تاریخ دوران میانی آرژانتین

از دانشنامه ملل

بسیارى از کاوش‌گران اروپایى در قرن شانزدهم میلادی براى شناسایى و کشف مناطق جدید عازم سواحل آمریکاى جنوبى شدند. این ماجراجویان پس از رسیدن به مصب رودخانه‌ی لاپلاتا آزادمندانه به جست‌وجوى ذخایر نقره و فلزّات گران‌بهاى منطقه پرداختند. در میان این افراد، کاوش‌گرى به نام «آمریکو وسپوس» (Americo Vespus) که به اتّفاق سایر همراهان خود با پرچم دولت پرتغال به دریانوردى مى‌پرداخت، از همه حریص‌تر بود. وى توانست در سال ۱۵۰۲ میلادی به مصب رودخانه‌ی لاپلاتا برسد امّا در سال ۱۵۱۶ میلادی خوان دیاز د سولیس (Juandiaz de Solis) از جمله‌ی کاشفان اسپانیایى که بعدها به دست سرخ‌پوستان به قتل رسید، مدّعى تصاحب تمام منطقه براى دولت اسپانیا شد. با این که فردیناند ماژالان (Fernando de Magallanes) جهانگرد مشهور نیز چند سال بعد از مصب رودخانه‌ی لاپلاتا عبور کرد، ولى تا زمانى که سباستیان کابوت ایتالیایى (Sebastian Caboto) که در خدمت دولت اسپانیا قرار داشت، نخستین شهرک مهاجرنشین را در نزدیکى روزاریو تأسیس نمود، این منطقه از آمریکاى جنوبى هنوز از تعرّض جدى اروپاییان به دور مانده بود[۱].

اسپانیایی‌ها هنگامی که شروع به جهان‌گشایی برای کشف نقاط جدید نمودند،[i] ایده‌ی خیلی مشخّصی از جغرافیای این بخش از آمریکا نداشتند و زمانی که حتّی این منطقه و نقاط مختلف دیگر در جنوب کشف شد، برای رفتن از یک نقطه به نقطه‌ای دیگر نقشه‌ی درستی وجود نداشت و چه بسا برای یک مقصد نزدیک باید راه‌های طولانی طی می‌شد. ترسیم یک نقشه‌ی کلّی از این منطقه و ترسیم نقشه‌ای برای اتّصال بخش جنوبی به نایب‌السلطنه‌ی پرو در شمال در اوایل قرن 18 میلادی میسّر گردید[۲].

ده سال بعد از تأسیس روزاریو، «پدرو مندوزا» (Pedro de Mendoza) دومین مهاجرنشین را در نزدیکى بندر سانتاماریا بوئنوس‌آیرس بنا نهاد ولى به علّت مقاومت سرخ‌پوستان و بومیان محلّى و کشتار گسترده‌ی سفیدپوستان، اقامت دائمى مهاجران در آن غیرممکن شد به گونه‌اى که حتّى استقرار عدّه‌اى از مهاجران در نزدیکى بوئنوس‌آیرس نیز نتوانست به عنوان هسته‌ی اوّلیه‌ی مهاجرت‌هاى بعدى و تسلّط اسپانیایى‌ها بر منطقه به شمار رود. بنابراین بسیارى از مهاجران اوّلیه توسّط جنگجویان سرخ‌پوست قتل عام شدند و سایرین نیز بر اثر گرسنگى و بیمارى به هلاکت رسیدند و گلّه‌ها و اسب‌هایى که از اسپانیا با خود آورده بودند نیز در دشت‌هاى پامپاس پراکنده شدند[۳]. به همین خاطر مهاجمان و مهاجران بعدى کار تسلّط بر آمریکاى جنوبى را از سرزمین‌هاى دور شمال ‌شرقى آغاز کردند چرا که سرخ‌پوستان و بومیان این مناطق بسیار آرام‌تر و صلح‌جوتر از سرخ‌پوستان منطقه‌ی مرکزى آرژانتین بودند و به سرعت جذب روش‌هاى زندگى سفیدپوستان مى‌شدند. مهاجمان اسپانیایى قبلاً در پرو، بولیوى و پاراگوئه مهاجرنشین‌هایى تأسیس کرده بودند. بنابراین پس از گذشت چند سال تصمیم گرفتند تا نسبت به تشکیل مستعمرات جدید در سایر نواحى آمریکاى جنوبى نیز اقدام نمایند. آن‌ها با استفاده از راه‌هایى که اقوام متمدّن اینکا (Inca) ساخته بودند، از کوه‌هاى آند گذشته و شهرهاى سانتیاگو دل‌استرو (1554)(Santiago del estero)، توکومان (1556)(Tucuman) و آندالوسیای جدید (1573) را تأسیس کردند و آسانسیون پایتخت فعلى پاراگوئه را مرکز مستعمراتى خود در جنوب قارّه‌ی آمریکا قرار دادند[۴].

اگر بخواهیم با تقسیم‌بندی‌های شهری جدید مقایسه کنیم، شاید بتوان گفت سه شهر فوق، تنها نقاط کوچکی بودند. این سه نقطه با ورود شهرنشینان کاشف غریبه به سرعت روند توسعه را طی کردند. معادن مختلف کشف و استخراج از آن‌ها توسّط کارگران مهاجر آغاز شد. کم‌کم شهرهای کوچک رونق گرفتند و در مدّت کوتاهی نیاز به کالاها و مواد برای حفظ زندگی و ارتقای سطح آن، نه تنها برای اشراف و طبقات بالایی که در حال شکل‌گیری بودند بلکه برای معدن‌چیان (که به سرعت از فقر خارج شده بودند) افزایش یافت. به همین دلیل صنایع و مشاغل دیگری در اطراف معادن به وجود آمد.

