مشاهیر و شخصیت های ادبی تاجیکستان: تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه ملل
جز (The LinkTitles extension automatically added links to existing pages (https://github.com/bovender/LinkTitles).)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
موضوع‌ اساسي ادبيات جديد اساساً مضامین روشنفکری، علم و فرهنگ، آموزش بنيادهاي دين مبين اسلام و تاريخ پرافتخار گذشته، اخذ و بهره‌گيري از دستاوردهاي علمي و تكنولوژي كشورهاي غربي، انتقاد از ساختار دولتداري امارت بخارا و سياست استعماري روسيه، بيداري حس ملي و وطن‌دوستي مردم و غيره بود كه در ذيل به برخي از جنبه‌هاي گوناگون آثار چند تن از اديبان معروف جديد اشاره مي‌شود.
موضوع‌ اساسی [[ادبیات معاصر تاجیکستان|ادبیات جدید]] اساساً مضامین روشنفکری، علم و فرهنگ، آموزش بنیاد‌های دین مبین [[اسلام و مسلمانان تاجیکستان|اسلام]] و تاریخ پرافتخار گذشته، اخذ و بهره‌گیری از دستاورد‌های علمی و تکنولوژی کشور‌های غربی، انتقاد از ساختار دولتداری امارت بخارا و سیاست استعماری [[روسیه]]، بیداری حس ملی و وطن‌دوستی مردم و غیره بود که در ذیل به برخی از جنبه‌‌های گوناگون آثار چند تن از ادیبان معروف جدید اشاره می‌شود.


'''1-3-9. صدرالدين عيني'''
=== [[صدرالدین عینی]] ===
[[صدرالدین عینی]] (1878) در مورد زندگی و تحصیل خود چنین می‌گوید «خانه شریف­جان مخدوم در هر هفته سه شب تعطیل- سه‌شنبه، چ‌هارشنبه و پنجشنبه عادتاً رنگ انجمن شاعران، شعرشناسان، لطیفه‌گویان و شیرین‌کاران را می‌گرفت. من از این گونه صحبت­‌های ادبی آزادانه استفاده می‌کردم. من می‌توانم بگویم که مواد‌های ابتدایی لکن مهم ادبی خود را از این حولی (منزل) گرد آورده‌ام<ref>عینی، صدرالدین (1962). یادداشت‌ها، به کوشش سعیدی سیرجانی. تهران: [https://www.agahbookshop.com/ آگاه]، جلد هفتم، ص 10.</ref>».


صدرالدين عيني(1878) در مورد زندگي و تحصيل خود چنين مي‌گويد «خانة شريف­جان مخدوم در هر هفته سه شب تعطيل- سه‌شنبه، چهارشنبه و پنجشنبه عادتاً رنگ انجمن شاعران، شعرشناسان، لطيفه‌گويان و شيرين‌كاران را مي‌گرفت. من از اين گونه صحبت­هاي ادبي آزادانه استفاده مي‌كردم. من مي‌توانم بگويم كه موادهاي ابتدايي لكن مهم ادبي خود را از اين حولي (منزل) گرد آورده‌ام»(عینی، 1963- 1962، ج 7: 10).
آثار و تألیفات عینی از سال‌‌های 1893- 1894 شروع شد که ابتدا با تخلص‌‌های سفلی، محتاجی، جنونی و از سال 1896 با تخلّص عینی در پیروی نظم کلاسیک فارسی تاجیکی شعر گفته است.


آثار و تألیفات عيني از سال‌هاي 1893- 1894 شروع شد كه ابتدا با تخلص‌هاي سفلي، محتاجي، جنوني و از سال 1896 با تخلّص عيني در پيروي نظم كلاسيك فارسي تاجيكي شعر گفته است.
سال 1906 دوره مدرسه را به طور کامل به پایان رساند و در سال 1908 با سروری [[میرزا عبدالواحد منظم]] و همکاری احمدجان حمدی و حامدخواجه مهری در شهر بخارا نخستین [[مکاتب اصول جدید تاجیکستان|مکتب اصول جدید]] را به زبان فارسی تاجیکی تأسیس کرد و در سال 1909 برای دانش‌آموزان مکاتب جدید [[کتاب های درسی در مدارس تاجیکستان|کتاب درسی]] «تهذیب‌الصبیان» را تألیف نمود. عینی یکی از مؤسسان و فعالان سازمان مخفی جدیدی «تربیه اطفال» در سال 1910 و شرکت‌‌های جمعیتی و فرهنگی «برکت»، «بخارای شریف» و «معرفت» بود.


سال 1906 دوره مدرسه را به طور كامل به پایان رساند و در سال 1908 با سروري ميرزا عبدالواحد منظم و همکاری احمدجان حمدي و حامدخواجة مهري در شهر بخارا نخستين مكتب اصول جديد را به زبان فارسي تاجيكي تأسيس كرد و در سال 1909 براي دانش‌آموزان مكاتب جديد كتاب درسي «تهذيب‌الصبيان» را تأليف نمود. عيني يكي از مؤسسان و فعالان سازمان مخفي جديدي «تربية اطفال» در سال 1910 و شركت‌هاي جمعيتي و فرهنگي «بركت»، «بخاراي شريف» و «معرفت» بود.
با اینکه عینی در گردهمایی شکرانه جدیدان در بخارا شرکت نکرده بود، اما در 9 آوریل سال 1917 دستگیر و به فرمان امیر عالم‌خان او را 75 تازیانه زدند و به «آبخانه» انداختند. در آنجا توسط سربازان انقلابی آزاد شد و در بیمارستان کاگان مداوا شد و سپس به سمرقند رفت.


با اينكه عيني در گردهمايي شكرانة جديدان در بخارا شركت نكرده بود، اما در 9 آوريل سال 1917 دستگير و به فرمان امير عالم‌خان او را 75 تازيانه زدند و به «آبخانه» انداختند. در آنجا توسط سربازان انقلابي آزاد شد و در بیمارستان كاگان مداوا شد و سپس به سمرقند رفت.
از اشعار پیش از انقلاب عینی شعر‌های «ای ترجمه حال دل، ای صفحه توران»، «ندا به جوانان»، «سمرقند و بخارا»، «پند، «هجران»، «سحرگا‌هان»، مثنوی «قصه پروانه و کِرمَک» و غیره که در روزنامه و مجله‌‌های «آینه»، «شورا»، «بخارای شریف» چاپ می‌شدند، ماهیت عمیق اجتماعی دارند. میرزا سلیم‌بیک سلیمی در تذکره «تحفهالاحباب فی تذکره‌الاصحاب» درباره او نوشته «الحال از شهر عشقی و عاشقی تنفر کرده اشعار ملی می‌نویسد<ref>سیف‌الله‌یف، ا (1988). دایره‌المعارف ادبیات و صنعت تاجیک. دوشنبه، ص 199.</ref>». پس از انقلاب اکتبر که عینی از آن به خوبی استقبال کرد، شعر‌های «به شرف انقلاب اکتبر»، «مارش حرّیّت»، «انقلاب»، «انقلاب سرخ» و غیره را نوشت.


از اشعار پيش از انقلاب عيني شعرهاي «اي ترجمة حال دل، اي صفحة توران»، «ندا به جوانان»، «سمرقند و بخارا»، «پند، «هجران»، «سحرگاهان»، مثنوي «قصة پروانه و كِرمَك» و غيره كه در روزنامه و مجله‌هاي «آينه»، «شورا»، «بخاراي شريف» چاپ مي‌شدند، ماهيت عميق اجتماعي دارند. ميرزا سليم‌بيك سليمي در تذكرة «تحفةالاحباب في تذكرةالاصحاب» دربارة او نوشته «الحال از شهر عشقي و عاشقي تنفر كرده اشعار ملي مي‌نويسد»( سيف‌الله‌يف .ا، 1988: 199). پس از انقلاب اكتبر كه عيني از آن به خوبي استقبال كرد، شعرهاي «به شرف انقلاب اكتبر»، «مارش حرّيّت»، «انقلاب»، «انقلاب سرخ» و غيره را نوشت.
وی 22 آوریل سال 1918 به شهر تاشکند کوچید و پس از اقامت 6 ماهه باز به سمرقند برگشت و در سال 1919 تابعیت [[روسیه]] را پذیرفت. در این دوره در تأسیس نشریه‌‌های «باله‌لر یولداشی»(1919)، «شعله انقلاب»(1919)، «محنت کشلر تاوُشی»(1918) شرکت فعال داشته، به زبان‌‌های [[زبان تاجیکی|تاجیکی]] و ازبکی شعر و مقاله‌ می‌نوشت.


وي 22 آوريل سال 1918 به شهر تاشكند كوچيد و پس از اقامت 6 ماهه باز به سمرقند برگشت و در سال 1919 تابعيت روسيه را پذيرفت. در اين دوره در تأسيس نشريه‌هاي «باله‌لر يولداشي»(1919)، «شعلة انقلاب»(1919)، «محنت كشلر تاوُشي»(1918) شركت فعال داشته، به زبان‌هاي تاجيكي و ازبكي شعر و مقاله‌ مي‌نوشت.
در نیمه اول سال‌های دهه 20 به عنوان پژوهشگر ادبی مجله «شعله انقلاب»، آموزگار سه مکتب سمرقند، مشاور سفارت جمهوری بخارا در سمرقند، مدیر اداره تجارت بخارا، ویراستار ادبی و مشاور علمی و ادبی نشریات دولتی [[تاجیکستان]] فعالیت نمود. در این دوره برخی آثار نظمی و نثری، تاریخی و ادبی تألیف کرد که «جلاّدان بخارا»، «تاریخ انقلاب بخارا»، «تاریخ امیران منغیتیه بخارا»، مجموعه شعر‌های «اَخْگَر انقلاب»، سلسله مقالات و رساله‌‌های «حکومت شورا به ما چه داد؟»، «سیف و قلم»، «اکنون نوبت قلم است»، «قرار تاریخی یک اجتماع فوق‌العاده»، «مسأله معارف و کتاب»، «در راه برهم دادن بی‌سوادی»، «انقلاب اکتبر و عالم شرق»، «قوم تاجیک و روزنامه»، «درباره مکتب و معارف تاجیک»، «قابلیت تشکلاتچگی در تاجیکان»، «در باره کتاب‌‌های مکتب تاجیکان» و غیره از همین قبیل اند.


در نيمة اول سالهاي دهة 20 به عنوان پژوهشگر ادبي مجلة «شعلة انقلاب»، آموزگار سه مكتب سمرقند، مشاور سفارت جمهوري بخارا در سمرقند، مدير ادارة تجارت بخارا، ويراستار ادبي و مشاور علمي و ادبي نشريات دولتي تاجيكستان فعالیت نمود. در اين دوره برخي آثار نظمي و نثري، تاريخي و ادبي تأليف كرد كه «جلاّدان بخارا»، «تاريخ انقلاب بخارا»، «تاريخ اميران منغيتية بخارا»، مجموعه شعرهاي «اَخْگَر انقلاب»، سلسله مقالات و رساله‌هاي «حكومت شورا به ما چه داد؟»، «سيف و قلم»، «اكنون نوبت قلم است»، «قرار تاريخي يك اجتماع فوق‌العاده»، «مسألة معارف و كتاب»، «در راه برهم دادن بي‌سوادي»، «انقلاب اكتبر و عالم شرق»، «قوم تاجيك و روزنامه»، «دربارة مكتب و معارف تاجيك»، «قابليت تشكلاتچگي در تاجيكان»، «در بارة كتاب‌هاي مكتب تاجيكان» و غيره از همين قبيل‌اند.
موضوع اصلی آثار نظمی و نثری عینی در این دوره ترغیب و تشویق علم و دانش، اصلاحات نظام آموزش و پرورش در [[مکاتب سنتی تاجیکستان|مکاتب]] و [[مدارس تاجیکستان|مدارس]]، تأسیس [[مکاتب اصول جدید تاجیکستان|مکاتب اصول جدید]]، انتقاد از نظام اداری امارت، افتخار به تاریخ گذشته، پیروی و استفاده از دستاورد‌های علمی و تکنیکی [[روسیه]] و غرب طبق موازین شرعی و غیره بود.


موضوع اصلي آثار نظمي و نثري عيني در اين دوره ترغيب و تشويق علم و دانش، اصلاحات نظام آموزش و پرورش در مكاتب و مدارس، تأسيس مكاتب اصول جديد، انتقاد از نظام اداري امارت، افتخار به تاريخ گذشته، پيروي و استفاده از دستاوردهاي علمي و تكنيكي روسيه و غرب طبق موازين شرعي و غيره بود.
وی با تکیه بر گفته‌‌های پیامبر (ص)، مردم را به آموزش علم و دانش دعوت می‌نماید «همچنان که پیغمبر ما طلب علم را از مهد تا لحد بر ما فرض کرده است، احتیاج زندگی نیز ما را مجبور می‌کند که هر کدام ما حداقل روزی دو ساعت عمر خود را به تحصیل علم صرف نماییم، به ایفاده و استفاده مشغول شویم، تا که در مشاغل دنیوی از دیگران قفا مانده از نعمت علم و معرفت… محروم و بی‌بهره نمانیم<ref>سیف‌الله‌یف، ا (1988). دایره‌المعارف ادبیات و صنعت تاجیک. دوشنبه، ص 49.</ref>».


وي با تكيه بر گفته‌هاي پيامبر (ص)، مردم را به آموزش علم و دانش دعوت مي‌نمايد «همچنان كه پيغمبر ما طلب علم را از مهد تا لحد بر ما فرض كرده است، احتياج زندگي نيز ما را مجبور مي‌كند كه هر كدام ما حداقل روزي دو ساعت عمر خود را به تحصيل علم صرف نماييم، به ايفاده و استفاده مشغول شويم، تا كه در مشاغل دنيوي از ديگران قفا مانده از نعمت علم و معرفت… محروم و بي بهره نمانيم»(سيف‌الله‌يف ا، 1988: 49).
=== [[عبدالرئوف فطرت]] ===
[[عبدالرئوف فطرت]] (1886) یکی از چهره‌‌های درخشان ادب اوایل سده 20 میلادی است. او که یکی از پیشوایان جدیدان بخارا بود، پس از بازگشت از ترکیه و به خصوص بعد انقلاب بخارا به سوی پان‌ترکیسم گرایش پیدا کرد ولی بعد‌ها از این جریان خارج شد و کوشش نمود تا به به ملت خود خدمت کند. او برای کتاب‌‌های درسی تاجیکی مطالب و شعر‌هایی تهیه کرد و چندین اثر و مقاله علمی نیز به زبان مادری‌ خود نوشت.


'''2-3-9.عبدالرئوف فطرت'''
[[صدرالدین عینی]] در خصوص آثار [[عبدالرئوف فطرت|فطرت]] چنین گفته‌است «هرچند از سال 1905 سر کرده در جراید خارجه مقالات فارسی از طرف تاجیکان به قلم آمد (چنانچه میرخان پارسازاده به «حبل‌المتین» می‌نوشت) و از طرف [[محمدخواجه بهبودی|محمودخواجه بهبودی]] و دیگران کتاب‌‌های مکتبی تألیف شد اما رنگ ادبیات نو گرفتن زبان تاجیکی در نثر از [[عبدالرئوف فطرت]] آغاز می‌یابد… فطرت نثر فارسی را هم به غایت سلیس و ساده می‌نگارد. آثار نثری فطرت اولین نمونه ادبیات جدیدیه است به زبان‌‌های فارسی در خاک ماوراءالنهر<ref>عینی، صدرالدین (1926). نمونه ادبیات تاجیک. سمرقند: نشریات مرکز خلق جماهیر شوروی، ص 452.</ref>».


[[عبدالرئوف فطرت]](1886) يكي از چهره‌هاي درخشان ادب اوايل سدة 20 ميلادي است. او كه يكي از پيشوايان جديدان بخارا بود، پس از بازگشت از تركيه و بخصوص بعد انقلاب بخارا به سوی پان‌تركيسم گرایش پیدا کرد ولي بعدها از اين جريان خارج شد و كوشش نمود تا به به ملت خود خدمت كند. او براي كتاب‌هاي درسي تاجيكي مطالب و شعرهایی تهيه كرد و چندين اثر و مقالة علمي نيز به زبان مادري‌ خود نوشت.
مهمترین آثار وی «مناظره»(1909)، «سیاهه»(1911)، «بیانات سیاح هندی»(1912)،«راهبر نجات»(1915)، «شورش واسع»(1927)، «امارت بخارا»(1930) به زبان تاجیکی، «ابوالفیض‌خان»، «تیمور سغانسی»، «قیامت» به زبان ازبکی و غیره می‌­باشد.


صدرالدين عيني در خصوص آثار فطرت چنين گفته است «هرچند از سال 1905 سر كرده در جرايد خارجه مقالات فارسي از طرف تاجيكان به قلم آمد (چنانچه ميرخان پارسازاده به «حبل‌المتين» مي‌نوشت) و از طرف محمودخواجة بهبودي و ديگران كتاب‌هاي مكتبي تأليف شد اما رنگ ادبيات نو گرفتن زبان تاجيكي در نثر از عبدالرئوف فطرت آغاز مي‌يابد… فطرت نثر فارسي را هم به غايت سليس و ساده مي‌نگارد. آثار نثري فطرت اولين نمونة ادبيات جديديه است به زبان‌هاي فارسي در خاك ماوراءالنهر»(عینی، 1926: 452).
آثار پیش از انقلاب [[عبدالرئوف فطرت]] سرشار از عقاید روشنفکرانه، انتقاد از عقب‌ماندگی بخارا، ترغیب و تشویق آموزش و علم و دانش پیشقدم، راه‌‌های ر‌هایی از جهالت و نادانی و غیره می‌باشد که این موضوع به خصوص در «بیانات سیاح هندی» انعکاس کامل یافته‌است.


مهمترين آثار وي «مناظره»(1909)، «سياهه»(1911)، «بيانات سياح هندي»(1912)،«راهبر نجات»(1915)، «شورش واسع»(1927)، «امارت بخارا»(1930) به زبان تاجيكي، «ابوالفيض‌خان»، «تيمور سغانسي»، «قيامت» به زبان ازبكي و غيره می­باشد.
قهرمان این قصه یک مسلمان روشنفکری است که از هند به بخارا آمده و با راهنمایی تجددگراین بخارا از اماکن باستانی این شهر و نواحی اطراف آن و در نهایت از وضع عقب‌ماندگی [[نظام اقتصادی تاجیکستان|اقتصادی]] و [[نظام فرهنگی تاجیکستان|فرهنگی]] این کشور انتقاد می‌کند.


