تاریخ اتیوپی

از دانشنامه ملل
تاریخ اتیوپی (1403). برگرفته از سایت ویکی پدیا، قابل بازیابی از https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%AA%DB%8C%D9%88%D9%BE%DB%8C

تاریخ کشور اتیوپی شامل تاریخ دوران باستان؛ تاریخ دوره میانی و حوادث سیاسی اتیوپی پس از سرنگونی سرهنگ هایلا ماریام است که به شرح زیر است:

تاریخ دوران باستان

اکتشافات اخیر باستان شناسی، تاریخی چند میلیون ساله از زندگی انسان را بر این سرزمین نشان می‌دهد. در کشفیات باستان شناسی دو دهه گذشته در دره رود «اواش» (Awash) که در دره‌ای میان گسلی واقع شده و تا کشورهای کنیا و تانزانیا نیز امتداد می یابد، بقایای بسیاری از انسان گونه‌ها، همچون «آردی پیشکوس رامیدوس» (Ardipithecus Ramidus)، ردپای انسان «لائتلی» (Laetoli) که در زبان محلی پستانک (Afar) معنا می‌دهد و سنگواره‌ای از اندام تقریبا کامل یک کودک حدودا سه ساله از گونه استرالوپیتکوس افارنسیس (Austrapithecus Afarensis) متعلق به سه میلیون و سیصد هزار سال پیش به دست آمده‌است. پیش از آن و در سال 1974 نیز، سنگواره ای نه چندان کامل متعلق به انسانی با قدمت سه میلیون و دویست هزار سال پیش در همین ناحیه پیدا شده‌بود که آن را «لوسی» نام نهادند. اما کشفیات متأخر، به ویژه کشف کامل‌ترین استخوان بندی یک کودک سه ساله که توسط یک گروه باستان شناسی اتیوپیایی و با کمک مؤسسه انسان شناسی تکاملی ماکس پلانک آلمان انجام گرفت حقایق بیشتری را در مورد انسان‌های اولیه و سکونت آنها بر بخش‌هایی از کره زمین مشخص ساخت[i].

ذکر نام اتیوپی را، در نوشته‌های کهن یونانیان می‌توان جست. یونانی‌ها ساکنان جنوب مصر (بین دریای سرخ و خلیج عدن) را «آی توپیا» (Aithiops) به معنای سیه چرده می‌نامیدند. هومر -شاعر عهد باستان یونان- نخستین یونانی بود که به توصیف سرزمین و مردم آی توپیا پرداخته‌است. به گفته او خدایان برای استراحت و خوش گذرانی به میان مردم «آی توپیا» می‌رفتند و آفتاب نیز در سرزمین آنها که در دور دست ترین نقطه جهان بود غروب می‌کرد. نام آی توپیا دو بار در ایلیاد و سه مرتبه در اودیسه ذکر شده‌است. هرودوت، تاریخ نگار یونانی، ساکنان این سرزمین را متشکل از دو گروه موصاف و موفرفری خوانده‌است و نام اتیوپی را برای همه سرزمین‌های جنوب مصر، شامل سودان و اتیوپی فعلی، به کار برده‌است. پلیمن کهتر، عقیده دارد که نام این کشور، از نام یکی از پسران هفاستیوس به نام آراتیوپس (Aethiops) گرفته شده‌است. مشابه چنین نظریه‌ای در کتابی قدیمی به خط گیز (Geez) متعلق به قرن پانزدهم میلادی و درباره شهر آکسوم ذکر شده و ایتیوپیس (Ityoppis) بنیانگذار شهر آکسوم خوانده شده‌است. نام دیگری که در قدیم برای این سرزمین به کار برده شده حبشه بوده‌است که در انگلیس آن را ابیسینیا (Abyssinia) می‌گویند و به عربی آن را «حبشه» تلفظ کرده و هنوز این نام را برای ساکنان اتیوپی به کار می‌برند[۱].

به علت فقدان منابع مکتوب و مستند و آثار تاریخی کافی، بررسی گذشته اتیوپی که از قدیمی‌ترین کشورهای جهان است، به سادگی امکان پذیر نیست. اکثر مطالب مربوط به سوابق تاریخی این کشور، مبتنی بر روایات و قصه‌هایی است که به صورت شفاهی و غیر مکتوب، حفظ شده‌اند. به موجب این روایات ملکه سبا که حبشی (آی توپیایی) بوده‌است، پس از ازدواج با سلیمان نبی، پسری به دنیا می‌آورد که منلیک نامیده می‌شود. منلیک نیای پادشاهان اتیوپی محسوب می‌شده و حتی هایلا سلاسی آخرین امپراطور این کشور نیز خود را از تبار منلیک به شمار می‌آورد.

هرچند در منابع دینی، نظیر تورات (عهد قدیم، کتاب اول پادشاهان، باب 10، آیات 1، 2 و 10) و همچنین قرآن کریم (در سوره نحل) به سفر ملکه سبا به سرزمین ملک سلیمان و تقدیم هدایایی شامل طلا و ادویه و سنگ‌های گرانبها به حضرت سلیمان اشاره شده‌است، اما در متون تاریخی سباییان را حاکمان سرزمین حاصلخیز یمن می‌دانند لذا تعیین استناد تاریخی این افسانه‌ها با واقعیت بسیار مشکل است[ii].