گفته می‌شود که مهاجران اسپانیایی افرادی با جهان‌شناسی بالا و شمّ جغرافیایی بسیار خوب بودند. به همین دلیل بود که شخصی به نام خوان مندوسا بدون این‌که از منطقه خارج شده باشد، تنها با اتّکا به اطلاعات ارائه شده از سوی افراد بومی محلّی، مسیری را ترسیم کرد که برای دسترسی به این سه ناحیه و عبور به سمت پروی علیا (Alto Peru) یک راه جایگزین تلقّی می‌شد. اینچنین اساس اوّلیه‌ی تأسیس این منطقه در «خوان د گارای» (Juan de Garay) به وجود آمد. در واقع مهاجران به دنبال باز کردن راهی بودند که دسترسی از دریا به مناطق داخلی‌تر و به سمت منطقه‌ی پروی علیا را تسهیل نماید لذا در سال ۱58۰ میلادی گارای به همراه ده اسپانیایى دیگر و هفتاد و پنج مرد مسلّح بومى از همین مرکز استعمارى عازم جنوب شد و پس از طىّ صدها کیلومتر راه به مقصد تأسیس نخستین مهاجرنشین دائمى وارد بوئنوس‌آیرس گردید[۵][۶].

تأسیس بوئنوس‌آیرس

در دوره‌ی امپراتوری اسپانیا که ثروت در وجود و کشف معادن طلا و نقره بود، شهر جدیدالتأسیس بوئنوس‌آیرس(Buenos Aires) در واقع بندرگاهی بود که اسپانیایی‌ها برای حمل کالاهای خود به مناطق داخلی پرو و پاراگوئه از آن استفاده می‌کردند. این شهر بعد از تأسیس و تا سال‌های متمادی فقیرترین شهر بومیان محلّی بود. بر اساس اطلاعات موجود، تا سال1610 میلادی بوئنوس‌آیرس حدود 500 نفر جمعیت داشته است. در حقیقت زندگی افراد این منطقه از ورود کشتی‌ها به بندرگاه بوئنوس‌آیرس تأمین می‌شد. زمان ورود کشتی‌ها از مردم این منطقه، برای حمل کالاها به مقصد نهایی، تأمین نیازهای کشتی‌ها و... استفاده می‌شد[۷].

بر اساس قوانین بازمانده از قرن 16 میلادی، در اسپانیا کشتی‌های تجاری با اسکورت کشتی‌های نظامی به مسافرت می‌رفتند. در واقع بدین صورت بود که 30 تا 50 کشتی تجاری از بنادر اسپانیا شروع به حرکت می‌کردند در حالی که چند کشتی نظامی آن‌ها را اسکورت می‌نمودند. به دلیل همین محدودیت‌ها، معمولاً کشتی‌ها دو بار در سال از کادیز اسپانیا به سمت «ایستمو د پامپاس» (Istmo de pampas) حرکت می‌کردند و کالاهای خود را در «پوئرتو د بیلو» (Puerto de bello) تخلیه می‌نمودند. انتقال بارها از این بندر به سمت مناطق داخلی و مقاصد اصلی (پاناما) در واقع از طریق قاطر و باربرها انجام می‌شد. همین کشتی‌ها از منطقه‌ی گوایا کیل (Guayaquil) (در اکوادور فعلی) عبور کرده و محموله‌ی خود را در بندر کایائو تخلیه می‌کردند که کمی با لیما فاصله داشت. از این منطقه، کالاهای وارده از طریق قاطر به‌ویژه به منطقه‌ی پروی علیا حمل می‌شد. این مسیر در واقع بسیار طولانی و مشقّت‌بار بود و علاوه بر این‌ها باعث می‌شد که قیمت تمام‌شده‌ی کالا برای مصرف‌کننده‌ی نهایی بسیار بالا باشد امّا این تنها راه حلّ اسپانیایی‌ها برای سالم رساندن بار و محموله‌ی کشتی‌های تجاری به مقصد و جلوگیری از دسترسی دزدان دریایی به‌ویژه انگلیسی‌ها به محموله‌ها بود[۸]. مشاهده می‌شود که بندر جدید بوئنوس‌آیرس در این مسیر جایی نداشت. دلیل آن هم این بود که بر اساس قانون امپراتوری اسپانیا، تنها کشتی‌های مجوّزدار اسپانیایی که قصد عبور از اقیانوس اطلس جنوبی را داشتند، می‌توانستند به این بندر وارد شوند. به‌ویژه اسپانیایی‌ها به اهالی یک «قانون استعماری» را تحمیل می‌کردند که بر اساس آن اهالی حق نداشتند به استثنای اسپانیا با هیچ خارجی دیگری دست به تجارت بزنند[۹]. بنابراین شاید تنها سالی یک بار و یا حتّی هر دو سال یک بار کشتی‌ها به این بندر وارد می‌شدند لذا طبیعی بود که وضعیت معیشتی ساکنین این منطقه‌ی جدید بسیار بد باشد و در واقع آن‌ها در فقر مطلق زندگی می‌کردند.

منطقه‌ی لا پلاتا (سرزمین آرژانتین کنونی) در جنوب قارّه‌ی آمریکا از قرن شانزدهم میلادی توسّط اسپانیایی‌ها اشغال شده بود امّا این منطقه‌ی کم‌جمعیت که فقط تعدادی سرخ‌پوست در آن زندگی می‌کردند و فاقد معادن غنی طلا و نقره بود، چندان اهمیتی برای مادرید نداشت و به همین دلیل مدّت‌های طولانی به حال خود رها شد. در سده‌ی 1600 میلادی جنگ‌های شدیدی بین اسپانیایی‌های تازه‌وارد و بومیان محلّی درگرفت. این جنگ‌های طولانی که در چندین مرحله به طول انجامید، با پیروزی نیروهای مهاجم همراه بود.

