فرقه علی اللهی در افغانستان

از دانشنامه ملل

به‌جز مسلمانان که بیش از ۹۹ درصد جمعیت افغانستان را تشکیل می‌دهند، کمتر از یک درصد جمعیت این کشور را اقلیت‌های دینی و مذهبی، مانند یهودی، سیک، هندو و احیانا عده کمی مسیحی تشکیل می‌دهند. رفتار مردم ایران و افغانستان با اقلیت‌های دینی معمولا خوب بوده و آنها در جاهای مختلف ایران و افغانستان با سهولت و بدون مشکل زندگی و رفت‌وآمد می‌کرده‌اند. یهودیان باسابقه‌ترین اقلیت دینی بوده‌اند. از زمان هخامنشیان، با حمایت این سلسله از اقلیت‌های دینی، به‌ویژه یهودیان و عدم تعصب مذهبی این سلسله، تعداد یهودیان در ایران و قلمرو آن سلسله، از جمله افغانستان زیاد بوده‌اند. یهودیان در مناطق مختلف افغانستان، به‌ویژه شهرهای مهم استقرار داشته و معمولا به تجارت اشتغال داشته‌اند. یکی از محل‌های استقرار آنان در فاریاب بوده است. بارتولد می‌نویسد:

«احتمال کلی می‌رود که فاریاب، در محل کنونی دولت‌آباد و یا قدری جنوبی‌تر، در جایی که اکنون قریه خیرآباد برقرار است واقع بوده است. علاوه‌براین، یک ده کوهستانی به اسم یهودان یا یهودیه ذکر می‌شود که در قرن نهم امیر فاریاب در آنجا اقامت می‌کرد. ده مزبور در محل کنونی میمنه واقع بود... از اسم شهر معلوم می‌شود که جماعت کثیری از قوم یهود در آن زندگی می‌کردند».[۱]

هندوها و سیک‌ها نیز در کابل، جلال‌آباد، غزنی، قندهار و در سایر مناطق به‌ویژه شهرهای جنوبی و شرقی افغانستان سکونت داشته و اغلب به تجارت و سایر مشاغل خدماتی مشغول بوده و بدون مزاحمت مهم زندگی می‌کرده‌اند. تعداد مسیحیان خیلی کم و گاهی انگشت‌شمار بوده است.

اختلافات مذهبی

اختلافات و جنگ‌های مذهبی در افغانستان سابقه دارد. در بعضی دوره‌ها، مانند دوره غزنویان، زمان عبدالرحمان خان و دوران طالبان شدت می‌گرفته و در بعضی دوره‌ها، مانند تیموریان، محمدظاهر شاه، دوران کمونیست‌ها و دوران بعد از برکناری طالبان آرام می‌شده است. در زمان امویان، خشونت علیه مخالفان بنی‌امیه، که از علویان و خاندان ائمه اطهار علیهم‌السلام بودند، خیلی شدید بود و حجاج بن یوسف ثقفی این خشونت‌ها را به بالاترین حد خود رساند و اولاد امام موسی کاظم علیه‌السلام را قتل‌عام کرد. بعد از روی‌کارآمدن عباسیان نیز درگیری‌های شدیدی بین علویان و عباسیان به وقوع پیوست. عباسیان که از ادعاهای علویان مبنی بر حقانیت خلافت برای خاندان ائمه اطهار علیهم‌السلام آگاه بودند فشار بر علویان را بیش‌ازپیش افزایش دادند. حکومت‌های محلی نیز به تبعیت از دستگاه خلافت، فشارهای مذهبی را اعمال می‌کردند. از این میان شیعه‌ستیزی غزنویان از همه حکومت‌های محلی شدیدتر بود سلطان محمود غزنوی ضدیت زیادی با شیعه داشت، آتش‌زدن کتابخانه آل‌بویه در ری ناشی از شیعه‌ستیزی‌های او بود، او با اسماعیلیان نیز مقابله می‌کرد. سلطان محمود خود شافعی‌مذهب بود و این مذهب از حنفی، بر شیعیان سخت‌گیرتر بود، او شیعیان را بددین، بی‌دین و بدکیش می‌خواند و کمر همت به نابودی آنان بسته بود و برای رسیدن به این مقصود اختلافات مذهبی را دامن زد و اختناق مذهبی شدیدی حاکم ساخت به‌طوری‌که عده‌ای از مردم شیعه غزنی و اطراف آن ناگزیر به سایر مناطق شیعه‌نشین مهاجرت کردند. از عهد غزنویان تعصب مذهبی رواج یافت و هرکس بر مذهب سلطان محمود نبود اذیت و آزار می‌شد.

