تاریخ دوران میانی ساحل عاج

از دانشنامه ملل

نخستین اروپاییانی که به ساحل‌ عاج وارد شدند، دریانوردان پرتغالی بودند که در قرن پانزدهم میلادی به سواحل سن‌پدرو رسیدند. پرتغالی‌ها در ابتدا سعی داشتند به مناطق داخلی نفوذ کنند، اما پس‌ از اندک‌‌زمانی، فعالیت خود را در سواحل و بر روی تجارت طلا، ادویه و برده متمرکز نمودند. این کاشفان نخستین، به‌دلیل رفتار بومیانی که نخستین‌بار بدان‌ها برخوردند، نام «ساحل مردمان نامهربان» را بر آن نهادند. نویسنده بزرگ ساحل‌ عاجی، «احمدو کوروما»، در اغلب آثار خود به تاریخ کشورش و به این موضوع اشاره می‌کند و از جمله در کتاب «وقتی رد می‌کنیم می‌گوییم نه»، می‌نویسد: «ساحل‌ عاج ازسوی تجار برده، به‌ دلیل اینکه مهمان‌نواز نبودند، ساحل مردمان خشن نامیده می‌شد. این بازرگانان، از ترس اینکه مبادا در دام آدم‌خوارها بیفتند، جرئت نمی‌کردند خیلی این‌طرف و آن‌طرف بروند؛ و این حقیقت داشت: مردم این سرزمین علاقه زیادی به گوشت‌‌سفیدها داشتند؛ در عین‌ حال، این موضوع یک بهانه بود. می‌گویند میمون میوه انجیری را که نمی‌تواند تصاحب کند، متهم به فساد می‌کند. تنها به‌ دلیل آدم‌خوارها نبود که تجار برده از ساحل‌ عاج دور شدند؛ بلکه دلیل دیگری نیز در میان بود: عدم دسترسی آسان به مرزهای آن. ساحل‌ عاج از این‌ جهت محافظت شده است. ساحل‌ عاج کشوری‌‌ست با 322000 کیلومترمربع مساحت، در پشت مرزهایی که گذر از آنها آسان نیست؛ به همین دلیل هم استعمار این کشور با تأخیر همراه بوده است.»[۱]

تجارت برده از همان قرن پانزدهم توسط پرتغالی‌ها آغاز می‌شود و در قرون 17 و 18، توسط فرانسوی‌ها ادامه می‌یابد. همچون سایر مناطق آفریقا، این کشور نیز مورد هجوم استعمارگران اروپایی واقع می‌شود. برخلاف مناطق دیگر آفریقا که در استعمار و استثمار آنها رقابت شدیدی میان ملل اروپایی درمی‌گرفته، در ساحل این سرزمین، حضور و تجارت اروپاییان، دور از تلاطم و درگیری آغاز می‌گردد و ادامه می‌یابد؛ به این ترتیب، تجارت عاج فیل، اسلحه و بهره‌کشی از سیاهان، یا بهتر است بگوییم بومیان و مردمان ساحل‌ عاج، به‌ سرعت آغاز می‌گردد و چنانکه اشاره شد، پرتغالی‌ها همچون همیشه، نخستین استعمارگران ساحل‌ عاج بودند. ردپای حضور پرتغالی‌ها هنوز هم در برخی اسامی شهرهای ساحل‌ عاج قابل‌ شناسایی است؛ برای مثال، نام بندر «سان پدرو» که دومین بندر بزرگ این کشور است، از واژه پرتغالی گرفته شده که به ‌نام «پیتر مقدس»، از حواریون عیسی مسیح(ع)، اشاره دارد. ظاهراً روزی که پرتغالی‌ها به این منطقه رسیدند، در تقویم مسیحی به‌ نام این حواری بوده است. وانگهی، نام دروازه‌هایی همچون «ساساندرا» (که در لغت به معنی روز آندرای قدیس است)، «فرسکو» یا «دماغه پالما»، از نام دریانوردان و کشتی‌های پرتغالی در این سرزمین به یادگار مانده است.