در سال 1776 میلادی برای مقاومت در مقابل پرتغالی‌ها که از سرزمین همسایه برزیل آمده بودند، اسپانیایی‌ها تصمیم گرفتند یک نایب‌السّلطنه را در بوئنوس‌آیرس مستقر کنند. امّا آن‌ها کماکان به توسعه‌ی اقتصادی این مستعمره‌ی خود بی‌توجّهی نشان می‌دادند[۱۰].

در همین دوره بود که در پادشاهی‌های پرتغال و اسپانیا تحوّلاتی به وقوع پیوست و فیلیپ دوم نایب‌السّلطنه‌های پرتغال را به اسپانیا ضمیمه کرد. لذا پرتغالی‌ها از این وضعیت در واقع دو تابعیتی بهترین استفاده را برده و به تجارت با بوئنوس‌آیرس روی آوردند. این مبادله‌ی تجاری در واقع طبق قانون فوق‌الذّکر اسپانیا، اقدامی غیرقانونی بود زیرا اگر قرار بود کشتی‌هایی برای تجارت با این منطقه وارد بوئنوس‌آیرس شوند، باید با مجوّز اسپانیا باشد که چنین مجوّزی داده نشده بود و علاوه بر آن کالاهای وارده، مورد نیاز و مصرف مردم بوئنوس‌آیرس و سه شهر بزرگ دیگر این منطقه نبود و تنها هدف این تعامل، تخلیه‌ی محموله در بندر بوئنوس‌آیرس و حمل آن به مقاصد اصلی در بخش‌های مرکزی بود. اینچنین بود که در مدّت 10 الی 15 سال، بوئنوس‌آیرس به مهم‌ترین مرکز قاچاق کالا تبدیل شد. در نتیجه‌ی آن وضعیت مردم این منطقه که به کار قاچاق مشغول بودند، به سرعت بهبود یافت. مهاجران زیادی برای کسب و کار به این منطقه وارد شدند و کم‌کم بوئنوس‌آیرس اهمیت خود را پیدا کرد. گفته شد که نقشه‌ی راه‌ها به داخل کشور نیز در اوایل قرن 18 ترسیم شده بود، این نیز عامل دیگری برای اهمیت مضاعف بوئنوس‌آیرس بود. از اواخر دهه‌ی 1720 میلادی شهرهای دیگر این منطقه همچون لیما و مونته ویدئو، رقبای بوئنوس‌آیرس در این تجارت بزرگ شدند[۱۰].

اسپانیا یک مستعمره‌ی دائمی در سال ۱۵۸۰ میلادی در منطقه‌ی بوئنوس‌آیرس تأسیس کرد و در سال‌های ۱۸۰۶ و ۱۸۰۷ میلادی امپراتوری بریتانیا دو حمله را به بوئنوس‌آیرس ترتیب داد امّا جمعیت کریول (دورگه) هر دو حمله را دفع کردند. در ۲۵ می ۱۸۱۰ میلادی پس از تأیید شایعات راجع به برکناری فردیناد هفتم پادشاه اسپانیا از سوی ناپلئون، شهروندان بوئنوس‌آیرس از موقعیت استفاده نموده و اوّلین انجمن دولتی خود را (انقلاب می)(Primera Junta) ایجاد کردند[۱۱].

نایب‌السّلطنه‌ی ریو دلاپلاتا در سال ۱۷۷۶ میلادی ایجاد شده بود و در سال 1777 میلادی قرارداد تجارت آزاد بین اسپانیا و این نایب‌السّلطنه‌ی جدیدالتّأسیس به امضاء رسید که بر اساس آن یک نوع تجارت بسیار آزاد، مختلف و لیبرال‌تر از قبل بین دو طرف برقرار می‌شد. بر اساس این قرارداد جدید، ورود به این بندر نیازمند مجوّز پادشاهی نبود. این موافقت‌نامه به بوئنوس‌آیرس اجازه می‌داد که بدون کسب اجازه‌ی قبلی با سایر بنادر اسپانیا و تقریباً کلّ آمریکا مرتبط باشد. این موافقت‌نامه همچنین وابستگی بوئنوس‌آیرس به نایب‌السّلطنه‌ی لیما را کاهش می‌داد. تا این‌جای کار از آنچه مشاهده می‌شود صحبتی از آرژانتین نیست؛ همان‌گونه که کشورهای دیگری همچون پرو، بولیوی، پاراگوئه واروگوئه نیز هنوز متولّد نشده‌اند[۱۲].

از سال 1804 میلادی اسپانیا و فرانسه وارد جنگ شدند. البتّه این اوّلین جنگی نبود که آن‌ها درگیر آن می‌شدند. در واقع می‌توان از یک جنگ طولانی و فرسایشی سخن گفت که از اواخر قرن 18 میلادی آغاز شده بود. ولی این جنگ اهمیت ویژه‌ای داشت زیرا در بین همه‌ی دلایل آغاز آن، در جنگ ترافالگار (Trafalgar) در سال 1805 میلادی کشتی‌های اسپانیایی و فرانسوی تقریباً به صورت کامل منهدم شدند[۱۳].

پس از تصرّف اسپانیا توسّط ناپلئون، انگلیسی‌ها وارد بوئنوس‌آیرس شده و اهالی شهر را به شورش علیه نایب‌السّلطنه تشویق کردند. مردم دست به شورش زده و نایب‌السّلطنه‌ی اسپانیایی را از شهر بیرون کردند.

