آثار تاریخی افغانستان
در افغانستان آثار تاریخی «آبدات تاریخی» نامیده میشود. آبده در زبان عربی به معنای امر عظیم، شیء غریب، سخن غریب و... است. هرات، بلخ (باکتریا)، سمنگان، وادی رود ارغنداب (آراخوزیا)، وادی رود کابل (گندهارا)، نیمروز، کاپیسا، بامیان، غزنی و... از مهمترین مناطق تاریخی افغانستان هستند. آثاری از دورههای مختلف دیرینهسنگی در سمنگان، دشت ناور، غرنی، بدخشان، فاریاب و جاهای دیگر پیدا شده است.آثار باستانی از عصر مفرغ و آهن در نیمروز، قندهار، غزنی، بغلان، فاریاب و قندهار آثار دوره هخامنشیان در اغلب مناطق افغانستان، از جمله در کابل، سمنگان، نیمروز، صفحات شمال در شیبرغان و جوزجان، آثار دوره یونان و باختری در آیخانم (در تخار)، شیبرغان، جوزجان، سمنگان و جاهای دیگر پیدا شده، آثار دوره کوشانی وکوشانی- ساسانی در کاپیسا، المچی تپه (در شمال)، بلخ، میدان، بغلان، غزنی، هده در ننگرهار، کابل، بامیان، قندوز، غور نیمروز و جاهای دیگر و آثار دوره اسلامی در نیمروز، هرات، مزار شریف، غزنی، کابل، غور و اکثر مناطق افغانستان به دست آمده است. آثار پیداشده در غاری در بدخشان، که حدود ۳۰ هزار سال قبل از میلاد را نشان میدهد. این آثار، که بر دیوار حک شدهاند نشاندهنده تصاویری از انسانهای اولیه و ابزارهای آن دوران در عصر حجر است.[۱]
در نواحی آق کپروک در جنوب مزار شریف در کنار رود شولگره آثار اشیای قدیمی مانند انگشتر، آیینه برنجی، لگام اسب، اسلحه، نگین لاجوردی انگشتر، دستبند و چیزهای دیگر پیدا شده که مربوط به عصر حجر جدید در دو تا سه هزار سال قبل از میلاد است. قدیمیترین ظروفگلی، متعلق به ۳ تا ۵ هزار سال قبل از میلاد است، در موندیگک پیدا شده که وگفته شده، شهر مونیگک در حوالی قندهار کنونی بوده و حدود ۳ هزار سال قبل از میلاد ایجاد شده است؛ قبل از آن نیز همیشه شهری در این ناحیه وجود داشته و از ۵ هزار سال قبل از میلاد سکونتگاه انسان بوده و بخشی از تمدنهای شرقی را تشکیل میداده است. این ناحیه بر سر راه بازرگانی بین شمال و جنوب و شرق و غرب قرار داشت و همیشه اهمیت تجاری و استراتژیکی داشته و مردم آن از تجار بزرگ بودهاند.
آثار فراوانی از تمدن یونان و باختری و تمدن یونان و بودائی در چاریکار، بامیان، آیبک، توپ دره در کاپیسا، بلخ، پلخمری، ننگرهار و جاهای دیگر پیدا شده است. شهر ایبک در دره رود خلم و در وسیعترین نقطه آن قرار دارد و به دلیل داشتن باغها، مزارع و اشجار فراوان یکی از مکانهای مهم دوران بودائی بوده و مغازههای زیادی، محل عبادت راهبان بودائی بود، در آن ساخته شده بود.
باکتریای باستان در دره رودخانه آمو موقعیت داشت. شهر آیخانم در کنار رود گوگچه و در محل التقای آن به رود پنج (دو کیلومتری رود پنج یا بعدتر آمودریا) واقع بوده است؛ آیخانم شهری با سبک یونانی و اولین و کاملترین شهر یونانی این ناحیه است، دولت یونان و باختری در قرن دوم یا سوم قبل از میلاد، این شهر را احداث کرد و فرهنگ و هنر یونانی را بر آن حاکم کرد. در سال ۱۹۶۱، محمدظاهرشاه هنگام شکار بهطور تصادفی ویرانههای این شهر را کشف کرد. در غرب باکتریا و شمال شرقی رود آقچه، شهر باستانی دلبرجین وجود داشت که هشت قرن مسکونی بود. گندهارا، که موقعیت کنونی آن ننگرهار و وادی رود کابل بوده است، در متون تاریخی بهصورت نگارهارا آمده است.
«در اوایل دوره میلادی، وقتیکه راهبان بودائی هندی به شمال غربی هند رسیدند در گندهارا و نیز در ناحیه جلالآباد افغانستان مستقر شدند و در حوالی روستای هده کنونی و بر فراز صخرهای مشرف به رود کابل، صومعههای بودائی فراوانی به وجود آوردند».[۲]
همچنین، آثار هنریگریک و بودیک در آن مشاهده شده است از نواحی دیدنی آن میتوان به «تپهکلان»، «تپه کافریها» «شاخیل غوندی»، «پرانس تپه»،«غارنو» و «دره غوندی» اشاره کرد. معابد و بناهای مراکز یادشده از شیست، سنگآهک و گل بنا شده بود.