پس‌ از پرتغالی‌ها که اثر و نشان آن‌ها خیلی زود به‌‌ دست اقیانوس پاک می‌گردد، طی دو سده، کشتی‌های هلندی، دانمارکی و بریتانیایی نیز با سیاست استعماری و برده‌داری خود وارد این سرزمین می‌شوند؛ مثلاً نام شهر «ژاکویل» در ساحل اقیانوس اطلس، از نام یک بازرگان بریتانیایی به‌ نام جک گرفته شده است که هنوز هم خانه تاریخی و زیبای این تاجر، در ساحل این شهر، برای توریست‌ها قابل‌‌بازدید است. در این دوره همچنان سیاست استعماری مدون و سازمان‌دهی‌‌ شده‌ای در کار نیست و اغلب کشتی‌های اروپایی، به‌‌شکلی فردی و با انگیزه تجارت، به این سرزمین وارد می‌شوند. آنچه بیش‌ از همه مورد توجه و جستجوست، طلاست که شاید باید به‌ جای عاج، نام خود را به این سرزمین می‌داد. شایان‌ ذکر است نام قدیمی کشور غنا، در همسایگی ساحل‌ عاج، «ساحل طلا» بوده و به کشور «توگو» نیز «ساحل برده» اطلاق می‌شده است؛ اما همچنان کشور ساحل‌ عاج، تحت سیطره هیچ‌ یک از قوای استعماری نیست و تنها ثروت آن، یعنی دو کالای طلا و ادویه، بارگیری و به‌‌ سمت اروپا فرستاده می‌شود و بردگان، به‌ سوی آمریکا گسیل داده می‌شوند.

در قرن هفدهم، بالاخره با تأسیس شرکت‌های هلندی و فرانسوی، تجارت برده و کالا، شکلی رسمی به خود می‌گیرد؛ از جمله نخستین شرکت‌ها، کمپانی فرانسوی «سن-مالو» است که همراه با پنج مبلغ مذهبی، در سال 1637 به ساحل‌ عاج می‌رسد. چند سال بعد، سه نفر از این مبلغان، بر اثر بیماری و بدی شرایط آب‌وهوا فوت می‌کنند و دوتای دیگر نیز از فرط بیچارگی، به مقر هلندی‌ها پناه می‌برند.[۲][۳]

آغاز حضور فرانسویان در ساحل‌ عاج

گفته شده که فرانسویان، بعد از پرتغالی‌ها، دیگر میهمان ناخوانده در این منطقه بوده‌اند؛ به این ترتیب که در سده چهاردهم میلادی و در پی کسب و تجارت به آنجا وارد شده‌اند[۴]؛ اما روایت نزدیک‌تر به‌ واقع، سال 1637 را آغاز تماس تجار فرانسوی با ساحل‌ عاج عنوان می‌نماید. اینان، همان‌گونه که اشاره شد، در این سال همراه با مبلغان خود به ساحل‌ عاج می‌رسند. این مبلغان در محلی به‌نام «اسینی» (Assinie) (در جنوب‌شرق ساحل‌ عاج) ساکن می‌شوند؛ جایی که فرانسه، نخستین تأسیسات خود را در آنجا بنا می‌کند و در طول قرن 17 میلادی، به‌ طور رسمی، با تأسیس شرکت‌های تجاری، فرانسوی‌ها در ساحل‌ عاج اقامت می‌گزینند و با آگاهی از منابع سرشار طبیعی آن، روزبه‌روز بر شمار آنان افزوده می‌شود. در زمان پادشاهی لوئی چهاردهم و در سال 1687، یعنی دو سال پس‌ از نگارش و اجرای قوانین موسوم به «قانون سیاه»، شمار زیادی از مبلغان و تجار فرانسوی، در ناحیه اسینی ساکن می‌شوند؛ اما در سال 1705، به‌ دلیل اینکه تجارت برده در مقابل حبوبات، عایدی چندانی نصیبشان نمی‌کند، این منطقه را ترک می‌کنند؛ اما پیش‌تر، یعنی در زمان اقامت خود، به خدمت پادشاه آن ناحیه، یعنی «زنا» (Zéna) می‌رسند و شاهزاده جوانی به‌نام «آنیابا» (Aniaba) و خویشاوند او، «بانگا» (Banga) را با خود به فرانسه می‌برند. لویی چهاردهم این دو را در دربار خود می‌پذیرد و به دین مسیح گرایش می‌یابند؛ اما زمانی که آنیابا به سرزمین خود بازمی‌گردد، دیگر جایی برای او نیست و خود نیز کمی بعد، از دنیا می‌رود. فرانسوی‌هایی که او را برگردانده بودند، باز در قلمروی اسینی ساکن می‌شوند، اما چندان در تجارت و کسب‌وکار شوقی از خود نشان نمی‌دهند. در عوض، هلندی‌ها در کار و هدف خود بسیار جدی هستند و از حضور فرانسوی‌ها ناراضی.

