تاریخ ادبیات و سبکهای ادبی افغانستان
سرزمین افغانستان یکی از مهدهای کهن و دیرین زبان و ادبیات فارسی بوده و معمولا شعرای بزرگی در آن زندگی میکردهاند. عصر غزنویان مشهورترین دوره در تاریخ است.
«مشهور چنان است که در دربار محمود ۴۰۰ شاعر ماهر اجتماع داشتند و سلطان را مدح میگفتهاند و چنانکه میدانیم از این جماعت بودهاند: عنصری بلخی، فرخی سیستانی، عسجدی مروزی، زینی علوی، فردوسی طوسی، منشوری سمرقندی، کسایی مروزی، غضایری رازی و...».[۱]
بهعلاوه تماس میان مراکز ادبی در ایران و هند از طریق افغانستان صورت میگرفت. بعد از دوران غزنویان، عصر حکومت تیموریان در هرات مشهورترین دوره شعر و ادب در افغانستان، است. شعرا و نویسندگان بزرگی در این دوره میزیستهاند. عبدالرحمان جامیکه در سال ۸۱۷ هجری، در خرد جرد یا خرگرد شهر جام متولد شد و سپس به دربار تیموریان در زمان سلطان حسین بایقرا در هرات رفت و آرامگاهش در این شهر قرار دارد از این جمله است؛ همچنین شخصیتهای دیگری، مانند میرخواند مؤلف کتاب روضهالصفا، بهزاد نقاش، امیر علیشیر نوایی، شعرایی چون قاسم الانوار، کاتبی نیشابوری، عارفی هروی، حسین واعظ کاشفی.
ازآنجاکه شعر و ادبیات در گذشته بسیار گسترده بوده و بهعلاوه با کشورهای مجاور مشترک است در این بخش به شعر ادبیات در دوران معاصر افغانستان از ۱۷۴۷ به بعد، اشاره میشود.
عدهای از پژوهشگران، دوره حبیبالله خان را سرآغاز دوره معاصر شعر و ادبیات در افغانستان دانستهاند؛ ولی عدهای دیگر شعر و ادبیات دوره معاصر افغانستان را از زمان تشکیل نخستین دولت مستقل افغان توسط احمدشاه درانی میدانند.
در دوران حکومت احمدشاه درانی، ادبیات و فرهنگ رشد چندانی نداشت. تمام اوقات احمدشاه به جنگ و تصرف سرزمینهای جدید و اداره آنها گذشت و فرصتی برای پرداختن به امور داخلی از جمله شعر و ادب پدید نیامد؛ ولی در زمان تیمور، جانشین احمدشاه، آرامش بیشتری برقرار شد و خود او علاوه بر سرودن شعر، توجه و علاقه بیشتری هم به شعر و ادبیات نشان میداد؛ در نتیجه شعر و ادب رشد بهتری پیدا کرد. تیمور به پیروی از حافظ، بیدل و صائب غزل میسرود و کارهای دیوانی را هم به شعرایی، مانند عایشه درانی، محمدرضا برنابادی، اللهوردی حیرت و میرهوتک افغان و غیره میداد. توجه و علاقه تیمور و برخی دیگر از پادشاهان درانی مانند شاهشجاع، که خود شاعر نیز بودند، به شعر و ادب سبب شد تا شعرا از جاهای دیگر از جمله ایران به دربار آنان بروند؛ مانند شهابالدین ترشیزی و میرزا محمد فروغی اصفهانی. پس از مرگ تیمور و بروز جنگ خانگی بین فرزندان او، وضعیت افغانستان بحرانی شد و سراسر کشور را ناامنی و آشوب فراگرفت.