در قلعه فتح که زمانی مرکز کیانیان بود، نیز ساروتار و نادعلی در ولایت نیمروز، آثار تاریخی فراوانی پیدا شده است و خرابههای آن هنوز مشاهده میشود. شهر غلغله در بامیان که توسط مغول ویران شد و شهر ضحاک در ۱۷ کیلومتری شهر بامیان در محل اتصال رودخانه بامیان و کالو که این نیز توسط مغولان ویران شد، ولی خرابههای آن باقی است، از شهرهایی قدیمیاند. این دو شهر قدیمی، قبل از حمله مغول در زمان غوریان تعمیر شده بودند. در دوران غزنویان در شهر غزنه و نیز برخی شهرهای دیگر مانند هرات و بست، کاخها، مساجد و ساختمانهای باعظمتی بنا شده است که اکثر آنها بر اثر حملات بعدی آسیب دیده، تعدادی از آنها بهکلی از بین رفته و فقط بخشی از آثار آنها باقی مانده است؛ از جمله کاخ آیینه خانه در غزنه، مقبره سبکتکین، مقبره شاه شهید، آرامگاه سلطان محمود و باغ مجاور آنکه روضه نیز نامیده میشود؛ همچنین لشکری بازار در امتداد ساحل رودخانه هیرمند در ولایت هلمند، آثار موجود در شهر قدیمی بست، قلعه غزنوی در وردک، کاخهای زیاد در مناطق مختلف و غیره. لشکری بازار در دوره غزنویان دارای مجموعهای از مقبرهها، مساجد، بازار، کارگاههای صنعتی و هنری بود.
در زمان غوریان آثار زیادی ایجاد شد؛ از جمله منار حدود ۶۴ متری جام در غور، مسجدجامع هرات، زیارتگاه امام خرد سرپل، زیارت بابا حاتم در غرب بلخ و غیره. منار جام در میان سلسلهکوههای بلند و در خم درهای در ساحل هریرود احداث شده است و از تماشاییترین بناهای تاریخی افغانستان محسوب میشود. ارتفاع آن ۶۳ متر و گاهی ۶۵ ذکر شده و قطر قاعده آن ۸ متر و گاهی ۹ متر اندازهگیری شده و دو راهپله مارپیچی از پایین تا بالای مناره بالا میرود. منار جام دارای قاعدهای ۸ ضلعی است و چهار استوانه مخروطیمانند در بالای آن است. در داخل استوانه اول دو راهپله مارپیچ وجود دارد. برج تماما از خشت پخته ساخته شده و بیرون آن با آجرکاری و کاشیکاری تزیین شده است. قدمت مناره به دوره سلطان غیاثالدین غوری میرسد و در پای آن نام سلطان غیاثالدین غوری به چشم میخورد. منار جام از لحاظ آجرکاری و کاشیکاری از آثار هنری و معماری زیبا در دوره اسلامی به شمار میرود. یونسکو در سال ۲۰۰۲، این منار را در فهرست آثار مهم جهان ثبت کرد و این نخستین اثر تاریخی افغانستان است که یونسکو آن را پذیرفته است. افغانستان از یونسکو خواسته بود تا مجسمههای بودا در بامیان، منطقه باستانی آیخانم در تخار، منطقه باستانی هرات و منار جام را در فهرست آثار ملی خود قرار دهد؛ ولی از این میان تنها منار جام پذیرفته شد.
مسجدجامع هرات از آثار بزرگ غوریان است و در سال ۱۲۰۱ میلادی، سلطان غیاثالدین محمد غوری بنای آن را آغاز کرد و سپس برادرش، معزالدین غوری آن را پایان داد. این مسجد شامل قبر غیاثالدین محمد غوری نیز هست.گفته شده، در دوران قبل از اسلام در این محل آتشکدهای وجود داشته و بعد به مسجد تبدیل شده است.این بنا در زمان حمله مغول ویران شد؛ ولی در زمان آلکرت، که پایتختشان در هرات بود، بازسازی شد. مسجدجامع هرات بعدها به فرمانگوهرشاد و در دوره حکومت سلطان حسین بایقرا و وزارت امیرعلی شیر نوایی بازسازی و مرمت شد و تزئینات زیادی از جمله کاشیکاریهای زیبا در آن اجرا شد و در فهرست یکی از بهترین و زیباترین آثار تاریخی افغانستان قرار گرفت.