آثار پيش از انقلاب عبدالرئوف فطرت سرشار از عقايد روشنفکرانه، انتقاد از عقب‌ماندگي بخارا، ترغيب و تشويق آموزش و علم و دانش پيشقدم، راه‌هاي رهايي از جهالت و ناداني و غيره مي‌باشد كه اين موضوع بخصوص در «بيانات سياح هندي» انعكاس كامل يافته است.
«بیانات سیاح هندی» از «مقدمه» و «شروع» که بخش اساسی قصه است، تشکیل شده‌است. در مقدمه شهروندان کشور به سه گروه - علما، امرا و ا‌هالی جدا کرده شده و هر گروه توصیف شده‌است. از جمله در باره امیران چنین می‌گوید «امرا… فقط به دستیاری یک بخت باشعور سوار سمند حکمرانی گشته، با سرگرمی تمامی مال، جان، عرض، ناموس، شرف و آسایش رعیت بدبخت را پایمال می‌نمایند…  این «عزیزان» مکتب ندیده‌اند، قوانین حکمداری را نشنیده‌اند، [[آداب و رسوم تاجیکستان|آداب]] و مراسم مأموریت را نمی‌دانند».


قهرمان اين قصه يك مسلمان روشنفكري است كه از هند به بخارا آمده و با راهنمايي تجددگراین بخارا از اماكن باستاني اين شهر و نواحي اطراف آن و در نهايت از وضع عقب‌ماندگي اقتصادي و فرهنگي اين كشور انتقاد مي‌كند.
مؤلف از وضع ناگوار فرهنگی بخارای ابتدای قرن 20 انتقاد شدید به عمل آورده، از گذشته‌‌های پرافتخار آن یاد می­کند «معلوم است که بخارا در زمان سابق علمای متبحّر (بسیار دانا) و فضلای مقتدر خیلی سود می‌رساند. هر روز یک بوعلی، فارابی و دیگری را به میدان مسابقت می‌دوانید، به این واسطه آوازه شرافت خود را آویزه گوش جهانیان می‌گردانید. نزدیک دویست سال می‌شود که قیمت علمی خود را گم نموده … سایر ترکستانی‌‌ها نیز که تحصیل خود را در بخارا می‌کردند، به بخارایی‌‌ها مشترکاً به خاک جهل و غفلت فتاده، عاقبت ستاره روشن آسمان مدنیت، صحیفه منور کتاب انسانیت، یعنی ترکستان را به حالتی که زبان دوست و گوش دشمن از گفتن و شنیدنش می‌شرمد، مبتلا نموده‌اند<ref>فطرت، عبدالرئوف (1988). بیانات سیاح هندی. مجله صدای شرق، شماره 6. ص 15.</ref>».


«بيانات سياح هندي» از «مقدمه» و «شروع» كه بخش اساسي قصه است، تشکیل شده است. در مقدمه شهروندان كشور به سه گروه - علما، امرا و اهالي جدا كرده شده و هر گروه توصيف شده است. از جمله در بارة اميران چنين مي‌گويد «امرا… فقط به دستياري يك بخت باشعور سوار سمند حكمراني گشته، با سرگرمي تمامي مال، جان، عرض، ناموس، شرف و آسايش رعيت بدبخت را پايمال مي‌نمايند…  اين «عزيزان» مكتب نديده‌اند، قوانين حكمداري را نشنيده‌اند، آداب و مراسم مأموريت را نمي‌دانند».
وی باور داشت که تأسیس مکاتب مختلف بسیار لازم است، زیرا از این طریق موجب ارتقاء سطح علمی کشور می‌شود. همچنین بر ضروریت اصلاح وضع آموزش و پرورش و تأسیس مکتب طبی، فرستادن جوانان به [[روسیه]] برای تحصیل و دعوت از متخصصان اروپایی برای تدریس تأکید می‌کرد.


مؤلف از وضع ناگوار فرهنگي بخاراي ابتداي قرن 20 انتقاد شديد به عمل آورده، از گذشته‌هاي پرافتخار آن ياد مي­كند «معلوم است كه بخارا در زمان سابق علماي متبحّر (بسيار دانا) و فضلاي مقتدر خيلي سود مي‌رساند. هر روز يك بوعلي، فارابي و ديگري را به ميدان مسابقت مي‌دوانيد، به اين واسطه آوازة شرافت خود را آويزة گوش جهانيان مي‌گردانيد. نزدیک دویست سال مي‌شود كه قيمت علمي خود را گم نموده … ساير تركستاني‌ها نيز كه تحصيل خود را در بخارا مي‌كردند، به بخارايي‌ها مشتركاً به خاک جهل و غفلت فتاده، عاقبت ستارة روشن آسمان مدنيت، صحيفة منور كتاب انسانيت، يعني تركستان را به حالتي كه زبان دوست و گوش دشمن از گفتن و شنيدنش مي‌شرمد، مبتلا نموده‌اند»( فطرت، 1988: 15).
او آموزش علوم دنیوی را شرعی و تمام جهالت و نادانی مردم کشور را از ندانستن حقیقت [[اسلام و مسلمانان تاجیکستان|اسلام]] و فرموده‌‌های پیامبر می‌دانست «از حقیقت [[اسلام و مسلمانان تاجیکستان|اسلام]] خبر ندارند و تحمل کسی که یک آیت قرآن را درست خوانده به آن‌ها فهماند… ندارند<ref>فطرت، عبدالرئوف (1988). بیانات سیاح هندی. مجله صدای شرق، شماره 6. ص 37-38.</ref>».


وي باور داشت كه تأسيس مكاتب مختلف بسيار لازم است، زيرا از اين طريق موجب ارتقاء سطح علمي كشور مي‌شود. همچنين بر ضروريت اصلاح وضع آموزش و پرورش و تأسيس مكتب طبي، فرستادن جوانان به روسيه براي تحصيل و دعوت از متخصصان اروپايي براي تدريس تأكيد مي‌كرد.
وی در نهایت در خصوص شکوه و عظمت کشور‌های اسلامی و خود [[اسلام و مسلمانان تاجیکستان|اسلام]] در گذشته و ضعف آن در امروز اظهار نظر نموده و در این باره نه اسلام، بلکه مسلمانان را گنه­کار می‌داند «برادران! [[اسلام و مسلمانان تاجیکستان|اسلام]] سابقه ترقی داشت، به برکت سعی و غیرت مسلمانان بود، امروز تنزل کرد، به خاطر نداشتن همت، بی‌غیرتی مسلمانان است، بلی. جمعیت کفر از پریشانی ماست/ آبادی بت­خانه ز ویرانی ماست/ اسلام به ذات خود همان اسـت که بود/ هر عیب که هست از مسلمانی ماست<ref>فطرت، عبدالرئوف (1988). بیانات سیاح هندی. مجله صدای شرق، شماره 6. ص 13.</ref>».


او آموزش علوم دنيوي را شرعي و تمام جهالت و ناداني مردم كشور را از ندانستن حقيقت اسلام و فرموده‌هاي پيامبر مي‌دانست «از حقيقت اسلام خبر ندارند و تحمل كسي كه يك آيت قرآن را درست خوانده به آنها فهماند… ندارند»( فطرت،1988: 38 - 37).
=== [[محمدخواجه بهبودی|محمود خواجه بهبودی]] ===
سال 1875 در شهر سمرقند زاده شد. پس از پایان [[مدارس تاجیکستان|مدرسه]] به مفتی‌گری پرداخت. در بین سال­‌های 1900 تا 1914 بار‌ها به کشور‌های مختلف شرق از قبیل عربستان سعودی، [[مصر]]، ترکیه، عراق، شهر‌های قزان، اوفه، پتربورگ، [[مسکو]] و باکوی [[روسیه]] سفر نمود و با وضع [[سیاست و حکومت تاجیکستان|سیاسی]] و [[نظام اقتصادی تاجیکستان|اقتصادی]] و [[جامعه تاجیکستان|اجتماعی]] و [[نظام فرهنگی تاجیکستان|فرهنگی]] آن‌ها آشنا شد که رشد اقتصاد و فرهنگ این کشور‌ها بر او تأثیرات بسیار گذاشت. او هنگام سفر‌هایش با [[مکاتب اصول جدید تاجیکستان|مکتب اصول جدید]] ترکستان و باشقردستان و روشنفکران اقوام مسلمان [[روسیه]] و مرام و مسلک آن‌ها آشنا می‌شود و پس از بازگشت به وطن به ترغیب و تشویق مکتب و علوم جدید پرداخته، از طریق روزنامه‌‌های «ترکستان ولایتننگ گزیتسی»، «ترقی»، «خورشید»، «تجار» که به زبان ترکی انتشار می‌یافتند، با مقاله‌‌هایی که در آن‌ها حیات نو تشویق و ترغیب می‌شد، با مردم صحبت می‌کرد.


وي در نهايت در خصوص شكوه و عظمت كشورهاي اسلامي و خود اسلام در گذشته و ضعف آن در امروز اظهار نظر نموده و در اين باره نه اسلام، بلكه مسلمانان را گنه­كار مي‌داند «برادران! اسلام سابقة ترقي داشت، به بركت سعي و غيرت مسلمانان بود، امروز تنزل كرد، به خاطر نداشتن همت، بي‌غيرتي مسلمانان است، بلي. جمعيت كفر از پريشـــاني ماســــت/ آبادي بت­خانه ز ويـــــــ­ـــراني ماست/ اسلام به ذات خود همان اسـت كه بود/ هر عيب كه هست از مسلماني ماست»( فطرت، 1988: 13).
فعالیت این اندیشمند تاجیک یعنی محمود خواجه بهبودی (1875) که یکی از پیشوایان جدید ترکستان بود، به عنوان نویسنده و روزنامه‌نگار دارای جنبه‌‌های مختلفی است. او بیش از همه در گسترش فعالیت مکاتب جدید در شهر سمرقند تلاش نمود و برای چنین مکاتبی یک سلسله [[کتاب های درسی در مدارس تاجیکستان|کتاب‌‌های درسی]] تألیف کرد که «اسباب سواد»، «الفبای مکتب اسلامی»، «کتاب‌الاطفال»، «منتخب جغرافیای عمومی»، «مدخل جغرافیای عمرانی»، «مختصر جغرافیای [[روسیه]]»، «مختصر تاریخ [[اسلام و مسلمانان تاجیکستان|اسلام]]» و غیره از این قبیل اند. [[محمدخواجه بهبودی|محمود خواجه بهبودی]] بنیان‌گذار نخستین کتابخانه عمومی شهر سمرقند بود و به این کتابخانه بیش از هزار جلد کتاب هدیه کرد.


'''3-3-9.محمود خواجة بهبودي'''
همچنین مؤسس و نویسنده روزنامه «سمرقند» و مجله «آیینه» می‌باشد. «سمرقند» از ماه آوریل تا سپتامبر سال 1913 در شهر سمرقند در 45 شماره و «آیینه» نیز از 20 اوت سال 1913 تا 15 ژوئن سال 1915 چاپ شده‌اند. این دو روزنامه و مجله، تریبون روشنفکران بود که توسط آن‌ها علم و دانش و دستاورد‌های جدید کشور‌های جهان ترغیب می‌شد.


سال 1875در شهر سمرقند زاده شد. پس از پایان مدرسه به مفتي‌گري پرداخت. در بين سال­هاي 1900 تا 1914 بارها به كشورهاي مختلف شرق از قبيل عربستان سعودي، مصر، تركيه، عراق، شهرهاي قزان، اوفه، پتربورگ، مسكو و باكوي روسيه سفر نمود و با وضع سياسي و اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي آنها آشنا شد كه رشد اقتصاد و فرهنگ اين کشورها بر او تأثيرات بسيار گذاشت. او هنگام سفرهايش با مكتب اصول جديد تركستان و باشقردستان و روشنفكران اقوام مسلمان روسيه و مرام و مسلك آنها آشنا مي‌شود و پس از بازگشت به وطن به ترغيب و تشويق مكتب و علوم جديد پرداخته، از طريق روزنامه‌هاي «تركستان ولايتننگ گزيتسي»، «ترقي»، «خورشيد»، «تجار» كه به زبان تركي انتشار مي‌يافتند، با مقاله‌هايي كه در آنها حيات نو تشويق و ترغيب مي‌شد، با مردم صحبت مي‌كرد.
در میان آثار تألیف‌شده او نمایشنامه «پدرکُش» بسیار شهرت و محبوبیت داشت. در این نمایشنامه از کاستی‌‌های زمان انتقاد شده و ضرورت آموزش و پرورش به [[تاریخ ادبیات و سبک‌های ادبی تاجیکستان|سبک]] و اصول جدید، آموزش زبان‌‌های مختلف از جمله [[زبان روسی]]، تربیت متخصصین رشته‌‌های مختلف و غیره تأکید شده‌است.


فعاليت اين اندیشمند تاجيك یعنی محمود خواجة بهبودي (1875) كه يكي از پيشوايان جديد تركستان بود، به عنوان نويسنده و روزنامه‌نگار داراي جنبه‌هاي مختلفی است. او بيش از همه در گسترش فعاليت مكاتب جديد در شهر سمرقند تلاش نمود و براي چنين مكاتبي يك سلسله كتاب‌هاي درسي تأليف كرد كه «اسباب سواد»، «الفباي مكتب اسلامي»، «كتاب‌الاطفال»، «منتخب جغرافياي عمومي»، «مدخل جغرافياي عمراني»، «مختصر جغرافياي روسيه»، «مختصر تاريخ اسلام» و غيره از اين قبيل‌اند. محمود خواجة بهبودي بنيانگذار نخستين كتابخانه عمومي شهر سمرقند بود و به اين كتابخانه بيش از هزار جلد كتاب هديه كرد.
در اوایل سال 1919 [[محمدخواجه بهبودی|محمود خواجه بهبودی]] همراه دو دوستش از سمرقند وارد بخارا می‌گردد. او در شهرسبز دستگیر و با فرمان امیر بخارا در ماه مارس سال 1919 با جرم جدیدی به قتل می‌رسد. پس از قتل محمود خواجه بهبودی بسیاری از روشنفکران تاجیک و ازبک از قبیل [[عبدالرئوف فطرت]]، [[صدرالدین عینی]]، سعیدرضا علی‌زاده، چولپان و غیره به یاد او مرثیه و خاطرات پرسوز نوشتند.


همچنین مؤسس و نویسنده روزنامة «سمرقند» و مجلة «آيينه» مي‌باشد. «سمرقند» از ماه آوريل تا سپتامبر سال 1913 در شهر سمرقند در 45 شماره و «آيينه» نيز از 20 اوت سال 1913 تا 15 ژوئن سال 1915 چاپ شده اند. اين دو روزنامه و مجله، تريبون روشنفكران بود كه توسط آنها علم و دانش و دستاوردهاي جديد كشورهاي جهان ترغيب مي‌شد.
=== [[میرزا سراج حكيم|میرزا سراج حکیم]] ===
[[میرزا سراج حكيم|میرزا سراج حکیم]] (1877)، درباره کودکی و نوجوانی و تحصیلاتش چنین نوشته است «…در دورانی که پنج­ ساله بودم، پدرم مرا به دبستان نهاد، تا سن ده سالگی سواد فارسی‌ام برآمده جزئی خط و سواد فارسی را دارا شدم. بعد قریب به دو سال در منزل خود پیش یک نفر معلم باسواد بعضی مطالعه کتب فارسی اخلاقی و تاریخ و اشعار و «نصاب» و لغت عربی آموختم. چون کسب آبایی بنده صرافی بود، بنا بر فرموده پدرم با جزئی سرمایه مشغول کسب گردیده به یکی از دکان‌‌های صرافی نشستم. با وجود آن اغلب میل و شغلم در خواندن و نوشتن بود. بعد یک سال کسب نزدیک معلم روسی‌دان شروع به خواندن و نوشتن زبان روسی نموده، در مدت شش ماه خواندن نوشتن خط روسی را بلد شدم… پس از آن در یکی از مکتب‌‌های روسی که تازه در بخارا تأسیس شد، وارد شده یک سال تحصیل  زبان، ریاضی، جغرافی نمودم. اغلب شب‌‌ها درس می‌گرفتم و بر اکثر روزنامه‌‌های روسی و ترکی مسلط گردیده، ترکی را هم خوب بلد شدم و به قدر شش ماه در نزدیک نفر معلم فرانسه‌دان خط و سواد [[فرانسه]] را با جزئی لغت تحصیل نمودم… و گاهی شعر فارسی هم مشق می‌کردم. رفته رفته بد شاعری هم نشدم… بعد قریب یک سال پیش یک نفر از مدرس‌‌های بخارا صرف و نحو، قدری فقه به زبان عربی هم تلمّذ نمودم…<ref>حکیم، میرزا سراج‌الدین (1922). تحفه اهل بخارا. دوشنبه، ص 4-5.</ref>».


