تاریخ دوران میانی فرانسه: تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه ملل
جز (The LinkTitles extension automatically added links to existing pages (https://github.com/bovender/LinkTitles).)
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
'''از بازگشت بوربون ها تا کمون [[پاریس]]'''
تاریخ دوران میانی در کشور فرانسه شامل از بازگشت بوربون‌ها تا کمون پاریس؛ [[دوره کمون پاریس]]؛ [[دوره امپراتوری دوم در فرانسه]]؛ [[جمهوری سوم در فرانسه]]؛ [[پرونده دریفوس]]؛ [[دولت ویشی در فرانسه]] و[[جمهوری چهارم در فرانسه]] است.


لویی هجدهم(1824 – 1814) در سال ۱۸۱۴ به یاری تالیران[47] بر تخت نشست. تالیران همپیمانان پیروز را متقاعد كرد. پس از شنیدن بازگشت  ناپلئون، لویی از پاریس گریخت و پس از فرمانروایی صد روزه ناپلئون و شکست در واترلو به این شهر بازگشت. در این هنگام هواداران لویی به ویژه در جنوب [[فرانسه]] دست به ترورهای سنگدلانه‌ ای بر ضد هواداران ناپلئون زدند.هر چند نخست ‌وزیر با این رویداد به شدت مخالفت کرد ولی در پیشگیری آن ناکام بود. پس از مرگ لويي هجدهم در ۱۶ سپتامبر۱۸۲۴ برادرش شارل دهم(1830-1824) بر تخت نشست. وی همچنین رهبر هواداران تندروی پادشاهی بود. ترور پسرش زخم روحی شدیدی بر او وارد ساخت که هرگز نتوانست فراموش کند. رکود اقتصادی به همراه فشار اپوزیسیون آزادیخواه، شارل را به تکاپو افتاد و یک دستور چهاربخشی را داد: انحلال مجلس نمایندگان، ایجاد قانون های محدودکننده برای مطبوعات، دادن حق رای تنها به ثروتمندان، برگزاری انتخاباتی تازه برپایه قانون انتخابات . هنگامی که شاه در ۲۵ ژوئیه 1830 فرمان خویش را اعلام کرد مطبوعات آزاد به نکوهش او پرداختند . مردمان پاریس با شور میهنی فراوان به بسیج نیرو و سنگربندی در درون شهر روي آوردند. سرانجام شاه در ۳۰ ژوئیه کناره‌گیری کرد. 20 دقیقه پس از آن پسرش نیز کناره‌ گیری نمود. تخت و تاج باید به هنری پنجم می‌رسید ولی مجلس نمایندگان لویی فیلیپ[48] (1848 - 1830) را به شاهی برگزید و اینچنین سلطنت ژوئیه آغاز شد. در دوران پادشاهی او از قدرت های پادشاه کاسته شد، آزادی دینی به تصویب رسید، گارد ملی پدید آمد و آزادی های شهروندی نهادینه شد، در انتخابات اصلاحاتی پدید آمد.همچنین در جایگاه اشراف بازنگری شد.اگر چه بیشتر این اصلاحات تنها نمایشی بود. مجلسی که در ۱۸۳۰ تشکیل شد شاه را از هرگونه قدرت قانونگذاری و قدرت اجرایی بازداشته بود.ولی این هنوز برای پادشاه فرانسه جا نیفتاده بود که باید پادشاهی کند و نه فرمانروایی .او به تکاپو افتاد و کوشید تا دو پسر بزرگش را به مجلس بزرگان برساند.همچنین کوشید تا وزیرانی را بر سر کار بياورد که به او و پادشاهی او وفادار باشند. ولی اين تنها به پایان کار او یاری می‌رساند. لویی فیلیپ در دوران حكومت خود عمدتا از منافع بانکداران پشتیبانی می کرد و سیاست های او در جهت حفظ منافع همین قشر بود. بحران های اقتصادی 1747 تضادهای طبقاتی را در داخل کشور عمیق کرده بود؛ از این رو در 22 فوریه 1848 سرمایه داران مخالف رزیم در نظر داشتند برای اعتراض به قوانین انتخاباتی یک گردهمایی ترتیب دهند.ولی "گیزو" [49]وزیر کشور این اجتماع را ممنوع اعلام کرد. سرمایه داران عقب نشینی کردند ولی کارگران قیام مسلحانه را اغاز کردند که به واژگونی پادشاهی لویی فیلیپ انجامید. پس از لویی دولت موقت روی کار آمد.
=== از بازگشت بوربون‌ها تا کمون پاریس ===
[[پرونده:Charles Maurice de Talleyrand.jpg|بندانگشتی|تالیران. برگرفته از سایت emersonkent، قابل بازیابی از<nowiki/>http://www.emersonkent.com/history_notes/charles_maurice_de_talleyrand.htm]]لویی هجدهم (1824 – 1814) در سال ۱۸۱۴ به یاری تالیران (charles Maurice de Talleyrand) بر تخت نشست. تالیران هم‌پیمانان پیروز را متقاعد کرد. پس از شنیدن بازگشت‌ ناپلئون، لویی از [[پاریس]] گریخت و پس از فرمانروایی صد روزه ناپلئون و شکست در واترلو به این شهر بازگشت. در این هنگام هواداران لویی به ویژه در جنوب [[فرانسه]] دست به ترورهای سنگدلانه‌‌‌ای بر ضد هواداران ناپلئون زدند.  


9-3- آغاز امپراتوری دوم ( کودتای ۲ دسامبر ۱۸۵۱)
هر چند نخست ‌وزیر با این رویداد به شدت مخالفت کرد ولی در پیشگیری آن ناکام بود. پس از مرگ لویی هجدهم در ۱۶ سپتامبر۱۸۲۴ برادرش شارل دهم (1824 تا 1830) بر تخت نشست. وی همچنین رهبر هواداران تندروی پادشاهی بود. ترور پسرش زخم روحی شدیدی بر او وارد ساخت که هرگز نتوانست فراموش کند. رکود اقتصادی به همراه فشار اپوزیسیون آزادی‌خواه، شارل را به تکاپو افتاد و یک دستور چهاربخشی را داد: انحلال مجلس نمایندگان، ایجاد قانون‌های محدودکننده برای مطبوعات، دادن حق رای تنها به ثروتمندان، برگزاری انتخاباتی تازه برپایه قانون انتخابات. هنگا‌می‌که شاه در ۲۵ ژوئیه 1830 فرمان خویش را اعلام کرد مطبوعات آزاد به نکوهش او پرداختند. مردمان [[پاریس]] با شور میهنی فراوان به بسیج نیرو و سنگربندی در درون شهر روی آوردند. سرانجام شاه در ۳۰ ژوئیه کناره‌گیری کرد. 20 دقیقه پس از آن پسرش نیز کناره‌‌گیری نمود. تخت و تاج باید به هنری پنجم می‌رسید ولی مجلس نمایندگان لویی فیلیپ (Louis-Philippe Ier)(1848 تا 1830) را به شاهی برگزید و این‌چنین سلطنت ژوئیه آغاز شد. در دوران پادشاهی او از قدرت‌های پادشاه کاسته شد، آزادی دینی به تصویب رسید، گارد ملی پدید آمد و آزادی‌های شهروندی نهادینه شد، در انتخابات اصلاحاتی پدید آمد. همچنین در جایگاه اشراف بازنگری شد. اگرچه بیشتر این اصلاحات تنها نمایشی بود. مجلسی که در ۱۸۳۰ تشکیل شد شاه را از هرگونه قدرت قانونگذاری و قدرت اجرایی بازداشته بود. ولی این هنوز برای پادشاه [[فرانسه]] جا نیفتاده‌بود که باید پادشاهی کند و نه فرمانروایی. او به تکاپو افتاد و کوشید تا دو پسر بزرگش را به مجلس بزرگان برساند. همچنین کوشید تا وزیرانی را بر سر کار بیاورد که به او و پادشاهی او وفادار باشند. ولی این تنها به پایان کار او یاری می‌رساند. لویی فیلیپ در دوران حکومت خود عمدتا از منافع بانکداران پشتیبانی ‌می‌کرد و سیاست‌های او در جهت حفظ منافع همین قشر بود. بحران‌های اقتصادی 1747 تضادهای طبقاتی را در داخل کشور عمیق کرده بود؛ از این رو در 22 فوریه 1848 سرمایه‌داران مخالف رژیم در نظر داشتند برای اعتراض به قوانین انتخاباتی یک گردهمایی ترتیب دهند.ولی "گیزو" (François Guizot) وزیر کشور این اجتماع را ممنوع اعلام کرد. سرمایه داران عقب نشینی کردند ولی کارگران قیام مسلحانه را اغاز کردند که به واژگونی پادشاهی لویی فیلیپ انجامید. پس از لویی دولت موقت روی کار آمد.