یکی از آثار تاریخی هرات، ارگ هرات است و گفته شده، اسکندر آن را بنا کرده و سپس غوریان و آلکرمت آن را بازسازی کردند. در زمان حمله تیمور ارگ هرات ویران شد؛ اما بعدها در قرن پانزدهم میلادی توسط نوادگان تیمور آن را بازسازیکردند.قلعه اختیارالدین دژی مستحکم است و از خشت پخته ساخته شده است. بلخ شهری بسیار قدیمی است و آثار ایجادشده در آن بارها تخریب و دوباره آثار جدید در آن ساخته شده است.آخرینبار توسط مغول بهکلی ویران شد. برخی از آثار تاریخی آن عبارتاند از: تپه زرگران که قدمت آن به قرن دوم پیش از میلاد بازمیگردد، مقبره کاشیکاریشده خواجه نصر پارسا، مدرسه سید سبحانقلی خان، تخت رستم، مسجد نهگنبد و غیره.[۳]
هنر معماری اسلامی در ساخت مساجد، ابنیه اسلامی و مذهبی، عمارتهای باشکوه، مقبرهها و آثار دیگر نمود یافته است.
در دوران مغول نهتنها آثار مهمی ایجاد نشد، بلکه بسیاری از آثار تاریخی پیشین از بین رفت یا آسیبهای جدی دید؛ ولی «شهر آرتاکوان که در جای ارگ هرات واقع بوده بعدها در زمان سلسله آل کرت (قرن ۱۳-۱۴ میلادی) به اسم اختیارالدین معروف شد». قلعه اختیارالدین از آثار تاریخی و دیدنی زیبا در هرات است. بسیاری از آثار تاریخی برجایمانده در افغانستان مربوط به عصر تیموریان است. هرچند تیمور ویرانگر بود، بازماندگان او بهویژه شاهرخ، سلطان ابوسعید و سلطان حسین بایقرا تا حدی به جبران و ترمیم خرابیها و ویرانیهای تیمور پرداختند. برخی از آثار این دوره عبارتاند از: مصلی، آرامگاه ملکه گوهرشاد بیگم با شش منار تزئینی، تزئینات آرامگاه خواجه عبدالله انصاری در گازرگاه هرات، مسجد حوض کرباس، مدرسه خرگرد (یا خارگرد)، زیارتگاه حضرت علی علیهالسلام در مزار شریف، آرامگاه خواجه ابونصر پارسا در بلخ و غیره، بهترین ابنیه و عمارات هرات در عصر تیموری در شمال غربی هرات واقع و به مصلی معروف بود. در مجموعه مصلی آثار بزرگی، مانند مدرسه گوهرشاد، مسجدجامع گوهرشاد، مدرسه سلطان حسین بایقرا، خانقاه سلطان حسین بایقرا، دارالحفاظ، خانقاه اصلاحیه، دارالشفاء، مسجدجامع امیرعلی شیر نوایی، مدرسه اخلاصیه و عمارتیگنبدوار برای مقابر بعضی تیموریان قرار داشت. مسجد و مدرسه گوهرشاد را گوهرشاد بیگم، همسر شاهرخ، بنا کرد. در این مجموعه منارههای متعددی (بیش از ۱۰ مناره) وجود داشت که پنج مناره آن باقی مانده است؛ ولی در خطر سقوط قرار دارند. بخش عمدهای از ابنیه مصلی بعدها در زمان عبدالرحمان خان از بین رفت؛ زیرا امیر عبدالرحمان خان بهواسطه اصرار مهندسان انگلیسی، که منتظر محاصره هرات از طرف روسها بودند، حکم به تخریب آن عمارات داد.[۴] در دوران حمله نظامی اتحاد شوروی به افغانستان و بروز جنگهای داخلی در این کشور، خساراتی به منارهها و آثار باقیمانده وارد شد. آثار مجموعه تاریخی مصلی، که به نام خیابان یاد میشد، اکثرا از بین رفته است.
زیارتگاه خواجه عبدالله انصاری، مشهور به پیر هرات (وفات در سال ۱۰۸۸ میلادی)، در گازرگاه هرات، از آثار تاریخی و دیدنی این شهر است، سلاطین تیموری زیارتگاه خواجه عبدالله انصاری را ساختند. قبر امیر دوستمحمد خان، پادشاه قبلی افغانستان نیز در این مکان قرار دارد. اصل کلمه گازرگاه، کارزارگاه است؛ یعنی محل جنگ که تحریف شده است.[۵] آنجا زمانی مقر یکی از پادشاهان یا حکمرانان سابق هرات بود که محل جنگ واقع شد.
قبر نورالدین عبدالرحمان جامی، شاعر و دانشمند نامدار ایرانی که در اواخر عصر تیموری میزیست، نیز در هرات قرار دارد. از دیگر آثار هرات میتوان به پل مالان اشاره کرد که دارای ۲۶ چشمه است و در نزدیکی هرات بر روی رودخانه هریرود ساخته شده است.
یکی از آثار تاریخی قندهار، طاق چهل زینه (چهلپله) در کوه سرپوزه قندهار است که به دستور سلطان محمد بابر، پادشاه گورکانی هند، در سنگهای کوه سرپوزه تراشیده شده و رسیدن به قسمتهای فوقانیتر کوه سرپوزه را امکانپذیر میسازد.