این جنگ در واقع بین فرانسه‌ی ناپلئون و انگلیس بود که در اوج ضعف اسپانیا رخ داده بود و تأثیرات شگرفی را بر آینده‌ی مناطق استعماری این امپراتوری داشت. در این دوران، نیابت سلطنت از سوی اسپانیا به فرناندوی هفتم داده شده بود که توسّط فرانسوی‌ها زندانی شده بود و ناپلئون بناپارت، برادر خود را برای اداره‌ی نایب‌السّلطنه‌ها به این منطقه اعزام کرد. مردم با این موضوع مقاومت کردند و در واقع از اوایل ماه می بود که روند استقلال این منطقه با همین تحوّل از بوئنوس‌آیرس آغاز شد. البتّه این روند بر خلاف استقلال سایر مستعمرات اسپانیا، سخت نبود و بسیار راحت‌تر از آنچه تصوّر می‌شد، محقّق گشت[۱۴][۱۵].

استقلال آرژانتین

در روز 25 می سال 1810 میلادی، طبقه‌ی مرفّه و ثروتمند دو رگه‌ی آرژانتین که از استعمار اسپانیا به تنگ آمده بودند، نایب‌السّلطنه‌ی اسپانیا را از شهر بوئنوس‌آیرس اخراج کردند. این اوّلین گام بود که با مقاومت و خشونت‌ وفاداران به حاکم همراه بود. در همین زمان ارتش آزادی‌بخشی توسّط یک وکیل به نام «مانوئل بلگرانو» (Manuel Belgerano) تشکیل شده بود. اگرچه به او ژنرال گفته می‌شد ولی در واقع او هیچ‌گاه یک نظامی نبود و تنها به دلیل فرماندهی این ارتش به او این لقب داده شد. «خوزه سان مارتین» (Jose San Martin) که بعدها قهرمان آزادسازی بخشی از آمریکای لاتین لقب گرفت، یک افسر اسپانیایی‌تبار متولّد بوئنوس‌آیرس بود که در واقع اوّلین بنیان‌گذار ارتش آزادی‌بخش به معنای واقعی بود. در این راه «کارلوس آلوآر» (Carlos Alvear) به وی کمک نمود. ارتش مارتین از لباس‌های فرم متّحد‌الشکل و اسلحه و... بهره می‌برد[۱۶].

اوج مخالفت با اسپانیایی‌ها از 1813 میلادی شکل گرفت و این اقدامات علی‌رغم بازگشت فرناندوی هفتم به قدرت انجام ‌شد. ارتش بلگرانو موفّقیت‌هایی نیز در جنگ به‌ویژه در توکومان (شمال غرب) و سالتا (1813) به دست آورد امّا موفّقیت و استقلال آرژانتین مدیون پیکارهای ارتش مارتین و پیروزی‌های وسیع وی و نهایتاً موفّقیت وی در ریو د لا پلاتا بود. در روز 9 ژوئیه‌ی 1816 میلادی، این مستعمره‌ی سابق رسماً استقلال خود را تحت نام «مناطق متّحده‌ی د لا پلاتا» اعلام نمود امّا حتّی بعد از تشکیل دولت آرژانتین نیز انقلاب ماه می سرآغاز استقلال کشور آرژانتین محسوب شده و 25 می به عنوان روز جشن ملّی کشور آرژانتین تعیین شده است.

اوّلین چیزهای جدیدی که انقلاب ماه می با خود به همراه آورد، ایجاد حسّ برابری بود؛ این‌که نباید هیچ برتری و مصونیتی بین شهروندان وجود داشته باشد و همه باید از حقوق برابر برخوردار باشند. این البتّه در آن مقطع، یک آرزوی کاملاً خام و ساده می‌نمود امّا چند دهه بعد به یک حس و عقیده‌ی اساسی در بین آرژانتینی‌ها تبدیل شد. احساس مخالفت با استعمارگران اسپانیایی، آزادسازی تجارت، مفهوم حاکمیت جمعی و برابری مردم همه مفاهیم جدیدی بودند که ثمره‌ی انقلاب ماه می محسوب می‌شد.

علاوه بر این‌ها از زمان انقلاب، مفاهیم دیگری نیز بین مردم رواج یافت که شاید بتوان آن‌ها را شکل‌گیری افکار عمومی دانست. برگزاری انتخابات دستاورد دیگر انقلاب 1810 بود. هر زمان که نیاز به معرّفی نماینده‌ای از شهر برای شرکت در جلسات هماهنگی با سایر مناطق وجود داشت، از جمله نشست سال 1813 و یا کنگره‌ی 1816 توکومان و... در تمام شهرهای متعلّق به نایب‌السّلطنه‌ی قبلی و یا مناطق متّحده‌ی لاپلاتای جدید، مردم جمع شده و فردی را برای نمایندگی بوئنوس‌آیرس برای شرکت در آن جلسه انتخاب می‌کردند. البتّه این دموکراسی بسیار اوّلیه بود چون در واقع همه‌ی مردم در این جلسات شرکت نکرده و رأی نمی‌دادند بلکه همسایگان و افرادی که خانه و کاشانه‌ی درخور و خانواده و شغل آبرومندانه‌ای داشتند، در این نشست‌ها برای انتخاب نماینده شرکت می‌کردند.