«افغانستان در سالهای ۱۱۶۰ تا ۱۳۳۷ هجری قمری، جز در ایامی معدود، صحنه پیکارهای خونین و آشوبها و نابسامانیها بود؛ زمانی از مخالفت فرزندان تیمور شاه در آتش و خون میسوخت و زمانی همت مردم آن در مبارزه با دولت استعماری انگلیس مصروف میبود و اگر گاهی در عهد پادشاهی آرامشی روی مینمود و توجهی به شعر و ادب به عمل میآمد و مردم نفسی تازه میکردند، سیل حوادث چنان بر سر آنها میتاختکهگویی آن اندک آرامش هم هرگز نبوده است. بااینحال، وضع معلوم است که محیط برای رشد استعدادهای گوناگون تا چه پایه نامساعد بوده است».[۲]
در زمان شیرعلی خان، با روشنگریهای سید جمالالدین و تفکرات اصلاحطلبانه شیرعلیخان، ادب و فرهنگ دوباره جوانه زد و رویش بیشتری در آن مشاهده شد؛ ولی با حمله انگلیس و بروز جنگهای جدید در افغانستان وضعیت دوباره دگرگون و بحرانی شد. از زمان مرگ دوستمحمد خان تا زمان مرگ عبدالرحمان خان، بهجز مدتی کوتاه در دوره دوم حکومت امیر شیرعلی خان، فرهنگ و ادب افغانستان در پایینترین سطح خود بود و افغانستان از این بابت در انزوا قرار داشت. دربار، دولت و جامعه به دلایلی مانند مشاجرات درونی خاندان سلطنت، جنگ، فقر مالی و استبداد، علاقه زیادی به فرهنگ و ادب و شعر نشان نمیداد و متاع شعرا و نویسندگان خریداری نداشت و آنان نیز بهناچار روانه ایران، هند و ترکستان میشدند. در میان پادشاهان طایفه محمد زایی، از زمان دوستمحمدخان به بعد، حبیبالله خان از بقیه آنها باسوادتر بود و در ادبیات فارسی ید نسبتا طولایی داشت و به علم و فرهنگ علاقه بیشتری نشان میداد. در زمان او تدوین سراجالتواریخ آغاز و مدارس به سبک جدید گشایش یافت و حلقه کوچکی از ادبا و شعرا تشکیل شد. در زمان شکست حکومت اماناللهخان و خروج او از افغانستان تا ترور محمد نادرشاه، اوضاع افغانستان همچنان بحرانی و اشتیاق به فرهنگ و ادب کم بود، در زمان محمدظاهر شاه از ۱۹۳۳ تا ۱۹۶۴، همچنان عموهای او عملا بر افغانستان حکومت میکردند و استبداد شدیدی بر کشور حاکم بود، از ۱۹۶۴ تا ۱۹۷۳ که دوره دمکراسی است وضعیت بهتر شد؛ ولی با کودتای داودخان در ۱۹۷۳، افغانستان دوباره در گرداب جنگ، ناامنی و بحران فرورفت؛ بهویژه پس از کودتای کمونیستی ۷ثور/ ۲۷ آوریل ۱۹۷۸، بسیاری از شعرا و نویسندگان افغانستان را ترک کردند و به ایران، پاکستان و کشورهای دیگر رفتند؛ در نتیجه شعر و ادبیات مهاجرت شکلگرفت.
سبکهای ادبی
در زمان سامانیان سبک ماوراءالنهر، که سبکی ساده بود، رایج بود. در زمان غزنویان سبک خراسانی رایج شد، در عصر سلجوقیان، سبک عراقی رواج یافت و در دوره حکومت تیموریان در هند سبک هندی بر شعر و ادبیات افغانستان سایه افکند. بعدها سبک نیمایی علاوه بر ایران، در افغانستان نیز رواج یافت.