امانالله خان شهرک دارالامان را در جنوب غربی کابل تأسیس و بر روی تپهای دو عمارت سلطنتی و تعدادی عمارتهای کوچک با هزینههای زیاد احداث کرد. قصر دارالامان از آثار دیدنی شهر کابل است. این قصر در دسامبر ۱۹۶۸/ آذر ۱۳۴۷، آتشگرفت و خسارات زیادی به آن وارد شد؛ ولی بازسازی شد. در جریان مداخله اتحاد شوروی و بروز جنگهای داخلی دوباره خساراتی به آن وارد شد؛ ولی با برکناری طالبان بازسازی شد.
در کابل باغها و کاخهای مشهور و زیبایی وجود دارد؛ از جمله باغ علم جنگ، باغ بابر، باغ شهر آرا، باغ دلگشا، چهارباغ، باغ بگرامی، باغ صفا، باغکوکب، گلباغ، باغ شاه پغمان، باغ بالا، باغ وزیر دربار، باغ سپهسالار، چهلستون، قصر بزرگ کابل، تپه تاجبخش، صفه پغمان، قصر ستاره و... . تعدادی از این باغها به دستور، بابر پادشاه گورکانی هند، ساخته شدهاند شهر کابل میان سه کوه شیر دروازه، آسمایی و مرنجان واقع است، بیشترین آثار باقیمانده در آن در بالاحصار قرار دارد. آثار بودائی در زیارت خواجه صفا در شیردروازه کشف شده است. سکههای هخامنشی نیز کشف شده است.
در افغانستان موزههای زیادی، از جمله موزه کابل، موزه قندهار، موزه مزار شریف، موزه هرات، موزه غزنی، موزه میمنه و موزه جلالآباد وجود دارد؛ ولی بسیاری از این موزهها و آثار آن آسیب دیده یا به یغما رفته است. موزه باستانی کابل در کنار قصر دارالامان قرار دارد. بخشی از آثار موجود در آن به یغما رفته، برخی آسیب دیده و بخشی نیز توسط طالبان، به دلیل آنکه با معیارهای اسلامی مورد نظر آنان تطابق نداشته، نابود شده است.
کمپانی هند شرقی انگلیس در قرن نوزدهم، تلاش گستردهای برای جمع آدرس آثار باستانی و عتیقه افغانستان به عمل آورد. بخش عمدهای از آثار مکشوفه به خارج از افغانستان انتقال یافته است.
مجسمههای بودا
مهمترین مراکز و آثار بودائی در افغانستان در اطراف شهر جلالآباد در محلی موسوم به «هده» در نواحیکنر، شمال کابل در محلی موسوم به کوهدامن در بگرام و غوربند، بامیان، پلخمری، سمنگان و بلخ قرار داشته است؛ ولی از میان مراکز بودائی ذکرشده، بامیان مهمترین آنها بود. در شهر بامیان شهر ضحاک نیز وجود داشت که این نیز یکی از مراکز بودائی بود. دره بامیان معبر مشهوری بین هند و آسیای مرکزی و هند و آسیای غربی بوده و ارتباطات منطقه از طریق این دره صورت میگرفت.کسانیکه از آسیای مرکزی و شمال هندوکش بهطرف هند میرفتند، وقتی به بامیان میرسیدند آنجا را مدخل ورودی هند میدانستند؛ چون میدیدند که قدمبهقدم به هند نزدیکتر میشوند.
دره بامیان که سه هزار متر ارتفاع از سطح دریا دارد، پانزده کیلومتر طول و در پهنترین نقاط دو تا سه کیلومتر عرض دارد. بامیان منطقهای سردسیر و محصول عمده آن گندم، جو (بهاره) و سیبزمینی است، در بامیان درخت میوه خیلی کم بار میدهد و انگور و توت وجود ندارد. بیشترین درختان آن را بید، صنوبر و چنار تشکیل میدهد. درآمد اصلی مردم از راه دامداری، مقدار کمی کشاورزی و صنایعدستی است، از لحاظ تولید بهطورکلی فقیر است؛ ولی چون در میانه راه هند با شمال و باختر قرار دارد، اهمیت تجاری داشته و موجب شهرت آن شده است.
در پهنترین جای دره بامیان، جدار یا صخره بزرگی در دل کوه وجود دارد. جنس آن مخلوطی از گل (خاک) و سنگریزه بسیار فشرده و سخت است که در دوران سوم زمینشناسی پدید آمده و برای تراشیدن مجسمه در دل آن بسیار مناسب است و توجه هیکلتراشان را به خود جلب میکند.
بامیان از مراکز بسیار مهم آیین بودائی و از مراکز اصلی انتشار مکتب گریک و بودیک بود. مکتب گریک و بودیک و آیین بودائی از حدود قرن اول میلادی تا پس از دوران اسلامی، به مدت قریب به 900 سال، در بامیان پدید آمد و بودائیان مرام و آیین مذهبی خود را در آن به نمایش درآوردند. آثار بودائی در بامیان، کار یک سال و چند سال نیست، بلکه حاصل تلاش سالهای طولانی و قرنهای متمادی است. آثار موجود بهتدریج و در طول زمان پدید آمده و مجسمهسازان و هیکلتراشان با قلم، چکش و ابزارهای اولیه در طول دهها و صدها سال آنها را تراشیده و پدید آوردهاند.