در ميان آثار تأليف‌شدة او نمايشنامة «پدركُش» بسيار شهرت و محبوبيت داشت. در اين نمايشنامه از كاستي‌هاي زمان انتقاد شده و ضرورت آموزش و پرورش به سبك و اصول جديد، آموزش زبان‌هاي مختلف از جمله زبان روسي، تربيت متخصصين رشته‌هاي مختلف و غيره تأكيد شده است.
وی سپس به امور تجارت و بازرگانی مشغول شد. در سن 25 سالگی تجارت را به طور موقت به قصد سیاحت ترک گفت. نخستین سفر او 5 ژوئن سال 1902 از بخارا آغاز شده از راه صحرای ترکمن، کراسنودسک، باکو، تفلیس و ترکیه تا شهر‌های بزرگ اروپا مثل صوفیه، بلگراد، بوداپست، وین، برلین، پاریس، برن و لندن رفته و از طریق مسیر ورشو، [[مسکو]]، باکو، کراسنودسک و عشق‌آباد در ماه ژانویه سال 1903 به وطن برمی‌گردد. پس از یک ماه به خراسان ایران سفر کرد و از طریق شهر‌های قوچان، مشهد، نیشاپور، سبزوار، عشق‌آباد، [[هرات]]، بامیان، تاش‌قرغان، [[مزار شریف]]، تیرمیز، چارجو 16 ژوئن سال 1905 به بخارا برمی‌گردد. در این سفر 8 ماه در سبزوار ایران اقامت کرد و در [[افغانستان]] با تهمت ناروا حدود 10 ماه زندانی می‌شود. سفر سوم او که 5 سال طول کشید، از طریق شهر‌های چارجوی، مرو، پنج‌ده، تخته‌بازار، یولاتان، کوشکه، تجن، سرخس، ترتکول، ارگنج، خیوه، کراسنودسک، باکو، رشت، قزوین، تهران، قم، کاشان، اصف‌هان، شیراز، بوشهر، بامبی، دهلی و غیره ادامه یافته و در سال 1910 به وطن برمی‌گردد. هنگام این سفر طولانی [[میرزا سراج حكيم|میرزا سراج]] در شهر تهران طب اروپایی را آموخته و 4 سال در ولایت مازندران ایران با نام دکتر صابر به امور معالجه مشغول می‌شود. پس از بازگشت به وطن به تألیف آثار منظوم و منثور پرداخته، 17 ژانویه سال 1914 دیده از جهان فرو بست.


در اوايل سال 1919 محمود خواجة بهبودي همراه دو دوستش از سمرقند وارد بخارا مي‌گردد. او در شهرسبز دستگير و با فرمان امير بخارا در ماه مارس سال 1919 با جرم جديدي به قتل مي‌رسد.
[[میرزا سراج حكيم|میرزا سراج حکیم]] در عمر کوتاهی که داشت، توانست از خود میراث غنی نظم و نثر بر جای بگذارد. چنان که در فوق اشاره شد، او از اوان کودکی به شعرگویی روی آورده بود. وی سال‌ها در روزنامه‌‌ها و مجله‌‌های «سمرقند»، «آیینه»، «بخارای شریف» و«توران»، «نوب‌هار» و «توس» ایران مقاله‌‌ها می‌نوشت. مهم‌ترین تألیف او سیاحت‌نامه تاریخی «تحف اهل بخارا» می‌باشد.


پس از قتل محمود خواجة بهبودي بسياري از روشنفكران تاجيك و ازبك از قبيل عبدالرئوف فطرت، صدرالدين عيني، سعيدرضا علي‌زاده، چولپان و غيره به ياد او مرثيه و خاطرات پرسوز نوشتند.
اشعار او [[تاریخ ادبیات و سبک‌های ادبی تاجیکستان|سبک]] و اسلوب جدید داشت و دیگران را نیز ترغیب و تشویق می‌کرد که با زوش و شیوه نو شعر بسرایند. در آثار نظمی و نثری و از جمله مقالات مطبوعاتی او که ادیب و عالم و جهان‌دیده بود، سرشار از افکار جدید است. او وضع نابسامان بخارا، غفلت و نادانی مردم و بی‌بهره بودن بخاراییان از علم و دانش زمانه را دیده، گذشته پرافتخار خلق و کشور خود را به یاد می‌آورد و سؤال می‌کند که چرا چند قرن پیش این کشور و این ملت با دانش و فرهنگ والای خود در جهان صاحب‌احترام و منزلت بود و حالا در ضعف و زوال به سر می‌­برد؟ او دلیل این همه بدبختی‌‌ها را در بی‌بهرگی از علم و دانش دیده از خدا کمک می‌طلبد که مردم او را از این خواب گران، غفلت‌زدگی بیدار کند و به راه پیشرفت هدایت نماید.


'''4-3-9. ميرزا سراج حكيم'''
«تحف اهل بخارا» یکی از بهترین آثار منثور ربع اول قرن 20 شناخته شده‌است. این کتاب خواننده را با اوضاع [[نظام اقتصادی تاجیکستان|اقتصادی]]، [[سیاست و حکومت تاجیکستان|سیاسی]]، [[جامعه تاجیکستان|اجتماعی]] و [[نظام فرهنگی تاجیکستان|فرهنگی]] برخی از کشور‌های عالم، به خصوص اروپا آشنا می‌سازد. وی به هر کشوری که قدم می‌نهاد، پیش از همه از مکتب و دانشگاه‌‌های آن بازدید می‌کرد.


ميرزا سراج حكيم (1877دربارة كودكي و نوجواني و تحصيلاتش چنين نوشته است « …در دوراني كه پنج­ ساله بودم، پدرم مرا به دبستان نهاد، تا سن ده سالگي سواد فارسي‌ام برآمده جزئي خط و سواد فارسي را دارا شدم. بعد قريب به دو سال در منزل خود پيش يك نفر معلم باسواد بعضي مطالعة كتب فارسي اخلاقي و تاریخ و اشعار و «نصاب» و لغت عربي آموختم. چون كسب آبايي بنده صرافي بود، بنا بر فرمودة پدرم با جزئي سرمايه مشغول كسب گرديده به يكي از دكان‌هاي صرافي نشستم. با وجود آن اغلب ميل و شغلم در خواندن و نوشتن بود. بعد يك سال كسب نزديك معلم روسي‌دان شروع به خواندن و نوشتن زبان روسي نموده، در مدت شش ماه خواندن نوشتن خط روسي را بلد شدم…
=== [[میرزا عبدالواحد منظم|میرزا عبدالواحد مُنظِم]] ===
منظم(1875) نخستین کسی است که سال 1908 در شهر بخارا با همراهی دوستانش [[صدرالدین عینی|عینی]]، حمدی و مهری [[مکاتب اصول جدید تاجیکستان|مکتب اصول جدید]] تأسیس نمودند و با زبان مادری به اطفال تعلیم می‌دادند. او همچنین یکی از مؤسسان سازمان مخفی جدیدی «تربیه اطفال» در سال 1910 و شرکت‌‌های جمعیتی و فرهنگی «بخارای شریف«، «برکت»، «معرفت» در بخارا می‌باشد. در پی تعقیب سران حکومت­ بخارا وی در سال 1917 به شهر تاشکند می‌رود و تا سال پایان اقامت او یعنی  1920 به عنوان یکی از رهبران جدید بخارا، حرکت‌‌های ضدحکومتی را رهبری کرده و در اداره روزنامه‌‌های «اُچقُن» و «قُتُلوش» انجام وظیفه می‌کند.


پس از آن در يكي از مكتب‌هاي روسي كه تازه در بخارا تأسیس شد، وارد شده يك سال تحصيل  زبان، رياضي، جغرافي نمودم. اغلب شب‌ها درس مي‌گرفتم و بر اكثر روزنامه‌هاي روسي و تركي مسلط گرديده، تركي را هم خوب بلد شدم و به قدر شش ماه در نزديك نفر معلم فرانسه‌دان خط و سواد [[فرانسه]] را با جزئي لغت تحصيل نمودم… و گاهي شعر فارسي هم مشق مي‌كردم. رفته رفته بد شاعري هم نشدم… بعد قريب يك سال پيش يك نفر از مدرس‌هاي بخارا صرف و نحو، قدري فقه به زبان عربي هم تلمّذ نمودم…»( حكيم، 1922: 5 - 4).
پس از سرنگونی امیر عالم‌خان در تاریخ 2 سپتامبر سال 1920 و تأسیس جمهوری خلقی شوروی بخارا معاون رئیس جمهوری خلقی شوروی بخارا، نخستین ناظر معارف و ناظر بهداشت جمهوری خلقی شوروی بخارا بود. طبق قرار شورای ناظران جمهوری خلقی شوروی بخارا ماه ژوئن سال 1922 به عنوان رهبر 44 نفر از جوانان را برای تحصیل به آلمان می‌برد. پس از بازگشت در سال 1924 در زمینه استادی خدمت نمود؛ او شاعری خوش‌ذوق هم بود. [[میرزا عبدالواحد منظم|منظم]] تمام نادانی و جهالت مردم را دور ماندن از دین و دانش و از نداشتن مکتب می‌دانست و از این رو، جوانان را به سوی آموزش علم و دانش که چشم انسان را می‌گشاید و شخص را از کفر و جهل می‌ر‌هاند و در بهشت را به روی هر کس باز می‌کند، دعوت می‌نمود.


وي سپس به امور تجارت و بازرگانی مشغول شد. در سن 25 سالگي تجارت را به طور موقت به قصد سياحت ترك گفت. نخستين سفر او 5 ژوئن سال 1902 از بخارا آغاز شده از راه صحراي تركمن، كراسنودسك، باكو، تفليس و تركيه تا شهرهاي بزرگ اروپا مثل صوفيه، بلگراد، بوداپست، وين، برلين، پاريس، برن و لندن رفته و از طريق مسير ورشو، مسكو، باكو، كراسنودسك و عشق‌آباد در ماه ژانوية سال 1903 به وطن برمي‌گردد. پس از يك ماه به خراسان ايران سفر كرد و از طريق شهرهاي قوچان، مشهد، نيشاپور، سبزوار، عشق‌آباد، هرات، باميان، تاش‌قرغان، مزار شريف، تيرميز، چارجو 16 ژوئن سال 1905 به بخارا برمي‌گردد. در اين سفر 8 ماه در سبزوار ايران اقامت كرد و در [[افغانستان]] با تهمت ناروا حدود 10 ماه زنداني مي‌شود. سفر سوم او كه 5 سال طول كشيد، از طريق شهرهاي چارجوي، مرو، پنج‌ده، تخته‌بازار، يولاتان، كوشكه، تجن، سرخس، ترتكول، ارگنج، خيوه، كراسنودسك، باكو، رشت، قزوين، تهران، قم، كاشان، اصفهان، شيراز، بوشهر، بامبي، دهلي و غيره ادامه يافته و در سال 1910 به وطن برمي‌گردد. هنگام اين سفر طولاني ميرزا سراج در شهر تهران طب اروپايي را آموخته و 4 سال در ولايت مازندران ايران با نام دكتر صابر به امور معالجه مشغول مي‌شود. پس از بازگشت به وطن به تأليف آثار منظوم و منثور پرداخته، 17 ژانوية سال 1914 ديده از جهان فرو بست.
[[میرزا عبدالواحد منظم|منظم]] نه تن‌ها ادیب و دانشمند، بلکه خطاط معروف زمان خود بود که این هنر را از شریف­جان مخدوم صدر ضیاء آموخته بود. صدر ضیاء در «تذکار اشعار» خود درباره وی سخنان نیک گفته که دو بیت آخرش این است. به منظوم و منثور دانشــور است/ ولی رتبه نثر او بــــــــرتر اسـت/ سواد خطــــــــش پیش اهل نظر/ ضیابخش چشم و کُحل بصر است<ref>حکیم، میرزا سراج‌الدین (1922). تحفه اهل بخارا. دوشنبه، ص 7.</ref>.


ميرزا سراج حكيم در عمر كوتاهي كه داشت، توانست از خود ميراث غني نظم و نثر بر جاي بگذارد. چنان كه در فوق اشاره شد، او از اوان كودكي به شعرگويي روي آورده بود. وي سالها در روزنامه‌ها و مجله‌هاي «سمرقند»، «آيينه»، «بخاراي شريف» و«توران»، «نوبهار» و «توس» ايران مقاله‌ها مي‌نوشت. مهمترين تأليف او سياحت‌نامة تاريخي «تحف اهل بخارا» مي‌باشد.
=== [[تاش خواجه اسیری|تاش‌ خواجه اسیری]] ===
سال 1864 در شهر خجند در خانواده‌ای ایشان‌ هنرمند زاده شد. تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش فرا گرفت و در سال 1882 برای ادامه تحصیل به شهر خوقند رفت. در طول 8 سال تحصیل در خوقند، [[زبان روسی]] را نیز از فرا گرفت و از [[مطبوعات در تاجیکستان|مطبوعات]] روسی و ترکی نیز بهره‌­مند ‌گردید. سپس به شهر خجند برگشت و در کنار سرودن اشعار، تا آخر عمر به کسب سنگ تراشی شغل ‌بود. او در 3 مارس سال 1916 چشم از جهان فرو بست.


اشعار او سبك و اسلوب جديد داشت و ديگران را نيز ترغيب و تشويق مي‌كرد كه با زوش و شيوة نو شعر بسرایند. در آثار نظمي و نثري و از جمله مقالات مطبوعاتي او كه اديب و عالم و جهان‌ديده بود، سرشار از افكار جديد است. او وضع نابسامان بخارا، غفلت و ناداني مردم و بي‌بهره بودن بخاراييان از علم و دانش زمانه را ديده، گذشتة پرافتخار خلق و كشور خود را به ياد مي‌آورد و سؤال مي‌كند كه چرا چند قرن پيش اين كشور و اين ملت با دانش و فرهنگ والاي خود در جهان صاحب‌احترام و منزلت بود و حالا در ضعف و زوال به سر می­برد؟ او دلیل اين همه بدبختي‌ها را در بي‌بهرگي از علم و دانش ديده از خدا کمک مي‌طلبد كه مردم او را از اين خواب گران، غفلت‌زدگي بيدار كند و به راه پیشرفت هدايت نمايد.
آثار [[تاش خواجه اسیری|اسیری]] غالباً در قالب مثنوی، قصیده، غزل، قطعه، رباعی، دوبیتی و مخمّس است که در خصوص مسائل اجتماعی، [[نظام آموزش، تحقیقات و فناوری تاجیکستان|آموزش]] و پرورش و ضرورت آموزش علوم جدید است. او پیوسته هموطنانش را به بیداری و هوشیاری، پرهیز از جهالت و بی‌دانشی دعوت نموده، آن‌ها را وادار می‌سازد که چون گذشتگان بافرهنگ خویش علوم زمانه را فرا گیرند. وی همچنین مردم را دعوت می‌نماید که به [[اسلام و مسلمانان تاجیکستان|اسلام]] ناب روی آورده و بر اساس تعلیمات آن، علوم زمان را فرا گیرند.


«تحف اهل بخارا» يكي از بهترين آثار منثور ربع اول قرن 20 شناخته شده است. اين كتاب خواننده را با اوضاع اقتصادي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي برخي از كشورهاي عالم، به خصوص اروپا آشنا مي‌سازد. وي به هر كشوري كه قدم مي‌نهاد، پيش از همه از مكتب و دانشگاه‌هاي آن بازدید مي‌كرد.
=== [[صدیقی عجزی]] ===
سال 1864 در سمرقند در خانواده حسن‌خواجه که مردی هنرمند بود به دنیا آمد. پس از تحصیلات ابتدایی مدتی در مدرسه به تدریس پرداخت ولی بعد از آن کناره گرفت و دوره شبانه آموزش زبان روسی را به پایان رساند و به کار مترجمی روی آورد.


'''5-3-9. ميرزا عبدالواحد مُنظِم'''
در سال 1901 به سفر حج مشرّف شد. پس از زیارت خانه خدا مدتی در سفارت­خانه [[روسیه]] در شهر جده عربستان مترجمی می‌کند. سپس راه مسافرت را در پیش گرفته، به قاهره می‌رود. سپس از شهر‌های اودیسه، تفلیس، باکو، [[مسکو]] و پتربورگ نیز دیدن نموده، با وضع [[سیاست و حکومت تاجیکستان|سیاسی]] و [[نظام اقتصادی تاجیکستان|اقتصادی]]، اجتماعی و [[نظام فرهنگی تاجیکستان|فرهنگی]] آن‌ها از نزدیک آشنا می‌شود. در شهر تفلیس با اندیشمندان آذری، شاعر علی‌اکبر صابر و سردبیر مجله «ملا نصرالدین»، جلیل محمدقلی‌زاده آشنایی و دوستی پیدا می‌کند.


منظم(1875) نخستين کسی است كه سال 1908 در شهر بخارا با همراهي دوستانش عيني، حمدي و مهري مكتب اصول جديد تأسيس نمودند و با زبان مادري به اطفال تعليم مي‌دادند. او همچنين يكي از مؤسسان سازمان مخفي جديدي «تربية اطفال» در سال 1910 و شركت‌هاي جمعيتي و فرهنگي «بخاراي شريف«، «بركت»، «معرفت» در بخارا مي‌باشد.
پس از بازگشت به وطن کسب علم و دانش را فراموش نکرد، به ترغیب و تشویق علم و دانش می‌پردازد. ابتدا در مکتب عبدالقادر شکوری [[زبان روسی]] تدریس می‌کند. اندکی بعد در روستای حلوایی شهر سمرقند [[مکاتب اصول جدید تاجیکستان|مکتب اصول جدید]] گشوده، به تدریس می‌پردازد. در این مدرسه علاوه بر کودکان، برای بزرگ­سالان نیز دوره شبانه تأسیس نموده، به آن‌ها نیز سواد می‌آموزد. در این اثناء، با اغوای برخی از علمای ارتجاعی، [[مکاتب اصول جدید تاجیکستان|مکتب اصول جدید]] او غیرشرعی اعلان شده، وی را کافر می‌گویند. سپس با اجازه ژنرال فرماندار ترکستان، [[مکاتب روسی - محلی تاجیکستان|مکتب روسی - محلی]] تأسیس کرده، ابتدا معلمی و بعداً مدیری آن را به عهده می‌گیرد. پس از انقلاب در شهر سمرقند کتاب‌فروشی‌ «زرافشان» را تأسیس می‌کند. دیوان وی در سال 1914 در تاشکند چاپ شد. عجزی در 16 ژوئن سال 1927 در سمرقند چشم از جهان فرو بست.


