 5 سال و بنابر سوابق و تجارب اقتصادی و اجتماعی‌شان منصوب می‌شوند. این شورا دارای دفتری است که شامل یک رئیس، 6 معاون، 6 دبیر و دو بازرس می‌شود. به‌استثنای رئیس، سایر اعضای دفتر، سالانه انتخاب می‌‌شوند.

نهاد واسطه جمهوری[119]

تأسیس این ارگان نیز همچون شورای اقتصادی و اجتماعی و با الگوبرداری از نظام سیاسی فرانسه، در قانون اساسی پیش‌بینی شده است. واسطه جمهوری ساحل‌ عاج، نهادی است اداری و مستقل که مسئول نظارت بر خدمات عمومی است. درواقع این نهاد، رابطه میان سازمان اداری دولت و کارکنان آن را تنظیم می‌نماید (Dégni-Ségui, 2002: 142). رئیس آن ازسوی رئیس‌جمهور و با مشورت رئیس مجلس ملی، تعیین می‌شود. دوره ریاست او هم 6 سال و غیرقابل تمدید است. نکته مهم اینکه رئیس این نهاد، تنها به دلایلی که در شورای قانون اساسی پیش‌بینی شده‌اند، می‌تواند از سمت خود استعفا دهد، در غیر این صورت باید تا پایان دوره بر سر کار بماند. همچنین از مصونیت قضایی بالایی برخوردار است و در اجرای وظایف خود، تحت هیچ شرایطی تحت پیگرد قضایی قرار نمی‌گیرد.

احزاب سیاسی ساحل‌ عاج

کمی پیش‌از آغاز دوران استقلال، در سال‌های 1956-1957، زمانی که در کشورهای مستعمره فریادهای آزادی‌‌خواهی بلند شد و استعمارگرانی چون فرانسه، مجبور شدند اندک‌اندک از سلطه خویش بر این کشورها کم کنند، نخستین انتخابات مجلس محلی و شهرداری‌ها در ساحل‌ عاج برگزار گردید. در آن زمان، حزبی به‌نام «حزب دموکراتیک ساحل‌ عاج» (PDCI)، تمام کرسی‌ها را در انتخابات مذکور از آن خود کرد. درواقع این حزب، ریشه در حزب کمونیست فرانسه داشت و با شعار آزادی مردمان سیاه‌پوست تأسیس شده بود. هسته اولیه آن نیز سندیکای کشاورزی آفریقا بود که هوفوئه بوآنی، در سال 1944 و به کمک کمونیست‌های ابیجان تأسیس کرده بود؛ اما حزب دموکراتیک ساحل‌ عاج، همچنین ریشه در مجموعه‌ای دارد به‌نام «مجمع دموکراتیک آفریقا» (RDA) که پس‌از کنگره باماکو در اکتبر 1946، تأسیس شده بود. به‌‌دنبال این کنگره که در کشور مالی و به‌منظور کسب آزادی‌های بیشتر برای کشورهای آفریقای غربی برگزار شد، دو حزب PSP (حزب ترقی‌خواه سودان) و RDA پدید آمدند. این مجمع، درواقع فدراسیون احزاب سیاسی آفریقا بود که در هریک از کشورهای آفریقایی، نامی مخصوص به خود گرفت. در ساحل‌ عاج، از دل آن، حزب دموکراتیک ساحل‌ عاج بیرون آمد که در پایگاه رسمی این حزب، در تعریف آن آمده است: «حزب دموکراتیک ساحل‌ عاج که به‌اختصار PDCI نامیده می‌شود، از سندیکای کشاورزی آفریقا بیرون آمده است و بازتاب حقیقی آمال و آرزوهای عمیق توده‌هاست. این حزب در چارچوب مجمع دموکراتیک آفریقا، مأموریت دارد تا شخصیت آفریقا را از طریق ساحل‌ عاج نمایندگی کند. درنتیجه وظیفه خود می‌داند تا سیاستی مبتنی بر افزایش رفاه، صلح و بی‌طرفی مطلق پیشه کند و در همکاری‌های بین‌المللی، درزمینه عدالت، تساهل، همبستگی و کرامت انسانی تلاش کند».[120]

این حزب بلافاصله اختیار همه‌چیز را دردست می‌گیرد و سالیان سال، تنها حزب ساحل‌ عاج قلمداد می‌گردد. دربین سال‌های 1958 تا 1959 و پس‌ازآن، در دوره حکومت بوآنی، تلاش‌هایی برای تأسیس احزاب سیاسی دیگر صورت می‌گیرد؛ اما هیچ‌یک به انجام نمی‌رسد و به‌رغم به‌‌رسمیت شناخته‌‌شدن تکثر و فعالیت احزاب در قانون اساسی سال 1960، درنهایت تا سال‌ها حزب دموکراتیک ساحل‌ عاج، تنها حزب سیاسی و حاکم باقی می‌ماند؛ اما از سال 1990 و شرایطی که پیش می‌آید (در مبحث تاریخ مفصل بدان پرداخته شد)، راه برای تکثر احزاب باز می‌شود و احزاب متعددی ظهور پیدا می‌کنند (La Côte d’Ivoire en chiffres, 2007). ازجمله مهمترین این احزاب باید به «حزب جبهه مردمی ساحل‌ عاجی» (FPI) اشاره کنیم.

حزب FPI، درواقع خیلی پیش‌تر، در سال 1982، به‌‌شکلی پنهانی توسط باگبو و همسرش تأسیس شده بود؛ اما تا سال 1990 به‌‌رسمیت شناخته نشده بود. مرام آن نیز سوسیالیستی بود، البته پس‌از بحران سال 2010 و 2011، از عضویت سوسیالیسم بین‌الملل[121] خارج شد. از معروف‌ترین اعضای این حزب می‌توان به ممدو کولیبالی، رئیس مجلس ملی در دوره باگبو اشاره کرد. ارگان تبلیغاتی این حزب روزنامه «نوترو ووا»[122] (راه ما) است. در حال حاضر، «پاسکال افی نگسان»[123] که بین سال‌های 2000 تا 2003 نخست‌وزیر بود، رهبری این حزب را برعهده دارد. به‌‌دنبال دستگیری باگبو در 11 آوریل 2011، افی نگسان نیز در هتلی در ابیجان محبوس شد و تحت‌‌نظر قرار گرفت و کمی بعد به زندانی در شمال کشور منتقل شد. او در زندان مورد شکنجه قرار گرفت، ولی پس‌از چندی از زندان آزاد شد. وی در حال حاضر، ریاست جبهه مردمی ساحل‌ عاجی را برعهده دارد. وی در انتخابات ریاست‌جمهوری 2015 کاندیدا شده بود که با فاصله زیاد از واتارا شکست خورد و تنها 9 درصد از آرا را به‌‌دست آورد. البته در داخل جبهه مردمی ساحل‌ عاجی، وی توسط پاره‌ای از هم‌‌حزبی‌هایش به خیانت به باگبو متهم شده است. این طیف درونی جبهه مردمی، به رهبری «ابودرامان سنگاره»، معتقدند که این حزب تا قبل‌‌از آزادی باگبو باید همه انتخابات را تحریم کند. البته ابودرمان سنگاره، از وفاداران سرسخت باگبو، در نوامبر 2018 فوت کرد. این حزب انتخابات ریاست‌جمهوری 2020 را تحریم کرده بود.

حزب مهم دیگری که در سال 1994 و با گرایشی لیبرال ظهور یافت، حزب «اجتماع جمهوری‌خواهان ساحل‌ عاج» است که عضو شبکه لیبرال آفریقا[124] و لیبرالیسم بین‌الملل است. مؤسس این حزب، «جنی کوبینا»[125] است که درحین نشستی فوق‌العاده ازسوی PDCI به او اجازه صحبت داده نشد و همین موضوع او را به تأسیس حزب جدیدی ترغیب کرد. این حزب از سال 1999، توسط واتارا رهبری می‌شود. روزنامه‌ای که در اختیار دارد «پاتریوت» (میهن‌پرست) نامیده می‌شود.

«اتحاد برای دموکراسی و صلح در ساحل‌ عاج» (UDPCI) نام حزب مهم دیگری است که به‌‌دست «روبر گئی»، در سال 2002 بنیان نهاده شده است. این حزب از 2005 به این‌سو، توسط دکتر «عبدالله توآکوس مابری» اداره می‌شود. در ابتدا در ائتلاف با حزب جمهوری‌خواهان واتارا قرار داشت که با خواست بدنه این حزب ترجیح داد استقلال خود را حفظ کند و در انتخابات 2018 توانست 6 کرسی نمایندگی هم در مجلس ملی ساحل‌ عاج در اختیار بگیرد. بیشتر طرفداران این حزب از قومیت‌های غرب ساحل‌ عاج هستند. خود روبر گئی هم از این قومیت برخاسته بود. دکتر عبدالله توآکوس مابری نیز در دولت واتارا، پست وزارت خارجه را برعهده داشت که به‌عنوان وزیر خارجه ساحل‌ عاج به تهران نیز سفر کرد. وی یک مسلمان معتقد است و علاقه خاصی به کشور ایران دارد. دکتر مابری مدرک پزشکی خود را از دانشگاه ابیجان و مدرک کارشناسی ارشدش را از دانشگاه واشنگتن آمریکا گرفته است. وی پیش‌تر، بارها در کابینه ساحل‌ عاج عهده‌دار وزارتخانه‌های مختلف، ازجمله وزارت خارجه در 2016، وزارت برنامه و توسعه از 2011 تا 2016، وزارت حمل‌ونقل از 2007 تا 2010، وزارت ادغام آفریقایی از 2005 تا 2007 و وزارت سلامت از 2003 تا 2005 بوده است.

حزب «اتحاد برای ساحل‌ عاج» (UPCI) به رهبری «سورو براهیما» که در 2009 تأسیس شد، توانست در انتخابات 2018، سه کرسی را به‌‌دست آورد. از احزاب قابل‌ذکر دیگر می‌توان به «حزب محیط‌‌زیستی ساحل‌ عاج» (PEI) و «حزب کارگران ساحل‌ عاج» (PIT) اشاره کرد که این حزب اخیر، در 1990 تأسیس شد و نامزدی که برای ریاست‌جمهوری پیش نهاد، «فرانسیس وودیه»، تنها کاندیدایی بود که انتخابات سال 1995 را تحریم نکرد.

در سال 2008، بیش‌از صد تشکل سیاسی اعلام حضور می‌کند، اما احزابی که در امور سیاسی وزن و تأثیر دارند، همان «حزب مردمی ساحل‌ عاجی»، «حزب دموکراتیک ساحل‌ عاج»، «مجمع جمهوری‌خواهان ساحل‌ عاج» و در مقیاسی کوچک‌تر، «حزب اتحاد برای دموکراسی و صلح در ساحل‌ عاج» هستند. در دولت واتارا، این احزاب عضو یک جریان سیاسی متحد به‌نام هوفوئیست‌‌ها بودند و واتارا و بدیه، درپی آن بودند تا این احزاب را به‌‌شکل یک حزب واحد دربیاورند که البته در این کار ناموفق بودند و با مخالفت هم‌حزبی‌های زیرمجموعه‌‌ خود روبه‌رو شدند. هرچند در انتخابات مجلس، در 2018 با همین نام واحد، هوفوئیست‌‌ها شرکت کردند و غالب کرسی‌ها را به‌‌دست آوردند.

در کنار احزابی که ذکر شد، همچنین باید به جنبش‌های سیاسی مهمی چون «جنبش نیروهای در راه» (MFA) و «جنبش نیروهای نو» اشاره کنیم که این جنبش اخیر، یکی از شاکله‌های اصلی عرصه سیاسی و نظامی ساحل‌ عاج در دوره جدید می‌باشد و همان‌گونه که در فصل تاریخ بدان اشاره شد، در معادلات سال‌های اخیر، نقش مهم و اصلی را ایفا نموده است.

تقسیمات کشوری

ساحل‌ عاج به 31 استان، 2 ناحیه (ابیجان و یاموسوکرو)، 108 دپارتمان و 197 کومون تقسیم شده است. بر اساس آمار سال 1998 و مطابق معیارهای معمول در تعریف شهر، ساحل‌ عاج شامل 129 منطقه شهری می‌شود که مهمترین آن‌ها ابیجان، مرکز اقتصادی کشور است. پس‌از آن شهر یاموسوکرو است که پایتخت سیاسی و اداری آن محسوب می‌شود. این شهر در فاصله 250 کیلومتری شهر ابیجان و در حاشیه جنگل و مرغزارهای ساحل‌ عاج واقع شده است. درکل دو منطقه ابیجان و یاموسوکرو به‌عنوان  ناحیه[126] طبقه‌‌بندی شده‌اند که دارای فرماندار خاص خود هستند. سایر شهرهای مهم و بزرگ، سن پدرو،[127] بواکه،[128] کوروگو،[129] بوندیالی،[130] اودینه[131] و تینگرل[132] هستند. در ادامه پنج شهر مهم کشور معرفی می‌شوند.

ابیجان

درمیان شهرهای مهم و بزرگ ساحل‌ عاج، شهر ابیجان جایگاه قابل‌ملاحظه‌ای دارد و ازاین‌رو شایسته است که بخشی را به توصیف و تشریح آن اختصاص دهیم. تأسیس آن به ابتدای سده بیستم بازمی‌گردد. در سال 1950، جمعیت آن کمتر از 50000 نفر بود؛ درحالی‌که امروز، علاوه بر اینکه پایتخت اقتصادی کشور محسوب می‌شود، پس‌از بندر لاگوس نیجریه، پرجمعیت‌ترین شهر آفریقای غربی نیز هست. جمعیت آن مطابق آمارهای رسمی در سرشماری سال 2014، تعداد 4395243 نفر بوده است. آب‌وهوای آن گرم و مرطوب است و شامل دو فصل بلند و کوتاه بارانی و دو فصل خشک می‌شود. در فصول بارانی، گاه روزها بی‌وقفه باران می‌بارد و گاه نیز در عرض یک ساعت بارانی سیل‌آسا بر زمین فرومی‌ریزد و پس‌ازآن خورشیدی درخشنده خودنمایی می‌کند؛ به‌طور میانگین، میزان ریزش باران و نزولات دیگر، به بیش‌از 2000 میلی‌متر در سال می‌رسد.

ابیجان از دو قسمت تشکیل شده است؛ ابیجان شمالی و ابیجان جنوبی که به‌نوبه خود شامل 10 بخش می‌شوند. از بین سایر بخش‌ها و در شمال، پرجمعیت‌ترین «ابوبو»[133] و اقتصادی‌ترین «اجمه»[134] است؛ اما مدرن‌ترین بخش، «پلاتو»[135] نام دارد که محل ساختمان‌های تجاری و بلند شهر است و سبک‌وسیاق معماری آن برگرفته از الگوی شهرهای اروپایی است. این ساخت‌وسازها بیشتر در فاصله سال‌های 1970 تا 1980، یعنی در زمان شکوفایی اقتصادی کشور، انجام گرفته است. این منطقه را نظر به تراکم ساخت‌وساز و وجود برج‌های بلند و مراکز بانکی و اقتصادی، «منهتن ابیجان» نامیده‌اند. کاخ ریاست‌جمهوری و بیشتر وزارتخانه‌ها هم در پلاتو قرار دارند. معروف‌ترین ناحیه شهر که باز در شمال آن واقع است، «کوکودی»[136] نام دارد. یکی از هتل‌های معروف و مجهز کشور به‌نام «هتل ایووار» یا همان «هتل عاج» که میزبان مقامات سیاسی خارجی نیز می‌باشد و مراکزی چون دفتر منطقه‌ای بانک جهانی، انستیتوپاستور و منطقه دیپلماتیک، در این ناحیه قرار دارند. باوجود اینکه پایتخت سیاسی و اداری کشور به شهر یاموسوکرو منتقل شده، اما همچنان نهادهای مهمی چون نهاد ریاست‌جمهوری و مجلس ملی، در شهر ابیجان قرار دارند. البته ساختمان جدید و هرمی‌‌شکل مجلس در یاموسوکو با هزینه بسیار ساخته شده است.

شهر ابیجان به‌لحاظ جمعیتی، دو ویژگی مهم دارد که به آن تشخص خاصی داده‌اند؛ در جنوب و در نزدیکی ساحل، محله‌‌هایی قرار دارند که خارجی‌های بیشتری در آن‌ها سکونت می‌‌کنند و نیز کارخانه‌ها و تأسیسات بسیاری در آنجا مستقر هستند. ازنظر حمل‌ونقل، شهر شرایط نسبتاً مساعدی دارد و نقطه آغاز راه‌آهن ساحل‌ عاج به‌‌سمت شمال محسوب می‌شود. لبنانی‌های ابیجان که جمعیتی چندده‌هزارنفری دارند، اکثراً در منطقه «مارکوری» ابیجان زندگی می‌کنند و مسجد زیبایی نیز در همین منطقه ساخته‌اند. رستوران‌های عربی متعددی در این منطقه قرار دارند.

اما ویژگی مهم شهر ابیجان تکثر قومی آن است. درواقع از ابیجان، به‌عنوان چهارراه فرهنگی غرب و گاه حتی کل آفریقا نام برده می‌شود و شهری است که تمام اقوام و طوایفی که پیش‌تر معرفی کردیم، در آن جای دارند. ابیجان در این معنا، حقیقتاً ساحل‌ عاج کوچکی است که در آن گروه بومی اولیه‌اش، یعنی «ابریه»،[137] امروز در حاشیه قرار دارد. در آماری که در سال 1955 از تکثر اقوام ساکن در این شهر به‌‌دست داده شد، 160 گروه قومی، از ریشه‌های مختلف، در آن زندگی می‌کردند. البته غالب جمعیت شهرنشین در آن زمان متعلق به گروه آکان‌ها (با 34 درصد) بود و پس‌ازآن، اکثریت با کروها و ولتائیک‌ها بود. این جمعیت که اغلب به دلایل اقتصادی به این ناحیه کوچ کرده بودند، جوان و اغلب مردان بودند. دربین سال‌های 1955 تا 1975، ابیجان به‌طور متوسط، 47 تا 48 درصد آکان، 23 تا 24 درصد کرو، 13 درصد مانده‌های شمالی (به‌طور خاص دیولاها)، 8 تا 9.5 درصد مانده‌های جنوبی و 4.5 درصد از ولتائیک‌‌ها (ازجمله سنوفوها) را در خود جای داده بود؛ اما در آمار دیگری دربین سال‌های 1988 تا 1998، از تعداد کروها کاسته و به تعداد مانده‌های شمالی افزوده شده بود. در سال‌های 90، همچنین زنان بسیاری به جمعیت ابیجان افزوده شدند. حضور خارجی‌ها هم البته از دیگر ویژگی‌های جمعیتی این شهر بود. هوفوئه بوآنی، به‌‌دنبال آن بود تا از این شهر، ویترینی از کل آفریقا بسازد؛ به این ترتیب و به نسبت سایر مناطق، در این شهر همواره تعداد خارجی‌های بیشتری ساکن بوده‌اند. ازلحاظ دینی هم ابیجان ترکیبی از مسیحیان، مسلمانان و مذاهب دیگر است. حتی هندوها هم در ابیجان معبدی دارند. ابیجان در استانی به‌نام استان تالاب‌ها قرار دارد که این نام‌گذاری برخی استان‌های ساحل‌ عاج بر اساس عناصر طبیعی هم در جای خود جالب به‌‌ نظر می‌‌رسد.

یاموسوکرو

یاموسوکرو در 248 کیلومتری شمال ابیجان و در دشتی هموار واقع شده است. این شهر در ماه مارس 1983 پایتخت سیاسی و اداری کشور اعلام شد و یکی از دلایل این انتخاب این بود که بوآنی عقیده داشت، دو پایتخت قبلی به انتخاب استعمارگران بوده و درنتیجه، ملت دخالتی در آن نداشته‌اند. بنابر آمار سال 2014، جمعیت آن 310056 نفر اعلام شده است. بیشتر ساکنان این شهر از قوم بائوله هستند و درنتیجه، زبان رایج در آن همین زبان بائوله است. همچون اغلب شهرها و روستاهای آفریقا، در این شهر نیز سازمانی سنتی در کنار سازمان دولتی یا حکومتی و در هم‌‌زیستی با آن وجود دارد؛ بنابراین، شورایی به‌نام شورای ریش‌سفیدان در این شهر وجود دارد که ریاست آن برعهده یکی از کدخداهای روستایی است.

شایان ذکر است یاموسوکرو، در استان مرکزی، موسوم به استان دریاچه‌ها، قرار دارد. باوجود همه ساخت‌وسازها در طول سه دهه گذشته، هنوز این شهر در مقایسه با ابیجان چندان شایسته پایتختی ساحل‌ عاج به‌‌نظر نمی‌‌رسد، ولی دولت به‌طور پیوسته و آرام، برنامه انتقال عملی و نهایی پایتخت را پی می‌‌گیرد.

سن پدرو

سن پدرو شهر بزرگی است واقع در جنوب‌غربی ساحل‌ عاج و در کنار اقیانوس اطلس. فاصله آن تا شهر ابیجان 348 کیلومتر است و در سال 2014، جمعیت آن 631156 نفر بوده است؛ از این تعداد، اغلب افراد به قوم کرو تعلق دارند. نام این شهر ازاین‌جهت سن پدرو گذارده شده که اولین‌بار به‌‌دست پرتغالی‌ها کشف شده است (Courrèges, 1987). بیشتر پناهندگان لیبریایی و سیرالئونی که پیش‌تر بدان‌ها اشاره شد، در این شهر ساکن‌اند و به‌دلیل مهاجرت همین گروه‌ها به این منطقه، جمعیت شهر، به‌ویژه در دهه‌های اخیر، با رشد قابل‌توجهی مواجه بوده است. در دل این شهر محله‌ای وجود دارد به‌نام «باردو»[138] که به‌عنوان بزرگ‌ترین حلبی‌آباد غرب آفریقا شناخته می‌شود؛ در آن نه خبری از آب بهداشتی است و نه برق؛ بااین‌وجود، خود شهر به‌لحاظ اقتصادی، یکی از قطب‌های کشور محسوب می‌گردد و بعد از ابیجان، در مقام دوم قرار دارد. این مقام را البته مرهون کارخانه‌های متعدد سیمان و چوب و تولید کاکائو و نیز بندر مهمی است که این بندر نیز پس‌از بندر ابیجان، در جایگاه دوم قرار دارد و حدود 40 سال پیش احداث گردیده است. همچنین این شهر ازنظر جذب گردشگر، به‌واسطه سواحل زیبایش، وضع نسبتاً مناسبی دارد. بیشتر صادرات کاکائو از این بندر انجام می‌شود.

بواکه[139]

این شهر تا سال 1900 به‌نام «بککرو»[140] شناخته می‌شد و به معنی روستای «بکه»،[141] نام پادشاه این منطقه در سده نوزدهم است. حکایت دیگری برای توضیح این نام نقل می‌شود که بنابر آن، بواکه به معنی «گوسفند خشک» است؛ زیرا زمانی که بائوله‌ها به این ناحیه می‌رسند، از دیدن اینکه دیولاها پوست گوسفندان را خشک می‌کنند، متعجب می‌شوند و این نام را بر اهالی آن می‌نهند. بواکه در شمال مرکزی ساحل‌ عاج و در 350 کیلومتری ابیجان قرار دارد. در سرشماری 2014، جمعیت آن 680694 نفر و دومین شهر پرجمعیت کشور پس‌از ابیجان است. عمده ساکنان این شهر نیز از قوم بائوله‌هایی هستند که از غنا آمده‌اند و دیدیم که بائوله‌ها از مخالفان اصلی باگبوی بته محسوب می‌شدند؛ به همین دلیل این ناحیه، از سال 2002 تا انتخابات سال 2010، تحت کنترل شدید امنیتی قرار داشت. این شهر درواقع از سال 2002، به مقر اصلی نیروهای شورشی بدل شد که پس‌از اقدام برای فتح ابیجان و ناکامی در این عملیات، در بواکه موضع گرفتند. این نیروهای شورشی که بعداً نام نیروهای جدید به رهبری گیوم سورو را به خود گرفتند، به‌مرور نیمه شمالی کشور را تسخیر کرده و عملاً موجب تقسیم ساحل‌ عاج به دو نیم شدند. در این زمان، بواکه پرجمعیت‌ترین شهر در اختیار نیروهای شورشی بود و به‌نام «پایتخت نیروهای شورشی» شناخته می‌شد و به‌‌شکلی نمادین دربرابر ابیجان قرار می‌گرفت.

شایان‌ذکر است که بواکه چهارراه اقتصادی کشور محسوب می‌شود و بعد از ابیجان و سن ‌پدرو، سومین شهر مهم اقتصادی ساحل‌ عاج است، هرچند به‌دلیل بحران اخیر، اقتصاد این ناحیه نیز آسیب بسیار دید؛ اما شهرت این شهر بیشتر به‌دلیل کارناوال معروفی است که هرساله در آنجا برگزار می‌گردد. از ویژگی‌های منحصربه‌فرد این شهر، وجود تعداد بسیارزیاد موتورسیکلت است که حتی به‌عنوان تاکسی نیز استفاده می‌‌شوند.

کوروگو[142]

کوروگو در شمال کشور در 600 کیلومتری ابیجان واقع است و مرکز استان «ساوان» محسوب می‌شود؛ به این ترتیب، هوای آن بسیار گرم و خشک است. در سال 2014 جمعیت آن 536851 نفر است. این شهر، به‌ویژه به‌دلیل معادن طلا، آهن و الماسش اهمیت دارد. همچنین مسجد باشکوهی دارد که به سبک معماری سودانی بنا شده است. در زبان محلی، کوروگو به معنای «میراث» است. زبان محلی در این ناحیه «سنوفو» است و بیشتر ساکنانش مسلمان‌اند.

روابط بین‌الملل

مبنای سیاست خارجی ساحل‌ عاج بر اساس شعار «دوست با همه و دشمن با هیچ‌کس» شکل گرفت. دولت ساحل‌ عاج هیچ خصومت ایدئولوژیکی با همسایگان یا با قدرت‌های خارجی ندارد؛ به همین دلیل، در زمان هوفوئه بوآنی، بارها به‌عنوان میانجی در مخاصمات بین دولت‌های آفریقایی مطرح بوده است. البته در زمان جنگ سرد، این کشور جزو بلوک غرب محسوب می‌شد، ولی در حال حاضر، تقریباً با همه قدرت‌های جهانی روابط حسنه‌ای دارد. درعین داشتن ارتباطات نزدیک با کشورهای اسلامی و عربی، دولت ساحل‌ عاج، با رژیم صهیونیستی نیز تعاملات سیاسی، اقتصادی و نظامی فراوانی دارد. اعضای دائم شورای امنیت، یعنی آمریکا، انگلستان، فرانسه، روسیه و چین، سفارتخانه‌های بسیار فعالی در این کشور دارند. البته در مجامع بین‌المللی، رأی ساحل‌ عاج بیشتر درجهت همراهی با منافع غرب است.

فرانسه به‌‌شکل سنتی، اولین قدرت خارجی تأثیرگذار در این کشور است. آمریکایی‌ها چند سالی است که به‌‌دنبال سهم خود هستند. حضور چینی‌ها هم روزبه‌روز درحال افزایش است. روس‌ها در ساحل‌ عاج نسبت به غربی‌ها حضور کمرنگ‌تری دارند، هرچند ازلحاظ امنیتی و اطلاعاتی، کاملاً فعال هستند و به تحولات کشور اشراف دارند. درکل روسیه را نمی‌توان از معادلات سیاسی در منطقه غرب آفریقا خارج دانست؛ به‌طور مثال، بسیاری از کارشناسان، تغییر دولت در مالی در اواخر 2020 را بی‌ارتباط با روس‌ها نمی‌دانند.

20 سپتامبر 1960 روزی بود که ساحل‌ عاج رسماً در سازمان ملل متحد پذیرفته شد. این سازمان دارای چند مقر و دفتر در ساحل‌ عاج است. نیروهای کلاه‌‌آبی هم پس‌از مناقشات سیاسی در این کشور مستقر شده‌اند و ادوات نظامی‌شان در سطح شهر ابیجان کاملاً مشهود است. دفتر غرب آفریقای بانک جهانی نیز در منطقه کوکودی ابیجان قرار دارد. بانک‌های بین‌المللی آفریقایی نیز دفاترشان بیشتر در منطقه پلاتوی ابیجان قرار گرفته است. بانک توسعه آفریقا، از معروف‌ترین این نهادها محسوب می‌شود. بهتر است یادآور شویم که جمهوری ساحل‌ عاج در سطح بین‌الملل، آوانگاری و نگارش Côte d’Ivoire را به‌عنوان نام برای خود برگزیده و تنها این شکل از نوشتار را به‌‌رسمیت می‌شناسد و با هرگونه ترجمه‌ای چه به انگلیسی و چه به زبان‌های دیگر مخالف است (بنابراین ما نیز باید از ابتدا «کوت‌دیووار» را انتخاب می‌کردیم، اما به‌‌دلیل آشنا و مصطلح بودن ساحل‌ عاج، ترجمه را به‌‌کار بردیم).

در آفریقا، روابط دیپلماتیک ساحل‌ عاج، به‌عنوان کشوری مستقل با کشورهای دیگر، از سال 1959 شروع شد. در این سال، شورایی به‌نام «شورای تفاهم در غرب آفریقا» و با اهداف اقتصادی میان کشور‌های بنین، بورکینافاسو، نیجریه و ساحل‌ عاج تشکیل شد. در تاریخ 2 آوریل 1961، بوآنی قراردادی مبتنی بر همکاری نظامی با فرانسه امضا کرد. پس‌ازآن، این کشور به‌عنوان عضو مؤسس در پایه‌گذاری «سازمان اتحاد آفریقا» (OUA) در سال 1963 شرکت داشت؛ سپس در سال 1965 «سازمان مشترک آفریقا و ماداگاسکار» (OCAM) میان چند کشور فرانسه‌زبان آفریقایی شکل گرفت که یکی از اعضای آن ساحل‌ عاج بود. حضور بین‌المللی بعدی ساحل‌ عاج در سال 1972 و در «سازمان اقتصادی آفریقای غربی» (CEAO) بود. سال 1975 «جامعه اقتصادی کشورهای غرب آفریقا» (CEDEAO) شکل گرفت که یکی از اعضای آن ساحل‌ عاج بود. سال 2000، سال شکل‌گیری اتحادیه آفریقا بود که ساحل‌ عاج در آن شرکت فعال دارد و درجهت تقویت همکاری‌ها میان دول آفریقایی، فعالیت می‌کند.

سیاست خارجی ساحل‌ عاج را از ابتدا تاکنون می‌توان بر اساس دو اصل تعریف کرد که در دوره‌ا‌‌ی موسوم به «عصر بوآنی» و تا سال 1993 تعریف شدند؛ اصل نخست این بود:«ساحل‌ عاج دوست یک نفر، دشمن هیچ‌کس» که برطبق آن، این کشور تمام هم‌وغم خود را در روابط خارجی‌اش، مصروف همکاری با فرانسه می‌نمود. این اصل پس‌از سال 1981 و درپی تغییر دولت در فرانسه و روی کار آمدن سوسیالیست‌ها، به «ساحل‌ عاج، دوست همه، دشمن هیچ‌کس» تغییر کرد؛ چراکه بوآنی که با سوسیالیست‌ها میانه خوبی نداشت، ترجیح داد ازاین‌پس شرکای سیاسی و اقتصادی خود را تنوع بخشد؛ به‌ عبارت‌ دیگر، زمانی سیاستمداران این کشور روابط خارجی خود را اساساً مبتنی بر منافع اقتصادی تعریف می‌کردند. بر این اساس می‌شد سیاست خارجی ساحل‌ عاج را منطبق با این گفته‌های یکی از وزرای خارجه اسبق و معروفش، «اوشر آسوان»[143] نیز تعریف کرد که «ساحل‌ عاج دشمن هیچ نظام و هیچ عقیده‌ای نیست. تنها شرایط و ضروریات توسعه اقتصادی و اجتماعی‌مان مشخص می‌کند که با که دوست باشیم»؛[144] اما در عمل، در همان زمان، یعنی در سال‌های 80 میلادی، ساحل‌ عاج هیچ‌گونه رابطه‌ای با چین یا اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای کمونیستی نداشت؛ ازاین‌رو هم‌اکنون نیز به‌سختی می‌توان از سیاست خارجی پایدار، موزون و مستقل برای ساحل‌ عاج صحبت کرد؛ چراکه همچنان غرب و به‌ویژه فرانسه، تأثیر بسیاری در این سیاست‌ها دارند.

روابط با فرانسه

شاید بتوان گفت که پس‌از کسب استقلال، ساحل‌ عاج عملاً میان توسعه و استقلال، اولی را برگزید و حفظ رابطه‌ای سازمانی با فرانسه، در مرکز استراتژی این کشور برای توسعه قرار گرفت. در آن زمان (و هم‌اینک نیز) سردمداران این کشور گمان می‌کردند که وابستگی نهادی به فرانسه، تضمینی خواهد بود برای جذب سرمایه‌های خصوصی فرانسوی به‌سوی ساحل‌ عاج. البته همان‌گونه که قبلاً اشاره کردیم، روابط با فرانسه، دلایل تاریخی و عدیده‌ای دارد؛ افزون بر اینکه ساحل‌ عاج مستعمره فرانسه بوده، تقریباً تمام مقام‌های دولتی آن تحصیل‌‌کرده فرانسه بوده‌اند و همین موضوع در وابستگی این کشور به فرانسه، حتی پس‌از استقلال، سهم بسیار زیادی داشته است. مهمترین شخصیت سیاسی و تاریخی این سرزمین، هوفوئه بوآنی، علاقه بسیاری به فرانسه داشت و می‌توان گفت دارای تربیت و فرهنگی شبه‌فرانسوی بود. بوآنی کسی بود که به‌‌مدت 14 سال، نماینده مجلس فرانسه به‌‌شمار می‌رفت و طی این سال‌ها، 6 دولت در فرانسه تغییر کرده بود. پس‌از سال 1960 نیز، آشکارا خیال فرانسه و غرب را آسوده کرده بود که در دامان کمونیسم نخواهد افتاد و کاملاً همراه و همگام غرب سرمایه‌داری خواهد بود.

بوآنی روابطی نزدیک با رؤسای جمهور فرانسه و به‌ویژه «فرانسوا میتران» سوسیالیست داشت. امروزه یکی از بزرگ‌ترین خیابان‌های شهر ابیجان به‌نام این رئیس‌جمهور فرانسوی نام‌گذاری شده است. پل «شارل دوگل» و بلوار «ژیسکار دستن» هم از دیگر اماکنی هستند که در ابیجان، به‌نام مقامات کشور فرانسه نام‌گذاری شده‌اند. دوره‌های متأخر، یعنی در زمان شیراک نیز خدشه‌ای بر این روابط وارد نشد تا آنجا که شیراک، در اولین سفر خود به قاره آفریقا، ساحل‌ عاج را به‌عنوان نخستین مقصد خود برگزید. در دوره سارکوزی، شاهد برقراری مجدد سیاست «فرانسافریک»، یعنی دخالت مستقیم فرانسه در آفریقا بودیم. در دوره «فرانسوا اولاند» و «ماکرون»، اوضاع روابط وضعیت بهتری یافت. در دوره ماکرون، واتارا به مناسبت‌های مختلف، چندین سفر به پاریس داشت.

هم‌اینک، ساحل‌ عاج اولین شریک اقتصادی فرانسه در محدوده فرانک سیفا می‌باشد و کمک‌های مالی و وام‌های زیادی از فرانسه دریافت می‌کند.[145] قرار است واحد پول این کشور و چند کشور دیگر این منطقه، به «اکو» تغییر یابد که هنوز به وضعیت عملیاتی درنیامده است. ازبین همه کشورهای آفریقایی منطقه جنوب صحرا، کشور ساحل‌ عاج بعد از آفریقای جنوبی، دومین بازار مصرف کالاهای فرانسوی است. در سال 2017، حجم مبادلات تجاری بین فرانسه و ساحل‌ عاج یک‌‌میلیارد و 181 میلیون یورو بوده است که تراز مالی این رقم تا میزان 340 میلیون یورو، به نفع طرف فرانسوی است. از اقلام صادراتی فرانسه به ساحل‌ عاج، می‌توان به 112 میلیون یورو مربوط به فروش هواپیما، 182 میلیون یورو فراورده‌های دارویی و 122 میلیون یورو ماشین‌آلات صنعتی و کشاورزی اشاره کرد. صادرات ساحل‌ عاج به فرانسه نیز شامل 148 میلیون یورو میوه‌های استوایی، 191 میلیون یورو ماهی و محصولات شیلاتی و 34 میلیون یورو نفت خام بوده است. البته کاکائو و قهوه، در رأس لیست صادرات ساحل‌ عاج به فرانسه قرار دارند. ازلحاظ صادرات به فرانسه هم کشور ساحل‌ عاج، با سهم 10 درصد از مجموع، بعد از آفریقای جنوبی و نیجریه، سومین کشور صادرکننده به فرانسه دربین کشورهای آفریقایی منطقه جنوب صحرا قرار دارد.[146]

اما اوج روابط بین دو کشور، در قراردادهای دفاعی و امنیتی است و جالب اینکه فرانسه، هر زمان بخواهد می‌تواند در این کشور دخالت نظامی داشته باشد؛ نمونه آن کودتای سال 2002 بود که فرانسه پس‌ازآن و به بهانه حفظ جان اتباع خود، دخالت نظامی کرد و خیلی سریع به‌عنوان میانجی بین قوای دولتی و شورشیان نقشی به‌‌عهده گرفت. البته این دخالت شاید مانع از درغلتیدن کشور در جنگ و خونریزی داخلی شد. همچنین شایان‌ذکر است که روابط فرانسه و ساحل‌ عاج همیشه هم دوستانه و عادی نبوده، بلکه فرازونشیب‌های بسیاری داشته است؛ ازجمله در سال 2004، یکی از پایگاه‌های نظامی فرانسه، ازسوی نیروهای دولتی ساحل‌ عاج بمباران شد و کشته و زخمی شدن برخی اتباع فرانسوی، روابط دو کشور را با چالشی جدی روبه‌رو کرد. پس‌ازآن، روابط عادی شد تا انتخابات جنجال‌برانگیز ریاست‌جمهوری سال 2010 که فرانسه آشکارا از واتارا حمایت کرد و درنهایت نیز با سیاست و زور توانست واتارا را به مسند قدرت بنشاند. البته موضع اتحادیه اروپا و آمریکا نیز همین بود و با اعمال تحریم‌های مختلف علیه دولت باگبو، در سقوط او نقش مؤثری داشتند؛ در حال حاضر نیز ارتش فرانسه، پایگاهی مجهز به سلاح‌های سنگین و زرهی را در کنار فرودگاه ابیجان در اختیار دارد.

در دوره ریاست‌جمهوری ماکرون در فرانسه، روابط دو کشور، تحت تأثیر نگاه متفاوت این رئیس‌جمهور جوان به آفریقا قرار گرفته است. ماکرون در تلاش است تا تصویر استعماری نسبت به فرانسه را در نسل‌های جوان کشورهای آفریقایی تغییر دهد. نظر موافق فرانسه، در رابطه با تغییر واحد پولی ساحل‌ عاج از فرانک سیفا به اکو در دسامبر 2019، از نشانه‌های تغییر رویکرد پسااستعماری الیزه نسبت به ساحل‌ عاج و کشورهای این منطقه قلمداد می‌شود. در دسامبر 2019 ماکرون طی سفرش به ابیجان و در کنفرانس مطبوعاتی مشترک با الحسن واتارا، رئیس‌جمهور ساحل‌ عاج گفت: «امروز اغلب به فرانسه، به‌عنوان کشوری که نگاه سلطه‌‌جویانه دارد و اسم استعمارگر را یدک می‌کشد نگریسته می‌شود، استعمارگری، اشتباه و خطای فرانسه بود».

روابط با ایالات‌متحده آمریکا

بی‌شک آفریقا از دیرباز، ازجمله مقاصد اصلی آمریکا برای پیشبرد اهداف سیاسی و اقتصادی‌اش بوده است؛ ازاین‌رو، بازسازی دولت‌های آفریقایی و دولت‌سازی در این قاره، از اهداف مهم آمریکا محسوب می‌شود تا از طریق ایجاد دولت‌های قدرتمند و درعین‌حال وابسته، بتواند به اهداف اقتصادی خود دست یابد (دهشیار، 1381: 1). این تحلیل شاید حتی برای ساحل‌ عاج که از مستعمرات فرانسه بوده و امروزه نیز بیش‌ازهمه، از جمله متحدان اصلی فرانسه محسوب می‌شود، کاربرد داشته باشد؛ زیرا در بحران‌های اخیر، به‌‌نظر می‌رسید آمریکا هم تحرکاتی برای نزدیک کردن ساحل‌ عاج به مواضع خود نشان داده است؛ به‌‌طورکلی، روابط ساحل‌ عاج با ایالات‌متحده نیز خوب است، هرچند به نزدیکی روابط با فرانسه نیست. این رابطه در دهه 80 میلادی بهتر بود، زمانی که ساحل‌ عاج از مواضع آمریکا درقبال مسائل چاد، صحرای غربی، آفریقای جنوبی و اسرائیل دفاع می‌کرد؛ به‌هرحال همچنان پس‌از فرانسه، آمریکا شریک مهم اقتصادی و سیاسی ساحل‌ عاج است. شایان‌ذکر است در طول جنگ سرد، ساحل‌ عاج ازسوی غرب و آمریکا، به‌عنوان الگوی موفقیت نظام کاپیتالیستی معرفی می‌شد؛ درحالی‌که بدهی‌های خارجی این کشور روزبه‌روز فزونی می‌یافت.

در رابطه ساحل‌ عاج با غرب و آمریکا طی سال‌های اخیر، اشاره به موضوعی ضروری و درعین‌حال جالب به‌‌نظر می‌رسد: در بحران سال 2002 تا 2010، لوران باگبو مواضعی ضدغربی اتخاذ نمود که لازم است کمی در علل آن بیندیشیم. این نکته ازاین‌جهت اهمیت دارد که به‌‌گفته آقای حاجی کریم جباری، سفیر سابق جمهوری اسلامی ایران در ساحل‌ عاج، موجب برداشت‌هایی نادرست شده است.[147] درواقع برخی سیاسیون، مواضع او دربرابر غرب را به ضداستعماری بودن باگبو تعبیر نمودند و درمقابل از واتارا، چهره‌ای غرب‌گرا تصویر شد؛ اما حقیقت این است که باگبو درطی این بحران سعی داشت تا با نزدیک شدن به آمریکا، از فشار فرانسه بکاهد؛ اما به‌دلیل هزینه بسیار زیاد سیاسی، امنیتی و اقتصادی که به کشورهای منطقه و جامعه بین‌الملل تحمیل کرده بود، حمایت همه‌، ازجمله آمریکا را نیز ازدست داد؛ از طرف دیگر واتارا، همچون سیاستمداری کهنه‌کار، می‌دانست که باید از تمامی مهره‌ها برای کنار زدن باگبو استفاده کند و این همان چیزی‌‌ست که باعث شده گاه گمان کنیم او دست‌نشانده غرب است (مصاحبه با محمدرضا حاجی کریم جباری، 1391). وانگهی اگر خوب به تاریخ این دو دهه اخیر و درگیری‌های داخلی ساحل‌ عاج بنگریم، می‌بینیم که واتارا همواره مورد حمایت مسلمانان این کشور بوده و انتخاب او محصول خواست آنان بوده است. این درحالی است که نه غرب و نه واتیکان «ذاتاً مایل به حاکمیت یک مسلمان در مقایسه با یک مسیحی، ولو لائیک و غرب‌گرا، در هیچ کشوری نیستند» (حاجی کریم جباری، 1389 ب).

در دوره «اوباما»، کمک‌های مالی ایالات‌متحده آمریکا به کشورهای قاره آمریکا افزایش یافت. حتی تسهیلاتی برای صادرکنندگان آفریقایی به بازار آمریکا درنظر گرفته شد. اوباما دربین مردم آفریقا محبوبیت بالایی داشت و حتی تصاویر او را بر مینی‌بوس‌های شهر ابیجان نقاشی می‌کردند. با به قدرت رسیدن «ترامپ»، نگاه مثبت آفریقایی‌ها به آمریکا کمی کاهش یافته است. اظهارنظر ترامپ که کشورهای آفریقایی را «چاله کثافت» نامیده بود، منعکس‌کننده نگاه صاحب‌منصبان جدید کاخ سفید نسبت به کشورهای قاره آفریقا است. هرچند بعدها ترامپ سعی کرد این گفته را تلطیف کند. ترامپ در طول دوره چهارساله ریاست‌جمهوری‌اش، به هیچ کشور آفریقایی سفر نکرد و ازبین رؤسای جمهور آفریقایی هم، تنها رؤسای جمهور نیجریه و کنیا به آمریکا سفر کردند. در دوره ترامپ، پست معاونت آفریقایی وزارت خارجه، به‌‌مدت دو سال خالی مانده بود؛ در حال حاضر البته سفارتخانه ایالات‌متحده آمریکا در ابیجان، از بزرگ‌ترین سفارتخانه‌های این کشور در جهان است. این سفارتخانه در منطقه «ریویرا» و دقیقاً روبه‌روی سفارتخانه روسیه قرار دارد. سفیر این کشور، حضور و فعالیتش در صحنه سیاسی ساحل‌ عاج را افزایش داده است.

درزمینه فرهنگی هم آمریکایی‌ها با اقداماتی چون کمک مالی به دانشگاه‌ها و رسانه‌ها و اهدای کتاب به کتابخانه‌های ساحل‌ عاج، به‌ویژه در شهرستان‌ها و تأسیس کتابخانه‌ای در داخل سفارتخانه‌شان در ابیجان، پروژه افزایش نفوذ فرهنگی خود را پی می‌گیرند، ولی قدرت اول تأثیرگذار در ساحل‌ عاج، همچنان فرانسه است. درکل باید اعتراف کرد که اکثر ساحل‌ عاجی‌ها به کشور ایالات‌متحده آمریکا علاقه قلبی دارند. حجم مبادلات تجاری دو کشور در سال 2017 به 900 میلیارد فرانک سیفا رسید که نسبت به سال 2012 تا میزان 55 درصد رشد یافته است. ساحل‌ عاج و ایالات‌متحده آمریکا درپی آن هستند تا حجم مبادلات تجاری‌‌شان را افزایش دهند. در سال 2019 حجم مبادلات دو کشور به رقم یک میلیارد و 200 میلیون دلار بالغ شده بود که تراز تجاری آن هم کاملاً به نفع ساحل عاج بوده است، به شکلی که از این مبلغ، 924 میلیون دلار سهم اقلام صادراتی ساحل عاج به ایالات متحده بود. اقلام صادراتی ساحل عاج به آمریکا بیشتر شامل کاکائو، کائوچو، میوه و خشکبار و چوب بوده است. صنایع کشاورزی، معدن و انرژی‌های تجدیدپذیر، از بخش‌‌های اصلی همکاری بین دو کشور است.

روابط با آسیا و خاورمیانه

سیاست خارجی ساحل‌ عاج، پس‌از دهه‌ها تأکید بر توسعه و تقویت روابط با غرب، اینک چندسالی است که درهای خود را رو به آسیا و به‌ویژه کشورهای آسیای شرقی و جنوب‌شرقی گشوده است. کشورهایی که می‌توانند به‌نوبه خود الگوهایی برای توسعه و پیشرفت ارائه دهند. ترکیه، هند، کره جنوبی، ژاپن و چین، مهمترین کشورهای این منطقه محسوب می‌شوند که ساحل‌ عاج سعی در توسعه روابط خود با آن‌ها دارد.

روابط با چین و هند

در سال 2017، چین به اولین کشور صادرکننده به ساحل‌ عاج تبدیل شد. بیشترین اقلام واردشده از چین عبارت‌اند از: آفت‌کش‌ها و کودهای شیمیایی، برنج، تجهیزات مخابراتی، فولاد و ماهی منجمد. البته باید یادآور شویم که این روابط، از سال 1983 بدین‌‌سو شکل گرفته و گسترش یافته‌اند، وگرنه تا پیش‌از این سال، چین جایی در سیاست خارجی ساحل‌ عاج نداشت و جمهوری تایوان نمایندگی این کشور را در سرزمین فیل‌ها برعهده داشت (ساحل‌ عاج، 1388: 157). در سال 1983، بالاخره روابط سیاسی میان دو کشور برقرار شد و دو کشور اقدام به گشودن سفارتخانه‌های خود نمودند. از سال 1983 تاکنون، بیش‌از 50 دیدار دوجانبه ازسوی مقامات این دو کشور، از کشورهای یکدیگر انجام شده است. این موضوع نشان از قرابت‌های سیاسی و اقتصادی میان دو کشور، به‌ویژه در دوران باگبو دارد. شایان‌ذکر است که این قرابت تا اندازه قابل‌توجهی ریشه در نزدیکی میان دو حزب در این دو کشور دارد؛ «حزب کمونیست چین» و «حزب جبهه مردمی ساحل‌ عاج». روابط در حوزه مسائل نظامی و دفاعی هم قابل‌توجه بوده است؛ برای مثال در سال 2007، چین حدود 2.4 میلیون دلار تجهیزات نظامی به ساحل‌ عاج فروخت.

بیشتر سرمایه‌گذاری‌های چین در جنوب ساحل‌ عاج انجام می‌گیرد؛ در حال حاضر چینی‌ها سهم بالایی را در پروژه‌های عظیم راه‌سازی، ساختمانی، زیرساخت، ساخت بندر و سدسازی برعهده دارند. جمعیت بازرگانان چینی خرده‌پا نیز در ساحل‌ عاج درحال افزایش است. آن‌ها رستوران و مراکز تفریحی و فروشگاه‌های چینی تأسیس کرده‌اند. کاخ فرهنگ ساحل‌ عاج نیز که از مراکز موسیقی در این کشور است، توسط چینی‌ها بازسازی شد. بانک توسعه صادرات چین، نقش عمده‌ای در تخصیص وام و کمک مالی و درنتیجه افزایش حضور اتباع این کشور، در ساحل‌ عاج داشته است.

مبادلات اقتصادی ساحل‌ عاج با هند نیز قابل‌توجه است. حجم این مبادلات اقتصادی، فقط در طول سال مالی 2015-2016 به میزان 300 درصد افزایش یافته و به 970 میلیون دلار رسیده است که 572 میلیون دلار آن، سهم کشور هند است. کالاهای صادره از ساحل‌ عاج به هند عبارت‌اند از: بادام‌هندی، سنگ منگنز، پنبه، چوب، خرده فلز قابل ‌‌بازیافت و کائوچو. 50 درصد بادام‌هندی تولیدشده در ساحل‌ عاج به هند صادر می‌شود و تجار هندی فراوانی در این عرصه در ساحل‌ عاج فعالیت می‌کنند؛ اما کالاهایی که هند به ساحل‌ عاج صادر می‌کند، شامل برنج، دارو، ماشین‌آلات، محصولات آهنی، مواد شیمیایی و وسایل نقلیه است. دو شرکت هندی «ماهیندرا» و «تاتا»، محصولات خود را اعم از کامیون، کامیونت، اتوبوس و وانت به ساحل‌ عاج صادر می‌کنند. شرکت‌های بزرگ صنعت معدن هند درحال اکتشاف و استخراج معادن آهن و منگنز ساحل‌ عاج هستند.

از سال 2017 تعداد 1500 هندی در ساحل‌ عاج سکونت دارند و بیش‌از 1000 دانشجوی ساحل‌ عاجی نیز در دانشگاه‌های هندی درحال تحصیل هستند. هندی‌ها یک معبد هندو نیز در ابیجان دارند. در پایتخت اقتصادی ساحل‌ عاج، 3 رستوران هندی دایر شده است. سریال‌ها و فیلم‌های هندی نیز در نزد ساحل‌ عاجی‌ها محبوب هستند. سال 2017 معاون اول رئیس‌‌جمهور ساحل‌ عاج، در قالب اجلاس بانک آفریقایی توسعه، به هند سفر کرد. رئیس‌جمهور هند نیز در سال 2016 از ساحل‌ عاج دیدن کرده بود. سال 2016 اولین کمیسیون مشترک دو کشور در دهلی‌نو تشکیل جلسه داد و ریاست هیئت ساحل‌ عاجی را وزیر خارجه این کشور برعهده داشت. دیدار بین وزرای کابینه دو کشور نیز در طول سال‌های گذشته، افزایش یافته است.

از دیگر شرکای اقتصادی و سیاسی ساحل‌ عاج در آسیا، می‌توان به ژاپن، کره جنوبی، ویتنام، فیلیپین و سنگاپور اشاره کرد. تعداد نسبتاً زیادی ویتنامی در ساحل‌ عاج زندگی می‌کنند و رستوران‌ها و غذاخوری‌های ارزان‌قیمت آن‌ها مورد استقبال ساحل‌ عاجی‌ها قرار گرفته است. علت این حضور بیشتر، به حضور استعماری فرانسه در منطقه هندوچین برمی‌گردد که باعث گسترش زبان فرانسه در این منطقه، به‌ویژه در ویتنام و کامبوج شده است.

روابط با کشورهای خاورمیانه (لبنان و رژیم صهیونیستی)

در منطقه خاورمیانه، لبنان و رژیم صهیونیستی از شرکای اقتصادی بزرگ ساحل‌ عاج محسوب می‌شوند. درواقع، بلافاصله پس‌از استقلال ساحل‌ عاج، حکومت بوآنی از اولین دولت‌های آفریقایی بوده که با رژیم صهیونیستی ارتباط برقرار کرده است. بوآنی آشکارا شیوه اسرائیلی‌ها در کاربرد تکنولوژی در توسعه را تحسین می‌کرد و در سال 1962، نخستین‌بار دو کشور قرارداد همکاری امضا کرده و مبادرت به تبادل سفیر نمودند. رژیم صهیونیستی، به‌ویژه در صنایع نظامی، کشاورزی، بانک، توریسم و در بخش امنیتی، تا سال 1973 به ساحل‌ عاج کمک می‌کرد که درپی جنگ اعراب و اسرائیل و آغاز بحران اقتصادی جهانی و افزایش قیمت نفت و درنتیجه، تصمیم اتحادیه آفریقا (OAU) بر قطع روابط با اسرائیل و نزدیکی به اعراب، روابط ساحل‌ عاج با رژیم صهیونیستی قطع شد. البته تا سال 1986 که روابط دوباره ازسر گرفته شد، دو کشور به‌‌شکل غیررسمی با هم همکاری داشتند.