انتخاب لویی بناپارت( 1870–1851) به ریاست جمهوری دوم فرانسه، از همان آغاز نشانه های سرنگونی جمهوری و ایجاد حکومت مطلقه پادشاهی را در بر داشت. او در ۲ دسامبر ۱۸۵۱ با کمک ارتش، تمام قدرت را بدست گرفت و حکومت مطلقه را برقرار نمود. گروه های کوچک جمهوریخواهان می کوشیدند در پاریس و دیگر شهرها دست به مقاومت بزنند ولی به شدت سرکوب می شدند. کارگران نیز پس از کشتار سراسری ژوئن دیگر نیرویی نبودند که بتوانند ایستادگی کنند. یک سال پس از کودتا و در دسامبر ۱۸۵۲ جمهوری برچیده شد و دوباره رژیم پادشاهی در فرانسه روی کار آمد و لویی بناپارت با نام ناپلئون سوم، امپراتوری دوم فرانسه را اعلام نمود و خود به جایگاه امپراتوری رسید.
=== [[دوره امپراتوری دوم در فرانسه]] ===
[[پرونده:لویی بناپارت.jpg|بندانگشتی|200x200پیکسل|لویی بناپارت. برگرفته از سایت ویکی پدیا، قابل بازیابی از<nowiki/>https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%84%D9%88%DB%8C%DB%8C_%D8%A8%D9%86%D8%A7%D9%BE%D8%A7%D8%B1%D8%AA]]انتخاب لویی بناپارت (1851 تا 1870) به ریاست جمهوری دوم فرانسه، از همان آغاز نشانه‌های سرنگونی جمهوری و ایجاد حکومت مطلقه پادشاهی را در بر داشت. او در ۲ دسامبر ۱۸۵۱ با کمک ارتش، تمام قدرت را بدست گرفت و حکومت مطلقه را برقرار نمود. گروه‌های کوچک جمهوری‌خواهان ‌می‌کوشیدند در [[پاریس]] و دیگر شهرها دست به مقاومت بزنند ولی به شدت سرکوب ‌می‌شدند. کارگران نیز پس از کشتار سراسری ژوئن دیگر نیرویی نبودند که بتوانند ایستادگی کنند. یک سال پس از کودتا و در دسامبر ۱۸۵۲ جمهوری برچیده شد و دوباره رژیم پادشاهی در [[فرانسه]] روی کار آمد و لویی بناپارت با نام ناپلئون سوم، امپراتوری دوم [[فرانسه]] را اعلام نمود و خود به جایگاه امپراتوری رسید.


'''همه پرسی ۱۸۷۰ و سرنگونی لویی بناپارت'''
==== همه پرسی ۱۸۷۰ و سرنگونی لویی بناپارت ====
پس از انتخابات ۲ ژانویه ۱۸۷۰ جمهوری‌خواهان خواستار برافتادن پادشاهی شدند. جمهوری‌خواهان بر این باور بودند که آزادی و فرمان در یکجا با هم نمی‌گنجند. کشته شدن یک روزنامه‌نگار به نام ویکتور نوا (Victor Noir) به دست پی‌یر بناپارت، یکی از خانواده پادشاهی دستاویز خوبی به دست انقلابی‌ها داد. ولی امپراتور باز توانست در همه‌پرسی ۸ مه ۱۸۷۰ به سود پادشاهی رای بیاورد. این پیروزی که می‌توانست پایه‌های امپراتوری را استوارتر سازد، واژگونیش را آسان ساخت. جنگ [[فرانسه]] و پروس که توسط ناپلئون سوم (لوئی بناپارت) در ژوییه ۱۸۷۰ آغاز گشته بود به صورت فاجعه باری برای [[فرانسه]] پیش رفت و تا ماه سپتامبر خود [[پاریس]] تحت محاصره قرار گرفت.


پس از انتخابات ۲ ژانویه ۱۸۷۰ جمهوریخواهان خواستار برافتادن پادشاهی شدند. جمهوریخواهان بر این باور بودند که آزادی و فرمان در یکجا با هم نمی‌گنجند. کشته شدن یک روزنامه‌نگار به نام ویکتور نوا[50] به دست پی یر بناپارت، یکی از خانواده پادشاهی دستاویز خوبی به دست انقلابی ها داد. ولی امپراتور باز توانست در همه‌پرسی ۸ مه ۱۸۷۰ به سود پادشاهی رای بیاورد.این پیروزی که می‌توانست پایه‌های امپراتوری را استوارتر سازد، واژگونیش را آسان ساخت.جنگ فرانسه و پروس که توسط ناپلئون سوم(لوئی بناپارت) در ژوییه ۱۸۷۰ آغاز گشته بود به صورت فاجعه باری برای فرانسه پیش رفت و تا ماه سپتامبر خود پاریس تحت محاصره قرار گرفت.
=== [[دوره کمون پاریس]] ===
اصطلاح کمون پاریس (commune de paris)(۱۸۷۱)، به حکومت [[پاریس]] در طول [[انقلاب فرانسه]] اطلاق می‌شود. اما بیشتر مرسوم است که از این کلمه برای اشاره به حکومت سوسیالیستی که در دوره‌ای بسیار کوتاه از ۲۶ مارس تا ۲۸ مه ۱۸۷۱ بر [[پاریس]] حکم راند، استفاده شود. به قدرت رسیدن کمون به وسیله شورش شهری همه انقلابیون، از هر مرام و عقیده‌ای پس از شکست [[فرانسه]] در جنگ با پروس ممکن شد. کمون مجموعا کمتر از ۶۰ روز سرکار بود ودراین مدت تغییرات کمی‌ به اجرا درآمدند. این تغییرات شامل قوانین زیر می‌شدند: بخشش کرایه خانه‌ها برای کل زمان محاصره (اجاره خانه‌ها به طور قابل توجهی توسط صاحب‌خانه‌ها افزایش یافته بود)، الغای شب‌کاری در صدها نانوایی پاریس، الغای حکم اعدام (و سوزاندن گیوتین‌ها)، در نظر گرفتن حقوق برای همسران اعضای گارد ملی که در طول نبرد کشته شده بودند و فرزندان احتمالی آنان، بازگرداندن رایگان همه ابزار کار کارگران از انبارهای وثیقه‌گذاری دولت (این وسایل در طول دوران محاصره و جنگ به زور از کارگران گرفته و به این انبارها فرستاده شده بودبه تعویق انداختن مهلت بازپرداخت همه وام‌ها و قرض‌ها (و الغای سود مضاف بر آن‌ها).


'''10-3- کمون پاریس (۱۸۷۱)[51]'''
کمون، نظام وظیفه اجباری را ملغی کرد و ارتش دائمی‌ را با گارد ملی متشکل از هر شهروندی که توان حمل سلاح را داشت عوض کرد. طبق قانون،‌ کلیسا از دولت جدا شد و تمام دارایی‌های کلیسا به دولت بخشیده شد و مذهب از مدارس حذف شد. کلیساها فقط در صورتی مجاز به ادامه فعالیت مذهبی خود بودند که عصرها درهای آن‌ها به روی جلسه‌های سیاسی باز باشد. این کلیساها را عملا به مراکز سیاسی کمون تبدیل کرد. بقیه قانون‌های مصوب مربوط به اصلاحات تحصیلی بود که تحصیلات عالی و آموزش فنون کار را برای همه و به صورت رایگان تامین می‌کرد.


