نظام حزبی اسپانیا

از دانشنامه ملل

یک نظام حزبی همانند هر نظام دیگری از بخش‌ها و اجزایی تشکیل گردیده که روابطی میان آن‌ها برقرار می‌باشد. نظام‌های حزبی از سازماندهی و تشکل مجموعه ای از احزاب مختلف ایجاد و از طریق نهادهایی که اختلاف و نیز همکاری را قاعده مند می‌سازند اداره می‌شوند. اگر نظام‌های حزبی در طول زمان تغییر کندی داشته باشند به سکون و ناکارایی آن‌ها منجر خواهد گردید.

یک حزب، در مفهوم عام، گردهمایی مردمی است که درباره‌­ی برخی مسائل نظرات مشترک دارند و می‌خواهند برای دست یافتن به هدف های مشترک با هم کار کنند. حزب سیاسی، چرخ دنده­­‌ی ماشین دموکراسی است . اگرچه احزاب سیاسی سابقه­‌ی بیشتری از دموکراسی های نو دارند اما رشد آن‌ها با تکامل دموکراسی همزمان بوده است.  در کشورهای مختلف، نظام‌های حزبی گوناگونی وجود دارد: نظام دو حزبی، نظام چندحزبی و نظام تک حزبی. در نظام دو حزبی، چون همه­‌ی وزیران از یک حزب، حزب اکثریت هستند کابینه‌های باثباتی تشکیل می‌شود، ثبات حکومت نیز کارایی اداری و استمرار سیاست را در کشور تأمین می‌نماید. ولی نظام دو حزبی اقتدار قوه‌­ی مقننه را به شدت نابود می‌کند و سبب غلبه‌­ی قوه‌­ مجریه بر آن می‌شود. نظام تک حزبی هم در کشورهایی وجود دارد که دارای ایدئولوژی‌های کمونیستی هستند.

نظام چند حزبی بیشتر در کشورهای قاره اروپا رایج است و شمار اینگونه احزاب در برخی کشورها حتی 20 حزب هم بوده است. حال با توجه به تفاسیر فوق، می‌توان اسپانیا را در گروه نظام‌های چند حزبی قرار داد. زیرا در اسپانیا ائتلاف بین هیئت وزیران ضروری است و چند گروه یا حزب دست به هم می‌دهند تا اکثریت را به وجود آورند. بنابراین حکومت‌های حزبی، به گروه‌ها یا احزابی که آن را از راه ائتلاف تشکیل داده اند وابسته می‌مانند. در اسپانیا احزاب سیاسی همواره قادر بوده اند از منابع دولتی در جهت اهداف خویش استفاده کنند همانطوریکه نمایندگان آن‌ها در پارلمان‌ها نیز حقوق خود را از طریق حکومت دریافت می‌کنند. این حقیقت آن‌ها را از انواع دیگر تشکل‌ها و انجمن‌های داوطلبانه در جامعه مدنی که بر منافع محدود اعضای خویش تأکید دارند جدا می سازد[۱].