گفته می‌شود دیداری که واتارا در ماه ژوئن 2012 از فلسطین اشغالی داشته، می‌تواند فصل جدیدی از روابط دوستانه میان ساحل عاج و رژیم صهیونیستی باشد. شایان‌ذکر است که در سال 2002 و به‌‌دنبال شورش‌ها علیه دولت وقت در ساحل‌ عاج، باگبو از دولت اسرائیل طلب کمک کرده بود. رژیم صهیونیستی در سال 2003 تجهیزات پیشرفته‌ای درزمینه جمع‌آوری اطلاعات، از قبیل هواپیماهای بدون سرنشین، در اختیار حکومت باگبو گذاشت و درکل سازمان جاسوسی اسرائیل، نقش عمده‌ای در سرکوب مخالفان دولت ایفا نمود. در عوض، دولت ساحل‌ عاج، قول داده بود که بخش عمده‌ای از بازار خود را در اختیار اسرائیل قرار دهد.

واتارا در این سفر با چند مقام‌، ازجمله «استنلی فیشر»، رئیس بانک مرکزی اسرائیل که گفته می‌شود از دوستان نزدیک او و همکارش در صندوق بین‌المللی پول بوده، دیدار کرده است. دربین موضوعاتی که در این سفر میان مقامات دو دولت مطرح گردید، می‌توان به 2000 مهاجر غیرقانونی ساحل‌ عاج در اسرائیل اشاره کرد که بحث اخراج آن‌ها مطرح است.

بخشی از مسیحیان ساحل‌ عاجی به‌لحاظ اعتقادی علاقه مذهبی خاصی به اسرائیل نشان می‌دهند که برخاسته از نوعی خوانش صهیونیستی از مسیحیت است. حتی در مواردی، کودکان تازه‌‌تولدشده در خانواده‌های مسیحی ساحل‌ عاجی، به‌نام اسرائیل نام‌گذاری می‌شوند. همه‌ساله سفرهای زیارتی به مقصد زیارتگاه‌های مسیحی، ازسوی ساحل‌ عاجی‌ها صورت می‌گیرد. اسرائیلی‌ها در بخش کشاورزی و دامداری ساحل‌ عاج بسیار فعال‌اند. بخشی از نیروهای امنیتی و اطلاعاتی ساحل‌ عاج، توسط سرویس‌های صهیونیستی آموزش دیده‌اند. ادوات امنیتی، به‌خصوص تجهیزات مربوط به ثبت اطلاعات مسافران در مبادی ورودی فرودگاه‌ها و مرزها، توسط شرکت‌های اسرائیلی تأمین شده‌اند. مقامات ساحل‌ عاجی، اعم از رئیس‌جمهور، رئیس مجلس، وزرا و نمایندگان مجلس، سفرهای متعددی به سرزمین‌های اشغالی فلسطین انجام می‌دهند. البته افزون بر اسرائیل، دولت فلسطین هم در ساحل‌ عاج سفارتخانه دارد که فعالیت نسبتاً خوبی دارد.

اما لبنان کشوری‌‌ست که تبعه‌های بسیاری در ساحل‌ عاج دارد؛ در حال حاضر بیش‌از یکصدهزار لبنانی در ساحل‌ عاج زندگی می‌کنند و حتی بسیاری از آن‌ها در این کشور متولد شده‌اند. نخستین گروه لبنانی‌ها در اواخر سده نوزدهم، در دوره تسلط عثمانی‌ها در خاور نزدیک، به ساحل‌ عاج مهاجرت کرده‌اند. آن‌ها از همان ابتدا در کار کسب و تجارت وارد شده و پیش رفته‌اند و در بعضی موارد، ثروت‌های هنگفتی به جیب زده‌اند. با توجه به قیمومیت فرانسه در لبنان و سوریه پس‌از جنگ اول جهانی، سیر این مهاجرت افزایش یافت. استعمارگران از لبنانی‌ها، به‌عنوان واسطه بین خودشان و جمعیت بومی بهره می‌گرفتند. هم‌اکنون بیش‌از 50 درصد از اقتصاد این کشور، به‌خصوص در اقتصاد خرد و متوسط، در دست کارفرماهای لبنانی‌ است. درمیان سایر صنایع، صنایع آهن، فرآوری محصولات کشاورزی، پلاستیک، مواد غذایی، تولیدات عطر و محصولات زیبایی و توزیع فروشگاهی، در اختیار لبنانی‌ها قرار دارد؛ هرچند اقتصاد کلان و ابرصنعت‌ها همچنان در اختیار فرانسوی‌هاست و لبنانی‌ها بیشتر طبقه متوسط تجار را تشکیل می‌دهند. لبنانی‌های زیادی را می‌توان در مغازه‌ها و فروشگاه‌های «اجمه» و «ترشویل» یافت. هرچند لبنانی‌ها در سراسر کشور پراکنده‌اند، اما اکثر آن‌ها در ابیجان و در منطقه «مارکوری» و ناحیه چهار (Zone 4) ساکن‌اند. لبنانی‌ها بیشتر مسلمان شیعه‌اند، ولی دربین آن‌ها مسلمان سنی، دروزی و حتی مسیحی نیز یافت می‌شود. مسیحیان لبنانی در شهر ابیجان، کلیسایی مخصوص به خود دارند.

ساحل‌ عاج در سال 2001 در «باماکو»، به عضویت یکی از مهمترین سازمان‌های منطقه، یعنی سازمان کنفرانس اسلامی درآمد و کمی بعد وارد بانک اسلامی توسعه شد. بانک اسلامی توسعه، پروژه‌های عمرانی متعددی را در ساحل‌ عاج تأمین مالی کرده است. بانک عربی توسعه هم در این ‌بین، فعال بوده است. کمک‌های سعودی‌ها در ساحل‌ عاج، بیشتر مربوط به مساجد و مراکز علمی - اسلامی بوده است که اهداف مشخصی را دنبال می‌کنند. این دولت با کمک مالی به روزنامه‌ها، به‌‌دنبال چاپ مقالاتی هدفمند برای ایجاد تصویر مثبت از این کشور است. مسئله حج هم از ابزارهای مهم عربستان در تکوین روابط ساحل‌ عاجی - سعودی است. در بسیاری از مساجد این کشور، «قرآن»‌های چاپ سعودی را می‌توان یافت.

نیروهای مسلح

نیروهای مسلح در ساحل‌ عاج به چهار دسته عمده تقسیم می‌شوند: نیروی زمینی، ژاندارمری ملی، نیروی دریایی و نیروی هوایی.[148] مجموع نفرات این نیروها در سال 2017، 22 هزار نفر کادر و 12 هزار نیروی ذخیره بوده است. بودجه نیروهای مسلح ساحل‌ عاج در 2018 حدود 566 میلیون دلار تخمین زده می‌شود. رئیس ستاد مشترک ارتش ساحل‌ عاج، ژنرال «لاسینا دومبیا» می‌باشد که در 28 دسامبر 2018، توسط رئیس‌جمهور به این مقام برگزیده شد. نام رسمی نیروهای مسلح ساحل‌ عاج، «قوای مسلح جمهوری ساحل‌ عاج» است و از بخش‌های زیر شکل گرفته است:

-          نیروی هوایی؛

-          نیروی دریایی؛

-          نیروی زمینی؛

-          ژاندارمری ملی؛

-          نیروهای ویژه؛

-          مدارس نظامی.

نیروی زمینی خود شامل دسته‌بندی‌های زیر می‌شود:

-          ستاد مشترک نیروی زمینی که وظیفه‌اش هدایت کلی و مدیریت مجموعه نیروهای مسلح است؛

-          ستاد بازرسی نیروی زمینی؛

-          مدیریت منابع انسانی نیروی زمینی؛

-          نیروها؛

-          یک سازمان منطقه‌ای؛

-          خدمات؛

-          سازمان‌های متولی آموزش پرسنل و آموزش عالی نظامی.

این تشکیلات، همگی تحت نظارت و فرماندهی رئیس ستاد مشترک نیروی زمینی قرار دارند. از زمانی که آخرین فراخوان خدمت در سال 2004 صورت گرفت، این نیرو حرفه‌ای شد و خدمت وظیفه حذف گردید.

نیروی دریایی نیز مأمور حفاظت از مرزهای دریایی این کشور است. بیشتر پایگاه‌های این نیرو، در ناحیه‌ای به‌نام «لوکوجیرو»،[149] در نزدیکی ابیجان مستقر گردیده‌اند. در حال حاضر، طی قرارداد امضاشده با مراکش، برخی افسران نیروی دریایی ساحل‌ عاج، در مراکش آموزش‌های تکمیلی را طی می‌کنند؛ به‌‌طورکلی، این نیرو تجهیزات نظامی گسترده‌ای ندارد، درست مانند نیروی هوایی که در سال 2004 بخش مهمی از آن در حملات نیروهای فرانسوی ازمیان رفت. شمار هواپیماهای این نیرو، از 15 عدد تجاوز نمی‌کند که از این تعداد نیز بیشتر آن‌ها باربری هستند.

ساحل‌ عاج ازلحاظ کادر پروازی و خلبان نیز دچار مشکل است. برخی دانشجویان تازه جذب‌شده، در فرانسه آموزش می‌‌بینند و تعدادی نیز در پایگاه هوایی داکار سنگال دوره‌های خود را زیر نظر افسران و متخصصان فنی فرانسوی می‌‌گذرانند. ژاندارمری ملی، در اصل از روی نمونه فرانسوی الگوبرداری شده است و از زمانی که بحران‌های سیاسی و نظامی پیش آمده‌اند، نقش پررنگ‌تری پیدا کرده است. این نیرو، هرساله از طریق برگزاری کنکور، 1880 نفر نیرو استخدام می‌کند و در دو مدرسه، یکی در ابیجان و دیگری در توروگویه،[150] آموزش می‌دهد. شایان‌ذکر است که زمانی، هوفوئه بوآنی تعداد نیروهای ژاندارمری را کاهش داد تا مبادا کودتایی علیه وی صورت دهند! اما بی‌ثباتی سیاسی ناشی از بحران اقتصادی و جدال ساحل‌ عاجی بودن، این نیرو را در مرکز توجهات و اقدامات نظامی قرار داد. شایان‌ذکر است که همین بحران سیاسی و نظامی، موجب پیدایش نیروهای نظامی ویژه و جدید در صحنه شد؛ ازجمله فوماکوها یا تفنگداران کماندوی دریایی و سه نیروی مشابه دیگر که وظیفه آن‌ها، اقدام در شرایط بحران و به‌‌شکل ضربتی بود؛ اما از زمانی که نیروهای جمهوری‌خواه ساحل‌ عاج شکل گرفتند، ستاد کل مشترک نیروهای مسلح تصمیم گرفت تا شکل منظمی به نیروهای ویژه دهد و به این ترتیب، از زبده‌ترین نیروهای موجود، واحدی به‌نام جی‌‌اف‌‌اس (گروه نیروهای ویژه) پدید آمد. تعداد و مأموریت این نیروی جدید به‌‌طور علنی اعلام نشده است؛ هرچند یکی از مأموریت‌های اصلی و مشخص این نیرو، مبارزه با تروریسم است. پدیده‌ای که روزبه‌روز در منطقه غرب آفریقا، به‌ویژه با بحران کشور مالی، گسترده‌تر می‌‌شود. این نیرو برای اولین‌بار در 7 اوت 2012 و هنگام جشن ملی ساحل‌ عاج، در انظار ظاهر شد و با کلاه‌های قرمز کماندویی که به چپ متمایل بودند، تمیز داده می‌‌شد. نیروهای پلیس هم در کمیساریاهای سطح کشور مستقرند.

در سال‌های گذشته (2017-2018) دولت واتارا با برخی نافرمانی‌ها و شورش‌های مقطعی در ارتش مواجه شد که بیشتر درپی درخواست‌های صنفی و مالی و نه سیاسی بوده است. برخی نیروهای سابق طرفدار واتارا، در جریان بحران 2010 و 2011 که نتوانسته‌اند طبق وعده دولت جذب ارتش شوند نیز در چند مقطع، دست به اعتراض زدند که هربار با دریافت پول یا وعده‌های مالی آرام شدند.

درکل نیروهای مسلح ساحل‌ عاج در وضعیت چندان مناسبی قرار ندارند. هرچند ‌‌گاهی حتی در مأموریت‌های خارجی، مثلاً در جریان نبردهای ضدتروریستی در مالی هم در قالب نیروهای مشترک بین‌المللی حضور یافتند. ساحل‌ عاج تعدادی سرباز در قالب نیروهای کلاه‌‌آبی پاسدار صلح نیز دارد.

درزمینه خاستگاه ادوات نظامی نیروی زمینی ساحل‌ عاج، می‌توان به تانک‌های خریداری‌شده دوره شوروی سابق، ضدهوایی‌های سوئدی، خودروهای زرهی وارداتی از بلاروس، فرانسه و آفریقای جنوبی اشاره کرد. دو هواپیمای ترابری آمریکایی؛ هلیکوپترهای سبک غیررزمی و نظامی و چندمنظوره ساخت فرانسه، ایتالیا، آمریکا و شوروی سابق؛ هشت میگ و سوخوی ساخت شوروی؛ یک آلفاجت آموزشی، ساخت مشترک آلمان و فرانسه و پهبادهای اسرائیلی، تشکیل‌دهنده تجهیزات نیروی هوایی ساحل‌ عاج هستند. اکثر جت‌های جنگنده ساحل‌ عاج، در جریان بمباران پایگاه هوایی این کشور توسط فرانسه در دوره باگبو، صدمه ‌دیده و غیرقابل استفاده شدند.

در اکتبر 2018، با حضور وزیر امور خارجه فرانسه، آکادمی مبارزه با تروریسم در منطقه ژاکویل، در جنوب ساحل‌ عاج تأسیس شد. این مرکز آموزش نظامی که به‌طور مشترک توسط فرانسه و ساحل‌ عاج ایجاد شده، قرار است نیروهای کشورهای منطقه غرب آفریقا را درمقابل تهدیدات تروریستی رو به افزایش در این منطقه، آموزش دهد.

فصل پنجم: نظام فرهنگی

ساحل‌ عاج از فرهنگی متنوع و ژرف بهره می‌برد که زاییده همان گوناگونی قومی و قبیله‌ای است که پیش‌تر و در طول فصول مختلف، بدان اشاره شد. این تنوع فرهنگی در عرصه‌های مختلف، از موسیقی گرفته تا آشپزی، مشهود است. این وجوه هنری، فکری و البته دینی، شاکله فرهنگی ساحل‌ عاج را برساخته است. نکته‌ای که در اینجا باید یادآور شد این است که می‌دانیم «فرهنگ» مقوله‌ای است که در سایر وجوه تاریخی، سیاسی و حتی اقتصادی، جاری و ساری است. درواقع بخش عمده‌ای ازآنچه پیش‌ازاین فصل آمد، می‌تواند تااندازه‌ای فرهنگی و نشان‌دهنده فرهنگی باشد که در ساحل‌ عاج وجود دارد، همچنین در فصل‌های بعد نیز به‌طور خاص به فرهنگ در ساحل‌ عاج، در وجوه هنری و به‌ویژه دینی و آئینی آن خواهیم پرداخت؛ ازاین‌رو در این فصل، صرفاً به نظام فرهنگی این کشور، یعنی به پیوند میان دولت یا حکومت و فرهنگ می‌پردازیم و سازمان‌های گوناگون متصدی فرهنگ در این کشور را ازنظر خواهیم گذراند. خوب است بدانیم که در این کشور، به‌رغم سایر مشکلاتی که همواره پیش‌‌روی دولت‌های مستقر بوده، نظام فرهنگی و مدیریت آن، از توجه حکومت‌ها و احزاب بی‌بهره نبوده، چراکه فرهنگ، از مهمترین عوامل جذب سرمایه و گردشگر بوده است. هرچند این توجه اغلب به نیاتی نامطلوب، همچون کسب رأی در انتخابات یا تحت‌فشار نهادهای بین‌المللی همچون یونسکو، مبذول گشته است.

نهادها و سازمان‌های فرهنگی

سازمان متولی امور فرهنگی و مدیریت فرهنگی در ساحل‌ عاج، «وزارت فرهنگ و فرانکوفونی (فرانسه زبانی)» است. این وزارتخانه در ابیجان و در ناحیه اداری پلاتو واقع است. پیشینه آن نیز به سال 1959 و ایجاد «مدرسه هنرهای نمایشی ساحل‌ عاج»، تحت نظارت یک شورای اداری برمی‌گردد که اولین ساختار اداری این کشور، برای نظارت بر بخش‌های تئاتر و موسیقی محسوب می‌شد. دو سال بعد، یعنی در 1961، بخش «مدیریت هنرهای زیبا و تحقیقات» (DDRB) تأسیس گردید که این واحد در سال 1969 به مدیریت امور فرهنگی مبدل شد. توجه به فرهنگ ازسوی صاحبان قدرت در سال 1971 و با تأسیس دبیرخانه دولتی امور فرهنگی، به‌طور واقعی و محسوس شکل گرفت؛ اما همچنان فرهنگ، همچون بخشی وابسته به وزارت آموزش ملی باقی ماند تا سال 1976 که وزارتخانه امور فرهنگی، رسماً پا به عرصه ظهور نهاد؛ اما وزارتخانه‌ای که امروزه تحت نام وزارتخانه فرهنگ و فرانسه‌زبانی شناخته می‌شود، محصول سال 2001 است.

آنچه در این وزارتخانه مورد توجه است، حفظ خرده‌فرهنگ‌ها و تنوع آن‌ها در جریان جهانی‌شدن است. این وزارتخانه خود شامل شش سازمان مرکزی، شش سازمان منطقه‌ای و حدود ده سازمان دیگر است که به امور فرهنگی این دیار سامان می‌دهند. ازمیان سازمان‌های عمومی اصلی فرهنگی می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

-          آژانس همکاری‌های فرانکوفونی (فرانسه زبانی) ساحل‌ عاج؛

-          کتابخانه ملی؛

-          دفتر حق مؤلف ساحل‌ عاج؛

-          مرکز فعالیت‌های فرهنگی آبوبو؛

-          مرکز فعالیت‌های فرهنگی ژاک-آکا دو بواک؛[151]

-          مرکز ملی فعالیت‌های فرهنگی؛

-          مرکز فنی هنرهای کاربردی بنژرویل؛

-          بنیاد اقدام برای فعالیت‌های فرهنگی؛

-          مؤسسه عالی ملی هنرها و فعالیت فرهنگی؛

-          موزه تمدن‌های ساحل‌ عاج؛

-          موزه مردم‌شناسی گراند بسام.

سیاست‌گذاری و سیاست‌گذاران فرهنگی

در ساحل‌ عاج، پویایی و تحرک هم‌زمان سنت و آفرینش فرهنگی مدرن، اشکال منحصربه‌فردی در موسیقی، هنرهای تجسمی و ادبیات خلق کرده است؛ به‌نحوی‌که تولیدات مدرن، رنگ و رو و صبغه‌ای سنتی به نمایش می‌گذارند و سنن فرهنگی در شکل و شمایلی جدید، جاری و ساری هستند. باوجود غنای فرهنگی ساحل‌ عاج و اشکال گوناگون و گاه منحصربه‌فرد تولیدات فرهنگی، سیاستمداران این کشور نیز ‌مانند سایر کشورهای آفریقایی، متوجه حفظ، اشاعه و توسعه این تولیدات هستند. سیاستی که از زمان استقلال پی گرفته شده است. ارتقای فرهنگ ملی، از برنامه‌های حزب حاکم در دوره‌های پیشین بوده است. حزب دموکراتیک ساحل‌ عاج از همان زمان، خواهان سیاست فرهنگی بلندپروازانه‌ای بوده که به‌‌صورت آزاد و فارغ از نظارت و کنترل دولت اعمال گردد. از نگاه این حزب، دولت می‌بایست آزادی اندیشه و آفرینش را محترم شمرده و به شکوفایی هنر و هنرمندان یاری رساند. البته باید در این خصوص با وضع مقررات حقوقی، از حقوق آن‌ها نیز دفاع نماید.

در این سیاست‌ها، از یک‌ سو به حفظ سنت‌های فرهنگی توجه می‌شود و از سوی دیگر و در تعامل با فرهنگ‌های دیگر، به‌ویژه فرهنگ غرب و فرانسه، نشانه‌های جهان مدرن در هنر این سرزمین بازتولید می‌گردند. این وضع در اکثر هنرها دیده می‌شود. در موسیقی، از یک‌ سو با اشکال سنتی و بومی آن روبه‌رو هستیم که هرساله و در قالب جشن‌ها و مراسم، نظر گردشگران را به خود جلب می‌کند و از سوی دیگر، بسیاری از گروه‌های موسیقی مدرن در این کشور، درحال فعالیت هستند. در حوزه نقاشی و مجسمه‌سازی نیز وضع به همین منوال است. در این میان، رسانه‌های عمومی نیز در برنامه‌های مختلف که ازجمله مشهورترین آن‌ها «وریتوسکوپ»[152] نام دارد، در جنبش حفظ و صیانت از سنت در آفرینش‌های فرهنگی مشارکت دارند. رسانه‌ها در این زمینه، به‌ویژه جوانان را به شناخت این سنت‌ها و بازآفرینی آن‌ها در هنر خود تشویق و ترغیب می‌نمایند. یکی از مراکزی که درجهت همین سیاست و به‌منظور فعالیت‌های فرهنگی در شهر ابیجان، ازسوی دولت احداث گردیده، «قصر فرهنگ»[153] است. این بنا که در فاصله سال‌های 1996 تا 1999 و در مساحتی برابر با 12900 مترمربع ساخته شده، محل برگزاری کنسرت‌های موسیقی، نمایش تئاتر، فیلم و هنرهای تجسمی است. این مکان همچنین محل دیدار هنرمندان با عموم مردم را فراهم آورده است.

در بیانیه‌ای که در ژوئیه 2012، ازسوی دولت، به‌منظور تشریح سیاست‌های عمومی دولت منتشر شد، در بخش مربوط به سیاست‌گذاری‌های فرهنگی، آقای آهوسو، چنین بیان کرد: «در بخش فرهنگ، دولت مصمم است تا قانونی برای سیاست‌گذاری فرهنگی ملی به تصویب برساند که در آن بازسازی و تجهیز مراکز فرهنگی... و مؤسسات آموزش هنری و فرهنگی، منظور نظر است. همچنین شهر گراند بسام، در فهرست میراث فرهنگی یونسکو ثبت و بدان ارج نهاده خواهد شد. همچنین دولت کمک خواهد کرد تا بازار هنرها و نمایش‌های آفریقایی برپا گردد و نیز سرمایه‌ای درنظر می‌گیرد برای حمایت از آفرینش هنری و صنعت سینما. ازطرفی محافظت و حمایت از آثار معنوی با جدیت بیشتری پیگیری خواهد شد تا دست دلالان متقلب و شیادان از این عرصه کوتاه گردد».[154]

در درگاه وزارتخانه فرهنگ و فرانکوفونی (فرانسه‌ زبانی)، وظایفی که این نهاد برای خود تعریف نموده و متعهد به انجام و اجرای آن‌ها گردیده، از قرار زیر است:

1.       ارتقای تولیدات ادبی و هنری؛

2.       حمایت از آثار معنوی؛

3.       حمایت از زبان‌های ملی؛

4.       حمایت از هنرمندان ملی ساکن در خارج؛

5.       تقویت وحدت ملی.

یکی از سازمان‌های مهم تحت نظارت وزارت فرهنگ و فرانکوفونی (فرانسه‌‌ زبانی)، «مرکز ملی هنرها و فرهنگ» (CNAC) نام دارد که وظایف آن به شرح زیر است:

1.       حمایت از ظهور و بروز فرهنگی ملی، مبتنی بر میراث فرهنگی کشور؛

2.       جهت‌دهی سیاست‌گذاری‌های فرهنگی، در مسیر تقویت آگاهی و وحدت ملی؛

3.       حمایت از شکوفایی فردی و جمعی ساکنان ساحل‌ عاج، به‌منظور تسهیل مسیر توسعه اجتماعی و اقتصادی کشور؛

4.       تشویق و تقویت تولیدات فرهنگی ملی؛

5.       حمایت از نشر فرهنگ ملی از راه سینما، نمایش، رقص و باله؛

6.       ارتقای هنرهای نمایشی و رقص؛

7.       سازمان‌دهی به تولید، توزیع و بهره‌برداری از فیلم‌ها و اسناد دیداری - شنیداری؛

8.       حمایت و توسعه خلاقیت سینمایی و سمعی - بصری؛

9.        شرکت در قراردادهای همکاری با سازمان‌های بین‌المللی؛

10.   مدیریت منابعی که برای تولیدات سینمایی و سمعی – بصری مورد استفاده قرار می‌گیرند؛

11.   برگزاری جشنواره‌های فیلم، تئاتر، موسیقی، رقص و تمام‌رخ دادهایی که به ارتقای هنر و فرهنگ یاری می‌رسانند.[155]

ذائقه فرهنگی مردم

درمیان محصولات فرهنگی، آنچه بیش‌از همه مورد توجه اهالی این سرزمین است، موسیقی و صنایع‌دستی است. می‌توان گفت این دو هنر، با زندگی روزمره مردم آمیخته‌اند. موسیقی در جشن و سوگواری و سایر مراسم، حضوری پررنگ دارد. این حضور پررنگ و مؤثر، به پیش‌از تاریخ جدید و به دوران کهن بازمی‌گردد؛ درواقع در نظام اجتماعی، پیش‌از استعمار در این سرزمین، موسیقی جایگاهی مرکزی داشته است؛ به این صورت که در جوامع سنتی ساحل‌ عاج، از موسیقی، به‌عنوان ابزاری مهم و کاربردی در عرصه فرهنگی و اجتماعی استفاده می‌شده است؛ هیچ مراسمی، اعم از سوگواری و یا جشن، بدون حضور نوازندگان موسیقی انجام نمی‌گرفته و تعداد و درجه همین نوازندگان، خود اهمیت مراسم را مشخص می‌نموده است (Seri, 1984).

در منطقه «کوروگو»، یعنی در سرزمین سنوفوها، موسیقی نقشی عمده در تربیت عقیدتی نوجوان‌ها و جوان‌ها داشته و برای مثال، کسانی که به درجه‌ای از مهارت و دانش دست می‌یافته‌اند، ابزارآلاتی می‌نواخته و آوازهایی بر اساس قواعدی معین می‌خوانده‌اند که کوچک‌ترین تخطی و اشتباهی در اجرا، جریمه‌هایی گاه سنگین درپی داشته است (Ibid). در عروسی‌ها هم برای مثال، نزد اقوام ملنکه، همواره گروهی نوازنده و آوازه‌خوان، عروس را در حرکت به‌‌سمت خانه شوهر همراهی می‌کرده‌اند. نزد بته‌ها نیز این نوازنده‌ها بودند که در منزل آخر، زن را می‌پذیرفته و همراه با آوازهایی متنوع و شاد که همگی مضمونی مرتبط با زندگی زناشویی داشته‌اند، به شوهر می‌سپردند. این کار نه‌تنها برای انذار به زوجین بوده، بلکه برای تشویق و تهییج مجردها به ازدواج نیز بوده است و باز از همین روست که در جامعه سنتی ساحل‌ عاج، تجرد امری مذموم و ناپسند به‌‌شمار می‌رفته.

موسیقی در مراسم سوگواری هم اهمیتی مشابه داشته و درمیان تمام اقوام، از عناصر اساسی و تعیین‌کننده بوده است؛ برای مثال، در جامعه سنوفو، اعتقاد بر این بوده که باید برای خاکسپاری متوفی، به‌اصطلاح سنگ تمام گذاشت و مراسم را باید به باشکوه‌ترین شکل برگزار کرد تا به این ترتیب، شخص متوفی، سفر مطمئن و خوشی به آن جهان داشته باشد. درواقع این قوم و برخی طوایف دیگر، معتقد بودند اگر سفر خوشی برای مردگان ترتیب ندهیم، از آن دنیا مدام مزاحم زندگان خواهند شد (Ibid).

نزد گوروها نیز، مراسم سوگواری قطعاً باید با موفقیت و با شکوه بسیار انجام پذیرد؛ در غیر این صورت، نشانه شومی خواهد بود؛ به عبارت دیگر، اگر مراسم شکوه لازم را نداشته باشد یا با مشکلی در اجرا روبه‌رو شود، نشانه این است که مردگان راضی نیستند و به سراغ زندگان بازخواهند گشت (Kacou, 1974) و شکوه مراسم، به‌ویژه ازسوی نوازندگان و مجریان موسیقی تضمین می‌شود.

جالب اینکه موسیقی، حتی در فعالیت‌های اقتصادی مردم گذشته نیز نقش و اهمیت داشته است؛ برای مثال، در فعالیت‌های کشاورزی، از موسیقی برای قوت گرفتن و تشویق شدن به کار بهره می‌جستند. سنوفوها هنوز هم از موسیقی برای تشویق زارعان برتر در هنگام کار استفاده می‌کنند؛ فرد درحال کار در این شرایط، دست از کار می‌کشد و به موسیقی گوش فرامی‌دهد (Zaourou, 1974: 36). این بدان معناست که موسیقی همچنان در جامعه ساحل‌ عاج، همچون تمام آفریقا، نقش و جایگاهی مهم دارد. «بالافون» و «تم تم»، از سازهای مهم ساحل‌ عاجی است.

در سال 2014، به‌‌همت منصور شکیب‌‌مهر، سفیر ایران در ساحل‌ عاج، برنامه مشترکی بین گروه‌های موسیقی ساحل‌ عاجی و ایرانی اجرا شد که موفقیت و بازخورد برجسته آن، نشان از ظرفیت بالای این هنر در افزایش روابط فرهنگی ایران و ساحل‌ عاج داشت.

نقاشی نیز از هنرهای محبوب مردم ساحل‌ عاج است. شاهد این مدعا نگارخانه‌های فراوانی است که در سطح شهر ابیجان دایرند و مردم و توریست‌ها به آنجا رفت‌و‌آمد می‌کنند و تابلو می‌خرند؛ به‌‌طورکلی می‌شود گفت که ذائقه اهالی ساحل‌ عاج برای آفرینش‌های هنری، چشمگیر است. سبک نقاشی این خطه، معروف به سبک هنر «نائیف»[156] است که حتی در هنر اروپایی نیز تأثیرگذار بوده است؛ به‌گونه‌ای که حتی نقاشان بزرگی چون پیکاسو، سبک نقاشی خود را از سبک نائیف الهام گرفته‌اند.

درزمینه صنایع‌دستی، ساحل‌ عاج حرف‌های بسیاری برای گفتن دارد. ماسک‌های قومیتی این کشور، میراث برجسته فرهنگی و اعتقادی این کشورند. این ماسک‌ها البته فقط برای پوشاندن صورت نیستند و گاهی شامل پوشش کل بدن می‌شوند و هنوز هم در رقص‌های سنتی و مذهبی کاربرد دارند. نمونه‌های اصیل آن را در موزه مردم‌شناسی گراند بسام می‌توان یافت. مجسمه‌های چوبی نیز به‌وفور در بازار صنایع‌دستی ابیجان یافت می‌شوند. درزمینه الیاف و پوشاک هم ساحل‌ عاج، به‌خصوص در مناطق شمالی، با توجه به کشت پنبه، صنایع‌دستی ارزشمندی دارد. زیورآلات و گردن‌آویزهای سنتی برای خانم‌ها و همچنین محصولات چرمی، از زیبایی فراوانی برخوردارند؛ بااین‌حال، به توریست‌ها توصیه می‌شود که از خرید مجسمه‌های از جنس عاج، به‌شدت پرهیز کنند؛ چراکه اکثر این محصولات، قاچاق و با کشتار غیرقانونی فیل‌های آفریقایی به‌‌دست می‌آیند و خریدوفروش آن جرم محسوب می‌شود.

تأثیر فرهنگ خارجی

امروزه، با جهانی‌شدن و گسترش ارتباطات و وسایل تبادل اطلاعات، به‌‌خصوص اینترنت و ماهواره، کمتر فرهنگی یافت می‌شود که از تأثیرات دیگر فرهنگ‌ها و به‌ویژه فرهنگ غربی مصون مانده باشد. در این ‌بین، آفریقا و ساحل‌ عاج، آن‌هم پس‌از دوره‌ای طولانی که تحت استعمار اروپاییان بوده‌اند، بیش‌از همه، از فرهنگ غربی و اروپایی تأثیر پذیرفته‌اند. فرانسوی‌ها با حضوری چندصد‌ساله در این کشور، زندگی اهالی این سرزمین را در شئون مختلف متأثر ساخته و این موضوع در تمام فراورده‌های فرهنگی، فکری و اجتماعی آن‌ها هویداست. ازجمله نظام آموزش‌وپرورش و آموزش عالی ساحل‌ عاج، کپی از روی الگوی فرانسوی است. این تأثیر، به‌ویژه در حوزه‌هایی ‌مانند سینما و موسیقی، بارزتر است. پوشش و لباس نیز از زمینه‌های دیگر تأثیرپذیری است و امروزه، به‌ویژه درمیان جوانان، تمایل به پوشش به سبک غربی‌ها رایج شده است.

لازم به ذکر است که نقش تلویزیون در این میان، بسیار کلیدی و حساس بوده است. گفته می‌شود که بیشتر برنامه‌هایی که امروزه خانواده‌های ساحل‌ عاجی به تماشای آن‌ها می‌نشینند، از تولیدات آمریکا، فرانسه، برزیل، ایتالیا، مکزیک، هند و انگلستان هستند؛ برای مثال، تأثیر یک سریال به‌نام «دالاس» که از تلویزیون پخش می‌شد تا جایی بود که بسیاری از والدین در یادبود آن، اسم فرزندان خود را از شخصیت‌های آن انتخاب می‌کردند. الن، بابی، پاملا، ازجمله اسامی غربی متداول پس‌از پخش این برنامه بودند. تأثیر سریال‌های غربی تاحدی ا‌‌ست که نقل شده کسی پیش پلیس ترشویل شکایت می‌کند و می‌گوید: «اگر بازرس‌های تلویزیونی بودند، تابه‌حال، دزدهایی که مرا لخت کردند، دستگیر شده بودند». او درواقع به بازرسی به‌نام «کلمبو» در سریالی به همین نام اشاره کرده است.

البته در ساحل‌ عاج، هنوز رسانه رادیو بسیار پرمخاطب‌تر از تلویزیون است. شبکه‌های محلی و منطقه‌ای فراوان‌اند؛ ولی بیشتر مردم به شبکه «رادیو بین‌الملل فرانسه» (RFI) گوش می‌‌دهند. شبکه‌های محلی در حوزه مذهبی هم فعال‌اند؛ مثل شبکه رادیویی «البیان» که مخاطب خوبی دارد و به مسائل اسلامی، قرآنی و تربیتی می‌‌پردازد. شبکه‌های تبلیغ مسیحیت هم برنامه رادیویی خاص خود را دارند. شبکه‌های محلی پخش موسیقی و برنامه‌های سرگرمی هم طرفداران زیادی دارند.

تلویزیون دولتی ساحل‌ عاج، در قالب دو شبکه، به‌طور رایگان، برنامه پخش می‌کند؛ ولی تولید برنامه آن محدود است و به‌شدت در کنترل دولت قرار دارد. برنامه‌های تلویزیون‌های خارجی را از طریق ماهواره، به‌صورت پرداخت حق اشتراک ماهیانه، می‌توان دریافت کرد. شرکت فرانسوی «کانال پلوس» (Canal +)، پخش ماهواره‌ای برنامه‌های تلویزیونی را برعهده دارد و به‌خصوص در زمان پخش مسابقات فوتبال، سود سرشاری از این طریق نصیب خود می‌کند.

فصل ششم: ادیان و مذاهب

از ویژگی‌های فرهنگی و مذهبی ساحل‌ عاج، تعدد مذاهب و ادیان آن است. از بدوی‌ترین شکل تا اشکال مدرنی چون مسیحیت و اسلام. این سرزمین نیز، همچون سایر مناطق آفریقای زیر صحرا، مجموعه‌ای از مذاهب سنتی را در خود جای داده که ریشه‌های آن‌ها، به زمانی بس دور در تاریخ بازمی‌گردد؛ ازجمله، بنابر اسطوره‌های قوم «لوبی»[157] که در شمال‌شرق ساحل‌ عاج ساکن‌اند، چهار عنصر در پیدایش جهان نقش داشته‌اند: آتش که در گرما تجلی می‌یابد و در خشکی. این عنصر مبنای نظری وجود فصول خشک در این سرزمین را فراهم می‌کند؛ عنصر دوم که همان هواست از دل آتش پدید آمده است. این عنصر مرتبط با فصول مرطوب و بارانی است، چون مطابق با این جهان‌بینی، این هواست که به‌‌شکل باران تجلی می‌یابد و عنصر سوم، یعنی آب را پدید می‌آورد؛ درنهایت، عنصر چهارم یعنی خاک، از دل آب به‌‌وجود می‌آید و به ترتیب در زمان، گیاه، حیوان و انسان را پدید می‌آورد (Memel-Fotê, 1998)؛ این دنیا سپس به دو قسمت تقسیم می‌شود؛ نخست جهان سماوی که ناپیداست و مقر خداوند است؛ خدایی که گرد او را بنابر عقیده سنوفوها، خالقینی ثانوی احاطه کرده‌اند و جهان دیگر که پیداست و در آن آدمیان می‌زیند. این جهان با آهنگ خاصی ادامه می‌یابد؛ در آن، روز با کمک خورشید چیزها را آشکار می‌سازد و شب بر همه‌چیز جز در نگاه خدایان پرده می‌کشد و آن‌‌ها را نامرئی‌ می‌کند. این خدایان، همان ساحرانی هستند که از جانب خدای بزرگ، نیروی پیش‌بینی و هوشیاری بدان‌ها عطا شده است.

درمجموع، درصد قابل‌توجهی از جمعیت ساحل‌ عاج همچنان به این مذاهب سنتی دل بسته‌اند، اما اکثر مردم مسلمان یا مسیحی هستند. مطابق با آمار سال 2008 میلادی، جمعیت مسلمان این کشور 38.6 درصد و جمعیت مسیحیان 32.8 درصد از کل جمعیت بود. مطابق با همین آمار، 11.9 درصد نیز پیرو مذاهب سنتی یا بومی بودند و 16.7 درصد از کل جمعیت نیز هیچ مذهبی نداشتند (The World Factbook, 2010). شایان‌ذکر است که سیر تحول و کاهش یا افزایش شمار باورمندان به این مذاهب نیز، به‌ویژه در ربع پایانی قرن بیستم، جالب توجه و درخور تأمل است: مطابق با آماری که در سال 1999 منتشر شد (Touré, 1999)، در فاصله سال‌های 1975 تا 1993، تعداد مسیحیان از 28.6 درصد به 23 درصد کاهش یافته؛ درحالی‌که شمار مسلمانان رشدی 10 درصدی را نشان می‌دهد و از 33.3 درصد به 43 درصد افزایش یافته است؛ از طرفی، تعداد باورمندان به جان‌باوری از 30 درصد، به 14 درصد کاهش یافته‌اند. به باور بسیاری از ناظران و پژوهشگران، گسترش اسلام در ساحل‌ عاج، در همین سال‌های اخیر، همچنان با رشد روبه‌رو بوده است.

در این رابطه ذکر این نکته‌ ضروری‌‌ست که بنابر دلایل آشکار سیاسی، در کل آفریقا و بالطبع در ساحل‌ عاج، همواره گرایش این بوده است که در فضای مجازی و در ارقام دولتی، آمار مسلمانان را در مقایسه با مسیحیان، کمتر یا لااقل کم‌رنگ‌تر نشان دهند؛ به‌عنوان مثال، فرانسه، به‌ویژه در عصر بوآنی، ساحل‌ عاج را نماد مسیحیت در غرب و چه‌بسا کل آفریقا می‌دانست؛ همچنین اسقف اعظم ساحل‌ عاج، همواره جایگاهی رفیع در این کشور داشته است؛ بنابراین، بعید نیست که جمعیت مسلمانان بسیار بیشتر از آمار اعلام‌شده و حتی، بنابر شواهد، بیش‌از 50 درصد کل جمعیت این کشور باشد (مصاحبه با محمدرضا حاجی کریم جباری، 1391). اکنون به‌تفصیل به تاریخچه و چگونگی ورود و حضور این مذاهب، به‌ویژه اسلام و مسیحیت، در ساحل‌ عاج می‌پردازیم.

اسلام

دیرزمانی ساحل‌ عاج مأمن ادیان بدوی، همچون جان‌باوری (آنیمیسم) بود تا اینکه پای مسلمانان و مسیحیان به این سرزمین باز شد و ابتدا مسیحیت و سپس اسلام، بدل به دین نخست این مردمان شدند؛[158] اما در دو قرن گذشته و به‌ویژه در نیمه دوم قرن بیستم، اسلام رشد چشم‌گیری در ساحل‌ عاج داشته است، به‌گونه‌ای که هم‌اینک مسلمانان در اکثریت قرار دارند. درواقع، دین اسلام در حال حاضر، چه به‌لحاظ پراکندگی جغرافیایی و چه ازنظر جمعیت، در رتبه اول میان سایر ادیان در این سرزمین جای دارد. این رشد چشمگیر، مقارن بوده است با پیشرفت اقتصادی و شهری‌‌شدن جامعه و نیز مهاجرت‌های گسترده به این سرزمین در دوره پس‌از استعمار.

اما دین اسلام، در دوره پیش‌از شروع استعمار، از اواخر سده 13 میلادی و از سمت شمال، یعنی کشور مالی و به لطف رشد و گسترش اقوام مانده، به این سرزمین رسید .(Terray, 1995) درمیان این اقوام، ملنکه‌ها (که در ساحل‌ عاج به دیولا مشهورند، اما همان‌گونه که از نامشان پیداست، از مالی آمده‌اند)، اکثریت را در اختیار داشتند و به‌سرعت، بر نواحی غرب و جنوب آفریقا مسلط شدند. مسئله تجارت بازرگانان مسلمان در مناطق شمالی ساحل‌ عاج، از دلایل اصلی اسلامی‌‌شدن این منطقه است. «ابن‌بطوطه»، جهانگرد مسلمان که خود متولد شمال آفریقا است، در قرن چهاردهم از شمال ساحل‌ عاج دیدن کرده و به گسترش اسلام در این منطقه اذعان داشته است. در اینجا باید به دو عامل مهم در گسترش اسلام از این نواحی به‌سوی غرب و جنوب، یعنی ساحل‌ عاج اشاره کنیم: یکی عامل سفر و تجارت و دیگری عامل صلح‌طلبی.

نخستین مسلمانانی که به ساحل‌ عاج رسیدند، دیولاها بودند که تاریخ آن‌ها با تاریخ اسلام در این سرزمین برابری می‌کند. دیولاها خود ریشه در مالی داشتند، سرزمینی که در آن زمان، یعنی در قرون 13 و 14 میلادی، به اسم یکی از مهمترین امپراتوری‌های اسلامی در آفریقا شناخته می‌شد. امپراتوری مالی، بخش بزرگی از آفریقای غربی را دربر می‌گرفت و در ابتدای سده 14، در اوج اعتلای خود قرار داشت؛ این امپراتوری با شخصی مشهور به حاجی موسی (کانکان موسی) معروف شد (احمدی نوحدانی، 1384: 50-51). حاجی موسی پایبند به اسلام بود و سفرش به مکه در سال 1324 میلادی، شهره عام و خاص شد.[159] «تمام جهان عرب، حتی اروپا و مسلمانان و مسیحیان، کشور مالی را می‌شناختند و حتی نقشه‌کشان اروپایی قرن چهاردهم، حدود آن را تحت نام مالی ترسیم می‌نمودند... امپراتوری بزرگ مالی از جنگل گینه تا صحرای جنوب و از اقیانوس آتلانتیک تا سرزمین هاوسا (در نیجریه) امتداد داشت» (همان).

چنانکه ذکر شد، اقوام بسیاری در این امپراتوری زندگی می‌کردند، ازجمله ملنکه‌ها که موجبات گسترش اسلام را به‌‌سمت نواحی جنوبی و ساحل‌ عاج فراهم آوردند. البته لازم است در اینجا یادآور شویم که اقوام ملنکه که خود دربرگیرنده قبایل متعدد، ازجمله قبیله بامبارا[160] می‌شدند، در ابتدا همگی مسلمان نبودند و تنها بخش‌های کوچکی، آن‌هم از طبقه نجبای قوم، به دین اسلام درآمدند. جالب است بدانیم، به عکس بسیاری از قبایل آن دوره، همچون پولاها،[161] زیردستان خود را با زور مجبور به گرویدن به دین اسلام ننمودند (Camara, 1992) و همچنان بخش زیادی از این قوم به آیین‌های آبا و اجدادی خود پایبند ماندند. این گروه کوچک مسلمان، یک ویژگی اساسی داشتند و آن‌ علاقه‌شان به تجارت بود و ازاین‌رو «دیولا» نامیده می‌شدند؛ ازسویی تجارت در این سرزمین آسان و از خطرات معمول آن دوره برکنار بود. همان‌گونه که گفته شد، ابن‌بطوطه، مورخ بزرگ عرب، در فاصله سال‌های 1352 تا 1354 میلادی از این سرزمین دیداری داشته و درباره امنیت در این سرزمین چنین گفته است: «امنیت کامل و عمومی در سراسر این سرزمین برقرار است. مسافر غریبه، هیچ هراسی از راهزنان، دزدان و غارتگران ندارد. نیروهای سلطان، به‌شدت هر نوع دزدی و راهزنی را مجازات می‌کنند» (احمدی نوحدانی، 1384: 52)؛ سپس درباره دین‌داری مردم این‌گونه اظهار می‌کند: «آن‌ها نسبت به نماز توجه جدی دارند. جمعه‌ها اگر فردی دیر برای نماز جمعه حاضر شود، جا پیدا نمی‌کند؛ زیرا اکثر اهالی به حضور در نماز جمعه پایبند هستند» (همان).

در دل ملنکه‌‌‌‌‌‌‌های مسلمان، در همین سده 14 میلادی، جماعتی شکل گرفت به‌نام «دیاخانکه»[162] که مدام در سفر بودند. این گروه اخیر، به‌‌دست شخصی به‌نام «حاج سلیم سواری»، تأسیس شد که معتقد بود باید از راه‌های مسالمت‌آمیز و با عطوفت، دین اسلام را گسترش داد؛ بنابراین، از نقطه‌‌نظر سیاسی، این‌گونه می‌توان توضیح داد که حرکت اقوام ملنکه و درنتیجه مسلمانان از سمت مالی به شمال ساحل‌ عاج و سپس مناطق مرکزی و جنوبی، به‌دلیل توسعه راه‌های تجاری، از نواحی مدیترانه به‌‌سمت این مناطق بود؛ به‌این‌ترتیب، نخستین مسلمانانی که به این سرزمین وارد شدند، تجار و بازرگانانی بودند که در جستجوی بازارهایی نو به آنجا رسیده بودند؛ از سوی دیگر، این بازرگانان دین خود را که اسلام بود، با مهربانی و روامدارانه به ساکنان بومی عرضه می‌کردند.

با افول و فروپاشی امپراتوری مالی، مرحله دوم گسترش اسلام در نواحی جنوبی، یعنی شمال ساحل‌ عاج امروزی، از پایان قرن 14 آغاز شد و تا سده 17 ادامه یافت؛ اما این‌‌بار مردمانی که مجبور به ترک موطن خود شده بودند، عمدتاً ملنکه‌‌های آنیمیست‌‌ یا جان‌باور بودند که به آن‌ها ملنکه‌های جنوبی گفته می‌شد که در حین سفر خود از شمال‌غربی به‌‌سمت شمال‌‌شرقی ساحل‌ عاج، به دیولاها که در مرحله پیش به این ناحیه وارد شده بودند، برخوردند و به‌مرور با فرهنگ اسلامی - اقتصادی آن‌ها آمیختند.

خلاصه اینکه، مسلمانان دیولا، اولین پایه‌گذاران شهرهای تجاری در این نواحی محسوب می‌شوند و تا به امروز نیز از عمده‌ترین و اصلی‌ترین شهرنشینان ساحل‌ عاج به‌حساب می‌آیند. دیولاها، از طریق همین عامل اقتصاد و تجارت، روابط گسترده‌ای با آکان‌ها و سایر اقوام این سرزمین برقرار کردند و از این راه به گسترش اسلام کمک شایانی نمودند.

از قرن 18 به بعد، اسلام شکل سازمانی‌تری در ساحل‌ عاج به خود گرفته است و از همین تاریخ بود که مدارس قرآنی پایه‌گذاری شدند؛ پس‌ازآن، چند مرکز دانشگاهی اسلامی تأسیس شد که در آن‌ها امامان معلم یا کاراماکوها تربیت می‌شدند. «کاراماکو»، در زبان دیولایی، به معنی شخص اهل‌ قلم یا عالم بود و درکل به تمام مسلمانان باسواد و اهل دانش اطلاق می‌شد. کاراماکو‌ها، به‌عنوان نخستین عوامل اسلامی‌‌شدن شمال ساحل‌ عاج محسوب می‌شوند؛ اما به‌لحاظ شکلی، اسلامی که در این دوره و در این ناحیه رایج بود بسیار متأثر از اسلامی بود که به سودان رسیده بود (Miran, 2006: 40). مراکز فکری اسلام در این منطقه «کونگ»[163] و «مانکانو»[164] بودند که اعتبار و نفوذ خوبی داشتند و درپی رکود رشد و پویایی اسلام در سودان در این دوره، یعنی در قرن هجدهم، به محل تبلیغ و گسترش اسلام بدل شدند.

تحولات قرن هجده و نوزده و مرحله‌ای جدید در گسترش اسلام

به عقیده «ژان ‌لویی تریو»،[165] اسلامی‌‌شدن نواحی شمالی ساحل‌ عاج، به‌‌شکلی گسترده و عمیق، از قرن هجدهم و به‌ویژه قرن نوزدهم آغاز شده است (Triaud, 1974: 123-160). درواقع، این‌گونه به‌‌نظر می‌رسد که تا قرن نوزدهم، جوامع مسلمان نسبت به مسیحیان و بومیان دارای مذاهب و باورهای سنتی، مانند جان‌باوری، همچنان در اقلیت قرار داشته و درنتیجه از مراکز قدرت سیاسی نیز دور بوده‌اند. البته قدرت سیاسی در آن زمان، عمدتاً در دست بومیان و در شکل و ساختارهای قبیله‌ای متمرکز بود؛ اما رهبران مذهبی مسلمان، به مدد دانش و سواد خود و نیز مشاوره‌ای که به رؤسای قبایل در امور مختلف می‌دادند، اندک‌اندک، در نظر ایشان جایگاه و منزلتی برای خود کسب می‌کردند؛ به‌عنوان مثال، قلمرویی بود به‌نام «آبرون‌دوگیمان»[166] که مرکز آن «بوندوکو»[167] نام داشت و تحت تأثیر همین نفوذ، اکثر مردمان آن که اصالتاً غنایی بودند، به‌سرعت به اسلام گرویدند. ازطرفی، در همان دوره‌ای که این قلمروها یا حکومت‌های محلی و کوچک شکل می‌گرفتند، اقوام دیولا هم به‌نوبه خود حکومت‌هایی اسلامی تأسیس کردند، ازجمله «قلمرو کونگ» که سده هجدهم اوج شکوفایی آن بود؛ درنتیجه، مسلمانان توانستند به مدد این حکومت‌های محلی، بهتر و سازمانی‌تر به گسترش عقاید خود بپردازند؛ اما این دوران شکوفایی پایدار نبود و با موانعی که خود دیولاها ایجاد کردند متوقف شد (Miran, 2006: 41).

در اواخر قرن 19، برخی جوامع، یا بهتر بگوییم قبایل دیولا، درصدد استقلال از حکومت مرکزی، یعنی پادشاه کنگ برآمدند. این موضوع سبب پیدایش جنگ‌هایی شد که درنهایت، موجب تجزیه امپراتوری کنگ و شکل‌گیری حکومت‌های کوچک‌تر، به نام‌های «کاباسارانا»،[168] در اطراف شهر اودینه و نیز پادشاهی ساموری توره گردید. توره برای مدتی بر بخش بزرگی از مرغزارهای شمالی مسلط شد؛ اما درنهایت، دربرابر ارتش استعماری فرانسه از پا درآمد و درواقع کل امپراتوری کنگ را که مأمن مسلمانان محسوب می‌شد، با خود به نابودی کشاند؛ درنتیجه، برای مدتی، گسترش فکری و فرهنگی اسلام در ساحل‌ عاج متوقف شد و از آنجایی که کونگ، مرکز تفکر اسلامی در این سرزمین بود، مدتی این گسترش و نفوذ راکد باقی ماند؛ به این ترتیب تا پیش‌از استقلال، مسلمانان، هم ازنظر پراکندگی و هم ازحیث جمعیت، نسبت به مسیحیان در اقلیت قرار داشتند. ازنظر سیاسی نیز، قدرت و نفوذ چندانی نداشتند؛ اما به‌لحاظ اقتصادی و فرهنگی، قابل‌ملاحظه و جالب‌توجه بودند و می‌توان گفت از همین حربه، به‌خوبی برای نشر خود استفاده کردند. مسلمانان، در نواحی شمالی یا در مرغزارها، جایگاه محکمی داشتند و اینک چشم به نواحی جنوبی دوخته بودند. اودینه، کونگ، بونا و کمی پایین‌تر، طوبی، مانکونو، داباکالا و بوندوکو، ازجمله شهرهای مهم تجاری و مسلمان‌نشین بودند که کم‌کم نفوذ خود را به نواحی جنگلی و جنوبی گسترش می‌دادند.