اصطلاح کمون پاریس، به حکومت پاریس در طول [[انقلاب فرانسه]] اطلاق می‌شود.اما بیشتر مرسوم است که از این کلمه برای اشاره به حکومت سوسیالیستی که در دوره‌ای بسیار کوتاه از ۲۶ مارس تا ۲۸ مه ۱۸۷۱ بر پاریس حکم راند، استفاده شود. به قدرت رسیدن کمون به وسیله شورش شهری همه انقلابیون، از هر مرام و عقیده‌ای پس از شکست فرانسه در جنگ با پروس ممکن شد.کمون مجموعا کمتر از ۶۰ روز سرکار بود ودراین مدت تغییرات کمی به اجرا درآمدند. این تغییرات شامل قوانین زیر می‌شدند: بخشش کرایه خانه‌ها برای کل زمان محاصره(اجاره خانه‌ها به طور قابل توجهی توسط صاحب‌خانه‌ها افزایش یافته بود)،الغای شب کاری در صدها نانوایی پاریس، الغای حکم اعدام(و سوزاندن گیوتین‌ها)، در نظر گرفتن حقوق برای همسران اعضای گارد ملی که در طول نبرد کشته شده بودند و فرزندان احتمالی آنان، بازگرداندن رایگان همه ابزار کار کارگران از انبارهای وثیقه ‌گذاری دولت (این وسایل در طول دوران محاصره و جنگ به زور از کارگران گرفته و به این انبارها فرستاده شده بود)، به تعویق انداختن مهلت بازپرداخت همه وام‌ها و قرض‌ها(والغای سود مضاف بر آن‌ها).
=== [[جمهوری سوم در فرانسه]] ===
[[پرونده:Marshal macmahon.jpg|بندانگشتی|200x200پیکسل|مارشال مک ماهون. برگرفته از سایت kiddle، قابل بازیابی از<nowiki/>https://kids.kiddle.co/Patrice_de_MacMahon]]به حکومت [[فرانسه]] در دوران بین سقوط ناپلئون سوم (۱۸۷۰) و شکست فرانسه از آلمان نازی (۱۹۴۰) گفته ‌می‌شود. جمهوری سوم (۱۹۴۰-۱۸۷۰) نسبت به جمهوری‌های پیشین دوام بیشتری داشت و پایه‌های حکومت دموکراتیک را در [[فرانسه]] بنا نهاد. اگرچه آثار اجتماعی و اقتصادی آن بسیار ناچیز بود ولی با انعطافی که از خود نشان ‌می‌داد توانست بر بسیاری از بحران‌های موجود در کشور فایق آید. این نظام درخشان‌ترین دوره حاکمیت خود را بین سال‌های 1870 تا 1914 یعنی آغاز جنگ جهانی اول سپری کرد. قانون اساسی این جمهوری در سال ۱۸۷۵ تدوین شد. طبق این قانون فرانسه دارای دو مجلس عوام و سنا بود که رئیس جمهور با تایید مجلس سنا ‌می‌توانست مجلس عوام را منحل کند.مجلس سنا دارای ۳۰۰ عضو بود که یک چهارم آن‌ها مادام العمر بودند. اولین رئیس جمهور فرانسه مارشال مک ماهون (marshal macmahon) نام داشت. البته باید توجه داشت که ابتدا کشمکش‌های زیادی بین جمهوری خواهان، سلطنت طلبان و کلیسا بوجود آمد و در واقع جمهوری خواهان در سال ۱۹۰۵ بر رقبای خود پیروز شدند و در این سال بود که حکومت جمهوری در این کشور تثبیت شد.


کمون، نظام وظیفه اجباری را ملغی کرد و ارتش دائمی را با گارد ملی متشکل از هر شهروندی که توان حمل سلاح را داشت عوض کرد. طبق قانون،  کلیسا از دولت جدا شد و تمام دارایی‌های کلیسا به دولت بخشیده شد و مذهب از مدارس حذف شد. کلیساها فقط در صورتی مجاز به ادامه فعالیت مذهبی خود بودند که عصرها درهای آن‌ها به روی جلسه‌های سیاسی باز باشد. این کلیساها را عملا به مراکز سیاسی کمون تبدیل کرد. بقیه قانون‌های مصوب مربوط به اصلاحات تحصیلی بود که تحصیلات عالی و آموزش فنون کار را برای همه و به صورت رایگان تامین می‌کرد.
==== [[پرونده دریفوس]] ====
[[پرونده:Alfred dreyfus.jpg|بندانگشتی|سرگرد آلفرد دریفوس. برگرفته از سایت britannica، قابل بازیابی از<nowiki/>https://www.britannica.com/summary/Alfred-Dreyfus]]سرگرد آلفرد دریفوس (alfred dreyfus) یک افسر یهودی ارتش [[فرانسه]] در 1984 متهم به جاسوسی برای آلمان شد. دادگاه نظا‌می‌ در تاریخ 22 دسامبر 1894 او را به خلع درجه، حبس ابد در "جزیر‌ه شیطان" (جزیره گویان در یکی از مستعمرات فرانسه) و محرومیت دائم از حقوق اجتماعی محکوم کرد. قبل از شروع دوران محکومیت او طی مراسم مفصلی وی را از ارتش اخراج کردند. به همت‌ برادر و همسر دریفوس بالاخره مدارک جعلی مورد استناد دادگاه افشا و مرتکب اصلی رسوا شد ولی این دادخواهی به سادگی به ثمر ننشست.‌ تبرئه و اعاد‌ه حیثیت کامل دریفوس و مدافعانش سه سال دیگر طول کشید و به شش دادگاه طولانی دیگر نیاز پیدا کرد. روز 13 ژانویه 1898، امیل زولا (Émile François Zola) نویسند‌ه شهیر فرانسوی، مقاله ای را با عنوان "من متهم ‌می‌کنم" در نشری‌ه اُورُوِر (سپیده دم)(L'Aurore) منتشر کرد که بعدها به عنوان مهم‌ترین و مشهورترین مقاله در تاریخ روزنامه‌نگاری فرانسه شناخته‌شد. امیل زولا با این نامه سرگشاده اذهان عمو‌می‌ را با ماجرا آشنا کرد، چیزی که به تخفیف حکم دادگاه منجر شد و دریفوس به مدت ده سال به ترک وطن محکوم گردید. اما زولا و بسیاری دیگر دست از نوشتن و اعتراض برنداشتند تا اینکه درسپتامبر ۱٨۹۹‌ رئیس جمهور وقت لوبه (Émile François Loubet) به ماجرا خاتمه داد.‌ اما آزادی دریفوس‌ به معنای بیگناه بودن او نبود. پیروزی حزب چپ فرانسه در انتخابات‌ سال ۱۹۰۲ شرایط تجدیدنظر حکم دریفوس را فراهم آورد. رهبر سوسیالیست‌ها ژان ژورس (Jean Jaurés) موفق شد با دو روز سخنرانی در مجلس [[فرانسه]] و طرح دوباره ماجرای دریفوس، دادگاه را متقاعد به تجدیدنظر کند. پس دریفوس با کمک وکیلش مورنارد کتبأ از دادگاه تقاضای تجدیدنظر کرده و سرانجام در 12 ماه ژوئیه 1906 به آزادی همه جانبه دست یافت. در این سال‌ها کل جامعه فرانسه از عارف و عا‌می‌ در حمایت یا مخالفت با دریفوس صف بستند: کاتولیک‌ها، سلطنت طلبان، دست راستی‌ها، اشراف، و یهودی ستیزها "ضد دریفوس" بودند. در طرف مقابل روشنفکران (اصلاً کلمه روشنفکر یا انتلکتوئل در این زمان رایج شد)، جمهوری خواهان، لیبرال‌ها، دانشگاهیان، و سوسیالیست‌ها "دریفوسی" یعنی معتقد به بیگناهی دریفوس بودند. به عبارت دیگر در این برهه جامعه فرانسه از راس تا ذیل دو شقه شده‌بود.