احزاب سیاسی اسپانیا

سابقه حزب گرائی در اسپانیا به ربع آخر قرن نوزدهم میلادی باز می‌گردد. در حال حاضر در این کشور حدود یکصد حزب ملی و منطقه ای و تشکل سیاسی بزرگ و کوچک (از راست افراطی تا چپ تندرو) وجود دارد.(81)  احزاب سیاسی، مَظهر کثرت گرائی(Pluralismo) سیاسی هستند که به شکل گیری وتجلی ارادهء ملی کمک می‌کنند و وسیله ای مؤثر جهت مشارکت در شئون سیاسی به شمار می‌آیند. تشکیل احزاب و فعالیت آن ها به شرط احترام به قانون اساسی و سایر قوانین، آزاد است. ساختار درونی و عملکرد احزاب باید دمکراتیک باشد. (82)  شهروندان اسپانیایی، قبل از ورود اسپانیا به دموکراسی مشارکتی در اواخر دهه 1970، تجربه چندانی در رابطه با درگیری‌های سیاسی نداشتند. حق رأی بسیار محدود بود، مکانیزم‌ها و ساز و کارهای انتخاباتی کنترل شده و فاسد بود، و احزاب سیاسی نخبه گرا بودند. بر اساس رژیم فرانکویی، جامعه اسپانیایی غیر سیاسی شد؛ تنها شکل رسمی سیاسی که ضمانت اجرایی نیز داشت، جنبش ملی بود. بقایای احزاب  سوسیالیست و احزاب کمونیست به صورت زیرزمینی عمل می‌کردند، و در معرض اقدامات به شدت سرکوبگرانه بودند. احزاب سیاسی، بعد از چهل سال که هیچ گونه انتخابات مجلسی وجود نداشت، دوباره احیا شدند و در ماه های پس از مرگ فرانکو گسترش پیدا کردند. احزاب چپ از جمله کمونیست‌ها و سوسیالیست‌ها که مخفیانه عمل کرده بودند یا تبعید شده بودند، مجددا سازمان‌ها و سنت‌های ایدئولوژیکی را برای تشکیل پایگاه‌های فعالیت سیاسی خود داشتند. با این حال احزاب راست و مرکز، چنین ساختارهایی را نداشتن و فاقد تجربه در مشارکت سیاسی بودند. حزب ائتلافی که در اولین انتخابات رژیم دموکراتیک جدید، (در ماه ژوئن 1977 )، پیروز شد، موفق نشد که یک چشم انداز سیاسی منسجم را توسعه دهد. اگر هم در دوره کوتاهی موفقیتی حاصل کرد به دلیل کاریزمای رهبرش، سوارز( Suarez) بود و در نهایت حزب در برابر منازعات داخلی خود سر تسلیم فرود آورد. با پیروزیحزب سوسیالیست کارگران اسپانیا در سال 1982، نظام سیاسی اسپانیا از یک تقسیم بندی راست- چپ میانه به سمت توفق مرکز- چپ سوق پیدا کرد.

به طور کلی، گرایش احزاب سیاسی اسپانیا به سمت مرکز بوده است، و به طور قابل ملاحظه ای حمایت از احزاب افراطی را رد کرده اند، که این امر نشانه خوبی برای ثبات آینده کشور است[۱].

حزب سوسیالیست کارگران اسپانیا

حزب سوسیالیست کارگران اسپانیا، قدیمی ترین حزب سیاسی در اسپانیا است. این حزب در سال 1879 توسط پابلو ایگلسیاس(Seville)به عنوان یک حزب کارگری مارکسیستی تاسیس شد، که در کنار اتحادیه صنفی(Unión General de Trabajadores)که اساسش حمایت از کارگران بود، تکامل پیدا کرد. هدف هر دو سازمان به دست آوردن یک هم صدایی در بین طبقه کارگر در عرصه سیاسی بود. همانطور که در دهه 1920 و اوایل دهه1930، حزب سوسیالیست کارگران شروع به کسب کرسی‌های پارلمانی کرد، اعضای آن که شامل روشنفکران، نویسندگان و معلمان می‌شد، گسترش پیدا کرد. اولین تجربه حزب سوسیالیست کارگران به عنوان حزب حاکم در دوران جمهوری دوم که جمهوری آشفته بود، به دست آمد اما عمر رهبری اش بسیار کوتاه بود. حزب فوق، اعملا سرکوب گرانه دوران فرانکو را تجربه کرده است، و رهبرانش به تبعید رفتند ( در درجه اول در فرانسه). حزب سوسیالیست کارگری در سال های اولیه دیکتاتوری فرانکو، در اسپانیا تقریبا نابود شد. در سال‌های بعد، رهبری حزب در تبعید ارتباطش را با آنچه که در داخل کشور در حال تحول بود، از دست داد. در اواسط دهه 1950، گروه های سوسیالیستی در اسپانیا شروع به سازماندهی خود کردند  و در دهه 1960 گروه کوچکی از فعالان، که به وسیله دو نفر از وکلای جوان از سویل(Pablo Iglesias)، به نام های آلفونسوجرا(Alfonso Guerra)و فیلیپه گونزالس(Felipe Gonzalez)، رهبری می‌شد، حزب سوسیالیست کارگری را مجددا احیا کردند و شروع به ایجاد تغییراتی در درون حزب کردند.