تریو، متخصص فرانسوی روابط میان اسلام و استعمار، گسترش اسلام در این دوره، یعنی پس‌از استعمار رسمی ساحل‌ عاج ازسوی فرانسه را تا حد زیادی ناشی از عملکرد استعمارگران فرانسوی می‌داند. به‌‌نظر او اکثریت جمعیت (حدود 90 درصد) کشورهایی چون سنگال، مالی و نیجر، در ابتدای قرن بیستم مسلمان شدند؛ اما پیش‌ازاین سده، در شمال ساحل‌ عاج، اسلام پدیده‌ای شهری، دارای شبکه و نظامی منسجم بود؛ درنتیجه حکام استعماری فرانسوی، از مسلمان‌ها می‌ترسیدند، به دلایل مختلف، ازجمله اینکه خط و کتابت آن‌ها را نمی‌توانستند بخوانند و درک کنند! همچنین به این خاطر که مسلمانان، شبکه‌های بین‌المللی محکمی در تجارت و بازرگانی داشتند و با بسیاری کشورها، چه در آسیای نزدیک و چه در شمال آفریقا رابطه داشتند و این موضوع، اصلاً برای فرانسوی‌ها خوشایند نبود؛ افزون بر این، فرانسوی‌ها درمیان مسلمانان، کسانی را جستجو می‌کردند که بتوانند با آن‌ها رابطه داشته باشند و قراردادی ببندند و درنتیجه، از کار و فکر آن‌ها مطلع شوند. این‌ها عواملی بودند که طبیعتاً باید مانع رشد اسلام می‌شدند؛ اما به‌‌گفته تریو، آنچه اسباب گسترش مسلمانان را فراهم کرد، جابه‌جایی آسان‌تر آن‌ها، به مدد همان ابزار و راه‌های مدرنی بود که فرانسوی‌ها تهیه کرده بودند.

مسلمان‌ها به کمک ابزار جدید حمل‌ونقل، آسان‌تر نقل‌مکان می‌کردند و همین موضوع، موجب جابه‌جایی و شیوع اسلام شد. وانگهی، مسلمانان هرجا که پا می‌گذاشتند، با خود رونق و شکوفایی کسب‌وکار را به ارمغان می‌بردند و درنتیجه، عده زیادی با آن‌ها و دینشان همراه می‌شدند. این موضوع، به‌ویژه برای کسانی که به دلایل مختلف، دیگر نمی‌توانستند به زراعت ادامه دهند، صادق بود؛ زیرا می‌توانستند از طریق تجارت امرار معاش کنند. باز همین موضوع، شبکه‌های جدیدی از همبستگی و مشارکت پدید می‌آورد که به‌نوبه خود عاملی برای گسترش اسلام می‌شد. کسی که وارد این شبکه می‌شد، به‌نوعی از احساس امنیت و حمایت نیز برخوردار می‌شد. افزون بر این‌ها، به‌‌گفته تریو، عامل دیگری نیز وجود داشت: ارتش استعماری. به اعتقاد تریو و البته بنابر شواهدی که ارائه می‌دهد، بومیانی که به استخدام ارتش درمی‌آمدند، اگر آیینی بدوی همچون فتیشیسم داشتند، به‌دلیل اینکه از قبیله یا محلی که این آیین اجرا می‌شد، دور افتاده بودند و نیاز به تسلایی داشتند و ازسویی مسیحیت را مذهب سفیدها می‌دانستند، به اسلام پناه می‌جستند و در این دین، برای خود شبکه‌ای همبسته ایجاد می‌کردند (Triaud, 1974).

دوره پسا استعمار و گسترش بیش‌ازپیش اسلام

در این دوره، یعنی پس‌از کسب استقلال، اسلام با رشد بی‌سابقه‌ای در ساحل‌ عاج همراه می‌شود، به‌گونه‌ای که تقریباً تمام شمال کشور را دربر می‌گیرد و خیلی زود به نواحی جنوبی نیز سرایت می‌کند. بنابر آنچه مری میران، در کتاب سترگ و ارزشمند خود، «اسلام، تاریخ و مدرنیته در ساحل‌ عاج» عنوان می‌دارد، تعداد مساجد در این کشور، در سال 1950، از انگشتان یک دست تجاوز نمی‌کرد؛ درحالی‌که در انتهای قرن، به 600 عدد می‌رسد (Miran, 2006: 8). باز بنابر نظر همین پژوهشگر، ساحل‌ عاج در 25 سال پایانی قرن بیستم، شاهد بالاترین رشد جمعیت مسلمانان در کل کشورهای اروپایی بوده است؛ همچنین، در این مدت، ساختار پراکندگی جامعه مسلمان ساحل‌ عاج، به‌‌شکلی عمیق و گسترده دچار تحول می‌گردد؛ درحالی‌که در دوره استعمار، نفوذ اسلام به نواحی جنوبی، صرفاً از راه مهاجرت‌ها صورت می‌گرفت. پس‌از استقلال، این نفوذ و گسترش بیشتر از طریق گرویدن افراد بومی و محلی انجام می‌گیرد. از این دوره به بعد، با حضور مسلمانان، در شکلی گسترده، در دل جوامع و اقوام بومی، مثل بائوله‌ها و بته‌ها مواجه می‌شویم. شایان‌ذکر است که این گرایش به اسلام، با پدیده‌ای به‌نام دیولایی‌شدن همراه است، بدین‌معنا که مسلمان‌‌شدن، برابر با پذیرش فرهنگ دیولا بود.

لازم به یادآوری‌‌ست که دیولاها عوامل اصلی گسترش اسلام در ساحل‌ عاج بودند؛ زیرا پرشمارترین و منسجم‌ترین گروه را درمیان سایر گروه‌های قومی تشکیل می‌دادند. دیولا، نوعاً به تاجر سودانی‌ای گفته می‌شد که مدام در حرکت و سفر بود؛ اما به‌مرور، معنایی گسترده‌تر یافت و معادل مسلمان به‌‌کار گرفته شد. همین ریشه‌های تاجرمآبانه و سودجویانه دیولاها، موجب مدارا و تساهل و درنتیجه، هم‌‌زیستی مسالمت‌آمیز آن‌ها با دیگر اقوام و ازجمله با جان‌باوران می‌شد و امروز نیز از امتیازهای مسلمانان ساحل‌ عاجی و از علل پیشرفت آن‌ها محسوب می‌شود؛ به بیان دیگر، می‌شود گفت که مجموعه دیولاها، تفسیری غیرسیاسی و تکثرگرا از اسلام دارند که از سنتی به‌نام «سواری»[169] نشئت می‌گیرد (پیش‌تر به آن اشاره شد). این سنت خود ریشه در نام دانشوری از قرن 15 به‌نام «حاج سلیم سواری» دارد که از متشرعان بزرگ قلمروی پادشاهی مالی بود و امروز نیز بسیاری از خانواده‌ها‌ی مسلمان، ازجمله خانواده مشهور «سماسی»[170] که امام یکی از مساجد معروف ابیجان از نوادگان اوست، به همین نام بازمی‌گردند. از ویژگی‌های سنت سواری، تفکیک روشن آن میان امر مذهبی و امر سیاسی بود؛ بنابر این سنت، مسلمان باید خود را از هرگونه قدرت سیاسی دنیوی به دور نگه دارد و هرگز برای جهاد به شمشیر دست نبرد و در عوض، بیشتر به مطالعه متون مقدس و زندگی معنوی بپردازد. این نوع تفسیر، همان‌گونه که اشاره شد، دلیل اصلی پذیرش جوامع دیولا در شمال این کشور، ازسوی سایر اقوام بوده است. شاید به همین دلیل باشد که در طول سالیان دراز و به‌رغم ضایع‌‌شدن حق آن‌ها که به‌مرور به اکثریت بدل شده بودند، ازسوی حکام سیاسی، این مسلمان‌ها کمتر دست به خشونت زدند و بیشتر صبر پیشه کردند!

درمقابل این نوع تفسیر از اسلام که نزد دیولاها رایج است، نگاه خشک و مبارزه‌جوی مسلمانان قلمروهای «کنگ» یا «اورودوگو»[171] قرار دارد؛ اما این‌گونه به‌‌نظر می‌رسد که اسلام نوع اول در این سرزمین چیره شده و برای مثال، مسلمانان شهر ابیجان، در این نکته اتفاق‌نظر دارند که اسلام آن‌ها، اسلام صلح و مداراست و به‌صراحت می‌گویند که با اسلام طالبانی و القاعده مخالف‌اند. البته شاید یکی از دلایل مورد ظلم واقع‌شدن مسلمانان در دهه‌های اخیر، همین ویژگی آن‌ها باشد.

جالب است بدانیم که در حوادث بحران سیاسی و نظامی اخیر که باگبو، انواع خشونت‌ها را به‌‌کار گرفت تا بر سر قدرت باقی بماند، قربانیان تمام خشونت‌ها، مسلمانان بودند! صدها نفری که به گزارش سازمان ملل، در فاصله دی تا اسفند 1389، کشته شدند و بسیاری کشته‌های دیگر و نیز میلیون‌ها آواره و پناهنده‌ای که در شمال کشور، مجبور شدند مدت‌های مدید، بدون آب و برق و خدمات بیمارستانی به‌‌سر برند، همگی مسلمان بودند. این‌ها درواقع همان‌هایی بودند که در دهه‌های اخیر، از حق هویت و ملیت خود محروم شده و تنها اعتراضی که نشان داده بودند، تحریم انتخابات، پس‌از رد صلاحیت واتارا بود (حاجی کریم جباری، 1389 ب).

در مواجهه با دوره استعمار نیز، رویکرد و نگاه مسلمانان این سرزمین جالب است. اسلامی که در پیش‌‌تر بدان اشاره شد، یعنی اسلام سواری، دوره استعمار فرانسه را دوره درخشانی برای ساحل‌ عاج می‌داند؛ درحالی‌که مسلمانان جوان و اصلاح‌طلب، بر این عقیده‌اند که دوره استعمار از شوم‌ترین ادوار تاریخ این سرزمین بوده است؛ ازجمله، محمد کامارا، در کنفرانسی درباره «اسلام در ساحل‌ عاج»، در سال 1994 چنین اظهاراتی را بیان می‌کند: «استعمار اروپاییان چهره آفریقا را سیاه کرد؛ به‌ویژه با بهره‌کشی و ازمیان بردن هویت انسان آفریقایی. جدا از اینکه در این میان، مبارزه بی‌رحمانه‌ای نیز علیه اسلام و مسلمانان برپا کرد؛ تنها به این خاطر که اسلام بی‌محابا با تلاش و اقدام فرهنگ‌زدایی و هویت‌زدایی آنان مخالفت کرد».

سال 1989، در مجله اسلامی «الله‌اکبر»، چنین متنی را می‌خوانیم: «اسلام تنها دینی بود که دربرابر نفوذ استعمارگران در آفریقا، از خود مقاومت نشان داد. این دین در طول تمام عصر غم‌انگیز استعمار، درمقابل اشغالگران ایستاد... . اسلام واقعی در بسیاری موارد، ازسوی استعمارگران کنترل و نظارت شد و گاه حتی ستم دید... . مبارزه‌طلبی مارابو، نزدیک به تعهد سیاسی است. این بدین‌‌معناست که مارابوها نمی‌توانند با استعمارگران تمرکزگرا و یکسانگر در صلح و آشتی زندگی کنند» (Allahou Akbar, 1989).

در این خصوص، انجمن دانشجویان مسلمان، سال 1992، در ماهنامه خود به‌نام «قلم آزاد» تأکید کردند که اسلام مانع اصلی بر سر راه استعمارگران بوده و به همین خاطر هم اینان همواره به فکر چاره‌ای برای کنترل آن بوده‌اند (Plume libre, 1994).

روابط حکام با اسلام و مسلمین

رژیم حاکم در ساحل‌ عاج، هرگز در طول سال‌های پس‌از استقلال، به‌‌طور رسمی، سیاستی اسلامی تعریف یا تبیین ننموده است و سعی کرده، اصل لائیسیته یا حکومت غیرمذهبی را که از قانون اساسی فرانسه گرفته، حفظ کند. بااین‌حال، همواره نظارت و کنترلی را که در دوره استعمار از آن صحبت شد، مدنظر قرار داده است. درواقع، می‌توان از کاربست دو شیوه در سیاست حکومت درقبال مسلمانان این کشور صحبت کرد: نخست شیوه پذیرش و ارج‌نهی و دیگری، شیوه کنترل و نظارت که گاه تا سرحد سرکوب نیز می‌رسد (Miran, 2006: 170).

به‌عنوان مثال و در شیوه نخست، رژیم هوفوئه بوآنی که ثروت هنگفتی در اختیار داشت، درجهت مطامع سیاسی و اقتصادی خود، پول‌های زیادی به اشخاص بانفوذ درمیان مسلمانان اعطا می‌کرد و از این طریق، نظر و انقیاد آنان را جلب می‌کرد. برای این منظور، مثلاً در ماه رمضان، شیر و شکر رایگان میان روزه‌داران پخش می‌کرد یا قیمت گوشت گوسفند را خیلی کاهش می‌داد. حتی این‌گونه گفته می‌شود که تا سال 1980، به زیارت زوار کشورش از خانه خدا نیز کمک می‌کرده است (Ibid: 171)؛ به همین دلیل، از جانب لائیک‌ها انتقادات فراوانی به او وارد می‌شد تا اینکه بالاخره به این کمک‌ها پایان می‌دهد؛ اما بیشترین توجه و صرف هزینه ازسوی حکومت و به‌منظور جلب نظر مسلمانان، در کار ساخت مساجد گذاشته شد. بااینکه مسیحی بود، اما بیشترین تعداد مسجد و باشکوه‌ترین مساجد را در ساحل‌ عاج بنا کرد و شاید بتوان گفت که ارائه فهرستی از تمام مساجدی که به نحوی، کمکی از حکومت دریافت کرده‌اند، کار مشکلی است.

ازجمله مساجد معروف، مسجد زیبای یاموسوکرو است که در سال 1963 ساخت آن آغاز شد. بوآنی برای این کار، معمار چیره‌دستی به‌نام «بالا کامارا»[172] را برای آموزش دیدن و مشاهده نمونه‌هایی به سنگال فرستاد. این معمار پس‌از بازگشت و ساخت این مسجد تا سال 1968 طرح‌های مشابه دیگری را در کوروگو یا اودینه اجرا کرد. بوآنی، خود تا سال 1970، در مراسم ماه رمضان در این مسجد شرکت می‌جسته و هر زمان نیز که یکی از سران کشورهای اسلامی به آنجا سفری داشت، حتماً بازدید از این مسجد در برنامه رئیس‌جمهور بوده است.

ساخت مسجد بزرگ دیگری به‌نام مسجد «جامع»،[173] به ابتکار و به‌‌دست خود مسلمانان این محله، در سال 1953 شروع شد که به‌دلیل کمبود منابع مالی، پیشرفت خوبی نداشت. تا اینکه در سال 1970، با کمک دولت، کار آن به پایان رسید. «ناموری کنه»[174] خزینه‌دار هیئت‌مدیره مسجد، این‌گونه درباره این موضوع صحبت می‌کند: «روزی، هوفوئه خواست مرا ببیند. شش روز از فوت «لاجی سیدیبه»،[175] یک تاجر بزرگ که رئیس‌جمهور در مراسم تدفینش شرکت داشت، گذشته بود. در آن تاریخ کار مسجد تقریباً به اتمام رسیده بود؛ اما هنوز خرده‌کاری‌هایی داشت. پس باخبر شدم که هوفوئه می‌خواهد مرا ببیند. ترس زیادی داشتم، چون نمی‌دانستم از من چه می‌خواهد. وقتی به مقر ریاست‌جمهوری رسیدم و با او روبه‌رو شدم، از من پرسید: «تو مسئول امور مالی مسجد هستی؟» گفتم «بلی». پس گفت: «150 میلیون برای اتمام کار مسجدت می‌دهم». چمدان بزرگی در کناری بود که می‌دانستم پول داخل آن است، بااین‌حال جرئت نمی‌کردم درباره‌اش چیزی بپرسم، چون درهرصورت او رئیس‌جمهور بود! اما انگار او فکرم را خوانده بود. پرسید: «می‌خواهی داخلش را ببینی؟» گفتم «بلی». پر پول بود... . برای ما ابداً ایرادی نداشت که از یک غیرمسلمان کمکی دریافت کنیم. به‌هرحال او رئیس‌جمهور بود. کار مسجد در حدود سال 1975 به اتمام رسید» (Entretien avec Namory Koné, 1995).

این مسجد تا سال‌ها، عظیم‌ترین مسجد پایتخت و نماد کمک مالی حکومت به مسلمانان ساحل‌ عاج بود. کار مسجد بزرگ اودینه در سال 1972، به مناسبت جشن سالگرد استقلال ساحل‌ عاج آغاز شد و به هنگام بهره‌برداری در سال 1975، بنایی ملی نامیده شد. مسجد «ریویرا»[176] آخرین مسجدی بود که تحت زعامت بوآنی ساخته شد. البته بوآنی در هنگام گشایش آن در سال 1987 گفته بود: «اگر خدا عمری عطا کند، مسجد ریویرا، آخرین مسجد نخواهد بود. در یاموسوکرو، جایی که کلیسایی درحال ساخت است، زمینی را هم برای مسجد یاموسوکرو، بزرگ‌ترین مسجد آفریقا درنظر دارم» (Fraternité matin, 1987).

البته، به‌‌نظر امام جماعت مسجد ریویرا، کمک رئیس‌جمهور به ساخت این مسجد، تنها به‌دلیل خاموش‌‌کردن آتش اعتراضاتی بود که مسلمانان نسبت به هزینه هنگفت ساخت کلیسای جامع سن پل ابیجان، ابراز داشته بودند؛ اما در شیوه دوم برخورد با مسلمانان، یعنی شیوه کنترل و گاه سرکوب، قدرت حاکمه هرگز از نظارت بر رفتار و عمل مسلمانان غافل نبود و به همین منظور، از راه‌های گوناگونی استفاده می‌کرد؛ مثلاً اگر بنا بر معارفه امام جماعت جدیدی بود، سعی می‌شد این کار در نهادی دولتی مثل استانداری، انجام گیرد. همچنین مقامات دولتی در جشن‌ها و مراسم مختلف مذهبی شرکت می‌جستند. در ابیجان، این مأموریت به‌‌عهده اعضای دولت گذارده شده بود که عمدتاً هم از مسیحیان بودند؛ به‌عنوان مثال، «آگوست دنیز»[177] از وزرایی بود که مدام به مسجد دیولا سر می‌زد و حتی صندلی راحتی مخصوصی برای او گذاشته بودند تا مجبور نباشد روی زمین بنشیند (Miran, 2006: 179).

ازمیان سایر مناسک و مراسم، نماز جمعه، به‌لحاظ بار سیاسی و اجتماعی خطبه‌های آن، مورد توجه خاص حکومت بود. ازطرفی، هرچند با نظم و دفعات کمتر، ازمیان امامان جماعت، آن‌هایی که از همه با‌نفوذتر و مشهورتر بودند، در مراسمی که رئیس‌جمهور ترتیب می‌داد و در جشن‌های ملی، دعوت می‌شدند و این‌همه، تنها باهدف کنترل رفتار مجامع اسلامی انجام می‌گرفت.

سازمان دولتی حج، شکل دیگری از کنترل مسلمانان ازسوی حکومت بود. این سازمان تا سال 1992، تحت اختیار وزارت کشور بود و کمیته‌ای متشکل از کارمندان عالی‌رتبه دولت و وزرا، آن را اداره می‌کردند؛ اما دولت، تسهیلات بسیارکمی به زوار می‌داد و از آنجایی که ساحل‌ عاج روابط سیاسی با عربستان سعودی نداشت، انجام امور سفر حج، در نمایندگی‌های سعودی موجود در دیگر کشورهای منطقه انجام می‌گرفت و در مقصد، نماینده زوار ساحل‌ عاجی سفیر سنگال بود. تا سال 1995، دولت از تخصیص و تصاحب مقری در عربستان برای این امر سر باز می‌زد؛ به این ترتیب، خدمات بسیارکمی به آنان عرضه می‌شد؛ درحالی‌که هزینه‌های سفرشان چیزی کمتر از سایر زوار نبود و البته، تمام این محدودیت‌ها و محرومیت‌ها، عامدانه و برای وابسته نگه‌‌‌داشتن مسلمانان ازسوی حکومت صورت می‌گرفت؛ اما تنها بحث نظارت و محدودیت و کنترل نبود، بلکه اغلب به‌رغم تلاشی که بوآنی در پاک و مداراکننده بودنش به خرج می‌داد، کار به خشونت و سرکوب می‌کشید.

پیش‌تر اشاره شد که در سال‌های آغازین استقلال، به‌نام وحدت ملی و استقلال اقتصادی از طریق نوسازی، رژیم هوفوئه قدرت خود را افزایش داد. یک حزب واحد، اجازه کار داشت و آزادی‌های اجتماعی و بیان، کاملاً ازمیان رفت. هیچ‌گونه تخطی از راه حکومت ممکن نبود و در چنین شرایطی، مسلم بود که مسلمانان نیز امکان هیچ‌گونه فعالیت خاصی که به وحدت و تمامیت کشور لطمه بزند نداشتند. در این میان، مخالفان شمالی یا دیولاها، در مرکز توجه و نظارت بودند؛ چون متهم بودند که می‌خواهند کشور را در سلطه شمالی‌ها یا مسلمانان درآورند؛ ازطرفی هوفوئه به‌صراحت در سال 1960 گفته بود: «ما غرب را انتخاب کرده‌ایم» و اسلام نماینده شرق بود. اسلام سیاسی که کمی بعد، نمایندگانش درنظر حکومت، کسانی چون قذافی بودند، نماینده دشمنی و عدم تساهل بودند؛ ازاین‌رو، بوآنی مدام تلاش می‌کرد تا به هر نحوی، حتی با زور و خشونت، مسلمانان را از رسیدن به استقلالی سیاسی بازدارد؛ بااین‌حال، گرچه در صحنه سیاسی، رشد و گسترش اسلام با مشکل روبه‌رو بود، اما در صحنه عمومی و محلی، پس‌از سال‌های 1960، مسلمانان ساحل‌ عاج با رشدی بسیار خیره‌کننده به‌پیش می‌رفتند. این امر تا حد زیادی، به توسعه انجمن‌های اسلامی مربوط می‌شد که به‌ویژه در ابیجان، به تعداد آن‌ها افزوده می‌شد.

ازجمله انجمن‌های فعال و مؤثر که تا سال‌های 80 جلودار بودند، «انجمن اتحاد فرهنگی مسلمانان» (UCM)، «انجمن اسلامی حج» (AMOP) و «فدراسیون مشاوره عالی اسلامی» (CSI) بودند که بعدها، «انجمن آموزگاران قرآن» (AEC) و «انجمن ملی مسلمانان ساحل‌ عاج» (ANAMUCI)، به آن‌ها اضافه شدند. این انجمن‌ها، همگی مدعی بودند که نماینده جامعه مسلمان ساحل‌ عاج، درمقابل سیاست‌های حکومت هستند.

در اینجا، ذکر مجاری نفوذ و گسترش اسلام در ساحل‌ عاج و توسعه انجمن‌های مذکور، خالی از فایده نیست. درواقع، درمیان سایر رقبای عرب اسلامی که پس‌از جنگ جهانی دوم، به‌‌دنبال گسترش اسلام در مناطق مختلف آفریقا افتاده بودند، مصر دوران ناصر، [Z1] توجه ویژه‌ای به آفریقای سیاه داشت. کنگره اسلامی که در سال 1960 به شورای عالی امور اسلامی بدل شده بود، مأموریت داشت تا وعاظ و معلمانی را به آفریقا گسیل دارد و نیز دانشجویانی را با اعطای بورس، جذب دانشگاه الازهر نماید؛ به این ترتیب، مصر درنظر داشت تا ایدئولوژی ناصری را در این منطقه نشر دهد و درعین حال اخوان‌المسلمین را هم سرکوب می‌کرد. این سیاست، در برخی مناطق، ازجمله در غرب آفریقا و به‌ویژه در غنا و توگو، ثمر داد، اما موفقیت چندانی در ساحل‌ عاج کسب نکرد.

از سال 1969 به بعد، نوبت لیبی و قذافی بود تا اسلام خود را در آفریقای سیاه نشر دهند. قذافی به‌نام دفاع از اسلام درمقابل امپریالیسم غرب، سازمان‌ها و دانشگاه‌های زیادی تأسیس کرد و با شعار «پاک کردن آفریقا از مسیحیت»، تلاش کرد تا مسلمانان این ناحیه را جذب کند؛ اما او هم چندان موفق نبود و تعداد دانشجویانی که از ساحل‌ عاج به لیبی عازم شدند، چندان چشمگیر نبود. در عوض، اقدامات عربستان جواب داد و ایدئولوژی وهابی توانست نظر مردم را جلب کند. عربستان سعودی در این دوره، دو مرکز مهم تبلیغاتی، «دانشگاه اسلامی مدینه» و «رابطات العالم الاسلامیه» را در اختیار داشت که از همان آغاز، آفریقایی‌های بسیاری را به خود جذب کرده بود. در حدود سال 1972، این مرکز اخیر دو نماینده به ساحل‌ عاج گسیل کرد و در سال 1973 و به‌دنبال بحران اقتصادی جهان و افزایش قیمت نفت، عربستان فرصت را غنیمت شمرد و نفوذش را در این کشور گسترش داد. درواقع بوآنی نمی‌توانست از کمکی که عربستان به اقتصاد کشورش می‌توانست انجام دهد، چشم بپوشد و ازاین‌رو، تلاش کرد تا با انجمن‌های اسلامی و مسلمانان مدارا کند؛ پس آن‌ها را به‌تدریج به‌‌رسمیت شناخت و البته در این میان، مراقب به‌ویژه وهابیان بود که سودای سیاسی بیشتری در سر داشتند.

اوج فعالیت وهابیت در این منطقه، بین سال‌های 1973 تا 1981 بود. یکی از معلمان اهل کشور چاد که معلم یکی از مدارس وهابی در این دوره بود، درباره نظام و عملکرد شبکه آموزشی این مدرسه چنین می‌نویسد: «مدرسه امام موری موسی، روابط فرهنگی گسترده‌ای با برخی کشورهای عربی، همچون عربستان، لیبی، کویت و سوریه دارد و این کشورها، گاه بورس‌هایی اعطا می‌کنند و یا کمک‌های آموزشی و گاه نیز معلم‌هایی را برای ما می‌فرستند... . برنامه درسی، اساساً روی موضوعات مذهبی متمرکز است، مثل «قرآن»، احادیث و کمی هم زبان عربی» (Abbakar, 1992: 26).

در ادامه سیاست روی‌‌کردن به جهان عرب، بوآنی به‌رغم میل خود، روابط کشورش را با رژیم صهیونیستی، در نوامبر 1973 قطع کرد. در سال‌های آغازین دهه 80، وهابیگری در ساحل‌ عاج، رو به افول نهاد و در همین سال‌ها، یعنی کمی بعد از سال 1985 بود که بوآنی، روابطش را با اسرائیل ازسر گرفت؛ اما چیزی از رغبت جامعه به اسلام کم نشد. با تأسیس «شورای ملی اسلامی» (CNI) در سال 1993، صحبت از جامعه‌ای مدنی و اسلامی به‌‌میان می‌آید. این شورا برترین نهاد اسلامی در ساحل‌ عاج بود که اکثریت مسلمانان این کشور را یکپارچه نمود. درواقع، نقش این نهاد در سال‌های نخستین دهه نود، بازتعریف جایگاه جامعه مسلمان کشور، درمیان سایر جوامع و نهادها بود و درصدد بود تا در کنار سایر عاملان سیاسی و اجتماعی، مشارکت مسلمانان در امور عمومی کشور را افزایش دهد؛ به‌ویژه، همان‌‌طور که پیش‌تر اشاره شد، در این سال‌ها با مطرح‌شدن تکثر حزبی و بازشدن فضای سیاسی، مسلمانان نیز فرصت را غنیمت شمردند و وارد صحنه سیاسی و اجتماعی شدند. وقایعی همچون مرگ بوآنی خودمحور و ازطرفی تأسیس حزب «مجمع جمهوری‌خواهان» (RDR) به‌‌دست واتارا، به این تصور عمومی دامن زده بود که شورای ملی اسلامی و این حزب، هردو یکی هستند و نشانگر قدرت گرفتن مسلمانان در آینده‌ای نزدیک می‌‌باشند. اتفاقی که البته در عمل و با توجه به بحران اقتصادی و سیاسی اواسط دهه نود، روی نداد.

در اینجا لازم است به‌ نام شخصیتی اشاره کنیم که در شکل‌گیری این نهاد و درنتیجه تحول وضع مسلمانان در ساحل‌ عاج نقش اساسی داشت: «امام ادریس قدوس». وی در دهه نود و پس‌ازآن، به‌عنوان رهبر مسلمانان ساحل‌ عاج شناخته می‌شود. درباره سابقه او این‌گونه می‌توان گفت که در لیبی و مراکش تحصیل کرده و پس‌از اخذ مدرک لیسانس در رشته اقتصاد، به ساحل‌ عاج آمده و به استخدام وزارت اقتصاد و دارایی درآمده بود. وی هم‌زمان، امام جماعت نیز شده و به‌سرعت به شخصیت دینی مهمی مبدل گردید. در دوره‌ای که بوآنی زنده بود، روابط خوبی میان این دو برقرار می‌شود. تا آنجا که بوآنی را وادار می‌سازد که اجازه دهد مسلمانان با لباس سنتی خود در ادارات حاضر شوند (مصاحبه با محمدرضا حاجی کریم جباری، 1391)؛ به این ترتیب، امام ادریس قدوس، با روابط ویژه‌ای که با حکومت برقرار می‌کند، زمینه‌ساز رشد نهادی مسلمانان در این کشور می‌شود.

به هر روی، شورای ملی اسلامی، از زمان شکل‌گیری، مهمترین نهاد اسلامی ساحل‌ عاج محسوب می‌شود. البته از سال 2002 و هم‌زمان با آغاز درگیری‌های داخلی، نهادهای رقیبی پدیدار شدند، اما همچنان این نهاد اولین است. این نهاد توانست مسلمانان ساحل‌ عاجی را، به‌‌گفته «فوفانا»، به متحدترین جامعه مسلمان در آفریقا بدل سازد: «من به شما اطمینان می‌دهم که جامعه مسلمان ساحل‌ عاج، متحدترین در تمام قاره آفریقاست. مشابه آن را در هیچ‌یک از کشورهای منطقه نخواهید یافت: چه در مالی، چه در بورکینا و چه در گینه و هرجای دیگری در منطقه امروز، ازحیث سازمان‌دهی امت اسلامی، ساحل‌ عاج یک الگو است» (Archives de l’AJMCI, 1995). در همین زمینه و مدتی بعد، «تیجانه با»،[178] همین صحبت‌ها را این‌‌گونه بیان می‌کند: «ازنظر سازمان‌دهی مذهبی، ساحل‌ عاج در منطقه پیش‌‌رو است. الگویی است برای همه کشورها. در سنگال، چنین امکانی وجود ندارد و به‌ویژه، تشتت و تکثر وجود دارد. مشکلی که بحمدالله در ساحل‌ عاج وجود ندارد» (Entretien avec Tidjane Ba, 1996).

از سال 2000 بدین‌‌سو، شورای ملی اسلامی، درجهت تقویت این اتحاد، دست به اقداماتی زد، ازجمله عملیات «همبستگی رمضان» که سالانه اجرا می‌شد و نیز عملیات «یک مسجد، یک مدرسه، یک مرکز بهداشت» که درجهت افزایش سهم جامعه مسلمان، در زدودن بی‌سوادی و فقر بهداشتی اجرا می‌شد.

ظهور الحسن واتارا و روابط پیچیده‌اش با مسلمانان

زمانی که واتارا در سال 1990 به مقام نخست‌وزیری رسید، در ابتدا مشکل خاصی پیش نیامد. تنها مشکلی که وجود داشت این بود که کلیسای کاتولیک، درمقابل انتصاب یک وزیر مسلمان به‌نام «اِمارا اِسی»[179] در کابینه‌اش، مخالفت نشان داد که آن‌هم چندان شدید نبود. شاید به این دلیل که اسی، از نزدیکان هوفوئه بوآنی بود؛[180] اما واتارا شخصی بود که در آمریکا تحصیل کرده بود و پیش‌از هر چیز، بانکداری بود که لیاقت خود را، پیش‌تر در این حرفه و در سمت ریاست بانک مرکزی کشورهای آفریقای غربی و نیز در صندوق بین‌المللی پول نشان داده بود. زمانی که بوآنی وی را در سال 1990 برای بازسازی اوضاع اقتصادی فراخواند، کسی او را در ساحل‌ عاج نمی‌شناخت؛ بنابراین، به‌دلیل پیشینه غیرسیاسی‌اش در دنیای سیاست، در ابتدا دشمنی نداشت؛ او دنبال جاه‌طلبی نیز نبود؛ همچنین درمورد او این را می‌توان گفت که مسلمان معتقدی نیز نبود. «هیچ‌کس او را هرگز در مسجدی ندیده بود» (Entretien avec Ibrahim Sy Savane, 1996). با یک آمریکایی آفریقایی‌تبار ازدواج کرده و سپس، زنی فرانسوی (که ظاهراً ریشه یهودی دارد) اختیار کرده بود؛ به این ترتیب، در سال‌های جوانی و میان‌سالی، هیچ اقدامی که به‌واسطه آن بتوان نسبتی میان او و مسلمانان پیدا کرد، مشهود نیست. سی سون، درمورد او چنین اظهارنظر می‌کند: «زمانی که اولین مجمع تدوین اساسنامه شورای ملی اسلامی تشکیل شد، واتارا در مقام نخست‌وزیری بود... . مسلمانان در آن زمان هر اقدامی کرده بودند تا قرار ملاقاتی با او بگیرند؛ اما او موافقت نکرده بود. درواقع واتارا مایل نبود این حرف پشت‌‌سر او زده شود که نخست‌وزیر مسلمانان است. او می‌خواست نماینده همه باشد و مایل نبود در کارهایی دخالت کند که او را متهم به جانب‌داری از اسلام کنند» (Ibid).

به‌‌طورکلی، تا زمانی که هوفوئه بوآنی زنده بود، نشانه‌ای از فعالیت واتارا، درجهت منافع گروه‌هایی خاص، چون مسلمانان دیده نمی‌شود. البته کاملاً بی‌توجه به آنان نیز نبود. برای مثال، روزهای چندی را که مربوط به اعیاد مسلمانان می‌شد، تعطیل اعلام کرد، ازجمله روز عید سعید فطر را تا سال 1993 و مرگ بوآنی که واتارا به ناگاه، متوجه ظرفیت گسترده مسلمانان در پشتیبانی از او در انتخابات ریاست‌جمهوری شد؛ این‌‌گونه بود که دست به اقداماتی چون سفرهای تبلیغاتی برای جذب آرا به‌سوی خود زد. البته او تنها کسی نبود که برای کسب رأی به مسلمانان روی آورد. باگبو نیز هم‌زمان، اقداماتی مشابه داشت، مثلاً تلاش نمود تا روابط، مجدداً با عربستان سعودی برقرار شود. به نوشته نشریه «قلم آزاد»، حزب طرفدار باگبو، برای امامان مساجد ابیجان، هدایا و تبریکات متعددی ارسال می‌نمود (Plume libre, 1994).

به‌هرحال، در انتخابات هانری کونان بدیه بود که پیروز شد، اما بی‌شک اصلاح قانون انتخابات که پیش‌تر بدان اشاره شد، سرآغازی بود برای فعالیت سیاسی جدی واتارا. طرح مسئله ساحل‌ عاجی‌‌بودن و احراز آن برای ریاست‌جمهوری، آغازی بود برای نفاق و دودستگی در کشور و واتارا در رأس یکی از این دسته‌ها قرار گرفت. البته دعوا بیش‌از آنکه مذهبی باشد، قومی و ملی بود؛ ولی در حال حاضر، رئیس‌جمهور واتارا، رابطه خوبی با مسلمانان دارد. وی در مراسم نماز عید فطر در مسجد ریویرا با همان لباس سنتی و کلاه سپیدرنگ مسلمانان ساحل‌ عاجی، شرکت می‌کند.

افزایش تنش‌ها میان مسلمانان و رژیم بدیه

در جریان انتقال قدرت، پس‌از مرگ بوآنی به بدیه، مسلمانان ساحل‌ عاج، نه‌تنها به‌واسطه قاعده ساحل‌ عاجی‌‌بودن، هویت اجتماعی و ملی خود را در خطر دیدند، بلکه به اعتقادات مذهبی‌شان نیز آسیب وارد شد. در این ‌بین، فرانسه نیز آتش‌بیار معرکه شد و چون واتارا را آمریکایی می‌دانست و با به قدرت رسیدن او مخالف بود، او را متهم به این کرد که می‌خواهد ساحل‌ عاج را اسلامی کند. زمانی که بدیه به حکومت رسید، دست به مجموعه‌ای از اقدامات تحریک‌آمیز زد که خشم مسلمانان را برانگیخت و آنان را به شکلی رسمی و منسجم، به حزبی ضدرژیم مبدل ساخت. یک روز جمعه در ماه ژوئن 1994، هنگام برگزاری نماز جمعه در مسجدی به‌نام «آبوبو»، پلیس به جمعیت نمازگزار یورش برد و از همه ایشان برگه‌های هویتشان را درخواست کرد؛ چون این ظن وجود داشت که این مسجد محل پناه‌‌جستن خارجی‌ها و مهاجران غیرقانونی است. درگیری بالا گرفت و بسیاری مجروح شدند. این اولین‌‌بار بود که نیروهای پلیس به مکانی مذهبی تعرض می‌کردند .هم‌زمان نیروهای امنیتی، مسلمانان را به بهانه کنترل مدارکشان تحت‌فشار قرار دادند. در همین اوضاع و احوال بود که شورای ملی اسلامی پا گرفت و شمار بسیاری از مسلمانان را جذب خود کرد.

حکومت بدیه، به‌رغم فشاری که بر مسلمانان وارد می‌ساخت، باز همان سیاست چماق و هویج بوآنی را اعمال می‌کرد. به این صورت که او نیز متوجه اهمیت و وزن جماعت مسلمانان بود و در مناسبت‌های مختلف، سعی می‌کرد نظر مسلمانان را به خود جلب کند؛ ازجمله در ساخت مسجد «پلاتو»[181] و بسیاری مساجد دیگر، کمک‌های مالی شایانی کرد. در سال 1995، مبلغ 14 میلیون فرانک به ساخت مسجد دارالسلام بواکه کمک کرد. «قرآن»‌های نفیس بسیاری به این مساجد اهدا می‌کرد، در ماه رمضان بذل و بخشش بسیار می‌نمود و متعهد شده بود که سالانه تعداد زیادی را با خرج خود به سفر حج بفرستد؛ از طرف دیگر، بدیه به‌دنبال نفاق افکندن میان مسلمانان بود. برای مثال، به‌منظور ازمیان بردن اهمیت شورای ملی اسلامی، دست به تأسیس «کنفدراسیون اسلامی توسعه» (CID)، به مدیریت یکی از نزدیکان خود به‌نام «بابیلی دامبله»[182] زد. همچنین با تأسیس «جبهه امت اسلامی» (FOI) که تحت ریاست یکی از ائمه جمعه، به‌نام «باکاری شریف»[183] تشکیل شد، مخالفتی نکرد. این جبهه بعدها، یعنی پس‌از سال 2000، از طرفداران رژیم باگبو بود.

بالاخره و جالب‌تر از همه اینکه در سال 1998، «کنگره جهانی اسلام» در شهر ابیجان برگزار شد و ریاست آن را خود بدیه برعهده گرفت. در این همایش که 103 کشور حضور داشتند، شورای ملی اسلامی، به‌دلیل مخالفت عربستان سعودی با حضور آن‌ها، شرکت نداشت. این کنگره برنامه‌های بزرگی را تدارک دیده بود و با بیانیه‌ای به پایان رسید که درخواست آن چنین بود: «ایجاد مرکزی جهانی که بر پیشرفت اسلام و تأثیر آن بر رفاه و آسایش مردم، نظارت کند». جایزه‌ای نیز به‌نام پادشاه عربستان در آن تعریف شد. عربستان هم در این میان، قول همکاری برای ساخت یک دانشگاه و یک بیمارستان در شهر ابیجان را داد. البته هیچ‌یک از این برنامه‌ها و تعهدات، عملی نشدند. از خصومت بدیه علیه اسلام نیز چیزی کم نشد. تا آنجا که مسلمانان در سقوط حکومت او در سال 1999 به‌‌دست کودتاچیان، متأسف نشدند.

وضعیت کنونی اسلام در ساحل‌ عاج

در ژانویه 1993، زمانی که شورای ملی اسلامی تأسیس شد، امام‌جمعه‌ای به‌نام «تیجان با» که پیش‌تر به او اشاره شد، در خطابه‌ای در مسجد جامع ریویرا و در روز عید سعید فطر، چنین اظهار داشت: «بحمدالله، با یاری همدیگر، در طول یک دهه، کاری کردیم که در تمام دوره استعمار انجام نشده بود». از این سخنان چنین می‌توان نتیجه گرفت که در ربع آخر قرن بیستم، توسعه و پیشرفت اسلام در ساحل‌ عاج چشمگیر بوده است. در اظهارنظری مشابه در سال 2000، رئیس شورای ملی اسلامی در جواب خبرنگاری که نظر او را درباره راه طی‌‌شده ازسوی مسلمانان ساحل‌ عاج پرسیده بود، چنین می‌گوید: «دیولاها قول معروفی دارند و می‌گویند: تا زمانی که راه می‌رویم، دست‌‌ها و شانه‌هایمان هم تکان می‌خورند. البته رضایتمندی نسبی است، اما در مقایسه با گذشته، تغییر و تحول چشمگیر و قطعی بوده است» (Jeune Afrique Economie, 2000).

با توجه به داده‌ها و اطلاعات جمعیت ابیجان و ساحل‌ عاج، یکی از تحولات بارزی که جامعه ساحل‌ عاج در دهه‌های اخیر با آن روبه‌رو بوده، همین افزایش قابل‌‌ملاحظه جمعیت مسلمانان آن است. از آنجایی که نرخ زادوولد مسلمانان در این دوره، مشابه با گروه‌های مذهبی دیگر است، پس دلایل این افزایش و رشد را باید در عوامل دیگری چون مهاجرت و به‌ویژه روی آوردن مردم به اسلام جستجو کرد. نکته مهم دیگر اینکه در آمارهای رسمی و به دلایل سیاسی، اسلام به‌عنوان دینی در اقلیت معرفی می‌شود؛ درحالی‌که آمارهای غیررسمی، ولی دقیق‌تر، این دین را اولین دین ساحل‌ عاج معرفی می‌‌کنند؛ به این ترتیب، در عالم سیاست و از نگاه سیاسیون، مسلمانان همچنان در حاشیه قرار دارند، درحالی‌که در واقعیت، جایگاهی مرکزی و اصلی در جامعه ساحل‌ عاج یافته‌اند و بروز و ظهور آن‌ها در جامعه، آشکارتر از پیش است. اگر زمانی به کارمندی که هنگام ظهر نماز برپا می‌داشت، به دید غریب و تحقیرآمیز نگاه می‌شد، امروزه دیگر نماز خواندن و پوشش او و ارج نهادن به اعیاد مذهبی و تعطیلات دینی او، امری کاملاً عادی و پذیرفته‌شده ازسوی جامعه محسوب می‌شود. حتی امروزه قضاوت‌ها و تصویری که از مسلمانان در ذهن کسانی که مخالف این دین و آیین هستند بود، تغییر نموده است. اگر در سال‌های 70 و 80 از مسلمانان با صفاتی همچون متحجر، عقب‌مانده و دیگر صفات تحقیر‌آمیز نام برده می‌شد، دیگر امروزه تنها می‌توانند از آن‌‌ها به‌عنوان تمامیت‌گرا نام ببرند. البته همین تصویر هم ماحصل آن ذهنیتی است که بومیان از حضور مسلمانان، به‌عنوان خارجی و اشغالگر در سر دارند؛ زیرا همان‌‌طور که پیش‌تر مطرح شد، عمده مسلمانان، دیولاهایی بودند که از شمال به‌‌سمت مرکز و جنوب و سایر مناطق، گسترده شده بودند.

صوفیان ساحل‌ عاج

ازمیان سایر فرق اسلامی، صوفی‌گری در ساحل‌ عاج از گستردگی و نفوذ قابل‌توجهی برخوردار است. شایان‌ذکر است، تصوف نیز همچون خود اسلام و هم‌زمان با آن، توسط مردان مقدس و مرشدان، وارد آفریقا شده است. صوفیان به‌عنوان مبلغان منفرد یا به‌عنوان اعضای طریقت‌های سازمان‌یافته، از پیشگامان تغییر دین افراد محلی بودند و قبایل را، هرچند به نحوی سطحی مسلمان می‌کردند. نکته دیگر اینکه فرقه‌های صوفی غرب آفریقا، عمدتاً ازسوی شمال آفریقا و توسط بربرها در این ناحیه گسترش یافتند. در مقایسه با شرق آفریقا تعداد آن‌ها کمتر بود، اما به‌تدریج و طی چند دهه اخیر، صوفیان غرب آفریقا نیز پرشمار شده و می‌توان گفت هم‌اکنون فرق صوفی غرب از شرق، بیشتر و گسترده‌تر می‌نمایند.

مهمترین فرقه‌هایی که در غرب آفریقا رواج دارند، «تیجانیه» و «قادریه» هستند که در کشورهایی چون مگینه، نیجر، غنا و مالی پیروان فراوانی دارند. این دو فرقه اتفاقاً، مهمترین طریقت‌های صوفیانه کشور مالی محسوب می‌شوند (عرب‌‌احمدی، 1393)؛ درنتیجه می‌توانیم، در پیوند با موضوع ورود اسلام به ساحل‌ عاج که به‌ویژه از سمت کشور مالی بود، ورود و حضور طریقت‌های تیجانیه و قادریه که این‌ها نیز دو طریقت مهم صوفیه در ساحل‌ عاج هستند را، به همین منظور و از سمت کشور مالی بدانیم. هم‌اکنون فرقه قادریه بیشتر در غرب و تیجانیه در شرق این کشور شیوع دارند. دو فرقه دیگر صوفیه نیز در این کشور مرسوم‌اند، اما پیروان کمتری دارند. البته کسانی چون فرولیش معتقدند که فرق گوناگون در ساحل‌ عاج، در مقایسه با سایر کشورهای غرب آفریقا، پیروان کمتری دارند و اصولاً کمتر شیوع پیدا کرده‌اند (Froelich, 1962)؛ اما درکل، صوفی‌های ساحل‌ عاج قابل‌ملاحظه‌اند.

توضیح اینکه، قادریه، نخستین فرقه‌ای بود که وارد غرب آفریقا شد. این فرقه که به دست شخصی ایرانی به‌نام «شیخ عبدالقادر گیلانی»، در سده 11 میلادی بنیان گذاشته شد، مبتنی بر عشق به خدا و پیامبر اعظم صلوة‌‌الله علیه، احترام به مذاهب اسلامی و وحدت خالق یکتاست. همچنین، پیروان طریقت قادریه، شهره به آرام بودن، صبوری و صمیمیت‌اند و از ارادت خاص به پیروان مذهب اهل بیت علیهم‌السلام برخوردارند (عرب‌احمدی، 1393). درمیان شیوخ معروف و مهم قادری، «محمد بقاعی» کسی بود که موجب شیوع این فرقه در غرب آفریقا شده است. این فرقه همچنین، ازجمله فرقه‌هایی بوده است که با استعمار در منطقه، به‌ویژه استعمار فرانسه، مبارزه نموده است.

دیگر طریقت صوفی، تیجانیه، شاخه‌ای‌‌ست از اسلام صوفی که به‌‌دست شخصی به‌نام «احمد تیجانی»، از پیروان مذهب مالکی و در سال 1782 میلادی، در شمال آفریقا تأسیس شده است. تفکر تیجانی، از اندیشه‌های امام محمد غزالی نیز الهام گرفته است. وی خود را از نوادگان امام حسن(ع) می‌دانست. این فرقه از سمت الجزایر در آفریقا گسترش یافته و هم‌اکنون، به‌‌همراه قادریه، از شایع‌ترین فرقه‌های صوفیه در این قاره محسوب می‌شود. به‌‌نظر تیجانیه، تقدیس و قدرت معنوی مشایخ این طریقت، از طریق مشایخ قبلی به‌‌دست نیامده، بلکه محدود و منحصر به پیامبر اسلام و احمد تیجانی است. از ویژگی‌های این طریقت این است که «هیچ‌گونه زهد و ریاضت و قوانین دشوار وجود ندارد، بلکه بیش‌از همه‌چیز بر نیاز معنوی میان خدا و انسان تأکید می‌شود». بالعکس قادریه، پیروان تیجانیه در طول تاریخ چندان مخالفتی با استعمارگران فرانسوی نشان نداده و گاه حتی با آن‌ها همکاری نیز داشته‌‌اند، اما این‌گونه به‌‌نظر می‌رسد که بخش عمده پیروان تصوف در غرب آفریقا به این فرقه گرایش دارند. به‌‌گفته آقای حکیم الهی، بیش‌از 80 درصد مسلمانان غرب آفریقا صوفی‌‌مسلک و پیرو مسلک و آیین تیجانیه هستند. نکته آخر اینکه تیجانی‌های ساحل‌ عاج، به شیعیان بسیار نزدیک‌اند و حتی عزاداری ماه محرم را هم برپا می‌دارند (مصاحبه با محمدرضا حاجی کریم جباری، 1391).

شیعیان ساحل‌ عاج

آمار دقیقی از تعداد شیعیان ساحل‌ عاج در دست نیست، اما گفته می‌شود که این تعداد به حدود یک‌میلیون نفر می‌رسد.[184] این رقم احتمالاً با درنظر گرفتن تیجانی‌ها اعلام شده است؛ زیرا گفته می‌شود این فرقه به شیعیان بسیار نزدیک‌اند و سه امام اول شیعیان را همچون ما می‌شناسند و امام زمان(عج) را نیز فرزند امام حسن عسگری(ع) می‌دانند (مصاحبه با محمدرضا حاجی کریم جباری، 1391).

شیعیان ساحل‌ عاج عمدتاً از لبنان به این سرزمین وارد شده‌اند. جالب است بدانیم که ساحل‌ عاج درمیان تمام کشورهای آفریقایی، بیشترین تعداد لبنانی را جذب نموده است. دلیل این امر البته اشتراک‌هایی بوده که به‌لحاظ سیاسی میان دو کشور وجود داشته است؛ ازجمله اینکه هردو مستعمره فرانسه بوده‌اند و زبان فرانسه در هردو کشور رایج است و با توجه به فراهم‌‌بودن زمینه‌های کسب و تجارت در این کشور، تجار لبنانی زیادی به آنجا سفر کرده‌اند؛ یکی دیگر از عوامل هجرت شیعیان عربی، به‌ویژه شیعیان سوری و لبنانی به این سرزمین، آن است که در دوره جنگ جهانی اول و پیش‌از اینکه این کشورها مستعمره فرانسه شوند، افرادی برای فرار از سربازی، بر کشتی‌هایی با مقاصدی نامعلوم سوار می‌شدند و به کشورهایی چون برزیل، آرژانتین و ساحل‌ عاج می‌رسیدند (یوسفی‌ غروی، 1381). نکته جالب اینکه بیشتر لبنانی‌هایی که به این سرزمین مهاجرت نموده‌اند، از شیعیان جنوب لبنان هستند.

درهرحال، تعداد لبنانی‌های ساحل‌ عاج، بنابر آخرین آمار، بیش‌از یک‌صدهزار نفر بوده و پس‌از ساحل‌ عاج بیشترین تعداد لبنانی‌ها در آفریقا، ساکن کشور سنگال‌اند.[185] البته در این زمینه هم آمار متفاوت است و گاه کمتر و گاه بیشتر از این عدد (تا یک‌صد و پنجاه‌هزار نفر) اعلام شده است. علاوه بر شیعیان لبنانی، شیعیان آفریقایی نیز در این کشور بسیارند (حداقل سی‌‌هزار نفر) و تعداد آن‌‌ها درحال افزایش است.

همان‌گونه که اشاره شد، لبنانی‌ها از کمی بیش‌از یک قرن پیش، به‌منظور کسب و تجارت به غرب آفریقا رسیدند. نخستین سرمایه‌گذاری لبنانی‌ها در ساحل‌ عاج، به سال 1907 برمی‌گردد که دو نفر به نام‌های سعید و اسد منصور، کمپانی تجاری آفریقایی را بنیان نهادند. در دوره شکوفایی اقتصاد ساحل‌ عاج در سال‌های پس‌از استقلال، شمار بیشتری از لبنانی‌ها و درنتیجه شیعیان، جذب این سرزمین می‌شوند. در سال 1970، تعداد لبنانی‌های ساکن در ابیجان، به هزار نفر می‌رسد. این تعداد در سال 1979 دو برابر می‌شود و در سال 1987 به شصت‌‌هراز نفر می‌رسد.[186] در همین تاریخ از هشتصد کارخانه‌ای که در ساحل‌ عاج یافت می‌شد، هشتاد فقره متعلق به لبنانی‌ها بود. هم‌اکنون، بیش‌از 50 درصد از اقتصاد کشور ساحل‌ عاج، در دست لبنانی‌هاست. شایان‌ذکر است، لبنانی‌های ساحل‌ عاج، به‌ویژه ساکنان ابیجان، چندان فعالیت مذهبی و تبلیغی‌ای ندارند و عمدتاً به کار کسب و تجارت مشغول‌اند (مصاحبه با محمدرضا حاجی کریم جباری، 1391)؛ اما همان‌طور که گفته شد، مراسم محرم را باشکوه برگزار می‌کنند و از روحانیون مختلف، از کشورهای ایران، عراق و لبنان، به این مراسم دعوت می‌شوند.