بر اساس مستندات تاریخی اقوام کوشیتیک، چندین هزارسال پیش از میلاد مسیح (ع) به اتیوپی مهاجرت کرده و در نواحی جنوب و غرب آن سزمین ساکن شدند. کوشی‌ها به مرور اقوام نیلی و سودانی زبان ساکن اتیوپی آن عهد را وادار به تبعیت از خود کردند و در برهه‌ای از تاریخ، شهر نبط (Napata) را پایتخت خود قرار دادند و به رقابت با حکمرانان مصر پرداختند. موج دیگری از مهاجرت اقوام بیگانه موسوم به حبشیان به این سرزمین منجر به ایجاد پادشاهی آکسوم در اتیوپی شد. گروهی از دانشمندان عقیده دارند که حبشیان، دراصل گروه‌های عرب یمنی بوده‌اند که در ساحل جنوبی جزیره العرب، در شرق حضرموت، زندگی می‌کردند و بعدها به سوی غرب مهاجرت کرده و با عبور از تنگه باب المندب؛ در مناطق مقابل یمن و ساحل دریای سرخ سکونت گزیدند. از آنجا که عبور این اعراب جنوبی در زمان قدیم و به صورت تدریجی رخ داده‌است، به طور دقیق نمی‌توان تاریخ آن را مشخص کرد ولی بر اساس اطلاعات موجود و برخی شواهد تاریخی این مهاجرت قبل از آغاز قرن چهارم پیش از میلاد (حدود هزار سال پیش از میلاد) اتفاق افتاده‌است. این قوم توانستند در ساحل اریتره کنونی سکونت گاهی ایجاد کرده و به تجارت با دیگر اقوام مجاور پرداختند و طولی نکشید که نفوذ خود را بر اقوام کوشی که پیش از آنان در فلات اتیوپی می‌زیستند گسترش دادند. با گذشت زمان این مهاجران در مناطق مختلف اتیوپی پراکنده شده و تمدن سامی را در این سرزمین گسترش دادند. در آغاز قرن اول میلادی، این اعراب جنوبی موفق به تأسیس پادشاهی اکسوم شدند. مؤلف کتاب «الطواف حوال البحر الاریتری» مرز اودلیس و شهر آکسوم، پایتخت کشور حبشه و مرکز اصلی تجارت عاج را توصیف کرده‌است. علاوه بر آن کتیبه‌های به دست آمده از زمان اکسوم، از جمله کتبیه‌هایی متعلق به قرن چهارم میلادی از دیگر منابع اطلاعاتی در مورد آن دوران به شمار می‌روند. در قرن سوم میلادی حکومت آکسوم شروع به ترقی و گسترش نفوذ و سیطره خود بر مناطق مجاور در شمال، جنوب و شرق نمود. نخستین حمله حبشیان به یمن، در زمان نجاشی اعمیدا، در حدود سال 340 میلادی صورت گرفت. این حمله در واقع عکس العملی در مقابل حمله پادشاهان حمیر به سواحل شرقی حبشه به شمار می‌آمد و عوامل دینی و مذهبی دخالتی در آن نداشت. این جنگ در روزگار «پریم یرحب بن شمر یمرعش» پایان یافت و از آن زمان به بعد، پادشاه آکسوم به لقب «پادشاه آکسوم، حمیر، ذی ریدان، حبشه، سبا و تهامه» ملقب گردید و پادشاه حمیر و فرزندانش به شهر یثرب گریختند که بعد از حمله روم به بیت المقدس (در سال 70 میلادی) و مهاجرت یهودیان، به صورت مرکز یهودیت در جزیره العرب درآمده‌بود.

با ظهور اسلام و گسترش قلمرو اعراب مسلمان، حضور آنان در کرانه های دریای سرخ افزایش یافت و این در حالی بود که ضعف دولت اکسوم در مقابله با نفوذ رو به افزایش آنها، سبب عقب نشینی حکمرانان آکسوم از سواحل دریا و کوچ کردن ساکنان نواحی شمالی به سرزمین کنونی اتیوپی شد و این آغازی بر دوران طولانی تاریخ حبشه و عصر وسطای دولت اتیوپی به شمار می‌رود. با وجود ضعف تدریجی سلسله در حال زوال آکسوم، دولت اتیوپی به عنوان پادشاهی مستقل با فرهنگی مسیحی همچنان پابرجا ماند. در گذر از مراحل حساس تاریخ میانه، سلسله‌ای به نام «زاگو» جایگزین حکومت آکسوم شد و پایتخت کشور از آکسوم به «ستا» انتقال یافت. دوری از سواحل و سکونت در سرزمین‌های مرکزی و جنوبی، سبب نفوذ بیشتر فرهنگ و سنت افریقایی در این حکومت شد و ب تدریج ویژگی‌های اقوام امهری (امهاری) جانشین آداب و رسوم پادشاهی آکسوم شد[۲].

پس از سرنگونی دودمان «زاگو» در سال 1270 میلادی؛ سلسله دیگری از پادشاهان اتیوپی به قدرت رسیدند که خود را از نسل منلیک اول، فرزند سلیمان پیامبر و ملکه سبا می‌دانستند. اولین پادشاه سلسله جدید «یکونواملاک» شاهزاده «شوآ» بود که در گسترش فرهنگ و سنت قوم امهاری بسیار کوشید و پایتخت اتیوپی را از ستا به سرزمین «شوآ» انتقال داد. در زمان حکومت این پادشاهان مدعی میراث داری سلیمان، به ویژه «امداسیون» و «زارایعقوب»؛ برای نخستین بار تاریخ نگاری و تدوین سرگذشت بزرگان این سرزمین آغاز شد و جنگ با مسلمانان و همسایگان مهاجم ادامه یافت. در این مقطع تاریخی مسدود شدن راه‌های ارتباطی اتیوپی با جهان خارج، قطع روابط تجاری با سایر کشورها و دوری از سواحل دریای سرخ تا حدودی سبب انزوای این کشور شده بود. با این حال ورود کاوشگران و نمایندگان و تجار اروپایی به این سرزمین تاریخی و انتشار اخبار و اطلاعاتی در مغرب زمین در مورد اتیوپی که تنها کشور مسیحی منطقه بود، موجب برانگیختن هیجان دولت‌های غربی و به ویژه پاپ شد. از این روی پاپ به منظور وابسته ساختن کلیسای اتیوپی به رم و جلوگیری از ادغام آن با کلیسای اسکندریه، گروهی را به اتیوپی فرستاد[۳].