بین سال‌های 1820ـ1810 انقلاب ماه می به معنی انتقال منابع بود. مسائلی رخ داد که هیچ‌گاه قبل از آن اتّفاق نیفتاده بود. رهبرانی ظهور و بروز یافتند که قبل از آن کم‌ترین فرصت سیاسی نداشتند. در سال 1815 میلادی تغییر و تحوّلات مهم و جدّی در دولت وقت به وجود آمد. به لحاظ سیاسی مهم‌ترین تغییر بازگشت فرناندوی هفتم به تخت سلطنت بود و نیروهای سیاسی پیش از هر زمان دیگر نیاز به اعلام استقلال را احساس می‌کردند. این موضوعی بود که تا آن زمان در جلسات و نشست‌های عمومی به زبان رانده نشده بود و همواره سخن از اصلاحات درونی جامعه بود[۱۷]. البتّه پرچم، سرود ملّی، پول رایج ملّی و قوانین از 1810 برقرار شده بود. همه‌ی این اقدامات نیازمند یک اعلام استقلال بود که به صورت رسمی در ژوئیه‌ی 1816 میلادی در توکومان اعلام شد. از زمان اعلام بیانیه‌ی استقلال، اختلافات اساسی بین هیأت حاکمه بروز کرد. در حقیقت اختلاف اساسی انتخاب نوع حکومت بود و «فدرالیسم» در برابر «تمرکزگرایی» قرارگرفت[۱۸].

در 21 ژانویه‌ی 1813 مجلس مؤسّسان در جلسه‌ای تصمیمات زیر را اتّخاذ کرد: «آزادی اطفال متولّد از بردگان، حذف عناوین اشرافی، استقلال کشور در برابر سازمان‌های مذهبی خارجی و لغو خراج دریافتی از سرخ‌پوستان» امّا این مجلس نه قانون اساسی را تصویب کرد و نه استقلال ملّی را اعلام نمود.

در ژانویه‌ی 1814 آنتونیو روساداس (Antonio Rosadas) به عنوان نخستین رئیس دیوان عالی انتخاب شد امّا اندکی بعد کارلوس ماریو د آلوآر (Carlos Maria de Alvear) جای او را گرفت. در این زمان آرتیگاس (Artigas) رهبر وطن‌پرستان باند اورینتال (اروگوئه‌ی فعلی) از رودخانه‌ی لاپلاتا عبور کرده و بوئنوس‌آیرس را تهدید به حمله کرد. آلوار به همراه یک لشگر برای مقابله با وی از شهر خارج شد. در غیاب وی شورشی بر پا شده و مجلس مؤسّسان منحل و وی از ریاست عالی معزول شد و هیأت نظارتی جای ریاست عالی را گرفت. به این هیأت اختیار داده شده بود که کنگره‌ی ملّی را برای تصویب قانون اساسی فراخواند. در 24 مارس 1816 هیأت مزبور از کنگره‌ی ملّی دعوت کرد که در توکومان (شمال آرژانتین) تشکیل جلسه دهد. کنگره، ژنرال مارتین د پویردون (Martin de Pueyrredon) را به عنوان رئیس عالی انتخاب نمود و به پیشنهاد سان مارتین و بلگرانو در 9 ژوییه‌ی 1816 قطعنامه‌ای را به تصویب رساند که استان‌های متّحده‌ی آمریکای جنوبی را مستقل از اسپانیا اعلام و نمایندگان برای ایجاد یک دولت ملّی طرح‌هایی را مورد بحث قرار دادند .در کنگره، هواداران سلطنت مستقل برتری داشتند و عدّه‌ای هم مانند سان مارتین و بلگرانو طرفدار نوعی سلطنت محدود بودند. کنگره درباره‌ی این موضوع تصمیمی نگرفت و بحث در مورد آن را به جلسه‌ی سال بعد در بوئنوس‌آیرس موکول نمود امّا سال بعد هنگامی که کنگره کمیته‌ای را مأمور انعقاد پیمانِ «به‌رسمیت‌شناسی» با برزیل نمود، سراسر کشور را هرج و مرج فراگرفته بود. ژنرال پویردون چون خواست نظم عمومی را مجدّداً برقرار نماید، استعفا داد. به فاصله‌ی کمی جنگ‌های داخلی کشور آغاز شد[۱۹].

جنگ‌های داخلی

سال‌های 1854ـ1820 را دوره‌ی هرج و مرج و استبداد هم می‌نامند. پس از شکست اوّل در فوریه‌ی 1820میلادی پیمان صلحی بین بوئنوس‌آیرس و حکّام نظامی استان‌های دیگر به امضا رسید که مقرّر می‌داشت یک کنگره‌ی عمومی مرکّب از نمایندگان تمام استان‌ها برای تشکیل یک دولت فدرال تشکیل شود امّا این پیمان از طرف بوئنوس‌آیرس رد شد و در نتیجه هرج و مرج ادامه یافت[۲۰].

پس از بازگشت آرامش به جامعه، مارتین رودریگز حاکم استان بوئنوس‌آیرس کوشید تا حکومت را تجدید سازمان دهد. وی با کمک ریواداویا (Riva da Villa) یکی از قابل‌ترین سیاستمداران، اصلاحات بسیاری به عمل آورد که عبارتند از: منسوخ نمودن روش حکومت قدیم، ساختن تجهیزات بندری، انجام مذاکره با لندن برای دریافت وام، تأسیس باند تنزیل، تجدید سازمان ارتش، انحلال دادگاه‌های مخصوص کلیسا، افتتاح دانشگاه بوئنوس‌آیرس در 12 آگوست 1821، توسعه‌ی آموزش متوسّط و ابتدایی و به عهده گرفتن تأمین و توسعه‌ی رفاه عمومی توسّط انجمن خیریه.

در 16 دسامبر 1824 کنگره‌ی مؤسّسان عمومی با حضور نمایندگان 14 استان در بوئنوس‌آیرس تشکیل شد که برای استان‌های متّحده‌ی رودخانه‌ی لاپلاتا یک قوّه‌ی مجریه به وجود آورد و ریودا ویا را به عنوان نخستین رئیس انتخاب نمود و شهر بوئنوس‌آیرس به عنوان پایتخت استان‌های متّحده تعیین شد[۲۰].