سوسیالیست‌های جوان که به شدت در جمهوری فدرال آلمان (آلمان غربی)، سوسیال دموکرات شده بودند به ایدئولوژی میانه روتری از مارکسیسم سخت و محکم از نوع قدیم علاقه داشتند. در سال 1972 مبارزه برای کسب قدرت میان دو گروه سوسیالیست‌های در تبعید و سوسیالیت‌های جوان به پیروزی نسل جوان انجامید، و گونزالس در سال 1974 به عنوان دبیر کل حزب سوسیالیست کارگری در کنگره دوازدهم آن انتخاب شد.

در دوران گذار به دموکراسی، حزب سوسیالیست کارگری اساسا با اصلاحات برنامه چهارم که در ماه سپتامبر توسط سوارز تهیه و تنظیم شد همکاری کردند و دیگر گروه های چپ نیز همین کار را انجام دادند. هنگامی که پس از جنگ‌های داخلی، انتخابات آزاد برای اولین بار در ماه ژوئن 1977 در کشور برگزار شد، حزب سوسیالیست کارگری، به حزب اصلی مخالف دولت اسپانیا تبدیل شد.

با این حال، در حالی که حزب از نظر محبوبیتش در حال رشد بود اما از درون به تنش‌های عمیق ایدئولوژیک مبتلا شد. هر چند سوسیالیست‌ها برای اینکه حمایت رای دهندگان را به دست بیاورند، تصویری اعتدال گرایانه از خود به رای دهندگان ارائه داده بودند ولی این موضع از سوی اعضای رادیکال تر حزب، به شدت مورد حمله قرار گرفت زیرا آن‌ها معتقد بودند که گونزالس و حامیان وی به دلیل اینکه بر کسب آرا تاکید بیشتری دارند و به پیشبرد منافع کارگران توجه کمتری دارند، باید مورد انتقاد قرار بگیرند.

این شکاف در ماه مه 1979 در بیست و هشتمین کنگره حزب سر بر آورد. هنگامی که گونزالس با وجود تلاش‌های بسیار موفق نشد اصطلاح مارکسیست را از قانون اساسی حزب حذف کند، استعفا داد. از آنجایی که اکثر اعضای حزب به گونزالس به عنوان رهبری ارزشمند می نگریستند، در کنگره فوق العاده ای که در ماه سپتامبر 1979 برگزار شد، گونزالس مجددا انتخاب شد. حزب خود را مارکسیست دیگری تعریف کرد و سیاست‌های میانه روی و عمل گرایی را در پیش گرفت، در نتیجه امکان داشت حزب سوسیالیست کارگری به طیف وسیعی از جامعه تسری پیدا کند. زمانی که آن‌ها آرای مردمی خود را از 5.5 میلیون رای در سال 1979 به 10 میلیون رای در سال 1982 افزایش دادند، این انتخابات یک عامل کلیدی در پیروزی سوسیالیست‌ها در سال 1982بود.

با این حال، گونزالس به تاکید خود بر نوسازی اقتصادی به جای سیاست‌های سنتی سوسیالیست، ادامه داد،که این امر به طور فزاینده ای منجر به ارتباط با مخالفین تاریخی یعنی اتحادیه‌های کارگری شد. طبق نظر سنجی صورت گرفته در پایان سال 1987 که یک ثبات را نشان می‌دهد، گرچه چشمگیر نیست، ولی حمایت مردمی از سوسیالیست‌ها را کاهش می‌دهد. با این حال، حزب سوسیالیست کارگری در اواسط سال 1988 به عنوان حزب حاکم، رقیب جدیدی نداشت.