'''11-3- جمهوری سوم۱۹۴۰-۱۸۷۰'''
جنگ جهانی اول (1914 تا 1918) [[فرانسه]] را به شدت متاثر ساخت. طولانی بودن جنگ، میزان بالای تلفات انسانی و نقش اساسی نیروهای فنی و اقتصادی کشور را در دسترسی به پیروزی نهایی دچار رعب و وحشت ساخته بود. با این وجود، [[فرانسه]] به همت نیروهای انسانی و مادیبی نظیر خویش توانست وحدانیت خود را حفظ نموده بر بحران‌های موجود فایق آید و به کمک متحدین خویش به ویژه انگلیس و [[آمریکا]] در این جنگ به پیروزی برسد ولی خسارات و تلفات سنگینی را متحمل شد.


به حکومت فرانسه در دوران بین سقوط ناپلئون سوم(۱۸۷۰) و شکست فرانسه از آلمان نازی(۱۹۴۰) گفته می شود. جمهوری سوم نسبت به جمهوری های پیشین دوام بیشتری داشت و پایه های حکومت دموکراتیک را در فرانسه بنا نهاد. اگرچه آثار اجتماعی و اقتصادی آن بسیار ناچیز بود ولی با انعطافی که از خود نشان می داد توانست بر بسیاری از بحران های موجود در کشور فایق آید. این نظام درخشان ترین دوره حاکمیت خود را بین سال های 1870 تا 1914 یعنی آغاز جنگ جهانی اول سپری کرد. قانون اساسی این جمهوری در سال ۱۸۷۵ تدوین شد. طبق این قانون فرانسه دارای دو مجلس عوام و سنا بود که رئیس جمهور با تآیید مجلس سنا می توانست مجلس عوام را منحل کند.مجلس سنا دارای ۳۰۰ عضو بود که یک چهارم آن ها مادام العمر بودند.اولین رئیس جمهور فرانسه مارشال مک ماهون[52] نام داشت.البته باید توجه داشت که ابتدا کشمکش های زیادی بین جمهوری خواهان،سلطنت طلبان و کلیسا بوجود آمد و در واقع جمهوری خواهان در سال ۱۹۰۵بر رقبای خود پیروز شدند و در این سال بود که حکومت جمهوری در این کشور تثبیت شد.
[[فرانسه]] پس از پیروزی در جنگ جهانی اول نتوانست به‌خوبی بر مشکلات جدید و فزاینده کشور بین سال‌های 1919 تا 1939 فایق آید و نظام حکومت جمهوری بتدریج دچار هبوط و سقوط گردید.


'''پروندۀ دریفوس'''
جنگ جهانی دوم تحولات عمیقی در [[فرانسه]] به وجود آورد و این کشور پس از چندین هفته نبرد در ماه‌های مه و ژوئن 1940 مغلوب شد. [[فرانسه]] ناگهان نفوذ بین‌المللی و ارگان‌های دموکراتیک خویش را از دست داد و مردم سرافکنده آن متفرق شدند. بهبود شرایط کشور زمان طولانی ‌می‌طلبید و بسیار مدیون کمک‌های متحدین بود.


سرگرد آلفرد دریفوس[53] یک افسر یهودی ارتش فرانسه در 1984 متهم به جاسوسی برای آلمان شد. دادگاه نظامي در تاریخ 22 دسامبر 1894 او را به خلع درجه، حبس ابد در "جزیرۀ شیطان" (جزيره گويان در یکی از مستعمرات فرانسه)و محرومیت دائم از حقوق اجتماعی محکوم کرد. قبل از شروع دوران محکومیت او طی مراسم مفصلی وي را از ارتش اخراج کردند. به همت  برادر و همسر دريفوس بالاخره مدارک جعلی مورد استناد دادگاه افشا و مرتکب اصلی رسوا شد ولی این دادخواهی به سادگی به ثمر ننشست.  تبرئه و اعادۀ حیثیت کامل دريفوس و مدافعانش سه سال دیگر طول کشید و به شش دادگاه طولانی دیگر نیاز پیدا کرد. روز 13 ژانویۀ 1898، امیل زولا[54] نویسندۀ شهیر فرانسوی، مقاله ای را با عنوان "من متهم می کنم" در نشریۀ اُورُوِر (سپیده دم)[55] منتشر کرد که بعدها به عنوان مهم ترین و مشهورترین مقاله در تاریخ روزنامه نگاری فرانسه شناخته شد.امیل زولا بااین نامه سر گشاده اذهان عمومی رابا ماجراآشنا کرد، چیزی که به تخفیف حکم دادگاه منجر شد و دریفوس به مدت ده سال به ترک وطن محکوم گردید. اما زولا و بسیاری دیگر دست از نوشتن و اعتراض برنداشتند تا اینکه درسپتامبر ۱٨۹۹  رئیس جمهور وقت لوبه [56]به ماجرا خاتمه داد.  اما آزادی دریفوس  به معنای بیگناه بودن او نبود. پیروزی حزب چپ فرانسه در انتخابات  سال ۱۹۰۲ شرایط تجدید نظر حکم دریفوس را فراهم آورد. رهبر سوسیالیست ها ژان ژورس[57]  موفق شد با دو روز سخنرانی در مجلس فرانسه و طرح دوباره ماجرای دریفوس، دادگاه را متقاعد به تجدید نظر کند. پس دریفوس با کمک وکیلش مورنارد کتبأ از دادگاه تقاضای تجدید نظر کرده و سرانجام در 12 ماه ژوئیه 1906 به آزادی همه جانبه دست یافت. در این سال ها کل جامعۀ فرانسه از عارف و عامی در حمایت یا مخالفت با دريفوس صف بستند: کاتولیک ها، سلطنت طلبان، دست راستی ها، اشراف، و یهودی ستیزها "ضد دريفوس" بودند. در طرف مقابل روشنفکران (اصلاً کلمۀ روشنفکر یا انتلکتوئل در این زمان رايج شد)، جمهوری خواهان، لیبرال ها، دانشگاهیان، و سوسیالیست ها "دريفوسی" یعنی معتقد به بیگناهی دريفوس بودند. به عبارت دیگر در این برهه جامعۀ فرانسه از راس تا ذیل دو شقه شده بود.  
=== [[دولت ویشی در فرانسه]] ===
[[پرونده:Maréchal Philippe Pétain.jpg|بندانگشتی|مارشال پتن. برگرفته از سایت britannica.، قابل بازیابی از<nowiki/>https://www.britannica.com/biography/Philippe-Petain]]در زمان حمله ارتش نازی به فرانسه، ارتش فرانسه تنها به خط ماژینو یعنی دیواری که از سیمان و فولاد در مرز آلمان و فرانسه بود اتکا کرده بود. آلمان‌ها برای اینکه بتوانند [[فرانسه]] را تصرف کنند باید تما‌می‌ بندرهای دریای مانش را تصرف ‌می‌کردند تا راه برای تصرف [[فرانسه]] باز ‌می‌شد. آلمان‌ها خط ماژینو را دور زده و از راه جنگل‌های آردن در شمال فرانسه به این کشور حمله بردند. در فرانسه دلادیه (Eduard Daladier) استعفا داد و بجای او مارشال پتن (maréchal Philippe Pétain) به نخست وزیری رسید. بعد از سقوط [[پاریس]] مارشال پتن در صلح با آلمان‌ها اصرار ‌می‌ورزید و در نتیجه دولت کوچکی در جنوب فرانسه به نام دولت ویشی (Régime de Vichy)(۱۹۴4 تا ۱۹۴0) که ریاست آن را خود مارشال پتن برعهده داشت زیر نظر آلمان شروع به کار کرد. در این میان شارل دوگل یکی از فرماندهان که از تسلیم فرانسه به شدت ناراضی بود به انگلستان رفت و دولت فرانسه آزاد را تشکیل داد. این دولت وظیفه داشت تا مردم را در مبارزه با اشغالگران یاری کند. پس از جنگ و آزادسازی فرانسه توسط متفقین و نیروهای مقاومت در سال ۱۹۴۴، مارشال پتن به جرم خیانت به کشور، به اعدام محکوم شد که این حکم توسط مارشال دوگل تبدیل به حبس ابد شد.