میرغلام محمد غبار می‌نویسد:

«حکومت لودی در ملتان ناشر افکار قرمطی‌ها بود و سلطان محمود غزنوی این حکومت را با همین نام از بین برد. او در تمامی افغانستان و ایران هر جا نام قرمطی شنید آن را معدوم کرد و کتب و آثاری که به این نام شناخت آتش زد... سلطان مسعود جانشین محمود نیز، این عصبیت را داشت و در قدم اول از خلافت بغداد خواست که سوقیانت و فتوحات او را در جوار افغانستان به غرض انقراض قرمطی‌ها جایز و مشروع شناسد؛ دربار بغداد نیز بدون درنگ چنین منشوری را فرستاد».[۲]

حاکمیت خلفای فاطمی بر مصر و شام، که رقیب سرسخت خلفای عباسی بودند، در خراسان که تبلیغات زیادی برای نفوذ در این منطقه و شوراندن آن علیه خلافت می‌کردند باعث نگرانی شدید خلفای عباسی بود. قرمطیان که شعبه‌ای از اسماعیلیه بودند مدت یک‌صد سال، از ۸۹۰ تا ۹۹۰ میلادی، در قلمرو خلافت عباسی آشوب و شورش برپا ساختند. مسعود غزنوی حسنک وزیر را به جرم یا به بهانه قرمطی‌بودن بر دار کرد. ناصرخسرو که ابتدا در دربار غزنوی شغل دبیری داشت، بر اثر همین فشارها به دربار سلجوقیان رفت و از جبر سلجوقیان نیز به بدخشان پناه برد. حمله سلطان محمود غزنوی به غور، به بهانه جنگ با کفار بود؛ زیرا غوریان به تشیع و اسماعیلیه گرایش داشتند. حملات زیاد سلطان مسعود به غوریان باعث تضعیف زیاد آل‌شنسب شد؛ ولی نتوانست آنان را به‌کلی نابود سازد و عاقبت همین غوریان زخم‌خورده بودند که در سال ۵۸۲ هجری، سلسله غزنوی را از غزنی بیرون رانده و آن شهر را به آتش کشیدند.

در زمان مغول و جانشینان آن، به‌ویژه در دوره تیموریان در هرات جنگ‌های مذهبی تا حدی فروکش کرد. در زمان تیموریان در هرات تسامح و تساهل مذهبی بیشتر بود و فرق مذهبی، به‌ویژه شیعیان آزادی عمل بیشتری یافتند؛ به‌ویژه در زمان سلطنت سلطان حسین بایقرا. بعد از سقوط سلسله تیموری در هرات، با روی‌کارآمدن صفویان در ایران و حکومت شیبانی در ماوراءالنهر، تعصبات مذهبی شدت گرفت. رقابت و درگیری بین صفویان و شیبانیان (ازبک‌ها)، به خشونت‌های مذهبی در منطقه دامن زد. با روی‌کارآمدن سلسله گورکانی در هند و حاکمیت دولت صفوی در ایران اختلافات مذهبی بین دو کشور شدت گرفت؛ حتی سلسله گورکانی در هند، که با عثمانیان اشتراک مذهبی داشتند، علیه صفویان متحد شدند.گورکانیان با صفویان هم اختلاف ارضی (بر سر قندهار) و هم اختلافات مذهبی داشتند. یکی از علل اختلاف سلسله هوتکی در قندهار با دولت صفوی، مذهبی بود؛ زیرا آنها اهل سنت و صفویان شیعه بودند و برتری و تسلط دیگری را بر خود تحمل نمی‌کردند. یکی از علل مقابله اصفهانی‌ها و مردم ایران با محمود و اشرف افغان در زمان صفویه، دلایل مذهبی داشت. آنها حداقل در آن زمان، عملا ایرانی بودند و تلقی بیگانگی وجود نداشت؛ ولی صفویه دارای جایگاه روحانی ویژه در بین مردم بودند.