در زمان حکومت تیموریان هند، سبک هندی بر شعر و ادبیات افغانستان و آسیای مرکزی تسلط داشت. میرزا عبدالقادر بیدل از پایهگذاران مکتب هندی است. بیدل و غالب دو نفر از شاعران پارسیگوی هند بودند و در دربار حکومت تیموری هند میزیستند. بیدل در افغانستان شناختهشدهتر است تا در ایران. اشعار بیدل در افغانستان رواج زیادی دارد و بیدلخوانی از گذشته در این کشور رواج داشت. در دربار تیمور تمایل به بیدلخوانی بیشتر از خواندن اشعار شعرای دیگر بود و «رفتهرفته چنان شد که جز اشعار بیدل در این مجالس خوانده نمیشد و نام مجلس «شعرخوانی» نیز به «مجلس بیدلخوانی» تغییر یافت و اینکار همچون سنتی شد... کار «بیدلخوانی» به آنجا کشید که در عهد پادشاهان محمد زایی جزء افتخارات و از کارهای لازم به شمار میرفت... عامل دیگری که توجه به بیدل را افزایش داد مهاجرت مردمان ماوراءالنهر به افغانستان بود. اینان از سر علاقهای که به بیدل داشتند هفتهای یک روز را به «بیدلخوانی» اختصاص دادند. سنت بیدلخوانی تا امروز در افغانستان معمول است اگر کسی بخواهد شعرای افغانستان را با توجه به سبکهای معروف دستهبندی کند، گروه زیادی در شمار پیروان سبک بیدل و هندی قرار خواهند گرفت».[۳]
از عهد امیر دوستمحمد خان به بعد به عدهای از شاعران برمیخوریم که شیوه استادان خراسانی و عراقی را در افغانستان دوباره زنده کردهاند، و این توجه هرچند نه به پیمانه توجه به سبک هندی و بیدل بود، تا امروز همچنان ادامه دارد و نمونههای خوبی به شیوه استادان پیشین ارائه شده است.[۴]
شعر نو
این سبک از شعر سابقه زیادی در افغانستان ندارد و از اوزان و عروض نیمایی متأثر است و از شعر معاصر ایران الگوبرداری کرده است؛ ولی به لحاظ نفوذ شعر کلاسیک، شعر نو جایگاه و طرفداران اصلی خود را پیدا نکرده و بهصورت عام پذیرفته نشده است.
«شعر نو در ادبیات انقلاب همواره وضع نابسامانی داشته و نتوانسته است همپای شعر کلاسیک حرکت کند و اصولا این یک حقیقت انکارناپذیر است که این قالب، هنوز جای خودش را در بین مردم باز نکرده و حتی قبل از انقلاب هم فقط محدود به مجامع روشنفکری بود».[۵]
شعر نو یا آنچه در افغانستان به آن شعر نو گفته میشود، بهوسیله شاعرانی چون آیینه، الهام، بارق شفیعی، توفیق، محمد فارانی، لایق و تنی چند دیگر بنیان نهاده شده است و هرکدام از اینان نمونههایی را ارائه کردهاند کهگاهی بعضی از آنها را میتوان از نظر بیان شعری و ساخت آن نو به شمار آورد. بیشتر شاعران نوپرداز افغانستان در آغاز به شیوههای سنتی شعر میسرودهاند و به همین علت است که در بیشتر اشعار بهاصطلاح سبک نوشان، هم وزن و هم قافیه هر دو دیده میشود. انکار نمیتوان کرد که شعر نو افغانستان تحت تأثیر شعر نو ایران به وجود آمده است و شاعران نوپرداز افغانستان در سالهای گذشته بیشتر از توللی، فریدون مشیری، نادر نادرپور و نصرتالله رحمانی متأثر بودهاند و شاید بزرگترین دلیل این تأثیر آن باشد که اشعار این گروه از شاعران ایران، صرفنظر از درازی یا کوتاهی مصرع، در گذشته، هم وزن داشته و هم قافیه و اگر شاعران نوپرداز افغان به سرودن اشعاری که قافیه نداشته باشد و یا نوع دیگری که شعر سپید خوانده میشود نپرداختهاند شاید در درجه اول بدان سبب باشد که مردم افغانستان این نوع اشعار را هنوز نپذیرفتهاند یا تاکنون نمونههایی که بتواند پذیرفته شود از شاعران خود ندیدهاند.[۶]
شعر و ادبیات مقاومت
شعر و ادبیات مقاومت و جهاد، سابقهای دیرین در افغانستان دارد، در دوران معاصر، با بروز جنگ داخلی بین خانواده سدوزایی که درنهایت به حمله اول انگلیس به افغانستان منجر شد و سپس بروز دومین حمله انگلیس به افغانستان در زمان امیر شیرعلی خان، بعد کشتارهای خونین و نسلکشیهای عبدالرحمان خان و سپس آخرین حمله انگلیس به افغانستان در ۱۹۱۹ در زمان امانالله خان و مبارزات طولانیمدت، مردم افغانستان علیه دشمنان و چپاولگران خارجی، فصل تازهای در ادبیات باز کرد. همچنان که مردم افغانستان هربار برای بیرونراندن متجاوزان از خاک خود و در راه آزادی، پشتبهپشت هم داده، جان برکف، پیکار کردند و دلاوریهای شگفت نشان دادند، شاعران و صاحبطبعان نیز فداکاریهای رزمندگان و قهرمانان را در قالب الفاظ ریختند.