جنگ جهانی اول (1918-1914) فرانسه را به شدت متاثر ساخت. طولانی بودن جنگ،میزان بالای تلفات انسانی و نقش اساسی نیروهای فنی و اقتصادی کشور را در دسترسی به پیروزی نهایی دچار رعب و وحشت ساخته بود.با این وجود، فرانسه به همت نیروهای انسانی و مادیبی نظیر خویش توانست وحدانیت خود را حفظ نموده بر بحران های موجود فایق آید و به کمک متحدین خویش به ویژه انگلیس و [[آمریکا]] در این جنگ به پیروزی برسدولی خسارات و تلفات سنگینی را متحمل شد.
=== [[جمهوری چهارم در فرانسه]] ===
جمهوری چهارم (1946 تا 1985) به رژیمی‌ گفته ‌می‌شود که میان سال‌های ۱۹۴۶ تا ۱۹۸۵ بر کشور [[فرانسه]] فرمان می‌راند. این نظام بازسازی جمهوری سوم فرانسه مربوط به پیش از جنگ دوم جهانی بود. مردم [[فرانسه]] قانون اساسی جمهوری چهارم را در ۱۳ اکتبر ۱۹۴۶ پذیرفتند. در این رژیم کوشش‌هایی برای افزایش نیروی قوه مجریه انجام گرفت. جمهوری چهارم توانست اقتصاد را رونق دهد و صنعت کشور را بازسازی کند. برجسته‌ترین رویداد این دوره استعمارزدایی بود.[[پرونده:Jacques Massu.jpg|بندانگشتی|200x200پیکسل|ژاک ماسو. برگرفته از سایت getty images، قابل بازیابی از<nowiki/>https://www.gettyimages.dk/photos/general-jacques-massu]]اندکی پس از استقلال هند و [[چین]] از [[فرانسه]]، الجزایر دیگر مستعمره این کشور نیز سر به شورش برداشت. دولت در آغاز توانست جلوی این شورش را بگیرد، ولی افشای شکنجه که دولت و دستگاه اطلاعاتی در برخورد با شورشیان در پیش گرفته‌بودند آبروی دولت را برد و رسوایی بزرگی به بار آورد. با اینکه ارتش فرانسه به پیروزی‌های چشمگیری در نبرد با شورشیان دست یافته بود ولی مردم [[فرانسه]] این بحث اخلاقی را پیش کشیدند که آیا نگهداری مستعمره‌ها با زور سرنیزه درست است؟ در ۱۹۵۸ که دولت اعلام کرد که با ملی‌گرایان الجزایری به گفتگو خواهد نشست، بی‌ثباتی و نااستواری دولت به اوج خود رسید. نیروهای دست راستی ارتش فرانسه به رهبری سرلشکر ژاک ماسو (Jacques Massu) به شهر الجزیره تاختند و تهدید کردند که با نیروهای چترباز به [[پاریس]] خواهند تاخت مگر اینکه شارل دوگل ریاست جمهوری را برگرده گیرد. دوگل پیش ‌شرط پذیرش دولت را افزایش قدرت رئیس جمهور در قانون نوین گذارد. تغییراتی که پس از این رخ داد به پیدایش جمهوری پنجم فرانسه انجامید<ref>نعيمی گورابی، محمد حسين (1392). جامعه و فرهنگ [[فرانسه]]. تهران: [https://www.icro.ir سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی]( در دست انتشار)</ref>.


فرانسه پس از پیروزی در جنگ جهانی اول نتوانست بخوبی بر مشکلات جدید و فزاینده کشور بین سال های 1919 تا 1939 فایق آید و نظام حکومت جمهوری بتدریج دچار هبوط و سقوط گردید.
== نیز نگاه کنید به ==
[[تاریخ دوران میانی زیمبابوه]]؛ [[تاریخ دوران میانی کانادا]]؛ [[تاریخ دوران میانی لبنان]]؛ [[تاریخ دوران میانی تونس]]؛ [[تاریخ دوران میانی سنگال]]؛ [[دوران امپراطوری تاریخ چین]]؛ [[دوره تزاری روسیه]]؛ [[تاریخ دوران میانی افغانستان]]؛ [[تاریخ دوران میانی سودان]]؛ [[تاریخ دوران میانی آرژانتین]]؛ [[تاریخ دوران میانی اوکراین]]؛ [[تاریخ دوران میانی قطر]]؛ [[تاریخ دوران میانی ساحل عاج]]؛ [[تاریخ دوران میانی سوریه]]؛ [[تاریخ دوران میانی اردن]]؛ [[تاریخ دوران میانی اتیوپی]]؛ [[تاریخ امارات متحده عربی]]؛ [[تاریخ دوران میانی سیرالئون]]؛ [[تاریخ دوران میانی مالی]]؛ [[تاریخ دوره میانی سریلانکا]]؛ [[تاریخ دوره میانی تاجیکستان]]؛ [[تاریخ دوره باستان و میانی بنگلادش]]؛ [[تاریخ دوره میانی قزاقستان]]


جنگ جهانی دوم تحولات عمیقی در فرانسه به وجود آورد و این کشور پس از چندین هفته نبرد در ماه های مه و ژوئن 1940 مغلوب شد. فرانسه ناگهان نفوذ بین المللی و ارگان های دموکراتیک خویش را از دست داد و مردم سرافکنده آن متفرق شدند. بهبود شرایط کشور زمان طولانی می طلبید و بسیار مدیون کمک های متحدین بود.
== کتابشناسی ==
 
<references />
'''12-3- دولت ویشی (۱۹۴4 - ۱۹۴0 )[58]'''
[[رده:تاریخ دوران میانی]]
 
در زمان حمله ارتش نازی به فرانسه،ارتش فرانسه تنها به خط ماژینو یعنی دیواری که از سیمان و فولاد در مرز آلمان و فرانسه بود اتکا کرده بود. آلمان ها برای اینکه بتوانند فرانسه را تصرف کنند باید تمامی بندرهای در یای مانش را تصرف می کردند تا راه برای تصرف فرانسه باز می شد.آلمان ها خط ماژینو را دور زده و از راه جنگل های آردن در شمال فرانسه به این کشور حمله بردند. در فرانسه دلادیه[59] استعفا داد و بجای او مارشال پتن[60] به نخست وزیری رسید. بعد از سقوط پاریس مارشال پتن در صلح با آلمان ها اصرار می ورزید و در نتیجه دولت کوچکی در جنوب فرانسه به نام دولت ویشی که ریاست آن را خود مارشال پتن برعهده داشت زیر نظر آلمان شروع به کار کرد. در این میان شارل دوگل یکی از فرماندهان که از تسلیم فرانسه به شدت ناراضی بود به انگلستان رفت و دولت فرانسه آزاد را تشکیل داد. این دولت وظیفه داشت تا مردم را در مبارزه با اشغالگران یاری کند. پس از جنگ و آزادسازی فرانسه توسط متفقین و نیروهای مقاومت در سال ۱۹۴۴، مارشال پتن به جرم خیانت به کشور، به اعدام محکوم شد که این حکم توسط مارشال دوگل تبدیل به حبس ابد شد.
 