تاریخ دوره میانی اتیوپی

در اواخر قرن پانزدهم و اوایل قرن شانزدهم میلادی، دولت پرتغال که در پی تسلط بر مناطق مهم تجاری و استراتژیک در جنوب و غرب آسیا بود، متوجه اتیوپی شد. از این روی پس از تصرف مصر به وسیله سلیمان اول عثمانی در سال 1517، دولت پرتغال با اعزام نیروهای نظامی و کمک به دولت اتیوپی برای مقابله با لشکر عثمانی و کشورهای همسایه، کوشید تا با همکاری این کشور تسلط خود را بر راه‌های آبی منطقه حفظ کند. اعزام نیروهای پرتغالی به این منطقه تحت فرماندهی استوام دوگاما (فرزند چهارم واسکودوگاما) نایب السلطنه هند، سبب جلوگیری از تصرف اتیوپی به وسیله عثمانی ها در سال 1542 شد و برغم دستگیری و اعدام دوگاما؛ قوای کمکی پرتغالی مانع پیشروی سپاه ترک در اتیوپی شدند.

در طول دو قرن بعد، اتیوپی دچار هرج و مرج و درگیر جنگ‌های داخلی شدیدی میان اقوام امهاری و تیگره‌ای گردید که سراسر این سرزمین را درگیر آشوب و ویرانی کرد. در سال 1853، یکی از مدعیان حکومت به نام تئودور، پس از دوسال مبارزه و سرکوب رقبای خود، به قدرت رسید و در سال 1855 با عنوان «نگوس» جدید در آکسوم تاج‌گذاری کرد. تئودور که دارای روحیه‌ای مستبد و ضد اسلامی بود پس از قتل عام مسلمانان، کوشید تا با خشونت تمام مخالفان خود را سرکوب کند. دوران حکومت تئودور، با ورود مجدد اروپاییان به منطقه خلیج فارس و دریای سرخ همزمان بود از این روی دولت های فرانسه و بریتانیا هیأت‌هایی را برای مذاکره و برقراری روابط به اتیوپی گسیل نمودند. با این حال نمایندگان اعزامی دولت‌های اروپایی از جمله سفرای امپراطوری انگلستان نیز دستخوش خشم و تنفر امپراطور تئودور قرار گرفتند و «کامرون»، دومین نماینده بریتانیا در دربار شاه؛ پس از مدتی اقامت به اتهام توطئه علیه امپراطور دستگیر و همراه با سایر اعضای هیأت نمایندگی بریتانیا زندانی شد. دولت بریتانیا پس از خودداری تئودور از آزاد کردن این اشخاص، در ژانویه 1868 نیروهای نظامی خود را به اتیوپی اعزام کرد. تئودور که به سبب سیاست‌های غلط و خشونت‌های گذشته، کاملا بی‌پناه و درمانده شده‌بود در تاریخ 13 آوریل 1868 خودکشی کرد[۴].

پس از خودکشی تئودور، یکی از رقبای سابق وی به نام «کاسا» که رئیس قبیله تیگره بود، در سال 1872 میلادی تحت عنوان امپراتور یوهانس (یوحنا) چهارم در آکسوم تاجگذاری کرد. یوهانس پس از جلوس بر تخت سلطنت از همه سران قبایل و زمین داران بزرگ خواست تا حکومت او را به رسمیت بشناسند. با این حال عده ای از رؤسای قبایل، از جمله فردی به نام «منلیک» که مدعی سلطنت «شوآ» بود و در سال 1865 از زندان فرار کرده‌بود، از قبول حکمفرمایی یوهانس امتناع کردند. یوهانس برای سرکوب مخالفان و به خصوص منلیک به تجهیز ارتش خود پرداخت و در فوریه 1879 منطقه شوآ را محاصره کرد. در پی آن منلیک به صورت ظاهری حکومت وی را تأیید کرد، اما اندکی بعد نه تنها خود را پادشاه شوآ نامید بلکه به عنوان بازمانده خانواده سلطنتی سلیمان و ملکه سبا مدعی تاج و تخت اتیوپی شد.