جنگی که در سال 1824 بین برزیل و آرژانتین به دلیل اشغال مونته ویدئو توسّط نیروهای امپراتوری برزیل درگرفت، اوّلین جنگ آرژانتین با یک کشور خارجی بود. پرتغالی‌ها از سال 1820 و در دوره‌ی شکل‌گیری حکومت جدید به باند شرقی منطقه‌ی لاپلاتا که در واقع همسایه‌ی امپراتوری برزیل بود، حملات متفرّقه‌ای را انجام می‌دادند که تا سال 1824 جدّی گرفته نشد امّا در این سال با انجام حمله‌ی نهایی، این بخش را که همواره جزئی از محدوده‌ی مناطق متعلّق به اسپانیا بود و اکنون نیز متعلّق به کشور جدید می‌شد، استان سیس پلاتینا (Cisplatina) نامیدند و در واقع یک استان دیگر تحت لوای امپراتوری پرتغال و متعلّق به برزیل را به وجود آوردند. در سال 1824 نیروهای ملّی آرژانتینی به این نتیجه رسیدند که باید برای بازگرداندن منطقه‌ی شرقی به کشور با برزیل وارد جنگ شوند. جنگ سختی بین دو طرف درگرفت و اگرچه برزیلی‌ها در مناطق مهمّی در خشکی شکست خوردند امّا در دریا، پیروزی با نیروهای آن‌ها بود. در نتیجه دو طرف متمایل به مذاکره برای حلّ موضوع شدند و در مذاکرات، صلح حاصل شد و باند شرقی به عنوان یک کشور مستقل و با نام جمهوری شرقی اروگوئه متولّد شد. در واقع بعد از این جنگ بود که مرزهای اصلی کشور جمهوری آرژانتین شکل گرفت[۲۱].

پس از جنگ با برزیل، کشمکش بین استان‌ها و بوئنوس‌آیرس برای به دست آوردن تفوق ملّی ادامه یافت و ریو داویا در 1827 استعفا داد. مانوئل دوررگو (Manuel Dorrego) نیز که جانشین او و استاندار بوئنوس‌آیرس بود در سال 1828 توسّط یک گروه از نظامیان قدیمی جنگ با برزیل کنار زده شد. این اقدام یک جنگ داخلی را در کشور به وجود آورد که بین منطقه‌ی بوئنوس‌آیرس و مناطق داخلی کشور بود و در نهایت قراردادی به امضا رسید که معروف به قرارداد فدرال 1831 شد. قراردادی که بین بوئنوس‌آیرس، سانتافه و کوررینتس امضا شد، یک تعهد دفاعی ـ تهاجمی بود که بر اساس آن حمله به یکی از سه استان، به مثابه‌ی حمله به هر سه بود و طرف‌های دیگر موظف به کمک و پشتیبانی بودند. به هرحال مقطع سال‌های 1830 تا 1852 دوره‌ی جنگ‌های متعدّد و حکومت ژنرال‌ها بر این کشور نوپا بود تا این‌که در 31 ماه می 1852 موافقت‌‌نامه‌ای بین حکّام استان‌ها به امضا رسید که در آن مقرّر گردید یک کنگره‌ی فدرال برای تهیه‌ی قانون اساسی تشکیل شود و به ژنرال اورگیزا (Jose de Urguiza) برای برقراری نظم اختیارات وسیعی داده شد. این موافقت‌نامه را ایالت بوئنوس‌آیرس نپذیرفت و در نتیجه در 11 سپتامبر همان سال استان مذکور به مبارزه علیه اورگیزا برخاست[۲۲].

تصویب اوّلین قانون اساسی کشور

در نوامبر 1852 طبق توافقی که در سان نیکلاس به عمل آمد، کنگره‌ی مؤسّسان با حضور نمایندگان سیزده استان دور از مرکز در سانتافه تشکیل شد. گزارشی توسّط «خوان بائوتیتا آلبردی» یکی از برجسته‌ترین سیاستمداران آن دوران به شرکت‌کنندگان ارائه گردید که بررسی دقیقی پیرامون اساس سازمان سیاسی کشور در بر داشت. در ماه می 1853 قانون اساسی به تصویب رسید. این قانون اساسی تا حدّی خودمختاری داخلی استان‌ها را به رسمیت می‌شناخت و ایجاد دولت مرکزی مقتدری را مقرر می‌داشت. به موجب این قانون، رئیس قوّه‌ی مجریه برای مدّت شش سال به طور غیرمستقیم از طرف یک انجمن انتخاب‌کننده برگزیده می‌شد و کنگره مرکّب از دو مجلس به وجود می‌آمد. البتّه از این زمان تا سال 1861، در واقع کشور یک کنفدراسیون بود و در این سال بود که ژنرال «بارتولومه میتره» موفّق شد بوئنوس‌آیرس را به الحاق به کنفدراسیون ملزم سازد و آرژانتین برای اوّلین بار به صورت یک کشور متّحد درآمد و بوئنوس‌آیرس به مدّت 5 سال به عنوان پایتخت موقّت کنفدراسیون انتخاب شد[۲۳][۲۴].