بی‌میلی در تجارت و فشار هلندی‌ها، در نهایت منجر به ترک ساحل‌ عاج از سوی فرانسوی‌ها می‌گردد تا برای مدت تقریباً 140 سال، این سرزمین را ترک می‌کنند؛ اما در تمام طول سده 18، تجارت و دادوستد بردگان سیاه، اصلی‌ترین موضوع ارتباط میان مردمان ساحل‌ عاج و بازرگانان اروپایی باقی می‌ماند و گرچه به‌اندازه کشورهایی چون نیجریه، این تجارت در آن شیوع ندارد، اما به همان اندازه، دچار تبعات اجتماعی منفی این پدیده می‌گردد؛ بدین‌ صورت که شیوع انواع بیماری‌ها و قحطی، انسان‌های زیادی را به کام مرگ می‌کشد و آمار زاد و ولد، نه‌ تنها در میان جوامعی که در کناره‌ها و در ساحل ساکن‌اند، بلکه در بین جوامع درونی‌تر نیز، به‌‌ شکل چشم‌گیری کاهش می‌یابد؛ با این‌ وجود، بهره‌کشی از سیاهان در ساحل‌ عاج، تا پایان قرن 19 ادامه پیدا می‌کند؛ اما طی سال‌های سده 18، فرانسه بیشتر متوجه استعمار سنگال و ناحیه کاسامانس در جنوب این کشور است. تا اینکه در سال 1843، در زمان حکومت لویی فیلیپ، پادشاه کاسب‌‌مسلک و بورژوای فرانسه، در دوره پویایی مجدد و تحرک روزافزون این کشور در استعمارگری، دوباره به ساحل‌ عاج بازمی‌گردند.[۵]

آغاز استعمار رسمی

در تاریخ 4 ژوئیه‌ 1843، مابین ژنرال فرانسوی، فرمانده «لامالویین» (La Malouine) و حکام «اگیری» (Aigiri) و «آتوکپورا» (Attokpora) قراردادی امضا می‌شود که مطابق آن، روابط رسمی سابق میان قلمروی اسینی و فرانسه تصدیق و تحکیم می‌گردد و این سرزمین رسماً در تحت‌الحمایگی کشور لویی ‌فیلیپ قرار می‌گیرد (David, 2009: 87)؛ به این ترتیب و بنابر قراردادهایی مشابه، نواحی دیگر ساحل‌ عاج نیز همچون ساساندرا، فرسکو، کاوالی و غیره، در طول 25 سال بعد، به‌ نوبت به تحت‌الحمایگی دولت فرانسه درمی‌آیند. در مفاد تمام این معاهدات، به‌ روشنی بر حاکمیت تام و تمام فرانسه بر مناطق مذکور تأکید شده است. در برخی از این قراردادها، نه‌ تنها فرانسه حق دارد هر جا و در هر زمان می‌خواهد تأسیسات تجاری خود را بنا کند، بلکه بومیان از ارتباط با غیر فرانسویان منع شده‌اند.