اتیوپی در این دوران از نظر موقعیت بین المللی نیز، مانند اوضاع داخلی، با خطراتی مواجه بود. خدیو مصر که قبلا در زمان تئودور متهم به مداخله در امور داخلی اتیوپی شده‌بود، این بار قصد اشغال نواحی شمالی و «مساوا» را داشت. در این بین و به دنبال پیروزی موقت طرفداران فردی به نام «مهدی» در سودان، عده‌ای از رؤسای قبایل نواحی عربی اتیوپی نیز به پیروی از مهدی سودانی به مخالفت با حکومت یوهانس برخاستند. مناقشات داخلی و جنگ با نیروهای خارجی و مدعیان تاج و تخت پادشاهی، همزمان با افتتاح آبراه سوئز (1869) و هجوم کشورهای اروپایی به اتیوپی، به زودی موجب تضعیف و شکست نیروهای تحت فرماندهی یوهانس شد. در واقع دریای سرخ پس از گشوده شدن کانال سوئز، از اهمیت بین المللی زیادی برخوردار شده‌بود و قدرت‌های اروپایی در پی مقاصد استعماری خود می‌کوشیدند تا با اشغال سرزمین‌های اطراف دریای سرخ و غلبه بر دولت‌های این منطقه، موقعیت جهانی خود را استحکام بخشند. در راستای این سیاست جدید بریتانیا و فرانسه مناطقی را در سومالی اشغال کردند و دولت ایتالیا نیز با بهره‌گیری از قرارداد یک شرکت خصوصی ایتالیایی در مورد خلیج عصب که در سال 1869 با رؤسای قبایل محلی منعقد شده‌بود، در فوریه 1885 اقدام به تصرف «مساوا» نمود و اندکی بعد نیروهای نظامی خود را مأمور اشغال نواحی داخلی اتیوپی کرد. ارتش اتیوپی که تحت فرماندهی یوهانس و پس از عقب راندن مصری‌ها (در سال 1876) و جنگ و گریز با قبایل یاغی و بازسازی نسبی خود ورزیده شده‌بود در سال 1886 نیروهای مهاجم ایتالیا را محاصره کرد؛ با این حال شورش مجدد طرفداران مهدی در غرب اتیوپی، سازش منلیک با ایتالیا و کمک افراد تحت فرماندهی وی به ارتش ایتالیا برای مبارزه با حکومت مرکزی، سبب وارد آمدن ضربه هایی اساسی بر یوهانس و کشته شدن وی در جنگ با نیروهای مهدی در مارس 1889 گردید.

پس از قتل امپراطور یوهانس، منلیک در 6 نوامبر سال 1889 تاج گذاری کرد و آدیس آبابا را به عنوان پایتخت جدید اتیوپی برگزید[iii].

مدت کوتاهی پس از تاج گذاری، منلیک نیروهای مهدی را شکست داد و از سوی دیگر ایتالیا که قبلا اسمره و کرن را اشغال کرده بود در ژانویه 1890 اریتره را مستعمره خود اعلام کرد و بخش وسیعی از دریای سرخ را تحت کنترل خویش گرفت. دولت ایتالیا سپس با استناد به متن ایتالیایی قرارداد دوستی و مودت که قبل از اعلام پادشاهی منلیک دوم (مه 1889) با وی منعقد نموده‌بود، خواستار انجام مذاکرات مربوط به عقد قرارداد تحت الحمایگی اتیوپی شد. ولی از آن جایی که منلیک از پذیرفتن ماده 17 معاهده درباره تحت الحمایگی کشورش خودداری کرد، دولت ایتالیا در سال 1895 تصمیم گرفت با تصرف نظامی اتیوپی مقاصد استعماری خود را تحقق بخشد. منلیک با نیروهای تحت فرماندهی خود به ناحیه تیگره که در اشغال ایتالیا بود حمله کرد و در جنگی نابرابر ارتش مجهز ایتالیا را در سال 1896 شکست داد و ژنرال «اورسته باراتیری» فرمانده نیروهای ایتالیایی، با امضای عهدنامه صلح آدیس آبابا در اکتبر 1896 ناگزیر از پذیرفتن استقلال اتیوپی شد. با این حال ایالت اریتره آن روزگار کماکان در اشغال ارتش ایتالیا باقی ماند[۵].

در دوران پادشاهی منلیک، رؤسای قبایل و زمین داران بزرگ مناطق مختلف اتیوپی، کوشیدند با تصرف سرزمین های جدید بر گروه های رقیب خود مسلط شوند. کشورهای اروپایی نیز با استفاده از اختلافات قومی و قبیله ای موجود و در مقابل کسب امتیازهای استعماری، از گروه های مختلف حمایت می‌کردند. منلیک با توجه به تضاد و اختلافات فیمابین قبایل و مناسبات آنها با دولت های خارجی، بر آن شد تا با اجرای سیاستی دراز مدت، قدرت حکومت مرکزی را در سراسر اتیوپی تثبیت کرده و قبایل یاغی را سرکوب نماید. او همچنین با امضای قراردادهای مرزی با بریتانیا، فرانسه و ایتالیا در طول سال های 1894 تا 1908، خطوط جدید مرزی اتیوپی را با سرزمین های مجاور تحت سلطه دولت‌های اروپایی، تعیین کرد.