انجمنی به‌نام «انجمن الغدیر» در این کشور وجود دارد که با الهام از انقلاب اسلامی ایران در سال 1997 و به رهبری شخصی به‌نام «شیخ عبدالمنهم قبیسی» ایجاد شد. این انجمن، مجتمعی فرهنگی به‌نام «الزهرا(س)» در مرکز ابیجان تأسیس نموده که در آن، حسینیه‌ای به‌نام «الغدیر» وجود دارد. نمای این حسینیه شبیه حرم مطهر امام رضا(ع) است و کلنگ افتتاحیه آن در سال 1380، به‌‌دست وزیر امور خارجه ایران زده شد و کار ساخت آن از 1384 شروع شد و تا سال 1387 به طول انجامید. این مرکز علاوه بر کارهای فرهنگی، گاهی نیز کاروان‌هایی برای حجاج ترتیب می‌دهد و در کار ساخت‌وساز مدارس شیعی نیز فعال است. برای مثال دبیرستان الغدیر را در مساحتی برابر با 20 هزار مترمربع در ابیجان احداث کرده است. در نزدیکی آن‌ هم مرکز بهداشتی به‌نام «الکاظم(ع)» وجود دارد که خدمات پزشکی به مردم و به‌ویژه لبنانی‌های ساکن، عرضه می‌دارد. البته این تنها مجموعه فرهنگی - مذهبی شیعی در ساحل‌ عاج نیست، بلکه مراکز دیگری از همین سنخ در شهرهای دیگر هم وجود دارند؛ ازجمله «حسینیه امام مهدی(ع)» در سن پدرو، «حسینیه دایولا» و «مرکز شیعی سوبره».[187] در این مجموعه، یک مسجد، یک حسینیه، یک تالار عمومی و یک کتابخانه یافت می‌شود.

در حال حاضر، چند حسینیه فعال در ساحل‌ عاج وجود دارد که هرکدام نشان از گرایش خاصی دربین لبنانی‌های ساحل‌ عاج دارد. در سال 1389، یکی از علمای قم به‌نام «حجة‌‌الاسلام یوسفی غروی»، در سفری تبلیغی به ساحل‌ عاج، پژوهش جالبی در این زمینه انجام داد که در فصلنامه «معرفت» حوزه علمیه به چاپ رسید. «شیخ محمد الحسون»، رئیس مرکز پژوهش‌های اعتقادی حوزه علمیه قم نیز در سال 1394، سفری به ساحل‌ عاج انجام داد و در بازگشت از ساحل‌ عاج، گزارش باارزشی نوشت که در خلال این تحقیق، مراکز شیعی لبنانی در ساحل‌ عاج را به شرح زیر اعلام کرده است:

1. مرکز اسلامی لبنانی، به ریاست شیخ عدنان زلغوط، نماینده آیت‌الله‌العظمی سید علی سیستانی؛

2. مجتمع الغدیر، وابسته به حزب‌الله لبنان، به ریاست شیخ انیس حجازی که مشتمل بر مسجد المهدی(ع) می‌باشد و امام جماعت این مسجد نیز برعهده شیخ غالب کجک می‌باشد؛

3. جمعیت «البر و التعاون»، وابسته به جنبش امل لبنان، به ریاست شیخ غسان درویش؛

4. جمعیت الهدی، وابسته به مرحوم سید محمدحسین فضل‌الله، به ریاست شیخ وهیب مغنیه؛

5. جمعیت اسلامی و فرانسوی‌‌زبان امام صادق(ع) که مسئول آن اکنون شیخ مرتضی خلیق می‌باشد.[188]

شایان‌ذکر است، ساحل‌ عاج نخستین کشور آفریقایی است که امام خمینی(ره)، پیش‌از انقلاب نماینده‌ای به آنجا می‌فرستاد. شهید رشیدالدین موسوی، این حکم را از امام در نجف اشرف دریافت می‌کند و بلافاصله راهی آنجا شده، تبلیغ خود را شروع می‌کند. در این راه، موفقیت‌های چشمگیری داشته و موفق می‌شود عده زیادی را به تشیع دعوت کند، ازجمله یکی از پسران امام جماعت وقت ابیجان که پس‌از شیعه شدن، مسجدی شیعی در نزدیکی ابیجان بنا می‌کند (مصاحبه با محمدرضا حاجی کریم جباری، 1391).

پس‌از پیروزی انقلاب، آقای موسوی، به‌عنوان اولین کاردار در سفارت جمهوری اسلامی ایران، در ابیجان مشغول کار می‌شود تا زمانی که در سانحه‌ای هوایی، به‌‌همراه شهید محلاتی به شهادت می‌رسد. در سال 1365، زمانی که دولت ساحل‌ عاج اعلام کرد قصد دارد سفارتش را از تل‌آویو به بیت‌المقدس منتقل کند، روابط میان ایران و این کشور قطع شد. پس‌از برقراری مجدد روابط، سازمان حوزه‌ها و مدارس علمیه خارج از کشور، حوزه علمیه ساحل‌ عاج با نام «حوزه مبارکه اهل‌البیت علیهم‌السلام» را در سال 1369 تأسیس کرد و کمر به تربیت طلاب علوم دینی شیعی در این کشور بست. این حوزه، در مقطع کارشناسی، دارای چهار کلاس اول تا چهارم است. طلاب کلاس اول جمعاً 39 واحد درسی، به‌‌علاوه زبان فرانسه می‌گذرانند. در سال دوم تعداد واحدهای درسی 44 است و در سال‌های سوم و چهارم، به‌‌ترتیب 43 و 42 واحد می‌گذرانند. همچنین طلاب روزانه به فعالیت‌های پرورشی و تبلیغی متنوعی مشغول‌اند؛ ازجمله در اعیاد و عزاداری های مذهبی، با علمای محلی و بومی ملاقات می‌کنند و به سخنرانی می‌پردازند. از فعالیت‌های مهم این حوزه ارتباط با مدارس شیعی ساحل‌ عاج است. مدارسی که هم‌اکنون متعددند و روزبه‌روز نیز بر تعداد آن‌ها افزوده می‌شود (دستنامه آفاق اسلام، ش 26)، ازجمله مدارس شیعی می‌توان به عناوین زیر اشاره کرد:

-          مدرسه اثنی‌عشریه؛

-          مدرسه سبیل‌النجاح؛

-          مدرسه الحسین؛

-          مدرسه سبیل‌الارشاد؛

-          مدرسه اهل‌البیت؛

-          مدرسه محوالامیه؛

-          مدرسه خدمة‌الاسلام؛

-          مدرسه نورالاسلام؛

-          مدرسه الامام‌حسین؛

-          مدرسه رسول‌الاکرم.

گفته می‌شود هم‌اکنون، بخش عمده‌ای از طلاب این حوزه را بورکینافاسویی‌ها تشکیل می‌دهند که به‌نوبه خود توانسته‌اند موفقیت‌های خوبی در جذب شیعیان کسب نمایند (در یکی از مراسمی که یکی از این طلاب در شهر ابیجان داشته، حدود 4000 نفر شیعه گردهم جمع آمده‌اند!) (مصاحبه با محمدرضا حاجی کریم جباری، 1391)؛ اما طی دو دهه اخیر، بسیاری نیز بوده‌اند که از آن‌سو به ایران و به‌ویژه حوزه علمیه قم وارد شده و به کسب علوم دینی شیعی همت گمارده‌اند؛ ازجمله شیخ ابراهیم کولیبالی که از دانش‌آموختگان مرکز جهانی علوم اسلامی بود و رهبر شیعیان ساحل‌ عاج محسوب می‌شد. وی اصالتاً از اهالی مالی و زاده ساحل‌ عاج بود که لیسانس خود در رشته زبان عربی را از کشور موریتانی کسب نمود، سپس عازم حوزه علمیه سیرالئون شده بود. کولیبالی در سال 1374 به ایران آمده و در حوزه علمیه قم به تحصیل پرداخته بود. پس‌از بازگشت به ساحل‌ عاج، در حوزه علمیه ابیجان مشغول به تدریس شد و فعالیت‌های گسترده‌ای در تبلیغ تشیع داشت.

در این زمینه به فعالیت‌های جامعة‌‌المصطفی العالمی، به مرکزیت قم نیز می‌توان اشاره کرد. بیشتر این اقدامات تبلیغی، به همت یکی از دلسوزان مکتب اهل‌بیت، به‌نام حجة‌‌الاسلام ملک‌‌احمدی بوده است که شخصیتی شناخته‌شده و محبوب در قاره آفریقا است و خدمات شایانی را در حوزه تبلیغ تشیع در این قاره انجام داده است. البته مبلغان شیعه ایرانی متعددی در قالب اقامت‌های بلندمدت یا سفرهای تبلیغی کوتاه‌مدت به ساحل‌ عاج سفر می‌کنند. در جریان یکی از این سفرهای تبلیغی در شهریور 1398، دکتر یحیی کریستین بونو، مستبصر فرانسوی و از اعضای برجسته مجمع جهانی اهل‌بیت، درحین یک حادثه دریایی در ساحل‌ عاج درگذشت.[189] این اندیشمند فرانسوی که به مذهب تشیع گرویده و تحت تأثیر امام خمینی(ره) قرار داشت، سال‌ها در حوزه‌های علمیه قم و مشهد مقدس به تحصیل علوم دینی پرداخت و آثار فراوانی، درزمینه علوم و معارف اسلامی به زبان فرانسوی از خود برجای گذاشت. ترجمه او از «قرآن» کریم، یک ترجمه روان به همراه تفسیر و به‌ضمیمه لغت‌نامه الفاظ «قرآن» است. یحیی بونو، از شخصیت‌های صاحب‌نظر در رشته‌های علوم قرآنی، فلسفه و عرفان و یک مترجم و نویسنده گران‌سنگ شیعی بود که مجاهد مدافع حریم اسلام، ولایت و انقلاب اسلامی ایران به‌‌شمار می‌رفت.

درباره رابطه حکومت با شیعیان، لازم است بگوییم که درکل، دولت ساحل‌ عاج به تشکلات دینی خیلی حساس نیست و عموماً مجامع دینی در فعالیت‌های خود آزادند. این فعالیت‌ها را، ازلحاظ قانونی و حقوقی، می‌توان در قالب نهادهای مردم‌نهاد یا در قالب مؤسسات آموزشی و دانشگاهی تعریف نمود. این خود نشانگر این است که تفکرات وهابی که پیش‌تر از آن یاد شد، چندان نفوذی در سیاستمداران نداشته و درنتیجه، حساسیتی نسبت به شیعیان در حکومت وجود نداشته است. البته در این میان فرازونشیب‌هایی بوده است؛ ازجمله، در سال 2009، تحت ‌فشار آمریکایی‌ها، وزارت کشور ساحل‌ عاج، حاج قبیسی،[190] امام جماعت مسجد شیعی مارکوری[191] در ابیجان را به اتهام همکاری با حزب‌الله و دریافت کمک مالی از این گروه، مجبور به ترک این کشور می‌سازد (Intelligence d’Abidjan, 2009)؛ اما وی پس‌از یک سال، دوباره به این کشور بازمی‌گردد. گفتنی‌‌ست که در جریان جنگ سی‌وسه روزه یا همان حرب تموز در تابستان 2006، لبنانی‌های ساکن ساحل‌ عاج، حمایت معنوی و غیرمعنوی گسترده‌ای از حزب‌الله لبنان انجام دادند که نقش زیادی در پیروزی مبارزان لبنانی درمقابل دشمن صهیونیستی داشت؛ به‌نحوی‌که حتی بعضی گزارش‌های غیررسمی، خبر از ترور و ربایش مخفیانه برخی ثروتمندان لبنانی حامی حزب‌الله در ساحل‌ عاج، توسط عوامل رژیم صهیونیستی می‌دهند.

مسیحیت

دین مسیح در قرن اول پس‌از میلاد به قاره آفریقا رسید. گستردگی آن، به‌ویژه به‌‌سمت شرق آفریقا و کشورهایی چون سودان و اتیوپی بود. کلیسای ارتدکس قبطی و کلیسای ارتدکس اتیوپی، از کهن‌ترین کلیساها در این قاره محسوب می‌شوند؛ اما گسترش مسیحیت به‌‌سمت مرکز و غرب آفریقا، هم‌زمان با شروع استعمار اروپاییان آغاز شد که در فصل تاریخ، به تفصیل با چگونگی نفوذ و سیطره آن بر ساحل‌ عاج آشنا شدیم. از سده 15 میلادی به این سو، اروپایی‌ها و به‌ویژه پرتغالی‌ها، دین مسیح را به آفریقای مرکزی و علی‌الخصوص امپراتوری کنگو وارد می‌سازند. البته درزمینه کشور کنگو، نقش پررنگ‌تر را باید به مبلغان فرانسه‌‌زبان بلژیکی در قرون 19 و 20 نسبت داد.

دین مسیح تا مدت‌ها، پس‌از جان‌‌باوری و مذاهب سنتی و بومی، دین دوم محسوب می‌شد تا زمانی که خود مبدل به دین اکثریت گردید و درنهایت، همان‌گونه که گفته شد، اسلام گوی سبقت را از آن ربود؛ اما افول مسیحیت در آفریقا و در کشوری چون ساحل‌ عاج، دلیل روشنی داشت؛ ازجمله خاطره بدی بود که مسیحیان، یا بهتر بگوییم استعمارگران، در این قاره از خود به‌جای گذاشتند. برده‌داری، رفتارهای ناپسند با بومیان، استثمار زمین‌ها و معادن و ثروت‌های ایشان، همه از دلایل اصلی روی‌‌گردانی مردم از مسیحیت و در عوض روی آوردن آن‌ها به اسلام بود. «جومو کنیاتا»،[192] رئیس‌جمهور سابق کنیا در این ‌باره می‌گوید: «وقتی سفیدها به آفریقا آمدند، ما زمین‌ داشتیم و آن‌ها کتاب مقدس. آن‌ها به ما آموختند که با چشمان بسته دعا بخوانیم؛ زمانی که چشم‌ها را باز کردیم، سفیدها مالک زمین‌هایمان بودند و ما صاحب کتاب...». وانگهی کلیسای مسیحی و درکل دین مسیح، برای آفریقایی‌ها تداعیگر غرب و مدرنیته بود؛ مدرنیته‌ای که مأموریت داشت، آداب‌ورسوم کهنه را با اشکالی نو جایگزین نماید. مثال‌های فراوانی از مبلغان مسیحی در قرون گذشته در دست است که صرفاً به همین منظور، راهی آفریقا شده بودند؛ ازجمله «آندسون»، مبلغ پروتستان اهل اسکاتلند که در نیجریه، در سال 1850 شرکتی تأسیس کرده بود که آشکارا هدفش منسوخ کردن و ازمیان بردن آداب‌ورسومی بود که «غیرانسانی و خرافی» تلقی می‌نمود و «ارتقای سطح تمدن» در آن ناحیه بود (Taylor, 1983).

در ساحل‌ عاج نیز، استعمار فرانسه در اواخر سده نوزدهم و نیمه نخست قرن بیستم، به‌رغم تمام کارهای عمرانی که انجام داد، چهره درخشانی درمیان بومیان و مردمان این سرزمین از خود به‌جای نگذاشت؛ بنابراین، تمام تلاش‌های کلیسای کاتولیک، درنهایت نتوانست از این مردم، مسیحیانی مؤمن و وفادار به واتیکان تربیت کند. هوفوئه بوآنی هم در این زمینه، تلاش‌های بسیاری از خود نشان داد و تبلیغات مسیحی در زمان او تاحدی بود که در هر روستا و قصبه‌ای کلیسایی ساخته شد، اما او نیز در گسترش مسیحیت چندان موفق نبود.

درمیان سایر فرق و شاخه‌های مسیحیت، بدیهی است که کاتولیسیسم جایگاه نخست را در این کشور داشته باشد. این نحله، گرچه با ورود مبلغان مذهبی وارد ساحل‌ عاج شد، اما تا سال 1895 و آغاز رسمی استعمار فرانسویان همچنان در این کشور ریشه و پا نگرفته بود. در این سال، گروهی به‌نام جامعه مبلغان آفریقایی (SMA)، کار ترویج کاتولیسیسم را شروع کردند؛ شهر و روستا و همه‌جا را زیر پا گذاشتند، زبان‌ها و آداب و سنن محلی را آموختند تا کار خود را بهتر و سریع‌تر پیش برند. تا ابتدای قرن بیستم، یکی از ایرادهایی که به مسیحیان این خطه و البته کل آفریقا گرفته می‌شد این بود که اغلب آنان سفید بودند. بنابر آمار منتشره ازسوی مؤسسه «پیو فوروم»، در سال 1910، تنها 1.4 درصد مسیحیان، از اهالی خود آفریقا بودند (Pew Forum, 2011). در اوایل این قرن و به‌ویژه پس‌از سال 1927، کلیسای مسیحی توانست شمار زیادی از بومیان را به خود جذب کند و کلیساهای بسیاری بنا نهاده شد. بسیاری از این کلیساها بر روی منطقه و قوم خاصی تمرکز داشتند، ازجمله «آژانس و میسیون کرتین»[193] که مأموریتش جذب بائوله‌های مرکزی بود. هم‌زمان، فرق و انشعابات مسیحی بسیاری در سراسر کشور و به‌ویژه در شهر ابیجان شکل گرفتند؛ ازجمله مهمترین آن‌ها می‌توان به «سربازان خدا»، «مجامع الهی»، «شهود ژنوا» و غیره اشاره کرد. ازجمله کلیساهای معروف نیز می‌توان به کلیسای «نوتردم دولاپ» در یاموسوکرو و کلیسای جامع «سن پل» در ابیجان اشاره کرد. همچنین دیداری که پاپ ژان پل دوم در سال 1991 از این کشور داشت، ظاهراً تااندازه‌ای در جان‌‌گرفتن دوباره مسیحیت مؤثر بود؛ اما همچنان مسیحیت در مقام دوم ادیان رایج در این کشور قرار دارد.

درهرحال نباید این نکته را ازنظر دور داشت که خوانش آفریقایی و ساحل‌ عاجی از مسیحیت، درحد بالایی رنگ و بوی محلی و بومی به خود گرفته است و به‌رغم ارتباطات سازمانی و تشکیلاتی با مسیحیان اروپایی، تا حد زیادی با باورهای سنتی اهالی ساحل‌ عاج ممزوج شده است. حتی در برخی فرقه‌ها، مثلاً هریسم یا سلست، عملاً بیشتر با ظهور یک پیامبر سیاه با یک آیین جدید مواجه هستیم تا پیروی از کاتولیسیسم در روایت فرانسوی. درواقع مسیحیان ساحل‌ عاجی، به‌جای تقلید از مسیونرهای استعماری، راه خود را به‌طور مستقل در مسیحیت یافته‌اند و رقص و موسیقی و باورهای دیرین خود را در قالب دین مسیحیت بازتعریف کرده‌اند.

ازجمله کلیسا‌های معروف دیگر، می‌توان به کلیسای جامع «کریس-روا» در دالویا و کلیسای جامع «سن‌اودیل» در بوندوکو اشاره کرد. کلیسای جامع دیگری به‌نام «سکره-کور» در ناحیه گراند بسام وجود دارد که ازسوی یونسکو، به‌عنوان میراث جهانی ثبت شده است. لازم به ذکر است که درباره تاریخ کلیسا در ساحل‌ عاج، کتابی در پنج جلد و به قلم شخصی به‌نام «پیر تریشه»[194] نگاشته شده که تاریخ طولانی مسیحیت در ساحل‌ عاج، از سال 1637 تا 1960 را ترسیم می‌نماید؛ دوره‌ای که به‌ویژه بر آن تأکید شده است، سال‌های بین 1914 تا 1960 را دربر می‌گیرد و شامل سه جلد آخر می‌شود.

درمجموع رابطه میان حکومت و کاتولیسیسم خوب است. این رابطه در سابق، به‌ویژه از عنایت بوآنی سود می‌برد، کسی که همواره تلاش می‌کرد تا خود را مسیحی‌ مؤمن جلوه دهد. وی دو بار هم از پاپ ژان پل دوم، به مناسبت‌های مختلف قرار ملاقات گرفته بود.

اما کلیسای پروتستان، به‌رغم تعداد پیروان کمتر، از تکثر بیشتری برخوردار است و برعکس کلیسای کاتولیک که متمرکز و انعطاف‌ناپذیر نشان داده، پروتستانتیسم در ساحل‌ عاج ظهور و بروزهای گوناگونی داشته و نحله‌ها و فرق متعدد و گاه حتی پیامبرانی از دل آن بیرون آمده‌اند. بنابر آماری که در سال 1989 منتشر شد (Revue Africa, 1989)، از حدود 200 فرقه و سازمان مذهبی مختلف در ساحل‌ عاج نام برده شد؛ از این تعداد 148 عدد منشعب از پروتستانتیسم بودند، 29 فرقه از اسلام، 14 عدد از کاتولیسیسم، بیش‌از 7 فرقه ترکیبی از فرق دیگر و پنج عدد نیز پیامبر بودند. از معروف‌ترین این فرق هریسم نامیده می‌شود.

مسیحیت هریسم

«ویلیام وید هریس»،[195] در سال 1865، در ناحیه‌ای در لیبریا و در خانواده‌ای آنیمیست‌‌ به‌‌دنیا آمد. به طایفه کروها تعلق داشت و مانند اهالی این طایفه، علاقه‌مند به سیر و سیاحت بود. در این ‌بین، سیر و سلوک معنوی نیز داشت و زمانی که به سرزمین خود بازگشت، در سال 1912، مدعی شد که با جبرئیل دیداری داشته است. پس ادعای پیامبری کرد و همین موضوع موجب دستگیری و زندانی‌‌شدن او گردید. پس‌ازاینکه آزاد شد، راه ساحل‌ عاج را درپیش گرفت، جایی که با استقبال روبه‌رو شد؛ سپس در اکناف این سرزمین گشت و پیروان بسیاری را گرد خویش جمع کرد. او برای خود حواریونی تعریف کرد و با کمک پیروانش کلیساهایی بنا می‌نمود. فرانسوی‌ها از وجود او چندان رضایتی نداشتند، چون درست زمانی که فرانسه درگیر جنگ جهانی اول شده بود، او سرگرم دعوت مردم به گرد خویش بود؛ به همین دلیل، او را در سال 1915 مجبور به طرد وطن کردند.

هریس در طول 18 ماه، بیش‌از 120 هزار نفر را به آیین خود خوانده بود. وی در سال 1929 و در منزل خویش از دنیا رفت؛ اما پس‌از او اصحابش به تبلیغ این آیین پرداختند. مذهبی که هریس بنا نهاده بود، «هریسم» نام داشت و مبتنی بر ایمان به خدایی یگانه بود. ازمیان بردن بت‌‌ها، مبارزه با سحر، انقیاد، دروغ، دزدی، زنا (البته مخالفتی با چندهمسری نداشت) و نیز مبارزه با الکل. درواقع دکترین هریسم، آمیزه‌ای بود از عهد جدید و عهد قدیم. عهد قدیم درنظر هریس، آیینه تمام‌نمای آفریقا بود؛ زیرا در عهد قدیم نسبت به چندهمسری مسامحه نشان داده شده و بر سنت شفاهی، رؤیاهای الهی و مداوای معنوی امراض، تأکید شده بود. همچنین باورمندان به این مذهب گمان می‌کردند که به لطف شفاعت هریس، همچون اروپاییان، به مال و مکنتی می‌رسند (Bellinger, 2000). البته این آیین، وجوه یا آموزه‌های سیاسی نداشت و بسیار مبتنی بر اخلاق بود. گسترش آن، به‌ویژه پس‌از 1945 شدت گرفت و امروزه نواحی هم‌مرز لیبریا و غنا، پر از پیروان این آیین است که در کنار مسیحیان دیگر، زندگی مسالمت‌آمیزی دارند. این مذهب همچنین معابدی دارد که به‌لحاظ معماری قابل‌ملاحظه و باشکوه‌اند. در نمای آن‌ها، یک شمایل، بیش‌از همه جلب‌توجه می‌کند: مبلغی با قبایی سفید و گشاد، عمامه‌ای سفید، ریشی جوگندمی، نگاهی نافذ که کتاب مقدس و عصای زیارتش را دردست دارد.

از مشهورترین افرادی که پس‌از هریس و در پیوند با این مذهب ظهور کرد، شخصی بود به‌نام «پاپا نووو»[196] که البته خود مدعی بود که با هریسم نسبتی ندارد، اما هربار که قرار بود معبدی افتتاح شود، برای مراسم از او دعوت می‌شد. وی در سال 1985، بسیار پیر و فرتوت بود، اما به‌تنهایی سازمان هریسم را رهبری می‌کرد. تعداد افرادی که به امت او متعلق بودند، حدود 200 هزار نفر می‌شد. 30 فرزند داشت و به‌رغم سن زیاد، همچنان ستایشگر بارآوری و زادوولد بود. شگفت آنکه با زنا مخالفتی نداشت و مدعی بود که خداوند او را مأمور کرده است تا سیاهان را از بند استعمار رهایی بخشد. در سال 1997 و در حضور رئیس‌جمهور بدیه که با هلیکوپتر به مقر او عزیمت کرده بود، شصتمین سالگرد بعثتش را جشن گرفت. جالب است بدانیم امروزه، هریسم یکی از چهار مذهبی است که ازسوی حکومت ساحل‌ عاج به‌‌رسمیت شناخته شده است.

مسیحیت سِلِست

جریان مذهبی دیگری که از مسیحیت منشعب شده و در این سرزمین پیروانی پیدا کرده است، مسیحیت سلست[197] یا سماوی نام دارد که به‌لحاظ سازمانی، همچون هریسم منسجم و ساختارمند بوده، اما به گستردگی آن نیست. این مذهب که ابتدا در نیجریه بنا نهاده شد، خیلی سریع به غنا، توگو، بنین و ساحل‌ عاج رسید. این جریان مذهبی، به‌‌دست شخصی به‌نام «اوشوفا»،[198] از اهالی بنین پایه‌گذاری شد. این شخص در سال 1947 مدعی شد که ندایی از خداوند به او رسیده که مأمور شده بیماران را شفا دهد، دست به دعا بردارد و مرده‌‌ها را زنده کند (‌‌Partridge, 2004). پس در همین سال، کلیسای خود را بنا می‌کند. این کلیسا در سال 1965، ازسوی حکومت بنین به‌‌رسمیت شناخته شد و اجازه تبلیغ یافت؛ پس شروع به تبلیغ آیین خود در مستعمرات سابق در حوزه آفریقای غربی و ازجمله ساحل‌ عاج نمود. بنابر آموزه‌های این کلیسا، الکل، دخانیات و گوشت خوک حرام است و پیروان آن در هنگام دعا و نیز در هنگام حضور در کلیسا، باید پابرهنه باشند. همچنین پوشیدن جامه‌هایی به رنگ سیاه یا قرمز (که رنگ‌هایی شیطانی محسوب می‌شوند)، جز به دلایلی حرفه‌ای و کاری، مکروه می‌باشد (Henry, 2008). کلیسای اصلی سلست‌‌ها در ابیجان و در منطقه پور بوئه قرار دارد. سلست‌‌ها علاوه بر عهدین، کتاب‌ها و جزوات دیگری نیز دارند (از جمله کتابچه‌‌ای موسوم به قانون اساسی آبی) که به کرامات و زندگی و سیره پیامبرشان می‌‌پردازند.

جان‌باوری یا آنیمیسم

جان‌باوری، یعنی اعتقاد به اینکه همه‌چیز در این جهان، اعم از انسان و حیوان و اشیا، دارای روح و نیروهایی مافوق طبیعی‌اند (Bon, 2002). به بیان ساده‌تر، هرآنچه وجود دارد، دربردارنده روح است. جان‌‌باوران بنابر چنین تعریفی، عموماً چندخدایی هستند و این خدایان می‌توانند خورشید، درخت، آسمان و بسیاری چیزهای دیگر باشند، اما در ساحل‌ عاج، نوع خاصی از آنیمیسم رواج دارد. در دیدگاه آنیمیست‌‌‌‌های این سرزمین، خداوند قادری وجود دارد که زمین را آفریده، اما چندان به سرنوشت بشر اعتنایی ندارد. این خدا پس‌از آفرینش جهان، خود را کنار کشیده و دیگر در امور مربوط به انسان‌ها دخالتی نمی‌کند، زیرا خود را منزه از این امور می‌داند و فقط بر کلیت امور و نظم عالم نظارت دارد. در این نگرش، پس‌از مرگ انسان، بدن او روی زمین باقی می‌ماند و بنابر قوانین طبیعت تغییر می‌کند و روح او به عالم ناپیدا می‌پیوندد. این روح، بسته به کارهای خوب یا زشتی که در این جهان انجام داده است، یا تطهیر می‌شود و درنهایت به عالم اجداد خود در پیکر خداوند می‌پیوندد، یا دوباره دچار مرگ می‌شود و در مجموعه ارواح فاسد ذوب می‌گردد (Maurier, 1997).

نکته دیگر اینکه، در ذیل خداوند قادری که نام برده شد، خدایان ثانوی‌ای وجود دارند که به‌‌طورکلی، در نیروهای طبیعی و ارواح تشخص پیدا می‌کنند. از اصول مهم جان‌باوران باید به احترام ویژه‌ای که برای سالخوردگان و طبیعت قائل‌اند اشاره کرد. این احترام، با ترس آمیخته است و تخطی از آن، یعنی سرپیچی از دستورات گذشتگان، می‌تواند لطمه بزرگی به فرد یا قبیله‌اش وارد سازد، ازجمله اینکه نیروی حیاتی‌اش زوال یابد (‌Hottois et Missa, 2001)؛ همچنین در این آیین، فرد اساساً خارج از جمع یا گروه اجتماعی و بدون پیوند با نیاکان و درنتیجه، بدون پاسداشت یاد آنان وجود ندارد. طبیعت نیز همچون مأمن نیروهای حیات، گرامی داشته می‌شود و هرکس سعی می‌کند تا با آهنگ آن خود را هماهنگ نماید؛ زیرا بدون این هماهنگی، ممکن است نظم قبیله و حتی کیهان به هم بخورد.

اصل دیگری که درمیان آنیمیست‌‌‌ها اهمیت دارد، اصل میانجیگری است؛ به عبارت دیگر، رابطه او با خداوند هرگز مستقیم نیست، بلکه واسطه‌های بسیاری در این میان وجود دارند. درواقع خداوندی که شخص آنیمیست‌‌ می‌پرستد، آنقدر دور است که برای دسترسی به او باید دست به دامن واسطه‌های بی‌شماری شد. «آمپته با»،[199] نویسنده و قوم‌شناس مالیایی، در این ‌باره می‌نویسد: «سیاهان، ذاتاً تمایل دارند همه‌جا و در هر موقعیتی میان خود و مخاطبانشان، حال این مخاطبان هرکه می‌خواهند باشند، واسطه‌ای قرار دهند...، به‌‌جز زمانی ‌که رازی شخصی درمیان باشد. هرکس که به مأموریتی گماشته شده است، همواره نفر سومی را برای رساندن پیام برمی‌گزیند، به‌جای اینکه که خود پیام را مستقیم برساند» (Bâ, 1972).

ازاینجا اصل مهم دیگری در آیین آنیمیسم به‌‌دست می‌آید که اصل همبستگی نام دارد. این همبستگی نه‌تنها میان زندگان با یکدیگر که میان زندگان و مردگان نیز موجود است. همبستگی میان مردگان و زندگان در گرامیداشت مردگان و نیاکان تجلی می‌یابد و همبستگی میان زندگان با یکدیگر، روابط میان انسان‌ها و حیوانات و گیاهان از یک سو و انسان‌ها با یکدیگر را از دیگر سو دربر می‌گیرد؛ اما رابطه نوع اول، یعنی رابطه انسان با طبیعت یا حیوانات، به‌واسطه «توتم» برقرار می‌گردد. این توتم است که رابطه میان انسان با حیوان و انسان با طبیعت را برقرار می‌سازد. رابطه میان انسان‌ها با یکدیگر نیز بر اساس قراردادهایی شکل می‌گیرد که تنوع زیادی دارند، اما شگفت‌انگیزترین آن‌ها معاهده خونی است. این معاهده میان دو نفر و بدین‌صورت انجام می‌پذیرد که دو طرف معاهده، شبانه در جنگل یا بیشه همدیگر را ملاقات می‌کنند؛ یک دایره روی خاک می‌کشند و کاملاً برهنه درون آن می‌نشینند، سپس گودال کوچکی در آن حلقه می‌کنند و درون آن یک جمجمه و اشیای سحرآمیز می‌نهند. بعد در آن گودال آب می‌ریزند و هریک پشت دست خود را خراش می‌دهند. چند قطره از خون آن درون آب گودال می‌ریزد و از آن می‌نوشند. از این لحظه به بعد، هر کار یا خدمتی که یکی از دو طرف از آن دیگری بخواهد، باید انجام دهد: حتی اگر این کار قتل کسی باشد یا یک‌طرف بخواهد با همسر آن یکی هم‌بستر شود! شکستن این عهد می‌تواند منجر به مرگ کسی شود که موجب این کار شده است (Froelich, 1964).

اصلی‌ترین دعاهای جان‌باوران بر طلب نیرو، ثروت و باروری تمرکز دارد. همین اهمیت نیروی باروری، موجب نگاه تقدس‌آمیز به زن درمیان آنیمیست‌‌‌ها گردیده؛ زیرا زن نماد زندگی و حیات است. شایان‌ذکر است که این آیین، درمیان اقوام و نواحی گوناگون، اشکال متفاوتی دارد و همچنان در همین آغاز هزاره سوم، پیروان بسیاری، به‌ویژه در قاره آفریقا و ساحل‌ عاج دارد. دربین اهالی چهار طایفه مهم گور، آکان، مانده و کرو، می‌توان در کنار کاتولیک‌ها و مسلمانان، افراد زیادی را یافت که جان‌باورند. گاه حتی مسیحیان و مسلمانانی دیده می‌شوند که مناسک جان‌باوران را به‌جای می‌آورند.

پورو

یکی از مناسک مذهبی جالب در این سرزمین که میان طوایف «سنوفو» در شمال ساحل‌ عاج مرسوم است، پورو[200] نام دارد. ریشه فلسفی این مراسم مذهبی، از آنجاست که سنوفوها معتقدند انسان با طبیعتی آمیخته با شر و سبعیت به‌‌دنیا می‌آید و پورو او را از این حالت به حالتی انسانی گذر می‌دهد. تشرف به این آیین زمانی دراز و در سه مرحله 7 ساله انجام می‌گیرد. پسران از سن 7 ‌سالگی تا سن 28 سالگی این مراسم را به‌‌جای می‌آورند و هر مرحله، در خارج از روستا و در جایی به‌نام «بیشه مقدس» صورت می‌گیرد. دوره‌ای هم که این عزلت طول می‌کشد، یک‌‌ماهه است. زنان نیز موقعی که مرحله نخست را ازسر می‌گذرانند، آماده ازدواج می‌شوند. «دیکودوگو»،[201] 50 کیلومتری کوروگو و 700 کیلومتری ابیجان، از نقاطی‌‌ست در شمال ساحل‌ عاج که همچنان این آیین در آن زنده است و اجرا می‌شود. در این ناحیه همچنین رسمی وجود دارد که مطابق با آن، برادر شخصی که می‌میرد مجبور است با همسر او ازدواج کند، حال دلیل مرگ برادرش هرچه می‌خواهد باشد؛ به همین خاطر نیز بیماری‌هایی چون ایدز از مشکلات اساسی این منطقه است.

فتیشیسم

این آیین که درواقع نوعی بت‌پرستی است و درمیان بومیان ساحل‌ عاج، به‌ویژه نزد اقوام آگنی که از طایفه بزرگ آکان‌ها هستند، مشهود است. هر رئیس خانواده و درواقع هر فردی، فتیش یا بت خود را دارد؛ به این ترتیب، هر روستایی نیز دارای فتیش منحصربه‌فردی است. همچنین بت‌های معروفی درمیان هر قبیله وجود دارند که ازسوی زوار زیارت می‌شوند. هریک از این بت‌ها، هرچند کوچک و ناچیز، برای صاحبانشان تاریخ، روح و درنتیجه ارزشی دارند. فتیشیسم درواقع نوعی جان‌باوری محسوب می‌شود. البته مردم‌شناسانی همچون «موندیر»،[202] معتقدند که ازنظر فتیشیست‌ها، ورای این اشیا، خدای تعالی و خالقی وجود ندارد. درمقابل کسانی چون «نوبو»[203] و «دلافوس»[204] باور به وجود خدایی یکتا نزد ایشان را تأیید می‌کنند. درهرصورت، خدایی که بومیان متصور می‌شوند، موجودی است ابدی و نامخلوق که آسمان و زمین و موجوداتی را خلق کرده که واسطه میان او و انسان هستند و به آن‌ها فتیش یا جن گفته می‌شود. این خدا، نزد بائوله‌ها، «آلورویا»[205] یا «آنانگامان»[206] نامیده می‌شود. ازنظر بائوله‌ها، این خدا بسیار فراتر از ما وجود دارد و بسیار متفاوت از ماست؛ نه ما او را درک می‌کنیم و نه او ما را.

ساحران و مارابوها[207]

در آفریقای جنوب صحرا، از ساحر‌ها، به‌عنوان مارابو یاد می‌شود. کسانی که قدرت پیش‌بینی و پیشگویی و علاج بیماری‌ها و رفع هرگونه مشکلی بدان‌ها نسبت داده می‌شود. البته این تعریف خاصی از مارابو است وگرنه مارابو، در مفهومی عام و در شمال آفریقا، یعنی درمیان مسلمانان کشورهایی چون مراکش و الجزایر، به کسی گفته می‌شود که «مقدس است و با کتب مقدس آشناست؛ طلبه است، در امور دینی بسیار مراقبت می‌کند و تمام احکام «قرآن» را موبه‌مو اجرا می‌نماید؛ تقریباً همیشه با عنوان حاجی شناخته می‌شود، یعنی زیارت مکه و قبر پیامبر(ص) را انجام داده است. با اختیار خود بر همه مادیات چشم پوشیده و از همین رو، لباسی ژنده بر تن دارد. تمام عمرش را صرف خدا نموده است. اعراب او را پدر می‌نامند، دوستش دارند و به او احترام می‌گذارند» (Béchade, 1858). این تعاریف آشکارا مناسب صوفی هستند؛ بنابراین، می‌توان مارابوها را همان صوفی‌ها دانست که گفتیم، از نفوذ زیادی میان بومی‌های آفریقا برخوردارند. این نفوذ تا حد زیادی به همین نیروهای ماوراءطبیعی آن‌ها مربوط است که در دید غربی‌ها، از آن‌ها به سحر و جادو تعبیر می‌شود. البته امور خارق‌العاده و مدعاهای این مارابوها، گاه بسیار افراطی و خلاف عقل می‌نماید.

همان‌طور که مطرح شد، از ادیان اصلی چون مسیحیت، انشعاب‌ها و فرق متعدد و مختلفی برمی‌آید که نشانگر پیچیدگی‌های زندگی اجتماعی در ساحل‌ عاج است. حال به این مجموعه سحر و جادو را هم اضافه کنیم، ببینید وضع تا چه اندازه پیچیده می‌شود. اهالی ساحل‌ عاج مدام به دنیای مرموز و سحرانگیز جادو اشاره و مراجعه می‌کنند. این اشارات و اعمال، به‌ویژه زمانی که مسابقه‌ای ورزشی در جریان یا انتخاباتی در پیش است، بیشتر از همیشه مشهود می‌‌باشد (Touré & Konaté, 1990). همچنین قربانی‌های انسانی این عقاید را نباید فراموش کرد که گرچه از تعداد آن‌ها کم شده، اما ازمیان نرفته‌اند. این اعمال که قربانیان آن‌ها عمدتاً کودکان هستند، درمیان اقوام کرو، چه در ساحل‌ عاج و چه در لیبریا، هنوز دیده می‌شود. بائوله‌ها نیز دیرزمانی، فرزند زنی را که هنگام زایمان می‌میرد، یا فرزندی که دو کودک پیش‌از او، از یک جنس و متفاوت از جنس او بودند، یا فرزند دهم هر زنی را قربانی می‌کردند. از همین دسته اعمال، نوع دیگری دیده شده که در آن، به‌منظور طلب بخشش از پیشگاه خدایان، کودکی را که جدای از خانواده یا والدینش به‌‌دست کسی افتاده، قربانی کرده‌اند. شاید بیست‌‌سال هم نمی‌گذرد از زمانی که هر هفته در رادیو، گم‌شدن کودکی اعلام می‌‌شد، کودکی که هرگز دوباره پیدا نمی‌شد و می‌توان حدس زد که سرنوشت شومی پیدا کرده است! (David, 2009).

سایر فرق و مذاهب

افزون‌‌ بر ادیان و مذاهبی که به آن‌ها اشاره شد، فرقه‌ها و آیین‌های متعددی در ساحل‌ عاج وجود دارند؛ مثل معبد کریشنا که محل عبادت ساحل‌ عاجی‌های هندو است. شیعیان اسماعیلی هم در ساحل‌ عاج فعالیت دارند. بنیادخان که نهادی خیریه به مدیریت آقاخان، رهبر ثروتمند این فرقه است، به امور عام‌‌النفعه در قاره آفریقا می‌‌پردازد. یک نیروگاه بزرگ تولید برق در ابیجان، با بودجه بنیادخان ساخته و راه‌اندازی شد. گروهی از ایرانی‌های صوفی شاه‌‌ نعمت‌‌اللهی هم قبلاً در ابیجان یک مرکز و عبادتگاه داشتند که تا چند سال قبل، حتی تابلوی سردر این مرکز به زبان فارسی در ابیجان قابل‌مشاهده بود؛ ولی در حال حاضر این مرکز تعطیل شده است.

اقلیت کوچکی از فرقه بهائیت نیز در ساحل‌ عاج حضور دارند و در شهر ابیجان دارای یک مرکز فرهنگی نسبتاً فعال هستند. البته معبد اصلی بهائیت در قاره آفریقا، در کشور اوگاندا قرار دارد، ولی بهائیان ساحل‌ عاجی نیز از ارتباطات سازمانی گسترده با سایر بهائیان کشورهای غرب آفریقا برخوردارند و جلسات دوره‌ای مشترکی را به‌طور منسجم برگزار می‌کنند. اساساً در ساختار اداری بهائیان، واحدهایی با عنوان «شورای معنوی» پیش‌‌بینی شده است که یکی از این واحدهای منطقه‌ای، مسئول اداره جامعه بهائیان در این حوزه آفریقا می‌باشد. سال 2019 بهائیان ساحل‌ عاج همچون سایر هم‌کیشانشان در سراسر دنیا، دویستمین سال میلاد باب را جشن گرفتند. جامعه بهائی ساحل‌ عاج، جشن‌های ایرانی چون نوروز را نیز برپا می‌کنند. همه پیروان بهائیت در ساحل‌ عاج ایرانی نیستند و افراد آفریقایی و دورگه هم دربین آن‌ها دیده می‌شوند. حضور این‌همه فرقه‌ها و مذاهب مختلف در ساحل‌ عاج، نشان از سطح بالای بردباری و تساهل دینی و فرهنگی در جامعه ساحل‌ عاجی دارد که این ویژگی، از مثبت‌ترین و قابل‌تقدیرترین خصوصیات ساحل‌ عاجی‌هاست.

فراماسونری در ساحل‌ عاج

عضویت در جریان‌‌های مربوط به فراماسونری نیز در سطح سیاستمداران بلندمرتبه ساحل‌ عاجی، مقوله‌ای کاملاً اثبات‌‌شده است؛ به‌گونه‌ای که در سال 2014، هتل عاج شهر ابیجان، میزبان نمایندگان و سران لژهای فراماسونری قاره آفریقا بود. از سال 2015، ریاست لژ بزرگ ساحل‌ عاج به‌‌عهده «حامد باکایوکو»، نخست‌وزیر و وزیر دفاع ساحل‌ عاج است. این چهره از جانشینان احتمالی واتارا شناخته می‌‌شود. «آلن ریشار دونوهی» از وزرای عضو کابینه که پیش‌تر مسئولیت‌های امنیتی در ساحل‌ عاج داشته است نیز به درجه استاد اعظم در مراتب فراماسونری رسیده است.

لژ بزرگ ساحل‌ عاج در سال 1978 در یاموسوکرو تأسیس شد و اعضای آن در لایه‌های اصلی دولت ساحل‌ عاج، در زمان هوفوئه بوآنی، بدیه، باگبو و واتارا بوده‌اند. این لژ در ارتباط با لژ بزرگ ملی فرانسه می‌باشد. «کلوتر کوفی»، مرد پشت‌‌پرده سیاست ساحل‌ عاج و مؤسس لژ بزرگ این کشور، در سال 2017، وقتی درحال سفر به یاموسوکرو برای افتتاح یک معبد جدید فراماسونری در این شهر بود، در یک سانحه تصادف کشته شد. بسیاری از رؤسای جمهور و رهبران سیاسی قاره آفریقا، به‌طور رسمی عضو لژهای فراماسونری تأثیرگذار می‌باشند.


[1]. Assinie

[2]. قانون سیاه نامی است که به مجموعه متونی داده می‌شود که نخستین‌بار و در شصت ماده، در سال 1685 ازسوی لویی چهاردهم، پادشاه وقت فرانسه صادر شد و مطابق آن، تمام امور حقوقی مربوط به زندگی و دادوستد بردگان سیاه تنظیم شده بود. این متن در اصل برای جلوگیری از بدرفتاری‌های شدید و سوء‌استفاده از بردگان تهیه و تدوین شده بود؛ اما درعین‌حال سندی بود برای مشروع‌‌نمودن عمل برده‌داری و تجارت برده‌ها.

[3]. Zéna

[4]. Aniaba

[5]. Banga

[6]. La Malouine

[7]. Aigiri

[8]. Attokpora

[9]. Verdier

[10]. Grand Bassam

[11]. Léon Gambetta

[12]. Jules Ferry

.[13] ساموری توره (Samory Touré) خود ارتش مجهزی داشت که ازسوی رقبای انگلیسی فرانسه تجهیز شده بود؛ برای نمونه، در سال 1897، شهر کنگ را که اهالی آن با فرانسه معاهده امضا کرده بودند، به خاک و خون می‌کشد. فرانسه برای مهار و سرکوب او چاره‌ای ندارد جز اینکه از انگلیسی‌ها کمک بگیرد و بالاخره در سال 1898، او را دستگیر و به گابن تبعید می‌کند. احمدو کوروما، نویسنده مشهور ساحل‌ عاجی نیز در رمان‌هایش به ماهیت اسطوره‌سازی‌‌شده و حماسی این شخصیت تاریخی اشاره می‌‌کند.

[14]. Bertinière

[15]. Elima

[16]. Jean d’heur

[17]. Bonoua

[18]. Abbeys

[19]. Clozel

[20]. Angoulvant

[21]. Albert Londres

[22]. Bingerville

[23]. Conférence de Brazzaville

[24]. قانون بومیان، قانون یا رژیم سیاسی و اداری ا‌‌ست که از اواسط سده نوزدهم، در مستعمرات فرانسه و خاص بومیان، وضع و اجرا می‌شد و مطابق با آن، افراد محلی باید تابع قوانین جزایی فرانسه می‌بودند؛ با این تفاوت که به‌عنوان مثال، هرجا دولت صلاح می‌دید، می‌توانست مجازاتی استثنایی وضع نماید و حتی به‌طور دسته‌جمعی، حکم صادر کند.

[25]. Félix Houphouët Boigny

[26]. http://www.pdcirda.org

[27]. Kwame Nkrumah

[28]. Emile Atta Brou (1937- 2013)

[29]. سخنرانی رئیس‌ مجلس ملی، امیل اتا برو، در 6 اکتبر 1999 در آغاز دومین نشست عادی مجلس ملی.

[30]. Sanwi

[31]. Abengouro

[32]. Port Bouet

[33]. Gnagbé

[34]. PANA

[35]. Laurent Gbagbo

[36]. Romain Wodié

[37]. Alassane Ouattara

[38]. Philippe Yacé

[39]. Henri Konan Bédié

[40]. Ivoirité

[41]. Aimé Henri Konan Bédié

[42]. Francis Wodié

[43]. Robert Guéï

[44]. Koudou Laurent Gbagbo

[45]. Gagnoa

[46]. Lida Kouassi

[47]. Kléber ou de Marcoussis

[48]. Licorne

[49]. Thabo Mbeki

[50]. Ouagadougou

[51]. Blaise Compaoré

[52]. Chérif Ousman

[53]. http://www.news.abidjan.net

[54]. Alassane Dramane Ouattara

[55]. Dimbokro

[56]. Mandé

[57]. Malinké

[58]. Sénoufo

[59]. Krou

[60]. Baoulé

[61]. Agni

[62]. Abron

[63]. Kwa

[64]. Ashanti

[65]. Fanti

[66]. Moronou

[67]. Sanwi

[68]. Lagunaires

[69]. Malinké

[70]. Mandinka

[71]. Gouro

[72]. Toura

[73]. Koulango

[74]. Lobi

[75]. Bakwé

[76]. Godié

[77]. Wé

[78]. Bété

[79]. Dida

[80]. Elovich Risa

[81]. http://www.fratmat.info

[82]. http://www.un.org

[83]. http://www.thedailybeast.com

[84]. http://www.terrafemina.com

[85]. www.banquemondiale.org

[86]. www.ins.ci

[87]. www.cotedivoire.mfa.gov.ir

[88]. Tortiya

[89]. Séguéla

[90]. مرکانتیلیسم، به جریانی از تفکر اقتصادی اطلاق می‌گردد که با کشف دنیای جدید (آمریکا) و ظهور استعمار و سلطنت مطلقه، به‌‌وجود آمد؛ بنابر این تفکر، شاه یا امیر، قدرت خود را از کسب طلا و با جمع‌آوری مالیات به‌‌دست می‌آورد، پس باید بر طبقه‌ بازرگانان متکی باشد و به شکوفایی صنعت و تجارت ملت خود کمک کند و از این طریق، امکان ورود فلزهای قیمتی به کشورش را فراهم سازد.

[91]. Sombé

[92]. Acajou

[93]. ANAM

[94]. Air Ivoire

[95]. http://www.cia.gov

[96]. Gouvernement School

[97]. M’Bengue

[98]. Balafon

[99]. Djembé

[100]. Maracana

[101]. Orange

[102]. ASEC Mimosas

[103]. Africa Sports

[104]. http://www.worldstadiums.com

[105]. Bandama

[106]. Tienfollo

[107]. flêlikêla

[108]. komien

[109]. Yopougon

[110]. Manikro

[111]. Daloa

[112]. Man

[113]. www.ins.ci

[114]. http://www.fratmat.info

[115]. http://www.news.abidjan.net

[116]. Mamadou Koulibaly

[117]. Guillaume Soro

[118]. Conseil économique et social

[119]. Médiateur de la République

[120]. http://www.pdcirda.org

[121]. International socialiste

[122]. Notre Voie

[123]. Pascal Affi N’Guessan

[124]. Réseau liberal africain

[125]. Djéni Kobina

[126]. District

[127]. San Pedro

[128]. Bouaké

[129]. Korhogo

[130]. Boundiali

[131]. Odienné

[132]. Tingréla

[133]. Abobo

[134]. Adjamé

[135]. Le Plateau

[136]. Cocody

[137]. Ebrié

[138]. Bardo

[139]. Bouaké

[140]. Gbekekro

[141]. Gbéké

[142]. Korhogo

[143]. Usher Assoua

[144]. http://www.centredurkheim.fr

[145]. http://www.diplomatie.gouv.fr

[146]. www.tresor.economie.gouv.fr

[147]. منبع این بحث مصاحبه‌ای‌‌ست که با ایشان در تاریخ 27 آبان 1391 در محل شورای راهبردی روابط خارجی صورت گرفته است. جناب آقای حاجی کریم جباری، در حال حاضر (بهار 1400) سفیر جمهوری اسلامی ایران در کشور سوئیس است.

[148]. http://www.news.abidjan.net

[149]. Locodjiro

[150]. Toroguhé

[151]. Jacques Aka de Bouake

[152]. Variétoscope

[153]. Palais de la culture

[154]. http://www.fratmat.info

[155]. http://www.fratmat.info

[156]. L'art naïf

[157]. Lobi

[158]. منظور ازلحاظ تعداد گروندگان است، وگرنه دین اسلام قدمتی بیشتر از مسیحیت در این سرزمین دارد.

[159]. او در این سفر خدم و حشم بسیاری با خود همراه کرده بود: هشت‌‌هزار خدمتگزار که پانصدنفر از آن‌ها، هریک استوانه‌ای از طلا و به وزن دوونیم کیلوگرم با خود حمل می‌کرده است؛ به این ترتیب، حاجی موسی، در مصر و مکه سخاوت‌های بسیاری از خود نشان می‌دهد و تمام حجاج و حتی گدایان شهر را از کرم خود بی‌نصیب نمی‌گذارد (احمدی نوحدانی، 1384).

[160]. Bambara

[161]. Peulhs

[162]‌‌. Diakhanké

[163]. Kong

[164]. Mankono

[165]. تریو از مورخان فرانسوی و متخصص تاریخ اسلام و جوامع مسلمان در آفریقای صحرا و جنوب صحراست. وی به‌ویژه درباره تاریخ امپراتوری‌های سودانی در قرون‌وسطی و فرقه‌های اسلامی گوناگون در جنوب صحرا و در اعصار مختلف، پژوهش نموده است. او زمانی استاد دانشگاه ابیجان بوده و هم‌اکنون در مرکز مطالعات آفریقای پاریس است.