در پي تعقيب سران حكومت­ بخارا وي در سال 1917 به شهر تاشكند مي‌رود و تا سال پايان اقامت او يعني  1920 به عنوان يكي از رهبران جديد بخارا، حركت‌هاي ضدحكومتي را رهبري كرده و در ادارة روزنامه‌هاي «اُچقُن» و «قُتُلوش» انجام وظيفه مي‌كند.
[[صدیقی عجزی|سیداحمدخواجه صدیقی عجزی]] یکی از بنیان‌گذاران [[ادبیات معاصر تاجیکستان|ادبیات معاصر]] تاجیک و مؤلف داستان‌‌های «انجمن ارواح»(1912)، «مرآت عبرت»(1912)، مجموعه‌‌های اشعار «گنجینه حکمت»(1914)، «عین‌الادب»(1915) و بسیاری اشعار دیگر است. محتوای اصلی آثار این ادیب و دانشمند برجسته، ترغیب آموزش علم و دانش، به ویژه علوم جدید از طریق اروپا و [[روسیه]]، [[زبان روسی]]، افتخار به اجداد بافرهنگ خود، انتقاد از زمان خود، به ویژه وضع ناگوار تعلیم و تربیت، شکوه از ظلم و استبداد استعمارگران و غیره است.


پس از سرنگوني امير عالم‌خان در تاريخ 2 سپتامبر سال 1920 و تأسيس جمهوري خلقي شوروي بخارا معاون رئيس جمهوري خلقي شوروي بخارا، نخستين ناظر معارف و ناظر بهداشت جمهوري خلقي شوروي بخارا بود.
=== [[سید احمد وصلی]] ===
سال 1870.م در شهر سمرقند در خانواده استاد عظیم زاده شد. پس از تحصیلات ابتدایی، در مدارس شهر‌های سمرقند، بخارا و تاشکند تحصیل نموده و عمری به تدریس پرداخت. او یکی از آن شاعران و دانشمندان تاجیک است که به حمایت آموزش اصول جدید برخواسته بود. وی همچنین یکی از نخستین کاندید‌ها برای [[مکاتب اصول جدید تاجیکستان|مکتب اصول جدید]] تاجیکی سمرقند بود که عبدالقادر شکوری تأسیس کرده بود. در سال 1903 او کتابی درسی با نام «بیان‌الحروف» برای مکتب نوشت.


طبق قرار شوراي ناظران جمهوري خلقي شوروي بخارا ماه ژوئن سال 1922 به عنوان رهبر 44 نفر از جوانان را براي تحصيل به آلمان مي‌برد. پس از بازگشت در سال 1924 در زمینه استادی خدمت نمود؛ او شاعري خوش ذوق هم بود.
[[سید احمد وصلی|سیداحمد وصلی]] از شاعران نامور و پیرو سنت کلاسیکی بود و آثار ادبی او اساساً از غزل، رباعی، مخمس و دیگر انواع شعری عبارت است. [[صدرالدین عینی]] میراث ادبی وصلی را «تقریباً چهار هزار بیت» گفته است<ref>وصلی سمرقندی (1989). شعر شیرین با من است. مجله صدای شرق، شماره 10. ص 119.</ref>. آثار منظوم وصلی در دیوان‌‌های «ارمغان دوستان»(تاشکند 1909) و «تحفهالاحباب»(تاشکند 1912) به چاپ رسیده است. او همچنین مؤلف چندین رساله و مقاله‌‌های علمی می‌باشد. [[سید احمد وصلی|سیداحمد وصلی]] به تاریخ 29 اکتبر سال 1929 فوت کرد.


منظم تمام ناداني و جهالت مردم را دور ماندن از دين و دانش و از نداشتن مكتب مي‌دانست و از اينرو، جوانان را به سوي آموزش علم و دانش كه چشم انسان را مي‌گشايد و شخص را از كفر و جهل مي‌رهاند و در بهشت را به روي هر كس باز مي‌كند، دعوت مي‌نمود.
=== [[احمدجان مخدوم حمدی]] ===
وی که در کنار [[میرزا عبدالواحد منظم]] و [[صدرالدین عینی]] یکی از فعالان حرکت جدیدی در بخارا بود، سال 1875 در شهر بخارا به دنیا آمد. پدرش قاضی بود. او از نخستین کسانی بود که به همراه دوستانش [[میرزا عبدالواحد منظم|منظم]]، [[صدرالدین عینی|عینی]] و مهری  نخستین [[مکاتب اصول جدید تاجیکستان|مکتب اصول جدید]] به زبان فارسی تاجیکی را در بخارا تأسیس نمود. همچنین در نشر [[کتاب های درسی در مدارس تاجیکستان|کتاب‌‌های درسی]]، تأسیس سازمان «تربیه اطفال» و دیگر ن‌هاد‌های فرهنگی جدیدان نیز نقشی بسزا داشت. پس از واقعه کالیسوف در بخارا، وی به همراه گروهی از معاصران به تاشکند پناهنده شد و در آنجا روزنامه «قُتُلوش» (نجات) را تأسیس نمود. بعد از انقلاب بخارا ناظر امور مادی و بعداً نماینده مردمی شوروی بخارا در مسکو گردید.


منظم نه تنها اديب و دانشمند، بلكه خطاط معروف زمان خود بود كه اين هنر را از شريف­جان مخدوم صدر ضياء آموخته بود. صدر ضياء در «تذكار اشعار» خود دربارة وي سخنان نيك گفته كه دو بيت آخرش اين است. به منظوم و منثور دانشــور است/ ولي رتبة نثر او بــــــــرتر اسـت/ سواد خطــــــــش پيش اهل نظر/ ضيابخش چشم و كُحل بصر است(حكيم، 1922: 7).
حامدخواجه مهری که از دوستان و همفکران [[میرزا عبدالواحد منظم|منظم]]، [[صدرالدین عینی|عینی]] و حمدی بود، در خانواده قاضی عبدالو‌هاب خوشنویس دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را نزد پدر آموخت. سپس در مکتب و به خصوص نزد داملاّ اکرامچه که یکی از مدرسان دانشمند و برجسته بود، علوم زمانه­‌اش را فرا گرفت. وی علی‌رغم این که اندیشمندی برجسته بود، شاعری خوش‌طبع نیز بود. پس از به خاک و خون کشیده شدن جدیدان،  به فرمان امیر عالم‌خان در تاریخ 9 مارس سال 1918 وی در «ریگخانه» ارک بخارا به دار آویخته شد.


'''6-3-9.تاش‌ خواجة اسيري'''
[[حاجی نعمت الله محترم|حاجی نعمت‌الله محترم]] در «تذکره‌الشعرا»، افضل مخدوم پیرمستی در «افضل‌التذکار فی ذکرالشعرا والاشعار» و [[صدرالدین عینی]] در «نمونه ادبیات تاجیک»، حامدخواجه مهری را شخصی فاضل، دانشمند و شاعری خوش­‌ذوق دانسته‌اند.


سال 1864 در شهر خجند در خانوادة ای ايشان‌ هنرمند زاده شد. تحصيلات ابتدايي را در زادگاهش فرا گرفت و در سال 1882 براي ادامة تحصيل به شهر خوقند رفت. در طول 8 سال تحصيل در خوقند، زبان روسي را نيز از فرا گرفت و از مطبوعات روسي و تركي نيز بهره­مند ‌گرديد. سپس به شهر خجند برگشت و در كنار سرودن اشعار، تا آخر عمر به كسب سنگ تراشي شغل ‌بود. او در 3 مارس سال 1916 چشم از جهان فرو بست.
=== [[حاجی معین]] ===
در تاریخ 18 مارس سال 1883 در محله روح‌آباد سمرقند زاده شد. پس از پایان تحصیلات به سفر حج مشرّف شد. بعد از اتمام تحصیلات تکمیلی، ابتدا به روش سنّتی و سپس به [[تاریخ ادبیات و سبک‌های ادبی تاجیکستان|سبک]] جدید، مکتب­داری می‌کرد. این ادیب تاجیک برای دانش‌آموزان نیز چند [[کتاب های درسی در مدارس تاجیکستان|کتاب درسی]] از قبیل «راهنمای سواد»، «خوانش» و «راهبر سواد» تهیه نموده‌است. [[حاجی معین]] تا هنگام آشنایی با [[محمدخواجه بهبودی|محمودخواجه بهبودی]] و نمایشنامه «پدرکُش» او شعر می‌گفت، ولی بعد شعر را کنار  گذاشت و به نمایشنامه‌نویسی روی آورد که «طوی»(1914)، «مکتب کهنه - مکتب نو»(1915)، «کوکناری»(1916)، «زن مظلومه»(1916) از این قبیل اند.


آثار اسيري غالباً در قالب مثنوي، قصيده، غزل، قطعه، رباعي، دوبيتي و مخمّس است كه در خصوص مسائل اجتماعي، آموزش و پرورش و ضرورت آموزش علوم جديد است. او پيوسته هموطنانش را به بيداري و هوشياري، پرهيز از جهالت و بي‌دانشي دعوت نموده، آنها را وادار مي‌سازد كه چون گذشتگان بافرهنگ خويش علوم زمانه را فرا گيرند. وي همچنين مردم را دعوت مي‌نمايد كه به اسلام ناب روي آورده و بر اساس تعليمات آن، علوم زمان را فرا گیرند.
در سال 1916 حکومت [[روسیه]] پادشاهی او را به بیگاری گرفت. بعد از بازگشت به وطن در اداره روزنامه‌‌های «محنت‌کَشلَر تاوُشی» و «زرافشان» به عنوان سردبیر انجام وظیفه نمود. بسیاری از آثار وی تاکنون چاپ نشده­اند که  «قربانیان معارف»، «قربانیان جوانبازی»، نمایشنامه «بای و خدمتگار»، مجموعه مقالات «ترجمه احوال»، لغت «الفاظ متردافه» از آن جمله‌اند. [[حاجی معین]] در 24 ژانویه سال 1938 به جرم جاسوسی به 10 سال زندان محکوم شد و سرانجام در 21 ژوئیه سال 1942 در زندان سلیکومسکی استان پیرم [[روسیه]] درگذشت. بعد‌ها در تاریخ 28 سپتامبر سال 1963 او بی‌گناه دانسته‌شد.


'''7-3-9. صديقي عجزي'''
=== [[ملا نذرالله لطفی]] ===
[[ملا نذرالله لطفی|ملانذرالله لطفی]] در خانواده قاضی ملافر‌هاد در شهر بخارا  به دنیا آمد. او که از هم دوره‌ای­‌های شریف­جان مخدوم صدر ضیاء بود، پس از پایان دوره مدرسه در ولایت‌‌های بایسون و کرکی به شغل دادستانی مشغول شد.


سال 1864 در سمرقند در خانواده حسن‌خواجه كه مردي هنرمند بود به دنيا آمد. پس از تحصيلات ابتدايي مدتي در مدرسه به تدريس پرداخت ولي بعد از آن كناره گرفت و دورة شبانة آموزش زبان روسي را به پایان رساند و به كار مترجمي روي آورد.
لطفی که یکی از فعالان متجدد بود، پس از نمایش شکرانه جدیدان، همراه با [[صدرالدین عینی]] به ضرب 75 ضربه شلاق محکوم شد. در روز سوم  اسارت، از آبخانه امیر بخارا به کمک سربازان روس فرار کرد، ولی جراحات او به‌اندازه‌ای شدید بود که 11 آوریل سال 1918در بیمارستان وفات کرد. [[صدرالدین عینی]] که با ملا نذرالله لطفی آشنایی داشت، در «نمونه ادبیات تاجیک» از طبع لطیف او ستایش کرده است.


در سال 1901 به سفر حج مشرّف شد. پس از زيارت خانة خدا مدتي در سفارت­خانة روسيه در شهر جدة عربستان مترجمي مي‌كند. سپس راه مسافرت را در پيش گرفته، به قاهرة مي‌رود. سپس از شهرهاي اوديسه، تفليس، باكو، مسكو و پتربورگ نيز ديدن نموده، با وضع سياسي و اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي آنها از نزديك آشنا مي‌شود. در شهر تفليس با اندیشمندان آذري، شاعر علي‌اكبر صابر و سردبير مجلة «ملا نصرالدين»، جليل محمدقلي‌زاده آشنايي و دوستي پيدا مي‌كند.
=== [[میرزا هئیت صهبا]] ===
سال 1850 در میانکال سمرقند زاده شد. پس از اتمام تحصیل در مدارس بخارا تا آخر عمر تدریس کرد. این مرد حقیقت‌خواه و حق­گو هرچند که از مسئولان دربار امارت بخارا بود، همیشه از نقصان‌‌های حکومت داران انتقاد می‌کرد. همین حق­گویی و حق‌پرستی و نوجویی و نوخواهی‌اش بود که سال 1915 با سفارش سفارت­خانه [[روسیه]] توسط قوش­بیگی بخارا تنبیه شد. پس از واقعه کالیسوف در سال 1918 در ارک بخارا زندانی و سپس به قبادیان تبعید و در همان جا کشته می‌شود. [[میرزا هئیت صهبا]] یکی از شاعران معروف زمان و صاحب‌دیوان بود.


پس از بازگشت به وطن کسب علم و دانش را فراموش نکرد، به ترغيب و تشويق علم و دانش مي‌پردازد. ابتدا در مكتب عبدالقادر شكوري زبان روسي تدريس مي‌كند. اندكي بعد در روستاي حلوايي شهر سمرقند مكتب اصول جديد گشوده، به تدريس مي‌پردازد. در اين مدرسه علاوه بر كودكان، براي بزرگ­سالان نيز دورة شبانه تأسيس نموده، به آنها نيز سواد مي‌آموزد. در اين اثناء، با اغواي برخي از علماي ارتجاعي، مكتب اصول جديد او غيرشرعي اعلان شده، وي را كافر مي‌گويند. سپس با اجازة ژنرال فرماندار تركستان، مكتب روسي - محلي تأسيس كرده، ابتدا معلمي و بعداً مديري آن را به عهده مي‌گيرد. پس از انقلاب در شهر سمرقند كتاب‌فروشي‌ «زرافشان» را تأسيس مي‌كند. ديوان وي در سال 1914 در تاشكند چاپ شد. عجزي در 16 ژوئن سال 1927 در سمرقند چشم از جهان فرو بست.
=== [[حاجی نعمت الله محترم|حاجی نعمت‌الله محترم]] ===
[[حاجی نعمت الله محترم|حاجی نعمت‌الله محترم]] در شهر بخارا متولد شد و در همان جا تحصیل نمود. ابتدا با تخلص «نازک» به زبان فارسی تاجیکی شعر می‌گفت. همزمان تذکره‌ای با نام «تذکره‌الشعرا» تهیه نمود که یکی از منابع مهم ادبیات نیمه دوم قرن 19 و ابتدای قرن 20 است. محترم با جنبش تجددخواهی بخارا رابطه داشت. او قاضی ناحیه یکه‌باغ بخارا بود. در سال 1920 توسط اداره نظامی شوروی به شهادت رسید.


سيداحمدخواجة صديقي عجزي يكي از بنيانگذاران ادبيات معاصر تاجيك و مؤلف داستان‌هاي «انجمن ارواح»(1912)، «مرآت عبرت»(1912)، مجموعه‌هاي اشعار «گنجينة حكمت»(1914)، «عين‌الادب»(1915) و بسياري اشعار ديگر است. محتوای اصلي آثار اين اديب و دانشمند برجسته، ترغيب آموزش علم و دانش، بويژه علوم جديد از طريق اروپا و روسيه، زبان روسي، افتخار به اجداد بافرهنگ خود، انتقاد از زمان خود، بويژه وضع ناگوار تعليم و تربيت، شكوه از ظلم و استبداد استعمارگران و غيره است.
=== [[میرزا شاه‌ فایض بخارایی]] ===
[[میرزا شاه‌ فایض بخارایی]] متخلص به فایض سال 1890 در خانواده میرزابای آقسقال که مردی صراف بخارایی بود، متولد شد و در همان جا رشد و پیشرفت نمود. در اوایل سال 1914 برای پزشکی به ترکیه و چند شهر اروپایی رفت. با جوان ‌بخاراییان دوستی و همفکری داشت. پس از واقعه کالیسوف توسط رهبران سیاسی توقیف و در سال 1918 به شهادت رسید. وی صاحب اشعار مرغوب و کتابخانه خوبی بود که کتاب‌‌های نادر آن کتابخانه به آتش کشیده شد.


'''8-3-9 . سيداحمد وصلي'''
=== [[قاضی سعیدجان مخدوم بخارایی]] ===
[[قاضی سعیدجان مخدوم بخارایی]] متخلص به نظمی، که اشعار او را [[حاجی نعمت الله محترم|حاجی نعمت‌الله محترم]]، افضل مخدوم پیرمستی، شریفجان مخدوم صدر ضیاء و [[صدرالدین عینی]] ستوده‌اند، یکی از اندیشمندان زمان خود بود و در محافل ادبی و شعر که در منزل صدر ضیاء برپا می‌گردید، شرکت فعال داشت.


سال 1870.م در شهر سمرقند در خانوادة استاد عظيم زاده شد. پس از تحصيلات ابتدايي، در مدارس شهرهاي سمرقند، بخارا و تاشكند تحصيل نموده و عمري به تدريس پرداخت. او يكي از آن شاعران و دانشمندان تاجيك است كه به حمايت آموزش اصول جديد برخواسته بود. وي همچنين يكي از نخستين كانديدها براي مكتب اصول جديد تاجيكي سمرقند بود كه عبدالقادر شكوري تأسيس كرده بود. در سال 1903 او كتابي درسي با نام «بيان‌الحروف» براي مكتب نوشت.
نظمی که با متجددین بخارا روابط قوی داشت، پس از نمایش شکرانه جدیدان در ماه آوریل سال 1918 از مقام قضاوت ناحیه وابکند بخارا معزول شد و پس از واقعه کالیسوف در ماه ژوئن سال 1918 به همراه قاضی عبدالصمدخواجه از بخارا به بلجوان تبعید گردید و پس از شش ماه در اوایل ماه نوامبر همان سال کشته شدند.