پس از مرگ منلیک در سال 1913، نوه اش به نام «لیج یاسو» جانشین وی شد، با این حال امپراطور لیج یاسو پس از گذشت چند سال، به علت پذیرش دین اسلام و برقراری روابط نزدیک با دولت عثمانی از طرف کلیسای اتیوپی مرتد شناخته شده و از قدرت خلع گردید و دختر منلیک به نام زودیتو (زاودیتو) جانشین وی شد و «راس تافاری»نیز به نیابت سلطنت برگزیده شد. راس تافاری به منظور تحکیم و توسعه روابط خارجی اتیوپی، در سال 1924 از چند کشور اروپایی، مصر و فلسطین بازدید کرد با این حال امضای موافقت نامه‌ای میان ایتالیا و بریتانیا در سال 1925، بار دیگر استقلال اتیوپی را به مخاطره انداخت. به موجب این موافقت نامه، دولت بریتانیا فعالیت بازرگانان و مؤسسه های تجاری ایتالیایی را در بخش غربی اتیوپی به رسمیت شناخت و در مقابل ایتالیا تعهد کرد که با ساختن سدی در نزدیکی دریاچه تانا توسط دولت اتیوپی، به منظور تأمین آب مورد نیاز سودان و مصر، با بریتانیا همکاری کند. هرچند شکایت اتیوپی به جامعه ملل، سبب عدم اجرای مفاد این موافقت نامه شد، ولی دولت ایتالیا همچنان در اندیشه استفاده از فرصتی مناسب برای تصرف اتیوپی بود. پس از مرگ ملکه زودیتو در آوریل 1930، راس تافاری با نام هایله (هایلا) سلاسی اول به قدرت رسید و طبق سنت مرسوم، حکومت خود را میراث دار سلیمان و ملکه سبا نامید. دولت ایتالیا که امیدوار بود امپراتور جدید روابط خود را با آن کشور گسترش دهد، پس از مخالفت هایله سلاسی با اجرای طرح مربوط به ساختن راه ارتباطی «عصب» که قرارداد آن در دوره حکومت «زودیتو» بسته شده‌بود، تغییر رویه داد. پس از شروع مناقشات مرزی بین اتیوپی و سومالی و تجمع سربازان دو کشور در دهکده «اوگادن»؛ ایتالیا در سال 1935 به اتیوپی حمله ور شد. اتیوپی با طرح شکایت خود در جامعه ملل خواستار کمک بین المللی برای مقابله با ارتش ایتالیا شد ولی نیروهای نظامی ایتالیا بدون توجه به رأی جامعه ملل درباره تحریم اقتصادی این کشور، همچنان به پیشروی خود در خاک اتیوپی ادامه دادند و مارشال «بادوگلیو» در ماه مه 1936 وارد آدیس آبابا شد. هایله سلاسی نیز پس از تحمل شکستی سخت و از دست دادن بسیاری از نیروهای وفادار خود از کشور گریخت و از طریق جیبوتی و فلسطین، به ژنو رفت و شخصا در جلسه عمومی جامعه ملل شرکت کرد. با این حال به دلیل شرایط سیاسی حاکم بر قاره اروپا؛ اعضای جامعه ملل نه تنها از اتیوپی حمایت نکردند بلکه به تحریم اقتصادی ایتالیا نیز خاتمه دادند! دولت ایتالیا پس از تصرف اتیوپی، اریتره و سومالی این کشورها را بخشی از مستعمرات آفریقای شرقی ایتالیا اعلام کرد و هایله سلاسی به بریتانیا پناهنده شد. در واقع حکومت فاشیستی ایتالیا قصد داشت اتیوپی را در راستای برنامه‌های استعماری خود به پایگاهی استراتژیک در منطقه مهم شاخ آفریقا تبدیل کند از این روی پس از اشغال اتیوپی و به منظور رفع نیازهای اقتصادی خود؛ اقدام به اجرای طرح‌های مختلف در زمینه‌های ارتباطی، تأسیساتی و صنعتی در این کشور نمود. با این حال مبارزه مسلحانه چریک‌ها و نیروهای مردمی اتیوپی و حملات پارتیزانی آنها علیه ارتش ایتالیا، مشکلات جدی را برای اشغالگران پدید آورد به طوری که طبق نوشته یکی از روزنامه های ایتالیایی آن زمان، اولین مهاجران ایتالیایی وارد شده به اتیوپی، مجبور بودند درحالی که با یک دست بیل و با دست دیگر تفنگ حمل می‌کردند، به کار بپردازند. مارشال «رودلفوگراسیانی» نایب السلطنه ایتالیا در اتیوپی نیز سرانجام توسط یکی از همین گروه‌های چریکی در آدیس آبابا به قتل رسید[۶].

با آغاز جنگ جهانی دوم و حمایت ایتالیا از آلمان، هایلا سلاسی به منظور رهبری جنگجویان اتیوپی وارد «خارطوم» پایتخت سودان شد و با پشتیبانی واحدهای انگلیسی فرماندهی جنگ علیه ارتش ایتالیا در سراسر مستعمرات آفریقای شرقی را برعهده گرفت. وی پس از هماهنگ کردن نیروهای مسلح تحت فرماندهی خود، از شمال و جنوب به واحدهای ارتش ایتالیا حمله کرد و در ماه مه 1941، پیروزمندانه وارد آدیس آبابا شد. با انعقاد قرارداد صلح سال 1945، ایتالیا از کلیه دعاوی خود در مورد سرزمین اتیوپی دست کشید و اریتره نیز به موجب رأی سازمان ملل متحد، به عنوان منطقه‌ای خودمختار تحت حاکمیت اتیوپی شناخته شد[iv].

پس از پیروزی هایلاسلایd بر ایتالیا و بازپس گیری کشور خود؛ خودکامگی و استبداد توام با تکبر در شاه بوجود آمد و هایلا سلاسی خود را «شیر یهودا»، برگزیده پروردگار بزرگ و شاه شاهان نامید. گسترش افکار جدید سیاسی و اجتماعی و توسعه نهضت‌های استقلال طلبانه در مستعمرات آفریقایی اروپا در دهه 1950 میلادي که از پیامدهای جنگ دوم جهانی بشمار می‌رفت تدریجا سبب ایجاد نوعی ملیت گرایی قبیله‌ای در اتیوپی شد. از این روی در حالی که سایر ملت‌های تحت سلطه در افریقا، به منظور کسب استقلال و بیرون راندن استعمارگران از سرزمین‌های خود به پا خاسته بودند، گروهی از آزادی‌خواهان اتیوپیایی نیز درصدد ساقط کردن رژیم امپراتوری برآمدند. این گروه در دسامبر سال 1960 میلادی با رخنه در ارتش اتیوپی و ترغیب افسران جوان تلاش کردند با استفاده از غیبت هایله سلاسی که مشغول بازدید از برزیل بود این آرزورا تحقق بخشند با این حال بازگشت به موقع هایلا سلاسی و سرکوب خشن مخالفان، سرنگونی نظام پادشاهی در اتیوپی را چهارده سال به تعویق انداخت.