[166]. Abron du Guyman

[167]. Bondoukou

[168]. Kabasarana

[169]. Suwari

[170]. Samassi

[171]. Ouorodougou

[172]. Balla Kamara

[173]. Adjamé

[174]. Namory Koné

[175]. Ladji Sidibé

[176]. Riviera

[177]. Auguste Denise

[178]. Tjâne Ba

[179]. Emara Essy

[180]. امارا اسی تا سال 2000، یعنی به‌‌مدت 10 سال، وزیر امور خارجه ساحل‌ عاج باقی می‌ماند. وی همچنین ریاست چهل‌و‌نهمین نشست مجمع عمومی سازمان ملل، بین سال‌های 1994 و 1995 را به‌‌عهده داشت و در سال 2001 به مقام دبیرکلی سازمان اتحادیه آفریقا نائل شد و پس‌ازاینکه در سال 2002 این سازمان به اتحادیه آفریقا بدل گردید، وی تا پیش‌از تصدی آقای عمر کناره در 2003، ریاست موقت آن را برعهده داشت.

[181]. Plateau

[182]. Babily Dembélé

[183]. Bakary Chérif

[184]. http://www.tebyan.net

[185]. http://www.diploweb.com

[186]. http://www.diploweb.com

[187]. Soubré

[188]. http://hawzahnews.com

[189]. www.en.abna24.com

[190]. Kobeissi

[191]. Marcory

[192]. Jomo Kenyatta

[193]. Agence et Mission Chrétienne

[194]. Pierre Trichet

[195]. William Wade Harris

[196]. Papa Nouveau

[197]. Christianisme Céleste

[198]. Samuel Bilewu Joseph Oschoffa

[199]. Hampâté Bâ

[200]. Poro

[201]. Dikodougou

[202]. Mondière

[203]. Nebout

[204]. Delafosse

[205]. Alouroua

[206]. Ananagaman

[207]. Marabouts


[Z1]ناصرگرایی یک ایدئولوژی ملی‌گرایانه سوسیالیستی عربی بود که در سایهٔ دولت جمال عبد الناصر (رئیس‌جمهور مصر از ۱۹۵۲م تا ۱۹۷۰م) به راه افتاد – پیشنهاد می شود درصورت صلاحدید این توضیح در پاورقی درج شود. اضافه بفرمایید. صحیح است

فصل هفتم: فرهنگ‌ عامه

سنن و آداب‌ و رسوم بومی، یا آنچه به‌ نام فرهنگ‌ عامه می‌شناسیم، در ساحل‌ عاج، همچون سایر نواحی آفریقا، از ژرفا و گوناگونی بسیاری برخوردار است. این سنن در دل خود، افسانه‌ها و اساطیر بسیاری را پرورانده‌اند که در ادامه به آن‌ها اشاره‌ای خواهیم کرد.[۳۰]

افسانه‌ها و قصه‌های عامیانه

طبیعی است که با چنین تنوع قومی و فرهنگی و سنت‌های بسیار، حکایت‌‌ها و افسانه‌های بی‌شماری در این سرزمین وجود داشته باشد. یکی از افسانه‌های معروف این سرزمین، افسانه اقوام بائوله است. این قوم که نخستین ساکنان ساحل‌ عاج را، پیش‌ از بته‌ها و سنوفوها، تشکیل می‌دهند، افسانه‌ معروفی دارند که بنابر آن، ملکه آبلا پوکو (Abla Pokou)، برای نجات قومش یگانه فرزندش را قربانی می‌کند (Loucou & Ligier, 1977). پوکو ملکه کوماسی (Koumassi) و کوت دور،(Côte d’or) یا همین غنای امروزی است. او همراه مردمش در صلح و صفا می‌زیست تا اینکه باخبر می‌شود، کوچ‌نشینانی به قلمرو و مردمش هجوم آورده و بسیاری را کشته‌اند. ملکه راهی جز گریز برای خود و مردمانش نمی‌بیند، اما در راه فرار با موانع بسیاری مواجه می‌شود؛ هر چند همواره ملکه به مدد خرد و حکمت خویش از آن‌ها عبور می‌کند؛ اما زمانی که جمعیت گریزان به رود کوموئه می‌رسند، دیگر کاری از دست او برنمی‌آید. امکان عبور از آن رود بزرگ نیست. از طرفی دشمنان به‌ دنبال آن‌ها هستند و زمان هم می‌گذرد. پس ملکه از پیشگوی قوم می‌خواهد تا از ارواح کمک بخواهد و جواب این است که «روح رود کوموئه برای اجازه عبور، خون انسانی از جنس مذکر را طلب کرده است». همه متحیرند، کسی داوطلب نیست تا آنجا که ملکه تصمیم می‌گیرد خود را قربانی کند، چون مردی شهامت این کار را ندارد؛ اما روح رود خون مردی را می‌خواهد و درخواست ملکه را نمی‌پذیرد. پس تنها یک راه باقی می‌ماند؛ اینکه ملکه، تنها فرزند پسرش، کواکو را قربانی کند. پسر برای کمک به مادر می‌پذیرد تا قربانی شود! مادر، پس‌ از قربانی‌‌ شدن فرزند خود، تنها این کلمه را بر زبان می‌آورد: بائولی، یعنی فرزندم مرد و این همان نامی است که این قوم پس‌ از آن برای خود برگزید؛ به این‌ ترتیب، همه از رود گذر می‌کنند و نجات می‌یابند.

«برنار ددیه»، نویسنده بزرگ ساحل‌ عاجی، این‌گونه این صحنه را روایت می‌کند: «مادر، وحشت‌زده کودکش را در آغوش فشرد؛ اما مادر، ملکه نیز بود و ایستاده بر لبه پرتگاه، با لبخندی بر لب، کودکش را بر فراز سر بلند کرد و در آب انداخت...؛ سپس اسب‌های آبی، یک‌به‌یک کنار یکدیگر قرار گرفتند و پلی شگفت ساختند و مردمان در گریز از آن عبور کردند. ملکه پوکو آخرین کسی بود که از پل گذشت و در آن‌سو به ملتش که زانو زده بودند پیوست؛ اما مادر، ملکه نیز بود، پس تنها این‌گونه گفت: «بائولی!» یعنی کودکم مرد و مردم نام بائوله را حفظ کردند» (Dadié, 1954)؛ پس این قوم در محلی بی‌خطر ساکن می‌شوند و به گرامیداشت یاد کواکو مشغول می‌شوند. پس‌ از آن بائوله‌‌ها تا به امروز این رویداد را گرامی داشته و می‌دارند. این افسانه و رشادت ملکه و پسرش همچنان در آوازها و یادهای بائوله‌‌ها جاری‌‌ست. ناگفته نماند که اشکال مختلفی از این افسانه در دست است؛ مثلاً در روایتی دیگر به‌جای اسب‌های آبی، درختی روی رود پل می‌زند.

حکایات و قصه‌ها نیز همچون افسانه‌ها فراوان‌اند. این حکایات عمدتاً به زندگی خانوادگی و اجتماعی اهالی بومی مربوط می‌شوند. زندگی اجتماعی، حوزه وسیع و مساعدی برای حکایات است. اینکه چگونه باید در جامعه زرنگ بود و پله‌های ترقی و پیشرفت را طی کرد. این مضمون از شایع‌ترین مضامین حکایت‌هاست. نماد آن‌ هم خرگوش است. مضمون رایج بعدی، مهارت و پشتکار در حرفه است. همچنین اتحاد و همبستگی با اعضای فامیل و دوستی و محبت، از تم‌های دیگر حکایات محسوب می‌شوند. مضامین حکایات مرتبط با زندگی خانوادگی هم عمدتاً بر محور وفاداری، احترام به بزرگ‌ترها و یا برعکس، اختلاف میان نسل‌ها می‌پردازند. برای نمونه در ذیل یکی از حکایات مربوط به زندگی اجتماعی را می‌آوریم:[۳۱]

حکایت خرگوش و یوزپلنگ

در زمان‌های قدیم یوزپلنگی می‌زیست که شهرتش در آهنگری عالم‌گیر بود. همگان از کارش رضایت داشتند؛ اما وای به حال کسی که می‌خواست در حین کار به او توصیه یا سفارشی کند. فوراً جواب می‌داد: می‌‌دانم چه می‌کنم، این حرفه من است. روزی خرگوشی با ایده‌های بسیار در سر، پیش او رفت و سفارشش را این‌گونه بیان کرد: لگامی برای اسبم نیاز دارم؛ پس یوزپلنگ بلافاصله دست‌ به‌ کار شد و خرگوش محو تماشای کار او. بعد هم شروع کرد به خواندن آوازی با این مضمون که روستای من، روستای شگفتی است؛ همه در آن گوشت تازه می‌خورند. گاوها فربه‌اند و فراوان.

یوزپلنگ که آواز را می‌شنید، نتوانست جلوی حس کنجکاوی خود را بگیرد و پرسید: خیلی دوست دارم بدانم روستای تو کجاست. خرگوش جواب داد: خیلی سرراست است. همین‌ که کارت تمام شد، همراه یکدیگر به آنجا می‌رویم. بعد هم به او گفت، خیلی مراقب باش دهنه خوب و به‌ اندازه از کار دربیاید. دهان اسب من هم‌ اندازه دهان توست. وقتی کار تمام شد، یوزپلنگ خواست دهنه را امتحان کند، پس آن را به دهان خود زد و خرگوش تا این وضع را دید، پشت او جست و طناب را کشید تا دهنه محکم شد. پس لگدی به پهلوی او زد و تا مزارع خویش او را تازاند. بیچاره یوزپلنگ! نه‌ تنها خبری از گوشت تازه نبود بلکه باید زمین‌ها را هم شخم می‌زد و این‌گونه روزگار به اسارت می‌گذرانید؛ به این ترتیب، جزای غرور و تکبرش را با مشتریان پس می‌داد.

این‌گونه بود تا روزی بنا شد زمین‌های موریانه‌ها را در همسایگی شخم بزند. در میان روز و برای استراحت، خرگوش اسبش را به درختی بست. پس یوزپلنگ رو به صاحبان مزرعه کرد و گفت: خیلی خوشحالم از اینکه امروز میان شما هستم و آرزو می‌کنم قبیله‌تان در صلح و صفا زندگی کند. شما منظم‌ترین مردمان روی زمین هستید. کارتان بی‌نظیر است. خرگوش مرا به بردگی گرفته و از من همچون اسبی کار می‌کشد. اگر این زنجیرها را بجوید و مرا آزاد کنید، لطف بزرگی در حق من کرده‌اید. این سخنان بسیار به مذاق موریانه‌ها خوش‌ آمد و دست‌به‌کار جویدن زنجیرها شدند. زمانی که یوزپلنگ آزاد شد، از جای خود تکان نخورد و به هوای انتقام منتظر ماند تا خرگوش را به جستنی پاره کند. وقتی زارعان برگشتند، خرگوش به همراهان خود گفت: شما پیاده بروید. من از قفا و با اسبم می‌آیم، اما وقتی به اسبش نزدیک می‌شد، دید که یوزپلنگ تغییر موضع داده است. شستش خبردار شد؛ پس دور ماند و نزدیک نشد تا طاقت یوزپلنگ به سر آمد و سوی طعمه‌اش خزید. هرچه دوید به شکارش نرسید و باز این خرگوش بود که به لطف ذکاوت و هوش خود، برنده شد و نشان داد که زیرک‌ترین حیوانات است (Guichard, 2008).[۳۲]

ازدواج

ازدواج در این سرزمین در شکل‌های سنتی، مدرن یا تلفیقی از این دو انجام می‌پذیرد. بنابر قانونی که در سال 1983 در مجلس این کشور به تصویب رسید، پسران پیش‌ از 21 سال و دختران پیش‌ از 18 سال اجازه عقد قرارداد ازدواج را ندارند، مگر اینکه مجوز دادستان کل را داشته باشند. همچنین مطابق قانون، کسی پیش‌ از فسخ ازدواج قبلی، نمی‌تواند مجدداً ازدواج کند. زن مطلقه نیز بعد از جدایی خود، حتماً باید 300 روز منتظر بماند. بر اساس قانون، شرط عقد قرارداد تنها رضایت شخصی طرفین است. اگرچه همه این موارد در قانون ذکر شده‌اند؛ اما در عمل اوضاع به‌گونه‌ای دیگر است. بسیاری از ازدواج‌ها در این سرزمین، برحسب سنت و مطابق خواست پدر و مادر و بزرگان فامیل انجام می‌گیرند. امروزه در شهرهای بزرگ، بسیاری از جوان‌ها خود همسر زندگی‌شان را انتخاب می‌کنند. سن ازدواج در میان دختران و به‌ ویژه دختران روستایی بسیار پایین است. تقریباً نیمی از دخترها تا چهارده‌سالگی ازدواج می‌کنند؛ به این ترتیب، مسئولیت مادری نیز برای ایشان بسیار زود آغاز می‌شود. طلاق و جدایی هم چندان رایج نیست.

درمیان بائوله‌ها، ازدواج مانند بسیاری از کشورهای جهان سوم، آمیزه‌ای از سنت و مدرنیته است؛ برای مثال، جنبه سنتی این ازدواج‌ها در این است که ازدواج میان دو نفر صورت نمی‌گیرد، بلکه در واقع دو خانواده با هم ازدواج می‌کنند. دختران، همچون همسران پدرشان محسوب می‌شوند و این پدر است که مسئولیت همه‌ چیز دخترش را به داماد واگذار می‌کند. مرد هم هیچ‌گاه خودش به‌ طور مستقیم، نمی‌تواند از دختری خواستگاری کند، بلکه از طرف او هم همه‌چیز به‌‌عهده پدر است. البته چون میان بائوله‌‌ها، مادرسالاری رایج است، دختران به‌ اجبار شوهر نمی‌کنند، بلکه حتماً خود دختر باید راضی به این وصلت باشد. سپس هفته‌ها و گاه ماه‌ها مراوده و رایزنی میان دو خانواده، صورت می‌گیرد. شرایط از دو سو اعلام می‌شود، تصمیم نهایی می‌شود و روزی برای جشن تعیین می‌گردد. مهریه‌ای از سوی خانواده دختر طلب می‌گردد که البته نمادین است و بیشتر برای مراسم عروسی خرج می‌شود و مراسمی باشکوه و پر خرج تدارک دیده می‌شود که گاه در مراحل مختلف، یعنی در شهرداری، سپس در کلیسا و در آخر هم در میان فامیل و در روستا جشن گرفته می‌شود.

این شکل از ازدواج برای ما چندان ناآشنا نیست، اما شکل‌های دیگری از ازدواج در ساحل‌ عاج مرسوم است که جالب می‌نمایند؛ مثلاً درمیان گروهی از سنوفوها، ازدواج پدیده اجتماعی بسیار خاصی است، به این شکل که زن هرگز با ازدواج، خانواده‌اش را ترک نمی‌کند تا همراه شوهرش باشد؛ به همین دلیل، دو طرف در همسایگی یا بسیار نزدیک به یکدیگر زندگی می‌کنند. معمولاً دختر خیلی جوان، یعنی در سنین ده تا پانزده‌سالگی ازدواج می‌کند. البته مراسم خیلی سریع انجام نمی‌شود، بلکه باید روندی طولانی طی گردد. در واقع در این سنین دختر تازه انتخاب می‌شود، وگرنه ازدواج پنج سال بعد از آشنایی و انتخاب صورت می‌گیرد. توضیح اینکه در میان سنوفوها مادرسالاری حاکم است و فرزند از آن مادر است و نه پدر و از این‌رو به خانواده مادری تعلق دارد. پس این دایی‌ها هستند که درباره سرنوشت و همه‌ چیز او تصمیم می‌گیرند؛ برای مثال، خانواده الف، یکی از خاله‌های پسرشان را مأمور می‌کند تا دختری برای او پیدا کند؛ سپس رئیس فامیل از فهرستی که تهیه شده، یکی را انتخاب می‌کند. از این لحظه به بعد، گروهی شامل حداکثر هفت‌‌نفر، مأمور می‌شوند تا هر یک کنده درختی را به‌عنوان هیزم ببرند و به خانواده دختر هدیه دهند. روزی که این کنده‌ها به خانه دختر می‌رسند، اینان متوجه می‌شوند که موضوع از چه قرار است. در واقع اهدای کنده درخت، نشانه تکریم و احترام است؛ سپس یکی از این هیئت هفت‌نفره، عموماً داناترین ایشان، از دختر خواستگاری می‌کند، بعد تحقیقات خانواده‌ دختر شروع می‌شود و طی دو هفته جواب را به خانواده پسر از طریق همین هیئت اعلام می‌دارند.[i][۳۳]

لباس و پوشش

همچون سایر نقاط جهان و در روند جهانی‌ شدن و تأثیرات آن، بدیهی‌‌ست که در ساحل‌ عاج نیز علاوه بر پوشش‌های سنتی، پوشش مدرن یا به سبک غربی رایج است؛ اما بسیاری از زنان، به‌ویژه در روستاها، هنوز لباس‌های سنتی رنگ روشن به‌نام «پَین»، همراه با روسری‌های روشن می‌پوشند. همچنین بلوزها یا تکه‌‌پارچه‌های بلندی را به‌‌شکل دامن، گرد خود می‌پیچند. یک نوع لباس نیز هست به‌نام «بوبو» (Boubou) که اغلب زنان جوان، به‌ویژه در نواحی شمالی کشور (درمیان ملنکه‌‌ها، سنوفوها و مانده‌های شمالی) و در جشن‌ها به تن می‌کنند و از پارچه‌ای به‌نام «بزن»(Bazin) دوخته می‌شود. مردها هم اغلب در جشن‌ها و مراسم، لباس‌های بلندی به‌‌شکل عبا به تن می‌کنند.

یکی از مدهای معروف و رایج در این کشور، ساخت و خرید کفشی‌‌ست که «پوانتینی»(Pointini) نام دارد. این واژه به معنای کفش نوک‌تیز است و به مدلی از کفش اطلاق می‌شود که ویژگی آن، نوک ‌تیز و برگشته‌اش است. این نوع کفش در رنگ‌های مختلف و متعدد و در جنس‌های گوناگون، اعم از چرم و پوست کروکدیل یا مار پیتون یافت می‌شود؛ از این‌رو این کفش نماد نوعی اشرافیت و تجمل محسوب می‌گردد. این نوع مد ابتدا در ساحل‌ عاج گسترش یافت و از آنجا به سایر نقاط آفریقا رسید. یکی از خوانندگان مشهور ساحل‌ عاجی، به‌ نام «ابو نیدال»،(Abou Nidal) در قطعه‌ای به‌نام «کفشی که سخن می‌گوید» و نیز در برخی قطعات دیگر، پوانتینی را ستایش می‌کند. خلاصه اینکه پوانتینی امروزه، به‌ عنوان نشانه‌ای کلیدی در طراحی و سبک مدرن آفریقایی محسوب می‌شود.[۳۴]

غذاهای سنتی

در آفریقا به‌ندرت پیش می‌آید که در آشپزی، کسی از مواد غذایی محلی و بومی استفاده نکند. این موضوع به دو دلیل عمده اهمیت دارد؛ نخست ارزانی این مواد و دیگری، رابطه ویژه مردمان آفریقا با طبیعت و محیط پیرامونشان است؛ در نتیجه هر آنچه در طبیعت یافت می‌شود، ممکن است به‌ عنوان ماده غذایی، مورد استفاده قرار گیرد؛ اما مثل اغلب کشورها، ماهی، گوشت گاو، گوسفند و ماکیان، به‌وفور مورد استفاده قرار می‌گیرد. افزون بر این‌ها، گوشت حیوانی مشابه موش و کمی بزرگ‌تر از خرگوش، به‌ نام «آگوتی» که نوعی موش بزرگ است، میمون و خوک هم مصرف می‌شود. خفاش‌های بزرگ هم گاهی با سنگ‌اندازهای ساده شکار می‌‌شوند. شایان‌ ذکر است که شکار این نوع حیوانات در سراسر ساحل‌ عاج ممنوع است، با این‌ حال گاه دیده می‌شود که گوشت شکار، کنار جاده در معرض فروش گذاشته شده است. در زمان شیوع بیماری ابولا که به‌خصوص در کشور همسایه، یعنی لیبریا، در طول سال‌های 2014 تا 2016 بسیاری از افراد را به کام مرگ برد، کارشناسان بهداشت و تغذیه، یکی از عوامل شیوع این بیماری را همین خوردن گوشت حیوانات وحشی اعلام کردند. البته با توجه به کنترل دقیق مرزها توسط دولت در این دوره، بیماری ابولا در ساحل‌ عاج شایع نشد.

آشپزی در ساحل‌ عاج، از تنوع فراوانی برخوردار است. یک ویژگی کلی غذاها، ادویه‌دار بودن آن‌هاست. غذاهای معمول، شامل برنج، ارزن، ذرت، بادام‌زمینی، نوعی موز سبزرنگ و نوعی سیب‌زمینی (شبیه سیب‌زمینی ترشی) است؛ اما هر منطقه، غذای خاص خود را نیز دارد. برای نمونه، در نواحی شمالی (در مرغزارها)، غذای معمول خورشت فلفلی بادام‌زمینی است؛ اما هرچه به دریا نزدیک‌تر می‌شویم، ماهی به همراه موز سرخ‌‌ شده بیشتر دیده می‌شود. غذای بومی ساحل‌ عاج، «فوفو» (Fufu) نام دارد که البته کلمه معادل آن «فوتو» نیز رایج است. این غذا از ترکیب موز، «کاساوا» یا سیب‌زمینی تهیه می‌شود که در هاون کوبیده می‌شوند و به‌‌ شکل خمیر درمی‌آیند. بعد با گوشت کاملاً مزه‌دار شده و با نوعی خورشت سبزیجات به‌ نام «کژنو»(Kedjenou) سرو می‌شود. فوفو با دست خورده می‌شود. این غذا به رنگ زرد است و به‌ عنوان همراه غذاهای دیگر هم سرو می‌شود.

«آتیکه» (Attiéké) یا «اچَکه»، از دیگر غذاهای بومی و معروف ساحل‌ عاج است که از گیاهی به‌نام «مانیوک» (Manioc) تهیه می‌شود. مانیوک یا مانیاک گیاهی است که از غده‌های زیرزمینی آن استفاده می‌شود و چیزی شبیه سیب‌زمینی است، البته بزرگ‌تر و بیشتر به رنگ سفید. مانیوک به فراوانی در ساحل‌ عاج کشت و حتی در سطح بالایی صادر می‌شود. از میان سایر نوشیدنی‌ها، می‌توان به «بیساپ» یا «کارکاده» (Karkadé) اشاره کرد که از گل‌های قرمز رنگ گیاهی به‌ نام «ایبیسکوس» (Hibiscus) به‌‌ دست می‌آید. این نوشیدنی که به آن شکر نیز می‌افزایند، بسته به مناطق مختلف، نام‌های گوناگونی دارد؛ از جمله به آن چای قرمز حبشی نیز گفته می‌شود. البته بیساپ را بیشتر به‌ عنوان نوشیدنی سنگالی نیز می‌شناسند. (Zorkot, 2002).

درمیان غذاهای ساحل‌ عاجی به «چِپ» هم باید اشاره کرد که نوعی برنج خیلی نرم‌‌شده است که با سبزیجات و گاهی کدو همراه می‌‌شود. اگر با مرغ سرو شود، به آن «چپ پوله» می‌‌گویند که بسیار محبوب ساحل‌ عاجی‌ها است. هرچند برای یک ساحل‌ عاجی، هیچ‌ چیز جای «پوله بِرِزِه» را نمی‌گیرد که همان مرغی‌‌ست که در آتش هیزمی، بریان شده است. در ساحل‌ عاج ماهی را هم در آتش هیزمی بریان می‌کنند. البته ماهی را در خورشت‌ها هم زیاد استفاده می‌کند؛ مثلاً در خورشت «فُوی» (معادل کلمه برگ در زبان فرانسه) که شبیه «قرمه‌‌سبزی» یا «قلیه ماهی» است، ولی سبزیجات آن فرق می‌کند. ماهی ماشوار رُند یا آرواره گرد را می‌توان در این خورشت استفاده کرد.

باید افزود که ساحل‌ عاجی‌ها، عادت به غذا خوردن در خارج از خانه دارند و بیشتر ایام سال را در رستوران‌های ارزان‌ قیمت معروف به «مَکی» یا در غذاخوری‌های نه‌ چندان بهداشتی کنار خیابان غذا می‌خورند. بسیاری از افراد دو وعده غذا می‌خورند که البته شامل یک صبحانه به‌ شدت چرب و پرکالری می‌شود که بیشتر شامل یک نوع پیراشکی پر شده از گوشت است که به آن «بِنیِه» می‌‌گویند. از لحاظ نوشیدنی هم آب جو، نوشیدنی ارزان و محبوب مسیحیان است. شراب و سایر نوشیدنی‌های گران‌قیمت‌تر مخصوص طبقه متوسط و ثروتمند است. آب جو که کارخانه معروف و قدیمی «سولیبرا» در ابیجان آن را تولید می‌کند، جزئی از هویت فرهنگی ساحل‌ عاجی‌ها شده است. مسلمانان مشروب نمی‌‌خورند، ولی به‌ راحتی در رستوران‌ها در کنار دوستان مسیحی‌‌ خود که مشروبات الکلی می‌‌نوشند، بر سر یک میز حاضر می‌‌شوند.[۳۵]

روزهای هفته و نام‌گذاری‌ها

زندگی اقتصادی، اجتماعی و مذهبی بومیان ساحل‌ عاج، بسیار وابسته به روزها و نام و چینش آن‌هاست؛ برای مثال، در نزد اقوام آکان، عموماً نام نوزاد از روی نام روزی که در آن به‌‌دنیا آمده است، انتخاب می‌شود. نزد اقوام بائوله، فهرست روزها، در دو طبقه، برای پسرها و دخترها مطابق ذیل تعریف شده است (David, 2009: 245):

شنبه: «کوفی» برای پسرها و «آفویه» برای دخترها؛

یکشنبه: «کوامه» برای پسرها و «آموان» برای دخترها؛

دوشنبه: «کواسی» برای پسرها و «آکیسی» برای دخترها؛

سه‌شنبه: «کوادیو» برای پسرها و «آدژوا» برای دخترها؛

چهارشنبه: «کونان» برای پسرها و «آمنان» برای دخترها؛

پنج‌شنبه: «کواکو» برای پسرها و «آوو» برای دخترها؛

جمعه: «یایو» برای پسرها و «آیا» برای دخترها.

حال می‌توان تصور کرد که در چنین نظامی، محدودیت‌های نام‌گذاری تا چه اندازه است؛ مثلاً پدر و پسرهایی که در یک روز یکشنبه به‌‌دنیا آمده‌اند، هر دو نام «کوامه» بر خود دارند. البته نام‌های دیگری هم وجود دارند که آن‌ها نیز برحسب موقعیت یا نوبت تولد انتخاب می‌شوند. همچنین در سال 1964 قانونی به تصویب رسید که مطابق آن، مقرر شد هر خانواده نام فامیلی قطعی و قابل‌ انتقال به فرزندان انتخاب نماید. این موضوع در ابتدا موجب سردرگمی و آشفتگی گردید، اما اقوامی همچون ملنکه که قبلاً مشابه آن را انجام داده بودند و نام قبیله خود را به‌ عنوان نام فامیل انتخاب می‌کردند، دردسر کمتری داشتند.[۳۶]

آدمک‌های چوبی

رسم عجیبی در سرزمین بائوله‌ها وجود دارد که مطابق آن، هر کس برای خود، زن یا مردی ماورایی؛ به عبارت دیگر، غیر واقعی دارد که آن‌ها را آدمک‌های چوبی می‌نامند (Ibid: 246)؛ زیرا در شکل مجسمه‌های کوچکی از چوب و در انواع مختلف، عمدتاً به رنگ قرمز تند، معمولاً به‌شکل بسیار کشیده و با قد بلند، ساخته می‌شوند. این آدم‌های خیالی، گاه صورتی بسیار مدرن دارند و هر کس بر اساس آرزو و آمال خویش، این صورتک‌ها را سفارش می‌دهد. این مجسمه‌ها می‌توانند نماد زن یا مرد آرمانی او برای ازدواج یا باز نماینده همسر واقعی هر کس باشند. به آن‌ها نامه نوشته می‌شود، با آن‌ها صحبت و درد دل می‌شود و حتی قرار ملاقات گذاشته می‌شود. برخی زوج‌ها حتی اتاق یا تختی جداگانه را هر هفته برای آن‌ها ترتیب می‌دهند تا آن یار چوبی بیاید و ملاقاتشان کند. درست همان‌گونه که برای مثال، دختر چوپان روستایی در گذشته، رؤیای جنگجوی سلحشوری را می‌دید که روزی با اسبش به خواستگاری او خواهد آمد، دخترک شهرستانی در دل ساحل‌ عاج نیز در رؤیای خود، با استاد دانشگاهی ازدواج می‌کند. در این ‌باره، فیلم جالبی نیز ساخته شده است به‌نام «گفتگو با امر مقدس، عشاق ماورا».

تونتین

از جمله سننی که میان بومیان ساحل‌ عاج دیده می‌شود «تونتین» (Tontine) نام دارد که آیینی است، مبتنی بر اصل کمک به یکدیگر. نام دیگر این آیین «کیتما» (Kitema) است. تونتین در واقع نوعی صندوق قرض‌الحسنه میان دوستان و همسایگان است که در گذشته در این سرزمین از آن به‌ نام «بانک بینوایان» یاد می‌شده است. در زمان‌های دور این آیین به این شکل به‌جا آورده می‌شد که دهقان‌ها، گروهی و با کمک همدیگر، محصولات را برداشت می‌کردند و هر بار یک نفر، مسئول دعوت باقی افراد به نوشیدن شراب خرما بوده است.

اما امروزه اعضای یک تونتین، هر یک مقداری پول را به میان می‌گذارد و در انتهای هر ماه، به‌نوبت کسی پول را برمی‌دارد. این پول عموماً در کار کسب و تجارت صرف می‌شود. هیچ سند و برگه‌ای امضا نمی‌شود و همه‌ چیز بر مبنای اعتماد صورت می‌گیرد. افراد، به‌ واسطه تعلقات خانوادگی یا روستایی یا محلی همدیگر را می‌شناسند. در واقع می‌توان گفت تونتین، نوعی نظام بانکی غیررسمی است که بنابر معاهده‌ای مبتنی بر اعتماد میان افرادی چند و برای اعطای وام به آن‌ها شکل می‌گیرد.

توضیح اینکه، نام این آیین از یک فرد ایتالیایی سده 17 گرفته شده است؛ از این‌رو مختص آفریقا نیست و در نقاط دیگری نیز به چشم می‌خورد. آنچه در این رسم جالب‌توجه است اینکه پشت این عمل، باور و علاقه‌ای روحانی و ذهنی نهفته است و نه اجبار. البته این آیین شکل‌های دیگری همچون کمک یدی و انسانی نیز می‌تواند داشته باشد؛ به‌عنوان مثال بسیار پیش می‌آید که خانواده کسی که بیمار شده، در بیمارستان‌های عمومی مشغول خدمت باشد.

نکته دیگر اینکه افراد از دست‌درازی به این مال (تونتین) خودداری می‌کنند. این درحالی است که در جوامع آفریقایی، اعضای یک خانواده از هرکسی‌‌ که پولی کسب می‌کند، توقعاتی دارند؛ به این شکل که فرد باید درآمد خود را میان اعضای آن خانواده تقسیم نماید تا شر جادو و نفرین، دامن او را نگیرد؛ زیرا در اغلب جوامع آفریقایی، کسب ثروت و توزیع آن بسیار وابسته به جادوست؛ اما پولی که از طریق تونتین به‌‌دست می‌آید، مشمول این قضیه نمی‌شود و اعضای خانواده بدان چشم‌داشتی ندارند (احمدی نوحدانی، 1386: 136).

جشن‌ها و سوگواری‌ها

آفریقا سرزمین تنوع جشن‌ها و مراسم سوگواری‌‌ست. به‌رغم تمام مشکلات اقتصادی و معیشتی، مردمان این قاره در هر مناسبتی که عموماً مرتبط با طبیعت و فصول‌اند، جشنی برای اظهار شادی یا به نشانه شکرگزاری برگزار می‌نمایند. در سوگواری‌ها نیز، این مردمان رسوم و آیین‌هایی متنوع و جالب دارند که گاه تشخیص آن از مراسم شادی و جشن دشوار می‌شود. این موضوع البته به جهان‌بینی و نوع تصور این مردم از مرگ و زندگی بستگی دارد. اینک نگاهی می‌اندازیم به جشن‌ها و سوگواری‌های بخشی از مردم آفریقا، یعنی اهالی ساحل‌ عاج.

جشن مردگان که در گراند بسام، به‌ طور سالیانه، به‌‌ شکل یک کارناوال فرهنگی برگزار می‌شود، جذابیت بالایی دارد. جشن برداشت محصول، به‌ طور سالیانه در کلیسا برگزار می‌شود که شامل اهدای نذر و اعانه به کلیسا نیز می‌شود. جشن‌های فرهنگی، هنری و موسیقیایی فراوانی نیز در شهرهای مختلف ساحل‌ عاج، به‌ویژه در ابیجان برگزار می‌شود. رقص‌های گروهی و چندنفره، از موارد اصلی این جشن‌هاست؛ به‌‌ طور‌‌ کلی، ساحل‌ عاجی‌ها با وجود فقر، مردمان شادی هستند. در لحظه زندگی می‌کنند و راه‌‌های لذت بردن از زندگی را می‌‌شناسند. زن‌ها قانع هستند و مردها هم عموماً زندگی را سخت نمی‌‌گیرند.[۳۷]

جشن‌ها

یکی از رسوم رایج در کشور ساحل‌ عاج، برگزاری جشن «آبیسا» (Abissa) است. این واژه به معنی جشن سال نو است؛ چیزی مشابه روز اول ژانویه. این جشن که در نواحی بسیاری، از جمله منطقه بسام، آسینی و خارج از ساحل‌ عاج، در بخش‌هایی از غنا و به مناسبت برداشت محصول پالم برگزار می‌شود، فرصتی‌‌ست برای آرزوی سلامت و رونق کسب‌وکار در سالی که پیش‌‌روست؛ از جمله مراسم آن، رژه‌های تم-تم، رقص و پای‌کوبی و آواز است. جشن آبیسا، یک هفته به طول می‌انجامد و آغاز آن مصادف است با اول نوامبر. هر گونه مراسم، اعم از سوگواری و جشن، ترجیحاً در این ایام اعلام می‌گردد و نکته مهم اینکه، اساساً این ایام، به اعتراف به خطاها، بدون واهمه از مجازات، اختصاص دارد. هر کسی که خطایی مرتکب شده باشد، در مقابل عموم، اعتراف و طلب بخشش می‌کند. کارهای نیک نیز به همین ترتیب، اعلام و ستوده می‌شوند؛ در کل، این مراسم در شادی و برای آشتی و صلح با خویشتن و دیگران برپا می‌گردد.[ii]

جشن مهم دیگر، جشن «اینیام» (Igname) است که در آخرین روز ماه فوریه و به میمنت پایان سال، به‌ ویژه در میان اقوام آکان، برگزار می‌شود. اینیام در حقیقت میوه‌ای‌‌ست استوایی، شبیه به سیب‌زمینی که از غنا به این سرزمین آورده شده است و از این‌ جهت مهم و به بیانی مقدس است که برای مهاجران که از سمت غنا به این سرزمین می‌آمده‌اند، غذایی بوده دربرابر قحطی و گرسنگی. در روز جشن، پادشاه طایفه آکان، خود را به زر می‌آراید و کسانی مقابل او به رقصی مشهور به «کینیان پلی» (Kinian.pli) مشغول می‌شوند؛ سپس، همه خود را با آب تطهیر می‌کنند و مراسم قربانی آغاز می‌گردد. بخشی از نذری‌ها سوزانده می‌‌شوند و بخشی دیگر، میان حضار و به نشانه وحدت میان مردگان و زندگان، تقسیم می‌شود. لازم به ذکر است که در طول مراسم، خوردن اینیام، برای یادآوری این موضوع که در گذشته این میوه خاص شاهان بوده، ممنوع است.

بنابر برخی افسانه‌ها، در برخی ممالک آکان‌ها، اینیام‌ها از طلا بوده‌اند. این میوه در نزد اقوام بائوله، در سطحی وسیع کشت و زرع می‌شود. این اقوام از اینیام، به‌ عنوان شاخصی در تقویم خود استفاده می‌کنند؛ به این صورت که زمان برداشت آن را مصادف با آغاز سال نو می‌دانند. اقوام دیگری به‌نام «ابی» (Abbey) که آن‌ها نیز از طایفه بزرگ آکان محسوب می‌شوند، دو بار در سال این جشن را برپا می‌کنند و در یکی از این فرصت‌ها، آیینی برپا می‌دارند به‌ نام «آیین قربانی می‌ری‌پو» (Miripôh) این آیین برای سپاسگزاری از خداوند و معمولاً در ماه‌های ژوئیه و اوت، یعنی زمانی که نخستین میوه‌های اینیام به‌‌دست می‌آیند، انجام می‌پذیرد و بسیار مهم است؛ چون بعد از انجام آن، اهالی هر روستا اجازه مصرف میوه اینیام را پیدا می‌کنند. این جشن همچنین بهانه‌ای‌‌ست برای تکریم آبا و اجداد، قهرمانان، خدایان و از قسمت‌های مهم آن تطهیر همگان در آب رودخانه است.[iii]

جشن معروف دیگری به‌نام «دیپری»،(Dipri) به ویژه در نزدیکی شهر ابیجان برگزار می‌شود که شرکت‌کنندگان در آن، با رفتارها و اعمال حیرت‌آور، بیننده را شگفت‌زده می‌کنند؛ به این شکل که با چاقو زخم‌هایی کمابیش عمیق در شکم خود ایجاد می‌کنند، بی‌آنکه اظهار درد و رنجی کنند؛ اما جادو و شگفتی این نمایش در آنجاست که زخم‌ها خیلی سریع خوب می‌شوند. این جشن عرفانی، ریشه در اسطوره‌ای کهن دارد و در ماه آوریل برگزار می‌شود.

جشن «گهوا»(Gueheva)، از دیگر مراسم معروف ساحل‌ عاج است. هر سال از اول تا پنجم مارس، در شهر مان، جشنواره‌ای برپاست که از تمام کشور و حتی خارج از کشور، مردم برای دیدن رقص و آوازهای محلی و به‌ ویژه ماسک‌های معروف این ناحیه، به شهر مان می‌آیند. این جشن بزرگ‌ترین گردهمایی ماسک‌‌ها در این سرزمین محسوب می‌شود؛ طی آن ماسک‌‌های تمامی روستاهای وه و دان از نواحی غرب آفریقا جمع می‌شوند. لازم به یادآوری‌‌ست که ماسک، عنصری اساسی در تمام مناسک و مراسم اجتماعی، آیینی و مذهبی ساحل‌ عاج است که نزد تمام اقوام، اعم از «دان»، «سنوفو» و «ماهو» (Mahou) دیده می‌شود و کارکرد اصلی آن در این جهان مدرن این است که میان خدایان و انسان‌ها میانجی است. باز در همین منطقه غرب ساحل‌ عاج و برای پاسداشت ماسک‌های «بهوا»(Behoua) و «کریدی»،(Kridy) جشن‌های بزرگ و مهمی با نام همین ماسک‌ها برگزار می‌شود.

از جمله مراسم جالب دیگر، جشن بلوغ نزد قومی به‌ نام «آدیوکرو» (Adoukrou)، ساکن در نواحی جنوبی ساحل‌ عاج و در شهری به‌ نام «دابو» (Dabou) است. این قوم نیز از آکان‌ها هستند و آیین‌ها و سنن بسیار و غنی‌ای دارند. جشن مذکور به دختران جوان یا دوشیزگان اختصاص دارد و زمانی برگزار می‌شود که این دختران به سن بلوغ می‌رسند. در واقع، خانواده دختر از فرصت این جشن استفاده می‌کنند تا به دیگران نشان دهند که دخترشان به سن بلوغ و ازدواج رسیده است و می‌تواند خانواده‌ای تشکیل دهد. طی مراسم، دختران لباس‌هایی زیبا همراه با زیورآلات و جواهرات به تن می‌کنند. مشابه همین جشن برای پسران 18 تا 21 سال و تحت نام «جشن نسل» برگزار می‌شود. در این جشن مهم، پسران باید ثابت کنند که توان دفاع از خانواده و قوم خویش را دارند. طول مدت آن یک ماه است و در ابتدای آن، خانواده پسر به او می‌رسند و تیمارش می‌کنند تا در هفته چهارم، شهامت و جنگاوری خود را به اهالی روستایش نشان دهد. هرکسی همچون دشمنی به او حمله می‌کند و ضربه‌ای می‌زند و او باید همه را تاب بیاورد. در آخر، شجاع‌ترین پسران، مورد تفقد قرار می‌گیرند، حمام و آرایش می‌شوند. این جشن، به‌دلیل طولانی بودنش و نیز اسبابی که باید فراهم شود، بسیار پرهزینه است که البته همین هزینه‌ها نشانگر تمول مالی خانواده نیز هست. هر جوان به‌ نوبه خود، باید همین اسباب و اموال را برای جوان‌ترهایی که در آینده باید جشن را برگزار کنند، آماده سازد.

همچنین، قومی در ذیل طایفه بزرگ آکان‌ها و در جنوب‌شرقی ساحل‌ عاج ساکن‌‌اند به‌ نام «آبوره» که جشنی جالب به‌ نام «جشن دهمین فرزند» برگزار می‌کنند. این جشن در حقیقت برای تکریم مادران و باروری‌شان برپا می‌شود. مردمان آبوره معتقدند که فرزند موهبتی است الهی و دهمین فرزند، نشانه لطف و نعمت و فراوانی است. این جشن در واقع گرامیداشت و تشویق خانواده‌های پرجمعیت است. تنها فرزندانی که از یک مادر به‌‌دنیا آمده‌اند شمارش می‌شوند. مراسم نیز با قربانی و میهمانی آغاز می‌شود. دوستان و فامیل، هر کدام با خروسی زیر بغل به جشن می‌آیند. اگر کدورتی میان افراد خانواده و فامیل باشد، در این مراسم بر طرف می‌شود و در هر بخشش و آشتی‌، یک خروس قربانی می‌شود. اگر خروس پس‌ از قربانی‌‌شدن پا در هوا روی زمین بیفتد، یعنی قربانی پذیرفته شده است، اما چنانچه روی شکم بمیرد، دوباره باید مراسم آشتی از سر گرفته و خروسی دیگر قربانی شود.

اشاره به دو جشن دیگر، نزد همین قوم، خالی از لطف نیست. یکی «جشن تمول» و دیگری «جشن سالمندی». جشن نخست را کسانی برگزار می‌کنند که در جامعه جایگاه و موقعیت خوبی کسب کرده‌‌اند؛ برای مثال تحصیلات بالایی داشته و در نتیجه پست و مقامی گرفته‌اند یا به هر شکلی پول و ثروتی کسب کرده‌‌اند. مهم همین ثروت است. برگزاری این جشن و اهمیت ثروت از این‌ جهت است که به‌ دلیل رواج سحر و جادو میان طوایف آکان، ثروت‌اندوزی کار ساده‌ای نیست. پس هر‌ کسی به ثروتی دست می‌یابد، آن را موهبتی الهی یا از عنایت و توجه نیاکان قلمداد می‌نماید. طی این جشن، ثروتمندان، فاخرترین لباس‌ها و گران‌ترین جواهراتشان را به تن کرده و تمام اهل روستا را به میهمانی خود دعوت می‌کنند؛ اما جشن سالمندی که نام محلی آن «اِبِب»(Ebeb) است، برای تکریم سالخوردگان برگزار می‌گردد. اگر کسی به صدسالگی نائل آید، از او به احترام نسل‌هایی که پدید آورده و زحماتی که برای ملتش کشیده است، تقدیر می‌شود.[۳۸]

سوگواری‌‌ها

آیین‌های سوگواری در قاره آفریقا، از تنوع و غنای ویژه‌ای برخوردار است. آنچه به‌ ویژه در مراسم خاکسپاری حیرت‌آور است، همبستگی همگان، چه دوست و چه دشمن، برای به خاک سپردن متوفی‌‌ است. جالب اینکه، مرگ هر یک از اعضای فامیل، برای آن فامیل فرصتی‌‌ست تا توان مالی خود را به رخ دیگران بکشد؛ از این‌رو، هزینه‌های مراسم بسیار سنگین است (Vidal, 1986). جالب اینکه برای مثال، اگر 10000 فرانک پول، در زمان بیماری شخص لازم باشد تا مداوا گردد و از مرگ رهایی یابد، ولی به‌دلیل فقر این امکان وجود نداشته باشد، در زمان مرگ او، میلیون‌ها فرانک جمع می‌شود تا او را به خاک بسپارند. البته اگر متوفی پست و مقامی داشته باشد، این هزینه‌ها بیشتر خواهد بود. هرچه مقام متوفی بالاتر باشد، تعداد روزهایی را که باید در سردخانه بگذراند، بیشتر خواهد بود؛ چون از این طریق، مقام و مرتبه او بیشتر نمایان خواهد شد. برخی خانواده‌ها، مراسم خاکسپاری را گاه تا یک ماه و حتی بیشتر به تعویق می‌اندازند تا جسد متوفی بیشتر در سردخانه بماند! البته این موضوع دلیل دیگری هم می‌تواند داشته باشد و آن جمع‌‌ شدن تمام اعضای خانواده است.

روز خاکسپاری هم هر چه جمعیت بیشتر باشد، یعنی شخص فوت‌کرده آدم مهمی بوده است. گروه‌های موسیقی ترتیب داده می‌شود، غذا و نوشیدنی‌های فراوان، پوشش‌هایی یکسان برای تمام خانواده متوفی...، این روش‌ها و هزینه‌ها در برخی سنت‌ها، نشانه مهر و علاقه به متوفی محسوب می‌شود. این رسوم در بسیاری از کشورهای دیگر، از جمله غنا، توگو و بنین نیز مرسوم است. بعد از استقلال، بوآنی تلاش کرد تا از این هزینه‌ها بکاهد، اما راه به جایی نبرد. این موضوع البته به وزن سنن و فرهنگ بومی‌ها برمی‌گردد. اگر کسی بخواهد دربرابر آن‌ها بایستد، فوراً اعتبار خود را ازدست خواهد داد و چنانچه روزی بخواهد در جمعی اظهار نظری کند، به‌ طور قطع با این جواب مواجه خواهد شد: «تو دیگر چه می‌گویی، تو که حتی 500 فرانک برای خرج تدفین من نداری؟» (Ibid).

گفتار پیرامون آداب‌ و رسوم سوگواری نزد هر قوم و طایفه بسیار گسترده است و در این مقال نمی‌‌گنجد. بنابراین، درمیان سایر اقوام، تنها به بته‌ها که در نواحی مرکزی ساحل‌ عاج و مراکز مهمی چون یاموسوکرو ساکن‌اند، می‌پردازیم. این قوم که پس‌ از بائوله‌ها، دومین قوم بزرگ این سرزمین محسوب می‌شوند، به خانواده کروها تعلق دارند و در کنار سنوفوها، از قدیمی‌ترین اهالی ساحل‌ عاج می‌‌باشند. عزاداری بته‌ها بسیار خاص است. زمانی که کسی می‌میرد، واکنش نزدیکان و عزیزان او به این شکل است که سر خود را به درخت یا دیواری می‌کوبند! دختران جوان به همراه مادرانشان، برگ‌های زمخت گیاهی بومی را می‌چینند و بر سر و روی و بدن خود می‌مالند تا آنجا که خون بر بدنشان جاری شود. طی خاکسپاری هم تعدادی از اعضای فامیل، به نمایش آکروباسی می‌پردازند یا با تکه‌های بطری‌ها، پوست بدن خود را خراش می‌دهند. دیگران نیز مدام گریه می‌کنند، آواز می‌خوانند و پیوسته از خوبی‌های او یاد می‌کنند. مسن‌ترها شلیک هوایی می‌کنند. تمام این کارها را برای نشان دادن علاقه خود به متوفی انجام می‌دهند. گاه برای نشان دادن میزان علاقه و اندوه خود، بعضی از نزدیکان در طول عزاداری، سر خود را می‌تراشند و لباس‌هایی خاص می‌پوشند. ضمناً برای نشان دادن اندوه خود باید سیاه بپوشند. جالب است بدانیم برعکس آکان‌ها، برای بائوله‌‌ها تدفین در خفا و به‌گونه‌ای مرموز صورت می‌گیرد، فرقی هم نمی‌کند متوفی شخصی ناشناس باشد یا آدم مهمی چون رئیس‌جمهور هوفوئه بوآنی!

درمیان بائوله‌ها، پیش‌ از اینکه جسد در قبر گذاشته شود، یکی از افراد مسن، پیاله‌ای از شراب خرما پر می‌کند و داخل گور می‌ریزد و خطاب به نیاکان او این ورد را می‌خواند: «بیایید! این شرابتان، همه از آن بنوشید و از ما و تمام مردم روستا محافظت کنید!» دو تا سه روز پس‌ از خاکسپاری هم دوباره به قبرستان برمی‌گردند؛ یکی از اقوام متوفی چند قطره شراب بر زمین می‌ریزد و او را صدا می‌زند؛ سپس، دوستان روی زمین، کنار هم و کمی دور از قبر می‌نشینند و همگی باقی شراب را می‌نوشند (Guerry, 1970: 62). مسئله انجام قربانی انسانی در هنگام تدفین بزرگان رسمی بوده که برخی قبایل، در دوران قبل‌‌ از استعمار انجام می‌‌دادند؛ ولی در حال حاضر ممنوع و کاملاً منسوخ شده است.[۳۹]

تقویم سالانه و مناسبت‌‌ها و اعیاد

تقویم ساحل‌ عاج بر مبنای سال میلادی تنظیم شده است و اول ژانویه در این کشور، آغاز سال محسوب می‌شود و تعطیل رسمی‌ است. مناسبت‌‌های دیگر از قرار زیرند:[IV]

-          4 مارس، قرارداد تاریخی صلح اواگادوگو میان لوران باگبو و مخالفانش که پس‌از سال‌ها بحران و درگیری، صلح را برای مدتی به کشور بازگرداند؛

-          8 مارس، روز جهانی زن؛

-          20 مارس، روز بین‌المللی فرانکوفونی (فرانسه ‌‌زبانی)؛

-          22 مارس، روز جهانی آب؛

-          12 آوریل، روزی که باگبو پس‌ از قرارداد اواگادوگو، قرارداد عفو عمومی را امضا کرد؛

-          25 آوریل، روز جهانی مبارزه با مالاریا؛

-          اول مارس، روز کارگر؛

-          30 ژوئیه، روز صلح. روزی که پس‌ از 5 سال درگیری، صلح دوباره مستقر شد؛

-          7 اوت، روز استقلال ساحل‌ عاج. در این شب آتش‌ بازی و نورافشانی برگزار می‌شود؛

-          23 اوت، روز بین‌المللی یادبود الغای معاهده استعماری علیه سیاهان؛

-          7 دسامبر، سالروز مرگ پدر ملت، فلیکس هوفوئه بوآنی؛

-          21 سپتامبر، روز بین‌المللی صلح؛

-          17 اکتبر، روز بین‌المللی مبارزه با فقر؛

-          7 نوامبر، روز بین‌المللی نویسندگان آفریقایی؛

-          20 نوامبر، روز صنعتی‌‌شدن آفریقا و روز جهانی مبارزه با ایدز؛

-          1 دسامبر، روز سلامت؛

-          25 دسامبر، نوئل.

مطابق با ماده 24 قانون کار، علاوه بر روز اول می و روز جشن ملی، اعیاد مذهبی یا ملی زیر نیز تعطیل رسمی محسوب می‌شوند:

-          روز عید پاک؛

-          روز معراج مسیح؛

-          عید گل‌ ریزان یا پنجاهه؛

-          عید سعید فطر؛

-          عید قربان؛

-          جشن عروج حضرت مریم(س)؛

-          جشن توسن؛

-          روز بین‌المللی صلح؛

-          روز پس‌ از شب قدر؛

-          روز پس‌ از میلاد پیامبر اکرم(ص)؛

-          سال‌مرگ فلیکس هوفوئه بوآنی.