سال 1863، تاجری به‌ نام «وردیه» (Verdier) که از بنیان‌گذاران ساحل‌ عاج مدرن محسوب می‌شود، در منطقه گراند بسام(Grand Bassam)، آژانسی تجارتی باز می‌کند که به‌ ویژه پس‌ از سال 1870 رونق می‌گیرد. سال 1870، همان سالی است که فرانسه از «پروس» شکست سختی خورده است و در نتیجه، در صدد جبران آن در جایی دیگر است. در این دوره و با تلاش دو تن از چهره‌های سیاسی معروف خود، «لئون گامبتا» (Léon Gambetta) و «ژول فری» (Jules Ferry)، فرانسه به بهانه «متمدن نمودن مردمان وحشی» و البته با اهداف استعماری و نیز در رقابت با قدرت‌های بزرگ آن روز همچون بریتانیا، بخش بزرگی از غرب آفریقا را مستعمره خود می‌سازد. بریتانیا در همین دوره سرگرم استعمار سمت دیگر آفریقا، یعنی شرق آن است، اما به تملکات فرانسه در خلیج گینه چشم دارد. با این‌ حال فرانسه به کمک افسران جنگی خود و به‌رغم مقاومت رقبایی مانند «ساموری توره» (Samory Touré)، یک رهبر شورشی که به قوم ملنکه تعلق داشت و برای خود نوعی دولت محلی تشکیل داده بود، جای خود را در این دیار تثبیت می‌کند.

یکی از عاملان فعال آژانسی که پیش‌تر به آن اشاره شد، به‌نام «برتینیر» (Bertinière)، در سال 1881، در شرکتی به‌ نام «الیما» (Elima) مستقر و در حوزه‌های مختلف، از جمله بهره‌برداری از جنگل‌ها مشغول کار می‌شود. وی همزمان کار تعلیم و آموزش بومیان را در بخش کشاورزی، به شخصی به‌ نام «ژان دور» (Jean d’heur) می‌سپارد و خود با جستجو و استخراج طلا، به کار کشت و زرع قهوه می‌پردازد تا به این ترتیب، زراعت سازمان‌دهی‌‌ شده‌ این محصول مهم را در سرزمین ساحل‌ عاج، پایه‌گذاری ‌کند. گروه مستقر در الیما، همچنین علاوه بر ظرفیت بالای اقتصادی این سرزمین، بر نکته دیگری واقف است: ساحل‌ عاج می‌تواند به‌ عنوان دروازه مرکز و غرب آفریقا بر روی بازارهای جهانی نقش ایفا کند. با توجه به جمیع این مسائل، بالاخره در تاریخ 10 مارس 1893، بنابر حکمی، ساحل‌ عاج رسماً به‌ عنوان یکی از مستعمرات فرانسه اعلام می‌گردد و مقر رسمی و اصلی فرانسوی‌ها از اسینی به بسام انتقال می‌یابد؛ به همین دلیل، شهر گراند بسام، نخستین پایتخت کشور ساحل‌ عاج تلقی می‌شود و منطقه تاریخی آن، در لیست میراث جهانی یونسکو ثبت شده است.

سال 1895، AOF یا «فدراسیون آفریقای غربی فرانسوی» ایجاد می‌گردد و ساحل‌ عاج در آن ادغام می‌شود. از این‌ پس فرانسه با تحمیل انواع مالیات و خدمت نظام وظیفه و قانون کار اجباری برای بومیان و نیز وضع رژیم اداری خاص آنان، سیطره خود را بر تمام وجوه زندگی ساکنان این سرزمین می‌گسترد. رفتاری که با مقاومت و شورش‌های بسیار، از سوی بومیان، به‌ ویژه در ده‌ پایانی قرن نوزدهم، روبه‌رو می‌شود و جنگ‌های بسیاری، از جمله در منطقه‌ «بونوا» (Bonoua)، میان ارتش استعمارگر و مردمان محلی درمی‌گیرد که همگی به سرکوب بومیان می‌انجامد.[۶] این شورش‌ها و درگیری‌ها، در ابتدای سده بیستم نیز ادامه می‌یابد. از مشهورترین این نزاع‌ها، مقاومت «آبس‌ها» (Abbeys) بود که به گروه بزرگ آکان تعلق دارند و در فاصله سده‌های 17 و 18 میلادی، از سمت غنا به ساحل‌ عاج آمده بودند. در سال 1910 و در پی فشارهای ممتدی که استعمارگران بر آنان وارد می‌آورند، آزرده از کار اجباری و بی‌عدالتی، علیه خارجی‌ها شورش می‌کنند و تعدادی از سفیدها را نیز به قتل می‌رسانند، اما به وحشیانه‌ترین شکلی سرکوب می‌شوند.[۷]