سيداحمد وصلي از شاعران نامور و پيرو سنت كلاسيكي بود و آثار ادبي او اساساً از غزل، رباعي، مخمس و ديگر انواع شعري عبارت است. صدرالدين عيني ميراث ادبي وصلي را «تقريباً چهار هزار بيت» گفته است(وصلي سمرقندي، 1989: 119).
=== [[ملاابراهیم سعید كمال‌زاده جرأت|ملاابراهیم سعید کمال‌زاده جرأت]] ===
[[ملاابراهیم سعید كمال‌زاده جرأت|ملاابراهیم سعید کمال‌زاده جرأت]] در شهر سمرقند زاده شد و در همان جا تحصیل کرد. او شاعری منتقد و حق­گو بود. مجموعه اشعارش با نام «تحفه‌الاحباب» در سال 1917 در شهر سمرقند چاپ شد. جرأت که یکی از متجددین شهر سمرقند بود، در تاریخ 1 اوت سال 1917 سازمانی با عنوان «اتفاق» تأسیس شد، به اتفاق عجزی سمرقندی عضویت در این جمعیت را پذیرفته و برای تأمین حقوق کاسبان و دهقانان تلاش می‌کرد. از آثار متجددین چنین برمی‌آید که آنان از وضعیت عقب‌ماندگی اجتماعی و فرهنگی جامعه و جهل و بی‌سوادی مردم خود سخت رنج می‌کشیدند و از اینرو خوا‌هان بهبود وضع مردم، عدالت اجتماعی، رفع ظلم و ستم مسئولان دولتی و محلی نسبت به مردم بودند.


آثار منظوم وصلي در ديوان‌هاي «ارمغان دوستان»(تاشكند 1909) و «تحفةالاحباب»(تاشكند 1912) به چاپ رسيده است. او همچنين مؤلف چندين رساله و مقاله‌هاي علمي مي‌باشد. سيداحمد وصلي به تاريخ 29 اكتبر سال 1929 فوت كرد.
در عرصه دینی نیز از اینکه علمای جاهل [[ادیان در تاجیکستان|دین]] را به شکل نادرست به مردم معرفی می‌کردند، متجددین سخت ناراضی بودند و از این بابت نیز تلاش می‌کردند تا [[اسلام و مسلمانان تاجیکستان|اسلام]] واقعی و عدم مخالفت این دین را با علوم جدید و پیشرفت جامعه به مردم معرفی کنند. آن‌ها از روش‌های نادرست و غیراصولی آموزش‌‌های دینی که روحانیون منفعت­ طلب از آن دفاع می‌کردند، انتقاد شدید می‌نمودند. متجددین سعی و کوشش به خرج می‌دادند تا تصویر درست و علمی از دین مبین [[اسلام و مسلمانان تاجیکستان|اسلام]] را برای عامه مردم ارائه نمایند، تا اصول [[ادیان در تاجیکستان|دین]] از خرافات زدوده شود. در کل آن‌ها دارای روحیه خودشناسی بسیار بالای دینی، توأم با حس وطن‌پرستی، استقلال‌طلبی و خودآگاهی اجتماعی و ملی بودند. متجددین آموزش [[زبان روسی]] را جهت آشنایی با دستاورد‌های علمی و تکنیکی [[روسیه]] برای ملت خود ضروری می‌دانستند. زیرا در عرصه‌‌های گوناگون علمی و تکنیکی آثار بسیار زیادی به این زبان موجود بود.


'''9-3-9. احمدجان مخدوم حمدي'''
آنان به اروپای مترقی و پیشرفت‌های آن توجه می‌نمودند و عقیده داشتند که دستاورد‌های ممالک غرب نتیجه تکیه بر علم و فرهنگ گذشته شرقیان است. اما در کنار آن، متجددین نسبت به کشور‌های سرمایه‌دار و پیش از همه روسیه نظر انتقادی داشتند و مردم را به خودشناسی و استقلال‌خواهی در مقابل سرمایه‌­داران دعوت می‌نمودند. متجددین در محیط وحشتناک امارت بخارا و در اوج خَفَقان و استبداد برای رسیدن به آرمان‌‌های انسانی خود کوشش می‌کردند. امیر و درباریان، به خصوص علمای متعصب با هر وسیله‌ که می‌توانستند، سعی می‌کردند متجددین را در بین مردم بدنام کنند و حتی به بی‌دینی متهم می‌نمودند و افکار آن‌ها را باعث تحریف و ویرانی [[ادیان در تاجیکستان|دین]] می‌دانستند. اما افکار متجددین بر جامعه تأثیر خود را گذاشته و تدریجاً رشد کرد.


وی كه در كنار ميرزا عبدالواحد منظم و صدرالدين عيني يكي از فعالان حركت جديدي در بخارا بود، سال 1875 در شهر بخارا به دنيا آمد. پدرش قاضي بود. او از نخستين كساني بود كه به همراه دوستانش منظم، عيني و مهري  نخستين مكتب اصول جديد به زبان فارسي تاجيكي را در بخارا تأسيس نمود. همچنين در نشر كتاب‌هاي درسي، تأسيس سازمان «تربية اطفال» و ديگر نهادهاي فرهنگي جديدان نيز نقشي بسزا داشت.
لازم به ذکر است، از آنجا که نظر حزب حاکم نسبت به متجددین منفی بود، در طول سال‌های حاکمیت شوروی، این افکار از جانب جامعه‌شناسان [[تاجیکستان]] به طور باید و شاید مورد پژوهش قرار نگرفته است. بنا بر نوشته خالق میرزازاده سال‌ها بحثی میان دو گروه وجود داشت. گروه اول می‌گفتند که رویه متجددین پدیده‌ای مثبت بود که بر ادبیات و افکار عمومی تاجیک تأثیری بسزا داشت. گروه دوم عقیده داشت که  متجددین جنبشی غیرانقلابی در تاریخ خلق تاجیک بوده است. آن‌ها اصطلاح «معارف‌پروری» را به جای «جدیدی» به کار می‌بردند، حال آن که نام تاریخی این جنبش، نه معارف‌پروی، بلکه «جدیدی» است. عموماً این گروه نقش مثبت ­ متجددین و عقیده آنان را انکار می‌کردند<ref>میرزا زاده خ، م (1991). یک‌دل و یک جهت و یک‌رو باش. مجله سخن، شماره 11. ص 71.</ref>. در دوایر رسمی، [[کتاب های درسی در مدارس تاجیکستان|کتاب‌های درسی]]، دائرهالمعارف‌‌ها و مطبوعات نظر گروه دوم غالب بود.


پس از واقعة كاليسوف در بخارا، وي به همراه گروهي از معاصران به تاشكند پناهنده شد و در آنجا روزنامة «قُتُلوش» (نجات) را تأسيس نمود. بعد از انقلاب بخارا ناظر امور مادي و بعداً نماینده مردمي شوروي بخارا در مسكو گرديد.
جامعه‌شناسان تاجیکستان ب. غفوراف، ا.س. برگنسکی. ا.م. ب‌هاءالدین‌اف، ز. رجب‌اف و دیگران در آثار دهه‌‌های 40 و 50 خویش از اصطلاح «نسل دوم معارف‌پروران» طرفداری نموده، ادیبانی چون [[میرزا سراج حكيم|میرزا سراج حکیم]]، سعیداحمدخواجه عجزی را که قبلاً جدید می‌گفتند، «نسل دوم معارف‌پروری» شمردند. تن‌ها [[عبدالرئوف فطرت]] و [[محمدخواجه بهبودی|محمودخواجه بهبودی]] را جدید می‌نامیدند ولی بعداً بعضی از آن‌ها عقیده خود را تغییر دادند.


حامدخواجة مهري كه از دوستان و همفكران منظم، عيني و حمدي بود، در خانوادة قاضي عبدالوهاب خوشنويس ديده به جهان گشود. تحصيلات ابتدايي را نزد پدر آموخت. سپس در مكتب و بخصوص نزد داملاّ اكرامچه كه يكي از مدرسان دانشمند و برجسته بود، علوم زمانه­اش را فرا گرفت. وی علیرغم این که اندیشمندی برجسته بود، شاعري خوش‌طبع نيز بود.
در پی فشار شدید مقامات حزبی و دولتی و حتی عالمان و ادیبان متخصص متجددی مانند خالق میرزازاده مجبور شدند که «ندامت‌نامه» و «کژاهه» بنویسند و اقرار کنند که جملگی آنچه گفته‌اند اشتباه بوده است.


پس از به خاك و خون كشيده شدن جديدان،  به فرمان امير عالم‌خان در تاريخ 9 مارس سال 1918 وي در «ريگخانة» ارك بخارا به دار آويخته شد.
به این ترتیب در دهه 40 و نیمه اول دهه 50 اکثر روشنفکران تاجیک، جریان جدیدیه را محکوم و موجودیت نسل دوم روشنفکران مذهبی را کاملاً انکار نمودند. هواداران این گروه در دهه‌‌های بعد نیز از جدیدیه انتقاد شدید نمودند. چنانکه، عبدالقادر منیازاف چنین نوشته ‌است «جدیدیه به عنوان جریان ایدلوژی ارتجاعی اصلاً در جهت منافع بورژوازی محلی و حتی فئودالی بود. شعار آن‌ها تجدد، اما در عمل واپس­گرا بودند،  از اینرو گروهی ساده لوح و صادق که جانبدار منافع ملی بودند، بدون درک ماهیت اصلی جدیدیزم با این حرکت همراه شدند، مانند [[صدرالدین عینی]] که آن وقت‌ها هنوز مبارزه طبقاتی را نمی‌دانست و نمی‌فهمید<ref>منیازاف، ع (1958). پابلیستیکه و نظم استاد صدرالدین عینی. استالین آباد، ص 28.</ref>». همچنین به عقیده ظریف رجب‌اف «جدیدی‌‌ها حتی یک اثر پرقیمت به وجود نیاورده‌اند<ref>رجب‌اف، ظ (1959). استالین آباد، ص 394.</ref>». صاحب تبراف هم می­گوید که «در عرفه انقلاب سوسیالستی اکتبر، معارف‌پروران که نام اصلی آن‌ها جدیدان هم می‌باشد، در هیچ ساحه حیات [[سیاست و حکومت تاجیکستان|سیاسی]]، [[جامعه تاجیکستان|اجتماعی]]، ایدیولوژی، مدنی و ادبی نقشی مثبت نداشته‌اند<ref>تبراف، ص (1966). حیات، ادبیات، رئالیسم. دوشنبه، ص 75.</ref>».


حاجي نعمت‌الله محترم در «تذكرةالشعرا»، افضل مخدوم پيرمستي در «افضل‌التذكار في ذكرالشعرا والاشعار» و صدرالدين عيني در «نمونة ادبيات تاجيك»، حامدخواجة مهري را شخصي فاضل، دانشمند و شاعري خوش­ذوق دانسته‌اند.
اما از نیمه دوم دهه 50 به بعد در کنار نظریه ضد جدیدیه، مقالاتی در مطبوعات به چاپ رسید که جنبش جدیدیه را مثبت ارزیابی کرد. اما در دهه 90 و آزادی بیان در زمان شوروی و سپس در دوران ‌استقلال [[تاجیکستان]]، نظر اکثر محققان و جامعه‌شناسان تاجیک نسبت به جنبش جدیدیه مثبت شد. برگزاری سمینار در شهر تاشکند با شرکت دانشمندان ازبکستان، [[تاجیکستان]]، آذربایجان و تاتارستان در ماه دسامبر 1988 و نشست جامعه‌شناسان تاجیک در ابتدای سال 1990، جنبش جدیدیه پدیده بزرگ فرهنگی و اجتماعی دانسته شد. طی چند سال اخیر نیز جنبه‌‌های مختلف افکار جدیدیه توسط دانشمندان تاجیک از قبیل م. شکوری، م.رجبی، غ. عاشوراف، ا. سیف‌الله‌اف، ر.‌‌هادی‌زاده، خ. میرزازاده و دیگران بررسی شده‌است<ref>زهریی، حسن (1391). جامعه و فرهنگ [[تاجیکستان]]. تهران: [https://www.icro.ir/ سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی] (در دست انتشار)، ص 271-284.</ref>.


'''10-3-9. حاجي معين'''
== کتابشناسی ==
 
در تاريخ 18 مارس سال 1883 در محلة روح‌آباد سمرقند زاده شد. پس از پایان تحصيلات به سفر حج مشرّف شد. بعد از اتمام تحصيلات تكميلي، ابتدا به روش سنّتي و سپس به سبك جديد، مكتب­داري مي‌كرد.
 
اين اديب تاجيك براي دانش‌آموزان نيز چند كتاب درسي از قبيل «راهنماي سواد»، «خوانش» و «راهبر سواد» تهيه نموده است.
 
حاجي معين تا هنگام آشنايي با محمودخواجة بهبودي و نمايشنامة «پدركُش» او شعر مي‌گفت، ولي بعد شعر را كنار  گذاشت و به نمايشنامه‌نويسي روي آورد كه «طوي»(1914)، «مكتب كهنه - مكتب نو»(1915)، «كوكناري»(1916)، «زن مظلومه»(1916) از اين قبيل‌اند.
 
در سال 1916 حكومت روسية پادشاهي او را به بيگاري گرفت. بعد از بازگشت به وطن در ادارة روزنامه‌هاي «محنت‌كَشلَر تاوُشي» و «زرافشان» به عنوان سردبير انجام وظيفه نمود.
 
بسياري از آثار وي تاكنون چاپ نشده­اند كه  «قربانيان معارف»، «قربانيان جوانبازي»، نمايشنامة «باي و خدمتگار»، مجموعه مقالات «ترجمة احوال»، لغت «الفاظ متردافه» از آن جمله‌اند.
 
حاجي معين در 24 ژانوية سال 1938 به جرم جاسوسي به 10 سال زندان محكوم شد و سرانجام در 21 ژوئية سال 1942 در زندان سليكومسكي استان پيرم روسيه درگذشت. بعدها در تاريخ 28 سپتامبر سال 1963 او بي‌گناه دانسته شد.
 
'''11-3-9. ملانذرالله لطفي:'''
 
ملانذرالله لطفي در خانوادة قاضي ملافرهاد در شهر بخارا  به دنيا آمد. او كه از هم دوره ای­های شريف­جان مخدوم صدر ضياء بود، پس از پایان دوره مدرسه در ولايت‌هاي بايسون و كركي به شغل دادستاني مشغول شد.
 
لطفي كه يكي از فعالان متجدد بود، پس از نمايش شكرانة جديدان، همراه با صدرالدين عيني به ضرب 75 ضربه شلاق محكوم شد. در روز سوم  اسارت، از آبخانة امير بخارا به كمك سربازان روس فرار كرد، ولي جراحات او به اندازه‌اي شديد بود كه 11 آوريل سال 1918در بیمارستان وفات كرد.
 
صدرالدين عيني كه با ملا نذرالله لطفي آشنايي داشت، در «نمونة ادبيات تاجيك» از طبع لطيف او ستايش كرده است.
 
'''12-3-9. ميرزا هئيت صهبا:'''
 
سال 1850 در ميانكال سمرقند زاده شد. پس از اتمام تحصيل در مدارس بخارا تا آخر عمر تدريس كرد. اين مرد حقيقت‌خواه و حق­گو هرچند كه از مسئولان دربار امارت بخارا بود، هميشه از نقصان‌هاي حكومت داران انتقاد مي‌كرد. همين حق­گويي و حق‌پرستي و نوجويي و نوخواهي‌اش بود كه سال 1915 با سفارش سفارت­خانة روسيه توسط قوش­بيگي بخارا تنبيه شد. پس از واقعة كاليسوف در سال 1918 در ارك بخارا زندانی و سپس به قباديان تبعيد و در همان جا كشته مي‌شود. ميرزا هئيت صهبا يكي از شاعران معروف زمان و صاحب‌ديوان بود.
 
'''13-3-9. حاجي نعمت‌الله محترم:'''
 
حاجي نعمت‌الله محترم در شهر بخارا متولد شد و در همان جا تحصيل نمود. ابتدا با تخلص «نازك» به زبان فارسي تاجيكي شعر مي‌گفت. همزمان تذكره‌اي با نام «تذكرةالشعرا» تهيه نمود كه يكي از منابع مهم ادبيات نيمة دوم قرن 19 و ابتداي قرن 20 است.
 
محترم با جنبش تجددخواهی بخارا رابطه داشت. او قاضي ناحية يكه‌باغ بخارا بود. در سال 1920 توسط ادارة نظامي شوروي به شهادت رسيد.
 
'''14-3-9. ميرزا شاه‌ فايض بخارايي:'''
 
ميرزا شاه‌ فايض بخارايي متخلص به فايض سال 1890 در خانوادة ميرزاباي آقسقال كه مردي صراف بخارايي بود، متولد شد و در همان جا رشد و پیشرفت نمود. در اوايل سال 1914 براي پزشکی به تركيه و چند شهر اروپايي رفت. با جوان ‌بخارائيان دوستي و همفكري داشت. پس از واقعة كاليسوف توسط رهبران سیاسی توقيف و در سال 1918 به شهادت رسيد. وي صاحب اشعار مرغوب و كتابخانة خوبي بود كه كتاب‌هاي نادر آن كتابخانه به آتش كشيده شد.
 
'''14-3-9. قاضي سعيدجان مخدوم بخارايي:'''
 
قاضي سعيدجان مخدوم بخارايي متخلص به نظمي، كه اشعار او را حاجي نعمت‌الله محترم، افضل مخدوم پيرمستي، شريفجان مخدوم صدر ضياء و صدرالدين عيني ستوده‌اند، يكي از اندیشمندان زمان خود بود و در محافل ادبي و شعر كه در منزل صدر ضياء برپا مي‌گرديد، شركت فعال داشت.
 
نظمي كه با متجددین بخارا روابط قوي داشت، پس از نمايش شكرانة جديدان در ماه آوريل سال 1918 از مقام قضاوت ناحية وابكند بخارا معزول شد و پس از واقعة كاليسوف در ماه ژوئن سال 1918 به همراه قاضي عبدالصمدخواجه از بخارا به بلجوان تبعيد گرديد و پس از شش ماه در اوايل ماه نوامبر همان سال كشته شدند.
 
'''14-3-9. ملاابراهيم سعيد كمال‌زادة جرأت:'''
 
ملاابراهيم سعيد كمال‌زادة جرأت در شهر سمرقند زاده شد و در همان جا تحصيل كرد. او شاعري منتقد و حق­گو بود. مجموعة اشعارش با نام «تحفة‌الاحباب» در سال 1917 در شهر سمرقند چاپ شد.
 
جرأت كه يكي از متجددین شهر سمرقند بود، در تاريخ 1 اوت سال 1917 سازماني با عنوان «اتفاق» تأسيس شد، به اتفاق عجزي سمرقندي عضويت در اين جمعيت را پذيرفته و براي تأمين حقوق كاسبان و دهقانان تلاش مي‌كرد.
 