دو مجسمه عظیم بودا به فاصله ۴۰۰ متر یا گام از یکدیگر، در دل جداره کوه با مهارت فوقالعاده تراشیده شدهاند؛ یکی به ارتفاع ۳۵ متر و دیگری به ارتفاع ۵۵ متر، مجسمههای بودا بزرگترین مجسمهها در افغانستان و از بزرگترین و قدیمیترین مجسمههای جهاناند و زمانی از عجایب جهان محسوب میشوند و شاید مشابه آنها وجود نداشته باشد. مجسمههای بودا در ژاپن، سیلان و کشورهای دیگر وجود دارند؛ ولی هیچیک به بزرگی مجسمههای بودا در بامیان نیستند.
این دو هیکل عظیم از مجللترین مجسمههای بودا بودند و تزیینات زیادی روی آنها اجرا و با رنگها و پارچههای زیبا و زربفت مزین شده بودند و زیر نور، زیبایی خیرهکنندهای داشتند و چشم تماشاکنندگان را کاملا خیره و مجذوب خود میساختند. روی مجسمهها با ورقههای طلا پوشانده شده بود و بهنحو زیبا و سحرانگیزی رنگآمیزی شده و به دورشان ردای یونانی پیچیده شده بود. این دو مجسمه از پرجاذبهترین مجسمههای بودا در جهان به شمار میرفتند و زائران و جهانگردان زیادی را بهسوی خود جلب میکردند. در هنگام رونق این بوداها، هزاران راهب بودائی در دل صخرهها و سمچهای دو طرف آنها زندگی و نیایش میکردند. در ابیات فارسی این دو مجسمه خنگ بت و سرخ بت نیز نامیده شدهاند؛ از جمله بیت زیر از خاقانی:
در کف جام خنگ بت بنگر بر رخ از باده سرخ بت بنگار
ظاهرا عنصری منظومهای به نام خنگ بت و سرخ بت سروده بود؛ ولی از بین رفته است.
مجسمه بودای بزرگ (۵۳ متر)، که ردای قرمز بر تن داشته، سرخ بت نامیده شده و مجسمه کوچکتر (۳۵ متری)، که ردای سفید بر تن داشته، خنگ بت نامیده شده؛ خنگ در زبان فارسی به معنای سفید است و خنگ بت، یعنی بت سفید. در فرهنگ نفیسی راجعبه این دو مجسمه یا بت نوشته:
«یکی نر (خنگ بت) و دیگری ماده (سرخ بت) و درون آنها مجوف است، چنانکه عادت بودائیان است معاشقهای در میان این دو بت قائل بودهاند و ناچار یکی را مرد، نرینه و عاشق و دیگری را زن، مادینه و معشوقه میدانستهاند و شاید بهاینعلت بوده که یکی سفید و دیگری سرخ بوده است».[۶]
مجسمههای بودا به نام بتهای بودا نیز خوانده شدهاند؛ زیرا در عصر خود بت و مورد پرستش مردم بودائیمذهب بودهاند؛ ولی با برافتادن آیین بودائی در بامیان، این بتها بار اعتقادی و روحانی خود را از دست داده، تبدیل به مجسمههایی بیروح شدند.
گفته شده، مجسمه ۳۵ متری یا خنگ بت در اوایل حکومت کوشانی و با احتمال بیشتر در حدود قرن سوم میلادی و مجسمه 53 متری یا سرخ بت در قرنهای چهارم و پنجم میلادی ساخته شده است؛ ولی احترام و شهرت مجسمه ۳۵ متری بیشتر بوده است؛ زیرا ابتدا ساخته شده و بهخوبی تزیین شده بود. فرصت کافی برای تزیین و تکمیل مجسمه دوم فراهم نبود، حتی بت نشسته که در نزدیک بت ۵۳ متری قرار دارد، سمچ مخصوص به خود ندارد؛ درواقع فرصت برای حفر آن نبوده است.
در فاصله ۴۰۰ متری دو مجسمه از یکدیگر، سه مجسمه کوچکتر، که بهصورت نشسته تراشیده شده است، نیز وجود دارد. بعضی از آنها از بین رفتهاند و بر بقیه خسارت و خرابیهای زیادی وارد شده و اعضای بدن آنها از بین رفته است.