تعطیلات تحصیلی فراوانی هم در این تقویم گنجانده شده است که نخستین آن‌ها مربوط به سال نو می‌باشد و تحت عنوان «تعطیلات زمستانی»، از 28 دسامبر تا 5 ژانویه ادامه می‌یابد. البته این تاریخ‌ها ممکن است از منطقه‌ای به منطقه دیگر، تغییراتی داشته باشد. تعطیلات بعدی، با عنوان «تعطیلات میانی»، از 17 فوریه تا 5 مارس به طول می‌انجامد؛ سپس «تعطیلات عید»، از تاریخ 20 آوریل آغاز می‌شود و تا 3 می ادامه پیدا می‌کند. تعطیلات نسبتاً طولانی آخر، به‌ نام «تعطیلات تابستانی»، از 7 ژوئیه تا 4 مارس را در بر می‌گیرد. این تاریخ‌ها نیز می‌توانند از ناحیه‌ای به ناحیه دیگر متغیر باشند. نکته جالب اینکه مناسبت‌های اسلامی و مسیحی، در کنار هم مورد احترام همه هستند.[۴۰]

سفر و گردشگری

رشد و توسعه چشمگیر اقتصادی ساحل‌ عاج تا اواسط دهه 80 میلادی، موجب گردید تا تجار و بازرگانان بسیاری به آنجا سفر کنند و به‌ نوعی، موجب رونق صنعت گردشگری، البته از نوع تجاری آن شوند؛ اما در دهه 90 و پس‌ از آن، بحران‌های سیاسی و نظامی متعدد و نیز بالا رفتن آمار جرم و جنایت در کل کشور، به این صنعت آسیب‌های جدی وارد آورد؛ به همین دلیل در سال 2007، رئیس‌جمهور وقت، لوران باگبو، مأموریت بازسازی سیمای جهانی ساحل‌ عاج را به وزارت گردشگری و صنایع‌دستی این کشور سپرد و از وزیرش خواست تا تصویر مخدوشی را که به‌ واسطه بحران سیاسی و نظامی گذشته از ساحل‌ عاج پیش آمده بود، اصلاح نماید و موجبات جذب مجدد گردشگران را فراهم سازد.[V]

شایان‌ذکر است، شهرهای ابیجان و یاموسوکرو، همچنان از شرایط مساعدتری نسبت به سایر نقاط غرب آفریقا، برای برگزاری نشست‌ها و سمینارهای بین‌المللی در حوزه اقتصاد و سیاست برخوردارند. این شرایط، به‌ ویژه به‌ دلیل وجود شبکه‌ای از هتل‌ها و راه‌های ارتباطی مدرن، دو بندر بزرگ ابیجان و سن پدرو و زیرساخت‌های دیگری از قبیل شبکه مناسب هوایی، اینترنتی و غیره، فراهم گردیده است. از معروف‌ترین مکان‌ها برای برگزاری نشست‌ها، «کاخ فرهنگ ابیجان» است که علاوه بر معماری فاخر و باشکوه، امکانات عظیمی برای گردهمایی‌ها دارد.

به‌‌ طور کلی، به‌ واسطه پلاژها و وجود اقیانوس اطلس، همچنین ذخایر طبیعی بسیار و نیز سنن و مذاهب اقوام گوناگون، این سرزمین می‌تواند محل جذب گردشگران بسیار باشد. در حوزه توریسم دریایی، 550 کیلومتر ساحل اقیانوس اطلس، پلاژهای پوشیده از ماسه مرغوب و نرم و وجود طیفی متنوع از صخره‌ها و مرداب‌ها و تالاب‌ها، زمینه بسیار مناسبی برای انواع تفریحات و ورزش‌های آبی، از قبیل اسکی روی آب، ماهیگیری، قایقرانی و غیره فراهم آورده است. در این زمینه، شهرهای گراند ‌بسام، آسینی و ساساندرا از مقاصد اصلی این نوع سرگرمی‌ها محسوب می‌شوند.

گراند‌ بسام، در 40 کیلومتری ابیجان واقع است و در آن خانه‌های قدیمی بسیاری، به‌ جامانده از دوران استعمار، دیده می‌شوند. شهر تاریخی گراند بسام در سال 2012 به‌ عنوان میراث فرهنگی جهانی، توسط یونسکو ثبت رسمی شد. جشن «آبیسا» که پیش‌تر بدان اشاره شد در این شهر برگزار می‌شود. شهر آسینی در 80 کیلومتری شرق ابیجان (نزدیکی‌های مرز غنا) و در کنار خلیج گینه قرار دارد. در این ناحیه دو روستای توریستی قرار دارد. شبه‌جزیره‌ای به‌نام «آسینی مافیا» (Assinie Mafia) در این منطقه یافت می‌شود که محل ویلاهای لوکس بسیاری‌‌ست. این منطقه که در جنوب‌شرقی ساحل‌ عاج قرار دارد، محل اصلی گذران تعطیلات اهالی ثروتمند ابیجان است؛ اما درمورد خود ابیجان که پایتخت اقتصادی ساحل‌ عاج محسوب می‌شود، ذکر دو مکان دیدنی ضروری است؛ نخست خیابان «پرنسس» (Princesse) در منطقه یوپوگون که به‌ دلیل رستوران‌ها و مراکز متعدد تفریحی‌اش مشهور است. این بلوار پرترددترین و زنده‌ترین خیابان شهری در کل آفریقا محسوب می‌شود. همچنین هنرمندان جوان در این محل، هنرهای خود را به نمایش می‌گذارند؛ محله مهم دیگر شهر ابیجان، محله «میل مکی» (mille maquis) در مارکوری است که به‌ لحاظ فرهنگی و تعدد غذاخوری‌ها با خیابان قبلی رقابت می‌کند.

در زمینه اکوتوریسم هم می‌توان از پارک‌های ملی متنوع و حدود 300 منطقه محافظت‌‌شده طبیعی نام برد که طیف وسیع و متنوعی از گیاهان و درخت‌ها را از شمال تا جنوب دربر می‌گیرند. یکی از دیدنی‌های طبیعی ساحل‌ عاج، نخلستان‌های فراوان آن است که در آن‌ها، نوعی نخل به‌نام «نخل روغنی آفریقایی» پرورش می‌یابد و در سطحی وسیع، کشت می‌شود. از سال 1996 به این‌سو، دولت طرحی را به‌ نام «حمایت از مناطق وحش ساحل‌ عاج» در دست اجرا دارد. همچنین در طول جاده‌ها می‌توان درختی را دید که به آن «اوا»(Hevea) گفته می‌شود و برای تهیه کائوچو کاشته می‌شود. افزون بر این‌ها، می‌توان از پارک ملی «ابوکوامکرو» (Aboukouamékrou) در 60 کیلومتری ابیجان نام برد که وسعتی معادل 21 هزار هکتار دارد و زیستگاه حیواناتی چون فیل، بوفالو، کرگدن و زرافه بوده است. قدیمی‌ترین و مهمترین پارک ملی ساحل‌ عاج با نام «کوموئه»، وسعتی برابر با 150 هزار هکتار دارد و علاوه بر حیوانات ذکر شده، محل زیست شیرها، اسب‌های آبی و طیف وسیعی از پرندگان است.

از دیگر جاذبه‌های طبیعی گردشگری در ساحل‌ عاج، می‌توان از «جزایر اهوتیله» (Ehotilés)، «پارک ملی ماراهویه» (Marahoué)، «پارک کوهستانی پکو» (Péko) و «پارک ملی تای» (Taï) نام برد که این آخری در فهرست میراث جهانی جای دارد و در آن تحقیقات علمی و پزشکی فراوانی صورت می‌گیرد؛ به‌‌ طور کلی، از بین سایت‌های طبیعی ساحل‌ عاج، «پارک ملی تای» در 1983، «پارک ملی کوموئه» در 1982 و «ذخیره‌گاه زیست کره منطقه کوه نیمبا» در سال 1981، در لیست جهانی سازمان یونسکو ثبت شده‌اند.

در سال 2019 ایجاد یک جزیره گردشگری در لاگون‌‌های اطراف ابیجان، به‌طور گسترده در رسانه‌های فرانسه‌‌ زبان جهان انعکاس یافت. ایده‌‌پرداز فرانسوی این طرح، در یک اقدام زیست‌محیطی ارزشمند، از بطری‌ها و زباله‌های پلاستیکی، به‌ عنوان بستر شناور این جزیره استفاده کرده بود که مورد توجه جریان‌های اکولوژیستی اروپا قرار گرفت.

اما شاید جالب‌ترین موضوع برای گردشگران، سنن، آیین‌ها و مذاهب و گروه‌های قومی این سرزمین باشد. همان‌گونه که پیش‌تر و به‌ تفصیل گفته شد، ساحل‌ عاج طیفی با بیش‌ از شصت قوم و به همین اندازه، باور، زبان، هنر، آیین و سنت، پیش‌‌روی علاقه‌مندان به توریسم فرهنگی و سنتی می‌نهد. در میان سایر بناهای مذهبی، کلیسای جامع نوتردام دولاپه (بانوی مقدس صلح)، در شهر یاموسوکرو، محلی دیدنی محسوب می‌شود. شایان‌ ذکر است که گنبد این بنا، از گنبد سن پیر در شهر رم نیز بلندتر است و ارتفاعی معادل 57 متر از سطح زمین دارد. این کلیسا اوج تبلیغات و صرف هزینه‌های مسیحیت در این سرزمین را نشان می‌دهد؛ زیرا این بنا، از معروف‌ترین و مجلل‌ترین بناهای مذهبی و حتی می‌توان گفت تمام بناهای هنری سده بیستم است. در شمال کشور نیز می‌توان بناهای اسلامی و مساجد فراوانی در شکل‌ها و سبک‌های متنوع دید. از معروف‌ترین و دیدنی‌ترین مساجد، باید به مسجد «کونگ» اشاره کنیم که قدمتی 300 ساله دارد و نماد قدیمی اسلام در شمال این سرزمین محسوب می‌شود. البته در میان سایر شهرها، بونکودو با 32 مسجد، بیشترین تعداد مساجد را به خود اختصاص داده است و می‌تواند از نواحی جالب برای گردشگران مسلمان به‌حساب آید.

در مسافرت درون سرزمین ساحل‌ عاج، هر گردشگر خارجی باید نکاتی را بداند که به او کمک می‌کنند؛ از جمله گفته می‌شود که به‌ ویژه درمیان آکان‌ها و بائوله‌ها مرسوم است که مسافر باید از کسی که میزبانش بوده و به همین دلیل خود را مسئول جان و سلامت او می‌داند، راه را بپرسد (David, 2009: 177). اگر او راه را سریع نشان دهد، یعنی علاقه‌ای به ماندن و سفر شما ندارد، اما اگر خود را به نشنیدن بزند و یا بگوید کجا می‌روید؟ نشانه این است که علاقه‌مند است همچنان میهمانش باشید و در این صورت، باید با سیاست عمل کرده و از او خداحافظی کنید.

در سال‌های اخیر، دولت واتارا سرمایه‌گذاری و تبلیغات خوبی در زمینه گردشگری انجام داده است. بخش خصوصی هم هتل‌های زیادی ساخته یا در دست احداث دارد. بعضی از این هتل‌ها به مجموعه‌های بزرگ بین‌المللی زنجیره‌ای متعلق هستند که در کشورهای مختلف شعبه دارند. درآمد این کشور، از طریق گردشگری نیز هرساله درحال افزایش است. در سال 2017، تعداد 3 میلیون و 470 هزار گردشگر، از ساحل‌ عاج بازدید کردند. وزارت گردشگری و تفریحات این کشور در نظر دارد، این تعداد را در سال 2025 به 5 میلیون گردشگر برساند. در آوریل 2019، «سیاندو فاوفانا»، وزیر گردشگری ساحل‌ عاج، طرحی را به بانک آفریقایی توسعه ارائه داده بود که بر اساس آن، از این بانک بین‌المللی درخواست شده بود تا مبلغ 5 میلیارد و 800 میلیون دلار سرمایه‌، برای توسعه صنعت توریسم ساحل‌ عاج اختصاص دهد. بر طبق این طرح تا سال 2025، ساحل‌ عاج به پنجمین مقصد گردشگری در قاره آفریقا تبدیل خواهد شد و برای 230 هزار جوان ساحل‌ عاجی، اشتغال در حوزه گردشگری ایجاد خواهد کرد. این طرح، توریسم تجاری در ابیجان را نیز مدنظر قرار داده است. البته در سال‌های اخیر، توسعه گردشگری داخلی و ایجاد فرهنگ سفر دربین اهالی ساحل‌ عاج هم مورد توجه دولت این کشور قرار گرفته است. سالیانه همایش‌ها و جشنواره‌های متعددی درزمینه گردشگری، در ساحل‌ عاج برگزار می‌گردد.[۴۱]

موزه‌ها

تعداد موزه‌هایی که در این کشور مورد بازدید عموم قرار می‌گیرند، قابل‌ توجه و بازدید از اغلب آن‌ها نیز رایگان است؛ هرچند مرسوم است که بازدیدکنندگان، مبلغی را به توضیح‌دهنده‌های موزه پرداخت می‌کنند. معروف‌ترین موزه‌های ساحل‌ عاج عبارت‌اند از:

-          موزه تمدن‌های ساحل‌ عاج، واقع در شهر ابیجان؛

-          موزه ملی میراث فرهنگی، البسه و مردم‌شناسی گراند ‌بسام، واقع در شهر گراند‌ بسام؛

-          موزه تسلیحات، واقع در ابیجان. این موزه شامل ادوات نظامی تاریخی می‌شود و تحت اداره وزارت دفاع قرار دارد. شنبه، یکشنبه و روزهای تعطیل نمی‌توان از آن بازدید کرد. ورودی رایگان البته با کسب مجوز دارد؛

-          موزه پلفرو گون کولیبالی (Péléféro Gon Coulibay)، واقع در کوروگو. این موزه منطقه‌ای است و در سال 1992 ایجاد شده است؛

-          موزه شارل و مارگریت بیت، واقع در آبن‌گورو. این موزه به قوم‌نگاری آفریقا مربوط می‌شود و منطقه‌ای است؛

-          موزه هنرهای معاصر کوکودی، واقع در ابیجان؛

-          موزه بینگردو‌زارانو (Binger de Zaranou)، واقع در شهر زارانو؛

-          موزه پارک پلوسودوبونوا (M’Ploussoue de Bonoua)، واقع در بونوا. در این موزه انواع ادوات کار سنتی، داروهای طبی سنتی، زیورآلات و ماسک‌ها دیده می‌شود؛

-          موزه کوام‌رافایل (Kouame Raphael)، واقع در واووا. (Vavoua) این موزه بنا به خواست گروه یا ارگانی قابل‌دیدن است؛

-          موزه‌ تئاتر و نمایش روستای کی‌یی (Ki. Yi)، واقع در میدان ریویرا 2 در ابیجان.[VI][۴۲]

کتاب، کتاب‌خوانی و کتابخانه‌ها

مشهور است که اگر می‌خواهی اسکناس‌هایت را از یک آفریقایی پنهان کنی، کافی‌‌ست آن‌ها را میان ورق‌های کتابی بگذاری؛ به این ترتیب، دیگر می‌توانی مطمئن باشی که هیچ‌ وقت آن‌ها را پیدا نخواهند کرد! خیلی از آفریقایی‌ها با این شوخی آشنا هستند و البته می‌دانند که بسیار هم بجاست. ساحل‌ عاجی‌ها هم از این قاعده مستثنا نیستند.

معمولاً، در کشورهای آفریقایی که پیش‌ از این مستعمره فرانسه بوده‌اند، شبکه‌های نسبتاً خوبی از کتابخانه‌ها دایر شده است، اما در ساحل‌ عاج این شبکه، وضع چندان مناسبی ندارد و کتابخانه‌های بزرگ عمومی زیادی دیده نمی‌شود. با این‌ حال کتابخانه ملی ساحل‌ عاج، شرایط خوبی دارد و در زمینه اشاعه فرهنگ کتاب‌‌خوانی، به‌ ویژه میان نوجوانان و کودکان، تاکنون اقدامات مهمی انجام داده است؛ از جمله تعیین روزهای ملی کتاب برای کودکان و نیز تدارک فضایی برای کودکان بسیار کم‌‌ سن، از یک سال تا سنین بالاتر. در این فضا سالنی برای قرائت حکایت‌‌ها و کارگاه‌هایی برای آشنایی کودکان با زبان‌های مادری‌شان، درنظر گرفته شده است. قابل‌ ذکر است که این کتابخانه، در دوره حکومت بوآنی و با کمک مالی و سازمانی فرانسوی‌ها در پایتخت اقتصادی کشور، شهر ابیجان، احداث گردیده است.[VII] در زمینه نشر و چاپ کتاب و نشریات در ساحل‌ عاج نیز تجهیزات مدرن و پیشرفته، به‌ تازگی توسط سرمایه‌گذاران خصوصی، مورد بهره‌برداری قرار گرفته‌اند.

بنابر آمار، بیش‌ از 100 کتابخانه و مرکز اسناد در این کشور وجود دارد؛[VIII] از جمله مهمترین آن‌ها باید به کتابخانه ملی اشاره کرد که در سال 1968 تأسیس شد. این کتابخانه که به وزارت فرهنگ و فرانکوفونی (فرانسه‌ زبانی) وابسته است، در واقع از دل مرکز ملی اسناد ساحل‌ عاج برآمده بود که این یکی، خود در ابتدا کتابخانه «مؤسسه فرانسوی آفریقای سیاه» بود. در سال 1974، بوآنی ساختمان جدید کتابخانه را در مراسم باشکوهی افتتاح کرد. در این ساختمان جدید، برای 300 نفر، در 2 سالن قرائت، ظرفیت وجود دارد. سالنی نیز به مجلات اختصاص داده شده است. همچنین این کتابخانه به یک قرائت‌خانه عمومی و یک بخش سمعی و بصری مجهز است. مساحتی که به کل بنا اختصاص داده شده، 12000 مترمربع است.[IX]

کتابخانه انستیتو فرانسه که وابسته به بخش فرهنگی سفارت فرانسه در ابیجان است نیز مجموعه ارزشمندی‌‌ست که شامل کتب و نشریات روز و منابع دیداری و شنیداری منحصر به‌ فرد می‌‌باشد. در طبقه پائین این کتابخانه، سالن تئاتر، پخش فیلم، اجرای کنسرت و همچنین فضای نمایشگاهی برای اکسپوهای عکاسی، نقاشی و هنرهای تجسمی وجود دارد. کل این بنا، چند سال پیش بازسازی شده و فضای دلنشینی را برای مراجعه‌کنندگان ایجاد کرده است.[۴۳]

پاورقی

[i]. http://www.nocesivoire.com

[ii]. http://www.rezoivoire.net

[iii]. http://www.rezoivoire.net

[IV]. http://www.Droit-Afrique.com

[V]. http://www.cote-ivoire-tourisme.com

[VI]. http://www.rezoivoire.net

[VII]. http://www.news.abidjan.net

[VIII]. http://www.indico.cern.ch

[IX]. http://www.bbf.enssib.fr

فصل هشتم: زبان و ادبیات

زبان و خط رسمی

زبان رسمی در ساحل‌ عاج، فرانسوی است و آموزش رسمی و دولتی به این زبان صورت می‌گیرد. تقریباً 70 درصد از کل جمعیت این کشور به زبان فرانسوی صحبت می‌کنند یا دست‌ کم آن را می‌فهمند (Médias France Intercontinents, 2009). بنابر گزارش «سازمان بین‌المللی فرانکوفونی» (OIF)، در سال 2009 میلادی، حدود 99 درصد از جمعیت بزرگ‌ترین شهر ساحل‌ عاج، ابیجان، قادر به خواندن و نوشتن و سخن گفتن به زبان فرانسه بودند (Organisation internationale de la Francophonie, 2010). همچنین در شهر ابیجان، زبان فرانسه عامیانه‌ای پدید آمده که به آن «پیجین» (Pidjin) گفته می‌شود. این زبان برای محاوره‌های روزمره و بازاری استفاده می‌شود و به دیگر مناطق نیز سرایت نموده است. البته در گویش بومی‌شده فرانسه که با زبان‌های محلی مخلوط شده است، زبان «نوشی» می‌‌گویند. نباید از نظر دور کرد که قشر فرهیخته و تحصیل‌ کرده ساحل‌ عاجی، زبان فرانسه را به بالاترین سطح ممکن صحبت می‌کنند و می‌نویسند. در زمینه نگارش زبان فرانسه، سبک نویسندگان ساحل‌ عاجی اوج تسلط این طبقه از جمعیت ساحل‌ عاجی را به رخ می‌‌کشد.

اما گروه‌های قومی ذکر شده، هر یک زبان‌های بومی خود را دارند و به این ترتیب، می‌توان بیش‌ از 60 زبان بومی نیز افزون بر فرانسه برشمرد که عمدتاً در زیر چهار سرشاخه اصلی سنوفو، دیولا، بائوله و بته قرار می‌گیرند. زبان‌های سنوفو و دیولا بیشتر در شمال کشور رواج دارند و زبان‌های بائوله و بته در جنوب. هر یک از این‌ها باز خود تقسیماتی دارند؛ به‌ عنوان مثال، زبان دیولا که در کشورهای آفریقایی دیگری چون مالی، بورکینافاسو، گینه و غنا نیز بدان صحبت می‌شود، خود شامل سه زبان بامبارا (Bambara)، دیولا و ملنکه می‌شود. این سه در ساختار و واژگان شباهت‌های بسیاری به یکدیگر دارند و هر یک، در یک یا دو کشور از کشورهای مذکور کاربرد دارند. دیولا در ساحل‌ عاج صحبت می‌شود و زبانی است که عمدتاً در تجارت، نه‌تنها در ساحل‌ عاج بلکه در کل آفریقای غربی مورد استفاده قرار می‌گیرد (Delafosse, 1904). از دیگر زبان‌های مهم می‌توان به یاکوبا (Yakouba) و زبان آگنی (Agni) اشاره کرد. از کل جمعیت ساحل‌ عاج، نزدیک به 58/03 درصد به این زبان‌ها سخن می‌گویند. باز می‌توان به زبان‌های رایج دیگری، از جمله خانواده زبان‌های کوا (Kwa) که به زیر دسته‌هایی چون آبه (Abé)، آبوره (Abouré)، آبرون (Abron) و غیره تقسیم می‌شوند، اشاره کرد.

شایان‌ ذکر است که دولت استعماری در دوران پیش‌ از استقلال، قانونی وضع کرده بود که مطابق آن، در مدارس تنها زبان فرانسوی مجاز شمرده می‌شد؛ اما مجلس در سال 1970، قانونی را به تصویب می‌رساند که بنابر آن، زبان‌های ملی می‌توانند به مدرسه بازگشته و آموزش داده شوند. البته این قانون عملاً اجرا نشد؛ زیرا رئیس حکومت، هوفوئه بوآنی که خود در فرانسه تحصیل کرده بود، نیاز به زبانی داشت تا همگان را در سایه وحدت ملی گرد آورد و از این‌رو، بر آموزش به فرانسه تأکید داشت.

ادبیات

ادبیات در ساحل‌ عاج با تئاتر آغاز ‌شده است. نائوله اوپون، در کتاب «ادبیات در ساحل‌ عاج»، این‌گونه می‌نویسد: «مزیت تئاتر این است که افراد بیشتری را در یک زمان جذب خود می‌کند و همچنین امکان گفتگو را فراهم می‌سازد، اما در انواع دیگر مثل رمان، این امکان وجود ندارد. در آفریقا رسم بر این است که افراد گرد هم جمع می‌شوند تا به حکایت‌ها، قصه‌های کوتاه گوش دهند؛ به‌ ویژه اگر از سواد کافی برای خواندن کتب بهره‌مند نباشند. تئاتر وسیله‌ای‌‌ست که امکان این دیدار را فراهم می‌سازد» (Gnaoulé-Oupon, 2000: 55).

برای خارج کردن صحنه ادبیات از انحصار تئاتر، باید تا سال 1942 منتظر ماند، زمانی که برنار ددیه (Bernard Dadié) که تازه از مؤسسه فرانسوی آفریقای سیاه، در شهر داکار فارغ‌التحصیل شده بود، در یکی از روزنامه‌های این شهر دو حکایت چاپ می‌کند به نام‌های «عنکبوت، پدر بد یا داستان اکدبای متکبر» و «نیلوفر، ملکه آب‌ها». همین نویسنده کمی بعد، دست به انتشار چند شعر در مجلات مختلف می‌زند و به این ترتیب، اولین اشعار مکتوب ساحل‌ عاجی متولد می‌شوند. جالب اینکه خود ددیه، پس‌ از انتشار، نخستین حکایت‌‌ها، نمایشنامه‌ها و اشعار، اولین نویسنده ساحل‌ عاجی است که رمان و داستان کوتاه را در این سرزمین پدید می‌آورد. سال 1948، ددیه داستانی چاپ می‌کند با نام «خاطرات یک خیابان» و پس‌ از آن، نخستین رمان ساحل‌ عاجی به‌ نام «کلیمبی» (Climbie) را در سال 1956 منتشر می‌کند و این‌‌گونه حلقه آخر زنجیر ادبیات ساحل‌ عاج را اضافه می‌کند و همچون مبدع تمام انواع ادبی و به‌ تبع آن، ادبیات مدرن ساحل‌ عاج شناخته می‌شود. برنار ددیه که در 9 مارس 2019 در 103 سالگی درگذشت، مورد تحسین و تقدیر مجامع بین‌المللی، از جمله یونسکو قرار گرفته است و از افتخارات ادبی کشور ساحل‌ عاج، به‌حساب می‌آید.

پس‌ از آن و با آغاز دوره استقلال، نشر و گسترش ادبیات در این سرزمین، روزبه‌روز رشد کرده است. این ادبیات که عمدتاً در زبان فرانسه تولید شده، پس‌از سال 1960 با رشد فزاینده‌ای روبه‌رو بوده و در کنار ددیه می‌توان به نام‌های مهم دیگری مثل «آکه لوبا» (Aké Loba)، «پیر دوپره» (Pierre Duprey) و دیگران اشاره کرد.

اما مشهورترین نویسنده دوران بعد از استقلال، بدون شک «احمدو کروما» (Ahmadou Krouma) است. این نویسنده بزرگ که در سال 2003 از دنیا رفت، منتسب به قوم ملنکه بود که در لیون فرانسه و در ریاضیات، تحصیلات عالیه خود را به انجام رسانیده بود. در سال 1960 به میهنش بازگشت؛ اما خیلی زود، تحت‌فشار رژیم بوآنی مجبور به ترک وطن شد و سال‌ها از کشوری به کشور دیگر مهاجرت کرد تا دوباره در سال 1994، به کشورش بازگشت. وی در سال 1968، نخستین رمانش با عنوان «خورشیدهای استقلال» را منتشر می‌کند که به نقد تند حکومت‌های مستقر در کشورهای تازه‌‌ استقلال‌‌یافته می‌پردازد. در کتاب دومش، به ترسیم تاریخ استعمار می‌پردازد و در سال 1998، کتاب «در انتظار رأی صعوب وحشی» را چاپ می‌کند. این رمان، داستان شکارچی‌ای را روایت می‌کند که به قبیله برهنگان تعلق دارد و اندک‌اندک به دیکتاتوری بدل می‌شود. گفته می‌شود که در این داستان، شخصیت‌های سیاسی بسیاری چون ایدمای (Eyadema) توگویی را می‌توان بازشناخت؛ اما شاید معروف‌ترین اثر کروما که جوایز مهم ادبی بسیاری چون جایزه «رونودو» و «گنکور» را کسب کرد، «خداوند مجبور نیست» باشد که در سال 2000 نگاشته شد. این کتاب، داستان پسربچه‌ای‌‌ یتیم است که قصد دارد برای زندگی نزد عمه‌اش در لیبریا برود و در این راه، به یک سرباز مبدل می‌شود. این داستان، حماسه‌ای غم‌انگیز از جنگ و خونریزی را به تصویر می‌کشد. بیرحیما، در جستجوی عمه‌اش از لیبریا تا سیرالئون را زیر پا می‌گذارد، اما جز جنگ چیزی نمی‌بیند.

سال 2002 و هم‌زمان با شروع بحران سیاسی و نظامی ساحل‌ عاج، کروما به‌ صراحت با مفهوم ساحل‌ عاجی‌‌بودن مخالفت کرد و آن را «بلاهتی» دانست که موجب آشوب شده بود. نکته مهم دیگری که اشاره به آن خالی از فایده نیست، ظهور و رشد ادبیات زنان در ساحل‌ عاج، پس‌ از سال 1975 به این‌سو است. در این سال، «هانریت دیابَتِه» (Henriette Diabaté)، رمانی می‌نویسد با موضوع «رژه زنان به‌سوی گراند ‌بسام». این اثر یکی از مهمترین برهه‌های تاریخ ساحل‌ عاج را به تصویر می‌کشد که در آن، زنان علیه جبر و قهر استعمارگران قیام می‌کنند. طی سال‌های دهه 80، زنان بسیاری به نوشتن رمان روی می‌آورند و به غنای ادبیات ساحل‌ عاج می‌افزایند. در بین این نویسندگان، می‌توان به «ورونیک تاژو» (Véronique Tadjo) و «موریل دیالو» (Murielle Diallo) اشاره کرد. تاژو متولد 1955 در پاریس است، اما در ابیجان بزرگ شده و هم‌اکنون نیز ساکن آفریقای جنوبی است. این نویسنده و شاعر ساحل‌ عاجی، به‌ ویژه در حوزه ادبیات نوجوان کار کرده و در سال 2005 جایزه بزرگ ادبیات آفریقای سیاه را از آن خود نموده است؛ از جمله آثار او می‌توان به «‌دور از پدرم» (2010) و «نلسون ماندلا: نه به آپارتاید» اشاره کرد. موریل دیالو نیز همچون تاژو، در زمینه ادبیات کودک و نوجوان آثار فراوانی خلق کرده است. وی علاوه بر نویسندگی، به کار نقاشی نیز مشغول است. از دیگر نویسندگان زن ساحل‌ عاج، می‌توان از همسر باگبو یاد کرد که در فوریه 2007، با اثری به‌ نام «سخنان شریف»، کتابی که هم عرفانی است و هم متعهد، در آفرینش ادبی شرکت جست.

همچنین در بین خانم‌های نویسنده ساحل‌ عاجی، باید به سیمون کایا با اثر زندگی‌نامه‌ای‌اش در 1976، رمانی از فاتو بولی در 1977، داستان کوتاه «زن قلعه‌‌نشین» از رژیتا یائو، برنده جایزه NEA در 1977 و کتاب‌هایی برای کودکان از ژان کاوالی در دهه 1970 اشاره کرد. از دهه پربار 1980 به بعد، از بین نویسندگان زن ساحل‌ عاجی باید به آن ماری ادیافی، ورونیک تجو، فلور هزومه، ژینا دیک، میشلین کولیبالی، اسامالا اموآ، گولی نیانتیه لو و ایدا زیرینیون، اشاره کرد. در کنار نویسندگان زن ادبیات کودک در ساحل‌ عاج نیز در کنار فاتو کیتا، انیک اسمیان و موریل دیالو، بدون شک باید به مارگاریت ابوئه، مؤلف مجموعه موفق کتاب‌های مصور «آیا از یوپوگون» اشاره نمود. البته در شکوفایی ادبیات ساحل‌ عاجی چند بانوی خارجی مقیم ساحل‌ عاج نیز نقش‌آفرین بوده‌اند که از میان آن‌ها باید از ماریاما اندویه از سنگال، ورور لیکینگ از کامرون و دو فرانسوی به نام‌های مارینت سکو و ماری-ژوزه اورانتیه یاد کرد.

بنابر آمار سال 1998، تعداد نویسندگان این کشور، برابر با 120 نفر اعلام شده‌‌اند که در مجموع 220 اثر در سایر انواع پدید آورده‌اند (Ibid)؛ اما 12 سال پس‌ از انتشار این کتاب، یعنی در سال 2012، آماری چشمگیرتر از این تولیدات ادبی ساحل‌ عاج در دست داریم. در این زمینه، همچنین نباید از تولیدات دانشگاهی چشم‌پوشی کرد و البته در کنار تولیدات ادبی، آثار چندی هم در زمینه فلسفه، جامعه‌شناسی و اقتصاد، هر ساله تولید می‌شوند که نشان از حرکت علم و صنعت نشر این کشور دارند. در آخر باید به نویسندگان خارجی اشاره کنیم که در تولیدات ادبی ساحل‌ عاج مشارکت دارند؛ از جمله «گاستون جوزف» (Gaston Joseph) که از نسل استعمارگران فرانسوی برجای‌ مانده می‌نویسد؛ اما مهمتر از او «امدو آمپاته» (Amadou Hampâté)، نویسنده مالیایی‌الاصلی است که به‌ تنهایی، نماینده تمام حکمت و دانایی آفریقاست. وی تا زمان مرگش در سال 1991، از پرکارترین قصه‌گویان ساحل‌ عاج محسوب می‌شد. آثارش، به‌ ویژه مورد توجه جوانان و الهام‌بخش آثار نمایشی فراوان است؛ از جمله کتاب‌های معروف او می‌توان به «مسیح از نگاه یک مسلمان» اشاره کرد. نویسنده در این اثر، به جایگاه مهم مسیح در «قرآن» و نزد مسلمانان اشاره دارد. امدو در کتاب خود بر مدارا و اهمیت احترام متقابل میان ادیان مختلف تأکید دارد. در کل آثار این نویسنده فضایی شگفت‌انگیز، آمیخته به طنزی شیرین دارند و البته با دنیای استعمار سر ناسازگاری دارند. «انجمن نویسندگان ساحل‌ عاج» (AECI)، «انجمن شاعران ساحل‌ عاج» (APOCI)، «اتحادیه شاعران و نویسندگان ساحل‌ عاجی» (UPEI) و «خانه نویسنده و کتاب» ساحل‌ عاج، از محافل اصلی ادبی در این کشور فرانسه‌‌ زبان غرب آفریقا به‌‌ شمار می‌آیند.

جوایز مهم ادبی

تنوع ادبی ذکر شده، در بستری تعریف می‌شود که جوایز ادبی چندی را دربر می‌گیرد؛ از جمله مهمترین آن‌ها باید به جایزه «دست‌نویس‌های زرین» اشاره کنیم که از سوی «انتشارات والس» (Vallesse) و در سال 2007 بنیان گذاشته شده است. این جایزه که با برگزاری آزمون اعطا می‌شود، مختص افراد میان 15 تا 35 سال است و حوزه‌های داستان کوتاه، شعر و نمایش را شامل می‌شود. جایزه‌ دیگری به‌ نام جایزه «ایوار» وجود دارد که در سال 2008 بنیان نهاده شده است و به آثار برتر آفریقا که به زبان فرانسه نگاشته می‌شوند، تعلق می‌گیرد. مبلغ این جایزه، یک‌میلیون فرانک است. دو جایزه مهم ادبی دیگر به نام‌های «جایزه بزرگ ادبی ساحل‌ عاج» و «جایزه احمدو کروما» نیز وجود دارند که اولی در سال 2006 و دومی در سال 2004 بنیان گذاشته شده‌اند. جایزه احمدو کروما، هرساله به یک اثر درباره آفریقای سیاه تعلق می‌گیرد؛ اثری که ضمن احراز ویژگی خلاقانه، در قالب ذهنیتی استقلال‌طلبانه و روشنگرانه نیز جای بگیرد.

هنر

کلیات تاریخ هنر

در مبحث تاریخ اشاره کردیم که از ویژگی‌های سرزمین ساحل‌ عاج، تکثر قومی و در نتیجه فرهنگی آن است؛ اما در بخش سیاست‌گذاری‌های فرهنگی و توجه به این مقوله، ساحل‌ عاج در مقایسه با کشورهایی چون سنگال که به‌ عنوان مثال، در دوره «سنگور» (Senghor)، سیاست شفاف و درخشانی در زمینه فرهنگ داشت، چندان پیشرو نبوده است. شاید یکی از دلایل، رشد سریع اقتصادی این کشور در دهه‌های اخیر بوده که باعث شده، مسائل مالی و اقتصادی از ارجحیت برخوردار باشند. البته با شکل گرفتن طبقه بورژوازی و ثروتمند شدن آن، زمانی رسید که اهل دولت و سیاست، به فکر هنر و فرهنگ افتادند و لااقل در ظاهر، برای نمونه، وزارت فرهنگ برای سال‌ها، به نویسندگان صاحب‌نام ساحل‌ عاجی، از جمله «برنار ددیه» (Bernard Dadié) در سال‌های 1977 تا 1986 یا «برنار زادی زارو» (Bernard Zadi Zaourou) بین سال‌های 1994 تا 1999 سپرده شد. در این دوره‌ها، پروژه‌های فرهنگی قابل‌ توجهی به انجام رسید؛ از جمله «روزهای فرهنگی» که هرساله از 79 تا 81 برگزار می‌شد، یا جشنواره سالانه تئاتر مدرسه‌ای که در سال 82 بنیان گذاشته شد. همچنین کار مرمت و بازسازی بناهای تاریخی، به‌ ویژه در منطقه گراند بسام، در دستور کار دولت قرار گرفت. دوسالانه بازارچه هنرها و نمایش‌های آفریقایی، از دیگر پروژه‌های این دوره بود. همین برنامه اخیر، در سال 2007 و با شعار «صلح برای ساحل‌ عاج» با 23 گروه هنری خارجی از 17 کشور، نمایش چشمگیری داشت؛ به‌‌ طور کلی، برنامه‌های فرهنگی سال‌های اخیر، قابل‌ توجه و پیگیری بوده‌اند، اما فرهنگ و هنر در ساحل‌ عاج قدمت و اهمیت تاریخی ویژه‌ای دارد که در ادامه به آن می‌پردازیم.

از ویژگی‌های تمدن‌های آفریقایی، اهمیت دادن این فرهنگ‌ها از دیرباز به کارکرد و نقش آثار در زندگی روزمره، به‌ جای پرداختن به شکل و صورت (آن‌گونه که به‌ ویژه در تمدن مدرن و غرب دیده می‌شود) بوده است. به این معنا که هرگز زیبایی، صرفاً به‌دلیل زیبایی و در خود ستوده نشده است، بلکه آن چیزی زیبا و در نتیجه هنر محسوب می‌شده که کارکردی نیز داشته باشد؛ به بیان دیگر، زمانی شیئی زیبا محسوب می‌شود که ارتباط و نسبتی عمیق میان آن شیء (ادوات و ظروف، مجسمه‌ها، ماسک‌ها و غیره) و تفکری (مذهبی) که به آن شکل داده است، وجود داشته باشد. آنچه را که منتقدان هنری، «هنر آفریقایی» می‌نامند، در واقع اشیایی فرهنگی یا کاربردی هستند که چون از بار تقدس آن‌ها در زمان کاسته شده است، امروزه به‌عنوان شیئی هنری عرضه می‌شوند. طرفه اینکه در هنر ساحل‌ عاج، هر یک از طوایفی که از آن‌ها صحبت کردیم، هنر خاص خود را دارند و از طریق این هنر، در طول زمان می‌توان به شیوه زندگی و پرستش و فرهنگ آن‌ها پی برد. از مهمترین جلوه‌های هنر ساحل‌ عاج که در میان این اقوام متفاوت است و آن‌ها را از یکدیگر متمایز می‌کند، می‌توان به ماسک‌ها اشاره کرد.

ماسک‌های ساحل‌ عاج

در آفریقای مشهور به آفریقای سیاه، ساختن یا به عبارت صحیح‌تر، تراشیدن ماسک، از شاخه‌های اصلی و مهم، تندیسگری محسوب می‌‌شود. ماسک، در آیین‌ها و مراسم آفریقا و در نتیجه در ساحل‌ عاج، جایگاه مهمی دارد و به‌ ویژه، در مراسم سوگواری از آن استفاده می‌شود. لازم به یادآوری است که واژه ماسک، هم‌زمان به شیء و شخصی که آن را به ‌صورت می‌گذارد، اشاره دارد. جنس آن از چوب است و روی آن حکاکی و نقاشی شده است. شخصی که آن را به چهره می‌گذارد، یا رقاص است یا نماینده رسم، روح یا موجودی شگرف و غیرزمینی؛ از این‌رو، همچون یک امر‌ مقدس و ابزاری در روند هماهنگی و تعادل اجتماعی به آن نگاه می‌شود. در جوامع سنتی، ماسک هم‌زمان نشانگر نهادی دینی، سیاسی و اجتماعی بود؛ واسطه‌ای بود میان خدایان، نیاکان و مردم عادی. بدین معنا می‌توانست در تصمیمات سیاسی دخالت کند، در برداشت محصول نقش ایفا کند، گناهکاران را تنبیه نماید، ضامن بقای دانش و معرفت باشد، کودکی را که تازه به‌‌دنیا آمده بپذیرد، همراهش باشد تا بالغ شود و سپس به دنیای حکمت پا نهد و تا مرگ او را همراهی کند.

همان‌طور که اشاره کردیم، به دلایل جغرافیایی و تنوع قومی و فرهنگی، ساحل‌ عاج در زمینه تکثر و تنوع این هنر، از مقام خاصی برخوردار است. از مهمترین ماسک‌ها می‌توانیم به موارد زیر اشاره کنیم:

ماسک دان (Dan): در غرب ساحل‌ عاج، در مناطق مان و توبا، قبایل‌مان خالق نوع خاصی از ماسک هستند که شکل هندسی خاصی دارد و گاه با صدف‌هایی خاص مزین می‌شود.

ماسک نیو (Neyo): این نوع ماسک در منطقه‌ای معروف به ترپوین (Trépoint) در نزدیکی ساساندرا و دابگو (Dagbego) دیده می‌شود. از سال 2004 به این‌سو، جشنواره‌ای به‌ نام ماسک نیو برگزار می‌شود.

ماسک‌های بائوله (Baoulés): پیش‌ از اینکه بائوله‌‌ها از سمت غنا تحت فرماندهی ملکه پوکو (Pokou)، به ساحل‌ عاج کوچ کنند، از این هنر بی‌خبر بودند و در ساحل‌ عاج با فرهنگ ماسک آشنا شدند. «گلی» (Goli) نام یکی از این ماسک‌ها بود که برای خود برگزیدند که شکل سر بوفالویی را داشت. گلی درواقع نام پسر «نیامیان»، خدای آسمان در سنن ساحل‌ عاج است. این نام همچنین به «پدر پله‌پله» (Kplé. Kplé) از خدایان محافظ، اطلاق می‌شود.‌ این ماسک، از جمله ماسک‌هایی است به‌ نام «بانون آموین» (Amuin) که همگی به‌‌ شکل سر حیوانات عظیم‌الجثه‌اند و هر کدام یکی از خدایان خشمگین را نمایندگی می‌کنند. بعضی از این ماسک‌ها، به نیروی مردانگی یا به جنگل و سرسختی طبیعت اشاره دارند. واژه آموین، در واقع به هنری مذهبی اشاره دارد که تمام نیروها و اشیای دخیل در مراسم قربانی‌‌کردن حیوانات (عموماً پرندگان)، در پیشگاه قدرت‌های ماوراءطبیعی را دربر می‌گیرند. شکل این ماسک‌ها و رقص‌هایی که با آن‌ها انجام می‌شود، از محلی به محل دیگر تغییر می‌کند؛ اما قاعده کلی این است که زنان و غریبه‌ها حق ندارند این ماسک‌ها را بر چهره بگذارند. رقص‌ها نیز که در مراسم سوگواری مردان یا به‌ منظور محافظت از روستا، به اجرا درمی‌آیند، عموماً تمام شب به طول می‌انجامند.

ماسک‌های سنوفو: نزد سنوفوها، ماسک‌ها به دو چیز اشاره دارند: بدن انسان و جانوران گوناگون (مثل مارها، کروکدیل‌ها و...). ازجمله ماسک‌های معروف این اقوام شمالی، «کالایو» (Caola) نام دارد. در آیینی به‌ نام «پورو» (Poro) که در سه دوره 7 ساله برگزار می‌شود و طی آن همه پسرهای نوجوان این قوم، از سن 7 سالگی تا 28 سالگی در آن شرکت می‌کنند، ماسک‌هایی که استفاده می‌شوند، اغلب صورتی انسانی و اندازه کوچک دارند.

ماسک‌های یاهوره (Yohourés): قوم یاهوره که به طایفه بزرگ آکان‌ها تعلق دارند، از ماسک‌ها به‌ منظور تأثیر گذاشتن بر نیروهای فوق‌طبیعی که از نگاه آنان مسئول تیره‌بختی یا سعادت انسان هستند، استفاده می‌شود. این ماسک‌ها عموماً دوردوزی شده‌اند و در مراسم سوگواری، هفت عدد از آن‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرد.

از جمله دیگر ماسک‌های مهم اقوام مختلف ساحل‌ عاج، می‌توان به ماسک‌های گورو، بته (Bété)، گره (Guéré) و غیره اشاره کرد. شایان‌ ذکر است که این رسوم و این اشیای مقدس، در دوره‌ای که استعمارگران در آفریقا حضور داشتند؛ به‌ ویژه از سوی مبلغان مسیحی، مورد آزار و تعقیب فراوان بودند.[I]

سینما

سینما در ساحل‌ عاج مدت‌ها وابسته به کمک‌ها و یارانه‌های خارجی و به‌ ویژه فرانسه بود و هم‌اینک بیش‌ از چند دهه است که راه استقلال را آغاز نموده و در حوزه تولید ملی فعالیت می‌کند؛ اما پیش‌ از پرداختن به سینماگران ساحل‌ عاجی، شاید بهتر است به‌ نام «ژان روش» (Jean Rouche)، متولد 1917، سینماگر معروف فرانسوی اشاره کنیم که بخشی از فعالیت و آفرینش سینمایی او، مربوط به ساحل‌ عاج می‌شود. این کارگردان قوم‌شناس که در سال 2004 در نیجر از دنیا رفت، خالق خرده‌ژانری به‌ نام «قوم-داستان» (ethno-fiction) است و شاهکارهای بسیاری در حوزه سینمای حقیقت از خود به‌ جا گذاشته است؛ از جمله می‌توان به فیلم‌های «من، یک سیاه»[II] و «هرم انسانی» اشاره کرد. فیلم نخست در سال 1958 ساخته شده و روایت داستان گروهی جوان نیجریه‌ای‌‌ست که در جستجوی کار به ساحل‌ عاج عزیمت کرده و در منطقه‌ای به‌ نام ترشویل، در حومه ابیجان ساکن شده‌اند. این فیلم، روش زندگی سخت روزمره سه جوان را به تصویر می‌کشد که هرروز صبح به‌‌سمت بندر می‌روند تا شاید پولی به‌‌دست بیاورند و شب‌ هنگام در کافه‌ها و کاباره‌ها، غم و اندوه خویش را فراموش کنند. در این فیلم، به‌ ویژه بر حضور و نقش سفیدها، به‌ عنوان استعمارگران آفریقا و کسانی که پول و قدرت در دست آن‌هاست، انگشت گذاشته می‌شود؛ از این‌رو، از معدود فیلم‌هایی محسوب می‌شود که وضعیت اسفبار استعمار آفریقا را به تصویر می‌کشد.

در «هرم انسانی» که دو سال بعد ساخته می‌شود، روش به دبیرستانی فرانسوی در ابیجان می‌رود تا نوجوانان اروپایی و آفریقایی را در تعاملات و روابط بینافرهنگی‌شان به تصویر بکشد. به‌ دنبال روش، کارگردانان اروپایی دیگری نیز از تصاویر این سرزمین در ساخت آثار خود، به‌ ویژه در سال‌های 1970 و 1980 استفاده می‌کنند؛ به‌ عنوان مثال، می‌توان به فیلم‌های «جنتلمن کوکودی» و «پیروزی همراه با آواز» و نیز «ماجرای مبهم» که اقتباس از اثر شیخ حمیدو کن (Cheik Hamidou Kane)، نویسنده سنگالی است، اشاره کرد. فیلم «پیروزی همراه با آواز»، ساخته ژان ژاک انو، از مهمترین فیلم‌های دهه 70 محسوب می‌شود و در سال 1977، جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی را از آن خود می‌کند. ماجرای فیلم در آفریقای غربی، در منطقه‌ای در شمال ساحل‌ عاج می‌گذرد و به مواضع و رابطه آلمانی‌ها و فرانسوی‌ها در آغاز جنگ جهانی اول در این ناحیه از آفریقا می‌پردازد. با این فیلم، انو، در واقع تفکر استعماری و ستیزه‌جوی اروپاییان را به نقد می‌کشد.

سال 1964، سال مهمی در تاریخ سینمای ملی ساحل‌ عاج محسوب می‌گردد؛ زیرا نخستین پیشگامان این هنر ظهور می‌کنند. از مشهورترین چهره‌ها می‌توان به تیمیته باسوری (Timité Bassori) و دزیره اکاره (Désiré Ecaré) اشاره کرد که فیلم‌های «کنسرتی برای تبعید» و «ما دو نفر فرانسه!» را ساخت. اکاره، پس‌ از طی دوران کودکی در ساحل‌ عاج، به فرانسه عازم می‌شود و در مدرسه هنرهای نمایشی پاریس تحصیل می‌کند. فیلم «کنسرتی برای تبعید»، نخستین فیلم نیمه‌‌بلند اوست که به زندگی دانشجویان آفریقایی در پاریس می‌پردازد؛ سپس در سال 1969، نخستین فیلم بلند سینمایی خود، «ما دو نفر فرانسه!» را می‌سازد و زندگی زن سیاهی را به تصویر می‌کشد که سودای رقابت با زنان پاریسی را در سر دارد؛ اما فیلم مهم و جنجالی این سینماگر، «چهره‌های زنان» است که پس‌ از سکوتی طولانی، در سال 1985 خلق می‌کند. این فیلم داستان زنانی است که در دل تحولات اجتماعی و اقتصادی کشور خود، ساحل‌ عاج، سعی دارند تا از چهره زن سنتی آفریقایی فاصله بگیرند و پا به دنیای جدید بگذارند.

اما سینماگران دیگری که در ادامه وارد صحنه می‌شوند، عبارت‌اند از: هانری دوپارک (Henri Duparc)، گنون امبالا (Gnoan Mbala)، آکیسی دلتا (Akissi Delta) و سیدیکی باکابا (Sidiki Bakaba) که با فیلم «باکو» به شهرت می‌رسند. موضوع این فیلم آخر که در 1979 ساخته می‌شود، مهاجرت مخفیانه و غیرقانونی آفریقایی‌ها از طریق اسپانیا به اروپاست. سال 1983، سالی‌‌ست که سینمای ساحل‌ عاج، دو چهره موفق به خود می‌بیند: یو کوزولا (Yéo Kozoloa) با فیلم «پتانکی» و موسی دوسو (Moussa Dusso) با فیلم «دالوکان». پتانکی که از روی رمانی به‌ نام «15 سال، کافیه!» ساخته شده، نام رئیس مؤسسه‌ای دولتی است که در پی وقوع خشک‌سالی و گرد آمدن اعانه‌های بین‌المللی برای حل این معضل، مدیریت توزیع کمک‌ها را به‌‌ دست گرفته است. وی تمام پولی را که گرد آمده است، به کار دیگری می‌گیرد و رسوایی به‌‌بار می‌آورد و به دادگاه فراخوانده می‌شود. «دالوکان» نیز داستان دختری ساحل‌ عاجی است به‌‌ نام ‌آوا که خانواده‌اش به‌ اجبار می‌خواهند او را به عقد مردی شصت‌ساله درآورند. درواقع خانواده به این مرد قول ازدواج دخترشان با او را داده‌اند؛ اما دختر با مرد جوانی که عاشق اوست فرار می‌کند. پس عهدی که زیر پا نهاده شده است، دختر را به جنون می‌کشاند. کیتیا توره (Kitia Touré) نام سینماگر دیگری‌‌ست در سینمای این سرزمین که با فیلم «کمدی غیربومی» به شهرت می‌رسد. این فیلم پرداختی است از آیین بومی پورو (در فصل ماسک‌ها به آن اشاره شد) و چندان نیز به مذاق اروپاییان آفریقایی خوش نمی‌آید.

از فیلم‌سازان مهمی که پس‌ از 1987 وارد عرصه می‌شوند، باید به سیدیکی باکابا، با فیلم «مداواگران» و هانری دوپارک، خالق فیلم «انگشت ششم» اشاره کرد. باکابا در کنار فیلم‌سازی به بازیگری و تئاتر نیز می‌پردازد. او برای فیلم «مداواگران»، جایزه بهترین موسیقی فیلم سینمای فرانسوی‌ زبان را از آن خود می‌کند. «انگشت ششم» داستان مبارزی ساحل‌ عاجی است که پیش‌ از استقلال کشورش، در روستایی کوچک، با رسوم و آداب قبیله‌ای و سنتی آن زندگی می‌کند. او با زنی به‌نام یا (Ya) ازدواج ‌کرده و اکنون شش سال است که منتظر تولد نوزادی است. این اتفاق میمون رخ می‌دهد، اما بچه با شش انگشت به‌‌دنیا می‌آید؛ پس بر اساس رسوم قبیله، باید قربانی شود؛ از این‌رو کواوو و خانواده‌اش مجبور به ترک روستا می‌شوند.[III]

فیلم‌هایی که در ادامه باید به آن‌ها اشاره کرد از این قرارند: «اهانت‌ها» اثر ژان‌لویی کولا؛ «بوکا و ابلکان» از روژه‌نوان امبالا؛ «جلی» از لانسینه و از میان فیلم‌هایی که در سال‌های اخیر تولید شده‌اند باید به «مردی برای دو خواهر» اثر ماری لوییز آسو اشاره کرد. این فیلم اخیر که در سال 2007 تولید شده، داستان مردی‌‌ست به‌ نام مارک آرتور که با زنی به‌ نام هانریت زندگی آرام و سعادتمندی را سپری می‌کند. تا اینکه سروکله خواهر کوچک هانریت، یعنی موریل پیدا می‌شود. رابطه‌ای میان مارک و او شکل می‌گیرد و از این‌ پس همه‌چیز رو به قهقرا می‌گذارد؛ اما فیلم مهم دیگری که حتماً باید در این دوره بدان اشاره کرد، «برونکس-باربس» اثر الین دولاتور است. این فیلم موفقیت عظیمی، به‌ ویژه در میان جوانان حاشیه‌نشین ابیجانی کسب می‌نماید. این فیلم داستان دو جوان به نام‌های برونکس و باربس است که در جستجوی کار هستند و در نهایت جذب گروه‌های گانگستری محلات فقیرنشین ابیجان می‌شوند. در این فیلم، دولاتور سعی دارد تا در قالبی مستند، اما با بهره‌گیری از فنون سینمای داستانی، رؤیاها و آمال دو جوان ابیجانی را به تصویر کشد.