از آثار متجددین چنين برمي‌آيد كه آنان از وضعيت عقب‌ماندگي اجتماعي و فرهنگي جامعه و جهل و بي‌سوادي مردم خود سخت رنج مي‌كشيدند و از اينرو خواهان بهبود وضع مردم، عدالت اجتماعي، رفع ظلم و ستم مسئولان دولتي و محلي نسبت به مردم بودند.
 
در عرصة ديني نيز از اينكه علماي جاهل دين را به شكل نادرست به مردم معرفي مي‌كردند، متجددین سخت ناراضي بودند و از اين بابت نيز تلاش مي‌كردند تا اسلام واقعي و عدم مخالفت اين دين را با علوم جديد و پيشرفت جامعه به مردم معرفي كنند. آنها از روشهاي نادرست و غيراصولي آموزش‌هاي ديني كه روحانيون منفعت­طلب از آن دفاع مي‌كردند، انتقاد شديد مي‌نمودند. متجددین سعي و كوشش به خرج مي‌دادند تا تصوير درست و علمي از دين مبين اسلام را براي عامه مردم ارائه نمايند، تا اصول دين از خرافات زدوده شود.
 
در كل آنها دارای روحية خودشناسي بسيار بالاي ديني، توأم با حس وطن‌پرستي، استقلال‌طلبي و خودآگاهي اجتماعي و ملي بودند.
 
متجددین آموزش زبان روسي را جهت آشنايي با دستاوردهاي علمي و تكنيكي روسيه براي ملت خود ضروري مي‌دانستند. زيرا در عرصه‌هاي گوناگون علمي و تكنيكي آثار بسيار زيادي به اين زبان موجود بود.
 
آنان به اروپاي مترقي و پيشرفتهاي آن توجه مي‌نمودند و عقيده داشتند كه دستاوردهاي ممالك غرب نتيجة تكيه بر علم و فرهنگ گذشتة شرقيان است.
{| class="wikitable"
|6
|}
{| class="wikitable"
|5
|}اما در كنار آن، متجددین نسبت به كشورهاي سرمايه‌دار و پيش از همه روسيه نظر انتقادي داشتند و مردم را به خودشناسي و استقلال‌خواهي در مقابل سرمایه­داران دعوت مي‌نمودند.
 
متجددین در محيط وحشتناك امارت بخارا و در اوج خَفَقان و استبداد براي رسيدن به آرمان‌هاي انساني خود كوشش مي‌كردند. امير و درباريان، بخصوص علماي متعصب با هر وسيله‌ كه مي‌توانستند، سعي مي‌كردند متجددین را در بين مردم بدنام كنند و حتي به بي‌ديني متهم مي‌نمودند و افكار آنها را باعث تحريف و ويراني دين مي‌دانستند. اما افكار متجددین بر جامعه تأثير خود را گذاشته و تدريجاً رشد كرد.
 
لازم به ذكر است، از آنجا كه نظر حزب حاكم نسبت به متجددین منفي بود، در طول سالهاي حاكميت شوروي، اين افكار از جانب جامعه‌شناسان تاجيكستان به طور بايد و شايد مورد پژوهش قرار نگرفته است. بنا بر نوشتة خالق ميرزازاده سالها بحثي ميان دو گروه وجود داشت. گروه اول مي‌گفتند كه روية متجددین پديده‌اي مثبت بود كه بر ادبيات و افكار عمومي تاجيك تأثيري بسزا داشت. گروه دوم عقيده داشت كه  متجددین جنبشي غيرانقلابي در تاريخ خلق تاجيك بوده است. آنها اصطلاح «معارف‌پروري» را به جاي «جديدي» به كار مي‌بردند، حال آن كه نام تاريخي اين جنبش، نه معارف‌پروي، بلكه «جديدي» است. عموماً اين گروه نقش مثبت ­ متجددین و عقيدة آنان را انكار مي‌كردند(ميرزازاده .خ، 1991: 71). در دواير رسمي، كتاب­هاي درسي، دائرةالمعارف‌ها و مطبوعات نظر گروه دوم غالب بود.
 
جامعه‌شناسان تاجيكستان ب. غفوراف، ا.س. برگنسكي. ا.م. بهاءالدين‌اف، ز. رجب‌اف و ديگران در آثار دهه‌هاي 40 و 50 خويش از اصطلاح «نسل دوم معارف‌پروران» طرفداری نموده، اديباني چون ميرزا سراج حكيم، سعيداحمدخواجه عجزي را كه قبلاً جديد مي‌گفتند، «نسل دوم معارف‌پروري» شمردند. تنها عبدالرئوف فطرت و محمودخواجة بهبودي را جديد مي‌ناميدند ولی بعداً بعضي از آنها عقيدة خود را تغيير دادند.
 
در پی فشار شديد مقامات حزبي و دولتي و حتي عالمان و اديبان متخصص متجددی مانند خالق ميرزازاده مجبور شدند كه «ندامت‌نامه» و «كژاهه» بنويسند و اقرار كنند كه جملگي آنچه گفته‌اند اشتباه بوده است.
 
به اين ترتيب در دهة 40 و نيمه اول دهة50 اكثر روشنفكران تاجيك، جريان جديديه را محكوم و موجوديت نسل دوم روشنفکران مذهبی را كاملاً انكار نمودند. هواداران اين گروه در دهه‌هاي بعد نيز از جديديه انتقاد شديد نمودند. چنانكه، عبدالقادر منيازاف چنين نوشته ‌است «جديديه به عنوان جريان ايدلوژي ارتجاعي اصلاً در جهت منافع بورژوازي محلي و حتي فئودالي بود. شعار آنها تجدد، اما در عمل واپس­گرا بودند،  از اينرو گروهي ساده لوح و صادق كه جانبدار منافع ملي بودند، بدون درك ماهيت اصلي جديديزم با اين حركت همراه شدند، مانند صدرالدين عيني كه آن وقتها هنوز مبارزة طبقاتي را نمي‌دانست و نمي‌فهميد»(منيازاف ع، 1958: 28). همچنين به عقيدة ظريف رجب‌اف «جديدي‌ها حتي يك اثر پرقيمت به وجود نياورده‌اند»( رجب‌اف ظ، 1959: 394). صاحب تبراف هم می­گوید كه «در عرفة انقلاب سوسيالستي اكتبر، معارف‌پروران كه نام اصلي آنها جديدان هم مي‌باشد، در هيچ ساحة حيات سياسي، اجتماعي، ايديولوژي، مدني و ادبي نقشي مثبت نداشته‌اند»(تبراف .ص، 1966: 75).
 
اما از نيمة دوم دهة 50 به بعد در كنار نظرية ضد جديديه، مقالاتي در مطبوعات به چاپ رسيد كه جنبش جديديه را مثبت ارزيابي كرد. اما در دهة 90 و آزادي بيان در زمان شوروي و سپس در دوران ‌استقلال تاجيكستان، نظر اكثر محققان و جامعه‌شناسان تاجيك نسبت به جنبش جديديه مثبت شد. برگزاري سمينار در شهر تاشكند با شركت دانشمندان ازبكستان، تاجيكستان، آذربايجان و تاتارستان در ماه دسامبر 1988 و نشست جامعه‌شناسان تاجيك در ابتداي سال 1990، جنبش جديديه پديدة بزرگ فرهنگي و اجتماعي دانسته شد. طي چند سال اخير نيز جنبه‌هاي مختلف افكار جديديه توسط دانشمندان تاجيك از قبيل م. شكوري، م.رجبي، غ. عاشوراف، ا. سيف‌الله‌اف، ر. هادي‌زاده، خ. ميرزازاده و ديگران بررسي شده است.

نسخهٔ ‏۳ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۴۵

موضوع‌ اساسی ادبیات جدید اساساً مضامین روشنفکری، علم و فرهنگ، آموزش بنیاد‌های دین مبین اسلام و تاریخ پرافتخار گذشته، اخذ و بهره‌گیری از دستاورد‌های علمی و تکنولوژی کشور‌های غربی، انتقاد از ساختار دولتداری امارت بخارا و سیاست استعماری روسیه، بیداری حس ملی و وطن‌دوستی مردم و غیره بود که در ذیل به برخی از جنبه‌‌های گوناگون آثار چند تن از ادیبان معروف جدید اشاره می‌شود.

صدرالدین عینی

صدرالدین عینی (1878) در مورد زندگی و تحصیل خود چنین می‌گوید «خانه شریف­جان مخدوم در هر هفته سه شب تعطیل- سه‌شنبه، چ‌هارشنبه و پنجشنبه عادتاً رنگ انجمن شاعران، شعرشناسان، لطیفه‌گویان و شیرین‌کاران را می‌گرفت. من از این گونه صحبت­‌های ادبی آزادانه استفاده می‌کردم. من می‌توانم بگویم که مواد‌های ابتدایی لکن مهم ادبی خود را از این حولی (منزل) گرد آورده‌ام[۱]».

آثار و تألیفات عینی از سال‌‌های 1893- 1894 شروع شد که ابتدا با تخلص‌‌های سفلی، محتاجی، جنونی و از سال 1896 با تخلّص عینی در پیروی نظم کلاسیک فارسی تاجیکی شعر گفته است.

سال 1906 دوره مدرسه را به طور کامل به پایان رساند و در سال 1908 با سروری میرزا عبدالواحد منظم و همکاری احمدجان حمدی و حامدخواجه مهری در شهر بخارا نخستین مکتب اصول جدید را به زبان فارسی تاجیکی تأسیس کرد و در سال 1909 برای دانش‌آموزان مکاتب جدید کتاب درسی «تهذیب‌الصبیان» را تألیف نمود. عینی یکی از مؤسسان و فعالان سازمان مخفی جدیدی «تربیه اطفال» در سال 1910 و شرکت‌‌های جمعیتی و فرهنگی «برکت»، «بخارای شریف» و «معرفت» بود.

با اینکه عینی در گردهمایی شکرانه جدیدان در بخارا شرکت نکرده بود، اما در 9 آوریل سال 1917 دستگیر و به فرمان امیر عالم‌خان او را 75 تازیانه زدند و به «آبخانه» انداختند. در آنجا توسط سربازان انقلابی آزاد شد و در بیمارستان کاگان مداوا شد و سپس به سمرقند رفت.

از اشعار پیش از انقلاب عینی شعر‌های «ای ترجمه حال دل، ای صفحه توران»، «ندا به جوانان»، «سمرقند و بخارا»، «پند، «هجران»، «سحرگا‌هان»، مثنوی «قصه پروانه و کِرمَک» و غیره که در روزنامه و مجله‌‌های «آینه»، «شورا»، «بخارای شریف» چاپ می‌شدند، ماهیت عمیق اجتماعی دارند. میرزا سلیم‌بیک سلیمی در تذکره «تحفهالاحباب فی تذکره‌الاصحاب» درباره او نوشته «الحال از شهر عشقی و عاشقی تنفر کرده اشعار ملی می‌نویسد[۲]». پس از انقلاب اکتبر که عینی از آن به خوبی استقبال کرد، شعر‌های «به شرف انقلاب اکتبر»، «مارش حرّیّت»، «انقلاب»، «انقلاب سرخ» و غیره را نوشت.

وی 22 آوریل سال 1918 به شهر تاشکند کوچید و پس از اقامت 6 ماهه باز به سمرقند برگشت و در سال 1919 تابعیت روسیه را پذیرفت. در این دوره در تأسیس نشریه‌‌های «باله‌لر یولداشی»(1919)، «شعله انقلاب»(1919)، «محنت کشلر تاوُشی»(1918) شرکت فعال داشته، به زبان‌‌های تاجیکی و ازبکی شعر و مقاله‌ می‌نوشت.

در نیمه اول سال‌های دهه 20 به عنوان پژوهشگر ادبی مجله «شعله انقلاب»، آموزگار سه مکتب سمرقند، مشاور سفارت جمهوری بخارا در سمرقند، مدیر اداره تجارت بخارا، ویراستار ادبی و مشاور علمی و ادبی نشریات دولتی تاجیکستان فعالیت نمود. در این دوره برخی آثار نظمی و نثری، تاریخی و ادبی تألیف کرد که «جلاّدان بخارا»، «تاریخ انقلاب بخارا»، «تاریخ امیران منغیتیه بخارا»، مجموعه شعر‌های «اَخْگَر انقلاب»، سلسله مقالات و رساله‌‌های «حکومت شورا به ما چه داد؟»، «سیف و قلم»، «اکنون نوبت قلم است»، «قرار تاریخی یک اجتماع فوق‌العاده»، «مسأله معارف و کتاب»، «در راه برهم دادن بی‌سوادی»، «انقلاب اکتبر و عالم شرق»، «قوم تاجیک و روزنامه»، «درباره مکتب و معارف تاجیک»، «قابلیت تشکلاتچگی در تاجیکان»، «در باره کتاب‌‌های مکتب تاجیکان» و غیره از همین قبیل اند.

موضوع اصلی آثار نظمی و نثری عینی در این دوره ترغیب و تشویق علم و دانش، اصلاحات نظام آموزش و پرورش در مکاتب و مدارس، تأسیس مکاتب اصول جدید، انتقاد از نظام اداری امارت، افتخار به تاریخ گذشته، پیروی و استفاده از دستاورد‌های علمی و تکنیکی روسیه و غرب طبق موازین شرعی و غیره بود.

وی با تکیه بر گفته‌‌های پیامبر (ص)، مردم را به آموزش علم و دانش دعوت می‌نماید «همچنان که پیغمبر ما طلب علم را از مهد تا لحد بر ما فرض کرده است، احتیاج زندگی نیز ما را مجبور می‌کند که هر کدام ما حداقل روزی دو ساعت عمر خود را به تحصیل علم صرف نماییم، به ایفاده و استفاده مشغول شویم، تا که در مشاغل دنیوی از دیگران قفا مانده از نعمت علم و معرفت… محروم و بی‌بهره نمانیم[۳]».

عبدالرئوف فطرت

عبدالرئوف فطرت (1886) یکی از چهره‌‌های درخشان ادب اوایل سده 20 میلادی است. او که یکی از پیشوایان جدیدان بخارا بود، پس از بازگشت از ترکیه و به خصوص بعد انقلاب بخارا به سوی پان‌ترکیسم گرایش پیدا کرد ولی بعد‌ها از این جریان خارج شد و کوشش نمود تا به به ملت خود خدمت کند. او برای کتاب‌‌های درسی تاجیکی مطالب و شعر‌هایی تهیه کرد و چندین اثر و مقاله علمی نیز به زبان مادری‌ خود نوشت.

صدرالدین عینی در خصوص آثار فطرت چنین گفته‌است «هرچند از سال 1905 سر کرده در جراید خارجه مقالات فارسی از طرف تاجیکان به قلم آمد (چنانچه میرخان پارسازاده به «حبل‌المتین» می‌نوشت) و از طرف محمودخواجه بهبودی و دیگران کتاب‌‌های مکتبی تألیف شد اما رنگ ادبیات نو گرفتن زبان تاجیکی در نثر از عبدالرئوف فطرت آغاز می‌یابد… فطرت نثر فارسی را هم به غایت سلیس و ساده می‌نگارد. آثار نثری فطرت اولین نمونه ادبیات جدیدیه است به زبان‌‌های فارسی در خاک ماوراءالنهر[۴]».

مهمترین آثار وی «مناظره»(1909)، «سیاهه»(1911)، «بیانات سیاح هندی»(1912)،«راهبر نجات»(1915)، «شورش واسع»(1927)، «امارت بخارا»(1930) به زبان تاجیکی، «ابوالفیض‌خان»، «تیمور سغانسی»، «قیامت» به زبان ازبکی و غیره می‌­باشد.

آثار پیش از انقلاب عبدالرئوف فطرت سرشار از عقاید روشنفکرانه، انتقاد از عقب‌ماندگی بخارا، ترغیب و تشویق آموزش و علم و دانش پیشقدم، راه‌‌های ر‌هایی از جهالت و نادانی و غیره می‌باشد که این موضوع به خصوص در «بیانات سیاح هندی» انعکاس کامل یافته‌است.

قهرمان این قصه یک مسلمان روشنفکری است که از هند به بخارا آمده و با راهنمایی تجددگراین بخارا از اماکن باستانی این شهر و نواحی اطراف آن و در نهایت از وضع عقب‌ماندگی اقتصادی و فرهنگی این کشور انتقاد می‌کند.

«بیانات سیاح هندی» از «مقدمه» و «شروع» که بخش اساسی قصه است، تشکیل شده‌است. در مقدمه شهروندان کشور به سه گروه - علما، امرا و ا‌هالی جدا کرده شده و هر گروه توصیف شده‌است. از جمله در باره امیران چنین می‌گوید «امرا… فقط به دستیاری یک بخت باشعور سوار سمند حکمرانی گشته، با سرگرمی تمامی مال، جان، عرض، ناموس، شرف و آسایش رعیت بدبخت را پایمال می‌نمایند…  این «عزیزان» مکتب ندیده‌اند، قوانین حکمداری را نشنیده‌اند، آداب و مراسم مأموریت را نمی‌دانند».

مؤلف از وضع ناگوار فرهنگی بخارای ابتدای قرن 20 انتقاد شدید به عمل آورده، از گذشته‌‌های پرافتخار آن یاد می­کند «معلوم است که بخارا در زمان سابق علمای متبحّر (بسیار دانا) و فضلای مقتدر خیلی سود می‌رساند. هر روز یک بوعلی، فارابی و دیگری را به میدان مسابقت می‌دوانید، به این واسطه آوازه شرافت خود را آویزه گوش جهانیان می‌گردانید. نزدیک دویست سال می‌شود که قیمت علمی خود را گم نموده … سایر ترکستانی‌‌ها نیز که تحصیل خود را در بخارا می‌کردند، به بخارایی‌‌ها مشترکاً به خاک جهل و غفلت فتاده، عاقبت ستاره روشن آسمان مدنیت، صحیفه منور کتاب انسانیت، یعنی ترکستان را به حالتی که زبان دوست و گوش دشمن از گفتن و شنیدنش می‌شرمد، مبتلا نموده‌اند[۵]».