حزب کمونیست اسپانیا

حزب کمونیست اسپانیا(Partido Comunista de Espana—PCE) به دنبال جریان خیزش انقلابی که در پی جنگ جهانی اول و انقلاب بلشویکی در روسیه آغاز شد، به وجود آمد.  عمدتا به دلیل وجود سوسیالیست قوی در اسپانیا و جنبش‌های آنارشیستی که قبلا انتهای طیف سیاسی چپ را اشغال کردند، با این حال، کمونیست‌های اسپانیایی به اندازه همتایان خود در کشورهای اروپایی قدرتمند نشدند. در سال‌های اولیه فعالیت حزب کمونیست اسپانیا، عضویت در حزب به دلیل اقدامات سرکوب گرانه ای که توسط دیکتاتوری پریمود ریورا(Miguel Primo de Rivera)در دهه 1920 صورت می‌گرفت، هرگز وسیع نبود. هنگامی که حزب کمونیست اسپانیا حملات سوسیالیست‌ها و دیگر سازمان‌های چپ را متوقف کرد، نفوذ کمونیست در چپ افزایش یافت و در سال 1934 به سوی یک جبهه استراتژی ملی تغییر جهت داد.

در طول جنگ داخلی، نیروهای چپ دوباره تقسیم شدند. کمونیست‌ها قصد داشتند قبل از این که انقلاب سیاسی و اجتماعی شان شروع شود، جنگ علیه نیروهای فاشیستی به اتمام برسد در حالی که دیگر سازمان‌های چپ تمایل نداشتند که بازسازی جامعه اسپانیایی را به تعویق بیندازند. کمونیست‌ها در سرکوب دیگر سازمان‌های چپ که رقیب آن‌ها محسوب می‌شدند رفتار وحشیانه ای در پیش گرفته بودند، که این امر باعث شد دیگر نیروهای ضد فرانکو در دوره پس از جنگ داخلی، حزب را طرد کنند.

حزب کمونیست در اواسط دهه 1950، تلاش های زیادی را برای بیرون آمدن از انزوای خود شروع کرد و سیاست طراحی شده ای را برای گرد هم آوردن ائتلاف گسترده ای از احزاب، تحت رهبری حزب کمونیست اسپانیا برای مخالفت با دیکتاتوری فرانکو، اتخاذ کرد. جالب اینجاست که رژیم فرانکو به خودی خود، تمرکزش را بر حملات علیه حزب کمونیست، معطوف کرده بود که همین امر حزب را قادر ساخت به یک نقطه محوری برای دانشجویان معترض و کارگران تبدیل شود. این حزب یک مبنای سیاسی پیرامون جنبش اتحادیه کارگری معروف به " CCOO"( Santiago Carrillo) به‌وجود آورد و با پایان عصر فرانکو، حزب کمونیست اسپانیا تحت رهبری سانتیاگو کاریلو(Comisiones Obreras)کارآمد ترین سازمان سیاسی در اسپانیا بود.

اگرچه عضویت در حزب کمونسیت به دنبال قانونی کردن حزب در سال 1977، افزایش پیدا کرد، ولی حزب کمونیست فقط 9 درصد رای مردمی در انتخاباتی که در آن سال برگزار شد را به دست آورد؛ که در این انتخابات تسلط از چپ به سمت حزب رقیب یعنی حزب سوسیالیست رفت. بعد از اینکه در سال 1982 سهم رای حزب کمونیست به 3.8 درصد کاهش یافت، تنش‌های داخلی در داخل حزب به بحران تبدیل شد و رهبری کاریلو مورد تردید قرار گرفت.

کاریلو در حذف واژه لنینیسم(Leninism)از اساس‌نامه حزب کمونیست در کنگره ای که در سال 1978 تشکیل شد، موفق شده بود. وی همچنان توسط شبه نظامیان طرفدار اتحاد جماهیر شوروی که او را مجبور کردند رویکرد انقلابی تری در پیش بگیرد، مورد انتقاد واقع می‌شد. در همان زمان یک گروه جهت دار اروپایی، که تحت عنوان ینوویتورز(renovators)شناخته می‌شد، به نوسازی و بحث‌های داخلی درون حزب پویا بخشید.