بامیان در عصر بوایی مرکز پرتجمع و باقدرتی بوده و حاکمان ویژه خود را نیز داشته است. در آنجا پیکرتراشان، نقاشان، معماران و مهندسان برجستهای حضور داشتند و اقدام به ساخت و تیزیین مجسمهها و سموچها کردند. همه اینها باعث شد تا بامیان مرکز بودائی پرقدرتی در جهان عصر خود باشد. ساخت آثار بودائی در
«بامیان اول در فضای آزاد شروع شد متعاقب آن فورا یک سبک کار مخصوص، که عبارت از سموچکنی و تراشیدن مجسمههای عظیمالجثه بود، روی کارآمد و کار هم از قسمت شرقی جدار شروع و به منتهاالیه غربی آن تمام شد و بهاینترتیب، اول بت ۳۵ متری و معابد مجاور و مربوط آن و بعد از آن هیکل ۵۳ متری و آبدات (آثار تاریخی) متصل به آن ساخته شده است و قرار تخمینی که دادهاند، اولی در قرن اول مسیحی ممکن در عصر کنیشکا و دومی بین قرن ۲ و ۳ در زمان احفاد سلاسله او تراش شده است و بهنظر میرسد که بت ۳۵ متری به نسبت هیکل ۵۳ متری خیلی ناموزون و بیتناسب است و ثابت میکند که کار اول هیکلتراشان است. وقتی کار تراش این مجسمه تمام شد، اعانهدهندگان میخواستند مجسمه دیگری دو برابر هیکل اولی بسازند؛ ولی ارتفاع جدار اجازه نداد و درست یکونیم برابر آن به ارتفاع ۵۳ متر تراشیدند. این مجسمه یا «بت بزرگ» خیلی قشنگ و اعضای آن متناسب است».[۷]
آثار معماری ایران دوره ساسانی نیز در مجسمههای بودا و معابد بودائی بامیان به چشم میخورد و برای ساخت آنها از هنر ساسانی در ایران و هنر هندیگندهارا استفاده شده است.
«آثار نفوذ ایران ساسانی و فرهنگ هند متأخر گندهارا و دوره ما بعد گوپتا در آن آشکارا مشاهده میشود».[۸]
«در ۱۸۳۵، مسن (Messon) چند روزی در بامیان بهسر برده و مدعی است که بالای سر بت ۵۳ متری یک نوشته پهلوی دیده است. این نوشته مخصوصا با تصاویر رنگی داخلی طاق بت ۳۵ متری توجه او را به خود جلب کرد (این تصاویر عبارت از تمثال شخص ذیمقام ساسانی است که در قطار مهم اعانهدهندگان پهلوی راهب بودائی کشیده شده بود) و آن بهسرعت وادارش ساخته بود که بگوید بتهای بامیان به بودائیت ربطی ندارد».[۹]
بودای خوابیده
بعضی از مورخان و سیاحانی که در دوران قدیم از بامیان بازدید کردهاند، علاوه بر مجسمههای بزرگ بودا به مجسمه دیگری از بودا اشاره کردهاند که از گل رس ساخته شده، در قبر خوابیده و با الوان، طلا، جواهرات و پارچهها مزین شده و در حال واردشدن به بهشت است. در کتاب «حیات» اثر هونستن آمده است که
«در معبدی یک مجسمه بودا دیده میشود که به بهشت (Nirvana نیروانا) داخل میشود و هزار قدم طول دارد».[۱۰]
طول این مجسمه (هزار قدم) برای محققان باورنکردنی بوده است؛ ازاینرو به همین جهت بعضی اژدهای سرخدر را به بودای خفته تعبیر کرده و گفتهاند، اژدهای سرخدر همان بودای خفته است. در سرخدر (در بامیان) تیغه کوه به گونهای پدید آمده که حالت و شکل اژدهای خوابیده را دارد و به «اژدهای سرخدر» معروف است و برخی گفتهاند این اژدها همان بودای خفته است.
«یول (Yole) پیشنهاد میکند که چنین هیکلی را در تشکیلات طبیعی دیده است که در جنوب دره بامیان چند کیلومتر در غرب بوداهای بزرگ واقع است».[۱۱]
بودای خفته در یک معبد بزرگ قرار داشته و طبعا با اژدهای سرخدر یکی نیست؛ ولی ممکن است طول هزار قدمی بودای خفته اغراقآمیز باشد. اگر این بودا، که از گل رس ساخته شده بود، از بین نرفته باشد، ممکن است فعلا روی آن را خاک پوشانده باشد و محل دقیق آن مشخص نباشد.
سمجهای بامیان
سمج با ضم سین و سکون میم و جیم در افغانستان بهصورت سمج و سمچ نیز تلفظ میشود. به آشیانههاییکه در دل کوه و در دوطرف مجسمههای بودا در ارتفاعات مختلف میکندند، سمج میگفتند. در درون سمجها هزاران دیندار، راهب بودائی و طلبههای دینی به نیایش میپرداختند. تعداد سمجها را تا ۱۲ هزار سمچ نیز تخمین زدهاند. برای اینکه سمچها عمر و بقای زیادی داشته باشند نحوه تراش و حفر آنها به بهترین شیوه و در منتهای تکامل صورت گرفته است؛ بهطوریکه بعد از قریب به دو هزار سال همچنان پابرجا، سالم و قابل استفادهاند.کاملترین و بهترین سمجها در اطراف مجسمه ۳۵ متری و در ارتفاعات مختلف قرار دارد.
تراش و حفر سمچها از سمت شرق به طرف غرب بوده، یعنی از سمت مجسمه ۳۵ متری آغاز و به طرف مجسمه ۵۳ متری پیش رفته است، تعدادی از سمچها برای مجسمه ۳۵ متری، تعدادی برای مجسمه ۵۳ متری و تعدادی برای مجسمههای نشسته هستند. هرکدام از مجسمهها سمچهای مخصوص به خود را دارند. یکی از مجسمههای نشسته فاقد سمچ مخصوص به خود است. شاید فرصت آن پیدا نشده یا آنکه دلایل مذهبی خاص داشته است.