وی باور داشت که تأسیس مکاتب مختلف بسیار لازم است، زیرا از این طریق موجب ارتقاء سطح علمی کشور می‌شود. همچنین بر ضروریت اصلاح وضع آموزش و پرورش و تأسیس مکتب طبی، فرستادن جوانان به روسیه برای تحصیل و دعوت از متخصصان اروپایی برای تدریس تأکید می‌کرد.

او آموزش علوم دنیوی را شرعی و تمام جهالت و نادانی مردم کشور را از ندانستن حقیقت اسلام و فرموده‌‌های پیامبر می‌دانست «از حقیقت اسلام خبر ندارند و تحمل کسی که یک آیت قرآن را درست خوانده به آن‌ها فهماند… ندارند[۶]».

وی در نهایت در خصوص شکوه و عظمت کشور‌های اسلامی و خود اسلام در گذشته و ضعف آن در امروز اظهار نظر نموده و در این باره نه اسلام، بلکه مسلمانان را گنه­کار می‌داند «برادران! اسلام سابقه ترقی داشت، به برکت سعی و غیرت مسلمانان بود، امروز تنزل کرد، به خاطر نداشتن همت، بی‌غیرتی مسلمانان است، بلی. جمعیت کفر از پریشانی ماست/ آبادی بت­خانه ز ویرانی ماست/ اسلام به ذات خود همان اسـت که بود/ هر عیب که هست از مسلمانی ماست[۷]».

محمود خواجه بهبودی

سال 1875 در شهر سمرقند زاده شد. پس از پایان مدرسه به مفتی‌گری پرداخت. در بین سال­‌های 1900 تا 1914 بار‌ها به کشور‌های مختلف شرق از قبیل عربستان سعودی، مصر، ترکیه، عراق، شهر‌های قزان، اوفه، پتربورگ، مسکو و باکوی روسیه سفر نمود و با وضع سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی آن‌ها آشنا شد که رشد اقتصاد و فرهنگ این کشور‌ها بر او تأثیرات بسیار گذاشت. او هنگام سفر‌هایش با مکتب اصول جدید ترکستان و باشقردستان و روشنفکران اقوام مسلمان روسیه و مرام و مسلک آن‌ها آشنا می‌شود و پس از بازگشت به وطن به ترغیب و تشویق مکتب و علوم جدید پرداخته، از طریق روزنامه‌‌های «ترکستان ولایتننگ گزیتسی»، «ترقی»، «خورشید»، «تجار» که به زبان ترکی انتشار می‌یافتند، با مقاله‌‌هایی که در آن‌ها حیات نو تشویق و ترغیب می‌شد، با مردم صحبت می‌کرد.

فعالیت این اندیشمند تاجیک یعنی محمود خواجه بهبودی (1875) که یکی از پیشوایان جدید ترکستان بود، به عنوان نویسنده و روزنامه‌نگار دارای جنبه‌‌های مختلفی است. او بیش از همه در گسترش فعالیت مکاتب جدید در شهر سمرقند تلاش نمود و برای چنین مکاتبی یک سلسله کتاب‌‌های درسی تألیف کرد که «اسباب سواد»، «الفبای مکتب اسلامی»، «کتاب‌الاطفال»، «منتخب جغرافیای عمومی»، «مدخل جغرافیای عمرانی»، «مختصر جغرافیای روسیه»، «مختصر تاریخ اسلام» و غیره از این قبیل اند. محمود خواجه بهبودی بنیان‌گذار نخستین کتابخانه عمومی شهر سمرقند بود و به این کتابخانه بیش از هزار جلد کتاب هدیه کرد.

همچنین مؤسس و نویسنده روزنامه «سمرقند» و مجله «آیینه» می‌باشد. «سمرقند» از ماه آوریل تا سپتامبر سال 1913 در شهر سمرقند در 45 شماره و «آیینه» نیز از 20 اوت سال 1913 تا 15 ژوئن سال 1915 چاپ شده‌اند. این دو روزنامه و مجله، تریبون روشنفکران بود که توسط آن‌ها علم و دانش و دستاورد‌های جدید کشور‌های جهان ترغیب می‌شد.

در میان آثار تألیف‌شده او نمایشنامه «پدرکُش» بسیار شهرت و محبوبیت داشت. در این نمایشنامه از کاستی‌‌های زمان انتقاد شده و ضرورت آموزش و پرورش به سبک و اصول جدید، آموزش زبان‌‌های مختلف از جمله زبان روسی، تربیت متخصصین رشته‌‌های مختلف و غیره تأکید شده‌است.

در اوایل سال 1919 محمود خواجه بهبودی همراه دو دوستش از سمرقند وارد بخارا می‌گردد. او در شهرسبز دستگیر و با فرمان امیر بخارا در ماه مارس سال 1919 با جرم جدیدی به قتل می‌رسد. پس از قتل محمود خواجه بهبودی بسیاری از روشنفکران تاجیک و ازبک از قبیل عبدالرئوف فطرت، صدرالدین عینی، سعیدرضا علی‌زاده، چولپان و غیره به یاد او مرثیه و خاطرات پرسوز نوشتند.

میرزا سراج حکیم

میرزا سراج حکیم (1877)، درباره کودکی و نوجوانی و تحصیلاتش چنین نوشته است «…در دورانی که پنج­ ساله بودم، پدرم مرا به دبستان نهاد، تا سن ده سالگی سواد فارسی‌ام برآمده جزئی خط و سواد فارسی را دارا شدم. بعد قریب به دو سال در منزل خود پیش یک نفر معلم باسواد بعضی مطالعه کتب فارسی اخلاقی و تاریخ و اشعار و «نصاب» و لغت عربی آموختم. چون کسب آبایی بنده صرافی بود، بنا بر فرموده پدرم با جزئی سرمایه مشغول کسب گردیده به یکی از دکان‌‌های صرافی نشستم. با وجود آن اغلب میل و شغلم در خواندن و نوشتن بود. بعد یک سال کسب نزدیک معلم روسی‌دان شروع به خواندن و نوشتن زبان روسی نموده، در مدت شش ماه خواندن نوشتن خط روسی را بلد شدم… پس از آن در یکی از مکتب‌‌های روسی که تازه در بخارا تأسیس شد، وارد شده یک سال تحصیل  زبان، ریاضی، جغرافی نمودم. اغلب شب‌‌ها درس می‌گرفتم و بر اکثر روزنامه‌‌های روسی و ترکی مسلط گردیده، ترکی را هم خوب بلد شدم و به قدر شش ماه در نزدیک نفر معلم فرانسه‌دان خط و سواد فرانسه را با جزئی لغت تحصیل نمودم… و گاهی شعر فارسی هم مشق می‌کردم. رفته رفته بد شاعری هم نشدم… بعد قریب یک سال پیش یک نفر از مدرس‌‌های بخارا صرف و نحو، قدری فقه به زبان عربی هم تلمّذ نمودم…[۸]».

وی سپس به امور تجارت و بازرگانی مشغول شد. در سن 25 سالگی تجارت را به طور موقت به قصد سیاحت ترک گفت. نخستین سفر او 5 ژوئن سال 1902 از بخارا آغاز شده از راه صحرای ترکمن، کراسنودسک، باکو، تفلیس و ترکیه تا شهر‌های بزرگ اروپا مثل صوفیه، بلگراد، بوداپست، وین، برلین، پاریس، برن و لندن رفته و از طریق مسیر ورشو، مسکو، باکو، کراسنودسک و عشق‌آباد در ماه ژانویه سال 1903 به وطن برمی‌گردد. پس از یک ماه به خراسان ایران سفر کرد و از طریق شهر‌های قوچان، مشهد، نیشاپور، سبزوار، عشق‌آباد، هرات، بامیان، تاش‌قرغان، مزار شریف، تیرمیز، چارجو 16 ژوئن سال 1905 به بخارا برمی‌گردد. در این سفر 8 ماه در سبزوار ایران اقامت کرد و در افغانستان با تهمت ناروا حدود 10 ماه زندانی می‌شود. سفر سوم او که 5 سال طول کشید، از طریق شهر‌های چارجوی، مرو، پنج‌ده، تخته‌بازار، یولاتان، کوشکه، تجن، سرخس، ترتکول، ارگنج، خیوه، کراسنودسک، باکو، رشت، قزوین، تهران، قم، کاشان، اصف‌هان، شیراز، بوشهر، بامبی، دهلی و غیره ادامه یافته و در سال 1910 به وطن برمی‌گردد. هنگام این سفر طولانی میرزا سراج در شهر تهران طب اروپایی را آموخته و 4 سال در ولایت مازندران ایران با نام دکتر صابر به امور معالجه مشغول می‌شود. پس از بازگشت به وطن به تألیف آثار منظوم و منثور پرداخته، 17 ژانویه سال 1914 دیده از جهان فرو بست.

میرزا سراج حکیم در عمر کوتاهی که داشت، توانست از خود میراث غنی نظم و نثر بر جای بگذارد. چنان که در فوق اشاره شد، او از اوان کودکی به شعرگویی روی آورده بود. وی سال‌ها در روزنامه‌‌ها و مجله‌‌های «سمرقند»، «آیینه»، «بخارای شریف» و«توران»، «نوب‌هار» و «توس» ایران مقاله‌‌ها می‌نوشت. مهم‌ترین تألیف او سیاحت‌نامه تاریخی «تحف اهل بخارا» می‌باشد.

اشعار او سبک و اسلوب جدید داشت و دیگران را نیز ترغیب و تشویق می‌کرد که با زوش و شیوه نو شعر بسرایند. در آثار نظمی و نثری و از جمله مقالات مطبوعاتی او که ادیب و عالم و جهان‌دیده بود، سرشار از افکار جدید است. او وضع نابسامان بخارا، غفلت و نادانی مردم و بی‌بهره بودن بخاراییان از علم و دانش زمانه را دیده، گذشته پرافتخار خلق و کشور خود را به یاد می‌آورد و سؤال می‌کند که چرا چند قرن پیش این کشور و این ملت با دانش و فرهنگ والای خود در جهان صاحب‌احترام و منزلت بود و حالا در ضعف و زوال به سر می‌­برد؟ او دلیل این همه بدبختی‌‌ها را در بی‌بهرگی از علم و دانش دیده از خدا کمک می‌طلبد که مردم او را از این خواب گران، غفلت‌زدگی بیدار کند و به راه پیشرفت هدایت نماید.

«تحف اهل بخارا» یکی از بهترین آثار منثور ربع اول قرن 20 شناخته شده‌است. این کتاب خواننده را با اوضاع اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی برخی از کشور‌های عالم، به خصوص اروپا آشنا می‌سازد. وی به هر کشوری که قدم می‌نهاد، پیش از همه از مکتب و دانشگاه‌‌های آن بازدید می‌کرد.

میرزا عبدالواحد مُنظِم

منظم(1875) نخستین کسی است که سال 1908 در شهر بخارا با همراهی دوستانش عینی، حمدی و مهری مکتب اصول جدید تأسیس نمودند و با زبان مادری به اطفال تعلیم می‌دادند. او همچنین یکی از مؤسسان سازمان مخفی جدیدی «تربیه اطفال» در سال 1910 و شرکت‌‌های جمعیتی و فرهنگی «بخارای شریف«، «برکت»، «معرفت» در بخارا می‌باشد. در پی تعقیب سران حکومت­ بخارا وی در سال 1917 به شهر تاشکند می‌رود و تا سال پایان اقامت او یعنی  1920 به عنوان یکی از رهبران جدید بخارا، حرکت‌‌های ضدحکومتی را رهبری کرده و در اداره روزنامه‌‌های «اُچقُن» و «قُتُلوش» انجام وظیفه می‌کند.

پس از سرنگونی امیر عالم‌خان در تاریخ 2 سپتامبر سال 1920 و تأسیس جمهوری خلقی شوروی بخارا معاون رئیس جمهوری خلقی شوروی بخارا، نخستین ناظر معارف و ناظر بهداشت جمهوری خلقی شوروی بخارا بود. طبق قرار شورای ناظران جمهوری خلقی شوروی بخارا ماه ژوئن سال 1922 به عنوان رهبر 44 نفر از جوانان را برای تحصیل به آلمان می‌برد. پس از بازگشت در سال 1924 در زمینه استادی خدمت نمود؛ او شاعری خوش‌ذوق هم بود. منظم تمام نادانی و جهالت مردم را دور ماندن از دین و دانش و از نداشتن مکتب می‌دانست و از این رو، جوانان را به سوی آموزش علم و دانش که چشم انسان را می‌گشاید و شخص را از کفر و جهل می‌ر‌هاند و در بهشت را به روی هر کس باز می‌کند، دعوت می‌نمود.

منظم نه تن‌ها ادیب و دانشمند، بلکه خطاط معروف زمان خود بود که این هنر را از شریف­جان مخدوم صدر ضیاء آموخته بود. صدر ضیاء در «تذکار اشعار» خود درباره وی سخنان نیک گفته که دو بیت آخرش این است. به منظوم و منثور دانشــور است/ ولی رتبه نثر او بــــــــرتر اسـت/ سواد خطــــــــش پیش اهل نظر/ ضیابخش چشم و کُحل بصر است[۹].

تاش‌ خواجه اسیری

سال 1864 در شهر خجند در خانواده‌ای ایشان‌ هنرمند زاده شد. تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش فرا گرفت و در سال 1882 برای ادامه تحصیل به شهر خوقند رفت. در طول 8 سال تحصیل در خوقند، زبان روسی را نیز از فرا گرفت و از مطبوعات روسی و ترکی نیز بهره‌­مند ‌گردید. سپس به شهر خجند برگشت و در کنار سرودن اشعار، تا آخر عمر به کسب سنگ تراشی شغل ‌بود. او در 3 مارس سال 1916 چشم از جهان فرو بست.

آثار اسیری غالباً در قالب مثنوی، قصیده، غزل، قطعه، رباعی، دوبیتی و مخمّس است که در خصوص مسائل اجتماعی، آموزش و پرورش و ضرورت آموزش علوم جدید است. او پیوسته هموطنانش را به بیداری و هوشیاری، پرهیز از جهالت و بی‌دانشی دعوت نموده، آن‌ها را وادار می‌سازد که چون گذشتگان بافرهنگ خویش علوم زمانه را فرا گیرند. وی همچنین مردم را دعوت می‌نماید که به اسلام ناب روی آورده و بر اساس تعلیمات آن، علوم زمان را فرا گیرند.

صدیقی عجزی

سال 1864 در سمرقند در خانواده حسن‌خواجه که مردی هنرمند بود به دنیا آمد. پس از تحصیلات ابتدایی مدتی در مدرسه به تدریس پرداخت ولی بعد از آن کناره گرفت و دوره شبانه آموزش زبان روسی را به پایان رساند و به کار مترجمی روی آورد.

در سال 1901 به سفر حج مشرّف شد. پس از زیارت خانه خدا مدتی در سفارت­خانه روسیه در شهر جده عربستان مترجمی می‌کند. سپس راه مسافرت را در پیش گرفته، به قاهره می‌رود. سپس از شهر‌های اودیسه، تفلیس، باکو، مسکو و پتربورگ نیز دیدن نموده، با وضع سیاسی و اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی آن‌ها از نزدیک آشنا می‌شود. در شهر تفلیس با اندیشمندان آذری، شاعر علی‌اکبر صابر و سردبیر مجله «ملا نصرالدین»، جلیل محمدقلی‌زاده آشنایی و دوستی پیدا می‌کند.

پس از بازگشت به وطن کسب علم و دانش را فراموش نکرد، به ترغیب و تشویق علم و دانش می‌پردازد. ابتدا در مکتب عبدالقادر شکوری زبان روسی تدریس می‌کند. اندکی بعد در روستای حلوایی شهر سمرقند مکتب اصول جدید گشوده، به تدریس می‌پردازد. در این مدرسه علاوه بر کودکان، برای بزرگ­سالان نیز دوره شبانه تأسیس نموده، به آن‌ها نیز سواد می‌آموزد. در این اثناء، با اغوای برخی از علمای ارتجاعی، مکتب اصول جدید او غیرشرعی اعلان شده، وی را کافر می‌گویند. سپس با اجازه ژنرال فرماندار ترکستان، مکتب روسی - محلی تأسیس کرده، ابتدا معلمی و بعداً مدیری آن را به عهده می‌گیرد. پس از انقلاب در شهر سمرقند کتاب‌فروشی‌ «زرافشان» را تأسیس می‌کند. دیوان وی در سال 1914 در تاشکند چاپ شد. عجزی در 16 ژوئن سال 1927 در سمرقند چشم از جهان فرو بست.

سیداحمدخواجه صدیقی عجزی یکی از بنیان‌گذاران ادبیات معاصر تاجیک و مؤلف داستان‌‌های «انجمن ارواح»(1912)، «مرآت عبرت»(1912)، مجموعه‌‌های اشعار «گنجینه حکمت»(1914)، «عین‌الادب»(1915) و بسیاری اشعار دیگر است. محتوای اصلی آثار این ادیب و دانشمند برجسته، ترغیب آموزش علم و دانش، به ویژه علوم جدید از طریق اروپا و روسیه، زبان روسی، افتخار به اجداد بافرهنگ خود، انتقاد از زمان خود، به ویژه وضع ناگوار تعلیم و تربیت، شکوه از ظلم و استبداد استعمارگران و غیره است.

سید احمد وصلی

سال 1870.م در شهر سمرقند در خانواده استاد عظیم زاده شد. پس از تحصیلات ابتدایی، در مدارس شهر‌های سمرقند، بخارا و تاشکند تحصیل نموده و عمری به تدریس پرداخت. او یکی از آن شاعران و دانشمندان تاجیک است که به حمایت آموزش اصول جدید برخواسته بود. وی همچنین یکی از نخستین کاندید‌ها برای مکتب اصول جدید تاجیکی سمرقند بود که عبدالقادر شکوری تأسیس کرده بود. در سال 1903 او کتابی درسی با نام «بیان‌الحروف» برای مکتب نوشت.