البته در این میان باید به فیلم‌‌هایی که درباره ساحل عاج ساخته شده‌‌اند هم اشاره‌‌ای کرد. در بین جدیدترین آثار سینمایی که در سال 2021 به اکران درآمد، به‌‌ ویژه باید از فیلم سینمایی «شب شاهان» به کارگردانی فیلیپ لاکوت نام برد که به ماجرایی در زندان مخوف «ماکا» در ابیجان می‌‌پردازد. در جریان این فیلم که آمیخته است با دیالوگ‌‌هایی با لهجه فرانسوی ساحل عاجی، به‌‌خوبی باورهای خاص ساحل عاجی‌‌ها، به‌‌گونه‌‌ای بسیار هنرمندانه، به نمایش درآمده است. این فیلم ماجرای جوانی است که در اولین شب حضور در زندان، توسط رئیس زندانی‌‌ها به‌‌عنوان شاهزاده قصه‌‌گو انتخاب می‌‌گردد و قرار است، طبق آداب‌‌ورسوم خاصی که در زندان ماکا حاکم است، در پایان مراسم قصه‌‌گویی کشته شود، ولی در وضعیتی شبیه «شهرزاد» در داستان‌‌های «هزارویک شب»، این جوان هوشمندانه به توصیه یک زندانی سپیدپوست فرانسوی، داستان‌‌سرایی خود را تا بامداد ادامه می‌‌دهد و از مرگ نجات پیدا می‌‌کند. کنش زندانیان در اجرای حرکات نمایشی برای تجسم داستان‌‌های این جوان قصه‌‌گو، ارزش هنری بالایی به این فیلم داده است و آداب‌‌ورسوم محلی ساکنان این منطقه، به‌‌ خوبی در فیلم بازنمایی شده است. درضمن داستان‌‌های روایت‌‌شده توسط این جوان که مربوط به زندگی یکی از مجرمان سابقه‌‌دار ابیجان است نیز به‌‌ خوبی وضعیت زندگی در مناطق حاشیه شهر ابیجان را ترسیم می‌‌کنند.

در کنار فیلم‌های سینمایی، لازم است به موفقیت فیلم‌های تلویزیونی، به‌ ویژه در سال‌های اخیر اشاره کنیم؛ از جمله مجموعه «خانواده من» به کارگردانی آکیسی دلتا که تقریباً از تمام شبکه‌های ملی آفریقایی پخش شد. این‌گونه گفته می‌شود که این فیلم که صحنه‌های کمیک بسیاری دارد، در بحبوحه بحران اخیر ساحل‌ عاج، به تلطیف روحیه و روان مردم این کشور کمک شایانی کرده است.

خلاصه اینکه، صنعت سینما در ساحل‌ عاج، در مقایسه با سایر کشورهای غرب آفریقا، از رونق نسبی برخوردار است؛ در حال حاضر و به‌ طور متوسط در هر سه ماه، یک فیلم تولید می‌شود که در مقایسه با سایر کشورهای منطقه، آمار خوبی محسوب می‌شود. ساحل‌ عاج در طول سال‌های گذشته، در زمینه تولید فیلم‌های انیمیشن نیز چند تجربه بسیار با ارزش ارائه کرده است؛ به‌ ویژه می‌توان به فیلم انیمیشن «ملکه پوکو» اشاره کرد که با استقبال خوبی مواجه شد. هرچند از لحاظ فنی و تکنولوژیک، هنوز این بخش از سینمای ساحل‌ عاج راه زیادی درپیش دارد.

در این ‌بین باید به فعالیت‌های مثبت خانم واتارا، همسر رئیس‌جمهور و بانوی اول ساحل‌ عاج نیز در این زمینه اشاره کرد. خانم واتارا نقش عمده‌ای در افتتاح و بازسازی سینماهای جدید در شهر ابیجان داشته است. به‌ گونه‌ای که در حال حاضر، برنامه اکران فیلم در سینماهای ساحل‌ عاج هماهنگ با سینماهای آمریکا و اروپا است و گاهی هم‌زمان با اکران فیلم‌های برتر در سینماهای جهان، همان فیلم‌ها را بر پرده سینماهای ساحل‌ عاج می‌توان دید. البته به‌‌ طور کلی، بانوی اول ساحل عاج از علاقه‌‌مندان به هنر است و چندی پیش هم که یک قالیچه منقش به تصویر وی و الحسن واتارا توسط سفارت جمهوری اسلامی به زوج ریاست‌‌جمهوری اهدا شده بود، ایشان به‌‌ طور ویژه به هنر فرش ایران ادای احترام کرده بود. البته هنوز فرهنگ سینما رفتن در بین ساحل‌ عاجی‌ها جا نیفتاده است و فیلم‌های کپی و غیرقانونی عرضه‌شده در بساط‌های کنار خیابان، همچنان خواهان بیشتری دارند.

تئاتر

در کشوری چون ساحل‌ عاج با سنتی چنین دیرین و البته جذاب و متنوع، طبیعی است که هنر تئاتر نیز همچون سایر ملل کهن، از غنا و قدمتی قابل‌توجه برخوردار باشد. درواقع تمام مراسمی که از دیرباز و به اشکال مختلف در این سرزمین برگزار می‌شوند، به‌نوعی در زمره تئاتر قرار می‌گیرند؛ اما تئاتر در معنای امروزی آن و بر اساس نمایشنامه مکتوب، با مکانی مشخص و همراه با تماشاچی و بازیگر و دکور و غیره، در ساحل‌ عاج باید به‌عنوان دستاورد حضور فرانسوی‌ها محسوب شود. برنار دَدیه معتقد است که تئاتر در این شکلش، به لطف «دانش‌آموزان دبیرستانی به‌نام گلد کوست (Gold Coast) در غنای امروزی، وارد ساحل‌ عاج شد. این دانش‌آموزان که برای گذراندن تعطیلات خود به گراند ‌بسام آمده بودند، در این منطقه تئاتری اجرا کردند» (Gnaoulé-Oupon, 2000: 50). اجرای این گروه و تأثیر آن، راه را برای شروع نمایش در ساحل‌ عاج باز کرد و به این ترتیب، نمایش، در دهه‌های نخستین قرن بیستم، در این سرزمین پا می‌گیرد و از نمایندگان معروف آن همین برنار ددیه بود که نمایش «شهرها» را در سال 1933 روی صحنه برد. در این کمدی ساده و جذاب، نویسنده موقعیت پایتخت‌های متفاوت ساحل‌ عاج را بازآفرینی می‌کند و از این طریق، قصد دارد تا تغییر مداوم آن‌ها را نقد کند؛ بنابراین، ددیه را باید پیشگام نمایشنامه‌نویسی در ساحل‌ عاج بدانیم. ددیه از شاگردان مدرسه‌ای ابتدایی در بنژرویل، پایتخت آن دوره ساحل‌ عاج بود. وی به همراه آمون دابی (Amon d’Aby)، کوفی گدو (Coffi Gadeau) و شارل نوکان (Charles Nokan) از نخستین نمایشنامه‌نویسان ساحل‌ عاجی محسوب می‌شود.

آمون دابی به همراه کوفی گدو در سال 1938، «تئاتر اندیژن ساحل‌ عاج» را بنیان نهاد. دابی علاوه بر کار تئاتر، به نوشتن رمان نیز می‌پرداخت و ازجمله آثار او می‌توان به «زمزمه شاه» و «ساحل‌ عاج در جامعه آفریقا» اشاره کرد؛ اما درمیان نمایشنامه‌های معروف او باید به «یوسف فروخته‌‌شده به‌‌دست برادرانش» (1941) و «ساحره» (1957) اشاره کنیم. گدو نیز از زمره کسانی بود که همدوش هوفوئه بوآنی، برای آزادی آفریقا جنگید؛ پس‌ازاین سه نمایشنامه‌نویس مهم، ذکر نام کسانی چون امدو کنه (Amadou Koné) ضروری ا‌‌ست. البته رمان‌نویسانی چون کوروما نیز در حوزه نمایشنامه‌نویسی دست‌به‌قلم شده‌اند.

در دهه 80، بحثی پیرامون تئاتر مدرن و سنتی در این کشور ایجاد شد که طی آن کسانی چون پورکه (Porquet) قصد داشتند تا به هر قیمتی ثابت کنند که سیاهان از دوره باستان با تئاتر، آشنایی کامل داشتند؛ اما این بحث، راه به جایی نبرد و درنهایت همان تاریخ 1932، به‌عنوان شروع رسمی پیدایش تئاتر در ساحل‌ عاج ثبت گردید. در اواخر دهه 80 میلادی و طی سال‌های 1990، تئاتر در ساحل‌ عاج رشد چشمگیری داشت و گروه‌های متنوعی چون «کی یی ایمبوک» (Kiyi Mbock)، در شهر ابیجان به‌‌وجود آمدند. گفتنی‌‌ست مبدع گروه کی یی ایمبوک، زنی بود کامرونی‌الاصل به‌نام ورور لیکینگ (Werewere Liking) که با نمایش «سینگه مورا» (Singue mura) در شهر لیموژ فرانسه در سال 1991، به شهرتی بین‌المللی دست یافت.

موسیقی

موسیقی بی‌شک، نخستین هنر محبوب درمیان جوانان ساحل‌ عاجی است. سبک «رَگا» در این ‌بین، جایگاه برتر را در اختیار دارد و پرتره‌های باب مارلی، خواننده جامائیکایی را بیش‌از هرکس دیگری می‌توان در ساحل‌ عاج یافت. البته موسیقی از حوزه‌هایی است که غنا و تنوع آن در ساحل‌ عاج باعث شگفتی‌‌ست؛ به‌گونه‌ای که شاید برای شرح توسعه و تنوع آن درطی نیم‌قرن اخیر، نیاز به رساله‌ای کامل باشد. هریک از شصت قوم ساحل‌ عاج، دارای موسیقی سنتی خاص خود است که اغلب همچون موسیقی سایر نقاط آفریقا، چندصدایی‌‌بودن ویژگی‌ آن‌هاست. این خصوصیت، به‌ویژه در موسیقی بائوله مشهود است. موسیقی نقش مهمی در زندگی این قوم ساکن در نواحی مرکزی دارد و در تمام مراسم (اعم از شادی، عزا و یا کار) استفاده می‌شود. البته سایر اقوام نیز اهمیتی مشابه برای موسیقی در زندگی خود قائل می‌‌باشند. از دیگر خصوصیات موسیقی ساحل‌ عاج، بهره‌گیری آن از طبل در اشکال و اندازه‌های مختلف و متعدد است. میان طبل‌ها، «تاکینگ‌درام» یا «طبل گویا» از همه شایع‌تر است که استفاده از آن، به‌ویژه درمیان قوم آپولو معمول می‌‌باشد؛ اما از همه معروف‌تر، طبلی است که در زبان محلی به آن «ژامبه» (Djembé) گفته می‌شود و نوازنده برای نواختن، آن را میان پاهای خود قرار می‌دهد (Comtet, 2012). پلی‌ریتم یا کاربرد هم‌زمان دو یا تعداد بیشتری ریتم که در تضاد با یکدیگر باشند، از دیگر ویژگی‌های موسیقی ساحل‌ عاجی، به‌ویژه در نواحی جنوب‌غربی است. در کنار موسیقی سنتی که میان عامه مردم و در محلات شایع است، همچنین می‌توان از شکل کلاسیک و امروزی موسیقی در این سرزمین صحبت کرد.

در نگاهی کلی، تولیدات موسیقی این سرزمین، به سه دسته یا جریان مهم قابل‌تقسیم است: نخست پیش‌‌گامانی چون «اَمِدِه پیر» (Amédée Pierre) است که هم اهل تئاتر بود و هم به کار موسیقی و خوانندگی اشتغال داشت. وی زمانی کار خود را آغاز کرد که در خیابان و کوچه، آنچه شنیده می‌شد، موسیقی کنگویی، کوبایی، نیجریایی یا غنائی بود و خبری از موسیقی ساحل‌ عاجی درمیان نبود؛ پس پیر دست‌به‌کار می‌شود و با خواندن در زبان مادری‌اش، آلبومی به‌نام «موسیو موسیو» بیرون می‌دهد که او را به شهرت می‌رساند و لقب «بلبل ملی» را برایش به ارمغان می‌آورد؛ شایان‌ذکر است که همین شخصیت، بعدها بانی ابداع «دفتر حق مؤلف» در ساحل‌ عاج می‌گردد. از دیگر نام‌های مهم درمیان پیشگامان موسیقی ساحل‌ عاجی، می‌توان به آلله ترز (Allah Thérèse) و گیی ویکتور (Guéi Victor) اشاره کرد.

دسته دوم به هنرمندانی تعلق دارد که در مقایسه با دسته اول گرایش‌های سنتی کمتری دارند و خود سبک‌های جدیدی چون «زوگلو» (Zouglou)، «زوبلازو» (Zoblazo) و «یوسومبا» (Youssoumba) را ابداع کرده‌اند. زوگلو، نوعی موسیقی عامیانه و شهری‌‌ست که به توصیف و روایت واقعیت‌های زندگی جوان‌های شهری می‌پردازد و ازاین‌رو، آرمان‌خواهانه است و موضوعاتی چون عدالت، محبت و صلح را به‌پیش می‌کشد (Konaté, 1987). این نوع موسیقی در دهه نود میلادی پدید آمد و مبدع آن دانشجویانی بودند که از شرایط خود در دانشگاه و خوابگاه‌ها راضی نبودند. از معروف‌ترین گروه‌های موسیقی زوگلو، باید از «اسپوار 2000» نام ببریم. مضمون ترانه‌های این گروه، بیشتر انتقاد از رفتار و کردار نسل جوان امروزی و به‌ویژه دخترهاست. واژه زوگلو به رقصی که همراه این موسیقی به­کار می‌‌رود نیز گفته می‌شود.

اما درمیان پیشکسوتان و از مهمترین نمایندگان این دسته، می‌توان به ارنستو ججیه (Ernesto Djédjé) اشاره کرد. ججیه موقعیتی ممتاز درمیان سایر نوازندگان و خوانندگان ساحل‌ عاج دارد و مبدع سبک‌های مهمی در موسیقی و رقص ساحل‌ عاج بوده است؛ ازاین‌رو بسیاری از موسیقی‌دانان نسل جوان آفریقا، در کارهای خود از او الهام می‌گیرند. برخی ججیه را پدر موسیقی پاپ ساحل‌ عاج می‌دانند. وی به‌ویژه مخالف حضور بیش‌ازاندازه موسیقی کنگویی در این کشور و به‌ویژه ابیجان بود. ججیه همچنین در خارج از ساحل‌ عاج و در کشورهایی چون فرانسه و کانادا شناخته‌‌شده است؛ به‌ویژه به یمن تک‌آهنگی به‌نام «نوانتره زیبوته» (Noantré. Ziboté) که حال و هوا و مضمونی ناسیونالیستی و آفریقایی‌زده دارد. این موسیقی‌دان، نوازنده بنام نوعی از موسیقی آفریقایی، معروف به «زیگلیبیتی» (Ziglibithy) نیز هست که هم‌زمان، هم سبکی موسیقیایی و هم رقصی نیمه‌مدرن است (Reed, 2003). درباره نام این موسیقی نیز باید گفت که زیگلی به معنای رقص است و بیتی (ترانه‌ای) شیرین و ملیح ا‌‌ست که نمی‌توان درمقابل آن مقاومت کرد. این موسیقی که هم‌اکنون، به‌عنوان موسیقی ملی این کشور شناخته می‌شود، از تلفیق و امتزاج سنت موسیقیایی ساحل‌ عاجی و نواهای کنگویی ساخته شده که مبدع و پیشاهنگ آن نیز ججیه است.

اما دسته سوم جریان‌‌های موسیقی در این کشور، شامل جریان‌های مدرن می‌شود که هنرمندان بسیاری را گرد خود جمع آورده است؛ درمجموع، هنرمندان خواننده یا آهنگساز ساحل‌ عاجی، در کارهای خود به زبان و نواهای کشور و محل خود بسیار توجه دارند؛ اما سبک‌های خارجی، ازجمله رگای (Reggae) نیز حضور چشمگیری میان جوانان دارند (Konaté, 1987).

از مشهورترین چهره‌های موسیقی مدرن ساحل‌ عاج می‌توان به آلفا بلندی (Alpha Blondy) اشاره کرد. امروزه او را از مهمترین و مردمی‌ترین خوانندگان موسیقی رگای آفریقایی می‌دانند و اغلب با باب مرلی (Bob Marely) مقایسه‌اش می‌کنند. از ویژگی‌های او، سه‌زبانه بودنش است؛ چراکه هم به فرانسه، هم به انگلیسی و هم به زبان مادری‌اش، یعنی دیولا می‌خواند (Ibid). وی درعین فعالیت گسترده هنری، یک فعال اجتماعی نیز به‌حساب می‌آید. منزل شخصی‌اش در ابیجان، با آن معماری و تزئینات چشمگیر، شاهدی بر سلیقه چندوجهی این هنرمند بزرگ است؛ در حال حاضر آلفا بلندی سفیر صلح سازمان ملل در ساحل‌ عاج است. او خود را دیوانه صلح می‌خواند و جایی خطاب به سفیدها این‌گونه می‌گوید: «خودت می‌دانی که مجبوری مرا به رسمیت بشناسی. نمی‌توانی حرامزاده‌ام بنامی، من زاییده فرهنگ توأم. نمی‌توانی رودررو نگاهم کنی؟ مرا احمق می‌دانی؟ مگر خود تو به من الفبا را نیاموختی؟... سفید‌ها حق جا زدن ندارند. هم او که مرا فتح کرده و حرف خود را به من آموخته نمی‌تواند اشتباه کند. من به او این اجازه را نمی‌دهم» (David, 2009: 274).

آلفا بلوندی در مصاحبه‌هایش با رسانه‌های غربی، همواره رویکردی انتقادی نسبت به سیاست‌های استعماری دارد و در این ‌بین، حتی رؤسای جمهور فرانسه را نیز استثنا نمی‌‌کند. این فعال اجتماعی، در ترانه‌هایش مردم و سیاستمداران را به تساهل و بردباری دینی دعوت می‌کند. در ترانه «اورشلیم» یا در ترانه «محمد رسول‌الله»، به‌خوبی می‌توان رد چنین رویکردی را دریافت.

چهره معروف و رسانه‌ای دیگری در این سبک وجود دارد به‌نام تیکن جا فَکلی (Tiken Jah Fakoly) که متولد اودینه، در شمال‌غرب ساحل‌ عاج است. وی در هواداری از ستمدیده‌ها و مردمان روستا می‌خواند و همین موضوع او را سال‌ها مجبور به ترک وطن کرد؛ زیرا کار او به مذاق حکومت خوش نمی‌آمد. او از سال 2003 به این‌طرف، ساکن کشور مالی است و حتی علیه عبدالله واد، رئیس‌جمهور وقت سنگال نیز موضع تندی گرفت و از او خواست اگر کشورش را دوست دارد، قدرت را ترک کند. کاری که درنهایت عبدالله واد انجام داد و بدون خونریزی و خشونت پس‌از رأی مردم به نفع رقیب او، از قدرت کناره‌گیری کرد. از معروف‌ترین ترانه‌های او «حال کشور من بد است!» می‌باشد که به وضعیت آشفته ساحل‌ عاج در زمان جنگ‌های داخلی دهه 2000 اشاره دارد. در ترانه ماندگار و تاریخی «فرانس-افریک»، وی به‌تندی و بدون واهمه، از سیاست‌های استعماری دولت فرانسه نسبت به قاره آفریقا انتقاد کرده است.

به‌‌طورکلی فهرست بلند‌بالایی می‌توان از خواننده‌ها یا آهنگ‌سازان ساحل‌ عاجی به‌‌دست داد؛ از میان گروه‌های موفق امروزی می‌توان «ماژیک سیستم»(Magic System) را نام برد که از سال 2003 به این‌سو، فعالیت دارد و حتی در فرانسه، گروهی شناخته‌شده و فعال می‌باشد. در طول چند سال اخیر، گروه «طوفان» هم توانسته اسم‌ورسمی برای خودش ایجاد کند. تک‌چهره‌هایی چون «عرفات» هم شهرت خوبی به هم زده‌اند. عرفات البته در 2019 و در یک حادثه تصادف، درحالی‌که سوار بر موتورسیکلت بود فوت کرد. «آرتی‌‌آی» (RTI) که ارگانی وابسته به رادیو و تلویزیون ساحل‌ عاج است، هرساله به بهترین هنرمندان حوزه موسیقی کشور جایزه‌ای تحت عنوان «جایزه موسیقی آرتی‌‌آی» تقدیم می‌کند. کلیپ‌ها و نماهنگ‌هایی که برای این ترانه‌ها ساخته می‌شوند نیز در نوع خود قابل‌توجه‌اند و به‌خوبی رقص‌های خاص ساحل‌ عاجی را نمایش می‌دهند.

بی‌شک در کنار موسیقی، باید از دو هنر دیگر آمیخته با آن نیز یاد کرد: «رقص» و «باله». رقص‌های سنتی و فولکلوریک در این سرزمین بسیار تنوع دارند؛ ازجمله رقص‌های مشهور می‌توان به «پرودنیکا» (Prudenica) اشاره کرد که حس و حالی فلسفی دارد و در سال 2008 خلق شده است. هدف از این رقص، تشویق جوانان به نگه داشتن جانب احتیاط و تعادل در تمام وجوه زندگی است و هم‌اینک الهام‌بخش بسیاری از هنرها است (David, 2009: 273). درمیان سایر هنرها، باله ساحل‌ عاجی جایگاه خاصی دارد. مبدع آن شخصی از اهالی گینه به‌نام «ممدو کنده» (Mamadou Condé) است که در سال 1975، این هنر را پایه‌گذاری کرد. البته کمی پیش‌ازاین تاریخ، از گروهی به‌نام «آنسامبل کتبا»(l’Ensemble Kotéba)، به‌عنوان خالق باله ساحل‌ عاجی یاد می‌شود. این گروه درطی سی‌سال گذشته، نمایش‌های کمدی-موزیکال بسیاری خلق و اجرا نموده‌‌اند که عمدتاً به شرح زندگی روزمر‌ه اهالی ابیجان می‌پردازند.

نقاشی

هنر نقاشی در ساحل‌ عاج، به‌ویژه در شمال این کشور، در منطقه کوروگو، از غنا و تنوع فراوانی برخوردار است. حتی گفته می‌شود که پابلو پیکاسو، مبدع سبک کوبیسم، بسیاری از پرده‌های نقاشی خود را از سبک نگارگری و به‌ویژه از ماسک‌های ساحل‌ عاجی، الهام گرفته است. زیبایی و شگرف‌‌بودن سبک نقاشی ساحل‌ عاجی در نگاره‌های فراوانی که بر دیوارهای خانه‌های روستایی کشیده شده‌اند، مشهود است و خود از توجه به آموزه‌های هنری در سنن بومی ساحل‌ عاج خبر می‌دهند. از چهره‌های معروف نقاشی در ساحل‌ عاج، می‌توان ژیلبر گرود (Gilbert Grud) و میشل کوجو (Michel Kodjo) و ادریس را نام برد که به‌طور مداوم، نمایشگاه‌هایی در داخل و خارج برگزار می‌کنند.

از تابلوهای مهم ژیلبر گرود، می‌توان «کودک سرباز در ساحل‌ عاج» را نام برد. وی همچنین کتابی در سال 2003 منتشر نموده است به‌نام «سحر سیاه» که به مصیبت‌های جادوگری، این بیماری رایج در آفریقا، می‌پردازد؛ اما کوجو از گرود، قدیمی‌تر و معروف‌تر است. وی نخستین هنرمند ساحل‌ عاجی است که پیش‌از استقلال، در سال 1957، نمایشگاهی فردی در شهر ابیجان برگزار کرد. از 1970 بدین‌‌سو، در محله‌ای به‌نام «کارتیه فرانس» در 40 کیلومتری ابیجان اقامت دارد؛ جایی که هنرمندان نقاش و موسیقی‌دانان بسیاری زندگی و کار می‌کنند. سبک ‌کاری او ملهم از عرفان و تأملات شرقی است (Auzias & Labourdette, 2008: 108). ادریس هنرمند مردمی ساکن گراند بسام نیز نمایشگاه‌ها و کارگاه‌های مختلفی در کشورهای مختلف آسیایی، اروپایی و آفریقایی برگزار کرده است. وی در آثارش به حیوانات و ترسیم جنگل و استفاده از رنگ‌های متنوع، بهای زیادی می‌دهد. در حوزه هنر مصور نیز چهره‌ای به‌نام زوهوره لسن (Zohoré Lassane) فعالیت می‌کند که درزمینه کاریکاتور هم فعال است و نشریه طنز معروفی به‌نام «گبیش» (Gbich) (صوت ناشی از ضربه مشت) را منتشر می‌کند. مهمترین موفقیت هنری او خلق شخصیتی خنده‌دار، به‌نام «گوفی گامبو»(Gauphy Gambo) است که هجویه‌ای واقعی از تجار است و کسانی که مدام دنبال پول هستند. خانه هنرمندان در ساحل گراند بسام مکان خوبی برای آشنایی با نقاشان مردمی و خوش‌ذوق ساحل‌ عاجی است.

معماری

در ساحل‌ عاج طیف گسترده‌ای از بناهای تاریخی، منتسب به سنن بومی و مذهبی وجود دارد؛ به‌‌طورکلی، معماری و بناهای تاریخی این سرزمین در سه حوزه قابل‌ملاحظه و دسته‌بندی است: «معماری دوره استعمار»، «معماری روستایی» و «معماری اسلامی».

جلوه‌های معماری استعماری، به‌ویژه در پایتخت قدیمی این کشور، یعنی گراند ‌بسام، به چشم می‌خورند که از آن میان می‌توان به قصر حاکم اشاره کرد که درواقع، اولین مقر حاکمان فرانسوی این سرزمین بوده است (Doutereuwe, 1985). از دیگر بناهایی که در این شهر قابل‌ذکرند، خانه‌های «وارله» (Varlet) و «گانامه» (Ganamet) هستند که در گذشته‌های دور، به بازرگانان معروفی تعلق داشته‌‌اند و در معماری آن‌ها، از مصالح بومی استفاده شده است. این سکونتگاه‌ها در زمره معماری روستایی جای می‌گیرند و به‌ویژه ازجهت نوع مصالحی که در ساخت آن‌ها به‌کار رفته و نیز اشکال گوناگونی که از یک قوم به قوم دیگر پیدا می‌کنند، قابل‌توجه هستند.

در شهر ابیجان، به‌ویژه می‌توان به معماری خاص و زیبای «کلیسای سن-پل»، در کنار معماری چشم‌نواز «آرامگاه ماریال» (Sanctuaire Marial) اشاره کرد. این بنای اخیر که به مریم مقدس اهدا گردیده، از زیارتگاه‌های مهم کاتولیک‌ها به‌‌شمار می‌رود. ساختمان اصلی کلیسای جامع سن-پل، به‌‌دست یک معمار ایتالیایی به‌نام آلدو اسپریتو طراحی شده است؛ ولی اجرای آن با پیر فخوری، معمار مسیحی لبنانی-ساحل‌ عاجی بوده است. این کلیسا، به‌طور کامل، بدون ستون و با استفاده از تکنولوژی کابل ساخته شده است. کابل‌های سقف بنا به سازه‌ای عظیم و صلیبی‌شکل متصل می‌شوند که به‌طور نمادین، به عیسی مسیح(ع) اشاره دارند که درحال به دوش کشیدن بار گناهان انسان‌هاست.

در یاموسوکرو باید معماری کلیسای «نوتردام دو لَپِه» (Notre Dame de la Paix) (بانوی مقدس صلح) را نام برد که در سال 1990، به‌‌دست پاپ ژان پل دوم تقدیس شد و فضای آن و محیط پیرامونش، به دولت واتیکان اهدا گردید. این کلیسا، ساختمان بسیار بزرگ و باشکوهی دارد و با احتساب محوطه اطرافش، می‌تواند تا حدود دویست‌هزار نفر را در خود جای دهد؛ ازاین‌رو هم به‌لحاظ وسعت و هم بلندی، از بزرگ‌ترین بناهای مذهبی جهان محسوب می‌شود. معمار این کلیسا هم پیر فخوری است. در تزئینات شیشه‌های رنگی داخل بنا، تصویر این معمار لبنانی و تصویر هوفوئه بوآنی، به‌طور زیرکانه‌ای در کنار تمثیل‌های حواریون و قدیسان مسیحی، قرار دارد. طرح گنبد این بنا، از کلیسای جامع سن پیر رم الهام گرفته شده است. از دیگر بناهای معروف و چشمگیر، می‌توان از «بنیاد فلیکس هوفوئه بوآنی» برای صلح یاد کرد که در شهر یاموسوکرو قرار دارد.

اما این‌ها بناهای مسیحی بودند و دین اسلام نیز با بناها و معماری خود حضوری چشمگیر در این سرزمین و به‌ویژه در شمال آن، یعنی در ناحیه مرغزارها دارد. بناهای اسلامی این ناحیه، متأثر از سبکی به‌نام «سبک سودانی» هستند که در سده چهاردهم میلادی وارد قلمرو امپراتوری مالی شده است (Marthy, 1922). از مشهورترین مساجد، می‌توان به مسجد «کایورا»(Kaouara)، مسجد «تنگرلا» (Tengrela)، مسجد «کوتو» (Kouto) و مسجد «نامبیرا» (Nambira) اشاره کرد که در سده 17 میلادی بنا شده‌اند؛ افزون بر این‌ها، دو مسجد دیگر به‌نام مساجد «کونگ» (Kong) در منطقه‌ای به همین نام قرار دارند که یکی از آن‌ها کوچک و دیگری بزرگ‌تر، اما جدیدتر است.

این مساجد، هم ازنظر تاریخی مهم‌اند و هم ازنظر معماری و جزو میراث ملی محسوب می‌شوند. در ساختمان آن‌ها یک نمازخانه، یک فضای مرکزی و یک مناره تعبیه شده است که محراب در آن قرار می‌گیرد. نمازخانه اغلب مستطیل یا مربع‌‌شکل است. مردان در سمت شرق و زنان در انتها و در سمت غربی آن به نماز می‌ایستند. از ویژگی‌های این مساجد می‌توان به کاربرد مصالحی مناسب با شرایط اقلیمی منطقه، در ساختمان آن‌ها اشاره کرد (Fassassi, 1997).

ازجمله معماران بنام ساحل‌ عاجی، می‌توان پیر فَخوری (Pierre Fakhoury) را نام برد که یک مسیحی لبنانی-ساحل‌ عاجی و معمار مورد علاقه هوفوئه بوآنی بود و همان‌گونه که گفته شد، معمار کلیساهای بزرگ ساحل‌ عاج بوده است.

صنایع‌دستی

هنر دست اهالی سرزمین ساحل‌ عاج در غرب آفریقا، زبانزد است. این مردمان، به‌ویژه در کار بر روی چوب چیره‌دست‌اند؛ ازاین‌رو ساخت مجسمه‌ها، اثاثیه منزل، درب‌ها و اشیای زینتی، از مشغله‌های روزانه و شایع در این سرزمین است. به این موارد باید آلات موسیقی و به‌‌خصوص طبل‌ها و ماسک‌ها را نیز اضافه کرد. همچنین زنان ساحل‌ عاج در ساخت سفالینه‌هایی تماماً کار دست مشهورند؛ ازجمله سفالینه‌های معروف می‌توان از «کاتیولا» نام برد. کاتیولا نام شهری است در ناحیه شمال مرکزی کشور که در آن، قومی به‌نام مانگورو (Mangoros) ساکن است. شغل اصلی مانگوروها سفالگری است. علاوه بر صنایع‌دستی مذکور، نساجی نیز در برخی مناطق، ازجمله درمیان بائوله‌ها و سنوفوها رواج دارد. این دو طایفه، همچنین در کشیدن نقش و نگار بر روی پارچه معروف‌اند. پیش‌تر در بخش مربوط به «ذائقه فرهنگی مردم ساحل‌ عاج»، درمورد صنایع‌دستی این کشور توضیح داده شد که از تکرار آن پرهیز می‌‌کنیم. شایان‌ذکر است در آذر 1397، به همت بخش فرهنگی سفارت ساحل‌ عاج در ایران، نمایشگاهی از صورتک‌ها و مجسمه‌های سنتی ساحل‌ عاج در تهران برگزار شد که با استقبال گسترده عموم مردم و اهل هنر مواجه گردید.

نظام آموزشی

مقوله آموزش در ساحل‌ عاج از عوامل و نظام‌های متفاوت و متنوعی تأثیر پذیرفته است؛ از یک‌ سو، سنن قبایل مختلف و از سوی دیگر، ورود ادیان اسلام و مسیحیت، همراه با فرهنگ و تعاریفی که استعمارگران با خود به این سرزمین آورده‌اند، همه در شکل‌گیری نظام آموزشی ساحل‌ عاج نقش داشته‌اند. برای نشان دادن نقش مسیحیت، مراکز آموزشی بسیاری همچنان در این کشور وجود دارند که در آن‌ها تبلیغ مسیحیت صورت می‌گرفته است. البته امروزه و بازهم ، فرانسویان، ساحل‌ عاج مبنای نظام آموزشی خود را به نظامی غیردینی تغییر داده است (Désalmand, 2008).

اما در دوره‌های قبل و پیش‌از ورود اسلام و مسیحیت و شکل‌گیری مدارس «قرآن» یا مراکزی به سبک غربی، آنچه در جای‌جای این سرزمین مرسوم بوده، همان مدارس آموزش سنتی بوده‌اند. همان‌طور که اشاره شد، آموزش، متناسب با سنن و رسوم هر قبیله و هر طایفه، اشکال متفاوتی داشته است و درهرحال، آنچه آموخته می‌شده، با زندگی روزمره و معاش مردم ارتباط تنگاتنگی داشته است؛ ازاین‌‌رو، موضوع آموزش، همیشگی بوده و عموماً مکان خاصی نداشته است. آنچه بیش‌از همه اهمیت داشته، آموزش تولید و مسئولیت‌پذیری افراد در این رابطه، از سنین پایین بوده است. آموزش بیشتر بر همکاری افراد یک طایفه یا قبیله و تقویت حس جمعی، تأکید داشته است (Guelade, 1984)؛ اما در همین جوامع، ذهنی که بیش‌از همه تأثیر و کارکرد داشته، ذهن جادوگر و باورمند به ماوراءالطبیعه و امور مرموز و خفیه بوده است. پس آنچه بیش‌از همه در جامعه حضور داشته، دین و امر مقدس بوده است.

از ویژگی‌های دیگر چنین جامعه‌ای، باور به تجربه، داشته‌ها و باورهای پیشینیان و پیران قبیله و طایفه است. پیر هر طایفه، کسی بوده که دانش آن جامعه کوچک را در دل خود محفوظ می‌داشته و به آیندگان منتقل می‌کرده است؛ به این‌ ترتیب، آموزش کودکان به‌‌دست پیران، از ارکان چنین نظامی محسوب می‌شود. از این منظر، پیری، همچون ارزشی مثبت و بالاترین مرتبه آموزش محسوب می‌گردد (Séri & Gozé, 1995). ناگفته پیداست که در چنین جامعه‌ای، محمل انتقال دانش و تجربیات نیز بیان شفاهی است.

اما با ورود استعمارگران، این نظام سنتی دچار دگرگونی و چه‌بسا تحقیر شد؛ بااین‌حال، با اراده و خواست عموم ساکنان بومی و محلی، این شکل آموزش سنتی، همچنان به حیات خود ادامه داد، گرچه به‌مرور دچار تغییر و تحولاتی شد. متصدیان امر آموزش و استقرار نظام تربیتی نوین در ساحل‌ عاج که عموماً خارجی و فرانسوی بودند، در نوسازی این نظام، به این نکته نیز توجه داشتند که باید ساختاری ایجاد کرد که شکلی منعطف‌تر از نظام غربی داشته باشد و با محیط زندگی و کار و معاش افراد بومی، قرابت بیشتر و رابطه نزدیک‌تری برقرار نماید.

ظهور نخستین مدارس اسلامی و سیر تحول آن‌ها

اسلام به­ طور گسترده در سد‌ه 14 میلادی و از سمت شمال به این سرزمین رسید؛ هرچند با مسلمان شدن ساکنان منطقه شمال آفریقا و قبایل صحرا، عملاً دین اسلام به­شکل محدود چند قرن قبل از این تاریخ نیز وارد ساحل عاج شده بود. اما به‌‌شکلی منظم و منسجم، جمعیت مسلمان در سده 17، در شمال ساحل‌ عاج مستقر می‌شوند و شهرهای شمالی چون کونگ، به مراکز تعلیمات اسلامی و آموزش­های قرآنی در منطقه تبدیل می­گردند. مسجد تاریخی کونگ، خود گواهی است بر این دوره درخشان اسلام در شمال ساحل عاج. گسترش مسلمانان در این ناحیه، به همت بازرگانان قوم دیولا و در صلح و آرامش صورت گرفت که بیشتر برای فروش محصولاتشان به این سرزمین وارد شده بودند. درپی این ورود و حضور، نخستین مدارس تعلیم «قرآن» استقرار پیدا کرد (Désalmand, 2008: 58). این مدارس با چنان سرعتی توسعه و رواج یافت که بنابر آمار سال 1938، تعداد بچه‌هایی که در مدارس قرآنی به تحصیل و تعلیم مشغول بودند، سه‌‌برابر تعداد کسانی اعلام می‌گردد که در مدارس اروپایی مجموعه آفریقای غربی فرانسوی، به تحصیل می‌پرداختند (Ibid: 61). این موضوع البته از همان ابتدا با ناخشنودی استعمارگران اروپایی همراه بود؛ زیرا اینان حضور و گسترش اسلام در منطقه را مانعی دربرابر اشغال نظام‌مند خود می‌دانستند و رویکردی دوپهلو نسبت به این موضوع داشتند؛ از یک‌ سو آن را حاشیه‌ای و بی‌اهمیت نشان می‌دادند و از سوی دیگر، نگرانی خود را ابراز می‌کردند (Ibid: 64). سیاستی که برای مهار و جایگزینی آن‌ها با مدارس اروپایی به کار بستند نیز راه به‌ جایی نبرد.

در تشریح سازوکار مدارس اسلامی، باید گفت که این مدارس، به‌لحاظ اداری، از انعطاف بالایی برخوردار بودند (و همچنان نیز همین‌گونه است)، اما برخلاف مدارس سنتی که به‌‌دست پیران و ریش‌سفیدها اداره می‌شد، در نظام اخیر، از افراد مجرب و حرفه‌ای در امر آموزش استفاده می‌شود. همچنین مدارس قرآنی، واجد نهاد و سازمانی هستند که در ساختاری مشخص، به تعلیم اخلاقی می‌پردازد. دروس مطالعاتی در 5 دوره ارائه می‌شود: در سال نخست دوره اول، دانش‌آموز این مدرسه، با سوره‌های قرآنی (5 الی 15 سوره) و آداب نیایش و نماز آشنا می‌شود. همچنین به او حروف و نوشتن به عربی آموزش داده می‌شود؛ در دوره بعدی که از سن 6 یا 7 سالگی آغاز می‌شود، کودک به حفظ «قرآن» می‌پردازد. او همچنین نوشتن و صحبت کردن به عربی را تمرین می‌کند؛ در مرحله سوم، به‌ویژه بر ترجمه و فهم «قرآن» تأکید می‌شود. در این مرحله‌ نوجوان با فرهنگ و تمدن عرب نیز آشنا می‌گردد. درواقع در این مرحله، دیگر محصل به سن بلوغ رسیده است؛ سپس مرحله چهارم آغاز می‌گردد که طی آن تفسیر و تحلیل متون مرتبط با «قرآن» و احادیث و روایات مورد مطالعه قرار می‌گیرند. در این مرحله دیگر آشنایی طلبه با زبان عربی و متون اسلامی به سطح خوبی رسیده است؛ در مرحله آخر، یعنی مرحله پنجم، طلبه باید به یکی از کشورهای عربی مسافرت کند تا مستقیماً فرهنگ و زبان عربی را درک کند و زمانی که به میهن خود بازمی‌گردد، دیگر می‌تواند خود معلم «قرآن» باشد (این افراد را در زبان محلی «مارابو» می‌نامند که گویا همان مربی است) (Ibid: 72-76).

در انتهای قرن نوزدهم و پس‌ازاین تاریخ، این اتفاق روی می‌دهد که مدارس قرآنی، تنها تا مرحله دوم سیر فوق را آموزش می‌دهند. این موضوع البته دستمایه و بهانه‌ای می‌شود برای سلطه‌گران تا نظام آموزش غربی را به جامعه تحمیل کنند؛ به این ترتیب، شکل غربی یا نوین آموزش به‌‌دست استعمار فرانسه وارد ساحل‌ عاج می‌شود. مبدعان این نظام جدید، مبلغان مسیحی هستند که برای تبلیغ مسیحیت به این سرزمین آمده‌اند؛ این‌‌گونه با نخستین مدارس تعلیم مسیحیت در قرن نوزدهم در ساحل‌ عاج روبه‌رو می‌شویم (Delafosse, 1904: 97).

نخستین مدارس مسیحی

به‌جای مدارس مسیحی، شاید بهتر باشد از واژه مدارس استعماری استفاده کنیم؛ چراکه نه‌تنها مؤسسان این مدارس استعمارگران فرانسوی بودند، بلکه اساساً این مدارس، درجهت تأمین منافع استعماری فرانسه پدید آمدند. همچنین پیش‌از اینکه این مدارس به‌‌شکلی رسمی در سال 1887 به‌‌وجود بیایند، 5 سال پیش‌ازاین تاریخ و در شکلی خصوصی، مدرسه تحت نظارت فرانسه در این سرزمین که هنوز نام ساحل‌ عاج به خود نگرفته بود و «مؤسسات فرانسوی ساحل طلا» نامیده می‌شد، تأسیس شده بود (Gnaoulé Oupoh, 2000: 13).

نخستین کسی که در این زمینه، یعنی در حوزه آموزش رسمی از طریق احداث مدارس فرانسوی و مسیحی، فعالیت خود را شروع می‌کند، «آرتور وِردیه» (Arthur Verdier) است. وردیه از کسانی است که با نیات استعماری و کشت و تجارت کافه به ساحل‌ عاج آمده است. وی امیدوار است بتواند به کسانی که روی زمین‌های او کار می‌کنند، خواندن و نوشتن بیاموزد. در سال 1887، دولت فرانسه، معلمی به‌نام «ژان دور» (Jean D’heur) را به آسینی گسیل می‌دارد (Ibid: 14). ژان دور در کرینجابو، نخستین مدرسه ابتدایی را برپا می‌کند. این مدرسه، سال اول و سال دوم را ازسر می‌گذراند تا سال سوم که به دستور حاکم جدید، «ترش لاپلن» (Treiche Laplène) به آسینی منتقل می‌شود؛ سپس در منطقه الیما (Elima) مدرسه‌ای برپا می‌شود و با حدود سی دانش‌آموز کار خود را شروع می‌کند. این سی دانش‌آموز نخستین کسانی هستند که در ساحل‌ عاج تعلیم به زبان فرانسه را آغاز می‌کنند. بین سال‌های 1893 تا 1896، ترش لاپلن بنای مدارس دیگری را نیز می‌گذارد که به‌‌دست معلم‌های فرانسوی و مشاوران محلی اداره می‌شوند.

درخصوص آموزش مسیحی در ساحل‌ عاج باید به خیلی عقب‌تر بازگشت. در ابتدای فصل تاریخ اشاره کردیم که تعدادی مبلغ مسیحی در سال 1637 به این سرزمین رسیدند، اما در کار خود به موفقیتی دست نیافتند. مأموریت‌هایی ازاین‌ دست، 50 سال بعد و سپس در سال‌های 1842 تا 1845 تکرار شد، اما باز به‌جایی نرسید؛ به این ترتیب، مأموریت‌های مذهبی و تبلیغی فرانسویان در ساحل‌ عاج تا زمانی که رسماً در 1893، این سرزمین مستعمره اعلام می‌گردد، ناموفق بوده‌اند (Désalmand, 2008: 118)؛ اما در این تاریخ و پس‌ازآن، «لویی گوستاو بنژر»، (Louis Gustave Binger) نخستین حاکم این مستعمره، جامعه مبلغان آفریقایی مستقر در شهر لیون را به ساحل‌ عاج دعوت می‌کند. درواقع فرانسه با این کار، نه‌تنها درصدد مهار گسترش اسلام در این کشور است، بلکه از نفوذ روزافزون انگلیسی‌ها نیز بیم دارد. در این زمان، مدارسی به‌نام «ساندی اسکول» مشغول به کار بودند و هر یکشنبه، کودکان بسیاری را برای آموزش فرهنگ و زبان انگلیسی در خود گرد می‌آوردند.

در ژانویه 1895، گروه مذکور از فرانسه به ساحل‌ عاج می‌رسد و کار خود را آغاز می‌کند. به‌زودی مدرسه‌ای در دابو (Dabou) باز می‌شود؛ بخشی از مبلغان مسئولیت آموزش دختران را برعهده می‌گیرند. اندک‌اندک ساختار کار منظم‌تر می‌شود و بر تعداد مدارس افزوده می‌شود. درمجموع، سال 1895 بیش‌از 200 دانش‌آموز در مدارس مختلف، مشغول به تحصیل می‌شوند.

ظهور مدارس غیرمذهبی

سال 1900، قراردادی بین حکومت مستقر در ساحل‌ عاج و مبلغان مسیحی امضا می‌شود که در آن حقوق معلم‌ها به میزان زیادی افزایش می‌یابد و در عوض حکومت می‌تواند بر کار آنان نظارت کند. از همین زمان به بعد، استفاده از آموزگاران بومی نیز باب می‌شود؛ اما سه سال بعد و در تب‌وتاب تصویب قانون لائیسیته در فرانسه و بسته‌‌شدن مدارس مذهبی این کشور، این قانون ملغا می‌گردد. البته تصمیمی که در فرانسه برای قطع حقوق مبلغان مذهبی و بستن مدارس آنان گرفته می‌شود، با تأخیر بر مستعمرات تأثیر می‌گذارد. در مارس 1904، تعداد دانش‌آموزانی که در کل ساحل‌ عاج مشغول به تحصیل بودند، به 896 نفر می‌رسد که در مقایسه با رقم 2 میلیونی کل جمعیت، رشد خوبی را نشان می‌دهد (Gnaoulé Oupoh, 2000: 20). همچنین در فاصله سال‌های 1904 تا 1906، یعنی حتی پس‌از تصویب قانون لائیسیته، باز تأسیس مدارس تبلیغی در ابیجان و بنژرویل (که در همین زمان هم به پایتخت بدل شده بود) ادامه دارد؛ اما پس‌ازاین، مدارس تبلیغی بسیاری بسته می‌شوند و تعداد اندکی هم که باز باقی می‌مانند در خفا به فعالیت خود ادامه می‌دهند. در سال 1914، تنها سه مدرسه و در سال 1916 تنها یک مدرسه ازاین‌دست باقی می‌ماند. در این شرایط، حکومت مستقر، زمینه را برای تأسیس مدارس عمومی و غیرمذهبی خود مساعد می‌بیند که تقریباً در تمام کشور جای مدارس تبلیغی را می‌گیرند (Désalmand, 2008: 111-112). در این دوره اتفاق مهم دیگری نیز در عرصه بین‌الملل افتاده و آن ظهور کمونیسم و دین‌ستیزی آن است. البته در دهه بیست میلادی و هم‌زمان با قدرت‌‌گرفتن دست‌‌راستی‌ها در فرانسه، باز کلیسای کاتولیک جان می‌گیرد و مدارس مسیحی، دوباره در مسیر رشد قرار می‌گیرند.

اما تا آغاز دهه 50، همچنان خبری از مدارس متوسطه در مستعمرات و درنتیجه در ساحل‌ عاج نیست. نخستین محصلان ساحل‌ عاجی در دوره دبیرستان، درواقع تحصیل خود را در کشور فرانسه و به پیشنهاد و همت هوفوئه بوآنی، انجام دادند. نحوه انتخاب دانش‌آموزان این‌گونه بود که مدیران دبیرستان‌ها به ساحل‌ عاج دعوت می‌شدند تا از مناطق مختلف، کسانی را برای عزیمت و تحصیل در فرانسه برگزینند. اولین گروه نیز که شامل 148 دانش‌آموز می‌شد، در سپتامبر 1946 عازم فرانسه شد.[IV]

تحول نظام آموزشی در مستعمرات فرانسه پس‌از کنفرانس داکار

پیش‌تر از کنفرانس برازاویل و نقش آن در باز شدن فضا برای حرکت مستعمرات، به‌سوی کسب استقلال صحبت کردیم. در این کنفرانس، همچنین بر ضرورت ترویج آموزش در مستعمره‌های فرانسه در آفریقا اشاره شد (Désalmand, 2008: 13-14). در کنفرانس داکار که در ژوئیه 1944 برگزار گردید، این مواضع و تصمیم‌ها با تأکید بیشتری مطرح شد؛ به این ترتیب، تصمیماتی مبنی بر تحول شرایط آموزش، افزایش تعداد محصلان، بازبینی برنامه‌های درسی و غیره اتخاذ می‌گردد. همچنین تأسیس رشته‌هایی چون کشاورزی، در دستور کار قرار می‌گیرد و آموزش عالی نیز به راه می‌افتد. ساحل‌ عاج نیز به‌نوبه خود از این تحولات تأثیر می‌پذیرد. در این خصوص، صحبت از گذر از شکل نظام آموزشی استعماری به نظامی نواستعماری می‌شود (Ibid: 175-193). در کنفرانس داکار تأکید می‌گردد که باید نرخ سواد تا 50 سال آتی، به بالاترین میزان ممکن برسد. در این زمینه نهاد‌ها و مؤسسات متنوعی همچون مدارس تربیت‌معلم، مدارس عالی مطالعه آب‌ها و جنگل‌ها و مدرسه عالی نظامی دایر می‌شود.

در بازبینی ساختارها و برنامه‌ها نیز مقرر می‌شود که دوره ابتدایی در 6 سال برگزار شود؛ حداقل سن نیز برای شروع تحصیل 6 سال اعلام می‌گردد (Ibid: 300). برای تحصیلات متوسطه نیز دو دوره تعیین می‌شود؛ دوره اول، شامل 4 سال و دوره دوم، 2 سال که پس‌از اتمام آن دیپلم اعطا می‌گردد.

از سال 1960 بدین‌‌سو، یعنی پس‌از کسب استقلال، موضوع آموزش از اولویت خاصی در نظر سیاسیون برخوردار شد؛ تا جایی که حدود 44 درصد از کل بودجه ملی، به این موضوع اختصاص داده شد (Kouassi-Ayewa, 2004: 261). در بازبینی قانون اساسی، در اوت سال 2000 نیز مقرر شد که دولت، شرایط را برای دسترسی همگان به آموزش در سراسر کشور، فراهم نماید؛ به این ترتیب، سه سال اول تحصیلات ابتدایی رایگان شد و به‌عنوان نمونه‌ای دیگر، برای ازمیان برداشتن موانعی چون فقر در ترغیب والدین به آموزش فرزندان خود، قانون اجبار در پوشش یکسان برداشته شد. درواقع سیاست فراهم‌‌نمودن نیازهای اولیه برای دانش‌آموزان که در سال‌های اول استقلال مرسوم بود، اما پس‌از مدتی برداشته شده بود، دوباره در سال 2001 به جریان افتاد. در همین سال، بنابر گزارش وزارت آموزش‌وپرورش ساحل‌ عاج، 8050 مدرسه ابتدایی دولتی با 43562 آموزگار، برای تعداد 1872856 دانش‌آموز، به همراه 925 مدرسه خصوصی، با تعداد 7406 معلم و تعداد 240980 محصل، مشغول به کار بوده‌اند.(Ibid)

بااین‌همه، نرخ سواد در این کشور، به‌ویژه برای دختران، همچنان در شرایط مطلوبی قرار ندارد. البته یکی از دلایل مهم این مسئله، بحران سیاسی و نظامی سال‌های اخیر است. سال 2008، تعداد کسانی که آموزش درستی ندیده و بیکار بودند، حدود 4 میلیون نفر اعلام شده است (Ely, 2008). با توجه به این مشکل، سیاست‌گذاران این کشور، برنامه‌های آتی خود را به‌ویژه در حرکت به‌‌سمت هماهنگ نمودن هرچه بیشتر آموزش با نیازهای بازار، تنظیم نموده‌اند.

آموزش عالی

آموزش عالی در ساحل‌ عاج باید اساساً تحقق حرکت به‌‌سمت پیشرفت، مدرن‌‌شدن و استقلال واقعی اقتصادی و علمی از کشورهای دیگر و به‌‌خصوص فرانسه می‌بود؛ به عبارت دیگر، صاحبان قدرت، به‌ویژه هوفوئه بوآنی، بر آن شدند تا خود درصدد تربیت نیروی نخبه برای اداره کشور برآیند. بوآنی در نطقی که پس‌از استقلال، در سال 1980، در هفتمین گردهمایی حزب خود انجام داد، ‌چنین اظهار داشت: «نخستین شرط استقلال حقیقی، به‌‌دست گرفتن اداره مملکت توسط خودمان بود؛ هرچند بسیاری از خارجی‌هایی که این امور در دستان آن‌ها بود‌‌، با کفایت بودند، اما به‌هرحال بیگانه بودند. در سال 1960، فقدان عناصر بومی و محلی که ناشی از کمبودهای آموزشی بود و ازطرفی برخی پیش‌داوری‌های استعمارگران، ما را بر آن داشتند تا بر امر آموزش اهتمام ورزیم» (Siriex, 1987). به دلایلی که ارائه شد، آموزش عالی محور توجه بوآنی و سایر سیاستمداران قرار گرفت.

اما تحصیلات عالی در ساحل‌ عاج برای نخستین‌بار در سال 1958 و با تأسیس مرکز مطالعات عالی، آغاز شد. در این مرکز رشته‌های ادبیات، علوم و حقوق آغاز به کار کرد. تا پیش‌ازاین تاریخ، آموزش عالی منحصراً و به‌تمامی، در خارج از کشور صورت می‌گرفت. کسانی که مایل به ادامه تحصیل در مقاطع عالی بودند، یا به داکار و یا به فرانسه عزیمت می‌کردند. در فاصله سال‌های 1959 تا 1960، تعداد دانشجویانی که در داخل مشغول به تحصیل شدند، 48 نفر بودند. این تعداد در سال 1977 به 7153 نفر رسید. این رقم در سال 1990، به 49981 نفر رسید و آماری که برای سال 2000 اعلام شد، رقم 80000 را نشان داد (Proteau, 2002: 80-82). درواقع پس‌از استقلال، همواره بر تعداد مراکز دانشگاهی افزوده شد و درمیان سایر رشته‌ها، رشد رشته‌های ادبیات، حقوق و علوم اقتصادی از همه چشمگیرتر بود.