دره ککرک
درههای ککرک و فولادی در جنوب شرقی جدار بامیان، مجسمهها و سمچهای آن قرار دارد.
«در مدخل ورودی دره ککرک و فولادی هزارها سمچ دیگر حفر و تراشیده شدهاند. در قسمت مرکزی آنها، در طاقی که سابقا از تزیینات حجاری و رنگی مزین بوده بتی۱۰ متری ایستاده است. احتمال میرود که بودای ککرک . مؤخر از بودای ۵۳ متری باشد... به قرار نگارش هیوان تسانگ، زائر چینی، پایتخت عصر بودائی بامیان یا «شهر شاهی» در همین دره (فولادی) واقع بود».[۱۲]
تخریب مجسمههای بودا
مجسمههای بودا بزرگترین و مهمترین آثار باستانی افغانستان محسوب میشدند و قریب به دو هزار سال، از زمان سلسله کوشانی تا سال ۲۰۰۰ میلادی پابرجا بودند تا آنکه طالبان به تخریب آنها اقدام کرد بدون آنکه هیچ توجیه شرعی، عرفی و ملی برای اقدام خود داشته باشد.
طالبان مجمسههای بودا را در بامیان مظهر شرک دانسته و خود را بتشکن خواندند؛ درحالیکه اهرام مصر و مجسمه ابوالهول و بسیاری آثار باستانی دیگر درکشورهای اسلامی نیز همین وضعیت را دارند و الازهر حکم به تخریب مجسمههای قدیمی مصر نداد؛ زیرا علل و عوامل پرستش آنها از بین رفته، از دایره پرستش خارج شده، بار اعتقادی خود را از دست داده است و پیروانی ندارند و تنها نماد تاریخی و هنریگذشتهاند و یادآور پیشینه هنری و تمدنی افغانستان محسوب میشوند و در این صورت مغایرتی با شریعت اسلامی ندارند.
این مجسمهها بهخاطر ظرفیت فوقالعاده در جذب توریست، از لحاظ اقتصادی ارزش زیادی داشتند.
مسلمانان نیز وقتی وارد افغانستان شدند اقدامی برای تخریب آثار باستانی و تندیسهای بودا نکردند، چنانکه در دیگر کشورهای اسلامی از جمله مصر، که مشابه این آثار زیاد بود چنین کاری را نکردند. عجیب این است که سلطان محمود غزنوی، که به بتشکنی معروف بود، به مجسمههای بودا آسیبی نرساند و مجسمه از تعصبات بتشکانه او در امان ماندند. البته در طول جنگهای گذشته بر اثر حملات مختلف خساراتی به مجسمهها وارد شده و معابد بودائی بارها هدف حمله و غارت قرار گرفته بودند؛ از جمله یعقوب لیث صفاری پس از حمله به قندهار، کابل و بامیان، در سال ۲۵۷ هجری/۸۷۱ میلادی، برای جلبنظر دستگاه خلافت در بغداد، پیکی به جانب بغداد فرستاد
«و هدیههای بسیار همراه او کرد که از آن جمله پنجاه بت زرین و سیمین بود...که از معابد بتپرستان آن نواحی که بتخانه بودائی داشتهاند، همراه آورده بود».[۱۳]
«در بامیان بتخانهای عظیم بودکه یعقوب آنجا را غارت کرد... و جواهر بسیار به دست آورد با مقداری بتهای زرین و سیمین».[۱۴]
علاوهبراین، صورت هر دو مجسمه تراش خورده، چهره واقعی آن مخدوش شده و پای چپ مجسمه ۵۳ متری شکسته شده بود؛ بااینحال، بقیه قسمتهای هر دو مجسمه سالم بودند.