هایلا سلاسی در سال 1963 با استفاده از نفوذ خود به عنوان فرمانروای با سابقه کشوری افریقایی، مقدمات تشکیل کنفرانس آدیس آبابا را با شرکت 31 کشور مستقل قاره افریقا فراهم آورد. با امضای منشور «سازمان وحدت افریقا» در 25 مه 1963 و انتخاب آدیس آبابا به عنوان مرکز دائمی دبیرخانه این سازمان، این سازمان جدید التاسیس رسما کار خود را در جهت پیشبرد اتحاد و همبستگی ملت‌های آفریقایی و پایان دادن به هر نوع استعمار در قاره آفریقا آغاز کرد و این امر وجهه هایلا سلاسی را به عنوان پادشاه میزبان این سازمان منطقه‌ای در سطح بین المللی بنحو قابل توجهی ارتقاء بخشید[۷].

کشور اتیوپی در دهه های 1960 و نیمه اول دهه 1970 با مشکلات گوناگونی از جمله فقر شدید، نابسامانی اوضاع اقتصادی، بروز قحطی و خشکسالی‌های متعدد در ایالات مختلف، جنگ داخلی و مبارزه شدید مبارزان اریتره برای به دست آوردن استقلال میهن خویش، بی‌اعتمادی امپراطور به اطرافیان خود و روی آوردن به افراد نالایق، اختناق حاکم بر فضای سیاسی جامعه، سرکوب هرگونه نغمه مخالفت و ... مواجه بود. در چنین شرایطی و در حالی که جامعه اتیوپی شدیدا دچار التهاب بود و نارضایتی از پادشاه بی کفایت به اوج خود رسیده‌بود سرانجام گروهی از فرماندهان لشکر دوم پیاده نظام ارتش اتیوپی، مستقر در اسمره، به رهبری ژنرال تفری بانتی (بنتی) در ژوئیه 1974 - در اعتراض به ناتوانی دولت در رفع خشکسالی و قحطی ای که این کشور را فرا گرفته و به مرگ 200 هزار نفر منجر شده‌بود- اقدام به کودتا علیه هایلا سلاسی نمودند. کمیته هماهنگی کودتاچیان که در زبان «امهریک»، «درگ» نام داشت در ابتدا درصدد برکناری هایلا سلاسی و بر تخت نشاندن آسفاوس -فرزند وی- بودند. اما با قدرت گرفتن افسران تندرو کمیته هماهنگی کودتاچیان به رهبری «منگیستو هایله ماریام» در سال 1977، اعضای میانه روی درگ و خانواده سلطنتی بازداشت و ژنرال بانتی رهبر کودتا به قتل رسید. امپراطور هایلا سلاسی نیز در همان سال در حبس درگذشت[v].

سرهنگ منگیستو هایلا ماریام از سال 1977 تا 1987 در قالب رئیس دولت (نخست وزیر) و از 1987 تا 1991 به عنوان رئیس جمهور "جمهوری دمکراتیک خلق اتیوپی" بر کشور اتیوپی حکومت نمود. منگیستو متأثر از افکار کمونیستی و مارکسیستی بود و در مدت زمامداری بر این کشور باستانی به یکی از متحدان اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در منطقه استراتژیک شاخ آفریقا مبدل گشت و حمایت ابر قدرت شرق از او تا فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ادامه یافت. هایله ماریام دیکتاتوری مستبد و خونریز بود و در دوران حاکمیت خود دولتی مبتنی بر رعب و وحشت در این کشور پایه‌گذاری کرد. جنایات منگیستو هایله ماریام طی سال های 1977 تا 1978 به اوج خود رسید و وی در مدت یک سال و نیم که به دوره «ترور سرخ» مشهور است تصفیه حساب خونینی را با مخالفان خود آغاز کرد و هزاران نفر از نیروهای حزب انقلابی خلق اتیوپی و دیگر مخالفان خود از جمله اعضاء جبهه آزادی‌بخش خلق اریتره را بی‌رحمانه به قتل رساند بطوری که گزارشات موجود حکایت از به قتل رسیدن هزاران نفر از مخالفان در طی این مقطع (ترور سرخ) دارد. برخی از تحلیل گران معتقدند هایله ماریام تنها طی سال هاي 1977 و 1978 صدها هزار نفر از دانشجویان دانشگاه، روشنفکران و سیاسیون مخالف خود (از جمله امپراطور هایلا سلاسی) را به قتل رساند و سازمان عفو بین المللی تأکید دارد منگیستو در دوره ترور سرخ 500 هزار نفر از مردم اتیوپی را به قتل رسانده‌است[vi].