'''13-3- جمهوری چهارم( 1985-1946 )'''
 
جمهوری چهارم به رژیمی گفته می شود که میان سال های ۱۹۴۶ تا ۱۹۸۵ بر کشور فرانسه فرمان می‌راند. این نظام بازسازی جمهوری سوم فرانسه مربوط به پیش از جنگ دوم جهانی بود. مردم فرانسه قانون اساسی جمهوری چهارم را در ۱۳ اکتبر ۱۹۴۶ پذیرفتند.دراین رژیم کوشش هایی برای افزایش نیروی قوه مجریه انجام گرفت. جمهوری چهارم توانست اقتصاد را رونق دهد و صنعت کشور را بازسازی کند. برجسته‌ترین رویداد این دوره استعمارزدایی بود.
 
اندکی پس از استقلال هندو[[چین]] از فرانسه، الجزایر دیگر مستعمره این کشور نیز سر به شورش برداشت. دولت در آغاز توانست جلوی این شورش را بگیرد، ولی افشای شکنجه که دولت و دستگاه اطلاعاتی در برخورد با شورشیان در پیش گرفته بودند آبروی دولت را برد و رسوایی بزرگی به بار آورد. با اینکه ارتش فرانسه به پیروزی های چشمگیری در نبرد با شورشیان دست یافته بود ولی مردم فرانسه این بحث اخلاقی را پیش کشیدند که آیا نگهداری مستعمره‌ها با زور سرنیزه درست است؟ در ۱۹۵۸ که دولت اعلام کرد که با ملی‌گرایان الجزایری به گفتگو خواهد نشست، بی‌ثباتی و نااستواری دولت به اوج خود رسید. نیروهای دست راستی ارتش فرانسه به رهبری سرلشکر ژاک ماسو[61] به شهر الجزیره تاختند و تهدید کردند که با نیروهای چترباز به پاریس خواهند تاخت مگر اینکه شارل دو گل ریاست جمهوری را برگرده گیرد. دو گل پیش ‌شرط پذیرش دولت را افزایش قدرت رئیس جمهور در قانون نوین گذارد. تغییراتی که پس از این رخ داد به پیدایش جمهوری پنجم فرانسه انجامید.

نسخهٔ کنونی تا ‏۳۰ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۶:۱۸

تاریخ دوران میانی در کشور فرانسه شامل از بازگشت بوربون‌ها تا کمون پاریس؛ دوره کمون پاریس؛ دوره امپراتوری دوم در فرانسه؛ جمهوری سوم در فرانسه؛ پرونده دریفوس؛ دولت ویشی در فرانسه وجمهوری چهارم در فرانسه است.

از بازگشت بوربون‌ها تا کمون پاریس

تالیران. برگرفته از سایت emersonkent، قابل بازیابی ازhttp://www.emersonkent.com/history_notes/charles_maurice_de_talleyrand.htm

لویی هجدهم (1824 – 1814) در سال ۱۸۱۴ به یاری تالیران (charles Maurice de Talleyrand) بر تخت نشست. تالیران هم‌پیمانان پیروز را متقاعد کرد. پس از شنیدن بازگشت‌ ناپلئون، لویی از پاریس گریخت و پس از فرمانروایی صد روزه ناپلئون و شکست در واترلو به این شهر بازگشت. در این هنگام هواداران لویی به ویژه در جنوب فرانسه دست به ترورهای سنگدلانه‌‌‌ای بر ضد هواداران ناپلئون زدند.

هر چند نخست ‌وزیر با این رویداد به شدت مخالفت کرد ولی در پیشگیری آن ناکام بود. پس از مرگ لویی هجدهم در ۱۶ سپتامبر۱۸۲۴ برادرش شارل دهم (1824 تا 1830) بر تخت نشست. وی همچنین رهبر هواداران تندروی پادشاهی بود. ترور پسرش زخم روحی شدیدی بر او وارد ساخت که هرگز نتوانست فراموش کند. رکود اقتصادی به همراه فشار اپوزیسیون آزادی‌خواه، شارل را به تکاپو افتاد و یک دستور چهاربخشی را داد: انحلال مجلس نمایندگان، ایجاد قانون‌های محدودکننده برای مطبوعات، دادن حق رای تنها به ثروتمندان، برگزاری انتخاباتی تازه برپایه قانون انتخابات. هنگا‌می‌که شاه در ۲۵ ژوئیه 1830 فرمان خویش را اعلام کرد مطبوعات آزاد به نکوهش او پرداختند. مردمان پاریس با شور میهنی فراوان به بسیج نیرو و سنگربندی در درون شهر روی آوردند. سرانجام شاه در ۳۰ ژوئیه کناره‌گیری کرد. 20 دقیقه پس از آن پسرش نیز کناره‌‌گیری نمود. تخت و تاج باید به هنری پنجم می‌رسید ولی مجلس نمایندگان لویی فیلیپ (Louis-Philippe Ier)(1848 تا 1830) را به شاهی برگزید و این‌چنین سلطنت ژوئیه آغاز شد. در دوران پادشاهی او از قدرت‌های پادشاه کاسته شد، آزادی دینی به تصویب رسید، گارد ملی پدید آمد و آزادی‌های شهروندی نهادینه شد، در انتخابات اصلاحاتی پدید آمد. همچنین در جایگاه اشراف بازنگری شد. اگرچه بیشتر این اصلاحات تنها نمایشی بود. مجلسی که در ۱۸۳۰ تشکیل شد شاه را از هرگونه قدرت قانونگذاری و قدرت اجرایی بازداشته بود. ولی این هنوز برای پادشاه فرانسه جا نیفتاده‌بود که باید پادشاهی کند و نه فرمانروایی. او به تکاپو افتاد و کوشید تا دو پسر بزرگش را به مجلس بزرگان برساند. همچنین کوشید تا وزیرانی را بر سر کار بیاورد که به او و پادشاهی او وفادار باشند. ولی این تنها به پایان کار او یاری می‌رساند. لویی فیلیپ در دوران حکومت خود عمدتا از منافع بانکداران پشتیبانی ‌می‌کرد و سیاست‌های او در جهت حفظ منافع همین قشر بود. بحران‌های اقتصادی 1747 تضادهای طبقاتی را در داخل کشور عمیق کرده بود؛ از این رو در 22 فوریه 1848 سرمایه‌داران مخالف رژیم در نظر داشتند برای اعتراض به قوانین انتخاباتی یک گردهمایی ترتیب دهند.ولی "گیزو" (François Guizot) وزیر کشور این اجتماع را ممنوع اعلام کرد. سرمایه داران عقب نشینی کردند ولی کارگران قیام مسلحانه را اغاز کردند که به واژگونی پادشاهی لویی فیلیپ انجامید. پس از لویی دولت موقت روی کار آمد.

دوره امپراتوری دوم در فرانسه

لویی بناپارت. برگرفته از سایت ویکی پدیا، قابل بازیابی ازhttps://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%84%D9%88%DB%8C%DB%8C_%D8%A8%D9%86%D8%A7%D9%BE%D8%A7%D8%B1%D8%AA

انتخاب لویی بناپارت (1851 تا 1870) به ریاست جمهوری دوم فرانسه، از همان آغاز نشانه‌های سرنگونی جمهوری و ایجاد حکومت مطلقه پادشاهی را در بر داشت. او در ۲ دسامبر ۱۸۵۱ با کمک ارتش، تمام قدرت را بدست گرفت و حکومت مطلقه را برقرار نمود. گروه‌های کوچک جمهوری‌خواهان ‌می‌کوشیدند در پاریس و دیگر شهرها دست به مقاومت بزنند ولی به شدت سرکوب ‌می‌شدند. کارگران نیز پس از کشتار سراسری ژوئن دیگر نیرویی نبودند که بتوانند ایستادگی کنند. یک سال پس از کودتا و در دسامبر ۱۸۵۲ جمهوری برچیده شد و دوباره رژیم پادشاهی در فرانسه روی کار آمد و لویی بناپارت با نام ناپلئون سوم، امپراتوری دوم فرانسه را اعلام نمود و خود به جایگاه امپراتوری رسید.