سال 1970، «مؤسسه ملی عالی آموزش فنی» (INSET) و کمی بعد «مدرسه عالی ملی کارهای عمومی»[V] (ENSTP)، در یاماسوکرو تأسیس می‌شوند که هردو از مراکز بسیارمهم آموزش عالی در ساحل‌ عاج محسوب می‌گردند و درزمینه تربیت تکنسین، تقریباً کشور را از خارج بی‌نیاز می‌کنند. این دو مرکز، هم‌اکنون در یک نهاد ادغام شده‌اند و به‌نام «مؤسسه ملی پلی‌تکنیک فلیکس هوفوئه بوآنی» شناخته می‌شوند.

تا سال 1992، تمام دانشگاه‌ها دولتی بودند، اما از این تاریخ به بعد، مدارس عالی و دانشگاه‌های بسیاری در قالب خصوصی به‌‌وجود آمده‌اند. بنابر آمار یونسکو، طی سال‌های 1997 و 1998 تعداد دانشگاه‌های دولتی، 3 عدد؛ مدارس عالی دولتی، 4 عدد؛ دانشگاه‌های خصوصی، 7 عدد؛ مؤسسات خصوصی، 47 عدد و نیز تعداد 31 عدد مؤسسه عالی وابسته به نهادهای مختلف، به‌جز وزارت آموزش عالی، مشغول به کار بوده‌اند (). در سال‌های 2004 و 2005، تعداد مؤسسات آموزش عالی و تحقیقاتی، به 149 عدد و تعداد دانشجویان به 146490 نفر می‌رسد که از این تعداد، 35 درصد را دختران تشکیل می‌دادند (Ibid).

لازم به یادآوری‌‌ست که در ساحل‌ عاج، پس‌از استقلال در سال 1960، نخبگان آینده کشور، در 9 ژانویه 1960، وارد دانشگاهی به‌نام دانشگاه ابیجان می‌شوند که همان‌طور که اشاره شد، هسته اولیه آن مرکزی بود که در سال 1959 تأسیس شده بود. دانشگاه ابیجان در ابتدا شامل 4 مدرسه می‌شد که عبارت بودند از حقوق، علوم، ادبیات و پزشکی. در ژانویه 1977، دانشگاه ابیجان به «دانشگاه ملی ساحل‌ عاج»، تغییر نام می‌دهد که دانشکده‌های آن عبارت بودند از: ادبیات، هنرها و علوم انسانی، پزشکی، علوم و فنون، علوم اقتصادی و حقوق. از سال 1985، مدرسه داروسازی نیز به دانشکده تبدیل می‌شود و شمار دانشکده‌ها به 6 عدد افزایش می‌یابد، اما به‌مرور که بر تعداد دانشجویان افزوده می‌شود، دولت تصمیم می‌گیرد، از دانشگاه ملی تمرکززدایی نماید و به این ترتیب، در سال 1992 سه مرکز دانشگاهی در دل دانشگاه ملی ایجاد می‌شود. سال 1995 این سه مرکز، خود به دانشگاهی مستقل بدل می‌شوند. نام این سه دانشگاه، «آبوبو اجمه» (Abobo Adjamé)، «بواکه» (الحسن واتارا) و «کوکودی» (فلیکس هوفوئه بوآنی) است.

1.       دانشگاه فلیکس هوفوئه بوآنی: نام سابق این دانشگاه «کوکودی» بود که درپی پروژه تغییرات و نوسازی‌‌های صورت‌‌گرفته، نام آن به فلیکس هوفوئه بوآنی تغییر کرد. این دانشگاه در اوت 1996 سازمان‌دهی شد و اغلب اساتید آن تحصیل‌کرده فرانسه هستند. بنابر آمار سال 2000-2001 تعداد اساتید این دانشگاه، به 1114 نفر می‌رسید که از این تعداد، 1088 نفر ملیتی ساحل‌ عاجی داشتند. همچنین از این تعداد 912 نفر مرد و 195 نفر خانم بودند. این دانشگاه هرساله علاوه بر دانشجویان بومی، دانشجویان خارجی بسیاری را نیز می‌پذیرد. در این میان، دانشجویانی که از کشورهای جنوب صحرا می‌آیند، شمار بیشتری را در اختیار دارند. دانشگاه هوفوئه بوآنی، شامل 13 واحد آموزشی و تحقیقاتی و یک مرکز می‌شود:

-          واحد علوم قضایی، اداری و سیاسی؛

-          واحد علوم ساختمان ماده و تکنولوژی؛

-          واحد علوم انسانی و اجتماعی؛

-          واحد علوم زیستی؛

-          واحد علوم پزشکی؛

-          واحد علوم دارویی؛

-          واحد دندانپزشکی؛

-          واحد جرم‌شناسی؛

-          واحد اطلاعات، ارتباطات و هنر؛

-          واحد علوم اقتصادی و مدیریتی؛

-          واحد ریاضیات و انفورماتیک؛

-          واحد زمین‌شناسی و منابع ‌معدنی؛

-          مرکز دانشگاهی آموزش مداوم.

آموزش در سال اول رشته‌های پزشکی، داروسازی و دندانپزشکی، منحصراً در دانشگاه آبوبو ‌اجمه صورت می‌پذیرد.

2.       دانشگاه ابوبو آجمه: این دانشگاه نیز در سال 1995 و از دل دانشگاه ملی بیرون آمده است و شامل 4 واحد آموزشی و تحقیقاتی، یک مدرسه و یک واحد منطقه‌ای آموزش عالی می‌شود. این واحدها عبارت‌اند از:

-          واحد علوم پایه و کاربردی؛

-          واحد علوم و مدیریت محیط‌زیست؛

-          واحد زمین‌شناسی؛

-          مدرسه آمادگی برای علوم بهداشت؛

-          واحد منطقه‌ای آموزش عالی دالوا.(Daloa) دالوا شهری‌‌ست میان یاموسوکرو و مان که مرکز جمعیت بته‌ها نیز محسوب می‌شود.

این دانشگاه در ماه سپتامبر 2012 و به هنگام بازگشایی، به «نانگی آبروگوا» (Nangui Abrogoua) تغییر نام داد.[VI]

3.       دانشگاه بواکه (الحسن واتارا): نام این دانشگاه اخیراً به‌نام «الحسن واتارا» تغییر کرده است. این دانشگاه در سال 1996 سازمان‌ یافته و مشتمل بر 4 واحد آموزشی و تحقیقاتی، یک مرکز و یک واحد منطقه‌ای آموزش عالی می‌شود. این واحدها عبارت‌اند از:

-          واحد ارتباطات، محیط و جامعه؛

-          واحد علوم اقتصادی و توسعه؛

-          واحد علوم قضایی، اداری و مدیریت؛

-          واحد علوم پزشکی؛

-          مدرسه‌ آموزش مستمر بواکه؛

-          واحد منطقه‌ای آموزش عالی کوروگو.

لازم به یادآوری‌‌ست که درپی اعتراضات خشونت‌آمیز پس‌از انتخابات سال 2011، حکومت دانشگاه‌های دولتی را تعطیل کرد. دانشگاه کوکودی تا 3 سپتامبر 2012 بسته بود و در این تاریخ بازگشایی شد. همچنین نام دانشگاه مجدداً در سال جدید، به‌نام بنیان‌گذار استقلال کشور، یعنی فلیکس هوفوئه بوآنی تغییر نموده است. به‌دنبال آن دانشگاه‌های دیگر نیز گشوده شدند. همچنین در کنار دانشگاه‌های نام‌‌برده، بیش‌از 10 دانشگاه خصوصی نیز در این کشور یافت می‌شود که بیشتر آن‌ها در شهر ابیجان مستقرند.

قابل‌ذکر است که دانشگاه‌های دولتی ساحل‌ عاجی، همواره درگیر با مسائل صنفی و سیاسی هستند و گاه‌وبیگاه، دچار تعطیلی و اعتصاب می‌شوند. گاهی این تعطیلی براثر اعتصاب اساتید است که مطالبات مالی دارند؛ ولی بیشتر درگیری‌ها، باانگیزه سیاسی و صنفی ازسوی دانشجویان است که حتی با برخورد نیروهای امنیتی و پرتاب گاز اشک‌آور، با آن‌ها مقابله می‌شود.

رسانه‌ها و وسایل ارتباط‌جمعی

جایگاه و نقش رسانه‌ها

به‌مانند زبان و آموزش که ازسوی حکومت ساحل‌ عاج، همچون ابزارهایی برای ایجاد اتحاد ملی درمیان سایر اقوام استفاده می‌شوند، رسانه‌ها نیز اهرمی قوی برای این منظور هستند. زبان رسانه‌های مکتوب، فرانسوی است؛ البته دو مجله طنز و کاریکاتور به نام‌های «گبیش» (Gbich) و «ایافوهی» (Y a fohi) وجود دارند که در زبان فرانسوی محلی منتشر می‌شوند. در رسانه‌های الکترونیکی نیز حدود پانزده زبان، گاهی در برنامه‌های خبری و برای مدت‌زمان محدودی سهم دارند؛ اما برنامه‌های تلویزیون، صرفاً به زبان فرانسه پخش می‌شوند، جز اخبار محلی که به زبان‌های بومی و آن‌هم در مدت‌زمانی محدود پخش می‌گردد (Toppe, 2010).

درمجموع، وضع رسانه‌های ارتباط‌جمعی در ساحل‌ عاج، نسبت به سایر کشورهای منطقه غرب آفریقا بهتر است. البته این امر باز به وضعیت اقتصادی بهتر این کشور برمی‌گردد. در دوره‌ای که نظام تک‌حزبی حاکم بود، نظارت شدیدی بر مطبوعات و رادیو و تلویزیون اعمال می‌شد؛ درحالی‌که امروزه، ایستگاه‌های رادیویی خارجی و داخلی بسیاری در سطح کشور فعال‌اند و روزبه‌روز نیز بر شمار مجلات و روزنامه‌ها افزوده می‌شود. تا سال 1991، نظام حقوقی رسانه‌ها در این کشور تعریف نشده بود. در این سال، «کمیسیون ملی مطبوعات» و «شورای ملی ارتباطات سمعی-بصری» (HACA) تأسیس شد؛ ازاین‌پس شبکه‌های خصوصی نیز اجازه فعالیت پیدا کردند، اما طی بحران سال 2002 تا 2007 و تا چندی پیش اهالی شمال کشور، قادر به دریافت برنامه‌های سازمان صداوسیما نبودند و تنها اخبار شبکه یک را دریافت می‌کردند و باقی شبکه‌ها و برنامه‌ها قفل بود؛ درحالی‌که امروزه می‌توان رادیوی ساحل‌ عاج و برنامه‌های شبکه یک تلویزیون را بر روی گیرنده‌های ماهواره هم دریافت نمود.

رسانه‌های ارتباطی: رادیو و تلویزیون

رادیو در ساحل‌ عاج گسترده‌ترین رسانه ارتباطی است. در این کشور تعداد زیادی شبکه رادیویی دولتی و خصوصی وجود دارد. دو شبکه رادیویی ملی، «رادیوسی» (Radio CI) و «فرکانس ‌دو» نام دارند که بیش‌از 60 درصد شنوندگان به آن‌ها گوش می‌دهند. این دو روی موج اف‌ام، شبانه‌روزی و به زبان فرانسه برنامه پخش می‌کنند؛ اما شبکه‌ای به‌نام «اونوسی اف‌‌‌ام» (ONUCI FM) در رتبه سوم محبوبیت، قرار دارد که نام دیگرش «رادیو صلح» است و به‌دنبال بحران اخیر و برای پوشش اخبار سازمان ملل تأسیس شد. این رادیو نیز سراسری است و به زبان فرانسه و همچنین زبان‌های ملی دیگر برنامه پخش می‌کند. درنهایت می‌توان به یک شبکه رادیویی دیگر به‌نام «بنگ‌‌شو» (Bengueshow) اشاره کرد که اینترنتی است و عمده فعالیت آن پخش موسیقی‌های آفریقایی می‌‌باشد.

رادیوتلویزیون دولتی ساحل‌ عاج، با نام اختصاری RTI شناخته می‌شود (Auzias & Labourdette, 2008: 376). این سازمان در سال 1962 تأسیس شده و تحت نظارت دولت قرار دارد. تعداد شبکه‌های تلویزیونی دولتی دوتاست که شبکه یک، روزانه 10 الی 13 ساعت و شبکه دو که شبکه‌ای عمدتاً فرهنگی است، 6 الی 8 ساعت برنامه پخش می‌کنند؛ شبکه یک، برنامه‌هایی عمومی پخش می‌کند و از زمانی که شبکه دو تأسیس شده، آن را به‌نام «لاپرمیر» (La Première) (نخستین) می‌شناسند. در بحران سال 2010-2011، این شبکه کاملاً در انحصار دولت باگبو بود و برای مقاصد تبلیغاتی استفاده می‌شد. البته واتارا هم در اوج بحران نظامی سال 2011، شبکه‌ای با نام «تلویزیون ساحل‌ عاج» (TCI) درمقابل آن راه انداخت، اما کمی بعد از سقوط باگبو در اوت 2011، تی‌سی‌آی در آرتی‌آی ادغام شد و این شعار را برگزید: «شبکه‌ای که همگان را گردهم می‌آورد».

اما این شبکه، تنها شبکه‌ای‌‌ست که برنامه‌هایی عمومی و در سطحی فراگیر پخش می‌کند. به‌نوعی می‌توان گفت آرتی‌آی، مابین شبکه‌های تلویزیونی، معادل «فرترنیته متن» درمیان نشریات است. این شبکه، 97.71 درصد از برنامه‌های خود را به زبان فرانسه و مابقی را به زبان‌های محلی ارائه می‌دهد. شریک مهم این شبکه کانال فرانس انترناسیونال است که برخی برنامه‌های خود را در اختیار آرتی‌آی یک قرار می‌‌دهد. آرتی‌آی دو یا کانال دو، خیلی دیرتر از شبکه قبلی و در سال 1983 تأسیس گردیده است. بیشتر برنامه‌های آن سرگرمی است و ازاین‌رو جوان‌پسندتر می‌‌باشد. البته برنامه‌های آن در استودیوهای همان شبکه یک تهیه می‌شوند. پیش‌بینی می‌شود شبکه دو، به‌زودی به بخش خصوصی واگذار گردد.

شایان‌ذکر است که در کنار این دو شبکه اصلی، چند شبکه محدود دیگر به نام‌های «آرتی‌آی اسپورت تی‌وی»، «آرتی‌آی موزیک تی‌وی»، «تام‌تام تی‌وی» نیز وجود دارند که دو شبکه نخست، منحصراً و در زمان‌هایی بسیار محدودتر، به پخش موسیقی و برنامه‌های ورزشی می‌پردازند (Auzias & Labourdette, 2008: 377). تام‌تام تی‌وی هم که در سال 2008 تأسیس شده است، اولین شبکه بین‌المللی ساحل‌ عاج است که بسیاری از نقاط جهان را پوشش می‌دهد. عنوان این شبکه از واژه تام­تام که نام نوعی ساز کوبه­ای آفریقایی است، گرفته شده است. این شبکه خصوصی، مأموریت خود را شناساندن چهره واقعی آفریقا معرفی کرده است. جان جی (John Jay)، مدیر این شبکه، جایی این‌چنین اظهار کرده است: «هرروز خدا، متحیر می‌شویم از شیوه‌ای که با آن، رسانه‌های غربی قاره ما را معرفی می‌کنند... . هیچ‌کس از خود ما آفریقایی‌ها برای صحبت از قاره‌مان و زیبایی‌های آن شایسته‌تر نیست».

رسانه‌های مکتوب: روزنامه‌ها و مجلات

از سال 1960 تا 1990، تنها دو روزنامه؛ یکی به‌نام «فرترنیته متن» (Fraternité matin) و دیگری به‌نام «ایوار سوار» (Ivoire soir)، و دو مجله هفته‌نامه به نام‌های «فرترنیته ابدو» (Fraternité abdo) که مجله رسمی حزب دموکراتیک ساحل‌ عاج بود و «ایوار دیمانش» (Ivoire dimanche) وجود داشت.

«فرترنیته متن» که به زبان فرانسه منتشر می‌شود، پرفروش‌ترین و پرخواننده‌ترین روزنامه این کشور محسوب می‌گردد (Auzias & Labourdette, 2008: 376). نام مرسوم این روزنامه میان اهالی کشور «فرت‌مت» است و تیراژ آن به حدود 250000 نسخه در روز می‌رسد. این نشریه در سال 1964 و به‌‌دست بوآنی تأسیس شد و از سال 1997 تاکنون، نسخه اینترنتی آن‌ هم روی شبکه موجود است. در سال 1991، باز شدن فضای سیاسی و بازگشت نظام چندحزبی، راه را برای آزادی و تکثر بیان بازنمود. 6 سال بعدازاین تاریخ، یعنی در سال 1997، تعداد نشریات کشور به 187 رسید. درآمدی نیز که از فروش نشریات حاصل می‌شد بالا بود؛ 4.8 میلیارد فرانک، یعنی بیش‌از 70 درصد فروش کل مطبوعات خارجی و داخلی.

احساس‌گرایی، شایعه، افترا و تهمت گروه‌های مختلف سیاسی، در مطبوعات این کشور رایج است. روزنامه‌های جناح‌های مختلف، مواضع تند و روشنی نسبت به یکدیگر دارند؛ تا آنجا که در مواقع بحران و تنش‌های سیاسی، کار به ناسزاترین واژه‌ها و تعابیر می‌کشد. به‌‌گفته یکی از ناظران: «در ساحل‌ عاج، اغلب گفته می‌شود که روزهای یکشنبه خبری از بحران نیست، تنها به این دلیل که در این روز، هیچ روزنامه‌ای منتشر نمی‌شود».[VII]

از دیگر روزنامه‌ها می‌توان «نوترو ووا» (راه ما)، «لو ژور پلوس»، «سوار انفو»»، «لو لیبرال» و «اینتر» (L’Inter) را نام برد. این آخری که در سال 1998 تأسیس شده، نخستین روزنامه آفریقایی است که انعکاس اخبار بین‌المللی را در رأس فعالیت‌های خود قرار داد. یکی از ستون‌های جالب این روزنامه، «نامه آمریکا» نام دارد و به نقطه‌نظرات و نگاه آمریکایی‌ها درباره آداب و سنن آفریقایی می‌پردازد. «لوژور پلوس» تنها روزنامه‌ای‌‌ست که از قاعده مذکور درباره روزنامه‌های ساحل‌ عاجی مستثنا است و موضع‌گیری سیاسی و جناحی ندارد. درمورد «نوترو ووا» هم می‌توان گفت که این روزنامه، وابسته به حزب جبهه مردمی ساحل‌ عاج یعنی جریان سیاسی مخالف دولت است.

دربین مجلات طنزآمیز، «بیش» (Gbich) مشهورترین است. واژه «بیش»، به معنی ضربه است. شخصیت تلویزیونی معروف گومبو که پیش‌تر به او اشاره شد، در ابتدا مخلوق همین مجله بوده است. نکته دیگر اینکه «بیش» هفتگی و در ابیجان منتشر می‌شود و پر از داستان‌های مصور درباره زندگی روزمره اهالی کشور است؛ اما درمیان مجلات دولتی مهم «فم دفریک» (زن آفریقا)، «اسپسیال اوتو» (Spécial Auto) و «گیدو» (Guido) قابل‌ذکرند. روزنامه «اسلام» (Islam) هم به مسائل مربوط به مسلمانان و دین اسلام می‌پردازد. فهرست سایر روزنامه‌ها و مجلات، در شکل لاتینشان، به شرح زیر است:

-          Média mag,

-          l’Initié,

-          le Sauveur,

-          Mimosas,

-          Life,

-          Top Visage,

-          Mousso,

-          Flash Afrik,

-          Prestige Magazine,

-          Le matin d’Abidjan,

-          L’événement,

-          Le sport,

-          L’Intelligent d’Abidjan,

-          le National,

-          Le Front,

-          Douze,

-          La Nouvelle République.

شایان‌ذکر است که طی بحران سال‌های 2010 و 2011، مطبوعات این کشور با محدودیت، سانسور و مشکلات زیادی روبه‌رو بودند؛ ازجمله اینکه دفتر بسیاری از آن‌‌ها، مانند «لو پتریوت» (‌وطن­پرست) بارها به آتش کشیده شد؛ بسیاری از روزنامه‌نگاران نیز تهدید شدند.

به‌‌طورکلی، روزنامه‌ها در ساحل‌ عاج مورد توجه هستند و در صبح‌ها افراد زیادی را درمقابل کیوسک‌ها درحال خواندن تیتر اخبار می‌توان یافت. رسم عجیبی هم که در ساحل‌ عاج وجود دارد، اجاره دادن روزنامه است؛ به‌گونه‌ای که برخی افراد که توان مالی خرید روزنامه را ندارند، آن را به قیمت بسیار کمتر اجاره می‌کنند!

خبرگزاری رسمی ساحل‌ عاج، «آژانس خبری AIP» است که مدیر آن خانم بری سانا اومو، در دی‌ماه سال 1395، سفری به ایران داشت و با مدیران بعضی خبرگزاری‌های ایرانی، ازجمله «خبرگزاری جمهوری اسلامی» (ایرنا) ملاقات کرد. در تهران بین خبرگزاری ساحل‌ عاج و خبرگزاری ایرنا قرارداد همکاری امضا شد که البته خروجی عملی نداشت و صرفاً در حد یک سند نمادین همکاری بین دو کشور باقی ماند. در سپتامبر 2020 نیز سفیر ایران، با مدیر خبرگزاری رسمی ساحل‌ عاج ملاقاتی انجام داد که طی این دیدار، طرف ساحل‌ عاجی، خواهان افزایش روابط رسانه‌ای بین دو کشور شد.

اینترنت و سایر وسایل ارتباط جمعی

زیرساخت‌های سخت‌افزاری و نرم‌افزاری مربوط به اینترنت در ساحل‌ عاج، به‌طور فزاینده‌ای درحال رشد است. بیشتر این طرح‌های توسعه، توسط شرکت‌های خارجی و بیشتر فرانسوی درحال اجرا هستند. دولت ساحل‌ عاج درحال نصب شبکه فیبر نوری در این کشور است. شرکت‌های تلفن همراه مثل «اورانژ» و «ام‌‌تی‌‌ان»، معمولاً اینترنت روی گوشی، از طریق مودم و خط تلفن ارائه می‌دهند. اینترنت در ساحل‌ عاج، کیفیت و سرعت خوبی دارد و خوشبختانه از سانسور و فیلترینگ خبری نیست. شبکه‌های اجتماعی، به‌خصوص فیس‌‌بوک، به‌شدت پرطرفدار هستند. البته جرائم اینترنتی هم در ساحل‌ عاج بیداد می‌کند.

از زمانی که شبکه جهانی اینترنت گسترش پیدا کرده، وبگاه‌های بسیاری در ساحل‌ عاج پدید آمده‌اند که از معروف‌ترین آن‌ها می‌توان به Abidjan.net اشاره کرد. این وبگاه، اخبار داخلی و خارجی را از طریق مقالات و کاریکاتورهای روزنامه‌های مختلف کشور انعکاس می‌دهد. دیگر وبگاه‌های معروف و پربیننده، عبارت‌اند از:

-          Abidjanshow.com,

-          Sport-ivoire.ic,

-          Ivoire-blog.com,

-          Koaci.com,

-          Fratmat.info,

-          Rti.ci,

-          Gouv.ic.

تعداد کاربران اینترنتی در سال 2008، برای هر هزار نفر 32 نفر اعلام شده بود. در آمار همین سال، تعداد خطوط تلفن ثابت برای همین تعداد نفر، 17 خط اعلام شده بود. در آمار سال 2010، از هر هزار نفر ساحل‌ عاجی، 760 نفر صاحب تلفن همراه بودند. درمورد تعداد دستگاه‌های تلویزیون، آمار تازه‌ای دردست نیست و در آخرین آمار که به سال 2001 برمی‌گردد، از هر هزار نفر ساکن این کشور، 61 نفر صاحب تلویزیون بودند.[VIII]

روابط با جمهوری اسلامی ایران

پیشینه روابط سیاسی و اقتصادی با ایران

تاریخ روابط رسمی ساحل‌ عاج با ایران چندان طولانی نیست و به سال 1353 شمسی بازمی‌گردد. در این سال، وزیر امور خارجه ساحل‌ عاج، هانری کونان بدیه (که پیش‌از باگبو رئیس‌جمهور بود) به تهران سفر کرد و مقدمات آغاز روابط رسمی سیاسی را در سال 1354 فراهم نمود. کمی بعد، یعنی در سال 1356، ابتدا کشور ساحل‌ عاج و سپس ایران، سفارتخانه‌های خود را در شهرهای تهران و ابیجان دایر نمودند؛ اما در ابتدا، سطح نمایندگی ایران در ساحل‌ عاج در حد کاردار بود. در دوران پیش‌از انقلاب اسلامی، فلیکس هوفوئه بوآنی یک‌بار به ایران سفر کرد و با مقامات ایرانی، ازجمله شاه و ملکه دیدار نمود.

در دوران پس‌از انقلاب اسلامی، در تاریخ 1 آبان 1365 برقراری روابط ساحل‌ عاج با رژیم صهیونیستی و تصمیم این کشور مبنی بر انتقال سفارتش از تل‌آویو به بیت‌المقدس، موجب نارضایتی جمهوری اسلامی ایران و قطع روابط با آن شد. ایران سفارت خود در شهر ابیجان را تعطیل کرد و به‌طرف مقابل نیز اعلام کرد که سریعاً باید سفارتش در تهران را تعطیل نماید.

اما در دهه 70 شمسی، به‌دنبال دیدار وزرای خارجه دو کشور در اجلاس سازمان عدم تعهد در سال 1372، روابط مجدداً ازسر گرفته شد. 3 سال بعد، یعنی در سال 1375، دو نفر از مقامات ایرانی، وزیر جهاد سازندگی و معاون امور بین‌الملل وزارت امور خارجه، طی سفری به ساحل‌ عاج، با مقامات این کشور ملاقات و مذاکره نموده و مقدمات بازگشایی سفارتخانه‌های خود را فراهم ساختند؛ به این ترتیب، در سال 1377، سفارت ایران در ابیجان بازگشایی شد و حسین عبدی، به‌عنوان سفیر فوق‌العاده و تام‌الاختیار جمهوری اسلامی ایران عازم ابیجان گردید. ساحل‌ عاج نیز در سال 1380 سفارت خود در تهران را باز کرد و آقای روش دسومپسیون (Roch d’Assomption) را به‌عنوان سفیر خود در تهران معرفی نمود. دسومپسیون تا پایان حکومت باگبو، سفیر ساحل‌ عاج در ایران باقی ماند و پس‌از او این سمت، در دوره‌ واتارا، به عبدالله سیسه (Abdullah Cisse) واگذار شد. عبدالله سیسه، سال 1396 درپی بیماری، دار فانی را وداع گفت؛ در حال حاضر، تاماکولو واتارا، نماینده دیپلماتیک ساحل‌ عاج در ایران می‌باشد. البته سمت رسمی وی کاردار است.

سال 1381، آقای رضا حاجی کریم جباری، به‌عنوان سفیر ایران در ساحل‌ عاج انتخاب شد. در بهمن‌ماه 1381، آقای خرازی، وزیر خارجه وقت ایران، در رأس هیئتی بزرگ از مقامات نظامی و مسئولان اقتصادی و سیاسی، به ساحل‌ عاج سفر کرد. در این سفر، پیرامون همکاری‌های گوناگون سیاسی، اقتصادی و بین‌المللی، بحث و تبادل‌نظر صورت گرفت. هیئت ایرانی در این سفر، یک مجتمع بزرگ فرهنگی-آموزشی و درمانی، با نام «الزهرا(س)» در شهر ابیجان افتتاح نمود. در همین سال، آقای خاموشی، رئیس وقت اتاق بازرگانی، صنایع و معادن، در رأس هیئتی متشکل از اعضای اتاق بازرگانی و عاملان اقتصادی بخش خصوصی، به دعوت اتاق بازرگانی ساحل‌ عاج، از 17 لغایت 19 تیرماه، از این کشور دیدار و با مقاماتی چند، ازجمله نخست‌وزیر و رئیس مجلس ملی ساحل‌ عاج  ملاقات و گفتگو کرد. در این دیدار، رئیس مجلس ملی ساحل‌ عاج، ممدو کولیبالی، چنین اظهار کرد: «استراتژی کشور ما همکاری با همه کشورها، خصوصاً کشورهای آسیایی و به‌ویژه ایران می‌باشد و به همین منظور، سفارتمان را در تهران افتتاح نمودیم. روابط سیاسی دو کشور در سطح خوبی است، ولی باید روابط اقتصادی را نیز همپای آن گسترش دهیم». نخست‌وزیر، آقای انگسان (N’Guessan) نیز ضمن استقبال از همکاری‌های بازرگانی گفت: «ما سفارت خود در تهران را افتتاح نمودیم تا همکاری‌های خود را با شما گسترش دهیم، زیرا فرصت‌های زیادی برای همکاری باهم داریم». گیوم سورو، رئیس وقت مجلس ملی ساحل‌ عاج نیز در چند نوبت دیدارهایی در تهران با علی لاریجانی، رئیس مجلس شورای اسلامی انجام داد.

افزون بر این، آقای محمدی عراقی، رئیس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی ایران، در سال 1382 سفری به این کشور داشت که نشان می‌داد، طرفین همچنین علاقه‌مند به همکاری‌ در حوزه فرهنگ نیز هستند. در همین زمان و بلافاصله پس‌از زلزله فاجعه‌بار بم،‎‎ امام ‎ادریس‎ قدوس،‎ رئیس جمعیت‎ ملی‎‎ اسلامی کشور ساحل‌ عاج، در دیدار با آقای عراقی،‎ تسلیت و همدردی‎ دولت‌مردان‎ و مردم‎ کشور ساحل‌ عاج‎ با ملت و دولت ایران را اعلام داشت و اظهار نمود: «این حادثه‎ تأسف‌بار فقط برای‎ ملت‎‎ و مسئولان‎‎‎ ایران نیست، بلکه‎‎ این فاجعه برای‎‎ کل‎ جهان‎ اسلام‎ است‎ و همه‎ ملت‌های مسلمان، عزادار این واقعه‎ اسفبار هستند». وی سپس‎ از کمک‌های جمهوری اسلامی‎ ایران‎‎ در ساخت‎ مسجد و مراکز علمی‎‎ و فرهنگی در ساحل‌ عاج‎ قدردانی نموده، خواستار استمرار کمک‌های مالی‎ ایران‎‎ شد. افزون بر این، امام‎ ادریس‎ قدوس،‎‎ بر ارسال‎ کتب‎ مرجع تفسیر اسلامی‎‎ و فرهنگی از ایران‎ به‎‎ ساحل‌ عاج‎ و اعطای‎ بورس‎ تحصیلی‎ به جوانان‎‎ این کشور برای‎ تحصیل‎ در دانشگاه‌ها و حوزه‎‎های‎ علمیه ایران‎ تأکید کرد.

شایان‌ذکر است آقای جباری تا سال 1384، در سمت سفیر جمهوری اسلامی ایران در ساحل‌ عاج باقی ماند که درزمینه اقتصادی، کارنامه درخشانی از خود به‌جای گذاشت. ازجمله برنامه فروش اتوبوس‌های ایران‌خودرو به شرکت اتوبوس‌رانی شهری ساحل‌ عاج در دوره ایشان رقم خورد. در زمان ایشان نمایشگاه‌های متعددی از تولیدکننده‌های ایرانی در ساحل‌ عاج برگزار گردید و سفرهای دیپلماتیک بین دو کشور افزایش یافت. جباری روابط خوبی هم با لبنانی‌های مقیم ساحل‌ عاج برقرار کرده بود. پس‌از او، آقای محمد امین‌نژاد به این سمت منصوب شد.

از رویدادهای عجیب این دوره می‌توان به پناه آوردن واتارا و همسرش، درحالی‌که تحت تعقیب نیروهای دولت باگبو بودند، به اقامتگاه سفیر ایران اشاره کرد که از این فرصت استفاده‌ای نشد و شاید خاطره بد این رویداد هنوز در ذهن رئیس‌جمهوری فعلی ساحل‌ عاج مانده باشد. پس‌از آقای امین‌نژاد نیز آقای سیدرضا نوبختی به این مقام منصوب گردید که تا پیش‌از تشدید درگیری‌های پس‌از انتخابات ریاست‌جمهوری اخیر در ابیجان اقامت داشت، اما با بحرانی و ناامن‌‌شدن اوضاع برای مدتی کوتاه به ایران بازگشته و با آرام‌تر شدن اوضاع، دوباره در همان مقام سفیری، عازم کشور ساحل‌ عاج شد. سیدرضا نوبختی در زمان بحران 2010 و 2011 عملکرد خوبی داشت و به‌رغم مخاطرات زیادی که حضور در ساحل‌ عاج می‌توانست برای دیپلمات‌های ایرانی و خانواده‌هایشان ایجاد کند، ترجیح داد در صحنه باقی بماند. درنهایت با توجه به وخامت اوضاع، دیپلمات‌های ایرانی با هلیکوپتر از محل درگیری‌ها خارج شدند. از نکات مثبت دوره سفارت نوبختی در ساحل‌ عاج، به اجرای پروژه زیرگذر ریویرا در ابیجان توسط یک شرکت ایرانی می‌توان اشاره کرد که از پروژه‌های بزرگ ساحل‌ عاج با تأمین مالی بانک جهانی بود. در جریان این پروژه که با نظارت وزارت زیرساخت ساحل‌ عاج اجرا شد، سیدرضا نوبختی همکاری‌ها و مساعدت‌های شایانی را در این زمینه از خود نشان داد.

از ابتدای سال 1394، منصور شکیب‌‌مهر، به‌عنوان سفیر جمهوری اسلامی ایران در ساحل‌ عاج انتخاب شد. از برنامه‌های موفق شکیب‌‌مهر در ساحل‌ عاج می‌توان به قرارداد فروش خودروهای سواری رانا و سمند تولید شرکت ایران‌خودرو به سازمان تاکسی‌رانی ساحل‌ عاج؛ برگزاری برنامه کنسرت مشترک نوازندگان ایرانی-ساحل‌ عاجی در کاخ فرهنگ ابیجان؛ برپایی نمایشگاه معرفی صنایع‌دستی ایران؛ برگزاری اولین موزه سیار کودک در ساحل‌ عاج ازسوی بخش خصوصی ایران؛ برپایی همایش وحدت اسلامی با حضور فرق مختلف اسلامی در ساحل‌ عاج؛ حمایت از فعالیت‌های تبلیغی جامعةالمصطفی در غرب آفریقا؛ برگزاری نمایشگاه‌های محصولات تولید شرکت های ایرانی در ساحل‌ عاج (ازجمله نمایشگاه ویژه­ای که در هتل عاج ابیجان برگزار شد)؛ مذاکرات جدی برای برگزاری کمیسیون مشترک و حمایت عملی و همه‌جانبه از شرکت‌ها و تجار ایرانی در ساحل‌ عاج؛ رایزنی با استانداری‌های مختلف ایران برای همکاری اقتصادی و تجاری با ساحل‌ عاج اشاره کرد. در طول دوره چهارساله حضور شکیب‌‌مهر در ساحل‌ عاج، تیم‌های اعزامی ایرانی نیز در چند رقابت بین‌المللی ورزشی، ازجمله در مسابقات جهانی تکواندو در ابیجان حائز مدال شدند. مأموریت وی در ساحل‌ عاج در سال 1398 پایان یافت. به‌‌طورکلی، با توجه به تنوع و چندبعدی بودن دستاوردهای منصور شکیب‌‌مهر در ساحل‌ عاج، این دیپلمات ایرانی را می‌توان از موفق‌ترین سفرای جمهوری اسلامی ایران در قاره آفریقا، به‌ویژه در عرصه دیپلماسی فرهنگی به‌‌شمار آورد.

سفیر فعلی جمهوری اسلامی ایران در ساحل‌ عاج، کوروش مجیدی نام دارد. وی در مرداد 1398، قبل از اعزام به ساحل‌ عاج، با حسن روحانی، رئیس‌جمهور ایران ملاقات کرد. مجیدی در شهریور 1398، با بهمن عبداللهی، رئیس اتاق تعاون ایران نیز دیداری داشت و در جریان این دیدار، مجیدی با تأکید بر اهتمام ویژه سفارت جمهوری اسلامی ایران برای حمایت از گسترش فعالیت‌های اقتصادی بین دو کشور، پیشنهاد داد یک نمایشگاه دائمی از کالاهای ایرانی در کشور ساحل‌ عاج، به‌عنوان پایگاه اقتصادی ایران ایجاد شود. کوروش مجیدی در آبان 1398 رونوشت استوارنامه خود را به وزیر خارجه ساحل‌ عاج ارائه کرد و چند روز پس‌ازآن، در 23 آبان 1398، در دیدار با الحسن واتارا در کاخ ریاست‌جمهوری ساحل‌ عاج، استوارنامه خود را رسماً به رئیس‌جمهور این کشور ارائه نمود. درحین این ملاقات، رئیس‌جمهور ساحل‌ عاج، ضمن ابلاغ سلام‌های گرم خود به رئیس‌جمهور ایران، بر تقویت مناسبات اقتصادی دو کشور تأکید و خواستار حضور فعال سرمایه‌گذاران و فعالان اقتصادی ایران در بخش‌های مختلف این کشور شده بود. کوروش مجیدی در ادامه ملاقات‌های خود با مقامات ارشد دولت ساحل‌ عاج، در دی 1398، با معاون رئیس‌جمهور ساحل‌ عاج، دانیل کابلان دانکان نیز ملاقات کرد که موضوع اصلی این دیدار انتقال فناوری از طرف ایرانی به کشور ساحل‌ عاج، به‌خصوص درزمینه کشاورزی و فرآوری محصولات بود.

در اینجا این نکته را نیز یادآور می‌شویم که در برهه‌هایی، روابط ایران و ساحل‌ عاج دستخوش تأثیر مخرب توطئه­های رژیم صهیونیستی بوده است؛ ازجمله در سال 2009، سفیر اسرائیل در ساحل‌ عاج، مراتب اعتراض شدید رژیم صهیونیستی به پیشرفت روابط میان ایران و ساحل‌ عاج را به اطلاع لوران باگبو می‌رساند و اعلام می‌دارد که ساحل‌ عاج، باید مواضع خود در رابطه با ایران را مشخص نماید. وی در این دیدار کمک‌های نظامی و تسلیحاتی و جاسوسی اسرائیل به این کشور آفریقایی را یادآور می‌شود و درمقابل، از باگبو می‌خواهد تا حجم مبادلات تجاری خود با ایران را کاهش دهد. وی دلیل توقف اعطای ویزا به مسیحیان ساحل‌ عاج برای زیارت بیت‌المقدس را در همین زمینه توصیف می‌کند و اظهار می‌دارد: تا زمانی که ساحل‌ عاج تکلیف خود در موضع‌گیری درقبال ایران را حل نکند، این مشکل مرتفع نخواهد شد.

البته باگبو، به‌دلیل علاقه‌ای که به تاریخ ایران داشت، روابط کشورش با ایران را حفظ کرد و برای مثال، در سال 2010، در سخنانی در سفارت جمهوری اسلامی ایران در ابیجان، از توسعه همکاری‌های این کشور با ایران خبر داد [IX] و پس‌ازآن سفیر ایران، طی مصاحبه‌ای مطبوعاتی، از «آماده‌سازی زمینه‌های سرمایه‌گذاری‌های احتمالی شرکت‌های ایرانی در ساحل‌ عاج» خبر داد. از این خبر همچنین این‌گونه برمی‌آمد که دو کشور قصد دارند تا طی برنامه‌ای 5 ساله، حجم مبادلات خود را به میزان 200 تا 300 میلیون دلار افزایش دهند. در این خبر همچنین این‌گونه‌ می‌خوانیم که هم‌اکنون (منظور در زمان مخابره این خبر) ایران سالانه حدود 20 میلیون دلار کاکائو از کشور ساحل‌ عاج وارد می‌کند؛ سپس از افزایش همکاری‌ها درزمینه پزشکی و اراده ساحل‌ عاج برای استفاده از تخصص و فنون پزشکان ایرانی صحبت شده بود. در حوزه اجتماعی نیز به فعالیت‌ها و کمک‌های ایران به زنان یکی از جمعیت‌های مسلمان ناحیه کوکودی در اکتبر 2009، اشاره‌ای دیده می‌شد.

موافقت‌نامه‌ها و همکاری‌های مشترک

روابط سیاسی و اقتصادی دو کشور ایران و ساحل‌ عاج، فرازونشیب‌های بسیاری داشته است؛ به‌ویژه در حوزه‌ اقتصاد، تلاش‌های قابل‌توجهی در دهه گذشته صورت گرفته است؛ اما در حوزه سیاسی، به‌رغم تلاش دو طرف، موانع بسیاری وجود داشته، ازجمله اینکه رأی ساحل‌ عاج تا پیش‌از سال 1387 به قطعنامه‌های سازمان ملل علیه ایران، در حوزه حقوق بشر همواره ممتنع بوده است (ساحل‌ عاج، 1388: 168)؛ اما پس‌ازاین تاریخ، در این زمینه تغییراتی رخ می‌دهد که همان‌طور که اشاره شد، خشم رژیم صهیونیستی را هم برمی‌انگیزد. در اجلاس سران جنبش عدم تعهد در تهران، در شهریورماه 1391، رئیس‌جمهوری ایران در ملاقاتی با فرستاده ویژه رئیس‌جمهوری ساحل‌ عاج، روابط دو کشور را مطلوب توصیف نمود و اظهار داشت: «ایران و ساحل‌ عاج دو ملت برادر هستند که هیچ مانع و مشکلی در مسیر ارتقای سطح روابط خود ندارند». وی همچنین به ظرفیت‌های فراوانی اشاره کرد که همچنان ازسوی دو طرف مورد توجه قرار نگرفته‌اند و باید در آینده فعال شوند. در این دیدار مقام ساحل‌ عاجی نیز ضمن اشاره به منابع فراوان ثروت در کشورش و با مثبت ارزیابی کردن روابط دو کشور، به‌ویژه در 10 سال اخیر، از تداوم و گسترش همکاری‌ها، به‌‌خصوص درزمینه صنایع کشاورزی و دارویی استقبال کرد. شایان‌ذکر است که دعوت ریاست‌جمهوری ایران از مقامات ساحل‌ عاج برای شرکت در اجلاس سران از طریق وزیر ورزش، تسلیم الحسن واتارا، رئیس‌جمهور ساحل‌ عاج شده بود. در این سفر، آقای عباسی با نخست‌وزیر وقت ساحل‌ عاج نیز دیدار کرده و طی آن، کوادیو الهوسو، از اقدامات عمرانی ایران در کشور متبوعش تشکر کرده و خواستار گسترش روابط شده بود.[X]

در طول دوران کوتاه روابط ایران و ساحل‌ عاج، ازجمله مهمترین اقداماتی که ازسوی دو کشور و در چارچوب روابط دوجانبه صورت گرفته است، می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

-   بازگشایی سفارتخانه دو کشور؛

-  برگزاری شش نمایشگاه از کالاهای جمهوری اسلامی ایران در ساحل‌ عاج؛

-  تأسیس کلینیک هلال‌احمر جمهوری اسلامی ایران در ابیجان در بهمن‌ماه 1383؛

-   ایجاد خطوط اعتباری توسط بانک توسعه صادرات ایران و پوشش بیمه‌ای آن توسط صندوق ضمانت صادرات ایران، به‌منظور تسهیل توسعه صادرات کالا و خدمات؛

درزمینه توافق‌های همکاری نیز تاکنون اقدامات مناسبی صورت پذیرفته، ازجمله موافقت‌نامه‌های آموزشی و فرهنگی میان ارگان‌های دولتی و دانشگاه‌های دو کشور امضا شده است (ساحل‌ عاج، 1388: 174) که اهم آن‌ها عبارت‌اند از:

-          موافقت‌نامه فرهنگی، علمی و آموزشی، مهرماه 1383؛

-          قرارداد همکاری میان دانشگاه تربیت مدرس و دانشگاه فلیکس هوفوئه بوآنی (کوکودی سابق)، شهریور 1384؛

-          موافقت‌نامه همکاری پستی، تیرماه 1387؛

-           موافقت‌نامه انتشار تمبر مشترک، تیرماه 1387؛

-          یادداشت تفاهم بین خبرگزاری ایرنا و آژانس خبری ساحل‌ عاج(AIP) ، 1395؛

زمینه‌ها و راه‌های مناسب برای توسعه روابط با ساحل‌ عاج

ساحل‌ عاج به‌دلیل موقعیت جغرافیایی بسیارخوبی که دارد و دروازه ورود به غرب آفریقا محسوب شود، می‌‌تواند کشور مهمی در روابط خارجی ایران باشد. این کشور بخش عمده‌ای از کاکائو و قهوه جهان را تولید می‌نماید؛ افزون بر این، ساحل‌ عاج در راه توسعه اقتصادی و عمرانی خود، به کمک کشورهایی چون ایران، نیاز جدی دارد. در این زمینه البته اقدامات خوبی تاکنون، به‌ویژه از ابتدای دهه هشتاد شمسی به این‌سو، صورت گرفته است. برای مثال، درزمینه کشاورزی که صنعت اول این کشور محسوب می‌شود، تقاضا برای کمک‌های ایران وجود داشته است. ازجمله در دیداری که میان وزیر امور خارجه ساحل‌ عاج و وزیر بازرگانی ایران در آذرماه 1386 انجام گرفت، باکایوتا، ضمن اشاره به روبه رشد بودن مسیر روابط ایران و ساحل‌ عاج، اظهار داشت: «اعطای وام یک‌میلیون دلاری بلاعوض و گشایش خط اعتباری 90 میلیون دلاری ازسوی ایران به ساحل‌ عاج، نشان از عمق روابط دو کشور دارد» (6/9/86، روزنامه رسالت)، همچنین سفیر ساحل‌ عاج در ایران طی دیداری که در اردیبهشت‌ماه 91 با مدیرعامل گروه صنعتی تراکتورسازی ایران داشت، تقاضای کشورش را برای راه‌اندازی خط تولید تراکتور ایرانی در این کشور اعلام نمود.[XI] شایان‌ذکر است که صنعت کشاورزی در ساحل‌ عاج همچنان ضعیف و ابتدایی است و بخش عمده‌ای از آن به شیوه‌های سنتی صورت می‌پذیرد. این شرایط می‌تواند برای ایران فرصتی تلقی گردد تا در آنجا حضور بیشتر و مؤثرتری داشته باشد و از این طریق، به رونق اقتصادی خود نیز کمکی کرده باشد. درزمینه صنعت اتومبیل نیز بستر مساعدی برای بازار خودروهای ایرانی در ساحل‌ عاج وجود دارد، کما اینکه اخیراً محموله‌ای شامل خودروهای تیبا به آنجا صادر شده است.[XII]

اما همچنان نمی‌توان گفت که روابط تجاری و اقتصادی دو کشور به سطح مطلوبی رسیده است. شرایط سخت سیاسی و نظامی سال‌های اخیر در ساحل‌ عاج، مانع بزرگی در گسترش روابط این کشور، نه‌تنها با ایران، بلکه با سایر ملل بوده است. کاهش رشد 3.45 درصدی میزان صادرات و واردات این کشور در سال 2007 نسبت به 2006، از آثار این شرایط است (168: 1388، ساحل‌ عاج). البته در همین سال 2007، رقم مبادلات تجاری ساحل‌ عاج با ایران، رشد 197 درصدی نسبت به سال قبل آن را نشان می‌دهد.

هیئت‌های تجاری و اقتصادی مبادله‌‌شده میان دو کشور تاکنون به شرح زیر است:

-           سفر خانم صفیا توباندوا، وزیر انرژی ساحل‌ عاج، در آبان‌‌ماه سال 1378 به تهران، جهت دیدار با مسئولان وزارتخانه‌های نیرو و مسکن و شهرسازی و امضای یادداشت تفاهم همکاری‌های انرژی میان دو کشور؛

-           سفر هیئت‌هایی از اتاق‌های بازرگانی دو کشور، به کشورهای متقابل در سال 1381 و امضای یادداشت تفاهم همکاری میان یکدیگر؛

-           سفر مدیر شرکت حمل‌ونقل ساحل‌ عاج به تهران، به‌منظور انجام مذاکرات با مسئولان شرکت ایران‌خودرو دیزل، جهت خرید اتوبوس؛

-           فعالیت و سرمایه‌گذاری شرکت شیرین‌‌عسل، به‌منظور خرید مستقیم دانه کاکائو از ساحل‌ عاج؛

-          سفر وزیر امور خارجه ساحل‌ عاج در سال 86 به تهران، جهت برگزاری اجلاس کمیسیون مشترک؛

-          سفر هیئت کارشناسی سازمان بنادر و دریانوردی ایران در فروردین‌ماه 1388 به ساحل‌ عاج، جهت نهایی‌‌نمودن موافقت‌نامه حمل‌ونقل دریایی؛

-          سفر هیئت تجاری-بازاریابی به تولیت سازمان بازرگانی استان یزد و به سرپرستی استاندار یزد به ساحل‌ عاج در بهمن‌ماه 1388.

در ادامه موافقت‌نامه‌هایی که تاکنون میان دو کشور و درزمینه همکاری‌های فرهنگی امضا شده، به یادداشت تفاهم‌های زیر در حوزه تجاری و اقتصادی می‌توان اشاره کرد:

-          یادداشت تفاهم همکاری‌های اتاق‌های بازرگانی دو کشور؛

-          یادداشت تفاهم همکاری‌های جمعیت هلال‌احمر جمهوری اسلامی ایران و صلیب سرخ و وزارت بهداشت ساحل‌ عاج؛

-          یادداشت تفاهم کمک‌های توسعه‌ای جمهوری اسلامی ایران به ساحل‌ عاج؛

-          یادداشت تفاهم اولین اجلاس کمیسیون مشترک همکاری‌های دو کشور؛

-          یادداشت تفاهم خواهرخواندگی بندر شهید رجایی و بندر ابیجان؛

-          موافقت‌نامه حمل‌ونقل دریایی-تجاری در سال 1388.

مهمترین برنامه‌هایی را که دو کشور، به‌منظور توسعه روابط دوجانبه درنظر دارند، می‌توان در خطوط کلی زیر خلاصه کرد:

-  تداوم برگزاری اجلاس‌های کمیسیون مشترک همکاری‌های دو کشور؛

-  پذیرش هیئت‌های تجاری بازرگانان لبنانی‌الاصل مقیم ابیجان؛

-  امضای موافقت‌نامه‌های زیرساختی اقتصادی (موافقت‌نامه‌های سرمایه‌گذاری، حمل‌ونقل هوایی، حمل‌ونقل دریایی، اجتناب از اخذ مالیات مضاعف، گمرکی و...).[XIII]

در پایان، شایان‌ذکر است دو کشور ایران و ساحل‌ عاج، دارای یک نکته مشترک فرهنگی-تمدنی به‌نام اسلام هستند که می‌تواند در پیشبرد اهداف مشترک و روابط فرهنگی دو کشور مؤثر باشد. رویکرد ضداستعماری برخی دولتمردان و سیاست‏گذاران ساحل ‏عاجی هم نکته مشترک آن‌ها با سیاست خارجی جمهوری اسلامی و دیپلماسی توسعه روابط جنوب-جنوب مدنظر دولتمردان ایرانی است. سفرهای متعدد گیوم سورو، رئیس مجلس ملی ساحل‌ عاج به ایران و ملاقات با مسئولان پارلمانی جمهوری اسلامی ایران، سفرهای متعدد وزرای کابینه جمهوری ساحل‌ عاج به ایران اسلامی و ماهیت سازنده و عمق مثبت این دیدارها، حضور فعال ساحل‌ عاج در سازمان کنفرانس اسلامی و اجلاس عدم تعهد، همه نشان از ظرفیت بالای تقویت روابط بین دو کشور دارد که البته عینی‏سازی و بالفعل کردن این ظرفیت‏های بالقوه، اراده بیشتر دو طرف را طلب می‌کند.



  1. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص. 15-18.
  2. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص. 19-23.
  3. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص.23-24.
  4. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص. 24-28.
  5. www.ins.ci
  6. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص.28-29.
  7. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص.29-33.
  8. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص 95-97.
  9. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، ص 97-98.
  10. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص 99-101.
  11. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص 101
  12. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص 102-103.
  13. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص 103.
  14. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، ص 104-109.
  15. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، ص 109-111.
  16. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص 111-113.
  17. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص 113-119.
  18. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص 119-120.
  19. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص 120-121.
  20. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص 121-123.
  21. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، ص 124.
  22. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص 124-127.
  23. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص 128-131.
  24. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص 131.
  25. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص 132-136.
  26. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص 136-141.
  27. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص 141-142.
  28. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص 142-143.
  29. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص 143-144.
  30. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص.259.
  31. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص.259-261.
  32. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص.262-264.
  33. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص.264-266.
  34. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص.267-268.
  35. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص.268-272.
  36. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص 281-282.
  37. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص 272-273.
  38. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، ص.273-278.
  39. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص.278-281.
  40. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص.282-284.
  41. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص. 284-289.
  42. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص.290-291.
  43. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص.291-293.