در میان حکامی که به فرمانروایی این مستعمره منصوب می‌شدند، کسانی چون «کلوزل» (Clozel)، دربین سال‌های 1902 تا 1908 بودند که به نفوذ نرم یا صلح‌آمیز اعتقاد داشتند؛ اما در عوض، کسانی چون «آنگولوان» (Angoulvant)، با آن هیبت مهیب و سبیل‌های چخماقی، هیچ ترحمی از خود نشان نمی‌دادند. وی در نامه‌ای به زمامداران امور در ساحل‌ عاج، در 1908 چنین می‌نویسد: «نمی‌خواهم از این‌ پس هیچ تردیدی در سیاستی که باید درپیش بگیریم، وجود داشته باشد. این سیاست باید برای تمام مستعمره یکسان باشد و به اجرا درآید و دو شیوه برای عملی کردن آن وجود دارد: یا باید منتظر بمانیم تا تأثیر و الگوی ما روی مردمانی که به ما سپرده شده‌اند (تأکید از ماست)، عمل کند؛ یا باید بخواهیم و مصمم باشیم که تمدن گام‌های بلندتری بردارد و این جز به بهای عمل، ثمر نخواهد داد... و من این راه دوم را برمی‌گزینم».[۸] این راه دوم همان توسل به قوه قهریه و زور است. این شیوه تند و خشن، به‌ ویژه از سال 1915 که در اروپا جنگ اول جهانی درگرفته بود، به‌‌ کار برده شد.

از دیگر چهره‌های منفور در نظر بومیان در آن دوره که زخم‌های عمیقی بر روح اهالی منطقه باقی گذارد، «آلبر لوندر» (Albert Londres) بود که برای احداث پل‌ها و جاده‌ها یا امور مربوط به کشت و زرع، نیاز به نیروی انسانی انبوهی داشت و از این‌رو، «کار اجباری» را پیش نهاد.

به این ترتیب، پیش‌ از آغاز جنگ جهانی اول، ساحل‌ عاج به دو بخش تقسیم می‌شد: نخست زمین‌هایی که بدون توسل به‌ زور، ضمیمه ملک استعمارگر شده بودند و بخش دیگر، زمین‌هایی که با قوه قهریه به تصرف درآمده بودند؛ به هر ترتیب، سایر مناطق و قلمروها در این سرزمین، تحت کنترل مستقیم اداری و نظامی فرانسه درمی‌آیند و تمام شورش‌ها و مقاومت‌ها، تا سال 1920 سرکوب و مهار می‌شوند. افزون بر کشته‌های بسیاری که روی دست بومی‌ها می‌ماند، رهبران این جنبش‌ها نیز کشته یا تبعید می‌شوند.

نکته جالب‌ توجه اینکه رؤسای قبایل نیز به کارمندانی بدل می‌شوند که برای سازمان نظامی و اداری فرانسه کار خواهند کرد. بین سال‌های 1899 تا 1904، براثر چند دوره بیماری طاعون و تب زرد در گراند بسام، جمعیت اروپایی این منطقه، به وحشت می‌افتد و اندک‌ اندک آنجا را ترک می‌کند. حاکم وقت و خدمه او، در حوالی روستایی ساکن می‌شوند که کم‌کم توسعه پیدا می‌کند و به ‌افتخار «فرماندار بنژر»، نخستین حاکم مستعمره ساحل‌ عاج، «بنژرویل» (Bingerville) نام می‌گیرد؛ تا ده سال بعد که این شهر نیز به‌ نوبه خود، عنوان پایتختی را به نفع ابیجان از دست می‌دهد.[۹] اقامتگاه و مقر تاریخی فرماندار بنژر در شهر بنژرویل به همان شکل قدیمی خود باقی مانده است، ولی کاربری آن تغییر کرده و به یک یتیم‌خانه تبدیل شده است. این ساختمان به‌ خوبی ویژگی‌های معماری دوره استعماری را منعکس می‌کند.