همه پرسی ۱۸۷۰ و سرنگونی لویی بناپارت

پس از انتخابات ۲ ژانویه ۱۸۷۰ جمهوری‌خواهان خواستار برافتادن پادشاهی شدند. جمهوری‌خواهان بر این باور بودند که آزادی و فرمان در یکجا با هم نمی‌گنجند. کشته شدن یک روزنامه‌نگار به نام ویکتور نوا (Victor Noir) به دست پی‌یر بناپارت، یکی از خانواده پادشاهی دستاویز خوبی به دست انقلابی‌ها داد. ولی امپراتور باز توانست در همه‌پرسی ۸ مه ۱۸۷۰ به سود پادشاهی رای بیاورد. این پیروزی که می‌توانست پایه‌های امپراتوری را استوارتر سازد، واژگونیش را آسان ساخت. جنگ فرانسه و پروس که توسط ناپلئون سوم (لوئی بناپارت) در ژوییه ۱۸۷۰ آغاز گشته بود به صورت فاجعه باری برای فرانسه پیش رفت و تا ماه سپتامبر خود پاریس تحت محاصره قرار گرفت.

دوره کمون پاریس

اصطلاح کمون پاریس (commune de paris)(۱۸۷۱)، به حکومت پاریس در طول انقلاب فرانسه اطلاق می‌شود. اما بیشتر مرسوم است که از این کلمه برای اشاره به حکومت سوسیالیستی که در دوره‌ای بسیار کوتاه از ۲۶ مارس تا ۲۸ مه ۱۸۷۱ بر پاریس حکم راند، استفاده شود. به قدرت رسیدن کمون به وسیله شورش شهری همه انقلابیون، از هر مرام و عقیده‌ای پس از شکست فرانسه در جنگ با پروس ممکن شد. کمون مجموعا کمتر از ۶۰ روز سرکار بود ودراین مدت تغییرات کمی‌ به اجرا درآمدند. این تغییرات شامل قوانین زیر می‌شدند: بخشش کرایه خانه‌ها برای کل زمان محاصره (اجاره خانه‌ها به طور قابل توجهی توسط صاحب‌خانه‌ها افزایش یافته بود)، الغای شب‌کاری در صدها نانوایی پاریس، الغای حکم اعدام (و سوزاندن گیوتین‌ها)، در نظر گرفتن حقوق برای همسران اعضای گارد ملی که در طول نبرد کشته شده بودند و فرزندان احتمالی آنان، بازگرداندن رایگان همه ابزار کار کارگران از انبارهای وثیقه‌گذاری دولت (این وسایل در طول دوران محاصره و جنگ به زور از کارگران گرفته و به این انبارها فرستاده شده بود)، به تعویق انداختن مهلت بازپرداخت همه وام‌ها و قرض‌ها (و الغای سود مضاف بر آن‌ها).

کمون، نظام وظیفه اجباری را ملغی کرد و ارتش دائمی‌ را با گارد ملی متشکل از هر شهروندی که توان حمل سلاح را داشت عوض کرد. طبق قانون،‌ کلیسا از دولت جدا شد و تمام دارایی‌های کلیسا به دولت بخشیده شد و مذهب از مدارس حذف شد. کلیساها فقط در صورتی مجاز به ادامه فعالیت مذهبی خود بودند که عصرها درهای آن‌ها به روی جلسه‌های سیاسی باز باشد. این کلیساها را عملا به مراکز سیاسی کمون تبدیل کرد. بقیه قانون‌های مصوب مربوط به اصلاحات تحصیلی بود که تحصیلات عالی و آموزش فنون کار را برای همه و به صورت رایگان تامین می‌کرد.

جمهوری سوم در فرانسه

مارشال مک ماهون. برگرفته از سایت kiddle، قابل بازیابی ازhttps://kids.kiddle.co/Patrice_de_MacMahon

به حکومت فرانسه در دوران بین سقوط ناپلئون سوم (۱۸۷۰) و شکست فرانسه از آلمان نازی (۱۹۴۰) گفته ‌می‌شود. جمهوری سوم (۱۹۴۰-۱۸۷۰) نسبت به جمهوری‌های پیشین دوام بیشتری داشت و پایه‌های حکومت دموکراتیک را در فرانسه بنا نهاد. اگرچه آثار اجتماعی و اقتصادی آن بسیار ناچیز بود ولی با انعطافی که از خود نشان ‌می‌داد توانست بر بسیاری از بحران‌های موجود در کشور فایق آید. این نظام درخشان‌ترین دوره حاکمیت خود را بین سال‌های 1870 تا 1914 یعنی آغاز جنگ جهانی اول سپری کرد. قانون اساسی این جمهوری در سال ۱۸۷۵ تدوین شد. طبق این قانون فرانسه دارای دو مجلس عوام و سنا بود که رئیس جمهور با تایید مجلس سنا ‌می‌توانست مجلس عوام را منحل کند.مجلس سنا دارای ۳۰۰ عضو بود که یک چهارم آن‌ها مادام العمر بودند. اولین رئیس جمهور فرانسه مارشال مک ماهون (marshal macmahon) نام داشت. البته باید توجه داشت که ابتدا کشمکش‌های زیادی بین جمهوری خواهان، سلطنت طلبان و کلیسا بوجود آمد و در واقع جمهوری خواهان در سال ۱۹۰۵ بر رقبای خود پیروز شدند و در این سال بود که حکومت جمهوری در این کشور تثبیت شد.

پرونده دریفوس

سرگرد آلفرد دریفوس. برگرفته از سایت britannica، قابل بازیابی ازhttps://www.britannica.com/summary/Alfred-Dreyfus

سرگرد آلفرد دریفوس (alfred dreyfus) یک افسر یهودی ارتش فرانسه در 1984 متهم به جاسوسی برای آلمان شد. دادگاه نظا‌می‌ در تاریخ 22 دسامبر 1894 او را به خلع درجه، حبس ابد در "جزیر‌ه شیطان" (جزیره گویان در یکی از مستعمرات فرانسه) و محرومیت دائم از حقوق اجتماعی محکوم کرد. قبل از شروع دوران محکومیت او طی مراسم مفصلی وی را از ارتش اخراج کردند. به همت‌ برادر و همسر دریفوس بالاخره مدارک جعلی مورد استناد دادگاه افشا و مرتکب اصلی رسوا شد ولی این دادخواهی به سادگی به ثمر ننشست.‌ تبرئه و اعاد‌ه حیثیت کامل دریفوس و مدافعانش سه سال دیگر طول کشید و به شش دادگاه طولانی دیگر نیاز پیدا کرد. روز 13 ژانویه 1898، امیل زولا (Émile François Zola) نویسند‌ه شهیر فرانسوی، مقاله ای را با عنوان "من متهم ‌می‌کنم" در نشری‌ه اُورُوِر (سپیده دم)(L'Aurore) منتشر کرد که بعدها به عنوان مهم‌ترین و مشهورترین مقاله در تاریخ روزنامه‌نگاری فرانسه شناخته‌شد. امیل زولا با این نامه سرگشاده اذهان عمو‌می‌ را با ماجرا آشنا کرد، چیزی که به تخفیف حکم دادگاه منجر شد و دریفوس به مدت ده سال به ترک وطن محکوم گردید. اما زولا و بسیاری دیگر دست از نوشتن و اعتراض برنداشتند تا اینکه درسپتامبر ۱٨۹۹‌ رئیس جمهور وقت لوبه (Émile François Loubet) به ماجرا خاتمه داد.‌ اما آزادی دریفوس‌ به معنای بیگناه بودن او نبود. پیروزی حزب چپ فرانسه در انتخابات‌ سال ۱۹۰۲ شرایط تجدیدنظر حکم دریفوس را فراهم آورد. رهبر سوسیالیست‌ها ژان ژورس (Jean Jaurés) موفق شد با دو روز سخنرانی در مجلس فرانسه و طرح دوباره ماجرای دریفوس، دادگاه را متقاعد به تجدیدنظر کند. پس دریفوس با کمک وکیلش مورنارد کتبأ از دادگاه تقاضای تجدیدنظر کرده و سرانجام در 12 ماه ژوئیه 1906 به آزادی همه جانبه دست یافت. در این سال‌ها کل جامعه فرانسه از عارف و عا‌می‌ در حمایت یا مخالفت با دریفوس صف بستند: کاتولیک‌ها، سلطنت طلبان، دست راستی‌ها، اشراف، و یهودی ستیزها "ضد دریفوس" بودند. در طرف مقابل روشنفکران (اصلاً کلمه روشنفکر یا انتلکتوئل در این زمان رایج شد)، جمهوری خواهان، لیبرال‌ها، دانشگاهیان، و سوسیالیست‌ها "دریفوسی" یعنی معتقد به بیگناهی دریفوس بودند. به عبارت دیگر در این برهه جامعه فرانسه از راس تا ذیل دو شقه شده‌بود.‌