بهاینترتیب، وظیفه تاریخی و ملی خویش را در این نبردها انجام دادند. علاوه بر هزاران شعر و سرود ملی ثبت نشده که برای برانگیختن مجاهدان راه آزادی سروده شد، منظومههای حماسی مستقلی نیز پدید آمد. یکی از این منظومهها، اکبرنامه حمید کشمیری است. اکبرنامه به نام سردار و پیشوای بزرگ جنگ اول افغانستان و انگلیس، یعنی وزیر محمد اکبر خان، فرزند امیر دوستمحمد خان، نام نهاده شده است. اکبرنامه در بحر متقارب و وزن شاهنامه فردوسی در سال ۱۲۶۰ هجری قمری، تنظیم شده است، هرچند از نظر ترکیب الفاظ و انسجام عبارات و هنر شعری با شاهنامه حکیم طوس اصلا قابل قیاس نیست؛ از نظر برانگیختن احساسات مردم بدان پایه بودکه انگلیسها را برآن داشت تا به مقابله با آن برآیند. نتیجه این کوشش منظومهای است به نام «ظفرنامه یا محاربه کامل» که شاعری قاسمعلی نام با گرفتن مزدی گزاف از انگلیسها، همین جنگ را به دلخواه آنان در بحر متقارب و وزن اکبرنامه به نظم درآورد. در این میان منظومه حماسی دیگری به نام «جنگنامه» هم در شرح جنگ اول افغان و انگلیس و ذکر پیکار مبارزان افغانی سروده شد. یکی از عواملی که باعث مداومت شاعران و نویسندگان افغانی در سرودن اشعار حماسی و مقالات و مطالب مربوط به جنگهای سهگانه افغان و انگلیس از دوره پس از استقلال تا امروز شده است، انجام مراسمی است که هرسال برای تجلیل از قهرمانان و رزمندگان راه آزادی و تجدید افتخارات گذشته به نام جشن استقلال افغانستان برپا میشود.[۷]
قبل از بروز بحرانها در افغانستان در دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰، شعر مقاومت در افغانستان هنوز هم وجود داشت؛ ولی مقدار آن کمتر بود. تنها شاعری که قبل از انقلاب با شعرش مردم را برای بهدستآوردن حقوقشان و مقابله با باطل تحریک و تحریص میکرد، شهید سید اسماعیل بلخی بود که بهحق میتوان او را پدر شعر مقاومت افغانستان نامید. شهید بلخی از هر زاویهایکه مینگرد، نگاهش یک نگاه انقلابی و مبارز است، حتی وقتی میرود به سراغ مراثی مذهبی و مثلا حادثه کربلا، بازهم آن بعد سیاسی و حماسی حادثه کربلا را بیشتر مطرح کرده تا دیگر ابعاد آن را.[۸] مهمترین نمود شعر و ادبیات مقاومت، پس از بروز کودتاهای کمونیستی در افغانستان و متعاقب آن مداخله نظامی شوروی و حوادث بعدی بروز کرده است. طی چند دهه جنگ و بحران، آثار اکثر شعرا و نویسندگان، متأثر از جنگ بوده و نوعی ادبیات جنگی و جهادی شکلگرفت و سهم عمدهای در ادبیات پیداکرد و تأثیر عظیمی بر نهضت مقاومت و مبارزه مردم علیه متجاوزان گذاشت. تفاوت شعر و ادبیات مقاومت با انواع دیگر،
«درهمان ستیزندگی، تمایل به ایستادگی و روح پایداری آن است. شعر مقاومت دارای رسالت خاص خود است؛ اول: شعر مقاومت همیشه بهگونهای با زبان ساده، صریح و صادق برای بیان اهداف راستین یک نهضت است. دوم: شعر مقاومت ترسیمکننده ارزشها و سمبلهای حماسی ملت و قومی است که قیام کرده است و سوم: این شعر محرک جدی و بیواسطه احساسات یک ملت برای جهتیابی نیروها بهسوی درهم کوبیدن تهاجم است».[۹]
شعرایی مانند سید فضلالله قدوسی، سید ابوطالب مظفری و مجدکاظم کاظمی از پیشگاهان شعر و ادبیات مقاومت هستند.