علاوه بر نفاق اساسی ایدئولوژیکی، همچنین با رهبری انعطاف ناپذیر فزاینده کاریلو یک نارضایتی کلی وجود داشت. پاکسازی های مکرر وی از آن دسته از اعضایی که بیشتر با او مخالفت می‌کردند باعث دادن تلفات زیاد و تضعیف روحیه حزب شد. پس از شکست قاطع حزب کمونیست در انتخابات ماه اکتبر 1982، کاریلو به عنوان دبیر کل حزب استعفا داد؛ وی با جراردو ایگلسیاس(Gerardo Iglesias)، جایگزین شد.

در ماه‌های بعدی، گروه های متلاشی که از حزب کمونیست شکست خوردند، حمایت خود را برای تشکیل احزاب طرفدار شوروی یا احزاب مارکسیست لنینیست به حداقل رساندند.

در این میان حزب کمونیست مردم اسپانیا (طرفدار شوروی)( Partido Comunista de los Pueblos de Espana—PCPE) و حزب کمونیست اسپانیا (مارکسیست  لنینیست )( Partido Comunista de Espana--Marxista-Leninista—PCEml) نیز بودند. در درون حزب کمونیست اسپانیا، کاریلو به شدت با سیاست های ایگلسیاس مخالفت کرد. کاریلو منتقد پیشنهاد بعدی برای تشکیل ائتلافی از تمام نیروهای مترقی که در طیف چپ حزب سوسیالیست کارگران اسپانیا بودند، بود. ناسازگاری کاریلو،به اخراج وی از کمیته مرکزی حزب در آوریل سال 1985منجر شد.

وی متعاقبا کمیته اتحادیه کمونیست را سازماندهی و رهبری کرد( Mesa para Unidad de los Comunistas—MUC)، که کمیته فوق، در دسامبر 1986 یک حزب جدید طرفدار شوروی با نام حزب اتحادیه کارگران کمونیست اسپانیا(Partido de los Trabajadores de Espana-Unidad Comunista--PTE-UC)، را تشکیل داد.  با پایان سال 1987، و با فرا رسیدن انتخابات بعدی نشانه‌هایی از تلاش ی حزب کمونیست اسپانیا، حزب کمونیست مردم اسپانیا، و حزب اتحادیه کارگران کمونیست اسپانیا برای متحد کردن 3 حزب کمونیست به چشم می‌خورد. حزب کمونیست و حزب کمونیست مردم اسپانیا به همراه چندین حزب کوچک چپ دیگر یک ائتلاف انتخاباتی به نام حزب چپ متحد(Izquierda Unida,IU)، را برای اعتراض به انتخابات ملی در سال 1986 و همچنین انتخابات شهری و منطقه ای در سال 1987، تشکیل دادند.

حزب کمونیست اسپانیا، دوازدهمین کنگره حزب  خود را در حالی که حزب به دلیل مشکلات مالی و عدم وجود وحدت به ستوه آمده بود، در فوریه 1988 برگزار کرد. اگرچه ایگلسیاس سیاست چپ متحد را آغاز کرده بود و تصفیه‌های حزب به پایان رسیده بود ولی منتقدان احساس کردند برای بسیج کردن چپ و بهتر نشان دادن حزب کمونیست اسپانیا در پای صندوق‌های رای، اقدامات قوی تر و همچنین رهبران کارامد‌تر لازم می‌نماید. در کنگره حزب خولیو انگیتا( Julio Anguita)انتخاب شد. اعضای حزب مجددا تعهدات خود در مقابل منافع کارگران را مورد تصدیق قرار دادند و سیاست‌هایی را با هدف جذب طرفداران حفظ منابع طبیعی وصلح جو اتخاذ کردند[۱].