تشکیل رسمی کشور آرژانتین

سال‌های 1880ـ1860 مقطع مهمّ دیگری بعد از جنگ با برزیل و جنگ‌های داخلی در آرژانتین محسوب می‌شود چرا که در این دوره مهم‌ترین نهادها و سازمان‌های اصلی کشور شکل گرفت. این نکته‌ی مهم قابل ذکر است که علی‌رغم شکل‌گیری کشور جدیدی به نام آرژانتین، این سرزمین وسیع تقریباً خالی از سکنه بود[ii] و این بزرگ‌ترین عامل تهدیدکننده‌ی تمامیت سیاسی کشور محسوب می‌شد. بنابراین سیاست جذب مهاجر یکی از مهم‌ترین اولویت‌های دولت‌های اوّلیه‌ی جمهوری آرژانتین شد. در دوره‌ی مورد بحث، سه رئیس‌جمهور در کشور قدرت را به دست گرفتند. در واقع این رؤسای جمهور به لحاظ شکلی، پایه‌گذاران اصلی دولت (State) و سیستم حکومتی جمهوری جدید بودند. بارتولومه میتره (Bartolome Mitre)(1868ـ1862)، دومینگو سارمینته (Domingo Sarmiento)(1874ـ1868)، نیکلاس اویادندا (Nicolas Avellaneda)(1880ـ1874). اجرای قانون اساسی و تداوم و پیوستگی دوره‌های ریاست جمهوری این سه رئیس‌جمهور در واقع تضمین تثبیت قانونی کشور بود. اگرچه روندهای انتخاباتی آنچنان شفّاف و روشن و به دور از تقلّب نبود، امّا همین که رؤسای جمهور انتخابی می‌توانستند دوره‌ی ریاست خود را کامل طی نموده و برنامه‌های خود را اجرا نمایند، پیشرفت بزرگی محسوب می‌شد و نشان‌دهنده‌ی نهادینه شدن احترام به قانون در این دوره بود[۲۵].

میتره در واقع اوّلین رئیس‌جمهوری بود که ساختارهای قدرت را در بوئنوس‌آیرس و استان‌های دیگر تشکیل داد. وی در ساختار داخلی همچنین حزب جدیدی را با نام «حزب لیبرال» شکل داد. در این دوره همچنین نهادهای اساسی کشور شکل گرفتند و استان بوئنوس‌آیرس به عنوان پایتخت دائمی انتخاب شد.

در این زمان آرژانتین کشور فقیری بود که با وجود جمعیت فعّال (هرچند کم) می‌توانست همچون ایالات متّحده به سرعت مراحل ترقّی را طی کند. به همین دلیل از زمان آلبردی سارمینتو، همه‌ی رؤسای جمهور، بزرگ‌ترین آرزویشان، ورود انبوه هزاران اروپایی به کشور بود. ورود اروپایی‌ها علاوه بر جمعیت‌سازی در کشور می‌توانست در جهت آموزش، عادات کاری، فنون و تکنولوژی‌های به‌روز، احترام به قانون و به‌ویژه به مقامات و... مؤثّر واقع شود.[iii] آغاز دوره‌ی صنعتی شدن و تبدیل جامعه‌ی کشاورزی آرژانتین به یک جامعه‌ی صنعتی در همین دوره اتّفاق می‌افتد؛ مقطعی که از دهه‌ی 1870 آغاز و تا 1930 به طول می‌انجامد[۲۶]. در این دوره کم‌کم صادرات آرژانتین به خارج شروع شد. آرژانتین که واردکننده‌ی گندم بود به صادرکننده‌ی این محصول تبدیل شد. اگرچه میزان صادرات کم بود. دام‌داری و به‌ویژه پرورش گاو توسّط اروپایی‌های تازه‌وارد در مراتع و سرزمین‌های حاصل‌خیز پامپاس که در اختیار آن‌ها قرار گرفته بود، به شکل حرفه‌ای رواج یافت و از سال 1879 کشتی‌های یخچال‌دار در آرژانتین پهلو گرفتند که امکان صادرات گوشت به اروپا و سایر نقاط را فراهم می‌کرد[۲۷]. با فراهم شدن امکان صادرات گوشت گاو، این شغل کم‌کم به یک صنعت مهم و پول‌ساز نیز تبدیل شد. مجموعه‌ی کشاورزی و دام‌داری باعث شد که با توجّه به حاصل‌خیزی بالای این سرزمین و منابع آبی فراوان، در بخش نسبتاً وسیعی از کشور، اشتغال فراهم شده و در مدّت کوتاهی جامعه‌ی بی‌کار بوئنوس‌آیرس، به شدّت فعّال شود[۲۷].

ارتش ملّی آرژانتین

یکی دیگر از تحوّلات این دوره‌ی مهم 20 ساله، تشکیل ارتش ملّی بود. البتّه تا این زمان نیروهای شبه‌نظامی و یا انتظامی وجود داشتند امّا نیروی متّحدالشّکل ارتش ملّی با سازوکار نهادینه همانند سایر ارتش‌های جهان وجود نداشت. تشکیل این ارتش نیز شاید تنها دستاورد جنگ 5 ساله‌ای بود که از سال 1865 بین آرژانتین و پاراگوئه درگرفت.

سال 1880 یک مقطع مهم و اساسی در تاریخ آرژانتین می‌باشد. در این سال تحوّلات عمده‌ای شکل گرفت. اوّل اخراج بومیان از سرزمین‌هایی که در آن ساکن بودند (75 هزار کیلومتر مربع) که به منظور در اختیار گذاردن آن به مهاجران اروپایی تازه‌وارد، آزاد شد. بعد از آن شروع به صادرات محصولات کشاورزی و دام‌داری به‌ویژه گندم و گوشت گاو بود که تحوّلات بسیار مهمّی محسوب می‌شد و نهایتاً تبدیل بوئنوس‌آیرس به پایتخت رسمی کشور. بدین ترتیب جمهوری آرژانتین به عنوان یک کشور واقعی با همه‌ی نهادهای اساسی تبدیل شد. تا این زمان دولت ملّی به صورت واقعی وجود نداشت و در واقع میهمان شهر بوئنوس‌آیرس بود. از سال 1880 دولت ملّی اهمیت واقعی خود را کسب کرد. بانک مرکزی کشور که تا این زمان زیر چتر بانک بوئنوس‌آیرس قرار داشت به صورت متمرکز درآمد و اهمیت اصلی خود را به عنوان بانک مرکزی حفظ کرد. از این سال به بعد در واقع حکومت شکل گرفت و شورای ملّی آموزش و وزارتخانه‌های کشوری شکل یافتند[۲۸].