منتقدان میگویند، شعر و ادبیات مقاومت پدید آمد؛ ولی به دلیل مهاجرت گسترده، بههمریختگی شدید اجتماعی و اقتصادی و بسیاری مشکلات دیگر رشد و شکوفایی کافی پیدا نکرد و جایگاه لازم را در بین مردم به دست نیاورد و شعرا و نویسندگان «نتوانستند آنگونه که باید، از طریق ارائه و خلق آثار مختلف ادبی و هنری به معرفی جهاد و نهضت و همراهی با آن برخیزند. ماهیت جنبشی با عنوان «ادبیات و هنر مقاومت افغانستان» هنوز بهخوبی روشن و آشکار نیست».[۱۰]
و بهاندازه کافی همپای انقلاب و مبارزه مردم افغانستان حرکت نکرده است، شعر و ادبیات مقاومت در دوران تهاجم اتحاد شوروی یک سمتوسو، در زمان خروج شوروی و بروز جنگهای داخلی بین احزاب و گروهها سمتوسویی دیگر و در دوران حاکمیت طالبان، جهتگیری و رنگوبوی دیگری پیدا کرد.
شعر و ادبیات مهاجرت
معمولا در دوران پریشانی و گرفتاری، شعر شکوفایی بیشتری مییابد. شعرای افغانستان اشعار زیادی در مورد وضعیت افغانستان، زندگی مردم و جهاد و مبارزه پدید آوردند که از غنای خوبی هم برخوردار است؛ هرچند در حد نیاز نبوده است، شعر و ادبیات مهاجرت بیشتر در میان مهاجران،که عمدتا در ایران و پاکستان بودهاند، شکلگرفته و شیوع یافته است. جنبههای یأس و ناامیدی در اشعار این دسته از شاعران بیشتر به چشم میخورد. شعر مهاجرت آیینه شفافی برای این برهه از تاریخ افغانستان است و توانسته بسیاری از حوادث و رویدادهای کشور را در خود منعکس کند.[۱۱]
در میان مهاجران مقیم ایران، شعر نو ایران، که ریشه در اندیشههای ادب نیما دارد روی شعر مهاجرت افغانستان تأثیر زیادی گذاشته است؛ حتی شاعرانیکه در کابل پدید آمدند و بالیدند، در قالب نیمایی شعرهای بسیاری سرودند. شاعرانی چون واصف باختری، لطیف ناظمی، شبگیر پولادیان و قهار عاصمی.[۱۲]
شاعران شعر مهاجرت دارای نسلهای اول و دوم بوده و نسل سوم نیز در حال پیدایش است. باگذشت زمان غنای شعر مهاجرت بیشتر شد.
«رویکرد شاعران نسل اول به شعر اغلب شعاری، سطحی، سیاستزده و به دور از یک بینش عمیق شاعرانه است؛ اما این ویژگیها در شعر شاعران نسل دوم تحول پیدا میکند، شعار تبدیل به شعور میشود، سطح جایش را به عمق میبخشد، سیاستزدگی و تحزب به ملیگرایی و انسانگرایی تبدیل میشود و درکل بینش شاعرانه عمیقتری در آثار شاعران به وجود میآید».[۱۳]
مرثیهسرایی، مرثیهسرایی در افغانستان گستره زیادی دارد و شعرای زیادی در این زمینه شعر سرودهاند. میرزا محمدنبی واصل، سید محمدکاظم بلبل و محمدابراهیم ترکمنی، متخلص به ذکاء، از مرثیهسرایان نامدار افغانستان بودهاند.