اتحاد مردمی

اتحاد مردمی(Alianza Popular—AP)یک حزب محافظه کار جناح راست بود که در سال 1976 توسط وزرای سابق فرانکو تحت رهبری فراگا(Fraga) تاسیس شد. فراگا کسی بود که راه را برای کمک به اصلاحات در دوران فرانکو هموار کرد و انتظار می‌رفت که در دوران بعد از حکومت فرانکو هم بتواند یک نقش کلیدی را بازی کند.

وی خواست مردم برای تغییر و تنفر آن ها از رژیم فرانکویی را دست کم گرفت و از یک انتقال بسیار تدریجی به دموکراسی طرفداری کرد. اگرچه فراگا قصد داشت یک تصویر اصلاح طلبانه از خود ارائه دهد ولی حزب وی توسط رای دهندگان به عنوان حزبی ارتجاعی و استبدادی نگریسته شد.  رفتارها و خلق و خوهای  شخصی فراگا و روابط نزدیکش با بسیاری از نامزدهای رژیم سابق اتحاد مردمی ،به تصور فوق دامن زد.

در ماه های پس از انتخابات 1977، نفاق در دورن اتحاد مردمی در رابطه با مسائل قانون اساسی که به عنوان سند پیش نویس تنظیم میشد، به حد اعلای خود رسید. اعضایی که بیشتر ارتجاعی بودند علیه پیش نویس قانون اساسی رای دادند و از تغییر جهت به سمت جناح راست طرفداری کردند. با این حال، فراگا قصد داشت به منظور تشکیل یک حزب راست- مرکز بزرگتر اتحاد مردمی را به سمت مرکز سیاسی سوق دهد. بسیاری از مرتجعین سرخورده، حزب اتحاد مردمی را ترک کردند و فراگا و دیگر اعضای باقی مانده از حزب، به رهبران نسبتا محافظه کار دیگر برای تشکیل یک ائتلاف دموکراتیک( Union de Centro Democrático, UCD)پیوستند. اگرچه امید می‌رفت که ائتلاف جدید برای کسانی که در سال 19977 به اتحاد مرکز دموکراتیک(Coalicion Democratica—CD)رای دادند، به یک پشتیبان تبدیل شود اما ائتلاف فوقبا حکومت سوارز سرخورده شده بود. با این حال، هنگامی که انتخابات در مارس 1979 انتخابات برگزار شد، ائتلاف دموکراتیک تنها 6.1 درصد از آرا را به دست آورد و فراگا به عنوان رئیس حزب استعفا داد. در زمان کنگره سوم حزب اتحاد مردمی در دسامبر 1979، رهبران حزب نقش خود را در اتحاد مردمی مورد ارزیابی مجدد قرار دادند. خیلی‌ها احساس کردند که ایجاد ائتلاف صرفا رای دهندگان را گیج کرده است و و آن‌ها فقط به دنبال تاکید بر هویت مستقل حزب بودند. فراگا کنترل حزب را از سر گرفت و قطعنامه‌های سیاسی اتخاذ شده توسط کنگره حزب، گرایش محافظه کارانه اتحاد مردمی را مورد تصدیق قرار داد.

فراگا در اوایل دهه 1980،در متحد سازی اجزای مختلف، پیرامون حق رهبری اش موفق شد. با افزایش رو به رشد تجزیه اتحاد مرکز دموکراتیک، به تلاش های فراگا برای احیای اتحاد مردمی، تحقق بخشیده شد. اتحاد مردمی در انتخابات عمومی که در اکتبر 1982 برگزار شد، هم آرای طرفداران پیشین اتحاد مرکز دموکراتیک و هم جناح راست را به دست آورد و به حزب عمده مخالف تبدیل شد.