البته در طول این مدت، همچنین کارهای عمرانی بسیاری، در جهت توسعه و مدرن کردن این کشور انجام شده است؛ از جمله تأسیس راه‌آهن جنوب-شمال که ساخت آن در سال 1904 و از ابیجان، به طول 796 کیلومتر، آغاز می‌گردد و تا سال 1933 ادامه پیدا می‌کند؛ به این ترتیب، مدارس و درمانگاه‌های بسیاری نیز تأسیس می‌گردند؛ اما تحت تأثیر بحران اقتصادی مشهور سال‌های ابتدایی دهه سی، کار عمران و توسعه ساحل‌ عاج نیز با مشکل روبه‌رو می‌شود و جنگ جهانی دوم به این مشکلات می‌افزاید. همچون سایر مستعمرات، مردمان این سرزمین نیز مجبورند «برای دفاع از ساحل‌ عاج و فرانسه» مالیات اضافی بپردازند. همچنین شمار زیادی از بومیان، به جبهه‌های جنگ در اروپا و آفریقای شمالی فرستاده می‌شوند و پس‌ از شکست فرانسه در ژوئن 1940، عده زیادی از اهالی ساحل‌ عاج، داوطلبانه به جبهه مقاومت و به ژنرال دوگل می‌پیوندند. امروزه یادمان کشته‌شدگان ساحل‌ عاجی، در دو جنگ جهانی، هنوز در منطقه پلاتوی ابیجان و در کنار سفارت جمهوری فرانسه در ساحل‌ عاج به چشم می‌‌خورد.[۱۰]

نیز نگاه کنید به

تاریخ دوران میانی زیمبابوه؛ تاریخ دوران میانی کانادا؛ تاریخ دوران میانی لبنان؛ تاریخ دوران میانی تونس؛ تاریخ دوران میانی سنگال؛ دوران امپراطوری تاریخ چین؛ دوره تزاری روسیه؛ تاریخ دوران میانی افغانستان؛ تاریخ دوران میانی سودان؛ تاریخ دوران میانی آرژانتین؛ تاریخ دوران میانی اوکراین؛ تاریخ دوران میانی قطر؛ تاریخ دوران میانی فرانسه؛ تاریخ دوران میانی سوریه؛ تاریخ دوران میانی اردن؛ تاریخ دوران میانی اتیوپی؛ تاریخ امارات متحده عربی؛ تاریخ دوران میانی سیرالئون؛ تاریخ دوران میانی مالی؛ تاریخ دوره میانی سریلانکا؛ تاریخ دوره میانی تاجیکستان؛ تاریخ دوره باستان و میانی بنگلادش؛ تاریخ دوره میانی قزاقستان

کتابشناسی

  1. Kourouma, A. (2004). Quand on refuse on dit non, éd. Du Seiul.
  2. David, P. (2009) La Côte d’Ivoire, Ed. Karthala, Paris.
  3. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص.38-41.
  4. ساحل‌ عاج (1388). از مجموعه کتاب‌های سبز، به سفارش دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی وزارت ‌امور ‌خارجه. تهران: وزارت امور خارجه، مرکز چاپ و انتشارات.
  5. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص.41-43.
  6. Rougerie, G. (1978). , Abidjan, Paris: Nouvelles éditions africaines.
  7. Cangah, G. & Ekanza, S. (1978). «Le soulèvement des Abbey» in La Côte d'Ivoire par les textes: de l'aube de la colonisation à nos jours, Nouvelles Éditions Africaines, Abdidjan.
  8. Angoulvant, G. (1992). «lettre circulaire aux Administrateurs de cercle, chefs de services», Bingerville, 26 novembre 1908 (extrait) de Kipré.
  9. David, P. (2009) La Côte d’Ivoire, Ed. Karthala, Paris.
  10. حسینی، روح الله، خان آبادی، سعید(1400). جامعه و فرهنگ ساحل‌ عاج. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،ص.43-48.