جامعه‌ی روستایی آرژانتین 1916ـ1866

هنگامی که جامعه‌ی روستایی آرژانتین در نیمه‌ی دوم قرن نوزدهم شروع به توسعه کرد، منطقه‌ی حاصل‌خیز پامپاس که از بومیان گرفته شده بود، به عنوان هدیه در اختیار کم‌تر از 300 خانواده‌ی مهاجر اروپایی قرار گرفت. وسعت این منطقه حدود 75 هزار کیلومتر مربّع بود زمانی که مالکیت این وسعت از کشور در اختیار تعداد بسیار محدودی باشد، به وجود آمدن یک نوع الیگارشی اجتناب‌ناپذیر است. «جامعه‌ی روستایی آرژانتین» به عنوان یک نهاد غیردولتی و در واقع یک حزب بود که در سال 1866 تأسیس شد[۲۹]. این جامعه از سال 1888 تقریباً در اختیار تعداد معدودی زمین‌دار بزرگ بود که قدرت در بین‌شان در چرخش بود. در اواخر دهه‌ی 1890 وضعیت به وجود آمده به اندازه‌ی کافی نارضایتی از اقدامات این گروه اندک را به دنبال داشت که حزب رادیکال در 1891 و حزب سوسیالیست در 1895 شکل بگیرد[۳۰].

نیز نگاه کنید به

تاریخ دوران میانی زیمبابوه؛ تاریخ دوران میانی کانادا؛ تاریخ دوران میانی لبنان؛ تاریخ دوران میانی تونس؛ تاریخ دوران میانی سنگال؛ دوران امپراطوری تاریخ چین؛ دوره تزاری روسیه؛ تاریخ دوران میانی افغانستان؛ تاریخ دوران میانی سودان؛ تاریخ دوران میانی اوکراین؛ تاریخ دوران میانی قطر؛ تاریخ دوران میانی فرانسه؛ تاریخ دوران میانی ساحل عاج؛ تاریخ دوران میانی سوریه؛ تاریخ دوران میانی اردن؛ تاریخ دوران میانی اتیوپی؛ تاریخ امارات متحده عربی؛ تاریخ دوران میانی سیرالئون؛ تاریخ دوران میانی مالی؛ تاریخ دوره میانی سریلانکا؛ تاریخ دوره میانی تاجیکستان؛ تاریخ دوره باستان و میانی بنگلادش؛ تاریخ دوره میانی قزاقستان

پاورقی

[i] منظور از جهانگشایی با آنچه در ادبیات در نتیجهی جنگ حاصل میشد متفاوت است؛ چرا که برای ورود به این منطقه اصولاً جنگی اتّفاق نیفتاد.

[ii] تخمبن زده شده که جمعیت آرژانتین در سال 1868 در حدود 8/1 میلیون نفر بوده است.

[iii] مهاجرانی که در طول چند دهه به این کشور وارد شدند، نشان دادند که این خواسته مطابق انتظارات محقّق نشد.

کتابشناسی

  1. La Nata (2002). P16.
  2. Luna (1994). P39.
  3. Pigna, F (2004). Los Mitos de la Historia Argentin Argentina, Grupo Editorial Norma. P102.
  4. La Nata (2002). P17.
  5. La Nata (2002). P21.
  6. خیرمند، احمدرضا (1391). جامعه و فرهنگ آرژانتین. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشارات بین المللی الهدی، ص55-58.
  7. برگرفته از https://www.surdelsur.com
  8. La Nata (2002). P24.
  9. Luna (1994). P68.
  10. ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ Edwards, T (2008). A Global Studies Handbook, USA:ABC-CLIO Inc. P15.
  11. برگرفته از https://www.todoargentina.net
  12. Luna (1994). P69.
  13. Gallo, K (2001). Great Britain and Argentina, From Invasion to Recognition. 1806-1826 England: Palgrave in association with St Antony's College, Oxford. P33.
  14. Gallo, K (2001). Great Britain and Argentina, From Invasion to Recognition. 1806-1826 England: Palgrave in association with St Antony's College, Oxford. P35.
  15. خیرمند، احمدرضا (1391). جامعه و فرهنگ آرژانتین. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشارات بین المللی الهدی، ص58-63.
  16. اصغری، احمدرضا (1374).  آرژانتین، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه. ص65.
  17. Alberdi, J (2005). Politica y Sociedad en Argentina Venezuela: Caracas. Fudancion Biblioteca Ayacucho. P33.
  18. Luna (1994). P70.
  19. Luna (1994). P71.
  20. ۲۰٫۰ ۲۰٫۱ دفتر مطالعات سیاسی وزارت امور خارجه (1387). ص46.
  21. Luna (1994). P125.
  22. برگرفته از https://www.historiadelpais.com.ar
  23. اصغری، احمدرضا (1374).  آرژانتین، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه. ص67.
  24. خیرمند، احمدرضا (1391). جامعه و فرهنگ آرژانتین. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشارات بین المللی الهدی، ص63-69.
  25. Luna (1994). P127.
  26. Rochi (2006). P22.
  27. ۲۷٫۰ ۲۷٫۱ Rochi (2006). P35.
  28. دفتر مطالعات سیاسی وزارت امور خارجه (1387). ص47.
  29. Luna (1994). P114.
  30. خیرمند، احمدرضا (1391). جامعه و فرهنگ آرژانتین. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشارات بین المللی الهدی، ص69-73.