در اوایل قرن نوزدهم، ازبکان بارها با هزاره و شیعیان درگیر جنگ‌های مذهبی شدند؛ ولی هدف اصلی آنان تصرف اراضی کشاورزی مناطق هزاره‌نشین در دامنه‌های شمالی هندوکش و عقب‌راندن آنها از اراضی متعلق به آنان بود، نه صرفا راه‌اندازی جنگ‌های مذهبی، مذهب بهانه‌ای برای ادامه حملات علیه هزاره‌های آن منطقه بود.

بعد از دوره غزنویان، شدیدترین جنگ‌های مذهبی در زمان عبدالرحمان خان به راه افتاد. هزاره‌ها از ۱۸۸۸، علیه عبدالرحمان خان طغیان کردند و به معنای واقعی در برابر عبدالرحمان خان ایستادگی کردند. عبدالرحمان خان چون از عهده سرکوب آنان برنیامد به مذهب متوسل شد و با راه‌انداختن جنگ مذهبی، اهل سنت را علیه شیعیان تحریک کرد و از برخی علمای اهل سنت فتوای تکفیر شیعه را اخذ و علیه آنان حکم جهاد صادر کرد.

بر اثر تبلیغات ضد شیعی، مذهب شیعه و شیعیان از هندوئیسم و هندوها بدتر دانسته شدند. به‌واسطه جنگ مذهبی حملات همه‌جانبه‌ای علیه هزاره‌ها و شیعیان آغاز شد. در این حملات به کشتار مردم و اسارت زنان و فرزندان آنان پرداختند. عبدالرحمان خان باکمک هزاران داوطلب متعصب، موفق به سرکوب شدید هزاره‌ها و شیعیان شد. او بیشترین سود و استفاده را از مذهب برای سرکوب شیعیان به عمل آورد. در زمان امان‌الله خان از دامنه تشنجات و تعصبات مذهبی کاسته شد و جامعه تا حدی آرام گرفت، با اقداماتی که در زمان محمدظاهر شاه صورت گرفت، درگیری‌ها و مشاجرات مذهبی تا حدی کاهش یافت. با روی‌کارآمدن رژیم‌های کمونیستی و سپس حمله نظامی اتحاد شوروی به افغانستان، مشاجرات و درگیری‌های مذهبی کاهش بیشتری یافت و همه اقوام، مذاهب و گروه‌ها به‌جای مقابله با یکدیگر، به مبارزه مشترک با دشمن خارجی پرداختند.

با روی‌کارآمدن مجاهدین، تنش‌های مذهبی و قومی رو به فزونی نهاد. جنگ‌های کابل در آن زمان، ریشه‌های مذهبی و قومی داشت؛ حتی مسعود و ربانی به‌سادگی حاضر به پذیرش شیعیان افغانستان و رعایت حقوق برابر برای آنها نبودند. در دوره حاکمیت طالبان خشونت‌های مذهبی و قومی دوباره شدت گرفت. این گروه به کشتار شیعیان پرداختند و شدیدترین

خصومت‌ها را در مقابله با شیعیان به خرج دادند؛ ولی بعد از برکناری طالبان جامعه مذهبی افغانستان آرام‌گرفت و جنگ‌ها و خشونت‌های مذهبی حداقل در شکل ظاهری آن فروکش کرد.[۳]

نیز نگاه کنید به

ادیان در افغانستان

کتابشناسی

  1. بارتولد، و (1358). تذکره جغرافیای تاریخی ایران. ترجمه حمزه سردادور. تهران: انتشارات توس، ص 70-71.
  2. محمد غبار، میرغلام (1359). افغانستان در مسیر تاریخ. قم: انتشارات پیام مهاجر، ص ۱۱۹.
  3. علی آبادی، علیرضا (1395). جامعه و فرهنگ افغانستان. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، ص 202-207.