سیداحمد وصلی از شاعران نامور و پیرو سنت کلاسیکی بود و آثار ادبی او اساساً از غزل، رباعی، مخمس و دیگر انواع شعری عبارت است. صدرالدین عینی میراث ادبی وصلی را «تقریباً چهار هزار بیت» گفته است[۱۰]. آثار منظوم وصلی در دیوان‌‌های «ارمغان دوستان»(تاشکند 1909) و «تحفهالاحباب»(تاشکند 1912) به چاپ رسیده است. او همچنین مؤلف چندین رساله و مقاله‌‌های علمی می‌باشد. سیداحمد وصلی به تاریخ 29 اکتبر سال 1929 فوت کرد.

احمدجان مخدوم حمدی

وی که در کنار میرزا عبدالواحد منظم و صدرالدین عینی یکی از فعالان حرکت جدیدی در بخارا بود، سال 1875 در شهر بخارا به دنیا آمد. پدرش قاضی بود. او از نخستین کسانی بود که به همراه دوستانش منظم، عینی و مهری  نخستین مکتب اصول جدید به زبان فارسی تاجیکی را در بخارا تأسیس نمود. همچنین در نشر کتاب‌‌های درسی، تأسیس سازمان «تربیه اطفال» و دیگر ن‌هاد‌های فرهنگی جدیدان نیز نقشی بسزا داشت. پس از واقعه کالیسوف در بخارا، وی به همراه گروهی از معاصران به تاشکند پناهنده شد و در آنجا روزنامه «قُتُلوش» (نجات) را تأسیس نمود. بعد از انقلاب بخارا ناظر امور مادی و بعداً نماینده مردمی شوروی بخارا در مسکو گردید.

حامدخواجه مهری که از دوستان و همفکران منظم، عینی و حمدی بود، در خانواده قاضی عبدالو‌هاب خوشنویس دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را نزد پدر آموخت. سپس در مکتب و به خصوص نزد داملاّ اکرامچه که یکی از مدرسان دانشمند و برجسته بود، علوم زمانه­‌اش را فرا گرفت. وی علی‌رغم این که اندیشمندی برجسته بود، شاعری خوش‌طبع نیز بود. پس از به خاک و خون کشیده شدن جدیدان،  به فرمان امیر عالم‌خان در تاریخ 9 مارس سال 1918 وی در «ریگخانه» ارک بخارا به دار آویخته شد.

حاجی نعمت‌الله محترم در «تذکره‌الشعرا»، افضل مخدوم پیرمستی در «افضل‌التذکار فی ذکرالشعرا والاشعار» و صدرالدین عینی در «نمونه ادبیات تاجیک»، حامدخواجه مهری را شخصی فاضل، دانشمند و شاعری خوش­‌ذوق دانسته‌اند.

حاجی معین

در تاریخ 18 مارس سال 1883 در محله روح‌آباد سمرقند زاده شد. پس از پایان تحصیلات به سفر حج مشرّف شد. بعد از اتمام تحصیلات تکمیلی، ابتدا به روش سنّتی و سپس به سبک جدید، مکتب­داری می‌کرد. این ادیب تاجیک برای دانش‌آموزان نیز چند کتاب درسی از قبیل «راهنمای سواد»، «خوانش» و «راهبر سواد» تهیه نموده‌است. حاجی معین تا هنگام آشنایی با محمودخواجه بهبودی و نمایشنامه «پدرکُش» او شعر می‌گفت، ولی بعد شعر را کنار  گذاشت و به نمایشنامه‌نویسی روی آورد که «طوی»(1914)، «مکتب کهنه - مکتب نو»(1915)، «کوکناری»(1916)، «زن مظلومه»(1916) از این قبیل اند.

در سال 1916 حکومت روسیه پادشاهی او را به بیگاری گرفت. بعد از بازگشت به وطن در اداره روزنامه‌‌های «محنت‌کَشلَر تاوُشی» و «زرافشان» به عنوان سردبیر انجام وظیفه نمود. بسیاری از آثار وی تاکنون چاپ نشده­اند که  «قربانیان معارف»، «قربانیان جوانبازی»، نمایشنامه «بای و خدمتگار»، مجموعه مقالات «ترجمه احوال»، لغت «الفاظ متردافه» از آن جمله‌اند. حاجی معین در 24 ژانویه سال 1938 به جرم جاسوسی به 10 سال زندان محکوم شد و سرانجام در 21 ژوئیه سال 1942 در زندان سلیکومسکی استان پیرم روسیه درگذشت. بعد‌ها در تاریخ 28 سپتامبر سال 1963 او بی‌گناه دانسته‌شد.

ملا نذرالله لطفی

ملانذرالله لطفی در خانواده قاضی ملافر‌هاد در شهر بخارا  به دنیا آمد. او که از هم دوره‌ای­‌های شریف­جان مخدوم صدر ضیاء بود، پس از پایان دوره مدرسه در ولایت‌‌های بایسون و کرکی به شغل دادستانی مشغول شد.

لطفی که یکی از فعالان متجدد بود، پس از نمایش شکرانه جدیدان، همراه با صدرالدین عینی به ضرب 75 ضربه شلاق محکوم شد. در روز سوم  اسارت، از آبخانه امیر بخارا به کمک سربازان روس فرار کرد، ولی جراحات او به‌اندازه‌ای شدید بود که 11 آوریل سال 1918در بیمارستان وفات کرد. صدرالدین عینی که با ملا نذرالله لطفی آشنایی داشت، در «نمونه ادبیات تاجیک» از طبع لطیف او ستایش کرده است.

میرزا هئیت صهبا

سال 1850 در میانکال سمرقند زاده شد. پس از اتمام تحصیل در مدارس بخارا تا آخر عمر تدریس کرد. این مرد حقیقت‌خواه و حق­گو هرچند که از مسئولان دربار امارت بخارا بود، همیشه از نقصان‌‌های حکومت داران انتقاد می‌کرد. همین حق­گویی و حق‌پرستی و نوجویی و نوخواهی‌اش بود که سال 1915 با سفارش سفارت­خانه روسیه توسط قوش­بیگی بخارا تنبیه شد. پس از واقعه کالیسوف در سال 1918 در ارک بخارا زندانی و سپس به قبادیان تبعید و در همان جا کشته می‌شود. میرزا هئیت صهبا یکی از شاعران معروف زمان و صاحب‌دیوان بود.

حاجی نعمت‌الله محترم

حاجی نعمت‌الله محترم در شهر بخارا متولد شد و در همان جا تحصیل نمود. ابتدا با تخلص «نازک» به زبان فارسی تاجیکی شعر می‌گفت. همزمان تذکره‌ای با نام «تذکره‌الشعرا» تهیه نمود که یکی از منابع مهم ادبیات نیمه دوم قرن 19 و ابتدای قرن 20 است. محترم با جنبش تجددخواهی بخارا رابطه داشت. او قاضی ناحیه یکه‌باغ بخارا بود. در سال 1920 توسط اداره نظامی شوروی به شهادت رسید.

میرزا شاه‌ فایض بخارایی

میرزا شاه‌ فایض بخارایی متخلص به فایض سال 1890 در خانواده میرزابای آقسقال که مردی صراف بخارایی بود، متولد شد و در همان جا رشد و پیشرفت نمود. در اوایل سال 1914 برای پزشکی به ترکیه و چند شهر اروپایی رفت. با جوان ‌بخاراییان دوستی و همفکری داشت. پس از واقعه کالیسوف توسط رهبران سیاسی توقیف و در سال 1918 به شهادت رسید. وی صاحب اشعار مرغوب و کتابخانه خوبی بود که کتاب‌‌های نادر آن کتابخانه به آتش کشیده شد.

قاضی سعیدجان مخدوم بخارایی

قاضی سعیدجان مخدوم بخارایی متخلص به نظمی، که اشعار او را حاجی نعمت‌الله محترم، افضل مخدوم پیرمستی، شریفجان مخدوم صدر ضیاء و صدرالدین عینی ستوده‌اند، یکی از اندیشمندان زمان خود بود و در محافل ادبی و شعر که در منزل صدر ضیاء برپا می‌گردید، شرکت فعال داشت.

نظمی که با متجددین بخارا روابط قوی داشت، پس از نمایش شکرانه جدیدان در ماه آوریل سال 1918 از مقام قضاوت ناحیه وابکند بخارا معزول شد و پس از واقعه کالیسوف در ماه ژوئن سال 1918 به همراه قاضی عبدالصمدخواجه از بخارا به بلجوان تبعید گردید و پس از شش ماه در اوایل ماه نوامبر همان سال کشته شدند.

ملاابراهیم سعید کمال‌زاده جرأت

ملاابراهیم سعید کمال‌زاده جرأت در شهر سمرقند زاده شد و در همان جا تحصیل کرد. او شاعری منتقد و حق­گو بود. مجموعه اشعارش با نام «تحفه‌الاحباب» در سال 1917 در شهر سمرقند چاپ شد. جرأت که یکی از متجددین شهر سمرقند بود، در تاریخ 1 اوت سال 1917 سازمانی با عنوان «اتفاق» تأسیس شد، به اتفاق عجزی سمرقندی عضویت در این جمعیت را پذیرفته و برای تأمین حقوق کاسبان و دهقانان تلاش می‌کرد. از آثار متجددین چنین برمی‌آید که آنان از وضعیت عقب‌ماندگی اجتماعی و فرهنگی جامعه و جهل و بی‌سوادی مردم خود سخت رنج می‌کشیدند و از اینرو خوا‌هان بهبود وضع مردم، عدالت اجتماعی، رفع ظلم و ستم مسئولان دولتی و محلی نسبت به مردم بودند.

در عرصه دینی نیز از اینکه علمای جاهل دین را به شکل نادرست به مردم معرفی می‌کردند، متجددین سخت ناراضی بودند و از این بابت نیز تلاش می‌کردند تا اسلام واقعی و عدم مخالفت این دین را با علوم جدید و پیشرفت جامعه به مردم معرفی کنند. آن‌ها از روش‌های نادرست و غیراصولی آموزش‌‌های دینی که روحانیون منفعت­ طلب از آن دفاع می‌کردند، انتقاد شدید می‌نمودند. متجددین سعی و کوشش به خرج می‌دادند تا تصویر درست و علمی از دین مبین اسلام را برای عامه مردم ارائه نمایند، تا اصول دین از خرافات زدوده شود. در کل آن‌ها دارای روحیه خودشناسی بسیار بالای دینی، توأم با حس وطن‌پرستی، استقلال‌طلبی و خودآگاهی اجتماعی و ملی بودند. متجددین آموزش زبان روسی را جهت آشنایی با دستاورد‌های علمی و تکنیکی روسیه برای ملت خود ضروری می‌دانستند. زیرا در عرصه‌‌های گوناگون علمی و تکنیکی آثار بسیار زیادی به این زبان موجود بود.

آنان به اروپای مترقی و پیشرفت‌های آن توجه می‌نمودند و عقیده داشتند که دستاورد‌های ممالک غرب نتیجه تکیه بر علم و فرهنگ گذشته شرقیان است. اما در کنار آن، متجددین نسبت به کشور‌های سرمایه‌دار و پیش از همه روسیه نظر انتقادی داشتند و مردم را به خودشناسی و استقلال‌خواهی در مقابل سرمایه‌­داران دعوت می‌نمودند. متجددین در محیط وحشتناک امارت بخارا و در اوج خَفَقان و استبداد برای رسیدن به آرمان‌‌های انسانی خود کوشش می‌کردند. امیر و درباریان، به خصوص علمای متعصب با هر وسیله‌ که می‌توانستند، سعی می‌کردند متجددین را در بین مردم بدنام کنند و حتی به بی‌دینی متهم می‌نمودند و افکار آن‌ها را باعث تحریف و ویرانی دین می‌دانستند. اما افکار متجددین بر جامعه تأثیر خود را گذاشته و تدریجاً رشد کرد.

لازم به ذکر است، از آنجا که نظر حزب حاکم نسبت به متجددین منفی بود، در طول سال‌های حاکمیت شوروی، این افکار از جانب جامعه‌شناسان تاجیکستان به طور باید و شاید مورد پژوهش قرار نگرفته است. بنا بر نوشته خالق میرزازاده سال‌ها بحثی میان دو گروه وجود داشت. گروه اول می‌گفتند که رویه متجددین پدیده‌ای مثبت بود که بر ادبیات و افکار عمومی تاجیک تأثیری بسزا داشت. گروه دوم عقیده داشت که  متجددین جنبشی غیرانقلابی در تاریخ خلق تاجیک بوده است. آن‌ها اصطلاح «معارف‌پروری» را به جای «جدیدی» به کار می‌بردند، حال آن که نام تاریخی این جنبش، نه معارف‌پروی، بلکه «جدیدی» است. عموماً این گروه نقش مثبت ­ متجددین و عقیده آنان را انکار می‌کردند[۱۱]. در دوایر رسمی، کتاب‌های درسی، دائرهالمعارف‌‌ها و مطبوعات نظر گروه دوم غالب بود.

جامعه‌شناسان تاجیکستان ب. غفوراف، ا.س. برگنسکی. ا.م. ب‌هاءالدین‌اف، ز. رجب‌اف و دیگران در آثار دهه‌‌های 40 و 50 خویش از اصطلاح «نسل دوم معارف‌پروران» طرفداری نموده، ادیبانی چون میرزا سراج حکیم، سعیداحمدخواجه عجزی را که قبلاً جدید می‌گفتند، «نسل دوم معارف‌پروری» شمردند. تن‌ها عبدالرئوف فطرت و محمودخواجه بهبودی را جدید می‌نامیدند ولی بعداً بعضی از آن‌ها عقیده خود را تغییر دادند.

در پی فشار شدید مقامات حزبی و دولتی و حتی عالمان و ادیبان متخصص متجددی مانند خالق میرزازاده مجبور شدند که «ندامت‌نامه» و «کژاهه» بنویسند و اقرار کنند که جملگی آنچه گفته‌اند اشتباه بوده است.

به این ترتیب در دهه 40 و نیمه اول دهه 50 اکثر روشنفکران تاجیک، جریان جدیدیه را محکوم و موجودیت نسل دوم روشنفکران مذهبی را کاملاً انکار نمودند. هواداران این گروه در دهه‌‌های بعد نیز از جدیدیه انتقاد شدید نمودند. چنانکه، عبدالقادر منیازاف چنین نوشته ‌است «جدیدیه به عنوان جریان ایدلوژی ارتجاعی اصلاً در جهت منافع بورژوازی محلی و حتی فئودالی بود. شعار آن‌ها تجدد، اما در عمل واپس­گرا بودند،  از اینرو گروهی ساده لوح و صادق که جانبدار منافع ملی بودند، بدون درک ماهیت اصلی جدیدیزم با این حرکت همراه شدند، مانند صدرالدین عینی که آن وقت‌ها هنوز مبارزه طبقاتی را نمی‌دانست و نمی‌فهمید[۱۲]». همچنین به عقیده ظریف رجب‌اف «جدیدی‌‌ها حتی یک اثر پرقیمت به وجود نیاورده‌اند[۱۳]». صاحب تبراف هم می­گوید که «در عرفه انقلاب سوسیالستی اکتبر، معارف‌پروران که نام اصلی آن‌ها جدیدان هم می‌باشد، در هیچ ساحه حیات سیاسی، اجتماعی، ایدیولوژی، مدنی و ادبی نقشی مثبت نداشته‌اند[۱۴]».

اما از نیمه دوم دهه 50 به بعد در کنار نظریه ضد جدیدیه، مقالاتی در مطبوعات به چاپ رسید که جنبش جدیدیه را مثبت ارزیابی کرد. اما در دهه 90 و آزادی بیان در زمان شوروی و سپس در دوران ‌استقلال تاجیکستان، نظر اکثر محققان و جامعه‌شناسان تاجیک نسبت به جنبش جدیدیه مثبت شد. برگزاری سمینار در شهر تاشکند با شرکت دانشمندان ازبکستان، تاجیکستان، آذربایجان و تاتارستان در ماه دسامبر 1988 و نشست جامعه‌شناسان تاجیک در ابتدای سال 1990، جنبش جدیدیه پدیده بزرگ فرهنگی و اجتماعی دانسته شد. طی چند سال اخیر نیز جنبه‌‌های مختلف افکار جدیدیه توسط دانشمندان تاجیک از قبیل م. شکوری، م.رجبی، غ. عاشوراف، ا. سیف‌الله‌اف، ر.‌‌هادی‌زاده، خ. میرزازاده و دیگران بررسی شده‌است[۱۵].

کتابشناسی

  1. عینی، صدرالدین (1962). یادداشت‌ها، به کوشش سعیدی سیرجانی. تهران: آگاه، جلد هفتم، ص 10.
  2. سیف‌الله‌یف، ا (1988). دایره‌المعارف ادبیات و صنعت تاجیک. دوشنبه، ص 199.
  3. سیف‌الله‌یف، ا (1988). دایره‌المعارف ادبیات و صنعت تاجیک. دوشنبه، ص 49.
  4. عینی، صدرالدین (1926). نمونه ادبیات تاجیک. سمرقند: نشریات مرکز خلق جماهیر شوروی، ص 452.
  5. فطرت، عبدالرئوف (1988). بیانات سیاح هندی. مجله صدای شرق، شماره 6. ص 15.
  6. فطرت، عبدالرئوف (1988). بیانات سیاح هندی. مجله صدای شرق، شماره 6. ص 37-38.
  7. فطرت، عبدالرئوف (1988). بیانات سیاح هندی. مجله صدای شرق، شماره 6. ص 13.
  8. حکیم، میرزا سراج‌الدین (1922). تحفه اهل بخارا. دوشنبه، ص 4-5.
  9. حکیم، میرزا سراج‌الدین (1922). تحفه اهل بخارا. دوشنبه، ص 7.
  10. وصلی سمرقندی (1989). شعر شیرین با من است. مجله صدای شرق، شماره 10. ص 119.
  11. میرزا زاده خ، م (1991). یک‌دل و یک جهت و یک‌رو باش. مجله سخن، شماره 11. ص 71.
  12. منیازاف، ع (1958). پابلیستیکه و نظم استاد صدرالدین عینی. استالین آباد، ص 28.
  13. رجب‌اف، ظ (1959). استالین آباد، ص 394.
  14. تبراف، ص (1966). حیات، ادبیات، رئالیسم. دوشنبه، ص 75.
  15. زهریی، حسن (1391). جامعه و فرهنگ تاجیکستان. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی (در دست انتشار)، ص 271-284.