در فروردین ۱۳۷۶، یکی از فرماندهان طالبان اعلام کرد، درصورتیکه طالبان وارد ولایت بامیان شوند، دو مجسمه عظیم تاریخی را با دینامیت منفجر خواهند کرد؛ زیرا این مجسمهها غیراسلامیاند.[۱۵]
در ۱۸ سپتامبر ۱۹۹۸، پنج روز پس از تصرف بامیان، گروه طالبان، سه مجسمه نشسته را با دینامیت منفجر ساخت و سروصورت آنها را کاملا از بین برد؛ همچنین قسمتهای پایینتنه مجسمهها را هدف راکت قرار داد که چینهای کشاله ران مجسمه و گچبریهای خالیگاه آن تخریب شد. بااینحال تا زمانیکه ملا امیرخان متقی وزیر اطلاعات و کلتور (فرهنگ) طالبان بود، خطر مهمی مجسمههای بودا را تهدید نمیکرد؛ ولی با تغییر کابینه طالبان و انتخاب مولوی قدرتالله جمال بهجای ملا متقی در مقام وزیر جدید اطلاعات و کلتور، شرایط تغییر کرد. عدهای از افراد طالبان در این دوره در مقام گروه بتشکن به موزه ارزشمند کابل و مکانهای تاریخی غزنی حمله کردند و بسیاری از آثار ارزشمند آن را نابود ساختند؛ کمی بعد ملا عمر فرمان تخریب مجسمههای بودا را نیز صادرکرد و طالبان در ۲۱ اسفند ۱۳۷۹، بدون توجه به خواستههای مردم افغانستان، جامعه الازهر، علمای مدرسه دیوبند، فقهای اسلامی، سازمان ملل، کشورهای اسلامی، کشورهای بودائیمذهب، ملتهای بودائیمذهب و... مجسمههای بودا را منفجر ساخت و از بین برد و نفرت و انزجار بینالمللی شدیدی را علیه خود برانگیخت. یونسکو آن را «وحشت فرهنگی» خواند. تخریب مجسمههای بودا، که بهظاهر دیوانگی و نوعی خودزنی بود، سودی عاید طالبان نمیکرد؛ ولی گروههای تندرو و افراطگرا در سراسر جهان با ارسال نوارهای سخنرانی به قندهار، از این اقدام طالبان تمجید کرده، آن را مورد حمایت قرار دادند
«و بهاینترتیب ملا عمر بهخاطر این اقدام نهتنها مورد ستایش قرار گرفت، بلکه این سؤال نیز مطرح شد که چرا در تخریب مجسمهها تأخیر کردند. در جواب ملا عمر دستور داد تا به کفاره تأخیر در تخریب بتها، یکصد رأسگاو در سراسر افغانستان ذبح شود وگوشت آن بین مستحقان توزیع شود... و در طول یک ماه بعد از شکستن بتهای بامیان، تعداد داوطلبان عرب، که با غرض پیوستن به صفوف القاعده و طالبان وارد افغانستان شدند، تا ده برابر ماه قبل از آن بود».[۱۶][۱۷]
کتابشناسی
- ↑ Britanica (1997).P 39
- ↑ گروهی از پژوهشگران (1376). افغانستان (مجموعه مقالات). ترجمه سعید ارباب شیرانی و هوشنگ اعلم. تهران: بنیاد دائره المعارف اسلامی، ص 234.
- ↑ بار تولد، و (1358). تذکره جغرافیایی تاریخی ایران. ترجمه حمزه سردادور. تهران: انتشارات توس، ص ۸۶.
- ↑ بار تولد، و (1358). تذکره جغرافیایی تاریخی ایران. ترجمه حمزه سردادور. تهران: انتشارات توس، ص 92.
- ↑ بار تولد، و (1358). تذکره جغرافیایی تاریخی ایران. ترجمه حمزه سردادور. تهران: انتشارات توس، ص 93.
- ↑ نفیسی، سعید (1343). سرچشمه تصوف در ایران. تهران: کتابفروشی فروغی، ص ۲۹.
- ↑ موسیو. گور، مادام. پرفسور هاکن (1385). آثار عقیقه بودائی بامیان. ترجمه احمدعلی خان. انتشارات انجمن ادبی کابل، جلد دوم، ص ۸ و ۹.
- ↑ گروهی از پژوهشگران (1376). افغانستان (مجموعه مقالات). ترجمه سعید ارباب شیرانی و هوشنگ اعلم. تهران: بنیاد دائره المعارف اسلامی، ص ۲۳۷.
- ↑ موسیو. گور، مادام. پرفسور هاکن (1385). آثار عقیقه بودائی بامیان. ترجمه احمدعلی خان. انتشارات انجمن ادبی کابل، جلد دوم، ص 9و 10.
- ↑ موسیو. گور، مادام. پرفسور هاکن (1385). آثار عقیقه بودائی بامیان. ترجمه احمدعلی خان. انتشارات انجمن ادبی کابل، جلد دوم، ص 85.
- ↑ موسیو. گور، مادام. پرفسور هاکن (1385). آثار عقیقه بودائی بامیان. ترجمه احمدعلی خان. انتشارات انجمن ادبی کابل، جلد دوم، ص 62.
- ↑ موسیو. گور، مادام. پرفسور هاکن (1385). آثار عقیقه بودائی بامیان. ترجمه احمدعلی خان. انتشارات انجمن ادبی کابل، جلد دوم، ص 39 و 44.
- ↑ باستانی پاریزی (1363)، ابراهیم. یعقوب لیث. تهران: انتشارات نیلوفر، ص 24.
- ↑ زرینکوب، عبدالحسین (1363). تاریخ ایران بعد از اسلام. تهران: انتشارات امیرکبیر، ص ۵۲۸- ۵۲۷.
- ↑ هفتهنامه وحدت. شماره ۲۷۴. ص ۸.
- ↑ مژده، وحید (1381). افغانستان و پنج سال سلطه طالبان. بنگاه انتشارات میوند-کابل، ص۹۲ و ۹۴.
- ↑ علی آبادی، علیرضا (1395). جامعه و فرهنگ افغانستان. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، ص 227-245.