مدت کوتاهی پس از روی کار آمدن منگیستو هایلا ماریام در سال 1977جنگ خونینی بین دو کشور اتیوپی و سومالی بر سر منطقه‌ای صحرایی به نام اوگادن آغاز شد. این جنگ مدت هشت ماه به طول انجامید و در سال 1978، با اشغال این منطقه توسط ارتش نیرومند اتیوپی (که مورد حمایت کامل شوروی و کوبا قرار داشت) نیروهای سومالیایی عقب رانده شدند و آتش بسی بین دو کشور حکمفرما گشت[vii]. کشور اتیوپی در دهه 1980 عمدتا درگیر مشکلاتی همچون تداوم جنگ خونین داخلی، ادامه حملات سخت چریک های استقلال طلب اریتره به تاسیسات دولت، تشدید نابسامانی سیاسی و اقتصادی کشور ، وقوع خشکسال‌ها و قحطی‌های مکرر در مناطق مختلف کشور و تظاهرات دانشجویان و مخالفان سیاسی در آدیس آبابا و دیگر شهرهای کشور بود. با این حال منگیستو هایله ماریام با تکیه بر زور و استبداد و تشدید جو اختناق حاکم بر جامعه تلاش می‌کرد اوضاع را همچنان تحت کنترل خود داشته‌باشد. وی در سال 1987 و در چارچوب قانون اساسی جدید و برگزاری انتخاباتی فرمایشی، خود را رئیس جمهور اتیوپی خواند با این حال در سال 1991 جنگجویان جبهه دموکراتیک انقلابی خلق اتیوپی موفق به پیروزی در جنگ داخلی که از چند سال قبل آغاز گشته بود شده و نیروهای دولتی را به طور کامل درهم کوبیدند و فاتحانه وارد آدیس آبابا شدند. هایلا ماریام نیز در آخرین ساعات درگیری به زیمبابوه فرار کرد[۸].

حوادث سیاسی اتیوپی پس از سرنگونی سرهنگ هایلا ماریام

همانطور که اشاره شد در ماه می 1991، ائتلافی از نیروهای شورشی موسوم به جبهه دموکراتیک انقلابی خلق اتیوپی رژیم منگیتسو هایله ماریام را سرنگون کردند. جبهه آزادی‌بخش مردم تیگرای (TPLF: Tigrayan People's Liberation Front) به همراه جبهه آزادی‌بخش ارومو (OLF: Oromo Liberation Front) و چند جناح سیاسی دیگر پس از پیروزی و تصرف پایتخت، دولت انتقالی اتیوپی (TGE: Transitional Government of Ethiopia) را پایه گذاری کردند که دربرگیرنده 87 عضو از نمایندگان مردم بود و اساس کار آن، تدوین منشور ملی برای انتقال قدرت به شمار می‌رفت . ملس زناوی از اعضاء اصلی جبهه دموکراتیک انقلابی خلق اتیوپی نیز به عنوان رئیس جمهور موقت دولت تا زمان برگزاری انتخابات منصوب شد. در ژوئن 1992 جبهه آزادی‌بخش ارومو از دولت خارج شد و در مارس 1993 نیز اعضای ائتلاف دموکراتیک مردمی جنوب اتیوپی دولت را ترک کردند.

جبهه آزادی‌بخش خلق اریتره (EPLF) که به مبارزه مسلحانه علیه رژیم منگیتسو پیوسته بود نیز کنترل اریتره را در دست گرفت و دولت موقتی را تشکیل داد. اریتره در تاریخ 24 می 1993 به استقلال کامل دست یافت[viii].

نخستین انتخابات اتیوپی برای تعیین 547 عضو مجلس قانون گذاری این کشور در ژوئن 1994، برگزار شد. انتخابات دیگری نیز برای تعیین شوراهای ملی و هیأت های قانون گذاری محلی در می و ژوئن 1995 برگزار گردید. با این حال به دلیل بروز اختلافاتی بین جبهه دموکراتیک انقلابی خلق اتیوپی (EPRDF) که حاکمیت کشور را در دست داشت و دیگر گروه‌ها و سازمان‌هایی که در سقوط دولت هایلا ماریام نقش داشتند بیشتر احزاب و گروه‌های مخالف این انتخابات ها را تحریم کردند و این مسأله، موجبات ریزش آرا و تزلزل نسبی جایگاه جبهه دموکراتیک انقلابی خلق اتیوپی را فراهم آورد.

دولت فدرال دموکراتیک جمهوری اتیوپی سرانجام در آگوست 1995 استقرار یافت و نگاسوگیدادا (Negasso Gidada) به ریاست جمهوری کشور انتخاب شد. ملس زناوی نیز به عنوان نخست وزیر اجرایی قدرت را در دست گرفت. ملس زناوی پس از تشکیل کابینه سیستم فدرالی قومیتی را پایه گذاری کرد و بخش عمده ای از قدرت را با مرکزیت و کنترل دولت مرکزی به حکومت‌های قومی محلی واگذار نمود. زناوی سپس فضای باز سیاسی را در کشور پدید آورد و احزاب سیاسی و مطبوعات خصوصی پس از سال‌ها اختناق و استبداد به فعالیت پرداختند. با این حال دولت از سال 1997 به تدریج درصدد محدود ساختن فضای سیاسی جامعه برآمد و بسیاری از احزاب سیاسی و مطبوعات خصوصی غیرقانونی اعلام شده و فعالیت آنها ممنوع گردید. با اوج گیری مخالفت‌های مردمی و دانشجویان؛ دولت از اوایل دهه 2000 میلادی به سرکوب مخالفان پرداخته و انتخابات مجلس سال 2005 در شرایطی برگزار شد که احزاب سیاسی مخالف دولت ملس زناوی را به تقلب گسترده و دست کاری در آراء متهم ساختند و تظاهرات بزرگی در آدیس آبابا برگزار شد که با سرکوب خشن نیروهای امنیتی موجب کشتار صدها نفر از تظاهرکنندگان شد. دولت اتیوپی در سال های بعد فضای سیاسی کشور را تحت نظارت شدید خود قرار داد و هزاران نفر از مخالفان دولت از جمله رهبران گروه های مخالف دولت نیز دستگیر شده و به زندان افتادند. شدت عمل دولت در این سال‌ها که با دوره حاکمیت هایلا ماریام مقایسه می‌شد به طوری افزایش یافت که سازمان عفو بین الملل در گزارش سال 2009 میلادی خود دولت را به قتل و زندانی کردن صدها تن از مخالفان سیاسی، اعمال محدودیت‌های جدی برای فعالیت مطبوعات مخالف دولت، آزار اقلیت‌های قومی از جمله سومالیایی‌های شرق منطقه اوگادن و ایجاد فضای امنیتی در دانشگاه‌های کشور محکوم ساخت. علاوه بر آن روشنفکران و اندیشمندان این کشور اعطای استقلال به اریتره و محروم ساختن اتیوپی از دستیابی به آب‌های آزاد را به همراه دخالت اتیوپی در امور داخلی سومالی و به راه انداختن جنگی بی حاصل با اریتره در سال‌های 1998 تا 2000 میلادی (که خسارات سنگینی بر اقتصاد کشور وارد آورد) را از اشتباهات بزرگ وی می‌دانستند که لطمات جبران ناپذیری بر جایگاه سیاسی و اقتصادی اتیوپی برجای نهاد. در عین حال زناوی تلاش داشت با انجام برخی اقدامات همچون پررنگ کردن هرچه بیشتر نظام فدرالیسم کشور و ایفای نقش موثر در حل و فصل برخی بحران‌های منطقه‌ای پایگاه اجتماعی خود را در داخل و خارج کشور بهبود بخشد. ملس زناوی در سال 2012 به دلیل ابتلاء به سرطان در بیمارستانی در بروکسل درگذشت و هایله میریام دسالگن معاون او سمت نخست وزیری کشور را عهده دار گشت[۹][۱۰].