در حالی که نمایندگان مجلس اتحاد مردمی در سال 1979 به 9 کرسی کاهش یافته بود، حزب خودش را با جناح راست کوچکی با نام حزب دموکرانیک مردم(Partido Democrático Popular, PDP)متحد کرد و در سال1982، 106 کرسی به دست آورد. افزایش قدرت اتحاد مردمی، بیشتر در انتخابات شهری و منطقه ای که در ماه می 1983 برگزار شد، مشهود بود،یعنی زمانی که حزب 26 درصد از آرا را به دست آورد.

اتحاد مردمی قبل از انتخابات ژوئن سال 1986، یکبار دیگر به نیروهای حزب دموکرانیک مردم پیوست و همراه با PL،CP را تشکیل دادند، و در تلاش دیگری حوزه انتخاباتی خود را گسترش دادند.

ائتلاف خواستار اقدامات قوی تر علیه تروریسم، خصوصی سازی بیشتر و کاهش در مخارج و مالیات شد. با این حال، CP نتوانست سهم آرای خود را در انتخابات 1986 افزایش دهد و به زودی شروع به متلاشی شدن کرد. هنگامی که انتخابات منطقه ای در اواخر سال 1986 برگزار شد و منجربه خسارات بیشتری برای حزب شد، فراگا به عنوان رئیس حزب اتحاد مردمی استعفا داد (اگرچه وی کرسی پارلمانی خود را حفظ کرد). در کنگره حزب در فوریه 1987، هرناندز(Hernandez)به عنوان رئیس حزب اتحاد مردمی انتخاب شد، و وی اعلام کرد که تحت رهبری او حزب به یک حزب اروپایی جناح راستی مدرن تبدیل خواهد شد. اما هرناندز فاقد تجربه سیاسی در سطح ملی بود و در نتیجه این حزب همچنان رو به افول گروید. هنگامی که در انتخابات شهری و منطقه ای که در ژوئن 1987 برگزار شد، حمایت از اتحاد مردمی کاهش یافت، احتمال زیادی وجود داشت که مرکز اجتماعی و دموکراتیک(Centro Democratico y Social--CDS) به عنوان حزب عمده مخالف توسط سوارز، از حزب فوق پیشی بگیرد. در سال 1989 نام اتحاد مردمی به حزب مردم تغییر یافت. حزب اتحاد مردم  یک موقعیت راست- مرکز در نظام حزبی داشتند. نتیجه انتخابات 1977 تا حدودی چشم گیر بود اما در سال 1982 به عنوان دومین حزب شناخته شد و این حزب در سال 1991 در انتخابات منطقه ای کرسی‌های بیشتری را به دست آورد. در انتخابات پارلمانی 1993 به تعداد کرسی‌های بیشتری دست یافت و در سال 1996 با اکثریت نسبی بر سر قدرت آمد و وقتی که در انتخابات عمومی سال 2000183 کرسی به دست آورد قدرت مطلق شد. در سال 2004، با کسب 148 کرسی دومین حزب مخالف اصلی شد.

نیز نگاه کنید به

نظام حزبی روسیه؛ نظام حزبی تونس؛ نظام حزبی ژاپن؛ نظام حزبی کانادا؛ نظام حزبی کوبا؛ نظام حزبی لبنان؛ نظام حزبی مصر؛ نظام حزبی افغانستان؛ نظام حزبی سنگال؛ نظام حزبی سودان؛ نظام حزبی اردن؛ نظام حزبی آرژانتین؛ نظام حزبی فرانسه؛ نظام حزبی سیرالئون؛ نظام حزبی ساحل عاج؛ نظام حزبی زیمبابوه؛ نظام حزبی اوکراین؛ نظام حزبی اتیوپی؛ نظام حزبی کشور مالی؛ نظام همکاری چند حزبی و مشورت سیاسی در چین؛ نظام حزبی گرجستان؛ نظام حزبی تاجیکستان؛ نظام حزبی بنگلادش؛ نظام حزبی قزاقستان؛ نظام حزبی سیرالئون؛ نظام حزبی تایلند

کتابشناسی

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ فاخری، مهدی(1392). جامعه و فرهنگ اسپانیا. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی( در دست انتشار)