مخته در گویش هزارگی به معنای مرثیه است؛ با این تفاوت که مرثیهسرایی جنبه عام دارد؛ ولی مخته مخصوص زنان است. همچنین، مرثیه فقط جنبه تراژدیک دارد و جنبه حماسی ندارد، اما مخته هم بعد تراژدیک دارد و هم بعد حماسی، مرثیه فقط جنبه مظلومیت شهید یا مقتول را بیان میکند، اما مخته هم بعد مظلومیت و ستمدیدگی و هم بعد شجاعت و قهرمانی شهید یا مقتول را توضیح میدهد.[۱۴]
نیز نگاه کنید به
تاریخ ادبیات و سبکهای ادبی روسیه؛ تاریخ ادبیات و سبکهای ادبی کانادا؛ تاریخ ادبیات و سبکهای ادبی کوبا؛ تاریخ ادبیات و سبکهای ادبی تونس؛ ادبیات کلاسیک ژاپنی؛ تاریخ ادبیات معاصر لبنان؛ تاریخ ادبیات و سبکهای ادبی مصر؛ ادبیات باستان در چین؛ تاریخ ادبیات و سبکهای ادبی سنگال؛ تاریخ ادبیات و سبکهای ادبی آرژانتین؛ تاریخ ادبیات و سبکهای ادبی فرانسه؛ تاریخ ادبیات و سبکهای ادبی مالی؛ تاریخ ادبیات و سبکهای ادبی تایلند؛ تاریخ ادبیات و سبکهای ادبی اوکراین؛ تاریخ ادبیات و سبکهای ادبی اسپانیا؛ تاریخ ادبیات و سبکهای ادبی اردن؛ تاریخ ادبیات و سبکهای ادبی سیرالئون.
کتابشناسی
- ↑ پیرنیا ( مشیرالدوله)، حسن. اقبال آشتیانی، عباس (بیتا). دوره تاریخ ایران به کوششدکتر محمد دبیرساقی. تهران: انتشارات کتابخانه خیام، ص ۲۶۵.
- ↑ مولایی، محمدسرور (بیتا). شعر معاصر افغانستان. (بینا)، ص 7.
- ↑ مولایی، محمدسرور (بیتا). شعر معاصر افغانستان. (بینا)، ص 8.
- ↑ مولایی، محمدسرور (بیتا). شعر معاصر افغانستان. (بینا)، ص 8-9.
- ↑ ملک جعفریان، م. ح (1371). شانههای زخمی پاییز. تهران: سازمان تبلیغات اسلامی، ص 141.
- ↑ مولایی، محمدسرور (بیتا). شعر معاصر افغانستان. (بینا)، ص 15و16.
- ↑ مولایی، محمدسرور (بیتا). شعر معاصر افغانستان. (بینا)، ص 11و 12.
- ↑ ملک جعفریان، م. ح (1371). شانههای زخمی پاییز. تهران: سازمان تبلیغات اسلامی، ص 88-89.
- ↑ ملک جعفریان، م. ح (1371). شانههای زخمی پاییز. تهران: سازمان تبلیغات اسلامی، ص 80 و81.
- ↑ ملک جعفریان، م. ح (1371). شانههای زخمی پاییز. تهران: سازمان تبلیغات اسلامی، ص 10.
- ↑ تابش، قنبرعلی (1372). چشمانداز شعر امروز افغانستان. تهران: انتشارات الهدی، ص 43.
- ↑ تابش، قنبرعلی (1372). چشمانداز شعر امروز افغانستان. تهران: انتشارات الهدی، ص 32.
- ↑ تابش، قنبرعلی (1372). چشمانداز شعر امروز افغانستان. تهران: انتشارات الهدی، ص 119.
- ↑ علی آبادی، علیرضا (1395). جامعه و فرهنگ افغانستان. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، ص 270-281.