نیز نگاه کنید به

تاریخ روسیه؛ تاریخ سودان؛ تاریخ کانادا؛ تاریخ ژاپن؛ تاریخ لبنان؛ تاریخ تونس؛ تاریخ مصر؛ تاریخ چین؛ تاریخ کوبا؛ تاریخ لبنان؛ تاریخ افغانستان؛ تاریخ سنگال؛ تاریخ ساحل عاج؛ تاریخ مالی؛ تاریخ اردن؛ تاریخ فرانسه؛ تاریخ سودان؛ تاریخ سوریه؛ تاریخ آرژانتین؛ تاریخ اسپانیا؛ تاریخ قطر؛ تاریخ امارات متحده عربی؛ تاریخ سیرالئون؛ تاریخ اوکراین؛ تاریخ زیمبابوه؛ تاریخ تایلند

پاورقی

[i] - این کشف، اطلاعات ارزشمندی از تکامل نوع بشر، از جمله چگونگی ایستادن بر روی دوپا، تفکیک مرحله کودکی از بزرگسالی و حتی روند تکامل دستگاه صوتی انسان (از طریق کشف استخوان لامی در نزدیکی گلو) در اختیار محققان قرار داد. دانشمندان به امید این که میان مردمان امروزین سرزمین کهن، صلح و آرامش برقرار شود، نام «سلام» را بر این کودک سه ساله نهادند. اتیوپیایی ها در زبان امهریک این نام را سلام (Selam) می‌خوانند.

[ii] - البته التقاط تاریخی دو کشور اتیوپی و یمن زیاد است و حوادث تاریخی دو کشور در بسیاری از موارد با یکدیگر درهم آمیخته‌اند.

[iii] - البته منلیک پیش از آن توافق نامه‌ای با ایتالیا امضاء کرده بود که بر اساس آن اتیوپی تحت الحمایه ایتالیا قرار می‌گرفت.

[iv] - سازمان ملل در سال 1952، اریتره و اتیوپی را یک کشور فدرال نامید. در سال 1962، هایله سلاسی اریتره را ضمیمه اتیوپی کرد و این سرزمین تبدیل به یک ایالت از این کشور شد.

[v] - طبق اسنادی که پس از سرنگونی هایلا ماریام منتشر گشت امپراطور هایلا سلاسی به دستور منگیستو در زندان به قتل رسید.

[vi] - براساس گزارش 8000 صفحه ای که دولت های پس از هایلا ماریام در دهه های 1990 و 2000 در مورد جنایات او تهیه و به دادگاه عالی اتیوپی ارائه کرده‌اند هایله ماریام به ویژه در دوره ترور سرخ هر روز صبح چند تن از مخالفان خود از جمله دانشجویان ناراضی، شورشیان، منتقدان و افراد مشکوک به ارتباط با نیروهای شورشی را در میادین عمومی آدیس آبابا به دار می‌آویخت.

[vii] - البته امضای قرارداد صلح میان دو کشور تا سال 1988 به طول انجامید.

[viii] - برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد کشور اریتره به کتاب " جامعه و فرهنگ اریتره" مراجعه شود.

کتابشناسی

  1. Ethiopia( 2023). Encyclopedia of the Nation. Available for:https://www.nationsencyclopedia.com/economies/Africa/Ethiopia.
  2. Library of Congress,12.
  3. Harold G, Marcus (2007). A History of Ethiopia. University of California Press, p.88.
  4. Harold G, Marcus (2007). A History of Ethiopia. University of California Press, p.95.
  5. Harold G, Marcus (2007). A History of Ethiopia. University of California Press, p.105
  6. برگرفته از http://www.Countries and their cultures/Ethiopia/2012
  7. برگرفته از http://www.infoplease.com/country/ethiopia/History
  8. برگرفته از https://www.selamta.net/history.htm+/2012
  9. برگرفته از http://www.lonelyplanet.com/ethiopia/history
  10. عرب احمدی، امیر بهرام، کریمی، مهرداد (1392). جامعه و فرهنگ اتیوپی. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی (در دست انتشار)، ص 16-35.