جنگ جهانی اول (1914 تا 1918) فرانسه را به شدت متاثر ساخت. طولانی بودن جنگ، میزان بالای تلفات انسانی و نقش اساسی نیروهای فنی و اقتصادی کشور را در دسترسی به پیروزی نهایی دچار رعب و وحشت ساخته بود. با این وجود، فرانسه به همت نیروهای انسانی و مادیبی نظیر خویش توانست وحدانیت خود را حفظ نموده بر بحران‌های موجود فایق آید و به کمک متحدین خویش به ویژه انگلیس و آمریکا در این جنگ به پیروزی برسد ولی خسارات و تلفات سنگینی را متحمل شد.

فرانسه پس از پیروزی در جنگ جهانی اول نتوانست به‌خوبی بر مشکلات جدید و فزاینده کشور بین سال‌های 1919 تا 1939 فایق آید و نظام حکومت جمهوری بتدریج دچار هبوط و سقوط گردید.

جنگ جهانی دوم تحولات عمیقی در فرانسه به وجود آورد و این کشور پس از چندین هفته نبرد در ماه‌های مه و ژوئن 1940 مغلوب شد. فرانسه ناگهان نفوذ بین‌المللی و ارگان‌های دموکراتیک خویش را از دست داد و مردم سرافکنده آن متفرق شدند. بهبود شرایط کشور زمان طولانی ‌می‌طلبید و بسیار مدیون کمک‌های متحدین بود.

دولت ویشی در فرانسه

مارشال پتن. برگرفته از سایت britannica.، قابل بازیابی ازhttps://www.britannica.com/biography/Philippe-Petain

در زمان حمله ارتش نازی به فرانسه، ارتش فرانسه تنها به خط ماژینو یعنی دیواری که از سیمان و فولاد در مرز آلمان و فرانسه بود اتکا کرده بود. آلمان‌ها برای اینکه بتوانند فرانسه را تصرف کنند باید تما‌می‌ بندرهای دریای مانش را تصرف ‌می‌کردند تا راه برای تصرف فرانسه باز ‌می‌شد. آلمان‌ها خط ماژینو را دور زده و از راه جنگل‌های آردن در شمال فرانسه به این کشور حمله بردند. در فرانسه دلادیه (Eduard Daladier) استعفا داد و بجای او مارشال پتن (maréchal Philippe Pétain) به نخست وزیری رسید. بعد از سقوط پاریس مارشال پتن در صلح با آلمان‌ها اصرار ‌می‌ورزید و در نتیجه دولت کوچکی در جنوب فرانسه به نام دولت ویشی (Régime de Vichy)(۱۹۴4 تا ۱۹۴0) که ریاست آن را خود مارشال پتن برعهده داشت زیر نظر آلمان شروع به کار کرد. در این میان شارل دوگل یکی از فرماندهان که از تسلیم فرانسه به شدت ناراضی بود به انگلستان رفت و دولت فرانسه آزاد را تشکیل داد. این دولت وظیفه داشت تا مردم را در مبارزه با اشغالگران یاری کند. پس از جنگ و آزادسازی فرانسه توسط متفقین و نیروهای مقاومت در سال ۱۹۴۴، مارشال پتن به جرم خیانت به کشور، به اعدام محکوم شد که این حکم توسط مارشال دوگل تبدیل به حبس ابد شد.

جمهوری چهارم در فرانسه

جمهوری چهارم (1946 تا 1985) به رژیمی‌ گفته ‌می‌شود که میان سال‌های ۱۹۴۶ تا ۱۹۸۵ بر کشور فرانسه فرمان می‌راند. این نظام بازسازی جمهوری سوم فرانسه مربوط به پیش از جنگ دوم جهانی بود. مردم فرانسه قانون اساسی جمهوری چهارم را در ۱۳ اکتبر ۱۹۴۶ پذیرفتند. در این رژیم کوشش‌هایی برای افزایش نیروی قوه مجریه انجام گرفت. جمهوری چهارم توانست اقتصاد را رونق دهد و صنعت کشور را بازسازی کند. برجسته‌ترین رویداد این دوره استعمارزدایی بود.

ژاک ماسو. برگرفته از سایت getty images، قابل بازیابی ازhttps://www.gettyimages.dk/photos/general-jacques-massu

اندکی پس از استقلال هند و چین از فرانسه، الجزایر دیگر مستعمره این کشور نیز سر به شورش برداشت. دولت در آغاز توانست جلوی این شورش را بگیرد، ولی افشای شکنجه که دولت و دستگاه اطلاعاتی در برخورد با شورشیان در پیش گرفته‌بودند آبروی دولت را برد و رسوایی بزرگی به بار آورد. با اینکه ارتش فرانسه به پیروزی‌های چشمگیری در نبرد با شورشیان دست یافته بود ولی مردم فرانسه این بحث اخلاقی را پیش کشیدند که آیا نگهداری مستعمره‌ها با زور سرنیزه درست است؟ در ۱۹۵۸ که دولت اعلام کرد که با ملی‌گرایان الجزایری به گفتگو خواهد نشست، بی‌ثباتی و نااستواری دولت به اوج خود رسید. نیروهای دست راستی ارتش فرانسه به رهبری سرلشکر ژاک ماسو (Jacques Massu) به شهر الجزیره تاختند و تهدید کردند که با نیروهای چترباز به پاریس خواهند تاخت مگر اینکه شارل دوگل ریاست جمهوری را برگرده گیرد. دوگل پیش ‌شرط پذیرش دولت را افزایش قدرت رئیس جمهور در قانون نوین گذارد. تغییراتی که پس از این رخ داد به پیدایش جمهوری پنجم فرانسه انجامید[۱].

نیز نگاه کنید به

تاریخ دوران میانی زیمبابوه؛ تاریخ دوران میانی کانادا؛ تاریخ دوران میانی لبنان؛ تاریخ دوران میانی تونس؛ تاریخ دوران میانی سنگال؛ دوران امپراطوری تاریخ چین؛ دوره تزاری روسیه؛ تاریخ دوران میانی افغانستان؛ تاریخ دوران میانی سودان؛ تاریخ دوران میانی آرژانتین؛ تاریخ دوران میانی اوکراین؛ تاریخ دوران میانی قطر؛ تاریخ دوران میانی ساحل عاج؛ تاریخ دوران میانی سوریه؛ تاریخ دوران میانی اردن؛ تاریخ دوران میانی اتیوپی؛ تاریخ امارات متحده عربی؛ تاریخ دوران میانی سیرالئون؛ تاریخ دوران میانی مالی؛ تاریخ دوره میانی سریلانکا؛ تاریخ دوره میانی تاجیکستان؛ تاریخ دوره باستان و میانی بنگلادش؛ تاریخ دوره میانی قزاقستان

کتابشناسی

  1. نعيمی گورابی، محمد حسين (1392). جامعه و فرهنگ فرانسه. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی( در دست انتشار)